انقلاب اسلامی نتایج جستجو

مقالات

تهدید شیخ عباس قمی از سوی کمیته مجازات

حاج شیخ عباس بر اثر سخنانی که زمان اقامت مشهد درمنبر راجع به نفوذ و خطر امریکائی‌ها گفته است، از طرف «کمیته‌ی مجازات دموکرات مشهد» که یک انجمن سری بوده است، تهدید به قتل می‌شود در میان اوراقی که در لابلای کتابهای خطی آیت‌الله محدث قمی به دست آمد، یکی هم نوشته کوتاهی است که از طرف افراد «کمیته مجازات دموکرات مشهد» بعنوان تهدید وی از سخنانی که در انتقاد از امریکائی‌ها در منبر ایراد کرده بود، برایش ارسال داشته‌ اند. عین آن نوشته این است: «آقای آقا شیخ عباس قمی! پدر سوخته! شنیدم که در منبر از امریکائی‌ها حرف بد می‌زنید،‌ اگر شنیده شد که دومرتبه از این گونه مزخرفات بگویید و تکذیب نکنید همین دوشنبه به ضرب گلوله شکمت را مثل سگ پاره پوره خواهیم کرد-کمیته مجازات دموکرات مشهد» این در وقتی بوده که مرحوم حاج شیخ عباس در مشهد اقامت داشته،‌ و ماه مبارک رمضان در مسجد گوهرشاد یاجائی دیگر منبر می‌رفته است. آن مرحوم در حاشیه‌ی همان دستخط با مرکب قرمز نوشته است: «در چند سال قبل در ماه رمضان احقر منبر می‌رفتم. در اواخر ماه این کاغذ را برای من فرستادند، و آن روز دوشنبه که موعد بود روز یک‌شنبه آن، من به دیدن حاجی‌ها رفتم... مبلغی دفعتاً برای من رسید از حاجی‌ها، همان وقت من هم به حج مشرف شدم و دموکرات هم از بین رفت.» می‌بینیم که مرحوم حاج شیخ عباس بر اثر سخنانی که زمان اقامت مشهد درمنبر راجع به نفوذ و خطر امریکائی‌ها گفته است، از طرف «کمیته‌ی مجازات دموکرات مشهد» که یک انجمن سری بوده است، تهدید به قتل می‌شود و روز قبل از موعد، که به دیدن حاجی‌ها رفته بود، وجهی فی‌الحال به او می‌دهند، و او نیز همان روز عازم حج می‌شود، دموکرات هم از بین می‌رود و قضیه منتفی می‌گردد. این حج،‌ حج سوم آن مرحوم در سال 1341 ه‍ بوده که از مشهد عازم شده است. برای آگاهی از کار دموکراتها در دفاع از امریکائی‌ها و نقشی که در کمیته‌ی مجازات داشته‌ اند، از نویسنده‌ی پژوهشگر آقای عبدالله شهبازی خواستیم که در این خصوص ما را مطلع کنند، و ایشان هم لطف کردند، نوشته‌ی ایشان را در این مورد عیناً می‌آوریم که گویای اندکی از بسیار است: بسمه‌تعالی حسب‌الامر جناب آقای دوانی مطالب زیر درباره‌ی فعالیت‌ کمیته‌ی مجازات و نامه آن دال بر تهدید به قتل مرحوم حاج شیخ عباس قمی، به دلیل اظهارات ضد ‌آمریکایی ایشان، به استحضار می‌رسد: ریشه‌های تهدیدات تروریستی علیه علما به دوران مشروطه باز می‌گردد و در این دوران نام دو تن از تشکیل‌دهندگان کمیته مجازات، که بعدها علنی شد، به چشم می‌‌خورد: ابوالفتح‌زاده و منشی‌‌زاده. سابقه فعالیتهای تروریستی اسدالله خان و سیف‌الله خان ابوالفتح‌زاده، و میرزاده ابراهیم خان سرتیپ (منشی‌زاده) حداقل به سال 1324 و فعالیت در «انجمن غیرت» باز می‌گردد که به ریاست میرزاابراهیم‌آقا تبریزی، نماینده‌ی تبریز و عضو لژماسونی بیداری ایران، تشکیل شده بود. فعالین این انجمن گردانندگان کمیته مجازات بعدی هستند: سرتیپ اسدالله خان ابوالفتح زاده نایب اول انجمن و ابراهیم منشی‌زاده نایب دوم انجمن بودند. محمد‌نظر خان مشکوه‌الممالک، صندوقدار لژ بیداری ایران، نیز از پایه‌گذاران انجمن غیرت بود. ابوالفتح‌زاده به همراه دو برادرش حاجی خان و نصرالله خان از بریگاد قزاق مستعفی شده و به مشروطه‌خواهان پیوستند. پس از انحلال مجلس، او به همراه منشی‌زاده با لباس مبدل به تنکابن گریخت و از آن جا رهسپار رشت و مازندران شد و در ماجرای قتل آقابالاخان سردار و شورش گیلان شرکت داشتند. به نوشته ملک‌زاده، آنها پنهانی به تهران آمدند و در خانه‌ای در قلهک (یعنی منطقه تحت نفوذ سفارت انگلیس) مستقر شدند و «با سایر مشروطه‌خواهان که به آن جا پناهنده شده بودند به تشکیل مجامع و مسلح کردن افراد برای جنگ نهایی با استبداد پرداختند.» چون مجاهدین به رشت نزدیک شدند، «ابوالفتح‌زاده و برادران و پیروانش» به آنها پیوستند و در تمام جنگها شرکت کردند. منشی زاده نیز که در جنگ مجلس از فرماندهان نظامی بود، به همراه ابوالفتح زاده به گیلان رفت و «یک سال تمام با آزادیخواهان آن سامان همقدم بود.» و بعد به تهران آمد و در خفا عده‌ای را مسلح کرد. (ملک‌زاده، 4، 742) ابوالفتح‌زاده به همراه برادرانش در فتح تهران نقش داشت و همو بود که قوای مشروطه‌خواه را برای نخستین بار به حمله به خانه‌ی مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری ترغیب کرد: «دو ساعت به غروب مانده، نصرالله خان،‌ برادر ابوالفتح‌زاده، خسته و فرسوده وارد مسجد سپهسالار شد و از طرف ابوالفتح‌زاده به سرداران ملی اطلاع داد که در حدود دو هزار نفر از اتباع حاجی شیخ‌فضل‌الله و شیخ محمود ورامینی و آخوند آملی به سرکردگی صنیع حضرت و شیخ محمود و سید‌جمال ما را از پشت سر مورد هجوم قرار داده‌اند و اگر آنها را متفرق نکنند موقعیت ما در خطر خواهد افتاد.» بدین ترتیب، سالار فاتح مازندرانی و افرادش و جمعی از گرجیان با پرتاب بمب و تیراندازی «رشته انتظام قشون حاجی شیخ‌فضل‌الله را از هم پاشیدند»!! (ملک‌زاده، 6، 1205) در ترورهای مرموز زمان محمد‌علی شاه و پس از آن، سرنخ سرانجام به همین هسته تروریستی وصل می‌شود. مثلاً در قتل اتابک (21 رجب 1325) برادر عباس آقا، قاتل اتابک، به نام حسن‌آقا در خانه حاجی‌خان، برادر فطن‌الملک، پنهان بوده و سپس ابراهیم منشی‌زاده او را در خانه‌ی خود پنهان می‌کند. (نوایی، فتح تهران، صص 131 ـ 13 ) در ماجرای ترور نافرجام محمد‌علی شاه (25 محرم 1326) حیدرخان عمواوغلی شش نفر تروریست خود را به خانه‌ی ابوالفتح‌زاده می‌برد. (رائین، حیدرعمواوغلی، صص 92‌ـ 93) در ترور نافرجام مرحوم حاج شیخ‌فضل‌ الله نوری (16 ذیحجه 1326) عامل اصلی کریم دواتگر، تروریست معروف بعدی در کمیته مجازات است، و در این ماجرا عوامل سرشناس سفارت انگلیس، چون میرزا محمد‌نجات خراسانی، شرکت دارند و مستر اسمارت، نماینده‌ی سفارت انگلیس، در محل بازجویی متهمین حاضر می‌شود تا به قول تقی‌زاده کسی نتواند به تروریستها «زور بگوید.» (تقی‌زاده زندگی طوفانی، ص 142)، می‌دانیم که حسین‌خان‌الله نیز در قتل مرحوم سید‌عبدالله بهبهانی شرکت داشت. (فخرایی، گیلان، 198، ملک‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ج7، ص 1336) این گروه تروریستی و مخفی، پس از خلع محمد علی‌شاه در کنار محافلی که بعداً «حزب دمکرات» را تشکیل دادند فعالیت مرموزی داشت. در این زمان حیدرعمواوغلی از فعالین حزب دموکرات بود و تحت امر هسته بالاتری مرکب از ابوالفتح‌زاده، منشی‌زاده و مشکات‌الممالک قرار داشته که می‌توانند هسته مسئولین گروه تروریستی مخفی تشکیلات فرقه باشند. در این دوران است که ماجرای ترور مرحوم سید‌ عبدالله بهبهانی پیش می‌آید (9 رجب 1328) عاملین این ترور، رجب سرابی، علی‌اصغر ژاندارم و حسین‌خان‌لله بودند. سرابی در محرم یا سفر 1330 در تبریز کشته شد. علی‌اصغر ژاندارم بعدها به اتهام خیانت تیرباران شد و حسن خان‌لله در واقعه کمیته‌ی مجازات درتهران مصلوب شد. (فخرایی، گیلان، 198؛ ملک‌زاده تاریخ انقلاب مشروطیت‌،ج 7، ص 1336) بنابراین، دست تقدیر هر یک را به سزای خود رسانید. ابوالفتح زاده نیز در این ترور نمایان است. سران کمیته مجازات (1335 ق./ 1295 ـ 1296 ش.) به ویژه اسدالله خان ابوالفتح‌زاده، ابراهیم‌خان منشی‌زاده و محمد‌نظرخان مشکات الممالک،‌ بهایی بودند و به تبلیغات بهاییگری شهرت داشتند. ‌(بامداد، ج 1، ص 112؛ تبریزی، اسرار تاریخی، 23). تبریزی می‌نویسد که آنان به بهائی بودن شهرت کامل داشتند. (تبریزی، ص 36) عملیات کمیته‌ی مجازات تقریباً پنج ماه بود. از آخر دلو 1295 تا اول اسد 1296 . با ترور میرزا اسماعیل خان شیرازی، رئیس انبار غله دولتی، آغاز و با قتل رضا منتخب‌الدوله ختم شد. ابوالفتح‌زاده، منشی‌زاده و مشکات‌الممالک تا پایان کار کمیته مجازات هسته اصلی آن محسوب می‌شدند و جلسات سه نفره خود را داشتند مشی کمیته را تعیین می‌کردند. (تبریزی، اسرار تاریخی کمیته‌ی مجازات، ص 31) لبه تیز حمله این گروه تروریستی و مرموز، که به غلط به عنوان یک گروه انقلابی معروف شده، علیه علما بود. مستشارالدوله صادق می‌نویسد: «آقایان علما برای جان خود خوفناک و از طرف دیگر بدون حق و حساب متوقع بودندکه هیئت دولت تازه روی کار‌آمده معجلاً قاتلین و محرکین را دستگیر کند.» (اسناد مستشارالدوله صادق، ص 117) یکی از اقدامات آنها قتل میرزا محسن مجتهد، فرزند محمد‌باقر صدرالعلما و برادر میرزا جعفر صدرالعلما، بود، زیرا به گفته مهدی بامداد، «پیش از کشته شدنش به واسطه هر جهتی که بود عنوان و نفوذ زیادی در تهران و بلکه ایران پیدا کرده بود». (بامداد،‌ شرح حال رجال ایران، ج 1، ص 113) و اما چرا باید کمیته مجازات مخالف سخنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه آمریکاییها باشد؟ در این دوران از سوی محافل ماسونی وابسته به لژ بیداری ایران و سازمانهای علنی آن، مانند فرقه دمکرات، تلاش وسیعی برای جلب آمریکائیان به ایران در جریان بود. گفته می‌شود که این اقدام خیرخواهانه و برای کشیدن پای نیروی سومی در مقابل روسیه‌ی تزاری و استعمار انگلیس بوده که چنین نیست. در واقع، در اینجا ما با آمریکا دقیقاً به عنوان یک نیروی استعماری تازه نفس روبرو هستیم. در همین دوران بود که توسط سران حزب دمکرات تقی‌زاده ـ نواب در زمان وزارت خارجه حسینقلی خان نواب، طرح استخدام مورگان شوستر آمریکایی به تصویب مجلس رسید(11 اوت 1910) و حسینقلی خان نواب در 22 ذیحجه / 1328 / 25 دسامبر 1910، دو روز قبل از استعفای اجباری‌اش از وزارت خارجه، دستور استخدام مستشاران آمریکایی را به نبیل‌الدوله، شارژدافر ایران در واشنگتن، صادر کرد(مک‌دانیل، شوستر، 114) زمانی که تلگراف نواب به نبیل‌الدوله رسید، او وقت را تلف نکرد و به گفته‌ی مکدانیل «آمادگی» داشت. او قبلاً ویلیام مورگان شوستر را یافته بود. همان روز نبیل‌الدوله با شوستر مذاکره کرد و شوستر با ویلیام تافت، رئیس‌جمهور آمریکا، ملاقات نمود. و بدینسان، به سرعت کار خاتمه یافته تلقی شد. (مکدانیل، شوستر، 115). بنابراین، حسینقلی خان نواب را باید طراح اصلی استخدام مستشاران آمریکایی در ایران دانست. در این ماجرا، بهاییان نقش مهمی داشتند که تاکنون مورد بررسی دقیق قرار نگرفته. نبیل‌الدوله از سران بهائیت و از دوستان عباس افندی بود. او از خانواده‌ی لسان‌الملک سپهر است و به گفته رائین، در فراماسونری امریکا مقام شامخی داشت. (رائین، فراموشخانه، ج 2، 152). نبیل‌‌الدوله به محفل بهائیان ایران نامه‌ای ‌نوشت و از آنها تقاضا کرد که در روز ورود شوستر از وی استقبال شایان به عمل آوردند. بهائیان دو نفر از افراد انگلیسی‌دان خود را به استقبال شوستر به انزلی فرستادند و هنگام ورود شوستر به تهران قریب به صد نفر از بهائیان تهران به قریه مهر‌آباد به استقبال شوستر رفتند. «هنگام ورود شوستر به تهران، هیچ یک از مأمورین دولتی به استقبالش نرفت ولی در عوض بهائیان از او استقبال کرند.» (شوستر، اختناق ایران، مقدمه‌ی اسماعیل رائین، ص 10 ـ 11) پس از ورود شوستر به ایران با حمایت دموکراتها، مجلس دوم قانون 23 جوزا (15 جماد‌ی‌الثانیه 1329) را گذرانید و به او اختیارات تام داد. مرحوم مدرس بعدها در مجلس سوم، گفت: «در دوره‌ی سابق یک قانون که از مجلس گذشت اسمش قانون 23 جوزا بود، و بدبختانه از روزی که از مادر متولد شد اسباب زحمت شد.» (مذاکرات مجلس سوم، 7 جمادی‌الثانیه 1333، ص 89) درست در همین زمان بود که محافل مرموزی عباس افندی را به اروپا و آمریکا دعوت کردند و در این سفر سه ساله وی با تبلیغات جدید در رسانه‌های غرب معرفی شد و در مجامع فراماسونری سخنرانی‌های مفصل کرد و از «مذهب انسانیت» و «تجدد در دین» سخن گفت. سرانجام شوستر به علت اولتیماتوم روسها، که حضور آمریکاییها در ایران را تحمل نمی‌کردند، از کار برکنار شد، ولی تلاش برای نفوذ کانونهای معین از آمریکاییان در ایران ادامه یافت. با این توضیحات، رابطه مرموز و پنج جانبه‌ای میان آمریکاییها، بهاییان، فراماسونری، حزب دموکرات و کمیته مجازات مشاهده می‌شود و در این چارچوب است که سخنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی علیه آمریکاییان و علت تهدید او توسط کمیته مجازات روشن می‌گردد. والسلام عبدالله شهبازی 29/10/1375 پس از واقعه بیرون کردن مورگان شوستر امریکائی، و اعدام سران کمیته‌ی مجازات وابسته به حزب دموکرات در تهران، باز هم فعالیت «کمیته‌ی مجازات حزب دموکرات» به طور پنهانی در ایالات ادامه داشته، و آنها که تز جدائی روحانیت را از سیاست دنبال می‌کردند و تحت حمایت غرب بودند دست از شرارت بر نمی‌داشتند. در همین زمانها بوده که محدث قمی با اطلاع از نفوذ امریکائی‌ها و فعالیت میسیون تبشیری آنها در بعضی از شهرهای ایران و از جمله مشهد، علناً در منبر از آنها انتقاد می‌کرده و همان نیز باعث نوشتن آن نامه‌ی تهدید آمیز شده بود. سران کمیته‌ی مجازات حزب دموکرات توسط وثوق‌الدوله اعدام شدند،‌ ولی بقیه تا مدتی بعد در تهران و مشهد و نقاط دیگر به طور پنهانی فعالیت داشته‌اند. در کتاب «تقویم تاریخ خراسان ـ از مشروطیت تا انقلاب اسلامی» از جمله‌ی حوادث سال 1337 قمری را «تصویب مواد تشکیلاتی و شرح وظایف کمیته‌های محلی و اعضای حزب دموکرات خراسان توسط مجلس محلی مشهد» نوشته است و این همان زمان تهدید محدث قمی در مشهد توسط حزب دموکرات چند سال بعد بوده است. میسیون امریکائی در آن موقع در مشهد تبلیغات وسیع تبشیری داشته‌اند و مبلغان آنها سعی در گمراه ساختن افراد و مسیحی کردن آنها داشته‌اند. همین معنی موجب می‌شود که محدث قمی در منبر علناً از آنها نام ببرد و خطر وجود آنها را از نظر سیاسی و دینی در مشهد و جاهای دیگر، و راهی که پیش گرفته بودند به مردم گوشزد کند. این تهدید کمیته مجازات دموکرات هم یا واقعیت داشته و یا عوامل امریکائی به نام آنها که سابقه تروریستی داشته‌اند، او را تهدید کرده بودند. هر چه بود پس از سفر حج او که گفتیم باید حج سوم او در سال 1341 باشد، حزب دموکرات مشهد هم منحل می‌شود. منبع: علی دوانی ، «مفاخر اسلام»، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 11 منبع بازنشر:سایت جام‌جم ایام

