انقلاب اسلامی نتایج جستجو

مقالات

دلتای شکست خورده

در نیمه دوم قرن بیستم، امپریالیسم آمریکا، ابرقدرتی بود که هیمنه اقتدارش را بر ذهن و دل ملت‌ها چیره ساخته بود و کسی را یارای مقابله با آن نبود . آمریکا که در نیمه دوم قرن بیستم، ژاپن، کره، ویتنام و... را به خاک و خون کشیده وبا لشکرکشی به بسیاری از کشورها، زهر چشم گرفته بود، در آوریل 1980 میلادی، مصمم شد طرح‌های نظامی علیه ایران انقلابی را به اجرا درآورد. با وجود آن که ایرانیان با رهبری و هدایت‌های امام خمینی(ره) قاطعانه و بی‌هیچ قید و شرطی، خواستار استرداد شاه، عذرخواهی آمریکا و بازگرداندن اموال بلوکه شده و اموالی که شاه از ایران خارج کرده بود، بودند، اما آمریکایی‌ها برای رعایت اصول غافلگیری در عملیات نظامی همچنان تظاهر به تمایل برا ی حل مسالمت‌آمیز مساله می‌کردند. «برژینسکی» در یادداشت‌های خویش متذکر می‌شود که در روزهای پیش از عملیات نجات، باردیگر، باب مذاکره تازه‌ای را با ایرانی‌ها گشوده است تا ‌آنها را اغفال کند و ایرانی‌ها احتمال ندهند که آمریکا قصد اجرای عملیات نظامی را دارد و هم زمان به آمریکایی‌های مقیم ایران از راه‌های مختلف توصیه می‌کردند که ایران را ترک کنند. طراحی حمله «برژینسکی» می‌نویسد: «طرح عملیات که پس از هفته‌ها بررسی و تحلیل تهیه شده بود، جمعاً دو روز (از24 تا 26 آوریل 1980 برابر با 4 تا 6 اردیبهشت 1359) طول می‌کشید. در شب اول هشت هلی کوپتر و سه هواپیمای «130-C» در عمق خاک ایران در وسط بیابان فرود می‌آمدند. بالگردها پس از سوختگیری شبانه به نقطه‌ای در نزدیکی تهران پرواز می‌کردند.» نیروی دلتا نیروی دلتا که نیروی عمل کننده اصلی در زمین و یورش به سفارت بودند و در عملیات به کار گرفته شدند، از پیچیده‌ترین و سخت‌ترین آموزش‌ها و مهارت‌های نظری و عملی برخوردار بودند. چنان که می‌توان اعضای آن را افراد استثنایی دانست که به ندرت، دیگران قادرند به چنین ظرفیت‌هایی برسند. نیروی دلتا آموزش دیده است که در پشت خطوط دشمن در جبهه جنگ یا در شهر، دست به عملیات ترور، از بین بردن نخبگان، تخریب، انفجار، شناسایی ونجات ضد تروریسم بزند و تا آن زمان، نیروی دلتا همچون یک گروه سری برای مردم و حتی نیروهای آمریکایی‌ها هم ناشناخته بود. پیشقراولان افرادی که به منظور پیشقراول‌های جاسوسی به تهران فرستاده شدند، تحت آموزش‌های دقیق و سرویس‌های اطلاعاتی قرار گرفتند که شامل یادگرفتن رسوم، امور محرمانه، به خاطر سپردن خیابان‌ها و بلوارهای تهران، مطالعه وضع و کیفیت حمل ونقل در تهران، یادگرفتن مقدار لازمی از زبان فارسی، سیستم پولی ایران، یادگرفتن زندگی مخفیانه و تبادل رمز و مکالمات رمزی و... می‌شد. تمرین‌های مکرر اعضای دلتا بارها و بارها عملیات را تکرار و تمرین کردند. طراحی استادیوم فوتبال امجدیه در نزدیکی سفارت و تمرین عقب نشینی از سفارت بـــرای سوار شدن به بالگردها در استادیوم، دست کم یک صدبار انجام شد، یک صد بار سفارت ساختگی در میدان تیر مورد حمله قرار گرفت و صدها و صدها بار افراد از دیوار 9 فوتی که ساخته شده بود، بالا رفتند و پایین پریدند. طراحی دیوار سفارت و انفجار آن به نحوی که به آسانی کامیون‌ها از آن عبور کنند، بارها و بارها توسط یک متخصص انفجار انجام شد. کسانیکه نقش پاسداران ایرانی را بازی می‌کردند، در حال گشت در اطراف دیوار ساختگی سفارت مورد حمله قرار گرفتند. افراد از بالای دیوار بالا رفتند و به ساختمان‌های ساختگی حمله شد و آنجا خیلی زود پاکسازی شد و بالگردها فرود آمدند. رنجرها در یک منظره ساختگی، باند فرودگاه را در اختیار داشتنــد و هواپیــماهای «141-C»با موفقیت همه را سوار کردند. تمرین برای هفتمین بار کاملاً بدون اشکال انجام شد. تجاوز اولیه چون این تردید وجود داشت که هواپیماهای «130-C» که 300 گالن سوخت را در مخازن عظیم خود جای می‌دادند، بتوانند برای سوختگیری بالگردها در کویر فرود آیند و احتمال آن می‌رفت که پوسته خارجی زمین، نتواند وزن آنها را تحمل کند و در نتیجه، قادر به فرود یا پرواز مجدد نباشند، لذا یک هواپیما با همان وزن به کویر رفت و فرود آمد و محل را بررسی کرد. عکس گرفت و از خاک آن نمونه‌برداری کرد و در سی و یکم مارس با اطلاعات کامل از کویر بازگشت. در این پرواز آزمایشی، وقتی هواپیما فرود آمده بود، ‌آنها چراغ‌های مخصوصی را که از قبل ساخته بودند در کویر کارگذاشتند. این چراغ‌ها به گونه‌ای طراحی شده بود که از درون یک هواپیمای «130-C» می‌شد آنها را با کنترل از راه دور؛ یعنی از فاصله دو یا سه مایل روشن کرد. این چراغ‌ها که منطقه فرود را مشخص می‌کردند، حجم کوچکی داشتند. جزئی از طرح چارلی بکویث می‌نویسد: «هر ایرانی مسلح در داخل طرح باید کشته می‌شد، ما نمی‌رفتیم که نبض آنها را بگیریم و ضربان قلبشان را بشماریم. ما آنقدر گلوله خرج آنها می‌کردیم تا مسأله‌ای برایمان به وجود نیاورند. وقتی که عملیات شروع شود، تعداد زیادی از ایرانی‌ها برای آوردن کمک پا به فرار می‌گذارند، دلتا وظیفه دارد که مثل آبکش آنها را سوراخ سوراخ کند؛ این طرح بود». روزهای آخر چارلی بکویث می‌نویسد: «در روزهای آخر، روش بازکردن درها، محل کلیدها و بازکردن قفل‌ها را می‌دانستیم و تمرین‌های زیادی هم در این مورد انجام شده بود و می‌گوید، برنامه کار نگهبانان را در دست داشتیم ومحل زندگی آنها را می‌دانستیم.» ورود به طبس هواپیماهای «130-C»در کویر یک فرود آمدند. نیروهای عملیاتی موتورسیکلت‌ها و جیبپ‌های چهارتنی را از هواپیماها تخلیه کردند. در این حال یک اتوبوس بنز حامل مسافر در جاده‌ای در آن نزدیکی می‌آمدند. قبل از آنکه گروه حفاظت از جاده به طور کامل مستقر شود، چارلی به لاستیک‌های اتوبوس شلیک کرده و آن را متوقف کرد و مسافران را پیاده کرده و تحت مراقبت قرار دادند. در این حال یک تانکر بنزین هم نزدیک شد که آن را هم با یک سلاح ضدتانک هدف قرار دادند و تانکر آتش گرفت. پس از آن کامیون کوچکتری از راه رسید و به محض مشاهده وضع به سرعت دور زد و از آنجا دور شد و در همین حال راننده کامیون قبلی که خود را نجات داده بود نیز با آن گریخت. نشانه‌های شکست چارلی بکویث می‌نویسد: «امکان اینکه دو راننده کامیون‌ ما را دیده باشند دلیل نمی‌شد که ماجل و پلاسمان را جمع کنیم و برگردیم و البته ریسکی بود که من آن را پذیرفتم. بالگردها با یک ساعت و نیم تأخیر رسیدند. این تأخیر برای عملیاتی که همه لحظه‌ها در آن محاسبه شده بود جانکاه بود. شش بالگرد هرکدام از جهت متفاوتی آمدند. اما دو بالگرد هرگز نیامدند. بالگردها با توفان شن مواجه شده بودند. پس از سوختگیری یکی از آنها هم نقص فنی پیدا کرد و تنها پنج بالگرد برای عملیات مانده بود. با خود گفتم: یا عیسی مسیح، دستم به دامنت... ما فقط پنج بالگرد داریم که می‌توانند پرواز کنند... شکست تصمیم به لغو عملیات گرفته و با واشنگتن و مراکز فرماندهی هماهنگ می‌شود. خلبانان «130-C» موتورهایشان را گرم می‌کردند و گـــرد و غبار در اطراف پراکنده می‌شد. ساعت تقریباً 2: 40 بامداد بود. در میان تندبادی (که وزیدن گرفت) یکی از بالگردها را دیدم که از زمین بلند و به سمت چپ کج شد و به آرامی به عقب خزید سپس صدای مهیبی بلند شد، صدای انفجار بمب نبود، صدای شکستن نبود. صدای چیزی بود که با یک ضربه متلاشی شود؛ یک انفجار بنزین، گلوله آتشین آبی رنگ مثل بالن به هوا رفت. ظاهراً بالگرد سرگرد شافر که تازه عنصر آبی را سوار کرده بود به «130-C» برخورد کرد. حرارت خیلی زیاد بود، یکی دیگر از بالگردها که در فاصله نزدیکی به محل انفجار بود. هر لحظه امکان داشت آتش بگیرد... هوا مثل روز روشن شده بود... افراد عنصر آبی طبق تعلیماتی که دیده بودند، سریعاً در همان لحظه اول از هواپیما خارج شده و بعضی مجروح شدند. مسافران ایرانی هم در نزدیکی جاده ایستاده و نظاره‌گر بودند. اخبار شکست هامیلتون جردن درباره شکست عملیــات نجات می‌نویسد: «از صبـــح امروز (24 آوریل 1980/ 4 اردیبهشت 1359) نمی‌توانم هیجان خود را پنهان کنم. نزدیک ظهر (که به وقت ایران نیمه شب بود) رئیس‌جمهوری من را احضار کرد و وقتی که وارد دفترشدم، او را خیلی ناراحت و افسرده دیدم. پیش از اینکه من سخن بگویم، خود او شروع به صحبت کرد و گفت: «الان خبر بدی به من داده‌اند. دو بالگرد ما در شروع عملیات سقوط کرده است.» از شنیدن خبرها گیج و مبهوت شدم... کارتر پشت میز خود نشست و چند ثانیه سکوت برقرار شد، هرکسی در درون خود به عاقبت کار می‌اندیشید و یارای سخن گفتن نداشت. این سکوت مرگبار را صدای زنگ تلفن شکست. کارتر گوشی را برداشت و گفت: «دیوید (جونز)، چه خبر؟» ما حرف‌های جونز را نمی‌شنیدیم ولی حالت چهره کارتر و پریدگی رنگ او نشان می‌داد که خبرهای بدی می‌شنود. کارتر لحظه‌ای چشمانش را بست و در حالی که به زحمت آب دهانش را قورت می‌داد، پرسید: «آیا کسی هم مرده است؟» همه به دهان و چشمان او زل زده بودیم. گوشی تلفن را گذاشت. هیچ کس از او سؤالی نکرد تا اینکه خود کارتر پس از چند ثانیه سکوت گفت: «مصیبت تازه‌ای پیش آمده. یکی از بالگردها به یک هواپیمای «130-C» خورده و آتش گرفته و احتمالاً چند نفری هم کشته شده‌اند...» بازگشت در تمام راه بازگشت، احساس پوچی و پژمردگی می‌کردم، یأس بر وجودم سایه افکنده بود. گریه‌ام گرفت. این موقعی بودکه نشستم و با تمام وجودگفتم: «یا عیسی مسیح تو می‌دانی که چه گندی بالا آمده است. ما واقعاً باعث شرمساری کشور خودمان شدیم.» خودم را بسیار حقیر احساس می‌کردم. نمی‌خواستم صحبت کنم یا کار دیگری انجام دهم. فقط احساس می‌کردم که دیگر آبرویی برایم باقی نمانده بود. در این عملیات هشت تن از آمریکایی‌ها در کویر کشته شدند. پیام امام «ملت رزمنده ایران، دخالت نظامی آمریکا را شنیدید و عذرهای کارتر را نیز شنیدید. اینجانب که کراراً گفته‌ام کارتر برای وصول به ریاست جمهوری حاضر است به هر جنایتی دست بزند و دنیا را به آتش بکشد. شواهد آن یکی پس از دیگری ظاهر شده و می‌شود. اشتباه کارتر در آن است که گمان می‌کند با دست زدن به این مانورهای احمقانه می‌تواند ملت ایران را که برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز از هیچ فداکاری رویگردان نیست. از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند.» مسجد شکر به مناسبت شکست ذلت بار و فراموش نشدنی توطئه نظامی آمریکا، در محل سقوط هواپیما و بالگردهای آمریکایی، مسجدی به همت مردم و مسئولان نظام، در حال ساخت است که به شکرانه این موهبت الهی (شکست آمریکا) و با اشاره رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه‌ای، آن را مسجد شکر نام نهاده‌اند. باشد تا این بنا برای همیشه در دل کویر برای نسل‌های آینده باقی بماند و شکرگزار خداوند باشند. خداوند روح پرفتوح امام (ره) و تنها شهید این حادثه سردار محمد منتظر قائم (فرمانده اولین گروهی که از یزد به محل حادثه اعزام شد) را با شهدای کربلا محشور فرماید. ان شاءالله منبع: روزنامه اطلاعات منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

پیام امام خمینی به ملت ایران به مناسبت حادثه طبس

زمان : 5 اردیبهشت 1359 / 9 جمادی الثانی 1400 بسم الله الرحمن الرحیم ملت رزمنده ایران ، دخالت نظامی امریکا را شنیدید و عذرهای کارتر را نیز شنیدید. اینجانب که کرارا گفته ام کارتر برای وصول به ریاست جمهوری حاضر است به هرجنایتی دست بزند و دنیا را به آتش بکشد، شواهد آن یکی پس از دیگری ظاهر شده ومی شود؛ و اشتباه کارتر در آن است که گمان می کند با دست زدن به این مانورهای احمقانه می تواند ملت ایران را که برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز ازهیچ فداکاری رویگردان نیست، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند.کارتر باز احساس نکرده با چه ملتی روبه روست و با چه مکتبی بازی می کند. ملت ما ملت خون و مکتب ما جهاد است . این شخص انساندوست ! (1) برای رسیدن به چند سال ریاست و جنایت ، جان گروهی را تباه کرد، که محتمل است برای کم جلوه دادن جنایتش ، هشت نفر را اقرار کرده باشد، در صورتی که طبع واقعه شهادت می دهد که دهها نفر جان خود را در راه شهوات او از دست داده اند و دهها نفر هم در کویر لوت سرگردان و در معرض مرگند ادعای اینکه همه مسافران هواپیما را برده اند، مخالف گزارشاتی است که به ما داده اند. کارتر باید بداند که اگر این گروه به مرکز جاسوسی امریکا در تهران حمله کرده بودند اکنون از هیچ یک از آنها و از پنجاه نفرجاسوس محبوس در لانه جاسوسی خبری نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. کارتر باید بداند که حمله به ایران ، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمانان جهان در این امر بی تفاوت نیستند. کارتر باید بداند که حمله به ایران موجب قطع نفت از تمام دنیا خواهد شد و دنیا را بر ضد او بسیج می کند. کارتر باید بداند که این عمل احمقانه او درملت امریکا چنان اثری خواهد گذاشت که طرفداران او را مخالفان او خواهد کرد. کارترباید بداند که با این عمل بسیار ناشیانه حیثیت سیاسی خود را به صفر رساند و از ریاست جمهوری باید قطع امید کند. کارتر با این عمل خود ثابت کرد که قدرت تفکر را از دست داده و از اداره یک کشور بزرگ مثل امریکا عاجز است . کارتر باید بداند که ملت 35میلیونی ما با مکتبی بزرگ شده اند که شهادت را سعادت و فخر می دانند و سروجان رافدای مکتب خود می کنند. و کارتر باید بداند که تمام ساز و برگهای مدرن جنگی که امریکا به ایران برای پایگاه خود در زمان شاه مخلوع داده است ، اکنون موجود است و به دست ارتش بزرگ و سایر قوای انتظامی است و بلای جان اوست . اکنون که شیطان بزرگ دست به کار احمقانه زده است ، ملت شریف و رزمنده ما بایدبه امر خدای تبارک و تعالی با تمام توان خود و با اتکال به قدرت خدای متعال مهیا شود وآماده نبرد با دشمنان خود گردد. نیروهای انتظامی ، ارتش و ژاندارمری و سپاه پاسداران به حال آماده باش باشند، و سپاه بیست میلیونی که خود را مجهز نموده اند امروز برای فداکاری اسلام مهیا باشند که در موقع لزوم از کشور اسلامی خود دفاع کنند؛ و از این مانور احمقانه که به امر خدای قادر شکست خورد، هراسی به خود راه ندهند که حق با ما و خدا پشتیبان ملت مسلمان است . اینجانب به کارتر اخطار می کنم که اگر دست به امثال این کار ابلهانه بزند، کنترل این جوانان مسلمان و مبارز(2) و غیوری که نگهبان جاسوسان جاسوسخانه هستند برای ما و دولت امکان ندارد و مسئول جان آنان ، شخص اوست . ومن اخیرا باید تذکر دهم که در قضایای کردستان که گروههای منحرف چپ و مخالف بااسلام به آشوبگری برخاسته اند، و در قضایای دانشگاهها که گروههای چپ امریکایی در آن مکانهای مقدس دست به آشوب زده اند، و آشوبگریهای دولت غیر قانونی عراق در مرزهای ایران با حمله کارتر و دخالت نظامی در ایران رابطه ملموسی دارد، و در این موقع حساس اگر این گروههای منحرف در دانشگاهها و یا خارج آنها دست به آشوب بزنند، ملت رابطه مستقیم سران آنان را با امریکای جهانخوار خواهد فهمید و تکلیف خود را با آنان روشن خواهد کرد و اغماض و عفو، راه مخالف سیاست اسلامی خواهدبود. و اینجانب به همه جوانان نصیحت می کنم که به ملت بپیوندند و از کشور خود دفاع کنند و مکتبهای انحرافی را کنار گذارند که وحدت صفوف به مصلحت همه است . ازخداوند متعال عظمت اسلام و مسلمین و قطع ید مفسدین و جباران را خواستارم .والسلام علیکم و رحمه الله - روح الله الموسوی الخمینی ------------------------------------------------ پی نوشت : 1- جیمی کارتر، رئیس جمهور امریکا. 2- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام . منبع: صحیفه امام - جلد 12 صفحه 255 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

انعکاس حادثه‌ طبس در مطبوعات جهان

چکیده: بعدازظهر سه‌شنبه، 6 هواپیمای سی -130، از فرودگاهی در مصر پرواز كردند. دوست بسیار دلسوز آمریکا ـ انورسادات ـ به‌هیچ وجه سعی نكردکه دخالت کشورش را در این عملیات انکار كند. سادات بعدها گفت: « من به مردم آمریکا قول داده‌ام که تجهیزات و تسهیلات نجات گروگان‌ها و نیز نجات هر کشور عربی دیگر را در خلیج فارس فراهم سازم. » هواپیماهای حمل و نقل حدود 90 کماندو را به طور مخفیانه به ایران حمل كردند ودرارتفاع بسیار پایین 150 پایی،به منظور عبور،ازنقطه‌ی کور رادارهای ایران گذشتند ودرصحرای دور افتاده‌ای به نام «پشت بادام» فرود آمدند. نقشه‌ی این فرودگاه دور افتاده در کاغذهای محمود جعفریان ـ از طرفداران و استراتژیست‌های شاه ـ پیدا شده بود. محمود جعفریان یک‌سال پیش از عملیات نجات گروگان‌ها، توسط نیروهای انقلابی اعدام شد. زمانی که او توسط نیروهای انقلابی دستگیر می‌شد، تلاش می‌كرد که نقشه‌ها را بسوزاند. پس از شکست نظامی آمریکا و فرار نیروهای عملیات نجات از معرکه‌ی طبس، این واقعه‌ی غیرمنتظره انعکاس گسترده‌ای در مطبوعات و نشریات پرتیراژ جهان به دنبال داشت و اکثریت قریب به اتفاق نشریات، به ذکر این واقعه پرداختند. با وجود این، نشریات مذکور به لحاظ مالكیت و ماهیت صهیونیستی و امپریالیستی از افشای جزییات طرح و همچنین برنامه‌های بعدی آمریکایی‌ها پس از واقعه‌ی طبس طفره رفتند. اگر هم اشاره‌ای به مسئله شده بود، فقط به دلیل انحراف اذهان از اصل مسئله بوده است. در یکی از نشریات آمریکایی مورخ 20 آوریل 1980 به نام «هوستون کرونیکل»، چهار روز قبل از واقعه‌ی طبس مقاله‌ای از فردی به نام «میلز کوپلند» ـ از عناصر سیا ـ چاپ و در آن به این موضوع اشاره شده بود که امکان یک حمله‌ی برق‌آسا برای آزادی گروگان‌ها وجود دارد؛ اما شیوه‌ای که این نشریه‌ی صهیونیستی بیان كرده بود، یک شیوه‌ی انحرافی بود و فکر و خیال خواننده را از اصل قضیه و واقعه‌ای که در شرف انجام بود، منحرف می‌کرد. 1 مجله‌ی هفتگی آمریکایی تایم، در تاریخ 5 و 12 می 1980، در مقاله‌ای تحت عنوان «شکست در صحرا»، عملیات نظامی آمریکا برای آزادسازی گروگان‌ها را بررسی كرده بود که مهم‌ترین قسمت‌های آن در اینجا ذکر می‌شود: «مأموریت کارتر، برای نجات گروگان‌ها در درون شعله‌ها فرو رفت.» برای کارتر به‌طور اخص و برای آمریکا به طور اعم، ماجرایی كه در صحرای طبس، اتفاق افتاد یک شکست نظامی، دیپلماتیک و سیاسی بود. یکبار ارتش مسلط و پر قدرتش در ویتنام، در حال از پا افتادن به خود می‌پیچید و به زبونی و بیچارگی افتاد و حالا به نظر می‌رسد به رغم چهارماه تمرین مداوم و اینكه هیچ دشمنی نمی‌داند که آنها در آنجا هستند، قادر نیستند كه هواپیماها را از برخورد با یکدیگر حفظ کنند. قبل از حمله، دقیقاً زمانی که جنگجویان دانشجو! سفارت را تسخير نموده بودند، هم کارتر و هم وزیر دفاع وقت آمریکا «هارولد بروان»، در پنتاگون در یک مصاحبه‌ی تلویزیونی شرکت کرده بودند و وجود یک عملیات نجات برای آزادی گروگان‌ها را فاش كردند. تیم نجات گروگان‌ها از 4 گروه تشکیل شده بود، که به گروه‌های اقدام و نجات تقسیم شدند. بیشتر آنها از ارتشی‌های برگزیده و خشن بودند. تعلیم‌دهندگان آنها، آن‌طور که گزارش شده است، شامل افرادی از هنگ پلیس مخصوص سرویس هوایی بریتانیا، که به‌طور بسیار فعال در سرکوب كردن جنبش چریک‌های ایرلند شمالی وارد عمل شده بودند و همچنین نیروهای «گرنز چوتز گروپ»، از آلمان غربی بودند. گروه‌های مشابه دیگری نیز در تعلیمات آنها سهیم بودند. کارتر فکر می‌کرد که با دولت ایران درباره‌ی اینکه دولت، کنترل گروگان‌ها را از دست دانشجویان خارج سازد به یک توافق نزدیک شده است. امام خمینی هر گونه مصالحه را مردود شمرد. کارتر به یک اقدام دوگانه‌ خطرناک مبادرت نمود. به‌صورت عمومی، به کشورهای اروپای غربی فشار آورد که به آمریکا بپیوندند و روابط دیپلماتیک خود را با ایران قطع کنند و همچنین درباره‌ قطع کامل روابط تجاری اشاره نمود که در غیر این صورت تا اواسط ماه می، اقدام نظامی انجام خواهد داد..» 2 به صورت بسیار محرمانه، کارتر در تاریخ 11 آوریل به کماندوهایش علامت داد که تیم را برای رفتن آماده کنند. وقوع عملیات تهاجمی نجات، باعث شد که به ظاهر مسافرت افراد آمریکایی به‌خصوص، خبرنگاران را به‌ایران ممنوع اعلام كند. در همان لحظه‌های شروع حمله، برخی از خلبان‌ها و سرنشین‌های هلی‌كوپترها برای اینکه در یک عملیات مشترک تمرین ترابری هوایی با مصر و عربستان سعودی شرکت کنند در مصر بودند. هم‌اکنون زمان برای شروع عملیات مناسب به نظر می‌رسید. یک گروه از صلیب سرخ بین المللی در ملاقاتش با گروگان‌ها، مشخص كرده بود که همه‌ی53 گروگانی كه در سفارت گرفتار شده بودند، کماکان در محوطه به سر می‌بردند. طراحان آمریکایی نقشه‌ی نجات، دریافته بودند که از تعداد نگهبان‌ها‌ی اطراف سفارت کاسته شده است. به زودی تاریکی حمایت بار شب کوتاه‌تر خواهد شد و درجه‌ی حرارت صحرا با آمدن روز افزوده خواهد گشت و حتی برای هلی‌كوپترها مشکل‌تر خواهد شد که بتوانند در گرما و حرارت عملیات را دنبال کنند. زمان برای انجام دادن مأموریت به سرعت به مرحله‌ی بحرانی خود می‌رسید. سه‌شنبه، در جلسه‌ی مشترک وزرای امور خارجه درست در همان لحظه‌ای که آنها به بیانیه‌ی کارتر درباره‌ی همبستگی هم پیمان‌ها تعظیم می‌كردند، کارتر کلمه‌ی «بروید» را به‌کار برد. انعکاس حادثه‌ طبس در مطبوعات جهان بعدازظهر سه‌شنبه، 6 هواپیمای سی -130، از فرودگاهی در مصر پرواز كردند. دوست بسیار دلسوز آمریکا ـ انور سادات ـ به‌هیچ وجه سعی نكرد که دخالت کشورش را در این عملیات انکار كند. سادات بعدها گفت: «من به مردم آمریکا قول داده‌ام که تجهیزات و تسهیلات نجات گروگان‌ها و نیز نجات هر کشور عربی دیگر را در خلیج فارس فراهم سازم». 3 هواپیماهای حمل و نقل حدود 90 کماندو را به طور مخفیانه به ایران حمل كردند و در ارتفاع بسیار پایین 150 پایی، به منظور عبور، از نقطه‌ی کور رادارهای ایران گذشتند و در صحرای دور افتاده‌ای به نام «پشت بادام» فرود آمدند. نقشه‌ این فرودگاه دور افتاده در کاغذهای محمود جعفریان ـ از طرفداران و استراتژیست‌های شاه ـ پیدا شده بود. محمود جعفریان یک‌سال پیش از عملیات نجات گروگان‌ها، توسط نیروهای انقلابی اعدام شد. زمانی که او توسط نیروهای انقلابی دستگیر می‌شد، تلاش می‌كرد که نقشه‌ها را بسوزاند. جعفریان به کسانی که او را دستگیر کرده بودند، گفت: «این محل توسط سازمان سیا و با نظارت شاه برای استفاده‌های ضروری و لازم ساخته شده است». 4 نیروی هوایی ایران قصد تخریب این محل را داشته است؛ اما به علت مسائل پیچیده‌ی درون کشور هیچ اقدامی نسبت به این فرودگاه مخفی انجام نشد. وقتی که یک افسر ایرانی در تصمیمش مبنی بر تخریب آن پافشاری كرد، یکی از مقامات ارشد به او گفت: «آمریکایی ها باید بدانند که چنین محلی کشف شده است و بنابراین نباید به فکر استفاده از آن باشند». 5 هواپیماهای آمریکا یکی پس از دیگری در صحرای پشت بادام فرود آمدند. این درحالی بود که هشت هلی‌كوپتر برای رسیدن به مقصد، راه سختی در پیش داشتند. زمانی که آنها از دریای عمان بدون چراغ و در نور ماه گذشتند و در ایران پرواز كردند، دو تا از هلی‌كوپترها، به علت طوفان شدید شن، با نقص فنی روبه‌رو شدند . یکی از آنها به دلیل اشکالات هیدرولیکی، نتوانست بالا بماند و در صحرای بی‌کران و بی پناه نزدیک کرمان فرود آمد. یک هلی‌كوپتر دیگر، سرنشینان هلی‌كوپتر از کارافتاده را با خود برد. هلی‌كوپتر دوم به علت نقص فنی به ناو نیمیتز بازگشت (كه در نزدیکی های ساحل جنوبی ایران قرار داشت.) بالاخره شش هلی‌كوپتر به منطقه‌ی فرود نزدیک شدند. لحظه‌ها سنگین و سنگین‌تر می‌شدند. بعد از نشستن هلی‌كوپترها، یکی دیگر از هلی‌كوپترها خراب شد، باز هم سیستم هیدرولیکی، به طوری که اصلاً قادر به پرواز نبود. فرماندهان شروع به بحث كردند؛ آیا این مأموریت با 5 هلی‌كوپتر انجام داده می‌شود یا خیر؟ برای این مأموریت حداقل شش هلی‌كوپتر پیش‌بینی شده بود. زمانی که هواپیماهای آمریکا تصمیم گرفتند كه هلی‌كوپترها سوخت‌گیری كنند، رهبران و فرماندهان مأموریت نجات، در این اندیشه بودند که آیا عملیات باید متوقف شود یا خیر؟ یکی از فرماندهان حاضر که یک سرهنگ ورزیده‌ی ارتش بود، نتیجه گرفت که اگر مراحل بعدی عملیات موفقیت‌آمیز نباشد، برخی از کماندوها و گروگان‌ها مجبور می‌شوند که در ایران باقی بمانند. او پیشنهادش را به یک پست فرماندهی در خاورمیانه فرستاد. یک سرلشکر ارتش که فرمانده‌ عملیات بود ، پیغام را به مرکز فرماندهی ارتش ملی پنتاگون رسانید. تصمیم نهایی با کارتر بود که در اتاق مطالعه‌اش در کاخ سفید نشسته بود. کارتر سخنان هارولد براون را درباره‌ی وضعیت مأموریت شنید. در ساعت 50/4 بعد از ظهر به وقت واشنگتن، بعد از آنکه مأموران نجات حدود چهار ساعت، بدون آنکه کسی متوجه آنها بشود، در صحرای ایران بودند، پرزیدنت مأیوسانه، موافقت كرد که عملیات را عقیم بگذارند. اما ماجرا در اینجا ختم نشد؛ نزدیکی‌های شب (به وقت محلی) یک اتوبوس با 40 سرنشین ایرانی از جاده‌ی خرابی که درست از کنار محل فرود می‌گذشت، در حال عبور بود. هم مسافران و هم آمریکایی ها از دیدن یکدیگر یکه خوردند. «ما فکر کردیم که آنها راهزن و دزد می‌باشند. برخی از آنها فارسی صحبت می‌کردند، آنها به ما گفتند از اتوبوس پیاده شویم و دستهای‌مان را بالا آوریم». 6 با پنتاگون تماس گرفته شد تا درباره‌ی 40 سرنشین اتوبوس تصمیمی گرفته شود. به آنها گفته شد که تمام سرنشین‌های اتوبوس را درون یک هواپیمای سی ـ 130 قرار دهند و به طور موقت آنها را از ایران خارج كنند. یکی از ایرانی‌ها گفت: «آنها به ما گفتند که دوباره سوار اتوبوس شویم، یک آمریکایی اتوبوس ما را به نزدیک یک هواپیما راند. او به ما گفت پیاده شویم و سوار هواپیما گردیم.» 7 یک مقام رسمی آمریکا در واشنگتن بعداً گفت که: «آنها می‌رفتند که مسافرت طولانی خوبی را داشته باشند». 8 حساس‌ترین لحظه‌های مأموریت فرا می‌رسید، یکی از مسافران اتوبوس می‌گوید: «ما در حال سوار شدن به هواپیما بودیم که یکی از هواپیماها آتش گرفت، من نمی دانم چه شکلی، آن فقط آتش گرفت». 9 یکی از هلی‌كوپترها که از یک هواپیمای سی ـ 130 سوخت‌گیری کرده بود، بلند شد تا هلی‌كوپتر دیگری برای سوخت‌گیری آماده شود؛ اما در این لحظه خلبان هلی‌كوپتر «53D- RH » را به سرعت به طرف جلو راند به طوری که پروانه‌ی هلی‌كوپتر با هواپیما (قسمت بدنه) برخورد كرد. در یک لحظه آتش هر دوی آنها را در بر گرفت. 3 آمریکایی در هواپیما سی ـ 130 «هرکولس» کشته شدند و پنج نفر در هلی‌كوپتر هلاک گردیدند. قبل از این آتش‌بازی کامیونی به طرف جاده می‌آمد و راننده‌ی آن پس از تیراندازی به تانکرش فرار كرد. ترافیک غیرمنتظره در جاده‌ی دور افتاده، احتمال فاش شدن مأموریت، مرگ کماندوها و نیاز فوری به رساندن زخمی‌ها به بیمارستان، تصمیم بسیار دشواری را پیش رو قرار می‌داد؛ آمریکایی‌ها باید هر چه زودتر صحرا را ترک کنند. وقتی باقی نمانده بود تا بدنه‌ی درهم پیچیده‌ی هواپیما، خنک شود و آنها بتوانند اجساد را بیرون بکشند. نجات دهندگان می‌بایست در مرحله‌ی اول خود را نجات می‌دادند؛ آنها سوار هواپیماهای سی ـ 130 باقی مانده شدند و پا به فرار گذاشتند؛ اما در ساعت 21/ 6 (به وقت واشنگتن) بود که کارتر از حادثه وجزییات آن با خبر شد. در ساعت 30/7 دقیقه بعدازظهر (به وقت واشنگتن) کلمه‌ی «رسید» دریافت شد؛ یعنی تیم عملیات در خارج از ایران در حال پرواز بودند. در ساعت 2 بامداد جمعه (به وقت واشنگتن) کارتر از کارمندانش تقاضای تهیه‌ی یک کپی از اظهارات «جان ـ اف ـ کندی» درباره‌ی اشغال نافرجام خلیج خوک‌ها (درکوبا) را كرد. یکی از کسانی که در این عملیات نقش داشت، با حضور کارتر در مصاحبه‌ی مطبوعاتی، پس از عملیات نافرجام نجات، جزییاتی را فاش نمود؛ اما هارولد براون سری‌تر برخورد كرد و کمتر اطلاعات داد. هلی‌كوپترها مأموریت داشتند که کماندوها را به اردوگاه دومی (بعد از سوخت‌گیری) ـ در مخفی‌گاه کوهستانی در خارج از تهران ـ منتقل سازند؛ زیرا چنین محلی از ردگیری رادارها و نیروهای دفاعی ایران در امان بود و جای مناسبی به نظر می‌رسید. بعضی افراد نجات به وسیله‌ی کامیون‌ها به محوطه‌ی سفارت آورده می‌شدند. اینکه این وسایل نقلیه از کجا می‌آمدند، یک مسأله‌ی سری بود.10 در یک موقعیت مشخص شده، زمانی که هلی‌كوپترها بر فراز سفارت پدیدار می‌شدند، گروه نجات احتمالاً یا با شلیک گلوله یا با اسلحه‌های شیمیایی و به قصد ناتوان كردن مأموران محافظ وارد عمل می‌شدند. هلی‌كوپترها، گروگان‌ها و تیم، اقدام را به وعده‌گاهی که با هواپیمای سی‌ـ 130 گذاشته شده بود، منتقل می‌كردند. زمانی که هواپیماهای هرکولسِ غول پیکر هر کسی را به جای امنی منتقل می‌كرد، هلی‌كوپترها به حال خود رها می‌شدند. این طرح، برخی از افراد را که با این گونه عملیات آشنایی داشتند، راضی نكرد. آنها در این اندیشه بودند که کمک زمینی (از طریق بعضی نیروها) حتماً ضروری می‌باشد؛ این کمک یا از طریق افراد ایرانی که با ایالات متحده دوست می‌باشند یا افراد آمریکایی که پیش از این به صورت سری و مخفیانه به ایران آمده بودند، فراهم می‌شد. یک متخصص نظامی ارتش اسراییل گفت: «شما نمی‌توانید، کنترل اطراف سفارت را فقط با 90 نفر در اختیار بگیرید و نیز نمی توانید با 8 هلی‌كوپتر این مأموریت را انجام دهید». 11 یک مجله ی پر نفوذ مصری به نام «اکتبر» نوشت : «چهل ایرانی تعلیم دیده در آمریکا در این تهاجم شرکت داشتند». 12 سؤال پیچیده‌ی دوم این بود که چرا نیروهای نجات به رغم خراب شدن 3 هلی‌كوپتر، 5 هلی‌كوپتر دیگر فرستاده نشدند، در حالی که فقط چهار هلی‌كوپتر برای نجات گروگان‌ها کافی بود. جواب این سؤال این بود که احتمال می‌رفت دو هلی‌كوپتر دیگر در راه تهران خراب شوند یا از کار بیفتند. سؤال دیگر این است که چرا تعداد بیشتری هلی‌كوپتر در این عملیات شرکت داده نشدند؟ پنتاگون در این مورد جواب می‌دهد: «تعداد بیشتر هلی‌كوپترها ریسک را بیشتر می‌نمود و اینکه برخی از آنها وادار به فرود می‌شدند». 13 در این مورد پنتاگون با «شیمون پرز» ـ وزیر دفاع اسراییل ـ در خلال عملیات موفقِ انتبه (در اوگاندا) در سال 1976 مشورت كرد. شیمون پرز به تایم گفت: «در عملیاتی همانند این عملیات باید با حداقل تجهیزات مجهز شد. اگر شما تجهیزات زیاد داشته باشید، همه‌ی کارها را خراب خواهید کرد». 14 پس از حمله‌ی نافرجام آمریکا، دانشجویانی که حفاظت سفارت و گروگان‌ها را به عهده داشتند، اعلام كردند که تعداد نامشخصی از گروگان‌ها را به هشت شهر ایران فرستاده‌اند و اگر چنین حرکتی درست باشد، یک حمله‌ی نجات دوم را غیرممکن می‌ساخت. به دلیل انعکاس خبر دروغ بی‌حرمتی به بدن‌های مرده‌ی آمریکایی‌ها در تهران، کارتر در یک مصاحبه‌ی تلویزیونی به ایرانی‌ها حمله کرد و آن را یک عمل غول‌صفتانه و یک نمایش وحشتناک غیرانسانی نامید. او اضافه نمود: «این [عمل]، درست نوع مردمی را که ما با آنها طرف هستیم برای ما روشن می‌کند». 15 دیگر روزنامه‌های مشهور و معتبر جهان نیز به انعکاس این واقعه پرداختند. «لوموند» ـ ‌روزنامه‌ی پرتیراژ فرانسه‌ـ اقتدار حکومت آمریکا را زیر سؤال برد و نوشت: «درباره‌ی کارایی یک دستگاه نظامی که امنیت نیمی از جهان بدان محول شده، ولی قادر نیست حتی دو هلی‌كوپتر را در صحرا و تازه آن هم بدون دخالت دشمن در هوا نگاه دارد، چگونه فکر کنیم»؟ 16 «ساندی اکسپرس» نیز نوشت: «نمی توان تصور کرد که پیشرفته‌ترین تکنولوژی دنیا با دستگاه‌های خود ساخته اش چنین افتضاحی به بار بیاورد». 17 روزنامه‌ی «نیویورک تایمز» ضمن بررسی وقایعی که در روابط میان ایران و آمریکا در سال 1980 میلادی اتفاق افتاده بود ، سال 1980 را برای آمریکا «سال شوم» نامید. 18 پی نوشت ها: 1. طبس، مصداق بر سوره‌ی فیل، پیشین، ص 29 2. پیشین، صص 30 ـ 31 3. . پیشین، ص 32 4. همان 5. همان 6. همان، ص33 7. همان ، صص 34-33 8. همان 9. همان 10. در تحقیقاتی که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عمل آمد، معلوم شد تهیه کننده‌ی این کامیون‌ها شخصی به نام علی اسلامی از تجار بازار و از دارودسته‌ی حزب منحله‌ی خلق مسلمان بوده است. این فرد 2 ماه قبل از واقعه‌ی طبس، کامیون‌ها را که شامل 5 کامیون فورد انگلیسی و 2 وانت مزدای 1600 بوده است تهیه کرده بود و سپس به آمریکا پناهنده شده بود. 11. . همان، ص 36 12. . همان 13. . همان 14. . همان 15. . همان منبع: خبرگزاری فارس منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

شکست در طبس و سقوط حیثیت نظامی آمریکا

پرویز علمایی در13 آبان 1358 دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) سفارت آمریکا را که بعداً به «لانه جاسوسی» مشهور شد، تسخیر کردند و 66 تن از اتباع موجود در آنجا را به اسارت گرفتند. این اقدام دانشجویان، که در واقع یک عمل پیشگیرانه برای جلوگیری از توطئه سفارت آمریکا علیه انقلاب نوپای اسلامی ایران بود، ضربه محکمی بر حیثیت آمریکا وارد کرد. از این پس کاخ سفید تلاش می‌کرد که به هر شکل ممکن این معضل حیثیتی را حل کند. واشنگتن در کنار تلاش‌های دیپلماتیک، فشارهای اقتصادی و اعزام میانجی‌های گوناگون، طرح یک اقدام نظامی را نیز مدنظر قرار داد. اشغال مجدد سفارت آمریکا در تهران و برنامه‌ریزی برای نجات گروگان‌های آمریکایی از طریق یک اقدام کماندویی، از همان آغاز تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان در مرکز فعالیت‌های آمریکاییان قرار گرفت. بنابراین 90 نفر از کماندوهای زبده آمریکا به صحرای آریزونای این کشور که شبیه کویرهای مرکزی ایران است، اعزام شدند. آنها حدود شش ماه تحت آموزش‌های پیچیده و فشرده قرار گرفتند تا از پس این کار عظیم و دقیق برآیند. آمریکا نتوانست مشکل گروگانگیری را از راه‌های مسالمت‌آمیز حل کند، بنابراین از دیدگاه واشنگتن اینک نوبت به این گروه زبده نظامی رسیده بود تا با حمله به لانه جاسوسی در تهران، گروگان‌های آمریکایی را آزاد کنند. این اقدام البته در عرف بین‌المللی تجاوز آشکار نظامی به یک کشور مستقل بود. اینک بد نیست توضیح دهیم که نقشه آزادسازی گروگان‌ها چگونه طراحی شده بود و آمریکایی‌ها به چه ترتیبی می‌خواستند وارد عمل شوند و برنامه خود را اجرا کنند. طبق نقشه قرار بود در آغاز سه فروند هواپیمای «ام. سی ـ130» حامل نیروهای زبده و سه فروند هواپیمای «ای‌. سی ـ130» حامل سوخت جزیره «مصیره»در ساحل سلطان‌نشین عمان را ترک کنند و به سوی ایران به پرواز درآیند. این هواپیماها در نقطه جغرافیایی 05/33 درجه شمالی و 48/55 درجه شرقی، در محلی در کویر که نام «کویر-1» بر آن گذاشته بودند، فرود آیند و در آنجا منتظر ورود هشت فروند هلیکوپتر «آرـ اچ53. دی» بمانند. هلیکوپترها هم قرار بود پس از پرواز از عرشه ناو هواپیما بر «نیمیتز» Nimitz که در نقطه‌ای در خلیج‌فارس مستقر بود، در چهار دسته دوتایی با پرواز در مسیری متفاوت، تقریباً 30 دقیقه پس از ورود آخرین هواپیمای سی ـ130 وارد کویر شوند. هلیکوپترها به محض ورود، سوخت‌گیری و نیروی یورش را سوار می‌کردند. در صورتی که شش هلیکوپتر (این کمترین رقمی بود که به نظر طراحان، برای بلند کردن وزن تیم یورش و تجهیزات آنها لازم بود) قادر به عزیمت و پرواز به محل بعدی نمی‌شدند، مأموریت در کویر ناکام می‌ماند. هلیکوپترها پس از سوخت‌گیری و سوار کردن به اصطلاح گروه دلتا، باید رهسپار تهران می‌شدند و هواپیماها به «مصیره» بازمی‌گشتند. پس از دو ساعت و نیم تا سه ساعت، نهایتاً یک ساعت قبل از طلوع آفتاب، هلیکوپترها در مکان اختفای نیرو در محل جغرافیایی 14/35 درجه شمالی و 15/52 درجه شرقی فرود می‌آمدند. هلیکوپترها پس از پیاده کردن گروه دلتا، به محل اختفای خود در 15 مایلی شمال محل تخلیه پرواز می‌کردند و تمامی طول روز را در میان تپه‌های اطراف گرمسار پنهان می‌شدند. در محل فرود دلتا، تیم یورش با دو مأمور وزارت دفاع، که قرار بود چندین روز قبل از عملیات، وارد تهران شوند، ملاقات می‌کردند. این عملیات تقریباً 45 دقیقه طول می‌کشید. آنگاه سرگرد «اسنافی» (نام مستعار) که به عنوان افسر هوایی دلتا عمل می‌کرد به هلیکوپترهای مستقر در اطراف گرمسار که در حال آماده‌باش کامل بودند، دستور می‌داد که در شمال شهر به پرواز درآیند. با علامت او هلیکوپترها به محل لانه جاسوسی می‌آمدند و اگر اوضاع آماده بود و مانعی وجود نداشت، اولین هلیکوپتر مستقیماً به داخل سفارت می‌رفت و سپس تمامی گروگان‌های آزاد شده توسط نیروی دلتا سوار اولین هلیکوپتر می‌شدند و پزشکان دلتا آنها را معاینه می‌کردند. از اینجا به بعد دیگر کارها آسان بود! گروگان‌ها به همراه نیروی دلتا به خارج از ایران منتقل می‌شدند. البته این طرح برنامه، بر روی کاغذ بود، ولی این طرح در عمل صورت دیگری پیدا کرد و پیش‌بینی‌ها درست از آب درنیامدند. در واقع امر، جریان چنین بود که «جیمی کارتر» رئیس‌جمهوری آمریکا در دفتر کارش، کلمه رمز «بروید» را که اعلام کننده آغاز حمله بود، صادر کرد. این دستور، البته یک روز پس از آن صادر شد که یک گروه جاسوس از صلیب سرخ بین‌المللی در ملاقات با گروگان‌ها مشخص کرد که تمامی گروگان‌ها در محل سفارت به سر می‌برند. در پی دستور کارتر، شش فروند هواپیمای سی ـ 130 و 90 تن از کماندوهای آمریکا موسوم به نیروی دلتا، غروب پنجشنبه 4 اردیبهشت 1359 از قاهره به ناو هواپیمابر «نیمیتز» در دریای عمان منتقل شدند. نیمه‌شب پنجشنبه ساعت 13 به وقت واشنگتن، هواپیماهای یاد شده و هشت فروند هلیکوپتر نفربر از عرشه ناو هواپیمابر نیمیتز برخاستند و با پرواز در ارتفاع پایین و با استفاده از نقاط کور رادار، راهی ایران شدند. پس از ورود به حریم ایران، یکی از هلیکوپترها در 120 کیلومتری راور کرمان دچار نقص شد و ناگزیر فرود آمد. سرنشینان این هلیکوپتر به هلیکوپتر دیگری منتقل شدند. پس از طی مسافتی، دستگاه هیدرولیک یک هلیکوپتر دیگر هم از کار افتاد، اما این هلیکوپتر توانست خود را به ناو هواپیمابر نیمیتز برساند. در هر صورت شش فروند هواپیمای سی ـ 130 و شش فروند هلیکوپتر در محل موردنظر واقع در صحرای طبس در تاریکی شب فرود آمدند. در حال سوخت‌گیری هلیکوپترها برای اجرای مرحله بعدی عملیات، یکی دیگر از آنها دچار نقص فنی شد. با از کار افتادن این هلیکوپتر، تمامی برنامه‌های آمریکا به هم خورد، زیرا آنها با محاسباتی که انجام داده بودند برای انجام مرحله بعدی عملیات، دست‌کم به شش فروند هلیکوپتر نیاز داشتند. موقعیت به ناو هواپیمابر نیمیتز و از آنجا به کاخ سفید گزارش و از رئیس‌جمهوری کسب تکلیف شد. کارتر دستور توقف عملیات و عقب‌نشینی نیروها را صادر کرد. در این هنگام که آمریکایی‌ها قصد بازگشت داشتند، طوفانی از شن به هوا برخاست. هواپیماها و هلیکوپترهای آمریکایی که پیش‌بینی چنین طوفانی را نکرده بودند در حال برخاستن از زمین، دچار مشکل شدند. یک هواپیما و یک فروند هلیکوپتر هم در اینجا با هم برخورد کردند و هر دو آتش گرفتند. بر اثر این حادثه، هشت تن از آمریکایی‌ها در آتش سوختند و بقیه پنج فروند هواپیمای سی ـ 130 از خاک ایران فرار کردند. «برژینسکی» مشاور سیاسی رئیس‌جمهوری آمریکا حالت جیمی کارتر را پس از صدور دستور توقف عملیات و عقب‌نشینی و آتش گرفتن هواپیما و هلیکوپترهای آمریکایی، چنین توصیف کرده‌است: «او (کارتر) بعداً سرش را میان دو دستش گرفت و به مدت چند ثانیه روی میز خم شد... شنیدن خبرها برای او بسیار ناراحت‌کننده بود. آثار درد و نگرانی در تمامی صورتش دیده می‌شد. او به اطرافیانش پرخاش می‌کرد.» با شکست تجاوز نظامی آمریکا، هیچ‌کس در ایران از عمق مسأله آگاه نشد و کسی نمی‌دانست که چگونه طی هفته‌های متوالی، ده‌ها سازمان، کارشناس و جاسوس، با استفاده از کامل‌ترین اطلاعات، چه طرح پیچیده و دقیقی را مهیا کردند و چه ترفندهای محاسبه شده‌ای به کار بردند. هیچکس نمی‌دانست که قرار بود پس از خروج گروگان‌ها از ایران، عملیات بمباران تأسیسات و مراکز اقتصادی ایران از سوی آمریکا و با استفاده از ناوگان جنگی حاضر در منطقه به اجرا گذاشته شود. بدون شک خروج سالم گروگان‌ها از ایران، روحیه قوی به آمریکایی‌ها می‌داد و آنان را مغرور و سرمست از پیروزی می‌کرد. متحدان اروپایی‌اش را به موافقت با همکاری ترغیب می‌کرد و در منطقه، ترس و ارعاب به وجود می‌آورد. در مقابل روحیه مردم انقلابی ایران هم تضعیف می‌شد. گرچه در آن هنگام کسی به دقایق سناریوی آمریکا واقف نبود، اما اجمالاً مردم ایران پی بردند که با لطف و عنایت الهی، خطر بزرگی که حیات انقلاب نوپای اسلامی را تهدید می‌کرد، دفع شده است. طرح آمریکایی‌ها برای اجرا در کشوری با شرایط عادی، ایده‌آل بود. اما برای مقابله با کشوری که در شرایط انقلابی به سر می‌برد، طرحی کاملاً ذهنی، خیال‌پردازانه، غیرعملی و مانند مشت کوفتن بر سندان بود. چندی بعد جنازه آمریکایی‌های سوخته شده، تحویل دولت آمریکا شد. دولت کارتر زیر بار انتقادات شدید، مراسم استقبال و تشییع جنازه باشکوهی برگزار کرد تا «شرافت ملی» لکه‌دار شده آمریکا را طوری بپوشاند که دیگر چیزی در پس آن دیده نشود. بی‌نتیجه ماندن دیپلماسی کارتر در حل بحران گروگانگیری، وقتی با شکست نظامی در طبس همراه شد، حیات سیاسی دولت او را چنان متزلزل کرد که وی پس از چهار سال، مجبور به ترک کاخ‌سفید شد تا ریگان جمهوریخواه جای او بنشیند. طعم شکست ماجرای طبس برای کارتر آن‌چنان تلخ بود که او بعدها، در مصاحبه با روزنامه کویتی «الابناء» چنین گفت: «دوران ریاست‌جمهوری من، بدترین دوره ریاست‌جمهوری در آمریکا بود، چه در آن زمان دولت آمریکا در واقع در دست آیت‌الله خمینی[(ره) ] در ایران به گروگان گرفته شده بود.» فرمانده عملیات نافرجام طبس نیز در کتاب خود می‌نویسد: «در تمامی طول راه بازگشت به مصیره، احساس پوچی و پژمردگی می‌کردم. یأس بر وجودم سایه افکنده بود. گریه‌ام گرفت. در این موقع نشستم و با تمامی وجودم گفتم: یا عیسی مسیح، تو می‌دانی که چه گندی بالا آمده است! ما واقعاً باعث شرمساری کشور بزرگمان شدیم. خودم را بسیار حقیر احساس می‌کردم. نمی‌خواستم صحبت کنم یا کاری انجام دهم. فقط احساس می‌کردم که دیگر آبرویی برایم باقی نمانده است.» منبع: روزنامه اطلاعات منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

بیابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهى

بیابان طبس، بهترین راوى معجزه اى است که دل تاریخ را به لرزه در آورد. تفسیر آیه « و مَکَرُوا و مَکر الله خیرُ الماکرین » را باید از کویر تفتیده طبس پرسید؛ بیابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهى شد براى گرگ هاى در کمین نشسته اى که راوى سیاه مرگ بودند. مى گویند: تاریخ، تکرار شدنى است؛ اگر چنین است، پس این سپاه ابرهه بود که دیگر بار، از حافظان کعبه حقیقت به تنگ آمد و نابود شد. همه چیز مهیا بود براى شبیخونى وحشیانه؛ براى خنجر زدن بر پیکر شقایق. اما حقیقت از جنس دیگر بود: مدعى خواست که از بیخ کند ریشه ما غافل از آن که خدا هست در اندیشه ماعجب شبى بود شامگاه چهارمین روز اردیبهشت ماه. گرگ ها آمده بودند تا همه چیز را یک نفس ببلعند، تا شاید طعم تلخ شکست، از مشتى دانشجوى پیرو خط امام را از خاطرها محو کنند؛ غافل از آن که « ید الله فوق ایدیهم «آرى! دست قدرت الهى، پاسدار موطن عاشقان بود. چه خوش بود که رهرویى از قافله عشق نیز به پاس خلوص خود، معبر وصال را در آن واقعه جست و صحراى طبس را تا معراج، بال در بال ملایک پیمود. خدا صدق وعده اش را عیان می کند. » ا ن تنصروا الله ینصرکم » اگر دین خدا را یارى کنید خدا شما را یارى میکند و این مزد جهاد مردانى است که چون دین خدا را یارى کردند ، خدا به یارى آنها برخاست .قرآن هدف از بیان سرگذشت پیشینیان را این مى داند که نتایج آنها مدارتفکر و جمعبندى قرارگیرد(فاقصص القصص لعلهم یتفکرون). لذا واقعه طبس مى تواند عظمت الهى و امدادهاى غیبى را براى مردم آشکار سازد و درس عبرتى براى آیندگان تاریخ باشد.ماجراى طبس از جمله رسواترین و مفتضحانه ترین توطئه هاى شکست امپریالیسم امریکا بر ضد انقلاب اسلامى ایران است. بدون شک ماجرایى که در طبس به وقوع پیوست و با شکست مزدوران امریکایى مواجه شد، یکى از معجزات بزرگ قرن به حساب مى آید؛ زیرا شیطان بزرگ امریکا با همه توان و با بهره گیرى از دقیقترین و پیچیده ترین امکانات نظامى و با تدارک همه جانبه و هماهنگى کلیه عوامل داخلى و خارجى به بهانه آزادى جاسوسان خود در ایران، اما در حقیقت به قصد در هم شکستن انقلاب و نابود ساختن نظام جمهورى اسلامى ایران، هجوم خود را آغاز کرد . سران کاخ سفید و مقامات پنتاگون از توفیق این عملیات کمال اطمینان را داشتند، چرا که به زعم باطل خود هیچ عامل و نیرویى را در شکست عملیات خود دخیل نمى دانستند؛ اما ازآنجا که خداوند همواره حافظ این ملت و انقلاب بوده است ، در طبس نیز امداد هاى غیبى او عینیت یافت تا بار دیگر بر طاغوتیان زمان ثابت شود که اراده الهى بر هرچیزى تعلق بگیرد، آن امر محقق خواهد شد. انگیزه ها و زمینه هاى تجاوز امریکا: ۱ـ پس از فتح لانه جاسوسى (که به تعبیر حضرت امام خمینى انقلاب دوم نام گرفت )و شکست توطئه هاى مزورانه امریکا درنفوذ و رسوخ و نهایتاً مسخ انقلاب اسلامى از درون و افشاى دستهاى خیانت بارهمساز با شیطان بزرگ و به اسارت گرفتن آنها، تهدیدات نظامى و تحریم اقتصادىاز ابتدایى ترین اقدامات جهت غلبه براین پیروزى بزرگ و شکست دادن این نصرالهى بود. همه همپالگى هاى شیطان بزرگ در این توطئه ها با امریکا همدلى و همکارى داشتند. تبلیغات در جهت این دو توطئه ابتدا بر روى مداخله نظامى تمرکز یافت و به اوج خود رسید وچون دشمن از این توطئه نتیجه اى نگرفت، به تشدید تبلیغات برمسأله تحریم اقتصادى و بسط آن در تمامى کشورهایهم پیمانش پرداخت واین به دو علت بود:اول آنکه آخرین حیله دشمن بود ، دوم انحراف اذهان و افکار عمومى از احتمال حمله نظامى، تا اینکه زمینه ذهنى مردم از مسأله منحرف و دشمن خارجى فراموش گردد و به مشکلات داخلى و مسائل اقتصادى معطوف شود. ۲ـ از اهم زمینه هایى که موجبات این هجوم را فراهم ساخت باید به شکست کوششهاى دیپلماتیک و طرحهاى امریکا جهت آزادسازى جاسوسان خود اشاره کرد . ( مأموریت افرادى چون رمزى کلارک، هانس، حبیب شطى، بنى صدر و قطب زاده) ۳ـ در خلال تلاشهاى دشمن و عوامل و ایادى امریکا، یعنى گروهکهاى چپ و راست ومنافق ، این بار نیز به بهانه حفظ سنگر دانشگاه و مخالفت با تعطیل شدن آن و تقابل با انقلاب فرهنگى، با به راه انداختن هیاهوى بسیار به جنگ و جدال و خونریزى وسنگربندى مشغول شدند و آن چنان ماهرانه جو را آماده ساختند که گویى این بخش نیز جزئى از طرح کلى تجاوز نظامى بوده است. ۴ـ آتش افروزیهاى رژیم بعث عراق در مرزهاى خود با ایران و غائله کردستان شگفتى ماجراى تجاوز وقتى روشن مى شود که بدانیم دولت تجاوزگر امریکا درخصوص چنین مأموریتى متجاوز از ۵ ماه تمام در صحراهاى آریزونا ( جایى که تقریباً شرایط کویر ایران را داراست) تعلیمات پیچیده و فشرده اى را به کماندوهاىخود داده بود و از پیچیده ترین تکنیکهاى نظامى اعم از تسلیحات نظامى و دفاعى تاصنایع مدرن هواپیمایى استفاده کرده و بودجه نامحدودى را براى این عملیات اختصاص داده بود. سازمان هواشناسى امریکا وضع جوى ایران بخصوص منطقه فرود در صحراى طبس را کاملاً مورد پیش بینى علمى قرار داده بود و به علت این که هواى آن شب مهتابى بود، ورود هر نوع هواى غیر مطلوب و وقوع طوفان بعید به نظرمى رسیده است. نکات مهم دیگرى که از مطالعه اسناد ومدارک به دست آمده و گزارشها و مقالات نوشته شده حاصل شده است به شرح زیر است: ۱ـ امریکا در واقعه طبس از آخرین امکانات نظامى و تکنیکهاى جنگى استفاده کرد،به طورى که براى یک چنین عملیاتى از طرف کنگره امریکا بودجه هنگفتى در نظرگرفته شده بود. ۲ـ بالگردهایى که براى آزادى جاسوسان امریکایى در نظر گرفته شده بودند ، طبق ارزیابى متخصصان امریکایى از بهترین نوع هلى کوپترها و از آخرین مدل آنهابود. بنابراین، مسأله از کار افتادن آنها در جریان عملیات، کاملاً دور از انتظار بوده است. ۳ـ شبى که عملیات نجات درآن به وقوع پیوست مهتابى بود ومعمولاً دراین شبها ازطوفان و بادهاى تند خبرى نیست ، علاوه بر این ، بر اساس پیش بینى هاى علمى اداره هواشناسى امریکا، در شب عملیات، هواى کویر طوفانى نبوده است!! ۴ـ بر اساس ارزیابى کارشناسان ، احتمال پیروزى این طرح از نود درصد به بالاپیش بینى شده بود. ۵ـ تهیه کننده وسایل نقلیه اى که مى باید امریکایى ها را از اطراف تهران به لانه جاسوسى جابجا کند، یک مزدور خود فروخته به نام على اسلامى وابسته به حزب منحله خلق مسلمان بوده است. ۶ـ کشورهاى مصر ،عربستان سعودى، ترکیه ، عمان و پاکستان در این عملیات امکانات خود را در اختیار امریکا قرار داده بودند. ۷ـ با توجه به حساسیت شوروى سابق درباره تحرکات امریکایى ها و زیر نظرداشتن دائم آنها، بدون شک این عملیات با توافق و هماهنگى شوروى سابق انجام شده بود. ۸ـ جهت فرود اضطرارى بالگردها و هواپیماهاى ۱۳۰ ـ C ، ۱۴ منطقه در تهران و حوالى آن در نظر گرفته شده بود. ۹ـ در شب حادثه طبس، چراغهاى ورزشگاه شهید شیرودى روشن بوده است. ۱۰ـ على اسلامى تهیه کننده اصلى کامیون ها براى حمل آمریکایى ها به تهران، قبل ازاشغال لانه جاسوسى در خصوص به راه اندازى تظاهرات علیه امام (ره) وانقلاب اسلامى با سفارت امریکا همکارى نزدیک داشته است. ۱۱ـ مزدوران رژیم صهیونیستى در جریان طراحى حمله به طبس نقش بسیار فعالى داشته اند؛ به طورى که از تجربیات طراحان نقشه حمله به فرودگاه “انتبه” در اوگاندااز جمله “شیمون پرز″، استفاده فراوانى شده بود. به هر حال انچه در طبس واقع شد، بدون شک مصداقى دیگر بر سوره فیل بود و۵ اردیبهشت۱۳۵۹ عام الفیل دیگر و “کارتر” نیز مظهر نظام سلطه جهانى، ابرهه اى دیگر، و عنایت و لطف و مرحمت خداوندى بر مؤمنان گسترده . آنچه گذشت نه تنها یک واقعه ساده و زودگذر و فراموش شدنى نبود، بلکه تمثیلى و ذکرى است همیشگى و ماندنى براى کسانى که با چشم دل خویش جز آنچه هست مى بینند و تذکار دیگرى است بر اثبات قدرت فائقه و تامه الهى و بر وهن و سستى کید و مکر دشمنان خدا. منبع: تبیان منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

دکتر رضا سیف اللهی : حادثه طبس دو شكست براي آمريكا به همراه داشت

عملیات طبس، یک عملیات حساب شده، برنامه ریزی شده و دقیق بود و برای آن آمریکا از نیروهای نظامی «دلتا» که زبده ترین نیروهای ارتش آمریکا به شمار می آمدند، استفاده کرد. فرماندهان ارتش امريكا حتی در بین نیروهای دلتا، 97 نفر از زبده ترین آنها را که در عملیات گوناگون مانند جنگ ویتنام موفق بودند، برگزیده بود . دکتر رضا سیف اللهی، معاون دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام که در برنامه «صبح به خیر ایران» شبکه اول سیما شرکت کرده بود، در مصاحبه اي با اشاره به سالروز رخداد طبس گفت: بنده که در اقدام انقلابی دانشجویان پیرو خط امام (ره) در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا حضور داشتم، حادثه و شکست آمریکا در طبس را از زبان خبرنگاران خارجی شنیدیم. نخستین فرمانده نیروی انتظامی ادامه داد: در لانه جاسوسی، آمریکا همراه دیگر دوستان و دانشجویان حضور داشتیم که صبح روز حادثه، خبرنگاران خارجی به لانه جاسوسی مراجعه کردند و با پرسش های خود، تحلیل ما را درباره آن حادثه و شکست آمریکا جویا می شدند که از پرسش های آنها دریافتیم آمریکا برای آزادسازی گروگان های خود در ایران، اقدام نظامی کرده و با شکست جدی روبه رو شده است. سیف اللهی در ادامه به دشمنی های آمریکا علیه مردم کشورمان اشاره کرد و با بیان اینکه هیأت حاکمه وقت آمریکا، به رغم اختلاف شدید و مستأصل بودن ، بالاخره به شاه مخلوع ایران پناه داد، گفت: شاه ملعون ایران با کودتای مشترک آمریکا و انگلیس در ایران روی کار آمد و در مدت حکومت خود، نوکری آنها را کرد؛ اما آنها پس از فرار شاه از ایران، بر اثر اختلاف درونی و ترس از افکار عمومی ایران، وی و خاندانش را آواره کشورها کردند که در خاطرات همسر شاه در کتاب منتشره آمده است. وی ادامه داد: به هر حال، آمریکا مجبور شد به بهانه مریضی شاه، وی را پناه دهد، در حالی که بیماری شاه، مربوط به آن زمان نبود، بلکه وی از پیش بیمار بود، ولی آمریکا نمی توانست آشکارا این کار را بکند و غافل از اینکه موضوع پناه دادن به شاه دست نشانده خود، پنهان نمی ماند، وی را در بیمارستانی بستری کرد و چند ساعت بعد هم در اعلامیه آن را اعلام کرد. سیف اللهی به استیصال آمریکا در پناه دادن به شاه اشاره کرد و گفت: هیأت حاکمه وقت آمریکا، از غلیان و شدت گرفتن احساسات ضدآمریکایی مردم ایران به شدت ترس داشت، برای همین، تا مجبور نشد ، به شاه پناه نداد و آن هم به بهانه مریضی و درمان شاه انجام گرفت. این کارشناس مسایل استراتژیک گفت: آمریکا چند ساعت پس از شکست نظامی در عملیات طبس، اطلاعیه‌ای صادر کرد و شکست در آن را پذیرفت و آشکارا اعلام کرد که این عملیات برای آزادسازی گروگان هایش در ایران انجام گرفته است. وی تصریح کرد: عملیات طبس، یک عملیات حساب شده، برنامه ریزی شده و دقیق بود و برای آن آمریکا از نیروهای نظامی «دلتا» که زبده ترین نیروهای ارتش آمریکا به شمار می آمدند، استفاده کرد. حتی در بین نیروهای دلتا، 97 نفر از زبده ترین آنها را که در عملیات گوناگون مانند جنگ ویتنام موفق بودند، بر گزید. سيف اللهي ادامه داد: عملیات طبس بسیار طراحی قوی داشت و قرار بوده نیروها به پایگاهی در مصر منتقل شوند که انورسادات نیز قول مساعد و هر گونه همکاری با آمریکا را داده بود . قرار بود هواپيماها از مصر به پایگاه نظامی آمریکا در کشور عمان منتقل و از آنجا با شش فروند C130 و هشت بالگرد رهسپار طبس شوند. این هواپیماها و بالگردها همه تجهیزات مورد نیاز این عملیات را داشته اند. وی در تشریح عملیات طبس ادامه داد: این تعداد هواپیما و بالگردها از مرز چابهار و از ارتفاع پایین که در دید رادارهای ایران نباشد، وارد کشورمان شده و می خواسته اند، در فرودگاه طبس که از پیش توسط خود آمریکایی ها برای استفاده این گونه موارد ساخته شده بود و آنها به همه ویژگی های آن آگاه بوده اند، فرود بیایند، ولی دو فروند بالگرد آنها دچار نقص فنی شده به ناو هواپیمابر آمریکا در دریای عمان بازمی گردد. بقيه هواپیما و بالگردها هم با 45 دقیقه دیرکرد در طبس بر زمین می نشینند. نخستین شوک وارده به آمریکا در این عملیات نظامی، خراب شدن دو فروند بالگرد و دومین شوک، دیرکرد در رسیدن به منطقه طبس است. قرار بوده این عملیات، پنهانی انجام گیرد که در غیر این صورت، ایران برخورد قاطعی با آن می کرد. آگاه شدن ایران از این عملیات نظامی، شوک سوم به نیروی عملیاتی آمریکا بود . سیف اللهی افزود: آمادگی لازم در نیروهای نفوذی آمریکا در ایران وجود داشته است تا به محض لزوم، وارد کار شده و همکاری لازم را انجام دهند. قرار بود بالگردها پیرامون لانه جاسوسی آمریکا در تهران فرود بیایند و با همکاری نیروهای یاد شده در تهران، به محل نگهداری گروگان ها که همان لانه جاسوسی بود، حمله ور شده، آنها را به همراه چند تن از دانشجویان تسخیر کننده با خود به ورزشگاه شیرودی ـ که محل استقرار بالگردها بوده ـ ببرند و از آنجا به فرودگاه علی آباد قم منتقل شده و از آنجا با هواپیماهای C130 از ایران خارج شوند. این عملیات بسیار دقیق و برنامه ریزی شده بوده و حتی مسیر ورود با مسیر خروج تفاوت داشت. آمریکا تا آن هنگام با شکست روبه رو نشده بود، ولی این بار با نمايان شدن قدرت اعتقادی و ایمانی ملت ایران با شكست روبه رو شد. وی گفت: هواپیمایی که قرار بوده نقش اصلی عملیات را به انجام برساند، در حین سوخت گیری با یک فروند هواپیما دچار توفان شن در طبس شده و آتش می گیرد. می توان گفت با این حادثه، طومار عملیات درهم می پیچد و عملیات شکست خورده اعلام می شود و بقیه افراد با دستپاچگی با یک فروند C130 خاک ایران را ترک می کنند و شمار بسیاری سند و مدرک بر جای می ماند که مورد بمباران نیروهای نظامی داخلی قرار گرفته و در آتش می سوزند. سیف اللهی گفت: این عملیات دو شکست سیاسی و نظامی برای آمریکا داشت. شکست نظامی را متحمل می شود زیرا در حیاتی ترین عملیات آزادسازی گروگان های آمریکایی موفق نمی شود . شکست دیگر این بود که مردم و هیأت حاکمه آمریکا گمان می کردند، با این اقدامات آمریکا، ایران گروگان ها را اعدام خواهد کرد، ولی بر پایه آموزه های دینی ما، گروگان معنای خاص و حقوق خاص خود را دارد و با شکست ابهت ابرقدرتی آمریکا، ایران در یک معاهده، گروگان ها را آزاد می کند. سیف اللهی در ادامه گفت: اگر امروز ایران به رغم صدور قطعنامه آمریکایی، توانسته است بایستد و از آن گذر کند، به دلیل همان شکست و روی آوری آمریکا به تحریم های نظامی، اقتصادی، سیاسی و... است که ایران را قدرتمند و آزموده ساخت و امروز با توجه به تجربیات خود، توانسته قطعنامه ها را پشت سر بگذارد. از سوی دیگر، آمریکا پس از شکست در طبس، امید خود برای بازگشت به ایران و یا نفوذ در ایران را برای همیشه از دست داد. منبع: تابناک منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

