انقلاب اسلامی نتایج جستجو

مقالات

بازخوانی پرونده نهضت ملی نفت

اسفند ماه هر سال یادآور حادثه‌ای بزرگ در تاریخ ملت ایران است نهضت ملی و ملی کردن صنایع نفت رویداد ساده‌ای نبود. انگلستان توانسته بود امتیاز نفت ایران را در دست داشته باشد و به هر میزان استخراج و صادر نماید انگلستان ابرقدرت آن زمان بود بیش از نیمی از کره زمین را مستعمره خود ساخته بود. با استفاده از نفت در دوجنگ جهانی پیروز شده بود. هنوز نفت نقاط دیگر خاورمیانه به بهره‌برداری نرسیده یا در آغاز بهره‌برداری قرار داشت. حیات انگلیس بستگی به انرژی حاصل از نفت داشت. ایران بعد از شهریور 20 در اشغال متفقین قرار گرفته بود تا بدون خطر از نفت استفاده کنند و هم در انتقال نیرو از موقعیت حساس و استراتژیک ایران بهره‌مند شوند. در چنین شرایطی یکی از شخصیت‌های روحانی به تکلیف اسلامی خود با آگاهی کامل در جهت استیفاء حقوق ملت ایران عمل کرد. مردم را به حقوق خود آشنا ساخت و مبارزه سختی را علیه سیاست استعماری انگلیس که تقریباً تمام ملل اسلامی را در برگرفته بود شروع نمود. آیت‌الله سید‌ابوالقاسم کاشانی قبل از این تاریخ در عراق با انگلیس متجاوز آشنا شده بود او در انقلاب 1920 عراق سهم بزرگی داشت و از جمله علمای مجاهد ایرانی بود که در حوزه علمیه نجف1 با فتوای مراجع وقت از جمله پدرش آیت‌الله حاج سید‌مصطفی کاشانی اسلحه به دست گرفته بود. او عشایر مسلمان عراق را مجهز و متحد کرده و به دفاع از استقلال عراق قیام کرده بود. تاریخ استقلال عراق این مجاهدت کاشانی و دیگر رهبران تشیع عراق را ثبت کرده است. آیت‌الله حاج سید‌مصطفی در جبهه جنگ مصدوم شده و پس از مدتی بشهادت رسیده بود. اسفندماه یادآور درگذشت این روحانی بزرگ در سال 1340 در 24 این ماه نیز می‌باشد. مبارزه برای آزادی و استقلال با عنوان ملی کردن نفت از حدود اسفند 1320 شروع ودر اسفند 1329 با تصویب قانون ملی شدن نفت به اوج رسید. عنوان این مبارزات نهضت ملی بود که صفحات درخشانی را در تاریخ ثبت نمود. آیت‌الله کاشانی برای رسیدن به نتیجه با فداکاری و ایثار و از جان‌گذشتگی بسیاری از سدها را شکست. سدهایی که تبدیل به باور و اعتقاد شده بود. اوضاع و احوال و تجربیات چنان شرائطی را به‌وجود آورده بود که گوئی سیاست آنهم در زمینه مقابله با بیگانه در شأن روحانیون نیست وروحانی باید در بخش عبادات مردم را هدایت کند. سیاست حرفه او نیست.2 تعقیب، دستگیری و زندانی کردن کاشانی در ابتدا با خوشبینی مواجه نبود. عامه مردم که در ‌آن روزگار از وجود نفت در کشور و غارت آن وسیله بیگانگان آگاهی نداشتند، مخفی شدن و سپس دستگیر شدن او را حمل بر خروج از کسوت روحانیون می‌پنداشتند. انتظار این نبود که در کار دولت دخالت کند. ‌آیت‌الله کاشانی با استمرار در مبارزه کار را به جایی رساند که با یک اعلامیه سراسر کشور را تعطیل کرد. او به گونه‌ای ملت را بیدار ساخت که ملی شدن صنایع نفت شعار روز ملت ایران شد و هر چند که دولت‌ها با انتخابات کذایی مجلس را بوجود می آوردند که حافظ منافع ملت نباشد اما اقلیتی در مجلس پیدا می‌شد که با حمایت مردم قدرتش بیش از اکثریت بود. آیت‌الله کاشانی اگر آزاد بود امکان انتخابات فرمایشی وجود نداشت. بنابراین در تمام انتخابات دوران مبارزه، آیت‌الله کاشانی یا زندان بود و یا در تبعید خارج از کشور. آیت‌الله کاشانی معتقد بودکه کشورهای اسلامی باید متحد شوند به تنهایی مشکل است که در مقابل طمع دول استعمارگر غرب بایستند. او بارها بر ارتش بیست‌میلیونی مسلمان تأکید داشت تا بتوانند در مقابل تهاجمات قدرتهای متجاوز از تمامیت ارضی و اعتبار و حیثیت اسلامی خود دفاع کنند و هنگامی که انگلیس در مقابل ملی شدن نفت اعلام کرد که ناوگان خود را به خلیج فارس آورده آیت‌الله کاشانی با اعلام اینکه دستور جهاد می‌دهم آنها را به عقب‌نشنی وادار ساخت و رسماً اعلام نمودند که تهاجمی در کار نیست و از طریق شورای امنیت و دیوان لاهه موضوع را دنبال می‌کنند. آیت‌الله کاشانی در دورانی که شهرت جهانی پیدا کرده بود بعنوان یک رهبر اسلامی برای استقلال و آزادی سرزمین‌های اسلامی فعالیت داشت. با تلگرافهای خود از جانب ملت مسلمان ایران به مجامع بین‌المللی برای استقلال مراکش، تونس، مردم کشمیر تأثیر‌گذار بود. اسرائیل را غده سرطانی می‌دانست که آینده خطرناکی برای مسلمین دارد. بسیاری از جوانان ایران مهیا شدند تا برای دفاع از فلسطین به فلسطین بروند ولی زمامداران وقت ایران مانع بودند کمکهای مالی مردم به آن سوی ارسال شود. آیت‌الله کاشانی هنگامی که ایران را محاصره اقتصادی کردند و از فروش نفت ایران جلوگیری نمودند برای فروش اوراق قرضه ملی دولت، عامه مردم را به کمک‌رسانی دعوت نمود مردم ایران با جان و دل به خرید اوراق قرضه ملی پرداختند. شوق و ذوق مردم در حمایت از دولت به درجه‌ای رسید که بعضی بخشی از حقوق ماهانه خود را به دولت بخشیدند. بعضی زینت ‌آلات خانوادگی خود را در اختیار گذاشتند تا در این طریق پاسخ دندان‌شکنی به قدرتهای استعمار داده باشند و محاصره اقتصادی را بشکنند. این فعالیت بخوبی انجام گرفت. دولت انگلستان با بهره‌گرفتن از عوامل داخلی خود که در سطوح مختف ناشناخته قرار داشتند در مقام تثبیت سلطه انحصاری خود بر منابع نفت جنوب بود ولی در همین حال با چالش‌های دشواری روبرو بود. از یک طرف مبارزات ملت ایران برای پایان بخشیدن به احیای حقوق خود بر منابع نفتی و از طرف دیگر درخواست‌های شرکت‌های نفتی امریکایی و دولت شوروی برای سهیم شدن در بخش‌های دیگراز منابع نفتی کشور اوضاع و احوال جهانی دولت انگلیس را ناگزیر می‌کرد برای دفاع از منابع انحصاری شرکت نفت انگلیس در ایران اندکی بر درآمد نفتی ایران بیفزاید تا با حفظ اساس قرارداد، امتیاز نفت جنوب را حفظ کند و ملت ایران را هم ساکت کند و دولت ایران در برابر درخواست‌های شرکت‌های رقیب ایستادگی کند. گفتگوهای دولت ایران و مقامات شرکت نفت انگلیس به تنظیم اصلاحیه‌ای برقرارداد 1312 انجامید که به لایحه الحاقی گس ـ گلشائیان معروف شد در زمینه لایحه گس ـ گلشائیان دو نگرش وجود داشت. آیت‌الله کاشانی که پیشگامی مبارزات نیرومندی را در سطح کشور داشت در اندیشه برچیدن بساط استعماری شرکت نفت انگلیس بود. این شرکت که به شیوه دولتی در درون دولت ایران عمل می‌کرد اهرم‌های واقعی قدرت را در دست داشت. عامل اصلی رکود و بازدارنده هرگونه پیشرفت اقتصادی و اجتماعی در کشور بود ولی مقامات دولت ایران که گفتگوهای تدوین این لایحه را پی‌گیری کرده بودند و اکثریت نمایندگان مجلس که از سیاست انگلستان پیروی می‌کردند و گروهی از وابستگان به انگلیسی‌ها از تصویب این لایحه پشتیبانی می‌کردند. یکی از حامیان جدی لایحه گس‌‌ ـ گلشائیان حاجعلی رزم‌آرا بود که وی را برای پایان بخشیدن به نهضت ملی و فیصله نفت با این لایحه به کرسی صدارت نشانده بودند. رزم‌آرا سدی در مقابل ملی شدن نفت شناخته شد با قتل او وسیله فدائیان اسلام این سد برداشته شد. کمیسیون نفت مجلس هم زیر فشار افکار عمومی نتوانست لایحه گس ـ گلشائیان را که خواسته انگلیس استعمارگر بود تأیید نماید بعد از مدت کوتاهی زمامداری علاء که به دولت محلل اشتهار داشت مصدق برای ارجای اصل ملی شدن نفت مأمور تشکیل دولت شد. دوران مصدق از دو قسمت تشکیل می‌شود: بخش اول از سال 1330 تا قیام تاریخی 30 تیر که آیت‌الله کاشانی با رهبری تام و تمام آن را عهده‌دار است و نهضت با قدرت پیش می‌رود و همه موانع را پشت سر می‌گذارد. بخش دوم زمامداری مصدق که با سقوط قوام‌السلطنه در 30 تیر شکل می‌گیرد وضع مصدق عوض می‌شود مصدق کسانی را به تصدی امور نفت و دولت می‌گذارد که شایستگی و صلاحیت آن امور را از لحاظ سوابق مشکوک ندارند آیت‌الله کاشانی اعتراض می‌‌کند پاسخ مصدق این است که دولت باید در انتخابات آزاد باشد و کسی دخالت نکند. دکتر مصدق اختیارات مجلس را خواست یعنی خود قانونگذار باشد آیت‌الله کا شانی آن را خلاف قانون اساسی می‌دانست و بعد از دریافت اختیارات حزب توده، عوامل دیگری را وادار ساخت که همه مبارزان ملی و در رأس آنها آیت‌الله ‌کاشانی را لجن‌مال کنند. او با استفاده از رسانه‌ها بالاخص رادیو که در اختیار دولت بود تلاش کرد آنهائی را که پیشگامان نهضت بودند بی‌اعتبار نماید. آخرین اقدام مصدق در مقابله با آیت‌الله کاشانی انحلال مجلس بود که در این شرایط هم با احزابی که مطیع او بودند خانه کاشانی را که ‌آخرین سنگر ضد‌استعماری و در مقام نجات نهضت بودند سنگباران نمودند. آیت‌ الله کاشانی در 27 مرداد جوابی داد که نشان می‌‌دهد راه نهایی او غیر از راه مصدق است و بالاخره آخرین پرده با دخالت عوامل امریکا و انگلیس با فرمان برکناری مصدق و انتصاب زاهدی در حوادث 28 مرداد نهضت با شکست مواجه می‌شود و دکتر مصدق سقوط می‌کند. تمام حوادث و جریانات بخش دوم نخست‌وزیری دکتر مصدق در تاریخ سیاسی معاصرتوضیح داده شده. دکتر محمود کاشانی استاد دانشگاه و فرزند آیت‌الله کاشانی با توجه به اسناد و مدارک و مصاحبه‌ها و روزنامه‌ها و خاطراتی که به جا مانده نتیجه می‌گیرد که در 28 مرداد کودتا واقع نشده توطئه‌ای را امریکا و انگلیس با شرکت عوامل داخلی علیه نهضت ملی ایران راه انداختند. چون سالگرد ملی شدن نفت است، بخشی از مقاله ایشان را که در شماره 1 بهار 1386 مجله دانشکده حقوق وعلوم سیاسی آمده و متکی به اسناد و نتیجه‌گیری علمی است ذیلاً می‌آوریم: عوامل داخلی انگلستان در مقام زمینه‌سازی تصویب لایحه الحاقی برآمده و نخست در 15 بهمن 1327 با دست‌آویز ترور نافرجام شاه آیت‌الله کاشانی را دستگیر و به لبنان تبعید کردند. آیت‌الله کاشانی از لبنان مبارزه خود را با سیاست انگلستان ادامه داد و با فرستاد پیام مفصلی به مجلس در اردیبهشت 1328 دلائل تبعید خود را چنین بیان داشت: تبعید این خادم اسلام و ملت با آن وضع فجیع برای تغییر قانون اساسی و انتخابات فرمایشی و سوار کردن خیانتکاران و نورچشمان به گرده این ملت فلک‌زده و مسئله نفت و تجدید بانک شاهی است...» و در بخش دیگری با تأکید بر ضرورت بهر‌ه‌مند شدن ملت ایران از سرمایه‌های نفتی خود خطاب به نمایندگان مجلس دوره پانزدهم که در انتظار تقدیم لایحه الحاقی بودند افزود: «راضی نشوید نفت را که باید عمده اصلاح بیچارگی این ملت سخت و گرسنه از آن بشود به رایگان به نفع اجنبی از كَفَش برود و شرکت نفت علاوه بر آنچه از گذشته از دست داده است و می‌خواهد پایمال کند سعی دارد کلیه اراضی نفت خیز جنوب را که جزء امتیازش نیست در قرارداد جدید جزء امتیازاتش نماید. در این امر خطیر حیاتی لازم بود اشخاص مور اعتماد از طرف دولت تعیین شوند که این اشخاص معین شده‌‌اند و بالجمله جدیت و فداکاری لازم است که با ‌آن همه داد و بیداد و فریاد حق ملت ضایع نشود (این پیام روز پنجشنبه 8 اردیبهشت 1328 در جلسه علنی مجلس دوره پانزدهم از سوی آقای سید‌ابوالحسن حائری‌زاده خوانده شد و در صورتمجلس مذاکرات مجلس چاپ شده است) سرانجام لایحه الحاقی به مجلس تقدیم شد و در تیرماه در واپسین روزهای این مجلس در دستور کار قرار گرفت. فضای استبدادی حاکم بر جامعه و شرایط اجتماعی این امید را برای آنان به وجود آورده بودکه لایحه در چنین شرایطی از تصویب مجلس بگذرد و دولت انگلیس بتواند بر چالش‌هایی که با ‌آنها روبرو بود پیروز شود. ولی تعداد اندکی از نمایندگان اقلیت مجلس در برابر تصویب لایحه ایستادگی کردند. در این نبرد سرنوشت ساز دوره 15 مجلس مصدق زندگی آرامی داشت و کمترین نقشی در مقابله با هدف‌های دولت انگلستان ایفاء نمی‌کرد. در همین هنگام یکی از نمایندگان اقلیت مجلس به خانه او مراجعه کرد و با اصرار خواستار برخورد او با لایحه الحاقی شد ولی او همچنان در لاک بی‌عملی باقی ماند و حاضر به نشان دادن مخالفتی نشد تا آنکه در تاریخ 30 تیر 1328 نامه‌ای به مجلس فرستاد و با شگفتی فراوان به گونه ضمن آن را تأیید کرد. بخشی از این نامه با اشاره به این لایحه چنین آمده است که: «... در صورتی که باید بگذرد اگر می‌توانید درباره ماده واحده توضیح دهید که شش شیلینگ حق الامتیاز لیره طلاست که به نرخ روز لیره کاغذی پرداخته می‌شود یا کلاه کاغذی است...» بنابراین حداکثر خواسته مصدق این بود که در صورت تصویب این لایحه الحاقی حق امتیاز دولت ایران بر پایه لیره (پوند) طلا پرداخت شود. که این هم چیز تازه‌ای نبود زیرا در قرارداد 1312 مکانیزمی برای جبران کاهش قیمت لیره اسکناس پیش‌بینی شده بود. خوشبختانه نمایندگان مخالف لایحه به این اندرز مصدق گوش فرا ندادند و با پیروی از پیام آیت‌الله کاشانی به مخالفت با اساس لایحه الحاقی ادامه دادند تا دوره مجلس پانزدهم سپری شد و موقتاً خطر بزرگی از سر ملت ایران گذشت ( حسین مکی در یادداشتهای خود می‌نویسد پس از خواندن این نامه از تریبون مجلس متوجه شده است که این نامه اصل لایحه الحاقی را تأیید نموده است. به همین دلیل به مصدق تلفن می‌کند و تقاضای نامه دیگری می‌کند. مصدق هم این درخواست را می‌پذیرد و دو روز بعد نامه دیگری علیه لایحه الحاقی به مجلس می‌نویسد. به گفته مکی، مصدق در برخورد با لایحه الحاقی گام مهمی برنداشت و این دو نامه را هم به اصرار من نوشت. البته دلیل فرستادن نامه دوم به احتمال قوی این بوده که مصدق متوجه شده است نمایندگان اقلیت زیر بار لایحه نمی‌روند.) با این حال دولت انگلستان و عوامل داخلی آن در مقام برگزار کردن یک انتخابات فرمایشی برای مجلس دوره شانزدهم بودند تا بتوانند کار نفت را برپایه خواسته‌های خود سامان دهند ولی انتخابات مجلس شانزدهم به ناکامی رسید. در انتخابات مجدد دوره شانزدهم درتهران آیت‌الله کاشانی که در تبعید در لبنان به سر می‌برد به نمایندگی مجلس انتخاب شد و با استقبال تاریخی بی‌مانندی به ایران بازگشت و خانه او کانون اصلی مبارزات ملت ایران گردید. در این انتخابات مصدق نیز با کمک هواداران نهضت ملی ایران به مجلس شانزدهم راه یافت و با خواندن پیام‌های آیت‌الله کاشانی در این مجلس هر چه بیشتر خود را در کانون قدرت نزدیک کرد و اعتماد سران نهضت ملی ایران را به دست آورد. دولت انگلستان که خود را در برابر امواج خروشان نهضت مردمی در ایران ناتوان یافت استراتژی تازه‌ای در پیش گرفت. نخست شخص مصدق را که پیش از این خود را بازنشسته سیاسی معرفی می‌کرد به صحنه آورده و او را بر موج نهضت سوار کردند (مصدق از گذشته‌های دور روابط پنهانی و نزدیک با انگلیس‌ها داشت و بر همین پایه او را در دوران جوانی به استانداری فارس رساندند که زیر کنترل سیاسی و نظامی انگلستان بود. حتی مستر نورمن وزیر مختار این کشور در ایران در نامه‌ای به نخست‌وزیر وقت ایران در آبان 1299 خورشیدی خواستار ادامه استانداری اودر فارس گردید) انگلیسی‌ها از این پس گروه قابل توجهی از مهره‌‌های وابسته خود را در دولت و مجلس و دیگر پست‌های کلیدی بسیج کرده و به تدریج برای نخست‌وزیری مصدق زمینه‌چینی کردند و او هم توانست نقش خود را به‌سان یک بازیگر ماهر به مورد اجرا گذارد. هنگامی که مصدق توانست با جلب موافقت آیت‌‌الله کاشانی و نمایندگان مجلس در 16 اردیبهشت 1330 به نخست‌وزیری برسد نخستین بند برنامه دولت خود را اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و به‌ کارگیری درآمدهای حاصله در جهت تقویت بنیه اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی اعلام کرد. این همان خواسته‌ای بود که آیت‌الله کاشانی در پیام خود در اردیبهشت سال 1328 به مجلس به دنبال آن بود و نمایندگان اقلیت مجلس نیز برای آن مبارزه کرده و آن را از هدف‌های خود قرار داده بودند. ولی مسئله مهم این است که در زمینه این برنامه در خلال دو سال و سه ماه این حکومت چه اقداماتی انجام شد؟ سیاست انگلستان این بود که با قطع درآمدهای نفتی ایران، کشور ما را در تنگنای اقتصادی قرار دهد تا از بهره‌برداری از صنعت نفت ملی شده محروم شود و سرانجام تسلیم افزون‌طلبی‌های این دولت گردد. دولت امریکا که علاقمند به ورود شرکت‌های نفتی امریکایی به حوزه‌های نفت‌خیز کشور ما بود در آغاز کار نقش میانجیگری میان ایران و انگلیس را به عهده گرفت. آچسن وزیر امور خارجه امریکا که علاقمند به ورود شرکتهای نقش امریکایی به حوزه‌های نفت‌خیز کشور ما بود در ‌آغاز کار نقش میانجیگری میان ایران و انگلیس را به عهده گرفت. وی در اردیبهشت 1330 در پیشنهاد خود از انگلستان خواست که اصل ملی شدن نفت را در ایران بپذیرد و در همین راستا نماینده بلند‌پایه خود آورل هاریمن را برای گفتگو با دولت ایران در 23 تیرماه 1330 به تهران فرستاد تا راه‌حلی برای نفت ایران و صدور آن به بازارهای جهانی فراهم کند. دولت انگلستان تصویب قانون ملی شدن نفت را در حکم الغای یک سویه قرارداد سال 1312 و بی‌اعتبار می‌دانست ولی ناگزیر شد اصل ملی شدن نفت در ایران را که از حقوق پذیرفته شده دولت‌ها بود به رسمیت شناسد و در همین حال با طرح شکایتی در دیوان بین‌‌المللی دادگستری خواستار توقف صدور نفت ایران و پرداخت غرامت ناشی از ملی شدن نفت در ایران شد. در خلال این سالها کشورهای اروپایی و ژاپن نیاز فراوان به نفت ایران داشته و پاره‌ای از کشورهای اروپای شرقی چون لهستان، چکسلواکی، مجارستان و کشور چین با داشتن امکانات حمل نفت درخواست‌های جدی برای خرید نفت ایران داشتند ولی دولت مصدق به آنها ترتیب اثر ندارد در آبان 1330 رابرت‌گارنر قائم‌مقام بانک جهانی با مصدق در امریکا دیدار کرد و سپس نمایندگان این بانک تا پایان سال مزبور گفتگوهای خود را برای حل و فصل مسئله نفت ایران ادامه دادند. بانک جهانی پیشنهادی را بر پایه میانجیگری میان ایران و انگلیس به دولت ایران ارائه کرد که می‌توانست مشکل نفت را موقتاً و برای دو سال حل کند و کشور ما را از بن‌بست مالی برهاند ولی دولت مصدق هیچگاه پاسخ روشن به آن نداد و سرانجام کار و کوشش‌های خود را متوقف کرد. در سال 1331 پس از صدور حکم دیوان جهانی دادگستری و اعلام عدم صلاحیت این دیوان در رسیدگی به دعوی انگلستان زمینه‌های لازم برای حل و فصل نفت ایران از هر سو فراهم بود ولی دولت مصدق با استفاده ابزاری و سیاسی از موضوع نفت همچنان از پیمودن هر راهی برای تعیین یک چارچوب قراردادی برای حل این موضوع خودداری می‌کرد. در 16 مرداد 1331 نخستین پیشنهاد مشترک امریکا و انگلستان به ایران تسلیم شد که برپایه آن تعیین غرامت مورد ادعای دولت انگلیس که در قانون 9 ماده‌ای اجرای قانون ملی شدن نفت هم پرداخت آن پیش‌بینی شده بود به دیوان جهانی دادگستری در لاهه واگذار می‌شد. مقاله تحقیقی دکتر محمود کاشانی زیر عنوان مداخله انگلستان و امریکا برای براندازی نهضت ملی ایران که در مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی شماره 1 بهار 1386 بیش از 70 صفحه مجله را تشکیل می‌‌دهد مسائل پیش آمده در نهضت ملی را قدم به قدم با اتکای به اسناد مورد بازبینی قرار می‌‌دهد که در این جا نمی‌گنجد. در مورد قیام 30 تیر 1331 که با هدایت و رهبری مذهبی سیاسی آیت‌الله کاشانی انجام گرفت به این شکل واقع شد که سران نهضت ملی و در رأس آنها آیت‌الله کاشانی تمام قدرت ملی را برای برداشت ثمره ملی شدن نفت به دکتر مصدق سپرده بودند. وی در نیمه اول نخست‌وزیری خواست عمومی را دنبال نموده بود اما در شرایطی که هنوز دلایل آن معلوم نشده یکباره این قدرت مأخوذ از ملت را با استعفای خود به سادگی در اختیار شاه گذارد. او حق نداشت قدرت عمومی را که به رسم امانت در اختیار داشت با یک حق خصوصی یکسان ببیند و بی‌اطلاع ملت قهر کند و استعفا بدهد و به خانه‌اش بازگردد. اگر قیام 30 تیر با خون شهدای مسلمان به وجود نمی‌آمد نتیجه توطئه28 مرداد 1332 در همان تیرماه 1331 فراهم شده بود. کار مهمی که در 30 تیر انجام گرفت این بود که ملت یک بار دیگر با پایداری و تلاش و خون فرزندان خود قدرت حاکمیت ملی را که رها شده بود به چنگ آورد این نهضت با توجه به نیروهایی که صحنه ایستادند و گروههایی که ساکت ماندند و یا مخالف بودند یک نهضت اسلامی است. 30 تیر نشان داد چنانچه وحدت در جامعه اسلامی تحقق پیدا کند می‌تواند نیرویی به وجود آورد که ارکان استعمار و استبداد را بلرزاند و مقدمات فروریختن آن را فراهم سازد و در واقع در ارزیابی نیروی متحد مسلمین در برابر مسلسل و تانک و توپ قیام 30 تیر نمونه است. این قیام به گروههای مختلف اعم از ملی، ضد ملی، مذهبی، عوامل بیگانه، شاه و ایادیش نشان داد که در ایران یک نیروی ریشه‌‌دار نهفته، پرتوان و متکی به معنویتی خاص وجود دارد که می‌تواند محصول شگفت‌آوری تحویل دهد و اگر این قدرت در اختیار زمامداران قرار گیرد می‌توانند در صحنه سیاست بین‌المللی با استقلال عمل نمایند و از ابرقدرتها ترس و واهمه‌ای نداشته باشند. آیت‌الله کاشانی که مظهر مبارزات اسلامی آن دوره بود این نیرو را در حد اعلی درجه در اختیار دکتر مصدق قرار داد و در یکسال و چند ماه به شیوه خستگی‌ناپذیری توده‌‌های ملت را در صحنه نگهداشته بود. تمام اجتماعات بزرگ این دوره در حمایت از مصدق با اعلامیه آیت‌الله کاشانی شروع می‌شد و بارها سراسر کشور با پیام او در جهت تقویت مصدق به تعطیل عمومی رسیده بود گروههایی چپ و راستی که به کرات خواسته بودند سنگهایی جلو حرکت قرار دهند کاشانی با شیوه دینی و اسلامی آنها را از میدان به دور ساخته بود. او در مصاحبه‌های مطبوعاتی و در ملاقات با هیأت‌هایی چون جاکسون، استوکس و هاریمن گفته بود که دولت مجبور است در اجرای قانون ملی کردن صنایع نفت اراده ملت را تحقق بخشد و مصدق نباید از این اصل عدول نماید از این رو قابل پذیرفتن نبود که مصدق با استعفای خود ثمره مبارزات مردم را از بین ببرد. در این شرایط در حالیکه سیاستهای خارجی و دربار دست نشانده، قوام‌السلطنه را به صحنه آورده و به او فرمان نخست‌وزیری داده بودند آیت‌‌الله کاشانی با مجاهدت خاص روحانی خویش و به اتکاء ملت مسلمان بپاخاست و مسیر تاریخ را در آن روز عوض کرد و نشان داد عمیق‌ترین نیروهای ملی را در سرزمین ایران قشرهای مذهبی دارند که در مبارزه در راه حق تا پای شهادت و از جان گذشتگی ایستاده‌اند. مردمی که در 30تیر به ندای آیت‌الله کاشانی کفن پوشیدند و با قصد شهادت آماده شدند نیرویی جز ایمان و اعتقاد به رهبر آن نداشتند و با این نیرو با سرعت تمام مبارزه را ثمربخش ساختند. هیأت حاکم جدید به سرپرستی قوام‌السلطنه با وجود حمایت خارجی وقتی دیدند که فشار مردم مسلمان متراکم و گلوله چاره آن نیست عقب نشستند و بار دیگر دولت مصدق شکل گرفت. البته حق این بودکه در این تاریخ برای ادامه راه یک نیروی انقلابی با ایمان عهده‌دار امور و ادامه نهضت گردد و مواضع نامشروع قدرت مورد حمایت بیگانه را در هم کوبد تا پیام نهضت و رسالت ضد استعماری ملت ایران بارور گردد. مجلس هفدهم تازه با الهامات ناقص شکل گرفته بود هیأت رئیسه دو مجلس توافق کردند مشترکاً نسبت به نخست‌وزیری مجدد مصدق ابراز تمایل کنند. بر این اساس 19 تیر فرمان نخست‌وزیری مصدق صادر شد وی قبل از معرفی کابینه در 22 تیر درخواست اختیارات را نمود تا 6 ماده قوانین آزمایشی را تصویب کند. روز 25 تیر پس از سه ساعت مذاکره با شاه دکتر مصدق استعفا داد. در حالی که همه جا بحث از معرفی دولت‌ و اعضای کابینه بود علت استعفا عدم موافقت شاه با وزارت جنگ مصدق بود. مصدق بدون مشورت با سران نهضت استعفا داده و به خانه رفته بود و فعالیت برای جانشینی او آغاز گردید. آنها که از مدتها قبل زمینه‌سازی می‌کردند فعالیت را شروع کردند. یکی از دست‌اندرکاران سیاست آن روز می‌نویسد والاحضرت اشرف چند روز قبل از حوادث خونین سی‌ ام تیر وارد تهران شد و با قوام‌السلطنه تماس گرفت و با نمایندگان مجلس برای روی کار آوردن قوام وارد گفتگو شد. حسین علا متن استعفای مصدق را روز 26 تیر به رئیس مجلس دکتر امامی داد و گفت شاه استعفا را پذیرفته و مجلس باید برای نخست‌وزیر جدید رأی تمایل بدهد و پس از ‌آن در تمام روز 26 تیر وکلا در این مورد بحث کردند 42 نفر از وکلا که بیش از نصف نمایندگان بودند جمع شدند و با 40 رأی به احمد قوام ابراز تمایل کردند. در حالیکه این حیله نمی‌توانست قانونی باشد. چون نصاب لازم را نداشت نمایندگان نهضت ملی جلسه دیگری داشتند دکتر بقایی در این مورد می‌گوید «بنابراین جلسه فراکسیون نهضت ملی در حوضخانه مجلس ساعت 8 تشکیل شود من برای اینکه وضع کوچه و بازار را بدانم که در چه حال است پیاده به مجلس آمدم وقتی که به مجلس رسیدم چند دقیقه به ساعت 8 مانده بود رفتم به حوضخانه دیدم که وکلای فراکسیون نهضت ملی جمع هستند ولی یک منظره عجیبی دیدم که مرا خیلی تکان داد دیدم پنج نفر در گوشه‌ای ایستاده‌اند سرشان را توی سر هم کرده و دارند صحبت می‌کنند چهار نفر هم به همین ترتیب آن طرف‌تر مشغول به نجوا هستند. در یک گوشه دیگر 6 نفر با هم صحبت می‌کنند از یکی پرسیدم چه خبر است گفت برای نخست‌وزیر آینده بحث می‌کنند. فهمیدم هر کدام که داعیه نخست‌‌وزیری داشتند مشغول رأی درست کردن بودند. فکر کردم اگر میان این عده که می‌خواهند هر کدام نخست‌وزیر شود وضع مناسبی به وجود نیاید فراکسیون تبدیل به دسته‌های کوچکتری می‌شود... اعلامیه‌ای با این متن نوشتم: «امضاءکنندگان ذیل نمایندگان مجلس شورای ملی در تأیید سوگندی که برای حفظ مبانی مشروطیت یاد کرده‌ایم و به علت اینکه معتقدیم در شرایط فعلی ادامه نهضت ملی جز با زمامداری دکتر مصدق میسر نیست متعهد می‌شویم با تمام قوای خود و با کلیه وسایل از دکتر محمد مصدق پشتیبانی نمائیم.» این اعلامیه با خط من و امضای کلیه نمایندگان عضو فراکسیون نهضت ملی نزد دکتر عبدالله معظمی موجود است.» براساس رأی تمایل غیر‌قانونی فرمان نخست‌وزیری به نام قوام صادر شد و لقب جناب اشرف را بازیافت شاه که ارتش را در اختیار داشت به فرمانداری نظامی دستورداد تا اقدامات لازم را معمول دارند و آنها هم با تانک و زره‌پوش در خیابانهای مستقر شدند و مجلس را احاطه کردند. جمعی از نمایندگان فرصت‌طلب که به دنبال قدرت می‌روند با اینکه ظاهراً حامی مصدق بودند پنهانی برای قوام پیام فرستادند و همکاری خود را با او اعلام داشتند. اینان طوری عمل می‌کردند که هر طرف پیروز شود جذب قدرت گردد. شاه در باطن با قوام موافق نبود اما در شرایطی که پیش آمده بود تسلیم نظر امریکا و انگلیس شده بود روز 28 تیر قوام برای اعاده امنیت در سراسر کشور درخواست اختیارات فوق‌العاده از شاه نمود. او روز 29 تیر از او خواست تا فرمان انحلال مجلس را صادر کند. شاه قول داد که در صورت وخامت اوضاع فرمان انحلال مجلس را صادر خواهد کرد و به وی دستور داد جهت برقراری نظم از نیروی انتظامی استفاده کند. عکس‌العمل فوری آیت‌الله کاشانی در آن تاریخ بسیار شدید بود. کاشانی دو مطلب را با صراحت و قاطعیت اعلام کرد و برای تحقق آن محکم ایستاد و شعار عمومی ساخت یکی آنکه قوام خائن به ملت است و باید کنار رود و دیگری آنکه مصدق برای ادامه نهضت ملی باید بازگردد. تلاش علاء وزیر دربار و دکتر امینی برای سکوت آیت‌الله کاشانی بدون نتیجه ماند نیروی کاشانی در آن روز برای دربار و قوام مشخص بود و می‌دانستند اگر به نحوی نظر او جلب گردد مشکلی وجود نخواهد داشت. بنابراین علاء پس از اینکه مجلس را متوجه تمایل به قوام ساخت به منزل آیت‌الله کاشانی رفت اما نه تنها نتوانست رضایت و یا سکوت وی را جلب کند بلکه با خشم کاشانی مواجه شد. پس از آن دکتر علی امینی که وزیر کابینه مصدق بود به ملاقات آیت‌الله کاشانی رفت و همان جواب منفی را دریافت کرد. علی امینی در ملاقات آیت‌الله اظهار داشته بود که آقای قوام که فرمان نخست‌وزیری را گرفته‌اند پیام داده‌اند وزرای مورد اعتماد خود را معرفی فرمایند آیت‌الله کاشانی گفتندکه با بودن آقای مصدق هیچکس نمی‌تواند نخست‌وزیر باشد. فردای آن روز مجدداً آقای دکتر امینی به ملاقات آیت‌ الله کاشانی ‌آمد و همان پیشنهاد را تکرار کرد. آیت‌الله کاشانی با بیانی جدی‌تر گفت سخن همان است که گفته‌ا م تا آقای مصدق زنده است هیچکس نباید نخست‌وزیر باشد. دکتر امینی برای ایجاد تردید در این تصمیم اظهار نمود که آقا توجه فرمائید قوام ... آیت‌الله گفتند که به ایشان بگوئید از او دیوانه‌تر است و هرگاه در ظرف 24 ساعت از نخست‌وزیری کنار نرود کفن پوشیده و از خانه خارج می‌شود. قوام وقتی نتوانست حمایت و یا سکوت آیت‌الله کاشانی را جلب کند اعلامیه معروف کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمد را انتشار داد. بالاخره معلوم نشد این اعلامیه را چه کسی نوشته. در این اعلامیه می‌گوید وای بر کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظام عمومی را بر هم زنند اینگونه آشوبگران با شدید‌ترین عکس‌العمل روبرو خواهند شد و چنانکه در گذشته نشان داده‌‌ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین کیفر اعمالشان را در کنارشان می‌گذارم حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت دست به تشکیل محاکم انقلابی زده روزی صدها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی‌رحم قانون قرین تیره‌روزی سازم. به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است.» آیت‌الله کاشانی در مقابل تهدید قوام مبارزه را تشدید نمود و حمله را به طور غیر مستقیم متوجه شاه ساخت و این امر به دو شکل صورت گرفت اولاً با اعلامیه‌ای خطاب به قوای انتظامی از آنها دعوت نمود از فرمان حکومت سرباز زنند3 و این امر ساده‌ای در آن روز نبود، ثانیاً وسیله نامه‌ای که به علاء نوشت4 و صریحاً قید کرد که اگر دکتر مصدق بازنگردد انقلاب را متوجه دربار خواهد کرد ارزش این دو اقدام در آن روزهایی که قوام با اتکاء به سیاست انگلیس و امریکا اعلامیه‌‌اش را صادر کرده بود و مجازات اعدام را با تشکیل محاکم انقلابی برای مخالفین در نظر گرفته بود بسیار زیاد است کاشانی در جواب تهدید قوام اعلامیه‌‌ای صادر کرد و اوضاع روز و سوابق قوام و دلایل مخالفت با اور ا تشریح کرد و با وجود مصاحبه‌های پی در پی آیت‌الله کاشانی و اجتماع عظیم مردم بازداشت آیت‌‌الله کاشانی از طرف قوام ممکن نشد انحلال مجلس هم عملی نگردید روز 30 تیر مردم تعطیل کردند و در صحنه آمدند. تعدادی از افراد شجاع این ملت به شهادت رسیدند و سرانجام قوام مجبور به استعفا شد و تهران در اختیار مردم قرار گرفت. قوای انتظامی تا یک هفته غیبت داشتند. لحظه به لحظه حوادث 30 تیر که حادثه بسیار مهمی است در تاریخ ثبت شده که اتحاد مردم قدرت عظیمی است. اما بعد از 30 تیر نیز دولت مصدق، مصدق دوره اول بود گویا همان برنامه‌ای را که قوام می‌بایست اجرا کند مصدق به عهده گرفته بود. این وضع توطئه 28 مرداد را به تحقق رساند. مباحث مربوط به نهضت ملی ایران برای بسیاری ملت‌ها سرمشق مبارزه و پیروزی شد و در انقلاب شکوهمند اسلامی 1357 بسیاری از آن تجربیات مورد استفاده قرار گرفت. قبل از انجام توطئه بزرگ 28 مرداد 32 همانطور که گفتم آیت‌الله کاشانی از جانب گروههای متکی به بیگانه ترور شخصیت شد انواع اتهامات را به ایشان نسبت دادند و رادیوی دولتی در این راه همراه بود مع‌الوصف ایشان نامه تاریخی 27 مرداد را به مصدق نوشت و پاسخ مصدق که مستظهر به ملت است را دریافت نمود. بعد از 28 مرداد و تسلط امریکا با حکومت زاهدی اقدامات آیت‌الله کاشانی ادامه یافت اما دیگر امکانات و شرایط قبل را نداشت در مسأله تجدید رابطه با انگلیس و در انتخابات مجلس 18 و درتشکیل کنسرسیوم نفت و دیگر اقداماتی که علیه نهضت ملی و هواداران آن صورت گرفت، به مخالفت برخاست. سخنگوی دولت زاهدی در مقابل اعتراضات کاشانی وی را «شخص تازه پیدا شده بنام سید‌‌ابوالقاسم کاشی» نامید. فرزندش سید‌مصطفی کاشانی بطور مشکوکی درگذشت و به دنبال حمله ذوالقدر به حسین علاء به هنگام عزیمت به بغداد برای الحاق به پیمان بغداد آیت‌الله کاشانی دستگیر گردید. آیت‌الله کاشانی بعد از 28 مرداد با اینکه شرایط و امکانات قبل را در مبارزه نداشت اما نمی‌توانست در مقابل اقدامات زاهدی سکوت نماید. در خرداد 33 به مناسبت سومین سال خلع ید از شرکت سابق انگلیس و یادآوری آن نهضت با عظمت اعلامیه‌ای صادر کرد و سعی نمود بار دیگر مردم را به وحدت و مبارزه فراخواند. متن اعلامیه چنین بود: بسم‌‌الله الرحمن الرحیم ولاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم . اکنون سه سال از تاریخ خلع ید از شرکت سابق می‌گذرد. ملت ایران با قبول و تحمل انواع محرومیتها و مشکلات و خسارات همواره مصمم است که نگذارد یک بار دیگر اجنبی با مکر و حیله عده‌ای از ایادی مزدور خود را مجدداً به دین و ناموس و جان و مال مردم ستمدیده این کشور مسلط نماید گرچه در این مدت دسایس عمال اجنبی و محدودیتها و مشکلاتی که از لحاظ اقتصادی برخلاف کلیه موازین و اصول انسانی و حقوق بین‌المللی برای ملت ایران ایجاد گردید مانع شد که ما بتوانیم در اسرع اوقات از منابع ثروت طبیعی کشور استفاده نمائیم. با وجود این علیرغم تمام مشکلات و محرومیتها ملت ایران همچنان که نشان داده است عزم جزم دارد برای تأمین حقوق حقه خود تا آخرین نفس ایستادگی نماید. ضمناً خاطرنشان می‌نماید که اگر شرکت سابق و یا دشمنان کشور ما تصور می‌کنند می‌توانند توسط عمال خود اوضاع و احوال گذشته را برقرار سازند دچار اشتباه می‌باشند زیرا در این موقع که توجه تمام طبقات حیاتی می‌باشد محال است که ملت ایران تن به خفت و خواری داده و اجازه دهد بار دیگر اجنبی مسلط شود. بنابراین جا دارد که افراد ایرانی هر یک به وسع خود نفاق را کنار گذارده دست بدست یکدیگر داده اتحاد و اتفاق تاریخی خود را تجدید نمایند تا در سایه این وحدت عظمت و موقعیت ملت را محکمتر و اجنبی را بیش از پیش مأیوس نمایند. سید ابوالقاسم کاشانی (اطلاعات،‌30 خرداد 33، شماره 8410) هیأت حاکمه ایران محصول توطئه 28 مرداد درصدد بود با زیر پا گذاشتن اصل ملی شدن نفت اجازه دهد بار دیگر استثمارگران با قرارداد کنسرسیوم مسلط بر منافع نفت گردند. آیت‌الله کاشانی که در مبارزه طولانی ده ساله نهضت ملی ایران حتی حیثیت و اعتبار خود را در معرض نابودی قرار داده بود با اعلامیه‌های پی‌در پی مخالفت ملت مسلمان ایران را با اقداماتی که در مورد نفت ملی شده انجام می‌گرفت نشان می‌داد و مبارزات او در این دوره اعتبار بسیار به روحانیت تشیع داد و راه مکتبی از غیر آن را ارائه نمود. اهمیت اعلامیه‌های کاشانی نیز پیشتر از این جهت بود که وی در محافل بین‌المللی شخصیت شناخته شده‌ای بود و براساس سوابق اظهارات وی بیان واقعی مردم ایران تلقی می‌شد. مقام روحانیت او اجازه نمی‌داد او را به کمونیست‌ها مربوط سازند و محدودیتی که بر او تحمیل می‌شد محدودیتی بود که بر تمام ملت مسلمان با سرنیزه وارد کرده بودند. آیت‌الله کاشانی در اعلامیه مفصلی که با اشکال چاپ و توزیع گردید فجایع و مظالم استعمار انگلیس را با بهترین عبارات بیان نمود و نهضتی را که ملت ایران داشت توضیح داد دخالت امریکا را تشریح کرد و صحنه سازیهای امریکا و انگلیس را افشا نمود و قرارداد کنسرسیوم را عدول کامل از اصل ملی شدن اعلام نمود. زاهدی و امینی را که دست‌اندرکار تنظیم قرارداد بودند به شدت مورد تهدید قرار داد و با اشاره به اوضاعی که به علت نفاق و اختلاف پیش آمده ادامه مبارزه را تا سرحد شهادت و تأسی به حسین‌بن‌علی(ع) نوید داد. 5 تنها همین نامه‌ای که آیت‌الله کاشانی در مورد کنسرسیوم نگاشته و در آن زمان خفقان شدید هیأت حاکمه منصوب انگلیس و امریکا منتشر ساخته و بعد هم دستگیر و زندانی شده می‌تواند نشانگر شخصیت تاریخی آیت‌الله کاشانی باشد و می‌تواند بزرگترین درس را به جوانان دوران انقلاب اسلامی بدهد که یک شخصیت 80 ساله مسلمان مجتهد طراز اول که سالها زندانی و تبعید بوده و سپس در اوج قدرت و شهرت قرار گرفته که در تمام کشورهای اسلامی تأثیرگذار هنگامی که تلاش کردند شخصیت او را با تمام امکانات بی‌‌اعتبار سازند چگونه در آن شرایط سخت باز هم دست از مبارزه و افشاگری علیه بیگانه بر نمی‌دارد و می‌گوید تا پایان عمر این شیوه را ادامه می‌دهم یعنی مأیوس نمیشود و عمل به تکلیف را ترک نمی‌کند. این درسی است مهم برای امروز دولت ایران و می‌تواند به اتکای همان نامه‌هایی که ‌آیت‌الله کاشانی از جانب ملت ایران به سازمان ملل و مراجع دیگر بین‌المللی نوشته و اقدامات زاهدی را بی‌اثر و لغو وباطل ونتیجه توطئه 28 مرداد 32 شناخته از شرکتهای نفتی و از دولتهای انگلیس و امریکا مطالبه خسارت نماید. این حق ملت ایران است که هزاران میلیارد دلار از غارتگری‌های متجاوزین خسارت بگیرد و انشاءالله خواهد گرفت. دکتر سید‌جلال‌الدین مدنی استاد و پژوهشگر حوزه تاریخ معاصر ایران پی‌نوشت‌ها: 1. آیت‌الله سید‌ابوالقاسم کاشانی در 1301 هجری قمری در تهران متولد شد در 16 سالگی در معیت پدرش آیت‌الله حاج سید‌مصطفی کاشانی به عراق عزیمت نمود و در مراکز علمی نجف به تحصیل پرداخت. در درس آیت‌الله حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل و آیت‌الله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی حاضر شد و در 25 سالگی به درجه اجتهاد نایل شد. وی سه دوره درس آیت‌الله خراسانی را دید و آیت‌الله میرزا محمد‌تقی شیرازی مرجع تشیع موارد استفتائات خود را که احتیاط داشت برای اظهار نظر به ایشان ارجاع می‌داد. آیت‌الله کاشانی با اینکه از لحاظ علم به مقام مرجعیت رسید رساله ندارد و دلیل آن را ورود به مبارزات ضد استعماری می‌دانست که در آن تاریخ به غالب ممالک شرق پنجه افکنده بود. آیت‌الله کاشانی با دست باز و آزادی کامل به صحنه مبارزه با استبداد و استعمار وارد شد و در مبارزه وجنگ 1920 در عراق یکی از بزرگترین کارگردانان میدان سیاست و جنگ علیه انگلیس شد بطوری که هم از مراجع تقلید زمان مثل آیت‌الله حاج سید‌محمد‌کاظم یزدی و آیت‌الله محمد‌تقی شیرازی برای جهاد علیه متجاوزین انگلیس فتوا گرفت، هم به انتشار اعلامیه و جلب افکار عمومی پرداخت، هم عشایر را برای ورود به صحنه نبرد مهیا کرد و هم خود اسلحه بدوش گرفت و دوشادوش دیگران ‌جنگید. 2. بنیانگذار جمهوری اسلامی در این موضوع بحثی دارند: «یک مطلبی که همه می‌دانید و می‌دانیم این است که شیاطین بزرگ و کوچک و آنهایی که می‌خواستند و می‌خواهند تمام قدرتها را در هر جا قبضه کنند و تمام منافع ملت‌ها را چپاول کنند، از سالهای طولانی نقشه‌های عجیب و غریبی داشته‌اند و مع‌الاسف قشرهای زیادی غافل بودند. از جمله این مطلب که روحانیون در امور سیاسی نباید دخالت کنند آنها باید مردم را در نماز و روزه و امثال اینها هدایت کنند و جای آنها و شغل آنها مسجد است و منزل، مسجد بیایند نماز بخوانند منزل بروند استراحت بکنند. به طوری این تبلیغ شده بود که همه باورشان آمده بود و تقریباً دخالت در سیاست یک فحشی بود برای اهل علم. اگر می‌گفتند فلان آخوند سیاسی است این به منزله یک فحش تلقی می‌شد و خود مردم و بلکه خود روحانیون هم بسیاری‌شان این مسئله را باورشان آمده بود که اگر راجع به یک امر اجتماعی یک امری که راجع به ملت است گفته می‌شد، بعضیها می‌گفتند که ما در امور سیاسی دخالت نمی‌کنیم و اگر یک ملایی در امر سیاست ملت و مصالح کشور صحبت می‌کرد می‌گفتند که این سیاسی است و بر خلاف موازین است. این مسئله‌ای بودکه اینقدر رویش تبلیغات کرده بودند در داخل و خارج، که به این زودی نمیشد از ذهن مردم بیرون کرد. آنها می‌خواستند که یک قشر بزرگی از جامعه را که تابع آنهاست، منزوی کنند و خودشان به جای آنها بنشینند. حکومت مال ما نماز جماعت خشکی هم که در آن اصلاً صحبت اجتماعی و سیاسی نباشد مال شما. من یک قصه‌ای از مرحوم حاج‌آقا روح‌الله خرم آبادی شنیدم و یک قصه هم خودم دارم مرحوم آقای کاشانی رحمت‌ الله علیه را که تبعید کرده بودند به خرم‌‌آباد و محبوس کرده بودند در قلعه فلک‌الافلاک یا کجا، آقای حاج آقا روح‌الله می‌فرمودند که من از آن کسی که رئیس ارتش آنجا بوده و آقای کاشانی هم تحت نظر او و محبوس بود (من حالا وقتی می‌گویم محبوس در زمان رضاخان شما خیال می‌کنید مثل حبس‌های عادی زمانهای دیگر بود البته پسرش هم مثل پدر بود لکن آن کسی که گرفتار می‌شد اگر از اشخاص عادی بود همچو مرعوب می‌شد که امکان نداشت در حبس یک کلمه‌ای بر خلاف مثلاً دولت یا آن کس که در آنجا هست بزند. مرحوم حاج‌آقا روح‌الله در آنجا بود. خواهش کردم که من را ببرد خدمت مرحوم آقای کاشانی، قبول کرد و ما را بردند پیش ایشان آن رئیس آنجا بود و من هم بودم و آقای کاشانی. آن شخص شروع کرد صحبت کردن و رو کرد به آقای کاشانی که آقا شما چرا خودتان را (قریب به این معنی) به زحمت انداختید آخر چرا شما در سیاست دخالت می‌کنید؟ سیاست شأن شما نیست چرا شما دخالت می‌کنید؟ و از این حرفها شروع کرد به گفتن. آقای کاشانی فرمودند «خیلی خری!» شما نمی‌دانید که این کلمه در آن وقت مساوی با قتل بود ایشان گفتند: خیلی خری اگر من در سیاست دخالت نکنم کی دخالت بکند؟ 3. متن اعلامیه آیت‌ الله کاشانی خطاب به نیروی انتظامی: سربازان وطن، افسران عزیزم پس از عرض سلام خدا را گواه می‌گیرم که جز سعادت و عزت ایران و شما برادرانم نظری نداشته و ندارم و به پروردگار سوگند که استقلال ملت مسلمان و عزت آنها هدف نهایی من است هر کس مختصر تأمل و تفکری داشته باشد به خوبی می‌فهمد که برای من هیچ لباسی جز لباس ارشاد زیبنده نیست و هیچ مقامی در نظر من بالاتر از مقام رضا و اطاعت از حضرت احدیت نمی‌باشد و اینک با همه شما اتمام حجت می‌نمایم به خدای لایزال فردای قیامت در عرصه محشرو پیشگاه حضرت ختمی مرتب و درگاه عدل و ربوبیت هر کس با ندای وجدان و وطن‌خواهی و ملت دوستی مخالفت کرده باشد مسئول و مورد مؤاخذه است در دنیا و قبل از آخرت مجازات و در پیشگاه ملت سرشکسته و بی‌آبرو خواهد بود. سربازان عزیز شما گرامی‌‌ترین فرزندان وطن و عزیزترین افراد کشورید. این عزت شما در گرو خدمات صادقانه شما به مملکت و وملت و دین است و هر قدر استقلال بیشتر و محکمتر باشد قدر و ارزش شما بیشتر خواهد بود. بگذارید خدا و ملت از شما خشنود باشد زیرا امروز جنگ و جدال بین دو صف حق و باطل است. الحال احمد قوام که تنها برای جاه‌طلبی و برگشت انگلیسیها و استعمار است نباید به دست شما انجام و شما را در مقابل خونها و حق‌کشی‌ها مسئول کند . سید‌‌ابوالقاسم کاشانی معلوم است با نفوذ کلامی که در آن زمان آیت‌الله کاشانی در بین تمام اقشار ملت و از جمله در ارتش داشت تا چه حد می‌توانست این اعلامیه مؤثر باشد. 4. آیت‌الله کاشانی به علاء نوشت: عرض می‌شود دیروز پس از رفتن شما ارسنجانی ازجانب قوا‌م‌السلطنه آمد و گفت به شرط سکوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من می‌گذارد به همان‌طوری که حضوری عرض کردم به عرض اعلیحضرت برسانید که اگر در بازگشت دولت مصدق تا فردا اقدام نفرمائید دهانه تیز انقلاب را با جلو‌داری شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد در انتظار اقدامات مجدانه. والسلام‌ـ ‌سید‌ابوالقاسم کاشانی 5. بسم‌الله الرحمن الرحیم مجموع اخبار و اطلاعاتی که تاکنون راجع به نفت و کیفیت معامله با کنسرسیوم منتشر شده موجب نهایت تأسف و تعجب گردیده است که چگونه انگلیسیها از وقایع و فجایع و مظالم محصول یک قرن سیاست استعماری خویش عبرت نگرفته هنوز هم تصور می‌کنند با فشار و تضییق وسلب آزادی و استفاده از هیأت حاکمه تحمیلی می‌توانند آبهای رفته را به جوی بازگردانند و به استعمار ملل ضعیف و مردم رنجدیده این مملکت الی الابد ادامه دهند یک قرن دولت انگلیس و نیم قرن سلطه استعماری شرکت سابق نفت به پشتیبانی آن دولت مظالم را به جایی رساند که امروز این ملت باید جمعیتش بیش از صد میلیون در آسایش و رفاهیت و سعادت و خوشبختی بسر برند و ایران گلستان جهان باشد ولی اکثریت بیست میلیون نفوس آن فقیر بیچاره مبتلا به امراض گوناگون و مصائب از حد فزون و وسیله‌ای جهت بهداشت و فرهنگ ندارند و انحطاط یک ملت باستانی از هر جهت فوق تصور است. بی‌انصافی و ستمگری را به جایی رساندند که ما توانستیم از شدت منفوریت و مبغوضیت انگلستان و عمال داخلی وابسته به آنها استفاده نموده یک نهضت بی‌سابقه‌ای را آغاز نماییم و ملت ایران موفق شد برای تأمین استقلال سیاسی و اقتصادی وطن عزیز خود و کمک به حفظ صلح جهانی در قدم اول علی‌رغم کار‌شکنیهای عمال بیگانه صنعت نفت را در سراسر کشور ملی کند و در برابر سختیها و محرومیتها برای احقاق حق مسلم خویش پایداری و استقامت نماید. انتظار می‌رفت که دولت انگلیس از گذشته‌ها عبرت بگیرد و در این موقع که دنیا بیش از هر وقت احتیاج به صلح و ‌آرامش دارد از ادامه سیاست گذشته و طمع کارانه و به زنجیر کشیدن ملل ضعیف که موجب شعله‌ور ساختن آتش جنگ و کینه و نفرت است اجتناب ورزد و هنگامی که دولت آمریکا که خود را پیش‌آهنگ اصول دمکراسی و مبتکر منشور آتلانتیک و پشتیبان سازمان ملل می‌داند در این معامله بیشرمانه و انتقام‌جویی وقیحانه با انگلستان مکار و حیله‌گر همکاری می‌‌نماید و ساعی است به خاطر چند صد میلیون دلاری که از نفت ایران نصیب سرمایه‌داران استعمارچی آمریکا می‌گردد، ملت مظلومی از آزادی و آزادیخواهی نا امید و نسبت به تمام ادعاهای دنیای غرب بدگمان گردد و ملت ایران هم حق دارد تصور کند چند میلیون دلاری که به عنوان کمک از طرف امریکا به ایران می‌‌رسد و قسمت عمده آن برای تأمین مطامع عده معدودی خرج می‌شود فقط برای این بودکه بعداً چند صد برابر آن را از حلقوم ملت رنجدیده این سرزمین بیرون آورند. دول غربی مخصوصاً امریکا که تمام مساعی خویش را به خاطر طرد نفوذ کمونیسم از دنیا بکار می‌برند آیا احساس نمی‌کنند که رفتار ظالمانه استعمارگران در ایران و مصر و مراکش و فلسطین و سایر کشورهای ضعیف و ستمدیده موجب تسلط و غلبه کمونیسم و موجد جنگ خانمانسوز جهانی آینده که تمدن فعلی و دو ثلث نفوس دنیا را نابود خواهد ساخت می‌گردد آیا از سرنوشت ممالکی که دائماً از فشار کمر شکن استعمار به بلوک شرق ملحق و از جرگه نفوذ آنها خارج می‌شود درس عبرت نمی‌گیرند آیا وقت آ‌ن نرسیده بود که دولت انگلیس از ارتکاب اعمال ضد‌انسانی و طمع‌کارانه گذشته دست بر می‌داشت و به خاطر رفع شدت انزجار و منفوریت خود و حفظ صلح بین‌المللی از غرامت و سودهای دیگر صرفنظر می‌کرد. ناچار یکبار دیگر تأثر و تأسف خود را از این سوء قضاوت دولتهایی که خود را پیشرو تمدن و استقلال و حریت می‌دانند ابراز می‌ دارم و عجیب است با این همه تجربیات تلخی که اندوخته‌اند تصور می‌کنند با صحنه‌سازیهای رسوای یک ساله می‌توانند ملت از جان گذشته ایران را که کارد به استخوانش رسیده برای یک دوره طولانی دیگر زیر یوغ استعماری خویش نگهدارند. در این مختصر مجال بحث در اصول موافقتهایی که با کنسرسیوم شده و قطعاً به ضرر ایران است نیست ولی ناگزیر از ذکرپاره‌ای مطالب هستم مگر نمایندگان کنسرسیوم اعلامیه مفصل این جانب را در خصوص غرامت ندیده‌اند به دلایل منطقی ما باید غرامت بگیریم نه غرامت بدهیم باز دولت چندین میلیون لیره تعهد غرامت نموده و دویست میلیون هم از سود مشترک ایران و کنسرسیوم می‌خواهند غرامت بگیرند. بعلاوه سهم حقیقی ایران از منافع معلوم نیست و اگر تقسیم بالمناصفه با کنسرسیوم باشد پس از همه مجاهدات و مبارزات ایران را در عداد سایر مناطق نفت‌خیز در آوردن که آنها از قیام ملت ایران به این بهره رسیده‌اند نه تنها به افق عدل و انصاف نیست بلکه خیانتی نابخشودنی است و نیز مدت چهل سال می‌خواهند طوق رقیت و بندگی را به گردن ملت بی‌پناه ستمکشیده ما بیندازند یعنی عوض سهمیه ایران به لیره استرلینگ جز اینکه حیات اقتصادی ایران را تحت‌الشعاع تمایلات سرمایه‌داران طماع لندن بنماید معنی و اثر دیگری ندارد بر شرایط و معضلات دنیای کنونی نتایج شوم و عواقب سوءاین قرارداد از قرارداد 1933 به مراتب بدتر و ناگوارتر می‌باشد. متأسفانه عاقدین قرارداد با تبلیغات پوچ و بی‌اساس می‌گویند در قانون ملی شدن نفت تخطی نکرده‌ایم در صورتی که این سند افتخار و حیات‌بخش ملت ایران را تصور می‌کنند با این گونه تحمیلات یک طرفی می‌توانند پایمال و ملت را در زنجیر اسارت و نفع‌طلبی خود نگهدارند ملت ایران اجازه نمی‌دهد سرنوشت حیات اقتصادی وی در خارج از این مملکت آن هم لندن معین شود و هرگز قبول نخواهد کرد برای چهل سال دیگر زیر نفوذ اقتصادی اجنبی باقی باشد. ملت ایران عشق و علاقه مفرط به حل مشکل نفت دارد نه آنکه طوق استعمار و بندگی به گردن خود بگذارد و استقلال سیاسی و اقتصادی خود را از دست بدهد. از نظر ملت ایران یگانه طریق حل مسئله نفت این است که بدون هیچگونه مداخله کنسرسیوم در امور نفت و مناطق نفت‌خیز و استخراج و اکتشاف و بهره‌برداری، نفت ایران را به قیمت عادله خریداری نماید و به غیر از این ترتیب برای ملت ایران ضرر سیاسی و اقتصادی غیر قابل تحمل دارد. در اینجا لازم است آقای زاهدی را مخاطب ساخته حقایقی را گوشزد نمایم: برخلاف آنچه تصور می‌نمایید عمر دولت شما ابد مدت نیست ولی ملت ایران همیشه زنده و تاریخ نشان دهنده اعمال شما است. وای بحال شما اگر غیر از آنچه به صلاح ملک و ملت است عمل نمایید این طریق حل مسئله نفت با سوگندی که به شرافت سربازی خویش یاد کرده‌اید مغایرت دارد. اگر نمی‌خواهید نام شما در ردیف خائن‌ترین افراد ثبت شود اگر مایل نیستید عاقد ننگین‌ترین و بیشرمانه‌ترین ‌قراردادها باشید و لعن و نفرین ابدی ملت پشت سرتان باشد از این طریق ناصواب خصمانه بازگردید و برق سرنیزه خفقان را از سر ملت بردارید. شما حق ندارید بدون اجازه و خواست ملت قدمی بردارید و حیثیت ملتی را که در آستانه نتیجه نهضت عظمت بخش خویش است به چند روز ادامه حکومت بفروشید وگرنه فردا است که پشتیبانی را سودی نبوده و راه گریزی از غضب الهی و انتقام ملت ندارید و نیر آقای امینی باید بدانید راهی را که می‌پیمائید خطرناک است امروز منفور خدا و ملت و فردا مجبور به اعتذار آلت فعل بدان هستید و کسی نخواهد پذیرفت. بهره حال با اعمال زور و فشار و حرکات مذبوحانه نمی‌توان به اجرای این قرارداد توفیق یافت زیرا به فرض اینکه این قرارداد شوم هم به تصویب برسد چنانکه در شکایت به سازمان ملل متحد تذکر داده‌ام رسمیت ندارد و دیر زمانی نپاید ملت ایران در اولین فرصت به هر قیمتی باشد یک بار دیگر از انگلیس و همدستانش خلع ید خواهد نمود و انگلستان اگر تصور می‌کند با تخم نفاق که در صف مبارزین، افشانده و فترتی که در ادامه راه مبارزه حق‌طلبانه و ضد‌استعماری ما ایجاد نموده عرصه را جهت ترکتازی خود آماده ساخته سخت در اشتباه است تا خون در شرائین ملت ما جاری است دیگر اجنبی نمی‌تواند بساط یغماگری و چپاول را در سرزمین ایران بگستراند و عوامل استعمار با تبلیغات شومی که علیه من برای نیل به هدفها و مقاصد پلید خویش در ایران و دنیا می‌نمایند نخواهند توانست مرا از ادامه مبارزه سرسختانه خویش علیه بیدادگریها منصرف سازند زیرا جان ناقابل من همیشه برای عظمت و استقلال ملتم کف دست بوده و تا واپسین لحظات زندگی نیز خواهد بود و با آتشی که از پرتو جانبازی جد فداکارم حضرت حسین‌بن علی (علیه‌السلام) در کانون قلبم مشتعل است مرگ شرافتمندانه را به حیات ننگین و نکبت‌بار ترجیح می‌دهم. امروز هم به خاطر حیات و حراست نهضت پرافتخار، خود را برای استقبال مرگ آماده کرده‌ام. در این هنگام که قدرتهای حاکمه داخلی دست به دست کارگردانان سیاست استعماری بیگانه داده و تحت شرایط ناهنجاری که امکان اظهار بیان عقیده برای مردم وطن‌خواه موجود نیست و با بودن حکومت نظامی مطلقه و عدم انتشار جراید مخالف سیاست نفتی دولت و تطبیقاتی که به عناوین مختلفه به ملت ایران وارد می‌آید از تمام هموطنان عزیز خاصه از کسانی که در راه نهضت ملی از بذل مجاهدت و کوشش خودداری نکرده‌اند و از همه آزاد مردانی که در این راه قربانی داده‌اند تقاضا می‌نمایم در این لحظات بحرانی سرگرم اختلافات داخلی که به تحریک و دفع اجانب است نشوند و با همان اتحاد و اتفاقی که در بدو نهضت به منصه ظهور رسانیدند کاملاً مراقب اوضاع باشند. یأس و بدبینی را کنار بگذارند تا بعون‌الله تعالی و با همت مردان آزاده و حق‌بین از شرافت و حاکمیت ملی دفاع کنیم که گرچه در این راه جان خود را فدا سازیم والسلام علی من اتبع الهدی ـ سید‌ابوالقاسم کاشانی منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