ماموریت ناکام ژنرال

دخالت آمریکایی ها در امور داخلی ایران در دوران پهلوی داستان درازی است که عمری به اندازه طول مدت حکومت پهلوی در ایران دارد. آنان در زمان های مختلف و برهه های متعدد از شیوه های گوناگون برای تحکیم نفوذ و ادامه حضور خود در ایران بهره برده اند. هر زمان که رژیم با خطری مواجه می شد از آنجایی که منافع آمریکایی ها به خطر می افتاد آنان تکاپوی خود را آغاز می کردند و با نهایت سعی و تلاش با چنگ و دندان رژیم دست نشانده خود را حفظ می کردند تا مطامع و منافعشان محفوظ بماند. تشکیل کنفرانس گوادلوپ یکی از همین تلاشها بود‏. کنفرانس گوادلوپ در دی ماه ۱۳۵7 در جزیره ای به همین نام واقع در شرق دریای کارائیب برقرار شد. در این کنفرانس که به ابتکار ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه برگزار شده بود سران چهار کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان پیرامون مهمترین مسائل مختلف پرداختند و در خصوص ایران توصیه هایی را مطرح ساختند که یکی از آنها را می توان اعزام یکی از بلند پایگان نظامی آمریکا که از اوضاع ایران و ارتش آن مطلع باشد برای اداره ارتش و جلوگیری از هم پاشیدگی آن پس از خروج شاه و مهیّا نمودن آن برای کودتا به ایران دانست تا ضمن حفظ سلاح های استراتژیک که در اختیار شاه گذاشته شده بود و نیز حفظ دستگاه‌های پیچیده جاسوسی آمریکا در پایگاه‌های مخفی و آشکار آمریکا در ایران، قراردادهای مهمّ و کلان نظامی را بدست دولت جدید ، لغو نماید و زمینه خروج دهها هزار مستشار آمریکایی و خانواده‌های آنان که در ارتش ایران حضور داشتند را فراهم آورد. این ماموریت بر عهده معاون فرماندهی سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو) ، ژنرال هایزر قرار می گیرد . هایزر در سال 1924 در کلرادوی آمریکا متولد شد. در سال 1943 پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان برای خدمت در ارتش ثبت نام کرد و در طول جنگ جهانی دوم به عنوان خلبان بمب افکن تا درجه افسری ارتقا یافت. اوایل سال 1946 پس از آن که دولت آمریکا تصمیم به ایجاد یک فرماندهی استراتژیک هوایی گرفت هایزر برای کمک به ایجاد بخش بمب افکن فرماندهی استراتژیک داوطلب شد. وی در جنگ کره و ویتنام نیز فعالانه شرکت جست و در این دوران به فرماندهی عملیات ضربتی در فرماندهی بمب افکن‌های خاور دور ارتش آمریکا رسید. در این پست، برنامه‌ریزی مأموریت‌ بمب افکن‌های استراتژیک و صدور دستور عملیات روزانه آنها بر عهده هایزر قرار گرفت. او بعد از بیست سال خدمت در ارتش آمریکا در سال 1972 به درجه سرلشکری رسید و مأمور خدمت در پنتاگون شد. مسئولیت هایزر در این دوره نظارت بر برنامه‌های فروش نظامی نیروی هوایی در سراسر جهان بود. در همین دوره، چند بار برای فروش ادوات نظامی نیروی هوایی به رژیم پهلوی، به ایران سفر کرد. در سال 1975 توسط رئیس‌جمهور وقت آمریکا به درجه ژنرالی چهار ستاره منصوب شد و برای تصدی پست معاون فرماندهی کل نیروهای آمریکا در اروپا تحت فرماندهی ژنرال الکساندر - هیگ به اشتوت‌گارت آلمان رفت. وی در این مسئولیت اداره بیش از 320 هزار نیروی نظامی آمریکایی و نظارت بر آنها و نیز تمامی فروشهای نظامی خارجی و برنامه‌های کمک نظامی به 44 کشور را عهده‌دار بود. هایزر در جریان اوج‌گیری نهضت انقلابی مردم ایران و پس از ناامیدی آمریکا از نتیجه تلاش مقامات داخلی کشور، با هدف جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی در روز 14 دی ماه 1357 از طریق فرودگاه مهرآباد وارد ایران شد و در مدت اقامت خود تلاش گسترده‌ای جهت دستیابی به هدف مأموریتش کرد. وی بلافاصله از فرودگاه عازم خانه « ژنرال هووی استون»، فرمانده «بخش زمینی در دفتر وابسته نظامی و مستشاری نظامی آمریکا» می شود و بنابر آنچه که در خاطراتش آمده است ، می گوید : «قرار بود قبل از تاریک شدن هوا به منزل ژنرال گاست برویم تا اعضای مهم و اصلی اداره مستشاری همچون ژنرال گاست رئیس اداره مستشاری ، ژنرال جرج کرتز نماینده نیروی هوایی ، آدمیرال فرانک کولینز نماینده نیروی دریایی دور هم جمع شوند و مرا در جریان امور نظامی ایران و اداره مستشاری قرار دهند» او در کتابش “مأموریت در تهران” از حضورش در ایران چنین می گوید : «دیدار، در اولین ساعات شب تمام شد و مرا به خانه ژنرال گاست منتقل کردند. شب اوّل را در تهران با صداهای ناراحت‌کننده‌ای که اعصاب مرا می‌آزرد آغاز کردم. مردم فریاد می‌زدند الله اکبر و صدا از بام‌های نزدیک به گوش می‌رسید و به هر فریادی از گوشه‌ای دیگر پاسخ داده می‌شد. من و گاست برای شنیدن صداها روی بالکن رفتیم، توده‌های مردم به خیابان‌ها ریخته بودند و شعار می‌دادند. در نیمه‌های شب جمعیت پراکنده شدند و آرامش، حکمرفا شد، شب را بدون پلک بر هم زدن به صبح رساندم. صبح زود، خسته برخاستم. پس از صرف صبحانه به سفارت آمریکا رفتم» در مورد مأموریت هایزر، شاه در کتاب “پاسخ به تاریخ“،نکات جالبی را بیان می نماید : در اوایل ژانویه با تعجب خبردار شدم که چند روز است ژنرال هایزر در تهران بسر می‌برد . اما حوادث چند هفته گذشته می‌بایست به من آموخته باشد که از چیزی حیرت نکنم . مع ذلک ژنرال هایزر شخصیت کوچکی نبود. در مقام معاون فرماندهی ناتو چند نوبت به تهران سفر کرده بود و همیشه هم شرفیابی می‌کرد این دیدارها صرفاً به قصد ادای احترام نبود ولی با توجه به اینکه فرمانده نیروهای مسلح بودم و ایران عضو سازمان پیمان سنتو نیز بود این دیدارها ضرورت داشت. رفت و آمدهای ژنرال هایزر همیشه از پیش برنامه‌ریزی می‌شد اما سفر او در هاله‌ای از ابهام کامل فرو رفته بود. ورودش را خیلی مستور نگه داشته بودند. البته نظامیان آمریکایی با هواپیماهای خودشان سفر می‌کردند و خیلی طبیعی بود که بتوانند به هنگام ورود به پایگاه‌های نظامی‌شان درایران تشریفات اداری معمول را نادیده بگیرند. از ژنرال‌هایم تحقیق کردم، چیزی بیشتر از من نمی‌دانستند پس این ژنرال آمریکایی برای چه کاری به تهران آمده بود؟ چگونگی حضورش واقعاً غیرعادی بود ... … ژنرال هایزر تا چند روز بعد از رفتن من در تهران ماند. در آن روزها چه پیش آمد؟ تنها چیزی که می‌دانم این است که ژنرال ربیعی فرمانده کل نیروی هوایی طی محاکمه مسخره‌ای که پیش از اعدام او صورت گرفت به قضاوت گفته بود: “ژنرال هایزر شاه را مانند موش مرده‌ای از مملکت بیرون انداخت.” و اما شاپور بختیار در مصاحبه‌ای تلفنی که مستقیم از رادیو فرانسه پخش می‌شد( در کیهان روز ۲۱ دی ماه ۱۳۵۷ به چاپ رسیده است ) در خصوص ماموریت آقای هایزر ادعا می کند : «من هرگز نام این ژنرال را نشنیده‌ام . هرگز با سفارت آمریکا تماسی نداشته‌ام . من تنها تلگراف تبریکی از سفیر فرانسه دریافت کردم و سفیر انگلستان هم برای خداحافظی به دیدن من آمد. شما داستانی از یک ژنرال نقل می‌کنید که داستانی نامفهوم است. شما به واقعیت‌های متکی بر مدرک و سند نیاز دارید یا می‌خواهید از فاصله پنج هزار کیلومتری گوش به شایعه‌ها و حرف‌های بی‌اساس کوچه و خیابان بسپارید؟ از منتقل شدن یک ژنرال به فلان محل که نباید داستان ساخت و تحویل داد» و بنابر مطالب کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ارتشبد فردوست از سفر هایزر به ایران اینگونه می گوید : “من از ورود هایزر اطلاع نداشتم و محمدرضا نیز اطلاعی نداشت من تنها بعدها بود که از طریق گارد شنیدم که بدره‌ای به محمدرضا اطلاع داده که هایزر ۲۰ روز است که در تهران است. محمدرضا تلفنی از سولیوان سفیر امریکا گله می‌کند و فردای آن روز سولیوان و هایزر به اتفاق هم به دیدار محمدرضا می‌روند. ماجرای این ملاقات را بدره‌ای به اطلاع من رساند. او گفت که در این ملاقات، هایزر بدون معذرت‌خواهی از تأخیر خبر ورود خود، کار را خراب‌تر می‌کند و از محمدرضا می‌پرسد: “اینکه شنیده‌ام به استراحت می‌روید، آیا صحیح است؟” و تاریخ خروج محمدرضا را می‌پرسد. محمدرضا پاسخ می‌دهد: “این یک امر شخصی است و هر موقع لازم دانستم از این مرخصی استفاده می‌کنم.” سولیوان متوجه برخورد بد هایزر می‌شود و به شدت جبران می‌کند و می‌گوید علت تأخیر در اطلاع ورود هایزر، صرفاً کار زیاد بوده و این سؤال نیز برای این است که بداند آیا کسالتی دارید یا خیر . و اما پس از گذشت یک ماه از حضور هایزر در ایران ، خبرگزار ی های رویتر و آسوشیتدپرس اعلام می کنند که معاون فرمانده سازمان پیمان اتلانتیک شمالی ایران را ترک کرد . آنها گفتند که : « هدف از سفر ژنرال هایزر به ایران و اقامت طولانیش در این کشور، ترغیب نظامیان ایران به حمایت از دولت شاپور بختیار بوده است.» در آمریکا نیز رسماً اعلام می شود که سفر هایزر با تلاش‌های آمریکا در مورد مسئله وجود سلاح‌های پیشرفته آمریکایی در ایران بستگی داشته است. امّا مقامات نزدیک به دولت آمریکا می‌گویند مأموریت اصلی هایزر آن بوده است که بکوشد ارتشیان ایران را ترغیب به کنار ماندن از آشوب‌های سیاسی نمایند هودینگ کارتر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که پایان مأموریت هایزر را در ایران اعلام نموده گفته است مأموریت هایزر‌ آن بوده است که با مقامات نظامی ایران درباره روابط نظامی دو کشور و فروش اسلحه گفتگو کرده و نیز در مورد حمایت آمریکا از قانون اساسی و دولت بختیار با آنان مشورت نماید و امیدوار باشد که نظامیان ایران از بختیار حمایت کنند. اگرچه خود ژنرال هایزر در کتاب «مأموریت در تهران» بیان نموده است : ......هارولد براون (وزیر دفاع آمریکا) مرا زیر باران سؤال قرار داد. می‌خواست بداند که نظر فرماندهان ارتش در مورد رفتن من از ایران چیست؟ گفتم: این مطلب را به تفصیل با آنان مورد بحث قرار داده‌ام و آنها موقعیت را دریافته‌اند. میلی ندارند اظهارنظری کنند و می‌گویند که هر چه من بکنم (که منظورشان این است که هر چه واشنگتن بکند) مورد قبول آنها خواهد بود. آنها بدون درنگ، تصمیم واشنگتن را می‌پذیرند. براون، بعد مستقیماً از من پرسید: آیا شخصاً فکر می‌کنم باید ایران را ترک کنم یا نه؟ گفتم: هنوز نمی‌خواهم تصمیمی بگیرم، اما شخصاً احساس می‌کنم نباید ایران را ترک کنم. اما اگر قرار باشد بروم حالا بهترین موقع است که مسئولیت‌ها به ژنرال گاست ، رئیس هیأت مستشاران نظامی آمریکا در ایران ، تفویض شود. می‌دانستم گروه (فرماندهان نظامی ایرانی که قرار بود کودتا کنند) با او کار خواهند کرد. تنها امتیازی که من بر ژنرال گاست داشتم، درجه نظامی بالاتر من بود که بیشتر مورد احترام آنها قرار می‌گرفت و در کنار آن نفوذی که شاه به من تفویض کرده بود مطرح می‌گشت، نفوذی که هنوز برای ما برد داشت. … براون می‌خواست روحیه نظامیان ما را در ایران بداند من گفتم: آنها هم مثل من به شدّت از آیت الله وحشت دارند و از روحیه ضد آمریکایی سازش‌ناپذیر او تشویش دارند. … سایروس ونس وزیر خارجه هم روی خط بود ... ونس گفت: رئیس جمهوری و همه افراد دیگر در واشنگتن عمیقاً احساس می‌کنند که به من مدیون هستند. زیرا من در شرایط غیرعادی و دشواری کار کرده‌ام و بنظر آنها کار درخشانی نموده‌ام. از من خواستند روی خط بمانم تا آنها بحث خودشان را ادامه دهند و تصمیم نهایی را در مورد ماندن یا نماندن من در تهران بگیرند ….. دوباره روی خط آمدند. براون گفت: تصمیم آنها این است که من باید امروز یا فردا ایران را هر طور که خودم صلاح می‌دانم ترک کنم. آنها نمی‌خواستند خروج من بصورت فرار جلوه کند.… باید عازم اینجرلیک در ترکیه و سپس ... عازم اشتوتگارت می‌شدم و سپس مستقیماً عازم واشنگتن می‌گردیدم در آنجا رئیس جمهوری منتظر بود که روز دوشنبه (۱۶ بهمن) در اولین ساعات بامداد با من ملاقات کند....... اگرچه ارتشبد فردوست در کتاب سقوط وظهور سلطنت پهلوی اظهار داشته است که ژنرال هایزر در روز ۲۲ بهمن در ایران حضور داشته و این چنین می نویسد : .......قره‌باغی دو مرتبه از اتاق خارج شد و مجدداً با عجله مراجعت کرد و گفت: «بختیار رفت!» در این اثنا که قره‌باغی برای مکالمه با بختیار در سالن نبود، حاتم از فرصت استفاده کرد و گفت: «ارتشبد قره‌باغی مرا که جانشین او هستم یک ماه است که نپذیرفته، ولی هر روز صبح تا غروب با ژنرال هایزر جلسه دارد. و هم اکنون نیز هایزر در ستاد است!» سپهبد طباطبائی نیز نزد من آمد و گفت: «اگر اعلیحضرت مراجعت کند ما که این صورتجلسه (صورتجلسه بیطرفی ارتش) را امضاء کرده‌ایم چه خواهیم شد؟». گفتم : بگویید من (فردوست) مسئولم. طباطبائی تشکر کرد. در این موقع، امینی افشار به من گفت : « حدود دو هزار نفر از جلوی بی سیم رد شده و به سمت ستاد می‌آیند.» من با سرعت از اتاق کنفرانس خارج شدم. قره‌باغی دنبال من بود و گفت: «بد نیست یک دیداری از ژنرال هایزر بکنید او ستادش در همین اتاق پهلو است.» گفتم: با این وضع تظاهرات بهتر است دیدار به بعد موکول شود و به سرعت دور شدم........ مناسب است در خصوص ورود هایزر به تهران و ماموریت اصلی وی به این نکته توجه شود که تصمیم شاه برای خروج از کشور اتفاق مهمی بود که بر اوضاع و احوال کشور تأثیر فراوان می گذاشت . این مسئله با توجه به شرایط زمان، معنای مشخصی برای درباریان و نظامیان داشت و روحیه و اراده آنها را بشدت تحت تأثیر قرار می ‌داد. پیش از این نیز البته دورنمای وقایع کشور چندان ناپیدا نبود، به همین دلیل موج خروج وابستگان رژیم از کشور به همراه سرمایه‌های کلان، از مدتها پیش شروع شده بود و هرزمان شدت بیشتری می‌گرفت. آنچه در این میان بخصوص بر روحیه مقامات ارشد نظامی شاه تأثیر گذارد، فرار برخی همتایان آنها از کشور به بهانه‌های گوناگون بود. تیمسار ازهاری که سالها ریاست «ستاد بزرگ ارتشتاران» را برعهده داشت و دولت نظامی هم به نخست‌وزیری او تشکیل شده بود، پس از کناره‌گیری از این منصب، عارضه قلبی‌اش را بهانه کرد و راهی آمریکا شد. اما واقعه‌ای که قبل از این، بشدت روحیه نظامیان را تضعیف کرد، فرار ارتشبد غلامعلی اویسی - فرماندار نظامی تهران - بود که چه بسا به دلیل قساوت قلب و بی‌پروایی در کشتار مخالفان رژیم و سرکوب گسترده مردم، نقطه امیدی برای شخص شاه و دیگر نظامیان به شمار می‌آمد. وی که در نخستین اعلامیه فرمانداری نظامی خود نوشته بود: «من تا آخرین لحظات حیات به سوگندی که... یاد کرده‌ام وفادار خواهم بود و تا آخرین لحظه حیات برای برقراری نظم در تهران و حومه تلاش خواهم کرد» پس از آن که جنایت 17 شهریور را مرتکب شد و در ادامه به بی‌نتیجه بودن سرکوب و حتی نتیجه معکوس دادن آن پی برد، با به یغما بردن 280 میلیون تومان، و با کسب موافقت محمدرضا از کشور خارج شد. اگرچه قره‌باغی از این مسئله به عنوان واقعه‌ای که لطمه‌ شدیدی به حیثیت ارتش و بخصوص به نیروی زمینی شاهنشاهی وارد آورد، یاد می‌کند، اما باید گفت بیشترین تأثیر آن بر روحیه پرسنل ارتش - از بالاترین مقامات تا پایین‌ترین رده‌ها – بود . به همین دلیل هایزر به محض ورود به تهران، اولین و ضروری‌ترین اقدام را تلاش برای جلوگیری از فرار و خروج فرماندهان عالیرتبه ارتش شاهنشاهی در پی شخص شاه می‌بیند: «اولین مسئله‌ای که باید به آن فکر می‌شد رفتن شاه بود. ما می‌بایستی حدس می‌زدیم که در صورت چنین اتفاقی هر یک از رهبران چه می‌کنند. واشنگتن ارزیابی صحیحی از اوضاع داشت. اولین کار ما براساس تعلیمات رئیس‌جمهوری این بود که جلوی ترک آنها را بگیریم.» سخنانی که در اولین جلسه ملاقات هایزر با این فرماندهان به میان می‌آید، حاکی از ترس شدید حاکم بر آنها و درخواست عاجزانه‌شان برای خروج از کشور به همراه محمدرضا یا در اولین فرصت پس از اوست و بخوبی وضعیت وخیمی را که هایزر با آن مواجه بود، تصویر می‌کند: «قره‌باغی گفت که نخواهد توانست انسجام ارتش را در صورت ترک کشور توسط شاه آن هم با این سرعت حفظ کند... و گفت اگر اعلیحضرت کشور را ترک کند من نیز به همراه او خواهم رفت.» طوفانیان نیز در ملاقات با هایزر به چیزی جز رفتن نمی‌اندیشد: «نگرانی اصلی من این است که اگر [امام] خمینی به کشور بازگردد کار ما تمام است. او این مطلب را با اضطراب و وحشت می‌گفت و ادامه داد هیچ راهی برای زنده ماندن وجود ندارد. باید برنامه ترک کشور را بریزیم.» سپهبد ربیعی فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی نیز در ترس و وحشتی فوق‌العاده به سر می‌برد: «وقتی که گوشی را گذاشت با صدایی لرزان به من گفت اعلیحضرت به من دستور داد که برنامه عزیمت او را فراهم کنم. ربیعی به مرز جنون رسیده بود. با تاکید گفت که او هم باید برود. اگر می‌خواست بماند می‌بایست از جانش می‌گذشت.» ارتشبد طوفانیان در خاطراتش موضوع اصرار برای ترک کشور را به صراحت عنوان داشته است: «گفتم اعلیحضرت من هیچ وظیفه میهنی ندارم دیگر. وقتی که من یک عمر گفتم اعلیحضرت فرمانده کل قوا، اگر اعلیحضرت بروید بیرون من نمی‌مانم تو این مملکت، من هم باید بروم.» اما در کنار این مسئله طرح جلوگیری از خروج شاه نیز به طور جدی در دستور کار مقامات نظامی قرار داشت. قره‌باغی در خاطراتش از تلاش مکرر خود برای انصراف محمدرضا از مسافرت به خارج سخن می‌گوید: «از زمانی که مسئله مسافرت اعلیحضرت به خارج از کشور مطرح شد در هر فرصتی که مقدور بود در جهت انصراف ایشان از مسافرت مطلبی عرض می‌کردم... در یکی از شرفیابی‌های روزهای اول پس از شرح مشکلاتی که در صورت خروج اعلیحضرت از ایران، نیروهای مسلح با آن روبرو خواهند بود عرض کردم... معلوم نیست وضع روحی نیروهای مسلح شاهنشاهی با این کیفیت بعد از مسافرت اعلیحضرت به چه وضعی خواهد بود و استدعا کردم که از مسافرت صرفنظر نمایند. با تعجب فرمودند: چه می‌گویید الان سفیر آمریکا و ژنرال هویزر اینجا بودند و منظورشان از ملاقات اطلاع از روز و ساعت مسافرت ما بود و با ناراحتی اضافه کردند: نمی‌فهمیم منظور اینها چیست و چه می‌خواهند.» البته محمدرضا خود بهتر از هرکسی می‌دانست که وجود و حضور او در ایران نه تنها هیچ کمکی به بهبود اوضاع نمی‌کند، بلکه باعث اوج‌گیری اعتراضات مردمی خواهد شد و این نکته‌ای بود که سیاستمداران آمریکایی و اروپایی نیز به آن رسیده بودند، بنابراین طرح خروج محمدرضا از کشور نه تنها گامی برضد او محسوب نمی‌شد بلکه اقدامی در جهت نجاتش از وضعیت وخیم موجود و جلوگیری از افتادن وی به دست مردم و محاکمه به خاطر سالها خیانت به کشور و ملت خویش بود. از طرفی، خروج از کشور در آن شرایط، در انطباق کامل با روحیه‌ ترسو و بزدل محمدرضا قرار داشت، کما این که در واقعه کودتای 28 مرداد نیز وی بلافاصله پس از شکست موج اول کودتا در 25 مرداد و بحرانی شدن وضعیت، فرار را برقرار ترجیح داد و راهی خارج از کشور شد. لذا می توان گفت که مأموریت ژنرال هایزر آن بود که ضمن فراهم آوردن مقدمات خروج چنین شخصیت ترسویی از کشور، از فرار سران ارتش که دست کمی از شاه نداشتند جلوگیری به عمل آورد و عرصه را برای چند صباحی برای شاپور بختیار فراهم سازد . هایزر در حقیقت قصد داشت با این کار فرصت بقای حکومت بختیار - به عبارت بهتر نظام سلطنتی – را پس از فرار شاه فراهم آورد اما در ماموریتش ناکام ماند. منبع: سایت موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منبع بازنشر: سایت جام‌جم ایام

