انقلاب اسلامی نتایج جستجو

کتاب و نشریه

خاطرات حیدرخان عمواوغلی همراه با تقریرات منتشرنشده حیدرخان به خط علی‌اکبر داور

خاطرات حیدرخان عمواوغلی همراه با تقریرات منتشرنشده حیدرخان به خط علی‌اکبر داور موضوع: حیدر عمواوغلی، 1298 - 1340 ق - خاطرات به‌اهتمام:ناصرالدین حسن‌زاده ناشر: نامک ۱۳۶ صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ ۱ - ۱۱۰۰ نسخه ۹۷۸-۶۰۰-۶۷۲۱-۱۷-۰ تاریخ نشر:1393 قیمت پشت جلد :۷۰۰۰۰ ریال کد دیویی:۹۵۵.۰۷۵۰۹۲ زبان کتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران معرفی مختصر کتاب: «حیدرخان عمو اوغلی»، از قهرمانان سرشناش و فعّال حوادث دوران مشروطه است که زندگی پرفراز و نشیب و مرگ سوال برانگیزی داشته است. این کتاب مشتمل بر خاطرات به جای مانده از حیدرخان در سه بخش است. بخش نخست، تقریرات حیدرخان به «میرزا ابراهیم‌خان منشی‌زاده» را دربردارد که شرح حال او از زمان ورود به ایران را شامل می‌شود. بخش دوم، قسمت‌هایی از خاطرات حیدرخان به زبان روسی است که نزد برادر او «مصطفی تاروردیف» بوده است. در بخش سوم نیز گزارش ورود و خروج حیدرخان عمو اوغلی به تبریز و آذربایجان آمده است.

سفرنامه بهمئی: گزارشی از تحولات کهگیلویه و بختیاری در جنگ اول جهانی 1917- 1916

سفرنامه بهمئی: گزارشی از تحولات کهگیلویه و بختیاری در جنگ اول جهانی 1917- 1916 موضوع: سفرنامه‌های انگلیسی جنگ جهانی اول، 1914 - 1918 م. - ایران کهگیلویه و بویراحمد - تاریخ - اسناد و مدارک نویسنده:ادوارد ویلیام چارلز نوئل مترجم:کاوه بیات ناشر:نامک ۱۳۶ صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ ۱ - ۷۷۰ نسخه ۹۷۸-۶۰۰-۶۷۲۱-۰۱-۹ تاریخ نشر:1393 قیمت پشت جلد :۸۵۰۰۰ ریال کد دیویی:۹۱۵.۶۰۴۱۵ زبان کتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران معرفی مختصر کتاب: گزارش سفری است به یکی از حوزه‌های کمتر شناخته شده کهگیلویه، به قلم یکی از افسران سیاسی بریتانیا. در سال‌های پایانی جنگ اوّل جهانی، «کپتین نوئل»، از منطقه «بهمئی»، یکی از ناشناخته‌ترین حوزه‌های کهگیلویه و بویراحمد، دیداری به عمل آورد. گزارش روزانه این سفر، به انضمام مجموعه‌ای از اسناد و گزارش‌های دیگر در توضیح جوانبی چند از سیاست‌های دولت بریتانیا در قبال این منطقه در سال‌های مذکور، بخش اصلی این مجموعه را تشکیل می‌دهد.

تحلیل جامعه‌شناختی ریشه‌های انقلاب اسلامی ایران

تحلیل جامعه‌شناختی ریشه‌های انقلاب اسلامی ایران موضوع: ایران - تاریخ - انقلاب اسلامی، 1357 - جنبه‌های جامعه‌شناختی ایران - تاریخ - پهلوی، 1357 - 1304 ایران - تاریخ - انقلاب اسلامی، 1357 - علل نویسنده:علی ایمانی ویراستار:لیلا سجادی‌منش ناشر: پردیس دانش ۱۶۰ صفحه - وزیری (شومیز) - چاپ ۱ - ۱۰۰۰ نسخه ۹۷۸-۶۰۰-۳۰۰-۰۹۵-۷ تاریخ نشر:1393 قیمت پشت جلد :۷۵۰۰۰ ریال كد دیویی:۹۵۵.۰۸۳ زبان كتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران معرفی مختصر كتاب: این کتاب، پژوهشی است که در آن تحلیل انقلاب اسلامی ایران از منظر جامعه‌شناختی انجام‌شده است. کتاب در دو بخش جامعه‌شناسی انقلاب و همچنین ریشه‌های تاریخی انقلاب اسلامی پی‌ریزی و تبیین می‌گردد و در پاسخ به چرایی وقوع انقلاب اسلامی به تحلیلی جامعه‌شناسانه می‌پردازد و چرایی وقوع انقلاب اسلامی را از دیدگاه فیلسوفان و جامعه‌شناسانی چون «میشل فوکو»، «تدا اسکاچیل»، «چالمرز جانسون» و دیگران تبیین می‌نماید. محقق از تحلیل نظریه جامعه‌شناسان انقلاب این دیدگاه را که انقلاب اسلامی ایران را حرکتی آگاهانه از جانب ملتی دین‌دار و به رهبری امام ارزیابی می‌نماید که در آن علل فرهنگی بر سایر علل ساختاری و سیستمی برای وقوع انقلاب اسلامی اولویت می‌یابد، نظریه مطلوب می‌داند. در بخش دوم کتاب، محقق در پی تبیین ریشه‌های تاریخی وقوع انقلاب اسلامی است.

تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (60-1340)

تعامل جبهه ملی با جنبش اسلامی ایران (60-1340) موضوع: جبهه ملی ایران - تاریخ حزبهای سیاسی - ایران - تاریخ - قرن 14 ایران - تاریخ - پهلوی، 1357 - 1320 - جناحهای سیاسی ایران - تاریخ - انقلاب اسلامی، 1357 - جناحهای سیاسی ایران - تاریخ - جمهوری اسلامی، 1358 - جناح‌های سیاسی نویسنده:فریده باوریان ناشر: امیركبیر ۲۸۸ صفحه - وزیری (شومیز) - چاپ ۱ - ۱۰۰۰ نسخه ۹۷۸-۹۶۴-۰۰-۱۵۳۵-۳ تاریخ نشر:1393 قیمت پشت جلد :۸۱۰۰۰ ریال كد دیویی:۹۵۵.۰۸۲۴ زبان كتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران معرفی مختصر كتاب: مطالعه نقش‌آفرینی و مشاركت احزاب و جریان‌های سیاسی در پدیده انقلاب اسلامی، گامی مؤثّر در شناخت و تحلیل این رخداد بزرگ است. نگارنده در این كتاب، نگاهی به فرآیند تحوّلات جبهه ملّی، از شهریور 1320 تا نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی دارد و مواضع این جبهه و تعاملات آن با نهضت امام خمینی (ره) را مورد بررسی قرارداده است. در این پژوهش، رفتار و عملكرد جبهه ملّی، از ابتدای شكل‌گیری در درون نظام حاكم و سپس، در برخورد با نهضت اسلامی بررسی شده است.

ایل قشقایی در عرصه تاریخ ایران معاصر

ایل قشقایی در عرصه تاریخ ایران معاصر موضوع: قشقایی - تاریخ ایران - تاریخ - قرن 13 - 14 ق. نویسنده:منصور نصیری‌طیبی ناشر: پردیس دانش ۲۸۶ صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ ۱ - ۲۲۰۰ نسخه ۹۷۸-۶۰۰-۳۰۰-۰۶۱-۲ تاریخ نشر:1393 قیمت پشت جلد :۱۲۰۰۰۰ ریال كد دیویی:۹۵۵.۹۸۲ زبان كتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران معرفی مختصر كتاب: این كتاب به بررسی و تحلیل ایل قشقایی و جایگاه آن در تاریخ معاصر ایران اختصاص یافته است. مطالب اثر در نه فصل تدوین شده كه فصل نخست، دربردارنده شرح وجه تسمیه و نظریات مربوط به پیشینه ایل، اوضاع سیاسی ایل قشقایی از آغاز تا ظهور در تاریخ سیاسی ایران و تا ایل‌خانی‌گری صولت‌الدّوله است. در فصل دوم، به تلاش صولت‌الدّوله به منظور كسب قدرت سیاسی در ایل قشقایی و ... پرداخته شده است. فصل سوم به جهت‌گیری صولت‌الدّوله در رویدادهای جنگ جهانی اوّل و جنگ قشقایی‌ها با انگلیسی‌ها اختصاص دارد. اوضاع سیاسی ایل قشقایی در دوران پهلوی اوّل، تحوّلات سیاسی ایل در جنگ جهانی دوم، نقش ایل قشقایی در رویدادهای ناشی از نهضت ملّی شدن نفت و جهت‌گیری سیاسی سران قشقایی در دوران حكومت دكتر مصدّق و ... از دیگر مباحث مندرج در این اثر است.