انگلیس و نفت ایران در جنگ جهانی دوم

مینا رئیسی سربیژن* جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر 1939/ 9 شهریور 1318 با حمله آلمان نازی به لهستان آغاز شد. ایران از همان ابتدا، بی‌طرفی خود را در جنگ اعلام كرد؛ اما همانند جنگ جهانی اول، بی‌طرفی ایران رعایت نشد؛ و دو سال پس از آغاز جنگ، و دو ماه پس از حمله آلمان نازی به اتحاد شوروی، نیروهای نظامی شوروی و انگلیس در سوم شهریور 1320ه‍.ش/ 25 اوت 1941م. یعنی دو ماه پس از حمله آلمان نازی به خاک شوروی از سمت شمال و جنوب و غرب به خاک ایران حمله و آن را اشغال کردند. در مرحله بعد نیز نیروهای آمریکائی به نیروهای متجاوز به خاک ایران پیوستند. بهانه اشغال ایران بهانه متجاوزان برای اشغال ایران حضور اتباع آلمان در ایران بود؛ دو کشور روس و انگلیس در روزهای 28 تیر ماه 1320ه‍ ش/19 ژوئیه 1941م. و 25 مرداد 1320ه‍ ش/ 16 اوت 1941م. سفرای خود را بر‌ای تسلیم یادداشت‌های مشترکی به وزارت امور خارجه ایران فرستادند و از دولت ایران درخواست نمودند در اسرع وقت، شهروندان آلمانی را از ایران اخراج نماید. اما دولت ایران تعلل می‌کرد. در نتیجه در سحرگاه روز سوم شهریور 1320 ه‍ ش / 25 آگوست 1941م. سفیران انگلستان و شوروی کتباً به اطلاع دولت ایران رساندند که چون دولت ایران در انجام خواست‌های دو کشور سهل‌انگاری کرده و سیاست مبهمی در مقابل آنها پیش گرفته و بویژه در بیرون کردن اتباع آلمانی هیچ‌گونه اقدامی ننموده، به این جهت دولت‌های شوروی و انگلیس خود را ناگزیر دیدند به نیروهای مسلح خود دستور دهند از مرزهای ایران عبور نمایند و اینک با کمال تأسف به آقای نخست‌وزیر اطلاع می‌دهیم که واحدهای شوروی و انگلیس طبق دستور ستاد‌های مربوطه وارد خاک ایران شده و مشغول پیشروی هستند. اهمیت نفت به عنوان یکی از عوامل اشغال ایران موقعیت استراتژیک ایران و فراوانی و ارزانی نفت آن، یکی از عوامل مهم تجاوز نیروهای نظامی بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی به خاک ایران در جنگ جهانی دوم بود. ایران همواره جایگاه ویژه‌ای در معادله‌های بین‌المللی و نقشه‌های استراتژیک داشته است؛ و البته کمتر فرصت یافته از این جایگاه ویژه به نفع خود بهره گیرد. به دنبال اشغال اندونزی و برمه، که هر دو دارای معادن نفت مهمی بودند به وسیله ژاپنی‌ها، نفت ایران و پالایشگاه بزرگ آبادان تنهامنبع تأمین احتیاجات متفقین درنبردهای جنوب شرقی آسیا وشمال آفریقا بود. در روز سوم شهریور 1320ه‍ ش /25 اوت 1941م. نیرو‌های مسلح شوروی از شمال و واحدهای نظامی انگلیس از جنوب و غرب به ایران حمله کردند و بدون اینکه با مقاومت و پایداری از سوی ارتش ایران روبرو شوند، قسمت‌های وسیعی از خاک کشور را به اشغال خود درآوردند. چند روز بعد، رضا شاه از سلطنت کناره‌گیری کرد و محمدرضا پهلوی به تخت سلطنت نشست. وینستون چرچیل نخست‌وزیر بریتانیا که اهمیت موقعیت استراتژیک و نفت ایران را کاملاً درک کرده بود، در خاطراتش می‌نویسد: نیاز به حمل و تحویل انواع جنگ‌افزارها به دولت شوروی، و مشكلات كشتی‌رانی از راه اقیانوس منجمد شمالی، با توجه به طرح‌های استراتژیكی آینده، لزوم ایجاد و برقراری یك راه مواصلاتی مطمئن را با شوروی از طریق ایران، ایجاب می‌نمود. از سوی دیگر، از سوی دیگر، نفت ایران یک عامل مهم و اساسی در جنگ محسوب می‌شد. فرونشاندن شورش عراق و اشغال سوریه، طرح هیتلر را در خاورمیانه با شکست روبرو ساخت. ما با استفاده از فرصت برای اجرای عملیات مشترک با شوروی‌ها به آنها پیشنهاد کردیم در عملیات نظامی علیه ایران به ما ملحق شوند. همچنین چرچیل درباره طرح حمله به ایران و لزوم اشغال سریع این کشور برای حفظ معادن نفت ایران بیان می‌کند: بررسی‌های من درباره امکان اجرای عملیات نظامی روشن ساخته بود که موضوع مهم و اساسی، توانائی ما در تمرکز نیروی نظامی کافی در عراق است، تا از آن طریق بتوانیم معادن نفت ایران را حفظ و حراست کنیم. اقدام به اعمال فشار اقتصادی به ایران پیش از اینکه توانائی تحصیل نمی‌کردیم، کار بسیار خطرناکی بود، زیرا شاه ایران نیز متوجه اهمیت معادن نفت برای مقاصد نظامی بود و اگر اطلاع پیدا می‌کرد که ما قصد اعمال زور داریم، قدم اول را او برمی‌داشت. گزارش‌هائی که مورد تائید قرار گرفته بود، حکایت می‌کرد که ایران در مرز‌های عراق و روسیه و در ناحیه معادن نفت نیروی نظامی متمرکز کرده است ... و حتی اگر روس‌ها در جنوب دچار شکست شوند، ما باید برای اشغال معادن نفت ایران آمادگی داشتیم. اگر چه یكی از اهداف و شاید در آن مرحله مهم‌ترین هدف متفقین در هجوم به ایران در شهریور 1320 ه‍ ش تسلط بر راه‌های ایران برای رساندن مهمات جنگی به روسیه بود، ولی این موضوع از اهمیت نفت ایران نمی‌كاهد. چنان كه چرچیل نیز پس از برشمردن دلایل اشغال ایران می‌گوید: معادن نفت ایران یک عامل مهم جنگی محسوب می‌شود ... من خوشوقت بودم که ژنرال ویول در هندوستان است و می‌تواند عملیات نظامی را سرپرستی و هدایت کند. همچنین چرچیل در تاریخ 21 ژوئیه اظهار کرد: میل دارم که اولتیماتومی از طرف انگلیس و روس به ایرانیان داده شود که یا آلمانها را بدون معطلی اخراج کنند و یا به انتظار عواقب باشند. مسئله این است که اگر ایرانیان امتناع نمایند چه قوائی ما برای پیکار خواهیم داشت؟ رؤسای ستاد پیشنهاد کردند که عملیات محدود به جنوب باشد و برای این کار ما دست کم یک لشکر که از طرف نیروی هوائی باید از عراق آورده شود لازم داشتیم تا بتوانیم معادن نفت را تصرف کنیم. در تاریخ 22 ژوئیه وزیر خارجه (سر آنتونی ایدن) نظر خود را در این باره به شرح زیر برای من فرستاد: ... امروز صبح درباره فشار به ایران من مطالعات بیشتری کردم. هر چه بیشتر راجع به امکان اجرای این مسئله مطالعه می‌کنم، آشکارتر می‌گردد که همه چیز مربوط به توانائی ما در تمرکز دادن قوای کافی در عراق است تا بدان وسیله قادر به حفظ معادن نفت ایران باشیم... گزارش‌هایی كه ظاهراً مورد اعتماد می‌باشد به ما رسیده است که ایرانیان در مرز‌های روسیه و عراق و در ناحیه معادن نفت تمرکز نیرو داده‌اند. امیدوارم به اسرع اوقات مساعی لازمه به کار برده شود که قوای ما در عراق تقویت یابد. اگر ما بتوانیم چنین کاری را قبل از آنکه روس‌ها در جنوب دچار شکست سختی شوند انجام دهیم، امید آن هست که بتوانیم اراده خود را بدون اعمال قوه به ایرانیان تحمیل نمائیم. ولی نباید اقدامات دیپلماسی ما از تجمع نیروی ما سبقت گیرد. والا نتیجه آن بسی وخیم خواهد بود. عامل دیگری هم در کار است که لزوم افزایش نیرو را در عراق ایجاب می‌نماید. اگر روسیه دچار شكست شود ما باید حاضر باشیم که معادن نفت ایران را خودمان اشغال نمائیم. زیرا در صورت فشار آلمان‌ها به ایرانیان برای اخراج ما قابل تحمل نخواهد بود. این مطالب آشکار می‌کند که نفت ایران چه اهمیت به سزائی در جنگ برای انگلیس داشت و علت اشغال ایران و تهاجم ارتش‌های بیگانه به ایران تا چه حد مربوط به نفت بوده است. اهداف متفقین در ایران را به طور مشخص می‌توان اینگونه بیان کرد: 1. دستیابی به راه‌های ارتباطی ایران و برقراری رابطه با دریای خزر جهت ارسال کمک‌های نظامی به دولت شوروی: در مرداد 1324ه‍ ش رادیو خاور نزدیک رسماً اعلام نمود: «مقدار کالائی که از طرف متفقین از راه خلیج فارس و ایران برای اتحاد جماهیر شوروی فرستاده شده است، تا پایان ماه آوریل گذشته بالغ بر پنج میلیون تن شده که عبارت از اسلحه، مهمات جنگی، دارو، اتومبیل، هواپیما... بوده است». 2. تصرف چاه‌های نفتی جنوب جهت محافظت از آنها در برابر خرابکاری توسط عمال آلمان نازی و عشایر جنوب و دولت ایران: جریان جنگ نشان داد در تمام مدت جنگ جهانی دوم، نفت ایران احتیاجات نظامی متفقین را به طور عمده تأمین می‌نمود. مخصوصاً پس از ورود ژاپن به جنگ، معادن نفت ایران تنها منبعی بود که نیازهای آنها را برطرف می‌ساخت. در ژوئن 1941م / اول تیر ماه 1320 ه‍ ش واقعه شگفت‌انگیزی رخ داد و اهمیت ایران را از لحاظ استراتژیک به چند برابر افزایش داد. در سحرگاه آن روز ارتش نیرومند آلمان خاک شوروی را مورد حمله قرار داد و ظرف چند روز شکست‌های فاحشی به ارتش سرخ که غافلگیر شده بود و انتظار چنین حمله ناگهانی را نداشت وارد کرد و قسمت بزرگی از خاک آن کشور را متصرف گردید. این بار هدف آلمان‌ها خرد کردن نیروی دفاعی شوروی، تصرف مسکو، لنینگراد و کی‌یف و رسیدن به چاه‌های نفت قفقاز بود. آلمان‌ها قصد داشتند پس از آنکه نیروهای‌شان در شمال آفریقا که به دروازه‌های مصر رسیده بودند، دفاع انگلیسی‌ها را درهم شکستند، با ارتش اعزامی به روسیه در ایران تلاقی نموده و تواماً به هندوستان حمله کنند و با تصرف ذخایر نفت خاورمیانه و منابع حیاتی هند امپراتوری انگلیس را به زانو درآورند. استالین در نامه‌ای كه در تاریخ 3 سپتامبر 1941م/12 شهریور 1320ه‍ ش به چرچیل نخست‌وزیر انگلستان می‌نویسد، صراحتاً اعتراف می‌كند خطر مرگباری اتحاد جماهیر شوروی را تهدید می‌كند و اگر جنگ بدین منوال ادامه یابد، اتحاد جماهیر شوروی یا شكست خواهد خورد و یا آنقدر ضعیف خواهد شد كه قادر به كمك به متحدین خود جهت سرنگونی فاشیسم نخواهد بود. استالین برای رهائی از یک چنین وضع خطرناکی قبلاً دو راه به چرچیل پیشنهاد داده بود: 1. ایجاد جبهه دوم در بالکان و یا در فرانسه در همان سال، با هدف کشاندن سی تا چهل گردان از ارتش آلمان که در مرزهای شوروی مستقر شده بودند، به آن مناطق. 2. کمک‌های تسلیحاتی به شوروی در کوتاه‌ترین مدت. چرچیل با رد پیشنهاد اول، پیشنهاد دوم او را جهت کمک تسلیحاتی و نظامی به شوروی بدون هیچ‌گونه شرط و شروطی پذیرفت. بنابراین چرچیل در برابر این وقایع فوراً دست اتحاد به سوی شوروی‌ها دراز کرد و با وجود آن همه دشمنی و رقابت و اختلاف سیاسی و مسلکی که بین این دو کشور وجود داشت برای مقابله با خطر مشترک ناچار شد با روس‌ها در صف واحدی قرار گیرد. در این هنگام چنانکه استالین گفته بود، روس‌ها در مقابل حملات برق‌آسای ارتش آلمان احتیاج مبرمی به اسلحه و مهمات و دارو داشتند. انگلیسی‌ها نیز می‌خواستند به هر قیمتی شده خطوط ارتباطی بین خلیج فارس و سرحد شوروی را حفظ کنند، تا به این وسیله هم مهمات و وسایل جنگی مورد نیاز شوروی را به جبهه روسیه برسانند، و هم هرگاه شوروی‌ها احتمالاً در جنگ با آلمان شکست بخورند، بتوانند رأساً از چاه‌های نفت خاورمیانه و راه ارتباطی هند دفاع کنند. آنگاه مسئله رساندن اسلحه و مهمات به جبهه روسیه مطرح شد. انگلیسی‌ها راه ایران را که مطمئن‌ترین و کوتاه‌ترین راه بود و راه آهن سراسری آن از خلیج فارس به بحر خزر بهترین وسیله به شمار می‌رفت، پیشنهاد کردند. بنابراین، ایران به لحاظ موقعیت استراتژیک نقش بسیار مهم و حساسی برای متفقین پیدا کرد. در 26 اکتبر 1941م. مستر ایدن وزیر امور خارجه آن وقت انگلستان در شهر منچستر نطقی ایراد کرد که قسمتی از آن مربوط به ایران بود: به طور کلی هدف ما این است که با کمک آمریکا و به وسیله رساندن لوازم و مهمات به روسیه آنچه که در نتیجه اشغال مراکز صنعتی روسیه شوروی از دست رفته است جبران نمائیم. این کار نه تنها از لحاظ تهیه لوازم مزبور بلکه از لحاظ حمل آن با کشتی امر بس عظیمی است که باید انجام گیرد. مشکلات بسیار و کوششی که لازم است فوق‌العاده می‌باشد. ولی ما دشواریها را رفع کرده و از میان خواهیم برد. قضیه ایران از لحاظ ارتباطی که با این کار دارد، اهمیت بسیاری پیدا کرده است. در این زمان انگلستان می‌بایست منافع نفتی و غیرنفتی خود را در ایران حفظ می‌کرد. اما به هیچ‌وجه در موقعیتی قرار نداشت که بعد از شکست روسیه شوروی در قفقاز، هم در جبهه ایران و هم مصر به جنگ علیه آلمان ادامه دهد. زیرا این اقدام انهدام کامل ارتش انگلستان را در هر دو جبهه به دنبال داشت. برای رهائی از این بن‌بست انگلستان می‌بایست با عملیات و تاکتیک‌های خرابکارانه پیشروی آلمانی‌ها را در ایران تا حد ممکن به تأخیر می‌انداخت. یکی از این عملیات‌ها که در حقیقت مهمترین آنها بود، نابود کردن چاه‌های نفت باکو بود. زیرا مسلم بود عامل اصلی حمله آلمان به قفقاز تا حدود بسیار زیادی از نیاز‌های سوختی آن کشور سرچشمه می‌گرفت. اعتقاد مقامات انگلیس بر این بود که آلمان بدون دست یافتن به نفت باکو در جنگ موفق نمی‌شود. این در حقیقت می‌توانست به معنی متلاشی کردن هدف‌های نظامی آلمان باشد و گامی در جهت دیرتر رسیدن آنها به ایران که در نتیجه مواضع انگلستان در ایران دیرتر در معرض تهدید قرار می‌گرفت. بنابراین اهداف انگلیس عبارت بودند از: 1. توسعه حملات قوای متفقین علیه آلمان در سایر جبهه‌ها، تا بدین ترتیب فشار ارتش آلمان در جبهه روسیه شوروی کاسته شود. 2. قدرت مقاومت روسیه را تا حداکثر ممکن و با فرستادن کمک‌های نظامی به صورت تسلیحات و غیره افزایش دهد. نقش سوق‌الجیشی ایران در ایجاد و ادامه این وضع در میدان‌های نبرد غیرقابل انکار است. توجه به این نکته ضروری است كه تنها ارسال مقدار قابل ملاحظه تسلیحات جنگی به متفقین از طریق خاک ایران نقش حیاتی و تعیین‌کننده‌ای در ازدیاد قدرت دفاعی روسیه شوروی و متوقف کردن پیشروی ارتش هیتلر به سوی خاورمیانه و هندوستان ایفا کرد که در غیر این صورت جنگ می‌توانست سرنوشتی دیگر بیابد. فرمانده کل قوای آلمان ضمن اظهارنظر در مورد وضعیت و موقعیت دشمن در تاریخ 28 اوت 1942م/ 6 شهریور 1321ه‍ ش در یک گزارش محرمانه می‌نویسد: دشمن کمک‌های تسلیحاتی خود را از قفقاز، ایران و تا حدودی نیز از دریای مازندران از طریق روسیه دریافت کرده است. در این میان نفت ایران نیز به خوبی سهم خود را ایفا کرد. برای آنکه بتوانند مقادیر زیادی بنزین هواپیما به روسیه حمل کنند، کارخانه حلبی‌سازی آبادان را به سرعت توسعه دادند و تولید آن را دو برابر كردند. در نقاط مختلف شمال، مخازن نفت و بنزین اضافی ساختند تا اتومبیل‌های ارتش متفقین که حامل لوازم مهمات به روسیه بودند بتوانند سوخت خود را در همه جا حاضر داشته باشند و خط لوله‌ای هم برای حمل بنزین بین اهواز و اندیمشک به همان منظور کشیدند. قابل ذکر است شرکت علاوه بر تهیه مقدار زیادی قیر جهت جاده‌سازی، برای سه سال متوالی ماهیانه حدود یک میلیون حلب بنزین تولید می‌کرد. مرکز توزیع این گونه سوخت‌ها در اندیمشک بود. بنابراین نفت و مواد نفتی ایران نیز در کنار خطوط ارتباطی به كار روسیه و متفقین آمد. بطوری که می‌توان ادعا کرد عملیات کمک‌رسانی به روسیه بدون نفت و مواد نفتی ایران، اگر نگوییم غیرممکن، کاری بسیار دشوار و نیازمند صرف وقت و نیرو و هزینه فراوان بود. همانطور که مقابله با آلمان بر سر چاه‌های نفت باکو نیز مدیون نفت ایران بود و تنها به کمک نفت ایران انجام عملیات در شرق ممکن شد و انگلیس را به سوی پیروزی سوق داد. در شرایطی كه مسئله مرگ و زندگی برای متفقین مطرح بود، زیر پا گذاشتن بی‌طرفی ایران اهمیتی نداشت. برای بریتانیای کبیر، آن قدر که حفاظت از منافع نفتی خویش و شرکت نفت در ایران اهمیت داشت مبارزه با نازیسم اهمیت نداشت. نفت برتری و سیادت را در پی داشت. چنانکه چرچیل اظهار کرده بود: «چاه‌های نفت ایران عنصر با اهمیت در جنگ را تشکیل می‌دهند.» همه قدرت‌های بزرگ آن روز برای حفظ برتری خود به نفت ایران چشم دوخته بودند. «به دلیل همین ارزش نفت خاورمیانه بود که استراتژی مهم نظامی آلمان در این منطقه مبتنی بر انجام یک حمله گاز انبری از دو سوی شمال آفریقا و ترکیه و قفقاز به منظور در اختیار گرفتن ذخایر نفتی خاورمیانه بود. متقابلاً انگلیس و متفقین نیز تلاش می‌کردند اقدامات نظامی- سیاسی آلمان‌ها و ایتالیائی‌ها را در راه تحقق این هدف خنثی کنند و خود بر منابع نفتی خاورمیانه تسلط یابند.» چند ماه پس از اشغال ایران اهمیت نفت ایران ده چندان شد. در تاریخ 7 دسامبر 1941م. ژاپن به بندر پرل‌ هاربور حمله كرد و اقیانوس آرام و خاور دور صحنه نبردی گسترده شد. نزدیکترین منبع سوخت متفقین کشور برمه و اندونزی بود، اما این منطقه به دست ژاپن افتاد و متفقین باید نفت موردنیاز خود را در نقطه‌ای دیگر جستجو می‌كردند. نظرها به سوی خلیج فارس، جایی که بزرگترین پالایشگاه جهان قرار داشت، دوخته شد. چاه‌های نفتی که مهندسان شرکت در سال 1939م/ 1318ه‍ ش بسته بودند، دوباره جریان پیدا کرد. در سال 1943م. که ارتش متفقین جزیره سیسیل را در جنوب ایتالیا تصرف کرد. راه دریایی مدیترانه به روی متفقین باز شد و فرآورده‌های نفتی ایران نقش بزرگی در مراحل آخر جنگ به عهده داشت. احتیاجات روزافزون متفقین به مواد نفتی ایران از سال سوم جنگ به بعد رو به تزاید گذاشت؛ به طوری که در سال 1944م/1323ه‍ ش میزان استخراج از 13 میلیون تن هم تجاوز کرد و در سال 1945م /1324ه‍ ش به 17 میلیون تن و سال بعد به 19 میلیون تن هم رسید. اهمیت صنایع و منابع نفتی ایران و ضرورت دفاع از چاه‌های نفتی را می‌توان از نظر کشورهای متفقین مخصوصاً دولت انگلستان به صورت ذیل خلاصه کرد: 1. نیروهای نظامی متفقین که در خاورمیانه و خاور نزدیک و آفریقا و مدیترانه مستقر بودند، فقط متکی به نفت ایران و عراق بودند. در صورتی که دولت‌های محور موفق به تصرف چاه‌های نفت ایران می‌شدند، ضمن تأمین نیاز‌های نفتی خود، متفقین را نیز از این منبع اصلی در خاورمیانه محروم می‌ساختند و عملاً شاهرگ حیاتی آنها قطع می‌گردید. 2. ارسال تجهیرات نظامی ایالات متحده آمریکا و انگلستان به اتحاد شوروی از راه‌های ایران، بدون در اختیار داشتن منابع نفت ایران برای تأمین سوخت وسایل حمل و نقل غیرممکن بود. به ویژه آنکه نفت ایران بدون نیاز به نیروی کار زیاد و تکنولوژی پیچیده قابل استخراج بود. 3. اهمیت دیگر منابع نفتی ایران برای انگلستان مخصوصاً از این بابت بود که انحصار این منابع را در اختیار داشت و برای ایجاد تأسیسات نفتی سرمایه‌گذاری‌های انسانی و مالی زیادی متحمل شده بود. بر طبق طرح «گروزنبرگ» آلمان‌ها قصد داشتند پس از پیروزی بر شوروی فتوحات خود را پس از تصرف پالایشگاه نفت آبادان تا مرز‌های ایران و هند ادامه دهند. در صورتی که نفت ایران از کنترل انگلیسی‌ها خارج می‌شد، آغاز و یا ادامه عملیات نظامی علیه نیروهای آلمانی در خاورمیانه برای ارتش انگلستان تقریباً غیرممکن می‌گردید؛ به دلیل اینکه نیروی دریایی انگلستان در خلیج فارس و اقیانوس هند و تمام کشتی‌های تجاری این کشور در بخش جنوبی کانال سوئز به طور کامل متکی به نفت ایران بودند. ضمن اینکه امکان جایگزینی نفت ایران از منابع آمریکا نیز در اسرع وقت وجود نداشت. اهمیت نفت ایران برای انگلیس از بعد رقابت با آلمان دولت آلمان در جنگ جهانی دوم همانند انگلستان علاقه فراوانی به دستیابی به نفت ایران و عراق داشت و این واقعیت را می‌توان از مطالعه اسناد موجود در وزارت امور خارجه این کشور به خوبی دریافت. برای مثال در سال 1316ه‍ ش/ 11 ژوئیه 1937م کلودوس، از بخش اقتصادی وزارت امور خارجه، از سفیر آلمان در بغداد می‌خواهد گزارشی در زمینه میزان منابع نفتی ایران و عراق تهیه و به برلین ارسال کند. در گزارش دیگری که اروین تل، سفیر آلمان در تهران، مورخ 29 اردیبهشت 1319ه‍ ش/ 19 می 1940‌م. به برلین می‌فرستد، ضمن اعتراف به نیاز جدی ماشین‌آلات جنگی آلمان به نفت، توصیه می‌کند دولت آلمان باید تمام توان خود را برای تسخیر منابع نفتی ایران به کار گیرد و از آنجائی که ایتالیا نیز همانند آلمان به نفت ایران چشم دارد، اروین تل پیشنهاد می‌کند دو کشور هم پیمان، سیاست‌های خود را در این زمینه با یکدیگر هماهنگ نمایند. علاقه‌مندی آلمان به نفت مخصوصاً نفت خاورمیانه به جز گسترش روزافزون ماشین نظامی، رشد سریع صنایع تسلیحاتی و نوسازی دو نیروی زمینی و دریایی هیچ دلیل دیگری نداشت. نیازمندی این کشور به نفت، مخصوصاً از بهار سال 1942م. به خاطر مسدود شدن راه دونا و عدم دسترسی آلمانی‌ها به نفت بلغارستان دوچندان شد. به هر حال با توجه به خطر انفجار حوزه‌های نفتی ایران به دست ایرانیان طرفدار آلمان و یا جاسوسان آلمانی و احتمال دستیابی آلمانی‌ها به این مناطق پس از پیروزی بر شوروی، حفاظت از مناطق نفتی جنوب ایران توسط انگلیسی‌ها کاملاً ضروری تلقی می‌شد. به ویژه اینکه دولت انگلستان مدارکی به دست آورده بود که نشان می‌داد، ارتش آلمان قصد اشغال مناطق نفتی ایران را دارد. چنانكه قبلاً آمد، ایدن وزیر امور خارجه انگلستان در 22 ژوئیه 1941م/ 31 تیرماه 1320ه‍. ش گزارشی تقدیم چرچیل کرد که در آن اظهار امیدواری شده بود، هر چه زودتر مناطق نفتی جنوب محاصره و توسط سربازان انگلیسی‌ حفاظت شود. چرچیل متقابلاً بر ضرورت تقویت نیروهای انگلیسی مستقر در عراق جهت حفاظت از چاه‌های نفتی ایران و عراق تأکید می‌کند و در پاسخ گزارش ایدن می‌نویسد: «اگر شوروی‌ها شكست بخورند، ما باید آماده باشیم كه خودمان مناطق نفت‌خیز ایران را اشغال كنیم؛ زیرا در چنین موردی ایران قادر نخواهد بود در مقابل فشار آلمان برای اخراج ما از ایران مقاومت كند.» در همان روز ژنرال ویول، كه فرماندهی نیروهای انگلیسی در عراق را به عهده داشت، دستور گرفت قوای تحت فرماندهی خود را جهت تصرف مناطق نفتی ایران و كنترل پالایشگاه آبادان آماده نگهدارد. 7 نوامبر 1941م/ آبان 1320ه‍ ش کابینه جنگ انگلستان تلگرامی به شرح ذیل به فرمانده نیرو‌های مستقر در خاورمیانه ارسال می‌کند: چنانچه فشار آلمانی‌ها به شوروی افزایش یابد و مقاومت شوروی در هم شکسته شود، هیچ امکانی برای ما وجود نخواهد داشت تا بدان وسیله بتوانیم از تصرف منابع نفت به توسط دشمن جلوگیری به عمل آوریم. علاوه بر این ما هیچ‌گونه تضمینی نداریم که روس‌ها بتوانند این چاه‌ها را به صورت مؤثری ویران کنند. شما بایستی به این دلیل از هم اکنون طرحی جهت فرستادن چهار تا پنج اسکادران بمب‌افکن و هواپیما‌های شکاری به فرودگاه‌های ایران در شمال آماده کنید تا دو هدف زیر تحقق یابد: الف: روس‌ها را با بمباران و تخریب خطوط لوله ارتباطی آلمانی‌ها، در دفاع از قفقاز یاری دهیم. ب: به مناطق نفتی باکو، چنانچه امکان تصرف کامل این مناطق به دست آلمانی‌ها فراهم آید، بیشترین خسارت ممکنه را وارد نمائیم. اگر مقاومت شوروی در برابر آلمان در هم شكسته می‌شد، با در نظر گرفتن این نكته كه آلمان از طرفداری مردم ایران برخوردار بود، ارتش آلمان مسلماً می‌توانست بدون مقاومت قابل ملاحظه‌ای از جانب ایران، بر تمامی سیستم‌های حمل و نقل و ارتباطات و سایر امكانات موجود در این كشور تسلط یابد. انگلیس نمی‌توانست برای حفظ منافع نفتی شرکت نفت ایران و انگلیس به ارتش ایران متکی باشد. پس باید خود وارد عمل می‌شد. برای این منظور باید ایران اشغال می‌شد؛ اما اشغال کشوری که اعلان بی‌طرفی کرده بود در نظر افکار عمومی توجیه‌شدنی نبود. لذا حضور آلمانی‌ها را بهانه قرار داده و تبلیغاتی علیه ایران به راه انداختند كه ایران در جهت منافع نازی‌ها حرکت می‌کند و کشوری با موقعیت استراتژیک ایران در این وضع امنیت بین‌الملل را به خطر می‌اندازد. بعد از اینکه دولت ایران در پیامی که در تاریخ 16 اوت 1941م/25 مرداد 1320 ه‍ ‍‌ش برای متفقین فرستاد، قاطعانه اعلام کرد که به هیچ رو مأًموران و اتباع آلمانی مقیم ایران را اخراج نخواهد کرد، بهانه لازم به نیروهای بریتانیا و شوروی داده شد تا بتوانند سرزمین ایران را تحت اشغال درآورند. پس از آغاز عملیات اشغال، بی‌درنگ پالایشگاه آبادان تصرف شد و تحت كنترل واحدهای نظامی انگلیس قرار گرفت. در 27 اوت/ 5 شهریور نیروهای اشغالگر، نخست‌وزیر ایران را تغییر دادند و محمدعلی فروغی جای علی منصور را گرفت، و یك روز بعد نخست‌وزیر جدید فرمان رضاشاه را كه به ارتش ایران دستور می‌داد دست از مقاومت بردارد انتشار داد. نیروهای انگلیسی پس از آن که واحد‌های مدافع شهر اهواز را وادار به تخلیه آن شهر کردند، به آسانی کنترل نفتی جنوب کشور را به دست گرفتند. رضا شاه که از سوی انگلیسی‌ها متهم به همکاری با نازی‌ها بود، مجبور شد در 17 سپتامبر 1941 م /25 شهریور 1320ه‍ ش به نفع پسر ارشدش از سلطنت کناره‌گیری کند. در 29 ژانویه 1942 م/ 9 بهمن ماه 1320ه‍ ش پیمان اتحاد سه گانه ایران، انگلیس و اتحاد شوروی به امضاء رسید که در آن متفقین متعهد شده بودند به تمامیت ارضی، حاکمیت و استقلال سیاسی ایران احترام بگذارند و اعلام کردند نیرو‌های اشغال‌کننده حداکثر شش ماه پس از پایان جنگ، ایران را تخلیه خواهند کرد. پس از آنکه ارتش‌های روس و انگلیس در شهریور 1320 ه‍ ش/ اوت 1941م. به ایران حمله کرده و نقاط مختلف را اشغال کردند اقدامات حفاظتی در نواحی معادن و بخصوص پالایشگاه آبادان توسعه بسیار یافت. روی پالایشگاه آبادان پوششی از بالن‌های متعدد تعبیه کردند و در اطراف پالایشگاه وسایلی ایجاد کردند که در موقع لزوم بتوان با پرده‌ای از دود تمام سطح پالایشگاه را پوشاند. کمی دورتر از پالایشگاه آبادان، یک پالایشگاه دروغی از حلبی با شعله‌های فروزان ساختند که دشمن را گمراه نمایند و توپ‌های ضد هوایی در نقاط مختلف قرار دادند و هواپیما‌های جنگنده در فرودگاه حاضر ساختند. اطراف ایستگاه‌های تلمبه در مسیر خطوط لوله سیم‌های خاردار کشیده شد و حصار‌های فلزی در سر تمام چاه‌های نفت نصب شد و ورود و خروج افراد به پالایشگاه آبادان با پروانه مخصوص انجام می‌گرفت. مقدمات برای بی‌مصرف ساختن چاه‌های نفت فراهم گشته بود که اگر معادن به دست آلمانی‌ها بیفتد بتوانند در مدت کمی چاه‌ها را تخریب نمایند. پس از آنکه در سال 1940م پالایشگاه بحرین مورد تعرض قرار گرفت، چراغ‌های آبادان را شب‌ها خاموش کرده و تمام شهر در سرتاسر جنگ تاریک بود. به طور خلاصه وسایل دفاعی را برای هر لحظه آماده ساختند. برای آنکه بتوانند مقادیر زیادی بنزین هواپیما به روسیه حمل کنند، کارخانه حلبی‌سازی آبادان را به سرعت توسعه داده و محصول آنرا دو برابر کردند. از سال دوم جنگ که معلوم شد نفت ایران باید مقادیر زیادی فرآورده‌های نفتی برای شرکت تهیه نماید، توسعه عملیات شركت که متوقف شده بود دوباره آغاز گشت و دولت‌های انگلیس و آمریکا تصمیم گرفتند لوازم لازم برای توسعه عملیات را به ایران ارسال دارند. اولین اقدامی كه شد این بود كه استخراج از معدن آغاجاری شروع گشت. یک خط لوله‌ای به قطر سی سانتی متر و نیم از آغاجاری به آبادان کشیده شد كه در سال 1944م /11323ه‍ ش بکار افتاد. سال بعد استخراج از معدن گچ سفید آغاز گشت و خط لوله‌ای به قطر بین بیست و پنج و سی سانتی‌متر از معدن مزبور به نقطه‌ای بین اهواز و شوشتر که موسوم به ریس است کشیده شد و به خط لوله بین مسجد سلیمان و آبادان متصل گردید. در آبادان هم دستگاه‌های جدید برای تهیه بنزین هواپیما و سایر فرآورده‌ها آماده و فراهم گشت و گنجایش پالایشگاه آبادان که قبل از جنگ سالی دو میلیون تن بود در سال 1945م به سالی هفت میلیون تن بالغ گشت. در اندک مدتی قبل از آغاز جنگ شرکت نفت کارخانه‌ای برای تهیه بنزین هواپیما (معروف به یکصد اکتان) سفارش داده و به آبادان وارد کرده بود. کارخانه مزبور در سال 1940م به کار افتاد ولی در سال 1942م معلوم گشت که دستگاه مزبور برای رفع همه احتیاجات جنگی كافی نیست و لذا در ایام جنگ اضافاتی به دستگاه مزبور شد و به اندازه‌ای توسعه یافت که در سال 1944م آبادان توانائی این را پیدا کرد که سالی یک میلیون تن بنزین هواپیما به عمل آورد. تهیه این مقدار بنزین هوایی باعث شد قسمت عمده مصرف نیروی هوایی انگلیس و آمریکا در خاورمیانه و خاور دور از آبادان تحصیل گردد. علاوه بر این مقدار زیادی هم بنزین هواپیما به روسیه فرستاده می‌شد که احتیاجات شوروی‌ها را تأمین می‌کرد. احتیاج مبرمی که به بنزین هواپیما برای مقاصد جنگی بود از اینجا آشکار می‌شود که؛ در سال 1945م یکی از مدیران شرکت نفت عازم آمریکا گردید که دستگاه‌ها و کارخانه‌های مربوط به آن را خریداری نماید. پس از آنکه ماشین‌ها و لوازم کار خریداری و به طرف ایران حمل شد. تمام لوازم در اقیانوس اطلس غرق گردید و از میان رفت. برای بار دوم و سوم نیز همین اتفاق تكرار شد و هر سه مرتبه كشتی‌هایی كه لوازم كار راحمل می‌كردند غرق شدند. تا بالاخره در دفعه چهارم دستگاه‌های لازم به آبادان حمل و به مقصود رسید. در آغاز جنگ شرکت دارای نود و سه کشتی نفت‌کش بود که تقریباً نصف این کشتی‌ها در ایام جنگ غرق گردید و اگر چه شرکت نفت عواید سرشاری از فروش نفت برد ولی ضایعات آن هم کم نبود که بعدها از طرق مختلف جبران گردید. این توسعه عملیات متضمن استخدام كاركنان جدید بود و چون در ایام جنگ كارمندان متخصص كمیاب بودند، شركت عده لازم را از چك‌اسلواكی، دانمارك، یونان، سوئیس و فلسطین استخدام كرد و به ایران فرستاد تا با عجله زیاد، برنامه جنگی را به اتمام رسانند. در همان حال بر عده مستخدمین ایرانی شركت افزوده گشت. در اوایل جنگ كه بیشتر عملیات جدید شركت متوقف شده بود برنامه ساختن خانه و سایر وسایل رفاه كارگران هم قطع گردیده بود. و تمام توجه شركت معطوف به این بود كه وسایل دفاعی حفظ معادن و پالایشگاه آبادان را تأمین نماید. همین كه برنامه توسعه عملیات برای مقاصد جنگی شروع گشت و بر عده کارکنان شرکت افزوده گشت جمعیت آبادان رو به فزونی گذاشت و قضیه مسکن بی‌نهایت مشکل گشت و عدم رضایت بین کارکنان ایرانی شرکت هم روز به روز افزایش یافت تا اینکه بالاخره منجر به اعتصاب عمومی شد. تمامی این اقدامات به دلیل ارزش فوق‌العاده نفت ایران برای متفقین بود. ارزش نفت ایران در جنگ جهانی دوم برای متفقین اگر بیشتر از موقعیت ژئواستراتژیك ایران (پل پیروزی) نبود مسلما ارزش و اهمیت آن کمتر هم نبود. نفت ایران در نبردهای خاورمیانه، خاوردور، روسیه، مدیترانه، و آفریقا سهم بزرگی را به عهده داشت و پیروزی متفقین مدیون و مرهون آن بود . زیرا تمامی نیروی دریایی انگلستان در اقیانوس هند و خلیج فارس و تمامی کشتی‌های تجارتی انگلستان در قسمت جنوب کانال سوئز متکی به نفت ایران بودند. رابینسون مورخ آمریکایی در این باره می‌گوید: «مناطق عظیم نفت ایران، شریان حیاتی کل سیستم دفاعی انگلستان در شرق است، این جاده‌ها در سال نزدیک 10200000 تن نفت، یعنی دو برابر تولید در عراق و سه برابر تولیدات نفتی رومانی تولید می‌کند.» میزان استخراج نفت ایران بین سال‌های 1935م/ 1314ه‍ ش تا 1946م/ 1325ه‍ ش به شرح زیر است: سال مقدار (تن) 1933م. 871198 1935م. 874100 1936م. 8915721 1937م. 11229195 1938م. 11280695 1939م. 11327315 1940م. 10445020 1941م. 8741564 1942م. 11814272 1943م. 12513917 1944م. 15265631 1945م. 18310898 بدین ترتیب متفقین با استخراج نامحدود نفت از چاه‌های نفت ایران و بدون پرداخت بهای آن، مقدار فراوانی از منابع ایران را به غارت بردند و ضمن استفاده از ثروت ایران از مخارج ماشین جنگی خود به طرز فاحشی کاستند؛ و پیروزی بزرگی برای خود رقم زدند؛ اما نصیب ملت ایران از جنگ و پایان جنگ جز قحطی و كمبود و فساد و تیفوس و تیفوئید چیزی نبود. فهرست منابع و مآخذ - ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران، قومس، تهران، 1387، چ هشتم. - اسدی، بیژن، خلیج فارس و مسائل آن، سمت، تهران، 1381، چ اول. - الهی، همایون، اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم، ققنوس، تهران، 1384. - پژوهش از جامی، گذشته چراغ راه آینده است، ققنوس، تهران، 1377، چ هشتم. - چرچیل، وینستون، خاطرات جنگ جهانی دوم، ترجمه تورج فرازمند، نیل، تهران، 1347، ج3. - فاتح، مصطفی، پنجاه سال نفت ایران، علم، تهران، 1384، چ اول. - هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیرکبیر، 1379، چ هفتم. - وزیری، شاهرخ، نفت و قدرت در ایران (از قنات تا لوله)، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، عطائی، 1387، چ اول. - یعقوبی‌نژاد، علی، رئیس نفت، تهران، یادواره کتاب، 1373، چ اول. مقالات و نشریات - آبادیان، حسین، قدرت‌های بزرگ و اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، فصلنامه روابط خارجی، سال هفتم، شماره 28، پاییز 1385. - گنج بخش زمانی، محسن، تحلیل اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در چارچوب اهداف و استراتژی‌های کلان متفقین (انگلیس و روس)، فصلنامه روابط خارجی، سال هشتم، شماره 30، بهار 1386. پانوشت ها * دانشجوی كارشناسی ارشد تاریخ مطالعات خلیج‌فارس، دانشگاه شهید چمران اهواز. 1. . اسدی، بیژن، خلیج فارس و مسائل آن، سمت، تهران، 1381، چ اول، صص 9-128. 2. . ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران، قومس، تهران، 1387، چ هشتم، ص 254. 3. . گنج بخش زمانی، محسن، تحلیل اشغال ایران در جنگ جهانی دوم در چارچوب اهداف و استراتژی‌های کلان متفقین (انگلیس و روس)، فصلنامه روابط خارجی، سال هشتم، شماره 30، بهار 1386، ص 189. 4. . چرچیل، وینستون، خاطرات جنگ جهانی دوم، ترجمه تورج فرازمند، نیل، تهران، 1347، ج 3 ، ص 95. 5. . چرچیل، همان منبع، ص 97. 6. . هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیرکبیر، 1379، چ هفتم، ص 401. 7. . چرچیل، همان منبع، ص 84. 8. . همان منبع، ص 85. 9. . فاتح، همان منبع، ص 316. 10. . ازغندی، همان منبع، صص 7-66. 11. . مهدوی، همان منبع، ص 401. 12. . همان منبع، همان جا. 13. . فاتح، همان منبع، ص 315. 14. . الهی، همایون، اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم، ققنوس، تهران، 1384، صص 2-161. 15. . یعقوبی‌نژاد، علی، رئیس نفت، تهران، یادواره کتاب، 1373، چ اول، ص 236. 16. . آبادیان، همان منبع، ص 197. 17. . اسدی، همان منبع، ص 129. 18. . یعقوبی نژاد، همان منبع، ص 213. 19. . ازغندی، همان منبع، صص 4-73. 20. .Erwin Tel. 21. . ازغندی، همان منبع، صص 6-75. 22. . الهی، همان منبع، ص 111. 23. . آبادیان، همان منبع، صص8-167. 24. . وزیری، شاهرخ، نفت و قدرت در ایران (از قنات تا لوله)، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، عطائی، 1380، چ اول، صص 9-178. 25. . فاتح، همان منبع، ص 317. 26. . فاتح، همان منبع، ص 316. 27. . همان منبع، صص 19-318. 28. . همان منبع، همان جا. 29. . همان منبع، همان جا. 30. . ازغندی، همان منبع، صص 3-72. مجموعه مقالات همایش دوم ایران و استعمار انگلیس موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

ابعاد حقوقی عملیات خلع ید از شرکت نفت جنوب

مهدی معتمدی مهر 1) ملی شدن صنعت نفت «اززمان رزم آرا ، شاه به فکر نخست وزیری سیدضیاء بود تا به این ترتیب دولت انگلستان را از خود خشنود و راضی نگه دارد. اما تا وقتی رزم آرا بر سر کار بود این امر ممکن نبود چون از طرفی او باید خود را با رقیب نیرومندی مانند رزم آرا طرف کند و از طرف دیگر، جواب مصدق و نهضت ملی را بدهد که به هیچ قیمتی زیر بار حکومت سیدضیاء نمی رفتند. در نتیجه در زمان نخست وزیری رزم آرا، شاه سه بار به مصدق پیشنهاد نخست وزیری کرد تا در وهله اول با استفاده از محبوبیت مصدق، رزم آرا را از صحنه بیرون کند. سپس در موقعیت مناسب با کمک اکثریت محافظه کار مجلس شانزدهم، سیدضیاء را بر سر کار آورد، اما مصدق هیچ یک از این پیشنهادها را نپذیرفت. پس از ترور رزم آرا، حسین علا نخست وزیر شد. اما در مدت کوتاهی، شاه از او خواست استعفا دهد و قرار شد در یک جلسه فوق العاده مجلس، جمال امامی در وهله اول به مصدق پیشنهاد نخست وزیری کند و به خیال آنکه مصدق بار دیگر این پیشنهاد را رد خواهد کرد، سپس موضوع نخست وزیری سیدضیاء مطرح شود. اما مصدق از این نقشه باخبر شد و برای جلوگیری از نخست وزیری سیدضیاء این پیشنهاد را پذیرفت و نخست وزیر شد. اهم اقدامات و حوادث این دولت عبارتند از؛ ـ ملی شدن صنایع نفت ایران ـ شرکت مصدق در دادگاه لاهه برای دفاع از حقوق ملت ایران در برابر زورگویی.»۱ «بزرگ ترین خدمت مجلس شانزدهم، ملی کردن صنعت نفت بود. برای انجام این امر مهم کمیسیون نفت به ریاست دکتر مصدق تلاش های بسیاری انجام داد. کمیسیون مخصوص نفت روز ۱۹ آذر ۱۳۲۹ گزارش خود را مبنی بر رد لایحه الحاقی دولت تقدیم مجلس کرد. به محض اینکه نظر کمیسیون به اطلاع عموم رسید، تظاهرات عمومی علیه شرکت نفت جنوب و در دفاع از اقلیت مجلس و جبهه ملی در سراسر ایران گسترش یافت. آیت الله کاشانی در بیانیه یی ضمن دفاع از ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور از مردم خواست آنقدر درباره ملی کردن صنعت نفت پافشاری کنند که طرفداران شرکت نفت در مجلس ناچار به اطاعت از افکار عمومی شوند. بنابراین مجلس شورای ملی روز ۲۶ آذر ۱۳۲۹ گزارش کمیسیون نفت را مبنی بر رد قرارداد الحاقی تصویب کرد. پس از ترور رزم آرا کمیسیون مخصوص نفت، گزارش ملی شدن صنعت نفت را به مجلس ارائه داد و مجلس در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ این طرح را به اتفاق آرا تصویب کرد و در ۲۹ اسفند همان سال نیز این مصوبه به تایید مجلس سنا رسید. قانون اجرای ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از کمپانی انگلیسی در جلسه سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۳۰ به اتفاق آرا به تصویب مجلس رسید و به دنبال آن مجلس شورای ملی، هیات عامل موقت و هیات نظارت را در اواخر اردیبهشت انتخاب کرد. هیات مذکور به ریاست مهندس بازرگان در نیمه خرداد برای اجرای قانون، عازم آبادان شد و در ۳۰ خرداد طی مراسم باشکوهی، همزمان با تظاهرات مردم خرمشهر به نام ملت ایران، پرچم ملی کشور را بر سردر عمارت مرکزی هیات مدیره شرکت سابق نفت نصب کردند. شرکت نفت ایران و انگلیس و دولت انگلستان، دولت ایران را مورد اعتراضات شدیدی قرار دادند و قانون ملی شدن نفت را نقض یکجانبه قرارداد ۱۹۳۳ قلمداد و اختلافات را نخست طی لایحه تقدیم شورای امنیت سازمان ملل متحد کردند که با اعتراض ایران به عدم صلاحیت شورای امنیت در رسیدگی به چنین مسائلی، موضوع به دیوان داوری لاهه ارجاع شد.»۲ که نطق تاریخی دکتر مصدق در نوزدهم خرداد ۱۳۳۱ و تایید حقانیت ایران در مجامع بین المللی به استثمار منابع نفت ما پایان داد. اما فارغ از این حوادث، آنچه در این نوشتار مورد اهمیت قرار دارد، نحوه عملکرد دولت ایران در واقعه خلع ید و بررسی این رویداد در چارچوب نظام حقوقی ایران است. نکته لازم به ذکر آنکه قانون موسوم به خلع ید شرکت نفت جنوب، در واقع آیین نامه اجرایی قانون ملی شدن صنایع نفت است و از این رو طرح استدلالات حقوقی قانون سابق الذکر، الزامی می نماید. ۲) سخنرانی تاریخی دکتر مصدق در دیوان داوری بین المللی دکتر مصدق در نطق تاریخی خود در نهم ژوئن ۱۹۵۲ مقارن با ۱۹ خرداد ۱۳۳۱، در دادگاه لاهه و با اعلام اینکه محدود در ارائه دفاعیات در بحث صلاحیت ذاتی مقام رسیدگی کننده است در ظاهر اعلام می کند تنها به دفاع شکلی اکتفا خواهد کرد و از این رو می گوید؛ «آقای رئیس موقعی که از تهران حرکت کردم امیدوار بودم مظالمی که به ایران وارد شده را به طور کامل به عرض آقایان برسانم و می خواستم مدارک بیشماری که در این زمینه دارم و فقط بعضی از آنها را سابقاً به استحضار شورای امنیت رسانده بودم، به شما ارائه دهم تا به مداخلات شدید شرکت نفت ایران و انگلیس در امور داخلی ما بهتر پی ببرید، ولی چون مرا محدود ساختید از حدود مطالب مربوط به عدم صلاحیت خارج نشوم ناچارم از خواسته های شما تبعیت کنم و از ارائه اسنادی که در دست دارم خودداری کنم.»۳ اما مصدق به رغم این ادعا و به نحوی زیرکانه به ارائه دفاع ماهوی پرداخته و وارد بحث حقوق ملت ایران می شود. به عبارت دیگر مصدق در برابر قضات کارآزموده دیوان لاهه با هنرمندی و کفایت فراوان و بدون آنکه ایشان با تمامی تجربه و دانش حقوقی متوجه باشند از حیطه بحث صلاحیت ذاتی دیوان یعنی آنکه آیا دیوان شایستگی قانونی رسیدگی به این قسم دعاوی را دارد یا نه، عدول کرده و ضمن اشاره به مقررات منشور ملل متحد به حق ملت ایران در برخورداری از ثروت نفت به عنوان اعمال حق حاکمیت ملی پرداخته و این حق را در راستای استقلال کشور ارزیابی می کنند و این از فردی بر می آید که بتواند از مسائل آیین دادرسی پلی به حوزه حقوق عمومی وصل کند و این کار را با چنان مهارتی انجام دهد که حتی قضات کارآزموده نهادی همچون دیوان لاهه موضوع را خارج ندانند. در این زمینه مصدق در همان سخنرانی تاریخی اعلام می کند؛ «نباید از آقایان این حقیقت را پنهان کنم که نزد ما ایرانیان تشویش جلوگیری از هر گونه عملی که در حکم مداخله در صلاحیت ملی باشد، شدیدتر از سازمان ملل است و علت هم این است که ما ملل شرق سالیان دراز مزه تلخ موسسات اختصاصی و استثنایی را که صرفاً به منظور تامین منافع بیگانگان به وجود آمده بود، چشیده و به چشم خود دیده ایم که کشور ما میدان رقابت سیاست های استعماری بوده و ضمناً پی برده ایم که متاسفانه به رغم همه آن امید و آرزو جامعه ملل و سازمان ملل متحد نتوانسته اند به این وضع اسفناک که شرکت سابق نفت ایران و انگلیس در ۵۰ سال اخیر مظهر برجسته آن بود، خاتمه دهند.»۴ و به بیانی دیگر مصدق موضوع را از حیطه قرارداد دولت ایران با یک شرکت انگلیسی خارج ساخته و به حیطه بحث استعمارگری و خدشه به استقلال می کشاند. دکتر مصدق به صراحت از مداخلات سیاسی دولت انگلستان در ایران پرده برداشته و در بیان این موضوع چنین می گوید؛ «ایرانیان را همواره از ترس آنکه مبادا روزی برای اداره آن دستگاه آماده شوند، از کلیه کارهای فنی برکنار می داشتند. از طرف دیگر شرکت به بهانه حفظ امنیت، پلیس مخفی واقعی به وجود آورده بود که با کمک «اینتلیجنس سرویس» نه تنها در خوزستان که حوزه استخراج نفت است، بلکه در کلیه نقاط کشور و در بین تمام طبقات رسوخ کند. ضمناً عملیات خود را در تمام شئون اجتماعی توسعه می داد. مطبوعات و افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده و عمال انگلیسی را اعم از بازرگانان و نمایندگان سیاسی به دخالت در امور داخلی ایران تشویق می کرد. به این ترتیب، بدون اینکه از جانب مجلسی که نمایندگان آن بر اثر اعمال نفوذ سیاسی بریتانیا و دسایس خود شرکت انتخاب شده و دولتی که افراد آن را نیز خودشان تعیین کرده بودند، مقاومتی ببیند، شرکت نفت ایران و انگلیس که در حقیقت دولتی در داخل دولت تشکیل داده بود، مقدورات مملکت را در دست داشت و مدت سی سال، کشور ما را در مقابل وطن پرستان که محکوم به سکوت بودند، گرفتار رقیت و فساد کرده و هیچ اعتنایی به آمال ملت ایران که شیفته آزادی است، نداشت.»۵ و در نهایت جالب آنکه دکتر مصدق، با استفاده از اسنادی که دولت انگلیس، هیچ تردیدی در صحت آنها نمی توانست داشته باشد، به بدیهی بودن حق ملی کردن پرداخته و از این رو صلاحیت مراجع بین المللی را رد می کند. ایشان در ادامه می گویند؛ «در ۱۹۵۱، با ملی ساختن صنایع نفت، یکباره به این وضع اسفبار خاتمه داده شد. توضیح آنکه چند سال قبل از آن، مجلس شورای ملی با تصویب قانون خاصی دولت را مکلف ساخته بود که از طریق مذاکره، استیفای حقوق ملت را از شرکت بکند. در ۱۹۴۹، برای جلوگیری از خطر قریب الوقوع، کمپانی حاضر شد سهم دولت ایران را از بابت حق امتیاز افزایش دهد و روی همین زمینه پیشنهادی به مجلس داده شد، ولی مجلس از تصویب آن خودداری کرد. این پیشنهاد هم دیر داده شده بود و هم کافی نبود و موضوع مالی آن هم اثر مهمی نداشت که رضایت ملت ایران را فراهم کند و لذا جز ملی ساختن صنعت نفت، چاره یی دیگر نمانده بود. امروز می خواهند آن عمل را به قضاوت و بررسی شما واگذار کنند. به چه حق؟ اصل ملی کردن، از حقوق مسلمه هر ملتی است که تاکنون بسیاری از دول شرق و غرب از آن استفاده کرده اند. اصرار و ادعای انگلستان به اینکه ما را اسیر قرارداد خصوصی کند، آن هم قراردادی که در بی اعتباری آن شک و تردید نیست، جای بسی تعجب است. چه علاوه بر اینکه ایران حاضر به پرداخت غرامات شده، دولت انگلیس هم ملی شدن صنایع نفت را در یک سند رسمی که به «فرمول هریمن» معروف شده و متن آن به استحضار دیوان رسیده است، شناخته و مطابق این سند دولت انگلستان را به نام خود و به وکالت از طرف شرکت، اصل ملی شدن را که مطابق قانون تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره برداری باید در دست دولت ایران باشد، شناخته شد. این شناسایی را سرگلادوین جب، نماینده انگلیس هم در جلسه ۱۵ اکتبر ۱۹۵۱ شورای امنیت به مضمون ذیل صریحاً تایید کرد؛ «تا آنجا که من از اظهارات آقای دکتر مصدق فهمیدم، مثل این بود که می خواهند بگویند دولت انگلستان، اصل ملی شدن را قبول نکرده و حال آنکه همه می دانند ما آن را قبول کردیم، بنابراین در حال حاضر دیگر برای شرکت سابق و دولت انگلستان ممکن نیست که از شناسایی اصل ملی شدن صنایع نفت به طریقی که در فرمول هریمن پیش بینی شده، طفره زند و عدول کند. در چنین موردی، فقط موضوع پرداخت غرامت است که می تواند محل اختلاف واقع شود و چنان که خواهیم دید، در این باب هم از طرف ما هیچ اشکال و ابهامی باقی نمانده است»۶ و در خاتمه نیز اعلام می دارد که «با کمال اعتمادی که به حقانیت خود داریم و مخصوصاً برای اینکه اعتماد ما خلل ناپذیر است، نمی توانیم قضیه یی را که برای ما حیاتی است، در معرض خطر رای نامساعدی، ولو اینکه آن خطر غیرمحتمل هم باشد، قرار دهیم. آقایان قضات، من یقین دارم اگر رسیدگی به اصل موضوع به شما محول شده بود، حقانیت ما را تصدیق می فرمودید و پیشنهادهایی که به شرکت ایران و انگلیس داده ایم، عادلانه تلقی می کردید، ولی به طوری که در ابتدای بیانات خود توضیح دادم، این امر به قدری در نظر ما حیاتی و مقدس است که به هیچ صورت نمی توانیم آن را در معرض خطر رسیدگی بیگانه قرار دهیم، ولو آنکه آن خطر هم صرف تصور باشد. تصمیم ملی شدن صنعت نفت، نتیجه اراده سیاسی یک ملت مستقل و آزاد است. تمنا دارم به این نکته توجه بفرمایید که درخواست ما از شما این است که به اتکای مقررات منشور ملل متحد، از دخالت در موضوع خودداری فرمایید.»۷ این سخنرانی همان گونه که اشاره شد به اصول حقوقی چندی استوار بوده که به اجمال بدین قرار است. ● مبانی حقوقی ۱) نظریه حاکمیت ملی «این نظریه بین سال های ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۱ توسط مجلس موسسان انقلابی فرانسه ابداع شد. نخستین تجلی آن در ماده ۳ اعلامیه حقوق بشر و شهروند سال ۱۷۸۹ به شرح زیر اعلام شد که ریشه هرگونه حاکمیتی، اساساً در ملت قرار دارد، هیچ هیات یا فردی نمی تواند حاکمیتی را که ناشی از ملت نباشد، اعمال کند لذا حاکمیت که عبارت از مجموع قدرت های دولت- کشور است، متعلق به کلیتی است به نام ملت. ملت، شخصیت حقوقی مستقل و متمایز از کسانی است که آن را تشکیل می دهند. موجودی واقعی است متفاوت از افراد، گروه ها و طبقات. انتزاعی است از جمعیت ساکن در قلمرو یک دولت- کشور که حاکمیت از آن اوست و توسط نمایندگان او اداره می شود. خلق مفهوم ملت در برابر مردم موجب شد در قانون اساسی سال ۱۷۹۱ ویژگی حاکمیت ملی به طریق زیر بیان شود؛ حاکمیت واحد بخش ناپذیر و غیرقابل انتقال است و به ملت تعلق دارد. هیچ بخشی از مردم و هیچ کدام از افراد نمی توانند اعمال آن را به خود اختصاص دهند.»۸ از این رو اگرچه «شماری از حقوقدانان در فاصله دو جنگ جهانی با پذیرش اصل محدودیت حاکمیت دولت ها در قالب نظم حقوقی بین الملل، این دکترین را پایه گذاری کردند که کشورها متعلق به جامعه بین الملل هستند و سازوکار این جامعه ایجاب می کند که اراده خودمختار اعضای آن، نوعی محدودیت را پذیرا باشد تا روابط بین المللی نظم و نسق یابند، اما در مقام نتیجه گیری نیز باید گفت اگرچه سه مفهوم حاکمیت، استقلال و خودمختاری به جای هم به کار می روند اما شماری از حقوقدانان بین آنها تفاوت قائلند. استقلال، حاکمیتی است معطوف به خارج. یعنی هیچ قدرتی نمی تواند قواعد رفتاری خود را در قلمرو اقتدار دولت- کشور به آن تحمیل کند.»۹ به عبارت دیگر دکتر مصدق با طرح بحث استقلال و تبیین حاکمیت ملی ایران در چارچوب استقلال کشور، بر توجیه ذهنی داوران به این شکل نائل آمد که هیچ مقام یا فردی در هیچ کشوری حق ندارد به عنوان ملت این حق را مخدوش سازد و این موضوع، از جمله حقوق داخلی هر سرزمین بوده و ارتباطی با مفهوم نظم بین المللی ندارد و در همین راستا است که اگرچه مصدق در گام اول، اعلام می کند دولت ایران حاضر به پرداخت غرامت ناشی از فسخ یکجانبه قرارداد فیمابین است، اما برخی شواهد حکایت از آن دارد که در صورتی که دولت ملی دکتر مصدق دوام می یافت نه تنها غرامتی پرداخت نمی شد که احتمالاً خسارت نیز مطالبه می شد. دلیلی که نگارنده در این خصوص دارد در درجه اول فرازی دیگر از سخنرانی مذکور است که در آن دکتر مصدق به صراحت اعلام می دارد؛ «میزان این استفاده ها را نمی توان به طور تحقیق معلوم ساخت، چه ایران هیچ وقت نتوانست به اقلامی که در ترازنامه شرکت منظور شده بود، دست یابد و نه از میزان و قیمت نفتی که به ثمن بخس یا حتی به رایگان به بحریه انگلیس فروخته می شد، اطلاع حاصل نماید و همچنین منافعی را که از راه انحصار حمل و نقل دریایی و معاف ساختن کالاهای وارده به ایران از پرداخت حقوق گمرکی به اقتصاد انگلیس رسیده بود، نمی توانست تشخیص دهد. چنانچه ارقام ترازنامه شرکت را حجت بدانیم، باز ملاحظه می کنیم که مثلاً طی سال ۱۹۴۸ ، از ۶۱ میلیون لیره عواید خالص شرکت، دولت ایران از جمیع جهات، فقط ۹ میلیون لیره دریافت کرده، در صورتی که تنها از بابت مالیات بر درآمد ۲۸ میلیون لیره عاید خزانه انگلیس شده است. علاوه بر خسارات مزبور، کارگران و مستخدمین ایرانی همیشه در مقابل کارمندان خارجی خفیف و در وضع نامساعدی بودند. ده ها هزار کارگر ایرانی را در مساکنی که بیشتر به آغل حیوانات شبیه بود، جا می دادند.»۱۰ و گواه دیگر بر این ادعا آن است که زمانی که دکتر مصدق موفق شد ملی کردن صنعت نفت ایران را به عنوان حقی ملی در جامعه جهانی اثبات کند، در بعد داخلی، وضعیت موجود یعنی دسترسی انگلیسی ها بر منابع نفت ایران را براساس نظریه «غصب» توجیه و تبیین می کند و از این رو متعاقب قانون ملی شدن صنایع نفت ایران، لایحه خلع ید به مجلس شورای ملی ارسال می شود و به تصویب می رسد. ۲) نظریه غصب برخلاف نظریه حاکمیت ملی که در مباحث حقوق اساسی و در کلیت حقوق عمومی مطرح است، جایگاه نظریه غصب در حقوق خصوصی قرار داشته و یکی از مباحث حقوق مدنی است. ماده ۳۰۸ قانون مدنی ایران در تبیین مفهوم غصب مقرر می دارد؛ «غصب، استیلا بر حق غیر است به نحو عدوان. اثبات ید بر مال غیربدون مجوز هم در حکم غصب است.» در این خصوص نکاتی چند قابل ذکر است؛ اول آنکه در غصب، صاحب حق بودن آن که مال از او غصب شده است، شرط نیست و چنانچه غاصبی مالی را از غاصب دیگر هم غصب کند، عمل او به منزله غصب است (ماده ۳۱۶ قانون مدنی) و نکته دوم آنکه غاصب در برابر صاحب حق، دارای مسوولیت بوده و ضامن جبران خسارت است (مواد ۳۱۵، ۳۱۲ ، ۳۱۱ و ۳۱۷ قانون مدنی ایران) و نکته دیگر آنکه وفق ماده ۳۱۴ قانون مدنی ایران، اگر در نتیجه عمل غاصب، قیمت مال مغصوب زیاد شود، غاصب حق مطالبه قیمت زیادی را نخواهد داشت، مگر اینکه زیادتی، عین باشد که در این صورت، عین زاید متعلق به غاصب است و در مواردی که این زیادت، ناشی از احداث بنا یا تجهیزات در ملک مغصوبه باشد نیز غاصب به جهت مطالبه بنا حقی ندارد فقط می تواند آن را قلع و قمع نماید. (ماده ۳۱۳ همان قانون) با توجه به مقدمات فوق و ذکر این نکته که در دعاوی حقوقی، اصطلاح خلع ید به معنای کوتاه کردن دست غاصب از مال مغصوب به کار می رود، همان گونه که ذکر شد، دکتر مصدق با زیرکی تمام و از مجالی که صرفاً برای دفاع از ایراد عدم صلاحیت دیوان لاهه در اختیار داشت، به توجیه حق ایران در برخورداری از منابع ملی اش پرداخت که به طور ضمنی، این حق اشاره به آن داشت که از جمله حقوق ملت ایران بوده و هیچ فرد یا مقامی حق واگذاری آن را نداشته و از سوی دیگر وقتی که این حق را ثابت کرد، در مقام اعمال این حق به خلع ید غاصب پرداخت و از این رو می توان پیش بینی کرد در صورتی که مجال می یافت، بحث مطالبه خسارت از دولت انگلستان را نیز مطرح می کرد و البته بدیهی است که اخذ موافقت جامعه جهانی در این مرحله با سهولت بیشتری نسبت به مرحله پیشین می توانست انجام پذیرد و طبیعتاً نه تنها امکان قلع مستحدثات برای دولت بریتانیا باقی نمی ماند که این تجهیزات نیز به عنوان بخشی از خسارت وارده، تهاتر می شد. پی نوشت ها؛ ۱- اسناد مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی، تاریخ؛ شنبه، ۲۷ خردادماه ۱۳۸۵ موضوع؛ مطالعات بنیادین حکومت، کد موضوعی ۴۱۰ ۲- منبع پیشین ۳- متن نطق تاریخی دکتر مصدق در دیوان بین المللی لاهه ۴- منبع پیشین ۵- منبع پیشین ۶- منبع پیشین ۷- منبع پیشین ۸- قاضی، دکتر ابوالفضل، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هشتم، ۱۳۸۲، ص ۱۹۵ ۹- قاضی، دکتر ابوالفضل، بایسته های حقوق اساسی، نشر میزان، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۲، ص ۷۹ ۱۰- متن نطق تاریخی دکتر مصدق در دیوان بین المللی لاهه منبع: روزنامه اعتماد منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

40 سال غارت و چپاول نفت ايران توسط انگليس

مطالب زیادی در ارتباط با تاریخچه نفت ایران نوشته شده است؛ از جمله چندین جلد كتاب درباره تاریخچه شرکت نفت انگلیس، توسط خودِ آن شرکت منتشر شده است. (1) ولی نقص عمده این کتب تاریخی، فقر داده‌هاست. علاوه بر این، برخی از این مورخان عمدتاً بر اسناد و مدارک منتشره از سوی انگلیس تکیه کرده و بدین ترتیب از اعتبار کار خود کاسته‌اند. با وجود این، گزارش محرمانه «ملی‌ شدن صنعت نفت ایران،» که ظاهراً توسط بانک جهانی تهیه شده بود و در آرشیو وزارت خزانه‌داری ایالات متحده پیدا شد، منبعی غنی از داده‌ها را درباره نفت ایران از سال 1911 تا 1951 به دست می‌دهد.(2) تاریخ این گزارش، یعنی فوریه 1952، نشان می‌دهد که سند فوق احتمالاً در طول بحران نفتی سال‌های 1951 تا 1953 برای آشنایی با وضعیت نفت ایران مورد استفاده قرار گرفته، و جزئیات مندرج در سند حکایت از توجه مفرط دولت آمریکا به نفت ایران دارد. مطالب زیادی نیز درباره عقب ماندگی صنعت در دوران حکومت رضا شاه در بین سال‌های 1921 تا 1941 نوشته است. بانک جهانی در گزارشش در باره اقتصاد ایران می نویسد: «در طول 40 سال اخیر، جمعیت 13 تا 18 میلیون‌ نفری ایران عمدتاً به کشاورزی و تجارت و تولید منسوجات اشتغال داشته‌اند. برغم وفور مواد خام، نیروی کار و دسترسی به دریا، هیچگونه صنایع سنگین یا کارخانه تولید یا فراوری مواد خام بجز نفت در این کشور وجود ندارد. شاید هیچ کشور دیگری در جهان نباشد که با داشتن منابع قابل مقایسه با ایران از لحاظ توسعه اقتصادی به این اندازه عقب‌ افتاده باشد. معهذا، این کشور بدون شک دارای بزرگترین عملیات نفتی منسجم با پایین‌ترین هزینه تولید در جهان است. ولی این صنعت نفت چه سهمی در اقتصاد ایران داشته است؟» این گزارش فقدان پیشرفت در ایران را با پیشرفت اقتصادی سریع «سی سال اخیر در ترکیه- که به اندازه ایران از موهبت منابع طبیعی برخوردار نیست» مقایسه می‌کند. (3) متأسفانه، اقتصاد ایران هیچ سودی از نفت نبرده بود. تولید نفت در ایران در سال 1911 شروع شد. از سال 1911 تا 1920 درآمدی بالغ بر 325 هزار لیره (معادل 6/1 میلیون دلار) از محل دریافت حق‌الامتیاز نفت نصیب ایران شد. از سال 1921 تا 1931 این مبلغ به 60 میلیون دلار رسید؛ از سال 1931 تا 1941 به 125 میلیون دلار، و از سال 1941 تا 1951 به 250 میلیون دلار رسید. در دوره حکومت رضا شاه (1921-1941) درآمد ایران از محل دریافت حق‌الامتیاز نفت بالغ بر 185 میلیون دلار بود. اما انعکاس این درامد در توسعه ایران مشهود نیست. درآمد حاصله از محل دریافت حق‌الامتیاز در طول کل دوره 40 ساله (1911 تا 1951) بالغ بر 113 میلیون لیره یا 435 میلیون دلار می‌شد. کل سود اعلام شده شرکت نفت انگلیس و ایران، منهای سود شرکت‌های تابعه، در طول این دوره پنج میلیارد دلار بوده است. به عبارت دیگر، فقط نزدیک به هشت درصد از کل سود محاسبه شده از سوی شرکت نفت عاید ایران شد. گزارش بانک جهانی آشکار می‌سازد که: «بر اساس این برآوردها، شرکت [نفت انگلیس و ایران] با عدم اجرای درست و توأم با حسن نيّت تعهداتش در چارچوب امتیاز دارسی؛ و با مهندسی کردن نحوة تعویض امتياز دارسی با قرارداد نامطلوب سال 1933، ایران را از درآمدی بالغ بر 1200 میلیون دلار [معادل 2/1 میلیارد دلار] محروم ساخت.» (4) با معیارهای سال‌های 1911 تا 1951، و برای کشور فقیری مثل ایران، 2/1 میلیارد دلار درآمدی غیرقابل تصور بود. مثلاً در سال 1925، کل مخارج دولت ایران فقط 20 میلیون دلار بوده است. این گزارش می‌افزاید که میزان واقعی چپاول ثروت‌ نفتی ایران به دست انگلیس به مراتب بیشتر از 2/1 میلیارد دلاری است که بر اساس آمار و ارقام منتشره از سوی خود شرکت برآورد شده است. در طول سال‌های 1921 تا 1941 رضا شاه بخش عمده‌ای از 185 میلیون دلاری را که انگلیسی‌ها به ایران پرداخته بودند، سرقت کرد و آنها را به حساب‌های بانکی خود در لندن، سوییس و نیویورک ریخت. تاریخ سی ساله نفت ایران از سال 1911 تا 1941 را به درستی می‌توان سی سال غارت و چپاول نامید. 1. مثلاً نک: نفت، قدرت، و اخلاق؛ فرمانفرماییان و فرمانفرماییان، خون و نفت؛ الول-ساتن، نفت ایران. 2. بانک جهانی، «ملی‌شدن صنعت نفت ایران: چکیده‌ای از ریشه‌ها و مسایل» مورخ 19 فوریه 1952؛ در وزارت خزانه‌داری آمریکا، پرونده شماره 362/7/306، سند شماره 541. 3. همان، ص 3. 4. همان، ص 21. منبع: كتاب رضاشاه و بريتانيا، موسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

پیمان سعدآباد

برگی از سلسله خیانتهای پهلوی به ملت ایران حکومت 50 ساله دودمان پهلوی مشحون از خیانت به ملت ایران و از جمله بی تفاوتی در برابر تلاش دشمنان برای تحدید مرزهای جغرافیایی ایران بوده است . در تابستان سال ۱۳۱۶ پیمان مهمی بین نمایندگان چهار کشور عراق‌، افغانستان‌، ترکیه وایران درکاخ سعدآباد تهران به امضاء رسید وبه « پیمان سعدآباد » مشهور شد. این پیمان در زمستان همان سال به تصویب مجلس شورای ملی و در فروردین سال بعد به امضای رضاشاه رسید و قدرت اجرایی یافت . پیمان سعدآباد در شرایطی میان وزیران امور خارجه کشورهای مذکور به امضاء رسید که در افغانستان محمد ظاهرشاه‌، در عراق ملک غازی اول‌، در ترکیه مصطفی کمال (آتاتورک) و در ایران رضاخان حکومت می‌کردند. معاهده مذکور وحدت دولتهای حاکم بر این چهار کشور در منطقه‌ و حمایت متقابل آنان از یکدیگر در صورت بروز خطر نسبت به یکی از اعضاء را دنبال می‌کرد. در عین حال دولتهای امضاء کننده، متعهد شدند از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری کنند‌، مرزهای مشترک را محترم بشمارند، از هرگونه تجاوز نسبت به یکدیگر خودداری ورزند و از تشکیل جمعیت‌ها و دسته بندی هایی که هدف از آن اخلال در صلح میان کشورهای همجوار و هم پیمان باشد، جلوگیری کنند. پیمان سعدآباد از جمله قراردادهایی است که انعقاد آن به درخواست انگلستان بود. انگلستان و امریکا، از سالهای دهه ۱۳۱۰ ش. به بعد، با ادعای اوجگیری خطر نفوذ کمونیسم، همواره در تلاش بودند تا برای حفظ مستعمرات خود، دولت‌های آسیایی خط مقدم جبهه شوروی را در یک خط کمربندی دفاعی قرار دهند. هدف این بود که علاوه بر به وجود آوردن قدرتهای متمرکز در منطقه‌، آنان را از طریق پیمانهای سیاسی نظامی به هم پیوند دهند. این روش، هم نیرومندی این قدرتها را در پی داشت و هم دیوار دفاعی محکمی در مقابل پیشروی احتمالی روس‌ها به وجود می‌آورد. پیمان بغداد (منعقده در پنجم اسفند ۱۳۳۳/ فوریه ۱۹۵۵) و پیمان سنتو (منعقده در ۳۰ اسفند ۱۳۳۷/ فوریه ۱۵۵۹) نتیجه همین القائات بود و با هدف شکل‌گیری پیمانهای منطقه‌ای در برابر نفوذ کمونیسم منعقد می‌شد. اینها معاهداتی بودند که در داخل کشورهای امضاکننده ، کمتر ضرورت انعقاد آن احساس می شد و منعقد شدن آنها بیشتر ناشی از فشارهای خارجی و صلاحدیدهای بیگانگان و در راستای منافع آنها بوده است . پیمان سعدآباد تا ظهور هیتلر در اروپا، تأمین کننده اهداف انگلستان در آسیا بود . این پیمان نه تنها هیچگاه منشاء خدمتی به مردم و کشور ایران نبود بلکه به خاطر از دست رفتن بخشهایی از آرارات در غرب کشور و محدود شدن اختیارات ایران در امر کشتیرانی در اروندرود که از پیامدهای این قرارداد محسوب می شود ، از پیمان سعدآباد نیز باید به عنوان برگ دیگری از سلسله خیانتهای خاندان پهلوی به مردم ایران و به تاریخ کشورمان یاد کرد . دفتر حاضر در بر گیرنده مجموعه ای از مقالات نویسندگان مختلف راجع به پیمان سعدآباد است که از منابع گوناگون گردآوری شده است . منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

ولایتی : پیمان سعدآباد ، واگذاری خاك ما به دیگران بود ...