بازخوانی کنفرانس گوادلوپ

در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و با بحرانی شدن اوضاع کشور، قدرتهای بزرگ که منافع خود را در معرض خطرمی دیدند،‌ جهت جلوگیری از سیل خروشان انقلاب ایران، دست به کار شده و به هر اقدامی که احتمال می دادند مانع از وقوع انقلاب باشد، دست زدند، یکی از این اقدامات، نشستی بود که چهار کشور بزرگ غرب به دعوت و ابتکار ژیسکاردستن، رئیس جمهور فرانسه در جزیره گوادلوپ برگزار شد تا کشورهای فرانسه، آلمان، انگستان و آمریکا درمورد اوضاع و آینده ایران و رژیم پهلوی بحث و گفتگو نمایند و تصمیمی بگیرند تا منافع خود را در ایران ،حفظ نموده و سلطه خود را همچنان بر ایران ادامه دهند. این نشست به مناسبت محل برگزاری آن، که در جزیره ای به نام گوادلوپ، در اقیانوس آرام و متعلق به فرانسه بود، به کنفرانس گوادلوپ معروف گردید. روابط کشورهای شرکت کننده در کنفرانس با ایران با اوج گیری اعتراضات در ایران و با توجه به این که فرانسه مناسبات تجاری و سیاسی رو به رشدی با ایران داشت، جهت جلوگیری از نفوذ شوروی و عقاید کمونیستی در ایران، اقدام به دعوت از سران کشورهای غرب نمود. از سال 1328 و با تشکیل جمهوری فدرال آلمان، مبادلات و روابط تجاری با این کشور افزایش یافت. بطوری که چند سال بعد به مقام نخست مبادلات با ایران دست یافت. البته این روابط بعد از سفر ناتمام شاه در سال 1346 که با اعتراض و درگیری و قتل یک دانشجوی آلمانی همراه بود، کمی به سردی گرائید. ولی در نهایت از دست دادن منافع اقتصادی آلمان در ایران مطلبی نبود که آلمان از آن صرفنظر نماید، به همین دلیل هلموت اشمیت صدراعظم آلمان، دعوت ژیسکاردستن را پذیرفت. ایران بین سالهای 1353 تا 1357 متحدی با ارزش برای بریتانیا بود؛ زیرا هم نفت ارزان قیمت داشت و هم بازار بسیار خوبی برای کالاهای انگلیسی بود و جیمز کالاهان، نخست وزیر انگلستان که منافع ارزشمند کشورخود، در ایران را با گسترده شدن تظاهرات در خطر می دید از دعوت فرانسه جهت حضور در گوادلوپ اسقبال نمود. شاه، از سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد، ادامه سلطنت خود را مدیون انگلیس و بویژه آمریکا می دانست و تقریباً در تمامی مسایل به خصوص نظامی وابستگی شدیدی به آمریکا پیدا کرد و به همین دلیل یکی از ارکان مهم تامین منافع آمریکا در منطقه بود و چون آینده ایران اهمیت خاصی برای ایالات متحده داشت کارتر نیز دعوت ژیسکاردستن را اجابت نمود. پیش زمینه های کنفرانس گوادلوپ با شروع ناآرامی های ایران، گذشته از منافع تجاری واقتصادی شوروی در ایران، از سوی دیگر نگرانی از تشکیل یک حکومت کاملا مذهبی در نزدیکی جمهوریهای مسلمان نشین خود باعث شد که با گسترده تر شدن اعتراضات، احساس خطر نماید، ولی هنگامی که رژیم پهلوی را از دست رفته و لحظه پیروزی انقلاب را نزدیک دید و با قصد اینکه خود را به انقلاب و حکومت آینده ایران نزدیک نماید، با چرخش موضع، به تبلیغات خود به طرفداری از انقلاب ایران پرداخته و با اعزام توده ایها و کمونیستها به ایران، سعی در ایجاد تشکیلات کمونیستی در ایران نمود و این اقدام باعث نگرانی بیش از حد کشورهای غربی شد. البته با حادتر شدن اوضاع ایران و برای جلوگیری از نفوذ غرب در آینده ایران، برژنف رهبر شوروی در تاریخ 27 آبان 1357 بصورت تلویحی نسبت به مداخله آمریکا در مسائل داخلی ایران به کارتر هشدار داد و کارتر نیز از اقدام مداخله جویانه شوروی در ایران اظهار نگرانی نموده و به برژنف هشدار داد که در مسائل ایران دخالت نکند. ژیسکاردستن نیز برای اطلاع دقیق تر از اوضاع ایران نماینده خود، میشل پونیاتوسکی را در 5 دی 1357 روانه ایران کرد و پونیاتوسکی پس از ورود به ایران وملاقات با شاه گزارش دقیق اوضاع ایران و چگونگی ملاقات با شاه و ارزیابی خود مبنی بر ناتوانی شاه در رویاروئی با بحران را به رئیس جمهور اعلام نمود و در واقع پس از گزارش او بود که ژیسکاردستن اقدام به دعوت از سران سه کشور بزرگ غرب نمود. در کنفرانس چه گذشت سران چهار کشور آلمان، انگلستان،فرانسه و آمریکا در تاریخ 14 دی مذاکرات خود در مورد مسائل ایران را شروع کردند. کالاهان، نخست وزیر انگلستان عقیده داشت که شاه در اداره کشور ناتوان است و در واقع از گردونه قدرت خارج شده و جانشین مناسبی برای او وجود ندارد و با توجه به اینکه ارتش نیز فاقد تجربه لازم برای جلو گیری از بحران می باشد، حمایت از شاه بی نتیجه است. هلموت اشمیت، صدر اعظم آلمان ضمن اعتراف به ناتوانی شاه ، در مورد آینده ایران از دوخطر مهم اظهار نگرانی نمود: یکی تجزیه ایران ودیگری مداخله شوروی و نفوذ عقاید کمونیستی در ایران، به همین منظور او عقیده داشت که بایستی از شاه حمایت شود و در ضمن باید پیام هشداری برای سران شوروی فرستاده شود. ژیسکاردستن اعتقاد داشت که ادامه حضور شاه در ایران و مقاومت او در برخورد با اعتراضها منجر به جنگ داخلی در ایران خواهد شد، لذا او بر این عقیده بود که بایستی با آیت الله خمینی تماس برقرار کرد و احتمال می داد که می‌توان با او کنار آمد. در این میان کارتر که از حامیان بزرگ شاه بود در مورد مسائل و آینده ایران دچار سردرگمی شده بود و این حالت او نیز به دلیل گزارشات ضد و نقیضی بود که از نمایندگان اعزامی او به ایران به دستش می‌رسید، از طرفی سالیوان (سفیر آمریکا در ایران ) و سایروس ونس (وزیر امورخارجه )خواستار مذاکره و سازش با مخالفان رژیم بودند و از طرف دیگر برژینسکی ( مشاور کارتر) خواستار انجام کودتا در ایران بود. البته نظر کلی کارتر این بود که شاه باید از کشور خارج شود و به ارتش جهت اقدام به کودتا امید زیادی داشت. تصمیمات کنفرانس باوجود اینکه اطلاعات دقیقی در مورد جزئیات کنفرانس گوادلوپ در دست نیست، ولی می توان نقطه نظرات مشترک سران شرکت کننده در این کنفرانس را چنین خلاصه کرد: - بازگشت آرامش و ثبات با حضور شاه در ایران میسر نیست. - باید از ایجاد انقلاب و تشکیل یک حکومت مذهبی در ایران جلو گیری نمود. - ضمن حمایت از دولت بختیارباید تلاش نمود در صورت عدم موفقیت او ارتش را برای انجام کودتا آماده نمود. - تلاش جدی برای جلوگیری از نفوذ شوروی در ایران انجام پذیرد . اقدامات سران پس از خاتمه کنفرانس گوادلوپ سرانجام با وجود اختلاف نظر سران شرکت کننده کنفرانس گوادلوپ در تاریخ 17 دی ماه به پایان رسید. کارتر پس از بازگشت به کشور خود، از طریق دو نفر فرانسوی پیامی برای حضرت امام (ره) ارسال نمود و از امام (ره) خواست که ضمن دعوت مردم به آرامش از دولت بختیار حمایت کند، در غیر این صورت ارتش دست به اقدام جدی (کودتا) خواهد زد که عواقب آن خونریزی گسترده در ایران خواهد بود. حضرت امام (ره) نیز در پاسخ به کارتر گفت: که رژیم شاه، دولت بختیار و مجلسین که به نخست وزیری بختیار رای داده اند غیر قانونی هستند و هیچکدام مورد تائید امام (ره) و انقلابیون نیستند و در مورد کودتای ارتش نیز عقیده داشت که اگر حمایت کشورهای بیگانه از ارتش نباشد، ارتش جرات انجام کودتا نخواهد داشت و از آمریکا خواست که در مسائل ایران دخالت نکند؛ در غیر این صورت عواقب کودتا و خونهای ریخته شده با آمریکا خواهد بود. البته کارتر از سخنان امام (ره) درس عبرت نگرفت و هایزر را به تهران فرستاد که این اقدام او نیز به شکست منجر شد. نتیجه مذاکرات و بحث و گفتگوها و تصمیم گیریهای کنفرانس گوادلوپ نیز نتوانست گره ای از مشکلات کشورهای غربی در مورد مسائل ایران باز نماید و انقلاب، راه خود را تا پیروزی نهایی طی نمود و دست کشورهای بیگانه و ایادی آنها از ایران کوتاه گردید. منابع : - درگوادلوپ چه گذشت / یوسف بیدخوری .- تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1384 . - داستان انقلاب / محمود طلوعی .- تهران: علمی، 1370 . -یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357) / روح الله حسینیان .- تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385 . منبع: برگرفته از : مقاله مجید مهدیزاده درج شده در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منبع بازنشر: سایت جام‌جم ایام

«ثقه الاسلام تبریزی» شهید عاشورا

شهید میرزا علی آقا یکی از روحانیان مشهور دوره مشروطه فرزند میرزا موسی بن میرزا محمد شفیع است که در هفتم رجب سال 1277 هجری قمری در تبریز دیده به جهان گشود و در 53 سالگی و در عاشورای سال 1330 هجری قمری توسط قشون روس در تبریز به شهادت رسید. پدر ثقه الاسلام (حاج میرزا موسی ) که او نیز به ثقه الاسلام مشهور بود در قیام تنباکو نقش بسزایی داشت و مردم تبریز را برای الغاء قرار داد رژی تشویق می کرد. میرزا علی آقا مقدمات علوم دینی و ادبی را در تبریز فرا گرفت و آن گاه برای ادامه تحصیل رهسپار عتبات شد و پس ازآنکه به درجه اجتهاد رسیددر سال 1308 قمری به تبریز بازگشت و به تبلیغ احکام و تعالیم دینی همت گماشت .وی در ادبیات فارسی و عربی نیز مهارت داشت و صاحب تالیفاتی بود که حاکی از تبحر ادبی تاریخی و دینی این عالم مجاهد بوده است . یکی از کتاب های او « ایضاح الانبا فی مولد خاتم الانبیا » نام دارد. در همین کتاب است که شرح حال خود وی نیز به رشته تحریر درآمده است . مرات الکتب از دیگر تالیفات شهید ثقه الاسلام تبریزی است . او در این اثر کتابها و رجال شیعه را معرفی کرده است . ثقه الاسلام تبریزی در رساله « لالان » از سیاست و اجتماعات بحث نموده و چگونگی افکارش را آشکار کرده است . ثقه الاسلام دو رساله سیاسی و اجتماعی دیگر نیر دارد که نام آن ها « واگن ملت » و « اگر ما آذربایجانی ها غفلت کنیم » می باشد . مقتل سیدالشهدا نیز از آثار ثقه الاسلام تبریزی است . همچنین ترجمه بث الشکوی را نیز باید از آثار ثقه الاسلام تبریزی برشمرد. بث الشکوی قسمت سوم تاریخ یمینی تالیف عبدالجبار عتبی است . این قسمت از تاریخ یمینی تا روزگار ثقه الاسلام تبریزی ترجمه نشده بود و او به توصیه امیر نظام گروسی که خود ادیب بود بث الشکوی را ترجمه کرد . در سال 1319 قمری با درگذشت پدر ( میرزا موسی ) ، ثقه الاسلام در امور دینی و اجتماعی از سوی مظفرالدین شاه جانشین او شد و در سطحی وسیع به ارشاد مردم پرداخت. او به سرعت در میان مردم شهرت یافت و محبوبیت ویژه ای پیدا کرد. از آغاز جنبش مشروطیت از هواداران آن بود. پس از اعلام مشروطه در انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی رای اول را در بین علمای تبریز بدست آورد ولی نمایندگی را نپذیرفت. در زمانی که مشروطه خواهان تبریزی به تشویق کنسول انگلیس، و در اعتراض به محمدعلی میرزای ولیعهد در کنسولگری انگلستان تحصن کردند ثقه الاسلام از مخالفان این تحصن بود و امور مربوط به متحصنین را در مسجد حل می کرد. پس از تشکیل انجمن ایالتی تبریز با انجمن در ارتباط تنگاتنگ بود و در عین حال بر آن انتقاد نیز داشت. در یکی از دیدارهای خود به اعضای انجمن گفت: « به عقیده من گرویدن شما به امورات جزئیه اسباب تعطیل امور شما است و این مردم وقتی انجمن را شناختند متصل دسته دسته رو به انجمن خواهند گذاشت و شما را از کار باز خواهند داشت، به عقیده من نباید رسیدگی بر امورات جزئیه کنید» . انجمن تبریز به اندرزهای ثقه الاسلام گوش فرانداد و در پی کسب قدرت در امور بسیاری مداخله می کرد. اقتدار این انجمن روز به روز در حال افزایش بود و در بسیاری از موارد ثقه الاسلام با سیاستهای آن همراه نبود و با آنان درگیر می شد. در نامه ای از وی به این موضوع می توان پی برد: « در تبریز هنگامه غریبی است، حد می زنند و تعزیر می کنند، قیامت است و آشوب . اعضاء انجمن از انجمن کناره گرفته است، عجالتاً مردم چند فرقه شده اند تا عاقبت چه شود تمام کارها معوق و حواس من پریشان » ثقه الاسلام در عین حال از مخالفان برهم خوردن انجمن بود و به اصلاح آن نظر داشت. ثقه الاسلام تبریزی مشروطه خواه متعادل و متینی بود که از هیچ شخص و گروهی کارهای تند و افراطی را نمی پذیرفت . گرچه از مدافعان و رهبران بسیار برجسته جنبش مشروطه در آذربایجان بود ولی از تند روها بسیار انتقاد می کرد و یکی از علل ناکامی مشروطه را رفتار افراطی و نامتعادل این گروه می دانست . ثقه الاسلام تبریزی مشروطه طلبان را به چند دسته تقسیم می کرد. گروهی را مشروطه طلب راستین می نامید. عده ای را بوالهوس و آشوب طلب و تندر و و جمعی را هم کسانی می دانست که برای ریاست طلبی و رسیدن به اغراض و منافع شخصی طرفدار مشروطه شده اند . از آن جا که وی بسیار وطن دوست بود و به استقلال میهن شدیدا علاقه داشت یکی از نگرانی های همیشگی او به خطر افتادن استقلال کشور در جریان تحولات جنبش مشروطه خواهی بود. او می گفت : یک وجب از خاک ایران را با تمام دنیا عوض نمی کند کشورهای خارجی و به ویژه روس ها از مواضع سرسختانه ثقه الاسلام تبریزی نسبت به بیگانگان کاملا آگاه بودند و می دانستند که شور وطن دوستی این عالم مجاهد به گونه ای است که هرگز در برابر اهداف متجاوزانه بیگانگان آرام نخواهد نشست و به مشروطه خواهان غربگرا نیز اجازه نخواهد داد مشروطه طلبی و آزادی خواهی را بهانه ای برای نابودی استقلال میهن بنمایند. ثقه الاسلام در دوره استبداد صغیر سعی زیادی برای جلوگیری از اشغال تبریز و حل مسالمت‌آمیز مسائل داشت. پس از فتح تهران کوشش کرد که از خلع محمدعلی شاه جلوگیری کند و اختلافات با مسالمت حل شود ولی موفق نشد. با اشغال تبریز از سوی نیروهای روسیه سعی در آرام کردن اوضاع داشت. به اصرار او ستارخان و باقرخان از تبریز به تهران رفتند. در ذیحجه سال 1329 قمری روس ها به ایران اتمام حجت دادند و آنگاه به بهانه های مختلف خاک ایران مورد هجوم و تجاوز آن ها قرار گرفت. پس از آن که روس ها وارد شهر تبریز شدند به غارت و کشتار مردم دست زدند. این کشتار با مقاومت مردم شهر همراه بود و یکی از افراد محوری در دفاع از شهر را باید ثقه الاسلام دانست . هر قدر اوضاع تبریز بحرانی تر می شد و کشتار و ستم روس ها شدت بیشتر پیدا می کرد افراد بیشتری از ثقه الاسلام در خواست می کردند که از شهر خارج شود و جان خود را نجات دهد. حتی ماموران بلندپایه عثمانی که در کنسولگری عثمانی در تبریز بودند از طریق فردی به ثقه الاسلام پیغام دادند : طبق اطلاعاتی که ما به دست آورده ایم هدف روس ها این است که شما را حتما دستگیر کنند پس فکری به حال خود بکنید. ثقه الاسلام در پاسخ به کسی که پیغام آورده بود گفت : در جریان شکست عباس میرزا از روسها میرزا آقای میرفتاح جلو افتاد و شهر تبریز را به دست روس سپرد. از آن زمان صد سال می گذرد و همیشه نام آقا میرفتاح به بدی یاد می شود. شما چگونه راضی هستید که من در این آخر زندگی از ترس مرگ خود را به پناهگاهی بکشم و دیگران را در دست دشمن رها نمایم . بدین ترتیب او تا آخرین لحظه حیات مردم را رها نکرد و سرانجام در عصر روز نهم محرم 1330 (نهم دی 1290 شمسی ) توسط نظامیان مسلح روس دستگیر شد. کنسول روس در کنسولگری این کشور نسبت به ثقه الاسلام تبریزی اهانت کرد و ایشان را بخاطر اینکه عامل اصلی قیام مردم علیه روس ها بود سرزنش کرد. ثقه الاسلام با رشادت تمام پاسخ کنسول روس را داد وبه او گفت : من به وظیفه اسلامیت و ملیت خود عمل کرده ام زیرا نمی خواستم ملت مسلمان اسیر بیگانگان باشد. در این ماجرا کنسول روس نوشته ای به دست ثقه الاسلام داد واز وی خواست برای رهایی از مرگ گواهی دهد که جنگ را ابتدا مردم تبریز آغاز کردند نه روس ها. ثقه الاسلام در پاسخ کنسول روس گفت : من حاضر نیستم چنین شهادتی بدهم زیرا این ها که شما مدعی هستید دروغ است و جنگ را شما آغاز کردید. سپس کنسول روس از ثقه الاسلام تبریزی خواست گواهی کند که دولت ایران قادر به حفظ امنیت آذربایجان نیست و توقف ارتش تزاری در آذربایجان ضرورت دارد. ثقه الاسلام به این خواست کنسول روس نیز پاسخ مثبت نداد وبه او گفت : شما آذربایجان را تخلیه کنید من قول می دهم امنیت کامل در این جا برقرار شود. بالاخره پس از آن که ثقه الاسلام تبریزی به هیچ یک از درخواست روس ها پاسخ نداد سرانجام در بامداد روز دهم دی 1290 برابر با دهم محرم 1330 قمری و همزمان با عاشورای حسینی آن عالم بزرگ را در سربازخانه روس ها به دار آویختند . مزار او در مقبره الشعرای تبریز قرار دارد . منبع: سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: سایت جام‌جم ایام