گذری بر تاریخ تحولات ایران معاصر: اصلاحات در یكصد و پنجاه سال اخیر و دلایل ناكامی آن

گذری بر تاریخ تحولات ایران معاصر: اصلاحات در یكصد و پنجاه سال اخیر و دلایل ناكامی آن موضوع: اصلاحات اجتماعی - ایران - قرن 13 ق اصلاحات اجتماعی - ایران - قرن 14 تحولات اجتماعی - ایران - تاریخ - قرن 13 ق تحولات اجتماعی - ایران - تاریخ - قرن 14 ایران - تاریخ - قرن 13 - 14 ق. نویسنده:حمید اشرفی ناشر: نیمروز ۱۵۲ صفحه - رقعی (شومیز) - چاپ ۱ - ۵۰۰ نسخه ۹۷۸-۶۰۰-۶۳۱۷-۱۱-۳ تاریخ نشر:1393 قیمت پشت جلد :۷۰۰۰۰ ریال كد دیویی:۹۵۵.۰۷۴۵ زبان كتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران معرفی مختصر كتاب: نگارنده در این اثر به سیر اصلاحات در ایران كه از جنگ‌های دوم ایران و روس آغاز شده، پرداخته است. در این اثر، پس از بررسی عملكرد و نقش روشنفكران، روحانیون و بازاریان، به دلایل انحراف مشروطه و علّت ناكامی اصلاحات در دوره قاجار اشاره شده است. در ادامه، به وضعیت اصلاحات در زمان رضاشاه پرداخته شده و پیرامون نهضت ملّی نفت و دلایل شكست این نهضت مطالبی گفته شده است.

17شهریور زمینه ساز سقوط پهلوی

کبری راسخی ماسوله 1357 سال مبارزه ملت ایران علیه نظام شاهنشاهی و 17 شهریور این سال نیز روز اوج انقلاب و قیام مردمی برضد ظلم و ستم و زمینه ساز سقوط پهلوی است. گسترش انقلاب با پیشینه ای که در سالهای قبل از 57 وجود داشت در روزهای آغازین سال و در ماههای بعد از آن به اوج خود رسید به طوریکه در روزهای شهریورماه که مصادف با ماه مبارک رمضان نیز بود تظاهرات برضد رژیم هر روز در خیابانها انجام می شد و شبها بر بلندای بامها با ندای الله اکبر اعتراض خود را نشان می دادند. در شهریور سال 57 که شاه پهلوی هر روز یک نخست وزیر را مجبور به استعفا می کرد و دیگری را منصوب می کرد، دولت جمشید آموزگار بر سرکار بود که به علت فشارهای وارد شده و تظاهرات خیابانی رژیم او را مجبور به استعفا کرد و شریف امامی را که 15 سال رئیس مجلس سنا بود بر سر کار آورد تا بدین شکل اوضاع کشور را تحت کنترل در آورد. شریف امامی سعی داشت از خشم و نفرت مردم بکاهد و به روحانیت احترام بگذارد و اعلام سیاست آشتی ملی کرد اما در این اوضاع امام(ره) که هوشیاری فراوانی به اوضاع داشت طی پیامی خطاب به ملت ایران نقشه رژیم را رسوا و مردم انقلابی را بیش از پیش آگاه و خروشان کرد. روز عید فطر همان سال مصادف با 13 شهریور ماه راهپیمایی تاریخی و عظیمی برپا شد و در 16 شهریور یعنی سه روز بعد نیز همان راهپیمایی عظیم تکرار شد و در آن اعلام شد که فردا جمعه ساعت هشت صبح در میدان ژاله تجمع می کنیم و راهپیمایی بزرگی انجام می دهیم. با دعوتی که صورت گرفت از اولین ساعات صبح روز جمعه، مردم برای شرکت در راهپیمایی و نماز جمعه به امامت علامه یحیی نوری راهی میدان ژاله شدند. از ساعت شش صبح، حکومت نظامی توسط فرماندار تهران ارتشبد غلامعلی اویسی اعلام و درحال اجرابود و اجتماع بیش از سه نفرهم ممنوع بود. اعلام دیرهنگام حکومت نظامی (ساعت شش صبح همان‌روز) از دلایل شلوغی این تظاهرات بود. روز جمعه 17 شهریور سال 1357 در اولین ساعات صبح عده زیادی از مردم در اطراف میدان ژاله تجمع کردند رژیم با مشاهده تجمع مردم تانکهایی که از قبل به میدان ژاله منتقل کرده بود را به هم نزدیک کرده بود. ساعتی بعد فرماندار تهران اعلام حکومت نظامی کرد ( در سالهای مبارزه مردم با رژیم طاغوت اگر کسی از حکومت نظامی سرپیچی می کرد ماموران حق بازداشت او را داشتند) اما مردم بی توجه به حکومت نظامی هر لحظه تعدادشان بیشتر میشد. ساعتی بعد از بلند گوها اعلام کردند که متفرق شوید و به خانه های خود برگردید که این پیام ها و هشدارها تاثیری در اراده مردم نداشت و شروع به سردادن شعارهایشان کردند آنها یکصدا فریاد می زدند الله اکبر واز ماموران نظامی با سلاحهای آماده شلیک نمی هراسیدند. هنوز زمانی از آغاز شعار دادن تظاهرکنندگان نگذشته بود که فرمان آتش صادر شد و تفنگها و تانکها باهم به طرف مردم آتش گشودند و عده زیادی در همان لحظات اول به شهادت رسیدند. صف تظاهرات شکسته شد وهمه در پی کمک به هم بودند. کف خیابان پر از خون بود و آمبولانسها با صدای آژیر سعی می کردند راه را باز کنند تا مجروحان را به بیمارستان برسانند. عده زیادی هم در جلوی بیمارستان تجمع کرده بودند تا به مجروحان نیازمند خون اهدا کنند. انتقال مجروحان میدان ‍‍ژاله به کلانتریها درهمین اوضاع عده ای از ماموران رژیم با حمایت ساواک به بیمارستانهای بزرگ شهر رفتند و بیمارانی را که احتمال می دادند از تظاهر کنندگان میدان ژاله بوده باشند با خود به کلانتریها می بردند. پس از انتقال کسانی که در میدان ژاله کسانی را که شهید شده بودند با کامیونهای بزرگ جمع کرده و به قم منتقل کردند و جسدهای این شهدا را به دریاچه نمک این شهر ریختند. و عده دیگری از شهدا به بهشت زهرا که آن روزها تازه افتتاح شده بود انتقال یافتند تا برای شناسایی خانواده هایشان در سردخانه نگهداری شود و بعد با حضور خانواده افراد به خاک سپرده شود. جوانان بیشتری شهدای واقعه خونین 17 شهریور در بین کشته شدگان زن و مرد بیشترین شهدا مربوط به جوانان میشد که آن روز به قصد براندازی نظام پهلوی به خیابانها آمدند و هدف گلوله نظامیان قرار گرفتند به دلیل شهادت تعداد زیادی از جوانان در میدان ژاله پس از آن به این میدان نام شهدا دادند و آن را به این نام خواندند. جمعه سیاه که منجر به شهادت عده زیادی اعم از پیرو جوان شده تبعات زیادی برای رژیم پهلوی داشت این تبعات در چهار بخش قابل بررسی هستند. 1ـ تردید و تزلزل در اراده رژیم در رویارویی با ملت به دنبال کشتار 17شهریور اراده و عزم رژیم در رویارویی با ملت سخت به تردید و تزلزل افتاد زیرا شیوه های موسوم اعم از سرکوب و سازش در عمل شکست خورده بود زیرا اجرای طرح حکومت نظامی که بر اساس نظریه مشاوران امنیتی و ساواک، بهترین سیاست ممکن جهت برقراری امنیت تلقی میشد نتیجه عکس بخشید. شاه برای یافتن یک راه حل فوری و ضربتی برای پایان دادن به اوضاع آشفته و انقلابی کشور با صاحب نظران امور ایران و کارشناسان داخلی رایزنی کرد و حاصل این گفتگوها شاه را به این نتیجه رساند که ریشه همه نارضایتی ها در توسعه فساد و سوء استفاده های کلان مادی نهفته است. اما وضعیت کشور به حدی آشفته بود که رژیم سخت سر در گم شده بود و سرانجام آمریکا با پیام شفاهی برانسکی از طریق اردشیر زاهدی ـ سفیر ایران در آمریکا ـ شاه را بار دیگر به سوی سیاست مشت آهنین متمایل ساخت که نتیجه آن تشکیل کابینه نظامی به رهبری ارتشبد ازهاری بود. 2ـ تزلزل ارتش: حوادث 17شهریورو ادامه حکومت نظامی،انسجام ارتش را متزلزل و اراده آن را با تردید مواجه ساخت. استقرار طولانی مدت ارتش در میدانها و مراکز مهم شهر که باید همانند نیروهای انتظامی با انقلابیون مقابله کند از کارآمدی ارتش و توان آن کاست، زیرا ارتش اساسا به منظور حفظ امنیت مرزها و پاسداری از کشور در برابر تهدیدات خارجی به وجود آمده بود اما اکنون ارتش باید تحت فرمان فرمانداری های نظامی شورای امنیت استان عمل می کرد که خواه ناخواه با هیئت دولت و سایر مراکز قدرت در نحوه و اجرای فرامین حکومت نظامی اختلاف نظر می یافت. این واقعیت با توجه به ساختار ارتش شاهنشاهی که شکاف عمیقی میان کادر فرماندهی با نیروهای مسلح از نقطه نظر گرایش های سیاسی و تمایلات ملی و مذهبی وجود داشت موضع ارتش را به عنوان سرکوبگر مخالفان سخت تضعیف می کرد. 3- تعمیق شکاف بین مردم و حکومت پهلوی: 17شهریور 1357 جدایی میان ملت و حکومت را عمیق تر کرد و امکان هر نوع پیوستگی یا سازش را از بین برد. همچنین مشی مبارزه مسالمت آمیز در چار چوب قانون اساسی به منظور احیای نظام مشروطه به شدت زیر سئوال رفت و روحیه تندروی و افراط گرایی در میان طیف های گوناگون مبارز و مخالف فرا گیر شد و تلاش ها برای سرنگونی رژیم پهلوی به شکلی قهر آمیز و انقلابی مورد حمایت قرار گرفت. 4- تشدید سر درگمی آمریکا در برابر مسائل ایران: همزمان با بحرانی شدن اوضاع و واقعه 17 شهریور، روسای جمهور مصر، اسرائیل و آمریکا روز 19 شهریور با شاه گفتگو کردند. شاه در گفتگو با کارتر واقعه 17 شهریور را یک طرح شیطانی از سوی کسانی دانست که از برنامه ایجاد فضای بازسازی کشور بهره مند شده و از آزادی های اعطا شده علیه وی سوءاستفاده کردند. او خواستار ادامه حمایتهای آمریکا شد .کارتر نیز در پاسخ به در خواست های شاه او را از جهات گوناگون مطمئن ساخت و حمایت صریح خود را از اقدامات سرکوب گرانه شاه اعلام کرد. دو روز پس از حادثه 17 شهریور اردشیر زاهدی – سفیر ایران در آمریکا – با وارن کریستوفر – معاون وزارت امور خارجه آمریکا – در واشنگتن دیدار کرد. کریستوفر ضمن تاکید بر حمایت دولت آمریکا از ایران، خواستار رعایت اعتدال در اجرای حکومت نظامی شد. اما زاهدی اعلام کرد کمونیستهای سازمان یافته تظاهرات را ترتیب می دهند و دولت آمریکا همراه با نیروهای اپوزیسیون توطئه براندازی شاه را تدارک دیده است. کریستوفر این اتهام را ناروا خواند و اظهار داشت تضعیف اعتماد به نفس شاه در این زمان مهمترین عامل بروز و گسترش شورشهاست. به هر حال حقیقت این است که تا وقوع حادثه 17 شهریور هیچیک از سران کاخ سفید در ریاست جمهوری، وزارت خارجه و سازمان سیا بحران ایران را جدی و نگران کننده نمی دانستند. از همین زمان گروهی از سران آمریکا به بررسی دقیق تر و بازنگری کارشناسانه در حوزه مسائل ایران ترغیب شدند که ماحصل این بررسیها چیزی جز سردرگمی هر چه بیشتر آمریکا در امور ایران نبود. بی تردید، قیام 17شهریور را می توان به عنوان یکی از نقاط عطف مبارزات ملت مسلمان ایران علیه رژیم پهلوی دانست. ابعاد عظیم کشتار و سرکوب مردم بی گناه در این روز باعث شد تا انقلابیون و رهبران آنها در حرکت خود مصمم تر شوند و در این بین رهبری مدبرانه حضرت امام خمینی(ره) نقشی بسزا داشت. حمایتهای سران به اصطلاح دموکرات آمریکا از رژیم پهلوی در سرکوب مبارزین نیز باعث شد تا ادعاهای به اصطلاح حقوق بشری و دموکراتیک آنها در بین مردم رنگ ببازد و ماهیت اصلی آنان برای مردم ایران هرچه بیشتر نمایان شود. در مجموع باید گفت قیام خونین 17 شهریور عاملی موثر در تشدید مبارزات مردمی و تسریع در سقوط رژیم پهلوی به شمار می رود. منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی و تبیان منبع بازنشر: مجله الکترونیکی گذرستان شماره 38