در سال 1316 در زمان رضاشاه یکی از بدترین قراردادها بسته شد به نام پیمان سعدآباد. بر اساس این پیمان که با سه کشور اطراف یعنی عراق، ترکیه و افغانستان بسته شد، همه‌اش واگذاری خاک ما بوده و یک مورد هم پیدا نمی کنید که وقتی یک تکه از سرزمین ما به آن طرف رفته، یک تکه از سرزمین آنها هم به طرف ما آمده باشد، یعنی مبادله ای انجام شده باشد مثل کاری که مرحوم میرزاتقی خان امیرکبیر در قرارداد ارض روم کرد و سلیمانیه که این طرف بود داده شد به عثمانی، خرمشهر (مهمّره آن زمان) که آن طرف بود، به ایران داده شد. یعنی مبادله ای انجام شد، اما در پیمان سعدآباد همه‌اش واگذاری از طرف ایران بوده است. یعنی بخش مهمی از آرارات که جزئی از ایران بود، واگذار شد به آتاتورک. بخشی از ایران واگذار شد به افغانستان و بخشی از مرز ایران که همین اروندرود باشد که بعداً بر سر آن بین ایران و عراق جنگ شد، در زمان رضاشاه، همه اش به عراق واگذار شد. اروند رود که در زمان میرزا تقی خان، خط منصّف (به تعبیر امروز خط القعر) مرز قرار داده شده بود، در زمان رضاشاه، کل آن براساس پیمان سعدآباد به عراق واگذار شد. در هر سه کشور وابستگی به انگلیس وجود داشت. در ترکیه، مصطفی کمال پاشا و در افغانستان، امان الله خان و در عراق، فیصل همین وابستگی را داشت و هر سه، یک سیاست را اجرا می کردند. تنها سفر خارجی رضاشاه هم که به ترکیه بود، موقعی که در آنجا دید آنها همه کلاه شاپو سرشان است، دستور داد که مردم کلاه های پهلوی که همان کلاه های ژاندارمهای فرانسه بود، - البته من نمی دانم این کلاه ها از کجا آمده بود و چگونه این نوع کلاه را انتخاب کرده بودند- بر سر بگذارند. بالاخره همیشه پادشاهان باید یک کلاهی سر ملت می گذاشتند، حالا یا کلاه لبه دار یا کلاه شاپو! ولی ملت ما زرنگ تر از این بود که زیر بار این حرفها برود و مقاومت کرد. به هر حال این وضع سیاست خارجه بود و این گرایش رضاشاه به آلمانیها به توصیه انگلیسی ها بود .... بحرین، همواره بخشی از ایران بوده و آخرین بار هم صادق خان زند، برادر کریم خان زند برای آرام کردن مناطقی که شورش کرده بودند، رفت. او کناره جنوبی خلیج فارس را طی کرده و از بحرین به کویت رفته و از آنجا به بصره می رود و سپس وارد ایران می شود. اسناد تاریخی متعددی در این رابطه وجود دارد. رضاشاه در سال 1306 رضایت داد که بحرین از ایران جدا شود. بر اساس پیمان آخال که بین ایران و روسیه بسته شده و مرزهای شمال شرقی ایران را با روسیه تزاری و ترکمنستان امروز مشخص می کرد، دهکده ای به نام فیروزه که بر اساس تقسیم بندی جزو ایران بود، به دست روسها افتاد و الان هم جزو ترکمنستان است. البته حالا کسی در نظام جمهوری اسلامی ایران، ادعای ارضی نسبت به هیچ یک از کشورهای همسایه ندارد، اما اینها بخشی از تاریخ ماست. قرارداد دارسی در سال 1907 یا 1908 بسته می شود و سال 1909 از مسجد سلیمان، اولین چاه نفت را در می‌آورند. در مجله ای که فرانسویها منتشر می کردند نوشته شده بود که باستان شناسان گفته اند در منطقه مسجد سلیمان نفت هست، یک ارمنی به نام کتابچی خان که اهل عثمانی بود و زبان فرانسه می دانست این مطلب را به سفارت انگلیس گفت. فرانسوی ها به لحاظ دیپلماسی همیشه از انگلیسها عقب بودند. اینها یک سرمایه دار انگلیسی داشتند به نام دارسی که در استرالیا بود، او می آید این قرارداد را می بندد. در سال 1312 یا 1933 دیگر اواخر دوره قرارداد دارسی بود که رضاشاه در یک حرکت نمادین، این قرارداد را در بخاری می اندازد که بسوزد. در واقع تظاهر می کند که این یک قرارداد استعماری بوده و ما باید یک قرارداد ملی ببندیم که قرارداد 1312 را می بندد که تقی زاده از سوی ایران که وزیر دارایی بود، آن را امضاء می کند که قرارداد بسیار بدی بود. بعداً تقی زاده می گوید که ما آلت فعل بودیم. یعنی قبول می کند که این قرارداد، قرارداد بدی بود. علتش این بود که حدود 10 درصد نفت مال ایران بود و 90 درصد سودش مال انگلیسها. چه قراردادی از این استعماری تر؟ اصلاً نهضت ملی نفت برای خنثی کردن و ابطال همین قراردادی بود که زمان رضاشاه بسته شده بود. حالا بعضی ها هستند که هم از ملی شدن صنعت نفت دفاع می کنند، هم از ملی گرایی رضاشاه دفاع می کنند. اینها با هم در تناقض است و جمع نمی شود. اگر آن قرارداد خوب بود باید همان ادامه پیدا می کرد، پس نفت برای چه ملی شده؟ علاوه بر آن، حسابداری درآمدهای نفتی هم با خود انگلیسها بود و خودشان حساب می کردند و می گفتند این مقدار، سهم شما می شود. بسیاری از کسانی که از قرارداد دارسی دفاع می کنند، روی ملی گرایی رضاشاه تکیه می کنند. اگر آن قرارداد خوب بود، چرا ملی گرایان به نهضت ملی شدن نفت پیوستند و اصلاً ملی شدن نفت را نتیجه تلاش خودشان می دانند؟ هم آیت الله کاشانی و هم دکتر مصدق تلاششان این بود که این کار را بکنند و این یک کار مشعشع بوده است. پس معلوم است که قرارداد دارسی استعماری بوده است. این یک واقعیت است، در این زمینه، تاریخ بیست ساله مکی و بسیاری از تواریخ دیگر را ببینید.... منبع: پایگاه اطلاع رسانی دكتر علی‌اكبر ولایتی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

نگاهی به روابط خارجی ایران در عصر رضاشاه

ابوالفتح مومن با افزایش اهمیت روابط خارجی و تعیین‌کنندگی سیاست خارجی در بقای کشورها، چگونگی برقراری روابط و گزینش طرف‌های مقابل، به صورت مسأله‌ای مهم نمایان گردید. این واقعیت در عصر رضاشاه هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر شرایط و اقتضائات خاص آن زمان اهمیتی دو چندان یافت، به‌گونه‌ای‌که نحوۀ مواجهه با قدرت‌های آن زمان و گزینش طرف‌های مقابل را تحت‌تأثیر قرار داد. گرایش به استفاده از نیروی آلمانی در معادلات مؤثر قدرت به مثابۀ نیروی سوم در کنار نیروهای روس و انگلیس موضوعی است که در مقالۀ حاضر تحلیل شده است. با به قدرت رسیدن رضاشاه فصل نوینی در تاریخ ایران آغاز شد؛ فصلی که تضادها و تنش‌های اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، سیاسی، نظامی و... به همراه داشت و ظاهراً تلاشی برای نوسازی و بازسازی کشور بود. اما تقسیم‌بندی جهانی قدرت‌ها در آستانۀ جنگ جهانی دوم، از یک‌سو، و موقعیت منحصربه‌فرد و استراتژیکی ایران، از طرف دیگر، باعث شد روابط ایران و آلمان در دورۀ پهلوی به مرحلۀ جدیدی از همکاری‌های اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی وارد شود. این تحقیق بر آن است با بررسی روابط خارجی ایران با جمهوری وایمار آلمان از زوایای مختلف مشخص ‌نماید که چه علل و عواملی باعث شد ایران به آلمان گرایش یابد و آیا درگیر کردن یک نیروی سوم در سیاست خارجی ایران در این زمینه مؤثر بوده است یا نه؟ چرا آلمان برای همچون هدفی انتخاب شد و آیا قبل از این کشور، گزینۀ دیگری به بوتۀ آزمایش گذاشته شده بود؟ علل توجه و تمایل آلمان برای ایجاد روابط سیاسی و تجاری با ایران چه بوده و چه عاملی بیشترین تأثیر را در این ارتباطات داشته و این روابط از چه فراز و نشیب‌هایی برخوردار بوده و رویکرد قدرت‌های بزرگ، به‌ویژه انگلستان و شوروی، در قبال گسترش این روابط چگونه بوده و دید مثبت یا منفی آنان نسبت به این قضیه با چه دلایل و توجیهاتی همراه بوده است؟ به‌طورکلی آیا ایران از این ارتباطات توانسته است استفاده کند؟ اگر جواب مثبت است در چه زمینه‌ای توفیق حاصل شده است؟ این دوره از روابط در مقایسه با دورۀ آلمان نازی از چه سطحی برخوردار بوده است؟ سیاست جهانی و قدرت‌گیری رضاخان در مورد اینکه با چه زمینه و انگیزه‌ای کودتای 1299.ش به وقوع پیوست باید موقعیت ایران، و تأثیر اوضاع و شرایط سیاسی جهان بعد از انقلاب اکتبر 1917.م در شوروی و ایران را بررسی کرد. در شوروی بلشویک‌ها با انقلاب اکتبر روی کار آمدند. نظام جدید تبلیغات گسترده‌ای با هدف صدور انقلاب به کشورهای جهان، به‌خصوص به ایران، که شرایط مساعدی از نظر سیاسی نداشت، آغاز کرد. این تبلیغات بر ضد استعمار انگلیس نیز بود. با روی کار آمدن این نظام، لغو قراردادها و امتیازات استعماری تزارها در ایران با انعقاد قرارداد 1921.م ایران و شوروی عملی شد و دولت شوروی آن‌ها را ملغی اعلام نمود. این مسأله خوش‌بینی جدیدی نسبت به رهبران انقلابی شوروی پدید آورد. به دنبال آن روابط بین دو کشور رو به گسترش و بهبودی نهاد. برای روشن شدن مطلب کافی است به تلگراف چچرین به رتشتین در ایران توجه کرد: «اساس سیاست ما در رابطه با ایران، بی‌طرفی کامل در جنگ میان شاه و عناصر ضدشاه و عدم مداخلۀ مطلق در امور داخلی قرار دارد. ما امیدواریم که کیروف و کمیسیون نظامی بتوانند تمام امکاناتی را که ممکن است موجب سوءتفاهم شوند از میان بردارند.»[i][1] از سوی دیگر رهبران جدید مسکو سعی می‌کردند روابط دوستانه‌ای با دولت‌های همسایه برقرار کنند تا از تبدیل خاک این کشورها به پایگاهی علیه شوروی جلوگیری نمایند. به دنبال چنین تصمیمی بود که اعلام شد: «سیاست دولت روسیۀ شوروی دربارۀ ایران که به تقویت سیاسی و اقتصادی ایران علاقه‌مند می‌باشد اصولاً نمی‌تواند به کوشش تجزیه‌طلبی در مناطق مرزی ایران علاقه‌مند باشد چه رسد به جنگ این عناصر علیه حکومت مرکزی.»[ii][2] بر این اساس، این دولت نهضت جنگل را فدای سیاست خود نمود تا بتواند منافع‌اش را تأمین نماید؛ چراکه به دنبال خیانت شوروی به این جنبش و توافقش با حکومت مرکزی ایران این نهضت سرکوب گردید. به دلیل اتخاذ چنین روشی بود که شوروی یک رشته پیمان‌های عدم تعرض با همسایگان خود انعقاد نمود. از آن جمله می‌توان به پیمان عدم تعرض بین ایران و دولت شوروی اشاره کرد که در تاریخ 27 فوریه 1921.م/ 8 اسفند 1299.ش به امضا رسید. براساس فصل ششم این پیمان دولت شوروی در صورت تهدید شدن از سوی مرزهای ایران حق داشت برای دفع خطر به داخل ایران قشون‌کشی کند. در این خصوص چنین آمده است: «طرفین معظمتین متعاهدین موافقت حاصل کردند که هرگاه ممالک ثالثی بخواهند به‌وسیلۀ دخالت مسلحه سیاست غاصبانه را در خاک ایران مجری دارند یا خاک ایران را مرکز حملات نظامی بر ضد شوروی قرار دهند... اگر حکومت ایران پس از اخطار دولت شوروی خودش نتواند این خطر را رفع نماید دولت شوروی حق خواهد داشت قشون خود را به خاک ایران وارد نماید تا اینکه برای دفاع از خود اقدامات لازمه نظامی را به عمل آورد.»[iii][3] در چنین وضعی، یعنی انقلاب اکتبر شوروی و تلاش سردمداران آن برای صدور انقلاب، بود که انگلستان با حرکتی حساب‌شده و زیرکانه می‌خواست ایران را تحت لوای قرارداد 1919 میلادی تحت‌الحمایۀ خود کند و برای همیشه به نگرانی خود نسبت به این منطقۀ استراتژیکی پایان دهد. خطوط اصلی سیاست انگلستان در ایران بعد از جنگ جهانی اول به شرح زیر توسط لرد کرزن چنین عنوان شد که «ما باید بخش اصلی از قشون را در این منطقه نگاهداریم حداقل تا زمانی که در وضعی قرار بگیریم که چیزی طویل‌المدت و کم‌خرج‌تر به جایش بگذاریم.»[iv][4] البته نباید تصور کرد که این قرارداد بدون زمینه‌های داخلی و همکاری خودفروختگان ایرانی میسّر می‌شد؛ چراکه برای عقد قرارداد، دولت انگلستان 130هزار پوند استرلینگ میان سیاستمداران ایران تقسیم کرده بود. درواقع وثوق‌الدوله سیصدهزار تومان، شاهزاده فیروزمیرزا نصرت‌الدوله، وزیر دادگستری، یکصدهزارتومان و شاهزاده صارم‌الدوله، وزیر مالیه، یکصدهزارتومان رشوه گرفته بودند.[v][5] البته این پول گرفتن‌ها فقط شامل سیاستمداران نبود، بلکه اشخاصی چون: زین‌العابدین رهنما شیخ‌العراقین زاده (که بعد در حکومت رضاشاه وزیر فرهنگ شد)، سیدمحمد تدین (پس از کودتای 1299 رئیس مجلس شورای ملّی گردید و سپس در دوره‌های بعد پست وزارت داشت)، ملک‌شعرا بهار (در دوره‌های بعدی نمایندۀ مجلس و پس از مدتی نیز وزیر فرهنگ شد) و یک تاجر که گویا اسمش کسرایی بود (بعداً نمایندۀ مجلس شد) و در نهایت علی دشتی (مدیر روزنامۀ شفق که بعداً نمایندۀ مجلس و سناتور شد) نیز از این نمد کلاهی برای خودشان دوخته بودند.[vi][6] جالب اینجاست که حتی احمدشاه قاجار تا زمانی که با نخست‌وزیری وثوق‌الدوله موافقت داشت و او را در این سمت تثبیت می‌کرد ماهیانه پانزده‌هزار تومان از دولت انگلستان دریافت می‌کرد.[vii][7] با چنین اوضاع و احوالی مشخص است که وضعیت مملکت به چه منوالی می‌چرخید؛ چرا که همه به نحوی جیره‌خوار انگلستان شده بودند و فقط تودۀ مردم محروم و روشنفکران مردمی مخالف این جریان شنا می‌کردند. چنان‌که قرارداد 1919 تجلی خواست مشترک طبقۀ حاکم و دولت وابسته به دولت استعماری انگلستان بود. ازاین‌رو برخلاف اشتباه مشهور، قرارداد وثوق‌الدوله را نمی‌توان نتیجۀ خودفروشی یک یا چند نفر از سیاستمداران ایران به استعمار انگلستان دانست، بلکه باید به ریشه‌های اجتماعی و تاریخی آن توجه کرد و این حقیقت را دریافت که این قرارداد خواست گروه حاکم وابستۀ ایران بود که می‌کوشید با تثبیت قدرت انگلستان در ایران و سرکوبی اعتراضات مردمی اموال و امتیازات و منافع خود را حفظ کند. برای طبقۀ حاکم ایران مانند گذشته حفظ منافعشان مهم‌ترین و اساسی‌ترین مسأله بود. برای بخش مرفه جامعه که بر جان و مال مردم محروم ایران مسلط بودند، وطن، آزادی و استقلال اصولاً مفهومی نداشت؛ زیرا این گروه دشمنان خود را در میان مردم محروم و فقیر ایران می‌دید نه در استعمار خارجی. لایت فوربز (Lforbes)، افسر انگلیسی که سالیان دراز در ایران اقامت داشت، در خاطرات خود نوشته است که «بخش بزرگی از اشراف و مالکان عمدۀ ایران در سال 1919 میلادی از یک حکومت ثابت و قويِ تحت نفوذ انگلستان، اهمیت بیشتری برای دارایی خود و یک سازمان ارتش، بهترین را انتظار داشتند.»[viii][8] مصطفی فاتح، از چهره‌های قدیمی طرفدار سیاست انگلستان در ایران، دربارۀ قرارداد 1919 نوشته است: «در این هنگام ناامنی و آشفتگی وضع داخلی کشور، به حد اعلی رسیده بود، سرمایه‌داران و مالکین و بازرگانان ایرانی که از مرام کمونیسم خوف و ترسی عظیم داشتند، برای آنکه مال خود را حفظ کنند و بازرگانی خود را رونقی بخشند، مرکزیتی و امنیتی می‌خواستند و اندیشه یک حکومت قوی در خاطر این طبقه رخنه کرد.»[ix][9] با توجه به این مطالب می‌توان به حقیقت قضیه پی برد که استعمار با چه شگردی درصدد بود نقشه‌های خود را اجرا کند و چگونه از این مهره‌ها استفاده می‌کرد؛ تا جایی که سیدضیاءالدین طباطبایی دربارۀ اثرگذاری خود در تنظیم قرارداد گفته است که «قرارداد 1919 میلادی ایران و انگلیس با نظر وی تهیه و تنظیم شده بود و حتی وقتی که آن را با وثوق‌الدوله در میان نهاد وثوق‌الدوله می‌خواست جرح و تعدیلی در آن به کار برد او به وثوق‌الدوله گفته بود که من تمام چانه‌ها را زده‌ام و نورمان ممکن نیست با هیچ‌گونه تغییری در مواد آن موافقت کند.»[x][10] در نهایت باید گفت که این قرارداد شوم با مبارزۀ مردم و نمایندگان مجلس شورای ملی با شکست مواجه شد و دست استعمارگران و عمّال آنان را رو کرد؛ هرچند که عده‌ای از جمله سیدضیاءالدین طباطبایی با نوشتن مطلب در روزنامۀ رعد از آن حمایت می‌کرد و آن را قراردادی موفق و مفید معرفی می‌نمود تا جایی که احمد وثوق در مورد قرارداد اظهار کرده است: «هیأت دولت از مذاکره با دولت انگلستان در تأمین آتیۀ مملکت خودداری ننموده چندی از متارکۀ جنگ نگذشته بود که در این مسائل به طور کلی با اولیای معظم له مذاکرات تمام شرایط اصلاح مملکت رعایت و در نتیجه تبادل نظریات و اقدامات چندین ماه طول کشید و قراردادهایی با موافقت طرفین مقدر گردید.»[xi][11] قرارداد 1919، ایران را نه فقط به منطقه‌ای تحت‌الحمایۀ انگلستان تبدیل می‌کرد، بلکه به تسلط این کشور بر ایران جنبۀ کاملاً انحصاری می‌داد. اگر این قرارداد اجرا می‌شد، نه فقط منابع نفت در جنوب، بلکه منابع نفت شمال و تمامی امور اقتصادی ایران به طور کلّی برای مدتی که زمان آن پیش‌بینی‌شدنی نبود، تحت کنترل انگلستان قرار می‌گرفت. درست به همین دلیل بود که رقبای جهانی استعمار انگلستان، یعنی استعمار فرانسه و امریکا، حاضر نشدند آن را بپذیرند. این قرارداد نه فقط مورد مخالفت شدید آزادی‌خواهان ایران قرار گرفت، بلکه شرکت‌های نفتی امریکایی و فرانسوی نیز که منافع آنی و آتی خود را در خطر می‌دیدند، به مخالفت با آن برخاستند. دولت‌های امریکا و فرانسه برای لغو قرارداد، دولت انگلستان را تحت فشار قرار دادند. دول امریکا و فرانسه و شرکت‌های نفتی این کشورها تصمیم گرفته بودند به هر صورت از توسعۀ نفوذ انگلستان در خاورمیانه جلوگیری کنند. تحت چنین شرایطی بود که مجلس از تصویب این قرارداد خودداری نمود و حتی احمدشاه در مسافرتش به انگلستان راضی نشد که به نفع آن سخنرانی کند. برای آنکه روشن شود که تا چه اندازه‌ای وابستگان انگلیس در این زمینه فعالیت داشتند و رشوه گرفتند، بهتر است که قضایا از زبان سیدحسن تقی‌زاده نقل گردد: «000/131 لیره که چهارصدهزارتومان شد، دویست‌هزار تومانش را وثوق‌الدوله، صدهزار تومان صارم‌الدوله و یکصدهزار تومان هم نصرت‌الدوله برداشتند. اعلیحضرت رضاشاه که سر کار آمد گفت این حرام‌زاده‌ها پول از خارجه گرفته‌اند، باید پس بدهند، من وزیر مالیه بودم مأمور شدم که این پول‌ها را پس بگیرم و گرفتم.»[xii][12] ایران در واپسین دهه‌های قرن نوزدهم و دهه‌های آغازین قرن بیستم میلادی دستخوش ناآرامی‌های درون‌مرزی و کشمکش‌های داخلی بود. در پایان سال 1299.ش نهضت‌های آزادی‌بخش در نقاط مختلف ایران توسعه یافته بودند و انقلاب روسیه در جوار ایران به پیروزی رسیده بود. لغو شدن قرارداد 1919 عملاً نشان داد که انگلستان دیگر نمی‌تواند مانند گذشته سیاست تسلط آشکار خود را ادامه دهد، اعلام سیاست حمایت از تلاش‌های ضدامپریالیستی ملت‌های استثمارشده توسط شوروی، نیروی تازه‌ای به ملت ایران بخشیده بود تا سرسختانه‌تر به مبارزه با توطئه‌های شوم انگلستان در ایران ادامه دهد، درواقع شکست قرارداد 1919 اولین زنگ خطر را در امپراتوری جهانی انگلستان به صدا درآورد. در آن زمان با انقراض رژیم تزاری به عنوان یک رقیب و به قدرت رسیدن یک دولت کمونیستی به صورت یک دشمن، سیاست خاورمیانه‌ای و حتی سیاست جهانی انگلستان محتاج دگرگونی بنیادی بود. بنابر این تحولات، انگلستان مبنای سیاست جدید خود را در آسیا بر ایجاد منطقه‌ای حائل در طول مرزهای شوروی قرار داد تا از توسعۀ کمونیسم به خارج از شوروی جلوگیری نماید. ایران یکی از چند کشوری بود که در اینجا بار دیگر، قربانی سیاست جدید انگلستان گردید تا نقش قرنطینه را همراه کشورهای افغانستان و ترکیه بر عهده گیرد. از سوی دیگر چون روشن شده بود که تصرف ایران و تبدیل آن به یکی از اقمار انگلستان شدنی نیست بر آن شدند با تحکیم موقعیت آن و ایجاد دولتی به‌ظاهر مستقل و درواقع وابسته، از منافع آن بهتر دفاع نمایند. بنابراین به پیشنهاد آیرونساید، ژنرال انگلیسی و فرماندۀ سپاهیان بریتانیا، رضاخان، فرماندۀ لشگر قزاق، کاندیدای اجرای کودتا شد تا با پیروزی کودتا، قدرت نظامی کشور به دست رضاخان افتد و قدرت سیاسی کشور نیز در اختیار سیدضیاءالدین طباطبایی قرار گیرد. بر این اساس انگلیسی‌ها با رضاخان و سیدضیاءالدین همکاری می‌کردند. این همکاری تا حدی بود که آن‌ها به رضاخان کمک می‌کردند تا چیزی شبیه قشون از سربازان ژنده‌پوش در قزوین تشکیل دهد. هر چیز که از اسلحه و مهمات کم بود از طرف آن‌ها تأمین می‌شد.[xiii][13] انگلیسی‌ها به این اصل معتقد بودند که «یک دیکتاتوری نظامی مشکلاتشان را حل و آن‌ها را از هرگونه دردسر در این کشور (ایران) راحت خواهد کرد تا جایی که آیرونساید به زبان ساده می‌گفت که «برای ما یک کودتا بهتر از هر چیز دیگری است.»[xiv][14] با توجه به این اعمال و دیدگاه‌ها دولت انگلستان به یاری رضاخان و سیدضیاءالدین کودتا کرد. سرپرسی لورن نیز دربارۀ رضاخان نوشته است: «او با دست ایرانیان کاری انجام خواهد داد که بریتانیا می‌خواست با دست انگلیس‌ها انجام دهد. ما از این پس باید از هرگونه تظاهر به اینکه رضاخان زیر چتر حمایت ما باشد خودداری کنیم چه اینکه اگر امروز آشکار از او حمایت کنیم این حمایت موجب نابودیش می‌شود.»[xv][15] انگلیسی‌‌ها، هرچند رضاخان را بر روی کار آوردند ــ و خود او نیز به این مطلب معترف بود ــ[xvi][16] به این نکته هم توجه داشتند که بسیاری از توده‌های محرومی که گرفتار دسته‌ای یاغی و گردنکش در گوشه و کنار کشور بودند و بر جان و مال خود ایمن نبودند چنین رویکردی را خواستار بودند. درواقع ناامنی، خان‌خانی، فقر، گرسنگی به پایه‌ای رسیده بود که انگلیسی‌ها در مدت اقامت خود در همدان، که برای سرکوبی جنگلی‌ها عازم شمال بودند، از فقر و گرسنگی مردم استفاده می‌کردند و با دادن غذا و پول ناچیز آن‌ها را به جاده‌سازی برای نیروهای انگلیسی وادار می‌نمودند.[xvii][17] چنین شرایط اقتصادی و اجتماعی بی‌سروسامانی در کنار عوامل دیگر، یعنی ضعف حکومت مرکزی ــ که بر اثر سیاست‌های نادرست اقتصادی دولت‌های ناتوان مشروطه روی نموده بود ــ زمینۀ روی کار آمدن یک حکومت مرکزی قدرتمند را مساعد می‌کرد.[xviii][18] بالاخره در 15 آذرماه 1304.ش مجلس مؤسسان تشکیل شد و در چهارمین جلسۀ خود در 21 آذرماه 1304.ش حکومت ایران را به رضاشاه پهلوی تفویض کرد و دولت‌های انگلیس و شوروی حکومت وی را به رسمیت شناختند. تمایل رضاشاه به آلمان‌ها درباب علل گرایش رضاشاه به آلمان، علاوه بر تمایل دولت انگلیس و نظر مساعد آن در این باره، می‌توان دلایل چندی یافت، اما آنچه مهم‌‌تر از دیگر موارد می‌باشد سیاست نیروی سوم است که به علت تنفر عمومی مردم ایران از روس و انگلیس همواره در تاریخ سیاسی این کشور در میانِ جامعه زمینۀ بسیار مناسبی داشت و دولت‌ها معمولاً برای جلب حمایت مردم از تأکید بر این امر ناگزیر بودند. رضاشاه پس از رسیدن به سلطنت بر همان سیاست خارجی که اسلاف مشروطه‌خواهش ادعا داشتند تکیه نمود: «روابط خوب با روسیه و بریتانیا، بی‌طرفی در سیاست جهانی و رابطۀ دوستانۀ نزدیک با یک نیروی سوم جهت برقراری یک موازنه بین روسیه و انگلیس.»[xix][19] ظاهراً اولین اقدام مهم رضاشاه کاهش وابستگی ایران به این دو قدرت (شوروی و انگلیس) و نهایتاً کاستن و قطع نفوذشان در سیاست ایران بود. وی اولین مقاصدش را با ایجاد تعادل در روابط ایران با آن‌ها و درگیر ساختن یکی از آن‌ها با دیگری، به نحوی که هیچ‌کدام از آن دو کشور نتوانند ثبات حاکمیت پهلوی را متزلزل نمایند، تعقیب می‌نمود.[xx][20] بر این اساس رضاشاه در ابتدای امر متوجه امریکا شد. او نیز مانند بسیاری از هم‌میهنانش بر این عقیده بود که ایجاد پیوندهای نزدیک با یک قدرت ثالث، اهرمی در اختیار ایران قرار خواهد داد که برای دفاع از تماميّت ارضی و استقلال خود به آن نیاز دارد.[xxi][21] لذا پیوسته تلاش می‌کرد با ایالات متحده پیوندهای نزدیکی برقرار نماید و این کشور را نسبت به ارزش دوستی با ایران متقاعد کند. به دنبال دعوت تهران از یک مشاور مالی امریکا به نام آ. سی میلسپو برای تجدید سازمان امور مالی ایران در سال 1301.ش و واگذاری امتیازات نفتی به کمپانی‌های امریکایی، در آغاز روابط دو کشور، رضاشاه امیدوار بود که مناسبات نزدیکی با ایالات متحده امریکا برقرار کند، اما خیلی زود دریافت که واشنگتن کمتر از او به ایجاد چنین مناسباتی علاقه دارد؛ زیرا دولت امریکا در تحلیل نهایی، آنقدر به ایران بها نمی‌داد که خود را در تعارض با انگلستان قرار دهد و از طرف دیگر سیاست انزواطلبی آن کشور مانعی بر سر این راه بود. در نهایت دربارۀ این روابط و انگیزه می‌توان گفت که رضاشاه سرانجام به چیزی بیش از مناسبات دیپلماسی و پیوندهای تجاری محدود با امریکا دست نیافت. دومین «قدرت‌ ثالثی» که رضاشاه به آن روی آورد آلمان بود و با توجه به ناکامی روابط با امریکا بود که رضاشاه را به ایجاد پیوندهای نزدیکتر با آلمان ترغیب کرد. از طرف دیگر آلمان‌ در خلال جنگ جهانی اول با گنجاندن ماده 7 در قرارداد برست لیتوفسک 1918.م مبنی بر تضمین استقلال و حاکمیت ایران و تخلیه قوای خارجی از این کشور، محبوبیت بسیاری در جامعۀ ایرانی کسب کرد و همین امر، نفوذ سهل و آسان آلمان در ایران و گسترش روابط با این کشور را موجب شد تا جایی که ایرانیان، «آلمان را به عنوان نیروی سوم می‌نگریستند و به آن چشم یاری دوخته بودند.»[xxii][22] در مورد روابط با آلمان علاوه بر قدرت سوم باید به این امر توجه کرد که آلمان سابقۀ مداخلۀ استعماری در خاورمیانه نداشت تا احساسات ایرانیان را جریحه‌دار کند و از طرف دیگر یکی از کشورهای پیشرفتۀ جهان در زمینۀ علم و تکنولوژی بود و به خوبی می‌توانست به کشور توسعه‌نیافته‌ای مانند ایران کمک کند؛ چراکه سرمایه، مشاوران فنّی، واحدهای صنعت و ماشین‌آلات آماده برای صدور در اختیار داشت. از طرف دیگر رضاشاه تمایل شدیدی به صنعتی کردن کشور داشت؛ لذا خواهان کشوری بود که این امکانات را به‌راحتی و ارزان در اختیار او قرار دهد. البته نیاز آلمان به مواد خام باعث شده بود که این کشور بتواند همگام با نیازهای ایران حرکت کند و نیازهای آن را برطرف سازد. البته گرایش ایران به آلمان در دوران جمهوری وایمار به شدت دوران هیتلری نبود؛ چراکه فعالیت کمونیست‌های ایران در آلمان، ایران را نگران ساخته بود، اما با به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان که با افکار ناسیونالیستی، قدرت‌طلبی و دیکتاتوری رضاشاه هماهنگ بود این روابط سرعت بیشتری گرفت؛ چراکه آلمان به قدرت بزرگی تبدیل شده بود و از سوی دیگر هیتلر به هیچ گروه و حزبی اجازۀ بر هم زدن روابط با ایران را نمی‌داد و در واقع می‌توان گفت که دیکتاتورها بهتر زبان همدیگر را می‌فهمند. با نگاهی به اوضاع و بحران اقتصادی جهان و مسألۀ تجارت خارجی ایران می‌توان به دلیل دیگری در مورد گرایش به آلمان پی برد. با توجه به این وضعیت در سبک و روش تجارت خارجی ایران پدیدۀ نوینی خود را نشان داد؛ این نیز گرایشی بود در جهت روابط تجاری دو جانبه. سه عامل در این گرایش دخیل بودند: الف‌ــ این نتیجۀ منطقی سیاست مداخلۀ دولت ایران در تجارت خارجی به شمار می‌رفت. دولت از طریق انعقاد معاهدات تجاری دوجانبه راحت‌تر می‌توانست کنترل خود را بر این بخش از تجارت اعمال کند. تمام این اقدامات مالی و اقتصادی برای دفاع از یک ریال متورم‌شده و به منظور کم‌کردن کسری تجاری در پیش گرفته شده بود، ولی این از قدرت صادرات ایران به کشورهایی با سیستم پولی آزاد کاست. لهذا ایران ناچار به انعقاد معاهدات تجاری دو جانبه با سیستم‌های پولی ضعیف و کنترل‌شده، چون آلمان و شوروی کشانده می‌شد؛ ب‌ــ بخش عمدۀ تجارت و مبادلات ایران با اتحاد شوروی بود و داد و ستد با نظام اقتصادی شوروی، اتخاذ شیوه‌ای مبتنی بر معاهدات تجاری دو جانبه را ایجاب می‌کرد؛ ج‌ــ عامل سوم، سیاست حمایت از صنایع داخلی بود. بسیاری از کشورهای اروپایی در سال‌های پس از بحران این شیوه را، به‌ویژه در بخش کشاورزی خویش، اتخاذ کرده بودند. دولت ایران که برای کالاهای کشاورزی خود بازار نمی‌یافت، چاره‌ای جز انعقاد معاهدات تجاری دو جانبه با شرکای تجاری خود نداشت. لهذا به‌رغم ریال متورم‌شده حجم معینی از کالاهای صادراتی و وارداتی از این کشورها تضمین می‌شد.[xxiii][23] در پایان دلیل دیگری که باید به آن اشاره نمود این است که رضاشاه به تجهیزات نظامی آلمان برای ساختار یک ارتش قدرتمند و بازسازی صنایع نظامی کشور ــ آنچه دولت‌های روس و انگلیس نمی‌خواستند ــ نیاز داشت؛ چرا که این تسلیحات ارزش خود را در سرکوبی شورش‌ها و جنبش‌های داخلی به‌خصوص عشایر نشان داد. براساس چنین خط‌مشی بود که دولت ایران گرایش و نزدیکی روزافزون نسبت به آلمان نازی پیدا کرد. با توجه به این زمینه‌های اقتصادی، سیاسی و نظامی می‌توان گفت که «گرایش نسبی ایران در آن روزگار به جانب آلمان بیش از آنکه به جهت ارادت باشد، سیاست بوده است.»[xxiv][24] توجه آلمان به ایران در اینکه چه عواملی موجب شد روابط میان ایران و آلمان در این دوره گسترش یابد مطالب گوناگونی را می‌توان برشمرد؛ از جمله اینکه بسیاری بر این عقیده‌اند که انگلستان برای انحراف افکار عمومی از اینکه تمام امور سیاسی ایران را در پشت پردۀ این دولت اداره می‌کنند، لازم دید به دولت آلمان نسبت به نفوذ در ایران چراغ سبز نشان دهند. درست است که آلمان در جنگ جهانی اول شکست خورده، ولی خرد نشده بود و هنوز هم می‌توانست قدرت ذاتی خود را در اروپای مرکزی اعمال کند و حتی خیلی بیشتر از سابق برای پیشبرد مقاصد خود عرصه و میدان داشته باشد.[xxv][25] لذا توسعۀ نفوذ آلمان در ایران در این مقطع هیچ‌گونه مغایرتی با منافع انگلستان نداشت، علاوه بر آن این ارتباط می‌توانست دو فایده برای انگلستان در بر داشته باشد: نخست آنکه دولت آلمان، به دلیل اینکه شروع‌کنندۀ جنگ و شکست‌خوردۀ آن محسوب می‌شد، مجبور بود غرامت جنگی به متفقین، مخصوصاً فرانسه، پرداخت کند، ولی مشکلات اقتصادی آلمان در حدی بود که نمی‌توانست دیون خود را پرداخت نماید؛ چنان‌که برونینگ به اطلاع متفقین رساند که به علت بحران جهانی دولت آلمان نمی‌تواند اقساط غرامت را پرداخت کند و متعاقب آن هندنبورگ از هوورتگرافی استمداد جست.[xxvi][26] در صورتی که آلمان با ایران روابط تجاری و اقتصادی برقرار می‌کرد، می‌توانست غرامت یاد شده را پرداخت نماید. از طرف دیگر انگلستان می‌کوشید با حذف غرامات، بازار صادرات خود را در آلمان که یکی از مشتری‌های خوبش بود مفتوح سازد و مسألۀ بغرنج و زیان‌آور بیکاری را از این راه حل کند. از سوی دیگر بیکاری و بحران مالی در آلمان آن کشور را به فعالیت در زمینۀ توسعۀ تجارت و به‌دست آوردن مواد خام و بازار فروش واداشت، بنابراین با برقرار کردن رابطۀ تجاری با ایران، آن کشور می‌توانست غرامت جنگی خود را به انگلستان بپردازد. از طرف دیگر با تقویت اقتصادی آلمان از مشکلات داخلی آن کشور کاسته می‌شد و از گسترش افکار کمونیستی در آن جلوگیری به عمل می‌آمد. بنابراین در این دوره، انگلستان با حضور آلمان در ایران مخالفتی نداشت. در آن ایام مصالح بخشی از طبقۀ حاکم بر آن قرار داشت که باید دست آلمانی‌ها را در شرق باز گذاشت. آلمانی‌ها نیز از این وجه از سیاست بریتانیا کمال بهره‌برداری را نمودند.[xxvii][27] آغاز روابط دو کشور در دورۀ رضاشاه با قدرت گرفتن رضاشاه روابط ایران و آلمان به تدریج از مرحلۀ سردی که جنگ جهانی اول موجبات آن را فراهم کرده بود خارج شد و رشد یافت، و از طرف دیگر در سال‌های دهۀ سوم قرن بیستم آلمان دوباره درصدد برآمد نفوذ خود را در ایران گسترش دهد.[xxviii][28] ولی هنوز بر سر بازگشایی روابط سیاسی و اقتصادی میان دو کشور اشکالاتی وجود داشت. در سال 1297.ش/1919.م دولت ایران، تحت فشار بریتانیا، 31 تا 70 نفر از مأموران دیپلماتیک آلمان را، که در خلال جنگ جهانی اول در ایران فعالیت می‌کردند، در یک لیست سیاه قرار داد. این افراد حق ورود به ایران را نداشتند. ویپرت فون بلوشر، وزیر مختار آلمان در ایران، در این باره چنین نوشته است: «اینان بهترین کسانی بودند که با اوضاع و احوال ایران آشنایی کامل داشتند و ما برای تشکیل مجدد سفارت ناگزیر بودیم از وجودشان استفاده کنیم. درواقع، لیست سیاه مزبور ضربۀ سختی به مصالح آلمان به شمار می‌رفت و از همان لحظۀ اول مهم‌ترین و فوری‌ترین وظیفۀ ما لغو این فهرست بود. من در مذاکره‌ای که با ایرانیان صاحب صلاحیت می‌کردم این مسأله را مطرح می‌کردم.»[xxix][29] آلمان تلاش می‌کرد در بین نمایندگان مجلس ایران نفوذ کند و در صورت امکان از نظر تجاری و اقتصادی ایران را به خود وابسته سازد. برای این منظور لازم بود دستگاه تبلیغاتی در آلمان از طریقه مطبوعات به اقداماتی دست زند. ازاین‌رو نشریۀ «آبند» در سال 1304.ش/1925.م، متعاقب روی کار آمدن رضاشاه، از وی به عنوان خواستۀ بر حقِ مردم یاد کرد. به همین گونه روزنامۀ «فرانکفورترزایتونگ» در همان سال تصمیم مجلس مؤسسان ایران مبنی بر انتقال قدرت به رضاشاه را تأیید کرد و از آن تمجید نمود. نشریۀ آلمانی دیگری به نام مجلۀ اخبار شرق، چاپ برلین در همان تاریخ در مقاله‌ای تحت عنوان «ارتقای شیر و خورشید ایران در زمان حاضر» نوشت: «اگر کسی در ده سال قبل ایران را دیده باشد و حالا بدواً به آنجا وارد شود و در بدو ورود به پایتخت فوراً به این نکته متوجه خواهد گردید که نه تنها اسم ”پرس“ به اسم ”ایران“ مبدل گردیده است منظرۀ تهران در این مدت قلیل یک ترقیات و تبدلات غیرقابل تصوری نموده است که ابداً قابل مقایسه با ده سال پیش نیست و نمی‌توان تمییز داد این همان شهر سابق است. ارتقای شیر و خورشید ایران پس از به تخت نشستن رضاشاه پهلوی در سال 1926 میلادی تا به حال ابداً از حرکت خود چیزی فروگذار نکرده و هر سال پس از سال دیگر در تحت هدایت یک شخصیت عمدۀ شرق نزدیک که برای مملکت خود با جدیت فوق‌العاده پیش می‌رود چیزهای تازه به‌وجود آورده است.»[xxx][30] بالاخره در سال 1301.ش گروهی از نمایندگان مجلس که در حزب دموکرات قدیم بودند خواستار پس گرفتن این لیست شدند. آن‌ها دولت قوام‌السلطنه را به سرسپردگی به بریتانیا متهم کردند، ازاین‌رو وی مجبور شد قبل از استیضاح و فشار دولت آلمان و سوئیس لیست یاد شده را بلااثر و ملغی اعلام کند. پس از این تاریخ جمهوری وایمار تلاش کرد فعالیت خود را در شرق و به‌ویژه در ایران احیا کند و تعدادی از همان افرادی که طی جنگ در ایران فعالیت می‌کردند در تشکیلات وزارت امورخارجه آلمان مناصب مهمی یافتند. از جمله واسموس، که انگلیسی‌ها او را خطرناک‌ترین عامل و جاسوس آلمان توصیف کرده بودند، به سرپرستی بخش شرقی وزارت امورخارجۀ آلمان منصوب شد و وی حتی در دی‌ماه 1303.ش از ایران دیدار کرد. از طرف وزارت‌خارجۀ آلمان کنت شولنبورک به عنوان نخستین سفیر پس از جنگ جهانی اول در نظر گرفته شد. توسعۀ ارتباطات و مناسبات اقتصادی با توجه به شرایط پیش‌آمده و مساعدت اوضاع سیاسی ایران برای برقراری روابط با آلمان، جمهوری وایمار در تلاش بود با برنامه‌ریزی دقیق بتواند نفوذ گذشتۀ آلمان را در ایران و منطقه احیا کند، ازاین‌رو برنامۀ خود را چنین تنظیم نموده بود: تسلط بر خطوط ارتباطی ایران؛ سرمایه‌گذاری در این خطوط به منظور حمل و نقل محصولات؛ نفوذ در اقتصاد ایران برای تسلط بیشتر بر امور سیاسی این کشور؛ جذب ایران به حوزۀ نظامی.[xxxi][31] الف‌ــ ارتباطات: 1ــ خطوط هوایی: با توجه به اهمیت خطوط هوایی در ایران، که درواقع کلید نفوذ در این کشور محسوب می‌شد، دولت آلمان تلاش می‌کرد که با نفوذ به این بخش و تسلط نسبی بر آن بتواند زمینه را برای فعالیت‌‌های اقتصادی خود در ایران آماده کند و از طرف دیگر انحصار انگلیس و شوروی را در آن درهم شکند. در این چارچوب در سال 1304.ش/1925.م شرکت یونکرس امتیاز نهایی خطوط هوایی خارجی ایران را به دست آورد. این امتیاز بدون مخالفت انگلستان میسر شد؛ چراکه دولت انگلستان برای برقراری ارتباط هوایی با هندوستان به همکاری دولت ایران احتیاج داشت و در موقعیتی نبود که با واگذاری این امتیاز به آلمان مخالفت کند.[xxxii][32] قرار بر این بود که این سرویس در آینده خط هوایی شرکت در شوروی را به ایران متصل سازد. شرکت یونکرس در حالی توانست این امتیاز را به دست آورد که با شرکت‌های هواپیمایی دیگر رقابت نزدیکی داشت. خبر روزنامۀ «مورنینگ پست» (Morning Post) چاپ برلین در 11 نوامبر 1925.م بر این مسأله است که بر سر تحصیل امتیاز پرواز در ایران میان سرویس‌های هوایی فرانسه و آلمان رقابت شدید وجود دارد. همین روزنامه در شماره 13 ژانویه 1926.م خود نوشته است: «شرکت یونکرس می‌خواهد خطوط هوایی وسیعی در ترکیه دایر کند و آن را به سرویس هوایی ایران متصل سازد. در صورتی که شرکت موفق به اخذ این قرارداد شود، خط هوایی میان مشهد و هرات برقرار خواهد شد تا یک خط مستقیم هوایی ایران ــ هرات از طریق استانبول ــ تهران دایر گردد. شرکت علاوه بر این می‌خواهد در آینده هرات را به کشور چین مرتبط سازد. به نظر می‌رسد حرکت معروف «فشار به طرف شرق، که آلمان‌ها پیش از جنگ جهانی اول، آن را شروع کرده بودند، اکنون با ارتباط سریع هوایی عمل گردد.»[xxxiii][33] سرانجام در سال 1304.ش شرکت یونکرس موفق شد اجازۀ پرواز به شهرهای واقع در کرانۀ خلیج فارس را برای مدت سه سال تحصیل نماید. بدین ترتیب از سال 1306 تا 1311.ش آلمانی‌ها انحصار پرواز در کلیه خطوط داخلی ایران را در اختیار داشتند و علاوه بر آن در ایجاد فرودگاه‌های نظامی کشور مانند فرودگاه بنادر بوشهر، لنگه و جاسک در خلال سال‌های 1308/1929 تا 1309/1930.م فعالیت چشمگیری به عمل آوردند. در سال 1306 خط هوایی برلین ــ بغداد ــ تهران ــ کابل افتتاح گردید و مدتی بعد نیز اجازۀ استفاده از فرودگاه نظامی مشهد به نیروی هوایی آلمان داده شد. چون این امتیاز در زمانی واگذار شده بود که روابط آلمان و شوروی مختل شده بود با ناراحتی فراوان مسکو و عکس‌العمل شدید مطبوعات شوروی روبه‌رو گردید.[xxxiv][34] با به پایان رسیدن مدت قرارداد شرکت یونکرس در بهمن سال 1311.ش، اعتبار این قرارداد تمدید نگردید؛ زیرا این شرکت به تعهد خود در مورد احداث یک مدرسۀ آموزش خلبانی در ایران عمل نکرده بود. رضاشاه و مقامات نظامی از خلف وعدۀ شرکت یادشده بسیار ناراضی بودند.[xxxv][35] پس از شرکت یونکرس اجازۀ دیگری به شرکت لوفت‌هانزا ــ شرکت هواپیمایی آلمانی ــ برای دایر کردن پست هوایی و برقراری ارتباط هوایی میان ایران ــ اروپا و ایران ــ افغانستان داده شد. این شرکت می‌توانست علاوه بر محصولات پستی مسافر نیز حمل کند. 2ــ ارتباط پستی ایران و آلمان: از جنگ جهانی اول ارسال چندی از کالاهای آلمان، به‌ویژه کالاهای پرارزش فرآورده‌های شیمیایی، به‌وسیلۀ پست انجام می‌شد که از مسیر کشور روسیه تزاری می‌گذشت. پس از اتمام جنگ، قرارداد مربوط به محصولات پستی بین دو کشور ایران، آلمان و شوروی ملغی گردید و در نتیجه ارسال مصنوعات آلمانی از طریق پست از مسیر بوشهر امکان داشت که البته هزینۀ آن سنگین بود. بر اثر تحولات بعدی و از اواسط سال 1923.م شرایط ترانزیت به‌تدریج برای آلمان مناسب‌تر، و مزاحمت‌های انگلستان در جنوب ایران و بغداد برای شرکت‌های آلمان کمتر گشت، ازاین‌رو در دی‌ماه 1303.ش طبق قرارداد وزارت پست آلمان در شرکت وانگهاوس ــ ایران، ارسال مراسلات به ایران از طریق ولگا ــ مسکو ــ باکو انجام می‌شد. فقط مراسلاتی که مقصد آن‌ها مناطق جنوبی واقع در اطراف خلیج‌فارس بود مجاز بودند به شیوۀ گذشته از طریق کانال سوئز و بمبئی ارسال گردند.[xxxvi][36] در چهاردهم ماه مه 1926.م (1305) وزارت اقتصاد ایران و شرکت کشتی‌رانی آلمانی «هانزا» قراردادی منعقد کردند که براساس آن یک کشتی هر چهارده روز یکبار به منظور حمل مراسلات پستی آلمان به ایران و بالعکس در بندر بوشهر پهلو می‌گرفت. در مردادماه همان سال قرارداد ادارۀ پست و بازرگانی ایران دربارۀ روابط پستی آلمان به انجام رسید که تابع مقررات معاهدۀ استکهلم بود. یکسال پس از این بین ادارات پستی دو کشور، قراردادی اداری در مورد تبادل حواله منعقد گردید. این قرارداد نوع پول، حداکثر مبلغ و نحوۀ محاسبه و تبدیل حواله‌ها را تعیین می‌کرد و ماده 16 آن نیز حاوی جزئیات امور فنّی و اداری بود. مفاد این معاهده در تاریخ 9 مهر 1307 (1928.م) به اجرا گذاشته شد. تا آن زمان کلّیۀ حواله‌های پولی از طریق بانک شاهی ایران انجام می‌شد. پس از آنکه ایران به عضویت پست بین‌المللی ــ با مرکزیت لندن ــ درآمد قرارداد یادشده اعتبار خود را از دست داد، اما در سال 1928.م/1307.ش مجدداً ارسال محموله‌ها تا 5/1 کیلوگرم آزاد شد. در مورد ارتباط پستی داخلی، دولت ایران سعی می‌کرد با کمک شرکت هواپیمایی یونکرس آن را توسعه دهد. بر این اساس در سال 1307.ش دولت پیشنهادی برای برقراری پست هوایی بین تهران ــ بوشهر و تهران ــ انزلی به شرکت یونکرس فرستاد و مبلغ چهل‌هزار تومان به‌طور سالانه برای اجرای این خدمات پیشنهاد نمود. این شرکت به علت کمی مبلغ و بالا بودن هزینه ابتدا از قبول آن خودداری نمود،[xxxvii][37] اما با تغییر و تحولات در پیشنهادات طرفین و تصویب مجلس، این پست هوایی برقرار شد.[xxxviii][38] در زمینۀ روابط تلگرافی بین دو کشور از خط تلگرافی هند ــ اروپا استفاده می‌شد که طی سالیان 1920ــ1930.م/1299ــ1309.ش اکثراً برقرار نبود. به همین علت ایران دائماً خواستار برقراری خط تلگراف مستقیمی با آلمان بود که البته این امر تحقق نیافت. هیأت شورای خلق شوروی در سال 1310.ش/1931.م خط تلگرافی یادشده را تحویل گرفت و بدین‌وسیله از طریق مسکو و تفلیس رابطه‌ای بین دو کشور برقرار شد که از آن کلّیۀ مراودات تلگرافی با ایران انجام می‌شد. 3ــ احداث راه‌آهن سراسری: در روز 9 فوریه سال 1926.م (1305.ش) قانونی دربارۀ احداث راه‌آهن به تصویب مجلس شورای ملّی رسید. البته دربارۀ مسیر راه‌آهن بحث‌های بسیاری شد؛ از جمله اینکه دکتر محمد مصدق عنوان می‌کرد که بهتر است این خط از غرب به شرق کشیده شود تا اینکه از شمال به جنوب؛ چرا که بدین‌وسیله سود بیشتری همراه خواهد داشت و دول استعماری نمی‌توانند از آن استفاده کنند. به دنبال مطرح شدن مسألۀ تأسیس و ساختمان راه‌آهن 450 کیلومتری شمال ایران بین بندر شاه و شاهی (قائم‌شهر) در سال 1307.ش، احداث این قسمت برعهدۀ شرکت آلمانی «جولیوس برگر» محول شد. طرح اولیه به صورت آزمایشی بود، و پس از آن، احداث بخش جنوبی آن نیز به شرکت امریکایی «پولم» داده شد. اما نباید فراموش کرد که در تأسیس خطوط راه‌آهن چهار شرکت امریکایی و آلمانی شرکت جستند.[xxxix][39] بعدها دولت ایران با امریکایی‌ها مشکلاتی پیدا کرد؛ چراکه آن‌ها دستمزد بسیاری طلب می‌کردند. به‌دنبال این مسأله در ملاقاتی که کیخسرو، نمایندۀ مجلس شورای ملّی، با آلمانی‌ها داشت آنها تمایل به ادامۀ کار برای احداث راه‌آهن را به‌طور مستقل و جداگانه اظهار نمودند[xl][40] به‌این‌ترتیب کار را به دو شرکت دیگر آلمانی، به نام‌های «فیلپ هولزمی و زیمنس» به مقاطعه داده شد ازاین‌رو تعداد دیگری از متخصصان آلمانی راهی ایران شدند. البته قبل از این اقدامات و شروع کار شرکت‌های یادشده در 30 فروردین 1307.ش نقشه‌برداری از مسیر راه‌آهن توسط آلمانی‌ها در مجلس تصویب شده بود.[xli][41] به دنبال این موافقت‌ها کار راه‌آهن شروع شد. همگی کارمندان عالی‌رتبۀ راه‌آهن آلمانی بودند و گروهی از ایرانیان که در برلین مطالعه و کارآموزی کرده بودند با آنان در پروژۀ ساخت راه‌آهن همکاری می‌کردند. اصولاً آلمانی‌ها از این جهت در پروژۀ ساخت راه‌آهن ایران مشارکت فعالانه‌ای از خود نشان دادند که اولاً منافع مادی برای آنان در پی داشت؛ چراکه در این زمان تورم و بیکاری در آلمان بی‌داد می‌کرد، و از طرف دیگر متخصصان آلمانی پول خوبی از ایران می‌گرفتند و تا اندازه‌ای هم به نفوذ آلمان کمک می‌کرد و هم از مشکل بیکاری می‌کاست و برای آن‌ها درآمدزا بود، ثانیاً موجبات گشودن راهی به منظور گسترش بازار مصرف برای آلمان در منطقۀ خاورمیانه را فراهم می‌کرد. پی نوشت: [i][1]ــ شاپور رواسانی، نهضت میرزاکوچک‌خان جنگلی و اولین جمهوری شوروی در ایران، تهران، چاپ آشنا، 1363، ص256 [ii][2]ــ همان، ص257 [iii][3]ــ وحید مازندرانی، راهنمای عهود و عهدنامه تاریخی ایران، تهران، ابن‌سینا، 1341، ص38 [iv][4] - Harald, Nicolson: Nochkriegsdiplomatic – Curzon. The last Phase 1919-1925 Berlin, 1934. P. 134 [v][5]ــ ابراهیم باستانی پاریزی، تلاش آزادی، تهران، بی‌نا، 1341، ص265 [vi][6]ــ همانجا. [vii][7]ــ شاپور رواسانی، دولت و حکومت در ایران، شمع، بی‌تا، ص11 [viii][8] - Leith Forbes H. A, Checkmare Fighting Tradition in Central Persia, London, 1928, P. 23 [ix][9]ــ مصطفی فاتح، پنجاه سال نفت ایران، بی‌نا، تهران، 1335، ص15 [x][10]ــ علی دشتی، پنجاه و پنج، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، 2535، ص55 [xi][11]ــ علی وثوق، چهار فصل در تفنن و تاریخ، تهران، چاپخانه بهمن، 1361، ص12 [xii][12]ــ حسن تقی‌زاده، «قرارداد وثوق‌الدوله 1919 میلادی و رشوه گرفتن او»، مجله یغما، سال 28، ش6 (شهریورماه 1354)، صص366ــ335 [xiii][13] - Leith fordes ibid, P. 78 [xiv][14]ــ شاپور رواسانی، دولت و حکومت در ایران، همان، ص119 [xv][15]ــ پرسی لورن، شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمۀ محمد رفیع مهرآبادی، تهران، نشر فلسفه، 1363، صص55 و 54 [xvi][16]ــ یحیی دولت‌آبادی می‌نویسد که رضاشاه در حضور وی گفته است که انگلیس‌ها او را به قدرت رسانده‌اند، رک: یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، تهران، ابن‌سینا، ج4، 1331، ص343 [xvii][17]ــ ژ. دنسترویل، امپریالیسم انگلیس در ایران و قفقاز، ترجمۀ حسن انصاری، تهران، منوچهری، 1358، ص140 [xviii][18]ــ محمدعلی گرامی، تاریخ اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی دوران رضاشاه کبیر، بی‌جا، 1355، ص34 [xix][19] - Peter Avery, and Melvile Charles, the Cambridge History of Iran, Volume 7, Cambridge University Press, Cambridge, 1991, P. 431 [xx][20] - Ibid, P. 432 [xxi][21]ــ جمعی از نویسندگان، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ترجمۀ عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1375، ص172 [xxii][22]ــ ژرژ لنچافسکی، سی سال رقابت غرب و شوروی در ایران، ترجمۀ حورا یاوری، تهران، سحر، 1351، ص188 [xxiii][23]ــ علی‌اصغر زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، ترجمۀ کاوه بیات، انتشارات پروین و معین، 1372، ص347 [xxiv][24]ــ مهدی فرخ، خاطرات سیاسی فرخ، به کوشش پرویز لوشانی، تهران، امیرکبیر، ج2، 1347، ص457 [xxv][25]ــ ابوالحسن مسعود انصاری، زندگانی من و نگاهی به تاریخ سیاسی ایران و جهان، تهران، ابن‌سینا، ج2، 1359، ص19 [xxvi][26]ــ ژاک پیرن، جریانهای بزرگ تاریخ معاصر، ترجمۀ رضا مشایخی، تهران، امیرکبیر، ج2، 2537، ص323 [xxvii][27]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1357ــ1300)، تهران، البرز، 1374، ص51 [xxviii][28]ــ ریپر بلوشر، سفرنامه بلوشر، ص137 [xxix][29]ــ م. س ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمۀ هوشنگ تیزابی و حسن قائم‌پناه، انتشارات حزب توده، 1356، ص90 [xxx][30]ــ اسناد وزارت امور خارجه ایران، پروندۀ شماره 9، کارتن 31، سال 1304.ش [xxxi][31]ــ ژرژ لنچافسکی، همان، ص185 [xxxii][32]ــ سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، همان، ص55 [xxxiii][33]ــ فتح‌الله نوری اسفندیاری، رستاخیز ایران، تهران، سازمان برنامه، بی‌تا، صص167 و 165 [xxxiv][34]ــ ژرژ لنچافسکی، همان، ص190 [xxxv][35]ــ اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، ج 3، ص763 [xxxvi][36]ــ ریپر بلوشر، همان، ص242 [xxxvii][37]ــ روزنامه شفق سرخ، ش 325، سال 1304.ش/1925.م، ص2 [xxxviii][38]ــ خاطرات سردار اسعد بختیاری جعفرقلی‌خان امیربهادر، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1372، ص171 [xxxix][39]ــ مرکز اسناد ریاست جمهوری، بایگانی نخست‌وزیری، آلبوم 46، سند شماره: 14834/35ــ11 [xl][40]ــ همان، سند شماره ب‌ــ10354/35ــ22 [xli][41]ــ همان، سند شماره ب 14807/آ و 35ــ10 منبع: نشریه زمانه منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

نقش قدرت‌های بزرگ در شکل‌گیری پیمان سعدآباد

آرش یوسفیان در عصر رضاخان پهلوي میان ایران، ترکیه، عراق و افغانستان‌ پیمان عدم تجاوزي در کاخ سعدآباد تهران امضا شد که به پیمان سعدآباد معروف شد. وزیران امور خارجه افغانستان، ترکیه و عراق برای این منظور به تهران آمده بودند (در آن زمان هنوز پاکستان تاسیس نشده بود که وارد این پیمان شود). رسانه‌های آلمان پس از آغاز جنگ جهانی دوم مدعی شدند که این پیمان طبق نقشه انگلیسی‌ها منعقد شده تا رضاشاه در اجرای اندیشه «احیای ایران‌زمین»، با کمک گرفتن از آلمان و سازش با مسکو و آنکارا، درصدد ضمیمه کردن افغانستان و شرق رود دجله به ایران برنیاید. گفته می‌شود این پیمان با نقشه لندن و در پی نخستین جرقه‌های زنده‌شدن ناسیونالیسم ایرانی و با هدف کمرنگ‌کردن حقوق ایران در قراردادهایی بود که دولت تهران در جریان کوچک‌شدن قلمرو خود و از دست‌دادن اراضی و شهرهایش با همسایگان امضا کرده بود. قرارداد سعدآباد نوعی پیمان عدم تعرض میان ایران، افغانستان و ترکیه بود. با این توافق، خیال انگلستان از تلاش احتمالی ایران برای برگرداندن مناطق تاجیک‌نشین افغانستان به قلمرو وطن آسوده شد. دولت لندن از آغاز سال 1921 و پس از روی کار آمدن دولت بلشویکی روسیه درصدد برآمد که در کشورهای جنوب روسیه، ناسیونالیست‌ها بر سرکار آیند تا از پیشروی کمونیسم به سوی خاورمیانه و هندوستان جلوگیری شود و کودتای سوم اسفند 1299 به همین منظور بود ولی انتظار نداشت که این حرکت به خیزش ناسیونالیسم ایرانی و زمزمه بازگرداندن هرات و... منجر شود. مورخان معاصر در تالیفات خود، نزدیک‌شدن بعدی افغانستان به روسیه را نقشه‌ای انگلیسی به منظور رهانیدن خود از کابوس وحدت ایران و افغانستان ذکر کرده‌اند. سیاست‌های انگلستان در آسیای جنوبی عامل اصلی تجزیه ایران‌زمین و جدا شدن تدریجی افغانستان بود. موفقیت دولت انگلستان در انعقاد این پیمان انگلیسی‌ها پس از انقلاب اکتبر 1917 ‌روسیه تزاری و سقوط رومانوف‌ها و ایجاد حکومت جدید سوسیالیستی شوروی فوق‌العاده وحشت‌زده و نگران شدند. در سال‌های بین دو جنگ جهانی، انگلستان سراسر خاورمیانه را تحت نفوذ و سلطه خود داشت. تعدادی از کشورهای این منطقه مانند عراق و فلسطین و ماورای اردن از طرف جامعه ملل تحت قیمومیت انگلستان قرار گرفته بودند و تعدادی دیگر مانند مصر و عربستان سعودی در نتیجه قراردادهایی، حقوق و امتیازات خاصی برای انگلیسی‌ها قائل شده بودند. گروه سوم از کشورهای خاورمیانه نیز به‌طور غیرمستقیم زیر نفوذ انگلیسی‌ها قرار داشتند؛ مانند ترکیه و افغانستان. انگلیسی‌ها پس از جنگ جهانی اول کوشیدند تا با ایجاد حکومت‌های دست‌نشانده و قوی، یک پیمان دفاعی بین کشورهای خاورمیانه به وجود آورند و از آن به عنوان سدی برای جلوگیری از توسعه‌طلبی و نفوذ شوروی به سوی هندوستان و خلیج‌فارس و چاه‌های نفت جنوب ایران استفاده کنند، بنابراین در عرض چند سال کوشیدند اختلافات میان دولت‌های این منطقه را بتدریج برطرف و زمینه را برای انعقاد پیمان همکاری و عدم تعرض منطقه‌ای آماده کنند. با انقراض سلسله قاجار، حکومت پهلوی در ایران روی کار آمد. در ترکیه امپراتوری عثمانی از هم پاشید و آتاتورک قدرت را در دست گرفت. در عراق هم حکومت دست‌نشانده ملک‌فیصل را بر سر کار آوردند. در افغانستان هم حکومت امان‌الله را که تصور می‌کردند تحت نفوذ آنها نخواهد رفت، برداشتند تا بعد حکومتی به میل خود روی کار آورند. پس از این‌که این قبیل حکومت‌ها را به‌وجود آوردند، دولت انگلستان به این فکر افتاد که از این کشورها حلقه‌ای آهنین در جنوب روسیه به‌وجود آورد. لذا ضروری بود ‌بین ایران و ترکیه و عراق و افغانستان موجبات حسن تفاهم و دوستی فراهم شود و اختلافات بین آنان را برطرف سازند. ترکیه از جمله کشورهایی بود که ایران به روابط دوستانه با او روی آورد. برقراری روابط دوستانه با ترکیه برای ایران دستاورد بزرگی محسوب می‌شد، چرا که بر اثر همین روابط بود که آزادی مناطق شمالی ایران از سیطره کامل شوروی میسر می‌شد. ایران از طریق ترکیه دسترسی بیشتری به غرب پیدا کرد. از دیگر عوامل نزدیکی ایران به ترکیه، مساله مشترک آنان در باب ناآرامی عشایر کرد در مرزهایشان بود. پس از برقراری این روابط دوستانه بود که رضاخان بنا به دعوت رئیس‌جمهور ترکیه (مصطفی آتاتورک) در خرداد 1313 به این کشور سفر کرد. افغانستان کشور دیگری بود که میانجیگری ترکیه بر سر رفع اختلافات مرزی، روابطش با ایران در سال 1313 به نحو چشمگیری بهبود یافت. تلاش‌هایی نیز برای برقراری روابط با کشور عراق به‌رغم این‌که مشکلات و مسائل میان این دو کشور بیش از بقیه کشورها بود، صورت گرفت. بر اثر کوشش انگلیسی‌ها اختلافات مرزی ایران و ترکیه به موجب قرارداد مرزی دیماه 1310 حل و فصل شد و دولت ایران قسمتی از اراضی مجاور آرارات را به ترکیه واگذار کرد و در عوض قطعه زمین بزرگی را در کردستان گرفت. اختلافات مرزی با افغانستان نیز در نواحی خراسان و سیستان به موجب حکمیت دولت ترکیه در 27 اسفند 1312 حل شد و روابط بین دو کشور بهبود یافت. مساله مهم مورد اختلاف بین ایران و عراق، موضوع کشتیرانی اروندرود بود که در هیچ‌‌یک از عهدنامه‌های مرزی بین ایران و عثمانی، موضوع حاکمیت و تعیین خط مرزی بین دو کشور در این رود تصریح نشده بود. در این هنگام انگلیسی‌ها که برای تقویت موضع دولت‌های وابسته به خود در قبال خطر کمونیسم عجله داشتند و می‌خواستند پیمان منطقه‌ای هر چه زودتر امضا شود بسرعت زمینه‌های سازش ایران و عراق را با توجه به منافع خود فراهم کردند. اکنون دیگر زمینه انعقاد پیمان منطقه‌ای تحت سلطه انگلیس بخوبی فراهم و اختلافات میان 4 کشوری که قرار بود در پیمان مزبور شرکت کنند، برطرف شده بود و در 17 ‌تیر‌1316 وزرای خارجه ایران، افغانستان، ترکیه و عراق در کاخ سعدآباد پیمانی را امضا کردند که به پیمان سعدآباد مشهور شد. فرجام پیمان این پیمان راه به جایی نبرد، چرا که ایران در عمل تمایل به آلمان داشت که شریک شوروی بود. کارشناسان آلمانی در بسیاری از موسسات ایران از جمله راه‌‌آهن، مخابرات، حمل و نقل و اسلحه‌سازی خدمت می‌کردند. از همین‌رو ناکارآمدی پیمان مزبور در شهریور 1320 ظاهر شد، چرا که ایران از سمت شمال و جنوب مورد تجاوز قدرت‌های خارجی قرار گرفت و کشورهای هم‌پیمان نه‌تنها کمکی به ایران نکردند بلکه از اظهار تاسف هم خودداری کردند. بالاخره پیمان سعد‌آباد که با هدف حفظ کشورهای عضو در قبال خطر کمونیسم و خطرات مشابه ایجاد شده بود، با آغاز جنگ جهانی دوم و تغییر بلوک‌بندی‌ها و اتحاد انگلیس و شوروی عملاً از حیز انتفاع خارج شد و نتوانست رسالت اولیه خود را به انجام رساند و در جریان حوادث شهریور 1320 هیچ‌یک از هم‌پیمانان ایران به یاری کشور ما نشتافتند و پیمان سعد‌آباد بیهودگی خود را به اثبات رساند. حتی دولت عراق خاک خود را پایگاه حمله انگلستان به ایران قرار داد. منابع: 1ـ امینی، علیرضا؛ تاریخ روابط خارجی ایران از قاجار تا سقوط رضاشاه ـ تهران، انتشارات خط سوم، چاپ اول، 1382. 2ـ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر البرز، چاپ دوم، 1374. 3ـ صلح‌میرزایی، خدیجه؛ اسنادی از روابط ایران و ترکیه (1320 ـ 1304)، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1382. 4 ـ مکی، حسین؛ تاریخ بیست ساله ایران، ‌تهران، انتشارات علمی، ج 6، 1376. 5 ـ محمدی، منوچهر؛ مروری بر سیاست خارجی ایران دوران پهلوی، تهران، نشر دادگستر، 1377. منبع: پورتال علوم انساني منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

مفاد پیمان سعدآباد

پیمان سعدآباد همان عهدنامه عدم تعرض بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی افغانستان و دولت جمهوری ترکیه و دولت‌ پادشاهی عراق است که مشتمل بر ده ماده‌ بوده و در تاریخ ۱۷ تیر ماه ۱۳۱۶ مطابق ۸ ژوئیه ۱۹۳۷ در قصر سعدآباد به امضاء رسیده ‌است . متن عهدنامه كه در جلسه بیست و پنجم اسفند ماه 1316 به تصویب مجلس شورای‌ملی رسید به شرح زير است : عهدنامه عدم تعرض یا پیمان سعدآباد اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران اعلیحضرت پادشاه افغانستان اعلیحضرت ملک عراق و حضرت رییس جمهور ترکیه نظر به تمایلی که در فراهم ساختن موجبات حفظ روابط ودادیه و حسن تفاهم بین خود با تمام وسائل موجوده خود دارند و برای تأمین و استقرار صلح‌و امنیت در شرق نزدیک به وسیله تضمینات تکمیلیه در حدود میثاق جامعه ملل و برای کمک به صلح عمومی و برای ایفاء به وظایفی که به موجب‌عهدنامه تحریم جنگ مورخه ۲۷ اوت ۱۹۲۸ پاریس و عهود دیگر که در آنها شرکت نموده‌اند متقبل شده‌اند و تماماً با میثاق جامعه ملل و عهدنامه‌تحریم جنگ موافقت دارد. تصمیم گرفتند که این عهدنامه را منعقد نمایند و برای این منظور نمایندگان مختار خود را به قرار ذیل: اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران: جناب آقای عنایت‌الله سمیعی وزیر امور خارجه ایران. اعلیحضرت پادشاه افغانستان: جناب آقای فیض محمدخان وزیر امور خارجه افغانستان. اعلیحضرت پادشاه عراق: جناب آقای دکتر ناجی‌الاصیل وزیر امور خارجه عراق. حضرت رییس جمهور ترکیه: جناب آقای دکتر توفیق‌رشدی اراس وزیر امور خارجه ترکیه. تعیین نموده‌اند و مشارالیهم بعد از ارائه اختیارنامه‌های خود که به طور مرتب تنظیم شده بود در مقررات ذیل موافقت حاصل نمودند: ماده ۱ دول متعاهد متعهد می‌شوند که سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را تعقیب نمایند. ماده ۲ دول متعاهد معظمه صریحاً متقبل می‌شوند که مصونیت حدود مشترک یکدیگر را کاملاً محترم بشمارند. ماده ۳ دول متعاهد معظمه موافقت می‌نمایند که در کلیه اختلافات بین‌المللی که با منافع مشترک آنها مربوط باشد با یکدیگر مشورت نمایند. ماده ۴ هر یک از دول متعاهد در مقابل یکدیگر متقبل می‌شوند که در هیچ مورد خواه به تنهایی و خواه به معیت یک یا چند دولت دیگر به هیچ گونه عملیات‌متجاوزانه بر علیه یکدیگر مبادرت ننمایند. عملیات ذیل تجاوز محسوب می‌شود: اول - اعلان جنگ. دوم - تهاجم به وسیله قوای مسلح یک مملکت حتی بدون اعلان جنگ به خاک مملکت دیگر. سوم - حمله به وسیله قوای بری و بحری یا هوایی حتی بدون اعلان جنگ به خاک یا به سفاین و یا به هواپیماهای مملکت دیگر. چهارم - کمک یا همراهی مستقیم یا غیر مستقیم به متجاوز. عملیات ذیل تجاوز محسوب نخواهند شد: ۱ - اجرای حق دفاع مشروع یعنی مقاومت در مقابل یک اقدام متجاوزانه به طوری که فوقاً تعریف شد. ۲ - اقدام در اجرای ماده ۱۶ میثاق جامعه ملل. ۳ - اقدام در اثر تصمیم متخذه به توسط مجمع عمومی یا شورای جامعه ملل یا برای اجرای بند ۷ ماده (۱۵) میثاق جامعه ملل مشروط بر اینکه درمورد اخیر این اقدام بر ضد دولتی به عمل بیاید که بدواً مبادرت به تجاوز نموده باشد. ۴ - مساعدت به دولتی که مورد حمله و تهاجم یا اعلان جنگ یکی از دول متعاهد برخلاف مقررات عهدنامه تحریم جنگ مورخه ۲۵ اوت ۱۹۲۸‌پاریس واقع شده باشد. ماده ۵ هر گاه یکی از دول متعاهد معتقد شود که ماده چهارم این عهدنامه نقض و یا در شرف نقض می‌باشد بلافاصله موضوع را در پیشگاه شورای جامعه ملل‌مطرح خواهد ساخت. مقررات مذکوره در فوق لطمه‌ای به حق دولت مزبور دائر به اتخاذ هر گونه رویه که در این موقع لازم بداند وارد نخواهد ساخت. ماده ۶ هر گاه یکی از دول متعاهد بر علیه دولت ثالثی مبادرت به تجاوز نماید طرف دیگر می‌تواند بدون اطلاع قبلی این عهدنامه را نسبت به متجاوز فسخ‌بنماید. ماده ۷ هر یک از دول متعاهد متقبل می‌شوند که در حدود سرحدات خود از تشکیل و یا عملیات دستجات مسلح و از ایجاد هر گونه هیأت و یا تشکیلات‌دیگری برای تخریب مؤسسات موجوده و یا برای اختلال نظم و امنیت هر قسمتی از خاک متعاهد دیگر (‌سرحدی یا غیر سرحدی) و یا برای واژگون‌ساختن طرز حکومت طرف دیگر جلوگیری نمایند. ماده ۸ نظر به اینکه دول متعاهد میثاق عمومی تحریم جنگ مورخه ۲۷ اوت ۱۹۲۸ را به رسمیت شناخته‌اند و به موجب میثاق مزبور تسویه یا حل هر گونه‌اختلاف یا تنازع (‌قطع نظر از کیفیت یا منشأ آن) که ممکن است بین آنها بروز نماید باید فقط به وسائل مسالمت‌آمیز به عمل آید این مقررات را تأییدنموده و اعلام می‌دارند که به هر طریق مسالمت‌آمیزی که برای این منظور فعلاً بین دول متعاهد موجود و یا در آتیه موجود شود متوسل خواهند شد. ماده ۹ هیچ یک از مواد این عهدنامه نمی‌تواند به هیچ وجه تعهداتی را که دول متعاهد به موجب میثاق جامعه ملل متقبل شده‌اند تضعیف نماید. ماده ۱۰ این عهدنامه که به زبان فرانسه نوشته شده در چهار نسخه به امضاء رسیده و هر یک از دول متعاهد دریافت یک نسخه آن را اعتراف می‌نمایند برای‌مدت پنج سال منعقد می‌گردد. در انقضاء این مدت عهدنامه مزبور به جز در موردی که یکی از دول متعاهد با اطلاع قبلی شش ماه فسخ آن را اعلام نماید برای پنج سال دیگر به خودی‌خود تجدید خواهد شد و این عمل مرتباً تکرار می‌شود تا آنکه یک یا چند دولت متعاهد فسخ آن را با اطلاع قبلی شش ماه اعلام دارند. این عهدنامه در صورتی هم که به توسط یکی از دول متعاهد فسخ شود بین دول متعاهد دیگر معتبر خواهد بود. این عهدنامه به توسط هر یک از دول متعاهد بر طبق مقررات قانون اساسی آن مملکت به تصویب خواهد رسید و در جامعه ملل به توسط رئیس دارالانشاء ثبت خواهد شد و از رییس دارالانشاء تقاضا خواهد شد که آن را با اطلاع سایر دول عضو جامعه برساند اسناد تصویب آن به توسط هر یک از دول‌متعاهد به دولت ایران تسلیم خواهد گردید به محض اینکه اسناد تصویب از طرف دو دولت متعاهد تسلیم شده این عهدنامه بین آن دو دولت به موقع‌اجراء گذارده خواهد شد و راجع به دولت ثالث وقتی به موقع اجرا گذارده می‌شود که دولت مزبور اسناد تصویب آن را تسلیم نماید و به همین قسم درمورد دولت چهارم نیز رفتار خواهد شد به محض تسلیم هر یک از اسناد تصویب مراتب به فوریت به توسط دولت ایران به تمام امضاکنندگان این‌عهدنامه اشعار خواهد شد. در کاخ سعدآباد (‌تهران) ۱۷ تیر ماه ۱۳۱۶ عهدنامه عدم تعرض موسوم به پیمان سعدآباد منعقده بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت افغانستان و دولت جمهوری ترکیه و دولت عراق به شرح بالادر جلسه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۱۶ تصویب شده‌است. رییس مجلس شورای ملی - حسن اسفندیاری منبع: http://mashruteh.org/wiki منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