روستازاده مرموز در‌ دربار تزار

راهب ماجراجو و سیاستمدار روسی در 31 دسامبر 1916 گریگوری افیمویچ راسپوتین، کشته شد. تاکنون کتاب‌های متعدد و نسخه‌های سینمایی متفاوتی درباره این شخصیت تاریخی ساخته شده و برداشت‌های گوناگونی در او صورت گرفته است. این روستازاده مرموز که قدرت و نفوذ عجییی در دربار تزار روسیه داشت، روزگار پرفراز و نشیبی طی کرد. وی سال 1869 در یکی از روستاهای سیبری به دنیا آمد. از روزگار جوانی او اطلاعات خیلی دقیقی در دست نیست. کسانی که او را از دوره جوانی و از زمان زندگی در روستا می‌شناختند در مورد او ویژگی خاص همراه با فضیلتی قائل نبودند. افراط در نوشیدن مشروبات الکلی و همراهی با اوباش و دزدی، خصوصیاتی بود که هم‌ولایتی‌های او از دوران اولیه زندگی‌اش نقل می‌کنند. سیر زندگی‌اش از همان دوران جوانی تغییر پیدا کرد. آن جوان لاابالی و بدون قید و بند کم کم چهره عوض کرد و یک آدم مذهبی شد. سفرهای خود را آغاز کرد و برای دوری از گناهان، راهی صومعه‌های دور دست شد و به موعظه می‌پرداخت. راسپوتین در هجده سالگی دچار تحول مذهبی شد، به صومعه ورکوتر رفت و آنجا به فرقه کلیستی (فرقه‌ای که از کلیسای ارتدوکس منشعب شد) پیوست. پس از سفر به صومعه و با سپری کردن مدت زمانی در آنجا، راسپوتین راهب نشد. گرچه به قصد راهب شدن در دیر نمانده بود، اما این سفر راه قدرت و شهرت را روی او گشود. در نوزده سالگی، راسپوتین به پکروزکو بازگشت و با پراسکویا فئودوروونا ازدواج کرد. صاحب سه فرزند شد؛ دیمیتری، ماریا و واروارا. اما ازدواج هم او را خانه‌نشین نکرد و سیر و سفر را به مناطق مذهبی همچون مانت آتوس (به معنای کوه مقدس، کوهی در مقدونیه) ادامه داد. کلام و گفتارش روی مخاطبان اثر داشت و عده‌ای گمان می‌کردند دستان او شفابخش است و می‌تواند معجزه کند. آوازه شهرتش همه جا پیچید و به سن‌ پترزبورگ پایتخت امپراتور روسیه رسید. راسپوتین در این شهر به خانه اشراف راه پیدا کرد و آنها باور کرده بودند که او می‌تواند کارهای خارق‌العاده انجام دهد و بیماری را شفا دهد. اکنون که سال‌ها از مرگ او گذشته، برخی معتقدند این راهب ماجراجو می‌توانست دیگران را هیپنوتیزم کند و تحت اختیار خود بگیرد. او با این کارها توانست در دل تزار نیکلای دوم امپراتور روسیه و خانواده او جا باز کند. در آن زمان پسر نیکلای و ولیعهد او به بیماری هموفیلی دچار بود و از پزشکان کاری برای درمان او ساخته نبود، اما راسپوتین توانست جلوی خونریزی او را بگیرد. این کار بزرگ مقام و جایگاه وی را در نزد امپراتور بالا برد. از این پس بود که راسپوتین روز به روز بر اقتدارش افزوده شد و حتی در امور داخلی دربار هم دخالت می‌کرد. چنانچه از شایعات بر می‌آید، او در برخورد با زنان بی‌قید و بند بود و به خاطر تاثیرگذاری و نفوذ کلامی که داشت، راحت به دل آنها راه پیدا می‌کرد و از این طریق بساط عیش و خوشگذرانی زیادی را فراهم آورده بود. حتی گروهی معتقدند بسیاری از زنان درباری هم جزو معشوقه‌های او بودند. او از موقعیت‌های ویژه‌ای که به دست آورده بود، برای کارهای تجاری بخوبی استفاده کرد. نفوذ او در دربار، باعث شد تجار بزرگ با او وارد مذاکره شوند و او هم وارد لابی‌های اقتصادی با آنان شد. راسپوتین از این معاملات و کمک به مقامات برای گرفتن سمت‌ها رشوه می‌گرفت. هیچ کس جرأت این را نداشت تا خاطر دوست تزار را بیازارد و او تا آن موقع که منافعش ایجاب می‌کرد به دوستی‌ها و مذاکراتی که بر سر معاملات صورت می‌گرفت پایبند بود. اما در همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد. به‌واسطه درگیرهای نظامی روسیه و تصمیمات تزار، روسیه دچار بحران‌های متعدد شد و نیکلای که به پیشنهاد راسپوتین فرماندهی کل قوا را پذیرفته بود، در جنگ جهانی اول بی‌تدبیری خود را نشان داد. نارضایتی‌های عمومی بالا گرفت و صدای اعتراضات مردمی بلند شد. اقتدار دیکتاتور روسیه روز به روز متزلزل می‌شد و پایگاه اجتماعی و سیاسی او دستخوش تغییر شد. کم‌کم نفرت مردم نسبت به راسپوتین بیشتر شد. برخی از افراد متنفذ درباری که دخالت‌های راسپوتین را در امور مملکتی بیجا تشخیص داده بودند و او را خطری جدی برای امنیت روسیه می‌دانستند، تلاش‌های پنهانی را برای حذف او به کار بستند. سه شخص سرشناس به نام‌های شاهزاده فلیکس یوسوپف، ولادیمیر میتروفانوویچ پوریشکوویچ (عضوی از دوما) و دوک اعظم دیمیتر پاولووییچ (پسرخاله تزار)، طی جلسه‌ای رسمی نقشه ترور وی را طراحی کردند و قرار شد شاهزاده فلیکس یوسوپف با استفاده از علاقه راسپوتین به زن‌ها، وی را به بهانه درخواست مداوای همسر مریضش به منزلش بکشاند و با خوراندن سیانور همراه با کیک و کلوچه و شراب او را بکشند. راسپوتین با اصرار زیاد او، درخواست را می‌پذیرد. پس از آن وی نامه معروفش را می‌نویسد که هم اکنون در موزه ملی سن پترزبورگ روسیه از آن نگهداری می‌شود. قسمتی از متن نامه مذکور به این شرح است: مادر (منظور ملکه)، می‌دانم که مرگ من نزدیک است. امروز آخرین لحظات زندگیم را سپری می‌کنم، اما آگاه باشید. اگر من توسط روستاییان و کولی‌ها و همقطارانم به قتل رسیدم بدانید که هیچ خطری شما و مردم روسیه را تهدید نمی‌کند، اما اگر من توسط یکی از افراد دربار یا فامیل‌های شما به قتل رسیدم، بدانید که شما و خانواده‌تان و کل اهل دربار بیش از ۲ سال زنده نخواهید ماند و به دست مردم روسیه کشته خواهید شد... . راسپوتین در موعد مقرر سر قرار حاضر شد و از غذای مسمومی که برای او فرستاده بودند تناول کرد، اما سم بر بدن او کارگر نشد و با تپانچه شاهزاده فلیکس مورد هدف قرار گرفت. بدن نیمه جان او که در حال آخرین تقلاها برای ادامه حیات بود با طنابی بسته شد، اما همچنان راسپوتین مقاومت می‌کرد و به‌رغم وجود سم در بدنش و اصابت گلوله، افتان و خیزان خود را به دروازه‌های قصر رساند و قصد داشت که از میله‌های دروازه قصر بالا رود که مجدد مورد اصابت گلوله از سوی شاهزاده فلیکس قرار گرفت و این بار وی از بالای میله‌ها به زمین افتاده و دوباره به ظاهر می‌میرد. شاهزاده فلیکس و دوستانش وی را با طنابی بسته و به بالای پلی می‌برند تا وی را در آب‌های نیمه منجمد رودخانه‌ای که از شهر عبور می‌کرد، رها کنند. آنها در راه نیز با مقاومت راسپوتین مواجه می‌شوند. تا بالاخره جمجمه او را شکسته و او را در آب می‌اندازند. جسد یخزده وی برای انجام مراحل پزشکی قانونی برده شد، اما از نسخه اصلی صورتجلسه کالبد شکافی وی اثری در دست نیست. خاندان رومانف تزار روس بعد از مرگ راسپوتین سرانجام خوشی پیدا نکرد و با قدرت گرفتن بلشویک‌ها، خانواده نیکلای دوم در یک قلعه نظامی حبس شدند و در 16 و 17 جولای، تزار، ملکه، فرزندانش، پزشک دربار و سه خدمتکارشان نیمه شب با گلوله قتل‌عام شدند. درباره زندگی او کتاب‌های بسیار نوشته شده ‌است که در بعضی از آنها راسپوتین منجی تزار معرفی شده و در بعضی وی را باعث فروپاشی سلسله امپراتوری تزاری دانسته‌اند. شهاب سلیمی / جام جم منبع: سایت جام‌جم ایام