جمعه ای که تعطیل نبود

عده‌ای‌ از مردم‌ در راهپیمایی‌ بزرگ‌ 16 شهریور فریاد می‌زدند: فرداصبح‌ در میدان‌ ژاله‌. سپهبد مقدم‌ برای‌ جلوگیری‌ از تكرار راهپیمایی‌ از شاه‌ درخواست‌برقراری‌ حكومت‌ نظامی‌ كرد و سرانجام‌ با موافقت‌ شاه‌، تصویب‌ شورای‌ امنیت‌ و هیأت‌دولت‌، حكومت‌ نظامی‌ به‌ تصویب‌ رسید و با فرمان‌ شاه‌ ارتشبد اویسی‌ فرماندار نظامی‌تهران‌ شد. فرماندار نظامی‌ تهران‌ به‌ سپهبد بدره‌ای‌ فرمانده‌ گارد جاویدان‌ دستور داد تاواحدهایی‌ از گارد را به‌ فرمانداری‌ نظامی‌ منتقل‌ كند. بدره‌ای‌ فرمان‌ اعزام‌ واحدهایی‌ رابه‌ سرلشكر امینی‌ افشار فرمانده‌ لشكر 1 گارد جاویدان‌ صادر كرد و یگان‌هایی‌ از لشكردر میدان‌ و خیابان‌ ژاله‌ (شهدا) مستقر شدند. ارتشبد اویسی‌ با صدور اولین‌ اطلاعیه‌ی‌فرمانداری‌ نظامی‌ اعلام‌ كرد: «به‌ منظور ایجاد رفاه‌ مردم‌ و نحوه‌ی‌ نظم‌ از ساعت‌ 6 صبح‌روز 17 شهریور ماه‌ مقررات‌ حكومت‌ نظامی‌ را به‌ مدت‌ شش‌ ماه‌» به‌ اجرا می‌گذارد. مردم‌ در صبح‌ زود بی‌خبر از حكومت‌ نظامی‌ در دسته‌های‌ بزرگی‌ از خیابان‌های‌فرح‌آباد، شهباز و میدان‌ خراسان‌ به‌ طرف‌ میدان‌ ژاله‌ حركت‌ كردند. در نزدیكی‌ میدان‌ وخود میدان‌ كامیون‌های‌ مملو از نظامیان‌ ایستاده‌ بودند، ولی‌ مردم‌ بی‌اعتنا به‌ راه‌ خودادامه‌ می‌دادند. ساعت‌ نزدیك‌ 30/7 صبح‌ بود كه‌ جمعیت‌ در میدان‌ ژاله‌ و خیابان‌های‌منتهی‌ به‌ آن‌ مستقر شدند. یكی‌ از فرماندهان‌ نظامی‌ با بلندگو به‌ مردم‌ اخطار كرد كه‌حكومت‌ نظامی‌ است‌، چرا تجمع‌ كرده‌اید؟ یكی‌ از روحانیون‌ مردم‌ را دعوت‌ به‌ نشستن‌كرد. جمعیت‌ روی‌ زمین‌ نشست‌، ولی‌ ظواهر امر نشان‌ می‌داد كه‌ نیروهای‌ فرمانداری‌نظامی‌ قصد متفرق كردن‌ مردم‌ را ندارند. راه‌ عبور را از چهار طرف‌ بر روی‌ مردم‌ بستند.ناگهان‌ صدای‌ رگبار از خیابان‌های‌ منتهی‌ به‌ میدان‌ بلند و همین‌ كه‌ جمعیت‌ از چهار طرف‌به‌ سوی‌ میدان‌ هجوم‌ آوردند، نیروهای‌ مستقر در میدان‌ نیز از چند سو مردم‌ را به‌ رگبارمسلسل‌ بستند. در مدت‌ چند ثانیه‌ صدها نفر در خاك‌ و خون‌ غلطیدند. مردم‌ بی‌مهابامجروحین‌ و شهدا را بر روی‌ دست‌ به‌ سوی‌ بیمارستان‌ها حمل‌ می‌كردند. اطاقها،راه‌روها و حیات‌ بیمارستان‌ها مملو از مجروح‌ و جنازه‌ بود. مردم‌ اطراف‌ بیمارستان‌هاخانه‌های‌ خود را برای‌ پذیرش‌ مجروحین‌ مهیا می‌كردند. هر كس‌ هر چه‌ از لوازم‌پزشكی‌، پنبه‌، پانسمان‌ و ملافه‌ داشت‌ به‌ بیمارستان‌ می‌آورد. راه‌ عبور را از چهار طرف‌ بر روی‌ مردم‌ بستند.ناگهان‌ صدای‌ رگبار از خیابان‌های‌ منتهی‌ به‌ میدان‌ بلند و همین‌ كه‌ جمعیت‌ از چهار طرف‌به‌ سوی‌ میدان‌ هجوم‌ آوردند، نیروهای‌ مستقر در میدان‌ نیز از چند سو مردم‌ را به‌ رگبارمسلسل‌ بستند نفرت‌ مردم‌ به‌ اوج‌ خود رسیده‌ بود. خبر قتل‌عام‌ مردم‌ در میدان‌ ژاله‌ در تهران‌ پیچید وسرتاسر تهران‌ به‌ جنب‌ و جوش‌ درآمد. مردم‌ بی‌اعتنا به‌ حكومت‌ نظامی‌ به‌ خیابان‌هاریختند و با مأمورین‌ فرمانداری‌ نظامی‌ درگیر شدند. به‌ هر چه‌ از مظاهر دولتی‌می‌رسیدند حمله‌ می‌كردند. طبق‌ گزارش‌ ساواك‌، تظاهرات‌ از میدان‌ ژاله‌ به‌ «خیابان‌های‌دیگری‌ از قسمت‌ شرق تهران‌» كشیده‌ شد، سپس‌ تظاهرات‌ به‌ جنوب‌ تهران‌، خیابان‌های‌مولوی‌، میدان‌ خراسان‌، میدان‌ شوش‌ و میدان‌ راه‌آهن‌ سرایت‌ كرد و در مدت‌ كوتاهی‌خیابان‌های‌ فردوسی‌، منوچهری‌، خیابان‌ سعدی‌ شمالی‌، خیابان‌ نظام‌آباد، خیابان‌فرح‌آباد، منطقه‌ی‌ نارمك‌، میدان‌ سپه‌، خیابان‌ لاله‌زار، به‌ صحنه‌ی‌ درگیری‌ تبدیل‌ شد.تظاهرات‌ و درگیری‌ تا پاسی‌ از شب‌ ادامه‌ داشت‌. روزنامه‌ها در فردای‌ آن‌ روز بدون‌ پرداختن‌ به‌ چگونگی‌ درگیری‌ اعلام‌ كردند: «100آتش‌سوزی‌ در تهران‌ روی‌ داد، شعب‌ چند بانك‌، یك‌ فروشگاه‌ بزرگ‌، یك‌ فروشگاه‌شهر و روستا در آتش‌ سوخت‌.» فرماندار نظامی‌ در اطلاعیه‌ی‌ شماره‌ 4 خود ضمن‌ متهم‌كردن‌ مردم‌ به‌ این‌ كه‌ «با پول‌ و نقشه‌ی‌ خارجی‌» اقدام‌ به‌ تظاهرات‌ كرده‌اند، اعلام‌ نموددر واقعه‌ 17 شهریور 58 نفر كشته‌ و 205 نفر مجروح‌ شده‌اند. دو روز بعد دادگستری‌اعلام‌ كرد تعداد كشته‌شدگان‌ به‌ 95 نفر رسید. گرچه‌ تعداد شهدای‌ آن‌ روز رسماًاعلام‌ نشد، ولی‌ آگاهان‌ آمار وحشتناكی‌ را از شهدای‌ 17 شهریور ارائه‌ كرده‌اند. پارسونزسفیر انگلیس‌ تعداد شهدا را «صدها نفر» ذكر كرده‌ است‌. سولیوان‌ سفیر آمریكاگزارش‌ می‌كند كه‌ در میدان‌ ژاله‌ «بیش‌ از دویست‌ نفر از تظاهركنندگان‌ كشته‌ شده‌بودند.» جان‌ استمپل‌ یكی‌ از اعضای‌ سفارت‌ آمریكا در ایران‌ از قول‌ منابع‌ پزشكی‌تعداد شهدا را «بین‌ 200 تا 400 نفر» برآورد كرده‌ است‌. شاپور بختیار ادّعا می‌كند