فرایند شكل گیری و متن پیمان سعدآباد

سید ابوالحسن توفیقیان سیاست خارجی ایران قبل از جنگ جهانی دوم و در زمان رضاخان، برمبنای استوار ساختن موقعیت خود در برابر دو قدرت شوروی و انگلیس بود. در همین راستا می‌توان نزدیکی ایران به آلمان را در دوره رضا خان تحلیل کرد. اما این سیاست (یعنی استوار سازی در مقابل دو قدرت بزرگ شوروی و انگلیس)‌ تنها با نزدیکی به آلمان تحقق پیدا نمی‌کرد، به همین خاطر رضاخان برقراری روابط دوستانه با دولت‌های همجوار و قدرت‌های منطقه‌ای را در دستور کار قرار داد. از سال 1314 ش دولت ایران به فکر ایجاد اتحادی در منطقه می افتد. نخستین بار این موضوع با وزرای خارجه ترکیه و عراق در میان گذاشته می شود و طرح عهدنامه عدم تعرض تهیه می گردد. در مهرماه همان سال همزمان با برگزاری اجلاس مجمع عمومی جامعه ملل در ژنو این طرح به وزرای خارجه ترکیه و عراق پیشنهاد می شود و سپس در تاریخ 9 مهرماه 1314 در همانجا به پاراف نمایندگان سه کشور می رسد. [1] دولت افعانستان نیز در آبان 1314 موافقت خود را با پیوستن به پیمان مذکور به صورت کتبی به دولت ایران اطلاع می دهد [2] و بدین ترتیب در 17 تیر 1316، با حضور عنایت الله سمیعی، رشدیه اراس، ناجی الاصیل و فیض محمدخان وزرای خارجه ایران، ترکیه، عراق و افغانستان پیمان عدم تعرض در کارخ سعد آباد تهران به امضاء می رسد. [3] این پیمان در اسفند 1316 به تصویب مجلس شورای ملی و در تاریخ 21 فروردین 1317 به امضاء رضاخان رسید و سرانجام در سوم خرداد 1317 (ژوئن 1938) حکم مبادله نسخه مصوبه عهدنامه عدم تعرض بین دول طرف قرارداد صادر گردید. [4] به مناسبت امضای پیمان مزبور, از طرف رضاخان تلگراف های تبریکی در تاریخ 19 تیر ماه 1316 به محمدشاه پادشاه افغانستان, ملک غازی پادشاه عراق و مصطفی آتاتورک رئیس جمهوری ترکیه مخابره شد. [5] این عهدنامه به نام های «عهدنامه عدم تعرض»، «پیمان سعدآباد» و «پیمان چهارگانه شرقی» نامیده شده است. [6] مفاد پیمان سعدآباد • «ماده1- دول متعاهد متعهد می شوند که سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را تعقیب نمایند؛ • ماده2- دول متعاهد معظمه صریحاً متقبل می شوند که مصونیت حدود مشترک یکدیگر را کاملاً محترم بشمارند. • ماده3- دول متعاهد معظمه موافقت می‌نمایند که در کلیه اختلافات بین المللی که با منافع مشترک آنها مربوط باشد با یکدیگر مشورت نمایند. • ماده4- هر یک از دول متعهد در مقابل یکدیگر متقبل می شوند که در هیچ مورد خواه به تنهایی و خواه به معیت یک یا چند دولت و دیگر به هیچ گونه عملیات متجاوزانه بر علیه یکدیگر مبادرت ننمایند. عملیات ذیل تجاوز محسوب می‌شوند: اول: اعلان جنگ. دوم: تهاجم بوسیله قوای مسلح یک مملکت حتی بدون اعلان جنگ به خاک مملکت دیگر. سوم: حمله به وسیله قوای بّری و بحری یا هوایی حتی بدون اعلان جنگ به خاک یا به سفاین و یا هواپیمای مملکت دیگر. چهارم: کمک یا همراهی مستقیم و یا غیر مستقیم به متجاوز. عملیات زیر تجاوز محسوب نخواهد شد: 1- اجرای حق دفاع مشروع یعنی مقاومت در مقابل یک اقدام متجاوزانه به طوری که فوقاً تعریف شد. 2- اقدام در اجرای ماده 16 میثاق جامعه ملل. 3- اقدام در اثر تصمیم متخذه توسعه مجمع عمومی و یا شورای جامعه ملل یا برای اجرای بند 7 ماده 15 میثاق جامعه ملل و مشروطه بر اینکه در مورد اخیر این اقدام بر ضد دولتی به عمل بیاید که بدواً مبادرت به تجاوز کرده باشد. 4- مساعدت به دولتی که مورد حمله و تهاجم یا اعلان جنگ یکی از دول متعاهد بر خلاف مقررات عهد‌نامه تحریم جنگ مورخه 27 اوت 1928 پاریس واقع شده باشد. • ماده 5- هر گاه یکی از دول متعاهد معتقد شود که ماده چهارم این عهدنامه نقض یا در شرف نقض می باشد، بلافاصله موضوع را در پیشگاه شورای جامعه ملل مطرح خواهد ساخت. مقررات مذکور در فوق لطمه ای به حق دولت مزبور دایر به اتخاذ هرگونه رویه ای که در این موقع لازم بداند، وارد نخواهد ساخت. • ماده 6- هرگاه یکی از دول متعاهد بر علیه دولت ثالثی مبادرت به تجاوز نماید، طرف دیگر می تواند بدون اطلاع قبلی این عهدنامه را نسبت به متجاوز فسخ نماید. • ماده 7- هر یک از دول متعاهد متقبل می شوند که در حدود سرحدات خود از تشکیل و یا عملیات دسته جات مسلح و از ایجاد و هرگونه هیئت و یا تشکیلات دیگری برای تخریب مؤسسات موجود و یا برای اختلال نظم و امنیت هر قسمتی از خاک متعاهد دیگر (سر حدی یا غیر سرحدی) و یا برای واژگون ساختن طرز حکومت طرف دیگر جلوگیری نمایند. • ماده 8- نظر به اینکه دول متعاهد میثاق عمومی تحریم جنگ مورخه 27 اوت 1928 را به رسمیت شناخته اند و به موجب میثاق مزبور تسویه و یا حل هرگونه اختلاف یا تنازع که ممکن است بین آنها بروز نماید فقط به وسایل مسالمت آمیز به عمل آید. «این مقررات را تأیید و اعلام می دارند که به هر طریق مسالمت آمیزی که برای این منظور فعلاً بین دول متعاهد موجود و یا در آیته موجود باشد، توسل خواهند شد. • ماده 9- هیچ یک از مواد این عهدنامه نمی تواند به هیچ وجه تعهداتی را که دول متعاهد به موجب میثاق جامعه ملل متقبل شده اند، تضعیف نمایند. • ماده 10- پیمان مذکور برای مدت 5 سال منعقد گردید. در انقضاء این مدت مزبور به جز در مواردی که یکی از دول متعهد با اطلاع قبلی شش ماهه فسخ آنرا اعلام نماید، برای مدت 5 سال دیگر بخودی خود تجدید خواهد شد و این عمل مرتباً تکرار می شود تا آنکه یک یا چند دولت متعهد، فسخ آن را با اطلاع قبلی شش ماهه اعلام دارند.» [7] عوامل موثر در شکل‌گیری پیمان سعدآباد از جمله عوامل موثر در شکل‌گیری این پیمان، قدرت‌های بزرگ وقت بود که در بخش بعد به آنها پرداخته خواهد شد. در کنار قدرت‌های بزرگ، عوامل دیگری نیز در شکل‌گیری این پیمان نقش آفرینی کردند که در اینجا به آن اشاره خواهد شد. دولت ایران به‌عنوان مبتکر این پیمان، انعقاد پیمان سعدآباد را در راستای مقابله با گسترش کمونیسم و گسترش همکاری‌ها با انگلستان و توسعه مناسبات با کشورهای همسایه و کسب وجهه منطقه‌ای در دستور کار قرار داد. شکل‌گیری این پیمان برخی از مشکلات و مسائل دوجانبه میان ایران و کشورهای همسایه را توانست حل و فصل کند که همین عامل نقش مهمی را در شکل‌گیری این پیمان برای کشورهای عضو و به خصوص ایران ایفا کرد. [8] برقراری روابط دوستانه با ترکیه برای ایران دستاورد بزرگی محسوب می‌شد، چرا که در اثر همین برقراری روابط بود که آزادی مناطق شمالی ایران از سیطره کامل شوروی میسر می‌شد. ایران از طریق ترکیه دسترسی بیشتری به غرب پیدا کرد. [9] از این روی انگیزه‌ای دوچندان برای پیگیری و شکل‌گیری این پیمان داشتند. از دیگر عوامل نزدیکی ایران به ترکیه باید به مسئله مشترک این دو کشور در باب ناآرامی عشایر «کرد» در مرزهایشان اشاره کرد. [10] بنابراین «رهایی از کمونیسم»، «دسترسی آسانتر و بیشتر به غرب»، «استقرار امنیت در مناطق مرزی» عوامل عمده ای بود که ایران را به سمت ترکیه کشاند. پس از استقرار این روابط دوستانه بود که رضاخان بنا به دعوت رئیس جمهور ترکیه(مصطفی آتاتورک) در خرداد 1313 به این کشور سفر کرد. [11] دولت ترکیه در جریان انعقاد این قرارداد نیز سه هدف را دنبال می کرد. اولین هدف مقابله با دو خطر عمده «کمونیسم» [12] و «فاشیست ها» بود. در دهه 1920 – 1930 دو خطر عمده تهاجم کمونیسم از سوی شوروی و حمله فاشیست‌ها از جناح مصر و سوریه، نظام سیاسی ترکیه را تهدید می کرد. لذا به منظور خنثی نمودن این دو خطر از اتحاد ایران، عراق، سوریه و مصر استقبال نمود. رعایت ملاحظات ابرقدرت ها، دومین هدفی بود که ترکیه در این پیمان دنبال می‌کرد. ملاحظات سیاسی ناشی از همسایگی با شوروی و رابطه با انگلستان در مواضع ترکیه تاثیرگذار بوده است. از این‌روی، شکل‌گیری چنین پیمانی و پیوستن به آن می‌توانست از جمله اهدافی باشد که ترکیه در دستور کار خود قرار دهد. سومین هدف ترکیه نیز گسترش با کشورهای همسایه بود که از این طریق نیز تامین می‌شد. افغانستان دیگر کشوری بود که ایران با توجه به سیاست مذکور و با میانجی‌گری ترکیه بر سر رفع اختلافات مرزی, روابطش با ایران در سال 1313 به نحو چشمگیری بهبود یافت. [13] در مجموع، مشکلات مرزی ایران و افغانستان به حکمیت محول شد و مساله آب هیرمند که موضوع مشاجره گسترده ای میان این دو کشور بود در رابطه با این پیمان حل و فصل شد و در 1938 به نتیجه رسید. همزمان با پیمان سعدآباد عهدنامه سرحدی بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق و عهدنامه تسویه مسالمت آمیز اختلافات و همچنین عهدنامه مودت بین ایران و عراق مبادله شد. [14] چشم انداز و تصور ایجاد چنین فوایدی برای پیمان سعدآباد، می توانست به تنهایی عامل موثری باشد که طرفین رضایت خود را در پیرامون پیمان سعدآباد و انعقاد یک چنین تفاهم نامه ای اعلام دارند. نقش قدرت های بزرگ در شكل گیری پیمان: برخی این پیمان را ساخته پرداخته دست بریتانیا دانسته‌اند و معتقدند که ایران در این دوره تحت نفوذ استعمار انگلیس بوده و انگلیسی ها همواره از نفوذ روسها به کشورهای تحت سلطه خود هراس داشتند و به دنبال بستن راه نفوذ آنها در منطقه بودند. [15] و به خاطر همین طرح چنین انعقاد قراردادی را در دستور کار قراردادند. برخی دیگر نیز دست شوروی را در انعقاد این پیمان مشاهده می کنند و عده ای دیگر انعقاد پیمان سعدآباد را نتیجه ذکاوت و دور اندیشی دولت های متعاهد دانسته اند. [16] فارغ از اینکه کدام یک از تحلیل های فوق را بپذیریم، باید نقش عمده ای برای قدرت های بزرگ وقت که همان انگلیس و روسیه است در شکل گیری این پیمان قائل شویم. از این روی ذیلا سعی می شود که به نقش این دو کشور به صورت جداگانه پرداخته شود. انگلستان و پیمان سعدآباد پس از انقلاب اکتبر و توجه سردمداران حزب کمونیست شوروی به شرق، خصوصا دو کشور هندوستان و ایران، دلهره شدید در کشورهای استعمارگر به سرکردگی انگلستان ایجاد نمود. در ماه‌های آخر سال 1920 باکو میهماندار نخستین کنگره خلق شرق بود. در این کنگره زینوویف رئیس کنگره در نطق خود اعلام کرد: «رفقا در گذشته راجع به پیکار مقدس بسیار شنیده‌اید ولی شما ای کسانی که برای اولین بار در کنگره خلق شرکت می‌کنید، باید پیکار اصیل مقدس را علیه سرمایه‌داری غارتگر انگلیس و فرانسه در همه جا آغاز کنید» [17] در این کنگره رهبر کمونیست‌های مجارستان می‌گوید: « هیچ دشمنی برای شما خطرناک نیست، هیچ کس قادر نیست نیروی کارگران و دهقانان ایران و ترکیه و هندوستان را اگر به شوروی بپیوندند از حرکت بازدارد. روسیه در محاصره دشمنان بود ولی اکنون قادر است سلاح‌هایی تولید کند که هندوستان، ایران و دهقانان آناتولی را با آن مجهز نماید و آنان را به سوی مبارزه همگانی و پیروزی راهبری کند.» [18] در همین سال‌ها یک نویسنده بلشویک به نام ترویانوسکی ضمن شرح نقش دقیق ایران در سیاست خارجی شوروی می‌نویسد: «هند هدف اصلی ماست. ایران تنها جاده‌ای ست که راه هندوستان را به روی ما می‌گشاید. انقلاب ایران کلید انقلاب شرق است. همان‌گونه که کانال سوئز و مصر کلید تسلط انگلستان بر تمامی شرق به‌شمار می‌رود، ایران کانال سوئز انقلاب است.» [19] مجموعه برنامه‌ریزی‌ها و اقدامات دولت شوروی قبل ازاین که دولت‌های منطقه را تحریک کند، زنگ خطر را برای انگلستان به صدا در آورد. انگلستان نیز در مقابل این قبیل موضع‌گیری‌های شوروی که تهدید کننده منافعش بوده است، سیستم امنیتی متشکل از چهارکشور افغانستان، ایران، ترکیه و عراق را در چارچوب یک پیمان چندجانبه گامی مهم به‌حساب می‌آورد. از دیگر عواملی که سبب شد انگلستان در شکل‌گیری این پیمان نقش ایفا کند، مقابله با نفوذ آلمان‌ها بود. در دهه سوم و چهارم قرن بیست، دولت آلمان همواره در سیاست خارجی کشورهای ضعیف به‌عنوان نیروی سوم، جهت تعدیل فشارهای شوروی و انگلیس مورد توجه قرار می‌گرفته است و این موضوع تا زمان ظهور آمریکا به عنوان قدرت جدید قابل مشاهده بوده است. وجود تمایلات شخصی رضاخان به نظام حکومتی آلمان و وجهه مثبتی که آلمان در مقایسه با انگلستان و شوروی بعد از قرارداد 1907 در نزد افکار عمومی ایران دارا بود و نیاز آلمان به بازارهای امن باعث شد که آلمان‌ها نفوذ خود را که از اواخر قرن نوزدهم آغاز کرده بودند در دهه 1930 به اوج برسانند، تا جایی‌که در این دهه حدود یک سوم تجارت خارجی ایران با آلمان بوده است. چنین واقعیتی در ایران آن روز، مسئله ای خطرناک برای انگلستان به حساب می‌آمد. از این‌رو این پیمان می‌توانست سازوکاری جهت مقابله و کنترل سیاست‌های توسعه‌طلبانه آلمان در منطقه به‌حساب آید. شوروی و پیمان سعدآباد اگرچه پیمان سعدآباد با هدف مسدود کردن روزنه های توسعه کمونیسم و محاصره شوروی طراحی شده بود، اما اوضاع حاکم بر جهان ایجاد کرد که شوروی نیز با شکل گیری این پیمان مخالفت آشکار نکند. توضیح آنکه خطر هجوم ایتالیا به خاورمیانه و منافع امپریالیزم انگلستان و شوروی در منطقه جدی محسوب می شد. ایجاد اتحادی در منطقه اقدامی پیشگیرانه در مقابل این خطر تلقی می‌شود. فرجام پیمان بالاخره پیمان سعدآباد که با هدف حفظ کشورهای عضو در قبال خطر کمونیسم و خطرات مشابه ایجاد شده بود. با آغاز جنگ جهانی دوم و تغییر بلوک بندیها و اتحاد انگلیس و شوروی عملاً از حیز انتفاع خارج شد و نتوانست رسالت اولیه خود را به انجام برساند؛ چرا كه ایران از سمت شمال و جنوب مورد تجاوز قدرت های خارجی قرار گرفت و كشورهای هم پیمان نه تنها كمكی به ایران نكردند بلكه از اظهار تاسف هم خودداری كردند. [20] مهمترین علت شکست این پیمان را می توان در این دانست که پیمان مزبور، معاهده ای برآمده از اراده دولت‌های مستقل و قوی نبود که بتواند در مواقع حساس و لحظات سرنوشت‌ساز به اتخاذ تدابیر مستقل و مناسب در جهت منافع اعضاء بپردازد. همین عدم استقلال کافی و وابستگی به قدرت‌های دیگر این معاهده را بیش از پیش ناکارآمد و ضعیف می‌نمود به‌شکلی که به تبع منافع انگلستان در منطقه و جهان دست خوش تغییر رویه می‌شد. منبع: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

زیانهای ایران در پیمان سعدآباد

اسدی راد ایران، قبل از جنگ جهانی دوم، تحت نفوذ سیاست استعماری انگلیس بود و قدرت متمرکز رضاخان، اداره مملکت را با استبداد تمام برعهده داشت. با روی کار آمدن آتاتورک در ترکیه، با تحریک انگلستان و برای این که شوروی در حلقه محاصره قرار داشته باشد، در هفدهم تیرماه 1316 ش برابر با هشتم ژوئیه 1937 م، پیمان دوستی و عدم تجاوز بین ایران، ترکیه، افغانستان و عراق در کاخ سعدآباد تهران به امضا رسید. به موجب این پیمان، این دولت‌ها متعهد شدند که سیاست خارجی هماهنگی داشته باشند و در مقابله با خطر کمونیسم که هر یک از دولت‌های آنان را تهدید کند، همدیگر را مورد حمایت قرار دهند. همچنین دولت‌های عضو ضمن این که نباید در امور داخلی هم دخالت کنند، باید در کلیه اختلافات بین المللی که با منافع آنان مربوط است، مشورت نمایند و علیه هم عملیات تجاوزکارانه نداشته باشند؛ اما درعمل، این پیمان، توخالی و پوچ بود و ایران خود همکاری وسیعی با آلمان که شریک شوروی بود، داشت و کارشناسان آلمانی در مؤسسات بسیاری در ایران خدمت می‌کردند. پیمان سعدآباد هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و به نفع کشورهای ترکیه، افغانستان و عراق بود، زیرا قسمتی از ارتفاعات آرارات که دارای موقعیت سوق‌الجیشی مهمی بود به ترکیه واگذار شد. در تعیین خط مرزی ایران و عراق نیز رضاشاه منابع نفتی غرب ایران و نصف اروند رود را که طبق اصول و مقررات بین‌المللی خط تالوک است به عراق واگذار کرد تا از بابت عبور کشتی‌های نفتکش از آبادان، ایران مبالغ هنگفتی به دولت عراق تحت‌الحمایه انگلیس بپردازد. با این حال پس از امضای پیمان سعدآباد، رضاشاه طی نطقی که به مناسبت افتتاح دوره یازدهم مجلس شورای ملی ایراد کرد، با هدف سرپوش نهادن بر ضعف خود در این پیمان گفت: «پیمان سعدآباد در مشرق‌زمین بی‌سابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است، مدد بزرگی به بقای صلح جهان خواهد بود!» منبع: http://dirinerooz.blogfa.com/post/232 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

زمینه‌های شکل‌گیری پیمان سعدآباد

سیاست خارجی ایران قبل از جنگ جهانی دوم و در زمان رضاخان، بر مبنای استوار ساختن موقعیت خود در برابر دو قدرت شوروی و انگلیس بود. در همین راستا، می‌توان نزدیکی ایران به آلمان را در دوره رضاخان تحلیل کرد؛ اما، این سیاست (یعنی استوار سازی موقعیت در مقابل دو قدرت بزرگ شوروی و انگلیس) تنها با نزدیکی به آلمان تحقق پیدا نمی‌کرد، به همین خاطر رضاخان برقراری روابط دوستانه با دولت‌های همجوار و قدرت‌های منطقه‌ای را در دستورکار قرار داد و در ادامه همبن سیاست بود که پیمان سعدآباد منعقد شد. کشورهای عضو پیمان (ایران، ترکیه، افغانستان، عراق): ترکیه یکی از جمله کشورهایی بود که ایران به روابط دوستانه با او روی آورد. برقراری روابط دوستانه با ترکیه برای ایران دستاورد بزرگی محسوب می‌شد، چرا که در اثر همین برقراری روابط بود که آزادی مناطق شمالی ایران از سیطره کامل شوروی میسر می‌شد. ایران از طریق ترکیه دسترسی بیشتری به غرب پیدا کرد. از دیگر عوامل نزدیکی ایران به ترکیه مسئله مشترک آنان در باب ناآرامی عشایر کرد، در مرزهایشان بود. پس از استقرار این روابط دوستانه بود که رضاخان بنا به دعوت رئیس جمهور ترکیه (مصطفی آتاتورک) در خرداد 1313 به این کشور سفر کرد. افغانستان دیگر کشوری بود که ایران با توجه به سیاست مذکور با میانجی‌گری ترکیه بر سر رفع اختلافات مرزی، روابطش با ایران در سال 1313 به نحو چشم‌گیری بهبود یافت. تلاش‌هایی نیز برای برقراری روابط با کشور عراق، علی‌رغم اینکه مشکلات و مسائل میان این دو کشور بیش از بقیه کشورها بود، صورت گرفت. در مجموع سیاست حسن روابط با کشورهای همسایه در تیرماه 1316 با انعقاد پیمانی امنیتی میان کشورهای مذکور به نتیجه رسید که به پیمان سعدآباد معروف گردید. به مناسبت امضای پیمان مزبور، از طرف رضاخان تلگراف‌های تبریکی در تاریخ 19 تیرماه 1316 به محمدشاه پادشاه افغانستان، ملک غازی پادشاه عراق و مصطفی آتاتورک رئیس جمهوری ترکیه مخابره شد. اهداف پیمان: طی این قرارداد دولت‌های عضو، ضمن تعهد در مقابله با خطر کمونیسم و همچنین تعهد بر عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر، قید کردند که در کلیه اختلافات بین‌المللی که با منافع آنها در ارتباط بود، مشورت بکنند و علیه یکدیگر، عملیات متجاوزانه‌ای انجام ندهند. نقش قدرت‌های بزرگ در شکل‌گیری پیمان: برخی این پیمان را ساخته و پرداخته دست بریتانیا دانسته و معتقدند که ایران در این دوره تحت نفوذ استعار انگلیس بوده و انگلیسی ‌ها همواره از نفوذ روسها به کشورهای تحت سلطه خود هراس داشتند و به دنبال بستن راه نفوذ آنها در منطقه بودند؛ و به خاطر همین طرح انعقاد چنین قراردادی را در دستور کار قرار دادند. برخی دیگر نیز دست شوروی را در انعقاد این پیمان مشاهده می‌کنند و عده‌ای دیگر انعقاد پیمان سعدآباد را نتیجه ذکاوت و دوراندیشی دولت‌های متعاهد دانسته‌اند. فرجام پیمان: در عمل، این پیمان راه به جایی نبرد، چرا که ایران در عمل تمایل به آلمانی داشت که شریک شوروی بود. کارشناسان آلمانی در بسیار از مؤسسات ایران، از جمله راه‌ آهن، مخابرات، حمل و نقل و اسلحه سازی خدمت می‌کردند. از همین رو،ناکارآمدی پیمان مزبور در شهریور 1320 ظاهر گشت. چرا که ایران از سمت شمال و جنوب مورد تجاوز قدرت‌های خارجی قرار گرفت و کشورهای هم پیمان نه تنها کمکی به ایران نکردند بلکه از اظهار تآسف هم خودداری کردند. منابع: 1- نوری اسفندیاری، فتح الله؛ رستاخیز ایران، تهران، ابن سینا، 1336، صص 702 – 701 و صص 394 – 392 و صص 495 – 493. 2- مختاری، حبیب‌الله؛ تاریخ بیداری ایران، تهران، 1326، ص 484 – 482. 3- توکلی، احمد؛ روابط سیاسی ایران و افغانستان، تهران، 1377، ص 81 و صص 105 – 100. 4- صلح میرزایی، خدیجه؛ اسنادی از روابط ایران و ترکیه (1320 – 1304)، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1382، ص 78. 5- مدنی، سیدجلال الدین؛ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1361، ص 125. 6- مکی، حسین؛ تاریخ بیست ساله ایران، ‌تهران، انتشارات علمی، ج 6، 1376، ص 390. منبع: http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=29009 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

در صفحه اول روزنامه اطلاعات پیمان سعد آباد

ایران، قبل از جنگ جهانی دوم، تحت نفوذ سیاست استعماری انگلیس بود و قدرت متمرکز رضاخان، اداره مملکت را با استبداد تمام برعهده داشت. با روی کار آمدن آتاتورک در ترکیه، با تحریک انگلستان و برای این که شوروی در حلقه محاصره قرار داشته باشد، در هفدهم تیرماه 1316 ش برابر با هشتم ژوئیه 1937 م، پیمان دوستی و عدم تجاوز بین ایران، ترکیه، افغانستان و عراق در کاخ سعدآباد تهران به امضا رسید. به موجب این پیمان، این دولت‌ها متعهد شدند که سیاست خارجی هماهنگی داشته باشند و در مقابله با خطر کمونیسم که هر یک از دولت‌های آنان را تهدید کند، همدیگر را مورد حمایت قرار دهند. همچنین دولت‌های عضو ضمن این که نباید در امور داخلی هم دخالت کنند، باید در کلیه اختلافات بین المللی که با منافع آنان مربوط است، مشورت نمایند و علیه هم عملیات تجاوزکارانه نداشته باشند؛ اما درعمل، این پیمان، توخالی و پوچ بود و ایران خود همکاری وسیعی با آلمان که شریک شوروی بود، داشت و کارشناسان آلمانی در مؤسسات بسیاری در ایران خدمت می‌کردند. پیمان سعدآباد هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و به نفع کشورهای ترکیه، افغانستان و عراق بود، زیرا قسمتی از ارتفاعات آرارات که دارای موقعیت سوق‌الجیشی مهمی بود به ترکیه واگذار شد. در تعیین خط مرزی ایران و عراق نیز رضاشاه منابع نفتی غرب ایران و نصف اروند رود را که طبق اصول و مقررات بین‌المللی خط تالوک است به عراق واگذار کرد تا از بابت عبور کشتی‌های نفتکش از آبادان، ایران مبالغ هنگفتی به دولت عراق تحت‌الحمایه انگلیس بپردازد. پس از امضای پیمان سعدآباد، رضاشاه طی نطقی که به مناسبت افتتاح دوره یازدهم مجلس شورای ملی ایراد کرد، گفت: «پیمان سعدآباد در مشرق‌زمین بی‌سابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است، مدد بزرگی به بقای صلح جهان خواهد بود.» منبع: http://grohetarikh.blogfa.com/post/51 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