مروری بر رخدادهای انقلاب در دی ماه 57

در روزهای نخست دی ماه 1357، علیرغم گزارش سفیر آمریکا به واشنگتن مبنى بر شکست دولت نظامى و سقوط اجتناب ناپذیر شاه، و اعتراف ارتشبد ازهارى به ناتوانى شاه در اتخاذ تصمیمات درست و بى ارادگى وى، سران امریکا و دولت هاى وابسته همچنان به حمایت خود از شاه و رژیم سلطنتى ادامه مى دادند. ریچارد هلمز، سفیر سابق امریکا در تهران و رئیس اسبق سازمان سیا، چند روز پیش از آن اعلام کرده بود: «به عقیدۀ من براى رژیم شاه، بدلى غیر از خود او وجود ندارد؛ بنابراین شاه به هر اونس از حمایت مادى و معنوى ما نیاز دارد[1].» دولت امریکا با چشم بستن بر روى وقایعى که در ایران مى گذرد و بدون توجه به آنچه سولیوان گزارش کرده است، بر استمرار سلطنت محمدرضا اصرار مى ورزد و به این منظور، دو مأمور بلند پایۀ سیا به نامهاى «روبرت بوم» و «سرلشکر تیکه» را عازم ایران مى کند. روبرت بوم رئیس شعبۀ تحلیل و بررسى ارزیابیهاى سیا و سرلشکر تیکه رئیس ادارۀ جاسوسى وزارت دفاع آمریکا است. یک سال از اوج گیرى نهضت اسلامى مى گذشت، بزرگترین قیام اسلامى تاریخ برپا بود اما رژیمهاى به ظاهر اسلامى در سکوت کامل به سر برده و مرتجعین آنها از کشتارهاى شاه حمایت مى کنند. رهبر انقلاب در سخنرانى خود در روز 3 دی 57 ضمن اشاره به کشتارهاى همه روزۀ رژیم، از حمایتهاى قدرتهاى جهانى و دولت هاى وابسته به آنها از رژیم شاه، اظهار تأسف کرده و می فرمایند: «...باز این دولتها، دولتهاى استفاده چى اى که پشتیبانى اظهار مى کنند، و دولتهاى دیگرى مثل دولتهاى اسلامى... و این بسیار موجب تأسف است که دولتهایى خودشان را به اسم دولت اسلامى معرفى مى کنند و مع ذلک در طول یک سال و بیشتر که ایران در خاک و خون کشیده شده است به دست عمال شاه، آنها اظهار پشتیبانى نکردند از ملت؛ بلکه بعضى آنها اظهار پشتیبانى از دولت هم کرده اند! پشتیبانى از شاه را هم بعضى از آنها اعلام کرده اند. و این موجب بسیارْ تأسف ماست...»[2] حضرت امام خمینى(س) در پیامى که روز 2 دی 57 به مناسبت فرا رسیدن سال نو مسیحى، به مسیحیان جهان مى فرستند، بار دیگر توجه آنها را به مظلومیت ملت مسلمان ایران معطوف داشته مى فرمایند: «من از شما ملت بزرگ مى خواهم که سران بعضى کشورهاى مسیحى را که با قدرت شیطانى خود از شاه ستمگر پشتیبانى مى کنند و ملتى را در زیر فشار ظلم خرد مى کنند، هشدار دهید و آنان را به تعالیم حضرت مسیح آشنا کنید. من از روحانیت مسیح مى خواهم که سران بعض کشورهاى قدرتمند را نصیحت کنند و پشتیبانى آنان را از کسى که پشت به تعالیم آسمانى نموده، تقبیح نمایند...[3]» با شکست دولت نظامى و فرسودگى روزافزون نیروهاى نظامى و انتظامى مستقر در خیابانها و مراکز حساس شهر، انقلاب اسلامى مردم وارد مراحل حساسى شده بود. اعضاى شوراى انقلاب بنا به دستور و رهنمودهاى رهبر انقلاب به تشکیل جلسات مخفى خود ادامه مى دادند و روش هاى کنترل اوضاع و ادارۀ کشور را بعد از سقوط شاه، مورد ارزیابى قرار مى دادند. و این در حالى بود که تزلزل روحى و یأس عمیق، سراسر وجود شاه را در برگرفته بود. ارتشبد فردوست در خاطرات خود مى نویسد: «حادثۀ گارد [تیراندازى در نهارخورى افسران گارد شاهنشاهى در لویزان] در تنزل روحیۀ محمدرضا سهم زیاد داشت. به دلیل همین تنزل روحیه، محمدرضا قدرت تصمیم گیرى اش را واقعاً از دست داده بود. به خاطر دارم که در همین روزها اداره کل سوم ساواک گزارشى به «دفتر ویژۀ اطلاعات» ارسال نمود و اصرار داشت که به اطلاع محمدرضا برسد. موضوع گزارش این بود که اخیراً به دستور آیت اللّه خمینى شورایى به نام «شوراى انقلاب» تشکیل شده. در گزارش اسامى اعضاء «شوراى انقلاب» و محل هاى تشکیل جلسات منعکس شده بود. گزارش بلافاصله به اطلاع محمدرضا رسید و او در زیر آن نوشت: «به ساواک دستور دهید کارى به کار آنها نداشته باشند»، که ابلاغ شد[4].» سولیوان، حالت بحرانى شاه و وضع روحى وى را در این روزها در دیدارى که هیأت امریکایى با شاه داشتند، اینگونه توصیف مى کند: «...اما این بار اعضاى هیأت مزبور هم، شاه دیگرى را در مقابل خود یافتند که با نوعى بى حوصلگى و بى تفاوتى، گزارش هیأت را گوش کرد و با چند سؤال کلى و ساده به جلسه خاتمه داد... باب ـ بودى [یکى از اعضاى هیأت] که مردى با تجربه بود، پس از این ملاقات به این نتیجه رسید که شاه در مقابله با بحران فعلى خیلى ناتوان است و مردى نیست که بتوان از او انتظار قاطعیت و شدت عمل داشت[5].» در طول یک سالى که مردم با تظاهرات اعتراض آمیز و اعتصابات گستردۀ خود، انقلاب اسلامى را پیش برده بودند؛ روز به روز بر آگاهى و قدرت روحى آنها و اعتقادشان به آزادى، استقلال و استقرار حکومت اسلامى، افزوده شده بود. به دنبال صحبت هاى امام در این روزها و تأکید ایشان به کمک به کارکنان اعتصابى شرکت نفت، از روز 1 دی، صندوقهایى جهت جمع آورى اعانه در اغلب مساجد و مراکز تجمع مردم دایر شده بود[6]. روشنفکران جامعه یهود با صدور پیامى، حمایت خود را از انقلاب اعلام نموده بودند. مردم بجنورد و اصفهان در تظاهرات روز 1 دی، تعدادى شهید و مجروح تقدیم انقلاب کرده بودند و در درگیریهاى روز 2 دی مشهد چندین نفر از معترضین در خون خود غلطیده بودند. خبرهاى رسیده حاکى از این بود که در این روز چند نقطه از شهر بابل مردم دست به راهپیمایى و تظاهرات خشونت آمیز زده بودند. صبح روز سوم دی نیز در تظاهرات وسیع و قهرآمیز دانش آموزان در تهران، مزدوران حکومت نظامى بیش از بیست دانش آموز را به قتل رسانده بودند. انعکاس خبر شهادت دانش آموزان جوان در بین جوانان دانش آموز و دانشجویان، موجى از نفرت و انزجار را نسبت به عملکرد وحشیانۀ رژیم، به دنبال داشت.* تظاهرات شدت مى یافت و مشت هاى گره خوردۀ جوانان، در برابر چشمان خون گرفتۀ نظامیان مسلح، بالا و پایین مى رفت و شعار «مى کشم، مى کشم، آن که برادرم کشت»، همراه با صفیر گلوله ها و رگبارهاى مسلسل، در فضاى خیابانها مى پیچید. دولت نظامى وحشت زده از این حوادث، کلیۀ مدارس تهران را طى اطلاعیه اى رسماً تعطیل اعلام کرده بود؛ و خشم مردم مسلمان از خون به ناحق ریخته شدۀ دانش آموزان شهید، در تشدید تظاهرات شبانه آنها و در فریاد اللّه اکبرشان بر بالاى بامها، انعکاس مى یافت و سران رژیم را بیش از پیش به سردرگمى و بیچارگى وا مى داشت. رهبر انقلاب با درک حساسیت زمان و تزلزلى که در موجودیت رژیم به وجود آمده بود، همۀ گروهها و احزاب و دستجات خارج از کشور را به یکپارچگى و وحدت کلمه فراخوانده و آنان را از تضعیف یکدیگر و تفرقه و جدایى برحذر مى داشتند: «...اگر شما با هم اجتماع کنید...این اسمها را کنار بگذارید و همه با هم بشوید و یک اسم داشته باشید، و اتفاق کلمه داشته باشید، همان طورى که مى بینید ایران متزلزل کرده است این ابرقدرتها را، این قدرت شما هم در خارج به ایران مُنْضَم مى شود و بیشتر آنها متزلزل مى شوند...»[7] (کوثر، ج2، ص 523-527) متن کامل سخنرانی حضرت امام در روز 3 دی 57 در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج در نوفل لوشاتو را در ادامه می خوانید: بسم اللَّه الرحمن الرحیم اظهار تأسف از حمایت دولتهاى اسلامى از شاه من از دو جهت تأسف دارم: یک جهت اینکه با این همه خونریزیها که در ایران مى شود، چنانکه در مشهد و بسیارى از جاهاى دیگر کشتار شده است، زخمیهاى زیاد داریم. همین امروز باز یک برخوردهایى بوده است در بلاد، و در عین حال باز این دولتها، دولتهاى استفاده چى اى که پشتیبانى اظهار مى کنند، و دولتهاى دیگرى مثل دولتهاى اسلامى، تا کنون از طرف دولتها پشتیبانى نسبت به ملت ایران اظهار نشده است. از ملتها شده است لکن از دولتها تا کنون هیچ اظهار پشتیبانى از ملت ایران نشده است. و این بسیار موجب تأسف است که دولتهایى خودشان را به اسم دولت اسلامى معرفى مى کنند و مع ذلک در طول یک سال و بیشتر که ایران در خاک و خون کشیده شده است به دست عمال شاه، آنها اظهار پشتیبانى نکردند از ملت؛ بلکه بعضى آنها اظهار پشتیبانى از دولت هم کرده اند! پشتیبانى از شاه را هم بعضى از آنها اعلام کرده اند. و این موجب بسیارْ تأسف ماست. هشدار در مورد اختلافها و جناح بندیها تأسف دیگرى که بیشتر از این است این است که در عین حال که شاه و طرفدارهاى شاه تشبثات زیاد مى کنند و به هر چیز مى توانند متوسل مى شوند براى نجات، مع الأسف در بین جناح مقابل- که جناح خلق و اسلام است- مى بینیم که بعض اختلافات ایجاد مى شود. من حالا باید عرض کنم که اصل این احزابى که در ایران از صدر مشروطیت پیدا شده است، آنکه انسان مى فهمد این است که این احزاب ندانسته به دست دیگران پیدا شده است؛ و خدمت به دیگرانْ بعضى از آنها کرده اند. من این طور احتمال مى دهم که در سایر ممالک- که آن وقت مهم انگلستان بوده است- آنها یک احزابى درست کردند براى به دام انداختن ممالک عقب افتاده و ممالکى که از آنها استفاده مى خواستند بکنند. احزاب در آنجا این طور نبوده است که دو حزب مثلًا با هم به حَسَب واقع یک اختلافى بکنند و یکى از آنها به نفع دولتشان یا مملکتشان، یکى آنها به خلاف او یک چیزى بگوید. لکن احزاب را به نظر مى رسد که درست کرده اند براى اینکه دیگران هم به آنها اقتدا کنند در درست کردن احزاب. هدف از تشکیل احزاب سیاسى در شرق در ممالک ما، و خصوصاً در مملکت ایران، از اول که احزاب درست شده است، اینها- هر جمعیتى یک حزبى درست کردند دشمن با احزاب دیگر. یک صحنه مبارزه بین احزاب. و این از باب این بوده است که چون خارجیها مى خواستند از اختلاف ملتها، از اختلاف توده هاى مردم استفاده کنند، یکى از راههایى که موجب این مى شود که اختلاف پیدا بشود و مردم با هم در یک مسائلى مجتمع نشوند، قضیه احزاب بوده است. حزب درست مى کردند. این حزبْ حزبِ مثلًا «دموکرات»، این حزبْ حزبِ «توده»، آن حزبْ حزبِ چه «عدالت»- نمى دانم چه. در آن وقتها یک اسماى دیگر داشت، کم کم اسما هم اروپایى شد! اینها در ممالک خودشان یک چیزى درست مى کنند، صورت است، واقعیت ندارد؛ به واسطه آن صورتْ ممالک دیگر را به دام مى اندازند، که آنها وقتى که احزاب درست مى کنند واقعاً با هم دشمن مى شوند. حزب کذا با حزب کذا، اینها با هم دشمن هستند و تمام عمر خودشان را صرف مى کنند در دشمنى کردن با هم. وقتى بنا شد که آن اشخاصى که مؤثر هستند، آن اشخاصى که امید این است که مملکت به واسطه آنها اصلاح بشود، اینها تمام قوایشان را صرف کنند در اینکه خودشان به جان هم بیفتند، دعوا کنند خودشان با هم، تمام نوشته هایشان بر ضد هم، هر کدام دیگرى را رد کند، هر کدام دیگرى را طرد کند و اینها، یا بعضى آنها دانسته این کارها را مى کردند، و از عمال ابتدایى خارجیها بودند، و [یا] بعضى آنها هم ملتفت قضیه نبودند که دارند آنها را مى کشند به یک راهى که مخالف با مصلحت کشور خودشان است. اساساً باب احزاب، از اول که پیدا شده است و اینها با هم جنگ و نزاع کردند، به نظر مى رسد که با دست دیگران [بوده ] براى اینکه اینها با هم مجتمع نشوند. و آنها از اجتماع یک توده اى مى ترسند، از این جهت به واسطه اینکه اینها مجتمع با هم نشوند و مربوط با هم نباشند، این امر را کردند و خودشان هم یک چیزى، صورتى آنجا درست کردند که اینها ببینند که مثلًا در مجلس انگلستان حزب کارگر داریم و حزب مثلًا کذا؛ خوب ما هم خوب است داشته باشیم! اما آنها یکجور دیگر فکر مى کنند، اینهایى که از آنها اخذ مى کنند یک جور دیگرى فکر مى کنند. اینها وقتى که با هم دو حزب تشکیل دادند، دو جبهه مخالف و دو جبهه دشمن تشکیل مى دهند! این دشمن اوست، او هم دشمن اوست، و آنها استفاده اش را مى کنند! آنها بازى مى دهند اینها را که البته مملکت متمدن باید حزب داشته باشد، احزاب داشته باشد؛ خوب پس ما هم باید احزاب داشته باشیم! اما احزابى که ما درست مى کنیم این طورى است که این حزب با آن حزب تمام عمرش را صرف مى کند در اینکه این او را بکوبد و او این را بکوبد. از اول این طورى زاییده شد احزاب در ایران- به حَسَب نظر من. حالا هم که به صورتهاى دیگرى درآمده است؛ حالا هم انسان مى بیند که اینها باز با هم همین طور دشمنى مى کنند و مخالفت مى کنند. و این را هم من احتمال مى دهم که یک دستى از خارج در کار باشد. همین دیشب دو- سه نفر، چند نفرى که از یک جایى آمده بودند، شکایت از این مى کردند که در فلان جا که ما هستیم دستجات با هم مخالفند؛ این از او بدگویى مى کند، او از او بدگویى مى کند. و این موجب تأسف است که شمایى که یک جمعیتى هستید در خارج، یک ثروتى هستید از مملکت ما در خارج، و باید اسلام، کشور شما از شما استفاده کند، فردا که وارد در کشورتان مى شوید باید استفاده بدهید به کشور، کشور خودتان را آباد کنید، الآن با هم در اینجا به جنگ و گریز هستید؛ و به قول آن شخص هر فردى که از ایران وارد مى شود در مثلًا فرودگاه، یک دسته اى مى روند او را مى برند و بر ضد دیگرى تبلیغات مى کنند تا او را بکشند طرف خودشان. اجتناب از اختلاف شما مى دانید دارید چه مى کنید؟ مى دانید دارید چه ضررى به خودتان و به کشور خودتان مى رسانید؟ شما مى بینید که الآن در ایران که یک وحدت کلمه- فى الجمله- پیدا شده است چطور لرزانده است همه تختها و تاجها را و همه ابرقدرتها را؟ همه به دست و پا افتاده اند؟ این را مى بینید؟ مى بینید که الآن در ایران که جناحها با هم نزدیک شدند یک قدرى، دانشگاه با روحانیت نزدیک شده، روحانیت با دانشگاه نزدیک شده، بازار با دانشگاه و با روحانیت یکى شده اند- در صورتى که باز اختلافاتِ فى الجمله اى هست و بعد عرض مى کنم- شما مى بینید که الآن یک وحدت فى الجمله اى که در ایران پیدا شده است، امریکا را آنجا متزلزل کرده و شوروى را آنجا متزلزل کرده؛ و این قلدرها هم در خود ایران به دست و پا افتاده اند و همین آدمکشیها و همین تشبثاتى که این مرد «1» مى کند براى همین است که مى بیند که مردم با هم مجتمع شده اند و چه بکنیم که این اجتماع رفع بشود، چه بکنیم که به هم بزنیم این را! آفات اختلاف و تفرقه شما بدانید که این کارهایى را که مى کنید یا از دست غیر دارید، اتّباعِ «2» از غیر مى کنید و دیگران شما را وادار مى کنند به این طور کارها، براى اینکه این وحدتى که الآن در ایران پیدا شده [و] در این جناحهاى خارجى، که اینها هم اشخاص مؤثرى هستند، در خارج هستند، در اینها هم اگر یک وحدتى پیدا بشود ضرر زیاد مى شود براى خارج، دنبال این افتادند که جناح داخل را به یکجور با هم مخالف کنند، جناح خارج را هم به یکجور با هم مخالف کنند، اینها را هم با آنها با یکجور دیگر مخالف کنند. شما مى دانید که دارید به نفع دیگران فعالیت مى کنید [و] خودتان متوجه نیستید؟ مى دانید که این مخالفت امروز در یک وضعى که ایران واقع شده است، در یک وضع حساسى که بین موت و حیات الآن ایران واقع شده، این مخالفتهاى شما با هم چه ضررى به این نهضت اسلامى ایران مى زند؟ اگر شما با هم اجتماع کنید، این جبهه هاى مختلفى که دارید، هر ده تاى شما، صدتاى شما با هم جمع شدید یک اسمى روى آن گذاشتید، این اسمها را کنار بگذارید و همه با هم بشوید و یک اسم داشته باشید، و اتفاق کلمه داشته باشید، همان طورى که مى بینید ایران متزلزل کرده است این ابرقدرتها را، این قدرت شما هم در خارج به ایران مُنْضَم مى شود و بیشتر آنها متزلزل مى شوند لکن آنها از شما مى خواهند الآن استفاده کنند. استفاده از شما این است که شما را به جان هم بیندازند. این کى است؟ جبهه ملى! آن کى است؟ نهضت آزادى! آن کى است؟ جوانانِ چه! آن کى است؟ گروهِ کذا! آن کى است؟ گروهِ کذا! گروههاى مختلف، متعدد؛ پیش هر کس که بروى از دیگرى تکذیب مى کند؛ هر جناحى دشمن جناح دیگر است. این چه معنا دارد بین یک توده هایى، که اینها با هم در یک مقصد عالى شریکند و آن اینکه باید ریشه این ظلم کنده بشود، باید دست این ابرقدرتها از مملکت ما کوتاه بشود؛ همه تان موافقید با این. این اختلاف شما که الآن هست و هر روز هم ریشه دارتر مى شود و من در این سه ماهه که بودم نتوانستم که این معنا را از بین ببرم و مأیوس شدم از شماها، شماها مى دانید چه ضررى دارید به اسلام مى زنید، چه ضررى دارید به کشور خودتان مى زنید و چه خدمتى دارید به امریکا مى کنید و شوروى یا انگلستان؟ خدمت لازم نیست که شما بیرق آنها را به دوش بکشید و دور بیفتید؛ همین خدمت است که شما خودتان را از ارزش مى اندازید، خودتان را از فعالیت مى اندازید، تمام قواى شما صرف اختلافات بین خودتان مى شود، صبح تا عصر با هم دعوا دارید. شما با هم یک کلمه بشوید به ضد دیگرى، بعدها فرصت هست از براى اینکه شما یک مقاصد شخصى- اگر خداى نخواسته داشته باشید- اعمال بکنید. چرا مقاصد شخصى خودتان را داخل مى کنید در این امور؟ چرا در یک نهضت اسلامى این قدر هواى نَفْس دارید شماها که نمى گذارید با هم مجتمع بشوید و نمى توانید با هم مجتمع بشوید؟ یک قدر کنار بگذارید این هواهاى نفسانیه را. این یک تأسف است که من از شما جوانهاى خارج دارم بدون اینکه نظر به شخص معینى باشد- از همه. نغمه شوم «اسلام منهاى روحانیت» یک تأسفى هم از داخل دارم. ما چندین سال است که زحمت کشیدیم و دانشگاه را به ملّاها، به مدارس علوم قدیمه، به طلاب علوم قدیمه نزدیک کردیم؛ بازار را به این هر دو؛ بازار با آنها نزدیک بود با آن جهت، با دانشگاه نزدیک کردیم؛ این جبهه هاى مختلف را با هم نزدیک کردیم و همیشه سفارش کردیم به اینکه باید وحدت کلمه داشته باشید تا بتوانید یک کارى انجام بدهید؛ اگر هر کدام یک جناح خاصى باشد، یک طرف خاصى بکشد و او طرف دیگرى بکشد، این اول استفاده اش مال اجانب است. آنها الآن که دیدند یک وحدتى در ایران پیدا شده و رو به وحدت دارد مى رود و ممکن است تمام جناحها با هم یک بشوند، و آن روزى که تمام جناحها با هم یک شدند فاتحه هم شوروى خوانده مى شود و هم امریکا خوانده مى شود و هم هر کشورى بخواهد دخالت کند در امور شما و هم این بساط ظلم و تعدى از بین مى رود، وقتى که دیدند این طور شده است، باز افتاده اند توى کار براى اینکه جناحها را از هم جدا کنند، جبهه ها را از هم جدا کنند. باز فعالیت شروع شده از جانب دستگاه و از جانب اجانب و از جانب عمال آنها به اینکه آخوند را بگویند که نه، ما مثلًا فلان فرد را قبول داریم؛ این استثنائى است! «1» لکن علماى دیگر را قبول نداریم. این یک نغمه اى است که گاهى مى کنند. من این را از اول گفتم که آقا اگر شما آخوند را استثنا کنید از جمعیت خودتان، هیچ کارى نمى توانید انجام بدهید؛ براى اینکه توده ها با اینها هستند؛ اینها مظهر اسلامند، اینها مبیّن قرآنند، اینها مظهر نبى اکرمند. مردم اینها را این جور شناخته اند؛ مردم علاقه دارند به دین خودشان، علاقه دارند به اسلام خودشان. آن علاقه اى که به اسلام دارند، علاقه اى به علماى اسلامى دارند. اگر شما بخواهید از اینها جدا بشوید و اینها را منها کنید، هیچ کارى ازتان نمى آید. همان سیلى اول شما را مى زنند و بیرونتان مى کنند. چنانچه دیدیم که آن روزى که این جماعت وارد کار نبودند، شماها در انزوا خوابیده بودید، هیچ کارى هم از شما نمى آمد. وقتى که این جماعت آمدند و مردم همه دنبال این آمدند، بازارها با اینها هست، کشاورزها با اینها هستند، صنعتگرها و کارگرها، مسْلمند همه اینها؛ وقتى مسْلم شدند همه آنها، علاقه به خدا دارند، علاقه به پیغمبر خدا دارند، علاقه به امیر المؤمنین دارند. اینها هم همانها هستند؛ یعنى دارند ترویج از آنها مى کنند. اینها تمام عمرشان را صرف کرده اند در اینکه کلمات ائمه اسلام را و پیغمبر اسلام را و احکام ائمه اسلام، پیغمبر اسلام را و احکام خدا را به مردم برسانند. کسى که هفتاد سال عمرش را صرف این معنا کرده و مردم او را به این سمت شناختند، مردم دنبالشان هستند. این معنایى که حالا زمزمه مى شود که ما مثلًا زید را قبول داریم و دیگران را قبول نداریم، این یک امرى است که در دهن شما انداخته اند. عمال خارجى شما را مى خواهند جورى بکنند که منصرف کنند از علماى خودتان. اگر منصرف شدید از علماى خودتان- شما یک تیپِ على حده آنها یک تیپِ على حده- هر دو از بین مى روید. شماها با آنها مخالفت مى کنید، شما هم یک جمعیتى هستید و شما بدانید که منهاى آخوند، هیچ کارى شما پیش نمى برید. شما در هر شهرى که بروید مى بینید که آن کس که شهر دستش هست و مى تواند شهر را ببندد، باز بکند، باز یک ملّاست. شما تجربه کنید در تمام این تعطیلات، تجربه کنید ببینید که یکى از جناحها توانسته بازار را ببندد؟ آنکه بازار را بسته و به حکم او بازار را مى بندند، آن عبارت از ملّاها هستند که امر مى کنند. و آنکه ملاها را پیش مى برد براى این است که اینها براى خدا دارند حرف مى زنند، و عمال اسلام هستند و مردم علاقه به اسلام دارند. این مطلب را کنار بگذارید که منهاى آخوند. نمى شود آقا. شما بخواهید مملکتتان را اصلاح کنید، منهاى آخوند اصلاح بردار نیست. از آن طرف هم اگر آخوند بخواهد بگوید که منهاى دانشگاه، منهاى جبهه هاى سیاسى، آن هم صحیح نیست براى اینکه آن هم کارشناس لازم دارد. شما کارشناس اسلامى هستید و قواعد اسلام را مى دانید لکن بعض مسائل سیاسى را شماها هم نمى توانید حلش کنید؛ محتاج به اینها هستید. شما نمى خواهید که خودتان بروید حکومت بکنید، شما یک شغل دیگرى دارید. شما حکومت لازم دارید؛ شما اجزاى ادارات لازم دارید؛ ادارات شما، حکومت شما- عرض مى کنم- لشکر شما، جیش شما، همه اینها با این جبهه ها تحصیل مى شود؛ با این دانشگاهها و با این دانشجوهاى خارجى و داخلى مملکت ما باید اداره بشود. اگر علاقه دارید شما به اسلام، علاقه دارند آن جبهه دیگر به اسلام، با علاقه به اسلام نمى شود که با هم بنشینید دعوا کنید امروز! امروز دعوا کردن انتحار است، خودکشى است. امروز اختلافاتْ خودکشى است. سلیقه تو جور نمى آید با مثلًا حرف فلان آدم، نباید الآن اختلاف ایجاد بکنید. ما همه مسْلم هستیم و زیر بیرق اسلام همه مى خواهیم جنگ بکنیم، همه مى خواهیم مبارزه کنیم. خدا مى داند که اگر این اجتماع درست بشود و همه شما و همه جبهه ها زیر این بیرق بیایند و دست از آن کارهایى که داشتند بکشند، بعد از چند روز تمام مى شود این مسائل. اینها حالا دارند استفاده از همین چیزها مى کنند، از همین حرفها استفاده مى کنند. آن روزى که- مثلًا فرض کنید که- یک تظاهراتى مى شود، دو تا هم از خودشان، یا خیر دوتا هم آدمى که بى عقل است در مى آید یک شعار دیگرى مى دهد مقابل همه این بیست و چند میلیون جمعیت- این غلط است، این انحراف است، این انحراف فکرى است، این نفهمى است، این خدمت به غیر است، این خدمت به کارتر است. تو نمى فهمى؛ آنها از خدا مى خواهند که شما حالا همه با هم اختلاف پیدا کنید و آن بِکشد براى حزبِ کذا و آن بِکشد براى حزب کذا. دست بردارید از این حرفها، همه وارد بشوید زیر یک بیرق: بیرق اسلام. اگر اسلام نباشد هیچ چیز نیستیم ما. همه ما را کلمه اسلام جمع کرده با هم. همه زیر کلمه توحید، زیر پرچم توحید بیایید. وقتى که همه مجتمع شدید زیر پرچم توحید، تمام کارها اصلاح مى شود. ضرورت اتحاد همه اقشار در مبارزه با شاه این تأسف دارد که بعد از سالهاى طولانى که ما زحمت کشیدیم و حرف زدیم و خطابه خواندیم و نوشتیم، باز آدم مى بیند که زمزمه اى، چند تا آدم بى اطلاع، جوان بى اطلاع، زمزمه این را مى کند که ما فلان آخوند را، فلان سید را قبول داریم اما آخوندهاى دیگر را قبول نداریم! این غلط است. من آنها را قبول دارم. من ارادتمند آنها هستم. همه باید قبول داشته باشیم. یا مثلًا یک کسى بگوید که نخیر، ما دانشگاه را قبول نداریم! ما دانشگاه را قبول داریم، ما دکترها را قبول داریم، ما اطبا را قبول داریم؛ ما جناحهاى سیاسى را قبول داریم. همه باید با هم باشیم آقا امروز؛ زیر یک بیرق و آن بیرق لا إِلهَ الّا اللَّه است. این یک پیامى است که من الآن مى دهم و ان شاء اللَّه مى رسد به ایران و به سایر ممالکى که بچه هاى ما در آنجا هستند، که آقا دست بردارید از این خودپرستى و از این خودخواهى .... انَّما اعِظُکمْ بِواحِدَةٍ ان تَقومُوا للَّهِ؛ «1» قیامتان براى خدا باشد. اگر قیام براى خدا نباشد کارى از او نمى آید. قیامتان براى خدا باشد نه براى هواهاى نفسانى که هر کسى بکشد طرف خودش. همه با هم مجتمع بشوید. براى خدا همه با هم مجتمع بشوید و این تشتت و اختلاف و اینها: که من از حزب که ام، من از حزب کذا، من از جبهه کذا، من از جبهه کذا هستم، اینها را دست از آن بردارید. نمى توانید دائماً دست بردارید، موقتاً براى خاطر خدا، براى خاطر ملیت، براى خاطر کشور، براى هر چه مى خواهید حساب بکنید، موقتاً دست بردارید تا این بساط کنده بشود- این بساط قلدرى و آدمکشى و زیر پا کردن همه حقوق ما از بین برود؛ این مرد جانى از بین برود که دارد الآن مردم را قتل عام مى کند. بعد از آن، آن وقت فرصت زیاد است که بنشینید با هم دعوا کنید. امروز نکنید این کار را. نمى گویم آن وقت بکنید؛ البته هیچ وقت نباید بکنید لکن الآن وضع حساس است. الآن وضعِ امرْ دایر بین موت و حیات یک ملت است. مسئولید شما پیش خداى تبارک و تعالى؛ مسئولید پیش ملت اسلام. من از خداى تبارک و تعالى بیدارى همه را مى خواهم. خداوند همه ما را هدایت کند. خداوند همه ما را به طریق مستقیم الهیت راهنمایى فرماید. خدا همه شما را سالم بدارد. [آمین حضار] [1]. دو سال آخر، ص 242. مراد وى از «اونس» در اینجا کمترین مقدار یا حد ممکن است. [2]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 274 [3]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 272 [4]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، ص 593 [5]. مأموریت در ایران، ص 139 و 140 [6]. دو سال آخر، ص 245 و تقویم تاریخ انقلاب اسلامى ایران، ص 212 [7]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 278 منبع: (صحیفه امام، ج 5، ص: 274- 282) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