شکست در ریگزارها

پنجم اردیبهشت ۵۹ در تاریخ معاصر نه تنها به عنوان روز “شکست عملیات دلتا” بلکه به عنوان قطع پنجه عقاب و در هم شکستن هیمنه نظامى آمریکا پس از فروریختن ابهت جهانى این کشور در حمله دانشجویان مسلمان خط امام به لانه جاسوسى آمریکا بود. آمریکا پس از تسخیر سفارتش در تهران توسط دانشجویان مسلمان خط امام و به گروگان گرفته شدن جاسوسانى که در لباس دیپلمات مشغول توطئه و سازماندهى کودتا علیه انقلاب نوپاى اسلامى ایران بودند، نه تنها به بدترین شکل تحقیر شد بلکه اسناد دخالت‏هایش در ایران پنبه دیپلماسى آمریکایى را در سراسر جهان زد. بى شک بیابان طبس، بهترین راوى معجزه‏اى است که دل تاریخ را به لرزه در آورد. تفسیر آیه “و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین” را باید از کویر تفتیده طبس پرسید. بیابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهى شد براى گرگ‏هاى در کمین نشسته‏اى که راوى سیاه مرگ بودند. از بحث‏هاى مهم قرآنى که به جنبه‏هاى ویژه‏اى از نصرت الهى اشاره دارد، امدادهاى غیبى است. اصولاً از نظر جهان بینى اسلامى، هستى و واقعیت‏هاى زندگى به مسایل مادى و طبیعى محدود نمى گردد، بلکه هستى به دو عالم غیب و شهود یا نهان و آشکار تقسیم مى‏شود. برخلاف آن که عالم طبیعت به وسیله زمان و مکان، حدودى پیدا مى‏کند و به قوه و استعداد، حرکت و تکامل بستگى دارد، عالم غیب منحصر به این ابعاد و محدودیت‏ها نمى باشد و از واقعیتى مطلق منشامى‏گیرد. البته باید این حقیقت را هم دانست که تمامى موجودات به حمایت و امداد غیبى نیاز دارند و تدبیر امور جهان هستى در عالم غیب صورت مى‏گیرد. در زندگى بشرى به یک سلسله مددهاى غیبى برمى‏خوریم که موید لطف و عنایت الهى به یک اجتماع یا فرد خاصى است. بدیهى است که این حمایت‏هاى غیبى، گزاف و بدون قید و شرط و خارج از سنت الهى نمى باشد، بلکه بر اساس شایستگى ها، لیاقت‏ها و فراهم بودن شرایط ویژه، آدمى مشمول الطاف مخفى پروردگار خویش قرار گرفته و خداوند او را در گرفتارى‏ها، ظلمت‏ها و شداید مدد مى‏نماید: “والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا” اگر به حوادث و جریان‏هاى انقلاب اسلامى نیک نظر افکنیم و با ژرف اندیشى مسایل آن را بازخوانى نماییم، به وضوح مشاهده مى‏کنیم که الطاف الهى، توطئه هایى را نابود کرده که هر کدام از آنها به تنهایى قادر بوده اند یک نظام اجتماعى و سیاسى را از بین ببرند؛ مثلاً موضوع نزاع داخلى و شورش ناحیه‏اى که در اوایل پیروزى انقلاب اسلامى از گوشه و کنار سرزمین اسلامى ایران شعله‏ور گردید، گاه از کردستان و در مواقعى از ترکمن صحرا، خوزستان، بلوچستان و آذربایجان سر بر مى‏آورد که اگر پشتیبانى خداوند از امت بپا خاسته ایران به رهبرى امام خمینى نبود، تضعیف و تحلیل نهضت اسلامى را به دنبال مى‏آورد. جریان‏هاى گوناگون فکرى ، حزبى و قومى به بهانه‏هاى ملى‏گرایى، حمایت از مردم، جانبدارى از محرومان و ادعاى دموکراسى و آزادى که از سوى ابرقدرت‏هاى شرقى و غربى تغذیه فکرى و ارائه مى‏شدند، در پى آن بودند و هستند که مسیر اصیل اسلام ناب محمدى(ص) را که ستون‏هاى اصلى انقلاب اسلامى بر آن استوار گردیده، مخدوش یا منحرف کرده و به سوى ابرقدرت‏ها بکشانند و شعار قرآنى انقلاب را که نه شرقى و نه غربى بوده از تاب و توان بیندازند که با حمایت الهى نقشه‏هاى مزبور نقش بر آب گردید. مصداقى بر سوره فیل آنچه در طبس گذشت با تمامى زوایاى حرکت و انجام، مصداقى دیگر بر سوره فیل بود و پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹ “یوم الفیل” دیگر و کارتر، مظهر استکبار جهانى و ابرهه‏اى دیگر. بدین گونه عنایت، لطف و رحمت الهى بر مومنین گسترانیده شد.آنچه در این ماجرا گذشت نه یک واقعه‏اى ساده و زودگذر و فراموش شونده بود، آن چنان که عوامل نفاق داخلى کوشیدند تا خاموشش گذارند، بلکه تمثیل و تذکرى است ماندگار براى کسانى که با چشمان و دلهاى خویش جز آنچه هست هم مشاهده کرده و مى‏شنوند و اعتقاد دارند که تذکر دیگرى بود بر اثبات قدرت لایزال خداوندى و سستى عزم دشمنان خدا. آن شب هنگامى که مردم ایران در خواب به سر مى‏بردند، چندین هواپیما و بالگرد آمریکایى با آرم ارتش ایران، حمل نفرات و تجهیزات جنگى قصد داشتند در اطراف تهران بر زمین نشسته و چندین نقطه حساس و حیاتى را نابود کنند. راستى اگر خداوند تبارک و تعالى به انقلاب اسلامى، رهبر و مردم ایران عنایت ویژه‏اى نداشت، این تهاجم وسیع که از ماه‏ها قبل تدارک دیده شده و به میزان قابل توجهى براى آن نیرو و وقت صرف شده بود، به این سادگى و با توفانى از شن خنثى نمى‏گردید. به راستى اگر آن دانه‏هاى کوچک شن جلوى دید خلبان هواپیما را نمى‏گرفت و آن برخورد و آتش سوزى به وجود نمى آمد، چه کسى توانایى آن را داشت که از اجراى این نقشه شوم و گسترده جلوگیرى کند؟ چنین بود که شن‏هاى کوچک بیابان بر نشانه‏هاى بزرگ قدرت مادى مستکبران فائق آمد و مسلمانان مشاهده کردند که خداوند با هواپیماهاى غول پیکر جنایت کاران چه کرد و چگونه کیدشان را تباه نمود و مزدورانشان را روسیاه ساخت. اگر استکبار جهانى در مقابل نظام اسلامى ایران ایستاده و با هزاران نیرنگ با انقلاب اسلامى مبارزه مى‏کند بى جهت نیست، زیرا هرگز بدینسان تحقیر نگردید و به این اندازه طبل رسوائیش نواخته نشده بود. آمریکا چنین در سر مى‏پرورانید که کسى را یاراى رویارویى با او نمى‏باشد، ولى با پیروزى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى این بت موهوم، شکسته شد، به ویژه پس از منهدم گردیدن آمریکا در جریان حمله چتربازانش به ایران آن چنان ضربه‏اى خورد که به قول جیمى کارتر: “هنوز هر شب کابوس شکست طبس را مشاهده مى‏کنم”. شرح توطئه نافرجام در شامگاه چهارم اردیبهشت ۱۳۵۹ ه.ش هفت فروند هواپیماى غول پیکر نظامى سى ۱۳۰ و هشت فروند بالگرد نظامى مجهز آمریکایى مرزهاى هوایى نظامى جنوبى ایران را بدون کوچک‏ترین مقاومتى پشت سر گذاشته و وارد حریم هوایى جمهورى اسلامى ایران مى‏گردند. یکى از پاسگاه‏هاى مرزى عبور آنها را گزارش مى‏دهد، اما به دلایلى نامعلوم به آن گزارش ترتیب اثر داده نمى‏شود. هواپیماها و بالگردها پس از طى مسافتى بیش از هزار کیلومتر در حریم هوایى ایران بدون برخورد با هیچ‏گونه مانعى جهت سوخت‏گیرى و احتمالاً براى هماهنگى شروع عملیات در یک فرودگاه متروکه، که در جنگ جهانى دوم در نزدیک رباط خان طبس توسط قواى متفقین ساخته شده بود فرود مى‏آیند. توطئه گران مجهز به تمامى تجهیزات نظامى و حتى تانک، موتور سیکلت‏هاى پرقدرت سریع و سنگین (تریل) اتومبیل جیپ و سلاح‏هاى مختلف بودند. زمان فرود اندکى قبل از نیمه شب چهارم اردیبهشت بود. یک اتوبوس مسافربرى از کوره راه نزدیک عبور مى‏کند. با پنتاگون تماس گرفته شد که چه تصمیمى در مورد چهل سرنشین اتوبوس بگیرند، دستور داده شد که تمامى مسافران را بازداشت نموده و درون یک هواپیماى سى ۱۳۰ قرار داده و به طور موقت آنان را از ایران خارج سازند. یکى از ایرانیان گفت: آنها به ما گفتند که دوباره بر اتوبوس سوار مى‏شویم، یک آمریکایى اتوبوس ما را به نزدیک هواپیمایى راند. او به ما گفت: پیاده شویم و سوار هواپیما گردیم. حساس ترین لحظات ماموریت فرارسید. یکى از مسافران ایرانى گفت: ما در حال سوار شدن به داخل هواپیما بودیم که ناگهان مشاهده کردیم یکى از هواپیماها آتش گرفت. حقیقت مطلب این بود که یکى از هلیکوپترها در زمین از هواپیماى سى ۱۳۰ سوخت‏گیرى کرده بود، از زمین بلند شد تا هلیکوپتر دیگرى جهت سوخت گیرى آماده شود، اما در این لحظه خلبان، بالگرد RH-S3Dرا به سرعت به سوى جلو راند. در این لحظه پروانه آن با بدنه هواپیما برخورد نمود و در همان موقع هر دو آتش گرفتند و هشت آمریکایى هلاک گردیدند. هم چنین قبل از آتش سوزى یک کامیون به طرف جاده مى‏آمد که راننده‏اش پس از تیراندازى به سوى تانکر متوارى شد. ترافیک غیر منتظره در جاده‏اى کویرى و احتمال فاش شدن ماموریت، مرگ کماندوها و احتیاج فورى به رسانیدن زخمى‏ها به بیمارستان، یک تصمیم بسیار دشوار را پیش مى‏کشید که آمریکایى‏ها باید هر چه زودتر صحرا را ترک کنند. زمانى باقى نمانده بود تا بدنه هواپیما خنک شود و آنها اجساد را بیرون بکشند. در عوض، نجات دهندگان باید در مرحله اول خود را از این وضع مى‏رهانیدند. پس به سوى هواپیماى سى ۱۳۰ رفتند و سوار آن شدند و پا به فرار گذاشتند. یکى از کسانى که در این ماموریت نقش داشت، با حضور جیمى کارتر در مصاحبه مطبوعاتى پس از عملیات نافرجام نجات، جزئیات چندى از این ماموریت را فاش نمود، اما وزیر دفاع آمریکا هارولد براون سرى تر برخورد مى‏نمود و کم‏تر اطلاعات مى‏داد. حضور کارتر در یک مصاحبه مطبوعاتى، آن هم درست چند ساعت پس از فرار آمریکایى‏ها از خاک ایران با چشمانى سرخ و ورم کرده حاکى از بى‏خوابى، خشم، ترس و ناامیدى نشان دهنده این موضوع بود که مى‏خواست به عوامل خود در درون ایران بفهماند که عملیات عقیم مانده و آنان را از ادامه برنامه بازدارد. نکته دیگر این که پس از آن از سوى “کارتر” و “هارولد براون” اعلام گردید که اسناد طبقه بندى شده و سرى در صحنه عملیات باقى مانده، بالگردها مورد حمله واقع شده و همراه با اسناد باقى مانده نابود گردیدند. بالگردها ماموریت داشتند تا کماندوها را به یک اردوگاه دومى بعد از سوخت‏گیرى در محلى که مخفى گاه کوهستانى نام داشت و خارج از تهران بود منتقل سازند تا از ردگیرى رادارها و نیروهاى دفاعى ایران در امان باشند. برخى از افراد نجات توسط کامیون هایى به محوطه سفارت آمریکا در ایران (لانه جاسوسى) آورده مى‏شدند؛ هرچند که این وسائل نقلیه از کجا مى‏آمدند؟ مسئله‏اى سرى بود. درست در زمانى که بالگردها بر فراز لانه جاسوسى پدیدار مى‏شدند، ماموران نجات قصد ناتوان نمودن ماموران محافظ را داشتند، سپس گروگان‏ها و تیم مهاجم را به وعده گاهى که مشخص شده بود با هواپیما منتقل مى‏نمودند. روز جمعه پنجم اردیبهشت ۱۳۵۹ حدود ساعت ۱۲و نیم ظهر از تهران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یزد خبرى مبنى بر وجود چند هواپیما و هلیکوپتر آمریکایى در فرودگاه متروکه حوالى طبس که مسافرین اتوبوسى را به گروگان گرفته اند، گزارش شد. در ساعت ۳ بعد از ظهر همان روز ازمرکز سپاه یزد پنج نفر به سرپرستى محمد منتظر قائم (فرمانده سپاه این ناحیه) عازم محل حادثه شدند، در حوالى محل حادثه آنان با تعدادى از پاسداران کمیته برخورد نمودند، عده‏اى از افراد ژاندارمرى نیز در منطقه حضور داشتند، اما هیچ یک به محل هواپیما و هلیکوپتر نزدیک نشده بودند، زیرا در همان هنگام چند فانتوم در ارتفاع زیاد در حال پرواز بر فراز منطقه بودند. افراد ژاندارمرى منطقه به پاسداران اعزامى مى‏گویند: منطقه ناامن است و باید با مرکز تماس بگیرند. اگر فانتوم‏ها ایرانى هستند مشخص شود و مطلع گردند که منطقه را بمباران نکنند، زیرا نیروهاى ایرانى در آن جا هستند. اگرچه افراد ژاندارمرى محل را ترک نمودند، ولى پاسداران به بالگردها نزدیک شدند. در یک سوى جاده دو فروند و در سوى دیگر چهار فروند بالگرد قرار داشت که یکى از آنها در حال سوختن بود. از میان افراد اعزامى شهید محمد منتظر قائم و یک نفر دیگر به محل نزدیک تر شدندو مراقب مین گذارى احتمالى بودند تا به خودرو جیپ باقى مانده که حامل مقدارى اسلحه و مهمات بود رسیدند، آن را روشن نمودند و به کنار جاده آوردند، سپس به چند موتورسیکلت تریل که روى کیلومتر شمار آن کاملاً استتار شده بود رسیدند، در این بین متوجه توفان شنى که به آنها نزدیک مى‏شد گردیدند، از اولین بالگرد که گذشتند به وسایلى چون لباس و ماسک برخورد کرده و آنها را به کنار جاده انتقال دادند. سپس شهید محمد منتظر قائم و یکى از پاسداران با احتیاط داخل یکى از بالگرد شدند که داخل آن یک تیربار کالیبر ۵۰ سوار شده و روى سه پایه نوار فشنگ به آن وصل شده و کاملاً آماده شلیک بود. در گوشه دیگر حدود ۱۰ کیسه حاوى قطعات کالیبر ۵۰ سوار شده، چند جعبه فشنگ کالیبر ۵۰ تعدادى کیف مخصوص بى سیم صحرایى که پر از مواد منفجره آماده انفجار بود و یک کلاسور محتوى چند ورقه درجه بندى شده یافتند. هر کدام از آنها با مقدارى وسایل و اسلحه نیروى دریایى امریکا از بالگرد خارج شدند. در این هنگام توفان شن تمام شد و هوا کاملا صاف گردید. ناگهان سه یا چهار فانتوم از روى بالگردها عبور کردند، چرخى زده و به سوى آنها بازگشتند و با کالیبر ۵۰ به سمت بالگردى که دستگاه رادارى در آن روشن بود شلیک کردند. در یک لحظه آن بالگرد منهدم شد و از بین رفت. فانتوم‏ها که دور شدند دو پاسدار به سرعت حدود صد متر از آنها فاصله گرفتند و روى زمین دراز کشیدند، اما فانتوم‏ها همچنان در حال پرواز بودند و به سوى دو پاسدار و دیگر نیروهاى اعزامى از سپاه یزد که داخل جیپ کنار جاده بودند، تیراندازى مى‏نمودند. سرانجام در اثر انفجار یک راکت، محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامى یزد به شهادت رسید و دو تن دیگر زخمى گردیدند که به طبس انتقال یافتند. پیکر مطهر شهید منتظر قائم شب هنگام بر شن‏هاى کویر آمیخته با خون خویش باقى ماند و صبح گاهان براى بردن اولین شهید حمله نظامى مستقیم آمریکا به ایران، به سوى کویر آمدند و این در حالى بود که یک دستش قطع شده و پاره‏هاى آهن راکت در قلبش فرو نشسته و به دیدار حق شتافته بود. اهداف و مقاصد این تهاجم ناکام از سوى تمامى خبرگزارى‏هاى جهان مخابره گردید که نیروهاى کماندویى آمریکایى با تجهیزات کامل نظامى براى نجات گروگان‏هاى لانه جاسوسى به سوى تهران رهسپار شدند، ولى به دلیل اشکال در برنامه، در کویر ایران متوقف شده و افراد باقى مانده فرار کرده‏اند اما در پس این حرکت چه قضایایى نهفته بود و آنها مى‏خواستند چه نقشه‏اى را عملى سازند؟ ساده اندیشى است اگر تصور کنیم که آنان صرفاً براى نجات ۵۲ گروگان آن همه بالگرد و هواپیما و سلاح و مهمات را به ایران انتقال داده بودند. آنان مى‏خواستند مراکز مهمى چون منزل امام خمینى، مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، مدرسه فیضیه، مقر ریاست جمهورى ، نخست وزیرى ، ستاد کمیته مرکزى ، انبارهاى مهمات ارتش را بمباران کنند. هم چنین شخصیت‏هاى مهم مملکتى را از بین برده ویک حکومت سوسیال دموکرات به سبک آمریکایى و به ریاست شاهپور بختیار به روى کار آورند. آنچه امام خمینى پس از شکست حمله نظامى آمریکا بیان فرمود، هم جواب این هدف واقعى آمریکا و هم پاسخى براى مطالب ادعایى مبنى بر نجات گروگان هاست: “کارتر گمان مى‏کند با دست زدن به این مانورهاى احمقانه، مى‏تواند ملت ایران را که براى آزادى و استقلال خویش و براى اسلام عزیز از هیچ فداکارى روگردان نیستند، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند، کارتر باز احساس کرده با چه ملتى روبه روست و با چه مکتبى بازى مى‏کند. ملت ما ملت خون و مکتب ما جهاد است. کارتر باید بداند که اگر این گروه به مرکز جاسوسى آمریکا در تهران حمله کرده بودند اکنون هیچ یک از آنها و از پنجاه نفر جاسوس محبوس در لانه جاسوسى چیزى نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. کارتر باید بداند که حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمین جهان در این امر بى‏تفاوت نیستند.” از آنجا که هدف آمریکا نابودى انقلاب را به همراه داشت، نیروهاى انقلاب و به ویژه امت مومن و مسلمان که به پیروى از رهبر خویش معابر و خیابان‏ها را از فریاد “مرگ بر آمریکا” پر کرده بودند، بغض خود را علیه آمریکا افزودند. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام که در آن زمان به درستى نمادى از مبارزات ضد استکبارى امت ایران شناخته مى‏شدند و قبل از آن بارها مورد تخطئه مخالفین اشغال لانه جاسوسى قرار گرفته بودند بار دیگر در سطح جامعه اسلامى و انقلابى مطرح شدند و همین امر به شدت گرفتن جو ضدامپریالیستى موجود در ایران فزونى داد. دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، گروگان ها را به محل‏هاى متعدد در سراسر ایران انتقال داده و شور ضد آمریکایى را به تمامى نقاط کشور سرایت دادند. به این ترتیب سیاست هاى آمریکا در ایران به سختى شکست خورد. از سوى دیگر این عملیات آمریکا موجب منسجم تر شدن صفوف امت انقلابى و مسلمان ایران علیه استکبار گردید و یک بار دیگر خشم فزاینده ملت ایران علیه استکبار افزایش یافت. از جهت دیگر آمریکا براى تبلیغات رنگارنگ خود هیچ محملى نیافت و این از بزرگ ترین خسارت‏هایى بود که این حمله نظامى نصیب آمریکا کرد. از جانب دیگر آمریکا با دست زدن به این توطئه نافرجام، خود را بیش از گذشته در ایران اسلامى به عنوان استعمارگرى خونخوار و کینه توز مطرح کرد. هم چنین گروهک‏هاى مخالف جمهورى اسلامى که تا آن زمان خود را ضد امپریالیست مى‏خواندند و مقابله و مبارزه جمهورى اسلامى با آمریکا را یک حرکت ظاهرى معرفى مى‏کردند، بر اثر یورش نافرجام مذکور، تمامى رشته‏هاى خود را پنبه یافتند و تمامى تحلیل‏ها و تفسیرهاى خود را مبنى بر این که ضد آمریکایى بودن ایران یک نمایش است بر باد رفته دیدند. از این رو به یک ورشکستگى سیاسى تمام و بى آبرویى مفرط دچار شدند. ستون پنجم نیز افشا گردید و اقدامات هم زمان گروهک‏ها و نیز موضع‏گیرى‏هاى آنان پس از شکست طبس ماهیت آمریکایى آنان را آشکارتر ساخت. شکست عملیات در صحراى طبس براى دولتمردان آمریکایى به طور اخص و مردم جهان به طور اعم بسیار شگفت آور و غیر منتظره و برخلاف مسایل علمى و تکنیکى جلوه گر شد، زیرا دولت تجاوزگر آمریکا: ۱ـ در خصوص چنین ماموریتى متجاوز از پنج ماه تمام در صحراى آریزونا جایى که تقریباً داراى شرایط کویر ایران است تعلیمات پیچیده و فشرده‏اى را به کماندوهاى مخصوص خویش داده بود. ۲ ـ از پیچیده ترین تعلیمات و تکنیک‏هاى نظامى، اعم از تسلیحات دفاعى تا صنایع مدرن استفاده گردیده بود، زیرا بالگردهاى RH-S3D سیکورسکى از بهترین نوع هلیکوپترهاى مخصوص عملیات نجات در نظر گرفته شده بودند و قبلاً کارآیى بسیار خوب و درخشانى از خود نشان داده بودند. ۳ـ براساس گفته‏هاى مقامات رسمى پنتاگون، بودجه هنگفتى جهت این عملیات در نظر گرفته بودند. ۴ ـ تمامى گروه‏ها و احتمالاً کسانى که در عملیات نجات موفقیت‏آمیز شرکت داشتند نقش موثرى در هماهنگى و سازماندهى این طرح عهده‏دار بودند. ۵ ـ به کمک سازمان هواشناسى آمریکا وضع جوى ایران به خصوص منطقه فرود در صحراى طبس کاملاً مورد پیش بینى علمى واقع شده بود. به علت این که آن شب، مهتابى بود و احتمال وقوع طوفان معمولاً در این مواقع بعید به نظر مى‏رسید، ورود هر نوع جبهه هواى غیر مطلوب شگفت‏آور است. این جاست که فرمایش قرآن کریم دقیقاً تحقق عینى پیدا مى‏کند، آن جا که خداوند مى‏فرماید: “لا یزال الذین کفروا تصیبهم بما صنعوا قارعه” آنان که کفر ورزیدند به آنچه با دست‏هاى خود ساخته‏اند سرکوبى سختى پیوسته بر آنها خواهد رسید. پس از این اعجاز خداوندى آن چه برجاى ماند چیزى جز پیکره سوخته و سرافکندگى و اقرار شرم آلود به شکستى بزرگ از طرف دشمن و ایجاد اتحاد و حاکمیت توحید در بین امت اسلام و اعلام خدا صاحبى این ملت نبود. دشمن کوشید تا با ایجاد جو روانى حقیقت از دست رفته را باز یابد، ولى موثر واقع نشد و به لطف خداوند، مردم، پایدارتر و هوشیارتر شدند. به هر حال آنچه در طبس واقع شد، بدون شک مصداقى دیگر بر سوره فیل بود و ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ عام‏الفیل دیگر و “کارتر” نیز مظهر نظام سلطه جهانى، ابرهه‏اى دیگر، و عنایت و لطف و مرحمت خداوندى بر مؤمنان گسترده. آنچه گذشت نه تنها یک واقعه ساده و زودگذر و فراموش شدنى نبود، بلکه تمثیلى است همیشگى و ماندنى براى کسانى که با چشم دل خویش جز آنچه هست مى‏بینند و تذکار دیگرى است بر اثبات قدرت فائقه و تامه الهى و بر وهن و سستى کید و مکر دشمنان خدا. منبع: روزنامه جمهوری اسلامی 1389/2/5 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

طبس؛ مصداقی بر سوره فیل

تاکنون درباره وقایع و بازتاب‌های مختلف تجاوز نظامی آمریکا در صحرای طبس ، کتاب‌های متعددی به رشته تحریر درآمده است که هر یک از زاویه‌ای خاص به کنکاش و بررسی آن پرداخته‌اند. کتاب «طبس مصداقی بر سوره فیل» نمونه‌ای از این گونه آثار است که به همت دانشجویان مسلمان پیرو خط امام به رشته تحریر در آمده است. تدوین‌گران اثر بر آن بوده‌اند که با بهره‌گیری از اسناد موثق و معتبر و از نگاهی نو، ابعاد مختلف توطئه را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند. مباحث محوری چون زمینه‌های تجاوز نظامی آمریکا در صحرای طبس، اهداف و انگیزه‌های تجاوز و نتایج و طرح سوالاتی که تاکنون بی‌جواب مانده، چهار چوپ کلی مباحث کتاب را تشکیل می‌دهد. کتاب شامل سه بخش است. در بخش اول، افراد و گروههای زمینه‌ساز این توطئه و اقدامات آنان در قبل و بعد از شکست مورد بررسی قرار گرفته‌اند. در بخش دوم، به انعکاس اخبار و پیامدهای شکست این حمله در مطبوعات و رسانه‌های جهان، پرداخته شده است. در بخش سوم با بررسی و تجریه و تحلیل اسناد به جا مانده از بقایای هلیکوپترهای متجاوز دشمن، نحوه آغاز عملیات، روند اجرا و مراحل مختلف آن تشریح گردیده است و در این میان ادوات نظامی مورد استفاده، نقشه‌ها، برنامه‌ها، عکس‌ها، عوامل، اسناد سری، مسیرهای عملیات، آرایش نظامی نیروهای آنان در منطقه، کانال‌های ارتباطی، اسم و کدهای رمز و اسامی نیروها معرفی و مورد بررسی قرار گرفته‌ است. تصاویری مربوط به این واقعه نیز در آخر کتاب آمده است. کتاب «طبس: مصداقی بر سوره فیل» ترجمه و تنظیم دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، توسط مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ۱۹۱ صفحه در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسیده است. منبع: پایگاه «تسخیر» منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

لحظه به لحظه با عمليات پنجه عقاب

امیر فتحی «پنجه عقاب»، این نام عملیات نجات بود. سه هواپیمای ام سی-۱۳۰ حامل نیروها و سه هواپیمای ئی سی-۱۳۰ حامل سوخت، جزیره مصیره در سواحل شیخ نشین عمان را ترک و به سوی ایران پرواز خواهند کرد. در محلی در صحرای طبس که «کویر یک» نامیده می شود فرود می آیند و در آنجا منتظر هشت هلی کوپتر ديگر می مانند. هلی کوپتر ها از عرشه ناو اتمی نیمیتز که در دریای عمان لنگر انداخته، در چهار دسته دوتایی و با مسیرهای متفاوت پرواز می کنند و تقریباً ۳۰ دقیقه پس از فرود آخرین هواپیما وارد کویر می شوند. هلیکوپترها به محض فرود، سوختگیری می کنند و نیروی یورش ۱۱۸ نفری را سوار خواهند کرد. واشنگتن دی سی، ۱۱آوریل ۱۹۸۰ (۲۲فروردین ۱۳۵۹) جلسه با سخنان جیمی کارتر آغاز شد : «آقایان ، مایلم بدانید که من به طور جدی پیگیر نجات گروگان ها هستم». همیلتون جردن ، رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید ، بلافاصله فهمید رئیس جمهور تصمیم خود را گرفته است. برنامه ریزی و تمرین برای عملیات نجات، پنج ماه کاملاً مخفی نگه داشته شده بود اما تا به حال همیشه به عنوان آخرین گزینه مد نظر بود. از زمان تسخیر سفارت در ۴ نوامبر، کاخ سفید از هیچ تلاشی دریغ نکرده بود. همانطور که رئیس جمهور لیستی از سئوالات در مورد جزئیات عملیات را مطرح می کرد، دستیارانش دانستند وی در ذهن خود از خط قرمز عبور کرده است. از خویشتنداری او بوی ضعف و بی تصمیمی به مشام می رسید. در پنج ماه گذشته سه دور مذاکره در محل های مخفی با مقامات ایرانی انجام شده بود که باعث شد هر بار حکومت آمریکا ابله تر بنظر برسد. محبوبیت دولت سقوطی شیرجه وار پیدا کرد و حتی دوستان سینه چاک دولت هم خواستار اقدامی فوری شدند. دانیل کرین، نماینده کنگره گفته بود: «من به کارتر اصرار کرده ام که ناو هواپیمابر آمریکایی را به خلیج فارس بفرستد تا نشان دهد عمو سام جدی است.» جان کانالی، نامزد ریاست جمهوری حزب جمهوری خواه:«اشغال سفارت باید با عکس العمل شدید دولت آمریکا روبرو شود حتی اگر به تحریم نفتی ایران منجر شود. ما باید هر چه زودتر تصمیم بگیریم… واشنگتن نباید اجازه دهد مورد مسخره و استهزاء قرار بگیرد.» کاسه صبر جیمی کارتر لبریز شده بود. او رسماً به ایران و تمام دنیا اعلام کرده بود: مهمانی تمام شده است! ماموریت که در ابتدا کاملاً نامعقول بنظر می رسید به تدریج عملی جلوه کرد. این عملیات دو روزه با جابجایی بسیار زیاد یگان ها و یک اتاق فوق العاده کوچک برای فرماندهی، یکی از ماجراجویانه ترین عملیات ها در تاریخ نظامی آمریکا بود. «پنجه عقاب»، این نام عملیات نجات بود. سه هواپیمای ام سی-۱۳۰ حامل نیروها و سه هواپیمای ئی سی-۱۳۰ حامل سوخت، جزیره مصیره در سواحل شیخ نشین عمان را ترک و به سوی ایران پرواز خواهند کرد. در محلی در صحرای طبس که «کویر یک» نامیده می شود فرود می آیند و در آنجا منتظر هشت هلی کوپتر ديگر می مانند. هلی کوپتر ها از عرشه ناو اتمی نیمیتز که در دریای عمان لنگر انداخته، در چهار دسته دوتایی و با مسیرهای متفاوت پرواز می کنند و تقریباً ۳۰ دقیقه پس از فرود آخرین هواپیما وارد کویر می شوند. هلیکوپترها به محض فرود، سوختگیری می کنند و نیروی یورش ۱۱۸ نفری را سوار خواهند کرد. حداقل هلی کوپتر مورد نیاز شش تاست. هواپیماها به مصیره بازمی گردند و هلی کوپترها عازم مخفیگاه بعدی می شوند. آنها باید یک ساعت قبل از روشن شدن هوا در محل مورد نظر باشند. این محل جایی در نزدیکی شهر گرمسار است. آنجا دو مامور وزارت دفاع که از قبل به تهران رفته اند، نیروها را به مخفیگاه خود می رسانند. نیروهای دلتا به فرماندهی سرهنگ چارلی بکویث، تمام روز را در این مخفیگاه سر می کنند. با تاریک شدن هوا، آنها به انباری در نزدیکی تهران منتقل می شوند. نیروها به سه دسته قرمز، آبی و سفید تقسیم بندی شده اند. شش کامیون در ساعت بیست و سی دقیقه، آنها را به داخل تهران خواهد برد. در پاسگاه شریف آباد همیشه یک ایست و بازرسی هست. چنانچه مشکلی پیش بیاید، دلتا باید مامورین ایرانی را دستگیر کرده و با خود ببرد. یک تیم یورش ۱۳ نفره سوار بر یک فولکس واگن استیشن، مأموریت دارد به ساختمان وزارت خارجه حمله کرده و سه گروگانی را که آنجا نگهداری می شوند، آزاد کند. ساعت ۱۱ و نیم یک تیم، با اسلحه کالیبر۲۲ مجهز به صداخفه کن، باید نگهبانان خیابان روزولت را از پادرآورده و دو پست نگهبانی واقع در این خیابان را تصرف کنند. در این زمان کامیونها خود را به خیابان روزولت ( مفتح ) رسانده و نیروها بی سر و صدا از دیوار سفارت بالا می روند و وارد محوطه آن می شوند. قرمزها که ۴۰ نفرند، باید بخش غربی محوطه را تصرف کنند، نگهبان ها را از پای دربیاورند و هر گروگانی را که در محل سکونت کارمندان و معاون سفیر است، آزاد کنند. وظیفه کشتن نگهبان های محل پارکینگ و مرکز برق هم با قرمزهاست. آبی ها هم ۴۰ نفر هستند. شرق سفارت با آنهاست. آنها باید گروگانهای مستقر در محل اقامت سفیر، انبار و دفتر سفیر را آزاد کنند. سفیدها با ۱۳ نفر مسئول تامین امنیت خیابان روزولت و ایجاد پوشش آتش برای عقب نشینی قرمزها و آبی ها به سوی ورزشگاه امجدیه که در مجاورت سفارت است، می باشند. این عملیات از زمان ورود به سفارت ۴۵ دقیقه طول می کشد. در این زمان هلی کوپترهای مخفی شده در تپه های اطراف گرمسار، خود را به محل می رسانند. نگهبانان برای جلوگیری از فرود هلی کوپتر در محوطه سفارت، تیرک هایی نصب کرده اند. این تیرک ها باید سریعاً برداشته شوند. اگر این کار با موفقیت انجام شود، هلی کوپترها در همین محل نیروها و گروگان ها را سوار خواهند کرد. در غیر این صورت گروگان ها به استادیوم برده شده و آنجا سوار خواهند شد. البته بدون شک گروگان ها نمی توانند از دیوار مرتفع سفارت بالا بروند. ماموریت نیروی تخریب دلتا، انفجار دیوار است. درست هم زمان با آغاز عملیات در سفارت، سفیدها هم در وزارت خارجه وارد عمل می شوند. آنها باید از پنجره های طبقه سوم وارد ساختمان شده، تمام نگهبانان را از بین برده و سه گروگان مورد نظر را آزاد کنند. یک هلی کوپتر در محلی اطراف ساختمان که شبیه پارک است، آنها را سوار خواهد کرد. در حالیکه نیروهای دلتا در تهران مشغول عملیات برق آسای خود هستند، یک گروه رنجر با هواپیما در فرودگاه منظریه – بین تهران و قم- فرود می آیند و کنترل فرودگاه را در دست می گیرند. مقصد همه هلی کوپترها منظریه است. البته هلی کوپترهایی که در سفارت عمل می کنند، قبل از ترک محل باید با موشک های خود تمام ساختمان های سفارت را با خاک یکسان کنند. این شاید آسان ترین مرحله عملیات باشد. در منظریه تمام نیروها اعم از راننده ها، مترجمین، خلبان های هلی کوپتر، خدمه، مامورین وزارت دفاع، تیم های یورش و البته گروگان ها سوار هواپیماهای استارلیفتر سی۱۴۱ شده و ایران را ترک می کنند. رنجرها هم پس از نابودی منظریه ایران را ترک خواهند کرد. البته این طرح اصلی عملیات پنجه عقاب است. سناریوهای موازی برای مواجهه با موقعیت های مختلف هم پیش بینی شده است. کارتر و برژینسکی لبخند رضایت آمیزی می زنند. مو لای درز این طرح نمی رود. چارلی بکویث، از آنهایی نبود که پشت میزش نشسته باشد و درجه هایش را برایش آورده باشند. او در ویتنام جنگیده بود و برای هر ترفیع کلی ویتنامی را راهی آن دنیا کرده بود. یک بار هم خودش تا آستانه مرگ رفت ولی گویا تقدیر او را برای چنین روزهایی نگاه داشته بود. تجربه ویتنام به بکویث نشان داد، ارتش آمریکا ضعف های زیادی دارد. چارلی یک سال در نیروهای ویژه هوابرد انگلیس آموزش دید و فهمید آموزش های ویژه ارتش کشورش چقدر بچگانه بوده اند، چرا که او با تمام تجربیاتش در آنجا مثل یک نیروی عادی بود. او طرح تشکیل نیروی دلتا را ارائه کرد و سال ها برای آن دوید و جنگید تا بالاخره موفق شد. نیروهای دلتا زبده ترین نظامیان بودند. در هر فراخوان شاید کمتر از ۱۰ نفر انتخاب می شدند. آموزش ها وحشتناک بود. خیلی ها جا می زدند. فرد متقاضی ورود به دلتا باید از خوان های زیادی عبور می کرد. فقط آمادگی بدنی مهم و تخصص های ویژه مهم نبود. ذهن شاید مهم تر بود. سوال های عجیب و غریب طرح می شد. سوال هایی که هیچکس جواب آنها را نمی دانست. فقط می خواستند واکنش فرد را ارزیابی کنند. چهارم نوامبر ۱۹۷۹ (۱۳ آبان ۱۳۵۸)؛ چارلی و نیروهایش در پایگاه استوارت مشغول استراحت هستند. چند روز بود که استراحت نکرده بودند. صبح زود بود که یکی از افسران دلتا، تلفنی خبر مهمی را به فرمانده اش داد؛ «رئیس فکر کردم که مایل به شنیدن این خبر باشی که سفارت آمریکا در ایران اشغال شده و تمام کارمندان آن گروگان گرفته شده اند.» چارلی هیجان زده شد. این می توانست اولین عملیات دلتا و باعث افتخار او باشد. آیا او به قهرمان آمریکا تبدیل می شد؟ وقتی برای تشکیل دلتا راهي اتاق های ستاد ارتش و پنتاگون بود، عکس های زیادی از فرماندهان آمریکایی دیده بود که با افتخار در راهروها و اتاق فرماندهان نصب شده بودند. بنظرش رسید، در آینده نزدیک عکس او هم می تواند به این مجموعه اضافه شود. تصرف سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام شوک عجیبی به مقامات کاخ سفید وارد کرد. آنها مثل مار زخم خورده بودند. در کوران جنگ سرد، این یک شکست واقعی بود. چه باید می کردند؟ اولین راه حل تهدید و تشویق بود؛ چماق و هویج. برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر، ژست آشتی جویانه گرفت و گفت: «کشور ایران با در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی و سیاسی آن از بسیاری جهات همیشه در معرض مخاطره است و به خاطر روابط نزدیک دوستانه آمریکا بوده که ایران توانسته استقلال و تمامیت ارضی خود را حفظ کند.» کارتر فروردین ۱۳۵۹ در نامه ای محرمانه، خطاب به امام خمینی چنین نوشت: «ما آماده پذیرش حقایق جدید که مولود انقلاب ایران است می باشیم. این امر همچنان هدف و آرزوی ما است، زیرا من تصور می کنم ما هدف واحدی را که صلح جهان و برقراری عدالت برای همه ملل است تعقیب می کنیم.» البته همان زمان که کارتر نامه می نوشت و نمایندگانش با قطب زاده مشغول مذاکره بودند، نیروهای دلتا در پایگاه خود مشغول تمرینات سخت و فشرده بودند. سفارت در پایگاه استاکید شبیه سازی شده بود. آنقدر تمرین کرده بودند که دیگر چشم بسته هم می توانستند عملیات را انجام بدهند. آنها حداقل صد بار سفارت شبیه سازی شده را تسخیر کرده بودند. مهارتشان در تیراندازی شبانه، چند فرمانده بلند پایه ای را که از این طرح کاملاً سری مطلع بودند، متعجب کرده بود. امام دستور علنی شدن نامه کارتر را داد. دیگر آبرویی برای کاخ سفید نمانده بود. تنها راه فرار از اتهام بزدلی، عملیات نجات بود. چشم امید کارتر به چارلی و نیروهایش بود. آنها در تمرینات عالی و بی نقص بودند. چیزی به روز موعود نمانده بود. کارتر کم کم به فکر متن سخنرانی فاتحانه خودش هم بود. این عملیات می تواند نام او را در ردیف رئیس جمهورهايی مانند آبرهام لینکلن و جفرسون قرار دهد. از ۲۵ تا ۲۷ مارس – ۵ تا ۷ فروردین- آخرین تمرین بصورت کامل انجام شد. با پرواز در مسافت های واقعی، سوختگیری و تمام جزئیات. چهار روز بعد یک هواپیمای کوچک با دستور کاخ سفید راهی ایران شد. هواپیما در کویر یک فرود آمد. سه سرنشین آن اوضاع را بررسی کردند، تعداد زیادی عکس گرفتند و مقداری از خاک منطقه را هم با خود آوردند. میزان تحمل زمین منطقه آزمایش شد. مشکلی نبود. کویر طبس می توانست سنگینی هواپیماهای حامل سوخت را تحمل کند. آنها چراغ های مخصوصی هم در منطقه کار گذاشتند. این چراغ ها کنترل از راه دور بودند. وقتی هواپیماها به چند کیلومتری محل می رسیدند، آنها با سیستمی که برایشان طراحی شده بود فعال می شدند و محل فرود را مشخص می کردند. چهار نفر از بهترین نیروهای دلتا انتخاب و آموزش های ویژه دیدند. رسم و رسوم ایرانی ها، خیابا نهای تهران، کمی فارسی، سیستم پولی ایران، زندگی مخفیانه و هر چیز دیگری که لازم بود. بهترین مربی ها گردآمده بودند. کسانی که قبلاً زندگی در ایران را تجربه کرده بودند. یکی از آنها متولد تهران بود و فارسی را مانند زبان مادری اش حرف می زد. آنها راهی تهران شدند و به «باب» – اسم مستعار افسر سیا در تهران- پیوستند. کوچک ترین اتفاقات در تهران و اطراف سفارت بطور منظم گزارش می شد. سفارتخانه کشورهای دوست آمریکا نیز بیکار نبودند. آنها هم گزارش های خود را می فرستادند. گزارش ها هر روز تجمیع و تحلیل می شد. گزارش های تلویزیونی از تهران هم خیلی مفید بودند. تقریباً هر روز مقابل سفارت تظاهرات بود. تعداد نگهبان ها، اسلحه آنها، پراکندگی شان و… مشخص بود. جوان هایی با تفنگ هایی مثل ژ-۳ و حداکثر مسلسل های یوزی، بنظر نمی رسید آنها حرفه ای باشند. همه چیز تحت نظر بود. باب به آمریکا بازگشت. با بکویث دیدار کرد و آخرین بررسی ها انجام شد. او دوباره به تهران رفت. یکشنبه ۲۰ آوریل (۳۱ فروردین) نیروهای دلتا به پایگاه پاپ منتقل شدند. در آنجا دو تیمسار ایرانی که بعد از انقلاب فرار کرده بودند به آنها پیوستند. چارلی در توانایی آنها شک داشت اما ممکن بود در تهران بدردشان بخورند. چارلی به آنها دو کلت کمری مگنوم۳۵۷ داد. نیروها براه افتادند. شب هنگام، در فرانکفورت فرود آمدند. ۱۳ نیروی ویژه آلمانی به آنها پیوستند. آنها همان نیروهای سفید بودند که باید به وزارت خارجه یورش می بردند. فرمانده آنها دوست چارلی بود. آلمانی ها هم با استفاده از ساختمانی مشابه، بارها تمرین کرده و کاملاً آماده بودند. اکنون تیم ۱۳۲ نفری کامل بود. دو تیمسار ایرانی، ۱۲ راننده، ۱۲ مترجم، تیم ۱۳ نفره ضربت آلمان غربی و نیروهای دلتا. مقصد مصر بود. ۱۲ نفر از ستاد فرماندهی عملیات در مصر می ماندند و ۱۲۰ نفر راهی ایران می شدند. دوشنبه نیروها وارد وادی قنا در مصر شدند. آن شب هم بیکار ننشستند و سلاح هایشان را آزمایش کردند. همان شب یک آشپز سفارت آزاد شد. او اطلاعات با ارزشی داشت. یک مامور سیا در هواپیما او را همراهی کرد و سئوالات لازم را پرسید. با اطلاعات جدید، عملیات تغییراتی جزئی کرد. بخت با دلتا یار بود. پیش از عزیمت همه هیجان زده بودند. سرگرد اسنافی روی سکویی رفت و عباراتی از جلد یکم اسماعیل نبی را قرائت کرد: «در آنجا یک پهلوان ظاهر شد…به نام جالوت… نیزه اش همچون میل بافتنی بود… و داود گفت: خدایی که مرا از پنجه خرس نجات داد، از دست این دشمن فلسطینی هم نجات خواهد داد… سنگی برداشت و پرتاب کرد. سنگ بر پیشانی جالوت خورد و او با صورت به زمین افتاد.» بعد باکشات – معاون چارلی- مشغول خواندن سرود «خدا آمریکا را حفظ کند» شد. همه همراهی کردند. صدایشان در سوله طنین انداخت. روانشناس گروه رو به چارلی کرد و گفت: روحیه آنها خیلی خوب است. بهتر از همیشه. ساعت ۱۴ هواپیماها در مصیره به زمین نشستند. کمتر از سه ساعت بعد نیروها آماده پرواز به ایران بودند. لباس های مخصوص را پوشیدند. شلوارهای لی وایز پوشیدند، کت های مشکی و پوتین هایی که واکس نداشت. روی شانه راست کت آنها یک پرچم آمریکا دوخته شده بود. فعلاً با نواری پنهان شده بود. با رسیدن به سفارت نوارها کنده می شدند. افراد کلاهی سورمه ای رنگ هم بر سر داشتند. هیچکس درجه نداشت. ۲۴ آوریل ۱۹۸۰ (۴ اردیبهشت) ساعت ۱۸ اولین هواپیمای ام سی-۱۳۰ اوج گرفت. بکویث و نیروهای آبی سوار آن بودند. ارتفاع آنها بر فراز دریای عمان چند صد هزار پا بود. وقتی وارد حریم ایران شدند، ارتفاع به ۴۰۰ پا رسید. هواپیما حرکت های مارپیچ می کرد تا راداری موفق به رهگیری آن نشود. پنج هواپیمای دیگر، یک ساعت بعد پرواز می کردند. هواپیما به نیمه راه رسیده بود که به چارلی خبر دادند، هلی کوپترها هم از ناو بلند شده اند. هلی کوپترها را رنگ قهوه ای زده و روی بدنه شان پرچم ایران را کشیده بودند. اولین هواپیما قبل از ساعت ۲۲ در کویر یک فرود آمد. نیروهای تامین بسرعت پیاده شدند و موضع گرفتند. چند دقیقه ای نگذشته بود که سر و کله یک اتوبوس پیدا شد. نیروها شروع به شلیک کردند. اتوبوس ایستاد و محاصره شد. مسافران پیاده و بدقت تفتیش شدند. اغلب پیر و بچه بودند. بشدت هراسان و متعجب بودند. کمی بعد یک کامیون حمل سوخت هم سر رسید. یکی از نیروها با سلاح ضد تانک، آن را هدف گرفت و منفجرش کرد. تانکر در آتش می سوخت و کویر را روشن کرده بود. دومین هواپیما هم رسید. باکشات و قرمزها در آن بودند. وقتی تانکر در حال سوختن را دید، قهقهه زد. چارلی گفت: به جنگ جهانی سوم خوش آمدید! بقیه هواپیماها هم رسیدند. حالا نوبت هلی کوپترها بود. آنها باید ۳۰ دقیقه بعد می آمدند. چشم چارلی به یکی از تیمسارهای ایرانی افتاد. جلد کلتش خالی بود. چارلی سرش داد کشید که کلتت کجاست؟ تیمسار گفت؛ موقع پیاده شدن از هواپیما گمش کرده است. چارلی عصبانی بود. فهمید او با دیدن آتش در کویر ترسیده و اسلحه اش را پرت کرده. چارلی تا جایی که می توانست او را تحقیر کرد و به او گفت اندازه یک سرباز عادی هم لیاقت ندارد تا چه برسد به یک ژنرال! فرمانده دلتا تصمیم گرفت او را در ایران جا بگذارد چرا که بنظرش وجودش بی فایده بود. هلی کوپترها دیر کرده بودند. آنها با یک ساعت و نیم تاخیر رسیدند. دیگر چارلی مطمئن بود قبل از طلوع آفتاب به پايگاه بعدي نمی رسند. هلی کوپترهای ۵ و ۶ هرگز نیامدند. آنها به توفان شن خورده بودند. خلبانان به چارلی توضیح دادند که از جهنم گذشته اند. عجیب بنظر می رسید چون ماه ها هواشناسی بطور دقیق روی اوضاع جوی منطقه کار کرده بود. وقت زیادی نبود. هلی کوپترها مشغول سوختگیری مجدد شدند. نیروها هم بترتیب وارد آنها می شدند. در همین اوضاع بود که به چارلی خبر رسید یک هلی کوپتر قابل پرواز نیست و مشکل پیدا کرده است. این دیگر برای دلتا کابوس بود. با پنج هلی کوپتر عملیات غیر ممکن بود. چارلی با خود فکر کرد ۲۰ نفر را نمی برد و عملیات را ادامه می دهد. اما آیا ممکن بود؟ با مصر تماس گرفته شد. فرماندهی مصر می خواست عملیات انجام شود. چارلی درخواست آنها را رد کرد. او معتقد بود ادامه عملیات فاجعه آمیز است. عملیات شکست خورده بود. چارلی دستور عقب نشینی را صادر کرد. ولوله ای برپا شده بود. هر کسی به سمتی می دوید. قرار شد نیروها با هواپیماها برگردند و هلی کوپترها منفجر شوند. گرد و غبار شدید حاصل از توفان و موتورهای هواپیماها و ملخ هلی کوپترها، منطقه را فرا گرفته بود و دید را محدود کرده بود. ناگهان انفجاری مهیب رخ داد. یکی از هلی کوپترها با هواپیمای حامل سوخت برخورد کرده و منفجر شد. اندکی بعد هواپیما هم در آتش غرق شد. همه به فکر نجات جان خودشان بودند. ساعت تقریباً سه نیمه شب بود. نیروها سوار هواپیماها شدند و دلتا پس از ۵ ساعت کویر یک را ترک کرد. هلی کوپترها جا مانده بودند و معلوم نبود چند نفر کشته شده اند. همیلتون در رابطه با آنچه در لحظه دریافت خبر برخورد هلیکوپتر و هواپیما در طبس در کاخ سفید گذشت می گوید: «کارتر گوشی را برداشت و گفت: «دیوید (جونز) چه خبر؟» ما حرفهای جونز را نمی شنیدیم. ولی حالت چهره کارتر و پریدگی رنگ او نشان می داد که خبرهای بدی می شنود. کارتر لحظه ای چشمانش را بست و در حالیکه به زحمت آب دهانش را قورت می داد پرسید «آیا کسی هم مرده است؟» همه ما به دهان او زل زده بودیم. چند ثانیه بعد گفت: «می فهمم… می فهمم» و گوشی تلفن را گذاشت. هیچ کس سئوال نکرد تا اینکه خود کارتر پس از چند ثانیه سکوت گفت: «مصیبت تازه ای پیش آمده. یکی از هلیکوپترها به یک هواپیمای سی ۱۳۰ خورده و آتش گرفته و احتمالاً چند نفری هم کشته شده اند.» هامیلتون جوردن در کتاب خود -بحران- می نویسد: «تصور اینکه گروهی از داوطلبان نجات گروگانها، خود جان باخته و به خاک هلاکت افتاده اند، چون کابوسی بر فکر و روح من سنگینی می کرد. از اطاق کابینه بیرون آمدم تا کمی در هوای آزاد قسمت جنوبی کاخ قدم بزنم و افکار خود را منظم کنم، ولی هوای خفه و مرطوب بیرون بیشتر ناراحتم کرد. با حال تهوع به داخل کاخ برگشتم و به دستشویی خصوصی رئیس جمهور رفتم. هلیکوپترها، هلیکوپترهای لعنتی! چیزی که قرار است آمریکا بهترین سازنده اش باشد! بهترین وسیله مکانیکی ما چنین از آب درآمده است… برای من جای تعجب بود و معنی اش را نمی فهمیدم…» آفتاب طلوع کرده بود که یگان دلتا به جزیره مصیره رسید. از حلقه گل خبری نبود. چارلی بیشتر مسیر بازگشت را گریه کرد. آنها باعث شرمساری و سرافکندگی آمریکا شده بودند. در مصیره نیروها بارها شمارش شدند و مشخص شد، هشت نفر کشته شده اند. جا ماندن جنازه ها هم افتضاح کمی نبود. خیلی از نیروها هم وسایل و تجهیزات خود را از ترس جا گذاشته بودند. دلتا از آنجا راهی مصر و سپس آمریکا شد. کسی منتظر آنها نبود. هر کسی به گوشه ای خزید. از فرماندهی ارتش با فرمانده عملیات پنجه عقاب تماس گرفتند. او باید خود را برای رویارویی با رسانه ها آماده می کرد. کارتر قربانی شماره یک این افتضاح تمام عیار بود و حالا بکویث را به مسلخ رسانه ها می فرستاد. کارتر می خواست کمی خودش را جمع و جور کند. دستور داد نسخه ای از سخنرانی کندی در زمان شکست خلیج خوکها را برایش بیاورند. او در سخنرانی اش دوباره به ایران تاخت و هرگز نفهمید چرا پنجه عقاب در کویر شکست. گروگان ها تقسیم شده و به شهرهای مختلف فرستاده شدند و با این کار عملیاتی دیگر عملاً غیرممکن شد. راز شکست عملیات پنجه عقاب را باید در این سخنان امام راحل جست: «روی حساب قدرت های مادی، قدرت های آنها میلیون ها برابر شما بود. شما نباید روی حساب دنیایی، غلبه کنید. آنها باید با یک یورش شما را از بین ببرند. لکن همه حسابهایی که حسابگرها می کردند، باطل شد. پیروزی موافق با هیچ حسابی نبود… این حساب معنوی است نه حساب مادی.» این معیارها جایی در حساب و کتاب و طرح های دقیق کاخ سفید و دلتا نداشت. منابع: ۱- افتضاح کویر یک، هفته نامه آتلانتیک، مارک بودن ۲- نیروی دلتا، چارلی بکویث، ترجمه فاضل زرندی، نشر امیرکبیر ۳- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، نگرشی بر ماجرای طبس منبع: کیهان – 5 اردیبهشت 1389 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

گزارش خواندنی شهید باقری از واقعه طبس

۵ اردیبهشت ۱۳۵۹، حکایت از یک واقعه است؛ واقعه‌ای که شاید کمتر به آن توجه شده یا با کم لطفی آفرینندگان اثر فرهنگی هنری مواجه بوده است؛ اما در زمان شکست مفتضحانه کار‌تر و وقوع حادثه طبس، جوانانی از این مملکت از جمله شهید «حسن باقری» در صحنه حاضر شدند تا این واقعه را در تاریخ پیروزی‌های حق بر باطل ثبت و ماندگار کنند. حالا حسن باقری‌ها کجا هستند که شکست‌های پی‌درپی استکبار در مقابل جهان اسلام را به تحریر و تصویر بکشند؟!! این گزارش،‌‌ همان گزارشی است که شهید "حسن باقری" به عنوان نخستین خبرنگار اعزامی جمهوری اسلامی به طبس، این واقعه را در روز شنبه تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۳۵۹ مصادف ۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۰۰ در شماره ۲۶۱ به نگارش درآورده است. شهید حسن باقری و بهرام محمدی‌فرد نخستین خبرنگاران حاضر در طبس منطقه فرود هواپیما‌ها و هلی‌کوپتر‌ها محلی است در فاصله حدود ۲۷۰ کیلومتری یزد و ۱۶۰ کیلومتری طبس و حوزه ژاندار‌مری بیرجند پاسگاه رباط‌خان در ۴۰ کیلومتری این نقطه واقع است. دیروز صبح در ۲ کیلومتری محل فرود هواپیما ، به اولین گروه سربازان ژاندارمری برخوردیم که محافظت منطقه را برعهده داشتند. در کنار تانکری که توسط مزدوران کثیف آمریکایی به آتش کشیده شده بود به نگهبانی مشغول بودند؛ افسر فرمانده این گروه به ما گفت که مزدوران آمریکایی سوار بر یک موتور ترل جلوی این تانکر، مواد سوختی را گرفتند و حتی به راننده اجازه برگشت هم ندادند و در عوض تانکر او را به گلوله بستند که در نتیجه تانکر منفجر و به آتش کشیده شد و راننده هم از ناحیه سر آسیب دیده است که برای مداوا به یزد اعزام گردیده و باقیمانده سوخت تانکر حاکی از شعله و حرارت بیش از حد و اندازه آن می‌باشد. تنها چیز سالمی که ما از این تانکر دیدیم، نمره جلوی آن بود و دیگر هیچ چیز سالمی دیده نمی‌شد. حادثه به اندازه‌ای بود که فنر‌های عقب ماشین و حتی شاسی اصلی ماشین را نیز کج کرده و در این بین فرمانده حفاظت منطقه که یک سرگرد نیروی زمینی لشگر خراسان بود، برای بازدید به این محل آمد و وقتی که فهمید ما خبرنگار هستیم و از تهران آمدیم، متذکر شد که این منطقه توسط مزدوران آمریکایی مین‌گذاری شده و رفتن برای تهیه عکس و گزارش خطرناک است اما وقتی با اصرار ما روبرو شد، قبول کرد که خود نیز همراه ما بیاید و راهنمایی کند. ما نیز متوجه شدیم که اولین گروه خبرنگار و عکاس هستیم که برای تهیه گزارش از این جنایت فضاحت‌بار کار‌تر به منطقه آمده‌ایم. افشاگری شهید باقری از اقدامات ضدامنیتی آمریکا در طبس فاصله محل سوزاندن تانکر تا محل سقوط هواپیما حدود یک و نیم کیلومتر بود؛ از دور فقط ۲ هلی‌کوپتر به چشم می‌خورد و ۲ تا ۳ تا پره که عمودی نیز در زمین فرو رفته بودند. جلو‌تر که رفتیم فرمانده حفاظت منطقه توضیح داد که این نقطه جزو نقشه‌ای بوده است که در زمان رژیم طاغوت قرار بود، فرودگاه شود و چون این نقشه‌ها توسط همین آمریکایی‌ها طرح‌ریزی شده لذا مختصات این منطقه را داشته‌اند و قبلاً هم از این محل برای صدور اورانیوم‌های استخراج شده از منطقه به آمریکا استفاده می‌کردند. باید متذکر شد که منطقه فرود هلی‌کوپتر‌ها، منطقه‌ای از کویر به صورت دشت باز و گسترده به وسعت بیش از ۱۰ کیلومتر مربع با میدان دید وسیع که گنجایش فرود هواپیما و هلی‌کوپتر‌های زیادی را دارا است. سرگرد فرمانده نظارت منطقه، ادامه داد که آمریکایی‌ها حساب همه چیز را کرده بودند. اما از آنجا که پشتیبان ملت، خداوند متعال است، سطح کویر شنی بوده و تمام نقشه‌های آن‌ها را برهم ریخت. چهار هلی کوپتر نیروی دریایی آمریکا در منطقه بود که هنوز منفجر یا منهدم نشده بود و فقط بعضی از چرخ‌هایش در شن فرو رفته بودند. دو هلی‌کوپتر یکی در سمت راست جاده و دیگری در سمت چپ قرار داشت. علاوه بر این هلی‌کوپتر‌های سالم یک هلی‌کوپتر‌ هم با هواپیما سی ۱۳۰ آمریکایی تصادف کرده بود و هر دو آتش گرفته بودند و خود این حادثه باعث عقیم ماندن تلاش‌های کار‌تر دیوانه شده بود. البته راجع به علت تصادف هواپیمای سی ۱۳۰ و هلی‌کوپتر، سخنان گوناگونی نقل می‌شود. از هواپیمای C130 که چهار موتوره است، جز تل خاکستر، آلومینیوم‌های ذوب شده که در سطح کویر روان شده بود چیزی باقی نمانده بود. پنج جسد سوخته خلبانان آمریکایی را در لابلای لاشه هواپیما مشاهده کردیم که عبارت بودند از خلبان و خدمه هواپیمای سی ۱۳۰. هلی‌کوپتری هم که به این هواپیما برخورد کرده بود متلاشی شده بود که مسلماً خلبانانش به درک واصل شدند. آمریکایی‌ها حتی وقت نکردند فشنگ‌ها را بردارند. نکته قابل توجه اینکه جعبه سیاه هواپیمای سی ۱۳۰ که حافظه مختصات پرواز جهت و مسیر پرواز بوده در محل بین سوخته‌های لاشه هواپیما موجود بود و از این جعبه می‌توان کاملاً مطمئن شد که این مزدوران از کدام یک از پایگاه‌های کشورهای مزدور آمریکا در منطقه پرواز کرده است. مقدار زیادی پوکه‌های شلیک شده ۱۶ ـ ۸۸ را مشاهده کردیم و فانوسقه‌های زیادی روی زمین پخش بود که در هر کدام از این‌ها فانوسقه‌ها، بمب و دو جافشنگی ۱۶ـ m که در هر کدام سه خشاب ۲۰ تیری ۱۶ـ m وجود داشته است و آمریکائی‌ها حتی وقت نکرده بودند که این فشنگ‌ها را همراه خود ببرند و در محل‌‌ رها کرده و فرار کردند. گفته می‌شد که کنار هر وسیله مقداری مواد منفجره گذاشتند و ما دوربین اسلحه‌های زاویه سنج سنگین را دیدم که کنار آن‌ها جعبه مواد منفجره آماده انفجار قرار داشت و این بسیار خطرناک بود. منبع: خبرگزاری فارس منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

گریه کارتر

در خاطرات کارتر آمده است که وی پس از دريافت خبر شكست قطعي نظاميان آمريكايي در عمليات طبس گریه می‌کند و می‌گوید ای خدای بزرگ، خدای خمینی بر خدای من پیروز شد و این دقیقاً نقطه عطفی در تاریخ کشور ماست. پس از اشغال لانه جاسوسی آمریکا در تهران و دستگیری اعضای سفارت آمریکا از سوی دانشجویان در سال 1359، در پی ناکامی دولت ایالات متحده آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی اعضای سفارت سابق آمریکا در تهران که در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی این کشور بازداشت شده بودند، “جیمی کارتر ” رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا دستور انجام عملیات آزادسازی را صادر کرد. در تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹هواپیما‌ها و بالگردهای آمریکایی به دستور و با فرماندهی “جیمی کارتر ” رئیس‌جمهور وقت آمریکا وارد منطقه‌ای از صحرای طبس شدند، امّا وقوع طوفان شن در آن شب موجب برخورد هواپیماهای C – 130 و بالگرد‌های سیکورسکی شد و 8 تن از نظامیان آمریکایی در این حادثه کشته شدند. محمدکریم عابدی نماینده مردم فردوس، طبس و سرایان و عضو کمیته دفاعی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در این باره به خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس می‌گوید: در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ یکی از اعجازهای الهی شامل حال ملت ایران شد و به وسیله تیرهای غیبی که خداوند وسیله آنرا فراهم می‌کند، ناوگان تهاجمی بالگردی و هواپیمایی و در ادامه آن جنگنده‌های آمریکا برای ورود به جمهوری اسلامی ایران در عمق بیش از ۱۰۰۰ کیلومتری خاک کشورمان در صحرای طبس به شکست انجامید. او در خصوص جزئیات این حمله نظامی آمریکا ادامه می‌دهد: در ۴ اردیبهشت ۱۳۵۹ حدود ساعت ۲۰ شب بود که ۸ فروند ناو هلی‌کوپتربر مدرن به نام سیکورسکی که هرکدام بین ۳۰ تا ۴۰ نفر را می‌تواند جابجا کند، به سمت ایران پرواز می‌کنند. این هلی‌کوپترها پس از 5/2 تا ۳ ساعت پرواز باید مجدداً‌ سوخت‌گیری کنند و از آنجایی که سوخت‌گیری در هوا برای این نوع هلی‌کوپترها مقدور نیست، باید با نشستن روی زمین، اقدام به این کار کنند. در کویر طبس مناطقی برای ورود اضطراری هواپیماهای مسافربری وجود دارد، از آنجایی که آنها نقشه‌های ایران را داشتند، این منطقه را که نسبتاً امن بوده و با جاده طبس به یزد نیز فاصله زیادی نیز نداشته را انتخاب می‌کنند و پس از چند ساعت پرواز، نزدیک ساعت ۲۳ شب ۴ اردیبهشت با پشتیبانی 6 فروند هواپیما در صحرای طبس می‌نشینند که 4 فروند آن هواپیمای C – 130 بوده و دو فروند هم هواپیمایی به نام « کی‌سی » که یکی از آنها برای کارهای اجرایی و دیگری نیز به عنوان هواپیمای رزرو استفاده می‌شده است. هلی‌کوپترها از لحظه پرواز از دریای عمان به سمت کویر طبس پرواز کردند. یکی از آنها در منطقه باتلاق جازموریان دچار اشکال می‌شود، بلافاصله فرماندهان این عملیات جیمی کارتر را در جریان موضوع می‌گذارند و کارتر دستور به رهایی هلی‌کوپتر می‌دهد . مسئولان عملیات طبق دستور کارتر پس از سوار کردن خلبان و افراد هلی‌کوپتر مشكل دار سیستم‌ها و مدارهای الکترونیک این هلی‌کوپتر را قطع و به مسیر ادامه می‌دهند. در خلیج فارس و در منطقه نزدیک طبس رادارهایی برای شناسایی عوامل ورودی مختلف وجود دارد، اما آمریکایی‌ها با ترفندهای الکترونیکی، اقدام به پارازیت‌دار کردن این رادارها می‌کنند تا شناسایی نشوند. به فاصله یک ساعت پس از پرواز، مجدداً یکی دیگر از هلی‌کوپترها در مسیر دچار اشکال و اختلال می‌‌شود و از کار می‌افتد، پس از ارائه گزارش این موضوع به جیمی کارتر فرمانده عملیات، وی دستور به رهایی این هلی‌کوپتر نیز می‌دهد و عملیات مذکور با 6 فروند‌ هلی‌کوپتر ادامه می‌یابد. عابدی ادامه می‌دهد: 6 فروند بالگرد آمریکایی پس از نشستن در صحرای طبس، اقدام به سوخت‌گیری از هواپیماهای سوخت‌رسانی می‌کنند؛ سوخت‌گیری تا نزدیک ساعت یک بامداد طول می‌کشد، درحالی که این هلی‌کوپترها باید طوری و برنامه ریزی و پرواز می‌کردند که در اين ساعت در پشت ارتفاعات غرب گرمسار روی تپه‌ها می‌نشستند. در این مقطع آمریکایی‌ها همه مسافران اتوبوسی را که در حال جابجایی زائران امام‌رضا(ع) از مشهد به سمت یزد بوده را دستگیر می‌کنند. از آنجایی که در کویر شن، خاک، ماسه و باد وجود دارد، طوفانی به صورت گردباد به وجود می‌آید و سبب از كار افتادن سیستم الكترونیكی یكی دیگر از بالگردها می شود . خلبان به طور ناگهانی گیج می‌شود. در همین حال دو تانکر سوخت از آن محل در حال عبور بوده که آمریکایی‌ها موفق به متوقف کردن یکی از تانکرها می‌شوند اما دیگری را نمی‌توانند متوقف کنند. در چنین شرایطی ملخ‌های یكی از بالگردها هنگام بلند شدن با این تانکر سوخت و همچنین با هواپیماهای کی‌سی که دارای چند صد هزار لیتر سوخت بوده اصابت می‌کند و مانند یک بمب در صحرای طبس منفجر می‌شود. این انفجار كه در دل سایر خلبانان وحشت ایجاد میكند 8 کشته و تعداد زیادی مجروح برجای می‌گذارد؛ این موضوع در نیمه شب به اطلاع فرمانده عملیات جیمی کارتر می‌رسد که وی نیز دستور به لغو عملیات و بازگشت سایرین می‌دهد. در خاطرات کارتر آمده است که وی در این لحظه گریه می‌کند و می‌گوید ای خدای بزرگ، خدای خمینی بر خدای من پیروز شد و این دقیقاً نقطه عطفی در تاریخ کشور ماست. منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