پيمان سعدآباد و روابط ايران و تركيه

سعيد خرازي امپراتوری عثمانی، از اهمیت و جایگاه ویژه‌ای در روابط خارجی ایران برخوردار بود. توسعه‌طلبیهای امپراتوری سنّی عثمانی، در کنار قدرت‌گرفتن صفویان شیعی در ایران، به‌تدریج این دو قدرت بزرگ آن زمان را رویاروی یکدیگر قرار داد. درگیریها و جنگهای متعددی میان دو کشور به‌وقوع پیوست و در نتیجه این جنگها، معاهدات و قراردادهای مهمی منعقد گردیدند که در تاریخ روابط دو کشور نقش اساسی ایفا می‌کنند. مهمترین نقطه عطف، شکل‌گرفتن سلطنت پهلوی در ایران و حکومت کمال آتاتورک در کشور جدید ترکیه بود که این دو کشور را در فرایند نظم جهانی دوشادوش یکدیگر قرار داد و این همگرایی علیرغم پابرجاماندن بسیاری از اختلافات، تا پایان سلطنت پهلوی ادامه داشت. نزدیکی و شباهت رضاخان و آتاتورک به یکدیگر و خواست دول قدرتمند، باعث گردید ایران و ترکیه از مخاصمه و جنگجویی علیه یکدیگر به همگرایی و دوستی تمایل یابند و اگرچه سایه سوءظن و بدگمانی همچنان بر روابط خارجی دو کشور حاکم بود، اما از هم‌پیمانی و همراهی آنها با یکدیگر در حمایت از منافع غرب چیزی نمی‌کاست. در مقاله زیر روابط تاریخی دو کشور ایران و ترکیه، به‌ویژه در دوره حکومت پهلوی اول و دوم، مورد بررسی قرار گرفته است. در بررسی تاریخ روابط ایران و عثمانی متوجه می‌گردیم که این دو کشور در قرن نوزدهم تحت‌تاثیر فرایند اصلاحات جهانی ازیک‌سو و نیز حضور دو قدرت بزرگ انگلیس و روسیه در منطقه، در کل اوضاع داخلی و خارجی مشابهی را تجربه می‌کردند و در مواردی از اوضاع یکدیگر متاثر بودند؛ به‌ویژه تاثیرپذیری ایران از روند تحولات و اصلاحات در عثمانی به تبع متاثرشدن برخی مقامات ایرانی در زمان قاجار از این روند، در شکل‌گیری روابط فیمابین نقش قابل‌توجهی داشته است. الف‌ــ اوضاع داخلی روند تحولات داخلی ایران و عثمانی از ابتدای قرن نوزدهم تا شروع جنگ جهانی اول ضمن‌آنکه شباهت زیادی به یکدیگر دارد، متاثر از یکدیگر نیز می‌باشد. هر دو کشور در بدو ورود به مقطع جدید (قرن نوزدهم) قدرت خود را در سطح بین‌المللی از دست داده بودند و در بعد داخلی از تحولات ناشی از انقلاب فرانسه متاثر شدند. سلاطین قاجار در نیمه اول قرن نوزدهم سعی داشتند با جلب حمایت علما و نزدیک‌کردن خودشان به آنان، از نفوذشان در میان مردم استفاده کرده و جنبه تقدس حکومت را همچنان حفظ کنند. در بین شاهان قاجار فتحعلی‌شاه توجه زیادی به ساختن و بازسازی اماکن متبرکه نشان می‌داد و توجه به مسائل مذهبی از جمله سیاستهای شاهان قاجار به‌شمار می‌رفت. علیرغم توجه به مذهب، از اواسط قرن نوزدهم شاهان قاجار با دو موج اصلاح‌طلبی از درون و بیرون نظام حکومتی مواجه شدند که جریان اصلاح‌طلبی از بیرون در اواخر قرن نوزدهم حالت رادیکالی به خود گرفت. افزایش سفرهای شهروندان ایرانی به خارج از کشور خصوصا به اروپا از جمله تحولات مهم در این قرن به‌شمار می‌رود. کسانی‌که شوق سفر به اروپا و مناطقی چون قفقاز و عراق و هند را داشتند به چهار گروه عمده تقسیم می‌شدند: ۱ــ تجار ۲ــ دیپلماتها ۳ــ محصلین ۴ــ مهاجرین. این افراد عمدتا در بازگشت به کشور تاثرات خودشان را از پیشرفتهای صورت‌گرفته در فرنگ به کشور منتقل کرده و آتش اصلاح‌طلبی در داخل را شعله‌ورتر می‌ساختند. علاوه‌براین در داخل کشور نیز اصلاح‌طلبانی وجود داشتند که تلاش می‌کردند در ساختار حکومت بنیانهای جدیدی را پی‌ریزی کنند و با الگو‌برداری از روش اروپائیها، کشور را در مسیر توسعه و پیشرفت قرار دهند. در راس این افراد، عباس‌میرزا و امیرکبیر قرار داشتند. تاثرات عباس‌میرزا از پیشرفتهای صورت‌گرفته در روسیه و عثمانی و اقامت چهارساله امیرکبیر در عثمانی روند اصلاحات را در داخل کشور عملا تسریع نموده بود. اگر حضور این افراد را در داخل کشور و حکومت به‌عنوان پایه‌گذاران روند اصلاح‌طلبی قلمداد کنیم، با رفتن سپهسالار از قدرت، حرکت اصلاح‌طلبی در داخل، جای خود را به حرکتهای اصلاح‌طلبانه رادیکالی در خارج داد و موجب شد فشارهای اصلاح‌طلبی از خارج افزایش بیشتری یابد. در مقایسه با وضعیت اشاره‌شده در ایران، چنانچه نگاهی به روند تحولات داخلی در عثمانی در قرن نوزدهم داشته باشیم، مشابه همین روند در داخل عثمانی به چشم می‌خورد. همانطورکه در اواسط قرن نوزدهم کبریت اصلاحات در ایران زده می‌شود، در عثمانی نیز روند اصلاحات در اواسط قرن نوزدهم یعنی در سال ۱۸۴۰ توسط سلطان عبدالحمید آغاز می‌گردد. در حکومت عثمانی نیز افرادی در داخل حکومت بودند که مغز اصلاح‌طلبی به‌شمار می‌رفتند و این حرکت جدید را رهبری و هدایت می‌کردند. در راس این اصلاح‌طلبان، فردی چون رشیدپاشا، صدراعظم نوگرا و اصلاح‌طلب ترک، قرار داشت که رهبری حرکت اصلاح‌طلبی از داخل را در آن مقطع به‌عهده داشت. میان وی و امیرکبیر در آن زمان مکاتباتی نیز صورت گرفته بود. کوششها و تلاشهای وی بود که سرانجام منجر به صدور فرمان معروف به خط شریف گلخانه در سال ۱۸۴۰ و آغاز دوره تنظیمات در عثمانی شد. یک‌سال بعد نیز فرمان دیگری به‌نام خط همایون و پنج ‌سال بعد فرمان سوم خط همایونی صادر گردید. اگرچه به گفته آدمیت، نویسنده کتاب امیرکبیر و ایران، در اواسط قرن نوزدهم اصلاحات و ترقی چندانی در عثمانی وجود نداشت که امیرکبیر را تحت‌تاثیر قرار دهد، اما بدون‌شک حرکتهای اصلاح‌طلبانه در عثمانی یکی از عواملی بود که امیرکبیر را نسبت به ضرورت انجام اصلاحات در ایران به فکر فرو برده بود. در ادامه این وضع، در دهه ۱۸۶۰ سلطان وقت عثمانی (عبدالعزیز) با تقاضای روزافزون مردم برای شروع اصلاحات مواجه شد و در سال ۱۸۶۵ انجمن عثمانیان نو که زمینه‌ساز تشکیل «انجمن ترکهای جوان» شد، با دویست‌وچهل‌وپنج عضو تشکیل گردید. رهبر این انجمن نیز فردی آزادیخواه به‌نام نامق کمال بود. جالب‌آنکه هدف این انجمن تبدیل حکومت استبدادی عثمانی به مشروطه سلطنتی بود، یعنی همان هدفی که برخی انجمنها در ایران دنبال می‌کردند. اگرچه عبدالمجید نیز مانند سلاطین قاجار خصوصا مظفرالدین‌شاه و محمدعلی‌شاه اقدام به مقابله با انجمنهای مذکور کرد، اما فعالیت این انجمنها نه‌تنها متوقف نشد بلکه به سمت مخفی‌شدن و یا خروج از کشور و فشار از بیرون تغییر جهت داد. همانطورکه در عثمانی افرادی چون مدحت‌پاشا در اواخر قرن نوزدهم طرفدار پروپاقرص اصلاحات بودند و بر اجرای قانون‌اساسی توسط سلطان تاکید می‌کردند در ایران نیز تاکید اصلاح‌طلبان و مشروطه‌خواهان تاسیس مجلس و محدودکردن اختیارات سلطان در محدوده قانون بود. از جمله موارد دیگر تشابه میان ایران و عثمانی در قرن نوزدهم، می‌توان به تنظیم سفرهای خارجی سلاطین ایران و عثمانی به اروپا اشاره کرد. در این سفرها، هم شاهان ایران (ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه) و هم سلاطین عثمانی (عبدالحمید) تحت‌تاثیر پیشرفتها و تمدن غربی قرار گرفتند و درصدد پیاده‌کردن الگوی غرب در کشورهایشان برآمدند. ب‌ــ اوضاع خارجی با ورود به قرن نوزدهم، دو قدرت بزرگ روسیه و انگلستان حرف اول را در تحولات منطقه و جهان می‌زدند. روسیه براساس وصیت پطرکبیر به‌دنبال دسترسی به آبهای گرم خلیج‌فارس و دریای مدیترانه بود و برای رسیدن به خلیج‌فارس نیاز داشت که از ایران عبور کند. برای رسیدن به دریای مدیترانه نیز باید از عثمانی می‌گذشت. در مقابل انگلستان نیز به‌دنبال راهی بود که امنیت هندوستان به‌ خطر نیفتد و برای رسیدن به این هدف نمی‌خواست مسیر دسترسی به هندوستان که از ایران و عثمانی می‌گذشت، دستخوش خطر گردد. در کنگره وین که در سال ۱۸۱۵ و بعد از انقلاب کبیر فرانسه تشکیل شد و همه قدرتهای وقت در آن شرکت داشتند، درهمان‌حال‌که تصمیم گرفته شد عثمانی از سوی هیچ دولت خارجی تحت‌سلطه قرار نگیرد، نوعی تبانی نیز بین روسیه و انگلستان جهت تصرف سرزمینهای عثمانی صورت گرفت. در اغلب جنگهایی هم که در قرن نوزدهم بین روسیه و انگلستان و یا بین روسیه و یکی از دو کشور ایران و عثمانی به‌وقوع پیوست، هدف اصلی دسترسی به آبهای گرم بود. جنگهای ایران و روسیه و جنگ کریمه میان روسیه و عثمانی و جنگ روسیه با انگلستان و فرانسه در همین راستا به‌وقوع پیوست. روسیه اگرچه در نتیجه معاهده‌های ننگین گلستان و ترکمنچای توانست متصرفات خود را در قفقاز تثبیت کند و انگلستان نیز در این راه به وی کمک کرد اما در پی جنگ کریمه که به عهدنامه سن‌استفانو منجر شد و عثمانی متحمل ضررهای زیادی گردید، انگلستان به‌منظور جلوگیری از به‌خطرافتادن امنیت خود و کشورهای اروپایی در کنگره برلن کلیه این ضررها را جبران نمود و متصرفات روسیه را در بالکان از دست روسیه خارج ساخت. نکته قابل توجه در خصوص سیاست روسیه و انگلستان در قبال ایران و عثمانی در قرن نوزدهم، حمایت نسبی روسیه از ایران و در مقابل حمایت انگلستان از عثمانی بود. روسیه در طول قرن نوزدهم به غیر از دو جنگ علیه ایران در بقیه سالها طرف ایران را می‌گرفت. به‌عنوان‌مثال در کنگره برلن حمایت روسها از ایران موجب شد مساله قطور که مورد اختلاف ایران و عثمانی بود و عثمانی آنجا را به‌زور به اشغال خود درآورده بود، به نفع ایران خاتمه یابد و نیروهای عثمانی مجبور به ترک منطقه و بازپس‌دادن آن به ایران شوند. البته در قبال این حمایتها، ایران نیز در جنگهای روسیه و عثمانی معمولا طرف روسها را می‌گرفت. در مقایسه با سیاست حمایتی روسیه از ایران، انگلستان در قرن نوزدهم در درگیریها و اختلافات میان دو کشور عمدتا طرف عثمانی را می‌گرفت. حتی در مواردی انگلستان با ایجاد درگیری میان عثمانی و ایران سعی می‌کرد توجه ایران را از مسائل شرق (افغانستان و هند) دور نگهدارد. یکی از علل طرفداری انگلستان از عثمانی مساله اروندرود بود. برای دولت انگلستان بسیار ناگوار بود که دولت ایران بر رودخانه بزرگی چون اروندرود که شریان ارتباط عثمانی را در مشرق تشکیل می‌داد، استیلا داشته باشد و مصلحت خود را در این می‌دید که اروندرود یکسره به دست اعراب و یا ترکان اداره شود. این درحالی بود که روسها دلیلی برای سلب حقوق ایران از اروندرود نمی‌دیدند. نکته دیگری که در سیاست روسیه و انگلستان در قبال ایران و عثمانی در قرن نوزدهم قابل توجه می‌باشد، نقش این دو کشور در حل اختلافات ایران و عثمانی است. باتوجه‌به‌اینکه نهادهای بین‌المللی نظیر سازمان ملل و جامعه ملل در آن مقطع هنوز شکل نگرفته بودند، دو کشور ایران و عثمانی ترجیح می‌دادند اختلافاتشان را با وساطت کشورهای روسیه و انگلستان حل نمایند. به‌عنوان‌نمونه نمایندگان روسیه و انگلستان در اجلاسهایی چون کنفرانس ارزنهًْ‌الروم که مربوط به اختلافات مرزی دو کشور می‌شد، نقش اساسی را ایفا می‌کردند. بعد از کنفرانس مذکور نیز سعی شد اختلافات باقیمانده میان دو کشور از طریق مکاتبات با روسیه و انگلستان حل‌وفصل شود. مساله دیگری که نشان‌دهنده میزان مداخله کشورهای روسیه و انگلستان در امور داخلی دو کشور در آن مقطع است، سیاست انگلستان در تسریع‌بخشیدن به روند اصلاحات در ایران و عثمانی بود. درحالی‌که روسیه به مخالفت با حرکتهای اصلاح‌طلبانه برخاسته و در آن مسیر مانع‌تراشی می‌کرد، انگلستان سعی داشت از طریق سفرای خود در ایران و عثمانی نظام مشروطه را در ایران و عثمانی تقویت نماید. روسیه به اشکال مختلف با این حرکتها مخالفت می‌کرد و حتی در مقطعی در ایران لیاخوف روسی مجلس ایران را با حمایت و درخواست شاه قاجار (محمدعلی‌شاه) به توپ بست. به‌تدریج با نزدیک‌شدن به دوره اواخر قاجار و شروع جنگ جهانی اول تغییراتی در سیاست انگلستان در قبال خاورمیانه به‌وجود آمد و فکر تقسیم کشورهای منطقه از جمله ایران و عثمانی به مناطق نفوذ مطرح گردید. این فکر از سوی روسیه نیز قبل از انقلاب اکتبر حمایت می‌شد اما وقوع انقلاب اکتبر در روسیه ازیک‌طرف و بروز جنگ اول جهانی ازطرف‌دیگر مانع از تقسیم ایران گردید اما امپراتوری بزرگ عثمانی که در آن مقطع مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود، فروپاشید و کشورهای جدیدی از دل این امپراتوری وارد جامعه جهانی شدند. می‌توان گفت در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم روابط ایران و عثمانی به‌شدت تحت‌تاثیر سیاستهای روسیه و انگلستان در قبال این دو کشور قرار داشت و این دو کشور در روابط ایران و عثمانی و حتی در انعقاد معاهدات و قراردادها میان دو کشور، حرف اول و آخر را می‌زدند. ازاین‌رو بی‌تردید تحلیل روابط ایران و عثمانی در قرن نوزدهم، تاحدودزیادی به تحلیل دقیق صحنه بین‌الملل و سیاست قدرتهای بزرگ آن دوره در قبال ایران و عثمانی منوط خواهد بود. روابط دیپلماتیک ایران و عثمانی روابط دیپلماتیک ایران و عثمانی رسما در سال ۱۸۳۵٫م با تاسیس سفارت عثمانی در ایران برقرار گردید. ایران نیز در زمان ناصرالدین‌شاه و صدارت امیرکبیر در سال ۱۸۵۱٫م برای اولین‌بار سفارت خود را در عثمانی دایر نمود. امیرکبیر در زمان صدارتش اقدام به اعزام سه سفیر به کشورهای روسیه، انگلستان و عثمانی کرد که اولین نماینده ایران در عثمانی حاج‌میرزااحمدخان از منشیهای وزارت‌خارجه بود که به سمت مصلحت‌گذار (کاردار) به استانبول (پایتخت وقت عثمانی) اعزام گردید. عمده مشکلات ایران و عثمانی را در قرن نوزدهم مسائل مذهبی (اختلافات شیعه و سنی) و اختلافات مرزی تشکیل می‌دادند. مسائلی مانند تجارت و آزار و اذیت اتباع و زوار ایرانی در قلمرو عثمانی نیز از جمله مشکلات و مسائل موجود میان دو کشور بود که در درجات بعدی قرار داشتند. البته مساله بد رفتاری با زوار بعضا به‌حدی در روابط تاثیر می‌گذاشت که حتی به فراخوانی سفیر و قطع روابط منجر می‌شد. در مجموع اختلافات ایران و عثمانی در قرن نوزده و تا شروع جنگ اول جهانی را می‌توان در دو دوره مورد بررسی قرار داد: ۱ــ در زمان عباس‌میرزا نایب‌السلطنه که منجر به انعقاد عهدنامه اول کنفرانس ارزنهًْ‌الروم شد ۲ــ در زمان محمدشاه که منجر به انعقاد دومین عهدنامه کنفرانس ارزنهًْ‌الروم گردید. اولین دوره اختلافات از زمانی شروع شد که هنوز جنگهای ایران و روس پایان نیافته بود. در این مقطع دولت عثمانی سه اقدام علیه ایران انجام داد: ۱ــ همکاری سری با روسیه در ارسال آذوقه و اسلحه و مهمات برای نیروهای روسی مستقر در قفقاز، که موجب به‌خشم‌آمدن دولت ایران شد ۲ــ بی‌احترامی به افراد خاندان سلطنتی که عازم سفر حج بودند ۳ــ کوچاندن برخی از ایلات سرحدی توسط یکی از فرماندهان مرزی عثمانی به داخل خاک این کشور و تحت حمایت‌ قراردادن آنان. این اقدامات غیردوستانه از سوی عثمانی خشم دولت ایران را برانگیخت. ابتدا مراتب اعتراض دولت ایران توسط نماینده عباس‌میرزا به امپراتوری عثمانی ابلاغ گردید اما ازآنجاکه این اقدام نتیجه‌ای دربرنداشت و دولت عثمانی فکر می‌کرد ایران در نتیجه جنگهایی که با روسیه انجام داده در موضع ضعف قرار دارد، عباس‌میرزا با سی‌وپنج‌هزار سپاهی به سوی ارزنهًْ‌الروم حمله‌ور شد. در این حمله، وی به همراه سپاهیانش ضمن به‌تصرف‌درآوردن شهرهای قارص و وان، قدرت و توان نظامی ایران را به عثمانی نشان داد. با مشاهده موفقیتهای ایران در این حمله، دولت انگلستان توسط سفیر خود در این کشور سریعا وارد عمل شد و درصدد برقراری صلح میان دو کشور برآمد. با تلاشهای صورت‌گرفته، مذاکرات صلح با هدایت قائم‌مقام فراهانی در سال ۱۲۳۸٫ق (۱۸۲۱ یا ۱۸۲۲٫م) در ارزنهًْ‌الروم آغاز گردید و در نهایت با امضای پیمان اول ارزنهًْ‌الروم در همان سال اولین دوره اختلافات دو کشور پایان می‌یابد. طبق مفاد این پیمان دولت ایران همه نواحی را که فتح کرده بود به عثمانی پس داد و مرز دو کشور براساس معاهده منعقدشده در زمان نادرشاه و سلطان‌محمود مورد تایید قرار گرفت. حقوق گمرکی کالاهای صادراتی دو طرف، به میزان چهار قروش تثبیت شد و دولت عثمانی تعهد کرد که از دریافت باج و رشوه توسط ماموران از زوار ایرانی عازم عتبات عالیات ممانعت کند. همچنین دو دولت موافقت کردند در صورت تجاوز ایلات سرحدی به خاک کشور دیگر، از آنان حمایت نکنند. می‌توان گفت عامل و محرک اصلی در بروز اختلافات میان دو کشور ــ که سرانجام به عقد پیمان اول ارزنهًْ‌الروم منجر گردید ــ دولت انگلستان بود؛ به‌عبارتی توجه عباس‌میرزا به خراسان و مناطق شرقی، نگرانی دولت انگلستان را نسبت به امنیت افغانستان و هند برانگیخت و ازاین‌رو دولت انگلستان سعی می‌کرد با ایجاد اختلاف میان دو کشور، توجه دولت ایران را به سمت غرب معطوف نماید. اگرچه اولین دوره اختلافات دو کشور با انعقاد پیمان اول ارزنهًْ‌الروم به پایان رسید، اما ریشه اختلافات و مسائل مورد ستیز همچنان باقی ماند و ابهامات میان دو کشور ادامه یافت. از جمله موضوعاتی که به‌صورت گنگ و مبهم باقی مانده بود عبارت بودند از: ۱ــ وضع نامشخص مرز طولانی دو کشور از قله آرارات تا مصب اروندرود که بیش از هفتصد مایل بود ۲ــ وضعیت مبهم سرزمین کردستان ۳ــ مساله ایلات مرزنشین از سرحد آذربایجان تا خوزستان و علاقه سیاسی خاصی که ایران و عثمانی نسبت به آنها داشتند ۴ــ موضوع ییلاق و قشلاق ایلات مرزی ۵ــ مساله زوار ایرانی ۶ــ وضعیت ایرانیان مقیم بین‌النهرین که جمعیت بسیار زیادی را تشکیل می‌دادند ۷ــ تجارت میان دو کشور ۸ــ وضعیت پناهندگان سیاسی ایرانی در عثمانی. با توجه به حل‌نشدن ریشه‌ای مسائل و اختلافات در پیمان اول ارزنهًْ‌الروم، آشتی و صلح میان دو کشور بسیار زود سپری شد و مجددا زمینه برای بروز کشمکشهای جدید فراهم گردید. در سال ۱۸۳۴٫م اموال یکی از قافله‌های تجار ایرانی در خاک عثمانی غارت شد و سپس به فاصله یک‌سال ایلات مرزنشین عثمانی مناطق خوی و قطور را چپاول کردند. سال بعد نیز اطراف ارومیه توسط والی رواندوز مورد تاراج واقع شد. متعاقب این اقدامات و تحرکات مرزی، والی بغداد در سال ۱۸۳۶ به محمره (خرمشهر) حمله کرد و آن شهر را غارت نمود. علاوه‌براین والی بغداد به‌علت‌اینکه شیعیان در کربلا از دولت عثمانی اطاعت کامل نمی‌کردند، حکم قتل‌عام آنان را صادر کرد. این اقدامات خصمانه درحالی به‌وقوع پیوست که محمدشاه در راس یک سپاه عازم هرات شده بود و آنجا را به محاصره خود درآورده بود. در این رابطه نیز آقای محمود فرهاد معتمد در کتاب خود، تاریخ روابط سیاسی ایران و عثمانی، و فریدون آدمیت در کتاب «امیرکبیر و ایران» نوشته‌اند میان حمله عثمانی به مناطق غربی ایران و حمله محمدشاه به هرات، پیوستگی خاصی وجود دارد؛ چراکه همزمان با این وقایع وزیر مختار انگلیس در نامه‌ای به وزیرخارجه کشورش می‌نویسد: «آرام‌بودن مرزهای جنوبی و غربی ایران مایه دل‌آسایی و آزادی شاه و تقویت اوست که به هر طرف برود و با خاطرجمعی عمل نماید… .» بروز این وقایع میان دو کشور، موجب شد ایران و عثمانی در آستانه یک جنگ دیگر قرار گیرند اما ازآنجاکه دولت عثمانی به‌تازگی از جنگ در مصر خلاص شده بود و توان یک جنگ دیگر را نداشت و از طرفی سیاست دولتین انگلیس و روس نیز بر عدم بروز جنگ میان دو کشور استوار بود، نمایندگان این دو کشور وارد عمل شده و طرفین را به مذاکره تشویق کردند. این سیاست نتیجه داد و مقرر گردید چهار دولت ایران، عثمانی، روس و انگلیس در ارزنهًْ‌الروم جمع شده و به حل‌وفصل اختلافات دو کشور بپردازند. در ابتدا قرار بود میرزاجعفرخان مشیرالدوله نماینده ایران در این مذاکرات باشد اما مبتلاشدن وی به بیماری، موجب شد امیرکبیر نمایندگی ایران را در این اجلاس بر ‌عهده بگیرد و پس از چهارسال اقامت در ارزروم، پیمان دوم ارزنهًْ‌الروم را که از جمله معاهدات تاریخی میان دو کشور ایران و عثمانی به‌شمار می‌آید، به امضا برساند. طبق این معاهده که در نُه بند تهیه و امضا گردید، نواحی واقع در شرق زهاب و کرند، بندر محمره و نیز اراضی واقع در شرق اروندرود به ایران تعلق گرفتند و در مقابل ایران از هرگونه ادعا نسبت به ایالت سلیمانیه صرف‌نظر کرد. همچنین دو طرف حق کشتیرانی آزاد در اروندرود را به‌رسمیت شناخته و از کلیه ادعاهای ارضی نسبت به خاک یکدیگر صرف‌نظر نمودند. ضمنا دولت عثمانی متعهد شد از آزار و اذیت شیعیان ایران در عتبات عالیات، خودداری کند. در فرایند انعقاد این پیمان، نقش امیرکبیر و درایت وی در هدایت مذاکرات، بسیار ستودنی بود. فن دیپلماسی وی حتی از سوی نمایندگان روس و انگلیس مورد اذعان قرار گرفت. خونسردی و تسلط کامل وی بر مسائل و موضوعات، موجب شد این عهدنامه از موضع قوت و قدرت و با لحاظ منافع ایران به امضا برسد؛ کماآنکه عثمانیها با وقوف به برتری منافع ایران، علیرغم امضای پیمان دوم ارزنهًْ‌الروم، به بهانه‌های مختلف از تصویب آن استنکاف نمودند و اضافه‌شدن تبصره‌هایی به آن را خواستار شدند. اگرچه اضافه‌شدن این تبصره‌ها از نظر دولت ایران به معنای تغییر در محتوای سند بود، اما نماینده دولت ایران که برای مبادله سند به استانبول رفته بود، تحت‌فشار و با گرفتن رشوه، به این مساله تن داد. پس از بازگشت نماینده ایران از استانبول، دولت ایران از پذیرش تبصره‌های موردنظر عثمانی امتناع نمود و همین امر موجب شد مساله تعیین مرزهای دو کشور همچنان در حالت ابهام باقی بماند. پس از فوت محمدشاه و روی‌کارآمدن ناصرالدین‌شاه، دولت عثمانی از فرصت پیش‌آمده ناشی از سرگرم‌بودن شاه جدید به مسائل داخلی، استفاده کرد و با اعزام یک نیروی نظامی به فرماندهی درویش‌پاشا، منطقه قطور را به تصرف خود درآورد. پس از تصرف قطور، دولت ایران طی مکاتبه‌ای اعتراض‌آمیز، از دولتین روسیه و انگلستان تخلیه منطقه قطور از نیروهای عثمانی را خواستار شد. نمایندگان دولتین روس و انگلیس با دیدن این وضع، پیشنهاد کردند یک کمیسیون حل اختلاف تشکیل گردد. امیرکبیر، صدراعظم وقت، شرط تشکیل چنین کمیسیونی را تخلیه قطور از قشون عثمانی عنوان کرد. امیرکبیر ضمن‌آنکه با تشکیل این کمیسیون مخالفت نمود، اما درعین‌حال تلاش می‌کرد موضوع را از طریق دیپلماتیک و به‌صورت مسالمت‌آمیز حل‌وفصل نماید. امیرکبیر این سیاست را ادامه داد و سرانجام در کنگره برلن که در سال ۱۸۷۷ تشکیل شد، به نتیجه لازم دست یافت؛ چنانکه یکی از مصوبات این کنگره، بازگرداندن قطور به ایران بود. به‌دنبال این مصوبه، دولت ایران در سال ۱۸۷۹ قوایی را به فرماندهی محمدصادق‌خان امین‌نظام به آن ناحیه اعزام نمود و نوزده قریه ناحیه قطور را که حدود سی‌سال در تصرف عثمانی بودند، باز پس گرفت. علیرغم بازپس‌گرفتن ناحیه قطور، اختلافات مرزی میان دو کشور همچنان ادامه داشت تااینکه این اختلافات در مذاکرات سال ۱۹۱۳ تاحدودزیادی حل‌وفصل گردید. اصولا اختلافات مرزی مهمترین موضوع و مشکل در روابط ایران و عثمانی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به‌شمار می‌رود. مطابق پیمان دوم ارزنهًْ‌الروم، کمیسیون مرزی دو کشور می‌بایست هرساله تشکیل می‌گردید. در فاصله سالهای ۱۸۴۹ تا ۱۸۵۱ این کمیسیون به‌طور متناوب در بغداد و محمره تشکیل می‌شد اما هیچ نتیجه قطعی به دنبال نداشت. پس از آن با وساطت انگلستان مقرر گردید دو دولت با تشکیل مجدد کمیسیون مرزی، سرحدات میان دو کشور را تعیین نموده و تکلیف سرحدات مشکوک و مورد ادعای هرکدام از طرفین به بعد موکول شود. در پی توافق دو طرف با این پیشنهاد، عملیات نقشه‌برداری از سال ۱۸۵۷ تا ۱۸۶۵ ادامه یافت و در نتیجه نقشه‌ای از کوه آرارات تا خلیج‌فارس به‌طول هزار کیلومتر و عرض سی تا پنجاه کیلومتر تهیه گردید. موضوع اختلافات مرزی در زمان مشیرالدوله نیز پیگیری شد و دو کشور طی قراردادی در سال ۱۸۷۰ به‌طور موقت وضعیت استاتسکو (موجود) را پذیرفتند. به‌نظر می‌رسد علت اصلی امضای چنین قراردادی، عزم ناصرالدین‌شاه در آن مقطع برای مسافرت به عثمانی و زیارت عتبات عالیات بود. ناصرالدین‌شاه در اواسط دهه ۱۸۶۰٫م به فکر زیارت عتبات عالیات افتاد و ازهمین‌رو قبل از رفتن، سفارت ایران در استانبول را به درجه سفارت کبری ارتقا داد و میرزاحسین‌خان مشیرالدوله را به سمت وزیرمختاری تعیین کرد. میرزاحسین‌خان نیز در طی ده‌ سال ماموریت خود در استانبول، توانست دوستی خوبی با رجال عثمانی برقرار کند و رضایت زمامداران عثمانی را به دیدار شاه قاجار از عتبات عالیات جلب نماید. از‌این‌رو بعید نیست هدف از انعقاد چنین قراردادی بیشتر زمینه‌سازی برای سفر ناصرالدین‌شاه به عثمانی بوده و حل اختلافات مرزی بیشتر شکل ظاهری داشته است. در اثبات صوری‌بودن قرارداد امضاشده در سال ۱۸۷۰، همین بس که در نوامبر ۱۹۱۳ و به اصرار دولت انگلستان یکبار دیگر کمیسیون چهارجانبه شروع به کار نمود و علامت‌گذاری سرحدات دو کشور از سر گرفته شد. در ظرف یک‌سال، یعنی چند روز قبل از وقوع جنگ اول جهانی، کمیسیون به‌کار خود پایان داد و براساس مذاکرات صورت‌گرفته و عملیات علامت‌گذاری، حدود هزارکیلومترمربع از اراضی متعلق به ایران ــ واقع در شمال و جنوب قصرشیرین ــ به دولت عثمانی واگذار گردید. این اراضی از جمله مناطقی هستند که بعدها در آنها معادن نفت مهمی کشف شد و امروز قسمت عمده صادرات نفت عراق از چاههای نفت واقع در این ناحیه (خانقین) صورت می‌گیرد. در بعد روابط تجاری نیز گرچه در آن مقطع مناسبات تجاری دو کشور در سطح خوبی جریان نداشت اما در زمینه صدور برخی کالاهای ایران به عثمانی، مشکلاتی از سوی دولت عثمانی ایجاد شده بود. مطابق اسناد و مکاتبات، یکی از موضوعات مورد اختلاف میان دو کشور در مسائل تجاری، بحث تعرفه‌ها بود که عثمانیها در مقطعی به بهانه قراردادهایی که با کشورهای اروپایی منعقد کرده بودند، درصدد افزایش نرخ تعرفه بر برخی کالاهای ایرانی از جمله تنباکو برآمدند. این امر، واکنش طرف ایرانی را به‌دنبال داشت. در این رابطه سپهسالار طی نامه‌ای به دستور ناصرالدین‌شاه برای وزیرمختار عثمانی، با اشاره به این‌که تنباکو مهمترین کالای صادراتی ایران به عثمانی است، تاکید نمود اقدام دولت عثمانی در افزایش نرخ تعرفه از چهاردرصد به ده‌درصد، هیچ‌ توجیهی برای بازنگهداشتن باب تجارت میان دو کشور باقی نمی‌گذارد. فروپاشی عثمانی و شکل‌گیری روابط جدید با پایان‌گرفتن جنگ اول جهانی، ضمن‌آنکه تحولات جدیدی در صحنه نظام بین‌الملل به‌وقوع پیوست، قدرتهای جدیدی نیز پا به عرصه جهانی گذاشتند. و همین مساله، موجب شد سیاستهای آنها در قبال منطقه و کشورهای واقع در آن، از جمله در قبال ایران و ترکیه، دستخوش تغییرات گردد. در بین تحولات مهم رخ‌داده در آن مقطع که تاثیر مستقیم بر روابط ایران و ترکیه بر جای گذاشتند، می‌توان به فروپاشی دو امپراتوری بزرگ عثمانی و روسیه تزاری اشاره کرد. امپراتوری عثمانی که در اواخر قرن نوزدهم مرد بیمار اروپا لقب گرفته بود، در ابتدای ورود به قرن بیستم و در نتیجه تحولات شدیدی که در داخل با آن مواجه شده بود و بر اثر سیاستهای قدرتهای پیروز جنگ اول جهانی در قبال عثمانی، به سمت فروپاشی رفت و درنهایت در سال ۱۹۲۳ با فروپاشی و تجزیه کامل، دولتهای جدیدی در منطقه تاسیس شدند که ترکیه امروزی نیز از جمله این کشورها است. ترکیه با به‌ارث‌بردن میراث عثمانی، عملا جای آن را گرفت و از این تاریخ به بعد روابط ایران و عثمانی، به روابط ایران و ترکیه تغییر نام یافت. فروپاشیدن امپراتوری روسیه تزاری نیز تحول مهم دیگر بعد از جنگ اول جهانی محسوب می‌شود. البته فروپاشی روسیه به لحاظ شکل و ماهیت، با فروپاشی عثمانی تفاوتهایی دارد: فروپاشی عثمانی به معنای تجزیه امپراتوری به دولتهای کوچکتر با مرزهای جدید بود درحالی‌که فروپاشی روسیه تزاری، صرفا فروپاشی یک سیستم و شکل حکومت بود و در نتیجه تغییری در مرزهای روسیه به‌وقوع نپیوست. تبدیل‌شدن سیستم و اندیشه تزاری به اندیشه کمونیستی و شورایی در شوروی جدید، شوک جدیدی را به منطقه و نظام بین‌الملل وارد کرد که قریب به یک قرن، نظام بین‌الملل تحت‌الشعاع این تحول قرار گرفت. حکومت جدید شوروی که در جای روسیه تزاری نشسته بود، در ابتدا سیاستهای جدیدی را در قبال ایران و ترکیه در پیش گرفت. البته این سیاستها که در مقایسه با سیاستهای روسیه تزاری تاحدودی منعطف بودند، چندان دوام نیافتند و جای خود را مجددا به سیاستهای توسعه‌طلبانه و تهدیدآمیز گذشته دادند و کم‌وبیش روابط شوروی با دو کشور ایران و ترکیه، سمت و سوی همان سیاستهای روسیه تزاری را دنبال نمود. انگلستان نیز به‌دلیل نگرانیهایی که از ناحیه شوروی احساس می‌کرد، درصدد برآمد برای حفظ مناطق نفوذ و تحت تصرف خود ــ به‌ویژه مناطق بین‌النهرین، خلیج‌فارس و هندوستان ــ یک حصار امنیتی ایجاد کند. دولت انگلستان که پس از اجرای موفقیت‌آمیز این سیاست از طریق ایجاد یک کمربند امنیتی در اطراف شوروی از مجموعه کشورهای شبه‌جزیره اسکاندیناوی، فنلاند، استونی، لیتوانی، لهستان، چکسلواکی، رومانی، بلغارستان و ترکیه، اینک قصد داشت با تغییردادن رژیم ایران، کمربند مطمئنی نیز در محور جنوبی تشکیل دهد. درواقع این سیاست انگلستان موجب شده بود زمینه انعقاد پیمان سعدآباد عملا مهیا گردد. نکته قابل‌توجه این‌که این سیاست تاحدودی با سیاست شوروی در آن مقطع نیز همسو بود؛ چراکه حکومت انقلابی و تازه‌تاسیس شوروی هنوز دست به گریبان آثار و تبعات داخلی ناشی از وقوع انقلاب بود، ترجیح می‌داد در مقطع مذکور از بابت مرزهای جنوبی خود ایمن باشد و خطری از آ‎ن ناحیه کشور را تهدید نکند. مضافا براینکه دولت وقت شوروی احساس می‌کرد جهان غرب در تدارک یک حمله سراسری به شوروی است و ازاین‌رو برای مقابله با این احساس خطر، برقراری امنیت در مرزهای جنوبی خود را در اولویت سیاست خود قرار داده بود. براین‌اساس امضای پیمانهای دوستی و مودت با ایران و ترکیه که به فاصله کمی از یکدیگر صورت گرفت و استقبال از ائتلافهای منطقه‌ای نظیر پیمان سعدآباد، با سیاست منطقه‌ای شوروی مبنی بر اولویت‌داشتن حفظ آرامش مرزهای جنوبی، کاملا همراستا بود. همانطورکه در بالا اشاره شد، انعطاف در سیاست شوروی تاحدودزیادی مقطعی و با توجه به شرایط آن زمان صورت می‌گرفت؛ کماآنکه پس از انعقاد معاهدات لوکارنو در سال ۱۹۲۵، شوروی صف‌آرایی جدید قدرتهای اروپایی را تهدیدی برای خود تلقی کرد و مجددا سیاست شرقی خود را فعال نمود و دولت مسکو به سفیر وقت شوروی در ایران دستور داد برای انعقاد قراردادی مشابه قرارداد هفدهم دسامبر ۱۹۲۵ میان ترکیه و شوروی، با مقامات ایران وارد مذاکره شود. نتیجه این مذاکرات به انعقاد قرارداد امنیت و بی‌طرفی با ایران در سال ۱۹۲۷ منجر گردید. از سال ۱۹۳۰٫م (۱۳۰۹٫ش) و به‌دنبال تغییراتی که در کادر دیپلماسی شوروی صورت گرفت، این کشور به سمت توسعه روابط سیاسی و اقتصادی با جهان سرمایه‌داری پیش رفت و این سیاست تا جنگ جهانی دوم ادامه یافت. در مجموع می‌توان گفت سیاست شوروی در مقطع سالهای ۱۳۰۵ تا ۱۳۱۰ مبتنی بر حمایت از ترکیه در سرکوب کردها از‌یک‌طرف و نزدیکی هرچه‌بیشتر ایران و ترکیه به یکدیگر ازطرف‌دیگر بود. بااین‌همه، در این مقطع (۱۳۰۵ــ۱۳۱۰) نیز دولت انگلستان همچنان چندان تمایلی برای ورود به مسائل ایران و ترکیه به‌منظور حل‌وفصل اختلافات آنها از خود نشان نمی‌داد. علت این امر، درواقع نگرانی دولت انگلیس از تجدیدنظر در قرارداد ۱۹۱۳ بود که با وساطت و پافشاری خود بریتانیا پیش از شروع جنگ جهانی اول میان دو کشور (ایران و ترکیه) امضا شده بود و انگلیس نمی‌خواست مرزهای تثبیت‌شده میان ایران و عراق به‌خطر افتد. برخی تحلیلها حتی انگلیس را در تشدید شورش کردها در آن مقطع زمانی موثر می‌دانند؛ با این توجیه که دولت بریتانیا قصد داشت با مشغول‌کردن ایران و ترکیه به مسائل کردها، مانع از بروز هرگونه تغییر در مرزهای ایران و عراق شود. اما از سال ۱۳۱۰ به بعد، سیاست انگلیس بر تشویق کشورهای ایران، عراق، افغانستان و ترکیه به بهبود روابط با یکدیگر و رفع اختلافات فیمابین قرار گرفت تا ازاین‌طریق کمربند امنیتی موردنظر بریتانیا، در قسمت جنوبی مرزهای شوروی تکمیل گردد. در مجموع می‌توان گفت شوروی و انگلستان به‌عنوان قدرتهای بزرگ بعد از جنگ جهانی اول، همچنان در روابط ایران و ترکیه تاثیرگذار بودند؛ به‌ویژه‌آنکه رهبران دو کشور ایران و ترکیه قادر نبودند به‌تنهایی و بدون دخالت این دو قدرت بزرگ ــ به‌ویژه انگلستان ــ اختلافاتشان را حل‌وفصل کنند اما پس از فعال‌شدن دیپلماسی انگلیس در منطقه، اختلافات ایران و ترکیه به‌تدریج حل‌وفصل گردید و زمینه برای گسترش مناسبات فراهم شد. رضاخان و مصطفی کمال (آتاتورک) پایان جنگ‌ جهانی اول تحولات جدیدی را در داخل ایران و عثمانی رقم زد. اگرچه ریشه این تغییر و تحولات به پنجاه‌ سال قبل از آن برمی‌گشت اما وقوع جنگ جهانی زمینه را برای ایجاد تغییرات اساسی در حکومتهای ایران و عثمانی فراهم نمود. ازاین‌میان، مهمترین تحول در دو کشور، روی‌کارآمدن افرادی بود که سرنوشت دو کشور را دستخوش تحولات عمیق و اساسی نمودند و نقطه عطف جدیدی را در تاریخ تحولات داخلی و روابط دو کشور به‌وجود آوردند. رضاخان با انجام کودتای ۱۹۲۰٫م (سوم اسفند ۱۲۹۹) و مصطفی کمال با رهبری پاره‌ای جریانات در داخل عثمانی که سرانجام منجر به فروپاشی این امپراتوری و تاسیس جمهوری جدید ترکیه در سال ۱۹۲۳ شد، روند مناسبات دو کشور را وارد عرصه جدیدی نمودند. نگاهی به رفتارها و سیاستهای رضاخان و مصطفی کمال در مدت زمانی پیش و پس از دستیابی آنها به قدرت، نشان می‌دهد که هر دو کم‌وبیش در یک مسیر گام برمی‌داشتند و اهداف مشترکی را دنبال می‌کردند. اولین ارتباط میان رضاخان و مصطفی کمال، بعد از اعلام رسمی جمهوریت ترکیه به‌وقوع پیوست. به محض اعلام جمهوریت در ترکیه، رضاخان که در آن مقطع هنوز سردارسپه بود، یک جلد قرآن و یک قبضه شمشیر مرصع جهت وی ــ که رهبر ترکیه جدید بود ــ فرستاد و به مناسبت این پیروزی به او تبریک گفت. این پیام تبریک و هدایا، مقدمه دوستی میان آنها را فراهم کرد و هر دو اظهار علاقه کردند با تعمیق روابط دوستانه میان دو کشور، گذشته مملو از جنگ و خونریزی را فراموش کنند. اسناد و مدارک موجود حاکی از آن هستند که نه رضاخان و نه مصطفی کمال، هیچ‌کدام شخصا ظرفیت انجام چنین تحول بزرگی را در کشورهایشان نداشتند بلکه سیاست قدرتهای بزرگ در قبال ایران و ترکیه و قرارگرفتن افرادی چون محمدعلی فروغی (عنصر انگلیسی) و تیمورتاش (عنصر روسی) در کنار رضاخان و عصمت اینونو[۱] در کنار مصطفی کمال، شرایط را به‌گونه‌ای برای آنان فراهم کرده بود که این دو شخصیت نظامی و مستبد، بتوانند ثبات ازدست‌رفته را در کشورهایشان مجددا برقرار سازند و ضمنا میان دو کشور روابط دوستانه برقرار نمایند. علاوه بر نظامیگری و روحیه استبدادگرایی، ویژگی مشترک دیگری که رضاخان و آتاتورک را مورد توجه کشورهای اروپایی و به‌ویژه انگلیس قرار داده بود، تمایل هر دو به تقویت پیوند با غرب و حرکت به سمت مدرنیزه‌کردن کشور در ابعاد مختلف و دوری از مذهب بود. البته رضاخان بیش از مصطفی کمال از پیشرفتهای غرب متاثر شده بود؛ چنانکه در تنها سفر خارجی خود به ترکیه، از سخنانش می‌توان به میزان تاثیرپذیری وی از غرب پی‌برد، درحالی‌که تنها گوشه‌ای از پیشرفت غرب در ترکیه دیده می‌شد. موضوع دورشدن از مذهب و شعار جدایی دین از سیاست نیز که از سوی رضاشاه سر داده شد، از سیستم سکولار موجود در ترکیه الهام گرفته شده بود. نگرانی و ترس رضاخان و آتاتورک از خطر کمونیسم، نقطه مشترک دیگر میان آن دو به‌شمار می‌رفت. در این رابطه یکی از اقدامات اولیه هر دو پس از به‌قدرت‌رسیدن، کاستن از خطر نفوذ کمونیسم در کشور بود. برای‌این‌منظور، هم ایران و هم ترکیه در دهه ۱۹۲۰ به انعقاد پیمان مودت و دوستی با شوروی اقدام کردند. یکی از اهداف انعقاد پیمان سعدآباد نیز که ایران و ترکیه دو عضو اصلی آن به‌شمار می‌رفتند و با پیگیری این دو کشور افغانستان و عراق نیز به جمع آنان پیوستند، مقابله با خطر کمونیسم بود. در کنار این ویژگیهای مشترک میان رضاخان و آتاتورک، نقاط اختلاف نیز میان این دو شخصیت وجود داشت. به‌عنوان‌مثال، مصطفی کمال یک ناسیونالیست افراطی بود، اما رضاخان علیرغم تلاشهایی که برای ایجاد وحدت ملی در کشور انجام می‌داد، نسبت به نژاد آریایی و یا ایران‌گرایی به‌ اندازه او متعصب نبود. افراط‌گرایی مصطفی کمال در تاکید بر پان‌ترکیسم و نژاد ترک، بعدها مشکلاتی را در داخل کشور، به‌ویژه در روابط دولت ترکیه با کردها به‌دنبال داشت؛ ضمن‌آنکه تاثیر آن بر روابط ترکیه با همسایگان، به‌ویژه با ایران، کاملا مشهود بود. پان‌ترکیسم درواقع نوعی نگرش توسعه‌طلبانه را بر سیاست خارجی ترکیه حاکم ساخت؛ چنانکه دولت محمدرضاشاه نسبت به سیاستهای ترکیه در قبال مناطق آذری‌نشین ایران، ابراز بی‌اعتمادی می‌نمود.[۲] بااین‌همه، در مجموع می‌توان گفت قرارگرفتن افرادی چون رضاخان و مصطفی کمال در راس قدرت که تقریبا از ویژگیهای شخصیتی مشترکی برخوردار بودند، یکی از عوامل مهم نزدیکی دو کشور در دهه‌های اول قرن بیستم به‌شمار می‌رود. بخش عمده‌ای از اختلافات ریشه‌ای و باقیمانده از گذشته میان دو کشور، در نتیجه اشتراک دیدگاهها و سیاستهای این دو شخصیت حل‌وفصل گردید. ازاین‌رو به‌هنگام بررسی و تجزیه و تحلیل روابط ایران و ترکیه در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، بدون‌شک نمی‌توان نقش این دو نفر و تاثیراتی که از یکدیگر پذیرفتند را نادیده گرفت. ۱۳۰۵ــ۱۳۲۰: مساله کردها، حل اختلافات مرزی با توجه به سیاست قدرتهای بزرگ در قبال ایران و ترکیه که همواره نقش مهمی در شکل‌بخشیدن به مناسبات دو کشور ایفا کرده بودند و نیز تحولات رخ‌داده در هر دو کشور و روی‌کارآمدن شخصیتهای نظامی مانند رضاخان و مصطفی‌ کمال که از جهاتی به یکدیگر نیز شباهت داشتند، روابط دو کشور بعد از جنگ جهانی اول دستخوش تحولات جدیدی شد. گفتنی است بعد از حل‌وفصل اختلافات مرزی دو کشور در سال ۱۹۱۳ (یک‌سال قبل از شروع جنگ)، عثمانیها (هنوز به ترکیه تغییر نام نداده بود) در طول دوران جنگ چندبار توافقات مرزی به‌عمل‌آمده در سال ۱۹۱۳ را نقض کرده و به قلمرو ایران تجاوز نمودند و حتی بخشهایی از مناطق شمال غربی کشور را به اشغال خود درآوردند. اما بعد از جنگ و به تبع تحولاتی که در دو کشور به‌وقوع پیوست، به‌ویژه با فروپاشی عثمانی و تاسیس دولت جدید ترکیه، مرحله نوینی در روابط میان دو کشور آغاز گردید. در این مقطع گرچه مشکلات و مسائل موجود در روابط، کم‌وبیش همان موارد گذشته بودند، اما به لحاظ اهمیت، پارامترها و موضوعات جدیدی در روابط دو کشور مورد توجه قرار گرفتند. از جمله این موضوعات جدید که البته ریشه در اواخر قرن نوزدهم داشتند، مساله کردها و ‌شورش آنان در مناطق شرق و جنوب شرق ترکیه و نیز تجدید حرکتهای پان‌ترکیستی در منطقه بودند.[۳] احساسات ناسیونالیستی در منطقه از اواخر قرن نوزدهم به اوج خود رسید و با ورود به قرن بیستم، اندیشه ناسیونالیستی در میان ترکها و کردهای ساکن در منطقه به‌تدریج ابعاد گسترده‌تری یافت. کردهای ترکیه پس‌ازآنکه متوجه شدند تمامی وعده‌های مصطفی کمال مبنی بر رعایت خواسته‌های آنها بی‌اساس بوده‌اند، از سال ۱۳۰۴ حرکتهای شورشی و استقلال‌طلبانه خود را شروع کردند. در فاصله سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۰۹ بخشی از عشایر کرد ترکیه که در خلال رویارویی پیشین کردها و دولت نوپای مصطفی کمال‌پاشا در سال ۱۳۰۴ سرکوب نشده بودند و در منتهی‌الیه قسمت شرقی قلمرو ترکیه یعنی در حول‌وحوش ارتفاعات دور از دسترس آرارات مستقر بودند، سر به شورش برداشتند. شورش مذکور تاثیرات قابل‌توجهی را در روابط ایران و ترکیه در آن مقطع برجای گذاشت. این تاثیرات به‌حدی بود که در مقاطعی روابط دو کشور کاملا در وضعیت بحرانی قرار گرفت. شورش کردهای آرارات با دوره‌ای از مناسبات ایران و ترکیه توام شد که هریک از دولتهای نوپای پهلوی و کمالی سعی داشتند مبنای جدیدی را در روابط خود و براساسی متفاوت با سبک و سیاق گذشته پی‌ریزی نمایند. تشدید شورشهای کردی در ترکیه، خصوصا در مناطق مرزی، باعث شد در اواخر تابستان ۱۳۰۴ دامنه عملیات سرکوب کردها به حدود غربی ایران کشیده شود و دشواریهایی را در مناطق مرزی به‌دنبال داشته باشد. یکی از آثار و تبعات این شورشها و درگیریها، تلاش برخی طوایف کرد برای اخذ پناهندگی و استقرار در قلمرو ایران بود. بروز این شورشها و ناآرامیها در مناطق کردنشین در شرایط درگیربودن دولت جدید ترکیه با مسائل داخلی و خارجی، از جمله کنفرانس لوزان، و نیز اعلام سیاست جدید از سوی رضاشاه ــ که تازه به سلطنت رسیده بود ــ مبنی بر بهبود روابط با همسایگان، زمینه را برای انعقاد اولین قرارداد میان دو کشور در سال ۱۳۰۵ تحت عنوان «عهدنامه ودادیه و تامینیه» فراهم کرد. محور اصلی مفاد این عهدنامه احترام به تمامیت ارضی دو کشور، عدم همراهی با هرگونه قدرت ثالث علیه کشور مقابل و جلوگیری از نفوذ ایلات و طوایف مخالف دو کشور به قلمرو یکدیگر بود.[۴] جوهر این معاهده هنوز خشک نشده بود که نشانه‌هایی از عدم‌ پای‌بندی ترکها به مفاد عهدنامه بروز و ظهور نمود. اولین نشانه حمایت ترکیه از یک متمرد ایرانی به‌نام سیمکو یا سمیتقو بود که در پاییز سال ۱۳۰۵ به ترکیه متواری شد. وی از رهبران عشایر منطقه غرب ایران بود که فعالیتهای وی علیه دولت ایران، از مدتها پیش در روابط ایران و عثمانی به مساله‌ای حائز اهمیت تبدیل شده بود. سیمکو در منطقه سومای برادوست، مستقر شده بود. در سال ۱۳۰۵ طرف ایرانی پیشنهاد نمود ایرانی یک تیپ سواره به آن سوی مرز اعزام دارد تا در کنار نیروهای ترک بر سیمکو هجوم آورند و در مقابل ترکها نیز یک تیپ پیاده اعزام کنند تا همراه با نیروهای ایران،‌ بخش شرقی آرارات را محاصره کنند. این پیشنهاد از سوی ترکها مورد قبول واقع نشد و پس‌ازآنکه در اواخر مهرماه سه هواپیمای نظامی به همراه گروهی از واحدهای چریکی کرد و شاهسون بر قوای سیمکو هجوم آوردند، ترکها راه ورود به قلمرو ترکیه را برای سیمکو و اتباع او باز کردند. علاوه بر حمایت ترکها از سیمکو که نشان‌دهنده عدم پای‌بندی آنها به پیمان ودادیه و تامینیه بود، مشخص گردید که ترکها حاضر به پذیرفتن رای کمیسیون مختلط مرزی سال ۱۹۱۳ که خطوط سرحدی را مشخص کرده بود، نیستند؛ چنانکه در اوایل سال ۱۳۰۶ نیروهای نظامی ترکیه در چند مرحله برای سرکوب‌ کردها به قلمرو مرزی ایران تجاوز کردند و حتی برخی پستهای نظامی سرحدی را از میان برداشتند. در پی اقدامات غیردوستانه طرف ترک‌ میرزامحمدصادق طباطبائی، سفیر وقت ایران، به کشور احضار گردید و ترکیه نیز سفیر خود را از تهران فراخواند. با فراخوانده‌شدن سفرا، روابط رو به سردی گذاشت. این روند همچنان ادامه یافت تااینکه در شهریور ۱۳۰۶، کاردار ترکیه در پی عملیات نظامی ترکها علیه اکراد در مناطق مرزی، طی نامه‌ای اطلاع داد که کشورش قصد دارد به سرکوب کردها اقدام کند. وی در این نامه سعی کرد کمک ایران را در حل مشکل مذکور جلب نماید. دولت ایران در چهارم مهرماه ۱۳۰۶ پاسخ داد نظر به تحکیم دوستی و روابط دوستانه با ترکیه، به کردهای تابعه در داخل خاک کشور دستور اکید داده شده که تحت‌تاثیر تبلیغات نژادی و قبیله‌ای قرار نگیرند. همچنین در نامه تصریح گردید دولت ایران برای اطمینان بیشتر، کردها را از سرحدات مرزی به نقاط داخلی کوچ داده است. سپس در ادامه نامه تاکید گردید تا زمانی‌که اختلافات مرزی میان دو کشور حل‌وفصل نگردد و تجاوزات ماموران سرحدی ترکیه مرتفع نشود، عملا همکاری جدی ناممکن خواهد بود و در ادامه به برخی از تجاوزات دولت ترکیه به حریم هوایی و از جمله انداختن بمب در خاک ایران، اشاره گردید.[۵] به‌دنبال این مکاتبه، در سال ۱۹۲۷٫م (۱۳۰۶٫ش) نیروهای نظامی ترکیه با هدف سرکوب و دستگیری شورشیان کرد وارد خاک ایران شدند و درعین‌حال مدعی گردیدند ایران کردهای مخالف ترکیه را به تهران انتقال داده است. در پی تعاطی مکاتبات، محمدعلی فروغی در شهریور ۱۳۰۶، یعنی هنگامی‌‌که برای حضور در اجلاس جامعه ملل به پاریس رفته بود، سفر خود به اروپا را نیمه‌تمام رها کرد و به‌منظور رفع سوءتفاهمات ایجادشده، به ترکیه عزیمت نمود. وی در مدت چندروز اقامت در ترکیه ــ که بعدا به سفارت وی تا سال ۱۳۰۸ منجر شد ــ موفق شد جو منفی ایجاد‌شده را تاحدودی برطرف سازد. وی به هنگام مراجعت، توفیق‌پاشا، وزیرخارجه وقت ترکیه، را نیز به همراه خود به ایران آورد و ضمن ادامه مذاکرات در تهران، به گرمی از وی پذیرایی نمود. فروغی بعد از انجام مذاکرات متعدد با ترکها که صرفا به مساله کردها و اختلافات مرزی اختصاص داشت،[۶] در ارائه ارزیابی و گزارش خود از وضعیت، با ابراز عدم اعتماد کامل به اهداف و نیات واقعی ترکها و تاکید بر این‌که «اطمینان نمی‌دهم هیچوقت آنها نسبت به خاک ایران لااقل آذربایجان طمع نداشته باشند، به دولت ایران پیشنهاد کرد ازآنجاکه در آن مقطع خاص، ترکیه بیشتر گرفتار دشواریهای داخلی و مسائل خود با کشورهای حوزه دریای سیاه و مدیترانه و دیگر قدرتهای اروپایی است، طبعا خواهان رویارویی اساسی با ایران نخواهد بود و لذا ایران هرچه‌زودتر باید با استفاده از این وضعیت، مساله خط سرحدی و تامین حدود را خاتمه دهد؛ چراکه طول‌کشیدن آن ممکن است مفسده به‌دنبال داشته باشد.[۷] استدلالهای فروغی مورد تایید مقامات ایران قرار گرفت و به‌رغم دشواریهای موجود در مذاکرات، به‌ویژه درخصوص فصلهای چهارم و پنجم عهدنامه ودادیه و تامینیه، پیشرفتهایی حاصل شد و به شکل یک پروتکل به معاهده مذکور منضم گردید. از اوایل سال ۱۳۰۸ و بعد از مدت‌زمانی وقفه، دور جدیدی از مذاکرات میان ایران و ترکیه در زمینه‌های سیاسی، تجاری و مرزی شروع شد. در تابستان ۱۳۰۹ و پس از چندسال کش‌وقوس، موضع دولت ایران در قبال همکاری با ترکیه تغییر نمود و عزم خود را برای گسترش مناسبات با ترکیه جزم کرد. به‌نظر می‌رسد یکی از علل این تغییر مواضع، به تصمیم رضاشاه برای سفر به ترکیه برمی‌گردد. البته در این چرخش سیاسی نمی‌توان سیاستهای انگلیس در آن مقطع برای رفع تنش میان دو کشور ــ که پیش از این به آن اشاره شد و به‌ویژه در قالب تلاشهای فروغی انجام می‌شد ــ را نادیده گرفت. به‌عبارتی تصمیم رضاشاه برای سفر به ترکیه را می‌توان ناشی از سیاست انگلیس ارزیابی کرد. برای فراهم‌نمودن مقدمات این سفر که عملا چهارسال پس از اتخاذ تصمیم، یعنی در سال ۱۳۱۳ محقق شد، اقدامات خاصی در داخل ایران آغاز گردید؛ از جمله رضاشاه طی سفری به آذربایجان در تاریخ دهم آبان ۱۳۱۰، به‌طور مشخص دستوراتی را دایر بر سرکوب کردها صادر کرد. در پی صدور این دستور، عملیات شدیدی علیه کردها در ایران صورت گرفت. این عملیات و اقدامات سرکوبگرانه، باعث تغییر در نگرش دولت ترکیه به ایران گردید؛ چنانکه رشدی‌بیگ، وزیرخارجه وقت ترکیه، در دی‌ماه همان سال به ایران آمد و طی مصاحبه‌ای اعلام کرد: «مسائل سرحدی با طرز رضایت‌بخشی که منافع ایران و ترکیه هر دو کاملا تامین‌شده باشد، حل‌وفصل گردیده است.» وی همچنین در جای دیگری در مورد مساله کردها گفت: این مساله دیگر جزء تاریخ محسوب می‌شود؛ زیرا قضیه با مساعدت و معاضدت کامله دولتین به‌کلی حل و تسویه شده و دیگر به‌هیچ‌وجه جای نگرانی باقی نمانده است. پس از سفر مجدد رشدی‌بیگ به ایران در بهمن همان سال (۱۳۱۰)، موضوع تعیین حدود بار دیگر در دستور کار قرار گرفت و مقرر گردید اختلاف‌نظر میان دو کشور براساس توافق سه‌ سال پیش فروغی و رشدی‌بیگ حل شود. به‌این‌ترتیب که در ناحیه آغری‌داغ قطعه زمینی از کوهستان مذکور به دولت ترکیه واگذار گردید و در عوض دولت ترکیه در ناحیه بارژ مقداری از اراضی خود را به دولت ایران تسلیم نمود. ضمنا در ناحیه قطور که سالهای دراز بین دولتین اختلاف بود و خط سرحدی مبهم مانده بود، دولت ترکیه پذیرفت مقداری از اراضی متنازع فیه را به تصرف دولت ایران درآورد. به‌این‌ترتیب خط سرحدی مشخص شد و اختلافات مرزی دولتین، مرتفع گردید. به‌دنبال این توافق، کمیسیون تعیین حدود ایران و ترکیه، پس از مدتی وقفه، در اواخر سال ۱۳۱۱ کار خود را دوباره از سر گرفت. دو هیات نمایندگی، عملیات تعیین حدود و نشانه‌گذاری مرزی را از محل برخورد رودهای ارس و قراسو آغاز کردند و تا اواسط سال ۱۳۱۳ در کوه دالانپر، یعنی در نقطه مرزی مشترک میان ایران، ترکیه و عراق، پایان دادند. براساس این قرارداد، آرارات کوچک که در خلال لشکرکشی ترکها بر ضد قوای احسان نوری به تصرف نظامیان ترک درآمده بود، به دولت ترکیه واگذار شد و در مقابل دولت ترکیه از ادعای خویش بر ناحیه قطور که اصولا براساس پروتکل ۱۹۱۳ به ایران واگذار شده بود، منصرف گردید. با انجام اقدامات فوق و انعقاد برخی معاهدات، نظیر عهدنامه امنیت و بی‌طرفی و همکاری اقتصادی مبنی بر تجدید معاهده ودادیه و تامینیه و معاهده مودت میان دو کشور در سال ۱۳۱۱، عملا زمینه برای سفر رضاشاه به ترکیه در سال ۱۳۱۳ فراهم شد. سفر رضاشاه به ترکیه درحالی تحقق یافت که رئیس‌جمهور ترکیه طبق قانون اساسی کشور، حق خروج از کشور را نداشت. ضمنا از جمله اقدامات دیگر رضاشاه قبل از سفر، عزل تیمورتاش (عنصر روسی) ــ وزیردربار ــ و انتصاب فروغی (عنصر انگلیسی) به سمت وزیرخارجه و انتقال مسائل مربوط به سیاست خارجی از دربار به وزارت‌خارجه بود. مهمترین هدف رضاشاه از این سفر را می‌توان زمینه‌سازی برای انعقاد پیمان سعدآباد دانست. وی که از اواخر ۱۳۱۰ با انجام تغییراتی در سیاست خارجی خود، سیاست تنش‌زدایی و حل‌وفصل اختلافات مرزی با کشورهای همسایه نظیر افغانستان و عراق را شروع کرده بود، با اقدام به مرتفع‌ساختن زمینه‌های اختلاف مرزی با ترکیه، قبل از سفر شرایط را برای بحث و مذاکره پیرامون انعقاد پیمان سعدآباد آماده کرد. پیش از عزیمت رضاشاه، فروغی، وزیرخارجه، طی نطقی در مجلس در تاریخ بیست‌وسوم اردیبهشت ۱۳۱۳، تصمیم رضاشاه مبنی بر رفتن به ترکیه در تاریخ بیستم خرداد ۱۳۱۳ را رسما اعلام نمود و رضاشاه علیرغم پیش‌بینی دو هفته‌ای برای سفر، به مدت بیست‌وپنج روز در ترکیه اقامت نمود. علاوه بر انجام مذاکرات متعدد میان مقامات دو کشور، رضاشاه در این سفر به‌شدت تحت‌تاثیر تحولات نوین ترکیه قرار گرفت. به گفته سفیر وقت ایران در ترکیه، رضاشاه به وی گفته بود: «صادق، من تصور نمی‌کردم ترکها تااین‌اندازه ترقی کرده باشند و در اخذ تمدن اروپا جلو رفته باشند. حالا می‌بینم که ما خیلی عقب هستیم، مخصوصا در قسمت تربیت دختران و بانوان.» هدایت نیز در کتاب خاطرات و خطرات می‌نویسد: «رضاشاه در نطق خود در مجلس ترکیه گفت: به‌واسطه برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من، امید دارم هر دو ملت بعد از این با هم با یک روح و صمیمیت متقابل دست در دست هم بدهند.» پس از این سفر و به منظور آماده‌سازی جهت امضای پیمان سعدآباد، طی سالهای ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶ قراردادهای متعددی میان دو کشور به امضا رسید:[۸] کنوانسیون مربوط به امنیت و رفع اختلافات سرحدی (۲۳/اسفند/۱۳۱۵)، موافقتنامه تنظیم طرز عمل گمرکات (۲۳/سفند/۱۳۱۵)، عهدنامه‌های استرداد مقصرین و تعاون قضائی (۲۳/اسفند/۱۳۱۵)، موافقتنامه اقامت (۲۳/اسفند/۱۳۱۵)، عهدنامه بازرگانی و دریانوردی (۲۳/اسفند/۱۳۱۵)، موافقتنامه تلگراف و تلفن (۲۳/اسفند/۱۳۱۵)، موافقتنامه هوایی (۳۱/فروردین/۱۳۱۶)، موافقتنامه دامپزشکی (۳۱/فروردین/۱۳۱۶)، قرارداد ترانزیت و حمل‌ونقل کالا و مسافر (۳۱/فروردین/۱۳۱۶) بدین‌ترتیب بعد از سفر رضاشاه به ترکیه، در هفدهم مهرماه ۱۳۱۴٫ش (۱۹۳۵٫م) در عمارت هیات نمایندگی ایران در ژنو، طرح عدم تعرض توسط نمایندگان ایران، ترکیه و عراق و همچنین طرح عهدنامه حل اختلافات به طرق مسالمت‌آمیز میان ایران و عراق امضا گردید و در بیست‌ونهم آبان ۱۳۱۴ دولت افغانستان نیز الحاق خود را به عهدنامه عدم تعرض منعقد‌شده میان سه کشور اعلام نمود. البته کاظمی، وزیرخارجه وقت ایران، برای رفع تردید افغانستان در الحاق به عهدنامه، ناچار شد به کابل سفر کند و سرانجام طی اقامتی ده روزه، توانست موافقت دولت افغانستان را جلب نماید. پس‌ازآن در یازدهم آبان ۱۳۱۵ شاه‌محمودخان، صدراعظم و وزیرجنگ افغانستان، به دعوت دولت ایران وارد تهران شد و مقدمه امضای پیمان سعدآباد فراهم گردید. با فراهم‌شدن مقدمات لازم، هم از بعد دو‌جانبه و هم از بعد چندجانبه، در ژوئن ۱۹۳۷ دکتر توفیق رشدی آراس، وزیرخارجه ترکیه، دکتر ناجی‌الاصیل، وزیرخارجه عراق، و سردار فیض‌محمدخان، وزیرخارجه افغانستان، در تهران حضور یافتند و پس از مذاکراتی که با زمامداران وقت ایران به عمل آوردند، در چهارم تیرماه ۱۳۱۶ (بیست‌وپنجم ژوئن ۱۹۳۷) پیمان عدم تعرض و دوستی موسوم به پیمان سعدآباد میان چهار کشور امضا شد. بعد از امضای این پیمان ــ که البته چهارسال بیشتر دوام نداشت و در جریان حوادث شهریور ۱۳۲۰ بیهودگی آن به اثبات رسید ــ روابط دو کشور ایران و ترکیه از نوعی آرامش نسبی برخوردار بود. درکل می‌توان گفت: طی سالهای حکومت رضاشاه (از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰)، گرچه فرازونشیبها و بحرانهایی در روابط و مناسبات فیمابین دو کشور، خصوصا در پنج سال اول، مشاهده می‌گردد، اما روند کلی حاکم بر روابط، سیر صعودی داشته است؛ چنانکه انعقاد نزدیک به ده قرارداد در زمینه‌های مختلف و امضای پیمان سعدآباد در ۱۳۱۶ (۱۹۳۷) را می‌توان نقطه اوج این مناسبات دانست. روابط ایران و ترکیه در دوره پهلوی دوم در دوره محمدرضاشاه (۱۹۴۱ ــ ۱۹۷۹٫م/ ۱۳۲۰ ــ ۱۳۵۷٫ش) گرچه روابط دو کشور ایران و ترکیه بر پایه یک سیاست مشترک، یعنی برمبنای هم‌پیمانی با غرب و امریکا بنا نهاده شده بود، اما فرازونشیبهایی در مناسبات به چشم می‌خورد. به‌عنوان‌مثال در مورد عبور کامیونهای ایرانی از قلمرو ترکیه نارضایتیهایی وجود داشت و ترکیه در زمینه ترانزیت کامیونهای ایران و یا به هنگام ورود آنان به ترکیه، مشکلات و موانعی را ایجاد می‌کرد. همچنین در بعد سیاسی، محمدرضاشاه نظر به وجود تمایلات و گرایشات پان‌ترکیستی در ترکیه، در قبال مناطق آذری‌نشین ایران نسبت به ترکیه احساس بی‌اعتمادی می‌کرد؛ چنانکه یکبار سفیر ایران را در واکنش به سخنان سفیر ترکیه که به هنگام ورود به ایران از طریق مرز بازرگان گفته بود «من خودم را در وطن خودم حس می‌کنم»، از ترکیه فراخواند. محمدرضاشاه منظور سفیر ترکیه از به‌کاربردن عبارت «وطن خودم» را، اشاره به استانهای آذری‌نشین ایران تلقی کرده بود. ایران، تشویق ناسیونالیسم ترکی از سوی دولت ترکیه را در یک نگاه کلی‌تر دارای ماهیت و اهداف توسعه‌طلبانه و روشی برای مقابله با تهدید شوروی تلقی می‌کرد. محمدرضاشاه از ناسیونالیسم ایرانی صرفا به مثابه یک اقدام دفاعی و با هدف متحدنگهداشتن نیروهای داخل کشور استفاده می‌کرد و به‌همین‌خاطر از اقدامات، سیاستها و تبلیغات پان‌ترکیستی ترکیه عصبانی می‌شد و معتقد بود ترکیه کشوری نیست که بتوان در بحرانها به آن اعتماد کرد. علیرغم وجود چنین نگرشی از سوی زمامداران ایران نسبت به ترکیه و برخی کارشکنیهای ترکیه در امر تجارت با ایران، دو کشور در مقطع سی‌وهفت‌ساله حکومت محمدرضاشاه، سه گام اساسی در جهت توسعه پیوندهای سیاسی، نظامی و اقتصادی برداشتند: ۱ــ انعقاد پیمان بغداد در سال ۱۹۵۵ (۱۳۳۴) ۲ــ انعقاد پیمان سنتو (Central Treaty Organization) در سال ۱۹۵۹ (۱۳۳۸) ۳ــ تشکیل سازمان توسعه و عمران منطقه‌ای موسوم به آر‌سی‌دی در سال ۱۹۶۴٫ لازم به ذکر است: عراق پس از وقوع کودتای کمونیستی در این کشور، از پیمان بغداد که با هدف مقابله با خطر توسعه کمونیسم منعقد گردیده بود، خارج شد و به‌جای آن پیمان سنتو با حضور کشورهای ایران، پاکستان، ترکیه، امریکا و انگلیس جایگزین گردید. می‌توان گفت روابط ایران و ترکیه در زمان محمدرضاشاه، بیشتر تحت‌الشعاع پیمانهای منطقه‌ای فوق بود و امریکا به‌عنوان ابرقدرت جدید جهانی، بیشترین نقش را در شکل‌دهی به مناسبات دو کشور ایفا می‌کرد. پس از افزایش قیمت نفت در خلال سالهای ۱۹۷۳ــ ۱۹۷۴ مشکلات اقتصادی زیادی دامنگیر ترکیه شد و ذخایر ارزی آن، به‌شدت کاهش یافت. به‌عبارتی، تغییرات مداوم این سالها، نوعی بی‌ثباتی را در این کشور دامن زده بود. بااین‌همه، موضع مشترک دو کشور علیه شوروی و کمونیسم، موجب اتحاد استراتژیک آنان با غرب و در راس آن امریکا شده بود و این امر آنان را تشویق می‌کرد تا مسائل و مشکلات ایجادشده را از طرق مسالمت‌آمیز حل کنند. در مجموع در طول دوران محمدرضا پهلوی تقریبا سی موافقتنامه، قرارداد، پروتکل و صورت‌جلسه میان دو کشور به امضا رسید که موضوعات مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را پوشش می‌دهند. به تبع شکل‌گیری کمیسیون مشترک اقتصادی ایران و ترکیه در سال ۱۳۵۴، به موجب ماده ۹ این کمیسیون، طرفین تصمیم گرفتند به‌منظور تقویت همکاریهای نزدیک در کلیه زمینه‌های فنی و اقتصادی، کمیسیون مشترک وزیران ایران و ترکیه را نیز تشکیل دهند. سفیران ایران در ترکیه (از دوره قاجار تا انقلاب اسلامی) ۱ــ سفارت ایران در استانبول در ۱۲۳۰٫ش تاسیس شد و حاجی‌میرزااحمدخان خویی به سمت مصلحتگزار و وزیر مقیم تعیین گردید. ماموریت مشارالیه تا ۱۲۳۲٫ش ادامه داشت. ۲ــ میرزا عبدالرحیم‌خان ساعدالملک از ۱۲۳۲ تا ۱۲۳۵٫ش ۳ــ فرخ‌خان امین‌الملک غفاری از ۱۲۳۵ تا ۱۲۳۷٫ش ۴ــ حاجی‌میرزا حسین‌خان مشیرالدوله (سپهسالار) وزیرمختار از ۱۲۳۷ تا ۱۲۴۷٫ش؛ در آن تاریخ سفارت ایران در دربار عثمانی به درجه سفارت کبری ارتقا یافت و مشیرالدوله به‌عنوان اولین سفیرکبیر ایران تا ۱۲۵۰٫ش در دربار عثمانی ماموریت داشت. [محمدرحیم‌خان علاءالدوله سفیر فوق‌العاده برای تبریک جلوس سلطان عبدالعزیز در ۱۲۴۰٫ش] ۵ــ سرتیپ حسنعلی‌خان امیرنظام گروسی از ۱۲۵۰ تا ۱۲۵۲٫ش ۶ــ شیخ‌محمدحسن‌خان معین‌الملک (مشیرالدوله) از ۱۲۵۲ تا ۱۲۶۹٫ش ۷ــ میرزا اسدالله‌خان ناظم‌الدوله از ۱۲۶۹ تا ۱۲۷۳٫ش ۸ــ میرزامحمودخان علاءالملک از ۱۲۷۳ تا ۱۲۸۰٫ش [میرزا ابوالقاسم‌خان ناصرالملک سفیر فوق‌العاده برای اعلام تاجگذاری مظفرالدین‌شاه در ۱۲۷۵٫ش] ۹ــ میرزارضاخان ارفع‌الدوله از ۱۲۸۰ تا ۱۲۸۶٫ش ۱۰ــ علی‌قلی‌خان مشاورالممالک انصاری از فروردین ۱۲۹۹ تا فروردین ۱۳۰۱٫ش ۱۱ــ میرزاعلی‌قلی‌خان نبیل‌الدوله کاردار از مرداد ۱۲۹۹ تا فروردین ۱۳۰۱٫ش ۱۲ــ اسحق‌خان مفخم‌الدوله از فروردین ۱۳۰۱ تا تیر ۱۳۰۳٫ش ۱۳ــ سیدمحمدصادق طباطبایی از شهریور ۱۳۰۳ تا تیر ۱۳۰۶ ۱۴ــ محمدعلی فروغی از آبان ۱۳۰۷ تا فروردین ۱۳۰۹ [در تابستان ۱۳۰۸ سفارت از استانبول به آنکارا منتقل گردید.] ۱۵ــ صادق صادق (مستشارالدوله) از بهمن ۱۳۰۹ تا خرداد ۱۳۱۴ ۱۶ــ خلیل فهیمی از آبان ۱۳۱۴ تا آذر ۱۳۱۸ ۱۷ــ باقر کاظمی از آذر ۱۳۱۸ تا آبان ۱۳۱۹ ۱۸ــ انوشیروان سپهبدی از آذر ۱۳۱۹ تا شهریور ۱۳۲۳ ۱۹ــ علی‌قلی‌ اردلان (کاردار) از شهریور ۱۳۲۳ تا مهر ۱۳۲۴ ۲۰ــ موسی نوری اسفندیاری از مهر ۱۳۲۴ تا مهر ۱۳۲۶ ۲۱ــ محمدعلی همایونجاه از مهر ۱۳۲۶ تا بهمن ۱۳۲۷ ۲۲ــ دکتر قاسم غنی از بهمن ۱۳۲۷ تا آذر ۱۳۲۸ ۲۳ــ جمشید قریب (کاردار موقت) از آذر ۱۳۲۸ تا مرداد ۱۳۲۹ ۲۴ــ محمد ساعد مراغه‌ای از مرداد ۱۳۲۹ تا شهریور ۱۳۳۰ ۲۵ــ ابراهیم زند از مهر ۱۳۳۰ تا آبان ۱۳۳۲ ۲۶ــ علی منصور از آبان ۱۳۳۲ تا آبان ۱۳۳۶ ۲۷ــ امیرعباس هویدا (کاردار موقت) از آبان ۱۳۳۶ تا دی ۱۳۳۶ ۲۸ــ سرلشکر حسن ارفع از دی ۱۳۳۶ تا آذر ۱۳۴۰ ۲۹ــ موسی نوری اسفندیاری از آذر ۱۳۴۰ تا اسفند ۱۳۴۱ ۳۰ــ خسرو خسروانی از فروردین ۱۳۴۲ تا خرداد ۱۳۴۴ ۳۱ــ جعفر کفایی از خرداد ۱۳۴۴ تا بهمن ۱۳۴۵ ۳۲ــ همایون اردلان (کاردار موقت) از بهمن ۱۳۴۵ تا خرداد ۱۳۴۶ ۳۳ــ فریدون موثقی از خرداد ۱۳۴۶ تا خرداد ۱۳۴۸ ۳۴ــ امیر شیلاتی فرد از مرداد ۱۳۴۸ تا تیر ۱۳۵۲ ۳۵ــ جمشید قریب از تیر ۱۳۵۲ تا اردیبهشت ۱۳۵۴ ۳۶ــ داریوش کوپال (کاردار) از اردیبهشت ۱۳۵۴ تا مهر ۱۳۵۶ ۳۷ــ هوشنگ باتمانقلیچ از مهر ۱۳۵۶ تا اول انقلاب اسلامی ۳۸ــ پرویز منصور مؤید (کاردار موقت) از اول انقلاب اسلامی تا تیر ۱۳۵۸ ۳۹ــ رضا وزیری (کاردار موقت) از تیر ۱۳۵۸ تا مهر ۱۳۵۸ منابع‌ و ماخذ: ۱ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا جنگ دوم جهانی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ ۲ــ اسناد معاهدات دوجانبه ایران با سایر دول، جلد پنجم، تهران، دفتر مطالعات سیاسی بین‌المللی، وزارت امورخارجه، ۱۳۶۹ ۳ــ صادق زیباکلام، سنت و مدرنیته: ریشه‌یابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، تهران، روزنه، ۱۳۸۲ ۴ــ صادق زیباکلام، ما چگونه ما شدیم؛ ریشه‌یابی علل عقب‌ماندگی در ایران، تهران، روزنه، ۱۳۷۷ ۵ــ نوئل باربر، فرمانروایان شاخ زرین، (از سلیمان قانونی تا آتاتورک)، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، قطره، ۱۳۸۳ ۶ــ کاوه بیات، شورش کردها و تاثیر آن بر روابط خارجی ایران، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۷۴ ۷ــ هاشم اشجع‌زاده، روابط ایران و ترکیه ۱۲۹۹ تا ۱۳۲۰ (رساله کارشناسی) ۸ــ محمود فرهاد معتمد، تاریخ روابط سیاسی ایران و عثمانی ۹ــ سیدعطا تقوی‌اصل، ژئوپولیتیک جدید ایران: از قزاقستان تا گرجستان، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، وزارت امورخارجه، ۱۳۸۴ ۱۰ــ سیدجلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۸۰ ۱۱ــ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، گردآورنده موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اطلاعات، ۱۳۸۲ ۱۲ــ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، خوارزمی، ۱۳۷۶ ۱۳- TURKEY AND THE MIDDLE EAST, PHILIP ROBINS 14- TURKEYS ROLE IN THE MIDDLE EAST, HENRI.J.BARKEY 15- TURKEY CUMHURIYETI COKERKEN VURAL SAVAS پی‌نوشت‌ها ________________________________________ [۱]ــ در کتاب خاطرات ارتشبد فردوست صفحه ۵۴۹ آمده است: آتاتورک یک نظامی تمام‌عیار بود و نه یک سیاستمدار و لذا پس از این اقدامات نقش وی به پایان رسید. در کنار آتاتورک فردی به‌نام عصمت اینونو قرار داشت که در زمان جنگ با یونانی‌ها رئیس ستاد لشکر آتاتورک بود و گویا انگلیسیها او را از همان زمان در کنار آتاتورک قرار داده بودند تا راهنمای وی باشد. تشخیص انگلیسیها این بود که آتاتورک بدون اینونو مرتکب اشتباهات بزرگ خواهد شد. اینونو فردی جسور نبود اما سیاستمدار زیرکی بود و مغز متفکر آتاتورک محسوب می‌شد. او در زمان آتاتورک بارها نخست‌وزیر شد و تا مرگ آتاتورک کشور را به‌نام او اداره می‌کرد… افسران ایرانی سنتو به نقل از همکاران ترک خود تعریف می‌کردند که آتاتورک در سالهای آخر عمر خود در حکومت دخالتی نداشت و شب تا صبح در کاخ خود عرق می‌خورد. بطری را لاجرعه سر می‌کشید و موقع خواب حتما می‌بایست کاملا مست باشد… اینونو تلاش می‌کرد که زندگی خصوصی آتاتورک به خارج از کاخ درز نکند. [۲]ــ ورال ساواش در کتاب «جمهوری ترکیه در حال فروپاشی» در صفحه ۲۱ کتاب قسمتی از سخنان آتاتورک را در ۲۹ اکتبر ۱۹۳۳ این‌گونه درج می‌کند: امروز شوروی دوست ماست، همسایه ماست، متفق ماست. ما به این دوستی نیاز داریم. اما این‌که فردا چه خواهد شد را هیچکس نمی‌تواند از امروز پیش‌بینی کند. (شوروی هم) مانند امپراتوری عثمانی و اتریش ــ مجارستان می‌تواند تجزیه شود و محو گردد. ملتهایی که امروز در چنگال شوروی قرار دارند می‌توانند فرار کنند. امکان دارد که دنیا به یک توازن جدید برسد. لذا امروز ترکیه باید بداند که در آن موقع چه‌کاری می‌تواند انجام دهد. امروز در چارچوب قلمرو حاکمیت دوست ما (شوروی) برادرانی زندگی می‌کنند که زبان، اعتقاد و معنویتشان با ما یکی است. ما باید آماده باشیم تا آنها را در آغوش بگیریم. حاضربودن تنها به این معنی نیست که ساکت بنشینیم و منتظر آمدن آن روز باشیم. باید آمادگی داشته باشیم. ملتهای مختلف چگونه خودشان را برای این کار آماده می‌کنند؟ باید پلهای معنوی را حفظ کنیم. زبان یک پل است. اعتقاد یک پل است. و تاریخ یک پل است. ما باید به ریشه‌هایمان برگردیم و در پرتو تاریخ تجزیه شده خود با یکدیگر متحد شویم. نباید منتظر نزدیک‌‌شدن آنان (ترکهای خارجی) به خودمان باشیم. ما باید به آنها نزدیک شویم. جالب‌توجه‌آنکه نویسنده کتاب بعد از درج این سخنان به مقاله‌ای که توسط نجدت سوینچ تحت‌عنوان پیمان اوراسیا نوشته شده اشاره می‌کند و در قسمتی از آن می‌نویسد: قاضی (مصطفی کمال) به همین‌ علت بود که پیمان بالکان و پیمان سعد‌آباد را در محدوده قلمرو عثمانی تاسیس کرد. همانگونه‌که از خاطرات نوشته‌شده توسط منشی آتاتورک، یعنی حسن رضا سویاک، استنباط می‌شود، هدف این پیمانها تنها ایجاد یک کمربند امنیتی در اطراف ترکیه نبوده است. آتاتورک اهدافی ورای اینها داشت. [۳]ــ اندیشه پان‌ترکیسم بعد از شکست عثمانیها در جنگ جهانی اول تاحدودی از رونق افتاده بود. با رفع بحرانهای سیاسی اولیه و تثبیت نظام جدید، برخی گروههای پان‌ترکیستی بار دیگر در ترکیه فعال شدند. تشدید فعالیت گروههای پان‌ترکیستی نظیر تشکیلات ترک اجاقی که برحسب ضرورت بیشتر رنگ‌وروی فرهنگی داشت، به‌سرعت نتایج عملی خود را نشان داد. بار عمده فعالیت آنان، بر محور جایگزینی زبان ترکی به‌جای کاربرد زبان فارسی در آذربایجان متمرکز شده بود. ازاین‌رو، در یکی از گزارشهای رسمی ارسال‌شده به وزارت خارجه، ضمن تاکید بر ضرورت حفظ و اشاعه زبان فارسی در آذربایجان، از این وزارتخانه تقاضا شده بود از فعالیت کمیته‌های وابسته به گروه پان‌ترکیست مذکور (ترک اجاقی) در ایران و نیز از نشر جراید عثمانی و قفقاز که سعی در شوراندن احساسات پان‌ترکیستی داشتند، ممانعت نماید. ظاهرا منشا این فعالیتها و هدایت‌کننده آنها نیز کنسولگری ترکیه در ارومیه بود. به‌عنوان‌مثال در تالار پذیرایی کنسولگری ترکیه در ارومیه و بر سردرب عمارت با خط درشتی نوشته شده بود: «ترک‌زبانان جهان، اتحاد» [۴]ــ این عهدنامه گرچه در سال ۱۳۰۵ امضا شد، اما به‌دلیل بروز برخی مشکلات و تنشها در روابط، پس از سه‌سال، یعنی در سال ۱۳۰۸، برای بررسی و تصویب نهایی به مجلس شورای ملی تقدیم گردید و در بیست‌وششم اردیبهشت ۱۳۰۸ تصویب و اجازه مبادله آن صادر شد. [۵]ــ قبل از این نامه، نصرالله بهنام، کارگذار دولت در ارومیه، در یکی از گزارشات خود به وزارت‌خارجه در اردیبهشت ماه ۱۳۰۵ ضمن اشاره به این جنگها در کردستان ترکیه و سرکوب شدید آنان، نوشته بود: «چون دولت ترکیه از موقعیت خود نسبت به اکراد یاس حاصل [نمودند] و به‌خوبی فهمیدند که حالیه اکراد نسبت به دولت علیّه ایران متوجه‌اند، مامورین دولت ترکیه جداً درصدد برآمدند که به‌هر‌ترتیب‌ممکن دولت ایران هم همان معاملات را با اکراد معمول [دارد] که ازاین‌حیث خیال آنها آسوده و از پیشرفت سیاست دولت علیّه نسبت به اکراد جلوگیری شود.» وی پیش‌بینی کرد اینک ترکها سعی خواهند کرد «… به‌هر‌ترتیبی که است، دولت علیّه را با خلع سلاح اکراد موافق سازند و همین‌که در این قسمت یاس حاصل نمودند، مامورین ترکیه با تحریکات بین اکراد اقدام خواهند نمود که اغتشاش فراهم و دولت مجبور به دفع آنها بشود… .»رک: کاوه بیات، شورش کردهای ترکیه و تاثیر آن بر روابط خارجی ایران، صص۶۱ــ۶۰ [۶]ــ به گزارش نماینده سیاسی بریتانیا در استانبول، ترکها نه‌تنها پروتکل ۱۹۱۳ را قبول نداشتند بلکه باز هم کم‌وبیش ادعاهای زمان جنگ را درخصوص بخشی از قلمرو ایران (آذربایجان)، مطرح می‌کردند. [۷]ــ فروغی گرچه در مدت اقامت در استانبول به سفیر بریتانیا گفته بود در ترکیه پان‌تورانیسم جان‌سخت است اما در گزارش دیگری که برای تهران ارسال داشت، نه‌تنها نسبت به جان‌سختی پان‌تورانیسم نگرانی محسوسی مشاهده نمی‌شد، بلکه برعکس نسبت به حل‌وفصل اختلاف‌نظرها امیدوار بود. [۸]ــ جهت اطلاع بیشتر از مفاد قراردادهای امضاشده میان دو کشور، رک: اسناد معاهدات دوجانبه ایران با سایر دول، چاپ پنجم، منتشرشده از سوی دفتر مطالعات سیاسی بین‌المللی وزارت امور خارجه. منبع: نشريه زمانه منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

پیمان سعدآباد و سیاست قدرتهای بزرگ

سید هدایت الله عقدایی در طول دوران جنگهای جهانی اول و دوم انگلستان کوشید با ایجاد پیمان های دفاعی مشترک بین رژیم های دست نشانده خود درمجاورت مرزهای شوروی،روزنه ای برای نفوذ کمونیسم باقی نگذارد و در واقع پیمان سعدآباد را می توان به عنوان بخش کوچکی از راهبرد کلان بریتابیا در مقابله با کمونیسم مورد تحلیل و بررسی قرار داد در فاصله دو جنگ جهانی (در حد فاصل سالهای 1939-1918) به تبع وقایع و تحولات مهمی که به ویژه در اواخر جنگ جهانی اول و پس از آن در صحنه نظام بین الملل به وقوع پیوست، مناطق مختلف جهان و به ویژه خاورمیانه دست خوش تغییر و تحولات بنیادین گردید که شکل گیری پیمان نظامی سعد آباد را می توان در راستای همین تحولات مورد بررسی قرار داد. ولذا در این مقاله تلاش می کنیم تا ضمن تبیین جریان سیاست بین الملل حاکم بر روابط بین الملل در این مقطع از تاریخ، به بررسی علل، ریشه ها، اهداف ، پیامد و نقش قدرت های برزگ و به خصوص انگلستان (به عنوان قدرت هژمون در نظام بین الملل قرن 19 و اوائل قرن 20) در شکل گیری و شکست این پیمان بپردازیم... وضعیت حاکم بر نظام و مناسبات قدرت های بزرگ بعد از جنگ جهانی اول: بسیاری از کشورهای اروپایی از نتایج جنگ جهانی اول ناراضی بودند و جهان همچنان درگیر بحران هایی بود که از زمان قبل از جنگ وجود داشت و همچنان لاینحل باقی مانده بود. به علاوه معاهده صلح ورسای مناسبات ناعادلانه ای را بین فاتحان و مغلوبین جنگ جهانی اول رقم زده بود که عواقبش با وقایعی که پس از گذشت یک دهه از نشست‌های ورسای پیش‌‌آمد روشنتر می‌گردد، زیرا کشورهای فاتح در یک طرف مرز قرار می‌گیرند و کشورهای مغلوب که به تدریج یکدیگر را درمی‌یابند در طرف دیگر صف‌آرایی می‌کنند. (1) علاوه بر این با آغاز بحران اقتصادی در 1929 کشورهای مغلوب به ورطه ورشکستگی افتاده و فاصله آنها با کشورهای فاتح روز به روز بیشتر و صف بندی کشورهای خواهان حفظ وضع موجود و کشورهای تجدید نظر طلب واضح تر از همیشه می گردد. در چنین فضایی در دهه 1930 سه جریان اصلی سیاسی در نظام بین الملل وجود داشت و به سیاست بین المللی جهت دهی می کرد که عبارت بودند از: 1. دموکراسی های غربی (انگلستان، فرانسه، آمریکا) 2. فاشیسم(آلمان) 3. کمونیسم استالینی (شوروی) در این بخش سعی می کنیم ضمن بررسی نوع روابط و سیاست های اتخاذ شده از سوی بازیگران اصلی و نمایندگان سه جریان فوق الذکر در عرصه روابط بین الملل در دهه 1930 و پس از آن به واکاوی تاثیرات این روابط بر ایران و به ویژه شکل گیری و شکست پیمان سعدآباد بپردازیم. تصرف مرو به وسیله روسیه تزاری، باعث حساسیت انگلستان که در آن زمان هند را تحت تصرف خود داشت گردید و روابط رقابت آمیز روسیه و انگلستان آغاز شد. روسیه که با هدف دستیابی به آبهای آزاد می خواست به سمت خلیج فارس حرکت کند، تهدیدی برای انگلستان و امنیت هند که قلب مستعمرات بریتانیا بود به حساب می آمد. و از همان زمان ایران محل نزاع و زورآزمایی این دو قدرت قرار گرفت و خسارات فراوانی را متحمل شد. انعقاد قرار داد 1907 بین روسیه و انگستان با وساطت فرانسه در برابر نفوذ آلمان ها در خاورمیانه نقطه عطفی در روابط دو کشور بود. شتیر (وزیر دارایی روسیه)اهداف روسیه تزاری در ایران را اینگونه بیان می کند: «هدف اصلی که در طول سالیان دراز در قبال ایران اعمال کردیم عبارت است از: حفظ تمامیت ارضی و سعی در جلوگیری از تسلط نیروی سوم بر ایران و تلاش برای نفوذ سلطه گرایانه در ایران بدون تجاوز به سمبل های بیرونی استقلال و رژیم های داخلی آن، به عبارت دیگر وظیفه و هدف ما این بوده که ایران را به لحاظ سیاسی مطیع خودمان قرار دهیم تا ابزار قدرتمندی در دستان ما باشدو بازار گسترده ایران را برای خودمان نگه داریم به طوری که کار و سرمایه روسی آزادانه در آن عمل نماید.»(2) با وقوع انقلاب بلشویکی در روسیه،مناسبات دو دولت وارد مرحله جدیدی شد انگلیسی‌ها پس از انقلاب اکتبر 1917 در روسیه تزاری و سقوط رومانوف ها و ایجاد حکومت جدید سوسیالیستی شوروی فوق العاده وحشت زده و نگران شدند. (3) و از این به بعد کمونیسم و خطر فرو افتادن دولت های اروپایی و مستعمرات آنها در نقاط مختلف جهان در ورطه حکومت های سوسیالیستی معضل جدیدی بود که غرب و منافعش را تهدید می کرد. انگلستان به عنوان بزرگترین قدرت اروپایی در صف اول مبارزه با کمونیسم قرار گرفت. بعد از اینکه تلاش های انگلستان برای جلوگیری از شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی به جایی نرسید، انگلیسی ها شوروی را به رسمیت شناختند و کوشیدند از راههای مختلف از قدرت اثرگذاری آنها بر حوزه نفوذ و منافع خود بکاهند. اصلی ترین استراتژی انگلستان در این راستا که سیاست جهانی این کشور را در این دوره (دوران بین جنگ های اول و دوم جهانی) و حتی پیش از این در طول قرن 19 به پیش می برد، ایجاد موازنه قوا در اروپا و سراسر جهان و ایفاء نقش نیروی موازنه گر و حفظ آن برای خویش بود. انگلستان از این طریق می کوشید تا شرایطی را فراهم آورد که به حفظ وضع موجود در نظام بین الملل منجر شود ایجاد ائتلاف های مقطعی با یک یا دو قدرت اروپایی برای ایجاد توازن در برابر قدرت دیگری که ثبات وضع موجود را بر هم می زد در همین راستا قابل توجیه است. علاوه بر این بریتانیا برای حفظ برتری خود در میان رقبا، حفظ قدرت نظامی وخصوصاً قدرت دریایی، مواضع استراتژیک و کلیه مستعمرات تصرف شده و همچنین آغاز تجربیات استعماری نو در کشورهایی نظیر ترکیه و ایران و گسترش استخراج و بهره برداری از منابع نفتی خاورمیانه (خصوصاً پس از به کارگیری نفت در نیروی دریایی این کشور پس از جنگ جهانی اول) را در دستور کار خود قرار داد. رقبای بالفعل انگلیس در سال های بین دو جنگ جهانی اتحاد جماهیر شوروی، آلمان نازی(پس از سال 1937) و رقیب بالقوه آن کشور ایالات متحده آمریکا بود که در این مقطع زمانی سیاست انزواطلبی را در پیش گرفته بود. در این دوران بریتانیا کماکان بزرگترین امپراطوری امپریالیستی به حساب می آمد و همچنان سیاست موازنه قوا را دنبال می کرد. اتحاد شوروی در سال های ابتدایی انقلاب، درگیر تنشهای داخلی بود و لزوم فعالیت در جهت ایجاد زیرساخت های لازم برای تشکیل حکومت کمونیستی بر مبنای مالکیت اشتراکی باعث شد تا این کشور در تلاش برای حل مسائل داخلی خود از مسائل مربوط به سیاست خارجی تا حدی غافل شود و تا سال ها پس از جنگ اول جهانی قدرت درجه اول محسوب نمی گردد. به علاوه با توجه به درک عدم امکان صدور انقلاب کمونیستی به ایران توسط رهبران شوروی، استراتژی سیاست خارجی این کشور در قبال ایران دستخوش تغییر شد و بر دو اصل اساسی استوار گردید که عبارت بود از: 1. کسب وجهه برای شوروی در اذهان عمومی مردم ایران و حمایت از شورش ها و حرکت های ضد انگلیسی 2. افزایش سطح روابط اقتصادی فی مابین ایران و شوروی. بر همین اساس آنها تصمیم گرفتند تا با صدور بیانیه ای که بعدها در قرار داد مودت ایران و شوروی در 1921 عنیت یافت ضمن بیرون بردن قوای خود از شمال ایران، امتیازاتی همچون بانک استقراضی،دخالت در درآمدهای گمرکی ایران و بدهی های ایران به حکومت تزاری و... را منتفی اعلام کنند.همچنین شوروی موفق شد در راستای عملی کردن استراتژی خود در ایران، بیشترین حجم مبادلات تجاری را در دهه 1930 به خود اختصاص دهد و فقط آلمانی ها بودند که توان رقابت با روس ها را داشتند. با کم رنگ شدن حضور روس ها در ایران در اواخر دوران قاجار، انگلستان کوشید از طریق کودتای 1299 زمینه را برای استقرار دولت مرکزی قوی و وابسته به خود فراهم نماید تا از این طریق خلاء موجود در ایران را پس از خروج روس ها از ایران پر کند که این امر با برچیده شدن سلسله قاجار و به سلطنت رسیدن رضاخان در سال 1304 میسر گردید و انگلستان عملاً ایران را تحت سلطه غیر مستقیم خود درآورد. انگلستان در حالی نفوذ خود را در خاورمیانه و کنار مرزهای شوروی افزایش می داد که رقبای این کشور حتی آنهایی که در صف فاتحان جنگ جهانی اول قرار داشتند، شرایط نا به سامانی را پشت سر می گذاشتند. در آلمان که بار سنگین غرامت های معاهده ورسای را بر دوش می کشید شمار بیکاران ناشی از بحران‌های اقتصادی بعد از آمریکا از همه جا بیشتر و حس ملی مردم نیز جریحه‌دار بود و جمهوری وایمار که به بی‌کفایتی و دست نشاندگی و خیانت(امضای قرارداد صلح ورسای) متهم شده بود کم‌کم از حرکت ایستاد. (4)انگلیس هم به خاطر نارضایتی و نگرانی که از ضعف جمهوری وایمار و فعالیت کمونیست ها در آلمان داشت ، با تایید اقشار حاشیه تولید و نهایتاً از طریق سرمایه داری و صاحبان صنایع آلمان موجبات تقویت و روی کار آمدن هیتلر را در سال 1933 در آن کشور فراهم ساخت تا یک رژیم قوی و ضد کمونیست در آن کشور استقرار یابد و در برابر روسیه شوروی و فرانسه موازنه قوا را در اروپا حفظ نماید .(5) دولت انگلیس همچنین در راستای سیاست متخذه خود دراروپا مبنی بر تقویت و توسعه فاشیسم هیتلری برای مقابله با کمونیسم و روسیه شوروی، در ایران نیز تقویت روابط تجاری و صنعتی(به استثنای نفت) با دولت آلمان را مناسب تشخیص داده و تقویت و تشویق می کرد و این امر را صرفاً برای برقراری موازنه قوا میان دو قدرت روسیه و آلمان متناسب تشخیص می داد.(6) لندن این سیاست را تا چهار سال بعد از روی کار آمدن هیتلر یعنی تا وقتی که وی نظم و تعادل را در اروپا در هم زد و از جامعه ملل و پیمان لوکانو خارج شد و شروع به دست اندازی به کشورهای اطراف کرد ، ادامه داد. به دنبال موضع گیری های فوق توسط آلمان ، انگلیس به سیاست تسکین و مماشات متوسل شد و با واکنش نشان ندادن در برابر اشغال نظامی ساحل چپ رود راین توسط ارتش آلمان و اشغال اتریش و موافقت با تجزیه چکسلواکی به موجب پیمان مونیخ 1938 کوشید هیتلر را آرام سازد و نیروی او را متوجه شرق نماید . فرانسه هم که سرزمینش در مجاورت آلمان و صحنه اصلی جنگ جهانی اول بود و صدمات زیادی را متحمل شده بود به یک قدرت درجه دو در نظام بین الملل تنزل یافته بود قادر به رقابت با انگلستان نبود. در ایالات متحده آمریکا هم علی رغم اینکه ویلسون معتقد بود که آمریکا باید نقشی در خور یک قدرت بزرگ ایفاء کند و در چارچوب اعلامیه 14 ماده ای باید ضامن صلح در جهان باشد، بسیاری از آمریکایی ها معتقد بودند این سیاست بین المللی متضمن این خطر است که آمریکا را درگیر مسائل جدیدی سازد(7) و بر همین اساس در سال 1918 کنگره از تصویب معاهده ورسای سر باز زد و با پیروزی جمهوری خواهان آمریکا با اتخاذ سیاست انزواگرایی رسماً از مداخله در امور بین المللی کناره گرفت و از عضویت در جامعه ملل امتناع ورزید(8) در بهار 1920 بحران اقتصادی شدیدی در آمریکا شروع شد که به بیکاری 2 میلیون نفر انجامید و دولتمردان آمریکایی را سرگرم سروسامان دادن به اوضاع اقتصادی این کشور نمود و بیش از پیش از تحولات بین المللی دور نگه داشت. هر چند آمریکا در تحولاتی که با منافع ملی این کشور در ارتباط بود مداخله می کردند ولی این مداخلات موردی هم نمی توانست خللی در برتری بریتانیا در عرصه بین المللی ایجاد نماید. امتناع آمریکا از عضویت در جامعه ملل، راه را برای انگستان که پس از جنگ جهانی اول در صف فاتحان جنگ قرار گرفته بود، هموارتر کرد و با تشکیل جامعه ملل در سال 1920 ابزار جدیدی را برای پیش برد سیاست های جهانی و استعماری خود در اختیار گرفت و توانست در لوای این سازمان بین المللی به شکل قانونی قیمومیت نقاط استراتژیک جهان در خاورمیانه را در اختیار بگیرد و نهایتاٌ در سالهای بین دو جنگ جهانی، انگلستان سراسر خاورمیانه را تحت نفوذ و سلطه خود داشت. تعدادی از کشورهای این منطقه مانند عراق و فلسطین و ماوراء اردن از طرف جامعه ملل تحت قیومیت انگلستان قرار گرفته بودند و تعدادی دیگر؛ مانند مصر و عربستان سعودی در نتیجه قراردادهایی، حقوق و امتیازات خاصی برای انگلیسی ها قائل شده بودند. گروه سوم از کشورهای خاورمیانه نیز به طور غیر مستقیم زیر نفوذ انگلیسی ها قرار داشتند؛ مانند ایران،ترکیه و افغانستان.(9) گفتیم که انگلستان بعد از انقلاب اکتبر 1917 و روی کار آمدن بلشویک ها در روسیه در صف اول مبارزه با کمونیسم قرار گرفت. آنها برای مقابله با این تهدید نوظهور دو شیوه را به شکل همزمان در دستور کار خود قرار دادند: 1. ایجاد موازنه قوا در اروپا و سراسر جهان در مقابل قدرت های بزرگ و به ویژه شوروی که شرح داده شد. 2. اجرای سیاست سد نفوذ در برابر شوروی محور دوم سیاست های انگلستان در مواجهه با کمونیسم سیاست سد نفوذ در برابر شوروی است. در طول این سال ها، انگلستان به منظور جلوگیری از نفوذ و رخنه کمونیسم به سایر کشور ها یک « کمربند بهداشتی» پیرامون شوروی به وجود آورد که از فنلاند شروع می شد و تا افغانستان و مرز هندوستان ادامه می یافت.استقرار رژیم های دیکتاتوری و ضد کمونیست مارشال مانرهایم در فنلاند، مارشال پیلودسکی در لهستان ، مارشال آنتونسکی در رومانی ، مصطفی کمال پاشا (معروف به آتاتورک) در ترکیه ، رضا شاه در ایران و امان الله خان در افغانستان به همین منظور بود سپس لندن سیاست ایجاد اتحادیه های دفاعی منطقه ای را در پیش گرفت. پیمان لوکارنو( باشرکت آلمان ،انگلستان،بلژیک،فرانسه،ایتالیا،لهستان و چکسلواکی ) ، پیمان اتحاد صغیر ( باشرکت چکوسلواکی،یوگسلاوی و رومانی ) و پیمان سعدآباد ( باشرکت ایران ،عراق،ترکیه و افغانستان ) از مظاهر این سیاست بشمار می رفت . (10) قسمت دوم پیمان سعدآباد سدنفوذ غرب برای ممانعت از نفوذ کمونیسم - در این دوران ایران با ترکیه،افغانستان و عراق درگیر مناقشات مرزی بود و انعقاد پیمان عدم تعرض بین این سه کشور با ایران مستلزم رفع اختلافات مرزی فی مابین بود و همین مسئله انگلستان را که عجله زیادی برای تکمیل هر چه سریع تر « کمربند بهداشتی» پیرامون شوروی و اجرای سیاست سد نفوذ داشت وادار کرد تا با استفاده از هژمونی خود در سطح جهان و از طریق نفوذی که بر کشورهای خاورمیانه داشت برای حل سریع تر اختلافات وارد عمل شود. به ویژه اینکه انگلیسی ها انعقاد این معاهده را به منزله سدی در برابر توسعه طلبی و نفوذ شوروی به سوی خلیج فارس و چاه های نفت جنوب ایران تلقی می کردند. زمینه‌های انعقاد پیمان سعدآباد: ... گفتیم که انگلستان کوشید تا با ایجاد پیمان های دفاعی مشترک بین رژیم های دست نشانده خود درمجاورت مرزهای شوروی،روزنه ای برای نفوذ کمونیسم باقی نگذارد. و در واقع پیمان سعدآباد را می توان به عنوان بخش کوچکی از راهبرد کلان بریتابیا در مقابله با کمونیسم مورد تحلیل و بررسی قرار داد. در این دوره ایران با ترکیه،افغانستان و عراق درگیر مناقشات مرزی بود و انعقاد پیمان عدم تعرض بین این سه کشور با ایران مستلزم رفع اختلافات مرزی فی مابین بود و همین مسئله انگلستان را که عجله زیادی برای تکمیل هر چه سریع تر « کمربند بهداشتی» پیرامون شوروی و اجرای سیاست سد نفوذ داشت وادار کرد تا با استفاده از هژمونی خود در سطح جهان و از طریق نفوذی که بر کشورهای خاورمیانه داشت برای حل سریع تر اختلافات وارد عمل شود. به ویژه اینکه انگلیسی ها انعقاد این معاهده را به منزله سدی در برابر توسعه طلبی و نفوذ شوروی به سوی خلیج فارس و چاه های نفت جنوب ایران تلقی می کردند. ترکیه یکی از جمله کشورهایی بود که ایران به روابط دوستانه با او روی آورد. برقراری روابط دوستانه با ترکیه برای ایران دستاورد بزرگی محسوب می شد، چرا که در اثر همین برقراری بود که آزادی مناطق شمالی ایران از سیطره کامل شوروی میسر می گردید. ایران از طریق ترکیه دسترسی بیشتری به غرب پیدا کرد. از دیگر عوامل نزدیکی ایران به ترکیه مسئله مشترک آنان در باب ناآرامی عشایر کُرد، در مرزهایشان بود. (11) در اثر کوشش انگلیسی ها اختلافات مرزی ایران و ترکیه به موجب قرارداد مرزی دی ماه 1310 حل و فصل شد و دولت ایران قسمتی از اراضی مجاور آرارات را به ترکیه واگذار کرد و در عوض قطعه زمین بزرگی در کردستان را گرفت.(12)پس از استقرار در این روابط دوستانه بود که رضاخان بنا به دعوت رئیس جمهور ترکیه (مصطفی آتاتورک) در خرداد 1313 به این کشور سفر کرد. افغانستان کشور دیگری بود که ایران با توجه به سیاست مذکور با میانجی گری ترکیه بر سر رفع اختلافات مرزی، روابطش با ایران در سال 1313 به نحو چشم گیری بهبود یافت. و اختلافات مرزی با افغانستان نیز در نواحی خراسان و سیستان به موجب حکمیت دولت ترکیه در 27 اسفند 1312 حل شد و روابط بین دو کشور بهبود یافت. مهمتر از همه اختلافات با عراق بر سر حاکمیت بر شط العرب بود. دولت عراق درسال 1313 در این خصوص شکایتی به جامعه ملل تسلیم کرده و جامعه ملل نیز طرفین را به مذاکرات مستقیم دعوت کرده بود. در این هنگام انگلیسی ها که برای تقویت موضع دولت¬های وابسته به خود در قبال خطر کمونیسم عجله داشتند که پیمان منطقه ای هر چه زودتر امضاء شود به سرعت زمینه¬های سازش ایران و عراق را با توجه به منافع خود فراهم کردند.(13) اکنون دیگر زمینه انعقاد پیمان منطقه¬ای تحت سلطه انگلیس به خوبی فراهم شده بود و اختلافات گوناگون میان چهار کشوری که قرار بود، در پیمان مزبور شرکت کنند بر طرف شده بود و در 17 تیر 1316 وزاری خارجه ایران و افغانستان و ترکیه و عراق در کاخ سعدآباد پیمانی را امضاء کردند که به پیمان سعدآباد مشهور شد.(14) سمیعی وزیر امور خارجه ایران، دکتر توفیق رشدی آراس وزیر امور خارجه ترکیه، سردار فیض محمدخان وزیر امور خارجه افغانستان، دکتر ناجی الاصیل وزیر امور خارجه عراق در تهران حضور یافتند و پیمان مزبور را امضاء کردند.(15) این قانون که مشتمل بر یک ماده و متن عهدنامه ضمیمه بود، در جلسه بیست و پنجم اسفندماه 1316 به تصویب مجلس شورای ملی رسید.(16) اما واکنش هایی که پس از انعقاد این پیمان از سوی مقامات رسمی کشورهای مختلف اتخاذ شد هم حاکی از حضور پررنگ انگلستان در زمینه سازی و امضای این معاهده در جهت تامین منافع خود است. پس از انعقاد این پیمان، وزیر خارجه ترکیه اظهار داشت که معاهده مزبور با رضایت و در واقع براساس حمایت بریتانیا منعقد شده است.(17)دولتمردان شوروی، آن را یک کمربند امنیتی و ساخته بریتانیا تلقی کرده و موضع خصمانه ای در قبال آن داشتند. هر چند وزارت خارجه بریتانیا در مورد این پیمان هیچ موضع صریحی اتخاذ نکرد، اما عراق متحد بریتانیا بود و بدون رضایت آن کشور نمی توانست پیمان سعد آباد را امضاء کند.(18) ازسوی دیگر رضاشاه طی نطقی که به مناسبت افتتاح دوره 11 مجلس شورای ملی ایراد کرد،در این رابطه اظهار داشت: «پیمان سعد آباد در مشرق زمین بی سابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است، مدد بزرگی به بقای صلح جهان خواهد بود.»(19)و این در حالی بود که ایران زیان های فراوانی را از انعقاد این معاهده متحمل شد که در بخش های بعدی به آنهاخواهیم پرداخت. اهداف مندرج در متن پیمان نامه سعد آباد: پیمان مذبور وحدت نظر چهار کشور را در سیاست عمومی و حمایت متقابل در صورت مذبور وحدت نظر چهار کشور را در سیاست عمومی و حمایت متقابل در صورت بروز خطر نسبت به یکی از دولت های عضو پیش بینی می کرد و همچنین دول چهارگانه متعهد می شوند که سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را تعقیب کنند و مصونیت حدود مشترک مرزی یکدیگر را محترم شمارند و در کلیه اختلافات بین المللی که با منافع آنها مربوط است، مشورت نمایند و عملیات تجاوزکارانه علیه یکدیگر نداشته باشند.(20) مفاد پیمان نامه: ماده1- دول متعاهد متعهد می شوند که سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را تعقیب نمایند. ماده2- دول متعاهد معظمه صریحاً متقبل می شوند که مصونیت حدود مشترک یکدیگر را کاملاً محترم بشمارند. ماده3- دول متعاهد معظمه موافقت می‌نمایند که در کلیه اختلافات بین المللی که با منافع مشترک آنها مربوط باشد با یکدیگر مشورت نمایند. ماده4- هر یک از دول متعهد در مقابل یکدیگر متقبل می شوند که در هیچ مورد خواه به تنهایی و خواه به معیت یک یا چند دولت و دیگر به هیچ گونه عملیات متجاوزانه بر علیه یکدیگر مبادرت ننمایند. عملیات ذیل تجاوز محسوب می شوند: اول: اعلان جنگ. دوم: تهاجم بوسیله قوای مسلح یک مملکت حتی بدون اعلان جنگ به خاک مملکت دیگر. سوم: حمله به وسیله قوای بّری و بحری یا هوایی حتی بدون اعلان جنگ به خاک یا به سفاین و یا هواپیمای مملکت دیگر. چهارم: کمک یا همراهی مستقیم و یا غیر مستقیم به متجاوز. عملیات زیر تجاوز محسوب نخواهد شد: 1- اجرای حق دفاع مشروع یعنی مقاومت در مقابل یک اقدام متجاوزانه به طوری که فوقاً تعریف شد. 2- اقدام در اجرای ماده 16 میثاق جامعه ملل. 3- اقدام در اثر تصمیم متخذه توسعه مجمع عمومی و یا شورای جامعه ملل یا برای اجرای بند 7 ماده 15 میثاق جامعه ملل و مشروطه بر اینکه در مورد اخیر این اقدام بر ضد دولتی به عمل بیاید که بدواً مبادرت به تجاوز کرده باشد. 4- مساعدت به دولتی که مورد حمله و تهاجم یا اعلان جنگ یکی از دول متعاهد بر خلاف مقررات عهد‌نامه تحریم جنگ مورخه 27 اوت 1928 پاریس واقع شده باشد. ماده 5- هر گاه یکی از دول متعاهد معتقد شود که ماده چهارم این عهدنامه نقض یا در شرف نقض می باشد، بلافاصله موضوع را در پیشگاه شورای جامعه ملل مطرح خواهد ساخت. مقررات مذکور در فوق لطمه ای به حق دولت مزبور دایر به اتخاذ هرگونه رویه ای که در این موقع لازم بداند، وارد نخواهد ساخت. ماده 6- هرگاه یکی از دول متعاهد بر علیه دولت ثالثی مبادرت به تجاوز نماید، طرف دیگر می تواند بدون اطلاع قبلی این عهدنامه را نسبت به متجاوز فسخ نماید. ماده 7- هر یک از دول متعاهد متقبل می شوند که در حدود سرحدات خود از تشکیل و یا عملیات دسته جات مسلح و از ایجاد و هرگونه هیئت و یا تشکیلات دیگری برای تخریب مؤسسات موجود و یا برای اختلال نظم و امنیت هر قسمتی از خاک متعاهد دیگر (سر حدی یا غیر سرحدی) و یا برای واژگون ساختن طرز حکومت طرف دیگر جلوگیری نمایند. ماده 8- نظر به اینکه دول متعاهد میثاق عمومی تحریم جنگ مورخه 27 اوت 1928 را به رسمیت شناخته اند و به موجب میثاق مزبور تسویه و یا حل هرگونه اختلاف یا تنازع که ممکن است بین آنها بروز نماید فقط به وسایل مسالمت آمیز به عمل آید. «این مقررات را تأیید و اعلام می دارند که به هر طریق مسالمت آمیزی که برای این منظور فعلاً بین دول متعاهد موجود و یا در آیته موجود باشد، توسل خواهند شد. ماده 9- هیچ یک از مواد این عهدنامه نمی تواند به هیچ وجه تعهداتی را که دول متعاهد به موجب میثاق جامعه ملل متقبل شده اند، تضعیف نمایند. ماده 10- پیمان مذکور برای مدت 5 سال منعقد گردید. در انقضاء این مدت مزبور به جز در مواردی که یکی از دول متعهد با اطلاع قبلی شش ماهه فسخ آنرا اعلام نماید، برای مدت 5 سال دیگر بخودی خود تجدید خواهد شد و این عمل مرتباً تکرار می شود تا آنکه یک یا چند دولت متعهد، فسخ آن را با اطلاع قبلی شش ماهه اعلام دارند.(21) اقدامات صورت گرفته در چارچوب پیمان سعدآباد: از اقدامات محدود و انگشت شماری که در چارچوب این پیمان صورت گرفت می توان به موارد زیر اشاره نمود: نخستین موضوع مورد بحث شورای دائمی پیمان سعدآباد که به ریاست وزیر خارجه ایران اداره می شد، معرفی و حمایت از عضویت یکی از چهار کشور در شورای جامعه ملل بود. لذا در پاییز سال 1316 شمسی، ایران به عضویت شورای جامعه ملل درآمد و این امر در واقع اقدام ملموس و عملی شورای وزیران پیمان سعدآباد بود.(22) در یک مورد دیگر پس از شروع انقلاب عراق (شورش رشید عالی گیلانی) در سال 1941 ، اعضای پیمان برای تبادل نظر پیرامون طرح پیشگیری از گسترش احتمال تجاوز در منطقه، در آنکارا تشکیل جلسه دادند.(23) زیان پیمان سعدآباد برای ایران: پیمان سعدآباد هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و به نفع کشورهای ترکیه، افغانستان و عراق بوده است؛ زیرا قسمتی از ارتفاعات آرارات که دارای موقعیت سوق الجیشی مهمی بوده به ترکیه واگذار گردید. در تعیین خط مرزی ایران و عراق نیز رضا شاه منابع نفتی غرب ایران و نصف شط العرب را که طبق اصول و مقررات بین المللی که خط تالوک می باشد به عراق واگذار نمود تا از بابت عبور کشتی های نفتکش از آبادان، ایران مبالغ هنگفتی به دولت عراق تحت الحمایه انگلیس بپردازد.(24) همه این ها بیانگر بی سیاستی دستگاه دیپلماسی خارجی رضاشاه بوده است. در واقع باید متذکر شویم که سیاست خارجی رضاشاه در قبال این پیمان حتی در برخورد با همسایگان تازه به دوران رسیده و نو پا هم نمی توانست آن گونه که خود می خواست ارتباط برقرار نماید و یا تصمیمی اتخاذ کند.(25) پیمان سعدآباد در پایان راه: بالاخره پیمان سعدآباد که با هدف حفظ کشورهای عضو در قبال خطر کمونیسم و خطرات مشابه ایجاد شده بود. با آغاز جنگ جهانی دوم و تغییر بلوک بندیها و اتحاد انگلیس و شوروی عملاً از حیز انتفاع خارج شد و نتوانست رسالت اولیه خود را به انجام رساند و در جریان حوادث شهریور 1320 هیچ یک از هم پیمانان ایران به یاری کشور ما نشتافتند و پیمان سعدآباد بیهودگی خود را به اثبات رساند. حتی دولت عراق خاک خود را پایگاه حمله انگلستان به ایران قرار داد.(26) علل شکست و ناکارآمدی پیمان سعدآباد: دربخش پایانی به عللی که به نظر می رسد موجبات ناکارآمدی و شکست پیمان سعدآباد را فراهم نمود به اختصار اشاره خواهیم کرد. 1. پیمان سعدآباد، معاهده ای برآمده از اراده دولت های مستقل و قوی نبود که بتواند در مواقع حساس و لحظات سرنوشت ساز به اتخاذ تدابیر مستقل و مناسب در جهت منافع اعضاء بپردازد و همین عدم استقلال کافی و وابستگی به قدرت های دیگر این معاهده را بیش از پیش ناکارآمد و ضعیف می نمود به شکلی که به تبع منافع انگلستان در منطقه و جهان دست خوش تغییر رویه می شد. 2. پیمان سعدآباد نتوانست در وحدت اعضایش موثر باشد، چرا که آنها در مورد دشمن مشترک خویش اتفاق نظر نداشته و از اهداف و منافع مشترکی برخوردار نبودند.(27) 3. موفقیت معاهدات و پیمان های چندجانبه ای که همانند معاهده سعدآباد یک معاهده نظامی (بر مبنای دفاع دسته جمعی و عدم تعرض) محسوب می شوند و با مسئله مهم و پرنتش امنیت ملی کشورها در رابطه مستقیم قرار می گیرند در گرو مناسبات سیاسی، اقتصادی،فرهنگی و نظامی ریشه دار و حسنه اعضاء است، یعنی عنصری که نه تنها وجود نداشت، بلکه تعارضات مرزی همواره از گذشته های دور منشاء اختلاف نظرها و برخوردهای بعضاً شدید مابین دولت های عضو این معاهده می شد و همین مسئله عاملی بود که از انسجام و همگرایی دولت های متعاهد در این پیمان می کاست. پی نوشت ها: ________________________________________ 1. محمد علی زندی. معاهده صلح ورسای. (http://www.pajoohe.com). 2. Aryeh, y, yadhot, "The Soviet Union and Revolutionary Iran", St. Martins press, New York, 1984,p.6. 3. علیرضا امینی. تاریخ روابط خارجی ایران از قاجار تا سقوط رضا شاه. (تهران: انتشارات خط سوم، 1382)، چاپ اول، ص 259. 4. احمد نقیب زاده. تاریخ دیپلماسی و روابط بین‌الملل. (تهران: قومس،1389) ، چاپ نهم، ص 211. 5. منوچهر محمدی. مروری بر سیاست خارجی ایران دوران پهلوی. (تهران: نشر دادگستر،1386) ، چاپ سوم، ص 29. 6. منوچهر محمدی. پیشین، ص 77. 7. احمد نقیب زاده. پیشین، ص192. 8. احمد نقیب زاده. پیشین، ص 193. 9. عبدالرضا هوشنگ مهدوی. سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی) ۱۳۵۷ــ۱۳۰۰). (تهران: نشر البرز، 1374) ، چاپ دوم، ص 37. 10. منوچهر محمدی. پیشین، ص 28. 11. حبیب الله مختاری. تاریخ بیداری ایران. تهران،1326، ص 482. 12. منوچهر محمدی. پیشین، ص 71. 13. منوچهر محمدی. پیشین، ص 72. 14. علی رضا امینی، پیشین، ص 261. 15. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، ص 43. 16. حسین مکی. تاریخ بیست ساله ایران، (تهران: انتشارات علمی، 1374) ، چاپ اول، ج 6، ص 397، 398. 17. علی اصغر زرگر.تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دورة رضاشاه. ترجمه کاوه بیات ، (تهران: انتشارات پروین، 1372)، صص، 7-396. 18. علی اصغر زرگر. پیشین، صص، 7-396. 19. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، ص 45. 20. فصلنامه همشهری ماه، شماره پانزدهم، تیرماه 1386، ص80 . 21. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، صص 45-43. 22. آذرمیدخت مشایخ فریدنی. مسائل مرزی ایران و عراق. (تهران: امیرکبیر، 1369)، ص 395. 23. زرگر، پیشین،ص 426. 24. حسین مکی. پیشین، ص 410. 25. غلامعلی پارسا. سیاست خارجی رضا شاه. (مشهد: نشر الف،1382) ، چاپ اول، ص 193 و 195. 26. علی رضا امینی.پیشین، ص 262. 27. زرگر، پیشین،ص 398. منبع: akharinsardar.mihanblog.com/post/155 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

