انقلاب اسلامی نتایج جستجو

کتاب و نشریه

شش دفتر: مجموعه اشعار 1358- 1348

«شش دفتر» نام مجموعه اشعاری است که توسط محسن پزشکیان (1358-1326) در سال‌های 1358- 1348 سروده شده است. این اثر به کوشش عمادالدین شیخ‌الحکمایی و سیدعلی میرافضلی گردآوری و توسط انتشارات فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و با همکاری نشر کازرونیه منتشر گردیده است. نسخه اساس در چاپ این کتاب نسخه تایپی سال‌های 1357 و 1358 است که شاعر در دوران حیاتش و احتمالا به قصد انتشار، تدوین و تایپ کرده بود که البته این نسخه تایپی با نسخه دست‌نویس شاعر که بر اثر حوادث آسیب دیده بود نیز تطبیق داده شده است. چاپ اول این کتاب به عنوان نخستین اثر تولید شده در گروه ادبیات اتقلاب اسلامی فرهنگستان زبان و ادب فارسی به تازگی در قطع رقعی و با قیمت 165000ریال منتشر شده است. گروه ادبیات انقلاب اسلامی و گردآورندگان این مجموعه در یادداشت‌هایی بر آن، زیبایی این اثر و ویژگی‌های آن را شرح داده‌اند. این کتاب 556 صفحه‌ای دربرگیرنده شش دفتر شعر است. شاعر در هر دفتر می‌کوشد تا با زبان خاص، احساسات و عقاید خود را مطرح کند. در این مجموعه گاه با احساسات و زبان لطیف ‌مواجه می‌شویم، گاه تجارب شکستن اوزان نیمایی و گاه واژگان بومی را به گونه‌ای استادانه در شعر نو می‌بینیم. در این مجموعه به غزل‌های نیز بر می‌خوریم که نشان دهنده علاقه شاعر به سبک سخن‌سرایی سعدی است. به نظر می‌رسد اشعار شاعر در ابتدا خصوصی و عاشقانه است (دفتر اول) که کم‌کم تحت تاثیر شرایط اجتماع رنگ انقلابی به خود می‌گیرد. محسن پزشکیان همانند شاعران هم‌عصرش از وضع حاکم بر جامعه آن زمان ناراضی است و این نارضایتی را با نمادپردازی در شعرش به عرصه ظهور می‌کشد. او نیز مانند سایر شاعران انقلابی با نزدیک‌تر شدن به پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم پهلوی از نمادپردازی کاسته و به صراحت زبانش می‌افزاید. تا آنجا که در دفتر پنجم این صراحت در زبان شعر، آشکارا به چشم می‌خورد. از آنجایی‌ که پزشکیان هنرمندی کازرونی است و تسلط کاملی بر گویش، امثال و فرهنگ کازرونی دارد دفتر ششم خود را به بومی نوشته‌هایش اختصاص داده که البته در این اشعار محلی و بومی نیز نگاه شاعر به مسایل سیاسی و اجتماعی به چشم می‌خورد. در کل می‌توان گفت که پزشکیان از شاعران موفق عصر خود بوده که مرگ ناگهانی‌اش باعث شد نامش در دوران خود شناخته نگردد و حقش در زمان خود ادا نشود. همان گونه که یکی از گردآورندگان مجموعه شعر او (شیخ‌الحکمایی) نیز نوشته است که این اثر با تاخیری سی ساله منتشر شد، ولی بی‌تردید نظر شعر پژوهان را جلب خواهد کرد و جایگاه واقعی خود را در ادبیات معاصر ایران باز خواهد یافت. اشعار پزشکیان را می‌توان از نظر یکپارچگی زبان، سواد ادبی، تسلط بر اصول و مبانی شعر قدیم و جدید و تنوع تجارب شعری جزء بهترین و قوی‌ترین آثار عصرش به شمار آورد. تسلط او بر قالب‌های کهن همچون غزل و رباعی ستودنی است. مرکز فرهنگی شهر کتاب، عصر سه‌شنبه بیست تیر 91 نشستی به منظور نقد و بررسی و هم‌چنین معرفی اشعار این شاعر گمنام برگزار کرد. در این نشست، دکتر محمدرضا ترکی، دکتر محمد تمدن، و دکتر صابر امامی حضور داشتند که گزارش آن به نقل از سایت این مرکز چنین است: «ترکی، به اجمال پزشکیان را معرفی کرد: محسن پزشکیان، در سال ۱۳۲۶ در کازرون متولد شد. مدتی در بوشهر زندگی کرد، این شهر را می‌توان یکی از مراکز شعر نوی ایران و نحله‌ای مستقل در این حوزه دانست که پزشکیان متاثر از آن بوده است؛ تاثیر آثار منوچهر آتشی در آثار او به خوبی مشهود است. از ویژگی‌های شعر جنوب می‌توان به وجود عناصر بومی و محلی در آن اشاره کرد، هم‌چنین می‌توان خوی خصلت گرم مردم آن خطه و نیز روحیات حماسی را در شعر ایشان دید. تمام این ویژگی‌ها در آثار پزشکیان نمود دارند. پزشکیان مقطعی را هم در تهران بوده است. او به شاخه‌های دیگر هنری مثل