واکاوی ماجرای طبس

جواد درساز طبس برای مردم ایران فراتر از نام بیابانی در دور دست است. طبس برای مردم ایران یک خاطره است. خاطره ای از محافظت طبیعت از سرزمین و مردمی که به هیچ وجه نمی توانند زور و زورگویان را تحمل کنند. شاید از همین رو هم باشد که خاطره پنجم اردیبهشت سال ۱۳۵۹ برای مردم ایران فراموش نشدنی و به یاد ماندنی است. 34 سال پیش در چنین روزی حمله نظامی آمریکا به صحرای طبس، با دخالت عوامل غیر انسانی به شکست آنان منتهی شد و اهمیت این روز برای مردم ایران همین مسأله نابودی و ناکامی یکی از پیچیده ترین عملیاتهای نظامی آمریکا است که علت شکست آن حادثه ای بود که هرگز کسی آنرا پیش بینی نمی کرد. در این عملیات نیروهای آموزش دیده آمریکایی با ۱۳۲ تفنگدار، هشت بالگرد و شش هواپیمای باری به صحرای طبس وارد شدند. آمریکایی ها در ظاهر به بهانه آزادسازی و نجات گروگان های خود به کشورمان آمده بودندو تنها چیزی که پیش بینی نکرده بودند طوفان شنی بود که گریبان آنها را گرفت و آنها در وسیع ترین بیابان ایران زمین گیر کرد. عملیات طبس در بالاترین سطح و با استفاده از زبده ترین کارشناسان و متخصصان جنگی آمریکا طراحی شده بود و به استناد مدارک قرار بود این عملیات به عنوان ضرب شستی به انقلابیون جوان برای آزاد سازی گروگان ها به کار آید و بهانه ای باشد برای گسترش نا آرامی های داخلی، حرکت های تجزیه طلبانه در داخل کشور و حتی بسیاری از تحلیل گران معتقدند که هدف اصلی ماجرایی که منجر به حادثه طبس شد اقدام به کودتا و باز گرداندن قدرت به خاندان پهلوی بود. این در حالی بود که نیروهای جمهوری اسلامی ایران درخصوص این عملیات هیچگونه آمادگی و اطلاعی نداشتند و تا پس از فاجعه از جریان بی اطلاع بودند. با این حال طوفان شن در کویر ایران به عنوان مخفی ترین سلاح طبیعی که از چشم کارشناسان آمریکایی پنهان مانده بود کار خودش را کرد و چریکی ترین عملیات نظامی ارتش آمریکا در خاک ایران را خنثی کرد و حکومت نوپای جمهوری اسلامی با کمترین تلفات و تنها با دادن یک کشته - شهید محمد منتظر قائم - شکست تلخی را برای خبرگان نظامی آمریکا رقم زد. طبس کجاست ؟ طبس با ۳‎/۴ میلیون هکتار عرصه های بیابانی پهناورترین شهرستان بیابانی کشور است. ده درصد اراضی بیابانی کشور در طبس قرار داردو این بیابان مرموزدر شمال شرقی مرکز استان یزد واقع شده است. در بیابان طبس شرایط ویژه ای وجود دارد که با سایر مناطق بیابانی ایران قابل مقایسه نیست. غلظت املاح و نمک های موجود در خاک، وجود شترهای سرگردان، شدت گرمای هوا و وجود ضعف های اقتصادی و پراکندگی سکونت گاه های انسانی در منطقه، کار در عرصه های بیابانی طبس را با دشواری مضاعفی مواجه ساخته است. از طرف دیگر وزش بادهای غالب همراه با ذرات شن و ماسه همواره مشکلات فراوانی را برای اراضی کشاورزی، مناطق مسکونی، تأسیسات اقتصادی و راه های مواصلاتی به وجود می آورد و بسیاری از آبادی ها در دل همین بیابان به کویر تبدیل شده اند. با این همه طبس را بیابان نشین اطراف آن قطره زلال کویر می نامند. طبس، دهمین شهرستان استان یزد محسوب می شود و منطقه ای است محدود در دل دشتهای کویر مرکزی و لوت با وسعتی حدود ۵۵ هزار کیلومتر مربع که از دیر باز حضور و مقبولیتی برای یزد و یزدیان داشته است. سبک معماری، حضور فرهنگی و محورهای خوب رفتاری مردم این دومنطقه وحدت و همپارچگی ریشه ای بین آنان را حکایت می کند. «طبس » روی نقشه این شهرستان از شمال و شرق به استان خراسان، از شمال غرب به استان سمنان، از غرب به استان اصفهان و از جنوب به استان کرمان محدود می شود. «طبس» در ۵۵درجه و ۲۰دقیقه تا ۵۸درجه و ۱۵دقیقه طول شرقی و ۲۹درجه و ۶دقیقه تا ۳۵درجه و ۸ دقیقه عرض جغرافیایی واقع شده است. متوسط ارتفاع آن از سطح دریا ۶۹۰متر واز مهمترین ارتفاعات آن ارتفاعات «شتری» است که در مشرق شهرستان امتداد یافته است. بلندترین قله این ارتفاعات ۲۹۰۰متر ارتفاع دارد. وسعت این شهرستان ۵۵هزار و۴۶۳ کیلومترمربع است که ۹۵درصد از کل مساحت شهرستان، شامل عرصه های منابع طبیعی است. آب وهوای این شهرستان، گرم وخشک و کویری و در بعضی نقاط کوهستانی و سرد است. طبس، حدود ۶۰هزار نفر جمعیت دارد. درکتاب نزهه القلوب درباره طبس نوشته شده: «طبس گیلکی شهری است کوچک و از اقلیم سیم است، در هفت روزه راه یزد است و هوایش گرم است به غایت و خرما و ترنج بسیار است و در خراسان غیر از آن جای دیگر نیست و آبش از چشمه است مقدار دو آسیا گردان آب باشد، حصاری محکم دارد و در جوار آن علف نیست و چند پاره دیه از توابع آن است. » طبس، قطره زلال کویر، باقدمتی سرزده به ۲۰۰۰ سال، حوادث تاریخی بسیاری به خود دیده است. طبس، در زمان عمربن خطاب، توسط سربازان اسلام، به صلح گشوده شد. این شهر، زمانی، در آغاز جهانگیری ترکان سلجوقی، مطیع سلطان سنجر می شود و زمانی در اواخر دوره تیموریان و نیز دوره صفویه موردحمله مکرر ازبک ها قرار می گیرد. در زمان قاجار و رضاشاه به صورت حاکم نشینی اداره می شود و قلمرو آن گاه تا فراتر از کرمان را شامل می شود. این شهر، درسال ۵۷ به دست قهر طبیعت با زلزله ای به ویرانی کشیده می شود و با ماجرای سقوط هلی کوپترهای آمریکایی در سال ۱۳۵۹ این شهر به عنوان یکی از تاریخی ترین شهرهای ایران در دوران معاصر نام خود را در ذهن انقلابیون جاودانه می کند. انگیزه های آمریکایی در ۲۰ فروردین، ۱۳۵۹ آمریکا رابطه سیاسی خود با ایران را قطع کرد. این اقدام در شرایطی صورت می گرفت که لغو طرح کاپیتولاسیون در ۲۳ اردیبهشت ۵۸ به سال ها قدرت نامحدود آمریکا در ایران پایان داده بود. تسخیر سفارت آمریکا در ۱۳ آبان ۵۸ و به دنبال آن افشای اسناد دخالت های بیش از اندازه آمریکا در امور داخلی ایران و تلاش های این کشور برای شکست دادن انقلاب اسلامی نوپا نیز بر خشم انقلابیون علیه آمریکا افزوده بود و دیگر عملاً حضور این کشور در ایران منطقی محسوب نمی شد. قطع رابطه سیاسی آمریکا با ایران، بر خلاف انتظار این کشور، مورد استقبال ایران واقع شد. بدین ترتیب بود که آمریکا تصمیم گرفت برای آزاد سازی گروگان های خود به جای فشار سیاسی، دست به حمله نظامی مستقیم بزند. این اقدام فوق سری آمریکا هم در ۵ اردیبهشت ۵۹ با طوفان شن در صحرای طبس و از بین رفتن تجهیزات نظامی این کشور و بر جای گذاشتن چند کشته ناکام ماند. برای واکاوی علت حضور کماندوهای آمریکایی در کویری ترین صحرای ایران باید به تأثیرات به شدت منفی ماجرای اشغال سفارت آمریکا و گروگان گرفتن کارکنان این سفارت در سال ۱۳۵۸ بازگشت و اوضاع وخیمی که کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری دچارش شده بود را مد نظر قرار داد. ناتوانی دولت کارتر در پایان دادن به ماجرای گروگانگیری باعث شده بود تا او تمام راه ها را برای بازگرداندن گروگانها و بالابردن شانس خود برای پیروزی در انتخابات در نظر بگیرد. در واقع عامل اصلی این ماجرا شکست کوشش های دیپلماتیک و طرح های آمریکا جهت آزادسازی گروگان های خود بود. آنچه آمریکایی ها را به پیروزی و موفقیت نقشه شان امیدوار می کرد اوضاع نا آرام داخلی به دلیل درگیری های پس از انقلاب میان نیروهای انقلابی و ماجرای آشوب و بحران های ناشی از این موضوع بود. ضمن آنکه آتش افروزی های رژیم بعث عراق در مرزهای خود با ایران و غائله کردستان نیز مزید بر علت شده بود تا آمریکایی ها خود را برنده انجام یک عملیات کماندویی توسط نیروهای موسوم به دلتا فورس بدانند و در واقع هم اگر نبود طوفان غافلگیر کننده صحرای طبس معلوم نبود پایان این عملیات کاملاً سری به کجا ختم شود. جالب اینجاست که دولت کارتربرای انجام موفقیت آمیز چنین مأموریتی متجاوز از ۵ ماه تمام در صحراهای آریزونا (جایی که تقریباً شرایط کویر ایران را داراست) تعلیمات پیچیده و فشرده ای را به کماندوهای خود داده بود و از پیچیده ترین تکنیک های نظامی اعم از تسلیحات نظامی و دفاعی تا صنایع مدرن هواپیمایی استفاده کرده و بودجه نامحدودی را برای این عملیات اختصاص داده بود. همچنین سازمان هواشناسی آمریکا وضع جوی ایران بخصوص منطقه فرود در صحرای طبس را کاملاً مورد پیش بینی علمی قرار داده بود و به علت این که هوای آن شب مهتابی بود، ورود هر نوع هوای غیر مطلوب و وقوع طوفان بعید به نظر می رسیده است. نکات برجسته دیگری که دراین ماجرا قابل ذکرند عبارتند از : ۱- آمریکا در واقعه طبس از آخرین امکانات نظامی و تکنیک های جنگی استفاده کرد، به طوری که برای یک چنین عملیاتی از طرف کنگره آمریکا بودجه هنگفتی در نظر گرفته شده بود. ۲- بالگردهایی که برای آزادی گروگان های آمریکایی در نظر گرفته شده بودند، طبق ارزیابی متخصصان آمریکایی از بهترین نوع هلی کوپترها و از آخرین مدل آنهابود. بنابراین، مسأله از کار افتادن آنها در جریان عملیات، کاملاً دور از انتظار بوده است. ۳- شبی که عملیات نجات درآن به وقوع پیوست مهتابی بود و معمولاً دراین شبها ازطوفان و بادهای تند خبری نیست، علاوه بر این، بر اساس پیش بینی های علمی اداره هواشناسی آمریکا، در شب عملیات، هوای کویر طوفانی نبوده است. ۴- بر اساس ارزیابی کارشناسان، احتمال پیروزی این طرح از نود درصد به بالا پیش بینی شده بود. ۵- تهیه کننده وسایل نقلیه ای که می باید آمریکایی ها را از اطراف تهران به لانه جاسوسی جابه جا کند، فردی بود به نام علی اسلامی وابسته به حزب منحله خلق مسلمان. ۶- با توجه به حساسیت شوروی سابق درباره تحرکات آمریکایی ها و زیر نظرداشتن دائم آنها،بعید نیست که این عملیات با توافق و هماهنگی شوروی سابق انجام شده باشد. ۷- جهت فرود اضطراری بالگردها و هواپیماهای ۱۳۰ - C، ۱۴ منطقه در تهران و حوالی آن در نظر گرفته شده بود. ۸- در شب حادثه طبس، چراغهای ورزشگاه شهید شیرودی روشن بوده است. ۹- علی اسلامی تهیه کننده اصلی کامیون ها برای حمل آمریکایی ها به تهران، قبل از اشغال لانه جاسوسی در خصوص به راه اندازی تظاهرات علیه امام (ره) وانقلاب اسلامی با سفارت آمریکا همکاری نزدیک داشته است. ۱۰- بنا به اسناد به دست آمده جاسوسان زبده اسرائیلی (موساد) در جریان طراحی حمله به طبس نقش بسیار فعالی داشته اند؛ و از تجربیات طراحان نقشه حمله به فرودگاه «انتبه» در اوگاندا از جمله «شیمون پرز»، استفاده فراوانی شده بود. با این همه شکست بدون جنگ در ایران برای کشوری که همواره بر اقتدار ناشی از تجهیزات نظامی و توان اطلاعاتی خود می بالید، قابل تحمل نبود. به همین دلیل در نخستین روز خرداد ،۵۹ آمریکا و بازار مشترک اروپا ایران را مورد تحریم اقتصادی قرار دادند. اقدامی که با مسدود کردن دارایی های ایران در ۱۴ تیر ۵۹ ادامه یافت. یک هفته بعد و در ۲۱ تیر، کودتای نوژه کشف و یک روز قبل از اجرا، خنثی شد. در این کودتا قرار بود تعدادی از خلبانان نیروی هوایی ارتش در حرکتی هماهنگ اقدام به بمباران چند منطقه استراتژیک تهران بکنند و بلافاصله برخی دیگر از سران ارتش با در دست گرفتن حکومت، انقلاب اسلامی را در آغاز راه خود نابود کنند. یکی از مهمترین اهداف این کودتای آمریکایی، بمباران جماران بود که امام خمینی (ره) ۲ ماه قبل (۲۸ اردیبهشت) از قم به آنجا نقل مکان کرده بود. شکست کودتای نوژه هم پایان اقدامات آمریکا علیه ایران نبود. ۲ ماه پس از این واقعه و در آخرین روز از شهریور، ۵۹ عراق به ایران حمله کرد و جنگی ۸ ساله را آغاز کرد. جنگی که سال ها بعد از آن بر همگان معلوم شد که ادعای ایران در مورد حمایت مستقیم آمریکا از آن حقیقت داشته است. ۸ سال حمایت آمریکا از عراق در جنگ، به کسی اجازه نمی داد که صحبت از برقراری رابطه مجدد با آمریکا بکند. منبع: روزنامه ایران منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

بازخوانی شکست آمریکا در صحرای طبس

«جیمی کارتر» هنگامی که در مراسم تحلیف مسند قدرت در کاخ سفید را از «جرالد فورد» دریافت می‌نمود، هیچگاه به مخیله‌اش نیز خطور نمی‌کرد که چهار سال بعد در بیستم ژانویه ۱۹۸۱ در هیأت رئیس‌جمهوری شکست خورده و مغموم ـ و در حالیکه غرور ملی امریکاییان را که پس از شکست هولناک در ویتنام می‌رفت تا اندک اندک ترمیم یابد را با بزرگترین ضربه مواجه سازد و اعتماد به نفس دولت امریکا را با بحرانی عمیق روبرو گرداند ـ قدرت را به «رونالد ریگان» این دلقک درجه سوم‌‌ها‌‌لیوود واگذارد… ریشه‌ها‌ی یک بحران آن هنگام که در بهار سال ۱۹۷۷ آن بادام‌زمینی فروش بعنوان رئیس جمهور امریکا سوگند می‏خورد و مراسم تحلیف را در کنگره امریکا به‌جای می‌آورد، هیچگاه گمان نمی‌برد که در دوران ریاستش بر کاخ سفید و دولت فدرال با یکی از تاریک‌ترین و دهشتناک‌ترین کابوس‌های تاریخ سیاسی امریکا مواجه گردد. «جیمی کارتر» هنگامی که در مراسم تحلیف مسند قدرت در کاخ سفید را از «جرالد فورد» دریافت می‌نمود، هیچگاه به مخیله‌اش نیز خطور نمی‌کرد که چهار سال بعد در بیستم ژانویه ۱۹۸۱ در هیأت رئیس‌جمهوری شکست خورده و مغموم ـ و در حالیکه غرور ملی امریکاییان را که پس از شکست هولناک در ویتنام می‌رفت تا اندک اندک ترمیم یابد را با بزرگترین ضربه مواجه سازد و اعتماد به نفس دولت امریکا را با بحرانی عمیق روبرو گرداند ـ قدرت را به «رونالد ریگان» این دلقک درجه سوم‌‌ها‌‌لیوود واگذارد. همه می‌دانستند آنچه که در ساعت ۱۲ ظهر روز بیستم ژانویه ۱۹۸۱ و در صحن کنگره امریکا CAPITAL HILL قدرت را از کارتر به ریگان منتقل ساخت چیزی نبود جز «بحران گروگان‌ها». سال ۱۹۷۸ آخرین روزهای خود را می‌گذارند. کارتر که با سیاست «حقوق بشر» به صحنه آمده بود بر آن بود تا با شعار حقوق بشر و بسط دموکراسی «امپراتور سرخ» را خلع سلاح ساخته و نظمی یک‌سویه را به نفع بلوک سیاسی غرب به زمامداری کاخ سفید برقرار سازد. کارتر که از سفر آخر سال خویش به «چین» باز می‌گشت برای آنکه با همان پیمان استراتژیک و ژاندارم خویش در خلیج فارس تجدید دیداری داشته باشد و حمایت خویش از نظام شاهنشاهی را به اثبات رسانیده و زهر چشمی از دشمنان آن گرفته باشد و از دیگر سو قوت قلبی به محمدرضا پهلوی بخشیده باشد و او را در برابر پاره‌ای حوادث ناگوار سیاسی سال ۱۹۷۸ دلداری داده و او را به آینده رژیمش امیدوار سازد تصمیم گرفت تا شب سال نو را در کنار شاه و ملکه ایران بگذراند. بر سر ضیافت شام سال نو میلادی و در شب اول ژانویه سال ۱۹۷۹ کارتر و شاه به سلامتی و پایداری یکدیگر گیلاس‌های مشروبشان را با هم نوشیدند و کارتر طی نطقی آتشین و حمایت‌آمیز، ایران را «جزیره ثبات خاورمیانه و خلیج فارس خواند». و افسار این جزیره ثبات را در دستان با کفایت محمدرضا پهلوی دانست. نه ماه نگذشته از آن شب امواج انقلاب اسلامی آن‌چنان قوی بود که بنیانهای این جزیره ثبات را به زیر آب برد. امری که بخوبی ثابت کرد که گیلاس آن شب آنقدر به مغز کارتر گرما بخشیده بود که آنرا از کار افکنده بود و او خود نمی‌دانست که چه می‌گوید و در عالم مستی چیزی پرانده بود. موتور انقلاب اسلامی در ایران آنچنان به کار افتاده بود که هیچکس را یارای پایداری در برابر نبود. محمدرضا وقتی بخود آمد که چاره‌ای جز فرار نیافت و شانزده روز از فرار او نگذشته، امام خمینی با استقبال جمعیتی بالغ بر ۴ میلیون ایرانی قدم در خاک وطن نهاد و در نطق تاریخی خویش حجت خویش با نظام پوسیده شاهنشاهی را تمام کرد و ده روز بعد انقلاب تمام ایران را فتح کرد و رژیم شاهنشاهی را برافکند و نظام جمهوری اسلامی را جایگزین آن گردید. اهالی کاخ سفید انگشت بهت و حیرت از نابواری پیروزی انقلاب ایران اسلامی به دهان می‌گزیدند و اما یارای هیچ کاریشان نبود. اما چرا یک کار می‌توانستند بکنند،‌ «توطئه، دسیسه، نیرنگ و… براندازی نظام نوپای اسلامی». شاه گریخته از ایران ابتدا به مصر رفت و در آنجا «انور سادات» از وی چونان یک پادشاهی که هنوز بر اریکه قدرت تکیه دارد استقبال نمود. هرچه از مدت اقامتش در مصر می‌گذشت بر تشویش و اضطرابش افزوده می‌شد. او گمان می‌برد که اینبار نیز چون ۲۸ مرداد سال ۳۲ کودتایی در راه است تا دولت سقوط کند و او باز بر سریر قدرت تکیه زند. اما اینبار تعلل امریکاییان و دیگر هم‌پیمانان غربیش و گذشت زمان او را ناامید می‌کرد و اندک اندک بر این باور استوار می‌ساخت که این بار دیگر تاریخ تکرار نخواهد شد. شاه مفلوک مدتی به امال ملک حسن پادشاه مراکش پناه برد اما برخورد سرد وی او را بر آن داشت تا به حامی اصلی‌اش امریکا پناه برد. شاه درخواست عزیمت به امریکا نمود اما کارشناسان سیاسی امریکا در یک برآورد سیاسی ـ اطلاعاتی در ۱۴ فوریه ۱۹۷۹- ۲۵ بهمن ۱۳۵۷- به اطلاع کارتر رساندند که پذیرش شاه از سوی کارتر مساویست با نابودی تمامی امیدهای بسیار کوچک باقی مانده در امریکا و واکنشهای تند انقلابیون ایرانی و تسخیر سفارت امریکا در تهران. اجابت نکردن خواسته شاه از سوی دولت امریکا شاه را بدان حد از خفت کشاند که او را به یک «ناخدای سرگردان» flying duchman تبدیل نمود. ناخدای سرگردانی که بقول کسینجر پس از سی و هفت سال خدمت به اربابان بانکی خود، بسان ناخدایی سرگردان بدنبال بندری برای پهلو گرفتن و پناه جستن بود اما کسی حاضر به یاریش نبود. وضعیت شاه آنقدر رقت‌انگیز شده بود که موجب شد تا دوستان نزدیک وی که از قدرت فراوانی در هیأت حاکمه برخوردار بودند به‌ستوه آمده و به یاریش آیند. «دیوید راکفلر» مالک «امپراتوری صهیونیستی راکفلرها» متشکل از شبکه‌ای از تراستها و کارتلهای مالی، بانکی، نفتی و صنعتی امریکا و دلال و کارگزار معروفش «هنری کسینجر» و «جان مک کلوی» جبهه دوستان شاه را تشکیل می‌دادند. جبهه‌ای که از ۲۸ سپتامبر با فرستادن نامه‌ای از دفتر دیوید راکفلر به وزارت خارجه امریکا تشکیل شد. نامه‌ای که از دولت کارتر خواسته بود چون شاه بشدت بیمار است و امکانات معالجه سرطان غدد لنفاویش در مکزیک ـ محل اقامت جدید شاه ـ نیست باید به امریکا سفر کند. در ماه اکتبر این جبهه به کاخ سفید نیز نفوذ کرد و از میان نزدیکترین یاران جیمی کارتر نیز یارگیری نمود. او کسی نبود جز «زبیگنیو برژینسکی». برژینسکی همو بود که از سال ۱۹۷۲ به بعد و طی دوران فرمانداری کارتر بر ایالت جورجیا، کارتر را به عضویت در «کمیسیون سه جانبه» ـ این نهاد بین‌المللی شورای روابط خارجی امریکا و یکی از دهها اهرم این شورا برای بسط حاکمیت صهیونیستی ـ امریکایی بر دنیا که در سال ۱۹۷۳ و با نظر و حمایت و هدایت دیوید راکفلر ریاست وقت شورا تشکیل شد ـ تشویق و دعوت نمود. پس از عضویت کارتر در آن نهاد برژینسکی سمت استادی وی در امور بین‌المللی را یافته و او را به جرگه شاگردان کلاس خویش وارد ساخت. چرا که برژینسکی مدیر «تحقیق کمیسیون سه جانبه» بود. این ارتباط چنان بود که در این دوران و بعدها کارتر از او به‌عنوان «استاد» یاد می‌کرد. برژینسکی در دوران کارتر به سمت «مشاور عالی امنیت ملی»، عالی‌ترین مقام امنیتی در کاخ‌سفید دست یافت. در مقابل جبهه راکفلر و کارگزارانش، کارتر و وزیر خارجه‌اش با تأسیس جبهه‌ای مخالف بنای اعتراض و مخالفت با ورود شاه به امریکا را نهادند. کیسینجر تهدید کرد که اگر حکومت کارتر می‌خواهد از پشتیبانی آنها در مورد قرارداد محدود ساختن سلاحهای استراتژیک پیمان (سالت) برخوردار شود باید تقاضای مسافرت شاه را بپذیرد. در کنار وی، برژینسکی نیز پذیرفتن شاه از سوی امریکا را این چنین توجیه می‌نمود: «پذیرفتن شاه به امریکا یک امر اصولی و اخلاقی بود… من قویاً این نظر را دنبال می‌کردم که آنچه برای ما مطرح است پای‌بند به تعهد برای پناه دادن به یک دولت قدیمی است. من می‌دانستم که سادات و ملک حسین و رهبران سعودی و سایر دوستان ما به دقت مراقب رفتار ما با شاه هستند و روش ما در برابر روش شاه در قضاوت خود آنان نسبت به ما نیز مؤثر واقع خواهد شد. بعلاوه من احساس می‌کردم که از نظر تاکتیکی ما نباید خود را در معرض تهدید و شانتاژ قرار دهیم و بر روی سنتهای سیاسی و اخلاقی خود معامله کنیم». کارتر مخالف آن بود که شاه در امریکا تنیس‌بازی کند در حالیکه امریکاییها در تهران بخاطر او ربوده یا کشته شوند و یا سفارت امریکا اشغال شود و بسیاری از امکانات اطلاعاتی و امنیتی امریکا در تهران از بین برود. کارتر و کابینه‌اش در شرایطی دشوار و بحرانی گرفتار آمده بودند. از یکسو «گزینه» مصالح سیاسی و منافع ملی ایالات متحده قرار داشت و از دیگر سو «گزینش» پذیرش شاه توأم با جنگ روانی جناح «راکفلر ـ کیسینجر» در پوشش اخلاقی ـ انسانی که کارتر را در تنگنایی دشوار قرار داده بود. در سویی منافع ملی و بین‌المللی امریکا قرار داشت و در دیگر سو حفظ اعتماد سایر دیکتاتورهای وابسته به امریکا. چه عدم پذیرش شاه از سوی دولت کارتر موجب دلسردی این دیکتاتورها از امریکا می‌گردید و آنان را در تداوم پیوند با آن دچار تردیدهای انکارناپذیر می‌نمود. سرانجام کارتر از کاردار سفارت امریکا در تهران درخواست کرد تا از نظر دولت بازرگان در مورد سفر شاه به امریکا را خواسته و آنان را نسبت به الزامات این سفر که صرفاً برای معالجه شاه می‌باشد روشن سازد. دولت موقت با بی‌تفاوتی نظر منفی نسبت به این سفر ابراز نمی‌دارد تنها امریکاییان را از عواقب ناگوار و غیرقابل پیش‌بینی از خشم مردم انقلابی ایران بیم می‌دهد و تنها به این شرط بسنده می‌کند که شاه در مدت اقامت در امریکا و در طول معالجه خود از انجام هرگونه فعالیت سیاسی احتراز نماید. امریکاییان چنین پنداشتند که قضیه خاتمه یافته، غافل از آنکه، کسی که زمام اصلی قدرت را در دست دارد نه دولت موقت که رهبر انقلاب است. اگر امریکاییان می‌دانستند که پذیرش شاه برایشان چقدر گران تمام می‌شود هیچگاه او را نمی‌پذیرفتند. شیطان بزرگ یک فروند هواپیمای «گلف استریم» در شب ۲۲ اکتبر ۱۹۷۹-۳۰ مهر ۱۳۵۸- به آرامی در فرودگاه «لاگاریا» در نیویورک فرود آمد. این هواپیما حامل محمدرضا و فرح پهلوی شاه و ملکه فراری ایران و گروه کوچکی از اعضای خانواده و همراهانشان بود. جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا، ساعاتی قبل، ورود محمدرضا شاه پهلوی به امریکا را برای معالجات پزشکی را تصویب کرده بود. این تصمیم بسیار مهم مستقیماً آغازگر عصر جدیدی در روابط ایران و امریکا بود. عصری که ساختار «گرگ و میشی» رابطه امریکا و ایران را برهم زده و آنرا به تقابلی رویاروی کشاند که موجب حقارت و شکست بزرگ ابرقدرت غرب گردید. شکستگی بزرگ که از جنگ ویتنام و شکست خفت بار امریکا در سال ۱۹۷۳ بی‌سابقه می‌نمود. دو روز پس از ورود شاه به امریکا، رهبر کبیر انقلاب در نخستین موضعگیری و در واکنش بدین سفر فرمودند: «اخیراً هم که شاه رفته امریکا و پذیرفتند او را منتهی به اسم اینکه سرطان دارد و انشاءالله صحیح باشد منتهی… پس پولهای ما چه می‌شود، خوب او بمیرد پولهای ما چه می‌شود؟» اشتباه سیاسی امریکا به پذیرش شاه محدود نماند. در اول ماه اکتبر سناتور «هنری جکسون» از حامیان دیرینه شاه به انقلاب اسلامی ایران و رهبران آن حمله کرد. روز دهم آبان امام خمینی پیامی به مناسبت سیزده آبان ۵۷ قاطعانه خواستار استرداد شاه به ایران گردید و در آخر فرمودند «هرچه فریاد دارید بر سر امریکا بکشید». با الهام از مواضع رهبر انقلاب تقاضای استرداد شاه در تظاهرات عمومی مردم مطرح گردید و تظاهراتی در مقابل سفارت امریکا صورت گرفت. روز دهم آبان «بازرگان» نخست‌وزیر و «ابراهیم یزدی» وزیر امور خارجه و «مصطفی چمران» وزیر دفاع برای شرکت در جشن استقلال انقلاب الجزایر به آن کشور عزیمت نمودند. برژینسکی نیز که در الجزایر اقامت داشت ملاقاتی با هیئت ایرانی انجام داد. این اشتباه سوم امریکا بود. دیدار الجزایر سوءظن نسبت به امریکا را عمیق‌تر کرد و حیات سیاسی لیبرالها و سازشکاران را کوتاهتر. روند تقابل ایران و امریکا که پس از انقلاب با پذیرش شاه از سوی امریکا کلید خورده بود اینک با رسوایی الجزیره که به مثابه کبریتی درانبار باروت بود موجب انفجار خشم انقلابی مردم ایران بر علیه امریکا گردید. پذیرش شاه از سوی امریکا مردم ایران را به این باور رسانده بود که توطئه‌ای دیگر از جنس کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ در شرف تکوین است. روز ۱۰ آبان ۵۸ / اول نوامبر ۱۹۷۹ تظاهرات عظیمی همراه با شور ضد امریکایی شدیدی در تهران انجام شد حدود دو میلیون نفر تظاهرکننده خشمگین، شعار «مرگ بر امریکا» سردادند و به سخنرانی‌های آتشین در تقبیح امریکا به دلیل پناه دادن به «شاه جنایتکار» کوش دادند. آن شب تلویزیون ملی ایران تصاویری از «برژینسکی» در حالیکه با هیأت ایرانی دست می‌داد را نشان داد. حال دیگر کبریت روشن در میان انبار باروت افتاده بود. شکست هیمنه ساعت ۱۰ صبح روز ۱۳ آبان ۵۸ است. خیابان طالقانی وضع عادی خود را دارد. مردم در سراسر خیابان مشغول رفت و آمد هستند. اتومبیلها با سرعت با سروصدا عبور می‌کنند. فروشگاهها و شرکتها بازند و کارکنان آنها سرگرم کارهای روزمره خود هستند. همه چیز درست مثل روزهای قبلی است. ساعت ۱۱ صبح است؛ گروهی نزدیک به ۴۰۰ نفر در حالیکه خیابان طالقانی را طی می‌کنند به سوی سفارت امریکا در حرکتند. هنگامی که به مقابل آن می‌رسند در یک لحظه از در و دیوار سفارت بالا می‌روند و بدرون محوطه سفارت می‌پرند مردم‌ها‌ج و واج به این صحنه نگاه می‌کنند و همه از خود می‌پرسند چه شده است؟ خیابان بند می‌آید، جوانها تند و تیز یکی پس از دیگری از گوشه و کنار سفارت به داخل می‌روند. حالا هرکدامشان بازوبندی بدست و عکس امام را به سینه دارند. مدتی نمی‌گذرد در حالیکه باران رحمت از آسمان تهران شروع به بارش کرده خبر در همه شهر می‌پیچد «سفارت امریکا اشغال شده». سفارت به اشغال دانشجویان درآمد و اولین اطلاعیه رسمی آنها به نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» ساعت یک بعد از ظهر از رادیو پخش شد. آنها در اولین اطلاعیه خود سفارت امریکا را «سفارت جاسوسی» خواندند و اعلام کردند: «ما به پیروی از موضع قاطعانه امام در مقابل امریکای جهانخوار و به منظور اعتراض به دسیسه‌های امپریالیستی و صهیونیستی، «سفارت جاسوسی» امریکا را در تهران به تصرف درآوردیم تا اعتراض خویش به گوش جهانیان برسانیم». پس از پخش این اطلاعیه مردم از جریان حمله به سفارت امریکا باخبر شدند و فوراً برای پشتیبانی از اقدام دانشجویان به مقابل سفارت امریکا سرازیر گردیدند و در حالیکه شعار می‌دادند «نه سازش نه تسلیم، نبرد با امریکا» عمل دانشجویان را تأیید کردند. اشغال لانه جاسوسی پس از ۳ ساعت تیراندازی و مقاومت از طرف تفنگداران امریکایی مستقر در سفارت با دانشجویان حاصل آمد و جاسوسان امریکایی به گروگان گرفته شدند. پس از تسخیر لانه جاسوسی بعد از ظهر همان روز، امریکا نگرانی خود را از عدم امنیت مالی و جانی کارمندان امریکایی سفارت ابراز داشت. مبارزه بی‌امان ملت ایران با استکبار جهانی به سرکردگی امریکا و تکیه بر سیاست «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» ارتباط تنگاتنگی با ظهور روحیه‌ای عارفانه در ملت قرار داشت که در نتیجه آن هر کار سیاسی و مبارزاتی و اجتماعی عبادت محسوب می‌شود. اشغال لانه جاسوسی فریاد اعتراضی بود بر علیه شیطان بزرگ و علیه نیروهای لیبرال و ملی‌گرایان که در داخل کشور آگاهانه در پی رجعتی دوباره به امپریالیسم آمریکا بودند. اشغال سفارت جاسوسی امریکا با حمایتهای بی شائبه رهبری انقلاب و مردم انقلابی ایران توأمان بود. این چنین بود که بحران ۴۴۴ روزه کاخ سفید کلید خورد و سرانجام سرنگونی کارتر را به ارمغال آورد. بازتاب یک شکست فتح سفارت امریکا در تهران مانند بمبی سیاسی در دنیا عمل کرد و بر صدر اخبار سیاسی جهان نشست. امریکا تحقیر شده بود و بدتر آنکه چاره‌ای به نظرش نمی‌رسید. زین پس دو جناح با دو خط مشی متفاوت در اتاق بیضی کاخ سفید رودرروی یکدیگر قرار گرفتند. «خط‌مشی شدت عمل» توأم با برخورد نظامی به رهبری «برژینسکی» و «خط مشی مسالمت‌آمیز» به رهبری «سایروس ونس» وزیر امور خارجه. کارتر در این میان جانب ونس را گرفت. در بیست و دوم آبان ۵۸ جلسه «شورای امنیت سازمان ملل متحد» بنابر اصرار و پافشاری امریکا در ساعت ۱۰:۴۳ بوقت نیویورک تشکیل گردید.«مک‌ هنری» نماینده وقت امریکا در شورای امنیت دعاوی قبل خود را علیه ایران تکرار نموده ـ مبنی بر تحریم سیاسی ـ اقتصادی ایران در ۵ بند ـ و از شورا تقاضا کرد که برای حفظ صلح بین‌المللی قطعنامه مورد درخواست امریکا مبنی بر تحریم اقتصادی ایران را به تصویب برساند. در همان جلسه نمایندگان برخی از کشورها قطعنامه مورد تقضای امریکا را علیه ایران مردود دانسته و خاطرنشان ساختند که ایران هیچ اقدامی بر علیه صلح و امنیت بین‌المللی مرتکب نشده است. و اضافه کردند که هر نوع تصمیم شورا در این مورد علیه ایران نوعی دخالت در تحولات سیاسی آن سرزمین خواهد بود و ناقض حق تصمیم‌گیری مردم ایران است که در منشور ملل متحد پیش‌بینی شده است. آن شب یکی از جلسات بسیار شورانگیز شورای امنیت در جریان بود و به درازا کشید. پس از بحثها و تبادل نظرها نمایندگان انگلیس، نروژ، پرتقال و فرانسه حمایت خود را از قطعنامه امریکا اعلام داشتند، بنگلادش و مکزیک به این قطعنامه رأی ممتنع دادند و آلمان شرقی با آن به مخالفت برخاست و در نهایت شوروی با استفاده از «حق وتوی» خویش آن را به در بایگانی شورای امنیت دفن کرد. ولی از فردای آن روز برخی از دولتها به سرکردگی امریکا قطعنامه تصویب نشده را به اجرا گذاردند و حسب دستور کارتر کلیه نقدینه‌های ایران در بانکهای امریکا و شعبات آن در اروپا مسدود گردید و محاصره اقتصادی در نهایت شدت جریان یافت منبع: موسسه مطالعات ابرار تهران منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

عبرت ها و درس های شکست آمریکا در صحرای طبس

در حیات سیاسی هر کشوری روزها یی به عنوان نقاط عطف در تاریخ ثبت می شوند که با گذشت ایام فراموش نمی شوند . یکی از همین روزهای تاریخی حمله فضاحت بار کماندوهای آمریکایی به صحرای طبس درعملیات دلتا با نام رمز «چنگال عقاب» از شامگاه 4 اردیبهشت ماه 1359 ( 24 آوریل 1980 ) تا سحرگاه 5 اردیبشهت ماه 1359 ( 25 آوریل 1980 ) بود . آمریکایی ها هرگز تصور نمی کردند 400 الی 500 دانشجو بتوانند در کمترین زمان ممکن 66 نفر از آمریکایی ها مشغول کاردر سفارت خانه که بعدا مشخص شد کار اصلی آنها جاسوسی بوده است ، دستگیرکنند. آنها با طراحی عملیات دلتا در طبس تلاش کردند گروگان های باقی مانده را آزاد کنند. تا به اصطلاح اُبّهت ساختگی خود را با انجام یک عملیات غافلگیرانه به نمایش گذارند . کارترو مشاورانش بجای آنکه به خواسته های مشروع ملت ایران در باره تحویل شاه و محاکمه او و بازگرداندن دارایی هایی که از ملت ایران غارت کرده بود ، توجه کنند. در جمع محدودی عملیاتی را با رمز "چنگال عقاب" که کنایه ازعقاب آمریکایی نماد رسمی آمریکا داشت؛ طراحی کردند اما ناخن های "چنگال عقاب" درشن های روان صحرای طبس کشیده شد. با وجود آنکه از همان ابتدا مشخص بود چنین عملیاتی اقبالِ موفقیت چندانی ندارد، اما همچنان ضرورت نمایش اقتدار کاذب آمریکا، چشم کارتر رئیس جمهوری وقت این کشور را در برابر واقعیت ها بسته بود. حتی آنگونه که بعدها همیلتون جردن رئیس وقت کارکنان کاخ سفید درخاطرات خود نوشت ، مخالفت های صریح سایروس ونس وزیرخارجه کارتر هم نتوانست تیم جنگ طلب آمریکایی را متقاعد کند که از این عملیات دست بردارند. زیرابرای کسانی مانند کارتر ، برژینسکی مشاور امنیت ملی اش و ترنر رئیس وقت سازمان سیا که گمان قدرت برتر داشتند ، درک واقعیت های آن روز امکان پذیرنبود. آنها به دنبال اعاده حیثیت از دست رفته آمریکا بودند که با گذشت حدود شش ماه از زمان شروع گروگان گیری، هنوز نتوانسته بودند "هیچ غلطی بکنند" . ضربه ای که کماندوهای آمریکایی دریافت کردند، غیر قابل پیش بینی بود. زیرا مکر خدا بالاتر از مکاران است. شکست عملیات طبس درس های بزرگی برای آمریکایی ها و ایرانی ها و همه کسانی که در جریان جزئیات این ماجرا قرار گرفتند، داشت که در اینجا به مهم ترین آنها اشاره می شود: 1- دستی بالاترازهمه دستها است که در زمانهایی که صلاح باشد، وارد عمل می شود و ماشین های جنگی دست بشرساخته را چنان ازکار می اندازد که همه کارشناسان و متخصصان انگشت حیرت به دهان می گیرند و یا مجبور می شوند با توجیه های مختلف "نیروی الهی" را نادیده بگیرند. 2- شکست عملیات طبس ثابت کرد افسانه هایی که آمریکایی ها سال های سال بر اساس تئوری "قدرت برتر" مرتب در باره قدرت پیش بینی تحولات پنجاه سال آینده خود و برنامه ریزی برای صد سال و در خدمت گرفتن همه قدرت ها در راستای منافع آمریکا، تبلیغ و ترویج می کنند ، پوشالی و توخالی بوده است. 3- نقض قوانین بین الملل از سوی آمریکا و تجاوز به خاک یک کشور مستقل بار دیگر اثبات کرد در حقوق بین الملل این قدرتها هستند که مقررات را به نفع خود توجیه و تفسیر می کنند. هر زمان که منافع قدرتها ایجاب کند به راحتی حقوق بین الملل نادیده می گیرند. در واقع تا آن زمان دستگاه تبلیغاتی آمریکا اقدام دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در تسخیر سفارت آمریکا را نقض آشکار قوانین بین المللی در باره مصونیت سفارت خانه های کشورهای بیگانه در خاک کشور میزبان ، مطرح می کردند. درحالی آمریکا خود بزرگترین ناقض حقوق بین الملل بود . آمریکا با تجاوزبه خاک ایران توسط 132 تکاور آموزش دیده در بالاترین استاندارد های موجود در آن زمان به همراه هشت فروند هلی کوپتر و شش فروند هواپیمای ترابری وپشتیبانی کننده از سوی تیمی که از مدرن ترین تجهیزات ناوبری و لجستیکی، در جهان آن روز برخوردار بودند در برابر توفان شن به ِگل نشستند . دراین زمان متجاوزان متجاوزان امریکایی دیگر نتوانستند در تبلیغات خود از نقض قوانین بین المللی توسط دانشجویان ایرانی سخنی به میان آورند. زیرا خودشان با تجاوز به خاک یک کشور مستقل در عمل نقض کننده شدید قوانین بین المللی محسوب می شدند . 4- کشورهای حامی آمریکا دراین عملیات و وابستگان وفرومایگان ایرانی در داخل کشور که با دشمنان ایران همکاری کرده بودند تا به خیال خود بتوانند به امتیازهای بزرگ دست پیدا کنند، دریافتند که اتکاء به قدرتهای سلطه جو به نتیجه نمی رسد وبا شکست فضاحت بارآنها وضعیت دشواری برای آنها ایجاد میشود. چراکه هم در پیشگاه ملت ایران باید پاسخگو باشند و هم دیگر نمی توانستند آینده ای برای خود متصور شوند. جاسوسخانه بجای سفارت افشاگری های "ادوارد اسنودن" کارگزار آژانس امنیت ملی آمریکا که در سال گذشته به روسیه پناهنده شد. هزاران سند از مداخلات سفارتخانه های آمریکایی درکشورهای مختلف جهان را در اختیار افکار عمومی مردم جهان قرار داد و اثبات کرد، چگونه دستگاه اطلاعاتی وامنیتی آمریکا حتی رهبران کشورهای اروپایی را که از متحدان نزدیک آمریکا هستند ، کنترل می کند. افشاء این عملیات جاسوسی وسیع که با بُهت و حیرت رهبران اروپایی مواجه شد باردیگر این واقعیت را به مردم جهان یادآور شد که آمریکا در سفارتخانه های خود به اقدام های غیر معمول و عمدتا جاسوسی مباردت می کند. اگردر سی و چهار سال پیش جهان به اسنادی که دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در باره اقدام های مداخله گرانه آمریکا درایران و سایر کشورهای منطقه افشاء کردند، توجه داشتند و موضوع را از طریق مجامع بین المللی پیگیری می کردند آمریکا دیگر هرگز به خود اجازه نمی داد که از طریق کنترل تلفن رهبران کشورهای جهان ، خصوصی ترین مسائل شخصی آنها را نیز تحت شنود و کنترل خود درآورد. جالب آنکه درهمان زمان عده ای تلاش داشتند چنین القاء کنند که همه سفارتخانه های کشورهای مختلف درکشور میزبان اقدام به گردآوری اطلاعات می کنند بنابراین کار آمریکا هم خلاف عرف موجود نبوده و نیست!! اما همین افراد به این واقعیت توجه ندارند که گردآوری اطلاعات حالا چه از طریق قانونی و اسناد آشکار وچه از طریق مخفی وغیر قانونی یک موضوع است؛ و طراحی برای سرنگونی حکومت های قانونی وایجاد زد و بندهای مداخله گرانه در کشور میزبان، موضوع دیگری است . آنچه که اسناد دانشجویان مسلمان پیرو خط امام از مداخلات آمریکا در ایران نشان می دهد از نوع دوم است که مصداق عینی سلطه جویی آمریکایی بشمار می رود و اگر در همان زمان به این اسناد در مجامع بین المللی توجه می شد امروز دیگر آمریکا به خود اجازه نمی داد بازهم به مداخلات خود درسایر کشورها تحت پوشش دفاع از دموکراسی ، حقوق بشر و ارزش های والای انسانی ادامه دهد. ماجرای طبس برای همه ایرانی ها این درس بزرگ را هم داشت که اگر درمسیر الهی باشند خدا از انها حمایت می کند و نباید از یاد ببرند که دشمنان ایران به دنبال تفرقه بین انها هستند و از هیچ کوششی برای به شکست کشاندن انقلاب اسلامی دریغ نمی کنند. آنچه که دشمن را به تجدید نظر در باره هرگونه اقدام تجاوزکارانه به ایران وادار می سازد وحدت مردم تحت رهنمود های رهبری است. منبع: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 25