تصمیم و سخنرانی تعیین کننده امام

امام خمینى(س) با آن که به عنوان سرسخت ترین مخالف رژیم ایران، به شکل تبعید در عراق به سر مى بردند، هیچ گاه از وجود اختلاف موجود میان دولت بعث عراق و دولت ایران، به سود خود بهره بردارى نکردند. رژیم عراق در سال 1350 در یک اقدام انتقامجویانه، تصمیم به اخراج دهها هزار ایرانى از خاک عراق گرفت و آنان را در سرماى سوزان و به طرز فجیعى در بیابانهاى مرزى رها کرد. امام خمینى(س) در برابر این اقدام غیر انسانى، حکام عراق را مورد اعتراض شدید قرار دادند. ترفندهاى رژیم عراق به منظور ساکت نگه داشتن امام، به هیچ وجه مؤثر نبود؛ ناگزیر با انجام مانورى تازه ـ به ظاهرـ از بیرون راندن ایرانیان خوددارى کرد امّا با ایجاد شرایطى طاقت فرسا آنها را وادار به ترک عراق مى نمود. از سوى دیگر با نمایش وساطت تیمور بختیار، رسماً اعلام کرد که بیرون راندن ایرانیان متوقف شده و آنان که اخراج شده اند، مى توانند به عراق بازگردند. ضمناً ترتیبى داد تا ایرانیان به ویژه روحانیون بتوانند با پاى خود، عراق را ترک کنند. در 14/تیر/1348 استاندار جدید کربلا به نام «شبیب المالکى» طى سفر خود به نجف، به حضور امام رسید و پس از این که سلام و تحیت رئیس جمهورى عراق را به امام ابلاغ کرد، با بى تفاوتى ایشان روبرو شد که این موضوع، باعث شگفتى حاضرین گردید. روزنامۀ جمهورى وابسته به رژیم عراق، روز بعد، ضمن تحریف گزارش ملاقات استاندار جدید کربلا با امام و چندتن از مقامات روحانى دیگر، نوشت: «...استاندار در این ملاقات گفت: دولت انقلابى که احمد حسن البکر در رأس آن قرار دارد، احترام خاصّى براى مردان دین قائل است؛ زیرا روحانیون، مردان حق و عدالت و محبت و برادرى هستند و انقلاب 17 ژوئیه به کلیۀ خواسته هاى عادلانۀ آنان جامۀ عمل مى پوشاند. روحانیون از استاندار تشکر کردند و براى مسئولان امور، آرزوى موفّقیت کردند. سپس روحانیون از اقدامات دولت در مورد بازگشت ایرانیان به عراق تمجید نمودند و نسبت به وجود آوردن مشکل شط العرب، از حکومت جابر ایران ابراز تنفر کردند.» امام از خواندن این گزارش به خشم آمدند و در 17/تیر/1348 فرماندار نجف را به حضور خود فراخواندند و خواهان تکذیب گزارش روزنامۀ جمهورى شدند. مقامات عراقى با تمهیداتى از این کار، سرباز زدند. با این همه اخراج ایرانیان از عراق همچنان ادامه داشت. رژیم بعث با مصادرۀ اموال ایرانیان، ایشان را بدون دادن هیچ گونه فرصتى، به ایران گسیل مى داشت. امام که تلاشهایشان براى جلوگیرى از این اقدام غیر انسانى مؤثر نیفتاد، در 2/دى/1350 برابر با 4/ذى القعده/1391 طى سخنانى در مسجد شیخ انصارى و با حضور جمعى از طلاب و روحانیون حوزۀ علمیۀ نجف، تصمیم خود مبنى بر هجرت از عراق به سوى لبنان را اعلام کردند. تصمیم امام خمینى(س) رژیم عراق را در وحشت قرار داد؛ زیرا به این نکته واقف بود که سخنرانیهاى امام، ماهیت رژیم بعث را ـ بیش از پیش ـ روشن خواهد کرد و به حیثیت جهانى و بین المللى آن لطمه خواهد زد. از این رو با خروج امام از عراق موافقت نکرد. از سوى دیگر، رژیم ایران نیز با آگاهى از ایجاد اختلاف شدید بین امام و رژیم عراق، در صدد بهره بردارى برآمد. هشیارى بى نظیر امام باعث شد که در آن سوى جبهه نیز ساواک و عوامل وابستۀ به او در عراق، نتوانند به منظور خود برسند. (کوثر، ج1، ص 254 و 255) بسم اللَّه الرحمن الرحیم ترک عراق بعد از آنکه مصلحت و نظرخواهى خود را به صورت تلگراف به مقامات عراقى رسانیدم نه تنها ... و جوابى که ندادند و عکس العمل هم به آن شدت نشان دادند، در این صورت من فکرم منتهى شد به اینکه ما دیگر وجودمان در اینجا لزومى ندارد ... فردا تذکره ها را مى فرستیم و تقاضاى خروج مى کنیم و من در هر جا که باشم علاقه به آقایان، برادران همان جورى است که اینجا باشم. اشخاصى که در اینجا باقى هستند- آقایان افغانى ها ... هندى ها، عراقى ها- هر جا هستند ما همان طور که در اینجا بودیم با آنها رابطه داشتیم، آنجا داریم ... آقایان ایرانى ها هم که ان شاء اللَّه امیدواریم به سلامت به مقصد خودشان برسند و در حوزه هاى دینى مستقر بشوند ... اگر در قم نتوانستند، در مشهد؛ و حوزه ها را حفظ بکنند و من امیدوارم همان طورى که حضرت رسول- صلوات اللَّه علیه و آله و سلم- یک روزى از مکه خارج شدند ... احتمال نمى داد که اینها برگردند ... خداى تبارک و تعالى قادر است که شما آقایان را که الآن با زور از اینجا خارج مى شوید و کمال علاقه اى که به جوار [حضرت امیر] دارید و به حوزه دارید ... و من امیدوارم که ان شاء اللَّه ... خداوند تبارک و تعالى اینجا را حفظ مى کند، عده اى اینجا هستند ... معارف اسلام را تألیف کرده است. رفتار رژیم بعث عراق با مجاورین قبور ائمه (ع) این حوزه به هم خورده نمى شود، نمى شود که به هم بخورد منتها تبدیل افراد است. فرض کنید که ماها قابل نبودیم که در جوار حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- باشیم، خداوند ان شاء اللَّه انتخاب کند از ... آنها قابلند که در جوار حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- باشند و مى توانند که حمایت از اسلام بکنند و از مکتب شیعه بکنند. در هر صورت من گوارا نیست برایم، هر چه فکر کردم گوارا بشود برایم اینجا، در صورتى که دوستان هم دارند مى روند، در صورتى که برادران دینى ما را این طور دارند مى فرستند، در صورتى که- این طورى که به من گفتند، این طورى که به من گفتند- در مدتها پیش که یهودیها را بنا بود از بغداد بیرون کنند، شش ماه مهلت دادند و یک جلسه اى درست کردند، هیأتى درست کردند که اموال اینها را به طور عادلانه بخرند و به آنها بدهند و بروند و با شما آقایان و با ملت شیعه در اینجا- ایرانى ها- این طور رفتار کردند و من ناگوار است برایم که در یک همچو مملکتى که با ... این طور رفتار مى کنند، با مجاورین قبور ائمه- علیهم السلام- این طور عمل مى کنند، من دیگر برایم گوارا نیست ماندن اینجا. بنا بر این من فردا تذکره ها را مى فرستم و از آنها تقاضا مى کنم به اینکه اجازه بدهند ما برویم به لبنان بلکه در آنجا ان شاء اللَّه همان طورى که شهیدیْن- علیهما الرحمه- فائز شدند به شهادت بلکه- ان شاء اللَّه خداوند [گریه شدید حضار به مدت طولانى ] .... تحمل ناگواریها و خدمت به اسلام شما آقایان هم در هر جا که باشید البته ... عند اللَّه ... با قوّت قلب در هر جا هستیم و هستید مهیا باشید براى اینکه هر ناگوارى که بر شما وارد مى شود از ناحیه اشخاصى که هستند- چه در ایران چه در اینجا- تحمل کنید و براى اسلام خدمت کنید و خیال نکنید به اینکه این طور مطالب به ضرر شماست؛ نخیر به نفع شماست؛ هم عند اللَّه تعالى و هم انعکاسش در عالم که با ما در ایران آن جور رفتار مى کنند، در عراق آن جور رفتار مى کنند و وضع یک دسته شیعه در عراق آن طور است و در ایران آن طور است. الآن در وقت سرماى زمستانْ این مردم، این تجار، این کسبه، این بیچاره ها که حالشان از شما بدتر است و من براى آنها بسیار متأسفم، اینها با زن و بچه و با اینها بروند و در سر حد هم گرفتار اشخاصى بشوند که از اینها بدتر بکنند. قوى باشید! در هر صورت قوى باشید، خودتان را قوى کنید. به خدا متوجه بشوید و پشتوانه شما خداى تبارک و تعالى است [گریه شدید حضار] ... شما خدا دارید و خداى تبارک و تعالى به شما کمک خواهد کرد و حوزه ها هم ان شاء اللَّه محفوظ خواهند ماند. آن روزى که مرحوم آقاى حاج شیخ عبد الکریم- رضوان اللَّه علیه- فوت شد در ... [قم ] بیش از صد نفر طلبه مى گفتند هست اما طلبه ورشکسته اى که در همه چیز ... و طولى نکشید آنکه [رضا خان ] ظالم بود رفت و حوزه شد یک حوزه پنج هزار نفرى و بحمد اللَّه الآن هم به قوّت خودش باقى است و امید است همیشه باشد. ان شاء اللَّه خداى تبارک و تعالى پشتیبان شماست و این حوزه را حفظ مى کند و امیدوارم که شماها را برگرداند به محل خودتان و شما با کمال قوّت نفسْ تحمل مشاق را بکنید براى خدا. خداى تبارک و تعالى به شما اجر خواهد داد و من ان شاء اللَّه فردا مسیر خودم را تعیین مى کنم؛ فردا من [تذکره ام را] مى دهم اگر موافقت کنند؛ اگر هم موافقت نکردند که ما هستیم ... خداوند پشت و پناه همه شما باشد. البته بر من مشکل است که شما آقایان ... [گریه حضار]. تقدیرى که شده است، پیش آمده است و ما تسلیم هستیم در مقابل تقدیر خدا .... (منبع: صحیفه امام، ج 2، ص: 405-407) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

گفتگوی صریح امام خمینی با نخست وزیر شاه

در راستای اهداف استعماری نوین آمریکا مبنی بر اصلاحات اجتماعی جهت کنترل خیزش‌های مردمی و تعارض آن با سیاست‌های سرکوبگرانه متکی بر نظام پلیسی و قدرت مخوف ساواک شاه، آخرالامر مقامات کاخ سفید، سیاستمدار کهنه‌کار و طرفدار پروپاقرص خود، یعنی دکتر علی امینی را در تاریخ 27 اردیبهشت 1340 با مأموریت انجام رفرم‌های مورد نظر خود روی کار آوردند. وی سعی کرد با انتقاد از فساد موجود در دولت‌های گذشته و وعده و وعیدها خود را به عنوان فردی طرفدار دینداری و مخالف فساد و بی‌بند و باری معرفی کند. اما در ملاقات روز جمعه اول دی‌ماه 1340 با علمای طراز اول قم، به‌ویژه امام خمینی(س) در طرح موضوع مورد مأموریت خود توفیقی به دست نیاورد و فقط مطالب مورد نظر و خواست حضرت امام مورد گفتگو واقع شد. وی بعدها پس از این ملاقات، امام را فردی روشنفکر معرفی کرده بود. (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی، ص 308) آقاى عقیقى بخشایشى، یکى از شاهدان دیدار آقاى امینى با امام خمینى، درباره این دیدار چنین توضیح داده است: روز 13 رجب برابر با بیستم دى ماه 1340 که روز ولادت حضرت على- علیه ‏السلام- بود، نزدیک ظهر که از درس برمى‏ گشتم، دیدم یک جمعیتى به طرف باغ قلعه مى ‏روند. لباس هاى آنها و وضعیت ظاهرشان با مردم قم تفاوت داشت. کنجکاو شدم، پرسیدم: «این آقایان کى هستند؟ دسته‏ جمعى کجا م ى‏روند؟» گفتند: «نخست ‏وزیر است که به منزل حاج آقا مى ‏رود». از روى کنجکاوى به این فکر افتادم که من هم همراه اینها بروم ببینم چه خبر است؟! چه صحبت هایى مى‏ کنند؟! ... آنها، حدود ده، یازده نفر بودند. جمعى هم از مسئولین شهر، از فرماندارى، رئیس سازمان امنیت- شخصى بود به نام قلقسه- و برخى از متولیان آستانه همراه آنان بودند. آنها وقتى وارد شدند من هم وارد حیاط منزل حضرت امام- آن موقع« حاج آقا» مى‏ گفتیم- شدم. حاج آقا در همان اتاقى که صبح خدمت ایشان رسیده بودیم، نشسته بودند. اتاقى که از نظر فرش بسیار ساده بود و مى ‏توان گفت محقر بود. باز همان نُقل ها و پذیرایى بسیار ساده معمول بود. نخست‏ وزیر، وقتى که وارد شد، یادم مى ‏آید که حاج آقا، نیم ‏خیز، نه تمام قد، با ایشان دست دادند. نخست ‏وزیر بغل دستِ حاج آقا نشست. بقیه افرادى که همراه آمده بودند هم نشستند. دو دقیقه نگذشته بود که حاج آقا پسندیده- اخوى بزرگ حاج آقا- وارد شدند. حاج آقا تمام قد بلند شدند و حاج آقا پسندیده را بین خودشان و نخست‏وزیر جاى دادند و صحبتها شروع شد. من به این فکر افتادم مسائلى را که در آن روز دیدم به رشته تحریر درآورم. آن موقع، دو یا سه نشریه مذهبى در ایران منتشر مى‏ شد. یکى روزنامه «وظیفه» با مدیریت سید محمدباقر حجازى، و یکى هفته ‏نامه «نداى حق» با مدیریت سید حسن عدنانى؛ و یکى هم نشریه «نور و دانش» بود- که مذهبى بودنش چندان مشخص نبود- این نشریه از طرف انجمن تبلیغات اسلامى- به سرپرستى دکتر عطاءاللَّه شهاب‏ پور- چاپ و منتشر مى‏ شد. تنها نشریه ‏اى که احتمال مى‏ دادم چنین مسائلى را چاپ کند، هفته‏ نامه« نداى حق» بود. من با زبان طلبگى و خیلى ساده، وقایع آن روز را نوشتم و براى نشریه فرستادم. آنها هم با سانسور پاره‏اى از مطالب- مطالب مربوط به رضاخان را سانسور کردند- بقیه را چاپ کردند. این نشریه، چهارشنبه‏ ها منتشر مى‏ شد. گفتگو [با على امینى (نخست وزیر) در مورد مشکلات و نابسامانیهاى جامعه‏] زمان: ساعت 30/ 12، 1 دى 1340/ 13 رجب 1381 مکان: قم، منزل امام‏ مناسبت: میلاد حضرت على- علیه السلام‏ امام: حضرت على- علیه ‏السلام- مى‏ فرماید: کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیّته. هر انسانى مسئولیتى دارد و انسانها مسئول آفریده شده ‏اند. این مسئولیت با توجه به شرایط زمانى و مکانى و نسبت به افراد فرق مى ‏کند. مثلًا مسئولیت فرد عادى، با یک فرد عالم؛ مسئولیت یک فرد بازارى، با یک فرد نخست ‏وزیر، مساوى نیست. هر کس که مقام بالاترى دارد مسئولیت بیشترى دارد. حالا که شما نخست‏ وزیر هستید، مسئولیت شما با یک فرد عادى مساوى نیست. این کشور، نخست‏ وزیران فراوانى به خود دیده است. بعضى از این نخست‏ وزیرها خدمت کردند به مردم و در بین مردم، الآن هم حرمتى دارند، یک منزلتى دارند. بعضى ‏ها هم خیانت کردند. شما سعى کنید از آن نخست‏ وزیرهاى «ملعون» نباشید؛ از نخست‏ وزیرهاى «مرحوم» باشید. من راجع به دولت و راجع به مسائل حوزه چند مطلبى داشتم، خواسته‏ هایى داشتم و نظریاتى داشتم. در زمان حیات آیت ‏اللَّه بروجردى- رضوان‏ اللَّه تعالى علیه- پیشنهاداتم را به ایشان منتقل کردم؛ و نوشتم که ایشان به دولت برسانند؛ نمى ‏دانم ایشان به دولت نرساندند، یا ایشان به دولت رسانیدند اما دولت عمل نکرد. من از تقواى آیت‏ اللَّه بروجردى بعید مى‏ دانم که یک مسائلى که در رابطه با سرنوشت مسلمین بود نرسانده باشند. تحقیقاً ایشان رسانیده ‏اند، دولت بوده که به این درخواسته ا عمل نکرده. حالا شما به عنوان مسئول دولت آمده ‏اید از حوزه و از روحانیت نظر مى‏ خواهید راجع به اوضاع کشور! من چند مسأله مى‏ گویم و جدّاً مى‏ خواهم که به آنها عمل شود: اولین مسأله اینکه این حوزه که شما آمده‏ اید، طلاب و علما اینجا زندگى مى ‏کنند، با حداقل [لوازم‏] زندگى. آنها براى دین مردم و تربیت مردم فعالیت مى‏ کنند؛ تا کشور را از نظر معنوى، از نظر اخلاقى تربیت کنند. اینها در واقع خدمتگزاران بى‏ مزد و مواجب کشور هستند. هیچ توقع و انتظارى هم از دولت ندارند. تنها خواست آنها این است که مورد اذیت واقع نشوند. اما آن چهار نکته اصلى که مورد نظر بود: اول مسأله دانشگاه هاست. من نمى‏ دانم چه ارتباطى بین بى‏ دینى و خلاف اخلاق با دانشگاه ها وجود دارد؟ چه ارتباطى بین این دو مسأله هست؟ آنها که‏ دانشگاه مى ‏روند و از دانشگاهها فارغ ‏التحصیل مى‏ شوند، واقعاً از نظر اخلاقى و دینى بسیار ضعیف هستند. واقعاً ضد اخلاق و ضد دین مطرح مى‏ شوند. چه ارتباطى بین این مسأله هست، من هنوز پى نبردم. ببینید این وضعیت از اساتید اینها هست؟ از محیط دانشگاه است؟ از وضعیت دولت است؟ بالاخره از هر منشأ هست جلوگیرى کنید. این دانشگاه شوخى نیست. اگر کتابهایشان بدآموزى دارد، اگر معلمین آنها بدآموزى دارند، اگر محیط دانشگاه اینطورى است، باید به این جوانها رسید. اینها سازندگان آینده کشور ما هستند». [امینى: تقصیرش با شماست. مسئولیت به عهده روحانیت است.] امام: مگر روحانیت مى‏ خواهد افراد بى‏دین بار بیایند؟ مخالف مسائل اخلاقى بار بیایند، ضداخلاق بار بیایند؟ [امینى: نه! منظور من این نیست. منظور من این است که در پدیدآمدن این مسأله، روحانیت مسئولیت دارد. وقتى این روش جدید آموزشى وارد کشور ما شد، آن موقع در کشور ما جز روحانیون، افراد باسوادى وجود نداشتند. رشته تعلیم و تربیت، بسته به روحانیت بود. بعد از تأسیس دانشگاه و بعد از روى کار آمدن نظام تحصیلى جدید، روحانیون به جاى اینکه بیایند همکارى کنند و سر نخ را به دست بگیرند رفتند در حوزه‏ ها و مساجد گوشه‏ نشین شدند؛ و افراد غیر شایسته جایگاه اینها را گرفتند. من اعتراف مى‏ کنم که در بین استادان دانشگاه از هر صنفى وجود دارد حتى از گروه ها و اقلیت ها و غیراقلیت ها. این هم مسئولیتش به عهده آقایان روحانى است.] امام: آقا! مى ‏دانید آن موقع حکومت دست کى بود؟ [امینى: مشخص است، تأسیس دانشگاه برمى‏ گردد به سال 1313 حاکم مشخص بود؛ معیّن بود.] امام: شما نمى ‏توانید بگویید، ولى من مى‏ توانم بگویم. آن موقع حکومت دست رضاخان بود. و مى ‏دانید که رضاخان دست ‏نشانده انگلستان بود. اجنبى ‏ها رضاخان را روى کار آورده بودند. شما آقاى امینى! مى ‏فرمایید آقایان علما مى‏ آمدند با فردى که دست‏ نشانده اجنبى بود همکارى مى ‏کردند و دست به دست او مى‏ دادند؟ نه! علما هرگز این کار را نمى‏ کردند و نمى‏ کنند. آنها در انتظار این بودند که یا توان و امکاناتى به دست آورند تا خودشان حکومت را اداره کنند، یا اگر چنین توانى نداشتند در انتظار بنشینند؛ در خانه‏ شان، در مساجد، در حوزه‏ ها و در جاهایى که تماسى با حکومت نداشته باشد. بنابراین از روى حساب نمى ‏توانستند با حکومت دست ‏نشانده اجنبى همکارى کنند. [امینى: دولت در خدمت علماست. ما وظیفه داریم که آقایان هر چه فرمودند اجرا کنیم. حالا، از جمعى از استادان درخواست شده که در کتابهاى درسى تجدیدنظر کنند. در جمع استادان، بعضى از چهره‏هاى روحانى هم هستند، اینها مأمور شده ‏اند که در اصلاح کتاب هاى درسى گامى بردارند. به نظر حضرت عالى هم خواهد رسید».] امام: خانواده، مبناى جامعه ماست. اگر خانواده ‏ها- از نظر اخلاقى- متزلزل شوند، تمام جامعه ما متزلزل خواهد شد. در رابطه با مسائل خانواده، دو مسأله مطرح است: یکى مسائل بى ‏بند و بارى‏ ها، و بعد این ادعاى تساوى حقوق [زن و مرد]، و پاره‏اى از مسائلى که امروز مطرح است. اینها چه مى‏ گویند؟ اینها چه ادعایى دارند؟ اینها مگر ایرادى به اسلام دارند؟ اگر چنین است ما تکلیفمان را روشن کنیم، تکلیف آنها را هم روشن کنیم. اگر یک ضعف هایى هست؛ یا خلاف عدالت هایى از نظر اجرایى در کار هست شما حلش کنید تا کار به این وضعیت نکشد. [معاون مذهبى نخست‏ وزیر، آقاى شریف‏ الزمانى: بله آقا! اینها تعداد انگشت شمارى از زنان هستند، اینها مشهور هستند، تعداد ایشان از تعداد انگشتان دست بیشتر نیست! بچشم! ترتیبى داده مى‏ شود.] امام: رسیدگى به ازدواج و طلاق در محضرها هم لازم است. من به مسئولین امور اطلاع داده ‏ام که مسأله طلاق خیلى مهم است. شرایطى که در ازدواج هست، خیلى سهل است، اما در رابطه با طلاق خیلى سخت گرفته شده. در مسأله طلاق، باید دو نفر شاهد عادل حضور داشته باشد؛ بعد نصیحتى صورت بگیرد. حتى ‏الامکان سعى شود کانون گرم خانواده متلاشى نشود. ولى این آقایان و محضری ها براى اینکه به حق ثبت خودشان برسند، تا یک زنى مراجعه مى ‏کند و از شوهرش شکایت مى‏ کند فورى کارى مى‏ کنند که طلاق صورت بگیرد- بى‏ آنکه این صیغه طلاق را پیش دو نفر عادل بخوانند- در نتیجه، آن خانم هم خیال مى‏ کند طلاق گرفته مى‏ رود؛ در حالى که طلاق نگرفته، در واقع امر مى ‏رود و ازدواج مى‏ کند، و این پایه یک امر نامشروع قرار مى‏ گیرد؛ و به این ترتیب‏ جامعه از نشر مسائل [خلاف‏] عفت، به این روز مى ‏افتد که مى‏ بینید. [مسأله دیگرى که امام در اینجا مطرح فرمودند، مسأله رسیدگى به امور مردم بود. مردم در ناراحتى به سر مى‏ بردند. آن سال، سال سختى بود. زمستان بسیار سردى داشت. معروف بود که در همدان تعدادى از بى‏ بضاعتها از سرما خشکیدند.] امام: به وضع مردم برسید. خانواده ‏هاى گرفتار زیاد هستند، باید با آنها کنار بیایید. به اینها کمک کنید، نه اینکه همیشه به فکر خودتان باشید. [هنگام ظهر بود، نخس ت‏وزیر مى‏ خواست برود. امام تعارف کردند: با نان و پنیر طلبگى قناعت کنید! شریف ‏الزمانى گفت: منظور آقا این است که با علما هم ‏غذا شوید تا ببینید آقایان علما چه مى ‏کشند! بعد [نخست ‏وزیر] گفت: نه! ما در سالاریه مهمان هستیم؛ اگر حضرت عالى هم افتخار دهید، اتومبیل مى ‏فرستیم، ناهار تشریف بیاورید. آقا فرمودند: نه! من معذور هستم، نمى ‏توانم. نخست وزیر رفت.] (منبع: خاطرات 15 خرداد( تبریز) جلد 3، قسمت دوم، ص 92، دفتر ادبیات انقلاب اسلامى. ضمناً نشریه نداى حق، 13/ 10/ 1340، سال دوازدهم، ش 15، ص 1 و 4، شرح دیدار را با تفاوتهایى در متن اظهارات طرفین نقل کرده است. و صحیفه امام، ج‏21، ص: 477-481) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