پیمان سعدآباد و از دست رفتن ارتفاعات آرارات

شروع مذاکرات مربوط به پیمان سعدآباد که بین چهار کشور ایران، ترکیه، عراق و افغانستان منعقد گردید، از جمله مهمترین رویدادهایی بود که در دهمین دوره مجلس شورای ملی انجام گرفت. روز 25 بهمن 1316 پیمان سعدآباد در مجلس شورای ملی به تصویب رسید . پیمانی که روز 17 تیر همان سال بین چهار کشور عراق ، افغانستان ، ترکیه و ایران در کاخ سعدآباد تهران به امضا رسید و به پیمان «سعدآباد» مشهور شد. این پیمان در شرایطی میان وزیران امور خارجه این کشورها امضا شد که در افغانستان ، محمد ظاهرشاه ، در عراق ملک غازی اول ، در ترکیه مصطفی کمال (آتاتورک) و در ایران رضاخان حکومت می کردند. پیمان سعدآباد وحدت این چهار کشور را در منطقه و حمایت متقابل در صورت بروز خطر نسبت به یکی از اعضا را دنبال می کرد. دولتهای امضا کننده، متعهد شدند از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری کنند ، مرزهای مشترک را محترم بشمارند، از هرگونه تجاوز نسبت به یکدیگر خودداری ورزند و از تشکیل جمعیت ها و دسته بندی هایی که هدف از آن اخلال در صلح میان کشورهای همجوار و هم پیمان باشد، جلوگیری کنند. پیمان سعدآباد به درخواست انگلستان امضا شد. انگلستان و آمریکا، از سالهای دهه 1310 شمسی به بعد ، با ادعای اوجگیری خطر نفوذ کمونیسم، همواره در تلاش بودند تا برای حفظ مستعمرات خود، دولت های آسیایی خط مقدم جبهه شوروی سابق را در یک خط کمربندی دفاعی قرار دهند. هدف این بود که علاوه بر به وجود آوردن قدرتهای متمرکز در منطقه، آنان را از طریق پیمانهای سیاسی - نظامی به هم پیوند دهند. این روش، هم نیرومندی این قدرتها را در پی داشت و هم دیوار دفاعی محکمی در مقابل پیشروی احتمالی روس ها به وجود می آورد. پیمان سعدآباد هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و به نفع کشورهای ترکیه، افغانستان و عراق بود، زیرا قسمتی از ارتفاعات آرارات که دارای موقعیت سوق الجیشی مهمی بود به ترکیه واگذار شد. در تعیین خط مرزی ایران و عراق نیز رضا شاه منابع نفتی غرب ایران و نصف شط العرب را که طبق اصول و مقررات بین المللی خط تالوک است به عراق واگذار کرد تا از بابت عبور کشتی های نفتکش از آبادان ، ایران مبالغ هنگفتی به دولت عراق تحت الحمایه انگلیس بپردازد. پس از امضای این پیمان ، رضاشاه طی نطقی که به مناسبت افتتاح دوره یازدهم مجلس شورای ملی ایراد کرد، گفت: «پیمان سعدآباد در مشرق زمین بی سابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است، مدد بزرگی به بقای صلح جهان خواهد بود منبع: http://laleygolgoon.blogfa.com/post/47 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

پیمان سعدآباد ، سپر دفاعی انگلیس

فکر انعقاد یک پیمان دفاعی بین کشورهای خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول در میان دولتمردان انگلستان بوجود آمد که از این پیمان سدی در برابر نفوذ روزافزون شوروی استفاده نمایند.ولی قبل از بسته شدن پیمان می بایست اختلاف بین کشورهای مورد نظر که در همسایگی یکدیگر بودند, حل می شد. برای بسته شدن پیمان سعدآباد بین کشورهای ایران و افغانستان و عراق و ترکیه, مشکلاتی وجود داشت. در مورد افغانستان: اختلاف مرزی که بین 2 کشور ایران و افغانستان در نواحی خراسان و سیستان وجود داشت که با حکمیت ترکیه در 17 مارس 1934 م ( 27 اسفند 1312) حل و فصل گردید و موجب بهبود روابط دو کشور شد. عراق: مسئله مهم مورد اختلاف بین ایران و عراق بر سر کشتیرانی اروند رود بود. عراق برای جلوگیری از اعمال حق حاکمیت ایران در اروند رود با پشتیبانی انگلستان به جامعه ملل شکایت کرد و جامعه ملل طرفین را به مذاکره مستقیم دعوت نمود.بالاخره در 1937 م (1316) قراردادی بین عراق و ایران یه امضاء رسید که حق کشتیرانی در اروند رود به جز آب های مقابل خرمشهر و آبادان به دولت عراق واگذار شد. ترکیه: در 1927 م بر اثر درگیری بین یک ستون از ارتش ترکیه با کردها سوء تفاهمی با ایران ایجاد شدکه به خاطر آن سفیر خود را از تهران احضار کردندو روابط بین 2 کشور تیره شد ولی پس از توضیحاتی که دولت ایران به دولت ترکیه داد بحران برطرف گردید و با ادامه مذاکرات قراردادی در 1932 م (1310) بر سر مسایل مرزی بسته شدکه به موجب آن قسمتی از اراضی مجاور کوه آرارات به ترکیه واگذار شد ودر مقابل قطعه زمین بزرگی در کردستان به ایران داده شد. در طی این مصالحه ها و همکاری های بین کشورها در 1937 م وزیر خارجه ترکیه(دکتر توفیق رشدی آراس), وزیر خارجه عراق(دکتر ناجی الاصیل) و وزیر خارجه افغانستان (سردار فیض محمدخان) در تهران پس از مذاکراتی با عنایت الله سمیعی پیمان عدم تعرض و دوستی بین 4 کشور را در کاخ سعدآباد به امضاء رساندند. آن ها متعهد شدند از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری کنند,مرزهای یکدیگر ار محترم بشمارند,از هرگونه تجاوز نسبت به یکدیگر خودداری کنند و در کلیه اختلافات بین المللی که با منافع مشترک آن ها مربوط است , با یکدیگر مشورت نمایند. زمانی که این قرارداد بسته شد, در ایران, رضاشاه و در ترکیه آتاتورک و در عراق ملک غازی اول و در افغانستان محمدظاهرشاه حکومت می کردند. هدف از انعقاد اینگونه پیمان ها در منطقه این بود که علاوه بر به وجود آوردن قدرت های متمرکز در منطقه, آنان از طریق پیمان های سیاسی نظامی به هم پیوند داده شوند تا در مقابل دشمنان قدرتمند انگلستان در منطقه مثل شوروی, منافع اورا حفظ نمایند. منبع: http://www.ictnahieh3.ir/index.php?topic=240.0 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

پیمان سعد آباد ؛ نگاه از درون

محسن اسماعیلی نمايندگان مجلس شوراي ملي روز 25 بهمن 1316 پيمان عدم تعرض و همكاري خاورميانه، موسوم به «پيمان سعدآباد» را تصويب كردند. اين پيمان روز 17 تيرماه همان سال در تهران ميان نمايندگان دولت‌هاي ايران، افغانستان، عراق، عربستان و تركيه منعقد شده بود و اين كشورها بر اساس آن متعهد شدند در امور داخلي هم دخالت نكنند، مرزهاي يكديگر را محترم بشمارند، عليه يكديگر به عمليات نظامي دست نزنند و خاك خود را عليه ساير كشورهاي عضو در اختيار طرف ثالث قرار ندهند. رضاشاه دو ماه پس از امضاي اين معاهده، در مراسم افتتاح يازدهمين دوره مجلس شوراي ملي گفت: «پيمان سعدآباد در مشرق‌زمين بي‌سابقه بوده و در اين هنگام كه امور عالم مشوش است، مدد بزرگي به بقاي صلح جهان خواهد بود». اما گذشت زمان نشان داد كه پيمان سعدآباد، تا آنجا كه به ايران مربوط مي‌شد، در هنگامه جنگ به كار نيامد. در شهريور 1320 كه قواي متفقين به خاك ايران حمله كردند، نه تنها هيچ‌يك از هم‌پيمانان به نفع كشور ما به فعاليتي وارد نشدند، بلكه حتي عراق خاك خود را در اختيار بريتانيا قرار داد تا از آنجا به ايران حمله كند. روابط پيمان سعدآباد زاييده شرايط پس از جنگ جهاني اول بود. در اين سال‌ها بريتانيا بر ايران و بخش بزرگي از خاورميانه نفوذ و تسلط داشت. عراق و فلسطين پس از فروپاشي امپراتوري عثماني، تحت قيموميت انگلستان قرار گرفتند. ايران، عربستان سعودي، مصر و افغانستان نيز به مراتب مختلف تحت نفوذ بريتانيا بودند. در اين شرايط سياست دولت انگلستان در خاورميانه دو اولويت اصلي داشت: ايجاد سد حفاظتي براي هندوستان (در برابر نفوذ اتحاد شوروي) و نگهداري از مناطق نفت‌خيز. انعقاد يك پيمان دفاعي ميان كشورهاي خاورميانه مي‌توانست هر دوي اين اهداف را با كمترين هزينه تأمين كند، بنابراين دولت بريتانيا پس از جنگ كوشيد با سروسامان دادن به اوضاع داخلي هر يك از كشورهاي منطقه و حل و فصل اختلافات ميان آنها زمينه انعقاد اين پيمان منطقه‌اي را فراهم كند. در اين ميان افغان‌ها پس از چهار بار جنگ با قواي بريتانيا توانستند در خردادماه 1298 به پيمان صلحي دست يابند كه بر مبناي آن قيموميت انگلستان بر افغانستان خاتمه مي‌يافت. افغانستان دو سال بعد سرانجام استقلال كامل خود را به دست آورد و امان‌الله‌خان پادشاه افغانستان شد. دولت ايران فوراً استقلال همسايه شرقي را به رسميت شناخت، در كابل سفارتخانه ايجاد كرد و با دولت جديدالتأسيس افغانستان پيمان مودّت بست. امان‌الله خان در سال 1307 پس از سفر به اروپا و تركيه، به ايران آمد و در بازگشت به كشورش دست به اصلاحاتي زد كه به شورش عشاير متعصّب صفحات شمال به رهبري بچه‌سقّا انجاميد. بچه‌سقّا، امان‌الله‌خان را شكست داد و او را از كشور بيرون راند، اما حدود يك سال بعد، محمدنادرخان (وزير مختار سابق افغانستان در فرانسه) بچه‌سقّا را شكست داد و خود به عنوان «محمدنادرشاه» در كابل به تخت نشست. دولت ايران نيز فوري حكومت او را به رسميت شناخت، سطح روابط خود را با كابل ارتقاء داد و اختلافات مرزي را حل كرد. بنابراين روابط دو كشور در آستانه انعقاد پيمان سعدآباد كاملاً دوستانه بود. قيموميت انگلستان بر عراق نيز در سال 1310 پايان يافت و حكومت مستقل عراق به پادشاهي ملك فيصل اوّل، زمام امور اين سرزمين را به دست گرفت. مهمترين اختلاف عراق و ايران به حقوق كشتيراني در شط‌العرب مربوط مي‌شد كه دولت عراق در سال 1313 (هنگامي كه هنوز تحت قيموميت بريتانيا بود) در مورد آن به جامعه ملل شكايت برده بود. جامعه ملل دو كشور را به گفت‌وگوي دوجانبه دعوت كرد كه سرانجام در 13 تيرماه 1316 (تنها چهار روز قبل از انعقاد پيمان دفاعي سعدآباد) به امضاي قراردادي انجاميد كه عملاً به سود طرف عراقي بود. اين قرارداد تحت فشار بريتانيا و به قصد آماده كردن شرايط انعقاد پيمان سعدآباد، به ايران تحميل شد و مبناي كشمكش‌هاي دو طرف طي دهه‌هاي بعدي بود. روابط ايران و عربستان سعودي نيز از ابتداي سلطنت عبدالعزيز ابن سعود مناسب بود. ابن سعود در سال 1304 حسين‌بن‌علي، نخستين پادشاه حجاز و نجد را شكست داد و «عربستان سعودي» را تأسيس كرد. او در سال 1308 هيأت حسن نيتي به سرپرستي پسرش به تهران فرستاد و مدتي بعد پيمان مودّت ميان دو كشور امضاء شد. دولت ايران در مورد جمهوري تركيه نيز از ابتداي تشكيل نظري مساعد داشت. سردارسپه (نخست‌وزير وقت) بلافاصله پس از اعلام تشكيل جمهوري تركيه، هدايايي براي مصطفي‌كمال (آتاتورك) فرستاد و رياست جمهوري او را تبريك گفت. روابط رضاشاه با آتاتورك هميشه در نهايت دوستي بود و تركيه تنها كشوري بود كه رضاشاه در دوران سلطنت به آن سفر كرد. با اين اوصاف زمينه انعقاد پيمان دفاعي خاورميانه در تابستان 1316 و در شرايطي كه خطر درگرفتن جنگ دوم جهاني محسوس بود، آماده شد. مفاد دكتر توفيق رشدي آرس وزيرخارجه تركيه، دكتر ناجي‌الاصيل وزيرخارجه عراق، سردار فيض محمدخان وزيرخارجه افغانستان در خرداد 1316 در تهران حضور يافتند تا پيمان سعدآباد را امضاء كنند. مفاد موضوعات اصلي اين پيمان از اين قرار بود: ماده يك دولت‌هاي امضاءكننده را از دخالت در امور داخلي يكديگر منع مي‌كرد. ماده دو آنها را به محترم شمردن مرزها متعهد مي‌كرد. دولت‌هاي امضاءكننده در ماده سه مي‌پذيرفتند در اختلاف‌هاي بين‌المللي با يكديگر مشورت كنند. ماده چهار امضاءكنندگان را از تجاوز به يكديگر منع مي‌كرد (معناي تجاوز و موارد استثناء در اين ماده تشريح شده بود). ماده پنج بر اين امر دلالت داشت كه چنانچه يكي از امضاءكنندگان به ديگري تجاوز كند، دولت مورد تجاوز ضمن دفاع از خود بايد مسئله را به جامعه ملل ارجاع دهد. ماده هفت امضاءكنندگان را متعهد مي‌كرد جلوي تشكيل كانون فتنه عليه ساير دولت‌هاي عضو را در خاك خود بگيرند. زمینه‌های شکل‌گیری پیمان: سیاست خارجی ایران قبل از جنگ جهانی دوم و در زمان رضاخان، بر مبنای استوار ساختن موقعیت خود در برابر دو قدرت شوروی و انگلیس بود. در همین راستا، می‌توان نزدیکی ایران به آلمان را در دوره رضاخان تحلیل کرد؛ اما، این سیاست (یعنی استوار سازی موقعیت در مقابل دو قدرت بزرگ شوروی و انگلیس) تنها با نزدیکی به آلمان تحقق پیدا نمی‌کرد، به همین خاطر رضاخان برقراری روابط دوستانه با دولت‌های همجوار و قدرت‌های منطقه‌ای را در دستورکار قرار داد و در ادامه همبن سیاست بود که پیمان سعدآباد منعقد شد. کشورهای عضو پیمان (ایران، ترکیه، افغانستان، عراق): ترکیه یکی از جمله کشورهایی بود که ایران به روابط دوستانه با او روی آورد. برقراری روابط دوستانه با ترکیه برای ایران دستاورد بزرگی محسوب می‌شد، چرا که در اثر همین برقراری روابط بود که آزادی مناطق شمالی ایران از سیطره کامل شوروی میسر می‌شد. ایران از طریق ترکیه دسترسی بیشتری به غرب پیدا کرد. از دیگر عوامل نزدیکی ایران به ترکیه مسئله مشترک آنان در باب ناآرامی عشایر کرد، در مرزهایشان بود. پس از استقرار این روابط دوستانه بود که رضاخان بنا به دعوت رئیس جمهور ترکیه (مصطفی آتاتورک) در خرداد 1313 به این کشور سفر کرد. افغانستان دیگر کشوری بود که ایران با توجه به سیاست مذکور با میانجی‌گری ترکیه بر سر رفع اختلافات مرزی، روابطش با ایران در سال 1313 به نحو چشم‌گیری بهبود یافت. تلاش‌هایی نیز برای برقراری روابط با کشور عراق، علی‌رغم اینکه مشکلات و مسائل میان این دو کشور بیش از بقیه کشورها بود، صورت گرفت. در مجموع سیاست حسن روابط با کشورهای همسایه در تیرماه 1316 با انعقاد پیمانی امنیتی میان کشورهای مذکور به نتیجه رسید که به پیمان سعدآباد معروف گردید. به مناسبت امضای پیمان مزبور، از طرف رضاخان تلگراف‌های تبریکی در تاریخ 19 تیرماه 1316 به محمدشاه پادشاه افغانستان، ملک غازی پادشاه عراق و مصطفی آتاتورک رئیس جمهوری ترکیه مخابره شد. اهداف پیمان: طی این قرارداد دولت‌های عضو، ضمن تعهد در مقابله با خطر کمونیسم و همچنین تعهد بر عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر، قید کردند که در کلیه اختلافات بین‌المللی که با منافع آنها در ارتباط بود، مشورت بکنند و علیه یکدیگر، عملیات متجاوزانه‌ای انجام ندهند. نقش قدرت‌های بزرگ در شکل‌گیری پیمان: برخی این پیمان را ساخته و پرداخته دست بریتانیا دانسته و معتقدند که ایران در این دوره تحت نفوذ استعار انگلیس بوده و انگلیسی ‌ها همواره از نفوذ روسها به کشورهای تحت سلطه خود هراس داشتند و به دنبال بستن راه نفوذ آنها در منطقه بودند؛ و به خاطر همین طرح انعقاد چنین قراردادی را در دستور کار قرار دادند. برخی دیگر نیز دست شوروی را در انعقاد این پیمان مشاهده می‌کنند و عده‌ای دیگر انعقاد پیمان سعدآباد را نتیجه ذکاوت و دوراندیشی دولت‌های متعاهد دانسته‌اند. فرجام پیمان: در عمل، این پیمان راه به جایی نبرد، چرا که ایران در عمل تمایل به آلمانی داشت که شریک شوروی بود. کارشناسان آلمانی در بسیار از مؤسسات ایران، از جمله راه‌ آهن، مخابرات، حمل و نقل و اسلحه سازی خدمت می‌کردند. از همین رو،ناکارآمدی پیمان مزبور در شهریور 1320 ظاهر گشت. چرا که ایران از سمت شمال و جنوب مورد تجاوز قدرت‌های خارجی قرار گرفت و کشورهای هم پیمان نه تنها کمکی به ایران نکردند بلکه از اظهار تآسف هم خودداری کردند. پیمان سعدآباد توطئه دیگر لندن بر ضد تهران بود در اين روز در سال 1316 (1937ميلادي) ميان ايران، تركيه، عراق و افغانستان يك پيمان عدم تجاوز امضاء شد كه چون دركاخ سعد آباد (تجريش) امضاء شده بود به پيمان سعد آباد معروف شده است. وزيران امور خارجه افغانستان، تركيه و عراق براي اين منظور به تهران آمده بودند (در آن زمان هنوز پاكستان تاسيس نشده بود كه وارد اين پيمان شود). رسانه هاي آلمان دو سال بعد و پس از آغاز جنگ جهاني دوم مدعي شدند كه اين پيمان طبق نقشه انگليسيها منعقد شده بود تا رضا شاه در اجراي انديشه «احياء ايران زمين»، با كمك گرفتن از آلمان و سازش با مسكو و آنکارا، در صدد ضميمه كردن افغانستان و شرق رود دجله به ايران برنيايد. مورخان معاصر در تاليفات خود، نزديك شدن بعدي افغانستان به روسيه را هم يك نقشه لندن به منظور رهانيدن خود از كابوس وحدت ايران و افغانستان ذكر كرده اند. سياست هاي انگلستان در آسياي جنوبي عامل اصلي تجزيه ايران زمين و جدا شدن تدريجي افغانستان بود. بيش از دو قرن است که انگلستان نسبت به افغانستان حساسيت ويژه از خود نشان داده است!. پیمان سعدآباد از نگاهی دیگر: عصر روز سه شنبه 31 فروردین ماه 1317 شمسی قراردادهای مفصلی بین دولت های ایران وترکیه به امضاء رسید و از این رو ابلاغیه ای به شرح زیر بین وزیر امورخارجه ایران و رئیس هیئت نمایندگی ترکیه امضاء شد . بنابر متن این قرارداد درتعقیب مذاکرات ایران وترکیه، مذاکراتی که از چندی پیش بین دولت ایران از یک طرف وهیئت نمایندگی ترکیه از طرف دیگر جریان داشت با موفقیت خاتمه یافت و به امضای قراردادهای ذیل منتهی شد. 1 -قرارداد اقامت 2- قرارداد امنیت منطقه سرحدی و تسویه حوادث واختلافاتی که در منطقه مزبور به ظهور می رسد.3- قرارداد تعاون قضائی درمسائل حقوقی وتجارتی4- عهدنامة استرداد مقصرین وتعاون قضائی دراموراجرائی 5- موافقت نامه برای تنظیم طرز عمل ادامه گمرکات ایران وترکیه که درسرحد دائر خواهد شد.6- موافقت نامه مخصوص راجع به دا ئر کردن پاره ای خطوط تلگرافی وتلفونی بین دولتین 7- قرارداد هوائی 8- موافقت نامه مربوط به تسهیل و ازدیاد تزانزیت، حمل ونقل مال التجاره ومسافر ازطریق طرابوزان – تبریز- تهران و بالعکس 9- قرارداد دام پزشکی 10- عهدنامه دریانوردی و تجارت. علاوه برقراردادهای مذکور، موافقت نامه هائی نیز در مسائل مختلفی که مربوط به منافع مشترک دو کشور و اسباب مزید همکاری فیمابین است، حاصل گردید. درتمام جریان مذاکرات، محیط صدق و صفا که حاکی از روح مودت و الفت فی مابین است حکمفرما بود و نمایندگان طرفین با ایمان به لزوم تشیید علائق برادری دو ملت ایران و ترک، تعاطی نظر می نمودند. عنایت الله سمیعی وزیر امور خارجه ایران و جمال حسنی رییس هیات نمایندگی ترکیه این قرارداد را امضا کردند. یقین است که باعقد قراردادهای جدید، مناسبات دوستی و یگانگی ایران وترکیه که نتیجه رای دوربین و توانای دو قائد عظیم الشان دو ملت برادر است، براساس تزلزل ناپذیری استوار ، و معاضدت وهمکاری ایران وترک از هر جهت بیش از پیش فراهم خواهد شد. برحسب دعوتی که از وزیر امورخارجه عراق شده بود، آقای ناجی الاصیل روز پنجشنبه دهم تیرماه به تهران وارد شده، به قصر صاحبقرانیه رفته و عصر یکشنبه 13 تیرماه، عهدنامه تحدید حدود ایران و عراق وحل اختلافات راجع به شط العرب درعمارت وزارت امورخارجه توسط عنایت الله سمیعی وزیرامورخارجه و ناجی الاصیل وزیرامورخارجه عراق امضاء و ابلاغیه ذیل ازطرف نمایندگان دو دولت منتشر شد. دولت ایران درباره این سفر ابلاغیه منتشر کرد. مذاکراتی که از چندی پیش بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی عراق راجع به سرحدات مشترک دولتین، و موضوع شط العرب ادامه داشت با موفقیت خاتمه یافته و منتهی به عهدنامه سرحدی و پروتکل ضمیمه آن گردید: با انعقاد این عهدنامه اختلافاتی که از سالیان دراز بین ایران وعراق موجود بود مرتفع و جای نهایت مسرت است که اینک تحت توجهات اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران و اعلیحضرت پادشاه عراق دو قائد عظیم الشان دو کشور دوست وهمسایه محیط حسن تفاهم واقعی و صدق وصفا که حاکی از روح مودت و الفت فیمابین است در مناسبات دو دولت حکمفرما شده و موجبات تشیید روابط برادرانه بین دو ملتی که دارای علائق بیشمار مادی و معنوی می باشند فراهم گردیده و زمینه همکاری دو کشور را درطریق معاضدت برای تحکیم مبانی صلح براساس متینی استوار ساخته است. پس از این دیدار، آقای فیض محمدخان، وزیرامورخارجه افغانستان نیز روز چهارشنبه 16 تیر به تهران وارد و صبح پنجشنبه با شاه دیدار کرد ونهار مهمان وی بود. ساعت 5 بعد از ظهر پنجشنبه 17 تیر، پیمان عم تعرض بین چهار دولت ایران، افغانستان ،عراق و ترکیه درکاخ سعد آباد به امضاء رسید. متن کامل این عهدنامه به شرح زیر است: عهدنامه عدم تعرض نظر به تمایلی که از فراهم ساختن موجبات حفظ روابط و دادیه و حسن تفاهم بین خود، با تمام وسائل موجوده خود دارند و برای تامین و استقرار صلح و امنیت درشرق نزدیک به وسیله تضمینات تکمیله در حدود میثاق جامعه ملل و برای کمک به صلح عمومی و برای ایفاء وظایفی که به موجب عـهدنامه تحریم جنگ مورخه 27 اوت 1928 پاریس وعهود دیگر که درآنها شرکت نموده اند متقبل شده اند و تماماً با میثاق جامعه ملل وعهدنامه تحریم جنگ موافقت دارد تصمیم نمودند که این عهدنامه را منعقد نمایند و برای این منظور نمایندگان مختار خود را به قرار زیر: اعلیحضرت شاهنشاه ایران: جناب آقای عنایت الله سمیعی، وزیرامورخارجه ایران. اعلیحضرت پادشاه افغانستان: جناب آقای فیض محمد خان وزیرامورخارجه افغانستان اعلیحضرت پادشاه عراق: جناب آقای دکتر ناجی الاصیل وزیرامورخارجه عراق حضرت رئیس جمهور ترکیه: جناب آقای توفیق رشدی اراس وزیرامورخارجه ترکیه تعیین نموده اند و مشارالیهم بعد از ارائه اختیارنامه های خود که به طور منظم مرتب شده بود در مقررات ذیل موافقت حاصل نمودند: ماده 1- دول متعاهد متعهد می شوند که سیاست عدم مداخله مطلق درامور داخلی یکدیگر را تعقیب نمایند. ماده 2- دول متعاهد معظمه صریحاً متقبل می شوند که مصونیت حدود مشترک یکدیگر را کاملاً محترم بشمارند. ماده 3- دول متعاهد معظمه موافقت می نمایند که درکلیه اختلافات بین المللی که با منافع مشترک آنها مربوط باشد با یکدیگر مشورت نمایند. ماده 4- هریک از دول متعاهد درمقابل متعاهد متقبل می شوند که درهیچ مورد، خواه به تنهایی و خواه به معیت یک یا چند دولت دیگر، به هیچ گونه عملیات متجاوزانه برعلیه یکدیگر مبادرت ننمایند. عملیات ذیل تجاوز محسوب می شود: اول- اعلان جنگ دوم- تهاجم به وسیله قوای مسلح یک مملکت حتی بدون اعلان جنگ به خاک مملکت دیگر. سوم- حمله به وسیله قوای بری و بحری وهوائی حتی بدون اعلان جنگ به خاک یا سفاین و یا هواپیماهای مملکت دیگر. چهارم – کمک یا همراهی مستقیم یا غیرمستقیم به تجاوز. عملیات ذیل تجاوز محسوب نخواهد شد: 1- اجرای حق دفاع مشروع یعنی مقاومت درمقابل یک اقدام متجاوزانه به طوریکه فوقاً تعریف شد. 2- اقدام در اجرای ماده 16 میثاق جامعه ملل. 3- اقدام در اثر تصمیم متخذه به توسط مجمع عمومی یا شورای جامعه ملل یا برای اجرای بند 7 ماده پانزدهم میثاق جامعه ملل، مشروط براین که درمورد اخیر این اقدام برضد دولتی به عمل بیاید که بدواً مبادرت به تجاوز نموده باشد. 4- مساعدت به دولتی که مورد حمله و تهاجم یا اعلان جنگ یکی از دول متعاهد، بر خلاف مقررات عهدنامه تحریم جنگ مورخه 27 اولت 1928 پاریس واقع شده باشد. 5- هرگاه یکی از دول متعاهد معتقد شود که ماده چهارم این عهدنامه نقض و یا در شرف نقض می باشد، بلافاصله موضوع را در پیشگاه شورای جامعه ملل مطرح خواهد ساخت. مقررات مذکوره در فوق لطمه ای به حق دولت مزبور دائر به اتخاذ هر گونه رویه که در این موقع لازم بداند وارد نخواهد ساخت. 6- هرگاه یکی از دول متعاهد برعلیه دولت ثالثی مبادرت به تجاوز نماید، طرف دیگر می تواند بدون اطلاع قبلی این عهدنامه را نسبت به تجاوز فسخ نماید. ماده 7- هریک از دول متعاهد متقبل می شوند که درحدود سرحدات خود از تشکیل یا عملیات دستجات مسلح و از ایجاد هرگونه هیئت و یاتشکیلات دیگری برای تخریب موسسات موجوده یا اخلال نظم و امنیت هر قسمتی ازخاکم متعاهد دیگر(سرحدی یا غیر سرحدی) و یا برای واژگون ساختن طرز حکومت طرف دیگر جلوگیری نماید. ماده 8- نظر به این که دول متعاهد میثاق عمومی تحریم جنگ مورخه 28 اوت 1928 را به رسمیت شناخته به موجب میثاق مزبور تسویه یا حل هر گونه اختلاف یا تنازع، قطع نظر از کیفیت یا منشاء آن که ممکن است که بین آنها بروز نماید باید فقط به وسائل مسالمت آمیز به عمل آید، این مقررات راتائید نموده اعلام می دارند که به هر طریق مسالمت آمیزی که برای این منظور فعلاً بین دول متعاهد موجود و یا در آینده موجود شود متوسل خواهند شد. ماده 9- هیچ یک از مواد این عهدنامه نمی تواند به هیچ وجه تعهداتی را که دول متعاهد به موجب میثاق جامعه ملل متقبل شده اند تضعیف نمایند. ماده 10- این عهدنامه که به زبان فرانسه نوشته شده و درچهارنسخه به امضاء رسیده و هریک از دول متعاهد، دریافت یک نسخه آن را اعتراف می نمایند، برای مدت پنج سال منعقد می گردد. در انقضاء این مدت، عهدنامه مزبور به جز در موردی که یکی از دول متعاهد با اطلاع قبلی شش ماه، فسخ آن را اعلام نماید، برای پنج سال دیگر به خودی خودتجدید خواهد شد و این عمل مرتباً تکرار می گردد تا آن که یک یا چند کشور متعاهد فسخ آن را به اطلاع قبلی شش ماه، فسخ آن را اعلام نماید، برای پنج سال دیگر به خودی خود تجدید خواهد شد و این عمل مرتباً تکرار می گردد تا آن که یک یا چند کشور متعاهد فسخ آن را با اطلاع قبلی شش ماهه اعلام دارند. این عهدنامه درصورتی هم که توسط یکی دول متعاهد فسخ شود بین دول دیگر معتبر خواهد بود. این عهدنامه به توسط هریک از دول متعاهد برطبق مقررات قانون اساسی آن مملکت به تصویب خواهد رسید و درجامعه ملل بتوسط دارالانشاء ثبت خواهد شد واز رئیس دارالانشاء تقاضا خواهد شد که آن را به اطلاع سایر دول عضو جامعه برسانند. اسناد تصویب آن به توسط هریک از دول متعاهد به دولت ایران تسلیم خواهد گردید. به محض این که اسناد تصویب ازطرف دو دولت متعاهد تسلیم شد، این عهدنامه بین آن دو دولت به موقع(اجراء) گذارده خواهد شد. و راجع به دولت ثالث وقتی به مرحله اجرا گذارده می شود که دولت مزبور اسناد تصویب آن را تسلیم نماید و به همین قسم درمورد دولت چهارم نیز رفتار خواهد شد. به محض تسلیم هریک از اسناد تصویب ، مراتب به فوریت به توسط دولت ایرانبه تمام امضاء کنندگان این عهدنامه اشعار خواهد شد. منابع: 1- نوری اسفندیاری، فتح الله؛ رستاخیز ایران، تهران، ابن سینا، 1336، صص 702 – 701 و صص 394 – 392 و صص 495 – 493. 2- مختاری، حبیب‌الله؛ تاریخ بیداری ایران، تهران، 1326، ص 484 – 482. 3- توکلی، احمد؛ روابط سیاسی ایران و افغانستان، تهران، 1377، ص 81 و صص 105 – 100. 4- صلح میرزایی، خدیجه؛ اسنادی از روابط ایران و ترکیه (1320 – 1304)، سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1382، ص 78. 5- مدنی، سیدجلال الدین؛ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1361، ص 125. 6- مکی، حسین؛ تاریخ بیست ساله ایران، ‌تهران، انتشارات علمی، ج 6، 1376، ص 390. منبع: http://esmaeilitarikh.blogfa.com/post-9.aspx منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

پیامدهای پیمان سعدآباد

فخری رضایی سیاست خارجی ایران قبل از جنگ جهانی دوم ‌در زمان رضاخان، بر مبنای استوار کردن موقعیت خود در برابر دو قدرت شوروی و انگلیس بود. بر همین اساس، می‌توان نزدیکی ایران به آلمان را در دوره رضاخان مورد بررسی قرار داد. اما این سیاست تنها با نزدیکی به آلمان تحقق پیدا نمی‌کرد، به همین خاطر رضاخان برقراری روابط دوستانه با دولت‌های همجوار و قدرت‌های منطقه‌ای را در دستورکار قرار داد و در ادامه همین سیاست بود که ‌17 تیر 1316 پیمان مهمی بین 4 کشور عراق‌، افغانستان‌، ترکیه و ایران در کاخ سعدآباد تهران به امضا رسید و به پیمان سعدآباد مشهور شد. در واقع آخرین قدمی که در این دوره پیش از جنگ جهانی دوم برداشته شد، امضای این قرارداد بود که وزرای ‌خارجه 4‌کشور در کاخ سعدآباد آن را امضا کردند و اتحادی برای حفظ یکدیگر تشکیل دادند. اهداف پیمان این پیمان در شرایطی میان وزیران امور خارجه این کشورها امضا شد که در افغانستان محمد ظاهرشاه‌، در عراق ملک غازی اول‌، در ترکیه مصطفی کمال (آتاتورک) و در ایران رضاخان حکومت می‌کردند. پیمان سعدآباد وحدت این چهار کشور در منطقه‌ و حمایت متقابل آنها نسبت به یکدیگر در صورت بروز خطر را دنبال می‌کرد. دولت‌های امضاکننده این پیمان، متعهد شدند از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری کنند‌، مرزهای مشترک را محترم بشمارند، از هرگونه تجاوز نسبت به یکدیگر بپرهیزند و از تشکیل جمعیت‌ها و دسته‌بندی‌ها با هدف‌ اخلال در صلح میان کشورهای همجوار و هم‌پیمان باشد، جلوگیری کنند. طی این قرارداد دولت‌های عضو، ضمن تعهد در مقابله با خطر کمونیسم و همچنین تعهد بر عدم دخالت در امور داخلی یکدیگر، قید کردند که در کلیه اختلافات بین‌المللی که با منافع آنها در ارتباط بود، مشورت بکنند و علیه یکدیگر، عملیات متجاوزانه‌ای انجام ندهند. پیامدهای پیمان سعدآباد برای ایران پیمان سعدآباد هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و به نفع کشورهای ترکیه، افغانستان و عراق بود‌ ، زیرا قسمتی از ارتفاعات آرارات که دارای موقعیت سوق‌الجیشی مهمی بود‌ به ترکیه واگذار شد. در تعیین خط مرزی ایران و عراق نیز رضا‌شاه منابع نفتی غرب ایران و نصف شط‌العرب را که طبق اصول و مقررات بین‌المللی خط تالوک است به عراق واگذار کرد تا از بابت عبور کشتی‌های نفتکش از آبادان، ایران مبالغ هنگفتی به دولت عراق تحت‌الحمایه انگلیس بپردازد. پس از امضای پیمان سعد‌آباد، رضاشاه طی نطقی که به مناسبت افتتاح دوره یازدهم مجلس شورای ملی ایراد کرد، گفت: «پیمان سعد‌آباد در مشرق‌زمین بی‌سابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است، مدد بزرگی به بقای صلح جهان خواهد بود.» باید به تحلیل این مساله پرداخت که این چه نوع سیاست خارجی‌ بود؟ چرا با فشار دولت دیگری قرارداد امضا شد؟ قراردادی که با فشار دیگران امضا شود چه تضمینی وجود دارد که منافع ملی در آن لحاظ شده باشد؟ در واقع باید یادآور شد که سیاست خارجی رضاشاه در قبال این پیمان حتی در برخورد با همسایگان تازه به دوران رسیده و نوپا هم نمی‌توانست آن گونه که خود می‌خواست، تضمینی ایجاد کند. منابع: 1ـ مکی، حسین؛ تاریخ بیست ساله ایران، ‌تهران، انتشارات علمی، ج 6، 1376. 2ـ پارسا، غلامعلی؛ سیاست خارجی رضاشاه، مشهد، نشر الف، چاپ اول، 1382. 3ـ فصلنامه همشهری ماه، شماره پانزدهم، تیرماه 1386. 4ـ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر البرز، چاپ دوم، 1374. 5 ـ نفیسی، سعید؛ تاریخ معاصر ایران، تهران، انتشارات فروغی، 1345. 6 ـ مدنی، سیدجلال‌الدین؛ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1361. منبع: «یاد ایام » تير 1389 شماره 58 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

بازنگری پیمان 1316 سعدآباد

سید جواد موسوی انگلیسی‌ها پس از انقلاب اکتبر 1917 در روسیه تزاری و سقوط رومانوف ها و ایجاد حکومت جدید سوسیالیستی شوروی فوق العاده وحشتزده و نگران شدند.[1] در سالهای بین دو جنگ جهانی، انگلستان سراسر خاورمیانه را تحت نفوذ و سلطه خود داشت. تعدادی از کشورهای این منطقه مانند عراق و فلسطین و ماوراء اردن از طرف جامعه ملل تحت قیومیت انگلستان قرار گرفته بودند و تعدادی دیگر؛ مانند مصر و عربستان سعودی در نتیجه قراردادهایی، حقوق و امتیازات خاصی برای انگلیسی ها قائل شده بودند. گروه سوم از کشورهای خاورمیانه نیز به طور غیر مستقیم زیر نفوذ انگلیسی ها قرار داشتند؛ مانند ترکیه و افغانستان. انگلیسی ها پس از جنگ جهانی اول نهایت کوشش را به عمل آوردند تا با ایجاد حکومت هایی دست نشانده و قوی انعقاد یک پیمان دفاعی بین کشورهای خاورمیانه بوجود آوردند و آن را به عنوان سدی در جلوگیری از توسعه طلبی و نفوذ شوروی به سوی هندوستان و خلیج فارس و چاههای نفت جنوب ایران لازم میشمردند؛ بنابراین در عرض چند سال کوشیدند اختلافات میان دولتهای این منطقه را به تدریج برطرف و زمینه را برای انعقاد پیمان همکاری و عدم تعرض منطقه ای فراهم سازند.[2] تصویب عهدنامه عدم تعرض (سعد آباد) مجلس شورای ملی عهدنامه عدم تعرض را بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت پادشاهی افغانستان و دولت جمهوری ترکیه و دولت پادشاهی عراق را که مشتمل بر ده ماده بود، در تاریخ 17 تیرماه (1316) مطابق با 8 ژوئیه 1937 در قصر سعدآباد به امضاء رسیده بود، را تصویب کرد. این قانون که مشتمل بر یک ماده و متن عهدنامه ضمیمه بود، در جلسه بیست و پنجم اسفندماه 1316 به تصویب مجلس شورای ملی رسید.[3] موفقیت دولت انگلستان در انعقاد این پیمان با انقراض سلسله قاجار حکومت پهلوی در ایران روی کار آمد. در ترکیه امپراطوری عثمانی از هم پاشید و آتاتورک قدرت را در دست گرفت. در عراق هم حکومت دست نشانده ملک فیصل را بر سر کار آوردند. در افغانستان هم نیز حکومت امان الله را که تصور می كردند، تحت نفوذ آنها نخواهد رفت را برداشتند تا بعد حکومتی به میل خود روی کار آورند. پس از اینکه این قبیل حکومتها را بوجود آوردند و پا برجا گردید، دولت انگلستان به این فکر افتاد که از این کشورها حلقه­ای آهنین در جنوب روسیه بوجود آورد. لذا ضروری بود که بین ایران و ترکیه و عراق و افغانستان موجبات حسن تفاهم و دوستی فراهم شود و اختلافات بین آنان را برطرف سازند. ترکیه یکی از جمله کشورهایی بود که ایران به روابط دوستانه با او روی آورد. برقراری روابط دوستانه با ترکیه برای ایران دستاورد بزرگی محسوب می شد، چرا که در اثر همین برقراری بود که آزادی مناطق شمالی ایران از سیطره کامل شوروی میسر می شد. ایران از طریق ترکیه دسترسی بیشتری به غرب پیدا کرد. از دیگر عوامل نزدیکی ایران به ترکیه مسئله مشترک آنان در باب ناآرامی عشایر کُرد، در مرزهایشان بود. پس از استقرار در این روابط دوستانه بود که رضاخان بنا به دعوت رئیس جمهور ترکیه (مصطفی آتاتورک) در خرداد 1313 به این کشور سفر کرد.[4] افغانستان کشور دیگری بود که ایران با توجه به سیاست مذکور با میانجی گری ترکیه بر سر رفع اختلافات مرزی، روابطش با ایران در سال 1313 به نحو چشم گیری بهبود یافت. تلاش هایی نیز برای برقراری روابط با کشور عراق علی رغم اینکه مشکلات و مسائل میان این دو کشور بیش از بقیه کشورها بود، صورت گرفت.[5] در اثر کوشش انگلیسی ها اختلافات مرزی ایران و ترکیه به موجب قرارداد مرزی دی ماه 1310 حل و فصل شد و دولت ایران قسمتی از اراضی مجاور آرارات را به ترکیه واگذار کرد و در عوض قطعه زمین بزرگی در کردستان را گرفت. اختلافات مرزی با افغانستان نیز در نواحی خراسان و سیستان به موجب حکمیت دولت ترکیه در 27 اسفند 1312 حل شد و روابط بین دو کشور بهبود یافت و مهمتر از همه اختلافات با عراق بر سر حاکمیت بر شط العرب بود. در این هنگام انگلیسی ها که برای تقویت موضع دولت های وابسته به خود در قبال خطر کمونیسم عجله داشتند که پیمان منطقه ای هر چه زودتر امضاء شود به سرعت زمینه های سازش ایران و عراق را با توجه به منافع خود فراهم کردند.[6] اکنون دیگر زمینه انعقاد پیمان منطقه ای تحت سلطه انگلیس به خوبی فراهم شده بود و اختلافات گوناگون میان چهار کشوری که قرار بود، در پیمان مزبور شرکت کنند بر طرف شده بود و در 17 تیر 1316 وزاری خارجه ایران و افغانستان و ترکیه و عراق در کاخ سعدآباد پیمانی را امضاء کردند که به پیمان سعدآباد مشهور شد.[7] سمیعی وزیر امور خارجه ایران، دکتر توفیق رشدی آراس وزیر امور خارجه ترکیه، سردار فیض محمدخان وزیر امور خارجه افغانستان، دکتر ناجی الاصیل وزیر امور خارجه عراق در تهران حضور یافتند و پیمان مزبور را امضاء کردند.[8] مفاد پیمان نامه: 1- دول متعاهد متعهد می شوند که سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را تعقیب نمایند. 2- دول متعاهد معظمه صریحاً متقبل می شوند که مصونیت حدود مشترک یکدیگر را کاملاً محترم بشمارند. 3- دول متعاهد معظمه موافقت می‌نمایند که در کلیه اختلافات بین المللی که با منافع مشترک آنها مربوط باشد با یکدیگر مشورت نمایند. 4- هر یک از دول متعهد در مقابل یکدیگر متقبل می­شوند که در هیچ مورد خواه به تنهایی و خواه به معیت یک یا چند دولت و دیگر به هیچ گونه عملیات متجاوزانه بر علیه یکدیگر مبادرت ننمایند. عملیات ذیل تجاوز محسوب می شوند: اول: اعلان جنگ. دوم: تهاجم بوسیله قوای مسلح یک مملکت حتی بدون اعلان جنگ به خاک مملکت دیگر. سوم: حمله بوسیله قوای بّری و بحری یا هوایی حتی بدون اعلان جنگ به خاک یا به سفاین و یا هواپیمای مملکت دیگر. چهارم: کمک یا همراهی مستقیم و یا غیر مستقیم به متجاوز. عملیات زیر تجاوز محسوب نخواهد شد: 1- اجرای حق دفاع مشروع یعنی مقاومت در مقابل یک اقدام متجاوزانه به طوری که فوقاً تعریف شد. 2- اقدام در اجرای ماده 16 میثاق جامعه ملل. 3- اقدام در اثر تصمیم متخذه توسعه مجمع عمومی و یا شورای جامعه ملل یا برای اجرای بند 7 ماده 15 میثاق جامعه ملل و مشروطه بر اینکه در مورد اخیر این اقدام بر ضد دولتی به عمل بیاید که بدواً مبادرت به تجاوز کرده باشد. 4- مساعدت به دولتی که مورد حمله و تهاجم یا اعلان جنگ یکی از دول متعاهد بر خلاف مقررات عهد‌نامه تحریم جنگ مورخه 27 اوت 1928 پارسین واقع شده باشد. ماده 5- هر گاه یکی از دول متعاهد معتقد شود که ماده چهارم این عهدنامه نقض یا در شرف نقض می باشد، بلافاصله موضوع را در پیشگاه شورای جامعه ملل مطرح خواهد ساخت. مقررات مذکور در فوق لطمه ای به حق دولت مزبور دایر به اتخاذ هرگونه رویه ای که در این موقع لازم بداند، وارد نخواهد ساخت. ماده 6- هرگاه یکی از دول متعاهد بر علیه دولت ثالثی مبادرت به تجاوز نماید، طرف دیگر می­تواند بدون اطلاع قبلی این عهدنامه را نسبت به متجاوز فسخ نماید. ماده 7- هر یک از دول متعاهد متقبل می شوند که در حدود سرحدات خود از تشکیل و یا عملیات دستجات مسلح و از ایجاد و هرگونه هیئت و یا تشکیلات دیگری برای تخریب مؤسسات موجود و یا برای اختلال نظم و امنیت هر قسمتی از خاک متعاهد دیگر (سر حدی یا غیر سرحدی) و یا برای واژگون ساختن طرز حکومت طرف دیگر جلوگیری نمایند. ماده 8- نظر به اینکه دول متعاهد میثاق عمومی تحریم جنگ مورخه 27 اوت 1928 را به رسمیت شناخته اند و به موجب میثاق مزبور تسویه و یا حل هرگونه اختلاف یا تنازع که ممکن است بین آنها بروز نماید فقط به وسایل مسالمت آمیز به عمل آید. «این مقررات را تأیید و اعلام می دارند که به هر طریق مسالمت آمیزی که برای این منظور فعلاً بین دول متعاهد موجود و یا در آیته موجود باشد، توسل خواهند شد. ماده 9- هیچ یک از مواد این عهدنامه نمی تواند به هیچ وجه تعهداتی را که دول متعاهد به موجب میثاق جامعه ملل متقبل شده­اند، تضعیف نمایند. ماده 10 آن در مفاد ذکر می‌گردد.[9] مفاد پیمان سعد آباد در واقع آخرین قدمی که در این دوره پیش از جنگ جهانی دوم برداشته شد، امضای این قرار داد بود که وزرای امور خارجه چهار کشور در کاخ سعد آباد آن را امضاء کردند و اتحادی برای حفظ یک دیگر فراهم ساختند.[10] پیمان مذبور وحدت نظر چهار کشور را در سیاست عمومی و حمایت متقابل در صورت مذبور وحدت نظر چهار کشور را در سیاست عمومی و حمایت متقابل در صورت بروز خطر نسبت به یکی از دولت­های عضو پیش بینی می کرد و همچنین دول چهارگانه متعهد می شوند که سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر را تعقیب کنند و مصونیت حدود مشترک مرزی یکدیگر را محترم شمارند و در کلیه اختلافات بین المللی که با منافع آنها مربوط است، مشورت نمایند و عملیات تجاوز کارانه علیه یکدیگر نداشته باشند.[11] در واقع این عهدنامه که به زبان فرانسه نوشته شده و در 4 نسخه به امضاء رسیده و هر یک از دول متعهد یک نسخه آن را اعتراف نمودند و برای مدت 5 سال منعقد گردید. در انقضاء این مدت مزبور بجز در مواردی که یکی از دول متعهد با اطلاع قبلی شش ماه فسخ آنرا اعلام نماید، برای مدت 5 سال دیگر بخودی خود تجدید خواهد شد و این عمل مرتباً تکرار می­شود تا آنکه یک یا چند دولت متعهد، فسخ آن را با اطلاع قبلی شش ماهه اعلام دارند.[12] این عهد­نامه در صورتی هم که توسط یکی از دول متعهد فسخ شود، بین دول دیگر متعهد، معتبر خواهد بود.[13] زیان پیمان سعدآباد برای ایران: پیمان سعدآباد هم از لحاظ مادی و هم از نظر سیاسی به زیان دولت ایران و بنفع کشورهای ترکیه، افغانستان و عراق بوده است؛ زیرا قسمتی از ارتفاعات آرارات که دارای موقعیت سوق الجیشی مهمی بوده به ترکیه واگذار گردید. در تعیین خط مرزی ایران و عراق نیز رضا شاه منابع نفتی غرب ایران و نصف شط­العرب را که طبق اصول و مقررات بین المللی که خط تالوک می باشد به عراق واگذار نمود تا از بابت عبور کشتی های نفتکش از آبادان، ایران مبالغ هنگفتی به دولت عراق تحت الحمایه انگلیس بپردازد.[14] پس از امضای پیمان سعد­آباد رضاشاه طی نطقی که به مناسبت افتتاح دوره 11 مجلس شورای ملی ایراد کرد، اظهار داشت: «پیمان سعد­آباد در مشرق زمین بی­سابقه بوده و در این هنگام که امور عالم مشوش است، مدد بزرگی به بقای صلح جهان خواهد بود.»[15] باید به تحلیل این مسئله پرداخت که این چه نوع سیاست خارجی بود؟ چرا با فشار دولت دیگری قرارداد امضاء شد؟ قراردادی که با فشار دیگران امضاء شد چه تضمینی در آن وجود دارد که منافع ملی را در نظر گرفته باشد؟ همه این ها بیانگر بی سیاستی دستگاه دیپلماسی خارجی رضاشاه بوده است. در واقع باید متذکر شویم که سیاست خارجی رضاشاه در قبال این پیمان حتی در برخورد با همسایگان تازه به دوران رسیده و نو پا هم نمی توانست آن گونه که خود می خواست ارتباط برقرار نماید و یا تصمیمی اتخاذ کند.[16] فرجام پیمان سعد آباد و عدم توجه کشورهای عضو به ایران: بالاخره پیمان سعد آباد که با هدف حفظ کشورهای عضو در قبال خطر کمونیسم و خطرات مشابه ایجاد شده بود. با آغاز جنگ جهانی دوم و تغییر بلوک بندیها و اتحاد انگلیس و شوروی عملاً از حیز انتفاع خارج شد و نتوانست رسالت اولیه خود را به انجام رساند و در جریان حوادث شهریور 1320 هیچ یک از هم پیمانان ایران به یاری کشور ما نشتافتند و پیمان سعد آباد بیهودگی خود را به اثبات رساند. حتی دولت عراق خاک خود را پایگاه حمله انگلستان به ایران قرار داد.[17] پی نوشت : [1]. امینی، علیرضا ؛ تاریخ روابط خارجی ایران از قاجار تا سقوط رضا شاه- تهران، انتشارات خط سوم، 1382، چاپ اول، ص 259. [2]. هوشنگ، مهدوی؛ عبدالرضا؛ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، تهران، نشر البرز، 1374، چاپ دوم، ص 37 و 38. [3]. مکی، حسین ؛ تاریخ بیست ساله ایران، تهران، انتشارات علمی، 1374، چاپ اول، ج 6، ص 397، 398. [4]. مختاری، حبیب الله، تاریخ بیداری ایران، تهران، 1326، ص 482. [5]. توکلی، احمد، روابط سیاسی ایران وافغانستان، تهران، 1377، و صفحات 81 و 100 و 105. [6]. محمدی؛ منوچهر؛ مروری بر سیاست خارجی ایران دوران پهلوی، تهران، نشر دادگستر 1377، ص 62، و نفیسی، سعید، تاریخ معاصر ایران، تهران، انتشارات فروغی، 1345، ص 24 و 26. [7]. علی رضا امینی، تاریخ روابط خارجی ایران، ص 261. [8]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران، ص 43. [9] - هوشنگ مهدوی، پیشین، ص 43 و 44 و 45. [10]. فصلنامه همشهری ماه، شماره پانزدهم، تیرماه 1386، ص80 . [11]. همان. [12]. هوشنگ مهدوی، پیشین، ص 45. [13]. حسین مکی، پیشین، ص 399. [14]. حسین مکی، ص 410. [15]. هوشنگ مهدوی، ص 45. [16]. پارسا، غلامعلی، سیاست خارجی رضا شاه، مشهد، نشر الف، 1382، چاپ اول، ص 193 و 195. [17]. علی رضا امینی، روابط خارجی ایران، ص 262 و غلامعلی پارسا، سیاسی خارجی ایران، ص 195 و هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، ص 45. منبع: http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=37318 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 24

هنر انقلاب؛ از نهضت امام خمینی(ره) تا اکنون

«روز هنر انقلاب اسلامی» عبارتی در تقویم فروردین ماه هرسال و در روز بیستم این ماه به مناسبت سالروز شهادت یکی از هنرمندان بنام انقلاب اسلامی، شهید سید مرتضی آوینی است. به این مناسبت معمولا نشست‌هایی برگزار می‌شوند و نویسندگان و هنرمندان و کارشناسان و دست‌اندرکاران نهادها و سازمان‌های فرهنگی درباره و وصف هنر انقلاب سخن می‌گویند. در این گفت‌وگوها، یکی از مقوله‌ها، تعریف هنر انقلاب اسلامی و محدوده آن است و هر سخنران از نگاه و با توجه به تخصص خود در حوزه فرهنگ و هنر در این باره سخن می‌گوید. در سال‌های اخیر تعریف هنر انقلاب فراگیرتر شده است. زمانی، آثار هنری که بازتاب‌دهنده مبارزات در سال‌های نهضت امام خمینی(ره) برای پیروزی انقلاب اسلامی بودند، در دایره این موضوع قرار می‌گرفتند. بعد از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و با توجه به حجم تولید آثار هنری مربوط به دفاع مقدس، هنر انقلاب شاخه‌ای برجسته پیدا کرد که هنر و ادبیات دفاع مقدس نام گرفت و در سال‌های اخیر دیدگاه فراگیرتری مطرح شده که هر اثر هنری که به نوعی بازتاب‌دهنده واقعه و ویژگی‌ای از انقلاب باشد در این مجموعه جا می‌گیرد. به عبارت دیگر دوره خاص زمانی برای هنر انقلاب در نظر گرفته نشده و از روزی که نهضت امام(ره) متولد شده و به نوعی تاریخ انقلاب شکل گرفته تا اکنون در نظر گرفته شده است. البته هنر انقلاب در زیرمجموعه‌ها با شاخه‌های پرتعدادی از اثر مثل موضوع دفاع مقدس پر و بال گسترده است و از این نظر، این موضوع هم همیشه مطرح می‌شود که هنر و ادبیات دفاع مقدس، مجموعه هنر انقلاب را تحت تاثیر قرار داده است. ورود به تعریف گسترده‌ای که مطرح شد ریشه در تحولات انقلاب و جمهوری اسلامی ایران پس از دوران دفاع مقدس دارد. این تحولات همدوره با ورود نسل‌های جدید به عرصه فرهنگی انقلاب، منجر به تولید آثار هنری متناسب با هر دوره می‌شود و به این ترتیب دایره هنر انقلاب همراه با عمر انقلاب اسلامی وسیع و گسترده می‌شود. ورود به تعریف هنر انقلاب از این نگاه و زاویه، همچنان به بحث و گفت‌وگوهای بیشتر نیاز دارد، به شرط آن که حاصل آنها در ارزیابی علمی قرار گیرد و به متن‌های معیار در معرفی هنر انقلاب تبدیل شود. زاویه دیگر مربوط به هنر انقلاب در رشته‌ها و گونه‌هایی از هنر مطرح می‌شود که به نظر می‌رسد در حجم آثار کم‌ تعداد بود‌ه‌اند یا خروجی آنها آنچنان که باید و شایسته است جمع‌بندی و در قالب‌هایی مانند کتاب نمایان نشده است. به همین دلیل هر وقت سخن از هنر انقلاب به میان می‌آید، ناخودآگاه سمت و سوی بحث بیشتر به ادبیات و آثار مکتوب مربوط می‌شود. در حالی که در زمینه هنرهای دیگر مانند تجسمی و نمایشی و سینما هم کارنامه هنر انقلاب ناشناخته مانده است. در این زمینه این نکته را هم باید در نظر گرفت که وقتی سخن از روز هنر انقلاب اسلامی به میان می‌آید، ذهن مخاطبان بیشتر به سوی چنین قالب‌های هنری می‌رود. فرارسیدن «روز هنر انقلاب اسلامی» همواره این فرصت را در اختیار ما قرار می‌دهد که به این جنبه‌ها و زاویه‌ها در این موضوع بیندیشیم و قدم‌هایی از وضعیت موجود پیشتر رویم.