هویدا و نفت

پس از گذشت حدود دو سال و اندی از اعلام ملی شدن صنعت نفت، با کودتای 28 مرداد 1332، دولت دکتر محمد مصدق، برکنار شد و فضل‌الله زاهدی که رهبری کودتا را، به ظاهر در دست داشت، به نخست‌وزیری رسید. دو روز پس از پیروزی کودتاگران، محمدرضا پهلوی که به ایتالیا فرار کرده بود، در رم گفت: «نفت ایران ملی شده و شرکت نفت ایران و انگلیس وجود خارجی ندارد.» و در همین روز، زاهدی که به دیدار آیت‌الله کاشانی رفته بود، ضمن صحبت پیرامون موضوعات مختلف، درباره مسئله نفت، گفت: «به انگلستان نه نفت می‌دهیم و نه غرامت» چهار روز بعد از انجام کودتا، کابینه دولت معرفی شد که در آن، علی امینی وزیر دارایی شد و وزارت امور خارجه، مسکوت گذاشته شد، تا اینکه حدود 4 هفته بعد، عبدالله انتظام به عنوان وزیر آن وزارتخانه، معرفی شد. در دولت زاهدی، ابوالحسن عمیدی نوری، معاون نخست‌وزیر و سخنگوی دولت بود. او در هشتم مهر 1332، اعلام کرد: «دولت فعلی مصمم است با توجه به قانون ملی شدن صنعت نفت و دقت در قوانین موضوعه مملکتی به هر وسیله که شده، نفت ایران را به بازارهای جهانی برساند.» و چند روز بعد، گفت: «حل مسئله نفت ایران با برقراری روابط ایران و انگلستان توأم است.» چهار روز پس از این اظهارنظر، هربرت هوور، کارشناس امور نفت وزارت امورخارجه امریکا برای مذاکرات نفتی به تهران آمد و در تاریخ 29 مهرماه آنتونی ایدن ـ وزیر وقت امور خارجه انگلیس ـ در مجلس انگلستان گفت: «انگلستان بار دیگر دست دوستی به سوی ایران دراز می‌کند و برای تجدید مناسبات سیاسی همه نوع آمادگی دارد.» با گذشت چند روز از این اظهارات، عبدالله انتظام، در پاسخ ایدن، اعلامیه‌ای منتشر کرد که در آن آمده بود: «... تنها توقع دولت ایران این است که برای حل اختلاف نفت، قوانین مصوب کشور محترم شمرده شود و اصل حیثیت و شرافت ملی ایران ملحوظ و اساس عدالت و انصاف رعایت گردد.» روزشمار این ایام که منجر به ورود کنسرسیوم به بازار نفت ایران و مدیریت عبدالله انتظام بر شرکت ملی نفت گردید، به این شرح است: 3 آذر 32: دنیس رایت، کاردار موقت انگلیس به همراه 14 کارمند سفارت انگلیس به تهران آمدند. 14 آذر 32: ایران و انگلیس، اعلامیه مشترکی منتشر کردند که در آن، بر تصمیم دو دولت برای برقراری مجدد روابط سیاسی تاکید شده بود. 14 آذر 32: فضل‌الله زاهدی در صحبت رادیویی خود، این روابط را ضروری و واجب توجیه کرد. 18 آذر 32: ریچارد نیکسون ـ معاون وقت رئیس جمهور امریکا ـ برای مذاکرات پیرامون حل مسئله نفت به تهران آمد. 20 آذر 32: آیت‌الله کاشانی در خصوص ایجاد رابطه با انگلیس گفت: «ملت شریف ایران، هرگز تن به این ذلت نخواهد داد و هر روزی که دولت اعلام تجدید رابطه بدهد، روز عزای ملی است و باید مردم نوار سیاه به سینه خود نصب کنند.» 26 دی 32: راجر استیونس به عنوان سفیر کبیر انگلیس در تهران تعیین شد و روز 29 دی به تهران آمد. 3 بهمن 32: اولین جلسه مشاوره نفت به ریاست عبدالله انتظام وزیر امور خارجه ـ علی امینی وزیر دارائی ‌ـ سیدفخر‌الدین شادمان وزیر اقتصاد ملی ـ نصر‌الله انتظام سفیر ایران در امریکا و محمد نمازی تشکیل شد. 17 بهمن 32: تورگیلدر پیر، کارشناس معروف نفتی بانک بین‌المللی، به عنوان مشاور نفتی دولت ایران، استخدام شد و به تهران آمد. 24 بهمن 32: داون پرت، مشاور حقوقی دولت در مسئله نفت به تهران آمد. 12 اسفند 32: راجر استیونس در کنفرانس مطبوعاتی گفت: «دولتین امریکا و انگلیس در مورد مسئله نفت، توافق کامل دارند.» 16 اسفند 32: دنیس رایت برای ارائه گزارش نفت، به لندن رفت. 7 فروردین 33: عبدالله انتظام گفت: «به موجب قانون ملی شدن صنعت نفت» ایران باید کنترل بهره‌برداری از منابع نفت خود را داخل مرزهای کشور در دست داشته باشد.» 22 فروردین 33: 22 نفر از نمایندگان هشت کمپانی نفتی امریکایی، انگلیسی، هلندی و فرانسوی به تهران آمدند و کنسرسیوم شکل گرفت و سیزده جلسه در کاخ سفید در طی روزهای مختلف برگزار کردند و برای پی‌گیری نتایج، به لندن رفتند. 27 خرداد 33: هربرت هوور، مشاور نفتی وزارت خارجه امریکا، به تهران آمد. 1 تیر 33: با بازگشت 22 نفر نمایندگان هشت کمپانی نفتی، دور دوم مذاکرات شروع شد. 27 تیر 33: مذاکرات پایان یافت و توافق حاصل شد. 16 مرداد 33: آیزنهاور و چرچیل، حل مسئله نفت را به ایران تبریک گفتند. در این دوران که به اتفاقات بسیار دیگری، از جمله: شروع مبارزات آیت‌الله کاشانی با دولت کودتا، دستگیری فدائیان اسلام، حمله نیرو‌های نظامی به دانشکده فنی دانشگاه تهران و کشتن دانشجویان و ... همراه بود، مذاکرات نفت، به نفع کنسرسیوم رقم خورد و عبدالله انتظام که در این مذاکرات، نقشی تعیین کننده داشت، در دی‌‌ماه 1334، از وزارت امورخارجه به وزارت مشاور تغییر سمت داد تا خود را برای ریاست شرکت ملی نفت، آماده نماید. ریاست انتظام بر امور نفتی، همزمان با درگیری‌های هویدا، با حسن ارفع در ترکیه بود. بر همین اساس، امیرعباس هویدا، به سراغ، انتظام رفت و بار دیگر، مورد حمایت او قرار گرفت. علیقلی اردلان، به نامه‌‌های درخواست او، مبنی بر تقاضای مأموریت هویدا به شرکت نفت، موافقت کرد. قبل از این اتفاق، امیرعباس هویدا تلاش کرد تا موافقت وزارت امور خارجه را برای رفتن به مأموریت دمشق جلب کند تا به سرزمین آباء و اجدادی پدرش ـ عکا ـ نزدیک باشد. امّا به علت اینکه تشخیص داده شد که او باید در شرکت ملی نفت ایران، به مأموریت‌هایش ادامه دهد، منتفی شد. پس از آنکه مقدمات انتقال او به شرکت نفت صورت گرفت، به آنکارا رفت و در هشتم اردیبهشت ماه سال 1337، به همراه مادرش، با اتومبیل شخصی خود، از مرز بازرگان به ایران بازگشت. اولین انعکاس انتقال وی به شرکت نفت، در وزارت امورخارجه، حقوق گزافی بود که در شغل جدید برای او در نظر گرفته شده بود. عباس میلانی جایگاه اداری او را پس از انتقال به شرکت نفت، در ابتدا «مشاور مخصوص» و سپس «سرپرست امور اداری» معرفی می‌‌کند ولی به نظر می‌رسد، مقام اداری او بسیار بیشتر از اینها بود. زمانی که تصمیم گرفته شد تا شرکت نفت، نشریه‌ای داشته باشد، قرار شد این کار به وسیله هویدا انجام شود. از این‌ رو، درخواست صدور امتیاز مجله‌ای به نام «کاوش» با روش علمی و ادبی، به وزارت کشور داده شد. چون بنابر بند ه‍ از ماده 3 لایحه قانون مطبوعات، مصوب مردادماه 1334، تقاضاکنندگان امتیاز جراید و مجلات باید دارای حسن شهرت بوده و صلاحیت اخلاقی آنان از نظر روزنامه‌نگاری نیز محرز باشد، این تقاضا به سازمان اطلاعات و امنیت فرستاده شد. روشن بود که در ساواک تازه تأسیس، سوابق گذشته افراد موجود نبود و از طرفی وی برای تیمور بختیار رئیس وقت ساواک نیز فردی شناخته شده بود، لذا ساواک در پاسخ به این استعلام نوشت: چون مجله علمی، ادبی است و غیرسیاسی منتشر خواهد شد و هویدا نیز سابقه مضره بایگانی شده!؟ ندارد، امتیاز مجله کاوش به نام او صادر گردد. پس از گذشت چند ماهی از انتشار مجله کاوش ـ که از میزان انتشار و خوانندگان آن اطلاع دقیقی در دست نیست ـ و فعالیت‌هایی که در بیرون از مرزها ـ برای تشکیل کانون مترقی ـ صورت می‌گرفت، امیرعباس هویدا نیز، بخش قابل توجهی از وقت خود را صرف این مأموریت و حسنعلی منصور که مهره اصلی این جریان بود، خود را برای تشکیل دولت مهیا می‌کرد. در این شرایط، سرلشکر علی‌اکبر ضرغام در آذرماه 1338، در ماه‌های پایانی دولت منوچهر اقبال، که حسنعلی منصور معاونت آن را به عهده داشت، به وزارت کار رسید. او از رجال هم سن و سال هویدا بود که علی‌رغم اینکه تمامی تحصیلات خود ـ غیر از دوران متوسطه ـ را در امور نظامی سپری کرده بود، از سال 1331 به وزارت دارایی مأمور شد و همواره در مدیریت مشاغل اقتصادی فعالیت کرد. شاید به همین علت بود که در سال 1340، به جرم فساد مالی، مدتی را در بازداشت گذراند. وی در ابتدای سال 1339، از محمدرضا پهلوی استدعای فرمان ملوکانه برای عضویت 4 ساله هویدا در هیئت مدیره شرکت ملی نفت را نمود. این درخواست در بیست و هشتم تیرماه 1339 به شرح زیر، اجابت شد: «با تأییدات خداوند متعال ما محمدرضا پهلوی شاهنشاه ایران نظر به استدعای تیمسار سرلشکر علی‌اکبر ضرغام وزیر دارایی که به وسیله جناب دکتر اقبال نخست‌وزیر معروض افتاده است به موجب این فرمان امیرعباس هویدا را برای مدت چهار سال به سمت عضو هیئت مدیره شرکت ملی نفت ایران منصوب نمودیم.» اولین حکم همایونی! آنقدر اهمیت داشت که به مناسبت آن، مجلس میهمانی مفصلی در منزل مسکونی هویدا ـ در دروس شمیران ـ بر پا شود. ترکیب شرکت‌کنندگان در این ضیافت جالب توجه است. شرکت‌کنندگان دراین مجلس، عبارت بودند از: عبدالله انتظام (رئیس هیئت مدیره شرکت نفت، متولد 1275 ش)، نصرالله انتظام (سفیر کبیر ایران در فرانسه، متولد 1279ش)ـ انوشیروان سپهبدی (شوهرخاله هویدا، از رجال سیاسی وزارت خارجه متولد 1268ش) ـ علی معتمدی (از رجال وزارت امور خارجه، متولد 1275ش) ـ نظام‌الدین امامی خوئی (کمیسر نفت در انگلیس، پدرزن حسنعلی منصور و بعداً هویدا، متولد؟) ـ غلامحسین مصدق (پسر مصدق‌السلطنه، متولد 1284ش). در این جمع، تنها حسنعلی منصور و احتمالاً دکتر پرتو اعظم، از همسن و سالان، صاحبخانه بودند. امیرعباس هویدا، با حضور در هئیت مدیره شرکت نفت و اشغال پست معاونت کل، افرادی از همکیشان خود را گردآورد که همواره از متحدین او باقی ماندند. یکی از این افراد «فؤاد روحانی» از بهائیان تحصیل کرده در انگلستان بود که در شرکت نفت در مصادر مختلفی، از جمله عضویت و قائم‌مقامی هیئت مدیره، کار کرده بود. ساواک در معرفی وی نوشته است: «فؤاد روحانی، فوق‌العاده نوکر مسلک با روش نوکری یک قبله دارد و آن هم روزنامه تایمز. در این روش نوکری به انگلیس‌ها مرموز و از همه چیز خود، ملت و قومیت خود و منافع ملت و کشور را در این نوکری قربانی می‌کرده است. نزد بهائیان دارای حسن شهرت و معروفیت بوده و به این گروه بسیار کمک می‌کند. در نزد کارمندان شرکت نفت بسیار منفور و بیشتر دست او را مثل کتابی خوانده و احترامی بین کارمندان ندارد. برخی وی را یهودی‌الاصل می‌دانند.» فؤاد روحانی نیز مانند امیرعباس هویدا ـ که حداقل در اشتوتگارت فردی زن باره معرفی شده است ـ فردی زن‌باره بود که علاوه بر اشتراک مسلک و خدمت به بیگانگان، در این مسئله اخلاقی نیز اشتراک داشتند. زمانی که هویدا به نخست‌وزیری رسید، او را به عنوان مشاور عالی خود معرفی کرد!؟ و قصد داشت او را به عنوان دبیرکل سازمان همکاری منطقه‌ای ایران، ترکیه و پاکستان منصوب کند. دیگری «هوشنگ‌ فرخان» از تحصیل‌کرده‌های امریکا در رشته مهندسی نفت بود که از قضا با عبدالله انتظام نیز، نسبت فامیلی داشت و از نیروهای قدیمی شرکت نفت ایران و انگلیس بود. او از وقتی به فرقه بهائیت پیوست، شهرت خود را از «غفاری» به «فرخان» تغییر داد. او نیز در یک ارزیابی ساواک، به شرح زیر معرفی شده است: «این شخص از هر فروشنده کالا و پیمانکاران و مهندسین مشاور که با شرکت ملی نفت کار می‌کرده، سعی به اخذ وجوهی نموده و حتی گزارش شده است که قبل از انجام معاملات از فروشندگان چک بانکی برای تضمین پرداخت وجوه، دریافت می‌داشته است.» رسوائی او در فروش نفت خام در منطقه البرز (قم)، تنها یکی از موارد سوءاستفاده اوست که با جابه جا کردن افراد زیردست، پرونده آن را از بین برده است. و فرد دیگری که در این حلقه قرار گرفت، «یدالله شهبازی» بود. او که در رشته حقوق درس خوانده بود، پوران صنیعی ـ خواهر اسدالله صنیعی، وزیر جنگ بهائی کابینه‌‌های منصور و هویدا و آجودان مخصوص محمدرضا پهلوی ـ را به همسری گرفته بود و از دو نفر دیگر، ارتباط پیچیده‌تری با بهائیت داشت. وی از افراد مورد اعتماد افسران اسرائیلی بود و با دکتر المودی ـ فرماندار سابق تل‌آویو ـ رفت و آمدهای نزدیک داشت. به همین علت بود که با تشکیل کابینه حسنعلی منصور و قرار گرفتن هویدا در وزارت دارائی، به عنوان مشاور مخصوص او به وزارت دارایی رفت و از آنجا نیز با او راهی نخست‌وزیری و معاونت او شد. سوء‌استفاده‌های شهبازی به قدری علنی و زیاد بود که در سال 1345 مجبور شدند او را از سمت معاونت نخست‌وزیری برداشته و در امور حقوقی مشغول نمایند. اگر بر این افراد، وجیهه معرفت و پرویز راجی را نیز اضافه کنیم، هر خواننده منصف و بدون نظری، تصدیق خواهد کرد که امیرعباس هویدا در موقعیت شغلی، تنها به فعالیت در راستای مأموریت‌های پنهان خویش، همت گماشته است. وجیهه معرفت، زنی بود که دوران حضور هویدا در شرکت نفت، تا پایان عمر کاری او در وزارت دربار، همواره در سمت منشی مخصوص هویدا، همراه وی بود. زنی که به علت ارتباطات خصوصی‌اش با مردان مختلف، از قبیل: گریگور هاکوپیان، پولیوس دودمان، عبدالله طلوعی، مهندس فرشی و دیگران، از نظر دستگاه امنیتی رژیم فاسد شاه نیز، فردی منحرف، معرفی شد: «بانوی مزبور، زنی منحرف و اهل عیش و نوش و با مردان زیادی رابطه و معاشقه داشته و از جاده عفاف خارج و اغلب شب‌ها با جوانان در کافه‌ها مشغول باده‌گساری بوده است.» علی‌رغم این ارزیابی‌ها و مشکلات حاد اخلاقی، زمانی که امیرعباس هویدا به وزارت دربار منصوب گردید، پرویز ثابتی ـ که هم مسلک بهائی او بود ـ می‌نویسد، با انتقال او موافقت شود. فرد دیگر پرویز راجی بود که در شرکت نفت، به ریاست دفتر هویدا رسید و در زمان نخست‌وزیری او، باز هم ریاست دفتر او را به عهده داشت. او که با اشرف پهلوی ـ خواهر توأمان و فاسد محمدرضا پهلوی ـ روابطی داشت، ضمن آنکه از این ارتباط به نفع تثبیت هویدا در مقام نخست‌وزیری بهره می‌برد، خود نیز از این رهگذر بی‌بهره نماند و از طریق او، راهی سفارتخانه ایران در لندن شد و تا پایان عمر رژیم پهلوی در آنجا به سر برد. ارتباط پرویز راجی با هویدا به گونه‌ای بود که در اسناد سفارت امریکا از او به عنوان «دستیار اداری و سرآشپز کابینه هویدا » یاد شده است. علی‌رغم اینکه امیرعباس هویدا در کابینه حسنعلی منصور، تمایل داشت در رأس وزارت امورخارجه قرار گیرد، به وزارت دارایی ـ که مأمور اصلی تهیه بیلان و صورتحساب فعالیت‌های کنسرسیوم بود ـ رفت تا در تهیه گزارش‌های نفتی جانب اربابان خود نگه دارد و این مطلب به عنوان علت اصلی انتصاب او به وزارت دارایی، عنوان گردید: «گفته می‌شود قرار است در دولت آینده که منصور آن را تشکیل خواهد داد، عباس هویدا که به امور نفتی نیز آشنایی دارد به وزارت دارایی منصوب گردد تا بیلان و صورت حساب فعالیت‌های کنسرسیوم را که می‌بایستی برابر قرارداد منعقده، بین دولت ایران و کنسرسیوم هر 10 سال تهیه و به مجلسین ایران تقدیم می‌گردد، آماده و ارائه نماید.» در آبان ماه 1342 منوچهر اقبال به جای عبدالله انتظام، مدیرعامل شرکت ملی نفت شد. این انتصاب در حالی صورت گرفت، که حسنعلی منصور با تبدیل کانون مترقی به حزب ایران نوین، در اسفندماه همین سال، مأمور تشکیل کابینه گردید. برای اینکه علت اصلی انتصاب امیرعباس هویدا به وزارت دارایی ـ که همانا ارتباطات گسترده و پنهان او با کنسرسیوم بود ـ آشکار نگردد، این انتصاب به مخالفت منوچهر اقبال با هویدا، نسبت داده شد: «دکتر اقبال مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران در یکی از ساعات اداری هویدا را احضار می‌نماید لیکن در آن موقع هویدا در اداره نبوده ... پس از چند ساعتی هویدا در شرکت ملی نفت حاضر شده و نزد دکتر اقبال می‌رود. مدیرعامل شرکت نفت به هویدا اظهار می‌دارد: چون خسته شده‌اید، خوب است مدتی استراحت کنید؛ و هویدا را به ریاست یکی از مؤسسات شرکت نفت که اخیراً تشکیل شده، منصوب می‌نماید. یکی از نمایندگان مجلس شورای ملی اظهار داشته: پس از این جریان، حسنعلی منصور دبیرکل حزب ایران نوین که می‌گویند کابینه آینده را تشکیل خواهد داد، به منظور عکس‌العمل با اقدام اخیر دکتر اقبال، هویدا را به سمت وزیر دارایی کابینه خود در نظر گرفته که غیر مستقیم رئیس دکتر اقبال باشد. چون وزیر دارائی، رئیس شورای عالی نفت هم می‌باشد.» دکتر منوچهر اقبال ـ که زمانی ریاست حسنعلی منصور را به عهده داشت و او را از برکشیدگان خود می‌دانست و تا معاونت نخست‌وزیری، ارتقاء‌ داده بود‌ـ با شنیدن شایعه امکان این انتصاب، بر آشفت و با ناراحتی فوق‌العاده‌ای که داشت، پرونده‌ای قطور از اعمال خلاف امیرعباس هویدا، در شرکت نفت تدارک کرد و به برخی از دوستانش نیز ارائه نمود. و هنوز چند ماهی از این انتصاب سپری نشده بود که، در محافل و مجالس مختلف، حرف از ترمیم کابینه حسنعلی منصور به میان آمد و در این تغییرات احتمالی، ریاست شرکت ملی نفت ایران، به هویدا رسید. در این اوضاع و احوال بود که مخالفین او دست به کار شدند و اعلامیه‌ای دو صفحه‌ای علیه او منتشر کردند و در آن به معرفی او و خانواده‌اش دست زدند. در بخشی از این اعلامیه، به سوابق فعالیت‌های خلاف او در شرکت نفت اشاره شده است: «هویدا در شرکت ملی نفت معاون اداری مدیر عامل شد و با دستیاران خود، فؤاد روحانی و مهندس فرخان، سه تفنگداران بهائی‌ها، در یک چنین مؤسسه عظیمی به هم پیوستند و سعی کردند تا حدی که مقدورشان بود افراد بهایی را در کارهای مؤثر شرکت ملی نفت بگمارند و همین کار را هم کردند و بالاخره بعد از رفتن انتظام، دکتر اقبال که مرد وطن پرست و مسلمانی است، متوجه اعمال خلاف و فعالیت‌‌های زشت ایشان گردید و عذرشان را خواست.» به نظر می‌رسد به علت وجود عبارت: «دکتر اقبال که مرد وطن‌پرست و مسلمانی است» که در این اعلامیه بود، ویراستار کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، انتشار آن را به طرفداران اقبال، نسبت داده است. در دی‌ماه 1343، لایحه نفت که از طرف دولت منصور به مجلس شورای ملی برده شده بود، قرار شد در کمیسیون مشترک دارائی و خارجه، مورد رسیدگی قرار گیرد. دکتر غلامرضا مبین که تحصیل کرده حقوق در کشور سوئیس بود و نمایندگی مردم خواف را در مجلس به عهده داشت، به صورت مهمان به این کمیسیون رفت و موقعی که، لایحه نفت مورد بحث و گفتگو قرار گرفت، سئوالاتی از هویدا کرد که او در پاسخ آن، عاجز ماند و وضع کمیسیون متزلزل گردید. محسن خواجه‌نوری که ریاست کمیسیون را به عهده داشت و از طرفی، لیدر اکثریت مجلس ـ اعضای حزب ایران نوین ـ بود، وقتی که متوجه عصبانیت و ناراحتی هویدا شد، گفت: «چون سئوالات جنبه فنی دارد، چند نفر از متخصصین شرکت نفت و وزیر دارایی برای پاسخگوئی در جلسه روز شنبه کمیسیون مشترک حضور خواهند یافت.» امیرعباس هویدا از این ترفند بهره برد و روز شنبه، با تعدادی از افراد وزارت دارایی و شرکت نفت به کمیسیون آمد، ولی دکتر مبین از حضور در این جلسه خودداری کرد و گفت: «با آقای وزیر دارایی و متخصصین شرکت نفت کاری ندارد.» این اقدام، باعث ناراحتی هویدا و اعضای کمیسیون مشترک شد و پیش‌بینی گردید که ممکن است وی سئوالات خود را در جلسه علنی مجلس و در موقع طرح لایحه نفت، تکرار نماید. از سرنوشت پرسش و پاسخ احتمالی دکتر غلامرضا مبین در موقع طرح لایحه نفت در جلسه علنی مجلس شورای ملی، برای اجرای نمایش دمکراسی، اطلاعی نداریم، ولی طبیعی است که این لایحه با حمایت اکثریت مجلس، روبرو گردد و دکتر مبین که به اقلیت تعلق داشت، در این میانه، طرفی نبندد. یکی از نمونه اقدامات خلاف در شرکت نفت، پرونده‌ای اتهامی در مورد اشیاء فرسوده و مازاد در شرکت نفت جنوب بود که مورد توجه هویدا قرار داشت. فردی به نام خداوردیان که در سمت بازپرسی دادسرای آبادان یا اهواز، مسئول رسیدگی به این پرونده بود، این پرونده را بنا بر میل هویدا، تمام کرد و به پاداش این عمل، در زمان تصدی وزارت دارائی توسط هویدا، به عنوان مدیرکل بازرسی آن وزارتخانه منصوب شد. حسین بشیری که زمانی معاون کل اداره حسابداری ژندارمری و مدتی نیز عضو مالی وزارت دارایی بوده، در این باره، گفته است: «چون آقای هویدا نخست‌وزیر در معامله محرمانه فروش نفت ایران به اسرائیل، خدمت بزرگی به آن کشور نموده، دولت اسرائیل در قبال این خدمت یکصد و چهل هزار مترمربع زمین در فلسطین به ایشان واگذار نموده است.» شاید آقای حسین بشیری نمی‌‌دانست که عکا، سرزمین آباء و اجدادی هویدا است و از زمان حضور حسینعلی نوری در آنجا، قبله آمال همکیشان اوست و از دیرباز، خاندان هویدا، در آن منطقه صاحب املاک و مستغلات فراوان بوده‌اند. در دوران مدیریت منوچهر اقبال بر شرکت نفت ـ مشخصاً در سال 1344 ـ اتفاقاتی در معاملات نفتی افتاد که اعضای کنسرسیوم را عصبانی کرد. در این زمان، آلمان غربی برای اولین بار در امور نفتی ایران قرارداد مشارکت بست و پس از آن، فروش نفت به آرژانتین و رومانی نیز عملی شد و از همه مهمتر حضور فعال شوروی در ایران با انعقاد قرارداد ساخت ذوب‌آهن و انتقال نفت گاز و گاز به آن کشور، کنسرسیوم را به واکنش واداشت. امیرعباس هویدا که با کنسرسیوم از گذشته‌های دور، آشنایی و رابطه داشت، وارد عمل شد و تلاش کرد تا منوچهر اقبال را، از شرکت نفت برکنار نماید. این موضوع در کلام پرویز گرجی ـ سردبیر مجله تهران مصور ـ به شرح زیر، تبیین شده است: «چون در جریان گران شدن قیمت بنزین و نفت در زمان نخست‌وزیری مرحوم منصور که آقای هویدا وزیر دارائی او بود، دکتر اقبال با این عمل آنها شدیداً مخالف بود و همین مخالفت‌ها موجب تحریک افکار عمومی علیه منصور، بالاخره مرگ او گردید. اکنون هم هویدا در پشت پرده مذاکرات نفت، بین نمایندگان کنسرسیوم و دکتر اقبال در افزایش میزان تولید و بالارفتن در آمد ایران، به طور موذیانه، اخلال و کارشکنی می‌کند و در اثر دوستی و ارتباط چندین ساله که با اعضای کنسرسیوم داشته، می‌‌خواهد به دست آنها، موجبات شکست دکتر اقبال را در مذاکرات نفت فراهم سازد.... با مطالعات دقیقی که ما کردیم به این نتیجه رسیده‌ایم که هویدا در پشت پرده، یکی از بازیگران مهم نفت به شمار می‌رود و نقش حساس و مهمی در پشت پرده، از طرف کارتل‌های بزرگ نفتی جهان بر عهده او واگذار شده است.» صرف‌نظر از انگیزه پرویز گرجی از این اظهارات، با توجه به اینکه صاحب امتیاز دوره سوم آن (1353ـ 1330) ـ عبدالله والا ـ در حزب بازی رژیم پهلوی، عضو فراکسیون حزب مردم در مجلس شورای ملی بود، صراحت لهجه او در عبارت: «با مطالعات دقیقی که ما کرده‌ایم به این نتیجه رسیده‌ایم که هویدا در پشت پرده، یکی از بازیگران مهم نفت به شمار می‌رود و ...» حکایت از واقعیتی انکار ناپذیر دارد که بر اهل تحقیق، پوشیده نیست. در این ایام، در مجله تهران مصور، مطالبی علیه سیاست امریکا به چاپ می‌رسید. این مسئله، حساسیت ساواک را برانگیخت تا جایی که پرویز گرجی مورد سئوال قرار گرفت. وی در پاسخ گفت: «طبق اطلاعات کاملی که به دست ما رسیده و مقامات عالی کشور نیز بیش و کم از آن واقف می‌باشند، برنامه سیاسی حکومت عبدالناصر در مصر از طرف دیپلماسی امریکا طراحی می‌شود... امریکائی‌ها عقیده دارند، درآمد نفت کشورهای خاورمیانه و مناطق عربی خلیج‌فارس، باید مورد استفاده کلیه ساکنان این منطقه قرار گیرد و به جای اینکه این کشورها برای مقابله با کمونیست‌‌ها از کمک‌ مالی امریکا استفاده کنند، باید از درآمد نفت کشورهای کوچک که قسمت عمده آن در بانک‌های لندن به اسم سران کشورهای عربی سپرده می‌شود، برخوردار شوند‌.... امریکا فعلاً خود را قیم کشورهای کوچک قلمداد کرده، علیه رژیم این کشورها برنامه‌ای را که مایل باشند، اجرا می‌کنند. در این صورت خطر دیپلماسی امریکا در پشت سر سیاست عبدالناصر ایران را تهدید می‌کند و نباید اجازه داد لااقل امریکایی‌ها در داخل ایران دارای نفوذی علیه مصالح ما باشند.» دعوای طرفداران سیاست انگلستان و امریکا در ایران همواره در سطح وجود داشت و البته همین اختلافات باعث شد تا بسیاری از اسنادی که امروز در دسترس محققان قرار دارد، حاصل آن باشد تا تاریخ از واقعیات پشت پرده رژیم پهلوی، با خبر گردد. بر خلاف پرویز گرجی که اختلافات کنسرسیوم با ایران را، ناشی از بازی‌های موذیانه هویدا می‌دانست، صادق بهداد ـ مدیر روزنامه جهان ـ که از سیاسیون ملّون رژیم پهلوی بود و در طیفی از جبهه ملی تا حزب زحمتکشان قرار داشت و در کودتای 28 مرداد 1332 با مقامات انگلیسی و امریکایی ارتباطات مشکوک و با تیمور بختیار رابطه تنگاتنگ داشت، معتقد بود: «اختلاف بین ایران و کنسرسیوم به مرحله شدیدی رسیده است و هیچ بعید نیست، در صورت فشار کنسرسیوم و مشکلاتی که از لحاظ بین‌المللی برای ایران ایجاد می‌کند دولت فعلی کنار برود و حکومت دیگری که رابطه حسنه‌ای با آنها برقرار نماید، روی کار آید.» ولی معلوم بود که یکی از دلایل اصلی اختلافات کنسرسیوم با ایران، ارتباطاتی بود که با شوروی برقرار کرده بود. در همین راستا بود که، فعالیت‌های پنهانی عطاء‌الله خسروانی ـ دبیرکل حزب ایران نوین ـ برای به چنگ آوردن ریاست دولت، شروع شد. وی ضمن ارتباط با امریکائی‌ها، از طریق برادرش ـ خسرو خسروانی که سفیر ایران در امریکا بود ـ تلاش‌هایی را آغاز کرد و به آنان وعده داد که: «در صورت احراز پست نخست‌وزیری، نظریات آنان را در مسائل مربوط به نفت و جلوگیری از گرایش ایران به جانب بلوک شرق، تأمین خواهد کرد.» نقش کنسرسیوم نفت در ثبات دولت هویدا، بسیار تعیین کننده بود. هر چند، تلاش عطاءالله خسروانی مثمر ثمر نبود و هویدا با زیرکی خاصی که داشت، توانست پس از چندی او را از دبیرکلی حزب ایران نوین و حتی وزارت کار کنار بگذارد ولی بخوبی می‌دانست که اگر قرار است بر اریکه قدرت تکیه زند، باید هرگز از انجام مأموریت‌های محوله، قدمی پس نگذارد. دکتر محمد سام ـ از تحصیل‌کرده‌های امریکا و نشان شده آنان ـ که در دولت هویدا، استانداری گیلان و اصفهان و وزارت کشور را تجربه کرده بود و نماینده مجلس شورای ملی نیز بود ـ در بیان ملاقات خود با هویدا در مهمانی وزارت امورخارجه گفت: «در میهمانی وزارت خارجه آقای هویدا نخست‌وزیر بسیار خندان و بشاش به نظر می‌رسید و هنگامی که من با ایشان مشغول گفت وگو بودم، اطلاع دادند که اعلیحضرت تلفنی نخست‌وزیر را احضار کرده‌‌اند. بعد از آن که مکالمات تلفنی اعلیحضرت با آقای هویدا انجام شد، مشاهده گردید قیافه نخست‌وزیر به کلی تغییر کرده و نشاط قبلی را از دست داده است ... معلوم شد جواب کنسرسیوم نفت به تهران رسیده است .... کنسرسیوم پاسخ داده است که با اضافه استخراج 17 درصد پیشنهادی موافقت دارد، لکن انجام این کار را خود به عهده خواهند گرفت و آنچه اضافه بر فروش فعلی استخراج نمایند، تحویل خواهند داد و ایران خود به هر کجا که مایل است، آن را به فروش رساند و سهم کنسرسیوم را نیز بپردازد. همچنین مبلغی را که قرار بود علی‌الحساب بپردازند، نخواهند داد.» امیرعباس هویدا به قواعد بازی کاملاً آشنا بود. او با حمایت دست‌هایی مراتب متعدد ترقی را پیموده بود که در کنسرسیوم هم، نقش تعیین‌کننده داشتند. طبیعی بود که در کشوری مثل ایران، حتی در بین رجال سیاسی وابسته آن، هویدا همواره مورد انتقاد قرار داشت و در مسئله فروش نفت ـ که کاملاً پنهانی صورت می‌گرفت ـ نیز، این اختلاف، خودنمایی می‌کرد ولی هرگز با صراحت به آن پرداخته نشد. تحلیل زیر که در بخش فارسی رادیو بغداد، تهیه و پخش شد، نمونه‌ای از پشت پرده این ماجراست: «چند ماه پیش بین دولت ایران از طرفی و شرکت‌های امریکایی عضو کنسرسیوم نفت از جانب دیگر، اختلافاتی رخ داد. جریان اختلاف از این قرار بود که مطابق قرارداد کنسرسیوم باید 20 درصد از تولیدات نفت را در اختیار ایران قرار دهد، امّا از آنجا که منابع ایران در نتیجه چپاول شش ماه قبل، هنگامی که دولت ایران در حال امضای مقاوله‌نامه‌ای با دولت مجارستان برای فروش نفت به مبلغ پانصد میلیون دلار به مدت پنج سال بود، کارتل‌های امریکایی به این کشورها، همان مقدار نفت را به قیمت باز هم ارزان‌تری عرضه نموده و از فروش مستقیم نفت از طرف ایران جلوگیری به عمل آوردند. آنها در سال قبل ادعا می‌کردند که با بالا رفتن سطح تولید نفت ایران به وسیله کنسرسیوم، حقوق ملت ایران را از استعمارگران بازستانده‌‌اند، به این امر اصولاً توجه نداشتند که نتیجه همین بالا رفتن سطح تولید نفت در ایران یعنی در واقع تاراج هر چه بیشتر خلق ایران و سایر ملل زجر کشیده و صاحب نفت است.» در اسفند سال 1347 شمسی، محمدرضا پهلوی گفت: «روش کنسرسیوم نسبت به ایران عادلانه و دور اندیشانه نیست.» دو ماهی قبل از این اظهارات، هویدا سفری 20 روزه به امریکا و اروپا کرده و در اوایل سال 1348 نیز در رأس هیأتی به فرانسه رفته بود ـ که پس از آن، مذاکرات نفت با کنسرسیوم در تهران آغاز شد. نتیجه این مذاکرات، در جلسه خصوصی مورخه 28/2/1348 مجلس شورای ملی ـ که به درخواست هویدا تشکیل شده بود ـ به اطلاع نمایندگان، رسانده شد. هویدا ضمن آنکه تأکید داشت که حرف‌های او محرمانه تلقی شود و مکتوم باقی بماند، گفت: «نه تنها ما توانستیم نظر شاهنشاه و دولت را درباره تامین مبلغ 1000 میلیون دلار در سال 48 بابت فروش نفت به کنسرسیوم بقبولانیم، بلکه آنها قبول کرده‌اند که به جای 1000 میلیون دلار مبلغ 1012 میلیون دلار در سال 48 به ما بپردازند.» وی در این جلسه، به شوخی گفت: «علت اینکه آنها قبول کرده‌‌اند 12 میلیون دلار بیشتر بدهند، برای این بوده که حرف ما درست در نیاید‌[!] زیرا آنها گفته بودند، امکان ندارد که ما با مبلغ 1000 میلیون دلار مورد تقاضای دولت ایران موافقت کنیم.» او که معتقد بود، آمارهای دقیق تهیه شده توسط دکتر اقبال و رؤسای نفت، بهانه‌های کنسرسیوم را خنثی کرده، ضمن تشکر از دکتر اقبال و همکارانش، علت اصرار خود بر محرمانه بودن این اظهارات را چنین بیان کرد: «اگر به طور دقیق، کشورهای عربی نفت‌خیز در خاورمیانه بفهمند که ما با کنسرسیوم موافقت کرده‌ایم، ممکن است آنها هم شرکت‌های نفتی را تحت فشار قرار دهند و در نتیجه شرکت‌های مزبور نتوانند آن طور که باید سهم ما را بالا ببرند و در مورد مبلغ 1012 میلیون دلار باید گفته شود که، در حدود 900 میلیون دلار سهم واقعی ما از فروش در سال 48 است ولی برای اینکه سهم ما برای اجرای طرح‌های عمرانی به هزار میلیون برسد، کنسرسیوم موافقت کرده که بقیه مبلغ را به طور وام بدون سود در اختیار دولت ایران بگذارد که در واقع نتیجه برای ایران یکی خواهد بود.» امیرعباس هویدا، پس از این استدلال سخیف، در شرایطی که رژیم اشغالگر قدس درگیر جنگ بود و به نفت بیشتری نیاز داشت، مانند خدمتگذاری متعهد و دلسوز، درباره سیاست آینده نفتی ایران اظهارنظر کرد و گفت: «این صحیح نیست که ما نفت خود را همیشه بگذاریم خارجی ببرد و آنگاه برای ازدیاد منافع، هر سال برویم و دست به دامان آنها شویم و روی همین نظریه، من به آلمان مسافرت کردم و ضمن مذاکرات با صدراعظم آلمان، از سرمایه‌داران آن کشور خواستم که بیایند و در استخراج و حمل و نقل و تصفیه و فروش نفت با ما مشارکت نمایند و ما حالا فقط نفت خام می‌فروشیم ولی با توافقی که با آلمان‌‌ها شده است، ما در تمام مراحل استخراج و حمل ونقل و تصفیه و فروش نفت، با آنها شریک خواهیم بود. یعنی به طور مثال: متفقاً در حفر چاه‌های نفت اقدام می‌کنیم و سپس نفت را در کشتی‌هایی که متعلق به شرکت ملی نفت و آلمان‌هاست به آلمان حمل می‌کنیم و سپس در پالایشگاهی که متعلق به آلمان و ایران است، نفت را تصفیه می‌کنیم و آنگاه نفت را در پمپ بنزینی که متعلق به ایران و آلمان است، می‌فروشیم و در واقع در تمام جریان نفت از استخراج تا اینکه به دست مصرف کننده برسد، با هم مشارکت خواهیم داشت. در صورتی که حالا این طور نیست و ما فقط نفت خام را در بندر تحویل شرکت‌های بزرگ نفتی می‌دهیم و آنها تمام بقیه عملیات مربوط به نفت را انجام می‌دهند و منافع سرشاری به تنهایی می‌برند و ایران از آن منافع محروم است.» معلوم نیست چرا هیچ یک از نمایندگان مجلس شورای ملی، از نخست‌وزیر سئوال نکردند که چرا، این پالایشگاه متعلق به آلمان و ایران، در کنار منطقه نفت‌خیز ایران ایجاد نمی‌شود تا هم برای حمل نفت خام، نیازمند کشتی‌‌های متعلق به ایران و آلمان نباشیم و هم مردم ایران نیز، در پمپ بنزین‌های متعلق به ایران و آلمان، ماشین‌های خود را سوخت‌گیری کنند! امیرعباس هویدا سپس در ادامه نطق خود، ضمن آنکه اعتقاد دنیا به ایران را به ثبات سیاسی کشور نسبت داد و سرمایه‌گذاری خارجی را حاصل آن دانست، در مورد آینده نفتی ایران و برای رهایی از عواقب جنگ اعراب و اسرائیل و بسته شدن کانال سوئز، گفت: «طی مذاکراتی که با دولت ترکیه شده است، مخصوصاً بعد از بسته شدن کانال سوئز و مشکلاتی که در راه حمل سریع نفت به اروپا پیش آمده، قرار شده است که با موافقت ترکیه ما یک لوله نفت از جنوب ایران به ترکیه بکشیم و در یکی از بنادر ترکیه در مدیترانه، نفت برای فروش به بازارهای اروپا عرضه کنیم و در این زمینه هم کارشناسان مشغول مطالعه هستند.» بعد از اتمام سخنرانی هویدا، نه تنها هیچ یک از نمایندگان مجلس شورای ملی، اعتراضی به اظهارات او نکردند، بلکه هلاکو رامبد ـ که لیدر فراکسیون پارلمانی حزب اقلیت (مردم) بود و می‌بایست در دمکراسی شاهنشاهی، نقش خاص خود را ایفا کند ـ از موفقیت‌های دولت تقدیر و تمجید کرد و پیشرفت‌های مذاکرات نفت را تبریک گفت و در ادامه افزود: «در این گونه موارد، تمام احزاب از اقلیت و اکثریت و تمام ملت ایران، پشتیبان دولت هستند.» هنوز مدت کمی از این اظهارات سپری نشده بود که «رحمت‌الله مقدم مراغه‌ای» که به نوشته ساواک: «با توجه به نزدیکی مهندس مقدم با امریکائی‌ها، اظهارنظر وی راجع به تحول در مملکت، بایستی در خور توجه و بررسی قرار گیرد.» اظهار داشت: «در سفر [شاه] به امریکا، مسئله نفت به کلی حل شده و به همین جهت امریکائی‌ها موافقت کرده‌اند، که برای مشکلات و بحران اقتصادی مملکت که هر روز به صورت بدی جلوه‌گر می‌شود، کمک‌‌های لازم را بنمایند.» وی که با علی امینی نیز رفاقت دیرین داشت، پس از اظهارنظر پیرامون سفر او به عراق و مذاکرات سودمند وی با عراقی‌ها، گفت: «شاهنشاه او را به این مقام [نخست‌وزیری] منصوب نخواهند فرمود، بلکه موافقت فرموده‌اند که امینی در رأس شرکت نفت به جای دکتر اقبال قرار گیرد و فقط به کار نفت بپردازد.» در همین ایام، امیرعباس هویدا، سفری به اروپا داشت که در راه بازگشت، در مسکو، به مدت 90 دقیقه با کاسیگین ـ نخست‌وزیر شوروی ـ مذاکره کرد. امیراسدالله علم پیرامون این سفر که بخشی از آن در لندن بوده است، می‌نویسد: «گویا نخست‌وزیر در لندن که بود با ویلسون مذاکره کرده که درآمد بیشتر می‌خواهیم. او گفته است ما روی شرکت‌های نفتی نفوذ چندانی نداریم!» بخشی دیگر از یادداشت‌های علم که پیرامون مسئله نفت است، به شرح زیر است: «راجع به لوله نفت اهواز ـ اسکندرون عرض کردم. فرمودند: چیز عجیبی است، اقبال یک نظر و فلاح نظر کاملاً مخالف آن می‌دهد. حالا به نخست‌وزیر بگو مطلب را جداً موشکافی بکند و به من بگوید. بعداً تلفنی مطلب را به نخست‌وزیر ابلاغ کردم. نخست‌وزیر آنقدر حقه باز و عرقه است که چون می‌داند کنسرسیوم نفت با این کار مخالف است، می‌خواست مدرک از من در دست داشته باشد. گفت راجع به این مطلب یادداشتی به من بده. من هم نوشتم با دست هم نوشتم که مدرک قطعی برای این بدبخت مفلوک باشد. این‌ها خیال می‌کنند مقام و موقعیت خود را از بر سایه خارجی‌ها و منافع خارجی‌ها دارند.» صراحت قلم اسدالله علم بر روابط هویدا با کنسرسیوم و داشتن مقام در سایه حمایت‌های خارجی، با توجه به شناختی که وی از هویدا و مسائل پشت پرده نفت ایران داشته، اهمیت فراوان دارد. همو در جای دیگری می‌نویسد: «شب مهمانی منزل مهندس مجید اعلم که همکلاس شاهنشاه بوده است، بود. من هم رفتم ... در آنجا نخست‌وزیر به من گفت: موضوع لوله نفت اهواز ـ اسکندرون حل شد و شاهنشاه موافقت فرمودند که اجازه مطالعه کامل به شرکت انترپوز فرانسوی و بکتل امریکایی بدهیم. جای تعجب من شد.» علم در جای دیگر، اظهاراتی را از قول هویدا، نقل می‌کند که ضمن آنکه نشانگر فلاکت اقتصادی کشور در دولت اوست. وابستگی کامل اقتصاد کشور را به کنسرسیوم نشان می‌دهد: «دیروز در فرودگاه که منتظر تشریف‌فرمایی شاهنشاه بودم، نخست‌وزیر از وضع اقتصادی خیلی نگران بود. می‌گفت: کنسرسیوم وعده‌هایی داده است؛ تازه اگر عمل کند، تمام پول آن را قبلاً تعهد کرده‌ایم.» در سال 1349 در حالی‌ که منطقه خاورمیانه درگیر جنگ بود و اسرائیل حتی اراضی و سکنه غیرنظامی کشورهای عربی را بمباران می‌کرد و به طور طبیعی در جریان صدور نفت، مشکلاتی وجود داشت، فرصت بسیار مناسبی پیش آمده بود تا ایران شاهنشاهی، ضمن آنکه سرسپردگی خود را به اربابان خارجی، تثبیت کند و شریان حیاتی نفت را بیش از پیش به سوی رژیم اشغالگر قدس سرازیر نماید، از این فرصت برای صادرات بیشتر نفت و دریافت سهم بیشتر نیز بهره ببرد. در روز اول فروردین ماه این سال، منوچهر اقبال، اعلام کرد که: در سال گذشته، تولید نفت ایران از یک میلیارد بشکه تجاوز کرد و پس از آنکه، بحرین به آسانی از ایران جدا شد، در آبان ماه، مذاکرات نفتی ایران و کنسرسیوم، مجدداً آغاز شد و به دنبال این مذاکرات ـ که چند روز هم طول کشید ـ اعلام شد که: سهم ایران از درآمد نفت 61% و کنسرسیوم 39% شد. با پایان یافتن این مذاکرات، هویدا مجدداً به مجلس شورای ملی رفت و گزارش نفت را به نمایندگان داد. اسدالله علم ضمن اینکه نطق او در مجلس را بسیار خوب ارزیابی کرده، می‌نویسد: «در روز رژه، شاهنشاه بسیار راضی از مذاکرات نفت بودند. فرمودند: مالیات را که گردنشان گذاشتیم، قیمت‌ها را هم اگر بالا ببریم، وضع ما بسیار خوب می‌شود.» در دی‌ماه همین سال، مذاکرات نفت در تهران متوقف شد و متعاقب آن، سهام شرکت‌های نفتی لندن سقوط کرد، امیرعباس هویدا که در این زمان در مرخصی پاریس بود، از آنجا با اسدالله علم تماس گرفت. علم در این باره می‌نویسد: «از آنجا به من تلفن کرد که نفتی‌ها حاضر به مذاکره هستند. گفتم: خبر دارم. اصرار کرد که به شاه عرض کن. برای اینکه خدمتگزاری خودش را ثابت کند. گفتم: بسیار خوب.» در 27 دی، کنفرانس نفت تهران، پایان یافت و گفته شد که کمپانی‌های بزرگ نفتی، تسلیم نظرات ایران شده‌اند. در پشت پرده این کنفرانس، اسدالله علم با سفرای انگلیس و امریکا، ملاقات کرد و خواهش کرد تا در جلسه‌ای که در حضور محمدرضا پهلوی دارند، حرف او را رد نکنند. او می‌نویسد: به آنها گفتم: «اینکه شاهنشاه هر چه بعد از ظهر بگوید، لایتغیر است.» ادامه این یادداشت، که نشانگر نقش محمدرضا پهلوی در بازار نفت و بی‌کفایتی اطرافیان است، به شرح زیر است: «باری به عجله به کاخ نیاوران برگشتم. 5 دقیقه قبل از آمدن مهمان‌ها ـ وزرای اوپک ـ بود. مطلب را به اختصار عرض کردم. شاهنشاه خیلی خندیدند. در ناهار امروز نخست‌وزیر و دکتر اقبال ـ رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت نفت که اصلاً در جریان مذاکرات نیست و به اصرار من، شاهنشاه اجازه فرمودند دعوت شود ـ و وزیر دارائی خود ما ـ جمشید آموزگار که واقعاً با مهارت کار را اداره می‌کند بودند ... این جا یک مطلبی پیش آمد و من واقعاً از نخست‌وزیر ممنون شدم ... که اصرار کرد شاهنشاه اعداد و ارقام نفرمایند... باری دیگر با اصرار نخست‌وزیر و همراهی همه ما، ارقام مورد تقاضا را حذف کردیم ....» این اظهارات در حالی است که اسدالله علم همواره هویدا را دست نشانده خارجی‌ها می‌دانست و معتقد به وابستگی بدون قید و شرط او به شرکت‌های نفتی بود. یادداشت زیر، نمونه دیگری از این واقعیت است: «دکتر فلاح به دیدن من آمد و ادعا می‌کرد که 000/450 بشکه در روز برای نفت اضافه برداشت ما، خریدار دست به نقد دارد، ولی معامله نمی‌کنند، برای اینکه ببینیم جواب کنسرسیوم در اکتبر چه خواهد بود‌... بعد شرفیاب شدم. جریان بالا و نظر خودم را عرض کردم ... شاهنشاه برآشفتند. به نخست‌وزیر تلفن فرمودند که چرا اینها را از دست می‌دهید؟ نمی‌دانم با چه زبانی شاهنشاه را متقاعد کرد که باید تا اکتبر که جواب کنسرسیوم به درخواست ما می‌رسد، صبر کنیم. ولی اعتقاد قلبی من این است که همه این‌ها وابستگی مخصوص به شرکت‌های نقتی دارد. حالا این معامله را نمی‌کنند که مشتری‌ها را از دست بدهیم و در اکتبر دست کنسرسیوم در فشار آوردن به ما آزادتر باشد.» پس از این اضافه در آمدها بود که جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی، اجرایی شد و محمدرضا پهلوی در شهریور ماه 1350، اعلام کرد که: «تا آخر سال درآمد ما از نفت به ارقام نجومی می‌رسد.» امیرعباس هویدا که در نطق اردیبهشت ماه سال 1348 خود در مجلس شورای ملی، از پالایشگاه مشترک ایران و آلمان، نفتکش‌های مشترک و پمپ بنزین‌های مشترک، حرف زده بود، در سی و یکم ژوئیه 1972 م نامه‌ای دریافت کرد که فرستنده آن فردی به نام JOSEF GROBNER بود. وی در این نامه، ضمن تشکر از هویدا، به علت پاسخ نامه 7 مارس 1972 خود، اشاره به نامه‌ای کرد که در تاریخ 23 مه 1972 به عنوان آقای M.Enterhali در شرکت ملی نفت ایران، ارسال کرده است. وی پس از اظهار تأسف از عدم دریافت پاسخ نامه خود، نوشت: «اجازه می‌خواهم در مورد پروژه‌ای که در راه پیشرفت و ترقی ایران بسیار مؤثر خواهد بود با آن جناب مکاتبه نموده و از نظرات و تصمیم شخص آن جناب در این مورد مطلع گردم .... لازم به توضیح است که صادرات بایستی متناسب با احتیاجات و سلیقه خریدار تهیه شود تا نتیجه کاملاً موفقیت‌آمیز داشته باشد که این موضوع متأسفانه تاکنون رعایت نشده است. همچنین تنها مواد خام نبایستی فروخته شود .... در مورد محصولات نفتی از قبیل بنزین، سوخت دیزل، سوخت بخاری، قیر و سایر مواد شیمیایی که در حال حاضر وقت زیادی برای انبار کردن آن مصرف می‌شود و معمولاً این کار بعد از کار روزانه انجام می‌شود و باعث اتلاف وقت کارگران می‌گردد، من متُدی را پیشنهاد می‌نمایم که مخازن را در حین ساعات کار روزانه کارگران به وسیله نفت‌کش‌های مخصوص در توقف‌گاه‌‌ها پر نمایند و پرداخت آن مستقیماً از طریق کارفرما انجام شود ... پمپ بنزین‌هایی که در اطراف کارخانجات وجود دارند، می‌توانند با تشکیل یک کادر اضافی کارگران، عمل ذخیره کردن مواد مذکور را انجام دهند و بدین ترتیب شما نیز اجباراً در کمپانی‌های بزرگ نفتی مانند: «شل» و «اسو» شریک گردیده و در منافع آنها سهیم خواهید شد ... جهت شروع کار با شرکت JOSEF Hillmeyer که تجارتخانه معتبری است و سوخت بخاری تهیه می‌کند، مذاکره نموده و توجه آنها را نسبت به این پروژه جلب نموده‌ام. شرکت مذکور واقع در Lippstadt. Maeller Str.11 می‌باشد و مستقیماً با شرکت ملی نفت ایران مکاتبه نموده است. پروژه مذکور منحصراً به کمک استعداد ذاتی اینجانب مطرح گردیده و اجرای آن به وسیله شما و یا شخص ثالثی، بدون موافقت اینجانب امکان پذیر نمی‌باشد ....» نفت و مذاکرات آن، به میزانی برای محمدرضا پهلوی اهمیت داشت که حتی در جریان جشن‌های 2500 ساله ـ که سرمست از نخوت و غرور، در چادرهای به سبک هخامنشیان در کاخ باستانی تخت‌جمشید، به سر می‌برد و با سران بسیاری از کشورها، شراب سلامتی سر می‌کشیدـ بخش اعظمی از فکرش، متوجه مذاکرات نفت بود: «با هلیکوپتر به تخت‌جمشید رفتیم. جلوی چادر، نخست‌وزیر و دکتر اقبال حضور داشتند. شاهنشاه سئوال فرمودند: صورت مذاکرات نفت را خواندید؟ نخست‌وزیر عرض کرد: خیر ... از من سئوال کردند: مگر دیشب نفرستادی؟ عرض کردم: خیر. حالا در دست من است. می‌دهم بخوانند. خیلی متغیر شدند که: من گفتم دیشب بفرست. چرا نفرستادی ... تعجب کردم که معنی این تغیر چیست؟» در سال 1341 که بنا بر نوشته روزنامه دنیا، 2000 بهائی به لندن اعزام شدند ـ که ظاهراً تعدادشان خیلی بیشتر بود و حتی 5000 نفر نیز گفته شد ـ ضمن آنکه نفری یکهزار و دویست و پنجاه تومان ـ در آن موقع ـ به آنها، تخفیف بلیط هواپیما داده شد، به هر یک از آنها، 500 دلار نیز ارز دادند. حضرت امام‌خمینی (ره) که در جریان این موضوع قرار داشت، برآشفت و در دهم فروردین ماه سال 1341 ش طی فرمایشات مبسوطی، به این نکته نیز اشاره کرد و ضمن مقایسه این سفر با سفر حجاج ایرانی، که سرشار از مشکلات و سختی‌‌ها است، درباره معاملات شرکت نفت فرمود: «یک شخصی به من گفت که یک معامله‌ای کرده است شرکت نفت با ثابت پاسال و در این معامله تخفیفی داده است که بیست و پنج میلیون تومان در این تخفیف نفع برده است، برای نفع این جمعیتی که فرستادند به لندن بر ضد اسلام. این وضع نفت ما...» پی نوشت: 1. روزشمار تاریخ ایران، جلد 2، ص 10. 2. پیشین، ص 11. 3. پیشین، ص 20. 4. پیشین، ص 20. 5. پیشین، ص 21. 6. همان، ص 22. 7. همان، صص 40ـ 23. 8. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 372. 9. قبر میرزارضا قناد، پدربزرگ هویدا و پدرش عین‌الملک در عکا بود و عموزاده‌های او نیز که متولد عکا بودند و بعداً به دربار محمدرضا پهلوی راه یافتند در آن سرزمین حضور داشتند. 10. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 8. 11. آرشیو، سند 3435/ 19 ط، 15/9 / 1338. 12. همان، سند بدون شماره، 15/9/1338. 13. همان، سند 2665، 22/5/1339. 14. همان، سند بدون شماره 20/9/1339. 15. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 112. 16. همان، ‌ص، 3ـ 112. هوشنگ فرخان از اعضای لژ فراماسونری آفتاب بود که در زمان صدارت هویدا، با تأسیس شرکت ملی گاز، مدیرعامل آن شد. ساواک در یک ارزیابی دیگر، درباره او می‌نویسد: 17. «افکار و عقاید بخصوصی ندارد ولی عقیده دارد باید فرزندی داشته باشد! 15 سال پیش با دوشیزه برجیس که در یکی از کشورهای خارج تحصیل می‌نموده، آشنا شدند و با وجود اینکه اختلاف مذهبی داشتند، فقط به علت علاقه زیاد آقای فرخان با هم ازدواج کردند.» 18. همان، ص 8 ـ 77. 19. همان، جلد دوم، ص 354. 20. آرشیو، سند 1286 / ن 300، 23/11/1342. 21. همان، سند 1324/ ن 300، 28/11/1342. 22. همان سند 1091/322، 14/12/1342، از این پرونده‌‌ای که دکتر منوچهر اقبال، جمع‌آوری کرد، به غیر از خبری که در بایگانی سازمان اطلاعات و امنیت باقی ماند، اطلاع دیگری تاکنون به دست نیامده است. 23. همان، 1826/326، 3/7/1343. 24. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج اول، صص 1، 110. 25. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 375. 26. آرشیو، سند 8052/326، 27/10/1343. 27. همان، سند 981/322، 22/7/1344. 28. همان، سند 2139/300 الف، 26/11/1344. 29. حسنعلی منصور، پس از نخست‌وزیری، قانون مصونیت اتباع امریکایی، موسوم به کاپیتولاسیون را به تصویب مجلسین رساند. این حرکت که نشان از وابستگی کامل دولت ایران به بیگانه بود، واکنش شدید حضرت امام خمینی را به دنبال داشت که منجر به تبعید آن حضرت به ترکیه و سپس به نجف اشرف شد. در حالی که سراسر ایران در التهاب این مسئله در انقلاب بود، در سوم آذر ماه، لایحه دو برابر شدن قیمت بنزین و نفت نیز در مجلس شاهنشاهی به تصویب رسید که آن نیز، مخالفت‌هایی، از جمله اعتصاب رانندگان تاکسی را به دنبال داشت، ولی علت اصلی قتل حسنعلی منصور این بود که او با تصویب کاپیتولاسیون ایران را مانند یک ایالت عقب‌افتاده در اختیار بیگانه قرار داده بود و با توهین به مراجع تقلید، امام‌خمینی (ره) را به تبعید روانه کرده بود. برای مطالعه علت اصلی این واقعه، ر. ک: کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، ج اول. 30. آرشیو، سند 9182/ 322، 30/1/1345. 31. مطبوعات عصر پهلوی، کتاب اول، ص 41، سند 507/300/ الف، 3/6/1345. 32. آرشیو، ‌سند 349/300 الف، 7/4/1345. 33. آرشیو، سند بدون شماره، 3/8/1345. 34. همان، سند 960/300 الف، 20/9/1345. 35. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج اول، ص 503، سند مورخه 18/2/1348 . البته این تحلیل در زمانی ارائه شد که بین اسرائیل و مصر جنگ در گرفته و رابطه عراق و ایران نیز پس از کودتا در عراق، به شدت به تیرگی گرائیده بود. 36. روزشمار تاریخ ایران، جلد 2، ص 226. 37. همان، ص 228. 38. آرشیو، سند 24527/ 20 ه‍، 8، 29/2/1348. 39. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 1، ص 27. 40. آرشیو، سند 26229/20 هـ 8، 23/8/1348. 41. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 236. 42. یادداشت‌های علم، سه شنبه 2/10/48، علامت تعجب مربوط به متن اصلی است. 43. همان، یکشنبه 6/2/1349. 44. همان، سه شنبه 22/2/1349. 45. همان، یکشنبه 25/5/1349. 46. روزشمار تاریخ ایران، جلد 2، ص 239. 47. پیشین، ص 248. 48. یادداشت‌های علم، جمعه 4/10/1349. 49. همان، جمعه 25/10/1349. 50. همان، شنبه 10/11 تا جمعه 23/11/1349، پس از این مذاکرات بود که روزنامه‌ها نوشتند: در مبارزه با کمپانی‌های نفتی، اوپک پیروز شد و قرارداد جدید نفت امضا شد. به موجب قرارداد جدید، درآمد ایران 350 میلیون دلار افزایش یافت. «روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 250». 51. همان، یکشنبه 22/6/1349. 52. امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، ج 2، صص 6ـ 294. 53. یادداشت‌های علم، سه شنبه 16/8/51. 54. صحیفه نور، جلد اول، ص 12. منبع: برگرفته از کتاب قصه هویدا نوشته ابراهیم ذوالفقاری ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

نهضت نفت ، نتیجه تعامل اسلام و مدرنیته

(گفت‌وگو با موسی نجفی) گفتگو از : فائقه‌السادات میرصمدی ـ متین انصاری نهضت ملی شدن صنعت نفت بعد از مشروطه با تعامل دو گروه ملی و مذهبی پیروز شد. بقایای دوران مشروطه با ملی‌گرایان دور هم جمع شدند که نفت را ملی کنند و مملکت را از دست چپاول اجانب به‌ویژه انگلیسی‌ها رها کنند. موسی نجفی، استاد علوم سیاسی پژوهشگاه علوم انسانی و فرهنگی، دیدگاه‌های جدیدی درباره نهضت نفت دارد و آن را در ادامه نهضت مشروطه و پیش‌درآمد قیام پانزده خرداد می‌داند. هر بار که از شکست و کاستی‌های نهضت نفت پرسیدیم، جواب داد خب این نهضت که امام خمینی نداشت. • چرا در تاریخ این همه نقل قول‌های متناقض درباره نهضت ملی شدن نفت وجود دارد؟ مذهبی‌ها می‌گویند نقش آیت‌الله کاشانی پررنگ بود، ملی‌گراها می‌گویند نقش مصدق بیشتر بود و از طرف دیگر فداییان اسلام هم با ترور رزم‌آرا و خلیل طهماسب نقش مهمی داشتند. - مسأله ملی شدن صنعت نفت به نضهت نفت برمی‌گردد، یعنی نهضتی پشت آن قرار می‌گیرد و صرفا یک حرکت از بالا نیست. یک حرکت توده‌وار هم هست. نهضت ملی شدن صنعت نفت بین دو نهضت بزرگ یعنی نهضت مشروطیت و نهضت ١٥ خرداد و انقلاب اسلامی قرار می‌گیرد. الان از مشروطه 100 سال فاصله داریم و نهضت ملی شدن نفت ٥٠ سال قبل است. به همین دلیل فضای نهضت نفت، فضای مشروطه است. فضایی است که روشنفکر و روحانی به شکلی با هم تعامل دارند؛ اما این تعامل فقط در اجمال است. در تفصیل نیست یعنی به‌طور مقطعی با هم تعامل کردند. در مشروطه هم همین بود. در پیروزی مشروطیت این‌ها با هم تعامل می‌کردند، ولی در تفسیر و تفصیل کار، اختلاف پیدا شد که یکی از آن‌ها همان بحث مشروطه مشروعه شیخ فضل‌ا... است. در نهضت نفت همین‌طور شد. منتها ابعاد نهضت نفت از مشروطیت کوچکتر بود. • چرا، چون مورد آن خاص است؟ - نه، چون همان موج مشروطه است که من اسم آن را می‌گذارم آخرین رمق مشروطه! فضای نهضت ملی برخلاف ١٥ خرداد فضای انقلاب اسلامی نیست. فضای ١٥ خرداد کاملا فضای دینی است، یعنی آرام آرام رهبری امام و مرجعیت جا می‌افتد. حالا اگر بخواهیم به زبان فلسفه سیاسی بگوییم، زبان ١٥ خرداد و تفکر انقلاب اسلامی، پیروزی بیداری اسلامی بر مدرنیته و تجدد است؛ اما فضای نهضت نفت تعامل این دو است. هرچند به نظر می‌آید این تعامل در بعضی جاها اشتراک دارد، اما در بطن و مبانی با هم یکی نیست. چون مدرنیته و تجددخواهی از نظر فرهنگی یک جریان سکولار و غربی است، ولی اسلام جریانی دینی است. وقتی این‌ها در یک نهضت با هم روبه‌رو می‌شوند، ممکن است در بعضی منافع اقتصادی، سیاسی یا برخی جریان‌های حاد مثلا علیه انگلستان مانند هم باشند. اما می‌بینیم همین جریان‌ها وقتی به فرهنگ جامعه می‌رسند، با هم اختلاف دارند. چون جریان دینی فرهنگ دینی می‌خواهد، اما جریان مدرنیته که در میدان سیاسی و اقتصادی ضدانگلستان بود، در میدان فرهنگی ضدیتی ندارد. جریان روشنفکری ما هم الان همین‌طور است. جریان روشنفکری ما هم در میدان سیاسی بعضی جاها ضداستعماری می‌شود، البته نه همه‌جا، تأکید می‌کنم بعضی جاها؛ اما در میدان فرهنگی قدرت مقابله با استعمار را ندارد. • اما جریان روشنفکری وسط گود نمی‌آید و خیلی اهل قیام و نهضت نیست. - روشنفکر دینی هم همین‌طور است. اگر هم وسط قرار بگیرد، در بحث‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. ولی در حوزه فرهنگی خواستگاهش کاملا خواستگاه مدرن است. یعنی پایگاهش، پایگاه مدرنیته است و نمی‌تواند کنار مذهب قرار بگیرد. در نتیجه می‌بینیم نماد این دو جریان که در نهضت نفت آیت‌ا... کاشانی و دکتر مصدق هستند، در قضایای سیاسی و اقتصادی به هم نزدیک می‌شوند. یعنی مواضع آن‌ها مقابل دربار، احمد قوام و هژیر برای ملی شدن صنعت نفت، مقابل دخالت انگلستان و حزب توده و روسیه یکی است. حتی در جریان رزم‌آرا، فداییان اسلام هم به این‌ها می‌پیوندند. اما در مسأله فرهنگی این‌طور نیست و اختلاف شدید دارند و همین اختلاف، نهضت را زمین می‌زند. اصلا نگاه این‌ها به توده مردم، نگاه واحدی نیست و نگاهی متفاوت است. • به همین دلیل هم شکست خوردند؟ - نهضت نفت شکست خورد، چون آخرین رمق مشروطه بود. اصولا مشروطیت نهضتی بود که نمی‌توانست تداوم داشته باشد، چون مشروطه هم حاصل بیداری اسلامی است و هم حاصل تجددخواهی است. در صورتی که نهضت نفت می‌خواهد دست استعمار را قطع کند و مشروطه می‌خواهد دست استبداد را قطع کند. بنابراین مشروطه در محدود کردن استبداد موفق است و نوعی بیداری دینی است، اما همین مشروطیت وقتی جریان‌های اصلیش بعد از یکی دو دهه شکست می‌خورند، از درون آن در دهه دوم رضاشاه بیرون می‌آید. این جریان، هنوز همان مشروطه است، یعنی نهضت نفت ظاهرا درون یک نظام مشروطه قد علم می‌کند، اما ضمانت‌های اجرایی خودش را ندارد. • پس تعامل مذهبی‌ها و ملی‌های روشنفکر عمر زیادی نداشته، همان‌طور که در مشروطه و در نهضت نفت اتفاق افتاد. - بله، در خود انقلاب اسلامی هم همین اتفاق افتاد. مگر این‌که جریانی مانند روشنفکر دینی وسط بیفتد و این جریان موقتا بخواهد آشتی برقرار کند که بالاخره موفق هم نخواهد شد. مثل دوم خرداد که عملا این جریان ادعای آشتی دارد، ولی می‌گوید من بین سنت و مدرنیته می‌خواهم آشتی برقرار کنم. در حالی‌که خودش هم مدرن است و سنتی نیست. • در جریان ٢٩ اسفند، سه طیف متفاوت کنار هم قرار گرفتند. ملی شدن نفت برای این طیف‌ها چه منفعتی داشت؟ در این قضیه ملی‌خواهی، ایران‌خواهی یا حتی منفعت پولی بود که هم فداییان اسلام، هم مصدق و هم آیت‌ا... کاشانی با طرفداران‌شان وارد این جریان شدند؟ - منفعت مالی و اشخاص و گروه‌ها در این جریان خیلی اهمیت ندارند؛ اصل این است که خود نهضت نفت چیست و چگونه اتفاق افتاد. این جریان به فضای ایران بین شهریور ٢٠ تا ٢٨ مرداد ٣٢ برمی‌گردد؛ یعنی ١٢ سال. فضای ایران در آن روزها، فضای نهضت، هم هست و هم نیست. رضاشاه فشار زیادی به مردم آورده بود. به‌ویژه از نظر مذهبی. رضاخان مجالس روضه‌خوانی را تعطیل کرده بود. تظاهرات مذهبی را سرکوب کرده بود. قلدری زیادی داشت. در این فضای استبداد و زورگویی، وقتی خارجی‌ها آمدند و رضاخان را به انگلستان بردند؛ مردم خوشحال شدند. با این‌که کشور اشغال شد، اما چون مردم از شر این آدم راحت شدند؛ شاد شدند. رفتن رضاشاه برای مردم موهبتی بود. فشار از روی آن‌ها برداشته شد. اشغالگران هم که متنوع بودند، انگلیس‌ها، روس‌ها و احزاب وابسته به آنها. این اوضاع یک دفعه فضای کشور را باز کرد. مطبوعات ما وارد احزاب شدند. مردم هم به‌طور طبیعی برای رفتن رضاشاه خوشحال بودند. این باعث شد یک‌دفعه گرایش مذهبی در جامعه رشد پیدا کند. منتها این گرایش مذهبی کسی را مانند امام خمینی(ره) نداشت که به آن جهت دینی بدهد. این گرایش مذهبی و این شور و اشتیاق به دلیل رفتن دیکتاتور حاصل شده بود. دیکتاتور را هم مردم نبرده بودند، استعمار برده بود. یعنی تاریخ مصرفش گذشته بود، این جریان‌ها غیر از نهضت اسلامی است که خود مردم باعث فرار شاه از ایران شدند، غیر از مشروطیت است که خود مردم باعث شدند شاه فرمان مشروطه بدهد. البته درست است که در مشروطه هم خارجی‌ها دخالت می‌کنند، اما خارجی در مراحل بعدی دخالت می‌کند نه اول کار. در قضیه رفتن رضاخان، اول کار، خارجی‌ها دخالت می‌کنند. منتها این دخالت به نفع مردم شد. یعنی سبب شد مردم راحت شوند و احساس آرامش کنند. اما این سرنخ خارجی در این‌جا تمام نمی‌شود. در مطبوعات، در احزاب سیاسی در رجال و شخصیت‌ها هم خودش را نشان می‌دهد. بنابراین نهضت نفت، هم یک حرف حقی دارد که آن شور و اشتیاق مردم است و هم یک دخالت بیگانه پشتش است. در چنین وضعیتی آن حرف حق باعث می‌شود ٢٩ اسفند پیش بیاید. یعنی به مجلس و دولت فشار بیاید و نفت ملی شود. اما چرا تداوم پیدا نمی‌کند؟ چون هر دستاوردی ضمانت اجرایی می‌خواهد، پاسدار می‌خواهد. این جریان پاسدار واقعی ندارد. هم رهبری مذهبی این قدرت را ندارد که مثل امام بتواند به صورت نهادینه، ولایت‌فقیه را اعمال کند، هم روشنفکرها قدرت پاسداری از آن را ندارند. هر پیروزی باید بتواند بعدش دستاوردهای خود را حفظ کند. درنتیجه، عواملی که ذکر شد، اول کار منجر به پیروزی می‌شود، اما می‌بینیم به فاصله خیلی کم، کمتر از دو سال کودتای ٢٨ مرداد اتفاق می‌افتد. • در جریان ملی شدن نفت، اول دست انگلیسی‌ها وسط بود، بعد آمریکایی‌ها آمدند کمکی کنند و پشتوانه‌ای برای مصدق فراهم کردند، اما بعد مصدق را دور زدند و انگلیس و آمریکا با هم متحد شدند و مصدق را کنار گذاشتند. مصدق آدمی نبود که بازی بخورد، چطور به این‌ها اعتماد کرد؟ - ما چیزهایی امروز بعد از ٥٠ سال می‌بینیم که آن‌ها نمی‌دیدند. شاید نتوانیم به آن‌ها ایراد بگیریم که چرا ندیدید. اگر ما امروز نبینیم عیب است. ما که نمی‌خواهیم دادگاهی تشکیل بدهیم و کسی را محاکمه‌ای کنیم. چیزی که مصدق و دوستانش ندیدند یا شاید متوجه نشده بودند، این بود که قدرت انگلستان بعد از جنگ جهانی دوم در اثر خسارت‌های آلمان نازی، از بین رفته بود. انگلستان هم توسط آلمان‌ها بمباران شده بود و هم بسیاری از مستعمراتش را از دست داده بود. بنابراین دیگر توان سرکردگی و آقایی بلوک غرب را نداشت. این توان به آمریکا رسید. آمریکا کشوری بود که اولا از اروپا دور بود و در جنگ لطمه زیادی ندیده بود و ثانیا منافع و انرژی‌اش کاملا حفظ شده بود و عملا آخر جنگ وارد جنگ شد و پیروز هم شد. جنگ جهانی دوم فقط یک پیروز داشت، آن هم آمریکا بود. همه کشورها شکست خوردند. آلمان، ایتالیا و ژاپن که نابود شدند و فرانسه، روسیه و انگلیس هم ضربه سنگینی از آلمان خوردند. درنتیجه بعد از جنگ، این‌ها در حال بازسازی خودشان بودند؛ آمریکا پیروز بود. طبیعی بود که نقش مقتدرانه و دخالت‌طلبانه انگلیس به آمریکا برسد. حالا آمریکا مثل یک برادر بزرگ‌تر جلو می‌افتاد و انگلستان از قبل آمریکا منافعش را تأمین می‌کرد. این دقیقا اشتباه دکتر مصدق بود که فکر می‌کرد می‌تواند با باز کردن پای آمریکایی‌ها. جلوی انگلیس‌ها را بگیرد. دنیا به این طرف رفته بود که به‌جای انگلیس، آمریکا بیاید. خودشان هم این حرف‌ها را اعتراف می‌کردند. یعنی وارد سیاستی شدند که در آن آمریکا را مقابل انگلستان در نظر گرفته بودند. در صورتی که این‌طور نبود، آمریکا جانشین انگلستان بود، نه مقابل انگلیس. این فکر اشتباه بود. • در یک سری از سندهای سخنرانی گروه‌های فداییان اسلام دیدم کسانی مانند واحدی، نواب و خلیل طهماسبی کمتر چون بعد از ترور رزم‌آرا در زندان بود، درباره آیت‌ا... کاشانی خیلی تند صحبت کرده بودند. مثلا گفته بودند «این آخوند پیر کوتاه آمده» یا «کاباره‌ها سر جاش است». مردم انتظار داشتند حالا که آیت‌ا... کاشانی سر کار آمده و دولت جدید تشکیل شده، یک مقدار اوضاع فرهنگی جامعه شکل و رنگ دینی و مذهبی پیدا کند، چرا این‌طور نشد؟ - وقتی در نهضتی امام خمینی(ره) نباشد، همین‌طور می‌شود. این‌ها در یک چشم‌انداز قرار نمی‌گیرند. نه فقط مصدق و کاشانی همدیگر را نمی‌بینند، فداییان اسلام هم کاشانی را نمی‌بیند. این هنر امام بود که توانست نیروهای جوان انقلابی را با مجتهدان و علما در یک چشم‌انداز و افق قرار دهد. چون امام هم جوان‌گرا بود، هم مجتهد و مرجع و هم از شکست نواب و کودتای ٢٨ مرداد درس گرفته بود. آیت‌ا... کاشانی خودش درگیر این قضیه بود و طبیعتا تجربه‌ای را که امام توانست از نهضت ملی نفت کسب کند، او به دست نیاورده بود. مشغول تجربه کسب کردن بود. منتها چون نهضت ملی یک نهضت کامل نیست، رجال و شخصیت‌های آن هم کامل نیستند. • ولی نفت که به هر حال ملی شد. - ملی شد، ولی برای مدت کوتاهی و بعد از بین رفت. در کودتای ٢٨ مرداد دستاورد آن از بین رفت. دوباره قرارداد شرکت نفت را جور دیگر مستند و دوباره به منافع ایران دست‌اندازی کردند. دستاوردهای اقتصادی آن از بین رفت، ولی دستاوردهای فرهنگی و سیاسی نهضت‌ها از بین نمی‌رود. این‌ها باقی می‌ماند. چرا باقی می‌ماند؟ به دلیل این‌که عنصری از حقیقت‌یابی و اصالت در آن هست که به نسل‌های بعد هم می‌رسد. خود این مقابله با استعمار خارجی و اعتماد نکردن به آن‌ها به دهه ٤٠ و نهضت امام رسید. • بعدها در نهضت امام هم در سال ٥٧ کارگران و کارکنان اعتصاب کردند و دوباره اخبار نفت ایران و پالایشگاه‌ها تیتر رسانه‌های خبری جهان شد. - سال ٥٧، شرکت نفت هم مثل همه کشور بود. همه‌جا اعتصاب بود؛ ولی چون مسأله نفت و سوخت بسیار مهم بود، اعتصاب آن‌ها باعث شد دولت از درآمد محروم شود و عملا چرخ دولت از کار افتاد. منتها در این اعتصاب مردم اذیت می‌شدند. • چرا آیت‌ا... کاشانی از حمایت مردم استفاده نکرد؟ او هم که روحانی بود و حمایت مردم را داشت؟ - چون نهضت ناقص بود. این شخصیت‌ها زیاد مهم نیستند. مهم این است که اصل نهضت نفت، نهضت کاملی نیست. نهضت نفت بیشتر یک واکنش است که در درجه اول به فرار رضاشاه برمی‌گردد. مثلا الان در عراق یک نوع آزادی می‌بینیم، حرکت می‌بینیم. اما این حرکت در درجه اول بیش از آن‌که معلول حرکت خود عراقی‌ها باشد، معلول خلأ قدرت صدام است. آمریکایی‌ها صدام را بردند و کشور آزاد شد. در این‌جا خارجی هم نفوذ دارد؛ اما چون الان قدرت حاکم، استبدادی نیست، مردم آزادترند. به همین دلیل مردم انرژی و جنبش آزادشده‌ای دارند. حالا خارجی‌ها هم حضور دارند، مطبوعات هم هست، احزاب هم هستند. اما چون دیکتاتور نیست این آزادی باعث شده مردم بتوانند بیشتر فعالیت کنند. اسم این وضعیت نهضت نیست، ولی اگر یکی بیاید و به این مردم جهت فرهنگی بدهد، مثلا تبدیل به اخراج خارجی‌ها شود، آن‌وقت کار بزرگی انجام شده است. نهضت نفت هم با رفتن رضاشاه شروع شد و شوری میان مردم به‌وجود آمد. این اتفاق کم‌کم باعث شد بقایای مشروطیت دوباره گردهم بیایند و جنبشی ایجاد کنند. تبلور این جنبش نهضت نفت بود، اما چون شروع اصل قضیه از خودم مردم نبود و هدایتش هم توسط اشخاص پخته و یک رهبری دینی واحد صورت نگرفت؛ طبیعی است که این مسائل در آن پیش بیاید و شفافیت در آن نباشد. با این وجود این نهضت دستاوردهای اولیه خودش را داشته است. • فکر می‌کنید این نهضت‌ها در پیروزی انقلاب اسلامی چقدر تأثیر داشته است. مثلا کار نواب و گروه فداییان اسلام را که امروز مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم در جاهایی ایراد داشته. ولی همین کارها هم به نظر می‌آید لازم بوده یعنی آن روز هیچ راهی جز حرکت مسلحانه پیدا نمی‌کردند. می‌خواهیم بدانیم این حرکت‌ها یا حتی نهضت ملی شدن نفت تأثیری در انقلاب اسلامی داشته است؟ - حتما تأثیر داشته. نهضت‌ها هیچ‌وقت واقعا شکست نمی‌خورند. مثلا شما نمی‌توانید بگویید نهضت عاشورا شکست خورد. امام حسین(ع) شهید شده و اصحابش هم شهید شدند. اسم این شکست نیست. اندیشه نهضت عاشورا که پیروزی حق بر باطل است به تمام نسل‌ها رسید. نهضت نفت هم درست است که با کودتا تمام شد، اما این اندیشه که مقابل انگلستان باید قیام کرد و دیگر به انگلستان اعتماد نکرد، باقی ماند. مشروطه‌خواه‌ها بی‌جهت به انگلستان اعتماد داشتند، در نهضت نفت فهمیدند اشتباه کردند و این درسی برای نهضت امام شد و خیلی چیزهای دیگر که ما امروز می‌توانیم شاهد باشیم. نهضت‌ها هیچ‌گاه شکست نمی‌خورند. نهضت‌ها هرچه اصیل‌تر و عمیق‌تر باشند، اثرهای آن‌ها برای دوره‌های بعد بیشتر است. هرچه سطحی‌تر باشند، اثرهای آن کمتر است. اما به هر حال وقتی نهضت باشد، موجش به موج بعدی پیوند می‌خورد. • اصالت یک نهضت به چه چیزی است؟ مثلا همین موج دوم خرداد یا همین جنبش سبزی که الان راه افتاده، واقعا جنبش هست یا نه؟ اسم سیاسی آن را نمی‌دانیم. تحلیل‌های زیادی درباره آن شده، بعضی‌ها می‌گویند این مشخصه‌ها را دارد، پس جنبش محسوب می‌شود. بعضی‌ها هم می‌گویند جنبش نیست. اصالت یک جنبش و اصالت یک نهضت به چه چیزی است. چه مشخصه‌هایی باید داشته باشد که به آن جنبش یا نهضت گفته شود؟ - درون نهضت اسلامی، جنبش معنا ندارد. مثلا درون نظام سیاسی صفویه، جنبش شیعی اصلا معنایی نداشته. در دوره قاجاریه چون سلطنت بود، جنبش مشروطیت معنا دارد، قیام تنباکو معنا دارد، نهضت قیام ١٥ خرداد معنا دارد؛ چون نظام سلطنتی است. اما درون یک نهضت اسلامی و بیداری اسلامی، جنبش معنی ندارد. این جنبش حتما فتنه است. مثل این‌که در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) بگوییم خوارج جنبش هستند. خوارج جنبش نیستند، یک فتنه هستند. اینجا مسأله فرق می‌کند. ملاک‌ها کاملا فرق می‌کند. اما نهضت نفت به هر حال یک نهضت ناتمام است، یک قیام ناتمام ملی است. منتها سر این مسأله که اصالت و ارزش این قیام چقدر است، بحث‌های زیادی وجود دارد. این خیلی فرق می‌کند با اتفاقی که الان افتاده. مرحله نظام سیاسی از جنبش سیاسی بالاتر است. جنبش‌های سیاسی جمع می‌شوند تا یک نظام سیاسی به‌وجود بیاید. پس درون خود نظام که نمی‌شود جنبش باشد. در اینجا اصلاح‌طلب‌ها راهی پیدا کردند و گفتند ما می‌خواهیم نظام را اصلاح کنیم. اما هشت سال حکومتشان نشان داد که اصلاحشان واقعا اصلاح نبوده، افساد بوده. خیلی‌جاها اصلاحات واقعی نبوده، بلکه بیشتر نسخه‌هایی از غرب بوده که به‌وسیله آن می‌خواستند درون نهضت اسلامی یک انحراف فکری ایجاد کنند و این قضیه امروز مشخص شده است. • از سران جریان اصلاحات؟ - از فکرشان، به سرانشان کاری ندارم. از تفکری که داشتند. • منظور شما مهاجرانی و کدیور و اینها هستند؟ - بله، سرانشان و افکارشان. • چرا ملی‌گراها همان اشتباه مصدق یعنی تکیه بر آمریکا را با وجود این‌که نتایج آن را دیده بودند دوباره در این زمان تکرار کردند؟ - چون ملی‌گراها در جبهه فرهنگی نمی‌توانند با آمریکا مقابله کنند. به دلیل این‌که پایگاه آنها پایگاه مدرن است. در مسائل سیاسی و اقتصادی بعضی وقت‌ها یک حرکت‌هایی دارند، مثلا می‌گویند اسرائیل محکوم است. با این مقدار مشکلی ندارند، اما در جبهه فرهنگی خیلی باورهای دینی را که در زندگی‌شان انجام می‌دهند، انجام نمی‌دهند. در جبهه فرهنگی نمی‌توانند بایستند. • ملی مذهبی‌ها چطور؟ - آنها هم همین‌طور. ملی مذهبی‌ها فقط روشنفکر سکولار نیستند، بیشتر روشنفکر دینی هستند. اما آنها هم از نظر مبانی نظری بیشتر در پایگاه مدرن قرار می‌گیرند، نه سنت. منبع: ویژه نامه نوروزی پنجره منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

ناگفته های نهضت ملی شدن صنعت نفت

(گفتگو با حجت الاسلام حسینیان) بر اساس اسناد موجود تا آذرماه 1329 که تقریبا ملی شدن صنعت نفت به یک خواست عمومی تبدیل شده بود، هیچ نشانی از موافقت مصدق با ملی شدن صنعت نفت در دست نیست.صورت مجلس دوره چهاردهم نشان میدهد که مصدق با ملی شدن صنعت نفت مخالفت کرده است و آن را قرار دادی طرفینی می داند که نمی شود یک طرفه آنرا فسخ کرد. در آستانه سالگرد ملی شدن صنعت نفت هستیم ، معروف است که شما در مورد عوامل ملی شدن صنعت نفت سخن دیگری غیر از آنچه معروف است دارید ؟ بله ، من معتقدم آنچه در ملی شدن صنعت نفت شهرت پیدا کرده ، و تاریخ نویسان ملی گرا آن را شهرت دارند یا با اسناد و مدارک هم خوانی ندارد به همین جهت معتقدم باید پرونده نهضت ملی شدن صنعت نفت بار دیگر بازخوانی شود . ممکن است آنچه را در تحقیقات به آن رسیده‌اید و شفاف بیان کنید ؟ تحقیقات من نشان می‌دهد طرح اندیشه‌ی ملی شدن صنعت نفت و سپس تبدیل آن به یک خواست عمومی و سپس بسیج توده‌های مردم توسط نیروهای مذهبی به رهبری آیت‌الله کاشانی انجام گرفته است . آیا اعتقاد شما این است که مصدق و جبهه‌ی ملی در ملی شدن صنعت نفت نقشی نداشته‌اند ؟ در واقع ملی شدن صنعت یک فرایندی بود که از بعد از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین آغاز شد . می‌توانیم عوامل مهم ملی شدن صنعت نفت را در نقش طیفی از نیروهای مذهبی به رهبری آیت‌الله کاشانی و طیف آرمانگرا را به رهبری فداییان اسلام از یک طرف نقش نمایندگان مجلس و نقش نیروهای ملی گرا تبیین کنیم که هر کدام از اینها در زمان خاصی نقشی را ایفا کردند که هیچ کدام تأثیری مانند نقش نیروهای مذهبی در حوزه‌ی زمانی گسترده نداشته‌اند . ممکن است قدری واضح‌تر و نقش این سه عامل را تحلیل کنید ؟ اجازه دهید ابتدا به نقش نمایندگان در مجلس شورای ملی بپردازم در این زمان نمایندگان از چند طیف تشکیل می‌شدند . نیروهای چپ گرا و طرفدار سیاست شوروی و به اصطلاح روس فیل‌ها و طیف دیگر از راست گرایان طرفدار انگلیس یا انگلوفیل‌ها این دو طیف در مجلس چهاردهم و پانزدهم فعال بودند . البته در مجلس پانزدهم یک اقلیت قدرت مند در اطراف سید حسین مکی تجمع کردند که نقش مهمی را در حوزه‌ی نفت ایفا کردند . عمده‌ی فعالیت چپ گرایان و راست گرایان محدود کردن منافع قدرت‌های شوروی و انگلیس بود . به این معنا که راست گرایان سعی می‌کردند منافع شوروی را محدود یا مورد ضربه قرار دهند و چپ گرایان منافع انگلیس را مورد هدف قرار می‌دادند به همین جهت چند طرح در مجلس به تصویب رسید که حائز اهمیت است اولین طرح توسط مصدق تهیه شد . یعنی درست در زمانی که کافتارادزه معاون کمیساریای ملی امور خارجه برای مذاکره یک قرار داد نفتی دارد ایران شده بود ، مصدق با یک طرح دولت از هر گونه مذاکره قانونی در مورد نفت منع کرد . این طرح در یازدهم آذر 1323 به تصویب مجلس رسید . طرفداران شوروی که در مجلس از تصویب این طرح یکه خورده بودند درست در فردای آن روز طرح لغو قرارداد 1312 نفتی با انگلیس را به مجلس پیشنهاد کردند . ولی مصدق با آن مخالفت کرد و اعلام نمود قرارداد چون طرفینی است نمی‌شود یک طرفه آن را لغو کرد. چپ گرایان که از طرح این ماده واحد شکست خوردند در انتظار فرصت بودند تا مجددا مسئله‌ی مقاوله نامه‌ی نفتی شوروی و احمد قوام در مجلس مطرح شد . این بار چپ گرایان توانستند از فضای موجود استفاده و در طرح رد مقاوله نامه بندی را اضافه کنند که ضربتی همانند به منافع انگلیس بود . در بند (ه) این طرح دولت موظف شد تا برای احقاق حق ایران از شرکت نفت جنوب اقداماتی را به عمل آورد . بند(ه) سرانجام منجر به قرارداد الحاقی گس – گلشائیان شد . این قرارداد در پایان دوره‌ی مجلس 15 در مجلس مطرح شد، اما اقلیت مجلس پانزدهم با نطق‌های طولانی مانع از تصویب آن شدند . بعد از لایحه گس گلشائیان تمام هم و غم انگلیس، دربار و راست گرایان بر این شد که این قرارداد را به تصویب برسانند و به همین جهت مثلث قدرت دولت قدرتمند رزم‌آرا را سر کار آوردند تا این لایحه را تصویب کند و رزم‌آرا با تمام قدرت این مأموریت خود را آغاز کرد . د رمجموع نقش نمایندگان مجلس به ممنوعیت امتیاز نفت به شوروی و اصلاح قرارداد نفتی ایران انگلیس در ضمن لایحه‌ی گس – گلشائیان شد . باید اذعان کرد بحث‌ها ی نفتی در مجلس در مردم و جامعه اثر بسیار مثبت داشت . از اینجا به بعد نقش نیروهای مذهبی جدی‌تر و مؤثر می‌شود و آیت‌الله کاشانی و روحانیون طیف وابسته به وی در بسیاری از جمعیت‌ها ، سخنرانی‌ها ، خطبه‌ها اعیاد قربان و فطر شعار « نفت ایران برای ایرانی » را مطرح کرده بودند و آیت‌الله کاشانی به خاطر اطلاعیه‌ای که در همین زمینه صادر کرد به بهانه‌ی ترور شاه به لبنان تبعید شد . آیت‌الله در لبنان با ارسال نامه‌های سرگشاده بر شعار « نفت ایران برای ایرانی » پای می‌فشرد . وی در بازگشت پیروزمندانه‌ی خود در اولین سخنرانی، سخن از ملی کردن صنعت نفت به بیان آورد و در اولین بیانیه‌ رسمی که توسط مصدق در مجلس قرائت گردید روی ملی شدن صنعت نفت اصرار کرد و قرارداد الحاقی گس گلشائیان را مردود شمرد . مهم‌ترین واقعه‌ای که در این مقطع اتفاق افتاد انتخابات دوره‌ی شانزدهم مجلس بود که دربار به رهبری هژیر با دخالت در آن مانع شمارش آراء اعضای جبهه ملی می‌شد . در اینجا بود که نیروهای آرمانگرای اسلامی وارد کارزار شدند و با دو عملیات سرنوشت ساز دو مانع عمده را بر طرف و موجب به قدرت رسیدن نیروهای جبهه ملی گردیدند . فداییان اسلام با ترور هژیر رژیم را وادار به عقب نشینی کردند و رژیم مجبور شد نتیجه‌ی انتخابات را مخدوش و باطل اعلام کند و با تجدید انتخابات اعضای جبهه ملی به مجلس راه یافتند . دومین نقش مهم را باز فداییان اسلام ایفا کردند . بعد از اینکه نیروهای مذهبی توده‌ها و بسیج کرده بودند به اعتقاد اعضای جبهه ملی و سایر مبارزین این رزم‌آرا تنها مانع ملی شدن صنعت نفت بود و فداییان اسلام قدرت مندترین مانع را از سر راه برداشتند و درست یک هفته بعد مجلس مجبور شد رأی به ملی شدن صنعت نفت صادر نماید . پس روی این حساب نقش نیروهای مذهبی در عملیات فداییان اسلام و چند اطلاعیه ی آیت الله کاشانی خلاصه می شود؟ البته ممکن است یک طیفی از لحاظ کمی اقدامی ساده و قلیل انجام دهند ، اما به خاطر نفوذ اینان در جامعه این کار کم،امواج وسیعی ایجاد کند. آیت الله کاشانی به دلیل مقبولیتی که بین عالمان بزرگ بلاد داشت،توانست مراجع محلی را به صحنه بکشاند و آنان با حمایت از آیت الله و صدور بیانیه امواج مردمی ایجاد کردند . آیت الله خوانساری یکی از مراجع بزرگ آیت سید محمد روحانی و آیت الله شاهردی از قم ، آیت الله بهاءالدین محلاتی از شیراز، آیت الله چهار سوقی از اصفهان ، آیت الله حاج شیخ باقر رسولی از رشت، آیت الله حاج شیخ محمدرضا کلباسی از مشهد همچنین روحانیون مانند حاج سید حسین خادمی اصفهانی،حاج شیخ مرتضی مدرسی اردکانی،حاج سید مصطفی سیدالعراقین،حاج شیخ مهدی نجفی و فقیه سبزواری با صدور بیانیه ها،فتاوا و سخنرانی ها توانستند نیروهای مذهبی را بسیج کنند و هر روز تظاهراتی در شهرهای بزرگ ایران برای ملی شدن صنعت نفت بر پا کنند . جالب اینجاست که ترجح بند همه ی فتواها و بیانیه ها حمایت از رهبری آیت الله کاشانی بود. آیت الله خوانساری در بیابان فتوائیه خود افزودند: " با اینکه مثل حضرت مستطاب آیت الله کاشانی دامت برکاته که مجتهد عادل و با شهامت و دلسوز و فداکار برای مصالح دین و دنیای مردم ، برای بیداری مردم تلاش می کند دیگر مجال عذری برای کسی نمی ماند " سایر آیات هم با همین لحن از رهبری آیت الله کاشانی حمایت کردند. پس مصدق از چه وقتی به نهضت مردمی ملی شدن صنعت نفت پیوست؟ اسنادی که موجود است تا آذرماه 1329 که تقریبا ملی شدن صنعت نفت به یک خواست عمومی تبدیل شده بود، هیچ نشانی از موافقت مصدق با ملی شدن صنعت نفت در دست نیست. صورت مجلس دوره چهاردهم نشان میدهد که مصدق با ملی شدن صنعت نفت مخالفت کرده است و آن را قرار دادی طرفینی می داند که یک طرفه نمی شود فسخ کرد. در مجلس پانزدهم نیز نامه ی مصدق از احمد آباد به مجلس نشان می دهد که مصدق از ملی شدن صنعت نفت سخنی به بیان نمی آورد، بلکه متاسفانه با قرار داد استعماری گس – گلشاییان با مختصر اصلاحات که شیلینگ کاغذی به شیلنیگ طلا تبدیل شود موافقت می کند . در مجلس شانزدهم نیز فقط نطقی از مصدق ضبط شده است که صحبت از ملی شدن صنعت نفت دارد که آنهم مربوط به بیانیه آیت الله کاشانی است . آیت الله کاشانی بعد از بازگشت پیروزمندانه بیانیه ای صادر کرد و چون نماینده مجلس بود ولی در مجلس شرکت نمی کرد، بیانیه اش را به مصدق داد و مصدق در 29 خرداد در مجلس از طرف ایشان قرائت کرد. حتی در صورت مذاکرات کمیسیون نفت که مصدق رئیس آن بود نیز صحبتی از مصدق که دلالت بر پیشنهاد ملی شدن نفت توسط او را داشته باشد، ضبط نشده است. برای اولین باز در مهرماه حائری زاده پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را داده است. جالب این است که خود مصدق هم در خاطراتش پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را به فاطمی نسبت می دهد . هر چند این ادعا در جایی ضبط نشده در عین حال نشان می دهد که خود مصدق هم ادعایی ندارد. علت این بود که اصولا مصدق و اکثریت اعضای تشکیل دهند جبهه ملی هدفی ضد استعماری نداشتند، آنها در پی انتخاب آزاد بودند به همین جهت در آبان 1328 که تشکیل جبهه ملی را اعلام کردند هیچ اشاره ای به مبارزه بیرونی نداشتند و سخنی از استعمار به میان نیاوردند. تنها سندی که درست است و نشان می دهد اعضای جبهه ملی و مصدق به دنبال ملی کردن صنعت نفت بودند سندی است که دلالت دارد جلسه ای در منزل حاج محمود نریمان با حضور آیت الله کاشانی،شایگان،مکی،صالح،آزاد،بقایی و مصدق تشکیل شد پیشنهادی مطرح شد و به امضای آقایان رسید که نفت ملی شود ، ولی مصدق در آن جلسه از امضا خودداری کرد . به گزارش حائری زاده در 29 اردیبهشت 1332 در مجلس شورای ملی، مصدق در آن جلسه مخالفت کرد و استدلال کرد اگر قرارداد 1933 رضا شاه را لغو کنیم قرارداد دارسی به فوت خود باقی می ماند . البته بعدها مصدق را راضی کردند زیر آن ورقه را امضاء کند. به همین خاطر امضای مصدق آخرین امضا و با قلم دیگری است . اینجا یک سوال اساسی مطرح می شود و آن اینکه با اینکه مصدق به عنوان رئیس کمیسیون نفت چندان با ملی شدن نفت موافق نبود و سایر اعضای کمیسیون هم به دلیل خاستگاه طبقاتی و وابستگی به قدرت ها و دربار علی القاعده نباید با نملی شدن نفت موافق باشند سپهر چطور کمیسیون نفت روز 17 اسفند پیشنهاد مل شدن صنعت نفت را در صحن مجلس مطرح کرد؟ سوال بسیار دقیقی است و شاید تحلیل آن بسیاری از تاریکی های تاریخی را حل کند . شاید بهترین پاسخ به این سوال، تحلیل متن پیشنهاد مذکور است. در متن پیشنهاد چنین آمده است : " نظر به اینکه ضمن پیشنهادات واصله به کمیسیون نفت پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور مورد توجه و قبول کمیسیون نفت قرار گرفته ...." این متن نشان می دهد که پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت از خارج از کمیسیون نفت شده و واژه واصله این معنا را به خوبی روشن می کند . بنابراین بهتر است حوادث بیرونی قبل از آن روز را مورد مطالعه قرار دهیم. عرض کردم که بعد از بازگشت پیروزمندانه آیت الله کاشانی و ملی شدن صنعت نفت تبدیل به یک خواست ملی شد. علما وارد صحنه شد. جالب این است که عبارت کمیسیون نفت قبل از آن درست در بیانیه ها علما و آمده بود. شما به این عبارت آیت الله شاهرودی در بیانیه اش توجه کنید: " جای هیچ گونه تردیدی نیست که کوتاه کردن دست اجانب از کشور و مسلمین و ملی نمودن صنعت نفت در سراسر کشو بر هر مسلمانی لازم و واجب است ." عبارت بیانیه آیت الله قمی شاید گویاتر باشد: " چون آیت الله کاشانی " در راس این نهضت مقدس قرار گرفته اند و کمال جدیت امر و قیام می فرمایند بر ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور راهی برای شبهه باقی نمی ماند" . ممکن است اقدامات آیت الله کاشانی را پس از بازگشت به ایران توضیح دهید؟ اتفاقا با اشاره به اقدامات آیت الله کاشنی نقش نیروهای مذهبی در ملی شدن صنعت نفت روشن تر می شود. آیت الله کاشانی علاوه بر سخنرانی ها، اعزام مبلغ به شهرها ، پیام به علما و مردم، چند کار مهم و تعیین کننده کرد. درست یک هفته بعد از ورود به ایران یعنی قبل از حکومت رزم آرا و درست در زمانی که قرارداد الحاقی در مجلس مورد بحث قرار گرفته بود ، پیامی به مجلس فرستاد که این پیام توسط مصدق در 28 خرداد در مجلس قرائت شد . قبل از طرح ملی شدن در کمیسیون نفت یا صحن مجلس آیت الله در این پیام رسما اعلام کرد که « مردم با هر قراردادی که قرارداد 1312 را تثبیت کند مخالف هستند.» آیت الله از طرف مردم اعلام کرد که : « نفت ایران متعلق به ملت ایران است و به هر ترتیبی که بخواهد نسبت به آن رفتار می کند و قرارداد غیرقانونی که با اکراه و اجبار تحمیل شود، هیچ نوع ارزش قضایی ندارد.» بعد از روی کار آمدن رزم آرا و تلاش وی برای تصویب قرارداد الحاقی، آیت الله بیانیه ای صادر کرد که بازتاب گسترده ای در مطبوعات داخلی و خارجی داشت . آیت الله با برشمردن مصیبت های مردم تصریح کرد که: « ملی شدن صنعت نفت در ایران تنها چاره ی بیچارگی های ماست » .آیت الله در همین اطلاعیه با فتوای دینی خطاب به مردم گفتند : « ناچارم این آرزوی عمومی را یک بار دیگر بیان کنم تا با نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تامین صلح جهانی همه ی افراد مملکت بخواهند که صنعت نفت ایران در مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود .» یک هفته بعد بود که کمیسیون نفت قرارداد الحاقی را رد کرد و آن را فاقد توانایی برای استیفای حقوق ملت دانست . بعد از اینکه کمیسیون نفت قرارداد الحاقی را رد کرد آیت الله کاشانی بر اقدامات اجتماعی خود افزود. وی چندین تظاهرات بزرگ را در تهران ترتیب داد . آیت الله با صدور اطلاعیه از مردم خواست تا اول دی برای درخواست ملی کردن صنعت نفت در مسجد شاه اجتماع کنند و این اولین اجتماع عظیمی می باشد که در آن سخنرانان و مردم خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند. مجددا آیت الله یک هفته بعد را اعلام تظاهرات کرد . مردم عظیمی در میدان بهارستان اجتماع کردند به قول حسین هیکل که آن روز شاهد آن تظاهرات بوده چنین گزارش کرده «صدای آیت الله کاشانی در تمام گوشه و کنار دنیا همچنین می‌پیچد .» وی این تظاهرات را صد هزار نفر تخمین زد که مثل قضا و قدرالهی به سوی پارلمان پیش می رفتند و کاخ شاه به نیروهای انتظامی دستور داد در مقابل آیت الله استقامت نکنند. مجددا آیت الله در ششم بهمن تظاهرات عظیمی را در مسجد شاه ترتیب داد که خواست سخنرانان و تظاهر کنندگان، ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور بود. مهمترین حمایت آیت الله از تظاهرات 11 اسفند فداییان اسلام بود که آیت الله با صدور اطلاعیه از مردم خواست تا در تظاهرات آنها شرکت کنند . در همین تظاهرات بود که سید عبدالحسین واحدی مرد شماره 2 به رزم آرا اتمام جهت کرد یا نفت باید ملی شود یا کشته خواهد شد. شجاعانه ترین موضع گیری آیت الله روز بعد از قتل رزم آرا بود . با قتل رزم آرا خیلی ها وحشت کرده بودند و می خواستند به صورت موقت هم که شده خود را مخفی کنند ولی آیت الله یک روز بعد از قتل وی اعلام راهپیمایی کرد . این تظاهرات درجلو مجلس در میدان بهارستان برقرار گردید و کمیسیون نفت در همان روز تصمیم خود را مبنی بر ملی شدن صنعت نفت اعلام کرد. سرانجام تصمیم 17 اسفند کمیسون نفت در روز 24 اسفند در مجلس طرح شد و ملی شدن صنعت نفت به تصویب رسید. شاید تفسیر رادیو لندن توضیح بیشتری بر نقش آیت الله باشد. رادیو لندن با تفسیری بی ادبانه و با لحنی عصبانی همان شب اعلام کرد: این طرح توسط عده‌ای مرتجع همچنین یک عده ملای متعصب که در رأس آنها سید ابوالقاسم کاشانی است پشتیبانی شده است. عملیات قتل رزم‌آرا توسط فداییان اسلام چقدر اهمیت داشت و این عمل چه نقشی را ایفا کرد؟ طبق اسناد موجود انگلیس،دربار و شرکت نفت همه‌ی تلاش خود را متحد کرده بودند که لایحه‌ی الحاقی تصویب شود و هر سه نیرو رزم‌آرا را مرد این پیکار یافتند. رزم‌آرا تمام توان خود را به کار برد. طبق اسناد موجود همه‌ی کسانی که در این اواخر یعنی بهمن و اسفند 29 به این نتیجه رسیده بودند که باید نفت ملی شود به این نتیجه رسیده بودند که همه‌ی عوامل اجتماعی و زمینه‌ها برای ملی شدن صنعت نفت آماده شده و به اصطلاح مقتضی موجود است، ولی مانع هم موجود است و این تنها مانع باید برداشته شود و این تحلیل درست از کار در آمد و در همین مجلسی که کمیسیون نفت نمی‌توانست تصمیم بگیرد یک روز بعد از قتل رزم‌آرا کمیسیون تصمیم گرفت و خواستار ملی شدن صنعت نفت شد چون تنها از رزم‌آرا می‌ترسیدند. جالب است بدانید که در اواخر آذر ماه یازده نفر از نمایندگان جبهه ملی و غیره طرحی را برای ملی کردن نفت تهیه و یازده امضاء جمع کردند ولی یک نفر دیگر در مجلس نبود که این طرح را امضا کند که قابل طرح در مجلس باشد، همین مجلس در 24 اسفند تقریبا به اتفاق آرا ملی شدن صنعت نفت را تصویب کردند، و این می‌تواند نشان دهد که رفتن رزم‌آرا چقدر نقش‌آفرین بود. منبع: سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