چگونگی پیوستن بدنه ارتش به مردم در مبارزه با رژیم شاه

با گذشت بیست روز از تاریخ صدور پیام حضرت امام خمینى، که در آن سربازان و نظامیان را مکلف به فرار از پادگانها و پیوستن به ملت کرده بود، تأثیرات مثبت آن را مى شد مشاهده کرد. روز به روز بر تعداد فراریان از سربازخانه ها و پیوستن نظامیان به مردم افزوده مى شد. ارتشبد قره باغى، وزیر کشور، پیرامون این موضوع نوشته است: «به هر تقدیر پرسنل نیروهاى مسلح با آنکه از قوانین دادرسى کیفر ارتش که تمرد و نافرمانى را تا مجازات اعدام تعیین کرده بود، اطلاع داشتند، معذلک روز به روز بر تعداد غائبین و فراریان اضافه مى گردید؛ تا جائیکه در زمان انتصاب من به ستاد بزرگ ارتشتاران، برابر پرونده موجود در ادارۀ یکم ستاد، تعداد فراریان ارتش روزانه در حدود هزار نفر بود که این رقم به تدریج در اواخر بحران به روزانه هزار و دویست نفر هم رسید...[1]» رهبر انقلاب با توجه به این موضوع، در سخنرانى روز 1 دی 57 خود رهنمود مى دهند که: «...ما به سربازها گفتیم که ـ دستور دادیم که ـ فرار کنند براى اینکه خدمت در این دستگاه خدمت به ظلم است، و آنها هم بسیارى شان فرار کردند؛ لکن بعض مشکلات پیدا شده است. اینها بسیارى شان فقیرند و مکان هم ندارند... مردم در هر جا که هستند مکلفند به اینکه اینها را پناه بدهند؛ هم مخارجشان را بدهند و هم منزلى محقر براى اینها، به طورى که معلوم نشود که اینها کجا هستند، مردم مکلفند که این کار را بکنند. و ما هم بابت وجوه شرعیه قبول داریم چیزى که همراهى به اینها مى شود...»[2] چند روز پیش، «جمعیت ایرانى دفاع از آزادى و حقوق بشر»، «نهضت آزادى ایران»، «نهضت رادیکال ایران»، «جنبش»، «جمعیت حقوقدانان ایران»، «انجمن اسلامى پزشکان»، «انجمن اسلامى معلمان»، «انجمن اسلامى مهندسین» و جمعى از رجال سیاسى و روحانى طى بیانیۀ مشترکى از امراى ارتش و افسران و سربازان خواسته بودند که خود را کنار ملت قرار دهند. تأثیر پیام حضرت امام و شعارهایى که تظاهرکنندگان به هنگام برخورد با نظامیان سر مى دادند، بر تمایل آنها به گسستن از طاغوت و پیوستن به ملت مى افزود. شعار مهیج و محرک «برادر ارتشى، چرا برادر کشى؟» تا اعماق روح نظامیان نفوذ مى کرد و هر روز دهها نفر، خود را از ظلمت خدمت به ظلم نجات داده و به نور اطاعت از امام مى رساندند. ارتشبد قره باغى در ادامۀ مطلب خود افزوده است: «پس از مدتى هنگامیکه در یکى از جلسات شوراى فرماندهان، من مسأله غایبین و فراریان را به عنوان تذکر به فرماندهان نیرو مطرح و دربارۀ جلوگیرى از آن تأکید نمودم، سپهبد مقدم ضمن بحث اظهار کرد که مخالفین نه تنها در پرسنل وظیفه بلکه بین درجه داران و افسران کادر داوطلب نیز نفوذ کرده اند و تبلیغات شدیدى در خانوادۀ آنها مى شود. همچنین در روزهاى آخر بحران نیز وقتى که مجدداً بحث دربارۀ نفوذ مخالفین در ارتش شاهنشاهى پیش آمد، سپهبد مقدم اظهار داشت که این نفوذ در رده هاى مختلف ارتش وجود دارد، حتى در خود ستاد بزرگ ارتشتاران تعدادى از امرا هستند که احتمالاً با افرادى از مخالفین در تماس مى باشند...[3]» پیام حضرت امام، بدنۀ ارتش شاهنشاهى را تکان داده بود، ولى سرسپردگان رژیم و دژخیمانى که تنها در فضاى رژیم ستمشاهى امکان تنفس داشتند، دست از کشتار مردم نمى کشیدند. چهار روز پیش از آن، در حالى که سراسر کشور در عزاى عمومى به سر مى برد و همۀ مغازه ها و ادارات تعطیل بودند، تظاهرات مردم تبریز به خاک و خون کشیده شده بود[4]. روز 30 آذر نیز در تظاهرات خونبار آبادان، ده نفر شهید و تعدادى مجروح شده و در حملۀ مردم خمین به نهادهاى دولتى و آتش کشیدن آنها، شش تن شهید و بیست نفر مجروح به جا مانده بود. اساتید حوزۀ علمیۀ قم، طى اطلاعیه اى خطاب به مردم قم، اظهار داشتند: «پس از انتشار اطلاعیۀ آقایان اساتید نسبت به باز شدن بازار و مغازه هاى شهر، چون دشمن حیله گر در صدد برآمد از آن سوء استفاده کرده و بهره بردارى کند، لذا براى نشان دادن آگاهى و بیدارى کامل به اعتصاب مقدس خود ادامه مى دهید.[5]» جمعى از روحانیون مشهد در اعتراض به یورش مأموران نظامى به بیمارستان این شهر طى اعلامیه اى[6] ضمن تشریح ابعاد این فاجعه، در محل بیمارستان دست به تحصن زنند. پزشکان شیراز، اهواز و مراغه در تظاهرات خود، جنایات رژیم در بیمارستان شاهرضا (امام رضا (ع)) را محکوم کرده و تعداد شصت و پنج نفر از استادان دانشگاههاى تهران، از روز 30 آذر در دبیرخانۀ دانشگاه دست به تحصن مى زنند. کارکنان بانک مرکزى، لیست اسامى تعدادى از مقامات کشورى و لشکرى را که مبالغى ارز از کشور خارج نموده اند، منتشر ساخته که نام ارتشبد ازهارى ـ رئیس دولت نظامى شاه ـ تعدادى از وزراء و ارتشبد غلامعلى اویسى ـ فرماندار نظامى تهران ـ جزو لیست بود. کارکنان خبرگزارى پارس نیز به نشانۀ اعتراض به تحریف رویدادهاى کشور بوسیله صدا و سیما، به اعتصابیون پیوسته بودند و در خارج کشور نیز در شهر هامبورگ آلمان تظاهرات گسترده اى بر علیه رژیم شاه برگزار شده بود[7]. رهبر انقلاب، طى سخنان خود به وابستگى سران رژیم و خرابى مملکت اشاره کرده مى فرمایند: «...اینها به طورى محو شده اند در آن تربیت و تعلیم خارجیها، و به طورى اینها را در نظر اینها بزرگ کرده اند که دیگر همۀ مآثر خودشان و همۀ چیزهایى که مربوط به خودشان است، همۀ اینها را فراموش مى کنند...اگر ایشان الآن هم برود، یک مملکتى تحویل ما مى دهد که این مملکت سى سال محتاج به این است که زحمت به آن بشود تا به درجۀ اولش برسد...»[8] تظاهرات مداوم مردم و حملات آنها به نهادهاى دولتى که اخیراً افزایش یافته، مسئولین رژیم را با بن بست مواجه ساخته بود. خبر فرار سران رژیم از جمله ارتشبد اویسى با دویست و هشتاد میلیون تومان به خارج از کشور، موجى از یأس و تزلزل را در روحیۀ مقامات رژیم ایجاد کرده بود. ارتشبد ازهارى در ملاقات خود با سولیوان سفیر امریکا، اظهار داشته بود: «شما باید این مطالب را بدانید و آن را به دولت خودتان گزارش بدهید. شاه قدرت اراده و تصمیم خود را از دست داده و این مملکت دارد از دست مى رود...» و سولیوان در گزارش خود به واشنگتن از شکست دولت نظامى و سقوط غیر قابل اجتناب شاه خبر مى دهد[9]. آیت اللّه منتظرى براى دیدار با امام خمینى (27 آذر 57) وارد پاریس شد، ایشان در یک کنفرانس مطبوعاتى اعلام کرد: «ملت ایران نسبت به این رژیم اعتماد ندارد و نخواهد پذیرفت که شاه، حتى بدون قدرت بر تخت باقى بماند و حتى نخواهد پذیرفت که پسرش جانشین او شود. ملت ایران خواهان رژیم و دولتى زیر نظر آیت اللّه خمینى است[10].» و در همین روزها بود که در اوج تظاهرات مردم و اعتصابات گستردۀ سراسرى، و در منتهاى یأس و سردرگمى دشمن، «شوراى انقلاب» پایه ریزى شده و جلسات مخفى آن برگزار مى شد. (کوثر، ج2، ص 514 و 517) متن کامل سخنرانی امام در روز 1 دی 1357 در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور در نوفل لوشاتو را در ادامه می خوانید: اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم بسم اللَّه الرحمن الرحیم توصیه به مردم درباره سربازان فرارى به طور استثنا امشب چند کلمه اى گفتند من صحبت کنم، ولى وقتهاى دیگر همان روز یکشنبه خدمت مى رسیم. «1» ما که اعلام کردیم که دولت ایران غیر رسمى است و مخالف با قوانین است، هم مخالف با قانون شرع است و هم مخالف با قانون اساسى است، بنا بر این کلیه چیزهایى که مربوط به دولت و براى اعانت دولت است، باید مردم از آن اجتناب کنند. و ما به سربازها گفتیم که- دستور دادیم که- فرار کنند «2» براى اینکه خدمت در این دستگاه خدمت به ظلم است، و آنها هم بسیارى شان فرار کردند؛ لکن بعض مشکلات پیدا شده است. اینها بسیارى شان فقیرند و مکان هم ندارند از باب اینکه اگر بخواهند در مکانهاى خودشان بروند مورد تجاوز دولت واقع مى شوند و آنها را مى گیرند، از این جهت آنها نمى توانند در منازل خودشان بروند؛ مردم در هر جا که هستند مکلفند به اینکه اینها را پناه بدهند؛ هم مخارجشان را بدهند و هم منزلى محقر براى اینها، به طورى که معلوم نشود که اینها کجا هستند، مردم مکلفند که این کار را بکنند. و ما هم بابت وجوه شرعیه قبول داریم چیزى که همراهى به اینها مى شود. این یک مسأله است که مهم است و لازم است که مردم اقدام کنند. این بیچاره ها از سربازخانه ها بیرون رفتند و الآن مکان ندارند، و باید این کار بشود. لزوم حمایت مردم از اعتصاب کارکنان صنعت نفت مطلبى دیگر راجع به کارمندهاى شرکت نفت است. اینها هم از کار کنار رفتند، بسیارى شان هم استعفا کرده اند. و اینها محتاج به اعانت هستند؛ و مِنْ جمله مشکلشان قضیه خانه است که دولت- دولت غاصب- خانه را، خانه هایى که اینها دارند، یا از آنها گرفته یا تهدیدشان کرده است به اینکه خانه هایتان را از شما مى گیریم، براى اینکه اینها نفت را بیرون نیاوردند که به اربابها بدهند. حالا این طور تهدید کرده اند آنها را که اگر نیایند سرِ کار، خانه هایشان را از آنها بگیرند. بنا بر این آنها، هم احتیاج به کمک مکانى دارند و هم براى اعاشه شان احتیاج دارند؛ این هم باز باید مردم و متمکنین، و مردم باید این کار را انجام بدهند. به آنها منزل بدهند و از آنها پذیرایى بکنند و مخارج آنها را هم بدهند. و ما باز بابت وجوه شرعیه قبول داریم و مجاز هستند که این کار را بکنند. و کلیه کارهایى که براى دولتْ اعانتِ به دولت است، از باب اینکه این دولتْ دولتِ غاصب است و ظالم است، براى مردم جایز نیست که کمک کنند به این دولت. مالیاتها کمک است به دولت و جایز نیست که به اینها بدهند؛ حتى الامکان باید خوددارى کنند از دادن مالیات. از اعانت کردن و هر چیزى که اعانت به این دولت است باید مردم از آن خوددارى بکنند. رد تبلیغات سوء در مورد اقلیتهاى مذهبى و ما چون تبلیغات زیاد شده است راجع به امور متفرقه و ما در صحبتهایمان جواب داده ایم، لکن باز آنها تبلیغاتشان سر جاى خودش هست؛ و در روزنامه ها، چه روزنامه هاى اینها- بعضى روزنامه هایى که در اینجاها هست- و چه تبلیغات دیگرى در اطراف جاهاى دیگر و روزنامه هاى خودشان، آنهایى که روزنامه هاى سازمانى هستند، در خود ایران هست، تبلیغاتى هست مِنْ جمله راجع به اقلیتهاى مذهبى که اینها تبلیغ کرده اند به اینکه اگر یک حکومت اسلامى پیدا بشود، یهودیها را چه خواهند کرد، نصارا را چه خواهند کرد، زرتشتیها را چه خواهند کرد، اینها را خواهند قتل عام کرد، چه! این حرف بسیار غلط است. و حکومت اسلامى اگر چنانچه ان شاء اللَّه برپا بشود، ما این یهودیها هم که از ایران رفتند و بازى شان دادند و رفتند به اسرائیل، و الآن گرفتارند در آنجا، با دست این یهودیها و اسرائیلیهایى که از امریکا آمده اند یا از دولتهاى دیگر رفته اند آنجا، این دسته هاى یهودى که اینها آنجا بردند و اینها هم به خیالاتى رفتند آنجا، الآن آن طورى که مى گویند بسیار در سختى هستند، ما اگر ان شاء اللَّه یک دولت عادلى تأسیس شد، آنها را دعوت مى کنیم؛ یهودیهایى که مملکتشان ایران بوده است دعوت مى کنیم که به وطن خودشان برگردند و با آنها کمال خوش رفتارى را دولت اسلامى مى کند. اسلام نیامده است که بشر را تحت مضیقه قرار بدهد. اسلام یک قوانینى است که تمام اقشار بشر را براى آن احترامات قائل است. البته یک استثناهایى هست که آنهایى که شلوغ کارند، آنهایى که خرابکارند، براى آنها هیچ کس یک- عرض مى کنم که- تساهلى قائل نیست؛ و اما مثل یهود که اهل ذمه هستند، و تمام اهل کتاب- نصارا، زرتشتیها- همه اینها در مملکت اسلامى با- عرض مى کنم که- رفاه و با احترام، آنجا توقف مى کنند. و اینکه گفته شده است که اگر یک حکومت اسلامى تأسیس بشود، چه خواهد شد و چه خواهد شد، اینها تبلیغاتى است که براى نگهدارى شاه و براى به هم زدن این نهضت این تبلیغات مى شود و این تبلیغاتْ غلط است. حکومت اسلامى مخالف تجدد نیست یا مثلًا تبلیغ شده است به اینکه اگر حکومت اسلامى تأسیس بشود، دیگر تمام این مؤسسه هایى که بوى تجدد از آنها مى آید، اینها همه به کنار باید بروند. حتى در آن اوایل امر یکوقت شاه گفته بود که این روحانیون مى گویند که ما اصلًا سوار طیاره و اتومبیل نمى شویم، ما مى خواهیم سوار الاغ بشویم! مى خواهیم مثل زمان سابق که سوار الاغ مى شدند، ما مى خواهیم سوار الاغ بشویم! و حالا هم همین حرفها را با کم و زیادش مى زنند که روحانیون مى خواهند مملکت را برگردانند به عهد کذا. خیر، مسأله غلط است. روحانیون مى خواهند مملکت را یک مملکت مستقل آزاد متمدنى کنند؛ نه آن تمدنى که در اصطلاح شاه است و نه آن آزادى که در کتاب شاه است و در اصطلاح شاه است که مردم را فوج فوج مى کشند براى اینکه یک صدا مى کنند مع ذلک اسمش را آزادى مى گذارند! در اسلام، تمام آثار تجدد و تمدن در اسلام مجاز است مگر آنهایى که فساد اخلاق بیاورند، فساد عفت بیاورند. اسلام آن چیزهایى را که مخالف با مصالح ملت بوده است، آنها را نفى کرده. آنهایى که موافق با مصالح ملت است، آنها را اثبات کرده است. ما الآن این مظاهر تمدنى که در جاهاى دیگر- در ممالک پیشرفته- از آنها استفاده هاى صحیح مى شود، وقتى که آمده است در مملکت ما یا مملکتهاى شبیه به مملکت ما، استفاده هایى که از اینها مى شود استفاده هاى فاسد مى شود؛ مثلًا سینما. ممکن است که کسى در سینما نمایشهایى که مى دهد نمایشهاى اخلاقى باشد، نمایشهاى آموزنده باشد، که این را هیچ کس منع نکرده؛ و اما سینمایى که براى فساد اخلاق جوانهاى ماست، و اگر چند روز جوانهاى ما در این سینماهایى که در این عصرْ متعارَف بود و در زمان شاه متعارف است، اگر چند وقت یک جوان برود در آنجا فاسد بیرون مى آید، دیگر به درد نمى خورد ... و اینها مى خواهند همین بشود. یعنى تمام برنامه هایى که اینها درست کرده اند، برنامه هاى فرهنگى، برنامه هاى هنرى، هر چه درست کرده اند استعمارى است. مى خواهند اینها جوانهاى ما را یک جوانهایى بار بیاورند که به درد آنها بخورند، نه به درد مملکت خودشان بخورند؛ یا فاسد بشوند، یک عضو فاسدى بشوند. اگر یک مدتى این جوانها در این مراکز فسادى که اینها درست کرده اند و در اختیار جوانها گذاشته اند .... توطئه براى هدر دادن نیروى جوان آن قدرى که مراکز فساد در تهران- الآن بیشتر از کتابخانه است، بیشتر از مراکزى است که براى تعلیم و تربیت است- براى این است که مى خواهند این جوانها به طرق مختلفه ... بیکاره و بیعار بار بیایند؛ دیگر در مقابل این استفاده جوهاى خارجى نتوانند کارى [بکنند]؛ یعنى بى تفاوت باشند نسبت به آنها. این جوانهایى که تریاکى بار آمده اند، هروئینى بار آمده اند، شارب الخمر هستند، قمارباز شده اند- عرض بکنم- در مراکز فساد و فحشا رفتند، اینها دیگر همان عیاشیها را تمام مقاصد خودشان مى دانند و عالم هر چه بشود، آنها بى تفاوتند نسبت به آنها. و آنها مى خواهند که این نسل جوانى که ممکن است یک ثروت بزرگى براى یک مملکت باشد و این مملکت را جلو ببرد، این نسل جوان را کارى بکنند که به عقب برگردد، یعنى چیزى بشود بیفایده؛ یک امر بیفایده اى، یک ثروت بیفایده اى براى مملکت بشود. این یکى از کارهایشان است که مى کنند. فرهنگ استعمارى شاه یا مثلًا این مراکز تعلیم و تربیتى که اینها درست کرده اند، از دانشگاه گرفته تا پایین، اینها باز استعمارى است. و اینها بچه هاى ما را که مى خواهند تربیت کنند، یک تربیت صحیح نمى کنند: یعنى اولًا یک حد معین دارد که از این حد معین نمى گذارند بالاتر اینها بروند؛ و ثانیاً وسایل متعدده درست مى کنند، موانع متعدده درست مى کنند براى اینکه اینها عقب بمانند. براى اینکه دانشگاه اگر یک دانشگاه صحیح مستقلى که ماها مى خواهیم باشد، از این دانشگاه رجال بزرگ بیرون مى آید، از اینها رجالى بیرون مى آید که بعد در مقابل آنهایى که مى خواهند تعدى به مملکت ما بکنند و همه مخازن ما را ببرند، در مقابل آنها مى ایستند. و آنها چون نمى خواهند یک همچو چیزى بشود، اینها را آن طور بار مى آورند. و اگر توانستند غربزده آنها را بار مى آورند؛ یعنى طورى مى کنند، طورى این مسائل غرب را براى آنها طرح مى کنند، طورى آنها را تحت تأثیر قرار مى دهند که اینها از خودشان بکلى بیخود مى شوند و پیوسته به آنها مى شوند، یعنى عمال آنها مى شوند. فرض کنید که اگر چنانچه این نحو تربیت باشد، بعد از چند وقت دیگر- تا حالا هم همین طورها بوده- اگر یک رجالى داشتیم که اینها مى خواستند یک کارى بکنند کارهایى مى کردند که به نفع آنها بوده، نه کارهایى مى کردند که به نفع خودشان باشد؛ براى اینکه اینها به طورى محو شده اند در آن تربیت و تعلیم خارجیها، و به طورى اینها را در نظر اینها بزرگ کرده اند که دیگر همه مآثر «1» خودشان و همه چیزهایى که مربوط به خودشان است، همه اینها را فراموش مى کنند و توجهشان به خودشان از بین مى رود و متوجه به غرب مى شوند و هر چه مربوط به آنهاست به آن توجه مى کنند. اسلام، مخالف نفوذِ بیگانگان اسلام مى خواهد که هیچ یک از افراد این مملکت اسلامى پیوسته به غیر نباشد، تحت نفوذ غیر نباشد. حکومت اسلامى اگر چنانچه تأسیس بشود نمى خواهد که آثار تمدن را از بین ببرد، با دانشگاه مخالف نیست، با علم مخالف نیست. قرآن پُر این است که تفسیرِ، تأویلِ علم را از آن تعریف مى کند و- عرض مى کنم که- احادیث ما از علم آن قدر تعریف مى کنند، از عالم آن قدر تعریف مى کنند، آن وقت ما بگوییم که با علم مخالفند! خیر، با این نحو علمى که شما دارید ما مخالفیم؛ با این نحو تربیت و تعلیمى که شماها مى خواهید ما را تربیت کنید، با این ما مخالفیم؛ با آن مظاهر تمدن که بچه هاى ما را فاسد مى کند، بچه هاى ما را عقب مانده نگه مى دارد، ما با آن مخالفیم؛ نه اینکه ما مخالفیم با اصل تمدن و مى خواهیم مردم را برگردانیم به زمان کذا. اینها مى خواهند مردم را نگذارند ترقى بکنند. برنامه اینها این است که به این نحو رفتار کنند که بچه هاى ما ترقى نکنند؛ و دلیلش این است که بعد از هفتاد سال که ما مدرسه داشتیم و بیش از سى سال که دانشگاه داریم، حالا هم اگر چنانچه یک کسى مریض [دارد] مریض خودش را برمى دارد مى رود اروپا یا مى رود امریکا، آنجا معالجه بکند! ما اگر چنانچه یک دانشگاه مستقلى داشتیم، خوب در دانشگاههاى ما بعد از سى سال باید طبیبها و- نمى دانم- همه [بیمارستانها] مجهز باشد و ما بتوانیم مریضهاى خودمان را مداوا کنیم. این دلیل بر این است که ما نداریم یک چیزى. در زمان ایشان که همه چیزها از دست ما رفته است. یک اسفالت مى خواهند اینها درست کنند، مى روند یک شرکت خارجى مى آورند؛ یک سد مى خواهند درست کنند، یک شرکت خارجى مى آورند. اگر چنانچه ما خودمان داشتیم، اگر چنانچه ما فرهنگمان مستقل بود که دیگر محتاج به این نبودیم که یک اسفالت را حتى خودشان نتوانند درست کنند یا- عرض بکنم- یک سد را خودشان نتوانند درست کنند. یک برنامه آبیارى نداشته باشند، یک برنامه برق صحیح نداشته باشند، یک برنامه آب صحیح نداشته باشند. هیچى ندارند. اگر ایشان الآن هم برود، یک مملکتى تحویل ما مى دهد که این مملکت سى سال محتاج به این است که زحمت به آن بشود تا به درجه اولش برسد؛ تا به آنجا برسد که زراعتش یک زراعت صحیح بشود. تمام زراعت ما را از بین برده اند و همه جهاتى که ما داشتیم از بین برده اند، و حالا محتاج به این است که از سر درست کنند. همه ادارات ما را فاسد کردند. این باید از سر درست بشود؛ نه اینکه «از سر درست بشود» [یعنى ] ما بخواهیم بگوییم که اجزاى ادارات باید بروند؛ خیر اجزاى ادارات خوب هستند، اینها نمى گذارند کار بکنند؛ اینها مانع هستند از اینکه ادارات ما درست کار بکنند و الّا ادارات ما مردمش مردم همین مملکت هستند؛ الّا یک دسته استفاده جویى که مربوط و پیوسته به دولت است یا پیوسته به خارج است، مابقى شان ملت ما هستند و با کمال خوبى با آنها رفتار مى شود، با کمال صفا با آنها رفتار مى شود. همه سرِ کار خودشان هستند و بهتر از زمان حاضر که همه چیزشان به باد فنا رفته است با آنها رفتار خواهد شد. مقصود این است که این تبلیغات سوئى که در روزنامه هاى اینجا، در روزنامه هاى سایر ممالک دیگرى که در اینجا هست، یا در خود ایران به وسایل مختلف تبلیغ مى کنند، همه اینها براى این است که، تمام نظر خارجیها این است که این شاه را نگه دارند، همه استفاده ها را ببرند. مى بینند بهتر از اینها شخصى که از این نوکرىِ حسابى بکند، بهتر از این ندارند! از این جهت مى خواهند این را نگهش دارند. و باید ایران و ایرانى جدیت کند که این بساط برچیده بشود و یک بساط صحیح سالمى بیاید و خودشان مملکت خودشان را اداره کنند. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را توفیق بدهد. موفق باشید. [آمین حضار]. [1]. اعترافات ژنرال، ص 113 [2]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 259 - 260 [3]. اعترافات ژنرال، ص 109 [4]. روز دوشنبه 27 آذر 57 براساس بیانیه‏اى که قبلاً 23 آذر از سوى امام خمینى صادر شده بود به عنوان گرامی داشت شهداى حوادث محرم، بویژه حوادث اصفهان و نجف ‏آباد عزاى عمومى اعلام شده بود. روحانیت مبارز تهران در بیانیه 23 آذر و مراجع قم نیز طى اطلاعیه مشترکى (25 آذر) و آیت‏ اللّه‏ بهاءالدینى محلاتى (اطلاعیه 26 آذر) این روز را عزاى عمومى اعلام کردند. بدین ترتیب روز 27 آذر شهرهاى مختلف کشور تعطیل و منقلب بود و در تبریز مردم به خاک و خون کشیده شدند. خبرگزارى یونایتدپرس گزارش داد: «امروز در تبریز چندین هزار نفر از مردم تظاهرات کردند و سربازانى که فریاد مى ‏زدند ما به شما شلیک نخواهیم کرد، به تظاهرکنندگان پیوستند. تظاهرکنندگان در مدتى کوتاه بیش از دوازده تانک در اختیار گرفتند». درباره اطلاعیه‏ ها و حوادث این روز نگاه کنید به: تقویم تاریخ انقلاب اسلامى ایران، ص 203. دو سال آخر، ص 241. نهضت روحانیون ایران، ج 9، ص 97 ـ 105 [5]. نهضت روحانیون ایران، ج 9، ص 110 [6]. این اعلامیه در تاریخ 15 محرم 25 آذر 57 از سوى روحانیون سرشناس مقیم مشهد از جمله حضرات: آیت‏ اللّه‏ خامنه‏ اى و آیت ‏اللّه‏ شیرازى امضاء شده بود. نگاه کنید به نهضت روحانیون ایران، ص 9 و 108 [7]. تقویم تاریخ انقلاب اسلامى ایران، ص 204، به نقل از رادیو باکو، رادیو مسکو و صداى آمریکا. [8]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 264 - 265 [9]. مأموریت در ایران، ص 149 و 151 [10]. تقویم تاریخ انقلاب اسلامى ایران، ص 203 به نقل از خبرگزارى فرانسه منبع: (صحیفه امام، ج 5، ص: 259 – 265) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