خوشنویسی، نقاشی، کاریکاتور و تئاتر نیز اشتغال و اهتمام داشته است. پزشکیان پژوهش‌هایی درباره‌ بوم و فرهنگ اهالی فارس، به ویژه کازرون انجام داده است، یکی از آن‌ها در گذشته چاپ شده است و دیگری نیز به زودی چاپ خواهد شد. او به دنبال فعالیت‌های سیاسی در سال ۵۳ مدتی در زندان بوده است. پزشکیان پس از اتمام تحصیل، در سال ۵۶ به تدریس مشغول و دو سال بعد طی یک حادثه‌ رانندگی درگذشته است. تمدن از دوستان نزدیک محسن پزشکیان بوده است. او خاطراتی از دوست دیرینه‌اش بیان کرد: در ابتدا باید از شهر کتاب و فرهنگستان قدردانی کنم، به پاس این‌که پس از چهل سال، دوست غریب مرا معرفی کرده‌اند. دوستی من با محسن در سال ۴۹ آغاز شد. در همان سال‌ها او در دانشکده‌ ادبیات نمایشگاهی برگزار و طراحی‌های خود را عرضه کرد. آن آثار بسیار عالی بودند، به اعتقاد من اگر نسخه‌هایی از آن‌ها در دسترس ‌بود، بسیار موثرتر از این اشعار بودند. پزشکیان در آن سال‌های خفقان، طرح‌هایی جسورانه ارائه کرده بود. از جمله طرحی بود به نام ذوالاکتاف؛ در آن صفی از مردمی را تصویر کرده بود که به جای طناب شاپور ذوالاکتاف، لوله‌های نفت از کتفشان رد شده بود. آن جسارت و البته زمزمه‌ اشعارش در برخی محافل، باعث شد که رژیم به او حساس و مقدمات زندانی شدنش فراهم شود. تمدن، بخش دیگر خاطراتش را این‌گونه ادامه داد: تعبیری هست که می‌گویند: داغ فلانی بر دلم ماند، یا داغ‌دار هستم. من نیز باید بگویم که داغ محسن بر دلم مانده است. در تابستان ۵۳ مسافرتی دانشجویی به خارج از کشور داشتم، وقتی بازگشتم، خبردار شدم که محسن در زندان است، متاثر شدم، دیری نپایید که من هم دستگیر شدم ولی امیدوار بودم که او را در زندان ببینم، به ویژه این‌که ماموری که برای دستگیری به خانه‌ام آمده بود، با اشاره به پوستر نمایشی که ما هر دو در آن شرکت داشتیم («صیادان» نوشته زنده‌یاد اکبر رادی) به کنایه گفت که دوستت هم نزد ماست. در زندان موفق به دیدن او نشدم، قبل از ورود من آزاد شده بود. او در آن‌جا، پس از این‌که از آزاد شدن، مطمئن شده بود، شعری خطاب به همسرش سروده بود. این عبارت «داماد شهر زخمی، داماد شهر زخم» از آن شعر در ذهنم مانده است که به طور کامل در این کتاب درج شده است. این شعر را یکی دیگر از دوستان هم‌دانشگاهی ما که در زندان بود برایم خواند. دوران زندان من کمی طولانی شد، بعد از آزادی، در گیر و دار انقلاب نتوانستم بببینمش، داغش به دلم ماند. روند تغییر و تحول در شعر و البته روحیات شاعر در مجموعه شعر پزشکیان به خوبی عیان است. امامی این نکته را ذکر و جالب توجه دانست. وی گفت: دفتر اول این مجموعه، شامل اشعاری‌ست با رنگ و بوی جوانی، هیجانات و احساس جوانی به خوبی در آن‌ها مشهود است. از نظر زبان هم از شعرای آن مقطع، مثل سهراب متاثر است. اما رفته رفته، در دفترهای دیگر رشد معنایی، شکلی، ذهنی و محتوایی را می‌توان دید. اگر شاعر را آینه‌ یک ملت بدانیم، با بررسی این روند و محتوای اجتماعی اشعار در خواهیم یافت که ملت ما به سمت انقلابی از نوع اسلامی، پیش می‌رفته است. تپش نبض انقلاب و مردمی که مشت گره کرده و شعار می‌دهند، بدون اشاره‌ مستقیم و هم‌چنین روند شعر سالم یک انسان عقیده‌مند و مسلمان قرآن خوان، بدون وابستگی به هیچ حزب و دسته‌ای، دراین اشعار دیده می‌شوند. امامی افزود: بیش از ۷۰ درصد این اشعار در زمره اشعار نیمایی جای می‌گیرند. پزشکیان وزن را رعایت کرده است، قافیه را به همان شکل که نیما بر آن تاکید داشته است، به عنوان زنگ پایان کلام و نه تزئین شعر، استفاده کرده است. دیگر این‌که توصیفاتی دقیق، با ویژگی‌هایی که ذکر شد، از اطرافش ترسیم کرده است... در پایان باید بگویم که پزشکیان شاعری بوده است با صداقت، پیش‌رو در زمان و هم‌پای شعر روز. اگر تقدیر به او اجازه می‌داد، امروز، بی‌شک ما یکی از بزرگ‌ترین شاعران انقلاب را در کنار خود می‌داشتیم، یکی از بزرگ‌ترین شاعران جهان پاک انسانی.» سیما یعقوبی