ملی شدن صنعت نفت

فاطمه نوروزی در سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ مذاکراتی بین نویل گس، از مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس، و عباسقلی گلشائیان، وزیر دارائی دولت ساعد انجام شد و حاصل آن قراردادی بود که به قرارداد الحاقی گس-گلشائیان معروف شد. طبق این قرارداد، حق امتیاز ایران از نفت جنوب افزایش می‌یافت ولی در عین حال قرارداد اصلی یعنی قرارداد ۱۹۳۳ تغییری نمی‌کرد بلکه برپایه قانونی استواری قرار می‌گرفت.[۱] دکتر مصدق اگرچه در دوره پانزدهم در مجلس حضور نداشت ولی به‌کمک نمایندگانی از جبهه ملی مثل حسین مکی، مظفر بقائی و ابوالحسن حائری‌زاده توانست از تصویب آن جلوگیری کند و عمر مجلس پانزدهم به‌پایان رسید. [۲] شاه در این دوره به مقامات بریتانیا اطمینان می‌داد که اگر با اصلاحات او و افزایش اختیاراتش موافقت کنند قرارداد الحاقی نیز به تصویب خواهد رسید. او بر اعمال نفوذ دربار و ارتش برای جلوگیری از انتخاب نمایندگان مخالف قرارداد در مجلس شانزدهم حساب می‌کرد. با شروع انتخابات و روشن شدن اعمال نفوذهای وسیع در جریان آن، دکتر مصدق با عده‌ای از هم‌فکرانش در اعتراض به وضع انتخابات در دربار متحصن شدند. شاه با اکراه آنان را در کاخ پذیرفت ولی اعتراض آنان به انتخابات را قبول نکرد. دکتر مصدق و همراهانش در این تحصن جبهه ملی ایران را پایه گذاشتند که در سال‌های بعد نقش موثری در صحنه سیاسی ایران داشت. دکتر مصدق و چند تن دیگر از جبهه ملی در انتخابات مجلس شانزدهم (پس از ابطال صندوق‌های تهران و رأی‌گیری مجدد) به مجلس راه یافتند.[۳] در همین دوره عبدالحسین هژیر که پس از نخست‌وزیری مدتی عملا و بعد رسما وزیر دربار بود به دست فدائیان اسلام کشته شد و این ضربه‌ای به دربار و شاه بود. مجلس شانزدهم پس از انعقاد به ساعد (که شاه دوباره بدون رای تمایل مجلس او را منصوب کرده بود) رای اعتماد نداد و دوران نخست‌وزیری او به‌پایان رسید، بدون این‌که بتواند قرارداد الحاقی را که دربار و دولت بریتانیا به تصویب آن نظر داشتند به تصویب برساند. پس از ساعد، علی منصور با حمایت روشن سفارت و شخص سفیر بریتانیا یعنی لوروژتل، نخست‌وزیر شد. بریتانیایی‌ها او را قادر به قبولاندن قرارداد الحاقی به مجلس می‌دانستند. منصور نیز بدون رای تمایل به نخست‌وزیری رسید و شاه به این ترتیب می‌خواست بر اختیارات خود تاکید کند. در ۴ خرداد ۱۳۲۹ دکتر مصدق در نطقی مجلس مؤسسان را غیرقانونی خواند و به شاه نصیحت کرد که از اقدامات خلاف قانون اساسی مشروطه دوری کند. وی همچنین از دخالت‌های دربار و اشرف پهلوی و رئیس ستاد ارتش در امور سیاسی کشور انتقاد کرد. او همچنین طرحی را برای تصویب پیشنهاد کرد که تصمیمات مجلس موسسان بی‌اعتبار شوند ولی این طرح تصویب نشد. احمد قوام نیز با انتشار نامه سرگشاده‌ای به‌شدت از شاه و تمایل او به کسب اختیارات بیشتر انتقاد کرد. حکیمی که اینک وزیر دربار بود نامه تندی در پاسخ به قوام فرستاد. در واقع دخالت‌های شاه و دربار در امور سیاسی ایران و نیز فساد دربار (اعم از مالی و غیره) در جامعه آنان را منفور ساخته بود و برخی سیاست‌مداران از این موضوع برای کسب وجهه استفاده می‌کردند. شاه به‌ویژه در این دوره از جبهه ملی بیمناک بود و براساس اسناد وزارت خارجه انگلستان بارها به شپرد سفیر جدید بریتانیا از جبهه بدگویی می‌کرد. در یک مورد گفته بود که او جبهه ملی را از حزب توده خطرناک‌تر می‌داند. منصور برای جلب نمایندگان به خواسته‌های جبهه ملی با نظر مساعد برخورد می‌کرد. همچنین او آیت‌الله کاشانی را که پس از ترور شاه به لبنان تبعید شده بود به ایران دعوت کرد. بالاخره منصور قرارداد الحاقی را به مجلس تقدیم کرد ولی نظری در موافقت با آن ابراز نکرد و خواست که مجلس قرارداد را بررسی کند. بریتانیا که تردید منصور در دفاع از قرارداد را دید با نظر مثبت به نخست‌وزیری سرلشکر رزم‌آرا تمایل نشان داد. منصور در ۵ تیر ۱۳۲۹، به شرط اعزام به رم در سمت سفیر ایران در ایتالیا، استعفا کرد. در سال ۱۳۲۹ شاه با همسر دوم خود ثریا اسفندیاری ازدواج کرد.[۴] رزم‌آرا که در ارتش به‌خاطر سخت‌کوشی و مدیریت خود صاحب نامی بود وارد سیاست شده بود و با ایجاد پیوند با محافل سیاسی به ویژه اشرف پهلوی امیدوار به نخست‌وزیری بود. شاه و بریتانیا نیز می‌خواستند که فرد مؤثری که از اقدامات مختلف نترسد نخست‌وزیر شود و کار قرارداد الحاقی را تمام کند. بار دیگر شاه بدون رای تمایل مجلس نخست‌وزیر جدید، یعنی رزم‌آرا را منصوب کرد. دکتر مصدق و جبهه ملی به‌شدت با او مخالفت کردند ولی او توانست رای اعتماد از مجلس را به دست آورد. رزم‌آرا زیر فشار بریتانیا از مجلس خواستار تصویب قرارداد الحاقی شد ولی مخالفت مصدق و جبهه ملی بجای این کار منجر به مطرح شدن پیشنهاد ملی شدن نفت در سراسر ایران شد. موضوع منحل کردن مجلس به دست شاه برای باز کردن دست رزم‌آرا نیز در میان طرفداران بریتانیا مطرح بود ولی شاه که دیگر از قدرت گرفتن رزم‌آرا و احتمال سرنگونی خود به دست او بیم‌ناک شده بود به مخالفان او پیوست. رزم‌آرا که از تصویب قرارداد الحاقی مایوس شده بود بدون این‌که اعلام کند می‌خواست با پشتیبانی ظاهری از اندیشه ملی شدن نفت قرارداد جدیدی را پیشنهاد کند که عملا حق امتیاز ایران را به ۵۰ درصد می‌رساند. ولی مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس به شدت با این فکر مخالفت کردند. رزم‌آرا در ۱۳ اسفند ۱۳۲۹ ظاهراً به دست یکی از اعضای فدائیان اسلام کشته شد، اگر چه هنوز روشن نیست که چه کسانی واقعا در کشتن او دست داشتند. پس از کشته شدن رزم‌آرا، شاه باز هم بدون کسب رأی تمایل مجلس، حسن علا را به نخست‌وزیری برگزید. علا پس از چند روز ناگهان استعفا کرد و شاه آماده بود تا سید ضیاءالدین طباطبائی را به نخست‌وزیری برگمارد. گفته می‌شد که شاه با انحلال مجلس و سید ضیاء با دستگیری مخالفان جلوی روند ملی شدن نفت راخواهند گرفت.درجلسه‌ای درمجلس شورای‌ملی، جمال امامی به مصدق پیشنهاد نخست‌وزیری کرد، با این فکر که او قبول نخواهد کرد و سپس سید ضیاء نخست‌وزیر خواهد شد. در واقع سید ضیاء هم‌زمان با این جلسه نزد شاه بود و منتظر بود تا با رأی تمایل مجلس نخست‌وزیر شود. ولی دکتر مصدق نخست‌وزیری را قبول کرد و نقشه‌های شاه و انگلیسی‌ها و سید ضیاء و دیگران عملی نشد. قدرت شاه در دوره نخست‌وزیری مصدق روزبه‌روز کمتر می‌شد و تمام کوشش‌های او و دربار با اقدامات متقابل مصدق خنثی می‌شد. به خاطر محبوبیت مصدق و امر ملی شدن نفت، شاه نیز در ظاهر از او پشتیبانی می‌کرد ولی عملا در برکناری او می‌کوشید. در رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ارتش به طرفداران مصدق و کمونیستها تیراندازی کرد و عده‌ای کشته شدند. منبع: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

روحانیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت

حجت‌الاسلام رسول جعفریان در سالهای اخیر، دهها عنوان کتاب درباره دکتر مصدق نوشته شده و در آنها وانمود شده که وی رهبری بی‌نقض و عیب بوده و جناح مقابل او، یکسره برخطا بوده‌اند. در این کتابها نقش روحانیت و در رأس آنان آیت‌الله کاشانی نادیده گرفته شده است.این قبیل برخوردها در کشور ما بی‌سابقه نیست، یا کسی را در آسمان جای می‌دهیم و یا بر زیرزمین می‌نشانیم. به عبارت دیگر همه دوست دارند همه چیز را یا سیاه ببینند و یا سپید. این افراد نه تنها خود چنین می‌کنند، بلکه نوشته‌ها و گفته‌های افراد بی‌طرف یا به عبارتی با طرف اما همه جانبه‌نگر را هم از ظن خود تفسیر و تأویل می‌کنند. مثلاً اگر کسی خوبی شخصی را وصف کند، حتی اگر دهها نقد هم به او وارد کند، این افراد بر نمی‌تابند. ما این داستان را درباره موضوعات، اشخاص و تشکل‌های مختلف داشته‌ایم. نمونه آن دکتر شریعتی، انجمن حجتیه، دارالتبلیغ اسلامی و بسیاری از مسائل و اشخاص دیگر است. دکتر مصدق برای عده‌ای بت شده است، همان طور که شریعتی برای گروهی بت شده بود. در مقابل، کسانی هم اصرار دارند تا این دو را سرتا پا عیب ببینند. صرف‌نظر از شخصیت دینی آیت‌الله کاشانی که بسیار برجسته است و نیز شخصیت ملی دکتر مصدق که در دوره‌ای با حمایت مردم و علما، مظهر مبارزات ملی ایرانیان در برابر استعمار بود، در اطراف هر دو، کسانی حضور داشتند که قابل دفاع نبوده و نیستند. بسیاری از خطاهای این دو به این افراد بر می‌گردد و ریشه‌اش نیز اطمینان نابجای رهبران به آنان بود. آیت‌الله کاشانی در پی تحقق حکومت اسلامی نبود؛ برخلاف فدائیان اسلام که چنین چیزی می‌خواستند. کسی نمی‌تواند او را از طرفداران تحقق حکومت اسلامی در آن دوره بداند. در برابر، کسانی هم که دکتر مصدق را یک ملی تمام عیار می‌دانند، در بسیاری از موارد قادر به توجیه روش‌های غیر دمکراتیک وی که مهم‌ترین ضربه را به خودش و نهضت ملی نفت زد، نخواهند بود. مصدق هر روز خواستار اختیارات بیشتر بود. در یک نظام دمکراتیک چه کسی تا این اندازه به روش‌های غیردمکراتیک روی می‌آورد؟ هشدارهای مکرر آیت‌الله کاشانی درباره بی‌توجهی به آرای مردم و مجلس، به خوبی نشان‌دهنده این نزاع است. در این نزاع کاشانی مدافع دمکراسی و مصدق به بهانه‌های واهی مدافع روش‌های غیر دمکراتیک است. به هر روی تحقیقات باید بدون پیشداوری به پیش رود. در سالهای اخیر، آثاری چند مبتنی بر اسناد و مدارک نوشته شده است. شاید بهترین این‌ آثار، کتاب محمدعلی موحد «خواب آشفته نفت»؛ (تهران، کارنامه، 1378) و اضافات آن با عنوان «گفته‌ها و ناگفته‌ها» باشد. نهضت ملی شدن صنعت نفت تجربه‌های فراوانی داشت که خوشبختانه رهبران دوره بعد از آن نتایج روشنی گرفتند، بخشی از این تجربه‌ها چنین است: 1ـ این نهضت فاقد یک اندیشه و تفکر منظم بود؛ دلیل آن هم به غیر از فقر فکری و سیاسی در جناح ملی و مذهبی، این بود که برای تحقق یک هدف اقتصادی و اندکی سیاسی تلاش می‌کرد. جبهه متدین و به ویژه روحانیت دریافت که باید به فکر اندیشه‌سازی باشد. در این زمینه، دیندارها از ملی‌ها پیش افتادند. به علاوه سرخوردگی بسیار از ملی‌ها آنان را به جبهه مذهبی‌ها کشاند تا این که نهضت خرداد راه را برای جبهه متدین هموار کرد. 2ـ در آن دوره هنوز زمان مرگ سلطنت نبود. این نکته‌ای است که نمی‌توان از آن غفلت کرد. سلطنت در ایران سابقه دیرینه داشت و با عقاید عرفی و عامیانه پیوندی عمیق برقرار کرده بود. زمان لازم بود تا سلطنت جایگزین جدی داشته باشد و توده‌های مردم بپذیرند که سلطنت می‌بایست از بین برود. ملی‌ها و کمونیست‌ها قادر به ایجاد چنین جایگزینی نبودند. روحانیت هم هنوز دست خالی بود. سالها گذشت و با استفاده از آن تجربه، هم سلطنت بی‌آبرو شد و هم جایگزین معقولی پدید آمد. در نهضت ملی، هیچ کس پیروز نشد. آشکار است که اشتباهاتی در هر چند طرف وجود داشت، اما مهم آن بود که ملی‌ها با تمام وجود سرمایه‌گذاری کردند و شکست خوردند و روحانیت با احتیاط پیش آمد و فرصت را برای بعد نگاه داشت. 3ـ در نهضت ملی شدن نفت، دو قسم مسأله پیش می‌آمد؛ یکی مربوط به نفت و مسائل اقتصادی و سیاسی و دوم مسائل فکری و فرهنگی که به دلیل باز شدن نسبی فضای سیاسی مطرح گردید. کمونیست‌ها در این جریان به رغم سر و صداهای فراوان، به دلیل مشکلاتی که برای حزب توده پیش آمد شکست سختی خوردند. روحانیت نیز که با احتیاط پیش آمده بود، یعنی مراجع محلی درگیر بود نه مرجعیت مطلقه و عامه؛ توانست اندیشه‌ها و موقعیت خود را در عمل محک بزند. طی این ماجرا حوزه با مسائل سیاسی و مذهبی جاری در جهان اسلام آشنا شد و این تحول طلبه‌های جوان را به اندیشه‌ واداشت و آنان را برای پرش فکری و سیاسی آماده کرد. تحولی که در سالهای بعد شاهد هستیم و نتیجه‌اش را در نهضت اسلامی خرداد مشاهده کردیم. 4ـ به نظر من تجربه ملی شدن نفت، بین مشروطه و انقلاب اسلامی، یک نقطه با اهمیت است. در مشروطه روحانیت و روشفکران حضور داشتند، اما سیر کلی ماجرا به سمت عرفی شدن می‌رفت و روحانیت به اجبار کنار گذاشته شد، یا کنار رفت. در انقلاب اسلامی، روحانیت و ملی‌ها ـ گرچه کم‌رنگ ـ بودند اما به عکس مشروطه، حرکت در مسیر دینی شدن بود. در این میان، نهضت ملی شدن صنعت نفت مرحله میانی و یک تجربه جالب بود؛ فرصتی بود تا گروههای مختلف خود را نشان دهند. در این میان، ملی‌ها نتوانستند اوضاع را در اختیار بگیرند؛ دلیل آن هم ناپختگی، افراطی‌گری برخی از افراد و یکدندگی‌های شخص دکتر مصدق بود. البته دلایل سیاسی و امنیتی هم داشت. دکتر مصدق، سیستم امنیتی خود را در اختیار کسانی قرار داد که کودتاچی از آب درآمدند. هر چه بود، نهضت ملی را باید قدم میانی دانست. روحانیت فعالانه شرکت کرد، اما رهبری در اختیار ملی‌ها بود. این جریان در حافظه بسیاری ماندگار شد و بعدها آن تجربه تکرار نشد. چند نکته نکته اول تنها مرجع درجه اولی که با ملی شدن نفت همراهی کرد آیت‌الله حاج سید‌تقی خوانساری بود که آن زمان در قم اقامت داشت و از مراجع ثلاث بود. آیت‌الله حاج شیخ عباسعلی شاهرودی هم که این زمان از علمای مراجع درجه دوم قم بود فتوایی در لزوم ملی شدن صنعت نفت صادر کردند. اما در شهرستانها، شماری از روحانیون درجه دوم (به لحاظ رتبه مرجعیت) جانبدار ملی شدن صنعت نفت بودند. در تهران، به جز آیت‌الله کاشانی که محور بود، باید از میرزا خلیل کمره‌ای و میرزا محمدباقر کمره‌ای نام برد. از شیراز آیت‌الله بهاءالدین محلاتی؛ از اصفهان آیت‌الله چهار سوقی، آیت‌الله خادمی و چند نفر دیگر؛ از گیلان آیت‌الله حاج سید باقر رسولی و از مازندران آیت‌الله حاج شیخ ولی‌الله مدرسی مازندرانی، را می‌توان نام برد. هیئت علمیه برخی از شهرستانهای دیگر از جمله قمشه و قم هم بیانیه‌هایی صادر کردند. اما آیت‌الله بروجردی وارد این ماجرا نشد. برای این اقدام وی دلایل مختلفی بر شمرده‌اند. ایشان نهایت چیزی که در پاسخ دکتر مصدق نوشتند این بود: «موفقیت جنابعالی را در تقویت اسلام و اصلاح امور عامه مسلمین از خداوند تعالی مسئلت می‌نماید». برخی از علما هم به پیروی از ایشان، همین قبیل عبارات را داشتند. از روحانیون، هیچ کس عدم شرکت آیت‌الله بروجردی را به معنای نفی مشروعیت ورود به این ماجرا ندانست. به همین دلیل در تهران و بیشتر شهرستانها روحانیون وارد ماجرا شدند. بیشتر آنها، در واقع دعوت آیت‌الله کاشانی را لبیک گفتند. این روحانیون تا ماههای پایانی دولت دکتر مصدق، او را همراهی می‌کردند. در ادامه، روحانیون فعال در نهضت ملی دو دسته شدند: ـ نخست دسته‌ای که پس از مشارکت اولیه، به تدریج جانب دکتر مصدق را گرفتند و طبعاً ـ و به خصوص در شهرستانها ـ در اقلیت بودند. در این زمینه باید از برخی علمای تهران از آن جمله اخوان (سید ابوالفضل و سیدرضا) زنجانی نام برد. کسانی از اتحادیه مسلمین هم؛ گرچه با احتیاط، تا روزهای آخر به حمایت دکتر مصدق ادامه دادند. ـ دسته دوم کسانی بودند که به حمایت از آیت‌الله کاشانی و مخالفت با دکتر مصدق درآمدند. این عده به همراه کسانی که از ابتدا در این ماجرا وارد نشدند؛ آیت‌‌الله بروجردی و دیگر روحانیون ساکت؛ بیشتر به دلیل روی کار آمدن کمونیستها و نیز اختلافات گسترده آیت‌الله کاشانی با دکتر مصدق، به مخالفت با مصدق پرداختند. روحانیون اصفهان در این دسته جای دارند. کنار کشیدن آنان ضربه‌ای برای دکتر مصدق و فرصتی برای بازگشت شاه بود. گرچه آنچه برای این عده اهمیت داشت، نیامدن کمونیست‌ها بود نه بازگشت سلطنت. هیئت علمیه تهران جانبدار دکتر مصدق بود و اخوان زنجانی، روضوی قمی و فیروزآبادی از آن شمار بودند. نکته دوم آیا نهضت ملی یک نهضت دینی بود؟ طی سالهای اخیر چنین وانمود شده که نهضت ملی از اساس، حرکت لائیک و غیردینی بود. در این باره ادعا شده که «کل نهضت ملی اساساً ماهیتی غیرمذهبی داشته است.» مبنای این تحلیل آن است که روحانیت در این شرایط هنوز در یک دوره‌ تدافعی به سر می‌برد. نه فعال بود و نه ساکت؛ چنان که این وضعیت از مواضع امام در کشف‌‌الاسرار به دست می‌آید. در این مقطع، طبقه متوسط جامعه که ده درصد جمعیت فعال شانزده میلیونی ایران بودند، بیش از آن که از رهبران روحانی حرف شنوی داشته باشند از جریان روشنفکری پیروی می‌کردند، چون سابقه تربیت آنان به دوره رضاخان باز می‌گشت. در دوره رضاخان، دین‌گرایی سخت مورد حمله واقع شده بود. نفوذ حزب توده هم در این جمعیت ده درصدی، به همین بابت بود. با این همه، دین در بخش‌های بنیادی و زیرین جامعه استوار بوده و منتظر فرصت بود تا ظاهر شود. مسلماً حضور روحانیت در نهضت نفت به معنای «دینی» بودن آن نیست، زیرا در مشروطه هم روحانیت حضور داشت. اکنون واضح است که آن جنبش، بیش از آن که یک جنبش دینی باشد، یک جنبش عرفی بود. با این همه، اگر انگیزه حضور توده مردم را فتاوی علما و حضور روحانیون بدانیم، سهم روحانیت در این ماجرا بسیار قابل توجه بود. هیچ‌ فرد غرضی نمی‌تواند این را انکار کند. نکته سوم چه، دولت مصدق ملی باشد و چه نباشد، نباید از این نکته غافل شد که در دوره مصدق، به رغم همه دشواری‌ها، بر نفوذ روحانیت در جامعه افزوده شد. دکتر مصدق، به هردلیل، نیاز به حضور روحانیون داشت و یا حداقل در اوائل چنین می‌اندیشید و این سبب اعتنای او به برخی از خواسته‌های روحانیون شد. علاوه بر این، آیت‌الله کاشانی با نفوذی که به دست آورده بود، زمینه را برای نفوذ بیشتر روحانیت در جامعه فراهم کرد. در بسیاری از شهرها، روحانیون، توانستند با نفوذی که به لحاظ سیاسی به دست آوردند در برخی از امور شهر مداخله کنند. نمونه آن آیت‌الله چهارسوقی در اصفهان است. البته مقصود از نفوذ روحانیت، وجهی از نفوذ دین است؛‌ چیزی که به هر روی در این دوره تا حدودی تقویت شد، گرچه مشکلاتی هم باقی ماند. عزت‌الله سحابی برای نشان دادن تدین دکتر مصدق به چندین مورد استناد می‌کند. از جمله به استشهاد دکتر مصدق به حرکت امام حسین(ع) در مجلس چهاردهم. اما درباره دوران نخست‌وزیری وی می‌‌نویسد: (دکتر مصدق) در زمینه اجرای منویات مذهبی و تعمیق هویت دینی، اقداماتی انجام داد که می‌توان به نمونه‌هایی از آن اشاره کرد. در چهارده خرداد 1330 بخشنامه‌ای درباره رعایت مقررات مذهبی در ماه مبارک رمضان صادر کرد که در روزنامه اطلاعات همان روز چاپ شده است. همچنین در امر عزیمت حجاج به مکه معظمه دولت اقداماتی انجام داد که مورد تشکر عالمان دینی قرار گرفت. از جمله آیت‌آلله چهارسوقی اصفهانی طی نامه‌ای که برای جراید از جمله روزنامه اطلاعات فرستاد، از دولت به واسطه توجهی که به امر زائران مکه معظمه به عمل آورده، تشکر و سپاسگزاری کرد. همچنین از همین سال، یعنی سال 1330 روز وفات امام جعفر صادق (ع) تعطیل رسمی اعلام شد. علما بیانیه‌هایی صادر و تشکر کردند و در جراید چاپ شده است. از جمله مرحوم آقا شیخ‌بهاءالدین صدوقی همدانی در این ارتباط تشکر کرد که در روزنامه اطلاعات ششم مرداد 1330 چاپ شده است. در 23 مرداد، قانون منع پیاله فروشی را لازم‌الاجراء کرد. یعنی از این تاریخ دیگر امکان پیاله‌فروشی نبود. دکتر مصدق با استفاده از اختیارات خود، قانونی تصویب کرد به این شرح که «دولت مکلف است از تاریخ تصویب این قانون به فاصله شش ماه ورود و تهیه و خرید و مصرف کلیه نوشابه‌های الکلی و همچنین تهیه و خرید لول تریاک و مشتقات آن و نیز کشت خشخاش را از سال 1333 به بعد در سراسر کشور ممنوع سازد، به استثنای مصارف طبی و صنعتی.» ایشان طی صفحات بعد هم شواهد دیگری برای همراهی متقابل دکتر مصدق و عالمان دینی این دوره دارد و در نهایت می‌نویسد: «دکتر مصدق» اوج حضور عالمان دینی در امور سیاسی و اجتماعی به شیوه غیرابزاری است.» جمله اخیر او طعنه بر چیز دیگری است. اما به هر روی به غیر از نفوذ سنتی که روحانیت در توده‌ها داشت، در این دوره در سطح سیاسی هم مداخلاتی می‌کرد. تشکیل فراکسیون روحانیت در مجلس هفدهم یکی از مهم‌ترین شواهد این امر است. می‌دانیم که قانون منع مسکرات از زمان طرح آن در زمان رزم‌آرا و حتی پیش از آن تا زمان مصدق فراز و نشیب‌هایی داشت. علما تلاش بسیار کردند و تشکل‌هایی برای تصویب آن به راه افتاد. اما می‌توان گفت در این دوره، به عنصر دین در جامعه، توجه ویژه صورت گرفته که با دوره پیش و بعد از آن قابل مقایسه نیست. این، نباید از نظر دور بماند. همان ماه رمضانی که آقای سحابی از آن سخن می‌گوید، همزمان، آیت‌الله کاشانی و آیت‌الله سیدمحمد بهبهانی هم اطلاعیه دادند. نکته چهارم درباره نقش روحانیت علاوه بر آثار گسترده‌ای که درباره شخص آیت‌الله کاشانی به چاپ رسیده، مطالب دیگری نیز منتشر شده است: مقاله نقش روحانیت در صحنه سیاسی ایران 1954 ـ 1949 از شاهرخ اخوی که در کتاب مصدق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی (تهران، 1372) صص 146 ـ 190 به چاپ رسیده و به غیر از تحلیل‌ها و موضع‌گیری نویسنده، گوشه‌‌هایی از مشارکت و مواضع علما را در نهضت ملی شدن نفت و نیز در برابر دکتر مصدق نشان داده است. ـ گفتار دیگری از عزت‌الله سحابی در کتاب مصدق دولت ملی و کودتا، صص 401 ـ 417 تحت عنوان دین و عالمان دینی در اندیشه و کردار دکتر مصدق چاپ شده است. متن دیگری از محمد بسته‌نگار در کتاب مصدق و حاکمیت ملت (تهران، قلم، 1382) صص 935 ـ 956 آمده و در آن اعلامیه‌ها و فتاوی و بیانیه‌های جمعی از علما و روحانیون و مجامع مذهبی در دفاع از ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق درج شده است. از جمله، فتاوی علمای بزرگ اصفهان در این باره آمده است. وی برخی از این اعلامیه‌ها را از کتاب نقدی بر مصدق و نبرد قدرت (از ترکمان در نقد کاتوزیان) نقل کرده است. یک خاندان برجسته علمی در اصفهان یکی از برجسته‌ترین مفاخر علمی ـ دینی اصفهان در نیمه دوم قرن سیزدهم و اوائل قرن چهاردهم هجری، مرحوم آیت‌الله العظمی میرزا سید محمدباقر چهارسوقی ـ اعلی‌الله مقامه ـ است که به مناسبت تألیف اثر سترگ و ارجمند «روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات» با عنوان صاحب روضات و خاندانش با لقب روضاتی و روضاتیان شهرت یافتند. این خاندان یکی از درازدامن‌ترین خاندان روحانی جهان تشیع است که از زمان جد اعلایشان مرحوم میرابوالقاسم کبیر تا روزگار ما، همواره چهره‌های برجسته‌ای از آنان، در کسوت روحانیت به هدایت مردم از یک سو و حفظ علم و دانش دین از سوی دیگر، اشتغال داشته‌اند. نیای اعلای خاندان حاج میرابوالقاسم (جعفر) مشهور به میرکبیر (تولد روز یکشنبه اربعین سال 1090 ـ‌ وفات 23 ذی‌قعده 1158) فرزند سید حسین‌بن سیدقاسم‌بن سیدمحب‌الله است. نسب آن در نهایت به سید عبدالله فرزند حضرت موسی‌بن جعفر (ع) می‌رسد. حاج میرابوالقاسم از شاگردان علامه مجلسی (م 1110) و آقا جمال خوانساری (م 1122) بوده و از وی آثار و کتاب‌هایی بر جای مانده که معروف‌ترین آنها کتاب «مناهج‌المعارف» در اصول عقاید است. رساله در حج، کتاب زکات و چندین رساله و کتاب دیگر در فهرست تألیفات ایشان یاد شده است. وی در بحبوحه فتنه افغان در 1134 ـ 1135 اصفهان را به مقصد خوانسار ترک کرد و در این شهر رحل اقامت افکند. اصالتاً گلپایگانی بودند، گرچه میرابوالقاسم در اصفهان متولد شده بود. میرابوالقاسم در قودجان ، جایی که در آن می‌زیست، درگذشت و پس از آن قبرش مزار عمومی شد. فرزندان وی تا مدتی در خوانسار زندگی کردند و در دوره‌ای به خوانساری شهرت یافتند. حاج سید حسین فرزند میرابوالقاسم، در شمار علما و فقها بود و روز یکشنبه هشتم رجب 1192 درگذشت. وی از مشایخ اجازه سید بحرالعلوم (1155 ـ 1212) و میرزای قمی (1152 ـ 1231) علیهماالرحمه است. میرسیدابوالقاسم (جعفر) فرزند حاج سیدحسین در 1163 به دنیا آمد و در رمضان 1240 درگذشت. حاج میرزا زین‌العابدین مجتهد زاهد جلیل فرزند میر سیدابوالقاسم، هشتم ذی‌قعده 1190 به دنیا آمد و نهم جمادی‌الاخر 1275 درگذشت. از وی نیز آثاری بر جای مانده که از آن جمله شرح زبده شیخ بهایی در اصول فقه است. این خاندان تا زمان میرزا زین‌العابدین ـ پدر مرحوم آقا میرزا سید محمدباقر صاحب کتاب روضات‌الجنات است ـ از مهاجرین اصفهان به خوانسار بودند و مدتی در این دیار به سر بردند. سپس مرحوم میرزا زین‌العابدین، همراه فرزندانش ـ به غیر از میرزا محمدجواد خوانساری ـ به اصفهان بازگشت و در محله چهارسوی سکونت گزید. به همین مناسبت، اعقاب ایشان به چهارسوقی شهرت یافتند و در چندین مسجد در همان حوالی که به نام افرادی از این خاندان است، به اقامه جماعت پرداخته به هدایت مردم مشغول شدند. برجسته‌ترین فرزند حاج میرزا زین‌العابدین، مرحوم آیت‌الله میرزا سید محمدباقر چهارسوقی (1226 ـ 1313) صاحب روضات است که فقیهی برجسته بود. وی با تألیف کتاب روضات‌الجنات نام این خاندان را در تاریخ شیعه جاودانه کرد و پس از او اعقابش به روضاتی و روضاتیان شهرت یافتند. شرح حال مبسوط ایشان را مرحوم معلم حبیب‌آبادی در مکارم‌الآثار و استاد حاج سید محمدعلی روضاتی در زندگانی آیت‌الله چهارسوقی (صص 82 ـ 96) آورده‌اند. افزون بر آن استاد جلال‌الدین همایی هم در شرح بقعه آقا میرزا محمدباقر چهارسوقی یعنی صاحب روضات، در تاریخ اصفهان به تفصیل درباره وی، سنگ قبر ایشان و دیگر مدفونین بقعه مذکور سخن گفته است. مرحوم آخوند ملاعبدالکریم مجتهد جزی اصفهانی (متوفی 1339؛ دانشمندان اصفهان؛ از مصلح‌الدین مهدوی؛ ش 720) که حدود نیم قرن عصر وی را دریافته، در تذکره‌القبور، ص 60 (چاپ اول) درباره ایشان می‌گوید: «و این بزرگوار از رؤساء علمای اصفهان، بلکه سیدالعلماء مطلق و در احترام مقدم بر کل...» فرزند دیگر حاج میرزا زین‌العابدین، مرحوم آقا میرزا محمدهاشم (1235 ـ 1318) است که از علمای برجسته و مرجع تقلید بوده و آثار فقهی و اصولی مهمی چون اصول آل‌الرسول، مبانی الاصول، احکام الایمان و چندین رساله فقهی و اصولی دیگر دارد. صاحب روضات که خاندان روضاتی به نام ایشان و به دلیل شهرت کتاب روضات‌الجنات بدان شهرت دارند، دارای چندین فرزند عالم و روحانی بود، که عبارتند از: 1ـ آقا میرزا محمدمهدی (متولد 1251 ـ 1324) 2ـ آقا میرزا محمد مسیح (27 شوال 1255 ـ شب عرفه نهم ذی‌حجه 1325) 3ـ آقا میرزا احمد (1263 ـ‌1341). ایشان آثاری چون حاشیه بر شرایع‌الاسلام و حاشیه‌ای بر شرح لمعه دارند. دو فرزند ایشان آقا میرزا محمدحسن (1298 ـ 1380) و حاج میرزا محمدحسین ملاذ روضاتی (1302 ـ 1382) در زمره علما بوده‌اند. 4ـ آقا میرزا عطاءالله (1266 ـ‌1335) 5ـ آقا میرزا هدایت‌الله (1271 ـ 1345) 6ـ آقا میرزا محمدحسین (1275 ـ 1352) 7ـ آقا میرزا مجتبی (متولد 23 شعبان 1302) مرحوم آیت‌الله میرزا مسیح چهارسوقی (1255 ـ‌1325) دومین فرزند صاحب روضات است که خود از علمای بزرگ شهر اصفهان به شمار می‌آمد. فرزند وی آیت‌الله حاج میرزا سیدحسن چهارسوقی از عالمان به نام اصفهان است که حدود نیم قرن به عنوان روحانی برجسته این شهر به رتق و فتق امور مسلمانان اشتغال داشت. فرزند دیگر آقا میرزا مسیح، میرزا جلال‌الدین چهارسوقی (1283 ـ 1360) از علمای اصفهان و صاحب هفت فرزند بود که یکی از آنان مرحوم میرزا سیدمحمد هاشم چهارسوقی (متولد 15 محرم‌الحرام سال 1319ق) پدر آیت‌الله حاج سید محمدعلی روضاتی ـ دامت برکاته ـ است. مرحوم میرزا سید محمدهاشم (داماد عم گرامیش، آیت‌الله آقا میرزا حسن چهارسوقی) در جوانی و چهار سال پیش از درگذشت پدرش، به تاریخ 27 جمادی‌الاولی سال 1356‌ق. در شط کوفه غرق شد. شرح حال مفصل وی را فرزندش، در زندگانی حضرت آیت‌الله چهارسوقی (صص 105 ـ 111) نوشته است. آیت‌الله حاج سید محمدعلی روضاتی، تنها فرزند آن بزرگوار، در کنف حمایت جد مادری خویش مرحوم آیت‌الله حاج میرزا سیدحسن چهارسوقی پرورش یافت. مادر ایشان نیز، تنها فرزند مرحوم آقا میرزا سیدحسن چهارسوقی بود. شرح حال آیت‌الله حاج سید میرزا حسن چهارسوقی نام اصلی وی میرزا ابوالحسن علی است که به میرزا سیدحسن چهارسوقی شهرت یافته است. نسب شریفش به اجمال چنین است: میرزا سید حسن بن میرزا مسیح، بن میر محمدباقر بن میرزا زین‌العابدین بن میر سید ابوالقاسم بن سید حسین بن میرابوالقاسم کبیر. آیت‌الله چهارسوقی از شاگردان مرحوم آیت‌الله درچه‌ای بوده و یک دوره تقریرات درس اصول ایشان را تدوین کرده است. به علاوه کتابی هم با عنوان جامع‌الدور نگاشته که در آن، از هر علم و فنی، مطالبی درج شده است. آیت‌الله چهارسوقی پس از درگذشت پدرش، ابتدا در چهارسو و سپس در اصفهان ملجأ خاص و عام شد و مدت نیم قرن، افزون بر اقامه جماعت، به رسیدگی امور مردم و حل و فصل موضوعات مراجعین پرداخت. این موقعیت که بر اساس یک سنت تاریخی به ادوار گذشته باز می‌گردد، چنان بود که روحانی مجتهد شهر، افزون بر آن به اداره امور شرعیه می‌پرداخت و کار احکام و اسناد شرعی و فصل دعاوی و غیره را انجام می‌داد، حدفاصلی نیز میان حکومت و مردم بود، بسته به نوع و اندازه مناسبات علما با حکومت، نقش آنان شکل می‌گرفت. بسیاری از نیازمندان برای رفع نیازشان به علما مراجعه می‌کردند؛ بیکاران برای یافتن کار، مسکینان برای به دست آوردن نان و کسانی برای حل و فصل کارهای اداری خود به خانه ایشان مراجعه می‌کردند. بخشی از این مطالب در اسنادی که در پی خواهد آمد، مرور شده است. اداره این امور و پاسخ به نامه‌ها و درخواستها، یک دستگاه مفصل اداری می‌طلبید. با این حال مرحوم چهارسوقی تمامی این کارها را انجام داده و در این باره، برخی از روحانیون شهر نیز با وی همکاری داشتند. آیت‌الله چهارسوقی بنیانگذار و رئیس هیئت علمیه اصفهان بود. جامع‌ترین شرح زندگی آیت‌الله میرزا سیدحسن چهارسوقی که روشنگر نقش وی و هیئت علمیه اصفهان در مسائل سیاسی دو دهه بیست و سی نیز است، در کتاب زندگانی حضرت آیت‌الله چهارسوقی (اصفهان، ش، 1332ش، 244ص) اثر حضرت آیت‌الله حاج سید محمدعلی روضاتی آمده است. این کتاب علاوه بر آن، شرح حال شمار زیادی از عالمان به نام معاصر وی را در ایران و عتبات در خود جای داده است. آیت‌الله چهارسوقی در نیمه شب پنج‌شنبه سیزدهم جمادی‌الاولی 1377 مطابق با 14 آذر 1336 درگذشت. در یادنامه‌ای که برای آن مرحوم انتشار یافت، آمده که پس از تشییع ایشان در اصفهان، جنازه به قم انتقال یافت و حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی بر ایشان نماز گزارده، سپس جنازه به عتبات انتقال یافت و در کنار عم بزرگوارش مرحوم آیت‌الله میرزا هاشم چهارسوقی به خاک سپرده شد. شماری از شعرای اصفهان از جمله میرزا جلال‌الدین همایی، میرزا حبیب‌‌الله نیر، معلم حبیب‌آبادی، فضل‌الله اعتمادی، سیدفخرالدین روضاتی و ... به مناسبت فوت وی اشعاری سرودند که برخی از آنها در همان یادنامه به چاپ رسیده است. مروری بر فعالیت‌های دومین هیئت علمیه اصفهان در جریان جنبش مشروطه‌خواهی که از گوشه‌ای «انجمن» و «هیئت» پدید می‌آمد، روحانیون برخی از شهرها نیز به تشکیل انجمن مقدس ملی یا هیئت علمیه دست زدند. در اصفهان حاج آقا نورالله اصفهانی (م 1306) ـ برادر آقای نجفی و هر دو از رهبران مشروطه اصفهان ـ هیئت علمیه تأسیس کرده و خود، ریاست آن را برعهده گرفت. پس از حاج آقا نورالله و در دوره رضاخان این هیئت‌ها از میان رفت. با سقوط پهلوی اول، بار دیگر هیئت علمیه اصفهان با تلاش آیت‌الله سید‌حسن چهارسوقی (1256 ـ‌14 آذر 1336 ش) و جمعی دیگر از علمای اصفهان شکل گرفت. آیت‌الله حاج سید محمدعلی روضاتی که خود در جوانی در جلسات هیئت علمیه اصفهان شرکت داشته و تا مدتها دفتر و مهر آن در اختیار ایشان بوده، گزارشی از تأسیس هیئت علمیه اصفهان، در 1320 ش نوشته‌اند. بر اساس نوشته وی اعضای اصلی این هیئت بیش از پنجاه نفر می‌باشند که برخی از آنان عبارتند از: حاج میرزا حسن چهارسوقی؛ حاج سید عبدالله ثقه‌الاسلام مدرس صادقی؛ حاج شیخ مهدی نجفی؛ حاج میرزا محمدحسین ملاذ روضاتی؛ حاج میرزا ابوالحسن تویسرکانی؛ حاج سید شمس‌الدین خادمی؛ حاج سیدعبدالحسین طیب؛ حاج آقا مصطفی سیدالعراقین؛ حاج میرزاعلی اصفهانی واعظ؛ حاج شیخ مرتضی اردکانی؛ حاج شیخ محمدرضا صالحی؛ حاج علم‌الهدی شیرازی. آیت‌الله روضاتی در 1332ش، هنگامی که هیئت درگیر تحولات ملی شدن صنعت نفت بود، می‌نویسد: این هیئت از بدو تأسیس تا حال، با وجود ضدیت‌های مخالفین آن خدمات شایانی به اهالی اصفهان نموده که از هر حیث موجب افتخار و قدردانی است. پس از شهریور بیست، دولت جدید می‌کوشید تا سیاست‌های گذشته را تا اندازه‌ای جبران کند، بر این اساس نه تنها از فعالیت‌های مذهبی و تشکیل این قبیل هیئت‌های علمیه ممانعت نکرد، بلکه گاه برای مقابله با کمونیست‌ها از آنها حمایت نیز می‌کرد. کارهای هیئت را به چند دسته می‌توان تقسیم کرد: فعالیت در ملی شدن صنعت نفت: هیئت علمیه اصفهان با مسؤولیت و محوریت آیت‌الله چهارسوقی نقش فعالی در هدایت جریان‌های مذهبی ـ سیاسی اصفهان و به خصوص ملی شدن صنعت نفت داشت. دلیل عمده ورود این عده در سیاست، حضور آیت‌الله کاشانی بود. این هیئت، تمام مدتی که مسائل مهم سیاسی در جریان بود، نقش حامی دولت مصدق و آیت‌الله کاشانی را برعهده گرفت. صدور فتوایی مبنی بر لزوم ملی شدن صنعت نفت از سوی علمای اصفهان یکی از مهم‌ترین قدم‌هایی که برداشته شد، صدور فتاوی ملی شدن نفت بود. این کاری بود که آیت‌الله بروجردی انجام نداد، اما هیئت علمیه اصفهان که هیئتی سیاسی بود، در این کار مداخله کرده و منتظر دستور و موضع‌گیری آیت‌الله بروجردی نماند. همان‌گونه که اشاره شد، هیئت علمیه اصفهان در این زمینه از مواضع آیت‌الله کاشانی پیروی می‌کرد. فتوایی هم که علمای اصفهان دادند، پس از درخواست آقای کاشانی از آنان بود. ابتدا در یک پرسش چند سطری از آنها خواسته شده بود تا نظر خود را درباره ملی شدن صنعت نفت بگویند. متن فتوای ملی شدن نفت از آیت‌الله چهارسوقی قال‌الله الحکیم فی کتابه الکریم، اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم: و جاهدوا فی‌الله حق جهاده هو اجتباکم و ما جعل علیکم فی‌الدین من حرج مله ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین من قبل و فی هذا لیکون الرسول شهیداً علیکم و تکونوا شهداء علی‌الناس فاقیموالصلاه و اتوالزکاه واعتصموا بالله هو موالکم فنعم المولی و نعم النصیر. حرمت تسلیط اجانب و کفار بر مسلمین و اموال و نفوس و اعراض و نوامیس آنها، از بدیهیات و مسلمات اولیه و جای هیچ شبهه و تردید نیست: و لن یجعل الله للکافرین علی‌المؤمنین سبیلاً. به حکم عقل قاطع و شرع مطاع، بر هر ذی حقی واجب و لازم و متحتم است در حدود قدرت و توانایی حفظ حق مشروع خود را بنماید و از تعرض و مزاحمت غیر به تمام قوا دفاع و جلوگیری نماید و اگر عدوانا احدی دست‌اندازی و تصرف غاصبانه نسبت به حق مشروع دیگری نموده باشد، بر صاحب حق لازم است به وسایل مقتضیه احقاق حق مغضوبه خود را نموده از ید غاصب انتزاع کند، ضرر کشیدن مثل ضرر زدن به غیر حرام است. در این موضوع پیروی از حکم مطاع و فرمایش متبع حضرت آیت‌الله کاشانی دامت برکاته لازم است. با فرط استحقاقی که خود ملت ایران در این موقع که این طور گرفتاری فقر و فاقه و پریشانی هستند و دارند هیچ منصفی نمی‌گوید که مایه حیات و زندگانی آنها را دیگری ببرد. چراغی که به خانه رواست به بیگانه حرام است و فرقی نیست در این جهت بین دولت و ملت همه در نفع و ضرر شرکت دارند. بلکه دولت بیشتر لازم است جدیت در قطع ید اجانب و بیگانگان از حقوق مسلمه و مشروعه ملت خود نموده، اموال و حقوق مغضوبه مسلمین را از ایادی غاصبین انتزاع و به ذوی‌الحقوق تسلیم نماید. والسلام علی من اتبع الهدی. حرره الاحقر میرزا سیدحسن چهارسوقی. مهر: الواثقی بالله الغنی محمدحسن بن مسیح الموسوی. پاسخ‌های دیگر از این حضرات است: آیات‌الله: خادمی، حاج شیخ مهدی نجفی، حاج شیخ مرتضی مدرس اردکانی، حاج سیدمصطفی سیدالعراقین. اطلاعیه هیئت علمیه اصفهان در لزوم مجازات عاملین کشتار سی‌تیر مشارکت در صدور اعلامیه و بیانیه در حمایت از دولت دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی ادامه یافت تا آن که ماجرای سی‌ام تیر 1331 رخ داد. در اصفهان نیز تظاهرات برگزار شد و افرادی نیز آسیب دیدند. در این باره علاوه بر جلسه مفصلی که به عنوان مجلس ختم در مدرسه صدر و مدرسه سلطانی (چهار باغ) «به پیروی از منویات حضرت آیت‌الله العظمی آقای کاشانی» برگزار شد، ‌هیئت علمیه اصفهان این اطلاعیه را صادر کرد: به عموم ستمدیدگان اهالی اصفهان اعلان می‌شود: کسانی که در حادثه هائله این چند روزه در اثر تجاوزات غیرمشروعه مأمورین انتظامی مقتول و مفقود و مجروح شده‌اند، به فوریت به اسم و رسم و مشخصات و هویت و شناسنامه آنها را به دفتر روزنامه طوفان در خیابان شیخ‌ بهایی صورت بدهید تا از طرف هیئت علمیه تعقیب شود و مرتکبین به مجازات برسند. میرزا حسن چهارسوقی حسین الموسوی خادمی ارتباط با سران نهضت آیت‌الله چهارسوقی بنا به نقشی که در هدایت مذهبی ـ سیاسی اصفهان برعهده داشت، با سران نهضت ارتباط مستمری داشته و مرتب میان آنان تلگرافات رد و بدل می‌شد. بخشی از این ارتباط با آیت‌الله کاشانی و بخشی دیگر با دکتر مصدق بود، تعداد بسیاری از نامه‌ها و تلگرافات رد و بدل شده به چاپ رسیده است. به علاوه، بسیاری از پیام‌هایی که آیت‌الله کاشانی یا دکتر مصدق برای مردم اصفهان داشتند، بنا به رسم پیشین، توسط آیت‌الله چهارسوقی ابلاغ می‌شد. در این بخش فهرستی از نامه‌ها و تلگرافات آمده است. مکاتبات با آیت‌الله کاشانی استاد روضاتی (در همان روز) نوشته‌اند: آیت‌الله کاشانی: حضرت آیت‌الله حاج سیدابوالقاسم ـ دامت برکاته وجوده الشریف ـ که در اثر اقدامات مجدانه خود عالم تشیع بلکه اسلام و ممالک اسلامی را سربلند و مفتخر فرموده، مرتباً هر هفته دو سه بار با آقای آیت‌الله چهارسوقی مکاتبه می‌فرمایند و کلیه آن تعلیقات مشحون از تقدیر و تشکر نسبت به خدمات و اقدامات آیت‌الله چهارسوقی است. در یکی از این نامه‌ها نوشته‌اند: بسم‌الله الرحمن الرحیم: ان شاءالله تعالی وجود مسعود عالی قرین سلامت است. تلواً از احساسات پاک و خداپسندانه حضرت عالی خیلی متشکرم. یالیت که همه اهل علم تأسی به حضرتعالی می‌نمودند و خود را از وظیفه الهیه و جامعه ملت دور نمی‌نمودند. متحیرم که چرا در مقابل کفار، روحانیین سکوت اختیار نموده‌اند. فهرست برخی نامه‌های متبادله 1ـ نامه آیت‌الله کاشانی به آیت‌الله چهارسوقی درباره ملی شدن نفت مورخه 22 ربیع‌الثانی 1370/29 دی ماه 1329. مجموعه‌ای از مکتوبات و ... آیت‌الله کاشانی: 5/116 ـ 117، متن تصویری آن در خاندان روضاتیان، ص 294. 2ـ نامه آیت‌الله کاشانی به آیت‌الله چهارسوقی در تشکر از ایشان به خاطر حمایت از فعالیت‌های شیخ عباسعلی اسلامی. مجموعه‌ای از مکتوبات و ... آیت‌الله کاشانی: 5/133، خاندان روضاتیان، ص 292. 3ـ پاسخ آیت‌الله کاشانی به نامه آقای چهارسوقی. مجموعه‌ای از...5/134. 4ـ درخواست آیت‌الله کاشانی برای استقبال از سیدمهدی امامی که به اصفهان می‌روند. مجموعه‌ای از ... 5/140. 5ـ پاسخ آیت‌الله کاشانی به درخواست آیت‌الله چهارسوقی و ابراز این که برای انجام اقدامات به وزارت کشور فرستاده شده است، (اسفندماه 1330). مجموعه‌ای از مکتوبات و ... آیت‌الله کاشانی: 2/154 ـ 153. 6ـ نامه آیت‌الله کاشانی به مردم اصفهان درباره انتخابات مجلس هفدهم، (اسفند 1330). مجموعه‌ای از ...:5/166 ـ 167، خاندان روضاتیان، ص 296. 7ـ تلگراف تشکر آیت‌الله کاشانی از آیت‌الله چهارسوقی. مجموعه‌ای از ...:5/180 ـ‌181. 8ـ نامه آیت‌الله کاشانی به حجت‌الاسلام حاج میرزا سیدحسن چهارسوقی (11/3/31). متن این نامه چنین است: پس از سلام و استعلام از سلامت مزاج شریف زحمت می‌دهد، از اصفهان اخیراً شکایاتی می‌رسد که عده‌ای از کارگران و اوباش محل مزاحم نوامیس مردم شده و هر روز عده‌ای از دختران دچار شهوترانی و عیاشی اشخاص تبهکار، کارگران و صاحبان کارخانه قرار می‌گیرند. شرحی به جناب آقای استاندار نوشتم و اقتضا دارد که حضرتعالی و سایر آقایان علمای اعلام در این مورد توجه مخصوص مبذول فرمایند و به وسایل مقتضی از این گونه حوادث جلوگیری و آسایش مردم تأمین گردد و بدیهی است که باید مأمورین محل را هم متوجه ساخته و از آن‌ها جداً خواسته شود که کمال مراقبت و جدیت را معمول دارند. پیوسته مترصد بشارت سلامت و ملتمس دعا هستم. مجموعه‌ای از ...: 5/184، خاندان روضاتیان، ص 295. 9ـ تلگراف آیت‌الله کاشانی به آیت‌الله چهارسوقی به مناسبت پیروزی مردم در سی‌تیر. مجموعه‌ای از...: 5/190. 10ـ نامه آیت‌الله چهارسوقی و پاسخ آقای کاشانی درباره سرهنگ خلیل‌پور. مجموعه‌ای از...: 5/192. 11ـ نامه تشکر آیت‌الله کاشانی از آیت‌الله چهارسوقی (10/7/1331). مجموعه‌ای از ...: 5/206 (گویا در پاسخ نامه‌ای از آقای چهارسوقی برای بازگشت آیت‌الله کاشانی از سفر حج). 12ـ نامه آیت‌الله کاشانی به آیت‌الله چهارسوقی برای لزوم تشکیل انجمنی برای کمک به مستمندان. مجموعه‌ای از...: 5/192. 13ـ نامه آیت‌الله کاشانی به آیت‌الله چهارسوقی برای لزوم تشکیل انجمنی برای کمک به مستمندان. مجموعه‌ای از...: 5/229. 14ـ نامه آیت‌الله زاده کاشانی به آیت‌الله چهارسوقی درباره سروان جواد صادقی. مجموعه‌ای از...: 5/248 ـ‌249. 15ـ تلگراف آیت‌الله کاشانی به آیت‌الله چهارسوقی دایر بر این که آقای شهشهانی می‌آیند و مطالب خود را خواهند گفت.‌ مجموعه‌ای از...: 5/252. 16ـ نامه تشکر دکتر مصدق به آیت‌الله چهارسوقی. نامه‌های دکتر مصدق، ص 176. 17ـ نامه دکتر مصدق به آیت‌الله چهارسوقی درباره مسئله حج. 10/5/30. متن نامه چنین است: به عرض می‌رساند: مرقومه محترم عز وصول بخشید و اظهار لطف عالی موجب نهایت امتنان و تشکر گردید. امید است همواره برکات انفاس و افاضات عالیه روحانیت ممدّ اصلاحات و ترقیات کامل ملک و ملت باشد. در باب وجوهی که از حجاج بیت‌الله اخذ می‌شود وزارت امور خارجه مشغول مطالعه بوده و به نحو مقتضی ترتیب این کار داده خواهد شد و عجالتاً هم که به واسطه بروز امراض وبا و طاعون عزیمت حجاج ممنوع گردیده است. نامه‌های دکتر مصدق، ص 183، خاندان روضاتیان، ص 286. 18ـ نامه دکتر مصدق به علمای اصفهان توسط آیت‌الله چهارسوقی. نامه‌های دکتر مصدق، ص 186. 19ـ‌ جواب دکتر مصدق به تلگراف حجج اسلام توسط آیت‌الله چهارسوقی. نامه‌های دکتر مصدق، ص 187. 20ـ‌ نامه دکتر مصدق در پاسخ نامه آیت‌الله چهارسوقی. نامه‌های دکتر مصدق، ص 189. 21ـ رونوشت نامه دکتر مصدق به وزارت جنگ جهت آیت‌الله چهارسوقی. خاندان روضاتیان، ص 288. 22ـ پاسخ دکتر مصدق به نامه آیت‌الله چهارسوقی. نامه‌های دکتر مصدق، ص 195، خاندان روضاتیان، ص 288. 23ـ تلگراف دکتر مصدق به آیت‌الله چهارسوقی. نامه‌های دکتر مصدق، ص 199. 24ـ تلگراف دکتر مصدق به آیت‌الله چهارسوقی. نامه‌های دکتر مصدق، ص 212. 25ـ‌ تلگراف دکتر مصدق به آیت‌الله چهارسوقی. نامه‌های دکتر مصدق، ص 214. 26ـ جواب دکتر مصدق به مکتوب آیت‌الله چهارسوقی درباره حج. (21/5/1331). متن نامه چنین است: توسط حضرت آیت‌الله آقای چهارسوقی حضرات آقایان حجج اسلام دامت برکاتهم. به زیارت تلگراف آقایان برخوردار شدم و امیدوارم خداوند توفیق انجام خدمتی را که روحانیون محترم و طبقات دیگر کشور به اینجانب محول فرموده‌اند، عنایت فرماید و با ضعف مزاج و بنیه که دارم بتوانم این خدمت خطیر را به پایان برسانم. خاندان روضاتیان، ص 279. 27ـ نامه دکتر مصدق به مردم اصفهان، توسط آیت‌الله چهارسوقی. متن نامه چنین است: به وسیله حضرت آیت‌الله آقای چهارسوقی، خدمت حضرات آیات‌الله عظام ادامه‌الله بقائهم، بیانیه حضرات آقایان عظام که به تقویت و تأیید از دولت صادر فرموده‌اند، زیارت و موجب کمال تشکر و امتنان گردید. از خاندان متعال برای همگی نسبت به وطن عزیز توفیق خدمت می‌طلبم. و تمنا دارم آقایان متحصنین را از تلگرافخانه ضمن اظهار تشکر و سپاسگزاری از احساساتی که ابراز فرموده‌اند روانه فرمایید. نظر به این که امروز مجلس شورای ملی برای اخذ رأی اکثریت نداشت، اینجانب فقط عنایت نمودم که نظریات دولت را به عرض برسانم و درخواست کنم، چنانچه نمایندگان غایب از جلسه مخالف با نظریه دولت موافق می‌باشند تا روز شنبه 19 شهریور ماه درخواست تشکیل جلسه فوق‌العاده نموده و حاضر شوند و رأی خود را بدهند. با تقدیم احترام دکتر محمد مصدق. خاندان روضاتیان، ص 283. 28ـ ارسال نامه آیت‌الله چهارسوقی توسط دکتر مصدق به وزارت جنگ و دستور اقدام روی آن. خاندان روضاتیان، ص 284. 29ـ نامه دکتر عباسی نفیسی معاون دکتر مصدق در تشکر از نامه علمای اصفهان. خاندان روضاتیان، ص 285. سایر فعالیت‌های هیئت علمیه دفاع از حجاب یکی از نخستین تلاش‌های هیئت علمیه اصفهان، تلاش برای حفظ حجاب بود که اسناد موجود آن مربوط به 1326ش. است. بر اساس این اسناد، گفتگوهای هیئت علمیه با استانداری اصفهان، سبب شده تا اطلاعیه‌ای منتشر شده و از ورود زن‌های بی‌حجاب به مساجد و اماکن متبرکه جلوگیری شود. این اطلاعیه به شیراز رسیده و در شاهچراغ نصب شده و استانداری آن ناحیه دستور جمع‌آوری آن را داده است. این دستورالعمل در پی درخواست کتبی هیئت علمیه اصفهان (نامه شماره 43) و با امضای آیت‌الله چهارسوقی بوده است. مبارزه با مسکرات در نهضت عمومی ضد مسکرات که خود یک حرکت گسترده در بسیاری از شهرها بود، هیئت علمیه اصفهان نیز نقش عمده‌ای داشته و اسناد فراوانی از آن بر جای مانده است. در این زمینه، علمای ایران از هر نقطه، به خصوص از کرمانشاهان، فعالیت چشمگیری داشتند و این خود موضوع یک تحقیق مستقل و مفصل است. هیئت علمیه اصفهان در تاریخ 9/9/1329 نامه‌ای به شرح ذیل به رزم‌آرا نوشت: خدمت ذی‌شوکت جناب اشرف آقای رزم‌آرا نخست وزیر کشور شاهنشاهی اسلامی ایران دامت شوکته پس از اظهار مراسم تشکرات صادقانه از بذل مساعی جمیله در تشیید قواعد دین مقدس اسلام و جلوگیری از مناهی و منکرات شرعیه از عالم اسلامیت [از] حضرت عالی استدعا می‌شود محض خشنودی خاطر صاحب شریعت مطهره، امر و مقرر فرمایید مطلقاً در سرتاسر کشور اسلامی فروش و خرید مشروبات الکلی و فقاع و آب جو که در تمام ادیان و شرایع و مذاهب و ملل حرام و مایه صدها هزار مضار و مفاسد روحی و جسمی و اخلاقی و مخالف با نص صریح اصل اول و دوم متمم قانون اساسی است، بالمره موقوف و متروک باشد تا صفحه تاریخ نخست‌وزیری حضرت اشرف به این امر مهم رنگین و مزین. در مراتب امیدواری عموم مسلمین و به خصوص روحانیین و هیئت علمیه محض مساعدت حضرتعالی که اساس دین مقدس اسلام امر داده بود، بدیهی است عرض حالی از طرف داعیان را که فقط محض دولت‌خواهی و رعایت مصالح شرعیه است، اجابت خواهید فرمود. الامر الاشراف مطاع از طرف هیئت علمیه میرزا سیدحسن چهارسوقی عبدالله الحسینی مدرس صادقی مهر هیئت علمیه اصفهان نامه‌نگاری هیئت ادامه یافت و هم از نخست‌وزیر و هم از شاه پیگیر این ماجرا شده‌اند که اسناد آن در صفحات بعدی همان منبع آمده است. ماجرای منع از فروش مسکرات، حتی اگر به صورت قانون درآمد، هرگز اجرا نشد و لذا در سندی در همین منبع به سال 14/10/1334 آمده و در آن هیئت علمیه اصفهان طی نامه‌ای که به شاه نوشته، خواسته تا فرمان ملوکانه‌ای در اجرای قانون منع مسکرات صادر کند. نامه‌هایی هم به رئیس مجلس سنا یعنی تقی‌زاده نوشتند. سال 1336 هیئت علمیه بار دیگر نامه‌ای در این باره به اقبال، نخست‌وزیر،‌ نوشت. این ماجرا همچنان ادامه داشت. مبارزه با زورگویی‌های دولت تلاش برای مبارزه با باج‌خواهی‌های دولت از مردم نیز در زمره کارهایی بود که هیئت انجام داده و در این زمینه اسنادی بر جای مانده است. در این باره، حج هم نمونه دیگری بود. مورد خاص دیگر موضوع موقوفات است که به طور معمول مشکلات عدیده‌ای داشت و هیئت درباره برخی از موارد اقدام کرده است. مبارزه با تبلیغات بهائیان داستان مبارزه با تبلیغات بهائیان یکی از فعالیت‌های جاری این هیئت بود. این کاری بود که در آن زمان، نوع علمای بلاد با آن درگیر بودند. چنان که در قم، آیت‌الله بروجردی هم در این زمینه فعالیت می‌کرد. اسنادی از این موارد که مربوط به آیت‌الله چهارسوقی بوده، در کتاب خاندان روضاتیان آمده است. منبع: نشست تخصصی روحانیت ونهضت ملی‌ شدن صنعت نفت ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