كه‌«می‌توانم‌ به‌ یقین‌ بگویم‌ تعداد كشته‌شدگان‌ حداكثر از 700 یا 800 نفر متجاوز نبوده‌است‌.» مردم‌ مدعی‌ بودند چند هزار نفر كشته‌ شده‌اند. حتی‌ اگر ادّعای‌ مردم‌ را نپذیرم‌كشتن‌ ده‌ها نفر انسان‌ آمار وحشتناكی‌ است‌. موضوع‌ مهم‌ در واقعه‌ی‌ 17 شهریور، تمرّد سربازان‌ از دستورات‌ فرماندهان‌ نظامی‌بود. در همان‌ لحظه‌ی‌ اوّل‌ در میدان‌ ژاله‌ یك‌ سرباز فرمانده‌ خود را هدف‌ قرار داد وسپس‌ خود را به‌ قتل‌ رساند. طبق‌ گزارش‌ ساواك‌ «سه‌ نفر از سربازان‌ وظیفه‌ی‌ لشكر گارددر حین‌ اجرای‌ مأموریت‌ كنترل‌ اغتشاشات‌، ضمن‌ سرقت‌ سه‌ قبضه‌ تفنگ‌ ژـ3 با 300 تیرفشنگ‌ متواری‌ شده‌اند». اسامی‌ این‌ سه‌ نفر عبارت‌ بود از قاسم‌ دهقان‌، علی‌ غفوری‌ ومحمد محمدی‌. فردای‌ آن‌ روز محل‌ اختفای‌ این‌ سه‌ سرباز كشف‌ و به‌ محاصره‌ی‌نیروهای‌ نظامی‌ درآمد كه‌ هر سه‌ نفر مورد اصابت‌ گلوله‌ قرار گرفتند كه‌ محمد محمدی‌در دم‌ به‌ شهادت‌ رسید. از مجموعه‌ی‌ اسناد به‌ دست‌ می‌آید كه‌ در این‌ روز هفت‌سرباز خودزنی‌ كردند. نفرت‌ مردم‌ به‌ اوج‌ خود رسیده‌ بود. خبر قتل‌عام‌ مردم‌ در میدان‌ ژاله‌ در تهران‌ پیچید وسرتاسر تهران‌ به‌ جنب‌ و جوش‌ درآمد. مردم‌ بی‌اعتنا به‌ حكومت‌ نظامی‌ به‌ خیابان‌هاریختند و با مأمورین‌ فرمانداری‌ نظامی‌ درگیر شدند مشهد نیز كه‌ در این‌ روز خود را برای‌ استقبال‌ از آیت‌الله قمی‌ كه‌ از تبعید در كرج‌ آزادشده‌ بود آماده‌ می‌كرد با حكومت‌ نظامی‌ مواجه‌ شد و تظاهرات‌ و درگیری‌ از همان‌ آغازروز شروع‌ شد. مردم‌ در مدرسه‌ نواب‌ اجتماع‌ كردند، ولی‌ نیروهای‌ فرمانداری‌ نظامی‌ به‌آنان‌ حمله‌ و آنان‌ را متفرق كردند. جنگ‌ و گریز تا پاسی‌ از شب‌ ادامه‌ داشت‌. در این‌ روزبه‌ گزارش‌ ساواك‌ 14 نفر مورد اصابت‌ گلوله‌ قرار گرفتند كه‌ چهار نفر از آنان‌ به‌شهادت‌ رسیدند. در شیراز نیز شبانه‌ آیت‌الله دستغیب‌ را دستگیر و به‌ تهران‌ منتقل‌ نمودند كه‌ فردای‌ آن‌روز تظاهرات‌ پراكنده‌ای‌ صورت‌ گرفت‌. شهرهای‌ كرج‌، ابهر، سمنان‌ و كرمان‌ نیز شاهددرگیری‌هایی‌ با نیروهای‌ رژیم‌ بودند. خبر فاجعه‌ی‌ قتل‌عام‌ مردم‌ در میدان‌ ژاله‌ به‌سرعت‌ در جهان‌ پیچید و سیاست‌مداران‌، دولت‌مداران‌، خبرگزاری‌ها و محافل‌بین‌المللی‌ را وادار به‌ عكس‌العمل‌ نمود؛ امّا هیچ‌ عكس‌العملی‌ زشت‌تر از دولت‌ آمریكانسبت‌ به‌ این‌ قتل‌عام‌ فجیع‌ نبود. در آن‌ روزها رؤسای‌ كشورهای‌ آمریكا، مصر و اسرائیل‌در كمپ‌ دیوید مشغول‌ مذاكرات‌ سازش‌ بودند. فردای‌ آن‌ روز «وارن‌ كریستوفر» معاون‌وزیر امورخارجه‌ آمریكا از واشنگتن‌ با «سایروس‌ ونس‌» وزیر امورخارجه‌ كه‌ در كمپ‌دیوید بود تماس‌ برقرار كرد و «توصیه‌ كرد كه‌ پرزیدنت‌ كارتر هر چه‌ زودتر با شاه‌صحبت‌ كند». ونس‌ گزارشی‌ از وضعیت‌ ایران‌ را به‌ كارتر ارائه‌ داد و از كارتر خواست‌ تا باشاه‌ تماس‌ بگیرد. ابتدا انورسادات‌ با شاه‌ تماس‌ گرفت‌ و «مراتب‌ هم‌دردی‌ و پشتیبانی‌خود را از شاه‌ به‌ وی‌ اطلاع‌ داد» و سپس‌ كارتر با شاه‌ تلفنی‌ صحبت‌ كرد و «پشتیبانی‌آمریكا را از وی‌ در اقداماتی‌ كه‌ برای‌ برقراری‌ نظم‌ به‌ عمل‌ می‌آورد تأیید كرد.» خبرحمایت‌ كارتر از شاه‌ در رسانه‌ها منتشر شد. رژیم‌ كه‌ سعی‌ می‌كرد مخالفان‌ خود رامرعوب‌ كند، بر انتشار این‌ خبر دامن‌ می‌زد. روزنامه‌های‌ كیهان‌ و اطلاعات‌ اعلام‌ كردندكه‌ «كارتر با شاهنشاه‌ مكالمه‌ی‌ تلفنی‌ كرد.» روزنامه‌ها به‌ نقل‌ از اطلاعیه‌ی‌ كاخ‌ سفیدنوشتند كه‌ «كارتر با شاهنشاه‌ تماس‌ گرفته‌ و وضع‌ كنونی‌ ایران‌ را كه‌ در آن‌ تظاهرات‌ ضددولتی‌ به‌ رهبری‌ افراطی‌ها جریان‌ داشته‌ و دست‌ كم‌ 95 نفر كشته‌ بر جای‌ گذارده‌ موردبحث‌ قرار داده‌ است‌. پرزیدنت‌ كارتر مناسبات‌ نزدیك‌ و دوستانه‌ میان‌ ایران‌ و آمریكا رامورد تأیید قرار داده‌ است‌ و نسبت‌ به‌ ادامه‌ی‌ جنبش‌ اعطای‌ آزادی‌ سیاسی‌ اظهارامیدواری‌ نموده‌ است‌.» خبرگزاری‌ فرانسه‌ اعلام‌ كرد: كارتر با شاه‌ تماس‌ گرفته‌ و«پشتیبانی‌ از رژیم‌ تهران‌ را تأیید كرده‌ است‌.» خبر حمایت‌ كارتر از شاه‌ آن‌ هم‌ بعد از قتل‌عام‌ مردم‌ تهران‌، ملی‌گرایان‌ را كه‌ امید به‌ اوبسته‌ بودند مبهوت‌ كرد و موضع‌ امام‌ خمینی‌ را به‌ شدت‌ تثبیت‌ نمود. امام‌ خمینی‌ درعكس‌العمل‌ به‌ این‌ پیام‌ كارتر در مصاحبه‌ با رادیو تلویزیون‌ فرانسه‌ فرمودند: «آقای‌ كارتركه‌ برای‌ یك‌ زندانی‌ در شوروی‌ آن‌ قدر هیاهو درآورد، پس‌ از كشتارهای‌ پیاپی‌ شاه‌،پشتیبانی‌ خود را از او دریغ‌ نكرد» این‌ به‌ خاطر این‌ است‌ كه‌ آمریكا به‌ دنبال‌ منافع‌ خودش‌فقط‌ هست‌. منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی منبع بازنشر: مجله الکترونیکی گذرستان شماره 38