شب را نهایت است...

این اثر خاطراتی را در دل جای داده است، خاطراتی از دوران سیاه و مخوف حکومت پهلوی، زمانی که نفس کشیدن در آن سخت و سهمگین بود. این خاطرات از آن مردان و زنانی است که حتی با گذشت بیش از سی سال از زمان مبارزات هنوز حرف هایی دارند که هرگز فراموش نمی شوند و در دل و قلب کسانی که اتفاقات آن دوران را روایت کرده اند مانند زخم‌های کهنه ای هستند که با یادآوری آنها دردی را در سینه احساس کرده اند. چه کسی می تواند با دردها و رنج‌های مبارزان آن دوران همدردی و بخشی از زحمات آنان را جبران کند؟ یعقوب لطفی در کتاب «شب را نهایت است...» خاطرات کسانی را که شب‌ها و روزهای تنگ و نفس‌گیری را در سلول‌های تاریک و نمدار و ترسناک آن دوران تحمل کرده اند، از مجموعه‌های مفصل خاطرات‌شان گردآورده است. کسانی که شکنجه هایی را به جان خریدند و لب از لب وانکردند. در دل ایمان داشتند به کاری که کرده اند و تا پای جان برای هدف‌شان محکم و استوار ایستادند. این خاطرات ما را به خود می آورد و تلنگری است برای بیدار شدن‌مان که این انقلاب به راحتی به دست نیامده است. اتحاد و مقاومتی که مبارزان انقلاب داشته اند همه عوامل رژیم پهلوی و ساواک را به تعجب وا می‌داشته است و در مقابل دردها برای آرام کردن دل‌هایشان گاه گاهی بر روی دیوارهای زندان می‌نگاشتند: این ذره ذره گرمی خورشید واره ها یک روز بی گمان سر می زند ز جایی و خورشید می شود و یا: مکن کاری که بر پا سنگت آیو جهان با این بزرگی تنگت آیو چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو را از نامه خواندن ننگت آیو و یا: درد و رنج تازیانه یک دو روزی بیش نیست رازدار خلق اگر باشی همیشه زنده ای کتاب «شب را نهایت است...» با 111 خاطره از سوی موزه عبرت ایران در بهار 1391 با تیراژ 3000 نسخه به چاپ رسیده است. در این کتاب و در خاطره «قرآن مایه آرامش» آمده است: «نکته دردناک تر در زندان کمیته مشترک دیدن شکنجه های فرزندم رضوانه بود و صدای ناله او پریشان ترم می ساخت. ساواک دخترم را به خاطر فعالیت های مختصری که کرده بود، دستگیر کرده بود و من وقتی صدای فریاد یا صاحب الزمان او را زیر شکنجه می شنیدم و از این که می دانستم به حریم او هم حرمت شکنی می کنند هزار بار می مردم و زنده می شدم. یادم هست وقتی فرزندم رضوانه را شکنجه کردند، جسم نیمه جان او را آوردند و وسط راهرو انداختند. من با قدرت تمام به دیوار مشت می کوبیدم و از دریچه کوچک سلول داخل راهرو را نگاه می کردم. بسیار بی تاب و طاقت شده بودم. ناگهان صدای محزون و زیبای آقای ربانی شیرازی را شنیدم که شروع به خواندن این آیه کردند: "واستعینوا بالصبر و الصلاه انها لکبیره الا علی الخاشعین" اینجا بود که آرام تر شدم و یادم می آید که آقای ربانی شیرازی را در سلول کنار دستشویی جا داده بودند که بیشتر زجرشان بدهند. بعد از این صحنه دلخراش، رضوانه را با جسم نیمه جان به سلولم آوردند... (کتاب: آن روزهای نامهربان- خاطرات خانم مرضیه دباغ) مهری ایرانی

...
86
...