تعامل مذهب و سیاست در ملی شدن صنعت نفت

امیر حسین خالقی نژاد یکی از نمونه های بارز روحانیت روشنفکر که به تلاش گسترده ای در مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی در طول دهه 20 دست زد آیت الله کاشانی بود. در این مقاله ابتدا مختصری از زندگینامه علمی آیت الله کاشانی ذکر شده و سپس به فعالیت های سیاسی او بویژه در ارتباط با ملی شدن صنعت نفت اشاره شده که به مناسبت سالروز 29 اسفند روز ملی شدن صنعت نفت ایران تقدیم خوانندگان عزیز می شود. آیت الله کاشانی سال 1264 هجری شمسی در تهران در خانواده ای مذهبی و محب اهل بیت (ع) به دنیا آمد و او را ابوالقاسم نامیدند. پدرش آیت الله حاج سید مصطفی کاشانی از علمای بزرگ شیعه در عصر خویش بود که در سال 1280 هجری شمسی از ایران همراه خانواده به نجف اشرف هجرت کرد و به تحقیق و تدریس پرداخت. سید ابوالقاسم که در این هنگام 16 ساله بود علاوه بر استفاده از حلقه درس پدر و دیگر استادان دوره سطح را به پایان برد و سپس در درس آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی و آیت الله آخوند خراسانی شرکت جست. او از همان آغاز جوانی به نکته سنجی و دقت نظر مشهور شد و در دانش سرآمد طوری که در 25 سالگی به درجه اجتهاد رسید و بزرگانی مانند آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی آیت الله آقا ضیا الدین عراقی و آیت الله صدر در نوشته های خود مقام علمی اش را ستودند و آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی تقلید از وی را تایید می کرد. او از جوانی دارای افکار آزادیخواه و ستم ستیز بود و از این رو در منطقه ای به وسعت جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد. آیت الله کاشانی در نهضت مشروطه مشاور شخصیتی مهم چون آیت الله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت) بود و او را در تصمیم گیری ها و تنظیم اعلامیه ها یاری می داد. از موارد دیگر جنبه های مبارزاتی آیت الله کاشانی می توان به نقش او در جنگ جهانی اول اشاره کرد. وی هنگام اشغال شهرهای عراق از جمله فاو و بصره در صف اول نبرد علمای شیعه بر ضد نیروهای انگلیسی قرار داشت. آیت الله کاشانی به همراه دیگر همرزمان با جنگ های چریکی و پی در پی نیروهای دشمن را در منطقه کوت العماره زمینگیر کردند و سرانجام پس از 18 ماه جنگ و مقاومت به کمک دولت عثمانی نیروهای انگلیسی را وادار به تسلیم کردند. آیت الله کاشانی فکر جدایی دین از سیاست را بیش از هر چیز دیگر ساخته تبلیغات استعمارگران می دانست زیرا آنها با کناره گیری دین و روحانیت از امور اجتماعی و سیاسی براحتی می توانستند حکومت های استبدادی را برای حفظ منافع خویش در کشورهای اسلامی بر منصب قدرت بنشانند. از نظر آیت الله کاشانی مقابله با استعمار انگلستان که سفارتش در ایران مرکز تخریب دسیسه و جاسوسی علیه ملت ایران بود و نفت را براحتی به یغما می برد و در کلیه شوون اجتماعی و سیاسی ایران دخالت می کرد یک وظیفه شرعی و ملی محسوب می شد. به دلیل مخالفت های آیت الله کاشانی با غارت ثروت ملی ایران یعنی نفت و اعلامیه های ضدانگلیسی او دولت وقت به اشاره انگلیسی ها وی را به مدت 28 ماه در زندان متفقین در شهرهای اراک و کرمانشاه به حبس کشیدند. پس از آزادی با گذشت حدود یک سال، بار دیگر به وسیله دولت در تیر 1325 دستگیر و به مدت یکسال دیگر تبعید شد که در نهایت در سال 1326 آزاد گردید. ایشان سپس به تهران مراجعه و رهبری دینی مبارزات سیاسی را برای بیرون کردن انگلیسی ها از ایران به عهده گرفت. به خاطر روحیه استقلال طلبی و بیگانه ستیزی آیت الله کاشانی سال ها پیش از فعالیت ملی گرایانه به فکر قطع دست انگلیسی ها از نفت ایران افتاد و آن را شرط لازم و مقدمه استقلال سیاسی و اقتصادی کشور می دانست. از نظر او انگلیسی ها به خاطر نفت با روی کار آمدن هیات حاکمه های فاسد و اعمال نفوذهای مختلف عملا استقلال سیاسی و اقتصادی ایران را نقض کردند. بهمن 1327 به دلیل اعلامیه ای شدیداللحن علیه انگلیس و به بهانه تیر اندازی به شاه، آیت الله کاشانی بار دیگر دستگیر و بعد از چند روز به لبنان تبعید شد; اما پس از انتخاب شدن به عنوان نماینده مجلس شانزدهم از سوی مردم دولت مجبور شد طی تلگرافی بازگشت او را به ایران بدون اشکال اعلام کند. با بازگشت آیت الله کاشانی به تهران و استقبال با شکوه مردم و چهره های سیاسی از ایشان فصل دیگری از مبارزه با انگلیس با محوریت ایشان آغاز شد. صدور اطلاعیه و اعلامیه در مواقع و مناسبت های مختلف و دعوت از مردم برای پشتیبانی و حمایت از ملی شدن صنعت نفت ایشان را به چهره اصلی مبارزه با انگلیس بدل کرد. در اولین روزهای بازگشت آیت الله کاشانی از تبعید در یکی از نخستین جلسات مجلس شانزدهم دکتر مصدق پیام تاریخی ایشان را درباره تفکر ملی شدن صنعت نفت و اعتراض به تبعید غیر قانونی خود و بی اعتباری مصوبات مجلس موحسسان در صحن مجلس قرائت کرد. در بخشی از این پیام آمده بود: «... وظیفه دینی و ملی دانستم که نظر ملت ایران را در باب مظالم شرکت نفت و حقوق مغضوبه ملت ایران در طی اعلامیه ای منتشر کنم و جدا استیفای حقوق از دست رفته آنها را بخواهم و مخالفت مردم را با هر قرار داد یا عملی که مشعر بر تثبیت و تایید عمل اکراهی غیر نافذ سنه 1312 شمسی مطابق با سال 1933 میلادی باشد اظهار نمایم. نفت ایران متعلق به ملت ایران است و به هر ترتیبی که بخواهد نسبت به آن رفتار می کند و قرارداد قانونی که به اکراه و اجبار تحمیل شود هیچ نوع ارزش قضایی ندارد و نمی تواند ملت ایران را از حقوق مسلمه خود محروم کند». با اعلام نخست وزیری رزم آرا در تیر ماه 1329 که برای تصویب قرارداد نفت و حل آن به روش نظامی به صحنه آمده بود آیت الله کاشانی مبارزه شدیدی را با او شروع کرد و با صادر کردن اعلامیه ای تند مردم را به مقاومت در مقابل حکومت او فراخواند. دکتر مصدق هم با صدور فرمان نخست وزیری رزم آرا اعلامیه آیت الله کاشانی علیه رزم آرا در مجلس قرائت کرد که در آن مخالفت شدید و قطعی با حکومت رزم آرا که برخلاف افکار عمومی و به کمک و تحریک بیگانگان بر سر کار آمده بود بیان شده بود. ترور رزم آرا به وسیله خلیل طهماسبی (عبدالله رستگار) که یکی از اعضای فدائیان اسلام بود باعث شد او نتواند در هدف خود یعنی تصویب لایحه الحاقی نفت موفق شود. حمایت از قاتل رزم آرا و آزادی او بر این اساس که او در راه خدمت به ملت ایران و برادران مسلمانش رزم آرا را به قتل رسانده و حکم اعدام او توسط ملت صادر شده است نشان از جدیت و اهمیت قائل شدن آیت الله کاشانی برای مساله نفت و مقابله با انگلیس می داد. اعلامیه ها و مصاحبه آیت الله کاشانی با خبرنگاران داخلی و خارجی در بازگرداندن مصدق به قدرت در واقعه 1331 اساسی ترین نقش را داشت بویژه آن که ایشان در مصاحبه با خبرنگاران سوگند یاد کرده بود که اگر قوام نرود علیه دولت اعلام جهاد می کند و خود کفن می پوشد مردم را در مقابله با حکومت همراهی می کند. پیروی و اطاعت مردم از آیت الله کاشانی به عنوان یک پیشوای روحانی باعث شد اراده مردم بر تحمیل آشکار خارجی و شاه پیروز شود. دعوت از تمامی احزاب گروه ها شخصیت ها و مردم به وسیله آیت الله کاشانی که همه آنها را حزب خود می دانست و همکاری همگان را در مبارزه با انگلستان با آغوش باز می پذیرفت باعث می شد رهبر روحانی نهضت نفت مهمترین نقش را در بسیج توده ها و تحولات سیاسی جامعه داشته باشد. پس از حادثه 30 تیر 1331 که دکتر مصدق با قدرت به صحنه سیاسی کشور بازگشت اختلاف رهبر مذهبی نهضت بویژه درباره تقاضای دکتر مصدق برای گرفتن امتیازات ویژه انتصاب افراد مشکوک به کارهای حساس و اجرای همه پرسی برای منحل کردن مجلس به مراحل حساسی رسید. آیت الله کاشانی درخواست محمد مصدق را برای کسب اختیارات ویژه خلاف قانون اساسی و عملی غیر دموکراتیک می دانست که پیش از هر چیز بازگشت مجدد استبداد و استعمار را فراهم می کرد. سرانجام رزم آرا به دست کسی که می گفت «من یک فدایی دین اسلام بودم وظیفه من این بود که در این راه و در راه خدمت به دین و ملت مسلمان ایران فداکاری کنم» ترور شد. خلیل طهماسبی با آن که ارتباط خود را با آیت الله کاشانی و نواب صفوی انکار نکرد گفت: «در هیچ دسته و جمعیتی عضو نبودم بلکه با همه مسلمانان فداکار و وطن دوست همکاری می کردم». او نخست وزیر مقتول را مخالف ملی شدن نفت و بی اعتنا به افکار عمومی و نمایندگان حقیقی ملت معرفی کرد. آیت الله کاشانی که بی پروا از خلیل طهماسبی به عنوان نجات دهنده ملت ایران حمایت کرد در پاسخ به شاه که خواهان جلوگیری از تندروی های فداییان اسلام شده بود گفت: شاه اگر بخواهد محبوب باشد باید با ملت همصدایی کند. پس از ترور رزم آرا گذشته از برخی مراجع بزرگ قم مواضع بسیاری از علمای شیعه در حمایت از نهضت ملی شدن نفت کاملا آشکار شد و بسیاری از آنها تا آخر به آرمان ملی شدن صنعت نفت وفادار ماندند. در میان علمای قم نیز آیت الله صدر و آیت الله خوانساری از نهضت ملی شدن صنعت نفت استقبال کردند به این ترتیب بار دیگر پس از گذشت چند دهه از نهضت مشروطیت بخش مهمی از علمای شیعه توانستند از یکسو دیدگاه های متفاوت خود را در مسیر یک هدف مشخص سامان بخشند و از سوی دیگر با درک جریان های سیاسی روز به هماهنگ کردن آنها در راه یک آرمان مشخص یاری رسانند. نتیجه این آگاهی نیز استفاده صحیح و مناسب از امتیاز سنتی خود یعنی پیشوایی جامعه مذهبی ایران بود. نقطه اوج این حرکت را در قیام 30 تیر 1331 شمسی و نقطه کانونی این فرایند را در شخص آیت الله کاشانی که مبارزه سیاسی را با وفاداری به آرمان های مذهبی جمع کرده می توان مشاهده کرد. پس از استعفای دکتر مصدق و اعلام نخست وزیری قوام السلطنه و پس از آن که دستور قوام برای دستگیری آیت الله کاشانی ناکام ماند آیت الله کاشانی دست به انقلابی ترین اقدامی زد که یک رهبر برجسته شیعه می توانست انجام دهد ; یعنی اعلام جهاد داد و حتی شاه را تهدید کرد که اگر در بازگشت دولت مصدق اقدام نکند «دهانه تیز انقلاب را با جلوداری شخص خود متوجه دربار خواهم کرد». آیت الله کاشانی آمدن قوام را یک تحمیل آشکار بر اراده مردم و بر باد دهنده همه دستاوردهای نهضت ملی در مبارزه با استعمار انگلیس می دانست از این رو معتقد بود: اگر ملتی او را نخواهد فرمان شاه یا رای تمایل مجلس اگر بالا تفاق هم باشد اثری ندارد و اگر از پی چنین تحمیلی پای یک انگلیسی به موسسات نفتی آبادان برسد «دستور خواهم داد تمام تاسیسات نفتی و پالایشگاه ها را آتش بزنند». این گونه بود که آیت الله کاشانی همه جریان های سیاسی را به یک حرکت هماهنگ فراخواند یا آن گونه که خود می گفت «همه مردم حزب من هستند ما در مبارزه با استعمار انگلیس همکاری همه را با آغوش باز می پذیریم». چنین دیدگاهی نمایانگر اوج گیری حرکتی از سوی علمای شیعه بود اما در حقیقت کار فرپاشی نهضت ملی از شامگاه همان 30 تیر 1331 شمسی و بازگشت دکتر مصدق آغاز شد. مجموعه نیروهایی که به نوعی در قیام 30 تیر 1331 همدلی نشان دادند و به میدان آمدند از این پس به کلی از هم پاشیدند و از پی آن سرنوشت این دولت قانونی نیز همانند نخستین مجلس قانونی این مرز و بوم شدبدون تردید دکتر مصدق که از یک سو در چنگال مشکلات خارجی و از سوی دیگر در مرکز انتظارات فراوان و برآورده نشده مجموعه جناح های سیاسی داخلی قرار داشت و همچنین با بی اعتنایی هایی که به خواسته های برخی روحانیون نشان می داد نتوانست به سود نهضت در سامان بخشی به جریان های متفاوت و متضاد موجود توفیقی به دست آورد و نتیجه چنین شد که رقیب اصلی با یک کودتا همه را از صحنه حذف کرد. منبع: روزنامه جمهوری اسلامی ۱۳۸۷/۱۲/۲۸ منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

بررسی نقش فداییان اسلام در ملی شدن صنعت نفت

(گفتگو با محمدمهدی عبدخدایی) قیصری: جناب آقای عبدخدایی از اینکه وقتتان را در اختیار سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار دادید از شما تشکر می‌کنم. شانزدهم اسفند ماه مصادف با سالروز اعدام انقلابی رزم‌آرا توسط فداییان اسلام در سال 1329 می‌باشد. به اعتقاد بسیاری از مورخین مانع اصلی ملی شدن صنعت نفت در آن برهه از تاریخ شخص نخست وزیر یعنی حاج علی رزم‌آرا بود. از طرف دیگر برداشته شدن رزم‌آرا باعث گردید تا مجلس و فضای سیاسی کشور تحت تأثیر قرار گرفته و نهایتا رأی به ملی شدن صنعت نفت در سراسر ایران داده شد. جنابعالی در روز ترور نخست وزیر در مسجد شاه حضور داشتید، لطفا کم و کیف این حادثه تاریخی را تبیین فرمایید. عبدخدایی: من یادم هست در هشتم اسفند 1329 اعلامیه‌ای در روزنامه‌ها خواندم که فداییان اسلام در مسجد شاه میتینگ دارند. مرحوم آیت‌الله کاشانی و جبهه ملی اعلامیه دادند که مردم در این میتینگ شرکت کنند. عصر جمعه بود که رفتم مسجد شاه (امام فعلی). چهارده سالم بود و در ناصرخسرو دست فروش بودم. روز جمعه در ناصر خسرو خبری نبود و بیکار بودم لذا به مسجد شاه رفتم تا ببینم چه خبر است. جمعیت نسبتا زیاد بود، اما حیاط مسجد شاه پر نبود. البته جمعیت تهران در آن موقع در حدود سیصد هزار نفر بود. در مراسم دو نفر صحبت کردند، یکی آقای امیرعبدالله کرباسچیان صحبت کرد که سخنان او در هفته نامه «نبرد ملت» چاپ شد و دیگری آقای سید عبدالحسین واحدی بود. شهید عبدالحسین واحدی وقتی آمد صحبت کند یکی از آن گوشه گفت: حق پدر و مادر صلوات فرست را بیامرزد، دیگری گفت: لال نمیری صلوات بفرست، خواستند صحبتش را با صلوات بر هم بزنند گروهی که مشهور به بابا شمل‌ها بودند مأموریت داشتند تا مراسم را به هم بزنند اما یک مرتبه عبدالحسین واحدی گفت: صلوات نفرستید این صلوات‌ها از قماش همان قر‌آن‌ها است که به دستور عمروعاص بر سر نیزه رفت. هر کس صلوات فرستاد او را بگیرید و داخل حوض ـ وسط مسجد شاه ـ بیندازید. مردم هم هفت هشت نفر از این بابا شمل‌ها را گرفتند انداختند داخل حوض و اینها مثل موش آب کشیده شده بودند. این بابا شمل‌ها که از راه غیرمشروع زندگی می‌کردند و با کلانتری‌ها سر و سری داشتند و البته شهربانی به بابا شمل‌ها محلات آزادی‌هایی داده بود تا در مواقع حساس از آنها استفاده کند. به هر حال آقای واحدی صحبت کرد. از قرارداد دارسی و قرارداد 1933.م گفت و بعد هم خطاب به نخست وزیر گفت: آقای رزم‌آرا سرنوشت هژیر را که دیدی چه شد. ما مسلسل را می‌جویم و تفاله‌اش را بیرون می‌ریزیم. آقای رزم‌آرا! برو برو و گرنه روانه‌ات می‌کنیم. همه تعجب کرده بودند و جو عجیبی بوجود آمده بود. فردا روزنامه‌های طرفدار شاه نوشتند: آقای نواب صفوی! مسلسل از آهن است و جویده نمی‌شود. این مراسم برگزار شد تا اینکه روز دوشنبه بود که اعلام کردند آیت‌الله فیض از مراجع تقلید فوت کرده است. یکی از مراجع معروف قم بود که متنجس را نجس نمی‌دانست و این فتوای او معروف بود. می‌گویند مرحوم آیت‌الله بروجردی وجوهات قم را به احترام ایشان نمی‌گرفت. دولت نیز برای اینکه خودش را مذهبی اعلام کند روز سوم آیت‌الله فیض یعنی 16 اسفند را در مسجد شاه مراسم ختم گذاشت. رسم بود وقتی رییس دولت می‌آمد خط سیر می‌گذاشتند. ناصر خسرو همه را جمع می‌کردند و شش متر شش متر پاسبان می‌گذاشتند و در مسیر رییس دولت مأمورها مستقر می‌شدند. من هم جمع کردم رفتم مسجد شاه. دوست داشتم نخست وزیر را که این همه از او می‌نویسند را ببینم. در دالان مسجد شاه ایستاده بودم که رزم‌آرا آمد. یک کلاه شاپوی طوسی سرش بود و پالتو سرمه‌ای به تن کرده بود. یک لحظه چشمانش در چشمان من افتاد که هنوز آن نگاه در ذهن من ترسیم شده است. تا رزم‌آرا وارد حیات شد، سه گلوله صدا کرد. عین زمانی که امام خمینی در بهشت زهرا تشریف آورده بودند و یک گروهی کف زدند و گروه دیگر الله اکبر گفتند، یک عده گفتند: براوو براوو و کف زدند و یک عده دیگر الله اکبر سر دادند. شلوغ‌ شد و پاسبان‌ها ریختند و مردم همه فرار کردند. من هم کفش‌هایم را در مسجد شاه جا گذاشتم و پا برهنه فرار کردم. بعدها خلیل طهماسبی برای من تعریف کرد که بعد از ترور رفتم بازار بزازها و الله اکبر کشیدم. ظهر آن روز یک بازارچه مروی در بازار ناصرخسرو بود که الان عرب‌ها در آن اجناس لوکس دارند، در آنجا یک قهوه‌خانه بزرگی بود که دیزی داشت و پنج ریال می‌داد. دو نفر می‌شدیم و یک دیزی می‌خوردیم؛ ضمنا رادیو نیز داشت. ما بیشتر به خاطر رادیو می‌رفتیم. رادیو اعلام کرد که تیمسار رزم‌آرا نخست وزیر با سه گلوله شخصی بنام عبدالله موحد رستگار کشته شد. حالت عجیبی پیش آمد. شب رادیو اعلام کرد که اسم واقعی قاتل نخست وزیر، خلیل طهماسبیان است و بعد هم اعلام کرد که ده درصد سهام شرکت بریتیش پترولیوم انگلیس در تمام بورس‌ها تنزل کرده است. خبرگزاری‌های رویترز و آسوشیتدپرس مخابره کردند که قشریون مذهبی رزم‌آرا را به خاطر نفت کشتند. بعد هم که از خلیل طهماسبی پرسیدند چرا خودش را عبدالله موحد رستگار معرفی کرده است، می‌گوید: بنده خدا هستم، یکتاپرست هستم و با رفتن در بستر شهادت رستگار شدم. رزم‌آرا کشته شد و سهام از قیمت افتاد و قاتل رزم‌آرا هم صریحا اعتراف کرد. صبح روز پنج شنبه روزنامه نبرد ملت تیتر زد: رزم‌آرا به جهنم رفت و سایر خائنین به دنبال او رهسپار می‌شوند. یادم هست که روزنامه دو قران بود تا ظهر می‌گویند دست به دست به بیست تومان هم رسید. شنبه صبح روزنامه "اصناف" کریم آبادی عکس نواب صفوی را که زیر دستش سید حسین امامی ـ قاتل هژیر ـ و خلیل طهماسبی ـ قاتل رزم‌آرا ـ بود، انداخت وزیرش نوشته بود اینها تربیت شده مرد حق‌اند. نواب صفوی هم اعلامیه داد که اعلام ما به دشمنان اسلام و غاصبین حکومت ایران به شاه و دولت! حضرت استاد خلیل طهماسبی به فرمان خدا وظیفه‌ای را که به او محول بوده را انجام داده، چنانچه در عرض چند روز از او عذرخواهی نشده و آزاد نشود، دربار را کون فیکون خواهیم کرد. روز هیجدهم اسفند نواب صفوی با مرکب قرمز نامه‌ای به تمام نمایندگان مجلس نوشت که در صورتی که به ملی شدن صنعت نفت رأی مثبت ندهید، سرنوشت شما، سرنوشت رزم‌آرا است. قیصری: آقای عبدخدایی همانطور که می‌دانید بعد از گذشت بیش از نیم قرن از حادثه ترور رزم‌آرا، چگونگی این حادثه سرنوشت‌ساز هنوز در پرده ابهام است و تردیدهای فراوانی در مورد چگونگی قتل او مطرح شده است. از یک طرف گروهی معتقد هستند که رزم‌آرا به اتهام توطئه‌ برای ایجاد کودتا علیه دربار توسط محافظانش به قتل رسید اگر چه این حادثه را فداییان اسلام به عهده گرفتند و از طرف دیگر گروهی اعتقاد دارند که اگر چه قتل رزم‌آرا توسط فداییان اسلام انجام گرفت اما در این خصوص رهبری دینی نهضت یعنی مرحوم آیت‌الله کاشانی بی‌اطلاع بوده و اتهامات بعدی به آیت‌الله نوعی پرونده‌سازی برای ایشان بوده است. نظر به اینکه اسناد و مدارکی از این حادثه موجود است نظر حضرت عالی در این خصوص چیست؟ عبدخدایی: بر خلاف آنچه گروهی ادعا می‌کنند، رزم‌آرا نمی‌خواسته کودتا بکند. وقتی رزم‌آرا نخست وزیر بوده کودتا نمی‌توانست بکند چون از ریاست ستاد ارتش برداشته شده بود و خود رزم‌آرا هم برای نخست وزیری بیش از ریاست ستاد اهمیت قائل بوده است. چون نخست‌وزیر شخص دوم مملکت بوده است، در حالیکه رییس ستاد شخص دوم نیست. مجلس نخست وزیر را با معرفی شاه انتخاب می‌کند و نخست وزیر تمام وزارت‌خانه‌ها در اختیارش است، در حالیکه رییس ستاد نهایتا یک وزارت جنگ در اختیارش بوده است. البته اگر کسی بخواهد کودتا کند در موقع ریاست ستاد می‌کند و نه در موقع نخست وزیری؛ چون نیروی نظامی در اختیارش نیست که از او اطاعت کند. ترور رزم‌آرا به دست دربار بسیار مسخره است چرا که چه هماهنگی بسیار دقیقی باید باشد که در همان حال که خلیل طهماسبی می‌خواهد او را بزند، یکی دیگر هم به رزم‌آرا شلیک کند. این نیاز به یک هماهنگی و برنامه‌ریزی دقیق دارد که آن روزها اصلا از این برنامه‌ریزی‌ها نبود.گفتن و ادعا کردن آسان است، اما اثبات آن سخت است. من پرونده بایگانی دادگستری را دیدم، اصلا از این خبرها نیست. اولا قتل‌های سیاسی با قتل‌های عادی تفاوت می‌کند. قتل‌های سیاسی را هر گروهی که به عهده می‌گیرد، به پای همان گروه نوشته می‌شود. وقتی فداییان اسلام این قتل سیاسی را بر عهده گرفت آن هم در همان شب حادثه معنی ندارد که بعد از 50 سال بخواهند مسأله را انکار کنند، عده‌ای چون می‌بینند منبع تحولات سیاسی اجتماعی مذهب بوده و مذهب شیعه نقش عجیبی در جریان تنباکو، مشروطیت، ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی داشته است، می‌خواهند زیر بنا را بزنند. قیصری: پس از کودتای 28 مرداد و سقوط مصدق و خانه‌نشین شدن آیت‌الله کاشانی و به جریان افتادن مجدد پرونده قتل نخست وزیر بسیاری از مطلعین از قتل رزم‌آرا در بازجویی‌های خود منکر اطلاع از قتل او شدند و این در حالی است که وقتی در سال 1329 اعضای جبهه ملی مانع ملی شدن صنعت نفت را رزم‌آرا می‌دانستند در جلسه‌ای که در منزل آقای حاج محمود آقایی تشکیل شد در این خصوص با فداییان اسلام توافق کردند یعنی قول دادند در صورتی که رزم‌آرا برداشته شود فضا برای پیاده‌سازی احکام اسلامی که فداییان اسلام در پی آن بودند، فراهم خواهد شد، در این خصوص توضیح بفرمایید؟ عبدخدایی: بعدا که کودتای 28 مرداد رخ داد و مصدق محاکمه شد و مرحوم آیت‌الله کاشانی را هم دستگیر کردند و دیگر هم احساس کردند پرونده بسته شده است، همه گفتند که ما نبودیم. آقای سید محمد واحدی در خاطرات خودش نوشته و خود من هم حضور داشتم نواب صفوی تقریر می‌کرد و سید محمد واحدی می‌نوشت در زمانی که دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی هر دو نفر زنده بودند هیچ کس جلسه خانه آقای محمود آقایی را انکار نمی‌کنند. معروف است که اعضای جبهه ملی قرآن هم امضاء کردند. مرحوم مهدی عراقی می‌گفت من در آن جلسه بودم. بقایی و مکی هم بودند حتی دکتر فاطمی گفته من نیابتا از طرف دکتر مصدق و اصالتا از طرف خودم آمده‌ام. هیچ کس آن جلسه را انکار نمی‌کند. ولی بعد که دولت قدرت پیدا کرد و بگیر بگیر شد همه گفتند کی بود کی بود من نبودم. چطور شد که امروز که خلیل طهماسبی از زندان آزاد شده اول رفته است به دیدن آیت‌الله کاشانی و فردای آن روز با مصدق دیدن می‌کند و پس فردا هم به دیدن من می‌آید. خلیل طهماسبی گفت: من رفتم پیش مصدق و با او ملاقات کردم و خیلی خوب با من برخورد کرد اگر چه خلیل با آیت‌الله کاشانی هم ملاقات کرد اما گرایش او به طرف نواب صفوی بود. این که نمی‌شود همه بگویند من نبودم. رزم‌آرا اگر کشته نمی‌شد، دکتر مصدق نخست وزیر می‌شد؟! این مشخص است. حتی در کابینه علاء با موافقت اعضاء جبهه ملی دو نفر از جبهه ملی عضو کابینه اعلا بودند اینها که غیرقابل انکار است؛ مثل روز روشن است. مرحوم آیت‌الله طالقانی مثل روز برایش روشن بود چرا که او نواب را به ورکش طالقان برد و مخفی‌اش کرد. اسناد این فعالیت‌ها هست. امروز بعد از 50 سال دیگر نباید به دنبال سند بود. خود روزنامه‌های آن زمان هستند. حالا نبرد ملت که طرفدار فداییان اسلام بود را نمی‌گویم، باختر امروز و روزنامه شاهد که طرفدار جبهه ملی است را نگاه کنید. لذا از ترور رزم‌آرا هم آیت‌الله کاشانی و هم اعضای جبهه ملی خبر داشتند ولی نفرش را نمی‌شناختند. نفرش را نواب صفوی تعیین کرد و بعدا شناخته شد. راجع به فتوای شرعی این عمل من خودم با مرحوم خلیل طهماسبی رفتیم خدمت آیت‌الله سید صدرالدین صدرکه پدر امام موسی صدر می‌باشد. ما از آیت‌الله سید‌ صدرالدین صدر تقلید می‌کردیم. در ملاقات ما حتی آیت‌الله صدر گفت: من قلبم ناراحت است دکتر گفته از پله‌ها پایین نیا ولی وقتی گفتند شما آمدید من دیگر بر خوردم فرض داشتم مجاهدان اسلام را ببینم. مرحوم خلیل طهماسبی گفت: حضرت آیت‌الله صدر من مقلد شما هستم و شما مرجع تقلید من هستید، من چه جوری ادامه دهم. ایشان هم گفت تا حالا با نواب صفوی درست ادامه دادی بقیه‌اش را هم ادامه بده. نواب صفوی وقتی می‌خواست به اردن برود و در مؤتمر اسلامی شرکت کند. به قم رفت و با‌ آیت‌الله صدر ملاقات کرد. آیت‌الله صدر به او تکلیف کرد که برو و برای عظمت شیعه حرف بزن. لذا آیت‌الله خوانساری و آیت‌الله صدر اگر زنده بودند شاید نواب صفوی تیرباران نمی‌شد، اگر چه آیت‌الله خویی هم هیأتی را فرستاد ولی در بغداد به آنها ویزا ندادند. وقتی خلیل از زندان آزاد شد مستقیم به دیدن آیت‌الله کاشانی رفت و آیت‌الله کاشانی دست نوازش بر سر خلیل گذاشتند و آن طور که گفته شده بحث اصرار خبرنگاران مطرح نیست. بعدها آنها گفتند که آیت‌الله کاشانی گفته سرش درد می‌کرد، گفت که دعا بخوانم من هم دعا خواندم. اگر آیت‌الله کاشانی مخالف با او بود که خلیل مستقیم به خانه او نمی‌رفت، بعد از کودتای 28 مرداد وقتی نواب صفوی دستگیر شد و یقیین پیدا کرد که اعدامش می‌کنند حقایق را گفت. بازجویی‌های او موجود است. یک سری از بازجویی‌ها در رابطه با زدن علاء و پیمان نظامی بغداد است که همراه با شکنجه بود. یک سری از بازجویی‌ها هم بعد از محکومیت اوست که در خصوص قتل رزم‌آرا می‌باشد. بازجویی‌های اولیه برای ترور علاء است. در بازجویی‌های بعد که در خصوص ترور رزم‌آرا بود،‌ دکتر مصدق را با نواب صفوی روبرو می‌کنند و دکتر مصدق دستانش را روی گوشش می‌گذارد و می‌گوید من این مرد را نمی‌شناسم، می‌خواهید برای من پرونده‌سازی کنید و بعد هم می‌گوید که من با آزادی خلیل طهماسبی مخالف بودم، چون آزادی خلیل طهماسبی را دخالت قوه مقننه در قوه قضاییه می‌دانستم. این در حالی است که خود دکتر مصدق یک حقوقدان است. عفو کردن غیر از محاکمه کردن است، دخالت محاکمه است در حالیکه مجلس شورای ملی او را عفو می‌کند و می‌گوید: چون خیانت حاج علی رزم‌آرا به ملت ایران مسلم است چنانچه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این ماده مورد عفو قرار می‌گیرد. آیا وقتی شاه یک محکوم به اعدام را عفو می‌کرد دخالت در قوه قضاییه می‌کرد؟! حتی در همان موقع که خلیل طهماسبی مورد عفو قرار گرفت. دادگستری مدعی شد که طهماسبی قاتل مورد عفو قرار گرفته ولی محرکین قتل مورد عفو قرار نگرفته‌اند، پس باید محرکین قتل نخست وزیر تحت پیگرد قرار گیرند. یک احضاریه برای نواب صفوی فرستادند به عنوان محرک قتل رزم‌آرا، عین نامه در روزنامه‌های آن زمان منتشر شده است. نواب صفوی هم در جواب نوشت اگر قرار است من محرک باشم، آقای دکتر مصدق به عنوان نخست وزیر، شاه به عنوان توشیح کننده عفو، نمایندگان شورای ملی به عنوان امضا کنندگان لایحه عفو هم محرک قتل هستند و باید تحت پیگرد قرار گیرند. نواب صفوی به آن احضاریه اعتنا نکرد و آنها هم دیگر پی‌گیر قضیه نشدند. این حر‌ف‌ها که زمان خود دکتر مصدق زده شده است. در زمانی که دکتر مصدق نماینده بود رزم‌آرا کابینه‌اش را به مجلس آورد. در مجلس دفعه اول که صحبت شد دکتر مصدق با پرخاشگری می‌گوید: تیمسار این جا مجلس است، خانه ملت است و پادگان نیست. آقای مکی در خاطراتش می‌گوید من به دکتر مصدق گفتم وقت غش!! است. گاهی دکتر مصدق غش می‌کرد؛ غش سیاسی و مصلحتی. بالاخره رزم‌آرا از مجلس رأی اعتماد می‌گیرد حتی وقتی در خرداد او را استیضاح می‌کنند تقریبا به غیر از وکلای جبهه ملی به او رأی اعتماد می‌دهند. تا اینکه رزم‌آرا می‌گوید ملت ایران نمی‌تواند لولهنگ بسازد چگونگی می‌خواهد پالایشگاه نفت را اداره کند و باید این قرارداد گس- گلشاییان امضا بشود و به طور ضمنی تهدید کرد که من مجلس را سر دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی خراب می‌کنم. نواب صفوی و دوستانش را هم تحویل دادگاه نظامی می‌دهم. رزم‌آرا خیلی زرنگ بود. در همان موقع که نخست وزیر بود و خسرو روزبه تحت پیگرد بود با او ملاقات می‌کند. ده نفر از رهبران حزب توده را فرار می‌دهد. احسان طبری و کیانوری از زندان به وسیله سروان قبادی با هماهنگی رزم‌آرا فرار می‌کنند. تقریبا رزم‌آرا تلاش می‌کند یک نوع سیاست موازنه مثبت به وجود آرود هم توافق شوروی‌ها را جلب کرده بود و هم توافق انگلیسی‌ها را. از این جهت حتی زمینه‌ آزادی حزب توده را فراهم می‌کند. تا اینکه رزم‌آرا توسط خلیل طهماسبی در مسجد شاه اعدام می‌شود و زمینه ملی شدن صنعت نفت فراهم می‌گردد و همان مجلس که حاضر به تصویب لایحه ملی شدن نفت بود، با رأی اکثریت نفت را ملی اعلام می‌کند. منبع: روزنامه سیاست ما منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

آیت‌الله کاشانی و نهضت ملی شدن صنعت نفت

سخنرانی دکتر سید جلال‌الدین مدنی عنوان بحث، آیت‌الله کاشانی و ملی شدن صنعت نفت است. در این باره دو موضوع است: یکی پرونده نفت که بسیار قطور است و تا امروز نیز ادامه دارد. همین امروز در اصفهان جلسه‌ای است درباره نفت اوپک که میزان فروش را مشخص می‌کند. می‌خواهند از بالا رفتن بهای نفت با افزایش تولید جلوگیری کنند و این خود عجیب است و قابل بحث. با وقت چند دقیقه‌ای فقط فهرستی از مطالب عرض می‌شود. موضوع دوم آیت‌الله کاشانی است. می‌توان گفت پرونده ایشان از نهضت مشروطیت شروع شده و ایشان پرورش یافته انقلاب مشروطیت است. درس‌هایی که ایشان از نهضت مشروطه گرفته‌اند و مسئله اسلام و حساسیت این دین نسبت به حفظ حقوق مردم و ظلم‌ستیزی آن، مبنای حرکت آیت‌الله کاشانی بود. آنچه ایشان در طول مبارزات انجام داد، ادای تکلیف الهی است. آیت‌الله کاشانی بعد از طی مراحل تحصیلی و رسیدن به درجه اجتهاد، به تکلیف عمل کردند. در تمام مواقع، تا پایان عمر، آن چرا که منظور اسلام می‌دانستند عمل می‌کردند. با این برداشت مسئله نفت به شکل نهضت ملی درآمد. البته ایشان تنها در ایران فعالیت نداشتند، مبارزه و حضور آیت‌الله کاشانی در عراق و ماجرای استقلال آن؛ مسئله فلسطین و مبارزات مردم این سرزمین و مبارزات مردم لبنان دیده می‌شود. آیت‌الله کاشانی در تمام این موارد نقش اساسی دارد، آیت‌الله کاشانی اعتقاد داشت که باید وحدت اسلامی به وجود آید تا جهان اسلام از ذلت زندگی زیر سایه استعمار خارج شود. در این راه هم اقدام کرد. وی کوشش کرد تا علمای کشورهای اسلامی را در زمانی که سمینار و همایش‌ها معمول نبود، آماده کند و مقدمات آن را فراهم کرد. در مسافرت‌هایی هم که به لبنان و عراق داشت، زمینه را فراهم ساخت، اما در دورانی که باید از ظلم بیگانگان مقابله می‌شد، این امر آغاز نشد. پرونده نفت را می‌گشائیم. شناسایی ابتدایی نفت سابقه چند هزار ساله دارد. وقت توضیح نیست. در 1901 م. ـ تقریباً صد و چند سال قبل ـ در زمان مظفرالدین شاه استخراج آن در ایران امکان‌پذیر گردید. امتیاز آن را هم به دارسی دادند. دارسی هم چند سال بعد سهام را تحت نظر شرکت نفت ایران و انگلیس در‌آورد و بعد هم دولت انگلیس بیش از شصت درصد این سهام را در اختیار گرفت. از جنگ اول تا جنگ دوم جهانی استخراج آن تحولی را باعث گردید و قدرت فوق‌العاده‌ای به انگلیس داد. از آمار و ارقام این نفت نامحدود، هیچ اطلاعاتی نداریم. در دوران جنگ اول جهانی در مسجد سلیمان به نفت رسیدند. دو، سه سال بعد هم استخراج و صدور نفت را آغاز کردند. نفت را وسیله‌ای قرار دادند، تا انرژی مورد نیاز زمان جنگ نیروهای دریایی بریتانیا از انرژی‌های دیگر به نفت تبدیل شود. این کار نیز انجام گرفت. در ازاء آن سهمی که به ایران داده‌اند بسیار کم بود. مبلغی جزئی به ایران داده می‌شد، که بعدها، همان را هم بهانه آورده و مدعی شدند که باید از ایران خسارت بگیرند. مدعی شدند که لوله‌های نفت از ایران می‌گذرد و ایران امنیت را تأمین نمی‌کند یعنی ما بایستی به آن‌ها خسارت بدهیم. بعدها هم قرارداد 1933م. منعقد شد که نظیر قرارداد 1901 م. بود. البته انگلستان رقیبانی هم پیدا کرده بود. اتحاد شوروی بود که می‌خواست پنج منطقه مستثنی شده در قرارداد دارسی را در اختیار خود گیرد. بعد هم مدعی شد که بایستی به او نیز امتیاز داده شود. البته امریکا هم که فاصله زیادی با ایران داشت کم‌کم به این رقابت پیوست. برگردیم به آیت‌الله کاشانی. آیت‌الله کاشانی به همراه والدشان ـ حاج سید مصطفی کاشانی ـ که از مراجع بودند از ایران به عتبات می‌روند. انگار قصد حج داشتند و در عتبات توقف می‌کنند و تحصیلات را انجام می‌دهند. از محضر آیت‌الله خراسانی، آیت‌الله میرزاحسین، میرزا خلیل و دیگران به نحو کامل استفاده کردند و به درجه اجتهاد رسیدند. احتیاطات بعضی از مراجع نیز به ایشان ارجاع می‌شد. هنگامی که ایشان در عتبات مشغول تحصیل بودند، نهضت مشروطیت اوج گرفت. مراجع عظام نقش مهمی در آن نهضت داشتند و از بسیاری از مسایل ایران و حوادثی که پیش می‌آمد اطلاع داشتند. تکلیف اسلامی آنها ایجاب می‌کرد که در موضوع دخالت کنند. مسئله استقلال و انقلاب عراق هم به دست علمای شیعه بود. استقلال عراق مدیون شیعیان عراقی است. تاریخ سیاسی عراق گویای این حقیقت است. متأسفانه بعد از 1920 م. به بعد تشیع کنار گذاشته شد. همین آیت‌الله کاشانی و پدر ایشان که فتوای جهاد داده بود و مراجع دیگر عملاً در صحنه جنگ تفنگ به دوش گرفتند. آیت‌الله کاشانی و دیگر علما در جنگ حضور داشتند و سرانجام استقلال عراق را موجب شدند و انگلستان متجاوز را به عقب‌نشینی وادار ساختند. برگردیم به ایران. در دوره رضاشاه آیت‌الله کاشانی سعی دارد مجلس شورا را از تسلط دستگاه حاکم خارج سازد و سعی دارد روحانیت را در این راه وارد سازد. یکی از مکاتبات آیت‌الله کاشانی با آیت‌الله میرزا مهدی زنجانی است. ایشان می‌خواهد که در محل خودشان اجتماعاتی تشکیل دهند و مخصوصاً در فرستادن نمایندگانی به مجلس شورای ملی کوشش کنند. در نامه می‌نویسد: «سکوت ما ظلم به این ملت و به این مملکت است.» از این نامه‌ها به بسیاری از نقاط فرستاده شده است. ترتیب مبارزه ایشان متناسب با روز بود. رضاشاه هر نوع اقدام را سرکوب می‌کرد. شهریور بیست را در نظر بگیرید. در این دوره ایران اشغال می‌شود، علیرغم این که اعلام بی‌طرفی کرده است. انگلستان که همسایه ماست! همسایه‌ای که در دریای مدیترانه قرار دارد، ولی همیشه به عنوان همسایه مطرح بود. حضور نظامیش در آبهای خلیج فارس بود تا شیخ نشین‌ها راحت باشند. به همین مناسبت حتی بعد از استقلال آنها، انگلستان همسایه جنوبی‌ ما خطاب می‌شود. از سوی دیگر، شوروی همسایه شمالی، خاک ایران را اشغال می‌کند. در اشغال ایران، ما را مجبور می‌کنند که متفق قلمداد شویم، یعنی وارد جنگ شویم. با متفقین همکاری کنیم. در حالی که مردم ایران تکلیف دیگری داشتند و آن مخالفت با انگلستان و شوروی است. آیت‌الله کاشانی در این جریان هم نقش مهمی دارند. با کشورهای دیگر، از جمله فلسطین و لبنان ارتباط برقرار کرده و تلاش می‌کنند تا از این وضع نجات پیدا کنیم. فعالیت آیت‌الله کاشانی مورد توجه اشغالگران قرار گرفت و ایشان را تسلیم انگلیسی‌ها کرد و حدود دو سال در بازداشت انگلیسی‌ها در اراک بودند. بعدها هم تسلیم قوای شوروی در رشت شدند. در آخر هم، قوای شوروی او را مجدداً تسلیم انگلیسی‌ها می‌کند. در حالی که ایشان در بازداشت بودند، از سوی مردم تهران به عنوان نماینده مجلس چهاردهم انتخاب می‌شود. هدف مردم این بود که ایشان از بازداشت خلاص شود، به مجلس برود و مبارزه کند. قبل از این دوره ایشان فعالیت شدیدی داشت، منتها به طور پنهانی. مسئله ملی شدن صنعت نفت در مقابله با انگلیس است. در زمان بازداشت اول است که، ایشان می‌گوید: «اجازه نمی‌دهیم یک قطره نفت را انگلستان ببرد.» و بعد از آزاد شدن نیز مبارزه را پی می‌گیرند. قدم به قدم مردم را آگاه و همراه می‌سازند و نهضت ملی شدن نفت را اوج می‌دهند. مرحله دوم بازداشت ایشان، دوره‌ای است که قوام‌السلطنه حکومت را به دست گرفته است. در این دوره حزب دمکرات تشکیل شده و مقدمات تشکیل مجلس پانزدهم شروع می‌شود. در مجلس پانزدهم مسایل نفت مطرح می‌شود و به جایی نمی‌رسد. اقلیتی در این مجلس قیام می‌کنند. قرارداد گس ـ گلشائیان طرح می‌شود. قرارداد گس‌ـ گلشائیان به این دلیل است که قرارداد 1312 را به نوع دیگری تأیید کنند. این مسئله مورد مخالفت شدید آیت‌الله کاشانی قرار می‌گیرد. آیت‌الله کاشانی در حوادث 15 بهمن 1327 به عنوان متهم در قضیه تیراندازی به محمدرضا پهلوی دستگیر می‌شود. ناصر فخر‌آرایی ـ ضارب شاه ـ خبرنگار روزنامه پرچم اسلام بود و پرچم اسلام نیز وابسته به آیت‌الله کاشانی به حساب می‌آمد. حزب توده را هم غیرقانونی اعلام می‌کنند. دستگیری آیت‌الله کاشانی با وضع بسیار فجیعی در منزلشان و با ایراد ضرب و جرح به وی انجام می‌شود. البته ایشان هم به سرهنگ دفتری که از پشت بام به منزل ایشان وارد شده بود سیلی محکمی می‌زند و سپس تسلیم می‌شود. پس از بازداشت به قلعه فلک‌الافلاک تبعید می‌شود. در زمان زندان قلعه فلک‌الافلاک در قم و تهران به عنوان اعتراض تحصن‌هایی رخ داده و تظاهراتی انجام می‌گیرد. دولت برای جلوگیری از گسترش مبارزات مردم، ایشان را از فلک‌الافلاک به لبنان می‌فرستند. اقلیت مجلس پانزدهم با مسأله نفت و قرارداد گس ـ گلشائیان روبرو می‌شود. مسأله در جامعه نیز مطرح می‌شود. آیت‌الله کاشانی مکرر از لبنان به اقلیت مجلس و ملت ایران پیام می‌فرستند که باید حقوق ملت ایران تثبیت و استیفا شود. کم‌کم مسأله ملی شدن نفت اوج می‌گیرد. آیت‌الله کاشانی در 1328 با انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی به نمایندگی مردم تهران انتخاب می‌شود و با استقبال بی‌سابقه از تبعید باز می‌گردد. در همان روز ورود که با استقبال تاریخی همراه بود، مطرح می‌کنند که تبعید من، هم به دلیل تغییر قانون اساسی بود که انجام گرفت و هم به دلیل مسأله نفت بود که آن را باز در اختیار انگلستان قرار دهند. مبارزات و شورشها ادامه پیدا کرد. قتل هژیر مقارن انتخابات مجلس شانزدهم است. برای این که انتخابات را از مجرای خود خارج کرده بودند، انتخابات باطل شد. بعد مسئله قتل رزم‌آرا پیش آمد. رزم‌آرا مصمم بود قرارداد گس ـ گلشائیان را به تصویب رساند. وی به طور علنی و رسمی اعلام کرده بود که ما توانایی اداره نفت را نداریم و بایستی واگذار کنیم. ترور او به وسیله فدائیان اسلام انجام گرفت. باید در اینجا اضافه کنم که فدائیان اسلام و بعد مجمع مسلمانان مجاهد دو سازمان اسلامی بودند که از رهبری آیت‌الله کاشانی استفاده می‌کردند و نیروی برجسته‌ای تشکیل داده بودند. نمازهای عیدفطر و قربان با جمعیت انبوه در تهران برگزار شد. قدرت اسلام در مقابل دنیا به نمایش گذاشه شد و مسأله نفت به صورت جدی در محافل داخلی مطرح شد. سرانجام بعد از قتل رزم‌آرا، در بیست و نهم اسفند 1329 طرح ملی شدن صنعت نفت از تصویب مجلس گذشت. دولت علا به عنوان محلل، برای مدت کوتاهی زمام‌دار شد. تشکیل دولت دکتر مصدق تنها موردی است که آیت‌الله کاشانی با آن موافقت و از آن حمایت کرد. این دولت مأموریت داشت وضع انتخابات را اصلاح کند، قانون انتخابات و ملی شدن صنعت نفت را که قانون آن تصویب شده بود، به صورت کامل به انجام رساند. تا قیام 30 تیر 1331 همه چیز به خوبی و با وحدت پیش رفت. دوره نخست وزیری دکتر مصدق به دو مرحله تقیسم می‌شود: مرحله اول مقابله با انگلستان است. در این مقابله، انگلستان تهدید به محاصره اقتصادی کرد. آیت‌الله کاشانی، با حمایت ملت، دولت را در امور اقتصادی حمایت، هدایت و اداره کردند. بخشی از مشکلات توسط بانک‌ها و بخشی با اوراق قرضه ملی حل شد. زنان و جوانان، هدایا و جواهراتشان را تقدیم می‌کردند تا خرج دولت گردد. دستگاه خوابیده بود. انگلستان تهدید به جنگ کرد. کشتی‌های انگلیسی‌ به خلیج‌فارس آمدند. مسأله جهاد مسلمانان مطرح شد. انگلستان با سوابقی که در عراق داشت، اعلام کرد که حاضر به جنگ نیست. در بعضی‌ جاها، حتی در شوروی هم، مسلمان‌ها اعلام کرده بودند که برای حمایت مردم ایران حرکت می‌کنند. رادیوی آنها هم گفته بود که ما نمی‌توانیم مسلمان‌ها را از دستوری که از جانب رهبران شیعه داده می‌شود، باز داریم. بریتانیا شکایت از ایران را به شورای امنیت و دیوان داوری برد. آن هم به ثمر نرسید. در مرحله دوم توطئه بزرگتری شکل گرفت. انگلستان با حمایت امریکا، نهضت مردم را در 28 مرداد در هم کوبید که داستان مفصلی دارد. بعد از 28 مرداد آیت‌الله کاشانی در مخالفت با طرح کنسرسیوم نفت تلاشهای زیادی کرده و بار دیگر بازداشت شد و تا مرحله اعدام پیش رفت. فدائیان اسلام در این مرحله اعدام شدند. این توطئه‌ها همیشه ادامه داشت، تا امروز هم ادامه دارد. انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام (ره) از تجربیات آن نهضت اسلامی بسیار استفاده کرد. این پرونده هنوز مفتوح است؛ هم پرونده نفت و هم پرونده نهضت. منبع: نشست تخصصی روحانیت و نهضت ملی‌ شدن صنعت نفت ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

از امتیاز دارسی تا شرکت نفت انگلیس و ایران

دکتر مرتضی دهقان‌نژاد و مهدی احمدی‌اختیار از مجموعه مقالات ارائه شده در همایش دوم ایران و استعمار انگلیس چکیده یکی از مهمترین امتیازاتی که در ابتدای قرن بیستم دولت انگلیس از قاجارها اخذ نمود، امتیاز نفت دارسی بود. امتیاز دارسی در دوران پادشاهی مظفرالدین شاه قاجار توسط صدراعظم ایران یعنی امین‌السلطان واگذار شد. در واقع با این امتیاز ارزشمندترین منبع ثروت ایران در قرن بیستم در اختیار انگلستان قرار گرفت. با کشف و بهره‌برداری از نفت ایران، سیاست‌ها و برنامه‌های دولت استعماری انگلیس در قبال کشور ما تحت‌الشعاع این ماده استراتژیک تغییر کرد. اگر تا قبل از کشف نفت انگلیسی‌ها به ایران بیشتر به عنوان سپر دفاعی هند نگاه می‌کردند؛ اما بعد از کشف نفت، ایران اهمیت بیشتری برای انگلستان پیدا کرد تا جایی که می‌توان گفت نفت ایران در روابط و معادلات سیاسی- اقتصادی دو کشور در دهه‌های بعدی عامل تعیین‌کننده به شمار می‌رفت. مقدمه همزمان با آغاز رقابت‌های استعماری بین سه کشور روسیه، انگلیس و فرانسه در آغاز قرن نوزدهم و به خطر افتادن منافع انگلستان در هند، این کشور نیز به مانند دو رقیب دیگر، نگاه خود را متوجه همسایگان هند بویژه ایران نمود. به خصوص بعد از تهدید هند از طرف فرانسه و روسیه، ایران به منزله دروازه هندوستان برای انگلیس اهمیت حیاتی یافت و دولت مزبور ایران را به عنوان سپر دفاعی هند مورد توجه قرار داد. از طرف دیگر با آغاز جنگ‌های ایران و روسیه، ایران نیز به دنبال متحدی اروپایی بود تا بتواند در برابر روسیه مقاومت کند. انگلستان با آگاهی از این نیاز قاجارها از فرصت بهره‌برداری نمود. بدین‌صورت که با انعقاد معاهدات سیاسی- نظامی با ایران هم بزرگترین رقیب استعماری خود در آسیا را مشغول می‌نمود و هم می‌توانست از هرگونه حمله به هند جلوگیری نماید. از اینرو تنها نتیجه این معاهدات برای ایران طولانی شدن جنگهای ایران و روسیه و تضعیف هر چه بیشتر ایران بود که به صورت دولتی پوشالی در خط مقدم دفاع از هند باقی بماند. لازم به ذکر است، دولت انگلیس هر زمان منافعش ایجاب می‌کرد از تعهدات خود سر باز زده و با رقیب استعماری خود یعنی روسیه علیه ایران ساخت و پاخت می‌کرد و در این میان ایران قربانی منافع این کشور می‌گردید. اما مرحله دیگر برنامه‌های استعماری انگلستان برای توسعه نفوذ در ایران، کسب امتیازات اقتصادی - سیاسی بود که در نیمه دوم قرن نوزدهم اتفاق افتاد. این امتیازات ابتدا بیشتر با اهداف سیاسی صورت می‌گرفت و کمتر جنبه اقتصادی داشت؛ ولی با واگذاری امتیاز دارسی به انگلستان و کشف نفت، اهمیت ایران برای انگلستان دوچندان شد. به دنبال انقلاب اکتبر روسیه، میدان برای انگلستان در ایران خالی شد و آنان به تنهایی سرنوشت ایران را به دست گرفتند. چگونگی واگذاری امتیاز دارسی به انگلیسی‌ها و نحوه بهره‌برداری از آن و همچنین پیامدهای سیاسی- اقتصادی این امتیاز برای ایران، در این مقاله بطور مختصر مورد بحث قرار گرفته است. روش تحقیق در این پژوهش توصیفی- تحلیلی؛ و بر پایه اسناد و منابع کتابخانه‌ای می‌باشد. امتیاز دارسی واگذاری امتیاز نفت به انگلیسی‌ها را نخستین بار در امتیاز رویتر می‌توان مشاهده نمود که به مدت هفتاد سال به بارون رویتر واگذار گردید. هر چند در این امتیازنامه صریحاً از اکتشاف و استخراج نفت سخنی به میان نیامده بود، اما از آنجایی که در این امتیاز به بهره‌برداری از همه معادن ایران به استثنای طلا و نقره و سنگهای قیمتی تأکید شده بود، این امتیاز به طور ضمنی شامل نفت هم می‌شد. امتیاز رویتر به مرحله عمل نرسید و از سوی ناصرالدین شاه لغو شد. ولی رویتر با پیگیری‌های مستمر خود در سالهای بعد توانست امتیاز دیگری را برای تأسیس بانک و همچنین استخراج معادن بدست آورد. در فاصله لغو امتیاز اول رویتر و واگذاری امتیاز بانک شاهنشاهی، یک شرکت انگلیسی موسوم به شرکت هوتز که در خلیج فارس به صادرات و واردات اشتغال داشت و مرکز آن در بوشهر بود، امتیاز استخراج نفت در حوضه دالکی، واقع در کرانه‌های خلیج‌ فارس را، از دولت ایران تحصیل کرد و برای استخراج نفت به حفر چاه در این مناطق اقدام نمود. اما از آنجایی که نتیجه‌ای به دست نیاورد از این کار صرفنظر کرد و حقوق خود را به یک شرکت انگلیسی به نام شرکت معادن ایران فروخت. بانک شاهنشاهی نیز امتیازی را که از دولت ایران جهت بهره‌برداری از معادن به دست آورده بود، به مبلغ 150 هزار لیره به شرکت مزبور واگذار نمود. سرمایه شرکت معادن ایران یک میلیون لیره بود و عده‌ای از سرمایه‌داران روسی و فرانسوی و بلژیکی هم در آن شریک بودند. شرکت معادن ایران با اعزام عده‌ای مهندس و زمین‌شناس به ایران، کار کاوش و جستجو برای کشف معادن را آغاز نمود. اقدامات شرکت در مورد نفت تا ده سال مهلت مقرر با موفقیت مواجه نشد. از اینرو بر طبق فصل یازدهم امتیازنامه حق شرکت درباره نفت به خودی خود لغو گردید. درباره استخراج سنگ‌های معدنی نیز فعالیت شرکت به دلیل هزینه‌های گزاف استخراج و حمل‌ و نقل آن مقرون به صرفه نبود. بعد از واگذاری امتیاز رویتر هر از چند گاهی در کشورهای اروپایی در مورد معادن ایران مقاله‌هایی به چاپ می‌رسید. نخستین مقاله در‌ رابطه با معادن نفت ایران، در سال 1306ق/ 1890م در روزنامه تایمز لندن منتشر شد. در این مقاله نفت نواحی جنوب غربی ایران «کاملاً بی‌رنگ و به نحوی استثنایی خالص» توصیف شده بود. ولف، وزیرمختار انگلیس در ایران، با مطالعه این مقاله، تحت‌تأثیر چشم‌اندازهای توسعه نفت در ایران قرار گرفت. پس از آن نیز ژاک ‌دمورگان باستان‌شناس فرانسوی که در مناطق شوش به کاوشهای باستانی مشغول بود، در مقاله‌ای در مجله معادن که در پاریس چاپ می‌شد، مدعی گردید لایه‌هایی از نفت در جنوب و جنوب غربی ایران وجود دارد. این نوشته توجه کتابچی‌خان، متصدی گمرک ایران را به خود معطوف ساخت. او هنگامی که از وجود منابع نفت در مناطق جنوبی ایران مطمئن شد، سفری به پاریس، که در آن هنگام ولف وزیرمختار پیشین انگلیس در ایران در آنجا به سر می‌برد، نمود و از ولف درخواست کرد که سرمایه‌داران انگلیسی را برای تحصیل امتیاز و بهره‌برداری از منابع عظیم نفتی تشویق نماید. ولف نیز دارسی، سرمایه‌دار انگلیسی را برای این منظور در نظر گرفت و در بازگشت به لندن او را تشویق به سرمایه‌گذاری در این کار نمود. دارسی که ثروت زیادی داشت تصمیم‌ گرفت بخشی از آن را در کاوشهای نفتی به کار اندازد. به همین دلیل نیز نماینده خود، ماریوت را به همراه کتابچی‌خان برای تحصیل این امتیاز روانه ایران کرد. ماریوت توصیه‌نامه‌ای از سوی ولف برای هاردینگ، وزیرمختار وقت انگلیس در ایران، به همراه داشت تا برای کسب این امتیاز آنها را مساعدت و همراهی نماید. فرستادگان دارسی نیز همچون سایر امتیازجویان در ایران دو روش رشوه‌ دادن و وارد کردن فشار سیاسی را در پیش گرفتند. زمانی که ماریوت از هاردینگ درخواست کرد که نفوذ خود را برای انجام تقاضای دارسی بکار برد، اولین چیزی که به او گفت این بود که امین‌السلطان را به دادن تعدادی از سهام شرکت نفت امیدوار کند. هاردینگ در ملاقات با امین‌السلطان عنوان کرد که در صورت به نتیجه رسیدن این درخواست مقدار عظیمی از سرمایه بریتانیا در ایران به کار خواهد افتاد. امین‌السلطان هم قول داد که نهایت تلاشش را در پیشرفت این کار انجام دهد. وی جریان معامله را بکلی از انظار مخفی نگه داشت؛ زیرا مطمئن بود که اگر روسها از این قضیه بویی ببرند جلوی واگذاری این امتیاز را خواهند گرفت. هاردینگ در خاطرات خود ماجرای واگذاری امتیاز نفت را توسط امین‌السلطان این چنین می‌نویسد: امین‌السلطان چون می‌خواست خود را از خشم رفیقش یعنی وزیرمختار روس آرگیرو پولو برحذر دارد پیشنهاد کرد که هاردینگ پیش‌نویس نامه‌ای تهیه کند و در آن نکات عمده امتیاز مورد پیشنهاد انگلیسها را بگنجاند. اصل این نامه هنگامی که منشی شرقی سفارت روس موسوم به استریتر به مرخصی کوتاهی رفته بود به آن سفارت تسلیم شد. چون کس دیگری در سفارت نبود که بتواند نامه را که به خط شکسته نوشته شده بود بخواند، وزیرمختار روس تا چند روز اعتراضی نکرد و در نتیجه به دولت ایران فرصت کافی داد تا قرارداد را امضا کند. بدین صورت امتیاز دارسی به انگلیسی‌ها واگذار شد اما وقتی وزیرمختار روسیه حقیقت ماجرا را از امین‌السلطان شنید برای اینکه کم کاری خودش را برای وزارت خارجه کشورش توجیه کند واگذاری این امتیاز از سوی امین‌السلطان به انگلیسی‌ها را اقدامی جهت تخفیف نارضایتی انگلیسی‌ها از قرارداد گمرکی ایران و روس تفسیر کرد. ولی وزارت خارجه روسیه با خشم و خشونت عکس‌العمل نشان داد و به امین‌السلطان نوشت که روسیه هیچ وقت این اقدام امین‌السلطان را فراموش نخواهد کرد. به این ترتیب قرارداد واگذاری نفت ایران به دارسی در 1319 ق/ 1901م منعقد گردید. این قرارداد که شامل 18 ماده بود در دو نسخه تنظیم گردید و توسط مظفرالدین شاه، امین‌السلطان، مشیرالدوله وزیر امور خارجه و مهندس‌الممالک وزیر معادن به امضا رسید. خلاصه مفاد آن به قرار زیر است: 1. موافقت دولت ایران با تحقیق، جست‌وجو، اکتشاف، استخراج، بهره‌برداری، آماده‌سازی برای فروش و تجارت گاز طبیعی، نفت، قیر و موم طبیعی ایران توسط ویلیام ناکس دارسی به مدت 60 سال 2. مجاز بودن صاحب امتیاز برای لوله‌کشی از معادن نفت، گاز و غیره تا خلیج فارس و ایجاد شعبه‌های لازم به منظور توزیع و تقسیم نفت به نقاط دیگر 3. تعهد دولت ایران به واگذاری رایگان زمین‌های بایر مورد نیاز صاحب امتیاز و تعهد دارسی برای پرداخت وجه زمین‌های دایر به دولت یا صاحبان آن‌ها به قیمت عادلانه 4. تعهد دولت ایران به واگذاری معادن نفت شوشتر، قصر شیرین و دالکی به صاحب امتیاز و متعهد شدن دارسی برای پرداخت دو هزار تومان جمع دیوانی آن‌‌ها در هر سال 5. نقشه‌کشی و طرح‌ریزی و کار گذاشتن لوله‌ها توسط مهندسان صاحب امتیاز 6. استثنا بودن آذربایجان، گیلان، مازندران، خراسان و استرآباد از مفاد این قرارداد 7. معاف بودن همه اراضی که به صاحب امتیاز واگذار شده، همچنین وسایل و لوازم مورد نیاز برای تفتیش و استخراج معادن و تأسیس لوله‌ها از مالیات و عوارض و حقوق گمرکی 8. تعهد صاحب امتیاز برای اعزام مهندسان خبره به منظور تحقیق پیرامون منابع نفتی با مخارج خود او 9. موافقت دولت ایران برای تأسیس چند شرکت از سوی صاحب امتیاز با نظام‌نامه مشخص 10. تعهد صاحب امتیاز برای پرداخت بیست هزار لیره انگلیسی به صورت نقد و بیست هزار لیره به صورت سهام به دولت ایران از محل تأسیس هر شرکت، همچنین تعهد پرداخت سالانه شانزده درصد منافع خالص به دولت ایران از سوی تمامی شرکتهایی که تأسیس می‌گردند. 11. تعیین یک نفر کمیسر از سوی دولت ایران برای مشورت با صاحب‌امتیاز و مدیران شرکتها و راهنمایی آنان 12. تعیین کارگران جهت کار در تأسیسات شرکت توسط دولت ایران 13. تعهد صاحب‌امتیاز برای دادن نفت مورد نیاز مردم ساکن در اطراف حوضه‌های نفتی 14. متعهد شدن دولت ایران برای حفاظت از لوله‌های نفتی، سایر ادوات و همچنین اشخاص 15. تعهد صاحب امتیاز برای واگذاری کلیه وسایل اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری پس از پایان یافتن مدت قرارداد به ایران 16. تعهد صاحب امتیاز برای تأسیس شرکت مورد نظر در فصل نهم این امتیاز در ظرف مدت 2 سال از تاریخ این امتیاز در غیر این صورت امتیاز از درجه اعتبار ساقط خواهد بود. 17. رفع هرگونه اختلاف بین طرفین با دخالت دو نفر حکم در تهران، که یکی نماینده شرکت و دیگری نماینده دولت ایران باشد و رجوع به حکم سوم در صورت برطرف نشدن اختلاف 18. نوشته شدن این امتیاز در دو نسخه به زبان فرانسوی و ترجمه آن به زبان فارسی دارسی پس از کسب امتیاز عده‌ای مهندس و حفار لهستانی را زیر نظر شخصی به نام رینولدز به ایران گسیل داشت. این عده در چاه سرخ واقع در شمال قصرشیرین، حفاری را آغاز کردند و چاه حفاری شده توسط آنها به نفت رسید؛ اما به دلیل کمی نفت و مقرون به صرفه نبودن آن، عملیات چاه سرخ متوقف شد و دارسی تصمیم‌ گرفت در نقاط جنوب ایران حفاری را ادامه دهد. او همچنین در سال 1321 ق/ 1903م شرکتی به نام شرکت بهره‌برداری اولیه با سرمایه ششصد هزار لیره تشکیل داد و بیست هزار لیره نقد و بیست هزار سهم که به موجب امتیاز، تعهد پرداخت آن را به دولت ایران کرده بود، پرداخت. دارسی پس از چند سال کوشش بی‌نتیجه و تحمل مخارج سنگین، اجرای امتیازنامه را در توان خود نمی‌دید. چند شرکت آلمانی و فرانسوی و یک شرکت نفت آمریکایی نیز خواستند امتیاز را از او خریداری نمایند. در این میان نیروی دریایی انگلیس که درصدد بود سوخت کشتی‌های خود را از زغال سنگ به نفت تبدیل کند به یاری دارسی برخاست و برای این منظور لرد استراتکونا یکی از سرمایه‌داران بزرگ انگلیس را به این کار برانگیخت و نیز شرکت نفت برمه را که یک شرکت انگلیسی بود و استخراج نفت برمه را بر عهده داشت تشویق به همکاری با دارسی کرد. در سال 1323ق/1905م شرکت سندیکای امتیازات در شهر گلاسکو تشکیل شد و سهام شرکت بهره‌برداری اولیه و امتیاز دارسی را در اختیار گرفت و سرمایه کافی برای استخراج و اکتشاف نفت را فراهم آورد که عمده سهام سندیکای امتیازات به لرد استراتکونا و شرکت نفت برمه و دارسی تعلق داشت. سندیکای امتیازات وسایل حفاری را به میدان نفتون نزدیک مسجدسلیمان منتقل کرد و پس از سه سال تلاش مستمر و عملیات مداوم بالاخره در سال 1326ق/1908م نفت فراوانی از چاههای مسجدسلیمان فوران کرد. در سال 1327ق/1909م کمپانی نفت انگلیس و ایران با سرمایه دو میلیون لیره تشکیل شد و جانشین سندیکای امتیازات گردید. یکی از مدیران کمپانی در نخستین جلسه عمومی کمپانی نفت انگلیس و ایران گفت: برای ممالک امپراطوری انگلستان یک منبع طبیعی قابل اطمینان تحصیل نموده است که طولی نمی‌کشد ثابت خواهد شد که برای ملت انگلیس فوق‌العاده ذی‌قیمت و مفید می‌باشد و در عین حال این اقدام مانع از این شده است که این منابع پر ثروت خلل‌ناپذیر بدست خارجی‌ها افتد که غیر از ملت انگلیس باشند. شرکت نفت برای امنیت و سهولت روند کار و همچنین ایجاد روابط حسنه با خوانین بختیاری سه فقره قرارداد با آنها منعقد نمود. برای نیل به این مقصود شرکت نفت بختیاری با سرمایه چهارصد هزار لیره تشکیل شد و دوازده هزار سهم آن به صورت رایگان به خوانین بختیاری واگذار شد. سود این سهام هر ساله به نماینده ایلخانی و ایل بیگی بختیاری داده می‌شد. شرکت نفت بختیاری بعدها منحل گردید و به شرکت بهره‌برداری اولیه منضم شد. شرکت نفت برای خرید زمین‌های مورد احتیاج در مسجدسلیمان و خاک بختیاری قرارداد دیگری با رؤسا و خوانین بختیاری منعقد نمود. همچنین شرکت برای تأمین امنیت حوزه کار و حفظ تأسیسات و چاه‌‌ها و لوله‌های نفتی قرارداد دیگری با خوانین بختیاری به امضا رسانید که به موجب آن رؤسای بختیاری در مقابل حراست از تأسیسات نفتی سالانه سه هزار لیره دریافت می‌کردند. شرکت قراردادی نیز با شیخ خزعل حکمران خرمشهر منعقد کرد و به موجب آن یک میل مربع از اراضی آبادان را برای پالایشگاه از او خریداری نمود. بعد از انعقاد قرارداد با شیخ خزعل برای خرید زمین، انگلیسی‌ها در سال 1328ق/1910م ساختن پالایشگاه آبادان را شروع کردند و یک خط لوله از مسجدسلیمان به آبادان کشیده شد. در سال 1330 ق/1912م همزمان با اتمام طرح خط لوله، پالایشگاه آبادان نیز به بهره‌برداری رسید. در همین سال اولین نفتی که از معادن جنوبی ایران استخراج شده بود صادر گردید. در این شرایط نیروی دریایی انگلستان جهت تغییر سوخت کشتی‌های خود به نفت متوجه نفت ایران شد. چرچیل وزیر دریاداری انگلیس کمیسیونی برای این امر تشکیل داد که ریاست این کمیسیون را به لرد فیشر فرمانده سابق نیروی دریایی انگلیس سپرد. اما چرچیل به انتظار گزارش کمیسیون مخصوص ننشست و با شرکت نفت ایران و انگلیس وارد مذاکره شد تا قراردادی طولانی‌مدت برای خرید نفت ایران منعقد نماید. شرکت مزبور هم به علت نیاز به سرمایه‌گذاری از پیشنهاد چرچیل استقبال کرد. وی جهت تحقیق در مورد معادن نفت، کمیته‌ای را به ایران فرستاد. اعضای این کمیته طی تحقیقات سه ماهه خود در مورد معادن نفت ایران گزارشی به دولت دادند که قسمتی از این گزارش بدین قرار بود: «چنین بنظر می‌رسد که منطقه نفتی واقع در شمال شوشتر به تنهائی برای تأمین نیازهای سوختی وزارت دریاداری انگلستان برای مدت‌های مدید کفایت خواهد کرد.» همچنین در گزارش مزبور آمده بود شرکت نفت ایران و انگلیس بدون جذب سرمایه‌گذار قادر به بهره‌برداری از همه منابع نفتی در مناطق وسیعی که طبق امتیاز خود از آن برخوردار است نمی‌باشد. چرچیل پس از دریافت این گزارش طی نطقی در مجلس مبعوثان انگلیس عنوان نمود سیاست نفتی دولت این است که وزارت دریاداری مالک مستقل و استخراج‌کننده احتیاجات نفت سوخت خود باشد. در سال 1332ق/1914م مجلس مبعوثان قانونی وضع کرد و به دولت انگلستان اجازه داد قسمتی از سهام شرکت نفت انگلیس و ایران را خریداری نماید. به موجب قراردادی که وزارت دریاداری انگلیس با شرکت نفت منعقد کرد مقرر شد مقادیر عمده نفت مورد نیاز نیروی دریایی انگلستان به قیمت نازلی خریداری شود. گفته شده که قیمت نفت سوخت مزبور یک چهارم قیمت بازار بوده است. پس از عقد این قرارداد، که برخلاف قرارداد دارسی بود، عده‌ای از مردم آگاه و آزادیخواه ایران به این امر اعتراض نمودند که در راس آنها شیخ محمد خیابانی قرار داشت. خیابانی در رابطه با این قرارداد عنوان کرد: امتیازی که به دارسی داده شده نباید منتقل بدولت امپراتوری انگلستان بشود که موجب پریشانیها و نگرانیهای ایران بوده است. این معامله نادرست و خائنانه بوده زیرا دولت انگلستان هیچگاه توفیق نمی‌یافت چنین امتیازی را مستقیماً از دولت ایران تحصیل کند و بنابراین دارسی را بمیان آورد که او را وسیله تحصیل امتیاز قرار داده و صورت شوم امپریالیزم خود را پشت سر او پنهان دارد. این عمل خدعه‌آمیز و نادرست و حیله‌گرانه بوده است. علاوه بر اعتراضات داخلی، عده‌ای از آزادیخواهان و برخی جراید انگلستان هم به خرید سهام شرکت نفت توسط دولت انگلیس معترض بودند. چنانکه رمزی مک‌دونالد رهبر حزب کارگر انگلیس عنوان کرد سیاست شرکت نفت در ایران روش استعماری دارد و به استقلال ایران لطمه می‌زند؛ زیرا شرکت با پرداخت پول به خوانین بختیاری و عربهای خوزستان قدرت حکومت مرکزی را در ایران متزلزل ساخته و حکومت خانخانی را ترویج می‌کند. در آغاز جنگ جهانی اول، ماهیانه 25 هزار تن نفت از آبادان صادر می‌گردید و اهمیت این مقدار نفت برای نیروی دریایی انگلستان و مقاصد جنگی آن دولت به اندازه‌ای بود که دولت انگلیس برای جلوگیری از کشیده شدن عملیات جنگی به خوزستان، اقدامات جدی انجام داد، چرا که یکی از اهداف آلمانها و عثمانیها ضربه زدن به صنعت نفت خوزستان بود. انگلیسی‌ها برای این منظور، خوانین بختیاری و شیخ خزعل را تقویت کرده و با دادن پول و اسلحه آنها را متعهد به حفظ مؤسسات نفت نمودند. هر چند یکبار آلمانیها در سال 1333ق/1915م خط لوله نفت را سوراخ نمودند، ولی بعد از آن انگلیسی‌ها به شدت، با نیروهایی که از هند به آنجا وارد کردند، از تأسیسات نفتی خود محافظت نمودند. با وجود مشکلات عدیده جنگ، دولتمردان انگلیس توسعه عملیات استخراج نفت در ایران را در اولویت خود قرار دادند و تا پایان جنگ جهانی اول خط لوله جدیدی نیز بین مسجدسلیمان و ‌آبادان ساخته شد. پالایشگاه آبادان هم مرتباً توسعه می‌یافت و ظرفیت پالایشگاه که قبل از جنگ سالانه 120 هزار تن بود، در آخر جنگ به یک میلیون تن رسید. کل درآمد دولت ایران از ابتدای استخراج نفت تا سال 1337 ق/1919م 1325000 لیره، و در سال 1338-1337ق/1920-1919م ، 470000 لیره بود. پس از جنگ بر سر سهم ایران از درآمد نفت بین دولت ایران و شرکت نفت اختلاف ایجاد شد. شرکت نفت مدعی بود دولت ایران اقدامات لازم را برای حفظ امنیت و اموال شرکت و کارکنان آن طی سالهای گذشته به عمل نیاورده است و به همین علت تقاضای خسارت از دولت داشت و ادعا می‌کرد قسمتی از سهم دولت ایران را به همین خاطر به خوانین بختیاری پرداخت کرده است. اما دولت ایران اعتقاد داشت خسارات وارده به شرکت نفت در ایام جنگ ربطی به دولت ایران ندارد. و علاوه بر این انگلیسی‌ها در محاسبه خسارت وارد شده زیاد‌ه‌روی می‌کنند. همچنین دولت ایران اتهاماتی را بدین ترتیب علیه شرکت عنوان کرد: 1. اینکه شرکت نفت در فروش نفت و محاسبه سهم ایران تقلب می‌کند و از طرق نامشروع درآمد ایران را کاهش می‌دهد. دولت انگلیس اذعان داشت هر تن نفت خام ایران به بیش از هشت شیلینگ فروخته می‌شود ولی شرکت، درآمد ایران را از قرار هر تن یک شیلینگ و نیم حساب می‌کند. 2. شرکت، نفت خود را به قیمت نازلی به دولت انگلستان می‌فروشد و از این راه نیز درآمد دولت ایران کاهش می‌یابد. 3. شرکت از تربیت اتباع ایرانی خودداری کرده و کارگران خارجی استخدام می‌کند. 4. شرکت به صورت غیرقانونی و بدون اجازه دولت ایران با ایجاد شبکه تلگراف بی‌سیم با خارج ارتباط برقرار می‌کند. 5. دولت نسبت به روابط شرکت با خوانین محلی و شیخ خزعل شاکی بوده و آن را منافی حق حاکمیت خود می‌دانست. 6. دولت ایران خود را در سود حاصله از تمام شرکتهای تابعه سهیم می‌دانست ولی شرکت نفت این ادعا را قبول نداشت. اختلاف طرفین که از سال 1335ق/1917م شروع شد تا سال 1337ق/1919م ادامه یافت تا اینکه در این سال نصرت‌الدوله فیروز وزیر وقت خارجه ایران با مشورت آرمیتاژ اسمیت مستشار مالی ایران، فردی به نام ویلیام مکلین تاک را برای احقاق حقوق ایران استخدام کرد که نهایتاً با پیگیریهای این حسابدار قسم خورده دولت ایران در حکمیت پیروز گردید. صنعت نفت ایران پس از جنگ جهانی اول همچنان توسعه یافت و انگلیسی‌ها چندین برابر پولی که به ایران پرداخت می‌کردند از نفت کشور بهره‌برداری نمودند. با شکست قرارداد 1919م، انگلیسی‌ها کودتای 1299 را، جایگزین آن کردند؛ و سرنوشت سیاسی و اقتصادی و نفتی ایران را از طریق دیکتاتوری پهلوی در دست گرفتند. بعد از جنگ جهانی اول و افزایش بیش از پیش ارزش نفت، اولیای شرکت نفت سرگرم مذاکره برای تمدید امتیاز نفت شدند. بعد از چند سال گفتگو و مذاکره سرانجام زمانی که زمینه انعقاد قرارداد جدید فراهم شده بود در سال 1311ش/1932م شرکت نفت انگلیس و ایران به دولت ایران اطلاع داد، حق‌السهم دولت ایران بابت عایدات نفت در سال قبل فقط 302000 لیره شده است در حالیکه در سال قبل از آن عایدات ایران چهار برابر این مبلغ بود. این تقلیل فاحش مورد اعتراض دولت ایران قرار گرفت ولی شرکت نفت زیر بار نرفت. رضاشاه هم ظاهراً با ژست مخالفت و اعتراض، در آذرماه 1311ش/1932م در حضور هیأت وزیران امتیازنامه دارسی و پرونده نفت را در آتش بخاری انداخت. مهدیقلی‌خان هدایت در این باره می‌نویسد: شاه دوسیه نفت را خواسته است ظاهراً چند روز هم گذشته شب ششم آذر تیمورتاش دوسیه را به هیأت آورد، شاه تشریف آوردند و متغیرانه فرمودند دوسیه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است. زمستان است، بخاری می‌سوزد، دوسیه را برداشتند انداختند توی بخاری و فرمودند نمی‌روید تا امتیاز نفت را لغو کنید. اقدامات بعدی نشان داد این برنامه سوزاندن قرارداد نیز می‌توانست نوعی جنگ زرگری باشد که انگلستان متخصص آن بود. زیرا موجب شد دولت انگلستان طی یادداشتی ایران را تهدید به اقدام نظامی کرده و برای ترساندن ایرانیان چند فروند کشتی جنگی به آبهای ساحلی ایران بفرستد. از سوی دیگر سر جان ‌سایمن وزیر خارجه انگلیس نیز از دولت ایران به جامعه ملل شکایت کرد. دبیرکل جامعه ملل، وزیر خارجه چکسلواکی را مأمور رسیدگی به اختلاف طرفین کرد، او نیز طرفین را به مذاکره مستقیم دعوت نمود. مذاکرات مستقیم بین دو طرف آغاز شد و انگلیسی‌ها تا حدودی خواسته‌های ایران را در بالا بردن حق‌السهم و دخالت دادن ایرانیان در امور استخراج نفت مدنظر قرار دادند ولی در آخرین لحظه که قرار بود قرارداد امضا شود موضوع تمدید را پیش کشیدند. به دنبال مذاکرات خصوصی کدمن رئیس کل شرکت نفت با رضاشاه، پادشاه ایران این شرط را پذیرفت و قراردادی در خردادماه 1312ش/1933م به امضا رسید که به موجب آن امتیاز نفت تا شصت سال دیگر تمدید شد. بهره‌برداری از نفت ایران مطابق این قرارداد ادامه یافت تا اینکه در سال 1329ش/1950م صنعت نفت ایران طی مبارزات مردمی به رهبری دکتر مصدق ملی شد و از انحصار انگلیسی‌ها بیرون آمد. فهرست منابع و مآخذ - جمالزاده، محمدعلی؛ گنج شایگان؛ برلین: کاوه، 1335. - ذوقی، ایرج؛ نفت ایران؛ چ 2، تهران: پاژنگ، 1372. - روحانی، فؤاد؛ تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران؛ چ 2، تهران: کتابهای جیبی، 1353. - عیسوی، چارلز؛ تاریخ اقتصادی ایران؛ ترجمه یعقوب آژند؛ تهران: گستره، 1362. - فاتح، مصطفی؛ پنجاه سال نفت ایران؛ تهران: انتشارات شرکت سهامی چهر، 1335 خورشیدی. - فوران، جان: تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، چ 1، تهران، 1377. - کاظم‌زاده، فیروز؛ روس و انگلیس در ایران؛ ترجمه منوچهر امیری؛ تهران: کتابهای جیبی، 1354. - کمبریج؛ تاریخ ایران دوره افشار، زند و قاجار؛ ترجمه مرتضی ثاقب فر؛ ج 7، تهران: جامی، 1387. - لسانی، ابوالفضل؛ طلای سیاه یا بلای ایران؛ چ 2، تهران: امیرکبیر، 1357. - لیتن، ویلهلم؛ ایران از نفوذ مسالمت‌آمیز تا تحت‌الحمایگی؛ ترجمه مریم میراحمدی؛ تهران: معین، 1367. - هدایت، مهدیقلی؛ خاطرات و خطرات؛ چ 2، تهران: زوار، 1344. - هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی؛ چ 4، تهران: پیکان، 1377. - ولایتی، علی‌اکبر؛ تاریخ روابط خارجی ایران در دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه؛ تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1372. - مکی، حسین: تاریخ بیست ساله ایران، (کودتای 1299) چ 3، ج 1، تهران، نشر ناشر، 1361. پانوشت‌ها 1. . Hotz. 2. . کمبریج، ج 7، 1387، ص 413. 3. . Jaques de Morgan. 4. . Marriot. 5. . عیسوی، 1362، ص 492. 6. . کاظم‌زاده، 1354، صص 337-336. 7. . Argyropoulo. 8. . Stritter. 9. . همان، صص 338-337. 10. . ذوقی، 1372، صص 66-63. 11. . Reynolds. 12. . Lord Strathcona. 13. . لیتن، 1367، صص 57-54. 14. . لسانی، 1357، ص 72. 15. . عیسوی، 1362، صص 507-506. 16. . جمال‌زاده، 1335، ص 71. 17. . Churchill. 18. . Lord fisher. 19. . ذوقی، 1372، صص 75-74. 20. . فاتح، 1335، صص 265-264. 21. . همان، ص 265. 22. . Ramsay Mac Donald. 23. . ولایتی، 1372، ص 492. 24. . فاتح، 1335، صص 274-272. 25. . Armitage Smith. 26. . William Maclin Tock 27. . حسابداران قسم خورده کسانی هستند که تجربه بسیاری در امور حسابداری خصوصاً در رسیدگی به حسابهای شرکتها دارند. این افراد قبل از شروع کارشان سوگند یاد می‌کنند که در کار خود نهایت پرهیزکاری و صداقت را رعایت نمایند. 28. . روحانی، 1353، ص 60. 29. . هوشنگ مهدوی، 1377، ص 34. 30. . هدایت، 1344، ص 395. 31. . Sir John Symoon. 32. . kedman. 33. . هوشنگ مهدوی، 1377، صص 36-35. منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