تولد دوباره یک شهید در 17 شهریور 1357

تولد دوباره یک شهید در ۱۷ شهریور 1357 به بهانه سالروز شهادت قاسم دهقان 17 شهریور ماه هم سالروز تولد انقلابی‌اش بود و هم سالروز شهادتش شد. "قاسم دهقان" که روزی به عنوان یک مبارز انقلابی در زندان ساواک شکنجه می‌شد، روزی دیگر در کسوت فرمانده گردان در لشگر 27 محمد رسول الله(ص) حضور داشت و روزگاری مقابل دوربین حاضر شد تا دینش را به شهدا ادا کند و عاقبت "قطعه‌ای از بهشت" او را بهشتی کرد. یار وفادار سید مرتضی آوینی مشابه خود او اما سه سال بعد، در 17 شهریور 1374 روی مین رفته و به شهادت رسید. سردار سعید قاسمی در مورد شهید قاسم دهقان فرمانده گردان مالک اشتر لشگر 27 محمد رسول الله(ص) می‌گوید: «صبح روز 17 شهریور 57 که می‌خواستند "قاسم دهقان" و هم قطارهایش را از لویزان برای سرکوب مردم به شهر بفرستند، به هر سرباز دو خشاب دادند، ولی او به چهار خشاب دادند... وقتی اوضاع میدان ژاله را می‌بیند، به جای به رگبار بستن مردم، همراه دو نفر دیگر از دوستانش با اسلحه فرار می کنند، بعد هم ساواک خانه شان را محاصره کرد و درگیر شدند. ماه‌ها داشتند شکنجه‌شان می‌کردند. حکم اعدام‌شان هم صادر شده بود، منتهی به لطف خدا و با پیروزی انقلاب، نجات پیدا کردند. بعد از انقلاب، اول وارد کمیته شد، بعد هم آمد سپاه. بعد از تشکیل تیپ 27 توسط حاج احمد، او هم آمد و گردان ابوذر را راه‌اندازی کرد. در تمام لحظه‌های فتح‌المبین و بیت‌المقدس حاضر بود. بعد هم همراه حاج احمد و سایر بر و بچه‌ها رفت لبنان. بعد از مراجعت به ایران، باز آمد توی تیپ 27، که حالا شده بود لشکر 27، «حاج همت» فرماندهی بچه‌های گردان مالک اشتر را به او داد. حماسه‌ای که حاج قاسم و بچه‌های گردان او در «والفجر یک» توی ارتفاع 112 خلق کردند، در عقل هیچ بنی‌بشری نمی‌گنجد. فقط این را می‌توانم بگویم که مظلوم بود. چه وقتی که زنده بود، چه وقتی که شهید شد. هفده شهریور 57 به یاران خمینی(ره) ملحق شد، هفده شهریور 74 هم به دیدار خدای خمینی(ره) رفت.» دست نوشته شهید دهقان از 17 شهریور 57 و دستگیری توسط ساواک شهید قاسم دهقان خاطراتش را از 17 شهریور 1357 و واقعه میدان ژاله نگاشته است. او نحوه فرارش از نیروهای شاهنشاهی را تشریح کرده. بخشی از این دست نوشته در زیر آمده است: «دم ظهر بود نزدیک سه‌راه تخت‌جمشید (خیابان آیت‌الله طالقانی) یک سرهنگ در لای ماشین‌ها، خیرسرش، داخل پیتی که گماشته‌اش آورده بود، توالت کرد و بعد از اتمام گفت: این‌را بریزید به‌سر سردسته تظاهرکننده‌ها. من یک لحظه انگار که دنیا بر سرم خراب شده با این‌حرف آن سرهنگ، اسلحه را از بالای ماشین که نشسته بودم، به‌طرف او گرفتم و می‌خواستم شلیک کنم ولی او سریع رفت. انگار کسی مثل یک روحانی سیاهپوش از غیب به من آرامش داد که صبر کن. ساعت 3 بعد از ظهر بود که دیگر به خیابان آیزنهاور (آزادی) رسیدیم و به‌طرف میدان شهیاد (آزادی) می‌رفتیم. در یک لحظه پشت ما را ماشین‌های ساواک پر کرد و پشت ریوی ارتش، به‌ترتیب می‌آمدند و مشخص بود که مسلح هستند با لباس‌شخصی. یک کارتن پیراشکی در ماشین گذاشتیم و بین سربازان پخش می‌کردم که یک ساواکی به من خیره شده بود. به کس دیگری این‌کار را واگذار کردم. چندتن از دوستانم را دیدم که خسته شده بودند. از راهپیمایی به پیاده‌رو رفته بودند. ساعت 12 به میدان شهیاد رسیدیم و برگشتیم پادگان. شب به‌ فکر این بودم که شعارهای فردا صبح ساعت 8 میدان ژاله (شهدا). چه می‌شود. شاید مردم را از بین ببرند. مگر می‌شود این‌همه مردم را از بین برد. خوابم نمی‌برد. یکی‌یکی با بچه‌ها تماس گرفتم و جریان را گفتم. که شاید ارتش تیراندازی کند. یک‌موقع خر نشید. همه با ترس حرف‌های من‌را گوش می‌دادند. ولی قدرت جواب نداشتند. با سه نفر قرار گذاشتم اگر تیراندازی شد، فرماندهان را می‌زنیم و قول گرفتم. خوابیدم. ساعت 3 نیمه‌شب بود آماده‌باش دادند. اسلحه و فشنگ هم پخش کردند. در همان موقع به‌فکرم آمد که ارتش می‌خواهد قبل از مردم در میدان مستقر شود و نگذارد مردم مجتمع شوند. البته به ما آماده‌باش دادند و گفتند با اسلحه بخوابید و ما هم همین کار را کردیم. ولی فکر و خیال نمی‌گذاشت خوابم ببرد. از خستگی تا ساعت 9 صبح خوابیدم. صبح بیدار شدم، متوجه شدم که اعلام حکومت‌نظامی شده است و به‌فکرم رسید که مردم را در میدان ژاله سرکوب کردند. یکی‌یکی با بچه‌ها تماس گرفتم و آن‌ها را توجیه کردم. چهار نفر بودیم که با هم قرار گذاشتیم که اگر بیرون ببرند، فرماندهان را بزنیم و همه قول دادند که هرکاری تو بکنی ما هم با تو هستیم. یک‌نفر از تیم سال قبل بود و 3 نفر هم از تیم تیراندازی سال جدید بودند. سربازهای جدید که من‌ را قبول داشتند و هر چه می‌گفتم انجام می‌دادند. یادم هست که یک‌موقع می‌خواستم 30 اسلحه از بچه‌های تیم را از میدان، با برنامه‌ریزی بیرون ببرم ولی چون از داداش شنیده بودم که یک سرباز اسلحه گم کرده بود و او را اعدام کرده بودند. من هم ترسیدم که امکان دارد این سربازان را هم بکشند و دست به این‌کار نزدم. خلاصه قرار گذاشتیم، که یک‌دفعه ساعت 3 ماشین آمد، بچه‌ها را بیرون بردند به چهارراه سبلان نظام‌آباد. هیچ‌کس نبود ولی لاستیک توی خیابان ریخته شده بود و دود می‌کرد. همه پیاده شدند و هر دسته‌ای سر یک خیابان را قبول کرده بود و رفت‌وآمد را کنترل می‌کرد. در همین موقع بود که یک پاسبان با افسر مأمور ما صحبت می‌کرد که در میدان ژاله همه مردم را کشتند، شما هم این‌کار را بکنید. در همین موقع بود که از طرف مردم سنگ پرتاب شد و او به چندسرباز گفت تیراندازی کنید. سرباز نادان نفهم این‌کار را کرد و من چند خشاب او را بلند کردم. در این‌موقع یکی‌یکی با بچه‌ها تماس گرفتم. با آنان‌که قرارگذاشته بودیم. دونفر آن‌ها خیلی دور شده بودند. نمی‌شد از محدوده خود خارج شد و با آن‌ها صحبت کنم. به یکی از آن‌ها گفتم، او گفت: می‌ترسم. و با کمی تلاش به یکی دیگر که بی‌سیمچی بود گفتم. در جواب گفت: مادرم در خانه منتظر است، من نمی‌توانم… افسرده و پریشان نمی‌دانستم چه کنم. رفتم داخل یک بهداری. به بهانه اینکه قمقمه آب کنم. در داخل توالت یک لحظه فکر کردم چه کنم. مردد مانده بودم. آخر تصمیم گرفتم که فرمانده را بزنم و آن پاسبان را هم از بین ببرم. بعد هم اگر شد فرار کنم یا اینکه به من تیراندازی می‌شود. در داخل راهرو یک پرستار را دیدم. با او صحبت کردم. به او گفتم: می‌روی منزل ما می‌گویی که من سلام می‌رسانم به پدر و مادرم و همه دوست و آشنا من‌ را حلال کنند. در این‌ موقع چند نفر سرباز آمدند تو. ایستادم تا مسلح کردم. در این‌ موقع یک سرباز مسئول آموزش که خیلی کم باهم برخورد کرده بودیم ـ یک‌دفعه فوتبال بازی کرده بودیم و چنددفعه هم وسایل آموزشی ردوبدل کرده بودیم ـ با قد نسبتاً کوتاه جلو آمد و گفت: ـ سلام دهقان. چطوری؟ شنیدم تیراندازیت خیلی خوبه. چکار می‌کنی؟ اول فکر کردم که این‌هم بادمجان دورقاب‌چین است و بچه‌های دیگر یک حرف‌هایی به او زده‌اند و او هم خبردار شده می‌خواهد از زیر زبانم حرف بکشد. چیزی نگفتم. کمی نگران شدم. گفتم: خوب منظورت چیه؟ گفت: هیچی. نکند یکدفعه تیراندازی کنی! مقداری فکر کردم. یک لحظه برخورد داخل پادگان به‌نظرم آمد که دم غروب بود، کنار شیرآب که همه سربازان لباس می‌شستند و آب می‌خوردند. همین غفوری با من برخورد کرده بود. دهنش بو می‌داد و من متوجه شدم که او هم در ماه رمضان روزه می‌گیرد و دلم می‌خواست با او هم‌صحبت شوم. یک‌دفعه هم از او یک جمله انگلیسی سوال کرده بودم. به هر حال به او گفتم: خیالت راحت باشد من حواسم جمع است. گفت: راستی دهقان، این کوچه ها را بلدی؟ تا حالا اینجا آمدی؟ گفتم: منظورت چیه؟ برای چی می‌خواهی؟ گفت: ـ من و خلّص اینجا را می‌خواهیم بدانیم کجاست. گفتم: اینجا نظام‌آباد. نکنه فکر فرار به‌سر شما زده؟ گفت: آره ما می‌خواهیم فرار کنیم. یک لحظه چهره محمد خلص به‌نظرم آمد. دو سه دفعه با او برخورد کرده بودم. یک‌روز درمورد مرخصی از من سوال کرد و گفت: الان یک‌ماه است که از آموزش آمده‌ام ولی مرخصی به من ندادند. او سرباز جدید بود. او را راهنمایی کردم. او موقع صحبت کردن گوش‌هایش سرخ می‌شد و مثل لبو. آن‌روز هم همین‌طور بود. اسم آن‌یکی علی غفوری بود. یک لحظه از تیراندازی منصرف شدم و گفتم که بگویم، نگویم که چه تصمیمی داشتم. مردد بودم. خلاصه به آن‌ها گفتم: بروید توی بهداری شاید یک راه‌فرار باشد. آن‌ها سریع رفتند و شکی که به آن‌ها داشتم برطرف شد. متوجه شدم که اینه‌ا هم می‌خواهند کاری انجام بدهند. بعد از لحظه‌ای به‌سر کوچه‌ای رسیدم، علی و محمد را صدا زدم و گفتم: از اینجا خوبه. فرار می‌کنیم. مقداری صبر کردیم. وقتی سربازها دور شدند، فرار کردیم به‌طرف مردم. همه فکر می‌کردند که می‌خواهیم آن‌ها را بکشیم و فرار می‌کردند. ولی ما با شعار درود بر خمینی نظر آن‌ها را به‌خود جلب کردیم. یک موتور درکنار خانه‌ای بود آن‌را روشن کردم و راه افتادم. ولی راه نمی‌رفت. سه‌ترکه نمی‌کشید. یک پیکان از راه رسید، سریع سوار شدیم و او سرگردان و از ترس نمی‌توانست چه کند. او را راهنمایی کردم به‌طرف شرکت‌واحد و از بیابان‌های پشت نظام‌آباد. به‌طوری که کسی ما را تعقیب نکند به‌ سرعت می‌رفتیم که به اتوبان سیدخندان (رسالت) نزدیک رودخانه رسیدیم که جوی‌آب جلوی ما بود. و نتوانستیم برویم. پیاده شدیم و پریدیم توی رودخانه و از آنجا از زیر پل خیابان رد شدیم. علی خسته شده بود. نشست یک لحظه پهلویش را گرفت. گفت: خیلی درد می‌کند. خوبه که وسایل و تجهیزات ماسک را از خود باز کنیم. من مخالفت کردم که: نه. نباید از خود چیزی باقی بگذاریم. امکان دارد دنبالمان بیایند و نشانه‌ای از ما پیدا کنند و مسیر ما را پیدا می‌کنند. باید زود از اینجا دور بشویم. محمد گفت: دهقان تو خیلی زود عمل کردی. خیلی خوشحالم. علی هم گفت: همه حرف می‌زدند ولی تو عمل کردی. به هر حال راه افتادیم که یک موتور جلو آمد ایستاد. گفت: می‌آیید برویم خانه ما لباس به‌شما بدهم. گفتم: نه؛ موتور تو بده. گفت: نه، بایستید اینجا تا برای شما لباس بیاورم. و دور شد. هر سه نفرمان عجیب به او شک کردیم و سریع از آنجا دور شدیم و سوار یک کامیون شدیم و بعد با یک وانت از آنجا طوری رفتیم که کسی دنبالمان نیاید. به منزل اسماعیل و خواهرم رسیدیم. اتفاقاً مادرم و خواهر کوچکم در آنجا بودند و دختردایی‌ام هم آنجا بود. چون پای خواهرم عالیه شکسته بود و گچ کرده بودند. او تصادف کرده بود و همه برای دیدن او می‌آمدند. یک‌دفعه همه هول کردند. دیدند که ما لباس‌نظامی آمدیم و اسلحه هم داریم. سریع به خواهر کوچکم گفتم لباس‌شخصی بیاورید او آورد و سریع لباس‌هایمان را عوض کردیم. سبیل را زدیم و تجهیزات‌نظامی را از قبیل ماسک و سرنیزه را به خواهرم دادم و گفتم مخفی کن و خشاب هم داخل جیب‌خشاب به کمر بستم و اسلحه‌ها را هم در داخل گونی گذاشتم. وصیت‌نامه نوشتم و پیام خود را از طرف محمد و علی و قاسم نوشتم که به مردم بدهند از آنجا برای کمک به مردم راه افتادیم. البته ماشین نبود و سیداسماعیل موتورش را در اختیار ما گذاشت و از آنجا دور شدیم. به‌طرف یک ساختمان نیم‌ساخته بزرگ رفتیم و از آنجا می‌خواستیم به پمپ‌بنزین برویم، ولی به حکومت‌نظامی خورد؛ برگشتیم به همان منزل خواهرم. کنار خانه آن‌ها یک ساختمان نیم‌ساخته بود، در بالای آن خوابیدیم که فردا به‌کمک مردم برویم یا از آن شهر برویم. در طول شب مقداری صحبت کردیم. صبح‌زود برای نماز بیدار شدیم. علی و محمد به پایین پشت‌بام رفتند. من در همین زمان داشتم وسایل رختخواب و چیزهای دیگر را به پایین بام می‌دادم که ناگهان پژویی دیدم که از دم در حیاط گذشت. به‌آرامی می‌رفت. شکم برد. گفتم نکند ساواک باشد؟ ولی دوباره گفتم، منزل ما را کجا می‌توانند پیدا کنند. بعد از ده دقیقه دوباره یکی دیگر دیدم. به علی و محمد گفتم نکند ساواک آمده، زود نماز بخوانید بیایید پشت‌بام. دیگر اذان داده بودند. علی نماز خواند و محمد هم درحال خواندن نماز بود، که ناگهان خودرو و نفربر پر از نیرویی در کوچه پیدایش شد. در این‌هنگام متوجه شدم که برای ما آمده‌اند و می‌خواهند ما را دستگیر کنند. سریع علی و محمد را صدا کردم. کامیون دم در منزل ایستاد و نیروهای مخصوصی پیاده شدند و هرکدام از یک‌طرف سنگر گرفتند. بعد، دو سه کامیون پر از نیرو ماشین‌های مخصوص ساواک که از جمله چند اکیپ نیروی سازمان امنیت یعنی ساواک بودند. سریع موضع گرفتند. در این‌هنگام با بلندگو اعلام کردند. اسم ما سه نفر را اعلام کردند که دستگیر شوید. من هنوز بالای پشت‌بام منزل سید به‌طرف کوچه و ماشینهای ارتشی موضع گرفته بودم که ناگهان از پشت، سه نفر به نزدیکی دومتر روی دیوار همسایه عقب منزل سید دیدم که برق شیشه‌های کلاه‌کاسک آنها من را متوجه کرد. با اینکه هنوز گلنگدن نزده بودم و درازکش پشت به آن‌ها خوابیده بودم، یک لحظه فکر کردم که دیگر دستگیر شدیم و آن‌ها از عقب منزل سید، ما را دایره‌وار محاصره کرده‌اند و هیچ حرکتی نمی‌توانیم انجام بدهیم. آن سه نفر دقیقاً به من خیره شده بودند که ناگهان قوت خدایی بود و دیگر چیزی متوجه نشدم که بدون اینکه بگذارم حرکتی انجام بدهند، درحین اینکه سریع غلت زدم، به اذن‌خدا گلنگدن را زدم و در روبه‌روی آن‌ها پشت به زمین رگبار بارانشان کردم. آن سه نفر به حیاط همسایه افتادند و با چند غلت سریع خود را به پشت‌بام علی‌آقا، همسایه سمت چپ سیداسماعیل رساندم. دیگر از همه طرف پشت‌بام‌های دورتادور به‌طرف ما تیراندازی می‌شد. به همه طرف تیراندازی می‌کردم. دیگر از علی و محمد خبر نداشتم. چون آن‌ها در پشت‌بامی که در سمت راست خانه سید بود قرار گرفته بودند و ارتفاع آن پشت‌بام از پشت‌بام من حدود یک‌متر ونیم بالاتر بود و چون دور بود و به هیچ‌وجه نمی‌توانستم آن‌ها را ببینم و اگر سربالا می‌آوردم، تیراندازی که از همه طرف از سرم تیر می‌گذشت به‌سرم می‌خورد. پشت لبه 30 سانتی بالای پشت‌بام به‌طرف کوچه و کامیون و پژو که رو به‌سوی منزل پارک کرده بودند، شلیک کردم. سعی کردم باک‌بنزین سواری پژوی ساواک را مورد هدف قرار بدهم تا آتش بگیرد و ولی هرچه زدم نشد. به هر حال عظمت خدا را دیدم که چقدر ما را یاری می‌دهد. وقتی که تیراندازی می‌شد و جرقه‌ها جلوی چشم می‌آمد، تیرها به دیوار و بغل می‌خورد و سر مگسک و خشاب و چندجای اسلحه‌ام تیر خورده بود ولی به اذن‌خدا اسلحه‌ام کار می‌کرد. تا اینکه از عقب پشت‌بام‌هایی که ارتفاع بیشتری داشتند به‌طرفم تیراندازی شد و از دو پا مجروح شدم. پای سمت راست از قسمت ران و پای سمت چپ از پاشنه و کف. به هر حال با همان وضع به‌طرف آن‌ها تیراندازی کردم تا اینکه تیرم تمام شد. چند غلت زدم، خودم را داخل حیاط انداختم. سرم شکست و دست و بالم هم مجروح شد. خانواده‌ام را اول تیراندازی به زیرزمین هدایت کرده بودم و آن‌ها بجز حسن خواهرزاده‌ام، به زیرزمین رفته بودند. در همین هنگام چند نارنجک هم در روی زیرزمین انداختند که مادرم بیچاره بر اثر موج نارنجک پرده چشمش پاره شد یا به چشمش شن‌ریز خورد. حسن هم در داخل اتاق که در انتهای ساختمان بود، خود را مخفی کرده بود، مادرم و دیگران فکر کرده بودند که حسن با نارنجک کشته شده است. سینه‌خیز خود را به جلو کشیدم. چون دیگر نمی‌توانستم روی پاهایم راه بروم. خود را از بالکن به پایین کشیدم. از پنجره دیدم که خانواده‌ام در زیرزمین شیون می‌کنند. به زیرزمین رفتم و برای آن‌ها صحبت کردم و دلداری دادم. دوباره به حیاط آمدم و خودم را از دریچه آب‌انبار به‌داخل آن انداختم. آب‌انبار تا نیمه آب داشت. به انتهای آن رفتم و مخفی شدم. تا به صبح افراد ساواک گشت زده بودند و همه منزلهای همسایه‌ها را گشته و زیرورو کرده بودند و من‌را پیدا نکردند. تا صبح شد و آفتاب بیرون زد. چنددفعه هم در آب‌انبار را بازدید کردند و با چراغ‌قوه نگاه کردند ولی من به‌زیرآب می‌رفتم و آنها نمی‌توانستند من‌را ببینند. تا اینکه ساعت 8 روز، دیده شدم و خودشان داخل نشدند. سید را داخل کردند و من‌را بیرون آورد. در آن شرایط خون زیادی از من رفته بود و حالت اغما به من دست داده بود. بدنم مثل جسد شده بود. به‌روی برانکارد گذاشتند. مأموری دست در دهانم کرد، دنبال چیزی(احتمالاً سیانور)می‌گشت ولی پیدا نکرد و شروع به‌زدن و شکنجه کردن کرد و بعدش هم چند سوال که عضو چه گروهی هستی؟ ولی من بیحال افتاده بودم. من‌را بلند کردند و از حیاط بیرون بردند. نزدیک آمبولانس بردند و روی دو جسد گذاشتند. جسد علی و محمد و یک‌نفر کماندو هم که لباس ضدگلوله به‌تن داشت بالای سر ما گذاشته بودند. نمی‌دانم بعد از چندروز به‌هوش آمدم که یک سرگرد بالای سرم بود و چند سوال کرد. فرمانده گردان هم بالای سرم آمد و با فریاد گفت: حتماً می‌خواهی رئیس‌جمهور شوی یا وزیر مملکت که دست به این‌کار زدی. و دوباره بی‌هوش شدم...» شهید"قاسم دهقان سنگستانیان" سال 1336 در همدان به‌دنیا آمد. اواخر سال 1355 به سربازی رفت و در روزهای پر تب‌وتاب انقلاب‌اسلامی که سرباز ارتش شاهنشاهی بود، هر چه بیشتر در درون‌خود نسبت به رژیم کینه یافت. در روز 17 شهریور سال 1357 (جمعه‌ سیاه) هنگامی که برای سد کردن حرکت مردم به خیابان‌ها برده می‌شوند، به همراه دوسرباز دیگر گریخته و به‌ مردم ملحق می‌شود. سرانجام در حمله‌ ساواک به محل اختفای آنان، "محمد محمدی خلَّص" در دم به‌ شهادت می‌رسد، "علی غفوری‌سبزواری" از ناحیه‌ مغز و سر مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرد - که اکنون به‌عنوان جانبازی بزرگوار زنده است - و "قاسم دهقان" نیز از ناحیه‌ هر دو پا تیر خورده و دستگیر می‌‌شود. حمل شکنجه‌های فراوان او را از پای درنیاورد و درحالی که ایام را در زندان سپری می‌کرد، با پیروزی انقلاب‌اسلامی آزادی خود را باز یافت. او در ایام جنگ، مسئولیت چند گردان رزمی را برعهده داشت و حماسه‌هایی در خور ستایش آفرید. در دوران جنگ چندین نوبت به‌سختی مجروح شد ولی از پای ننشست. وی پس از پایان جنگ همراه با سید شهیدان اهل قلم "سیدمرتضی آوینی" برای تفحص و کشف شهدا، راهی منطقه‌ فکه شد. حضور قاسم دهقان در فکه، به‌واسطه‌ آشنایی‌اش به منطقه‌ عملیاتی، همراه بود با کشف محل صدها شهید مفقودالاثر توسط او. قاسم دهقان که دستی در هنر داشت و علاقه‌ خاصی در ارائه‌‌ اهداف و اثرات انقلاب و جنگ از طریق سینما، سرانجام در روز 15 شهریور سال 1374 به هنگام بازسازی صحنه‌ای از حماسه‌ رزمندگان اسلام در فیلم "قطعه‌ای از بهشت" به عنوان طراح صحنه، مشاور نظامى و بازیگر این فیلم، بر اثر انفجار مین، به‌شهادت رسید. منبع:خبرگزاری تسنیم منبع بازنشر:مجله الکترونیکی گذرستان شماره 38

تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید صادق امانی

تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید صادق امانی موضوع: امانی، صادق، 1309 - 1344 ایران - تاریخ - انقلاب اسلامی، 1357 - شهیدان ایران - تاریخ - پهلوی، 1357 - 1320 نویسنده:امین عزیزی نویسنده:مجتبی سلطانی‌احمدی ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی 382 صفحه - وزیری (شومیز) - چاپ 1 - 2000 نسخه 7 -699-419-964-978 تاریخ نشر:30/01/93 قیمت پشت جلد :140000 ریال کد دیویی:955.083092 زبان کتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران معرفی مختصر کتاب: یکی از شخصیت‌هایی که نقش مهم و چشم‌گیری در نهضت امام خمینی (ره) دارد، صادق امانی است. امانی در دوره جوانی با سيّد مجتبی نوّاب صفوی آشنا شد و به گروه فدائیان اسلام پیوست. با آغاز قیام امام خمینی (ره)، امانی ضمن پذیرش مرجعیت دینی و سیاسی ایشان، در مسیر اهداف و سیاست‌های امام خمینی (ره) گام برداشت. کتاب حاضر، یکی از موضوعات طرح تدوین تاریخ انقلاب اسلامی است که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی تدوین شده است. با توجّه به نقش تأثیرگذار و مؤثّر صادق امانی در بنیان‌گذاری هیئت‌های مؤتلفة اسلامی و وارستگی اخلاق او، در این اثر به بررسی عملکرد شهید صادق امانی در قالب تاریخ شفاهی پرداخته شده است.

تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران در بیداری اسلامی مصر

تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران در بیداری اسلامی مصر موضوع: ایران - تاریخ - انقلاب اسلامی، 1357 - تاثیر بر مصر مصر - تاریخ - قرن 21 م. - جنبشها و قیامها ایران - روابط خارجی - مصر مصر - روابط خارجی - ایران نویسنده:حسین نصیرزاده ناشر: کدیور 142 صفحه - وزیری (شومیز) - چاپ 1 - 1000 نسخه 6 -32-5970-600-978 تاریخ نشر:30/01/93 قیمت پشت جلد :80000 ریال کد دیویی:955.083 زبان کتاب:فارسی محل نشر:گیلان - رشت معرفی مختصر کتاب: «بیداری اسلامی در شکل نوین خود، با انقلاب مردم تونس بر ضدّ حکومت بن‌علی آغاز شد. این انقلاب به کشورهای مصر، لیبی، یمن، بحرین و دیگر کشورهای منطقه سرایت کرد. مهم‌ترین عامل وقوع این انقلابات را باید شکاف عظیم به وجودآمده بین ملّت و دولت دانست.» نگارنده در این پژوهش، به بررسی تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر بیداری اسلامی کشور مصر پرداخته است. بر این اساس، ابتدا با استفاده از ایده شکاف بین ملّت و دولت، عوامل شکل‌گیری بیداری اسلامی را مورد بررسی قرارداده و سپس، به کنکاش پیرامون ریشه‌ها و روندهای بیداری اسلامی در مصر پرداخته است.

خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین محمدتقی عبدوس

خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین محمدتقی عبدوس موضوع: عبدوس، محمدتقی، 1328 - خاطرات واعظان - ایران - خاطرات روحانیت - ایران - فعالیتهای سیاسی تدوین:حسن شمس‌آبادی ناشر: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، موسسه فرهنگی هنری و انتشارات 316 صفحه - وزیری (شومیز) - چاپ 1 - 1500 نسخه 7 -673-419-964-978 تاریخ نشر:20/01/93 قیمت پشت جلد :98000 ریال کد دیویی:297.754924 زبان کتاب:فارسی محل نشر:تهران - تهران معرفی مختصر کتاب: یکی از موضوعات طرح تدوین تاریخ انقلاب اسلامی است که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی تهيّه شده است. این دفتر دربردارنده مجموعه‌ای از خاطرات «حجت‌الاسلام محمّدتقی عبدوس» است که در سال‌های 1385 تا 1389، طيّ یازده جلسه مصاحبه با او، ضبط و ثبت شده است. مطالب اثر در سه فصل تدوین شده که در فصل نخست، پیشینه خانوادگی راوی و تألیفات او ذکر شده است. در فصل دوم، محورهای کیفیت آشنایی او با اندیشه‌های حضرت امام خمینی(ره) و ورودش به عرصه سیاست، جلسات مذهبی و سیاسی دهه 50، سفرهای تبلیغی و ... درج شده است. فصل سوم نیز، مهم‌ترین فعّالیت‌های حجت‌الاسلام عبدوس، پس از پیروزی انقلاب را دربر می‌گیرد.

...
39
...