کودتای سوم اسفند به روایت مصدق

یکی از موضوعات جنجالی مجلس چهاردهم بحث اعتبارنامه سند ضیاءالدین طباطبایی بود که دکتر مصدق با آن مخالفت کرد او در جلسات 16 و 17 اسفند 1322 مطالبی را در مورد کودتا و نقش سید ضیاء افشا کرد که خواندنی است او در این جلسات اظهار داشت: کودتا شب 3 حوت واقع و دستخط شاه شب ششم حوت به ولایات مخابره شده است و این دستخط در اثر کودتاست والا سابقه داشت که یک مدیر روزنامه که نه طی مراحل اداری نموده و نه مقبوليّت عامّه داشته است، یک مرتبه رییس‌الوزرا بشود و دیگر این که در این دستخط اختیارات تامّه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزراء صادر شده و به آقا مأموريّت نداده بود که مردم را حبس کند و نیک و بد را باهم بسوزاند. چون من مردّد که شخص طرف اعتماد روزنامه رعد است یا دیگری، تصمیم گرفتم که در صورت اوّل تسلیم نشوم و خود را برای هرگونه پیشآمدی حاضر نمایم و پس از آنکه به وسیله رییس تلگرافخانه تحقیق و معلوم شد که مدیر روزنامه رعد است، تصمیم غیر قابل تردید خود را اجراء نموده و تلگراف زیر را به شاه مخابره نمودم. 6 حوت 1299 از شیراز بعد از عنوان دستخط جهان مطاع تلگرافی به واسطه تلگرافخانه مرکزی زیارت شد در مقام دولتخواهی آنچه می‌داند بعرض خاکپای مبارک می‌رساند، که این تلگراف اگر در فارس انتشار یابد، اسباب بسی انقلاب و اغتشاش خواهد شد و اصلاح آن خیلی مشکل خواهد بود چاکر نخواست در دولتخواهی موجب این انقلاب شود و تاکنون آن را مکتوم داشته، هرگاه تلگراف مزبور بر حسب امر ملوکانه انتشارش لازم است، امر جهان‌مطاع مبارک صادر شود که تلگرافخانه انتشار دهد. بلافاصله پس از مخابره این تلگراف بیانیه رییس دولت و رییس کلّ قوّا رسید و مردم بیشتر به عدم صداقت گفته‌های آنها پی برده و عموم اهل شهر بر علیه حکومت جدید قیام نمودند به طوری که «فتح‌الدّوله» اهل تهران که در شیراز بود و تلگراف تبریکی به رییس دولت مخابره نموده بود، در خطر جانی واقع شد و قنسول انگلیس او را با خود نزد اینجانب آورد و تقاضای تأمین نمود و «سيّد ضیاءالدّین طباطبایی» هم چون از اوضاع شیراز مستحضر شد، شب 10 حوت این تلگراف را به من مخابره نمود. بعد از عنوان ـ آگاهی یافته‌ام که تلگراف تصدی مرا به شغل ریاست وزراء انتشار نداده و گفته‌اید که از حدوث اشکالات احتراز نموده‌اید. این خبر به اینجانب معلوم داشت که حضرتعالی از وضعيّات بی‌اطلاع و افق تهران را همان‌طور تصوّر کرده‌اید که قبلا دیده و عینآ مشاهده کرده‌اید نه چنین نیست. دوری مسافت و بی‌اطلاعی از جریان، حضرتعالی را از اطلاعات مفید محروم داشته است این حکومت جدیدالتشکیل که به اسلحه و آتش یک سرکرده و نماینده اقتدار قشونی است، به کسانی که در معبر او ایجاد اشکالات نمایند، جز مشت چیزی نشان نمی‌دهد و در لحظه واحد جان و مال و عائله اشکال‌کنندگان به عنوان رهینه صداقت آنها در معرض تهدید گذارده می‌شود و این زبری و خشونت نه برای مصالح شخصی است بلکه برای مصالح وطنی است که هر اقدامی را مجوّز و مشروع می‌سازد. بنابراین تصوّر اینکه قرائت دستخط اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه، محتمل است حدوث اشکالی را تولید کند، بالمرّه فکری نارسا بوده است با کمال اقتدار و با نهایت نیرومندی لازم است وظیفه خود را ایفا نمایید. تشکیل این دولت وطنی و اصلاح‌کننده را هیچکس جز خیانتکار نمی‌تواند تردید کند آن هم فورآ تنبیه می‌شود من در اینجا تمام رجال پوسیده دروغین را توقیف کردم ندای اصلاحات داده و با تهوّر و جسارت قشونی که در تحت امر دارم، هر مانع و مشکلی را به هیچ می‌شمارم. حضرتعالی اگر نیز می‌خواهید نماینده چنین دولتی باشید با جسارت قدم برداشته، اصلاحات را در خطه مأموریت خودتان شروع کنید واز تقويّت بی‌نهایت این‌جانب استفاده نمایید و باور کنید که اشخاص دانشمند و بی‌غرض را مجالی شایسته به دست آمده است راست و بی‌پرده همانطور که عادت من است به حضرتعالی سابقه می‌دهم که نسبت به شخص شما خوشبین و خیلی مایلم که از چون حضرتعالی شخص شایسته در اصلاحات فارس استفاده کنم. به‌طور متقابل لازم است از صداقت و صمیميّت حضرتعالی آگاه گردم بنابراین منتظرم که خودتان برای خودتان تعیین تکلیف نمایید، ولی در همین حال هم خود را از ذکر این نکته که باز یک شمه از صمیميّت و صداقت من است ناچار می‌بینم و آن این است که انتخاب طریقی جز صداقت و راست‌گفتاری برای اشخاصی که مرجع این سؤالات من می‌شوند، مصلحت نیست و موجب زیان خودشان می‌شود امیدوارم به نام وطن و به نام اصلاحات، حضرتعالی ازآن فاصله بعید، آغوش گشاده مرا، برادرانه در بغل گرفته، کمک و مظاهرت خودتان را به احترام منافع ملّی به من اهداء نمایید روش و منشور خودم در بیانیه‌ای که امر داده‌ام به ولایات مخابره کنند، لامحاله ملاحظه و از عقاید اینجانب آگاهی یافته‌اید. ریاست وزراء به این تلگراف جوابی ندادم و چون در بیانیه خود نوشته‌اید که قرارداد را ملغی نمودم، عرض می‌کنم که در 19 میزان 1299 که به ایالت فارس منصوب شدم و قرارداد انگلیس و ایران ملغی نشده بود نخواستم به قشون جنوب رسميّت بدهم و با رمز کارگزاری کل بنادر این تلگراف را به مرکز مخابره نمودم : اداره پلیس جنوب که از قرار مذکور 3000 نفر است کتبآ و شفاهآ با ایالت رجوعاتی داشته و دارند و در مواقع رسمی و اعیاد هم حاضر می‌شدند مستدعی است تکلیف معيّن فرمایید که روابط آنها از چه قرار باید باشد. نمره 2630 ـ 19 میزان کابینه مرحوم «مشیرالدّوله»، تلگراف مرا بلاجواب گذاشت و چون سابقه را تأیید نکرد اینطور صلاح دیدم که به قشون جنوب رسميّت ندهم و به آنها رسمآ مکاتبه نکنم و سلام رسمی را که آن وقت به یکی دو دفعه محدود نبود و در تمام اعیاد مذهبی انعقاد می‌یافت، ترک کنم و آنها را نپذیرم. ولی آقا که قرارداد را ملغی نموده بود معلوم نشد به چه دلیل قشون جنوب را به رسميّت شناخت و آنها را به موجب تلگرافی که قرائت می‌شود به تهران احضار نمود. تلگراف رمز شب 12 حوت از تهران به شیراز ـ ایالت جلیله فارس برای اطلاع حضرتعالی اعلام می‌دارد به فرمانده قشون جنوب امر شده است که یک ستون قشون با توپخانه به تهران اعزام دارند. 11 حوت نمره 1401 «سيّد ضیاءالدّین» ریاست وزراء. وصول این تلگراف بر تأثرات عمومی افزود و هر کس که روزنامه‌های گلستان 7 رجب 1339 و استخر 24 حوت و بیانیه شورای مطبوعات 25 حوت و عصر آزادی 20 حمل 1300 را بخواند، می‌تواند به وطن‌پرستی اهالی فارس و حقیقت افکار عمومی متوجّه گردد اهالی روز به روز بر مقاومت خود افزودند و من به هیچ یک از تلگرافات آقا جواب ندادم در نتیجه مذاکرات با آقای «کلنل فریزر» فرمانده کل قشون جنوب، این تلگراف را به شاه مخابره نمودم. از شیراز به تهران ـ بعد از عنوان نظر به آثار پیشامدهای محتمل‌الوقوع و کسالت مزاجی که بغتتآ عارض شده چاکر را از تحمل زحمت فوق‌العاده و مقاومت ممنوع می‌نماید و تا ورود آقای «قوام‌الملک» از محال ابوابجمعی خودشان، به هر زحمت باشد حوزه ایالتی را مراقبت می‌نماید و بعد از ورود ایشان، امر، امر مبارک خواهدبود. 16 حوت 1299 شمسی غرض از آثار پیشامدهای محتمل‌الوقوع که در این تلگراف نوشته شده همان خلع «سلطان احمدشاه» از سلطنت ایران است که برای من مثل روز روشن بود زیرا موقعی که شاه در لندن حاضر نشد در دعوت رسمی دولت انگلیس از قرارداد اسمی ببرد و آن را بشناسد، با این که «ناصرالملک» به او گفته بود اگر مقاومت کند از سلطنت خلع می‌شود شاه وطن‌پرست بر مقاومت خود افزود و از قرارداد اسمی نبرد برای شاه چه بالاتر از این که امروز نامش به نیکی برده شود. حوادثی که موجب بلندی نام می‌شود کم است و شاید در عمر کسی به این حوادث تصادف نکند. خوشبخت کسانی که از این حوادث استفاده کنند و بدبخت آنهایی که خود را مطیع پیشامد نموده و با هر ناملایمی بسازند در سلسله سلاطین قاجار 7 نفر سلطنت نموده که از آنها فقط دو نفر پادشاه نامی شده‌اند، اوّل «مظفرالدّین شاه» هست که در سلطنت او آزادی نصیب ملّت شد و بعد «احمدشاه» است که تن به اسارت نداد و از سلطنت گذشت ای کاش که این پادشاه جوانبخت به کودتا تسلیم نمی‌شد و زودتر مقام سلطنت را ترک می‌کرد. از شاه جوابی نرسید و معلوم نیست که با نظریات من موافقت می‌کند و مرا به ایالت فارس باقی می‌گذارد و یا این که منتظر است «قوام‌الملک» از فسا بیاید و افکار عمومی را ساکت کند و بعد استعفای مرا قبول نماید، چون احساسات روز به روز بیشتر و مردم آشوب‌طلب می‌خواستند از اوضاع سوءاستفاده کنند و مقاصد خود را انجام دهند. برای جلوگیری از اغتشاش در حوزه ایالتی و تحریکات متنفذین در 24 حوت از اعیان شهر این پیشنهاد رسید. شیراز 4 رجب 1339 مطابق 24 حوت 1299 بعد از عنوان، چون پاره‌ای بی‌نظمی‌ها در اطراف این ایالت شروع شده، سارقین دست به کار هرزگی و شرارت زده، در ظرف این چند روز، چندین اتّفاق غیرمنتظره افتاده و ناامنی دارد انتشار پیدا می‌نماید و در این موقع بعضی هنگامه‌طلب‌ها ممکن است برای تأیید بی‌نظمی و به هم‌خوردگی به بعضی عمليّات بپردازند، لازم است تلگرافاتی که به تلگرافخانه فرستاده می‌شود در تحت نظر ایالت باشد استدعا می‌شود به ریاست تلگرافخانه مرکزی امر و مقرّر فرمایید تلگرافاتی که به نقاط گفته می‌شود، قبل از این که به نظر کارگذاران حضرت اشرف عالی برسد مخابره ننمایند و تلگرافات مخلّ نظم و صلاح مملکت را توقیف نمایند «ابوالقاسم نصیرالملک ـ مؤیدالملک ـ محمّدباقر لطفی ـ نوری فضل‌علی ـ رییس نظمیه و سه امضای دیگر». پس از این که پیشنهاد مزبور اجرا شد آقای «ماژور مید» قنسول انگلیس مرا ملاقات و اظهار نمود که آقایان «سردار فاخر» و «مشارالدّوله» تلگرافی از تهران به شیراز مخابره نموده‌اند که به مقصد نرسیده من جواب دادم نظارت رییس تلگرافخانه راجع به تلگرافاتی است که از شیراز به خارج مخابره می‌شود و در تلگرافاتی که از خارج به شیراز می‌رسد حق تفتیش ندارد و باید بلادرنگ آن‌ها را به مقصد برساند. معلوم شد که اظهارات من ایشان را متقاعد نکرد و بعد این مراسله را به من نوشتند : فدایت شوم، واقعآ از زحمت دادن به حضرت اشرف خجالت می‌کشم، امّا چاره ندارم عرض شود که چند روز قبل خدمتتان عرض کردم که از قراری که جناب وزیرمختار فرموده بودند بنابود که آقای «سردار فاخر» و «مشارالدّوله» یک تلگرافی کنند به جناب آقای «حشمت‌الممالک»، آن وقت از ایشان پرسیدم که همچو تلگرافی رسیده است یا خیر چند روز که گذشت از جایی شنیدم که واقعآ رسیده بود و لیکن به آقای مزبور ندادندش. حالا هم وزیرمختار سؤال می‌کند که تلگراف رسید یا خیر. خدمت ایشان چه جواب بدهم اگر از جایی جلوگیری از دادن این به صاحبش شده باشد تا یک اندازه برای اینجانب جواب دادن به وزیرمختار مشکل است چه کنیم؟ «ماژور مید». من یقین دارم که آقایان مخابره‌کنندگان تلگراف با تقاضای آقای وزیرمختار انگلیس موافقت ننموده و تلگرافی به شیراز مخابره نکرده‌اند و الاّ سهل بود که با سیم کمپانی که آن وقت دایر بود و تحت تفتیش ایالت هم نبود تلگراف دیگری مخابره کنند و قنسول انگلیس را از من مکدّر ننمایند. دو روز بیشتر به عید نمانده بود که چند نفر از اعیان، منجمله مرحوم «نصیرالملک» که قبل از ایالت این جانب به علت تقصیر سیاسی در حبس بود، به ملاقات من آمدند و پیشنهاد نمودند که روز اوّل سال سلام منعقد شود و نظریه خود را این طور بیان نمودند که چون قشون جنوب را رسمآ دولت شناخته است اگر سلام منعقد نشود مخالفتی است که با قشون جنوب و دولت هر دو می‌شود و ممکن است که دولت به قشون نامبرده دستوراتی دهد و بدبختی‌های سابق ما باز تجدید شود اگر شاه استعفای شما را قبول کرد همه باید از قشون جنوب که قشون ایران شده اطاعت کنند و اگر ننمود شما می‌توانید باز نظريّات خود را تعقیب نمایید. این بود که روز اوّل حمل سلام منعقد شد و دویم حمل هم شاه استعفای مرا به موجب این تلگراف قبول کرد. از تهران به شیراز بعد از عنوان، استعفای شما از ایالت فارس به تصویب جناب رییس‌الوزرا قبول شد، لازم است کفایت امور ایالتی را به «قوام‌الملک» تفویض نموده فورآ حرکت نمایید چون شاه مرا به فوریت احضار نمود و ظنّ قوی بود که آقای «سيّد ضیاءالدّین طباطبایی» مرا توقیف کند متجاوز از 40 روز در قریه سيّدان که تا شیراز 12 فرسخ است ماندم و در این اثناء از آقای «آرمیتاژ اسمیت» کارتی رسید مشارالیه پس از انعقاد قرارداد «وثوق‌الدّوله» به سمت مستشاری در مالیه ایران دخالت داشت. کابینه «مشیرالدّوله» که بعد از کابینه «وثوق‌الدّوله» تشکیل شد از نظر این که قرارداد اجرا نشود، او را به لندن فرستاد که شرکت نفت جنوب را تفتیش کند و آقای «سيّد ضیاءالدّین» با این که قرارداد را الغاء نموده بود آقای آرمیتاژ را برای تصدی شغل سابق به تهران احضار نمود و باز در وزارت مالیه دخالت داد مقصود آرمیتاژ از فرستادن کارت این بود که مرا ملاقات کند و من هم برای این که زمامداران وقت به این ملاقات محملی نبندند و آن را پیراهن عثمان نکنند و به من زحمت نرسانند امتناع نمودم چون برای ورود آقای «نصرت‌السلطنه» قائم‌مقام من زمینه تهیه شده بود. و در 18 ثور ایشان وارد شیراز شدند دیگر صلاح ندانستم که در خاک فارس بمانم. به قصد تهران حرکت نمودم و در قهیار که تا اصفهان 8 فرسخ است امنیه ناشناسی را دیدم که مرا از دستور دولت مطلّع کرد و گفت که اگر در اصفهان بمانم اداره امنیه مرا توقیف می‌کند و چنانچه از شهر خارج شوم به مرکز اطلاع می‌دهد که به واسطه عدم توقف من در اصفهان دستور بلااجرا ماند این بود که از شهر گذشتم و در قریه گز که دو سه فرسخ است تا اصفهان چند روز ماندم و از آنجا با بلدی که آقای «غلامحسین بختیار»، (سردار محتشم) فرستاده بودند وارد چهارمحال شدم و چند روز بعد کابینه سیاه سقوط کرد. در 14 جوزای 1300 تلگرافی از «قوام‌السلطنه» رسید که مرا برای پست وزارت مالیه به شاه معرفی کرد پس از ورود به تهران آقای آرمیتاژ که خود را عضو وزارت‌خان‌ه من می‌دانست به دیدن من آمد قیافه ایشان به قدری شریف و جذّاب بود که می‌گفتم ای کاش منافع متعارضه بین ما نبود و می‌توانستم با ایشان همکاری کنم. نه ایشان می‌خواستند که از مالیه ایران دور شوند و نه حبّ وطن به من اجازه می‌داد که ورود ایشان را در مالیه تصدیق کنم و قرارداد از بین رفته را تجدید کنم. کابینه «قوام‌السلطنه» هم که خواست ما را دست بدست بدهد نتوانست. شرح قضیه اینست که می‌خواست اوراقی به امضای «آرمیتاژ» و من منتشر شود که سرمایه‌داران خارجی و داخلی به امضای ما دو نفر اعتماد کنند و آنها را خریداری کنند و گره از کار وزارت جنگ که احتیاج مبرمی به وجه داشت، بگشاید. مرا به هیأت دولت دعوت نمود و با اینکه «سردار سپه» مایل اینکار بشود و در هیأت دولت هم بود که من از ایشان ملاحظه کنم امتناع نمودم و مدّتی بعد که با ایشان در امور مملکتی ملاحظه می‌شد، به من گفت که از جواب شما در آن جلسه طوری عصبانی شدم که می‌خواستم همانجا با شما گلاویز شوم. گفتم اگر می‌شدید در من اثری نمی‌کرد زیرا به هیچ قیمتی حاضر نمی‌شدم که مستشار انگلیسی در امور مالیه دخالت کند و قرارداد را تجدید نمایند. چند ماهی کار وزارت مالیه بدون وزیر می‌گذشت و آرمیتاژ هم برای اینکه میخش محکم شود کار جدّی نمی‌کرد و امور به کام دوستان می‌گشت. بعد از آنکه آرمیتاژ مأیوس شد قصد حرکت نمود و روزی که به بازدید او رفتم از من طوری پذیرایی کرد که هیچ وقت فراموش نمی‌کنم و یقین دارم اگر با او موافقت می‌کردم، عشری از اعشار آن احترامات را به من نمی‌کرد. اینجاست که باید به عظمت اخلاقی ملّت انگلیس پی برد. از آنچه گذشت معلوم شد که آقا در بیانیه خود قرارداد را الغاء نمود و بعد آن را عملا اجرا کرد. آقا در تلگراف 6 حوت می‌نویسد «با قشونی که تحت امر دارم، هر مانع و مشکلی را به هیچ می‌شمارم» معلوم نیست این قشون به چه ترتیب تحت امر او در آمد؟ بسیار مشکل است که کسی صاحب‌منصب نظامی نباشد و به مرکز هم اتکایی نداشته باشد و قشونی را که تحت سرپرستی «اسمایلز» انگلیسی است مطیع خود کند و موقعی که وارد تهران شد، قشون مرکزی مقاومت نکند و ساکت بماند و شاه هم تسلیم شود. اگر این قشون تحت امر آقا بود چرا رییس آن خود را در عرض آقا گذاشت و بیانیه‌ای مثل بیانیه خود آقا داد آیا می‌شود گفت که به کمک دسته قزاقی که تحت امر خارجی است انقلاب کنند و ملّت را به راه راست هدایت نمایند؟ آیا بوسیله یک بیانیه پوچ می‌توان انقلابی شد و یا این که دعوی اصلاحات کرد؟ کدام آدم بی‌بصیرتی است که با این حرف‌ها گول بخورد اگر فرمایشات آقا اساس داشت و اگر نظریاتشان در خیر مملکت بود چرا رجال وطن‌پرست را توقیف و حبس نمود؟ اشخاص وطن‌پرست ملّت را حقیر نمی‌کنند و به افکار عمومی احترام می‌گذارند تا در بروز حوادث آنها را پشتیبان خود کنند و هرکس که به ملّت خود احترام نکرد، پشتیبان او جای دیگر است. به اتكّای خارجی قیام نمودن و به روی هموطنان تیغ کشیدن و آنان را توهین کردن و حبس نمودن، کار وطن‌پرستان و آزادمردان نیست آقا را چه وا داشت که پیرامون این عمليّات برود و چه باعث شده بود که صالح و طالح را حبس کند در اصلاحات باید اشخاص بد را از کار خارج نمود و محاکمه و محکوم کرد. اگر مقصود انقلاب بود خوبست آقا توضیح دهد که در ایران زمینه برای چه انقلابی حاضر بود و یا چه اشخاصی می‌خواست هادی انقلاب شود روزگار ثابت کرد نه مصلح بود و نه انقلابی و مأمور بود کابینه محلّلی تشکیل دهد تا از ترس او مردم به «سردار سپه» ملتجی شوند و به او اهمیت بدهند تا او به مقصود خود برسد. آیا کسی هست بگوید که مرکز اتکاء آقا ملت ایران است بخاطر دارم که «سردار سپه» رییس‌الوزارای وقت در منزل من با حضور مرحوم «مشیرالدوله» و «مستوفی‌الممالک» و «دولت‌آبادی» و «مخبرالسلطنه» و «تقی‌زاده» و «علاء» اظهار کرد که مرا انگلیس آورد و ندانست با کی سروکار پیدا کرد آن وقت نمی‌شد در این باب حرفی زد ولی روزگار آن را تکذیب کرد و به خوبی معلوم همان کسی که او را آورد، چون دیگر مفید نبود، او را برد دیکتاتور با پول ما و به ضرر ما راه‌آهن کشید و 20 سال برای متفقین امروز ما تدارک مهمات دید عقیده و ایمان و رجال مملکت را از بین برد املاک مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج و اصل 28 قانون اساسی را تغییر داده و قضات دادگستری را متزلزل کرد و برای بقاء خود قوانین ظالمانه وضع نمود چون به کمیت اهمیت می‌داد بر عده مدارس افزود و چون به کیفیت عقیده نداشت سطح معلومات تنزل کرد کاروان معرفت به اروپا فرستاد، سجیه آنها را ناتوان و معدوم کرد. اگر به تدریج که دختران از مدارس خارج می‌شدند حجاب رفع می‌شد چه می‌شد؟ رفع حجاب از زنان پیر و بی‌تدبیر چه نفعی برای ما داشت. اگر خیابان‌ها آسفالت نبود چه می‌شد؟ اگر عمارت‌ها و مهمانخانه‌ها ساخته شنده بود به کجا ضرر می‌رسید من می‌خواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم خانه در اختیار داشتن به از شهری است که دست دیگران است این است کار سیاستمداران وطن‌پرست که کسی را آلت اجرای مقصود قرار می‌دهند و پس از اخذ نتیجه از بردن او به مردم منت می‌گذارند. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منبع بازنشر: سایت گذرستان

کودتای سوم اسفند به روایت مصدق

یکی از موضوعات جنجالی مجلس چهاردهم بحث اعتبارنامه سند ضیاءالدین طباطبایی بود که دکتر مصدق با آن مخالفت کرد او در جلسات 16 و 17 اسفند 1322 مطالبی را در مورد کودتا و نقش سید ضیاء افشا کرد که خواندنی است او در این جلسات اظهار داشت: کودتا شب 3 حوت واقع و دستخط شاه شب ششم حوت به ولایات مخابره شده است و این دستخط در اثر کودتاست والا سابقه داشت که یک مدیر روزنامه که نه طی مراحل اداری نموده و نه مقبوليّت عامّه داشته است، یک مرتبه رییس‌الوزرا بشود و دیگر این که در این دستخط اختیارات تامّه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزراء صادر شده و به آقا مأموريّت نداده بود که مردم را حبس کند و نیک و بد را باهم بسوزاند. چون من مردّد که شخص طرف اعتماد روزنامه رعد است یا دیگری، تصمیم گرفتم که در صورت اوّل تسلیم نشوم و خود را برای هرگونه پیشآمدی حاضر نمایم و پس از آنکه به وسیله رییس تلگرافخانه تحقیق و معلوم شد که مدیر روزنامه رعد است، تصمیم غیر قابل تردید خود را اجراء نموده و تلگراف زیر را به شاه مخابره نمودم. 6 حوت 1299 از شیراز بعد از عنوان دستخط جهان مطاع تلگرافی به واسطه تلگرافخانه مرکزی زیارت شد در مقام دولتخواهی آنچه می‌داند بعرض خاکپای مبارک می‌رساند، که این تلگراف اگر در فارس انتشار یابد، اسباب بسی انقلاب و اغتشاش خواهد شد و اصلاح آن خیلی مشکل خواهد بود چاکر نخواست در دولتخواهی موجب این انقلاب شود و تاکنون آن را مکتوم داشته، هرگاه تلگراف مزبور بر حسب امر ملوکانه انتشارش لازم است، امر جهان‌مطاع مبارک صادر شود که تلگرافخانه انتشار دهد. بلافاصله پس از مخابره این تلگراف بیانیه رییس دولت و رییس کلّ قوّا رسید و مردم بیشتر به عدم صداقت گفته‌های آنها پی برده و عموم اهل شهر بر علیه حکومت جدید قیام نمودند به طوری که «فتح‌الدّوله» اهل تهران که در شیراز بود و تلگراف تبریکی به رییس دولت مخابره نموده بود، در خطر جانی واقع شد و قنسول انگلیس او را با خود نزد اینجانب آورد و تقاضای تأمین نمود و «سيّد ضیاءالدّین طباطبایی» هم چون از اوضاع شیراز مستحضر شد، شب 10 حوت این تلگراف را به من مخابره نمود. بعد از عنوان ـ آگاهی یافته‌ام که تلگراف تصدی مرا به شغل ریاست وزراء انتشار نداده و گفته‌اید که از حدوث اشکالات احتراز نموده‌اید. این خبر به اینجانب معلوم داشت که حضرتعالی از وضعيّات بی‌اطلاع و افق تهران را همان‌طور تصوّر کرده‌اید که قبلا دیده و عینآ مشاهده کرده‌اید نه چنین نیست. دوری مسافت و بی‌اطلاعی از جریان، حضرتعالی را از اطلاعات مفید محروم داشته است این حکومت جدیدالتشکیل که به اسلحه و آتش یک سرکرده و نماینده اقتدار قشونی است، به کسانی که در معبر او ایجاد اشکالات نمایند، جز مشت چیزی نشان نمی‌دهد و در لحظه واحد جان و مال و عائله اشکال‌کنندگان به عنوان رهینه صداقت آنها در معرض تهدید گذارده می‌شود و این زبری و خشونت نه برای مصالح شخصی است بلکه برای مصالح وطنی است که هر اقدامی را مجوّز و مشروع می‌سازد. بنابراین تصوّر اینکه قرائت دستخط اعلیحضرت اقدس همایون شاهنشاهی ارواحنا فداه، محتمل است حدوث اشکالی را تولید کند، بالمرّه فکری نارسا بوده است با کمال اقتدار و با نهایت نیرومندی لازم است وظیفه خود را ایفا نمایید. تشکیل این دولت وطنی و اصلاح‌کننده را هیچکس جز خیانتکار نمی‌تواند تردید کند آن هم فورآ تنبیه می‌شود من در اینجا تمام رجال پوسیده دروغین را توقیف کردم ندای اصلاحات داده و با تهوّر و جسارت قشونی که در تحت امر دارم، هر مانع و مشکلی را به هیچ می‌شمارم. حضرتعالی اگر نیز می‌خواهید نماینده چنین دولتی باشید با جسارت قدم برداشته، اصلاحات را در خطه مأموریت خودتان شروع کنید واز تقويّت بی‌نهایت این‌جانب استفاده نمایید و باور کنید که اشخاص دانشمند و بی‌غرض را مجالی شایسته به دست آمده است راست و بی‌پرده همانطور که عادت من است به حضرتعالی سابقه می‌دهم که نسبت به شخص شما خوشبین و خیلی مایلم که از چون حضرتعالی شخص شایسته در اصلاحات فارس استفاده کنم. به‌طور متقابل لازم است از صداقت و صمیميّت حضرتعالی آگاه گردم بنابراین منتظرم که خودتان برای خودتان تعیین تکلیف نمایید، ولی در همین حال هم خود را از ذکر این نکته که باز یک شمه از صمیميّت و صداقت من است ناچار می‌بینم و آن این است که انتخاب طریقی جز صداقت و راست‌گفتاری برای اشخاصی که مرجع این سؤالات من می‌شوند، مصلحت نیست و موجب زیان خودشان می‌شود امیدوارم به نام وطن و به نام اصلاحات، حضرتعالی ازآن فاصله بعید، آغوش گشاده مرا، برادرانه در بغل گرفته، کمک و مظاهرت خودتان را به احترام منافع ملّی به من اهداء نمایید روش و منشور خودم در بیانیه‌ای که امر داده‌ام به ولایات مخابره کنند، لامحاله ملاحظه و از عقاید اینجانب آگاهی یافته‌اید. ریاست وزراء به این تلگراف جوابی ندادم و چون در بیانیه خود نوشته‌اید که قرارداد را ملغی نمودم، عرض می‌کنم که در 19 میزان 1299 که به ایالت فارس منصوب شدم و قرارداد انگلیس و ایران ملغی نشده بود نخواستم به قشون جنوب رسميّت بدهم و با رمز کارگزاری کل بنادر این تلگراف را به مرکز مخابره نمودم : اداره پلیس جنوب که از قرار مذکور 3000 نفر است کتبآ و شفاهآ با ایالت رجوعاتی داشته و دارند و در مواقع رسمی و اعیاد هم حاضر می‌شدند مستدعی است تکلیف معيّن فرمایید که روابط آنها از چه قرار باید باشد. نمره 2630 ـ 19 میزان کابینه مرحوم «مشیرالدّوله»، تلگراف مرا بلاجواب گذاشت و چون سابقه را تأیید نکرد اینطور صلاح دیدم که به قشون جنوب رسميّت ندهم و به آنها رسمآ مکاتبه نکنم و سلام رسمی را که آن وقت به یکی دو دفعه محدود نبود و در تمام اعیاد مذهبی انعقاد می‌یافت، ترک کنم و آنها را نپذیرم. ولی آقا که قرارداد را ملغی نموده بود معلوم نشد به چه دلیل قشون جنوب را به رسميّت شناخت و آنها را به موجب تلگرافی که قرائت می‌شود به تهران احضار نمود. تلگراف رمز شب 12 حوت از تهران به شیراز ـ ایالت جلیله فارس برای اطلاع حضرتعالی اعلام می‌دارد به فرمانده قشون جنوب امر شده است که یک ستون قشون با توپخانه به تهران اعزام دارند. 11 حوت نمره 1401 «سيّد ضیاءالدّین» ریاست وزراء. وصول این تلگراف بر تأثرات عمومی افزود و هر کس که روزنامه‌های گلستان 7 رجب 1339 و استخر 24 حوت و بیانیه شورای مطبوعات 25 حوت و عصر آزادی 20 حمل 1300 را بخواند، می‌تواند به وطن‌پرستی اهالی فارس و حقیقت افکار عمومی متوجّه گردد اهالی روز به روز بر مقاومت خود افزودند و من به هیچ یک از تلگرافات آقا جواب ندادم در نتیجه مذاکرات با آقای «کلنل فریزر» فرمانده کل قشون جنوب، این تلگراف را به شاه مخابره نمودم. از شیراز به تهران ـ بعد از عنوان نظر به آثار پیشامدهای محتمل‌الوقوع و کسالت مزاجی که بغتتآ عارض شده چاکر را از تحمل زحمت فوق‌العاده و مقاومت ممنوع می‌نماید و تا ورود آقای «قوام‌الملک» از محال ابوابجمعی خودشان، به هر زحمت باشد حوزه ایالتی را مراقبت می‌نماید و بعد از ورود ایشان، امر، امر مبارک خواهدبود. 16 حوت 1299 شمسی غرض از آثار پیشامدهای محتمل‌الوقوع که در این تلگراف نوشته شده همان خلع «سلطان احمدشاه» از سلطنت ایران است که برای من مثل روز روشن بود زیرا موقعی که شاه در لندن حاضر نشد در دعوت رسمی دولت انگلیس از قرارداد اسمی ببرد و آن را بشناسد، با این که «ناصرالملک» به او گفته بود اگر مقاومت کند از سلطنت خلع می‌شود شاه وطن‌پرست بر مقاومت خود افزود و از قرارداد اسمی نبرد برای شاه چه بالاتر از این که امروز نامش به نیکی برده شود. حوادثی که موجب بلندی نام می‌شود کم است و شاید در عمر کسی به این حوادث تصادف نکند. خوشبخت کسانی که از این حوادث استفاده کنند و بدبخت آنهایی که خود را مطیع پیشامد نموده و با هر ناملایمی بسازند در سلسله سلاطین قاجار 7 نفر سلطنت نموده که از آنها فقط دو نفر پادشاه نامی شده‌اند، اوّل «مظفرالدّین شاه» هست که در سلطنت او آزادی نصیب ملّت شد و بعد «احمدشاه» است که تن به اسارت نداد و از سلطنت گذشت ای کاش که این پادشاه جوانبخت به کودتا تسلیم نمی‌شد و زودتر مقام سلطنت را ترک می‌کرد. از شاه جوابی نرسید و معلوم نیست که با نظریات من موافقت می‌کند و مرا به ایالت فارس باقی می‌گذارد و یا این که منتظر است «قوام‌الملک» از فسا بیاید و افکار عمومی را ساکت کند و بعد استعفای مرا قبول نماید، چون احساسات روز به روز بیشتر و مردم آشوب‌طلب می‌خواستند از اوضاع سوءاستفاده کنند و مقاصد خود را انجام دهند. برای جلوگیری از اغتشاش در حوزه ایالتی و تحریکات متنفذین در 24 حوت از اعیان شهر این پیشنهاد رسید. شیراز 4 رجب 1339 مطابق 24 حوت 1299 بعد از عنوان، چون پاره‌ای بی‌نظمی‌ها در اطراف این ایالت شروع شده، سارقین دست به کار هرزگی و شرارت زده، در ظرف این چند روز، چندین اتّفاق غیرمنتظره افتاده و ناامنی دارد انتشار پیدا می‌نماید و در این موقع بعضی هنگامه‌طلب‌ها ممکن است برای تأیید بی‌نظمی و به هم‌خوردگی به بعضی عمليّات بپردازند، لازم است تلگرافاتی که به تلگرافخانه فرستاده می‌شود در تحت نظر ایالت باشد استدعا می‌شود به ریاست تلگرافخانه مرکزی امر و مقرّر فرمایید تلگرافاتی که به نقاط گفته می‌شود، قبل از این که به نظر کارگذاران حضرت اشرف عالی برسد مخابره ننمایند و تلگرافات مخلّ نظم و صلاح مملکت را توقیف نمایند «ابوالقاسم نصیرالملک ـ مؤیدالملک ـ محمّدباقر لطفی ـ نوری فضل‌علی ـ رییس نظمیه و سه امضای دیگر». پس از این که پیشنهاد مزبور اجرا شد آقای «ماژور مید» قنسول انگلیس مرا ملاقات و اظهار نمود که آقایان «سردار فاخر» و «مشارالدّوله» تلگرافی از تهران به شیراز مخابره نموده‌اند که به مقصد نرسیده من جواب دادم نظارت رییس تلگرافخانه راجع به تلگرافاتی است که از شیراز به خارج مخابره می‌شود و در تلگرافاتی که از خارج به شیراز می‌رسد حق تفتیش ندارد و باید بلادرنگ آن‌ها را به مقصد برساند. معلوم شد که اظهارات من ایشان را متقاعد نکرد و بعد این مراسله را به من نوشتند : فدایت شوم، واقعآ از زحمت دادن به حضرت اشرف خجالت می‌کشم، امّا چاره ندارم عرض شود که چند روز قبل خدمتتان عرض کردم که از قراری که جناب وزیرمختار فرموده بودند بنابود که آقای «سردار فاخر» و «مشارالدّوله» یک تلگرافی کنند به جناب آقای «حشمت‌الممالک»، آن وقت از ایشان پرسیدم که همچو تلگرافی رسیده است یا خیر چند روز که گذشت از جایی شنیدم که واقعآ رسیده بود و لیکن به آقای مزبور ندادندش. حالا هم وزیرمختار سؤال می‌کند که تلگراف رسید یا خیر. خدمت ایشان چه جواب بدهم اگر از جایی جلوگیری از دادن این به صاحبش شده باشد تا یک اندازه برای اینجانب جواب دادن به وزیرمختار مشکل است چه کنیم؟ «ماژور مید». من یقین دارم که آقایان مخابره‌کنندگان تلگراف با تقاضای آقای وزیرمختار انگلیس موافقت ننموده و تلگرافی به شیراز مخابره نکرده‌اند و الاّ سهل بود که با سیم کمپانی که آن وقت دایر بود و تحت تفتیش ایالت هم نبود تلگراف دیگری مخابره کنند و قنسول انگلیس را از من مکدّر ننمایند. دو روز بیشتر به عید نمانده بود که چند نفر از اعیان، منجمله مرحوم «نصیرالملک» که قبل از ایالت این جانب به علت تقصیر سیاسی در حبس بود، به ملاقات من آمدند و پیشنهاد نمودند که روز اوّل سال سلام منعقد شود و نظریه خود را این طور بیان نمودند که چون قشون جنوب را رسمآ دولت شناخته است اگر سلام منعقد نشود مخالفتی است که با قشون جنوب و دولت هر دو می‌شود و ممکن است که دولت به قشون نامبرده دستوراتی دهد و بدبختی‌های سابق ما باز تجدید شود اگر شاه استعفای شما را قبول کرد همه باید از قشون جنوب که قشون ایران شده اطاعت کنند و اگر ننمود شما می‌توانید باز نظريّات خود را تعقیب نمایید. این بود که روز اوّل حمل سلام منعقد شد و دویم حمل هم شاه استعفای مرا به موجب این تلگراف قبول کرد. از تهران به شیراز بعد از عنوان، استعفای شما از ایالت فارس به تصویب جناب رییس‌الوزرا قبول شد، لازم است کفایت امور ایالتی را به «قوام‌الملک» تفویض نموده فورآ حرکت نمایید چون شاه مرا به فوریت احضار نمود و ظنّ قوی بود که آقای «سيّد ضیاءالدّین طباطبایی» مرا توقیف کند متجاوز از 40 روز در قریه سيّدان که تا شیراز 12 فرسخ است ماندم و در این اثناء از آقای «آرمیتاژ اسمیت» کارتی رسید مشارالیه پس از انعقاد قرارداد «وثوق‌الدّوله» به سمت مستشاری در مالیه ایران دخالت داشت. کابینه «مشیرالدّوله» که بعد از کابینه «وثوق‌الدّوله» تشکیل شد از نظر این که قرارداد اجرا نشود، او را به لندن فرستاد که شرکت نفت جنوب را تفتیش کند و آقای «سيّد ضیاءالدّین» با این که قرارداد را الغاء نموده بود آقای آرمیتاژ را برای تصدی شغل سابق به تهران احضار نمود و باز در وزارت مالیه دخالت داد مقصود آرمیتاژ از فرستادن کارت این بود که مرا ملاقات کند و من هم برای این که زمامداران وقت به این ملاقات محملی نبندند و آن را پیراهن عثمان نکنند و به من زحمت نرسانند امتناع نمودم چون برای ورود آقای «نصرت‌السلطنه» قائم‌مقام من زمینه تهیه شده بود. و در 18 ثور ایشان وارد شیراز شدند دیگر صلاح ندانستم که در خاک فارس بمانم. به قصد تهران حرکت نمودم و در قهیار که تا اصفهان 8 فرسخ است امنیه ناشناسی را دیدم که مرا از دستور دولت مطلّع کرد و گفت که اگر در اصفهان بمانم اداره امنیه مرا توقیف می‌کند و چنانچه از شهر خارج شوم به مرکز اطلاع می‌دهد که به واسطه عدم توقف من در اصفهان دستور بلااجرا ماند این بود که از شهر گذشتم و در قریه گز که دو سه فرسخ است تا اصفهان چند روز ماندم و از آنجا با بلدی که آقای «غلامحسین بختیار»، (سردار محتشم) فرستاده بودند وارد چهارمحال شدم و چند روز بعد کابینه سیاه سقوط کرد. در 14 جوزای 1300 تلگرافی از «قوام‌السلطنه» رسید که مرا برای پست وزارت مالیه به شاه معرفی کرد پس از ورود به تهران آقای آرمیتاژ که خود را عضو وزارت‌خان‌ه من می‌دانست به دیدن من آمد قیافه ایشان به قدری شریف و جذّاب بود که می‌گفتم ای کاش منافع متعارضه بین ما نبود و می‌توانستم با ایشان همکاری کنم. نه ایشان می‌خواستند که از مالیه ایران دور شوند و نه حبّ وطن به من اجازه می‌داد که ورود ایشان را در مالیه تصدیق کنم و قرارداد از بین رفته را تجدید کنم. کابینه «قوام‌السلطنه» هم که خواست ما را دست بدست بدهد نتوانست. شرح قضیه اینست که می‌خواست اوراقی به امضای «آرمیتاژ» و من منتشر شود که سرمایه‌داران خارجی و داخلی به امضای ما دو نفر اعتماد کنند و آنها را خریداری کنند و گره از کار وزارت جنگ که احتیاج مبرمی به وجه داشت، بگشاید. مرا به هیأت دولت دعوت نمود و با اینکه «سردار سپه» مایل اینکار بشود و در هیأت دولت هم بود که من از ایشان ملاحظه کنم امتناع نمودم و مدّتی بعد که با ایشان در امور مملکتی ملاحظه می‌شد، به من گفت که از جواب شما در آن جلسه طوری عصبانی شدم که می‌خواستم همانجا با شما گلاویز شوم. گفتم اگر می‌شدید در من اثری نمی‌کرد زیرا به هیچ قیمتی حاضر نمی‌شدم که مستشار انگلیسی در امور مالیه دخالت کند و قرارداد را تجدید نمایند. چند ماهی کار وزارت مالیه بدون وزیر می‌گذشت و آرمیتاژ هم برای اینکه میخش محکم شود کار جدّی نمی‌کرد و امور به کام دوستان می‌گشت. بعد از آنکه آرمیتاژ مأیوس شد قصد حرکت نمود و روزی که به بازدید او رفتم از من طوری پذیرایی کرد که هیچ وقت فراموش نمی‌کنم و یقین دارم اگر با او موافقت می‌کردم، عشری از اعشار آن احترامات را به من نمی‌کرد. اینجاست که باید به عظمت اخلاقی ملّت انگلیس پی برد. از آنچه گذشت معلوم شد که آقا در بیانیه خود قرارداد را الغاء نمود و بعد آن را عملا اجرا کرد. آقا در تلگراف 6 حوت می‌نویسد «با قشونی که تحت امر دارم، هر مانع و مشکلی را به هیچ می‌شمارم» معلوم نیست این قشون به چه ترتیب تحت امر او در آمد؟ بسیار مشکل است که کسی صاحب‌منصب نظامی نباشد و به مرکز هم اتکایی نداشته باشد و قشونی را که تحت سرپرستی «اسمایلز» انگلیسی است مطیع خود کند و موقعی که وارد تهران شد، قشون مرکزی مقاومت نکند و ساکت بماند و شاه هم تسلیم شود. اگر این قشون تحت امر آقا بود چرا رییس آن خود را در عرض آقا گذاشت و بیانیه‌ای مثل بیانیه خود آقا داد آیا می‌شود گفت که به کمک دسته قزاقی که تحت امر خارجی است انقلاب کنند و ملّت را به راه راست هدایت نمایند؟ آیا بوسیله یک بیانیه پوچ می‌توان انقلابی شد و یا این که دعوی اصلاحات کرد؟ کدام آدم بی‌بصیرتی است که با این حرف‌ها گول بخورد اگر فرمایشات آقا اساس داشت و اگر نظریاتشان در خیر مملکت بود چرا رجال وطن‌پرست را توقیف و حبس نمود؟ اشخاص وطن‌پرست ملّت را حقیر نمی‌کنند و به افکار عمومی احترام می‌گذارند تا در بروز حوادث آنها را پشتیبان خود کنند و هرکس که به ملّت خود احترام نکرد، پشتیبان او جای دیگر است. به اتكّای خارجی قیام نمودن و به روی هموطنان تیغ کشیدن و آنان را توهین کردن و حبس نمودن، کار وطن‌پرستان و آزادمردان نیست آقا را چه وا داشت که پیرامون این عمليّات برود و چه باعث شده بود که صالح و طالح را حبس کند در اصلاحات باید اشخاص بد را از کار خارج نمود و محاکمه و محکوم کرد. اگر مقصود انقلاب بود خوبست آقا توضیح دهد که در ایران زمینه برای چه انقلابی حاضر بود و یا چه اشخاصی می‌خواست هادی انقلاب شود روزگار ثابت کرد نه مصلح بود و نه انقلابی و مأمور بود کابینه محلّلی تشکیل دهد تا از ترس او مردم به «سردار سپه» ملتجی شوند و به او اهمیت بدهند تا او به مقصود خود برسد. آیا کسی هست بگوید که مرکز اتکاء آقا ملت ایران است بخاطر دارم که «سردار سپه» رییس‌الوزارای وقت در منزل من با حضور مرحوم «مشیرالدوله» و «مستوفی‌الممالک» و «دولت‌آبادی» و «مخبرالسلطنه» و «تقی‌زاده» و «علاء» اظهار کرد که مرا انگلیس آورد و ندانست با کی سروکار پیدا کرد آن وقت نمی‌شد در این باب حرفی زد ولی روزگار آن را تکذیب کرد و به خوبی معلوم همان کسی که او را آورد، چون دیگر مفید نبود، او را برد دیکتاتور با پول ما و به ضرر ما راه‌آهن کشید و 20 سال برای متفقین امروز ما تدارک مهمات دید عقیده و ایمان و رجال مملکت را از بین برد املاک مردم را ضبط و فساد اخلاق را ترویج و اصل 28 قانون اساسی را تغییر داده و قضات دادگستری را متزلزل کرد و برای بقاء خود قوانین ظالمانه وضع نمود چون به کمیت اهمیت می‌داد بر عده مدارس افزود و چون به کیفیت عقیده نداشت سطح معلومات تنزل کرد کاروان معرفت به اروپا فرستاد، سجیه آنها را ناتوان و معدوم کرد. اگر به تدریج که دختران از مدارس خارج می‌شدند حجاب رفع می‌شد چه می‌شد؟ رفع حجاب از زنان پیر و بی‌تدبیر چه نفعی برای ما داشت. اگر خیابان‌ها آسفالت نبود چه می‌شد؟ اگر عمارت‌ها و مهمانخانه‌ها ساخته شنده بود به کجا ضرر می‌رسید من می‌خواستم روی خاک راه بروم و وطن را در تصرف دیگران نبینم خانه در اختیار داشتن به از شهری است که دست دیگران است این است کار سیاستمداران وطن‌پرست که کسی را آلت اجرای مقصود قرار می‌دهند و پس از اخذ نتیجه از بردن او به مردم منت می‌گذارند. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منبع بازنشر: سایت گذرستان

نهضت های سیاسی اجتماعی ایران قبل از کودتای 1299 رضاخان

دکتر سید جلال الدین مدنی ملت ما که پس انقلاب مشروطیت انتظار استقلال و آزادی و رفاه را داشت همان طور که دیدیم مواجه با مصایب بسیار گردید. امپریالیست های انگلیس، روسیه تزاری و آلمان بر سر ایران و در جهت اجرای برنامه های استعماری به نزاع برخاستند و مداخله در امور ایران را بیشتر نمودند. مقارن پیروزی انقلاب مشروطیت نیروهای نظامی انگلیس در جزیره هنگام و در سواحل خلیج فارس پیاده شدند و در سیستان و بلوچستان به دخالت پرداختند. روسیه ی تزاری که به شدت از دربار قاجار در جهت تحکیم استبداد حمایت می نمود با شکست در جنگ با ژاپن دیگر قدرت سابق را در مقابله با سیاست انگلیس نداشت لیکن با ظهور آلمان در عرصه ی سیاسی ایران از طریق گسترش بازرگانی این کشور و اجاره بندری در خلیج فارس و اخذ امتیاز تأسیس بانک و ایجاد مدرسه و اعطاء قرضه و به علت وردود لشکر عثمانی به حدود ارومیه، روس و انگلیس موقتاً رقابت را کنار گذاشتند و همان طور که قبلاً دیدیم قرار داد 1907 را امضا کردند اما علی رغم این ائتلاف آلمان نیز به توسعه اقدامات خود ادامه داد و مقام سوم را بعد از انگلیس و روسیه در تجارت خارجی ایران به دست آورد و در حمل و نقل دریایی در خلیج فارس پس از انگلیس مقام دوم را اشغال کرد اختلاف میان آلمان و روسیه از یک طرف و آلمان و انگلستان از طرف دیگر در ایران جزیی از مناقشاتی بود که قدرت های استعماری را در آستانه ی جنگ اول قرار داد. در اوایل جنگ ایران فقط از استقلال عنوانی داشت و در حالی که بی طرفی خود را اعلام کرده بود ارتش عثمانی آذربایجان را اشغال کرد سپس ارتش روسیه سرزمین اشغالی عثمانی را خود به تصرف در آورد و در نواحی غرب ایران عملیات جنگی بین «انگلیس و روسیه» با «آلمان و عثمان» ادامه یافت و بالاخره شمال ایران در تصرف قوای روسیه و جنوب در تصرف قوای انگلیس در آمد. در این وضعیت که حکومت ایران فقط جنبه ی تشریفاتی داشت ملت به ستوه آمده، افرادی در گوشه و کنار مملکت پیدا شدند تا زنجیره های اسارت را پاره کنند و آزادی و استقلال کشور را تأمین نمایند. اینان می دیدند که وضع اقتصادی کشور به وخامت کامل گراییده، تسلط بیگانه نیرویی برای دولت مرکزی باقی نگذاشته، خرابی ناشی از جنگ و قطع روابط بازرگانی مردم را به فلاکت رسانده، خزانه ی کشور تهی شده، زمین ها کشت نگردیده، قیمت نان و سایر مایحتاج به چند برابر رسیده و قحطی، گرسنگی و شیوع بیماری باعث شده است که قسمت هایی از کشور به مناطق غیر مسکونی مبدل گردد. همه این عوامل ریشه نهضت هایی است که اواخر دوران جنگ و بعد از آن در ایران ظاهر گردید. نهضت جنگل در گیلان، قیام خیابانی در تبریز، جنبش دشتستانی ها در جنوب و پایداری کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان از آن جمله اند.(1) نهضت جنگل به رهبری میراز کوچک خان جنگلی(2) میرزا کوچک خان شخصیتی روحانی بود که به علت خیانت زمامداران شور و حرارتی برای مقابل و نهضت داشت، او و میرزا علی خان دیوسالار در مازنداران استقرار یافته به جلب افراد برای هم کاری پرداختند و در اواخر سال 1334 قمری «1915 م» کمیته ای به نام اتحاد اسلام (3) در حوالی تالش تشکیل دادند، از عنوان کمیته پیدا است که نهضت آن ها قبل از هر چیز جنبه ی اسلامی داشت چرا که میرزا کوچک طلبه مبارزی بود که با همان افکار اسلامی مبارزه را آغاز کرده بود. بعداً موضوع انعقاد قرار داد 1919 و نفوذ بیشتر انگلیس در کشور بر قاطعیت تصمیم آن ها افزود و به تشکیل حزب جنگل مبادرت کردند. روزنامه ای هم با همین نام انتشار می دادند که مبلغ افکار آن ها بود و داوطلبان عضویت در حزب جنگل می بایست سوگند یاد کنند و سابقه ی سوی نداشته باشند و مرام نامه را قبول کنند.(4) نویسنده ی کتاب سردار جنگل می گوید «جنگلی ها مصمم بودند مادام که به هدف شان نرسیده و موفق به اخراج نیروی بیگانه نشده اند به آرایش سر و صورت نپردازند و بنابراین طول اقامت در جنگل آن ها را به شکل مخلوقات ماقبل تاریخ و هیاکل جسیم و رعب آور در آورده بود» با توسعه ی کار نهضت جنگل دولت مرکزی در شمال ایران اقتداری نداشت.(5) قوای روس و انگلیس قبل از انقلاب (6) روسیه با جنگلی ها به مذاکره پرداختند و هم بعد از آن(7) در اولین برخورد جنگلی ها با قوای دولت(8) دکتر حشمت از اعضای جنگل با 270 نفر تسلیم شد و تسلیم او تأثیری در مجازات او نگذاشت و در 1919 «شعبان 1337» اعدام گردید. میرزا کوچک خان پس از این برخورد به اعماق جنگل رفت و ارتباطش هم با اعضا متزلزل شد.(9) ماه بعد «رمضان 1337» تیر ماه 1298 از جانب فرماندار رشت در تمام مناطق اطراف فعالیت جنگلی ها حکومت نظامی اعلام شد و در اعلامیه فرماندار نظامی تصریح گردید «هر خانه ای که در آن جنگلی ها منزل کنند سوزانده می شود و صاحبش تنبیه خواهد شد افرادی که برای جنگلی ها آذوقه تهیه کنند و یا کمکی به آن ها بنمایند فوراً اعدام و دارایی شان ضبط می شود»(10) از طرف دولت بعدی یعنی مشیرالدوله هم دو هیأت نمایندگی به جنگل فرستاده شد که با سران نهضت مذاکره نمایند اما نتیجه ای حاصل نشد. در این اوقات تحولاتی در شمال ایران واقع شد. سپاهیان روسیه شوروی به شمال ایران آمدند و شهر رشت سقوط کرد و گروهی از جنگلی ها با این تجاوزین هم گام شدند و جمهوری اعلام داشتند و گویا سید جعفر پیشه وری هم روزنامه کمونیست را منتشر کرد. میرزا کوچک خان که اساس نهضت مربوط به او بود و جنبه ی اسلامی داشت و با چنین جمهوری نمی توانست موافق و هم آهنگ باشد در تیر ماه 1299 «شوال 1338» از رشت خارج شد و ملاقاتی در همین اوقات با سردار فاخر حکمت که از جانب مشیرالدوله نمایندگی داشت انجام داد. میرزا کوچک که از انقلابیون رشت جدا گردید انشعابی دیگر شد یعنی احسان الله خان و خالو قربان هم از او جدا شدند. در مرداد 1299 قزاق ها(11) به عنوان مأمور دولت مرکزی انقلابیون رشت را عقب زدند و رشت را به تصرف درآوردند ولی پس از مدتی مجدداً رشت به دست انقلابیون افتاد.(12) با کودتای 1299 تماس سید ضیاء با جنگلی ها برقرار شد و یک مهلت شش ماهه از میرزا کوچک خان خواست تا او بتواند خواسته ی جنگلی ها را اجرا نماید سعد الله درویش واسطه ی این پیام بود اما دولت سید ضیاء ادامه نیافت و دولت بعد از او در صدد جلب هم کاری دو سیاست انگلیس و شوروی بود. شیخ محمد خیابانی که در همین زمان در آذربایجان قیام کرده بود با میرزا کوچک ارتباط برقرار ساخت تا مشترکاً اقدام نمایند. بعد از وزیر جنگ شدن سردار سپه و تسلیم خالو قربان قزاق ها حمله جدی را به شمال شروع کردند قوای متفرق جنگل یا تسلیم می شدند و یا بقتل می رسیدند میرزا کوچک خان در آخرین مبارزات که برای جمع آوری نفر به سوی خلخان می رفت دچار برف و بوران شد و از پا درآمد و با این ترتیب نهضت جنگل پایان گرفت. قیام خیابانی در آذربایجان شیخ محمد خیابانی(13)در سال 1298 نهضت خود را در تبریز آغاز کرد «7 آوریل 1920 اکثریتی از مردم شهر از او حمایت داشتند. وی بدون این که مسلح باشد با کمک هم دستان خود تمام مؤسسات و سازمان های دولتی را تصرف کرد و شش ماه اداره شهر را به عهده کمیته ملی به رهبری خیابانی قرار گرفت. خیابانی بازرگان زاده ای بود که تحصیلات دینی را آغاز کرد و در سلک روحانیون در آمد در سال های مبارزه علیه استبداد صغیر شرکت داشت و به نمایندگی مردم تبریز روانه ی مجلس دوم شد و در آن مجلس به فراکسیون دمکرات ها پیوست. در سال های جنگ جهانی اول علیه سیاست انگلیس و روس و آلمان ها و ترک های عثمانی مبارزه می کرد و هنگامی که در پایان جنگ «1918» 1296 ترکان عثمانی آذربایجان را اشغال کرده بودن توسط آن ها بازداشت و به خارج تبعید شد. خیابانی علیه قرار داد 1919 مبارزه ی فعال داشت. پس از سقوط وثوق الدوله حاج مخبر السلطنه هدایت که وزیر مالیه کابینه ی مشیر الدوله بود به حکومت آذربایجان منصوب شد. خیابانی که می خواست تبریز آزاد باشد می گفت به فرستادن والی نیازی نیست شما پول برای ما بفرستید. مخبر السلطنه پس از ورود به تبریز به قزاق خانه رفت و در حمایت آنان قیام خیابانی در هم کوبیده شد. قتل خیابانی به طرق مختلف بیان شده است (14) و مورخین نهضت او را نیز بدون تمایل به بیگانه ثبت نموده اند.(15) دو سال بعد پیروان خیابانی که خود را دشمنان استبداد می نامیدند طغیان کردند. رهبر آنان در این تاریخ یک افسر ژاندارم به نام لاهوتی بود که فرماندهی ژاندارم ها را به عهده داشت و تقاضای او بر کناری رضا خان از فرماندهی کل قوا بود رضا خان تصمیم گرفت این شورش را «که بعد از کودتای 1299 پیدا شده بود» شخصاً سرکوب کند و به همین ترتیب عمل کرد. لاهوتی و هم دستانش به روسیه گریختند(16) و پناهنده شدند و بسیاری از دمکرات ها دستگیر و مقتول و یا زندانی شدند.(17) قیام محمد تقی خان پسیان در پاییز سال 1300 «1921» قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان سرکوب گردید. پسیان عضو حزب دمکرات بود و در زمان جنگ جهانی اول فرماندهی ژاندارمری را عهده دار بود و در عملیات نظامی علیه انگلیس ها و روس های تزاری در قزوین و همدان و کرمانشاه شرکت کرده بود. در 1294 به آلمان رفت و شش سال بعد که مراجعت نمود دولت مشیر الدوله او را به فرماندهی ژاندارمری خراسان منصوب کرد. وی به علت افکار آزادی خواهی در بین مردم نفوذ و اعتباری یافت. پس از کودتای 1299 قوام السلطنه استاندار وقت خراسان ار که با انگلیس ها ارتباط نزدیک داشت دستگیر و تحت الحفظ به تهران فرستاد و اداره ی استان خراسان به عهده ی خودش واگذار شد. اما با سقوط حکومت سد ضیاء الدین(18) و نخست وزیری قوام کلنل محمد تقی خان از فرمان حکومت مرکزی سرباز زد و در مشهد کمیته ی ملی تشکیل داد(19) محمد تقی خان از تصمیمات رضا خان هم عدول کرد. خواسته محمد تقی خان این بود که از زیر فشار انگلیس ها رها گردند و یک سلسله اصلاحات انجام گیرد وی با جاسوسان انگلیسی در خراسان در افتاد و جمعی از آن ها را دستگیر کرد و مکاتبات کنسول انگلیس را در مشهد تحت کنترل در آورد. در پاییز سال 1921 قوای دولتی به دستور قوام به خراسان اعزام شد(20) اما به تحریک دولت خان های خراسان با دسته جات مسلح خود وارد کارزار شدند(21) و کلنل محمد تقی خان در نبردی که با دست های مسلح کردهای قوچان داشت کشته شد خبر قتل او در مشهد با هیجان مردم و عزای عمومی توأم بود(22) و از جنازه ی او با احساسات و ایراد نطق ها مشایعت کردند که خود باعث نگرانی دولت گردید. بعداً یکی از افسران صمیمی و با وفای کلنل به نام اسماعیل خان بهادر که فرماندهی اردوی ژاندارم سبزوار را داشت به مشهد آمد و به اقداماتی علیه دولت زد ولی چون خود را در خطر دید به تحصن در منزل آیت الله زاده ی خراسانی پرداخت و با وساطت وی از ایران خارج شد. با این ترتیب مسأله ی کلنل محمد تقی خان پسیان که خود خطری برای رضا خان می توانست باشد پایان گرفت. قیام تنگستانی ها و دشتستانی ها الف) سابقه ی موضوع: 60 سال قبل از زمانی که ما از آن بحث می کنیم یعنی سال 1273 هجری قمری «1233 شمسی» قشون انگلیس بوشهر را تصرف کرد(23) در آن زمان باقر خان ضابط تنگستانی و پسر رشیدش احمد خان تنگستانی با چهار صد نفر تفنگ چی در قلعه ی ری شهر بودند حاکم بوشهر و والی فارس از آن ها استمداد کردند در صورتی که قلعه ری شهر خالی از هر گونه استحکام بود احمد خان همان جا را تأمین قرار داده و منتظر ورود انگلیس ها نشست سپاه انگلیس که هشت هزار نفر بودند از سی فروند کشتی جنگی پیاده شدند. توپ های متعدد نیز پیاده و بر کنار دریا نصب کردند و هنگام زوال آفتاب بر قلعه ری شهر حمله بردند آن جوان مردان معدود از کثرت دشمن اندیشه نکردند و شب را به سختی به روز آوردند و همین که هوا روشن شد شروع به جنگ کردند انگلیس ها از جانب خشکی و دریا بنای شلیک به قلعه را گذرادند و از هر جانب هجوم آوردند و تنگستانیان که از جان گذشته و بر سر راه مرگ نشسته بودند آن قدر پایداری کردند که به قشون دشمن نزدیک شدند و دست از تفنگ کشیدند و با شمشیر و دشنه بنای خون ریزی را گذاردند و عده مقتولین دشمن را به هشتصد نفر رسانیدند و پنج عراده توپ به دست آوردند و بالاخره احمد خان و هفتاد و دو نفر از آن نام آوران کشته شدند و قلعه به تصرف بیگانه در آمد(24) اما دلاوری آن ها درسی شد برای فرزندان دشتستان در مقابله با متجاوزین بیگانه و این بار می رسیم به دوران جنگ اول جهانی و بعد آن و اقدامات این مرزداران شجاع. ب) تصمیم مجاهدین دشتستانی به مقابله با قوای انگلیس در جنگ اول جهانی: جنگ بین الملل اول پیش آمد، نفوذ دایمی دولت انگلیس در بنادر رو به تزاید گذاشت، هر روز کشتی جنگی جدیدی مقابل بوشهر لنگر می انداخت و هر ساعت اخطار عجیب و غریبی به اهالی می شد. از مدتی قبل یک تاجر آلمانی و خانمش در خانه ای موسوم به عمارت جرمنی ساکن شده و مشغول تجارت بودند جنرال قنسول انگلیس وجود آن ها را مخل آسایش خود دانست و روزی جمعی نظامی و هندی به دستور کنسول خانه ی تاجر آلمانی را محاصره و او و همسرش را دستگیر و به هندوستان تبعید کردند مقارن این احوال یک صاحب منصب انگلیسی هنگام خروج از عمارت سبز آباد مورد حمله یک نفر تنگستانی واقع شد و با آن که لطمه ای به او نرسید اما این واقعه بهانه ی بزرگی برای انگلیس ها شد و با خشونت از موقرالدوله حکمران بوشهر تقاضای تأمین کردند و او هم از تهران مأیوس بود نتوانست آن ها را مجاب کند. انگلیس ها فوراً عده ی زیادی نظامی هندی و انگلیسی «که بنا بود به عراق بروند» در بوشهر پیاده و بی درنگ درالحکومه، گمرک خانه و سایر ادارات را تصرف کردند. موقرالدوله را نیز باداشت و بیرق انگلیس را بر فراز دارالحکومه و ادارات افراشتند و یک روز بعد 14 نفر از آزادگان بوشهر را که مخالف بیگانه بودند دستگیر و به هند تبعید کردند در حالی که این عده اهل جنگ و اسلحه نبودند. رییس علی خان دلواری و شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زایر خضر خان اهرمی(25) سه نفر خوانین دلیر و حساس تنگستان از این وقایع آگاه شدند و تصمیم گرفتند علیه دشمنان قیام کنند و از مصادیق دستور آسمانی «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» در آیند. پلیس جنوب بر اساس قرار داد 1907 انگلیس و روس علیه کشور ما ایجاد شد، انگلیس ها مدعی بودند این پلیس موقت خواهد بود و ملت ایران نیز همواره ضمن ابراز عدم رضایت خود دولت ها را هم با اعتراض «هر چند ظاهری» وادار می ساخت. لرد کرزن وزیر خارجه وقت انگلیس در همان هنگامی که قرار داد 1919 را به امضای وثوق الدوله رساند به پلیس جنوب هم با شرح ذیل رسمیت داد! «به واسطه وضع آشفته ی ایران و نتیجه نگرفتن از قرار داد 1907 با روسیه راجع به ایران در این موقع که یک نفر از دوستان را شه به ریاست وزرایی تعیین نموده که او وثوق الدوله است و دو نفر از وزرای که نصرت الدوله و صارم الدوله می باشند که آن دو هم طرف اطمینان هستند قرار داد 1919 که طرح آن در این جا ریخته برای حفظ ایران و همسایه شرقی آن افغانستان و جلوگیری از پیشرفت ترک ها و آلمان ها در شمال غربی ایران مورد موافقت قرار گرفت در جنوب هم عده ای از اهالی بومی تحت نظر صاحب منصبان انگلیسی برای حفظ امنیت راه تشکیل، سرپرسی کاکس که سال ها در خلیج فارس بوده و چندی هم در بین النهرین است به وزیر مختاری انگلیس در ایران پس از نُه ماه مذاکره نتیجه مطلوبه حاصل و به تصویب رسید و چهار صد نفر از قشون انگلیس از بغداد(26) وارد ایران شده هیات دولت را از نتیجه مطلوبه مستحضر می کند»(27). بنابراین دولت تجاوز انگلستان در زمانی که به علت سقوط روسیه تزاری قرار داد 1907 بین خودشان هم اثری نداشت به تکمیل و تقویت و استقرار پلیس جنوب مبادرت نمود! اما در مقابل این قوا اهالی بوشهر و تنگستان شجاعانه قیام کردند و بسیاری از آنان به شهادت رسیدند ولی هیچ گاه تسلیم نگردیدند اقدامات انگلیسی ها در جنوب ایران همواره با قتل و غارت و یا فریب و نیرنگ و یا کمک عوامل فروخته شده حکومتی و شبکه های مخفی جاسوسی همراه بود. رییس علی دلواری، خالو حسین دشتی و زایر خضر خان اهرمی و همگامان آنان که مسلمانانی معتقد و مرز دارانی رشید بودند بین سال های 1333 تا 1341 ق « 1292 – 1300 شمسی 1914 – 1922 م» در جنگ های متعدد هزاران نفر سرباز بریتانیا را با تمام تجهیزات از بین بردند و در حالی که حکومت مرکزی ایران و حکام دولتی اثر وجودی نداشتند شجاعان تنگستان و دشتستان بارها انبوه قشون انگلیس قرار گرفتند و ضمن عقب راندن آن ها دولت بریتانیا را از رشادت خود در حیرت و بن بست گذاشتند انگلیسی ها نیز بالاخره در این مورد به حیله دست زده، رییس علی و سایر پیشروان را از طریق جاسوسان خود و با هم دستی افراد ضعیفی از همان بوشهر که تطمیع شده بودند از پشت هدف گلوله قرار دادند. با این توضیح وقتی که با عده ی قلیلی از همگامان در سنگر بودند و مواجه با انبوه قوای دشمن شدند پس از این که تلفات زیادی به آن ها وارد ساختند و با فریادهای پاینده باد اسلام زند باد ایران به جلو می رفتند رییس علی از پای درآمد. شیخ حسین خان چا کوتاهی معروف به سالار اسلام از جمله افرادی بود که در نبرد با انگلیس ها رشادت های بسیار کرد. وقایعی که در ضمن جنگ جهانی اول و بعد آن در جنوب ایالت فارس و در ناحیه ی تنگستان و اطراف بوشهر روی داده از وقایعی است که نسبتاً مجهول مانده.(28) نویسنده ی کتاب تلاش آزادی در فصل نهضت ها می نویسد. «اما چه کوتاهی ها» از 1333 ق 1914 م یعنی زمان جنگ و پیشرفت های آلمان دست به طغیان زده بودند. جنبه ی ملی بودن این طغیان از قیام خیابانی بیشتر بود این ها که دهاتی و روستایی پاک بودند فقط برای راندن انگلیس ها قیام کرده بودند ولی صحبت از تجزیه نبود مشیر الدوله متوجه این موفقیت آن ها بود و حتی هنگامی که شیخ حسین خان چا کوتاهی در جنگ با پلیس جنوب «S, P, R»(29) در زمان تصدی کابینه ی مشیر الدوله مقتول شد(30) «شوال 1338 ق. ژوئن 1920 م» تلگراف تسلیتی از طرف رییس الوزرای یعنی خود مشیر الدوله به خانواده ی مشارالیه مخابره گردید»(31) شجاعان دشتستان نه تنها از جانب حکومت مرکزی سرکوب شدند بلکه بعد از آن نیز به دلیل مبارزات شدید که علیه پلیس جنوب «S, P, R» داشتند و راحت را از متجاوزین انگلیسی سلب کردند بنا به درخواست قنسول انگلیس از والی فارس مصدق السلطنه اقداماتی علیه آن ها انجام داد خود دکتر مصدق در این مورد در مجلس دوره 14 توضیح می دهد(32) «بنده مأمورین خوب از انگلستان دیده ام من مأمورین بسیار شریف و وطن دوست از انگلستان دیده ام من مذاکراتی در شیراز و در تهران با این ها دارم یک روز «ماژور هوور» قنسول انگلیس آمد و به من گفت ما حکم داده ایم تنگستانی ها را تنبیه بکنند من حالم بهم خورد گفت شما چرا حالتان بهم خورد گفتم چون این صحبتی که کردید نه در نفع شما بود نه در نفع ما گفت توضیح بدهید گفتم شما پلیس جنوب را مأمور تنبیه تنگستان بکنید بر منفوریت آن ها افزوده می شود تنگستان ها اگر شرارت می کنند من تصدیق می کنم اگر بعضی از آن ها راهزنی می کنند من تصدیق دارم اگر آن ها را پلیس جنوب تنبیه کند آن ها جزء شهداء وطن پرست ها می شوند و من راضی نیستم ولی اگر من که والی هستم آن ها را تنبیه کنم به وظیفه ی خود عمل کرده ام و کار صحیحی کرده ام گفت توضیحات شما مرا قانع کرد شما کار خودتان را بکنید من از شما تشکر می کنم بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژور هوور از من تشکر کرد!...» هم کاری مصدق السلطنه با پلیس جنوب و تجهیز قوای دولتی در سرکوبی دلیران تنگستان و دشتستان سبب شد سفارت انگلیس از نخست وزیر جدید بخواهد که مصدق را در سمت والی فارس باقی نگهدارد عین نامه چنین است. «سفارت انگلیس 4 نوامبر 1920 – فدایت شوم – پس از استعلام از صحت مزاج و تقدیم ارادت زحمت می دهد که از قرار تلگرافی که قنسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده اند آقای مصدق السلطنه از سقوط کابینه قبلی و تشکیل کابینه جدید قدری مضطر بند که مبادا این کابینه در مواقع لازمه همراهی و مساعدت مقتضی از ایشان ننماید و گویا خیال استعفا دارند از قار راپرت هایی که از قنسول انگلیس در شیراز می رسد حکومت معظم له در شیراز خیلی رضایت بخش بوده اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستانه تلگرافی به معزی الیه مخابره فرموده خواهش کنید که به حکومت خود باقی بوده و از این خیال منصرف شوند ایام شوکت مستدام باد مستر نرمان».(33) دیگر حکام فارس نیز به همین ترتیب عمل کرده اند. فرمان فرما که تجاوزات او به مردم فارس و اخاذی او در تاریخ خود مستلزم بحث طولانی است نیز در استقرار و توسعه ی پلیس جنوب و مقابله با عشایر مبارز اقدام کرده است و به طور کلی در طول تاریخ معاصر و صرف نظر از موارد نادر وظیفه ی حکام و مأمورین دولتی در درجات مختلف حفظ و تثبیت پایگاه های نفوذ و غارت گری قدرت های خارج و ساکت نگه داشتن ملت در این جهت بوده است. خصایص بارز عشایر که علاقه به وطن، ایمان، سلحشوری و فداکاری بوده است و در بسیاری از موارد به اقتضای موقیعت، پاسدارانی فداکار بوده اند نه تنها مورد توجه حکومت های مرکزی قرار نگرفته بلکه متأسفانه در عمل در مقابل اهداف آن ها مانع نیز ایجاد کرده اند و یا به دلایل وابستگی و سیاستی که در دو قرن گذشته وجود داشته سعی شده است که آن ها را به سوی اختلاف و تفرقه بکشانند و روحیه ی سلحشوری و فداکاری شان را سرکوب کنند و در نتیجه در پاره ای موارد ایادی بیگانه تصمیم گرفته اند از طریق همین مرز داران به پیاده کردن نظرات خود بپردازند. پی نوشت ها: 1. نسبت به این نهضت ها نظرات مختلفی ابراز شده بعضی قیام کنندگان را یاغی و شورشی و باج بگیر معرفی کرده اند و دسته ای آنان را مجاهد، مؤمن، آزاده و نجات دهنده شناخته اند از جمله نویسنده تاریخ انقلاب مشروطیت می گوید «میرزا کوچک نه فقط یک سرباز آزاده بود و در راه آزادی می جنگید بلکه یک مبلغ آزادی نیز بود و کتاب سیاست شوروی در ایران او را صد در صد ایران دوست می داند. ملک الشعراء بهار در کتاب تاریخ احزاب سیاسی میرزا کوچک و محمد تقی پسیان را متهم می کند با این که قصدشان تصرف ایران و ایجاد یک حکومت مرکزی صالح نبوده و بهمان ولایتی که در کف داشته قانع بوده اند و مؤلف تاریخ بیداری ایران جنگلی ها را ردیف اشرار و غارتگران دانسته است. قضایای هر کدام بسیار طولانی و جزییات اقدامات شان تاکنون روشن نگردیده است. 2 . یونس معروف به میرزا کوچک – فرزند میرزا بزرگ اهل رشت متولد 1298 قمری بعداً طلبه مدرسه ی جامع رشت شد و مقدمات تحصیلات دینی را آموخت با استعداد بود و معتقد به استخاره. قدرت جذب افراد را داشت و غالباً مفتون اخلاق او می شدند یک مرد مذهبی تمام عیار بود. واجباتش ترک نمی شد از نماز و روزه قصور نداشت شعار او «و من یتوکل علی الله فهو حسبه» بود، در وقایع مشروطیت شرکت داشت در فتح تهران و جنگ سه روزه مجاهدین با قوای استبداد حضور داشت و در یکی از جنگ های علیه محمد علی شاه گلوله خورد. از دارایی چیزی نداشت و در همین اوقات گدایی به او می رسد تقاضای کمک می کند میرزا کوچک خود را از او ناچیزتر می بیند اما گدا بر اصرا خود می افزاید و هر کجا میرزا می رود گدا او را تعقیب می کند گدای سمج متقاعده نمی شده و او را رها نمی کرده و میرزا که حتی یک شاهی نداشته و نه می توانسته از کسی تقاضای کمک نماید عاقبت سیلی به گوش گدا می زند و در نتیجه فوراً به زمین می افتد و می میرد. میرزا خود را به شهربانی معرفی می کند و مدت ها در زندان می ماند تا با گذشت مدعیان خصوصی آزاد می شود. از وضع بد مردم تأثر بسیار پیدا کرد و قیام خود را آغاز نمود «سردار جنگل نوشته ابراهیم فخرایی صفحه ی 42 کتاب سردار جنگل با تفصیل به هفت سال نهضت جنگل پرداخته است، سال های 1349 – 1333 قمری». 3 . اتحاد اسلام سازمانی بود که گفته می شد مرکز فعالیتش اسلامبول است و وسیله چند نفر از پیشوایان اسلامی مثل سید جمال الدین اسدآبادی، سید عبدالرحمن کواکبی و شیخ محمد عبده تأسیس گردیده و جمعی اهداف آن را که گرد آوردن عموم مسلمانان زیر لوای واحد بود تعقیب می کردند. 4 . مرام نامه 34 ماده داشت که در نه فصل تنظیم شده بود – بر طبق این مواد مملکت باید از طریق نمایندگان اکثریت ملت اداره شود همه ی افراد بدون تفاوت نژاد و مذهب از حقوق مساوی و از آزادی بهره مند گردند. بین حقوق زن و مرد تساوی باشد و تقریباً مرام نامه جنگل ها با قانون اساسی مغایرتی نداشت. 5 . روس ها که در شمال ایران استقرار پیدا کرده بودند و جنگلی ها به آن ها صدمه وارد می ساختند چندین مرتبه در صدد براندازی آنان برآمدند و برخوردهای شدید به نام جنگ داوسار،جنگ کسا، جنگ ماکلوان و جنگ ماسوله بین آنان انجام گرفت و در زمانی هم حاجی محسن خان امین الدوله پدر دکتر علی امینی که در صدد جمع آوری سپاه برای مقابله بود به جنگل ربوده شد و با پرداخت هفتاد هزار تومان آزاد گردید «مراجعه شود به کتاب سردار جنگل ص 86 و قبل آن». 6 . بعد از این که روس ها از شکست جنگلی ها ناامید شدند در صدد بر آمدند با آن ها مذاکره کنند تا از مزاحمت شان در دوران جنگ در امان باشند و به علاوه انگلستان هم بتواند قوای خود را به شمال ایران بفرستد. بنابراین به دفعات در جنگل بین نمایندگان انگلیس و روسیه با جنگلیان مذاکراتی انجام می گیرد «مراجعه شود به تفصیل آن در کتاب سردار جنگل». 7 . ظهور انقلاب روسیه وضع متفقین را عوض کرد و از این تاریخ انگلیس ها برای کمک بروس های سفید علیه بلشویک ها می جنگند و با شدت بیشتری با جنگلی ها در می افتند تا در مرداد 1297 معاهده ای بین کمیته ی اتحاد اسلام و انگلیس ها منعقد می شود و انگلیس ها تعهد می کنند که در امور داخلی ایران مداخله نکنند و در عوض به طور آزاد قوای خودشان را از جنوب به شمال برای حمایت از روس های سفید ببرند و جنگ بین انگلیس ها و جنگلی ها متوقف می شود. 8 . بعد از پایان جنگ وثوق الدوله نخست وزیر شد و با سپهدار وزیر کشور در صدد رفع جنگلی ها برآمد و در ابتدا سردار معظم خراسانی را برای حکومت گیلان تعیین کرد. و قرار داد 1919 در همین موقع منعقد می شود و انگلیس و دولت وثوق الدوله در صدد نابودی جنگلی ها که طبعاً مخالف آن بودند برمی آیند. 9 . یکی دو هفته پس از اعدام دکتر حشمت گفته شد که وثوق الدوله تمایلی به اعدام او نداشته و حتی دستور داده است که جلوگیری از مجازات وی بشود اما سردار معظم خراسانی «همان تیمورتاش دوران استبداد» فرماندار رشت دستور وثوق الدوله را ارایه نداده است. 10 . سردار جنگل، صفحه ی 185. 11 . نیروی قزاق که در عهد ناصرالدین شاه با کمک روسیه به وجود آمد دراول یک هنگ تشریفاتی ساده بود. در زمان مظفرالدین شاه به صورت لشکری مهیب و مقتدر و نماینده ی قدرت روسیه در ایران درآمد و فرمانده ی آن همیشه یک افسر روسی بود که حقوق خود را از دولت ایران می گرفت ولی عملاً افسران روسی می گرفتند تا زمانی که روسیه تزاری بر جا بود این نیرو نقش اساسی در ایران داشت چنان چه به توپ بستن مجلس وسیله ی همین قوا صورت گرفت اما پس از سقوط رژیم تزاری انگلیس ها می ترسیدند این قوا به دست بلشوک ها بیفتد و در ایران هم انقلاب انجام گیرد به هر حال در تاریخ قبل از کودتای 1299 شوروی مخارجی بابت هزینه ی قزاق ها نمی پرداخت ایران هم بودجه ای برای این کار نداشت و انگلیس ها به عنوان مساعده مالی به دولت ایران هزینه نگهداری قوای قزاق را به فرماندهی استار وسلسکی پرداخت می نمودند. 12 . بعد از مشیرالدوله سپهدار اعظم رشتی مأمور تشکیل کابینه شد و اعلامیه ای در 7 آبان 1299 صادر کرد مبنی بر این که چون قزاق ها به فرماندهی استار وسلسکی در گیلان قصور کرده اند و عقب نشینی نموده اند استار وسلسکی برکنار و سردار همایون به فرماندهی قزاق منصوب می گردد ولی اقدامات سپهدار هم در مقابله با وضع گیلان به نتیجه نرسید. 13 . شیخ محمد خیابانی فرزند حاجی عبدالحمید تاجر خامنه ای بود وی در 1327 ق «1909 م» بوکالت مجلس شورا رسید. بعداً بر ضد دولت وثوق الدوله که قرار داد 1919 را با انگلیس بسته بود اعلام قیام نمود. طرفداران خیابانی نام آذربایجان را آزادی ستان نهاده قنسول آلمان را محاصره کرده و به قتل رساندند. او مجاهدینی ترتیب داد و در صدد قطع رابطه با دولت مرکزی برآمد. 14. مهدی خان مخبر السلطنه حاکم آذربایجان می گفت قزاقان چون نزدیک شده اند خیابانی خودش را کشته است. دیگران می گفتند خیابانی در زیرزمینی بوده و تفنگی به دست داشته قزاقان از بیرون شلیک کرده اند و او را از پا انداخته اند. مشیرالدوله در نطقی که در سال 1300 شمسی در مجلس کرد توضیح داد و گفت تلگرافی که مکرر در مکرر با حضور تمام اعضای کابینه با مرحوم خیابانی و اعضای هیات قیام کننده به عمل آمد صریحاً به ما گفتند والی نمی پذیریم ولی هر قدر پول می خواهیم بدهند آیا دولت می توانست اصل عدم مرکزیت و تجزیه ایران را بپذیرد؟ ... والی هم نهایت جد و جهد را کرد که به مسالمت بگذرد ولی موفق نشد. 15 . جورج لنزوسکی در کتاب رقابت روسیه غرب در ایران در مورد نهضت خیابانی چنین می نویسد «در اوایل سال 1920 در تبریز پایتخت آذربایجان ایران شورش علیه حکومت مرکزی بر پاش شد که لیدر و موجد آن شخصی بود به نام شیخ محمد خیابانی این شخص که سابقاً در مجلس نماینده بود در سال 1911 به قفقاز مهاجرت کرد و در آن جا با انقلابیون روسی تماس گرفت در سال 1914 به تبریز مراجعت کرد و به منظور نجات ایران از نفوذ خارجی به فعالیت های محرمانه پرداخت و عده ای از عناصر اصلاح طلب را دور خود جمع کرد حمله و هجوم ترکیه به آذربایجان در جنگ اول فعالیت های او را مختل کرد و خود او هم بازداشت و زندانی شد پس از نجات از زندان و پس از پایان جنگ قبل از این که مجدداً قدرت دولت مرکزی بر آذربایجان اسقرار یابد وی هشتصد نفر هوا خواه مسلح گرد خود فراهم آورد و به حمله پرداخت و قوای دولتی را خلع سلاح و اکثر افسران ایرانی را زندانی نمود مگر آن عده معدودی که به نهضت او پیوستند و جزء طرفداران او در آمدند. قوای ژاندارم هم به قوای شورشیان ملحق شد و طولی نکشید که دامنه ی شورش به کلیه ی شهرهای آذربایجان سرایت کرد سازمان سیاسی خیابانی به نام دمکرات ملی خوانده می شد و ارکان رسمی آن هم روزنامه تجدد بود که کلیه ی نطق های او را چاپ می کرد و تحولات اساسی و اصلاحات اجتماعی را که تقاضا می نمود با اطلاع مردم می رسانید مبارزه خیابانی و حزب دمکرات ملی او بر ضد حکومت ارتجاعی وثوق الدوله در مرکز در حقیقت مبارزه با نفوذ انگلیس در ایران بود زیرا وثوق الدوله عامل و طراح اصلی قرار داد 1919 ایران و انگلیس به شمار می رفت. بالنتیجه استان آذربایجان از بقیه خاک ایران جدا شد و به نام آزادستان موسوم گشت این وقایع در نظر شورشی ها خیلی مهم جالب توجه بود و آن ها را خصوصاً از زمانی که قوای شان در بندر انزلی پیاده شدند به وسوسه می انداخت که آن جا را تصرف کنند اما با نومیدی دریافتند که قیام کنندگان آذربایجان روی خوش به آن ها نشان نمی دهند. حزب دمکرات ملی آذربایجان به جای هم کاری با بلشویک ها بنای مخالفت با آن ها را گذاشت و نسبت به پیاده شدن قوای شوروی در بندر انزلی سخت اعتراض نمود». ملاحظه می شود اقدامات خیابانی علیه اعمال نفوذ انگلیس و شوروی هر دو بود و تمایلی به هیچ یک نداشت. 16 . رقابت روسیه و غرب در ایران – نوشته ی جرج لنزوسکی، «صفحه ی 103». 17 . محاکمه ی سران نهضت مذکور در دادگاه نظامی بر سیاست سرتیپ نصیر دیوان «همان سر لشگر زاهدی مجری کودتای 28 مرداد» انجام گرفت. 18 . در تاریخ 7 جوزای 1300 دست خطی از شاه به خراسان مخابره شده که کلنل را به فرماندهی قوای نظامی خراسان ابقا و از مداخله در امور حکومتی ممنوع داشت این قضیه او را ناراضی کرد اما دو روز بعد رو نوشت دست خط شاه دایر بر نخست وزیری قوام را دریافت داشت و از طرف دولت جدید نجد السلطنه به سمت کفالت ایالت خراسان شناخته شده بود و نجد السلطنه در اداره ایالتی حاضر و مشغول کار گردید «تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، بهار، صفحه ی 140». 19 . کلنل از حکومت قوام السلطنه بیمناک شد و به فکر قیام افتاد و مصصم شد خود زمام امور خراسان را در دست بگیرد بنابراین هنوز چند روزی از کفالت نجد السلطنه نگذشته بود که بی مقدمه به توقیف او پرداخت و اداره ی حکومتی را خود به دست گرفت و جمعی از ارباب نفوذ شهر را که مخل خیالات خود می شمرد بار دیگر توقیف و برخی را تبعید نمود گروهی از اهالی اجتماع و تلگرافی حکومت او را خواستند و عده ای هم متحصن شدند و کسی را غیر از کلنل شایسته ی این مقام نمی دانستند دولت پیشنهاد متحصنین را رد کرد کلنل نجد السلطنه را آزاد کرد ولی وضع شهر رو به وخامت گذاشت باز جمعی به تلگراف خانه رفتند و تقاضای خود را تجدید نمودند و به تهدید نجد السلطنه پرداختند تا این که نجد السلطنه دست از کار کشید و در خانه منزوی شد و کلنل مجدداً اداره ی امور را به دست گرفت. از جانب دولت صمصام السلطنه به حکومت خراسان منصوب شد و وی از در مسالمت با کلنل درآمد و خواست کفالت امور را تا ورود خود به عهده بگیرد در این بین تلگرافی بین کلنل و صمصام مبادله می شود و کلنل خود را از خدمت معاف می داند جریانات را با مردم خراسان در میان می گذارد مردم شش نفر را انتخاب می کنند تا با دربار تماس بگیرند و خواسته ی کلنل را که در پنج قمست بود منعکس نمایند و جواب دربار قبول خواسته ها به جز خروج کلنل از کشور بود «مراجعه شود به تاریخ احزاب سیاسی ایران نوشته ی ملک الشعراء بهار، صفحه ی 148». 20 . دولت تصمیم گرفت که ژنرال حمزه خان عموی کلنل را که یکی از افسران محترم قزاق خانه بود به مشهد بفرستد تا با نصیحت کلنل را از اقدام باز دارد ولی حمزه خان حاضر نشد، شوکت الملک والی قاینات «پدر اسد الله خان علم معروف» و چند والی دیگر به حمایت دولت و علیه کلنل وارد اقدام شدند بالأخره کلنل در اواخر سال 1300 شمسی خراسان را در چنگ خود گرفت و دولت هم او را یاغی خواند و عشایر را بر علیه او برانگیخت و این تلگراف از جانب قوام السلطنه به شوکت الملک مخابره گردید «جناب مستطاب اجل آقای امیر شوکت الملک حکمران قاینات و سیستان دام اقباله – البته از رفتار اخیر کلنل محمد تقی خان مطلع شده و می دانید با وجود مساعی دولت ... بنای خود سری و تمرد را گذارده ... بر حسب امر قدر قدرت! بندگان اعلی حضرت! اقدس شاهنشاهی ... اردوی قزاق مرکب از پنج هزار نفر رهسپار خراسان است بدیهی است در این موقع وظیفه ی دولت خواهی و شاه پرستی سر کردگان و رؤسای خراسان و سیستان جز این نیست که با تمام قوا بر ضد محمد تقی خان متمرد اقدام و خدمات صادقانه خود را به منصه ظهور برسانند... از افراد ژاندارم هر کدام به اردوی جناب عالی ملتجی شوند به آن ها تأمین بدهید والا در خلع و قمع آن ها اقدام نمایید ... قوام السلطنه ... رییس الورُرا». 21 . کلنل پنج یا شش هزار ژاندارم، اسلحه کافی و چند اداره توپ و صاحب منصبان جدی و حمایت مردم خراسان را داشت اما ولات نقاط اطراف از جمله امیر قاینات به جمع آوری چریک پرداختند و جمعاً حدود پنج هزار نفر تدارک دیدند و به سوی مشهد حرکت کردند و تا فریمان پیش رفتند کلنل در صدد برآمد آن ها را با مسالمت منصرف سازد که نتیجه حاصل نشد قرار ملاقاتی با امیر شوکت در گناباد می گذارد و قرار می شود در این ملاقات فرزند مرجع تشیع زمان آخوند خراسانی حضور داشته باشد اما در همین هنگام خبر شورش اکراد قوچانی که به دست سردار معزز حاکم بجنورد تهیه دیده شده بود در گناباد به کلنل رسید و کلنل به مشهد بازگشت و خود شخصاً با عده ی قلیلی به محل شورش رفت نیمی از قوای ژاندرام کشته و نیمی فرار کردند و کلنل به تنهایی در حالی که محاصره شده بود تا آخرین فشنگی که داشت جنگید تا کشته شد. «تاریخ احزاب سیاسی، بهار، صفحه ی 156». 22 . برای اطلاع کامل از جریانات قیام به کتاب قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان نوشته ی علی آذری مراجعه شود. 23. بوشهر بندر آبادی بود – شهر هرات که در آن تاریخ جزیی از ایران بود با دخالت و تحریک انگلستان سر به شورش برداشته بود و مقدمات جدایی از ایران فراهم می گشت هرات که کلید هندوستان شمرده می شد از جانب دولت ایران محاصره شد انگلستان با تجهیزات بسیار از طریق خلیج فارس وارد بوشهر شد و پس از مختصر جنگی با قشون ساخلوی بوشهر بندر را تصرف کردند اما برای اولین بار دلیران تنگستانی را در مقابل خود دیدند. بلوک تنگستان از سمت جنوب بوشهر به فاصله ی پنج فرسنگ شروع می شود و تا خاک دشتی امتداد می یابد. «کتاب دلیران تنگستانی، محمد حسین رکن زاده، آدمیت، صفحه ی 54». 24 . گویند در آن هنگام که جوان مردان تصمیم به جنگ گرفته بودند میرزا احمد خان فرزند عبدالرسول «بعداً نماینده ی انگلیس در بحرین شد» که منشی قنسولگری انگلیس در بوشهر بود و با احمد خان تنگستانی سابقه ی دوستی داشت مکتوبی به وی نوشت و به عقیده ی خود او را اندرز داد که از عقل دور است با عده معدود با قشون نامحدود انگلیس طرف و با تفنگ قبیله ای جلوی توپ ده پوند آیی بهتر آن که از این خیال منصرف گردی و کار آنان را با کارگزاران دولت ایران گذاری احمد خان تنگستانی در جواب خود نوشت در راه دین و وطن از مرگ ترس ندارم؟ «دلیران تنگستان، صفحه ی 59». 25. رییس علی دارای یک صد تفنگ چی و دو نفر دیگر که در اهرم اجتماع کرده بودند حداکثر چهار صد تفنگ چی داشتند و با این پانصد نفر حاضر شدند برای حفظ شرف و دین و وطن با هزاران نفر قشون انگلیس مجهز که آشکارا به سرزمین اسلامی آن ها تجاوز کرده بودند بایستند یا آن ها را از کشور برانند و یا خود در این راه کشته شوند. «دلیران تنگستان، صفحه ی 62». 26. سید محمد علی جمال زاده در تقریظی که بر کتاب دلیران تنگستانی نوشته با یادآوری از چند نفر دلیران تنگستان چنین می گوید: «باید یقین داشت که در گوشه و کنار ایران عناصر پاکیزه و صالح و دست نخورده هنوز باقی هستند که غیرت ملی آن ها یکی از امیدواری های ما در حفظ استقلال مملکتمان می باشد و حتی بقیه مردم هم معلوم نیست به کلی فاقد استعداد به روز حسیات وطن دوستی و مدافعه از سیادت خود در مواقع ضرورت باشند ولی چیزی که بی نهایت موجب تأسف است بی اعتنایی مردم به این قبیل فداکاری ها می باشد. اگر امثال رییس علی و شیخ حسین و زایر خضر خان ... در ممالک دیگر بودند برای هر کدام از آنها البته مجسمه ساخته و یا اقلاً به نحوی از انحاء قدرشناسی از خدمات آن ها را ملحوظ داشته بودند «کتاب دلیران تنگستان نوشته ی محمد حسین آدمیت، صفحه ی 17 و 18». 27 . در همین تاریخ در عراق جنبش استقلالی به رهبری علمای اسلامی علیه انگلستان بر پا شده است و به علت نزدیکی سواحل جنوب ایران با عراق تمرکز قوای انگلیس در دو جبهه سرکوبی مردم را عهده دارند یک قسمت در عراق و یک قسمت در ایران. دکتر صادقی در کتاب «نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی 1920 عراق و نقش علماء و مجاهدین اسلام» در رابطه با پلیس جنوب ایران و سند فراماسونری مصدق به نتایج تاریخی رسیده است. 28 . زندگانی سلطان احمد شاه، حسین مکی، صفحه ی 42. 29. تلاش آزادی، دکتر باستانی، صفحه ی 278. 2 . South Persia Rifles. 30 . نویسنده کتاب دلیران تنگستان در مورد قتل شیخ حسین سالار اسلام «چاکوتاهی» به ترتیب دیگری عقیده دارد و می گوید دریا بیگی نامه ای برای شیخ حسین به این شرح فرستاد: «آقای شیخ حسین خان سالار اسلام من با یک عده نظامی با حمدی آمده ام و مأمور هستم شما را تحت انقیاد و اطاعت دولت بیاورم در صورتی که مال اندیشی را پیشه کنید و به احمدی پیش من آیید ممکن است از شما نزد دولت شفاعت کنم و به حال خود باز گذارم هر گاه غیر از این عقیده داشته باشید و بخواهید از نصیحت من سر پیچی کنید مجبورم با عده خود شما را قهراً تحت اطاعت بیاورم دیگر خود دانید هر قسم صلاح بدانید رفتار کنید امضای احمد دریا بیگی». سالار اسلام بدون تأمل و تدبر جوابی به شرح ذیل نوشت «آقای احمد خان دریا بیگی مأمور دولت بریتانیا! مکتوب شما واصل شد اگر از طرف خود یا دولت علیه ایران سخن می گفتید و مرا نزد خویش می خواندید نظر به این که شما هر چه باشد ایرانی هستید و چند سال در بنادر حکمرانی کرده اید قول شما را قبول و دعوتتان را اجابت می کردم اما چه کنم که شما در باطن و نفس الامر نماینده دولت انگلیس هستید و از قول آن ها سخن می رانید و به امر آن ها مأمور مذاکره و منازعه با من شده اید لذا جواب من با شما که نماینده ی دشمنان ایران هستید جز گلوله تفنگ و نوک شمشیر نخواهد بود در خاتمه کمال تأسف را دارم که شما پس از این مدت آشنایی هنوز مرا نشناخته اید و تهدیدی می کنید و باز متأسفم که در این سن پیری و پایان عمر لکه ی خیانت و بد مسلکی را بر دامان خود می گذارید و برای یک ریاست پوچ و بی معنی و فنا پذیر دو روزه خود را آلت پیشرفت مقاصد اجنبی و بدنام می سازید. امضاحسین چاه کوتاهی». 31 . حسین مکی، کودتای 1299 جلد اول، صفحه ی 22. 32 . سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، جلد اول، صفحه ی 23. 33 . سیاست موازنه منفی در مجلس چهاردهم، جلد اول، صفحه ی 24 و بعد. منبع: کتاب،تاریخ سیاسی معاصر ایران جلد اول،دکتر سید جلال الدین مدنی،صص82 تا 95 منابع: - پورتال جامع نور - پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منبع: دلایل پیدایش نهضت ها منبع بازنشر: سایت گذرستان