29 اسفند 1329 سالروز ملی‌شدن صنایع نفت ایران

روز سی‌ام تیر ماه 1329‌، به درخواست علی منصور نخست‌وزیر‌، مجلس شورای ملی موافقت کرد که لایحه‌ی قرارداد الحاقی نفت (گس ـ گلشائیان)‌، پیش از طرح در صحن علنی مجلس‌، در کمیسیون ویژه‌ای مورد بررسی و اظهار نظر قرار گیرد. از این‌رو‌، همان روز اعضای کمیسیون نفت‌، مرکب از هژده تن از نمایندگان شعب شش گانه مجلس‌، برگزیده شدند. این کمیسیون از سوی مجلس شورای ملی‌، مامور شد تا لایحه‌ی قرارداد الحاقی را بررسی کرده و پس از مطالعات لازم‌، نظرات خود را به آگاهی مجلس شورای ملی برساند. اعضای کمیسیون عبارت بودند از: دکتر محمد مصدق (رییس)‌، جواد گنجه‌ای و میرسید علی بهبهانی (نواب رییس)‌، حسین مکی (مخبر)‌، خسرو قشقایی و دکتر حسن علوی (منشی)‌، دکتر نصرت‌الله کاسمی‌، ناصر ذوالفقاری‌، سید ابوالحسن حایری‌زاده‌، اللهیار صالح‌، دکتر سیدعلی شایگان‌، جمال امامی‌، علی‌اصغر سرتیپ‌زاده‌، عبدالرحمن فرامرزی‌، دکتر محمد علی هدایتی‌، هدایت‌الله پالیزی و ابوالقاسم فقیه‌زاده. دولت علی منصور که علاقه‌ای به دفاع از این لایحه نداشت‌، پنج روز پس از تشکیل کمیسیون نفت‌، روز دوشنبه پنجم امرداد ماه‌، استعفا کرد. شاه برخلاف سنت پارلمانی و کسب تمایل مجلس‌، فرمان نخست‌وزیری را به نام حاج‌علی رزم‌آرا رییس ستاد ارتش صادر کرد. رزم‌آرا نیز فردای آن روز (6 1مرداد 1329 )، دولت خود را معرفی کرد. کمیسیون نفت‌، در نخستین نشست‌، از دولت خواست تا پرونده‌ی نفت را در اختیار کمیسیون قرار دهد. اما این کار انجام نشد. سرانجام کمیسیون نامه‌ای به نخست‌وزیر نوشت و اخطار کرد که عرض ده روز‌، پرونده‌ی نفت را همراه با اظهارنظر روشن درباره‌ی لایحه الحاقی به کمیسیون بفرستد. در مهلت داده شده‌، دولت پرونده‌ی نفت را به کمیسیون فرستاد؛ اما درباره‌ی لایحه الحاقی‌، اظهارنظر نکرد. در این راستا‌، نمایندگان جبهه‌ی ملی‌، همراه با دو تن از اعضای کمیسیون، دولت را به دلیل دست به دست کردن در اجرای قانون 29 مهر ماه 1326‌، استیضاح کردند. در بند ه‍. این قانون آمده بود: دولت مکلف است... به خصوص راجع به نفت جنوب‌، به منظور استیفای حقوق ملی‌، مذاکرات و اقدامات لازمه را به عمل آورد و مجلس شورای ملی را از نتیجه‌ی آن مطلع سازد. هم‌زمان، دکتر محمد مصدق در یک مصاحبه‌ی مطبوعاتی گفت:1 جبهه‌ی ملی‌، قرارداد دارسی و قرارداد 1933 و هم‌چنین‌، قرارداد الحاقی را به رسمیت نمی‌تواند بشناسد و این نوع اوراق بی‌ارزش‌، نخواهند توانست‌، وسیله‌ی غصب حقوق مردم باشد. استیضاح دولت‌، چهار روز به درازا کشید و سپهبد رزم‌آرا‌، ناگزیر شد که دفاع از لایحه‌ی قرارداد الحاقی را گردن بگیرد. بدین سان‌، مبارزه‌ی نفت‌، سخت‌تر شد. دکتر مصدق و نمایندگان جبهه‌ی ملی در مجلس شورای ملی بر این باور بودند که بزرگ‌ترین زیان لایحه‌ی قرارداد الحاقی‌، قانونی کردن قرارداد 1933 است. زیرا در ماده 10 قرارداد الحاقی آمده بود: با رعایت مقررات این قرارداد‌، قرارداد اصلی[ 1312 / 1933] در کمال قوت و اعتبار باقی خواهد ماند. در این میان‌، مطبوعات ملی نیز‌، نقش بسیار بزرگی در بیداری افکار عمومی‌، بازی کردند. در نشست بیست و دوم کمیسیون نفت ‌، پاسخ دکتر مصدق به نامه‌ی غلامحسین فروهر وزیر دارایی که در آن از لایحه‌ی الحاقی دفاع کرده بود‌، خوانده شد. دکتر مصدق‌، با رد دیدگاه‌های وزیر دارایی‌، نظریه‌ی ملی کردن صنایع نفت در سرتاسر کشور را به میان کشید. در پایان نامه‌، پیشنهاد جبهه‌ی ملی مطرح شده بود:2 به نام سعادت ملت ایران و به منظور کمک به تامین صلح جهانی امضاکنندگان زیـر‌، پیشنهاد می‌نماییم که صنعت نفت در مناطق کشور‌، بدون استثناء‌، ملی اعلام شود. یعنی‌، عملیات اکتشاف‌، استخراج و بهره‌برداری‌، در دست ملت ایران قرار گیرد. حایری‌زاده، اللهیار صالح‌، دکتر شایگان‌، دکتر مصدق‌، حسین مکی گرچه کمیسیون نفت‌، اصل ملی کردن صنایع نفت در سرتاسر کشور را نپذیرفت اما سرانجام در یک جلسه‌ی خصوصی‌، به اتفاق آرا قرارداد الحاقی را رد کرد:3 کمیسیون نفت که طبق تصمیم سی‌ام خرداد 1329 مجلس شورای ملی تشکیل شده بود‌، پس از مذاکرات و مطالعات به این نتیجه رسید که قرارداد الحاقی ساعد- گس‌، کافی برای استیفای حقوق ایران نیست. لذا‌، مخالفت خود را با آن اظهار می‌دارد. با انتشار خبر مخالفت کمیسیون نفت با قرارداد الحاقی‌، خیزش عمومی اوج گرفت و دولت نیز در برابر‌، بر فشار و تندی خود بر مردم و مطبوعات ملی‌، افزود. روز نوزدهم آذرماه 1329‌، گزارش کمیسیون نفت از سوی حسین مکی (مخبر کمیسیون)‌، در صحن علنی مجلس شورای ملی‌، خوانده شد. در این گزارش‌، کمیسیون نفت‌، به اتفاق آرا‌، مخالفت خود را با لایحه‌ی قرارداد الحاقی اعلام داشته بود. البته در گزارش‌ به پیشنهاد نمایندگان جبهه‌ی ملی درباره‌ی ملی شدن صنایع نفت در سرتاسر کشور نیز اشاره شده بود. مردم ایران‌، با برپایی گردهم‌آیی‌های بزرگ‌، پشتیبانی خود را از طرح ملی کردن صنایع نفت در سرتاسر کشور‌، اعلام داشتند. در این میان‌، آیت‌الله کاشانی نیز پشتیبانی خود را از این گام اعلام داشت و گروهی از روحانیون هم از این اقدام‌، اعلام پشتیبانی کردند. سپهبد رزم‌آرا که در جلسه‌ای با حضور پاره‌ای از نمایندگان‌، گفته بود که ایرانی لیاقت اداره‌ی لولهنگ‌سازی را ندارد‌، چه برسد به صنعت‌، برای جلوگیری از تصویب طرح ملی شدن صنایع نفت‌، تصمیم گرفت که لایحه‌ی قرارداد الحاقی را‌، پس بگیرد. از این رو‌، روز دوم دی ماه 1329‌، غلامحسین فروهر وزیر دارایی‌، به دنبال سخنانی در جلسه‌ی علنی مجلس شورای ملی‌،‌ لایحه را پس گرفت: روز شانزدهم اسفندماه، سپهبد رزم‌آرا نخست وزیر، در مسجد شاه بر اثر تیراندازی از سوی خلیل طهماسبی کشته شد. فردای آن روز (17 اسفند ماه 1329) کمیسیون نفت به اتفاق آرا، ملی شدن صنعت نفت را در سراسر ایران تصویب کرد و آن را تقدیم مجلس شورای ملی نمود:4 مجلس شورای ملی نظر به این‌که ضمن پیشنهادات واصله به کمیسیون نفت، پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت در سرتاسر کشور مورد توجه و قبول کمیسیون قرار گرفته و از آن‌جایی که وقت کافی برای مطالعه در اطراف اجرای این اصل باقی نیست، کمیسیون مخصوص نفت از مجلس شورای ملی، تقاضای دو ماه تمدید می‌نماید. روز 24 اسفند ماه، مجلس شورای ملی، طی یک ماده‌ی واحده، پیشنهاد کمیسیون نفت را به اتفاق آرا، مورد تصویب قرار داد:5 ماده واحده: مجلس شورای ملی، تصمیم مورخ 17 اسفند 1329 کمیسیون مخصوص نفت را تایید و با تمدید مدت موافقت می‌نماید. تبصره یک: کمیسیون نفت مجاز است، از کارشناسان داخلی و خارجی در صورت لزوم، دعوت نماید و مورد استفاده قرار دهد. تبصره دو: آقایان نمایندگان حق دارند، تا پانزده روز بعد از تشکیل کمیسیون، حق حضور داشته باشند. دو روز بعد (26 اسفند 1329)، هفته‌نامه ساسانی، نوشت :6 روز پنج‌شنبه گذشته را باید آغاز حیات نوین ملت ایران دانست. دراین روز، زنجیر‌گرانی که بر اثر غفلت پادشاه قاجار به دست و پای ملت ایران بسته شده بود و رشد و تکامل ملت کهن‌سالی را متوقف ساخته بود، از هم گسیخته گردید و حکم مرگ امپراطوری انگلیس و سرافرازی ایرانیان، در آن واحد صادر گردید. این فرمانِ خون ایرانی بود و این تصمیم، چیزی جز خواست ملت ایران نیست. این مصوبه در تاریخ 29 اسفند 1329 به تصویب مجلس سنا نیز رسید. از ان زمان روز 29 اسفند هر سال به عنوان روز ملی شدن نفت در ایران گرامی داشته می شود. 1 ـ باختر امروز ( روزنامه ) ـ 13 مهر ماه 1329 2 ـ کتاب سیاه ـ مذاکرات کمیسیون نفت ـ حسین مکی ـ ر 356 3 ـ جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران ـ ر 11 4 ـ جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران ـ ر 126 5 ـ مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی ـ 24 اسفند 1329 6 ـ ساسانی ( هفته‌نامه ) ـ شماره 23 ـ 26 اسفند 1329 ـ ر 1 منبع: ماهنامه خواندنی شماره 65 - رویه 6 تا 7 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

هشتاد سال امتیاز نفتی

دکتر فرشید سیمبر داستان غم‌انگیز قرارداد نفت جنوب ایران از سال‌های ۱۸۶۴، یعنی دقیقاً پنج سال بعد از آنکه کلنل دریک در امریکا به نفت رسید و درست یک‌ سال بعد از آنکه راکفلر شرکت نفتی خویش را تأسیس نمود در زمانی که ناصرالدین‌شاه به یکی از اتباع انگلیس امتیازی اعطا نمود که یکی از اجزای آن استخراج نفت بود، آغاز شد. این امتیاز و همین‌طور امتیاز نفتی که شاه قاجار به آلبرت هوتس اعطا کرد و نیز امتیازی که در ۲۵ ژوئیه ۱۸۷۲ به جولیوس دورویتر در قبال پرداخت چهارصدهزار لیره به شاه اعطا شد تمامی‌شان به سرنوشتی رقت‌بار و شکست‌آمیز ختم گردید. در پی لغو قرارداد رویتر که از ابراز نارضایتی دولت فخیمه روسیه ناشی گردیده بود، شاه امتیاز اعطای تأسیس بانک و استخراج معادن متعددی از جمله نفت را به مدت شصت سال به رویتر مرحمت فرمودند. به دنبال این امتیازنامه، بانک شاهنشاهی تأسیس شد و یک سال پس از آن شرکت حقوقی معدنی بانک ایران به منظور فعالیت در زمینه ذخایر معدنی شکل گرفت و توانست از ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ به کشف نفت در منطقه دالکی بین بوشهر و شیراز[۱] مشغول گردد که بی‌ثمر بود.[۲] کتابچی‌خان، از خودفروشان ایرانی، در سال ۱۹۰۰ بعد از اینکه در جلب سرمایه‌گذاران فرانسوی برای استخراج نفت در ایران موفق نشد، به سمت انگلیسی‌ها روی آورد. او بعد از ملاقات‌های متعددی که با وزیرمختارهای قبلی دولت انگلیس در ایران انجام داد و از تمامی آنان یافتن فردی که حاضر به سرمایه‌گذاری در استخراج نفت ایران باشد تمنا می‌نمود، بالاخره یکی از وزیرمختارهای قبلی انگلیس در ایران به نام سر هنری دروموندولف آقای ویلیام ناکس دارسی را به ایشان معرفی نمود. برای اینکه روسیه با قرارداد مخالفت نکند، اتابک اعظم نامه‌ای به زبان فارسی و به خط شکسته درباره امتیاز، روانه سفارتخانه روسیه در تهران نمود؛ زیرا متوجه شده بود که سفیر روسیه نمی‌تواند خط فارسی بخواند. نامه در سفارتخانه ماند و ترجمه نشد و جناب وزیرمختار روس از محتویات نامه مطلع نشد تااینکه امتیاز اعطا گشت. بااین‌حال هم اتابک اعظم و هم هاردینگ به خوبی می‌دانستند با وجود غافلگیر نمودن روس‌ها نباید آنان را به طور کل نادیده انگارند؛ لذا در اعطای امتیاز، پنج استان شمالی کشور را از این امتیاز مستثنی نمودند؛ استان‌هایی مانند: آذربایجان، گیلان، مازندران، خراسان، گرگان (استرآباد). بدین‌ترتیب قرارداد در ۲۸ می ۱۹۰۱ توسط وکیل دارسی و مظفرالدین‌شاه امضا شد. طبق بند ۴ قرارداد پنج استان شمال کشور ایران از این قرارداد مستثنی بودند به شرط اینکه دولت به هیچ کس اجازه ندهد که لوله‌های نفت به طرف رودخانه‌ها و سواحل جنوبی ایران تأسیس نماید.[۳] این دو بند از قرارداد دارسی از آنجا مهم است که تأثیری اساسی در سرنوشت آتی کشورها و روابط بین دو دولت روس و انگلیس با ما و همین‌طور خودشان داشت. همین دو بند است که موجب قراردادهای اسارت‌‌بار سال‌های ۱۹۰۷ و ۱۹۱۹ و همین‌طور بهره‌برداری نشدن معادن و منابع پنج استان شمالی کشور شد و در نتیجه وضعیت انحصاری استخراج و اکتشاف نفت در ایران توسط شرکت نفت ایران و انگلیس تحقق پذیرفت. نتیجه این امر ثروتمند شدن روزافزون انگلیسی‌ها و دریافت مقادیر معتنابهی مواد انرژی ارزان از کشور ایران بود. این موضوع نیز سبب شد که دریاداری انگلستان به سرعت رشد نماید و از رقبای سرسخت خود در اروپا نظیر آلمان، فرانسه و… پیشی گیرد و بتواند با این قدرت دریایی حدود بیش از نیم قرن سلطه خون‌آشام خویش را نه تنها بر ایران، بلکه بر قسمت عظیمی از قاره افریقا و آسیا مستحکم نماید.[۴] وقایع بعد از قرارداد دارسی در همان سال‌های اولیه بعد از قرارداد دارسی دو واقعۀ مهم رخ داد که تأثیرات چشمگیری بر تاریخ ایران و توسعه نفت آن بر جای گذاشت. در سال ۱۹۰۶ انقلاب مشروطه توسط مشروطه‌خواهان به ثمر رسید و مظفرالدین‌شاه بالاجبار به این حقیقت تن داد که دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی را پذیرا گردد، از همین رو به ناگزیر پذیرفت که هم قدرت او محدود گردد و هم بسیاری از اختیارات خویش را به مجلس بسپارد. تضعیف شاه در ایران اغلب با یاغیگری ایلات و قدرتمند گشتن سران ولایات و در نهایت وضعیت ملوک‌الطوایفی در کشور همراه می‌شد. انتظار به وجود آمدن چنین وضعی در کشور بعد از انتشار اعلامیۀ حکومت مشروطه به واقعیت پیوست و در نتیجه، دشمنی بعضی از عشایر و قبایل با حکومت مرکزی به شدت رواج یافت. واقعۀ دوم این بود که در اوت ۱۹۰۷ با توجه به تهدیدی که از سوی آلمان متوجه روس و انگلیس شده بود، آن دو دولت قراردادی بین خود منعقد کردند که طبق آن، ایران را به سه منطقه تقسیم نمودند: منطقه شمال ایران، از جمله ایالاتی که در قرارداد دارسی مستثنی اعلام گردیده بودند، جزء منطقه نفوذی روسیه قرار گرفت و تبعۀ این کشور کسب امتیاز را در آن یافتند، قسمت جنوبی که جزء حوزۀ نفوذی انگلستان واقع شد و به انحصار دولت و اتباع این کشور درآمد، و حوزه مرکزی که حوزۀ بی‌طرف محسوب گردید. دو دولت انگلیس و روسیه ظاهراً به حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران متعهد شده بودند. واقعه اولی، یعنی تضعیف شاه و حکومت مرکزی و قدرت گرفتن ایلات مسبب مشکلات متعددی برای شرکت نفت ایران و انگلیس ــ که در سال ۱۹۰۹، بعد از کشف نفت در سال ۱۹۰۸ تأسیس شد ــ گردید. این شرکت برای حفظ خطوط نفت مجبور بود با بختیاری‌ها و همین‌طور شیخ محمره، برای محافظت از خطوط لوله و ساختن پالایشگاه، قراردادهایی را امضا کند و ماهانه‌ مبلغی به آن بپردازد. در پی این امر، آنها درخواست کردند این مقادیر از سهم دولت مرکزی از قرارداد دارسی کم شود. دولت انگلیس با این قراردادهایی که با متمردان داخلی ایران می‌بست از طرفی خواهان نمایاندن این موضوع بود که منطقۀ جنوب از حیطۀ نفوذ دولت مرکزی جدا و تحت حمایت دولت انگلستان است و از طرف دیگر می‌خواست به هر شکلی که شده دریافتی‌های دولت مرکزی را، که طبق قرارداد دارسی به پرداخت آن موظف بود، با وجود اندک بودنشان، باز هم آن را تقلیل دهد، به علاوه حق انحصاری لوله‌های نفت و گاز و سایر تأسیسات را برای تبعۀ انگلستان در قسمت‌های جنوب ایران حفظ نماید. مستثنی نمودن ایالت‌های شمالی ایران از قرارداد نفت و واگذاری آنان به روسیه نیز طبق قرارداد ۱۹۰۷ محکم‌تر شد بدون اینکه روس‌ها قادر به بهره‌برداری از نفت این منطقه باشند؛ زیرا انحصار کشیدن خطوط لوله به شرکت نفت ایران و انگلیس محدود بود. بنابراین حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران چیزی جز گمراه نمودن اذهان مردم ایران و احتمالاً رقبای دیگرشان نظیر فرانسه، که از تسلط کامل دولت روس و انگلیس بر ایران ترس داشتند، نبود.[۵] انگلیسی‌ها، با وجود مستثنی نمودن پنج ایالات شمالی از قرارداد دارسی و واگذاری این پنج ایالت طبق عهدنامه ۱۹۰۷ به حوزه نفوذ روسیه، مداوم درصدد بودند از فعالیت آنان در استخراج نفت این پنج ایالت جلوگیری کنند. به همین شیوه در سال‌های بعد نیز با دسیسه‌های گوناگون مانع فعالیت‌های شرکت‌های نفتی امریکا مانند نیوجرسی و سینکلر در ایران می‌شدند تا انحصار نفت جنوب به خطر نیفتد. قرارداد ۱۹۱۹ بین ایران و انگلیس در سال‌های بعد از به وجود آمدن شرکت نفت در ایران و جهان دو واقعه مهم دیگر رخ داد که اثری جدی بر سرنوشت و رابطه ایرانیان با دول روسیه و انگلستان بر جای گذاشت: یکی از آن دو واقعه انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه بود که سبب شد دگرگونی‌هایی در کلیۀ قراردادهای بین ایران و روسیه به وجود آید. رویداد دیگر امضای قرارداد سال ۱۹۱۹ بین دولت ایران و انگلستان یا بهتر است بگوییم بین وثوق‌الدوله، نخست‌وزیر وقت کشور، و سرپرسی کاکس بود. انقلاب اکتبر، پایان یافتن جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ و اعلامیه جدید شوروی در ژانویه ۱۹۱۸ مبنی بر لغو کلیه قراردادهای ظالمانه‌ای که حکومت تزاری با دولت ایران طی سالیان گذشته منعقد ساخته بود از جمله قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵، و فراخوان قوای روس از ایران، به مردم ایران شور و شعف جدیدی برای دستیابی به استقلال کشورشان و رهایی آن از چنگال خون‌‌آشامان غربی بخشیده بود که در صورت انجام دادن اقدامات سریع و سنجیده ممکن بود تا حدود بسیاری ایرانیان را به تحقق اهدافشان توانا سازد.[۶] اما این شور و شعف چندان طول نکشید، زیرا انعقاد قرارداد ۱۹۱۹، رفتار خبیثانه دولت انگلیس در کنفرانس پاریس و افشای قرارداد سری بین دولت تزاری و انگلستان در سال ۱۹۱۵ مبنی بر تجزیه و تقسیم ایران دیگر هیچ‌گونه شکی در ایرانیان مبنی بر نبود نیّت خیرخواهانه در اقدامات دولت انگلستان، آن‌طورکه عوامل این دولت بعد از انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ خواهان نشان دادن آن به ایران و جهانیان بودند بر جای نگذاشت.[۷] قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس برخلاف ظاهر آراسته‌ای که انگلیسی‌ها می‌خواستند بدان ببخشند چیزی جزء به تحت‌الحمایگی درآوردن ایران نبود که نه تنها موجبات مخالفت‌های محافل آگاه ایران را فراهم کرده، بلکه سیاست ضدیّت دول امریکا و فرانسه را با دولت انگلیس نیز مهیا ساخته بود؛ زیرا آن دولت‌ها نیز سلطۀ انحصاری بریتانیا بر ایران را مغایر منافع خود می‌دیدند و به همین خاطر از ایرانیان مخالف قرارداد حمایت می‌کردند. اولین‌بار دولت ایالات متحده از بی‌طرفی گذشته خویش مبنی بر مداخله نکردن در امور ایران دست برداشت و اعلامیه‌ای در روزنامۀ رعد، یعنی روزنامۀ سیدضیاء طباطبایی که بعضی‌ها بدان سخنگوی غیررسمی بریتانیا در ایران لقب داده بودند، چاپ شد که ناخشنودی دولت ایالات متحده را از قرارداد ۱۹۱۹ به صورت وضوح بیان می‌کرد.[۸] فرانسوی‌ها نیز نارضایتی خویش را از عقد چنین قراردادی ابراز کردند و با وجودی‌که به مانند امریکاییان از حضور نمایندگی ایران در کنفرانس پاریس حمایت می‌نمودند. به علت مخالفت دولت انگلیس عملاً نتیجه مثبتی نتوانستند بر اثر این اقدامات برای ایران کسب نمایند. به‌هرحال مخالفت‌های امریکا و فرانسه با قرارداد ۱۹۱۹ و نیز موافقت انگلیسی‌ها با آن از بهره‌جویی حداکثر از ذخایر نفتی جنوب و شمال ایران ناشی می‌شد. هانری براژزه، متخصص نفتی، در یادداشتی برای کلمانسو، نخست‌وزیر فرانسه، به وضوح بیان نمود که کلیۀ اقدامات انگلیس در خاورمیانه، ایران، عراق و آسیای صغیر، از قفقاز تا هند، برای گسترش قلمرو حاکمیت این دولت نیست، بلکه برای کنترل ذخایر نفتی این منطقه است. از طرف دیگر در همان موقع که امریکا با بریتانیا در مورد قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت می‌کرد، شرکت‌های نفتی امریکایی به شدت برای کسب امتیاز نفتی در ایران و باز کردن جای پای در این کشور جنگ مداومی را آغاز کرده بودند. در سال ۱۹۲۰ وزیر امور خارجه امریکا به وزیر امور خارجه انگلیس طی تلگرامی اعلام کرد که انحصار تولید یک ماده خام اساسی چون نفت، به وسیلۀ امتیازات انحصاری یا ترتیبات دیگر، مخالف سیاست‌های باز ایالات متحده امریکاست.[۹] روسیه نیز با وجود مستثنی شدن پنج ایالات شمالی ایران از قرارداد دارسی و واگذاری این منطقه به حوزه نفوذ این کشور طبق قرارداد ۱۹۰۷ و ملغی نمودن کلیۀ قراردادهای دوران تزاری با ایران بعد از انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷ و سپس کم‌رنگ شدن آنان در صحنۀ سیاسی ایران تا سال‌های بعد از ۱۹۴۱، یعنی سال‌های بعد از اشغال ایران به دست متفقین، اگر می‌دانستند که انگلیسی‌ها بعد از اکتشاف جدیدشان در ایران در سال ۱۹۰۸ به چه ذخیرۀ عظیمی از نفت دست یافتند نه به این راحتی در سال ۱۹۱۸ از کلیۀ امتیازات فعلی خویش در ایران صرف نظر می‌کردند و نه اینکه انگلیسی‌ها را در ایران به حال خویش وا می‌گذاشتند».[۱۰] در نتیجۀ مبارزات گستردۀ قشرهای مختلف ملّت به رهبری رجالی چون آیت‌الله سیدحسن مدرس، سرانجام دولت بریتانیا در اجرای قرارداد ناکام ماند. اگرچه در پی شکست قرارداد، دولت بریتانیا به اجرای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ روی آورد تا محتوای قرارداد را به صورت دیگری اجرا کند، شکست بریتانیا در این امر، پیروزی بزرگی برای ملّت ایران بود و موجب تحقیر امپراتوری بریتانیا گردید. ریچارد کاتم در این باره گفته است: «ناسیونالسیم ایران به پیروزی بزرگی دست یافته بود. هرچند ایرانیان نتوانستند از رقابت روس و انگلیس استفاده کرده و دست بریتانیا را از ایران کوتاه کنند، اما با مقاومت خویش با قامتی استوار در برابر انگلیس‌ها ایستادند و با این استقامت خویش یکی از قدرت‌های بزرگ جهان و دشمن دیرین ایران را خوار و تحقیر کردند. این مرحله از پیروزی ناسیونالیسم ایران را می‌توان با انقلاب مشروطیت سال ۱۲۸۵، برکناری و اخراج محمدعلی‌شاه و دوران تصدی مورگان شوستر مقایسه کرد و آن را یکی از دوران پرشکوه ناسیونالیسم ایران قرار داد.»[۱۱] درست پنج روز پس از اعلام باطل گشتن قرارداد ۱۹۱۹ بین ایران و دولت انگلستان، یعنی در تاریخ ۲۶ فوریه ۱۹۲۱، قرارداد دوستی ایران و روسیه امضا شد. در فصل اول این قرارداد این مطلب را می‌توان دید: «دولت شوروی روسیه مطابق بیانیه‌های خود راجع به مواضع سیاسی روسیه نسبت به ملّت ایران مندرجه در مراسلات ۱۴ یانوار ۱۹۱۸ و ۲۶ ایروان ۱۹۱۹ یک مرتبه دیگر رسماً اعلان می‌نماید که از سیاست جابرانه‌ای که دولت‌های مستعمراتی روسیه ــ که به ارادۀ کارگران و دهاقین این مملکت سرنگون شدند ــ نسبت به ایران تعقیب می‌نمودند قطعاً صرف‌نظر می‌نماید».[۱۲] در بند ۱۲ قرارداد البته نه با صراحت بلکه به طور ضمنی، از توافق بین روسیه و انگلیس در مورد تقسیم ایران به سه حوزه تحت نفوذ روسیه و حوزه تحت نفوذ انگلیس و حوزه مرکزی در قرارداد ۱۹۰۷ و نیز قرارداد ۱۹۱۵ بین روسیه و انگلستان در مورد تجزیه ایران به طور کل صرف‌نظر شده است. در فصل دوازده این قرارداد آمده است: «دولت شوروی… اعلان می‌نماید که علاوه بر آنچه در فصول نه و ده ذکر شد، سایر امتیازات نیز که دولت سابق تزاری عنفاً برای خود و اتباع خود از دولت ایران گرفته بود از درجۀ اعتبار ساقط می‌باشند. دولت شوروی روسیه از زمان امضای این عهدنامه تمام امتیازات مذکور را اعم از آنکه به موقع اجرا گذارده شده باشند و یا گذارده نشده باشند و تمام اراضی را که به واسطه آن امتیازات تحصیل شده‌اند به دولت ایران، که نمایندۀ ملّت ایران است، واگذار می‌نماید».[۱۳] قرارداد ۲۹ آوریل ۱۹۳۳ سهیم شدن دولت انگلیس در قرارداد نفتی دارسی به مقدار ۵۱ درصد و به وجود آمدن شرکتی به نام شرکت نفت ایران و انگلیس (A.P.O.C) (Angelo – Persian oil Company) به استخراج سریع نفت از چاه‌های ایران منجر شد، به‌صورتی‌که به سال ۱۹۲۱ استخراج نفت در ایران حدود ۵۲۰۰۰ تن بود، اما در سال ۱۹۱۸ این رقم به حدود یک‌میلیون تن رسید و در سال ۱۹۲۲ تولید نفت در ایران با پشت سر گذاشتن کشور هندِ هلند (اندونزی فعلی) که در دست شرکت رویال داچ شل بود به مقدار حدود ۹۳/۲ میلیون توانست ردیف چهارم را در سطح جهان بعد از امریکا، مکزیک و شوروی برای خود به‌دست بیاورد. در سال ۱۹۲۴، شرکت نفت ایران و انگلیس توانست مقام سومین شرکت نفتی بزرگ جهان با سهمی معادل ۲/۳ درصد از تولید جهانی را بعد از شرکت‌های بزرگ نفتی مانند گروه استاندارد اویل و رویال داچ شل برای خود کسب نماید. اگر سود شرکت نفت ایران و انگلیس را با دریافت‌های دولت ایران مقایسه کنیم، در آن صورت تا سال ۱۹۵۱ شرکت سودی معادل ۷۹۰ میلیون پوند به‌دست آورده بود، درحالی‌که سهم دولت ایران در همین سال معادل ۱۰۵ میلیون پوند بود. به ازای هر تن نفتی که از کشور صادر می‌شد شرکت نفت ایران و انگلیس سودی معادل دو پوند به‌دست می‌آورد، درصورتی‌که سهم ایران به ازای صدور هر تن نفت از کشور فقط شش شیلینگ بود.[۱۴] یکی از اهداف مهمی که بریتانیا در قرارداد ۱۹۱۹ و کودتای ۱۲۹۹ پی‌گیری می‌کرد، تأمین منافع نفتی خود بود. با توجه به اینکه قرارداد دارسی تا آن تاریخ به وسیلۀ هیچ کدام از مجالس شورای ملّی تصویب نشده بود، تصویب این قرارداد به وسیلۀ مجلس شورای ملّی، حتی اگر به تجدیدنظر در آن می‌انجامید، برای بریتانیا اهمیت شایانی داشت. دولت کودتا نیز در ۱۹۲۱ بعد از امضای قرارداد مُوّدت اتحاد جماهیر شوروی و لغو قرارداد ۱۹۱۹ بین دولت انگلیس و ایران درصدد برآمد قرارداد نفتی دارسی را بر حسب شرایط و روح جدید زمامداری در کشور تغییر دهد. گزارشات متعدد نشان می‌داد که شرکت در مورد محاسبۀ هزینه‌ها و سود خود و پرداخت به ایران به مفاد قرارداد دارسی پای‌بند نبوده است. همین مسائل و نیز شکایات مستقیم کمیسر نفت ایران، رضاشاه را بر آن داشت که به مسئلۀ نفت توجه بیشتری نماید.[۱۵] میرزاعیسی‌خان، کمیسر نفت ایران، نامه‌ای به رئیس هیئت مدیره شرکت نفت ایران و انگلیس نوشت و از ایشان خواست مفاد قراردادهای قبلی را اجرا کنند. در ضمن در مورد آرمیتاژ اسمیت به ایشان تذکر داد که این فرد به هیچ وجه نه از طرف دولت ایران دستور داشته و نه اینکه به ایشان اختیار داده شده بود که قرارداد نفتی از جانب دولت ایران با شرکت نفت ایران و انگلیس امضا نماید.[۱۶] ولی دیری نپایید که دولت ایران قرارداد دارسی را بی‌اعتبار اعلام نمود. در پی آن، زمامداری ایران اعم از تیمورتاش، وزیر دربار، محمدعلی فروغی، وزیر امورخارجه، حسن تقی‌زاده، وزیر مالیه، مداوم به شرکت یادآوری می‌نمودند که قرارداد در دوران قبل از مشروطیت امضا شده و زمامداران امور در ایران آن زمان از حدود و ثغور تأثیرات این امتیاز هیچ‌گونه تصوری در ذهن نداشتند و نمی‌دانستند چه چیزی یا چیزهایی را از دست می‌دهند. به قول فروغی امتیازدهندگان از سعادت کشور غافل بودند، و امتیازگیرندگان نیز از غفلت و بی‌خبری زمامداران کشور نهایت استفاده را نمودند؛ به شکلی که برای کسب امتیاز از هیچ‌گونه ارعاب و زورگویی خودداری ننمودند.[۱۷] بالاخره در تاریخ ۲۷ نوامبر ۱۹۳۲ حسن تقی‌زاده لغو قرارداد دارسی را رسماً اعلان نمود و دلیل لغو آن را زمان انعقاد قرارداد، که قبل از تاریخ مشروطیت ایران بود، دانست و گفت: دولت فعلی قانوناً و منطقاً نمی‌تواند پایبند تعهداتی باشد که زمان پذیرش آن با حال تفاوت‌های اساسی پیدا کرده است. بالاخره شاه ایران در سال ۱۹۳۲ اعلام نمود که ابتکار لغو امتیاز دارسی را از آن جهت هدف خویش قرار داده است که فقط لوح آلوده‌ای را بزداید و زمینه را برای امتیاز جدیدی که بر طبق نقشه باشد آماده سازد.[۱۸] بالاخره بعد از مذاکرات بسیار در تاریخ ۲۹ آوریل ۱۹۳۳ قرارداد جدیدی که مشتمل بر ۲۷ ماده بود توسط وزیر مالیه ایران و جان کُدمن، رئیس هیئت‌مدیره شرکت نفت ایران و انگلیس، امضا شد که مواد مهم آن درباره تقلیل حوزه امتیاز از حدود ۰۰۰/۴۸۰ مایل به ۰۰۰/۱۰۰ مایل، یعنی تقریباً معادل یک‌پنجم حوزه امتیاز دارسی، لغو حق انحصاری و نصب آن در حوزه جنوب ایران و پرداخت حق‌الامتیاز براساس هر یک تن نفت و با تضمین حداقل پرداخت برای دولت ایران در هنگام کسادی به انضمام تخفیف قیمت برای مصارف داخلی ایران بود.[۱۹] از دیگر مواد این قرارداد کسب معافیت از هرگونه مالیات و طولانی‌تر نمودن زمان امتیاز تا سال ۱۹۹۳ بود. به علاوه شرکت موظف شده بود تا سال ۱۹۳۸، ۰۰۰/۱۰۰ مایل حوزه امتیازی خود را از حوزه امتیازی دارسی انتخاب نماید. در مورد این قرارداد عده‌ای عقیده دارند که تمامی این مخالفت‌ها با شرکت نفت ساختگی بود و خود شرکت نفت ایران و انگلیس به منظور طولانی‌تر نمودن زمان قرارداد چنین جنجالی را برانگیخت.[۲۰] برعکس عده‌ای دیگر عقیده دارند که برخلاف تصور انگلیسی‌ها مبنی بر اینکه قرارداد نفتی به نفع ایران بوده، قرارداد مذکور منصفانه بوده[۲۱] و هیچ یک از دو طرف نسبت به قرارداد دارسی امتیاز چشم‌گیری کسب نکرده‌اند.[۲۲] در مجموع، به ازای افزایش نه چندان چشمگیر بهای نفت و کاهش حوزۀ جغرافیایی قرارداد، یعنی حذف مناطقی که بریتانیا به آن نیازی نداشت، قرارداد دارسی در قالبی دیگر جنبۀ قانونی به خود گرفت و مدت آن ۳۲ سال افزایش یافت. شاید مهم‌ترین پیامد این قرارداد اثر آن بر مبارزات مردم مکزیک و ونزوئلا در ملّی کردن منابع نفتی‌شان بوده که البته مکزیکی‌ها موفق به کسب ملّی شدن گشتند، درحالی‌که ونزوئلا از این هدف دور ماند. هرچند رضاشاه در قرارداد نفتی‌اش با شرکت ایران و انگلیس فاصله بسیاری با قضیۀ ملی نمودن نفت داشت،[۲۳] تأثیرات این اقدام را نمی‌توان بر این دو کشور امریکای مرکزی از نظر دور داشت. قرارداد نفت خوریان آغاز ماجرای نفت خوریان یعنی منطقه‌ای که در جنوب شهر سمنان قرار دارد به سال ۱۲۵۴٫ش / ۱۲۹۴٫ق (۱۸۷۷٫م) باز می‌گردد. ناصرالدین‌شاه در این سال طبق فرمانی مالکیت معدن خوریان را به میرزاعلی معدنچی واگذار نمود. سه سال بعد از آن ۱۲۵۷٫ش/ ۱۲۹۷٫ق طبق فرمان دیگری مالکیت معادن واقع در سمنان، دامغان، شاهرود و بسطام را به حاجی‌میرزا علی‌اکبر معادن واگذار نمود که ایشان بلافاصله برای بهره‌برداری از این مالکیت دست به کار شد که نتیجه مثبتی در پی نداشت.[۲۴] بعد از مرگ ایشان امتیاز مذکور را جناب وراث ایشان به قهرمان میرزا (سالار سردار اعظم) سپردند که این واگذاری مقارن با ظهور انقلاب مشروطه در ایران بود. ورثه او به علت اینکه نمی‌توانستند از سالار سردار اقساط اجاره را دریافت نمایند به لغو امتیاز از سالار سردار اقدام کردند. بعد از این اقدام امتیاز به افراد دیگری از جمله آلمانی‌ها و روس‌ها اعطا شد تا اینکه در سال ۱۳۰۴٫ش، بعد از واگذاری‌های متعدد، این امتیاز مجدداً به نام وراث امین معادن از جمله حاج‌علی‌اکبر ستوده ثبت شد که اینان همراه دیگر شرکا از جمله حمزوی در همان سال شرکت نفت کویرخوریان را تشکیل دادند. ایشان طی نامه‌ای شرح تشکیل این شرکت را به صورت زیر مشخص نموده‌اند: «لذا از نقطه نظر سلب احتیاجات ایران از خارجه این بنده در تشکیل شرکت نفت مختصر خوریان پیش‌قدم شده و بعدازآنکه مالکیت مالکین آن مطمئن شده و صحت اسناد و مدارک و فرامین آنها را کاملاً دانستم حاضر شدم یک شرکت ایرانی بر طبق قانون تجارت ایران تشکیل داده و برای آنکه نفع این مؤسسه عام باشد سهام آن را آزاد قرار داده تا هرکس از غنی و فقیر و حتی بیوه زنان هم بتوانند از آن بهره‌مند شوند و از برای اینکه هرکسی دسترسی داشته باشد ما شرکای پنج‌گانه درصدد هستیم که صاحبان سهام ایران در ابتدای شروع به عمل، تومانی دو ریال از مقدار سهام خود را بپردازند و دو ریال دیگر تا یک سال دیگر پس از استخراج نفت دریافت نموده و بقیه را از منافع کسر نماییم… منتهای آمال این است که اکثریت سهام را ایرانیان خریداری نمایند».[۲۵] برخلاف تصور حمزوی، بیشتر سهام این شرکت را ایرانیان خریداری نکردند، بلکه مقدار زیادی از آن را بانک ایران و روس و شخصی به نام خوشتاریا، که از اهالی گرجستان بود و در صحنه اقتصادی ایران فعالیت‌ می‌کرد، خرید و لذا او و دو تن روسی دیگر به غیر از حمزوی، علی اکبر ستوده و قاضی‌زاده در مقام اعضای هیئت‌مدیره شرکت انتخاب گشتند. بلافاصله، یعنی در پایان سال ۱۳۰۴، شرکت گروهی را برای بررسی معدن نفت عازم سمنان نمود که حدود یک‌ماه در آن منطقه مشغول فعالیت و کاوش بود. در تهران این شرکت با مشکلاتی روبه‌رو شد که سبب رکود یک‌ساله کارهایش شد. علت این مشکلات شرکت نفت ایران و انگلیس بود که ادعا می‌کرد منطقه سمنان جزء حوزۀ قرارداد دارسی است. در همان زمان دکتر میلیسپو، رئیس کل مالیه وقت ایران، جواب داد که ادعای شرکت نفت ایران و انگلیس ادعایی واهی و بی‌اساس است. نظر شخصی دکتر میلیسپو این بود که نه انگلیسی‌ها و نه روس‌ها به هیچ وجه و به هیچ صورتی حق مداخله ندارند، بلکه این منابع ملک مطلق ایران و متعلق به ایرانی است و به این جهت باید ترتیبی اتخاذ شود که منابع و منافع ایران محفوظ باشد.[۲۶] دولت ایران نیز به این ادعا جواب داد که در سال ۱۹۲۴ سمنان جزء ایالات شمالی نبود، ولی در سال ۱۹۰۱ که امتیاز دارسی اعطا شد جزء خراسان بود.[۲۷] به‌هر صورت در پایان اردیبهشت ۱۳۰۶ یکی از چاه‌های سمنان به نفت رسید و چند روز بعد از آن جاهای دیگر این منطقه به نفت رسیدند. شرکت برای حفاری‌های بعدی به ماشین‌آلات و متخصص استخراج نفت نیاز داشت که در این موارد با دولت شوروی وارد مذاکرات شد و بعد از توافق‌هایی به وارد کردن ماشین‌آلات و استخدام مهندس اقدام نمود. بعد از اجرای این مقدمات، در شهریورماه همان سال یکی از چاه‌های دیگر شرکت به نفت رسید و نفت چاه با فوران زیاد از درون چاه بیرون جهید[۲۸] با رسیدن این چاه به نفت و نزدیک شدن حفاری‌های بعدی نفت، مسئولان کشور به این نتیجه رسیدند که در منطقه سمنان ممکن است منابع عظیمی از نفت موجود باشد که هم از نظر اقتصادی مقرون به صرفه باشد و هم از نظر سیاسی و درصورتی‌که شرکای مناسبی برای استخراج انتخاب شوند، می‌تواند حتی این قرارداد تأثیری اساسی در خنثی نمودن زیاده‌روی‌های شرکت نفت ایران و انگلیس در جنوب داشته باشد.[۲۹] اکتشاف نفت در خوریان با امید و ذوق فراوان ادامه یافت تا اینکه از سال ۱۳۰۸ به ناگاه گزارشات کم و کمتر شد و بعد به‌طور کلی گزارشی از اکتشاف و استخراج نفت در منطقه به بیرون درز پیدا نکرد. علت درز پیدا نکردن گزارش را عده‌ای تصمیم دولت ایران مبنی بر کنترل نفت منطقه خوریان و سهیم شدن در سود آن با توصل به ایجاد کنسرسیومی با شرکت فرانسویان و روس‌ها به صورتی که هر یک از این اجزای کنسرسیوم یک‌سوم از سهام آن را در اختیار داشته باشند دانستند. این کنسرسیوم در اواخر سال ۱۳۰۷/ ۱۹۲۹ به‌وجود آمد و اولین جلسه خود را در آوریل ۱۳۰۸/۱۹۲۹ در مسکو تشکیل داد. دولت ایران علت حضورش را در این جلسه بدین صورت اعلام نمود: ازآنجاکه شرکت کویرخوریان عمده سهامش در دست روسیه است و موقعیت‌های خوبی به‌دست آورده حس ملّی ایران که مداوماً رو به افزایش می‌باشد و لازمۀ ترّقیاتش و همین‌طور استقلال کاملی که به‌دست‌آورده ایجاب می‌نماید که دولت ایران به صورت مساوی در این شرکت سهیم شود.[۳۰] مذاکرات به علت اینکه اکثریت سهام نفت شرکت خوریان به روس‌ها تعلق داشت به نتیجه‌ای نرسید و در نهایت به تعطیلی شرکت نفت خوریان انجامید. در سال ۱۳۱۵ با دیدار امریکایی‌ها از کویر خوریان و ابراز تمایل آنها به فعالیت مجدد این شرکت تلاش دیگری انجام شد که به نتیجه‌ای نرسید. بعد از ۳ شهریور ۱۳۲۰ که متفقین به بهانه اینکه جاسوسان آلمانی در ایران سبب به خطر افتادن امنیت شوروی شده‌اند به ایران حمله نمودند و کشور را اشغال کردند. در این زمان اولین درخواست روس‌ها فعالیت مجدد شرکت نفت خوریان بود که دولت ایران علت تعطیلی آن را کم‌کاری کارشناسان روسی اعلان نموده بود، بااین‌حال ماه‌ها بعد کارشناسان روسی مشغول کار شدند و بالاخره در سال ۱۳۲۳ کافتارادزه به ایران سفر کرد و در ۲۴ شهریور ۱۳۲۳ با ساعد، نخست‌وزیر ایران، مذاکراتی انجام داد و رسماً خواستار اعطای امتیاز استخراج نفت در مناطق شمالی ایران شد. این درخواست مسلماً بحران بزرگی را در روابط بین ایران و شوروی در پی داشت؛ زیرا ایران به دست قوای متفقین از جمله خود اتحاد جماهیر شوروی اشغال شده بود، وانگهی در همان زمان زمزمه‌های منازعات بین غرب و شرق که بعداً به نام جنگ سرد در جهان معروف شد به گوش می‌رسید. این بحران، که با حمایت شوروی از تجزیه‌طلبان ایران در دو استان آذربایجان و کردستان توأم گشت، سبب شد قوای شوروی از ایران خارج نشوند. این امر، یعنی ممانعت شوروی از خارج نمودن ارتشش از ایران، به مطرح شدن شکایت ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحده و حمایت جدی ایالات متحده امریکا و انگلیس از خواسته‌های ایران منجر شد. در سال ۱۳۲۶ بحران به اتمام رسید و بالاخره در سال ۱۳۳۴، دولت شوروی کلیه ادعاهای خود را در مورد شرکت نفت خوریان ملغی اعلان نمود و اموال آن مؤسسه را به دولت ایران واگذار کرد. امتیاز خوشتاریا خوشتاریا یکی از تبعه روسیه اهل گرجستان بود که در ایران فعالیت‌های اقتصادی دامنه‌داری داشت و هم او بود که از طریق بانک روس در ایران قسمت اعظم سهام شرکت نفتی خوریان را در سمنان خریداری نمود که به سرنوشت نامعلوم دچار شد. در سال ۱۹۱۶ سپهسالار اعظم، رئیس‌الوزرای ایران، امتیاز استخراج نفت و گاز منطقه مازندران، گیلان و استرآباد (گرگان فعلی) را به مدت هفتاد سال به او اهدا کرد و وثوق‌الدوله، که در سال بعد نخست‌وزیر ایران شد، آن را امضا نمود. در سال ۱۹۱۷، یعنی چند ماه بعد از امضای قرارداد، انقلاب کبیر در روسیه به وقوع پیوست که مسبب آشفتگی و درهم‌ریختگی اجتماعی گردید. لاجرم قرارداد نیز به بوتۀ فراموشی سپرده شد. در سال ۱۹۱۸دولت جدید و انقلابی شوروی کلیه قراردادهای دوران تزاری را که با ایران منعقد شده بود ملغی اعلان نمود و وثوق‌الدوله نیز از این رفتار استقبال کرد. وزیر مختار انگلیس نیز طی نامه‌ای موافقت خود را اعلان نمود. در ۸ می ۱۹۲۰ شرکت نفت ایران و انگلیس از خوشتاریا امتیاز اعطایی ایران را به مبلغ صدهزار لیره خرید و شرکت تابعه‌ای به نام شرکت شمال ایران را با مسئولیت محدود و سرمایه‌ای معادل سه‌میلیون لیره به‌وجود آورد. همان‌طور که ذکر شد، در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۹۲۱ طی قراردادی که بین دولت ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی منعقد گردید، دولت انقلابی جدید شوروی از کلیه قراردادها و امتیازاتی که در دوران تزار به زور یا به صورت توافق و… منعقد شده بود صرف‌نظر کرد و کلیۀ زمین‌هایی را که طبق این قراردادها غصب شده‌ بودند به ایران برگرداند. در این قرارداد آمده است: «دولت ایران متعهد می‌گردد کلیۀ امتیازات حقوقی را که به موجب این پیمان مجدداً به دست آورده به یک دولت بیگانه و یا اتباع آن واگذار ننموده و برای مردم ایران تحت‌الحفظ نگهداری نماید».[۳۱] در همان زمان، هم مسئولان سیاسی ایران و هم مسئولان سیاسی یا وزارت امورخارجه ایالات متحده امریکا تمایل خود را برای همکاری‌های بیشتر در فعالیت‌های اقتصادی و صنعتی، به ویژه استخراج نفت، نشان دادند. ایرانیان بیشتر به خاطر برقراری توازن قدرت در برابر نفوذ انگلیس و روس در ایران و امریکاییان به خاطر اتخاذ سیاست‌های درهای باز چنین گرایشی داشتند. در این بین شرکت نفت نیوجرسی در میان شرکت‌های نفتی ایالات متحده علاقه بیشتری نسبت به استخراج نفت در شمال ایران از خود نشان داد. مسلماً در چنین شرایطی انگلستان شتاب‌زده اقداماتی برای عقب نماندن از قضیه از خود بروز داد. در وزارت امورخارجه به وزیر مختار امریکا اطلاع دادند که انگلیسی‌ها شرکت نفت ایران و انگلیس را برای همکاری با شرکت نفت شمال و همین‌طور تحقق بخشیدن سایر امتیازاتی که در ایران به‌دست آورده برگزیده‌اند. این امر اعتراض شدید دولت امریکا را در پی داشت مبنی بر اینکه این رفتار خلاف رفتار مساوی با اتباع کلیۀ کشورهاست؛ زیرا امتیاز نفت جنوب به صورت انحصاری در اختیار انگلیس‌ها قرار گرفته است. ازآنجاکه شرکت نفت جنوب امتیاز خوشتاریا را خریده بود و صاحب این امتیاز نیز انگلیسی‌ها بودند فشار مالی و اقتصادی سنگینی را بر دولت ایران تحمیل می‌نمودند. امریکاییان نیز از این قضیه آگاهی داشتند و ترس آنان این بود که بر اثر قرارداد ۱۹۱۹ ایران و انگلیس و نیز فشارهای مالی و اقتصادی انگلیسی‌ها، دولت ایران امتیازاتی را که از روس‌ها کسب نموده بود به انگلیس‌ها واگذار نماید. البته سفیر ایران در ایالات متحده برای کاستن از فشارهای مالی شرکت نفت ایران و انگلیس پیشنهاد قرضۀ مالی را داده بود که وزارت امورخارجه این پیشنهاد را به شرکت نیوجرسی انتقال داد. از این به بعد کلیۀ پیشنهادات استخراج نفت به ایالات متحده با کمک مالی همراه بود. انگلیسی‌ها، هم در ایران و هم در ایالات متحده، فعالیت‌های خویش را برای خنثی نمودن سیاست‌های جدید ایران به کار بستند. در ایران برای شناسایی امتیاز قبلی روس‌ها فشار مضاعفی بر دولت وارد می‌نمودند، اما در نهایت دولت ایران در تاریخ ۲۱ سپتامبر ۱۹۲۱ به انگلیسی‌ها خبر داد که ایران هرگز این امتیاز را به رسمیت نشناخته است. انگلیسی‌ها در ایالات متحده به وزارت امور خارجه این کشور توسط نامه‌های متعدد گوشزد می‌نمودند که امتیاز خوشتاریا به صورت صحیح و قانونی به انگلیسی‌ها انتقال یافته، بنابراین انتقال مجدد آن به امریکاییان از نظر حقوقی غیرقانونی است. امریکاییان هم تردیدهای فراوانی نسبت به اظهارات انگلیسی‌ها مبنی بر انتقال صحیح و قانونی امتیاز خوشتاریا به انگلیسی‌ها به ویژه تصویب آن توسط مجلس ابراز داشتند.[۳۲] بالاخره در ۲۲ نوامبر ۱۹۲۱ مجلس ایران امتیاز خوشتاریا را بی‌اعتبار اعلام نمود و با اکثریت آرا اعطای امتیاز پنجاه‌ساله نفت را در پنج ایالات شمالی ایران به شرکت نفت امریکایی نیوجرسی با شرط دریافت ۱۵ درصد از سود ناخالص شرکت نیوجرسی به صورت عواید ایران تصویب کرد. در مادۀ ۵ این لایحه قانونی به صراحت ابراز شد که شرکت نیوجرسی حق واگذاری این امتیاز را به شرکت، دولت یا شخص دیگری ندارد مگر به تصویب مجلس ایران، و در صورت توسل به چنین اقدامی امتیاز واگذارشده شرکت از درجه اعتبار ساقط می‌گردد.[۳۳] اعلام تصویب چنین لایحه‌ای اعتراض رقبای قبلی در ایران را به دنبال داشت. وزیرمختار روس در ایران اعطای این امتیاز را خلاف ماده ۱۳ عهدنامه مورخ ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ بین دولت ایران و شوروی دانست. این اعتراض از طرف ایران بدین صورت جواب داده شد که امتیاز خوشتاریا اصلاً به تصویب ایران نرسیده است و ربطی به عهدنامه ۱۹۲۱ ایران و شوروی ندارد. بنابراین ظاهراً این‌طور به نظر می‌رسد که گویا اصلاً چنین عهدنامه‌ای وجود نداشته است. انگلیسی‌ها هم طی نامه‌ای با دو استدلال بر این امتیاز اعتراض نمودند که یکی از اعتراضات آنان این است: شرکت نیوجرسی اگر از امتیازات خود بهره‌برداری نماید و به نفت برسد، باید نفت را از مناطقی از ایران برای انتقال به بازارهای جهانی بگذراند که انحصار خطوط لوله و حمل و نقل در اختیار شرکت ایران و انگلیس است، پس به ناگزیر باید رضایت این شرکت فراهم آید.[۳۴] شرکت استاندارد اویل نیوجرسی چون در آن زمان به خاطر قرارداد سن‌ریمو، که بین فرانسویان و انگلیس‌ها بر سر نفت امپراتوری تجزیه‌شده عثمانی، به ویژه بر سر نفت عراق، برقرار گشته بود، با شرکت نفت ایران و انگلیس درگیر بود و همین‌طور این استدلال مداوم شرکت ایران و انگلیس مبنی بر اینکه تمامی اقدامات ایران برای تشدید رقابت بین شرکت‌های بزرگ نفتی در ایران است تا از این طریق بتواند برای خود امتیازات بهتری کسب کند، امتیاز نفت ایران را بیشتر بررسی نمود و در نتیجه به این امر رسید که ‌باید تغییراتی در سیاست خویش در پیش گیرد. بنابراین شرکت نیوجرسی از قرارداد قبلی خویش انصراف داد و با شرکت نفت ایران و انگلیس، شرکت نفت ایران و امریکا را به‌وجود آورد؛ به شرطی که شرکت استاندارد حق نظارت بر آرای هیئت‌مدیره را داشته باشد و نیز مسئولیت اداره شرکت را به عهده بگیرد. این قرارداد برخلاف روح امتیازی بود که مجلس ایران به شرکت نیوجرسی داده بود. وانگهی در محافل سیاسی ایران ترس از رخنۀ مجدد شرکت نفت ایران و انگلیس توسط ایجاد شرکت مختلط با امریکایی‌ها بروز نمود. در همان موقع عده‌ای عقیده داشتند که شرکت نفت ایران و انگلیس و نیز دولت انگلستان با سهیم کردن شرکت جرسی و موبیل، که هر دو این شرکت‌ها به خانواده راکفلر تعلق داشتند، در شرکت نفت عراق به مقدار ۷۵/۲۳ درصد، این شرکت را وادار نمود که قرارداد قبلی‌اش با ایران را معلق نگاه دارد. مقامات شرکت استاندارد اویل ظاهراً وانمود می‌کردند که از عکس‌العمل ایران حیرت‌زده شده‌اند که چطور ایرانیان با چنین پیشنهادی مخالفت می‌نماید؛[۳۵] چون در ۴ مارس ۱۹۲۲ نخست‌وزیر ایران به کاردار سفارت امریکا اطلاع داد که قرارداد شرکت نیوجرسی با شرکت ایران و انگلیس مشکلاتی برای ایران ایجاد کرده است. قرارداد نفتی سینکلر شرکت نفتی سینکلر، که در اتحاد جماهیر شوروی فعالیت خود را گسترش داده بود، برای کسب امتیاز نفت در شمال دست به کار شد. در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۳ مجلس قانونی گذراند و به دولت اختیار داد تا امتیاز نفت شمال ایران را به یک شرکت امریکایی بدهد مشروط بر اینکه آن شرکت بتواند ده میلیون دلار قرضه به دولت ایران بدهد؛ در ضمن امتیازگیرنده مجاز نباشد امتیاز کسب‌شده از ایران را به دولت‌های خارجی دیگر یا به یک یا چند تبعه آنان واگذار نماید. شرکت سینکلر با توجه به شرایط پیش‌نویس امتیاز در پیشنهاد خود تجدیدنظر به عمل آورد و در نتیجه امتیازنامه‌ای را با دولت ایران امضا کرد که در آن امتیاز استخراج نفت در چهار ایالت از پنج ایالت شمال ایران را پذیرا شده بود. دولت ایران ایالت پنجمی را برای استخراج نفت توسط خود با یک شرکت ایرانی نگاه داشت. با وجود امضای قرارداد با سینکلر، شرکت نیوجرسی از ادعای خویش دست برنمی‌داشت و مداوم به شیوه‌های گوناگون با پخش شایعاتی از جانب مأموران ایران در خارج می‌کوشید در قرارداد جدید اخلال ایجاد کند. با این حال مجلس امتیاز سینکلر را تصویب نمود، ولی این امتیاز دارای دو مشکل بود: ۱ــ تأمین مبلغ ده‌میلیون دلار؛ ۲ــ به مانند قرارداد نیوجرسی با مشکل انتقال نفت شمال ایران به بازارهای جهانی روبه‌رو بود. ازآنجاکه سینکلر در شوروی از حق فروش فرآورده‌های نفتی این کشور و نیز امتیاز نفت ساخالین برخوردار بود در وضعیت بهتری نسبت به نیوجرسی قرار داشت، ولی مسئلۀ قرضه مشکل اساسی بود. در اینجا بانک مورگان فقط با پیشنهاد دو شرط به اعطای وام حاضر گردید: یکی اینکه مؤسسات مالی انگلیس متساوی با امریکا شریک شوند و دیگر اینکه حق‌الامتیازهای دریافتی شرکت نفت ایران و انگلیس به عنوان وثیقه منظور شود. انگلیسی‌ها با وثیقه گذاشتن حق‌الامتیاز دریافتی‌های ایران و نیز عوارض گمرکی جنوب ایران برای اخذ وام از ایالات متحده امریکا به این دلیل مخالفت می‌کرد که راه حلی برای پرداخت دیون قبلی ایران به انگلستان ارائه نشده بود. باوجوداینکه دولت ایران پیش‌شرط اخذ وام را حذف نموده بود و بدین طریق امیدوار بود که قرارداد امضا شود سینکلر با دو مشکل دیگر روبه‌رو شد و از امضای قرارداد خودداری ‌کرد: یکی از این مشکلات مربوط به قرارداد این شرکت با شوروی مبنی بر فروش فرآورده‌های نفتی آن و همین‌طور فروش نفت جزیره ساخالین بود که امتیاز آن را شوروی در تابستان ۱۹۲۴ از شرکت سینکلر پس گرفت. مشکل دوم حادثه‌ای بود که در تهران به وقوع پیوست و به مرگ ایمبری، کنسول امریکا در ایران، منجر شد. قضیه بدین صورت بود که در سال ۱۹۲۴ معلوم نیست چگونه و به وسیلۀ چه اشخاصی، در تهران شایع شده بود که سقاخانۀ آقاشیخ‌هادی معجزه نموده و هرکس از آب آن بنوشد شفا می‌یابد و یا حاجتش برآورده می‌شود. جمعیت زیادی به آن مکان هجوم بردند. سرگرد رابرت وی ایمبری همراه امریکایی دیگری نیز به سقاخانه آقاشیخ‌هادی وارد شد.[۳۶] ایمبری که عکاس بود در سقاخانه به عکس‌برداری از صحنه‌های تجمع مردم مشغول شد، اما جماعت به هیجان آمدند و با حمله‌ور شدن به آنها، به ضرب و جرح ایمبری و همراهش دست زدند. بر اثر حملات پی‌درپی و طولانی، ایمبری جان خویش را از دست داد و همراهش به شدت مضروب شد. آنهایی که در ایران به امید مشارکت امریکاییان در استخراج نفت در کشور به منظور خنثی نمودن سیاست‌های غارتگرانه و بنیان‌برافکن روس و انگلیس تلاش می‌نمودند ظاهراً به این نتیجه رسیده بودند که این حادثه فقط بر اثر دسیسه‌های انگلیسی‌ها و عواملشان می‌توانست به وقوع بپیوندد. ازاین‌رو شرکت سینکلر با توجه به مشکلات فنّی و مالی و نیز مسائل اجتماعی از قرارداد موردنظر صرف‌نظر کرد و به دولت ایران اطلاع داد که امکانات او برای اجرای امتیاز مکفی نیست. قرارداد آمیرانین شرکت نفت امریکای آمیرانین در سال ۱۹۳۶ تصمیم گرفت که از دولت ایران امتیاز نفتی را در مناطق شمالی، شرق و جنوب شرقی ایران به‌دست آورد. نماینده شرکت به نام چارلز هارت بعد از اینکه در افغانستان در کسب امتیاز نفت موفق نشد به ایران آمد و به امید امضای قرارداد در ایالت خراسان، استرآباد (گرگان فعلی)، مازندران و سمنان، مذاکره با دولت ایران را آغاز نمود. او در سال ۱۹۳۸ موفق شد با دولت ایران دو قرارداد یکی برای اکتشاف و توسعه نفت و دیگری برای احداث خطوط لوله و سرپرستی آن امضا کند. امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در محدوده‌ای به مساحت دویست‌هزار مایل مربع و به مدت شصت سال که مناطقی از استان خراسان، شمال شرقی کرمان و تمام خاک سیستان و شمال کلران و نیز گرگان را در بر می‌گرفت در سال ۱۹۳۷ امضا شد. مشکل این شرکت به مانند دو شرکت نفتی ظاهراً حمل نفت بود. گویا مدیران شرکت این‌طور وانمود می‌نمودند که نفت از مناطقی باید حمل شود که وابسته به موافقت شرکت انگلیس است؛ هرچند بسیاری از این امر آگاهی داشتند که حق امتیاز انحصاری خطوط لوله نفتی از مناطق جنوب ایران طبق قرارداد ۱۹۳۳ از شرکت نفت ایران و انگلیس گرفته شده است. هارت به منظور حمل نفت از روسیه با مستشار تجارت روسیه در ایران، کارتاچوف، وارد مذاکره شد. کارتاچوف از این ترس داشت که در پس این امتیازات، مجدداً پای انگلیسی‌ها یا شرکت نفت ایران و انگلیس در میان باشد و با وجود توضیحات متعدد از جانب شرکت آمیرانین، او قانع نمی‌شد. روس‌ها به خاطر روابط خوبی که قبل از جنگ جهانی دوم با امریکایی‌ها داشتند از فعالیت‌های امریکاییان در شمال ایران ترسی نداشتند، ولی از این موضوع می‌ترسیدند که در پس این قراردادها انگلیسی‌ها به ترتیبی نفوذ نمایند که در نهایت بازیگر اصلی قرارداد آنها بشوند. دلیل آنها روی هم رفته این بود که شرکت ایران و انگلیس با سرمایه و توان فنّی که دارد تنها شرکتی است که می‌تواند نفت شمال ایران را با موفقیت به بازارهای جهانی منتقل سازد. با اینکه روس‌ها از عبور تجهیزات شرکت از سرزمین‌شان به قصد ایران حسن نیتی از خویش نشان دادند، هنوز در مورد شرکت انگلیسی‌ها در این قرارداد مردد بودند. این تردید به ویژه وقتی رو به ازدیاد گذاشت که کُدمن، رئیس هیئت‌مدیره شرکت نفت ایران و انگلیس، نسبت به امتیازنامه آمیرانین ابراز خشنودی نمود و بیان کرد که اگر شرکت در ایران موفق شود نفت استخراج کند از بار فشارهای روانی و حملات یک‌سویه به انگلیس کاسته خواهد شد و انگلیسی‌ها مجبور نخواهند شد مداوم از خویش دفاع نماید یا اعمالشان را توجیه کنند. با تمام این اوضاع و احوال و اعتراض رسمی نکردن دولت انگلیس، شرکت نفت ایران و انگلیس اعتراض خود را به دولت ایران با اشاره مجدد به امتیاز خوشتاریا تسلیم این دولت کرد.[۳۷] شرکت آمیرانین به تحقیقات وسیعی دست زد، ولی در سال ۱۹۳۸ از امتیاز خود صرف‌نظر نمود. علل صرف‌نظر کردن شرکت آمیرانین را می‌توان در بالا بودن هزینه‌های حمل‌ونقل نفت از طریق کوه‌های زاگرس به خلیج فارس، که این نفت را در بازارهای آن روز دنیا رقابت‌ناپذیر می‌نمود، دانست. این دلیل شاید چندان قانع‌کننده به نظر نیاید؛ زیرا شرکت از قبل، به این مشکلات وقوف داشت و امتیاز خط لوله نفتی را نیز به‌دست آورده بود. عده‌ای معتقدند که عربستان سعودی به خاطر فروش نفت خویش و گسترش فعالیت‌های بیشتر شرکت‌های نفتی در خاک عربستان از این اقدام جلوگیری کرده بود. روی‌هم‌رفته از آنجا که شرکت آمیرانین فعالیت خویش را بر مبنای روابط حسنه بین دولت امریکا و شوروی قرار داده بود، دارای انتظارات بیشتری از این کشور برای موقعیت خویش بود، اما گویا دولت شوروی به خاطر ترس از فعالیت یک سرمایه‌گذار از کشورهای سرمایه‌داری در جوار خاکش آن را از آمیرانین دریغ کرده بود.[۳۸] قرارداد با هلندی‌ها یک شرکت هلندی که هنوز در ادبیات نفت اسم آن نیز مشخص نیست در ماه مه ۱۹۳۹ پروانه اکتشاف و استخراج نفت در پنج ایالت شمالی ایران را به مدت شصت سال کسب نمود. قرار بر این بود که اگر اکتشافات این شرکت به نفت برسد، فقط ایرانیان و هلندی‌ها از آن بهره‌برداری نمایند مشروط بر اینکه سهام شرکت در معرض فروش همگانی گذاشته شود و مردم ایران و سرمایه‌گذاران داخلی بتوانند با خرید ۴۰ درصد، مابقی سهام را به سرمایه‌گذاران هلندی واگذار نمایند. سهم دولت ایران می‌بایست ۵۰ درصد از منابع یا سود خالص شرکت می‌بود. اما به علت پایان یافتن جنگ جهانی دوم و سرازیر شدن نفت کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به اروپا و ارزان بودن آن در سال ۱۹۴۴ پروانه اکتشاف لغو گشت.[۳۹] امتیاز نفت بین دو جنگ تقاضای روزافزون نفت در ایالات متحده امریکا و نیز روشن شدن ذخایر نفتی ایران برای سوداگران بین‌المللی و بالاخره سودآور بودن این بخش از فعالیت‌های اقتصاد بعد از سال‌های ۱۹۴۰ مجدداً غربیان را وادار به این نمود که برای کسب امتیازهای نفتی در منطقه شمال به ایران رجعت نمایند. به‌علاوه شرکت‌های امریکایی تمایل بیشتری در فعالیت‌های نفتی در خارج از ایالات متحده امریکا داشتند. آنها می‌گفتند: «در آستانه دومین جنگ جهانی انگلیسی‌ها در حوزۀ خلیج فارس نزدیک به ۸۰ درصد، اما امریکایی‌ها ۱۴ درصد نفت استخراج می‌کردند».[۴۰] بنابراین آنها می‌کوشیدند به طور کل در منابع نفتی خاورمیانه و بالاخص در منابع نفتی ایران که در آن روز به صورت انحصاری در دست انگلیسی‌ها بود به‌هرترتیبی سهیم شوند. انگلیسی‌ها نیز که هرگز در امر استخراج و تصاحب نفت اشباع نمی‌گردیدند می‌خواستند از رقیب امریکایی خویش عقب نیفتند؛ لذا در سال ۱۹۴۴ نماینده‌ای از دو شرکت شل و شرکت نفت ایران و انگلیس به منظور کسب امتیاز روانۀ ایران شدند. بعد از ورود این نمایندگان، شرکت سوکونی واکیوم امریکایی، که همان موبیل متعلق به خانواده راکفلر است، از وزارت امورخارجه ایالات متحده سئوال کرد آیا سفارت با درخواست یا کسب امتیاز شرکت موبیل از دولت ایران مخالف است؟ وزارت امور خارجه نه تنها این شرکت را در کسب امتیاز در ایران تشویق نمود، بلکه به ایشان گوشزد نمود که چون انگلستان در ایران انحصار نفت را در اختیار دارد و دولت امریکا نیز تعهدی از ایران در برابر انگلستان ندارد، شرکت‌های امریکایی باید هرچه سریع‌تر امتیازی در ایران کسب کنند. ازاین‌رو در آوریل ۱۹۴۴ نمایندگان شرکت سوکونی واکیوم و نیز شرکت متحده سینکلر برای کسب امتیاز وارد ایران شدند. بلافاصله در ماه فوریه سفارت شوروی در تهران اظهار کرد که در مورد استخراج نفت در شمال ایران، این کشور حق تقدم دارد. این موضوع اولین مشکلی بود که در سال ۱۹۴۴ برای اعطای امتیاز به بیگانگان به‌وجود آمد. درهرحال مذاکرات ایران با شرکت‌های انگلیسی شل و شرکت نفت ایران و انگلیس و شرکت‌های نفتی امریکایی سوکونی واکیوم (موبیل) و شرکت متحده سینکلر به جایی نرسید؛ زیرا دولت ایران در همان سال کارشناسانی برای تدوین امتیاز استانداردشده استخدام کرده بود و ازهمین‌رو منتظر گزارشات این کارشناسان بود. بااین‌حال تا هنگام ورود هیئت نمایندگی شوروی برای کسب امتیاز در ماه سپتامبر سال ۱۹۴۴ ظاهراً مذاکرات نفتی بین ایران و غربیان به خوبی ادامه داشت. بعد از ورود کافتارادزه، رئیس هیئت نمایندگی شوروی، برای کسب امتیاز نفتی از پنج استان شمالی و مذاکرات با نخست‌وزیر ایران، دولت ایران، اعلام کرد که تا پایان جنگ جهانی دوم حاضر نیست به هیچ شرکتی امتیاز نفتی بدهد. حزب کمونیست ایران به این موضوع به شدت اعتراض کرد و ساعد مراغه‌ای، نخست‌وزیر وقت ایران، را شماتت نمود؛ البته این اعلامیه دولت ایران با استقبال امریکاییان مواجه بود.[۴۱] بالاخره در ۲ دسامبر ۱۹۴۴ مجلس طرحی را به صورت زیر تصویب نمود: «نخست‌‌وزیر و وزرای دیگر دولت نمی‌توانند در باب اعطای امتیاز با هیچ یک از دول بیگانه یا شرکت‌های نفتی خارجی وارد مذاکره شوند و یا امتیاز و یا موافقت‌نامه‌ای در مورد نفت امضا کنند». مجازات تخلف از این قانون زندان مجرد از سه تا هشت سال و انفصال دائم از خدمات دولتی تعیین شده بود.[۴۲] یک هفته بعد از تصویب این طرح در مجلس، هیئت شوروی همراه کافتارادزه از ایران خارج شد. ظاهراً همان‌طورکه ساعد مراغه‌ای بیان نمود، شوروی‌ها گویا برای ممانعت از واگذاری امتیازی به غربیان به ایران آمده بودند و کمتر درصدد بودند امتیازی اخذ کنند. از این تاریخ به بعد حوادث دیگری در ایران رخ دادند و زمینۀ نهضت ملّی شدن نفت ایران را فراهم آوردند که خارج از بحث این مقاله هستند. پی‌نوشت‌ها [۱]ــ بنجامین شوادران، خاورمیانه، نفت و قدرت‌های بزرگ، ترجمه عبدالحسین شریفیان، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۴، ص ۱۲ [۲]ــ محمدعلی موحد، نفت ما و مسائل حقوقی آن، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، ۱۳۴۹، ص ۳۳ [۳]ــ تازه‌های نفت، انتشارات روابط عمومی صنعت نفت ایران، ۱۳۵۱، ص ۱۴ [۴]ــ تازه‌های نفت در همانجا، ص ۱۴، همینطور برونر ــ فالک و غیره در همانجا ص ۶۱ [۵]ــ زهیر مقداشی، همان، صص ۱۵ و ۲۲ و ۴۰ [۶]ــ ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، انتشارات کویر، ص ۲۲۶ [۷]ــ همان، ص ۲۲۷ [۸]ــ همان، ص ۲۲۹ [۹]ــ مایکل تانزر، بحران انرژی ــ مبارزه جهانی برای کسب قدرت و ثروت، ترجمه محمود ریاضی، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۲، ص ۴۱ [۱۰]ــ همانجا. [۱۱]ــ ریچارد کاتم، همان، ص ۲۳۰ [۱۲]ــ حاتم قادری، پژوهشی در روابط ایران و روسیه شوروی ــ با قرارداد ۱۹۲۱، ۱۳۵۹، ج ۲، ص ۱۲۵ [۱۳]ــ همان، ص ۱۲۸ [۱۴] – Brönner, Falk, Maaskola, Nazurio, ölkrise und Arabisene ölländer – Marxismus aktuell, 1980 [15]ــ بنجامین شوادران، همان، ص ۳۸ [۱۶]ــ همان‌جا. [۱۷]ــ همان، ص ۴۱ [۱۸]ــ زهیر مقداشی، همان، ص ۷۶ [۱۹]ــ همان، ص ۷۹ [۲۰]ــ ریچارد کاتم، از قول مخالفین ایران این مطلب را بیان کرده است، والاّ خود نویسنده عقیده دارد: «از این قرارداد سود زیادی نصیب ایران شد». ریچارد کاتم، همان، ص ۲۵۴ [۲۱]ــ زهیر مقداشی، همان، ص ۸۱ [۲۲]ــ بنجامین شوادران، ص ۵۰ [۲۳]ــ خسرو سرمد، سیاست و اقتصاد بین‌الملل نفت، بنیاد، ۱۳۵۸، ص ۲۰ [۲۴]ــ مسعود کوهستانی‌نژاد، «بازگشایی پرونده جوریان»، مجله گزارش، ش ۸۲ (آذر ۱۳۷۶)، ص ۷۴ [۲۵]ــ همان، ص ۷۵ [۲۶]ــ همان، صص ۷۶ ــ ۷۵ [۲۷]ــ بنجامین شوادران، همان، ص ۸۵ [۲۸]ــ مسعود کوهستانی‌نژاد، همان، ص ۷۷ [۲۹]ــ همان، ص ۷۸ [۳۰]ــ همان‌جا. [۳۱]ــ همان‌جا. [۳۲]ــ بنجامین شوادران، همان، ص ۸۵ [۳۳]ــ همان، ص ۷۵ به بعد [۳۴]ــ محمدعلی موحد، همان، ص ۷۲ [۳۵]ــ ریچارد کاتم، همان، ص ۲۵۲ [۳۶]ــ محمدعلی موحد، همان، ص ۷۴ [۳۷]ــ ریچارد کاتم، همان، ص ۲۵۳ [۳۸]ــ بنجامین شوادران، همان، صص ۸۹ و ۸۸ [۳۹]ــ همان، ص ۸۹ [۴۰]ــ مشعلهای خلیج فارس، ص ۱۷ [۴۱]ــ بنجامین شوادران، همان، ص ۵۷ [۴۲]ــ همانجا. منبع: نشریه زمانه منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

نهضت ملی شدن نفت ایران

دکتر سید سلمان صفوی مقدمه نهضت ملی شدن نفت از نقاط برجسته و غرور انگیز جنبش بیداری و ضد استعماری ملت ایران در قرن بیستم می باشد که تاثر قاطع بر شکل گیزی مبارزات ضد استعماری همه ملل شرق داشت. ملت ایران و دکترمحمد مصدق قهرمانان اصلی نهضت ملی شدن نفت ایران هستند که نقش قاطع در پیشبرد این جنبش ملی و ضد انگلیسی داشتند. ویلیام ناکس دارسی در سال ۱۹۰۱/ ۱۲۸۰ با مظفر الدین شاه قاجار قرار دادی امضا کرد تا به اکتشاف و استخراج نفت در ایران بپردازد. که به “قرارداد دارسی” معروف شد و به مدت نیم قرن، اسباب تسلط انگلیس بر امور سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی ایران شد. قرارداد دارسی به شکلی دیگر در سال ۱۳۱۲ با رضا پهلوی تمدید شد. اما پس از جنگ جهانی دوم منافع نامشروع بریتانیا در ایران در روندی تدریجی از سوی ملت ایران مورد تعرض و انتقاد قرار گرفته و منجر به ملی شدن صنعت نفت ایران در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ شد. روند ملی شدن نفت ایران کارگران نفت جنوب در خوزستان دست به اعتصاب عمومی تیر ۱۳۲۵ زدند. به تحریک شرکت نفت انگلیس و ایران که در ید و سلطه انگلیسی ها بود، پلیس و فرمانداری نظامی حکومت پهلوی دوم۸۳ نفر از کارگران را در کشتار ۲۳ تیر ۱۳۲۵ کشتند. موج مخالفت با سلطه انگلیس بر نفت ایران از سوی ملیون و علماء در ایران گسترش یافت. آیت الله کاشانی در موفقیت و همگانی شدن نهضت ملی نفت در کنار دکتر مصدق نقش مهمی داشت. آیات: خوانساری، محلاتی و شاهرودی از جمله روحانیون دیگری بودند که به حمایت از ملی شدن صنعت نفت برخاستند. در انتخابات مجلس شانزدهم( ۱۳۲۸) در پی تقلبات گسترده و مداخلات شاه و دربار، صندوقهای ساختگی آراء تهران باطل شد. عبدالحسین هژیر وزیر دربار بقتل رسید و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق به مجلس راه یافت. پس از کارشکنی‌ها و شگردهای توطئه‌آمیز رزم‌ آرا که نخست وزیر بود، رهبران نهضت ملی شدن نفت به این نتیجه رسیدند که در این برهه ، مانع اصلی داخلی، رزم آرا ست. در آن زمان نهضت مردمی به رهبری آیت الله کاشانی، جبهه ملی به رهبری دکترمصدق به همراه برخی از نمایندگان مجلس و فداییان اسلام به رهبری شهید نواب صفوی برای ملی شدن نفت تلاش می‌کردند. نواب صفوی و فداییان اسلام تصمیم گرفتند تا عامل داخلی سد راه نهضت ملی نفت ، رزم‌ آرا را از میان بردارند. تصویب طرح ملی شدن نفت در مجلس شورای ملی ایران پس از کشته شدن نخست‌وزیر وقت سپهبد رزم‌آرا در روز چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ از سوی خلیل طهماسبی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام ، طرح ملی شدن صنایع نفت به رهبری دکتر مصدق در مجلس تصویب شد. قانون ملی شدن صنعت نفت پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد و تصویب گردید. متن پیشنهاد تصویب شده: “به‌نام سعادت ملت ایران و به‌منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌نمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرارگیرد”. کمیسیون مخصوص نفت کمیسیونی بود که در اول تیر ۱۳۲۹ در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان) تشکیل شد. اعضای کمیسیون عبارت بودند از: دکتر مصدق، دکتر علوی، ناصر ذوالفقاری، جواد گنجه‌ای، فقیه‌زاده، اللهیار صالح، حسین مکی، خسرو قشقائی، سرتیپ‌زاده، جمال امامی، جواد عامری، دکتر نصرت‌الله کاسمی، حائری‌زاده، عبدالرحمن فرامرزی، دکتر محمدعلی هدایتی، دکتر شایگان، میرسیدعلی بهبهانی و پالیزی. مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ تصویب کرد و پیشنهاد قانونی شد. نخست وزیری دکتر مصدق حسین علاء پس از ترور رزم آراء در اسفند ۱۳۲۹ نخست‌وزیر شد اما در اردیبهشت ۱۳۳۰ استعفا داد. پس از استعفای او در شور و اشتیاق عمومی دکتر مصدق به نخست وزیری رسید و برنامه خود را اصلاح قانون انتخابات و اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت اعلام کرد. پس از نخست وزیر شدن مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰ و اصلاح جزیی در گزارش ۹ ماده‌ای کمیسیون نفت، اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت در سرلوحه برنامه دولت مصدق قرار گرفت. با ملی شدن نفت هیئت خلع ید به ریاست مهندس مهدی بازرگان به جنوب عزیمت نمود و تابلوی” ریاست شرکت” از سر در دفتر مرکزی خرمشهر کنده شد و به جای آن “هیئت مدیره موقت ” نصب گردید. و مهندس بازرگان به عنوان رییس هیئت مدیره موقت انتخاب شد. از آن پس کلیه تاسیسات و ادارات شرکت زیر نظر هیئت مدیره جدید بود؛ انگلیسی ها که از این رویداد ناراضی بودند، دستور دادند که همه کارکنان خارجی صنعت نفت ایران را ترک نمایند و در تاریخ دهم مهرماه ۱۳۳۰ این اتفاق افتاد به این خیال خام که ایرانیات توان تولید و مدیریت نفت را ندارند. اما متخصصین وطن دوست ایرانی موفق به مدیریت علمی صنعت نفت گردیدند. در پی شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح این شکایت در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ملت ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت، شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بین‌المللی خود را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست و دکتر مصدق به مدد حمایت ملت ایران و کاردانیش موفق شد که انگلیسی ها را در مجامع حقوقی بین المللی شکست دهد. ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دکتر مصدق برای جلوگیری از کارشکنی‌های ارتش و دربار، درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود. این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق از نخست‌وزیری در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ استعفا کرد. مجلس، قوام‌السلطنه را به نخست‌وزیری انتخاب کرد و او با صدور بیانیهٔ شدیدالحنی نخست‌وزیری خود را اعلام نمود و آزادی‌های سیاسی را محدود کرد و با ارعاب و تهدید مردم، مراکز حساس شهر را به اشغال نیروهای نظامی درآورد. آیت الله کاشانی با صدور اعلامیه‌ای مردم را علیه قوام تهییج کرد؛ در روز ۲۹ تیر ماه کاشانی اعلام کرد که “اگر قوام نرود اعلام جهاد میکنم و خودم کفن پوشیده با ملت در پیکار شرکت نماییم”. پس از آن، در سی‌ام تیرماه بازار تعطیل شد و مردم به خیابان‌ها آمدند و خواستار سرنگونی قوام السلطنه شدند. به دستور شاه مردم به گلوله بسته شدند و عده‌ای کشته شدند. شاه، وزیر دربار خود را نزد کاشانی فرستاد تا با تطمیع و دادن امتیاز ایشان را به سکوت وادار کند؛ اما کاشانی به وزیر دربار گفت: “اگر بی درنگ دکتر مصدق بر سر کار باز نگردد، شخصاً به خیابان رفته و مبارزه مردم را مستقیماً متوجه دربار می‌کنم”. با ادامه تظاهرات و کوشش‌ها و اعتراضات نمایندگان طرفدار دکتر مصدق در مجلس و دیدار عده‌ای از آن‌ها با شاه، تیراندازی قطع شد. شاه ناچار دوباره به نخست‌وزیری دکتر مصدق رضایت داد. دستاورد نهضت ملی نفت ایران بعد از کودتای انگلیس_ آمریکایی علیه دولت قانونی دکتر مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، کنسرسیوم بین‌المللی بر صنعت نفت ایران مسلط شد اما دستاوردهای فکری جنبش ملی شدن صنعت نفت در تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران ماندگار گردید. دوره تاریخی ملی شدن صنعت نفت ایران در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت به اوج رسید و با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پایان گرفت. ملی شدن کانال سوئز(۱۹۵۶) به رهبری جمال عبداناصر در مصر از نتایج قریب بین المللی نهضت ملی نفت ایران است. این دوره مقدمات شروع گفتمان انقلاب اسلامی را فراهم کرد که در نهایت در سال ۱۳۵۷ منجر به سقوط حکومت دیکتاتوری و وابسته محمد رضا پهلوی و قطع سلطه آمریکا و انگلیس بر ایران شد. منبع: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

ملی شدن صنعت نفت ایران و دسیسه‌های انگستان در خوزستان

علی اکبر خدری زاده همزمان با تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت ایران از سوی مجلسین شورای ملی و سنا، شرکت نفت ایران و انگلیس از پرداخت سی درصد فوق‏العاده دستمزد کارگران نفت بندر معشور، آغاجاری، لالی و نفت سفید امتناع ورزید و این امر موجب اعتصاب کارگران و اعلام حکومت نظامی در خوزستان شد. با اعزام نیروهای نظامی از اهواز، خرم‏آباد و اصفهان به مناطق مزبور شورش اعتصابیون کمی فروکش کرد لیکن شرکت نفت هنوز حاضر به پذیرش خواستهای اعتصابیون نبود. در 8 فروردین 1330 دولت انگلستان اعلام کرد که برای حفظ امنیت صنایع بریتانیا در مناطق اعتصاب‏زده، کشتی‏های فلامینگو و ایلوگوس را به آبادان فرستاده است. این دو کشتی جنگی، قسمتی از نیروی دریایی انگلستان در خلیج فارس را تشکیل می‏دادند و پایگاه آنها در بحرین بود. در همین ایام شپرد سفیر انگلستان در تهران رسماً از حسین علاء نخست ‏وزیر وقت سؤال کرد که برای حمایت از افراد انگلیسی در مناطق نفت‏ خیز خوزستان چه اقداماتی انجام داده است. در تاریخ 9 فروردین 1330 نیروهای نظامی در آبادان مردم را به آتش بستند و سه نفر را به قتل رساندند. روز بعد نزدیک به هزار نفر از کارگران لوله نفت به اعتصاب‌کنندگان پیوستند. یک هفته بعد وضع آرام گرفت و تا روز 18 فروردین نزدیک به یک سوم اعتصاب ‏کنندگان به سر کار خود بازگشتند. لیکن در 23 فروردین کارگران بندر معشور و آبادان دست به شورش زدند و این امر منجر به کشته و زخمی شدن چند تن از کارگران شرکت نفت شد. در پی آن، سومین کشتی جنگی انگلستان “ورن“ وارد خلیج فارس شد و ناو جنگی “یویالوس“ هم برای پیوستن به گامبیا از مدیترانه حرکت کرد. سفیر انگلستان بار دیگر با علاء ملاقات کرد و او را در جریان اقدامات دولت متبوعش قرار داد. در تاریخ 27 فروردین 1330، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی بیانیه‌‏ای منتشر ساخت و از کارگران شرکت خواست تا به شورش خود خاتمه دهند او همچنین به کارگران اطمینان داد که انگلیسی‏ها به زودی ایران را ترک خواهند گفت و دولت ایران خسارتهای وارده به آنها را جبران خواهد کرد. در همین ایام شپرد سفیر انگلستان در تهران رسماً از حسین علاء نخست ‏وزیر وقت سؤال کرد که برای حمایت از افراد انگلیسی در مناطق نفت‏ خیز خوزستان چه اقداماتی انجام داده است به علاوه، دکتر مصدق نیز در جلسه 27 فروردین مجلس شورای ملی در مخالفت با اعلام حکومت نظامی در خوزستان اظهار داشت دلیل اینکه نمایندگان جبهه ملی از دادن رای به پیشنهاد دولت مبنی بر اعلام حکومت نظامی، خودداری کردند جز این نبود که دولت بدون تحقیق و بدون رسیدگی به این موضوع که آیا این اعتصاب بجاست یا بیجاست آن را اعلام کرد. مصدق سپس بیانیه جبهه ملی را خطاب به کارگران و نصیحت دادن به آنها مبنی بر اینکه دست از اعتصاب کشیده بر سر کار خود برگردند، ایراد کرد. به هر ترتیب با دستگیری تعدادی از سران اعتصاب و سرکوبی شورش کارگران امنیت نسبی برقرار شد و تا روز 12 اردیبهشت 1330 آبادان تنها جایی بود که هنوز اعتصاب در آن ادامه داشت اما به تدریج تعدادی از کارگران به سر کار خود بازگشتند. در این تاریخ سپهبد شاه‌‏بختی (فرمانده نظامی اعزامی از تهران) در تلگرامی که از استان ششم (خوزستان) به علاء مخابره کرد اظهار داشت: “اعتصاب هنوز در آبادان ادامه دارد ولی در نتیجه اقدامات معموله 37500 نفر مشغول کار شده‏اند برای دستگیری محرکین مرتباً اقدام و امروز چهار نفر از مسببین اصلی اعتصاب به نام کروالیان. زواری، آقاداشی و کیهان ‏پناه بازداشت ] شده ‏اند].“ اعتصاب کارگران شرکت نفت اگرچه با تلاش بسیار دولت ایران پایان پذیرفت اما دولت انگلستان همچنان در پی دسیسه و تحریک کارمندان ایرانی شرکت نفت بود به طوری که در تاریخ 18 اردیبهشت 1330 سپهبد شاه‌‏بختی (فرمانده نظامی اعزامی از تهران) در تلگراف خود از استان ششم (خوزستان) به دکتر مصدق نخست ‏وزیر وقت اعلام داشت: طبق اطلاع واصله کارمندان عالی‏رتبه ایرانی شرکت نفت به تصور اینکه در موقع اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت ممکن است بیکار شوند اظهار نگرانی نموده‏‌اند گفته می‏شود که این شایعات از ناحیه کارمندان خارجی شرکت نفت می‏باشد. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

قرارداد دارسی و نفت ایران

روز ۷خرداد ۱۲۸۰برای نخستین بار امتیاز استخراج، بهره‌برداری و لوله‌کشی نفت و قیر در سراسر ایران به غیر از 5 استان آذربایجان‌، گیلان‌، مازندران‌، گرگان و خراسان به مدت 60 سال به «ویلیام نکس دارسی‌» انگلیسی واگذار شد. شرکت تحت فرمان «ویلیام دارسی‌» پس از 5 سال جستجو از چاهی در مسجد سلیمان از شهرهای استان خوزستان، نفت کشف کرد. نویسنده انگلیسی کتاب « Oil Persian» در این باره می‌نویسد: «... روز 26 ماه مه سال 1908 [5 خرداد سال 1287] که عملیات چاه‌کنی به عمق 1180 پا رسیده بود، نفت فوران کرد و متجاوز از 50 پا از دستگاه حفاری بالا زد. به این ترتیب صنعتی آغاز شد که طی دو جنگ‌، نیروی دریایی انگلستان را نجات داد ولی برای ایرانیان زحمتی ایجاد کرد که از مجموع مزاحمتهای سیاسی دولتهای بزرگ بیشتر بود.»1 نفت ایران ازجمله ثروتهایی است که به سان سایر منابع اقتصادی کشور در دوره حاکمیت قاجار و پهلوی به تاراج رفت. در دوره حاکمیت این دو خاندان چهار امتیاز مهم نفتی به بیگانگان اعطاء شده است:2 1ـ امتیاز نفت به «دارسی‌» انگلیسی‌، 1901 م. 2ـ امتیاز نفت شمال به شرکت «استاندارد اویل‌» امریکائی، 1921 م، بعدها لغو شد. 3ـ امتیاز نفت شمال به کمپانی «سینگلر» امریکا، 1923 م، بعدها لغو شد. 4ـ تجدیدنظر در قرارداد «دارسی‌» و اعطای امتیاز جدید نفت به انگلیسی‌ها، 1933 م ،در پی نهضت ملی شدن صنعت نفت لغو شد. انگلیسی‌ها در غارت منابع نفتی ایران پیشتاز سایر قدرتهای استعماری معاصر بودند. امتیاز «دارسی‌» چه بود؟ روز هفتم خرداد 1280/ 28 مه 1901، برای نخستین بار امتیاز استخراج، بهره‌برداری و لوله‌کشی نفت و قیر در سراسر ایران (به جز پنج استان آذربایجان‌، گیلان‌، مازندران‌، گرگان و خراسان‌) به مدت 60 سال به «ویلیام نکس دارسی‌» واگذار شد.3 «دارسی‌» در دوره حکومت مظفرالدین شاه قاجار این امتیاز مهم را گرفت و متعهد شد طی دو سال شرکت یا شرکتهایی را برای بهره‌برداری از امتیاز، تاسیس کرده و از عواید حاصله 16 درصد به عنوان حق‌الامتیاز و 20 هزار لیره نیز نقداً به عنوان سهم ایران، به دولت بپردازد. این قرارداد 5 سال قبل از مشروطیت منعقد شد. مجلس اول پس از مشروطه نیز پس از بحث‌های مفصل درباره قرارداد «دارسی‌»، آن را نه رد کرد و نه تصویب. این عدم تصمیم، خود نگرانی دارنده امتیاز را در پی داشت. این‌ قراردادها، ماهیت پیمان را نداشتند، بلکه امتیازاتی بودند که از سوی شاه و معمولاً به ازا وامهای دریافتی‌، به خارجیان واگذار می‌شدند. پیش از مظفرالدین شاه نیز، ناصرالدین شاه قاجار امتیازات متعددی به خارجیان به ویژه انگلیسی‌ها واگذار کرد. در قرارداد «دارسی‌»، در تمام مدت صاحب امتیاز از پرداخت مالیات‌، عوارض و حقوق گمرکی برای کلیه اراضی‌، ماشین‌آلات‌، وسایل و مواد لازمی که وارد می‌کرد و جمیع محمولات نفتی که صادر می‌کرد، معاف بود. «ویلیام دارسی‌» طبق وعده خود به فاصله دو سال پس از اخذ امتیاز، شرکتی را با هدف تلاش برای یافتن نفت ایران تاسیس کرد و این شرکت در 1287 ش در مسجد سلیمان موفق به استخراج نفت شد. دستیابی به نفت ایران برای انگلیسی‌ها، یک جهش بزرگ در نظام اقتصادی کشورشان بود. به گفته یکی از نویسندگان انگلیسی، نفت ایران مانند خون در رگ اقتصاد بریتانیا بود. «پرونال لندن‌» ( London Pronol) مورخ معروف انگلیسی در 1914 م ـ سال شروع جنگ اول جهانی ـ درباره نفت ایران می‌نویسد: «مایع سیاهی که راه خود را در فاصله 145 مایلی جزیره آبادان در ظلمت معادن پیدا می‌کند، یک روز ثابت خواهد کرد که خون لازم برای وجود ما خواهد بود.»4 چرچیل نیز در مجلس عوام انگلیس در رابطه با اهمیت نفت ایران برای انگلستان گفت‌: «از مدتی پیش دولت انگلستان برای کسب منابع نفتی ایران از لحاظ حفظ اداره هندوستان و عظمت امپراطوری بریتانیا فعالیتهای سیاسی نموده و مخصوصاً مواظب بوده است که کمپانیهای خارجی سهام شرکت نفت را خریداری نکنند.»5 وی در جای دیگر با تاکید بر این که سیاست نفت‌، یک سیاست جدید است می‌گوید: «ما می‌بایستی مالکیت نفت یا حداقل کنترل مواد نفتی را که برای حیات انگلستان لازم است، به هر قیمتی که شده بدست آوریم‌.» در حقیقت‌، اعمال نفوذ دائمی بر دولتهای قاجار، به قدرت رساندن رضاخان و یا اشغال خاک ایران‌، رویدادهایی است که انگلیسی‌ها در همه آنها یک هدف مشترک را دنبال می‌کردند و آن حفظ منابع نفتی ایران بود. «ویلیام دارسی‌» با کشف نفت در جنوب ایران به ابزاری برای برقرار کردن نیم قرن سلطه دولت و شرکتهای انگلیسی بر منابع نفتی این کشور تبدیل شد. به همین دلیل بلافاصله پس از فوران چاه نفت در مسجد سلیمان‌، دولت انگلیس یکه‌تاز میدان شد و با تأسیس شرکت نفت ایران و انگلیس بر حوزه‌های نفت‌خیز کشور خیمه زد. تاسیس شرکت نفت ایران و انگلیس‌ دولت انگلستان که از ابتدا کلیه اقدامات «دارسی‌» را تحت نظر داشت‌، به دنبال دستیابی وی به نفت‌، بر «امتیاز دارسی‌» پنجه افکند و در 1288 ش ـ یک سال پس از فوران چاه نفت‌ ـ شرکت نفت ایران و انگلیس را با هدف به دست گرفتن استخراج‌، پالایش و صدور نفت تأسیس کرد. این شرکت با سرمایه دو میلیون لیره تاسیس شد و صدور نفت از 1292 ش / 1913 م ـ یکسال پیش از وقوع جنگ جهانی اول ـ آغاز شد. سال بعد، به لحاظ اهمیت روزافزون نفت برای تأمین سوخت نیروی دریایی انگلیس، این کشور 56 درصد از سهام شرکت را خرید و دو نفر نماینده با اختیارات کامل و با حق «وتو» نسبت به تصمیمات شرکت‌، در هیأت مدیره آن منصوب کرد. به این ترتیب امتیاز «دارسی‌» عملاً به دولت انگلستان منتقل شد، ضمناً این دولت قراردادی برای تحویل سوخت به قیمت بسیار اندک و به مدت طولانی به نیروی دریایی خود، با شرکت منعقد ساخت. کتاب « Oil Persian» تصویر روشنی از ماهیت شرکت نفت ایران و انگلیس ارایه می‌کند: «شرکت نفت انگلیس وایران تجسم و خلاصه‌ای از دخالت بیگانگان بود. این مؤسسه یکی از بزرگترین منابع ثروت ایران را در اختیار داشت و از آن بهره‌برداری می‌کرد و در ازای میلیونها پوند که از کشور می‌برد مبلغ ناچیزی به دولت می‌داد، با چنان استقلالی رفتار می‌کرد که دولت ایران مشابه این رفتار را از هیچ رئیس ایل و قبیله‌ای، هر قدر هم مقتدر بود تحمل نمی‌نمود. در طرز رفتار با ایرانیان از عالی و دانی چنان نخوتی نشان می‌داد که برای نژادی که بیش از هر وقت به عظمت گذشته خود فخر می‌کرد و به آینده درخشان خود اعتماد داشت، قابل تحمل نبود.»6 متمم قرارداد «دارسی‌» روز هفتم خرداد 1312 /28 مه 1933، یکی از مهمترین قراردادهای استعماری میان دولت رضاخان و کمپانی‌های نفتی انگلیسی به امضا رسید. به موجب این قرارداد که «متمم قرارداد ویلیام دارسی‌» لقب گرفته بود، انگلستان اجازه می‌یافت تا سال 1372 ش، از منابع نفتی ایران بهره‌برداری کند. این امتیاز در شرایطی به انگلیسی‌ها واگذار شد که تنها هفت سال از سلطنت رضاخان می‌گذشت‌. قرارداد 1312 در 26 ماده در دوره نهم مجلس شورای ملی به تصویب رسید. پس از آن رضاخان دستور داد دیگر نه از نفت و نه از قرارداد هیچ‌ بحثی در محافل دولتی و غیردولتی به میان نیاید، در مطبوعات منعکس نشود و در دوره‌های بعدی مجلس نیز مورد بحث نمایندگان قرار نگیرد. به موجب این قرارداد استعماری‌، انگلیسی‌ها برای هرتن نفت 4 شلینگ به ایران پرداخت می‌کردند و مبلغی هم از منافع خالص صاحبان سهام به ایران می‌دادند. کمپانی انگلیسی طرف قرارداد نه تنها از پرداخت هرگونه مالیات و عوارض معاف بود بلکه هیچگاه دفاتر محاسبات خود را به دولت ارایه نمی‌داد و آن را «سری‌» می‌دانست‌. در نتیجه دولت ایران که مالک نفت و سهیم در درآمد کمپانی بود، چشم بسته ناگزیر بود حرف شرکای غارتگر انگلیسی خود را بپذیرد. این کمپانی هیچگاه قدمی در جهت آموزش حرفه‌ای کارکنان و کارگران ایرانی برنمی‌داشت‌. تفاوت قرارداد 1312، با قرارداد «ویلیام دارسی‌» در این بود که در قرارداد «دارسی‌» کلیه اموال و امکانات شرکتی که به منظور بهره‌برداری از امتیاز تاسیس می‌شد به دولت ایران تعلق داشت، ولی در قرارداد 1312 همه این دارایی‌ها متعلق به انگلیسی‌ها بود. این قرارداد که از خیانتهای سرسلسله دودمان پهلوی به شمار می‌رود، تا 20 سال پس از انعقاد دوام داشت و تنها در کشاکش رویدادهای نهضت ملی شدن صنعت نفت از اعتبار ساقط شد. یکی از دلایل زمینه‌ساز شکل‌گیری نهضت ملی شدن صنعت نفت و «خلع‌ید انگلیس‌» از منابع اقتصادی کشور، تلاشی بود که شاه برای تحکیم معاهده 1312 به عمل آورد. روز 26 تیر1328 ، پیمانی بین وزیر دارایی دولت وقت ایران ـ عباسقلی گلشائیان ـ و نماینده کمپانی نفتی انگلیس ـ «گس‌» ـ به امضأ رسید که به معاهده «گس ـ گلشائیان‌» معروف شد. این پیمان نه در مجلس پانزدهم و نه در مجلس شانزدهم‌، به تصویب نرسید و زمینه‌ساز شکل‌گیری نهضت ملی شدن صنعت نفت شد. این معاهده قراردادی الحاقی به پیمان 1312 بود. به موجب این معاهده، ایران در مقابل فروش هر تن نفت به جای 4 شلینگ قبلی 6 شلینگ دریافت می‌کرد. فروش نفت در داخل ایران نیز 25 درصد ارزان‌تر از فروش آن در خارج از کشور تعیین شد. ضمناً شرکت نفت ایران و انگلیس موظف بود مبلغ 5 میلیون لیره استرلینگ یک‌جا به ایران بپردازد. در مقابل این تعهدات انگلستان‌، دولت ایران نیز موظف شد تعهدات امتیاز نفتی 1312 را دوباره تأیید کند. «ساعد» نخست وزیر وقت ایران، قرارداد الحاقی را در پایان دوره پانزدهم به مجلس برد ولی برخلاف تصور او نمایندگان مجلس تحت فشار افرادی چون آیت الله کاشانی و دکتر مصدق از تصویب آن امتناع کردند. نخست وزیر و حامیان قرارداد تصور نمی‌کردند اقلیت معدود مجلس بتواند از تصویب این لایحه جلوگیری کند. عدم تصویب این لایحه و مباحثاتی که درباره آن درگرفت، باعث آگاهی مردم از ماهیت استعماری قراردادهای پیشین شد و زمینه را برای مخالفت‌های بعدی و تلاش برای ملی شدن صنعت نفت فراهم ساخت‌. دولت «ساعد» نتوانست قرارداد را به تصویب برساند و استعفا داد و علی منصور به نخست وزیری رسید. با تشکیل مجلس شانزدهم، منصور لایحه را مجدداً به مجلس آورد، اما زیرفشار نمایندگان اقلیت و مردم‌، این مجلس نیز از تصویب آن خودداری کرد. در روز پنجم تیر 1329، دولت منصور نیز به طور غیرمنتظره استعفا کرد و چند ساعت بعد سپهبد رزم‌آرا رئیس ستاد ارتش کابینه جدید را تشکیل داد و به نخست وزیری رسید. هنگام طرح قرارداد الحاقی نفت در مجلس شانزدهم، کم‌کم زمزمه الغای کلیه قراردادهای نفتی بین تهران و لندن مطرح شد و بعضی از نمایندگان خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند. در مجلس شانزدهم، بررسی قرارداد الحاقی‌، به کمیسیون مخصوصی که ریاست آن با مصدق بود، واگذار شد. وی ضمن یک مصاحبه مطبوعاتی صراحتاً اعلام کرد که قرارداد «دارسی‌»، قرارداد 1312 و همچنین قرارداد الحاقی را به رسمیت نمی‌شناسد و این قراردادها از درجه اعتبار ساقط هستند و نباید وسیله‌ای برای غصب حقوق مردم بشوند. روز 20 مهر 1329، نمایندگان اقلیت به رهبری مصدق دولت را استیضاح کردند. دولت نیز در پاسخ‌، از قرارداد الحاقی دفاع کرد و مشاجره این دو، سبب اوج‌گیری نهضت ملی شدن صنعت نفت کشور گردید، نهضتی که کمتر از 5 ماه بعد، به ثمر نشست‌. البته این دستاورد با اقدامات نا به جای دولت مصدق و هوادارانش و اختلافاتی که با آیت‌الله کاشانی داشتند و در پی کودتای 28 مرداد 1332 و بازگشت مجدد شاه به کشور تدریجاً از بین رفت و غارت منابع نفتی کشور در قالب «کنسرسیوم‌» ادامه یافت‌ تا اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی، دست همه استعمارگران از کشور قطع شد. پاورقی‌: 1ـ نفت‌، از آغاز تا به امروز ـ انتشارات وزارت نفت ـ بهمن 1361، ص 19. 2ـ فرهنگ جدید سیاسی، محمود مهرداد، انتشارات هفته‌. 3ـ 29 اسفند، سالروز ملی شدن صنعت نفت، انتشارات وزارت نفت، 1365، ص 10 4ـ 29 اسفند، همان، ص 17. 5ـ 29 اسفند، همان، ص 18. 6ـ نفت از آغاز تا به امروز، (پیشین‌). منبع: سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

تحریم‌ نفت ایران توسط انگلیس

سارا ناطقیان‌فر ملی شدن صنعت نفت،گام مهمی بود برای استیفای حقوق حقه ملت ایران در خصوص نفت جنوب. این مهم بعد از ترور سپهبد رزم آرا، نخست وزیر وقت ایران که سعی کرد تا جایی که ممکن است برای تصویب نشدن قانون ملی شدن صنعت نفت، سنگ جلوی پای مجلس شورای ملی بیندازد، عملی شد. با آغاز زمامداری دکتر مصدق در اردیبهشت 1330 برنامه دولت وی بر مبنای 2 اصل اساسی قرار گرفت. 1 ـ اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت 2 ـ اصلاح قانون انتخابات و شهرداری‌ها. نمایندگانی برای تشکیل هیات مختلط انتخاب شدند و 2 روز بعد نخست وزیر طی بخشنامه‌ای انحلال شرکت نفت ایران و انگلیس را به همه ادارات و سازمان‌های اداری اعلام کرد. ملی شدن نفت ایران از یک طرف و از طرف دیگر خلع ید از کارکنان انگلیسی شرکت نفت موجب شد، روابط سیاسی انگلیس و ایران قطع شود. تیرگی روابط آن دوتا آنجا پیش رفت که به دستور کنسول انگلیس در خرمشهر، 2 تابلوی کنسولگری انگلیس پایین آورده، دستگاه‌های فرستنده و گیرنده از کار انداخته شد و تمامی کارمندان انگلیسی را ترک کردند و پرچم کنسولگری نیز برداشته شد. مقارن با این تحولات، سفیر کبیر انگلستان علیه دولت ایران تذکاریه‌ای صادر کرد و روز بعد دولت آمریکا بیانیه‌ای راجع به نفت ایران منتشر ساخت. بریتانیا اقدام دولت ایران را در ملی کردن صنعت نفت یک حق نامشروع تلقی و اعلام کرد چنانچه دولت ایران شکایتی علیه شرکت داشته باشد باید به حکمیت رجوع شود. دولت ایران نیز در پاسخ تذکاریه انگلیس و آمریکا اعلام کرد ملی کردن صنایع حق مسلم ماست و هیچ مقامی صلاحیت رسیدگی به آن را ندارد. نیروی دریایی دولت انگلیس که سلطه انحصاری خود را بر نفت ایران از دست داده بود به منظور بازگرداندن وضعیت پیشین تصمیم گرفت از راه‌های مختلف مصدق را تحت فشار قرار دهد. اولین تصمیم دولت انگلیس از همان ابتدای ملی شدن صنعت نفت اعزام هیات‌هایی بود که تا آنجا که ممکن است مسائل مورد اختلاف ایران و انگلیس را از راه گفت‌وگو حل کند به عنوان مثال هیات اعزامی به سرپرستی جاکسون وظیفه داشت به دولت ایران آمادگی شرکت نفت را مبنی بر شناخت حقوق ایران به نوعی ملی شدن که شرکت نیز در آن محلی داشته باشد و برقراری رژیم 50 ـ50 اعلام کند، اما به دلیل عدم تطابق پیشنهادهای هیات جاکسون با اصول ملی شدن صنعت نفت قطع مذاکرات مربوط به نفت اعلام شد. هیات اعزامی استوکس و هریمن نیز راه به جایی نبردند. پس از شکست گفت‌وگوها، دولت انگلیس سعی کرد با توسل به مراجع بین‌المللی مساله نفت را به نفع شرکت نفت ایران و انگلیس حل کند؛ در حالی که دولت ایران از مدیرعامل شرکت سابق خواست محاسبات و دفاتر معاملات را به مقامات ایرانی تسلیم کند.ناکامی دولت انگلیس در حل مساله نفت از طریق شکایت به دیوان دادگستری لاهه و هیات‌های اعزامی این دولت، نهایتاً این دولت را به این نتیجه رساند که حل مساله نفت به طریقی که مدّنظر آنهاست امکان‌پذیر نیست به همین علت موضوع را از جنبه قضایی و نظامی مورد بررسی قرار داد. دولت ایران با تجربه‌ایی که از خرابکاری و تحریکات انگلیسی‌ها در خوزستان داشت، در همین اثنا لایحه مجازات خرابکاری را به منظور جلوگیری از عملیات تخریبی، قطع لوله نفت یا تخریب پالایشگاه‌های نفت با مجازات‌های سنگین به مجلس تقدیم کرد. از 4 تیر سال 1330 تا شهریورماه، تهدیدات دولت انگلیس روزبه‌روز افزایش یافت. رزم ناوهای انگلیس به بهانه تامین جان افراد و اتباع این کشور که در خلیج فارس مستقر بودند و جلوگیری از حوادث غیرمترقبه، در آبادان و آب‌های خلیج فارس لنگر انداخت. تا آخر شهریور ماه سال 1330 افزایش تعداد رزم‌ناوها و ناوشکن‌های دولت انگلیس در آب‌های ایران بعد از جنگ جهانی دوم بی‌سابقه شد. دولت بریتانیا حتی اشغال نظامی آبادان و تاسیسات نفت آن منطقه را مورد بررسی قرار داد، اما بخوبی می‌دانست اقدامات نظامی راه به جایی نخواهد برد، چرا که بسیاری از ملل آسیایی، آفریقایی و عرب خاورمیانه که نفت انگلیس و دولت‌های غربی را تامین می‌کردند از اقدام ایران برای استیفای حقوق خودش پشتیبانی می‌کردند و مشکل نفت را برای انگلستان پیچیده‌تر می‌کرد. یکی از اقدامات دولت بریتانیا که بیشترین تلاش خود را در راستای عملی ساختن آن به کار انداخت، ایجاد مشکلات اقتصادی برای ایران بود. از جمله تحریم‌هایی که دولت انگلیس برای ایران در نظر گرفت، این بود که اعلام کرد هر کس نفت ایران را بخرد تحت تعقیب قضایی قرار خواهد گرفت و در نتیجه این سیاست بسیاری از کشورها تمایلی به خرید نفت ایران از خود نشان نمی‌دادند. تحریم نفتی بریتانیا علیه ایران، نه تنها موجب ایجاد مشکلات در سطح بین‌المللی می‌شد بلکه در سطح داخلی نیز مردم ایران را با گرانی بی‌سابقه‌ و تورم بیش از اندازه رو به رو ساخت. بررسی تاریخ ملی شدن صنعت نفت نشان دهنده این است که کارشناسان ایرانی از نفت و مسائل مربوط به عرضه و توزیع آن در سطح جهانی اطلاعات کافی نداشتند و به این نکته واقف نبودند که فروش نفت در بازارهای جهانی در انحصار کمپانی‌های بزرگ و کارتل‌های بین‌المللی است و این کمپانی‌ها با نفوذ فوق‌العاده خود اجازه نخواهند داد نفت ایران به بهای گران عرضه شود تا به منافع آنها لطمه وارد نیاید. به علت ایستادگی انگلستان و همکاری شرکت‌های نفتی آمریکا در بالا بردن سطح تولید نفت کشورهای کویت، عراق، عربستان 30 میلیون تن کسری نفت ایران تامین شد و با این‌که دولت ایران تخفیف قابل ملاحظه‌ای برای کمپانی‌های مستقل و خارج از حیطه نفوذ کارتل‌های نفت قائل شده بود،به علت کارشکنی انگلیس و کمپانی‌های آمریکا و تحریم‌های نفتی علیه ایران به مقدار قابل ملاحظه‌ای فروش نرفت و دکتر مصدق ناگزیر شد سیاست تز اقتصاد بدون نفت را به اجرا بگذارد. از دیگر تحریم‌های دولت انگلیس این بود که از نظر فکری و سیاسی نیز ایران را تهدید کند. در برخی جراید تبلیغی ارگان شرکت نفت مطالبی را منتشر کرد که بخش‌های جنوبی را علیه دولت ایران تهدید کند. این امر با واکنش شدید نمایندگان مجلس روبه‌رو شد. چون از این ترفندسیاسی نتیجه‌ای عاید نشد و به همراهی دولت آمریکا تعداد رزم‌ناوهای خود را در آب‌های خلیج فارس افزایش داد و درصدد برآمد در جنوب ایران پایگاه دریایی برای خود ایجاد کند.پس از قطع جریان نفت ایران، خزانه‌داری انگلستان که از لحاظ ذخیره ارزی در تنگنا قرار گرفته بود، ماهانه حدود 40 میلیون دلار درآمد ارزی حاصل از فروش نفت ایران را ازدست داده بود و چون از هیچ راهی نه از راه تهدید سیاسی و نه تهدید نظامی و نه فکری نتوانست ایران را به ستوه درآورد، راه دیگری برگزید که آن برپایی کودتایی ساختگی برای از میدان به در بردن دکتر مصدق از صحنه سیاست ایران بود و روی کار آوردن دولتی که مطابق میل و نظر دولت بریتانیا و در جهت حفظ منافع انجام وظیفه کند. منابع: 1 ـ مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره شانزدهم 2 ـ روزنامه اطلاعات شماره7725 (5 بهمن 1330) 3 ـ خواب آشفته نفت، دکتر محمدعلی موحد،نشرکارنامه، تهران 1378 4 ـ جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332، غلامرضا نجاتی، شرکت سهامی انتشار، چاپ پنجم، بهار 1368 منبع: روزنامه جام جم ۱۳۹۰/۰۷/۰۷ منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

بازخوانی نهضت ملی شدن نفت

عرفان کریمی مسئله نفت ایران قصه دراز دامنی است که در طول تاریخ معاصر ایران همواره از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و هست. در این میان دریافت امتیاز اکتشاف و استخراج نفت توسط ویلیام ناکس دارسی در1280 از مظفرالدین شاه، فوران اولین فواره های نفت در مسجد سلیمان، کشمکش ها و مذاکرات بر سر این ماده حیاتی و انعقاد قرار داد جنجالی1933 با انگلستان تنها برگهایی از این کتاب قطور به شمار می رود. قضیه نفت در سال های بعد از جنگ جهانی دوم شور و هیجانی دیگر یافت و به نقطه عطف و حساسی رسید. کوتاه سخن اینکه هر یک از ابر قدرت ها پس از جنگ جهانی دوم به نحوی از انحاء در این داستان نقش آفرینی کردند؛ انگلستان سعی می کرد سلطه خود را بر این منبع حیاتی حفظ کند. شوروی در پی دوختن کلاهی از این نمد برای خود بود و ایرانیان وطن پرست به دنبال راهی برای رهایی از چنگال قدرت های بزرگ. کشمکش ابر قدرت ها و طرفدارنشان که در صحن مجلس و در قالب طرح ها و قول و قرار های نفتی در جریان بود نهایتا به قرارداد گس - گلشائیان (به عنوان الحاقیه قرارداد1933) منجر گردید. این کشمکش ها و گفتگو ها نهایتا راه به جایی برد که ایرانیان در مسیر نهضتی ملی برای ملی کردن نفت قرار گرفتند و سر انجام نیز با تلاش و کوشش به این مهم دست یافتند. اما جریان ملی شدن نفت که همان نقطه عطف داستان نفت در ایران است، همواره محل تنازع جریان ها و نیروهای مختلف بوده و هریک از گروه ها و جریانات سیاسی نقش خود را در این رویداد ملی بارزتر دانسته و این رخداد بزرگ را به نام خود ثبت می کنند. در این مقال با نگاهی به اسناد و مدارک و بازخوانی جریان نهضت ملی شدن نفت به تشریح نقش نیروهای مذهبی که به اعتقاد نویسنده اصلی ترین نقش را در ملی کردن نفت ایفا نمودند پرداخته می شود. آن گونه که ذکر شد کشمکش ها بر سر نفت سرانجام به قرارداد الحاقی گس - گلشائیان منجر گردید. این قرارداد برای انگلیس طرحی ایده آل بود و سردمداران سیاست خارجی این کشور تمام تلاش خود را برای تصویب آن به کار گرفته بودند در همین راستا و برای بر آورده کردن این منظور حاج علی رزم آرا به عنوان نخست وزیر بر شاه تحمیل نمودند تا وی با استفاده از قدرت و نفوذ خود این لایحه را به تصویب مجلس برساند. رزم آرا پس از انتصاب به نخست وزیری با تمام قدرت این ماموریت را آغاز کرد. می توان اظهار داشت که تا نخست وزیری رزم آرا سیر رخدادهای مربوط به نفت در صحن مجلس و ظاهرا از مجرای قانونی دنبال می شد و در این میان نقش نمایندگان نقشی موثر بود و از آنجایی که ملیون در ترازوی مجلس وزنه ای وزین به شمار می رفتند نقشی قابل ملاحظه در تحولات ایفا می نمودند. اما واقعیت این است که جریان نفت به اینجا ختم نمی شد بلکه این مرحله که مشخصا با نخست وزیری رزم آرای وارد برهه ای حساس و جدید گردیده بود آغاز نهضت ملی بود و از این مرحله بود که مردم وارد کارزار شده و مسئله نفت تبدیل به مسئله ای ملی که می بایست با حرکتی ملی دنبال شود گردید. در اینجا بود که نیروهای مذهبی با تمام قوا، امکانات و ظرفیت های خود پا به عرصه گذاشته رهبری جریان نفت را بر عهده گرفتند. ناگفته نماند قبل از مرحله مذکور آیت الله کاشانی و اطرافیان وی در بسیاری از سخنرانی ها، خطبه ها و... شعار “ نفت ایران برای ایرانی” را مطرح کرده بودند و اساسا ایشان به خاطر اطلاعیه ای که در همین مورد صادر کرده بود به لبنان تبعید شد در حالی که اتهام وی دست داشتن در نقشه ترور شاه در بهمن1327 اعلام گردید. آیت الله کاشانی در جریان باز جویی در زندان گفته بود: “من اساسا با هر اجنبی که مخالف مصالح و استقلال مملکت ایران باشد، مخالفم. این اجنبی خواه روس باشد، خواه انگلیس یا آمریکا، یا آلمان. من می گویم ایرانی نباید نوکر اجنبی باشد. من اگر زنده ماندم و از زندان آزاد شدم کاری می کنم که این ملت مسلمان یک قطره نفت به انگلیس ندهد.” آیت الله کاشانی پس از تبعید نیز در لبنان با ارسال نامه ای سرگشاده مجددا بر شعار “نفت ایران برای ایرانی” پافشاری نمود. همچنین پس از بازگشت به ایران (که با استقبال عظیم مردم روبرو گردید) در اولین سخنرانی که ایراد کرد بار دیگر از موضعی جدی تر و با همتی استوارتر از پیش، سخن از ملی کردن صنعت نفت به میان آورد. علاوه بر این در اولین بیانیه رسمی خود که توسط دکتر مصدق در مجلس قرائت گردید بر مسئله ملی شدن صنعت نفت تاکیدی مضاعف نموده قرارداد الحاقی گس - گلشائیان را به هیچ انگاشت. نقش آیت الله کاشانی به عنوان رهبری بسیج گر در جریان ملی شدن نفت از اهمیتی ویژه برخوردار است وی با استفاده از جایگاه مذهبی خویش به عنوان مجتهد شیعه اقدام به فراخوانی مردم برای ورود به تحولات جریان نفت نمود. وی با انتشار اعلامیه ای، مردم را دعوت کرد تا برای ملی شدن صنعت نفت در اول دی ماه در مسجد شاه (امام خمینی) اجتماع نمایند. ادامه حرکت و فعالیت نهضت به رهبری آیت الله کاشانی با دعوتی که از سوی ایشان برای اجتماع مردم در تاریخ هشتم دی ماه در میدان بهارستان ادامه یافت. از سوی دیگر با توجه به جایگاه آیت الله کاشانی در میان علما و روحانیت و به دلیل مقبولیتی که ایشان بین عالمان بزرگ داشت، توانست علمای دیگر شهرهای را با نهضت پیوند داده و با حمایت که آنها از آیت الله کاشانی نمودند نهضت بیش از پیش بعد ملی و سراسری یافت. در همین راستا آیت الله خوانساری به همراه عده ای دیگر از علمای مطرح در قم، آیت الله بهاءالدین محلاتی در شیراز، آیت الله چهار سوقی در اصفهان، آیت الله حاج شیخ باقر رسولی در رشت، آیت الله حاج شیخ محمدرضا کلباسی در مشهد با صدور بیانیه ها، فتاوا و برپایی مراسم ها و ایراد سخنرانی ها توانستند نیروهای مذهبی را بسیج کرده بدین ترتیب هر روز تظاهراتی در شهرهای بزرگ ایران برای ملی شدن صنعت نفت بر پا شد. در حمایت مراجع از آیت الله کاشانی اظهار نظر آیت الله خوانساری گویا تر از هر سند و مدرک دیگری است. ایشان در این مورد چنین گفته بودند: “با اینکه مثل حضرت مستطاب آیت الله کاشانی دامت برکاته که مجتهد عادل و با شهامت و دلسوز و فداکار برای مصالح دین و دنیای مردم، برای بیداری مردم تلاش می کند دیگر مجال عذری برای کسی نمی ماند. ” اما بال دیگر نیروهای مذهبی که می توان از آن به شاخه نظامی یاد کرد در جریان انتخابات دوره شانزدهم به طور جدی وارد کارزار شد. ماجرا از این قرار بود که در شانزدهمین دوره انتخابات مجلس شورای ملی دربار با سرکردگی وزیر دربار عبدالحسین هژیر دست به تقلبی گسترده در شمارش آرا زده و مانع از شمارش آراء هواداران مصدق و طرفداران ملی شدن نفت گردیدند. در این لحظه حساس جمعیت فداییان اسلام اقدامی تاریخی را طراحی و به منصه ظهور گذاشتند آنان عامل تقلب در انتخابات یعنی هژیررا در یک اقدام انقلابی اعدام انقلابی نمودند. این اقدام فداییان اسلام رژیم را وادار به عقب نشینی کرد ه به طوری که بزودی انتخابات تهران مخدوش اعلام شده آراء این حوزه انتخابیه یکسره باطل گردید و انتخابات تاز ه ای برگزار شد. با تجدید انتخابات اعضای جبهه ملی به مجلس راه یافتند. اما نقش مهم فداییان اسلام به اعدام انقلابی هژیر ختم نشد بلکه این تنها پیش در آمدی برای به راه انداختن موتور نهضت ملی بود. اقدام مهم تر فداییان در برهه ای حساس تر انجام گرفت. همان گونه که اشاره شد انگلیسی ها با به قدرت رساندن عنصر وابسته چون رزم آرا هم خود را برای به تصویب رساندن قرارداد الحاقی گس - گلشائیان که هم بر آورنده خواسته های آنان و هم مانع از تحقق ملی شدن نفت می گردید به کار گرفتند. رزم آرا با تمام توان در صدد انجام ماموریت محوله بود وی تلاش می کرد به هر نحو ممکن در مقابل نهضت مردمی که برای ملی کردن نفت به را ه افتاده بود ایستاده مانع از تحقق این مهم گردد. به همین دلیل تمام تلاش خود را برای تصویب قرارداد گس - گلشائیان به کار گرفته بود. شواهد و قراین حکایت از آن دارد که با توجه به قدرت و نفوذی که رزم آرا در آن برهه زمانی توانسته بود به دست آورد و همچنین حمایت همه جانبه ای که انگلیسی ها از او به عمل می آوردند، موفقیت وی در راه عملی کردن تصویب قرارداد مذکور دور از انتظار نبود. بر همین اساس اعضای جبهه ملی و همه کسانی که به نحوی در جریان ملی کردن نفت قرار داشتند رزم آرا را تنها و البته مهم ترین مانع سر راه ملی شدن صنعت نفت می دانستند. در چنین شرایطی فداییان اسلام کاری ترین ضربه را بر پیکره مخالفان نهضت ملی وارد آورده و اصلی ترین مانع پیش روی ملی شدن نفت را از میان برداشتند. در16 اسفند ماه1329 گلوله خشم مردم از گلوی تفنگ جوان غیور ملت ایران خلیل طهماسبی شلیک شده و سد راه ملی شدن نفت شکسته شد. این اقدام به قدری مهم و موثر بود که فردای اعدام انقلابی رزم آرا کمیسیون ویژه نفت اصل ملی شدن را تصویب نموده و دیری نپایید که نفت ایران ملی گردید. منبع: روزنامه رسالت ۱۳۸۸/۱۲/۲۶ منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 23

...
56
...