نهضت جنگل و کودتای 1299

سید مصطفی تقوی در مسیر پر پیچ و خم تحولات ایران از نهضت مشروطیت تا کودتای 1299، نهضت جنگل از جمله پدیده‌هایی است که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. انگیزه‌ها و اهداف نهضت، ترکیب رهبران نهضت و رفتارشناسی آنان، فرایند تحولات نهضت، سرنوشت و سرانجام آن، هر کدام مسائل مهمی هستند که مطالعه و آسیب‌شناسی آنها می‌تواند تجربه‌های ارزشمندی را در اختیار خواننده قرار دهد. پرداختن به این مقوله‌ها بیرون از هدف این نوشته است. در این مقال تنها به تأثیر یا عدم تأثیر نهضت جنگل در وقوع کودتای 1299 اشاره کوتاهی می‌شود. در جنگ روانی که انگلیسیها به منظور بسترسازی برای وقوع کودتا در ایران به راه انداخته بودند، بزرگنمایی خطر بلشویسم و به تبع آن خطر نهضت جنگل، نقش مهمی داشت. انگلیسیها به خوبی می‌دانستند و اذعان داشتند که « خلق و خوی ایرانی مستعد ویروس بلشویسم نیست»، اما آنچنان بر خطر بلشویسم تأکید می‌کردند که بسیاری از ایرانیان باورشان شده بود. گفته می‌شود هنگامی که نیروهای قزاق به رهبری رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی، سحرگاه سوم اسفند 1299 وارد تهران شدند، در جریان بگیر و ببندهای آنها، برخی از بازداشت‌شدگان قبل از کودتا که در زندان به سر می‌بردند، هنگامی که توانستند از زندان فرار کرده و به خیابان بیایند، چنین پنداشتند که اشغال‌کنندگان تهران، حتماً همان بلشویکهایی هستند که مدتها خبر ورود قریب‌الوقوع آنها به تهران بر سر زبانها افتاده بود! از این رو، برای اینکه از شرّ اشغالگران رها شوند، برای خوشایند آنها فریاد « زنده باد بلشویسم» سر می‌دادند! به هر حال کودتای 1299 به وقوع پیوست، اما این پرسش مهم باقی می‌ماند که آیا واقعاً نهضت جنگل و به ویژه شاخه بلشویکی آن می‌توانست تهران را تصرف کند؟ برای پاسخ به این پرسش دو نکته را باید مورد توجه قرار داد. یکی سیاست روسیه شوروی در قبال ایران، و دیگری، میزان توانایی و امکانات نهضت جنگل. درباره سیاست روسیه شوروی نباید از دیده به دور داشت که اگرچه در میان برخی از سیاستمداران و نظامیان آن دولت، تمایل به سلطه بر ایران و ایجاد یک دولت دست‌نشانده در ایران وجود داشت، اما اسناد و منابع تاریخی موجود روشن می‌سازند که در آن برهه، دیدگاه رسمی و رویکرد مسلط در سیاستگزاریهای شوروی بر عدم مداخله در امور ایران استوار بود. حضور نیروهای شوروی در نواحی شمالی ایران نیز معلول ترس آنها از دسیسه‌های انگلیسیها بوده و بیشتر جنبه دفاعی داشت. اما درباره میزان توانایی نهضت جنگل باید به سیر تحولات آن توجه داشت. به نظر می‌رسد آن نهضت سه مرحله مهم را پشت سر گذاشت. مرحله اول از آغاز نهضت در هنگامه جنگ جهانی اول تا تأسیس جمهوری، مرحله دوم دوره جمهوری، مرحله سوم دوره پس از شکست جمهوری. در هر کدام از مراحل سه گانه یادشده، نهضت موقعیت ویژه‌ای داشت. در مرحله اول، قدرت نهضت در استانهای گیلان و مازندران به گونه‌ای بود که دانسترویل، فرمانده نظامیان انگلیس، در زمستان 1296ش برای عبور نیروهای خود از قزوین به شمال کشور، ناگزیر بود که با میرزا کوچک خان قرارداد منعقد کرده و امتیازاتی به او بدهد. مرحله دوم نهضت با تأسیس حکومت جمهوری با شرکت بلشویکها در خرداد 1299 آغاز می‌شود و در اوایل مرداد همان سال با کودتای بلشویکها بر ضد میرزا کوچک خان عملاً این مرحله به پایان می‌رسد. تأسیس حکومت جمهوری اگرچه به ظاهر اوج اقتدار نهضت را نشان می‌داد، اما به واقع، آغاز مرگ نهضت نیز بود، زیرا با حذف میرزا کوچک خان از نهضت و سلطه انحصاری بلشویکها بر آن، نهضت پایگاه مردمی و مشروعیت خود را که پیش از این نیز به علت عملکردهای هنجارشکنانه برخی از رهبران نهضت آسیب دیده بود، به تمام از دست داد. بدین ترتیب، مرحله سوم نهضت از مرداد ماه 1299 در چنین فضایی شروع شد. زمام امور به دست افرادی همچون احسان‌الله خان و خالو قربان افتاد و آنها در اطلاعیه‌ای برنامه خود را چنین اعلام کردند: 1. تشکیلات ارتش سرخ ایران مطابق ارتش روسیه و حمله به تهران 2. لغو اختیارات مالکین و امحای اصول ملوک‌الطوایفی 3. رفع احتیاجات اصلی کارگران شهر و دهات. در چنین شرایطی که میرزا کوچک ناگزیر رشت را ترک کرده و به جنگل پناه برده بود، بلشویکها یکه تاز میدان شده بودند. رفتار آنان با مردم به اندازه‌ای نامناسب بود که توده‌های مردم هر لحظه آرزو می‌کردند که قوای دولت مرکزی به یاری آنان بشتابند و در این راه حاضر به هرگونه کمک و همکاری با قوای قزاق بودند. در چنین شرایطی نیروهای دولت مرکزی که تا چندی پیش از این از پیشرفت در مازندران و گیلان ناامید شده بودند، حمله به بلشویکها را آغاز کردند و مردم نیز به آنان کمک می‌کردند. بلشویکها فرار را بر قرار ترجیح دادند. مسیو یقیکیان در روزنامه ایران کنونی در این باره نوشت: « صبح زود من از منزل بیرون آمدم اولین اشخاصی را که دیدم بلومکین و دکتر بلینکی بودند که اتومبیل خود را پر از کالا و اجناس کرده و از رشت به طرف انزلی پیش می‌رفتند و طوری عجله داشتند که حتی جواب سلام مرا هم ندادند». همین وضعیت تا پایان سال 1299 و پس از آن نیز تا پایان رسمی عمر نهضت یعنی نیمه دوم سال 1300 ادامه داشت. حال با وجود چنین وضعیتی آیا می‌توان گفت که نهضت جنگل در نیمه دوم سال 1299 قادر به تهدید تهران بوده است؟ منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منبع بازنشر: سایت گذرستان

مشروطه زدایی و کودتا گرایی از زبان ملک الشعرای بهار

سید مصطفی تقوی عوامل گوناگونی دست به هم دادند تا کودتای سوم اسفند 1299 آفریده شد. آنارشیسم، واگرایی، خود محوری های شخصی و خانوادگی، گروه گرایی و حزب بازی، ترجیح منافع خصوصی بر منافع عمومی، بخشی از عواملی هستند که به نابسامانی اوضاع انجامیده و بستر ذهنی و عینی را برای احساس نیاز به یک دیکتاتور فراهم ساختند. ملک الشعرای بهار که خود از مشروطه خواهان به نام بوده و شاهد سر برآوردن دیکتاتوری رضا خان از دل نا بسامانیهای پس از مشروطه بود، سالهای پیش از کودتا نیز آن هرج و مرج طلبی ها را با تمام وجود لمس می کرد و عاقبت آن را نیز گوشزد می کرد. البته او بخش مهمی از آن نابسامانیها را ناشی از عملکرد تعدادی از دوستان مشروطه خواه خود می دانست و از دست آنها می نالید، اما به رغم آنکه بهار هدف نهایی برخی از هم حزبی های هرج و مرج طلب خود را ایجاد یک حکومت دیکتاتوری می دانست، اوضاع به گونه ای بود که خود او نیز به ناگزیر، راه علاج آن نابسامانی را ایجاد یک حکومت مقتدر و مستبد و دیکتاتور می دانست. در زیر به فرازهایی از نوشته های او در مطبوعات دوران جنگ جهانی اول اشاره می شود که توجه به آنها برای درک وضعیت ایران آن روزگار مفید به نظر می رسد: ایشان می نویسد: هرج و مرج، اغتشاش، شیوع سوء ظن، اختلافات، اعتراض های عمومی و دزدی و خیانت و بالاخره یأس و برادرش مرگ، همه ناشی از نبود یک مرکز استواری است در هیئت اجتماعیه که ما آن را در این مقاله به مرکز ثقل تشبیه نموده ایم ... مرکزیت از بین رفته است، خودمان را هم نمی توانیم گول بزنیم و کار مملکت را هم نمی شود سرسری پنداشته و به طبیعت رها کرد ... اینک ایران مرکز ثقل ندارد ... به عقیده من چاره امروز ما در سرعت امر است. من این عقیده را از شش ماه قبل پیدا کرده و روزهای سخت کنونی را با روزهای تیره و تار آینده در نظر آورده و دانستم که امر از دو حال خارج نیست، یا باید ایران را به دست دیکتاتور سپرد و یا به دست پارلمان. وی در جای دیگری برخی از هم حزبی های خود را که حتی با برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس چهارم مخالفت می ورزیدند، مخاطب قرار داده و می نویسد: ملاحظه بفرمایید، حزب دمکرات ضعیف و متفرق شود، نان کم و گران شود، انتخابات که باز مایه تسلای عمومی است به تعویق افتد، کلنل ویستداهل که اوست و نظم تهران؛ از کار دلسرد شده قهر کند برود، کابینه متزلزل شود، اعضای نظمیه گرو کرده یکی یکی یا مجتمعاً استعفا بدهند، آن وقت این ها همه که با جمع شد، چه بشود؟ ... کودتا ! در نوشته دیگری او نیاز جامعه را به قانون و یک مرد قانونی اینگونه بیان می کند: مرد قانونی، بی چشم، بی گوش، بی دهان، بی معده و بی شهوت، یک پارچه سنگ و یک توده قانون، با عصای آهنین خود قانون را اجرا می کند. جز این رویه خطاست، غلط است و هرج و مرج است و این است که می بینید و همین است که مزه اش را می چشید، بسم الله، اگر خوب است در همین حالت دوام کنید و با این غذای ناهنجار شکم آرزوی خویشتن را سیر نمایید. بدبختی اینجاست که ما مرد قانونی نداریم و اگر داریم قانون نداریم. ما قانون نداریم و نمی خواهیم داشته باشیم. پس از مدتی به بهار نوشت: باز شش ماه گذشت یک کار از پیش نرفت و بحران مثل دیو سیاه شوره زنان و لند لند کنان در حوزه سعادت ما نزول نمود. این بحران چیست؟ چه جنسی است؟ با ما چه غرضی دارد؟ این بحران بحران پلتیکی است؟ بحران روحانی است؟ بحران حزبی و جمعیتی است؟ بحران فردی و شخصی است؟ نه ! بلکه این بحران دو عنصر جهالت است ... اولی-: مهار گسستگی و هرج و مرج عمومی و دومی-: محافظه کاری و مهملی خصوصی. خودسری مردم یک طرف، محافظه کاری و جبن سیاسی زمامداران از طرف دیگر. و سرانجام می گوید: آری، عقیده من همان است که مکرر، از زیر قلم من ... تراوش نموده است. باید اصلاح با عصای آهنین از طرف دولت شروع شود و ما بقی مردم بی کار برونند پی کارهای خود ... حکومت هم مثل برق کار کند و با هر قیمتی که هست تا هر جا که زورش می رسد، کارها را درست کند و هر وقت هم به ملت محتاج شد از او استمالت بجوید. ورنه با این مرده بازی و با ان وضع گندیده ملاحظه کاری و خود پرستی محال است محال، که یک قدم بتوانیم به طرف اصلاحات جزیی هم نزدیک بشویم. اگر یک مرد با غیرتی پیدا شد و یک چنین حکومتی که بتواند، هر چه فکر می کند اجرا کند، و از کسی - یعنی از دایه ها و لله های ملت – نترسد، به روی کار آید، شاید به یک جایی برسیم و بتوانیم از ضررهایی که پی در پی به ما وارد می شود قدری لااقل تخفیف بدهیم، والّا، این راه که امروز داریم می رویم به قبرستان معدومیت است. نه مشیرالدوله، نه مستوفی الممالک می توانند با این رویه کاری بکنند و نه از وثوق الوله یا عین الدوله یا عین الدوله ها کاری ساخته است ... . منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منبع بازنشر: سایت گذرستان

مجلس و پادشاهی رضاخان سردار سپه

نیلوفر کسری کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 خورشیدی که منجر به قدرت گرفتن افسر ساده‌ای به نام رضاخان میر پنج شد، فصل جدیدی را در تاریخ معاصر ایران گشود و مجلس مشروطه را به صورت ابزاری در دست نظامیان بدل ساخت. به طوری که طی چندین دوره تا شهریور 1320 و اشغال نظامی ایران توسط متفقین و تبعید رضاشاه به جزیره موریس، از جنگ و جدال احزاب تندرو و مجادله نمایندگان خبری نبود و فقط بله قربان گویان و احسنت گویان به صندلیهای مقدس نمایندگان نخستین تکیه زده و مجلس را به سرنوشت تلخی گرفتار ساختند. رضاخان که وزارت جنگ را در اردیبهشت 1300 ش به دست گرفته بود، ترقی خود را برای گرفتن صدارت و پادشاهی از مجلس آغاز نمود. او اندکی بعد از اخذ وزارت جنگ به دنبال گرفتن وزنه‌هایی در مجلس پرداخت و در یک سیکل طولانی مدت، مجلس و مجلسیان را به یک جماعت بله قربان گو بدل نمود که از خود اراده و استقلالی نداشتند و تنها به مجریان دستورات رضاشاه بدل شدند. این فرایند فرمایشی شدن انتخابات و مجلس از انتخابات مجلس چهارم، تنها سه ماه بعد از کودتای 1299، انجام پذیرفت و تا دور سیزدهم که زمان سقوط حکومت پهلوی اول و تبعید رضاشاه به آفریقای جنوبی بود، به طول انجامید. به این ترتیب می‌توان گفت که رضاشاه از زمان آغاز حضور در صحنۀ سیاسی ایران معاصر با توجه به نقش و جایگاه مجلس، تلاش نمود تا با کمک نیروهای نظامی و قزاقهای تحت فرمان خود به دخالت در انتخابات بپردازد و افراد مورد نظر خود را وارد مجلس کند تا با در اختیار گرفتن قدرت تام به برکناری قاجاریه دست یابد. اساس فعالیت و دستیابی به مقاصد سیاسی رضاخان در همراهی و همکاری مجالس چهارم و پنجم قرار داشت. با وجود آنکه در زمان انتخابات مجلس چهارم سه ماه از کودتای 1299 ش می‌گذشت و رضاخان نمی‌توانست چندان دخالتی در انتخابات مجلس چهارم داشته باشد اما توانست با همرأی کردن پاره‌ای از نمایندگان مجلس راه را برای مجلس بعدی باز کند. با انتخابات مجلس پنجم، رضاخان از کلیه توان سیاسی خود جهت دخالت هوادارنش استفاده کرد. در پاییز 1302 ش کمیته‌ای ویژه در تهران به مسئولیت یکی از فرماندهان ارشد ارتش به نام خدایار خان که بعدها به وزارت جنگ برگزیده شد ایجاد نمود و انتخابات تحت نظارت و کنترل او قرار گرفت تا بتواند افراد مورد علاقه رضاخان را راهی مجلس کند.1 در پاره‌ای از موارد خود رضاخان به فرماندهان نظامی و روسای ایلات درباره گزینش افراد مورد نظر دستور می‌داد و در این راه از تهدید و تمهید استفاده می‌کرد.‌2 بدین ترتیب انتخابات دوره پنجم قانون گذاری در ولایات تحت نظر فرماندهی نظامی یا مامورین دولت و طبق رای و نظر سردار سپه و سرلشکر خدایار خان انجام گرفت و ندرتاً چند تن از نمایندگان بر خلاف میل دولت انتخاب شدند. به عکس در انتخابات تهران دولت نظامی سردار سپه نتوانست دخالتی در انتخاب اشخاص به عمل آورد. از نمایندگان تهران قوام‌السلطنه به علت تبعید به خارج، به مجلس وارد نشد و شیخ علی مدرس مجتهد نامی در جلسات پارلمان شرکت کرده و رهبری اقلیت مجلس را بر عهده گرفت اما از شرکت او در مجلس موسسان به ترفندی جلوگیری شد.3 عملکرد رضاخان در انتخابات دورۀ پنجم به حدی مشخص بود که سفیر انگلیس در گزارشی در سال 1305 ش می‌نویسد که «مجلس ایران را نمی‌توان جدی گرفت. چرا که نمایندگان آن مستقل و آزاد نیستند و انتخابات مجلس آزادانه برگزار نمی‌شود». ولیکن با وجود کلیه تمهیدات رضاخان، عده‌ای از نامزدهای مستقل، علی الخصوص از تهران به مجلس راه یافتند. این افراد به رهبری سید حسن مدرس روحانی مبارز و نستوه اقلیت مجلس را تشکیل دادند و در موضع دفاعی در مقابل رضاخان و اکثریت طرفدار او به رهبری سید حسن تدین ایستادگی کردند.4 نخستین برخورد و رویارویی اکثریت و اقلیت مجلس در مورد تأیید اعتبارنامه‌های نمایندگان صورت گرفت و مدرس و یارانش به رد صلاحیت اعتبار نامه‌های نمایندگان پرداختند و آنان و روش انتخاب آنها را غیر ملی و ناشی از زور و استبداد دانستند. اختلاف بعدی اکثریت و اقلیت مجلس بر سر غائله جمهوری خواهی بود. این غائله که پس از کسب مقام ریاست الوزرایی سردار سپه صورت گرفته بود به جهت برکناری سلسله قاجاریه و ریاست جمهوری سردار سپه انجام می‌گرفت. مجادله‌های طولانی در مجلس صورت گرفت که در نهایت با سیلی خوردن مدرس پایان یافت و با مخالفت علما و بازاریان ختم گردید. رضاخان سردار سپه در سفری به قم در مذاکره با علما اعلام نمود که دیگر فکر جمهوریت را تعقیب نخواهد کرد.5 اما عقب نشینی رضاخان از جمهوری خواهی بدان معنی نبود که از فکر سرنگونی قاجار به در آید و در نهایت طرفداران رضاخان توانستند یک سال بعد با تشکیل مجلس موسسان و تصویب مادۀ واحده‌ای اختیارات را از شاه سلب کنند و رضاخان پهلوی را به پادشاهی برگزینند. با سلطنت رضاشاه انتخابات فرمایشی در ایران نهادینه شد و از مجلس ششم تا مجلس سیزدهم ادامه یافت.6 ______________________________ 1. علیرضا ملایی توانی، مجلس شورای ملی و تحکیم دیکتاتوری رضاشاه، ص 99. 2. فرهاد رستمی، پهلوی‌ها، ج1، ص 156. 3. باقر عاقلی، روزشمار تاریخ معاصر، ج1، ص 129. 4. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص 172. 5. حسین مکی، مدرس قهرمان آزادی، ج1، ص 19ـ 318. 6. آبراهامیان، پیشین، ص 168. منبع: سایت گذرستان

کودتای مارک دار

موسی حقانی سوم اسفند ماه یادآور واقعه‌ای تلخ و سرنوشت‌ساز در تاریخ معاصر ایران است. هر فرد آشنا با تحولات ایران می‌داند که در سوم اسفند 1299شمسی تهران ــ پایتخت کشور ما ــ براساس طرحی از پیش آماده شده به اشغال قوای قزاق درآمد و کودتاگران به سرعت و به راحتی موفق به قبضه کردن امور شدند. کودتاگران مدعی بودند که برای سر و سامان دادن به وضعیت آشفته کشور قیام کرده و خواهان پیشرفت وترقی کشور و قطع ریشه فساد می‌باشند. استقرار امنیت از طریق ایجاد قشون قوی، اصلاح وضعیت اقتصادی، تأمین حقوق کارگران، کنترل تورم، اصلاح امور شهری، لغو کاپیتولاسیون، الغای قرارداد 1919 برای حفظ دوستی با انگلستان و رفع سوءتفاهمات فیمابین دو کشور شعارهای دیگری بود که کودتاگران به عنوان اهداف خود اعلام نمودند. 1 این اظهارات هر چند بعدها دستمایه تاریخنگاری رژیم پهلوی و مورخین وابسته به آنها شد، اما هیچ وقت نتوانست اذهان پرسشگر ملت ایران، به ویژه آگاهان سیاسی را نسبت به منشأ و اهداف کودتا قانع سازد. شواهد فراوانی حکایت از آن می‌کرد که دست پنهان انگلستان در ورای تحولات منجر به کودتا دخیل بوده است. لذا کودتای سوم اسفند 1299 به رغم تمامی تلاش عوامل آن در پنهان داشتن نقش انگلستان از همان ابتدا به کودتایی انگلیسی شهرت یافت. 2 گذر زمان نیز نه تنها این اندیشه را کمرنگ نکرد بلکه با انتشار اسناد و شکل‌گیری اقدامات کودتاگران که منجر به تحکیم موقعیت انگلستان در ایران شد. این مسئله در قالب یکی از مسلمات تاریخی تجلی پیدا کرد تا جایی که رضاخان نیز مجبور به اعتراف شد و اظهار داشت: ” انگلیسی‌ها من را بر سر کار آوردند اما ندانستند با چه کسی طرف هستند“ دکتر مصدق که خود شاهد این اعتراف بود اضافه می‌کند : ” همان کسی که او را آورد چون دیگر مفید نبود او را برد“. 3 متأسفانه در تاریخنگاری عصر پهلوی و بقایای آن اعتراف صریح عامل کودتا نه تنها در نظر گرفته نمی‌شود بلکه کودتای 1299 را ”قیام ملی“ معرفی می‌نمایند. دربار پهلوی و وابستگان رضاخان در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربوده و به ستایش کودتا و عامل آن می‌پردازند. محمدرضا پهلوی اقدامات پدر خود را ناشی از ” ندای وجدان“ می‌داند. 4 برخی از مأموران انگلیسی نظیر اسکراین که مأمور تبعید رضاخان بود نیز صراحتاً دخالت انگلیسی‌ها را در کودتا منکر می‌شوند. 5 برخی دیگر عملیات هماهنگ و جهت‌دار کودتا را همسویی اتفاقی نیروهای ملی و وطن‌پرست ایرانی با سیاست انگلستان می‌دانند که در مجموع به نفع ایران تمام شد. برای روشن شدن موضوع دخالت انگلستان در کودتا لازم است به سابقه حضور انگلستان و منافع آن کشور در ایران توجه و سپس با توجه به منابع مستند عملکرد کانونهای رسمی و غیررسمی وابسته به انگلستان را در این خصوص مورد بازبینی قرار دهیم. دخالت آشکار و مستقیم انگلستان در امور ایران به اوایل دوره قاجار بازمی‌گردد. با تصرف هندوستان، ایران علاوه بر جایگاه اقتصادی و موقعیت استراتژیک از جهت همسایگی با انگلستان در هندوستان و اینکه کلید تصرف هندوستان در دست ایرانیان بود مورد توجه ویژه قرار گرفت. کشف نفت و ظهور قدرت جدیدی در روسیه موقعیت استراتژیک ایران را برای حفظ منافع انگلستان در هند و منطقه افزایش داد. به همین جهت انگلیسی‌ها در تمامی تحولات ایران حضوری جدی و قوی پیدا کردند لرد کرزن در خصوص اهمیت ایران می‌گوید: ” موقعیت جغرافیایی ایران، عظمت منافع ما در آن کشور و امنیت آتی امپراطوری شرقی ما امروز هم درست مانند 50 سال گذشته ـ به ما اجازه نمی‌دهد خود را از آنچه در ایران رخ می‌دهد برکنار نگه داریم. 6 عظمت منافع انگلستان را در ایران با مروری بر فهرست امتیازات آنها در کشورمان به راحتی می‌توانیم به دست بیاوریم: 1. شعبه تلگراف هند و اروپا و کمپانی تلگراف هند و اروپا 2. بانک شاهنشاهی 3. تجارت دریایی در خلیج فارس 4. شرکت نفت ایران و انگلیس 5. امتیاز شرکت لینچ بروس در کارون و جاده اهواز به اصفهان 6. امتیاز سندیکای راه‌آهن ایران 7. مؤسسات مختلف بازرگانی بریتانیا در هند یکه‌تازی انگلستان در ایران پس از سقوط رژیم تزاری روسیه به منظور حفظ منافع فوق‌الذکر و تعمیق سلطه بر ایران تمام تحولات ایران را تحت‌الشعاع خود قرار داد. طرح قرارداد 1919 از سوی لرد کرزن در همین فضا صورت گرفت. لرد امپریالیست با تکیه بر روشهای سنتی امپراطوری‌داری قصد داشت ایران را در زمره مستعمرات رسمی انگلیس درآورد. با اجرای قرارداد مالیه و ارتش ایران و به تبع آن تمامیت کشور در اختیار انگلیسیها قرار می‌گرفت. اجرای این طرح مستلزم حضور نیروهای انگلیسی در ایران و تقبل هزینه‌هایی بود که از ابتدا با مخالفت بخشهایی از حاکمیت انگلستان مواجه شد. به رغم این مخالفت‌ها کرزن طرح خود را دنبال می‌کرد. از همان زمان سیاست سابق انگلستان در ایران که بر تقویت گرایشات گریز از مرکز و تضعیف حکومت مرکزی استوار بود، تبدیل به تقویت حکومت مرکزی و از بین بردن گرایشان گریز از مرکز شد. شعار انگلیسی‌ها و حامیان داخلی سیاست آنها ایجاد ” دولت مقتدر“ شد و اولین نشانه‌های آن نیز با متلاشی کردن کمیته مجازات و سرکوبی شورش نایب حسین خان کاشی نمودار گردید. لازم به ذکر است که ایجاد دیکتاتوری منور و استفاده از مشت آهنین شعار مشروطه‌خواهان غربگرا نیز بود که چند سال قبل از کودتا از طریق روزنامه کاوه اشاعه داده می‌شد. این دسته از مشروطه‌خواهان عمدتاً در جریان کودتا و پس از آن در زمره همکاران رضاخان قرار گرفتند. آنان تلاش می‌کردند با استفاده از قدرت نظامی رضاخان کلیه خواسته‌های خود در جهت غربی کردن جامعه ایران را تحقق ببخشند. قرارداد 1919 به دلیل مقاومت و مخالفت گسترده ملت ایران، مخالفت بخشی از هیأت حاکمه انگلستان با شکست مواجه شد. هزینه بالای حضور مستقیم و آشکار انگلستان در ایران و خطرات این مسئله که باعث مواجهه جدی مردم ایران با استعمارگران می‌شد از همان ابتدا حکومت هند بریتانیا، وزارت مستعمرات و شاخه‌های اینتلیجنس سرویس را به مخالفت با قرارداد کشاند. اختلاف دیدگاه شخص وزیر خارجه یعنی لرد کرزن با سایر اعضای کمیته شرق که در 1297ش/ 1918م به منظور بررسی مسائل ایران، قفقاز، افغانستان و ترکستان و سرزمینهای عربی شرق سوئز تشکیل شده بود و محدود به جلسات کمیته نشد و به عرصه‌های سیاسی و بیرونی نیز کشیده شد. درگیری اردشیر جی سرجاسوس انگلستان در ایران با حسن وثوق‌الدوله عاقد قرارداد 1919 گوشه‌ای از بازتاب نزاع کانونهای قدرت در انگلستان بود که در ایران بروز پیدا کرد. مخالفین کرزن یعنی لرد بالفور، ادوین مونتاگ (وزیر امور هندوستان)، لرد ریدینگ (نایب‌السلطنه و فرمانفرمای هندوستان)، سر هربرت ساموئل (نخستین کمیسر عالی فلسطین) و جرج چرچیل (وزیر جنگ) معتقد به دخالت محدود در ایران و کنترل سیاست ایران از طریق حکومت هند بریتانیا بودند. این گروه به نحو آشکاری در ارتباط با کانونهای صهیونیستی قرار داشته و نقشه خاورمیانه را مطابق با منافع این کانونها طراحی کردند. فروپاشی امپراطوری عثمانی، غصب اراضی فلسطین و تشکیل دولت غاصب اسرائیل، ایجاد حکومت لائیک در ترکیه و کودتای 1299 رضاخان شمه‌ای از اقدامات این گروه بود. اینان به این نتیجه رسیدند که کودتا بهترین گزینه در برابر قرارداد غیرعملی 1919 بود که می‌توانست منافع انگلستان را در ایران تأمین نماید. آیرونساید عامل اجرایی کودتای 1299 صراحتاً اظهار می‌دارد که ” کودتا و تشکیل یک دولت نظامی و مقتدر از هر چیز دیگر برای انگلستان بهتر است “. برای آماده کردن زمینه‌های کودتا، عوامل انگلستان از مدتها قبل دست به کار شدند. عده‌ای وظیفه داشتند با دامن زدن به بحرانهای سیاسی ـ اقتصادی وضعیت کشور را بحرانی کرده تا تشکیل دولتی مقتدر به آرزویی همگانی تبدیل شود. ایجاد دیکتاتوری نظامی درکشوری که هنوز پانزده سال از تأسیس مشروطیت در آن نگذشته بود احتیاج به زمینه‌سازی گسترده‌ای داشت. برخی دیگر وظیفه داشتند با نفوذ در بریگاد قزاق قوه نظامی کودتا را تأمین نمایند، این دسته همچنین وظیفه داشتند از بین نیروهای قزاق فردی را به عنوان فرمانده نظامی کودتا انتخاب و به افراد مافوق خود معرفی کنند. مجموعه اقدامات این گروهها که شرح آن خواهد آمد نهایتاً منجر به وقوع کودتا و روی کار آمدن دولتی نظامی در ایران شد. موقعیت و نفوذ انگلستان در ایران در آن دوره به حدی بود که هیچ ناظر خارجی و داخلی تصور اینکه بتوان بدون موافقت آن کشور دست به تغییرات گسترده در ایران زد را به ذهن خود نیز راه نمی‌داد. پانویس ها 1. حسین مکی. تاریخ بیست ساله ایران. تهران نشر ناشر، 1363. ج 1، صص 244-250. (اولین بیانیه ضیاءالدین طباطبایی) 2. تاریخ روابط ایران و انگلیس در دوره رضاشاه. علی‌اصغر زرگر. مترجم کاوه بیات. تهران، انتشارات پروین ـ معین 1372. ص 75. 3. صورت مذاکرات مجلس در دوره چهاردهم قانونگذاری روز سه شنبه 16 اسفند 1322. ص 40. 4. منوچهر شوکت صدری. پنجاه سال سلطنت بر دلها. ناشر مستند. ص 81. 5. کلارمونت اسکراین. شترها باید بروند. مترجم حسین ابوترابیان. تهران، نشر نو، 1362. صص 54-55 6. دنیس رایت. انگلیسیان در ایران. ترجمه غلامحسین صدری افشار. تهران، دنیا، 1357. صص 18-17. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منبع بازنشر: سایت گذرستان

شمارش معکوس برای کودتای سوم اسفند

امین کمال‎زاده دوشنبه سوم اسفند 1299 کودتا علیه دولت سپهدار ساعت یک بامداد، 2 هزار و 500 قزاق به فرماندهی رضاخان که از قزوین حرکت کرده بودند، از دروازه‎های قزوین و حضرت عبدالعظیم، وارد تهران شدند و بدون هیچ درگیری تهران را تصرف و دولت فتح‎الله خان اکبر (معروف به سردار منصور و سپهدار اعظم) را سرنگون کردند. قزاق‎ها پس از تصرف مراکز مهم و استراتژیک شهر، کنترل سازمان‎های دولتی را به‎دست گرفتند و با احمدشاه - آخرین شاه قاجار - وارد مذاکره شدند. توقیف رجال کودتاچیان صبح دوشنبه را مشغول توقیف شخصیت‎ها و تعطیل کردن احزاب بودند. آن‎ها دو دسته از مردم را دستگیر و به قزاقخانه بردند. دسته‎ای از آنان خانواده‎های شخصیت‌های مهم مثل نخست‎وزیران پیشین، وزیران سابق، شخصیت‎های عالی‎رتبه یا ثروتمندان بودند و دسته دیگر، سران گروه‎های مخالف قرارداد ایران و انگلیس. افکار عمومی، سفارت انگلیس را مسبب کودتا می‎داند. کسی مقاومت نکرد روز سوم اسفند و هنگام کودتا هیچ‎کس مقاومت نکرد، جز کلانتری‎ها که آن‎ها هم کوتاه آمدند. ماژور بیرلینگ سوئدی، معاون رییس پلیس، تنها افسر وفادار به قانون بود که در مقر کلانتری مرکز حضور داشت و حاضر نشد مقابل گلوله‎های مسلسل و توپ‎های سنگین 500 قزاق، که کلانتری را محاصره کرده بودند، تسلیم شود. قزاق‎ها در شهر می‎گردند در همه خیابان‎های تهران، قزاق‎ها مشغول گشت‎زنی و پاسداری هستند. جلو عمارت قزاقخانه یک توپ صحرایی گذاشتند و مسلسل‎ها هم در برج‎های اطراف میدان مشق دیده می‎شد. بازار تهران تعطیل شد پس از کودتای نظامیان، بازار تهران تعطیل و شهر کاملا آرام بود. بست‎نشینی ممنوع قزاق‎های کودتاچی مسئولیت حفاظت از کنسولگری‎ها را به‎عهده گرفتند تا مطابق معمول و مرسوم، کسی در این مکان‎ها متوسل به «بست‎نشینی» نشود. دیدار کیهان با کاردار سفارت فرانسه مسعودخان کیهان و بیان‎خان به دیدار «هوپنو» کاردار سفارت فرانسه رفتند. در این ملاقات آن‎ها از طرف رضاخان به هوپنو اطمینان دادند، فرانسویان مورد احترام و اعتماد رضاخان هستند. از کاردار سفارت خواستند از مراجعه ایرانیان به نمایندگی این کشور جلوگیری کنند. رییس زندان، یکی از قزاق‎ها نایب کریم بوذرجمهری به ریاست زندان قزاقخانه منصوب شد. سفارش به سازش صبح دوشنبه سوم اسفند، «نرمن» وزیرمختار انگلیس، با احمدشاه ملاقات و به او توصیه کرد با رهبران، رابطه برقرار کند و به تقاضای آن‎ها پاسخ مثبت دهد. تلگراف قطع شد در پی قطع خطوط تلگراف در کشور، سیستم تلگراف شیراز - تهران نیز قطع شد. هرکسی این اتفاق را به نوعی تفسیر می‎کرد. وحشت اهالی قم به مردم قم خبر رسید که قزاق‎ها، بلشویک شده و تهران را تصرف و غارت کردند. برخی از مردم قم وحشت‎زده، اجناس و اقلام خود را به خانه‎های‎شان برده و پنهان کردند. بعضی از مردم به حرم حضرت معصومه (سلام‎الله علیها) پناه بردند. رضاخان اعلان صادر می‎کند اعلانی با عنوان «حکم می‎کنم» از سوی رضاخان روی دیوارهای تهران نصب شد. متن اعلان به این شرح است: ماده اول - تمام اهالی طهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند. ماده دوم - حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر، به جز نظامیان و پلیس مأمور انتظامات شهر، کسی نباید در معابر عبور کند. ماده سوم - کسانی‎که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند، فورا جلب و مجازات سخت خواهند شد. ماده چهارم - تمام روزنامه‎جات و اوراق مطبوعه تا موقع تشکیل دولت، به کلی موقوف و بر حسب حکم و اجازه‎ای که بعد داده خواهد شد، باید منتشر شوند. ماده هفتم - تا زمان تشکیل دولت، تمام ادارات و دوایر دولتی، غیر از اداره ارزاق تعطیل خواهد بود. پستخانه، تلفونخانه و تلگرافخانه هم مطیع این حکم خواهند بود. ماده هشتم - کسانی‎که در اطاعت از موارد فوق خودداری نمایند، به محکمه نظامی جلب و به سخت‎ترین مجازات‎ها خواهند رسید. بازگشت آرامش نسبی به تهران تهران اولین شب پس از کودتا را در آرامش نسبی گذراند. گشتی‎های مرکب از قزاق‎ها و پاسبان‎های نظمیه در تمام طول شب مشغول حراست و حفاظت از شهر بودند و فقط گاهی صدای شلیک گلوله به گوش می‎رسید. سه‎شنبه چهارم اسفند 1299؛ انتصاب سیدضیاء به سمت رییس‎الوزرایی بعدازظهر این روز، احمدشاه سیدضیاءالدین طباطبایی را به قصر فرح‎آباد احضار کرد و طی فرمانی او را به سمت ریاست وزرا منصوب کرد. انتصاب محمدخان نایینی به ریاست کابینه دولت سلطان محمدخان نایینی، نماینده مردم نایین در مجلس شورای ملی، به ریاست کابینه دولت منصوب شد. اعلام حکومت نظامی در تهران در تهران حکومت نظامی اعلام شد. بر اساس مقررات حکومت نظامی، عبور و مرور در خیابان‎ها پس از ساعت هفت شب و اجتماع بیش از سه تن در معابر ممنوع اعلام شد. تعطیلی مجدد بازار به‎دنبال وقایع کودتا در روز گذشته، بازار تهران در صبح این روز باز شد. اما به‎دلیل درگیری لفظی یک قزاق و یک درشکه‎چی و جانبداری مردم از درشکه‎چی و دخالت قزاق‎ها، بازار مجددا تعطیل شد. کودتای حیرت‎انگیز «لنسلات الیفانت» کودتای سوم اسفند را کودتای حیرت‎انگیز خواند و گفت: «امکان ندارد این تعداد زیاد افراد نظامی در تهران، از نزدیکی قزوین گذشته باشند و «آیرونساید» از حضور آن‎ها بی‎اطلاع مانده باشد.» بست‎نشینی امام جمعه خویی نظامیان کودتاچی برای دستگیری امام جمعه خویی، به خانه‎اش یورش بردند، ولی او موفق شد بگریزد و در حرم حضرت عبدالعظیم بست بنشیند. چهارشنبه پنجم اسفند 1299؛ تمایل برخی شخصیت‎ها به پناهندگی در کنسولگری فرانسه دوپسر «امام جمعه خویی» با مراجعه به سرکنسول فرانسه در تهران، از او پرسیدند چنان‎چه برخی از شخصیت‎های ایرانی تمایل داشته باشند به کنسولگری فرانسه پناهنده شوند، آیا مورد موافقت قرار خواهد گرفت؟ که این موضوع از سوی کنسول فرانسه مورد پذیرش واقع نشد. پنجشنبه ششم اسفند 1299؛ انگلستان عامل اصلی کودتا روزنامه اومانیته (Humanite) چاپ پاریس در شماره امروز با انتشار مطلبی درباره کودتای سوم اسفند در ایران و نقش انگلستان در این اتفاق، منشأ این بحران را دولت انگلستان معرفی کرد که تلاش می‎کند به هر شکل از انعقاد عهدنامه مابین ایران و روسیه جلوگیری کند. این روزنامه در ادامه اشاره کرد: دیویزیون قزاق که مجری کودتا بوده، از ماه نوامبر تحت کنترل و نظارت انگلستان قرار داشت. اومانیته درباره سیدضیاءالدین طباطبایی رییس‎الوزاری جدید ایران نوشت: «او یک روزنامه‎نگار است که سابقا از عمال حکومت پاریس بوده و اخیرا هم از طرف دولت انگلستان مقرری دریافت می‎کرده است.» ملاقات با کاردار فرانسه کاردار فرانسه در تهران با یکی از (افسران) عوامل اصلی کودتای سوم اسفند که در مدرسه «سن سیر» فرانسه تحصیل کرده بود، ملاقات کرد. موضع مصدق‎السلطنه مقابل رییس‎الوزاری جدید پس از اعلام ریاست وزرایی سیدضیاءالدین طباطبایی از سوی احمدشاه به حکام ایالات و ولایات، «مصدق‎السلطنه» والی فارس در تلگرافی، برای احمدشاه نوشت چنان‎چه این خبر در ایالت فارس منتشر شود، سبب بروز اغتشاش و شورش‎هایی خواهد شد که کنترل آن آسان نخواهد بود. ممنوعیت صادرات اسلحه و مهمات مولیتر، رییس کل گمرکات کشور، صادرات اسلحه و ملحقات آن، اشیا عتیقه و تاریخی و مسکوکات طلا و نقره را مطلقا ممنوع اعلام کرد. جمعه هفتم اسفند 1299؛ مخفی کردن ماهیت دولت جدید سیدضیاءالدین طباطبایی از «نورمن» (وزیرمختار انگلیس) خواست، برای احتراز از مخالفت شوروی، ماهیت دولت وی مبنی بر طرفداری از دولت انگلیس تا حد امکان مخفی بماند. حمایت نورمن از سیدضیاء پیش از اعلام الغای قرارداد 1919 به‎وسیله سیدضیاء، نورمن به «کرزن» وزیر خارجه انگلیس اطمینان داد، الغای قرارداد معنایی ندارد؛ زیرا سیدضیاء محتوای قرارداد را از طریق افسران و مستشاران مالی انگلستان به اجرا نخواهد گذاشت و قزاقخانه را با افسران انگلیسی تجدید سازمان خواهد داد. نورمن وزیر مختار انگلیس به کرزن گزارش داد: سیدضیاء قصد دارد اداره امور دو دستگاه اصلی (مالیه و قشون) را به‎دست انگلیسی‎ها بسپارد. سیدضیاء به نرمن اطلاع داد، اجرای این سیاست، بیشتر امتیازات و منافعی را که بریتانیا انتظار دارد از یک قرارداد غیرعملی کسب کند، نصیب این کشور خواهد کرد. استخدام مستشاران خارجی پس از آن‎که سیدضیاء قرارداد 1919 را لغو کرد، به نورمن پیشنهاد کرد مستشاران مالی و افسران نظامی انگلیسی را برای تجدید سازمان و کنترل مالیه و قشون استخدام کند. وی گفت: هدفش از واگذاری دو تشکیلات مهم مالیه و قشون به انگلیسی‎ها این است که خاک به چشمان بلشویک‎ها و نارضایان داخلی بپاشند. نورمن معتقد بود این سیاست در نهایت می‎تواند بریتانیا را به بیشتر امتیازهایی برساند که انتظار داشت از قرارداد غیرعملی 1919 به‎دست آورد. تقاضای دهخدا برای آزادی برادرش میرزا علی‎اکبرخان دهخدا در نامه‎ای به کاظم‎خان سیاح، فرمانده حکومت نظامی تهران، خواستار آزادی برادرش میرزا یحیی‎خان از زندان شد. شنبه هشتم اسفند 1299 اعلامیه سیدضیاء خطاب به ملت پس از انتصاب سیدضیاءالدین طباطبایی به ریاست دولت، وی بیانیه‎ای خطاب به ملت ایران صادر کرد. او در این اعلامیه پس از اشاره به این‎که در 15 سال پس از مشروطیت هیچ‎گاه اوضاع ایران به این نابه‎سامانی نبوده، برنامه‎های دولت خود را تشریح کرد. جلوگیری از اسراف و تبذیر، اداره مملکت با عواید داخلی، بهبود اوضاع عدلیه، تقسیم خالصجات و اراضی دولتی میان دهقانان، بهبود وضعیت زندگی کارگران و دهقانان، جلوگیری از هرج و مرج مالیه، بهره‎مندسازی عموم طبقات از نعمت تعلیم و تربیت، رونق دادن به اوضاع تجارت و صنعت، ایجاد تشکیلات وسیع‎ بلدیه و...، موضوع‎هایی بودند که سیدضیاء به‎عنوان برنامه‎های دولت خود به آن‎ها اشاره کرد. او در این بیانیه لغو قرارداد 1919 را به اطلاع مردم رساند. ورود نیروهای روسی به ایران روس‎ها نزدیک 4 هزار نفر نیروی سواره و پیاده وارد سرخس کهنه کردند. اسامی دستگیرشدگان کودتا در سفارت انگلیس «والتر الکساندر اسمارت» از اعضای سفارت انگلستان، در نامه‎ای به سیدضیاء خواستار ارسال اسامی افراد دستگیر شده پس از کودتا، برای وزیرمختار انگلستان شد. پیرو این نامه سفارت انگلیس، رییس‎الوزرا به کاظم‎خان سیاح، فرمانده حکومت نظامی تهران، دستور داد صورتی از اسامی افرادی که اخیرا دستگیر شدند تهیه و برای «کادت» بفرستد. ضمیمه شدن بریگاد مرکزی به قزاقخانه مسعودخان کیهان (وزیر جنگ) در نامه‎ای به رضاخان رییس دیویزیون قزاق تمایلش را برای ضمیمه شدن بریگاد مرکزی به قزاقخانه اعلام کرد و رضاخان را مأمور کرد هرچه سریع‎تر بریگاد مرکزی را تحویل بگیرد. ایجاد تشکیلات جدید در بلدیه سیدضیاءالدین طباطبایی، رییس‎الوزرا و وزیرداخله در تهران بیانیه‎ای اعلام کرد: به زودی تشکیلات جدیدی در بلدیه تهران ایجاد خواهد کرد. امضای قرارداد ایران و روسیه در مسکو قرارداد مودت ایران و روسیه امضا شد. این قرارداد به برابری حقوق، احترام به استقلال و حاکمیت ایران تأکید می‎ورزید. یکشنبه نهم اسفند 1299 واگذاری حکومت به قزاق‎ها رضاخان، رییس دیویزیون قزاق، از سیدضیاءالدین طباطبایی خواست فهرست اسامی نقاطی که حکومت آن را می‎توان برای صاحب‎منصبان ارشد اداره قزاق در نظر گرفت، به او معرفی کند تا برای هر نقطه، کاندیدایی معین و انتخاب شود. لقب سردار سپه برای رضاخان احمدشاه لقب سردار سپه را به رضاخان رییس دیویزیون قزاق اعطا کرد. دوشنبه دهم اسفند 1299 اعتراض سیدضیاء به مصدق سیدضیاء با ارسال تلگرافی به «مصدق‎السلطنه» والی فارس اعتراض کرد. مصدق‎السلطنه از انتشار خبر رییس‎الوزرایی سیدضیاء جلوگیری کرده بود و سیدضیاء هم تهدید کرد با قشونی که تحت فرمان دارد، هر مانع و مشکلی را به هیچ می‎شمارد. معرفی وزیران دولت سیدضیاء به احمدشاه پیش از ظهر امروز سیدضیاءالدین طباطبایی با حضور در قصر فرح‎آباد، وزیران دولت را به احمدشاه معرفی کرد و وزیران کار خود را شروع کردند. مهلت حکومت نظامی تهران برای تحویل اسلحه‎ها کلنل کاظم‎خان سیاح، فرمانده حکومت نظامی تهران، به دستور سیدضیاء با انتشار اعلانی از عموم مردم تهران خواست اسلحه‎های خود را تا 10 روز، به مأموران نظمیه تحویل دهند. اظهارات معاون وزیر خارجه انگلیس درباره وقایع اخیر ایران پاسخ «هارموث» معاون وزارت خارجه انگلیس به سئوال مطبوعات انگلیس درباره وقایع اخیر و تغییر حکومت در ایران، امروز در مطبوعات لندن از جمله «تایمز» و «بیرمنگام پست» به چاپ رسید. هارموث معتقد است: دولت انگلستان در عملیات قزاقان ایرانی دخالتی نداشته و هیچ مسئولیتی را هم در این زمینه به‎عهده نمی‎گیرد. هارموث در مصاحبه‎ای گفته بود کمک مالی دولت انگلستان به نیروهای قزاق، از ماه می 1920 قطع شده بود. هارموث تأکید می‎کرد، انگلستان نسبت به این اقدام قزاق‎ها، موضع کاملا بی‎طرفی اتخاذ کرده. دخالت انگلیس در کودتای سوم اسفند «زمن» وزیرمختار انگلیس در تهران، در تلگرافی به کرزن اطلاع داد: تمام اتباع خارجی مقیم ایران تصور می‎کنند انگلیس کودتای سوم اسفند را برنامه‎ریزی کرده، به‎طوری که تکذیب‎های او بی‎اثر بوده است. تشکیل اولین جلسه دولت سیدضیاء اولین جلسه هیأت وزیران در دولت سیدضیاء برگزار شد. در این جلسه مقرر شد شب‎ها از ساعت 9، حکومت نظامی برقرار و رفت و آمد در شهر ممنوع باشد. درخواست اعزام نیروی پلیس به تهران سیدضیاء به فرمانده قشون جنوب در شیراز دستور داد یک ستون قشون را همراه توپخانه به تهران اعزام کند. کودتای سوم اسفند محصول یک توطئه «جی‎.پی.چرچیل» درباره کودتا در یادداشتی برای درج در پرونده نوشت: قضیه کودتا نتیجه یک توطئه است. منبع: هفته نامه پنجره منبع بازتشر: سایت گذرستان

...
57
...