همراه با وقایع انقلاب در آذرماه 57

تظاهرات چند میلیونى مردم ایران که با نظم و آرامش بى نظیرى انجام پذیرفت، تحسین همۀ ناظران سیاسى، تحلیل گران حوادث و مفسران امور بین المللى را، که با دید بیطرفى به اوضاع داخلى ایران و تحولات انقلاب مى نگریستند، برانگیخت. قطعنامه اى که در پایان راهپیمایى روز عاشورا قرائت شد، حاکى از بلوغ سیاسى ملت بود که در آن هرگونه استثمار و استعمار بیگانه و وابستگى به امپریالیسم شرق و غرب و قدرت هاى سلطه گر اجنبى، به هر شکلى که باشد، محکوم شده بود. حضرت امام خمینى، در پیامى که فرداى روز عاشورا براى مردم مسلمان ایران ارسال داشتند، مراتب قدردانى و تشکر خود را از اقدام الهى و سرنوشت ساز ملت، اظهار کرده و فرمودند: «به عموم ملت شجاع و فداکار ایران صمیمانه درود مى فرستم...اینجانب با چشمى پر امید و دلى فشرده از محبت از هوادارى شما ملت عزیز از هدفهاى بزرگ که سرنگونى رژیم شاه و برچیده شدن نظام شاهنشاهى و استقرار حکومت جمهورى اسلامى است، احساس غرور مى کنم...[1]». رهبر انقلاب در مصاحبه اى که همان روز با نمایندگان و گزارشگران تلویزیون سوئد، رادیو پاپیولار میلان ایتالیا و روزنامۀ صداى لوکزامبورگ داشتند، در پاسخ به مصاحبه گر تلویزیون سوئد که از نتایج تظاهرات عظیم دو روز تاسوعا و عاشورا سؤال کرده بود، فرموده بودند:«تظاهراتى که در ایران واقع شد و سرتاسر ایران را فرا گرفت، رفراندمى بود زنده براى سقوط شاه. نتیجه این است که شاه الآن بر حسب همۀ نظرها، نباید قانونیت داشته باشد و از این به بعد هم باید با او معاملۀ غیرقانونى کرد.[2]» سران رژیم و حامیان شاه، به جاى اینکه در شیوه هاى برخوردشان با مردم، تغییر و تحولى ایجاد نمایند و به ارادۀ ملت و ارزیابى افکار عمومى ارزشى قائل شوند، به رفتارهاى غیر انسانى و روش هاى مستبدانۀ خود تداوم مى بخشند. در فرداى روز عاشورا، مردم آباده، کرمانشاه و رضائیه (ارومیه) مورد هجوم مأموران رژیم قرار گرفته و تظاهراتشان به خاک و خون کشیده مى شود. اخبار منتشره حاکى از آن بود که درگیریهاى روز عاشورا در اصفهان و نجف آباد، شدیدتر و وسیعتر از میزانى بوده که در ساعتهاى اول زد و خورد گزارش شده است. در شهر اصفهان، دژخیمان شاه به وسیلۀ هلیکوپتر، صدها نفر را از زمین و هوا به رگبار مسلسل بسته بودند. عمال ساواک در حملات خود به صفهاى تظاهرکنندگان تعدادى را مجروح و بسیارى را دستگیر ساخته بودند؛ و در این حمله و هجوم تعداد زیادى از خانه ها و مغازه هاى مردم غارت و تخریب شده بود. رهبر انقلاب طى پیامى، ضمن اظهار تأسف از اعمال وحشیانۀ رژیم، اعلام مى کنند: «... شاه خود را از سلطنت خیالى مخلوع مى بیند و ادامۀ حکومت خود را با رفراندم تاسوعا و عاشورا غیر ممکن مى داند؛ از این جهت از هیچ جنایت غیر انسانى رویگردان نیست...اینجانب مصیبت وارده بر خواهران و برادران سراسر کشور را تسلیت مى گویم... و روز دوشنبه 17 محرّم الحرام را به مناسبت هفتم شهدا، عزاى عمومى اعلام مى کنم.»[3] در حالیکه خبر قتل عام مردم در شهرهاى کرمان و سبزوار در روز چهارشنبه ـ12محرم ـ تازه پخش شده بود، رادیو آمریکا از قول نیکسون رئیس جمهور اسبق آمریکا، اعلام مى کند: «اگر دولت کنونى ایران سقوط کند، یک رژیم جدید خوشبین به شوروى جایگزین آن خواهد شد. آمریکا باید فعالانه از شاه حمایت کند...[4]» این اعلام حمایت ها نه تنها روحیۀ انقلابى و اسلام خواهى مردم را تضعیف نکرد بلکه تأثیر مثبتى در اعتقاد روزافزون ملت بر وابستگى رژیم شاه داشت. سولیوان سفیر آمریکا در کتاب خود پیرامون این مطلب مى نویسد: «البته سخنگویان رسمى کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا گاه و بیگاه در پاسخ سؤالات خبرنگاران بر ادامۀ پشتیبانى امریکا از شاه تأکید مى کردند، ولى این مطلب به قدرى یکنواخت شده بود که در وسایل ارتباط جمعى آمریکا، بیشتر به صورت یک «جوک» تکرار مى شد. حتى خود شاه هم از این اعلام پشتیبانیهاى مکرر و بى محتوا ناراحت شده بود و یک بار به من گفت که تکرار این مطلب، از طرف سخنگویان رسمى امریکا و طرز انعکاس آن در مطبوعات، بیشتر به وى لطمه مى زند و او را یک عامل و دست نشاندۀ آمریکا معرفى مى کند!»[5] تظاهرات مردم ادامه داشت و صداى اللّه اکبرشان فضاى شبهاى محرم را مى شکافت و صفیر ممتد گلوله ها حکایت از رشد و بالندگى روزافزون انقلاب داشت. آتش انقلاب با شهید و مجروح شدن مردم یزد، کرمانشاه، خوانسار و کرمان زبانه مى کشید. در شهر قم، چند مزدور رژیم به دست مبارزین مسلمان به هلاکت رسیده بودند و مردم نجف آباد کلانترى شهر را مورد حمله قرار داده بودند؛ و در همدان یک سرگرد شهربانى ترور شده بود. اعلامیه ها و اطلاعیه هاى متعددى از سوى گروهها و احزاب در محکومیت کشتارهاى اخیر به در و دیوار مساجد، حوزه ها و دانشگاه ها چسبانده مى شد؛ و صبح روز 25 آذر، مراجع قم طى اطلاعیۀ مشترکى به پیروى از رهبر انقلاب، روز 27 آذر را روز عزا و تعطیل عمومى اعلام مى کنند[6]. کارگران قهرمان شرکت نفت از سه روز پیش، با اعتصاب خود میزان استخراج نفت را از شش میلیون بشکه در روز به یک میلیون بشکه رسانده و این میزان تماماً به مصرف داخلى مى رسد. حضرت امام در سخنرانى خود ضمن تقدیر از اعتصاب کارگران مسلمان نفت، اظهار مى دارد: «...من حالا دارم پیام مى دهم به کارکنهاى شرکت نفت که بر شما واجب شرعى است، واجب الهى است، به اینکه اعتصابتان را عام کنید، عمومى کنید و نگذارید نفت خارج بشود...»[7] شکست دولت نظامى در برابر روند رو به رشد انقلاب، روز به روز قطعى تر و روشن تر شده بود و سفارت آمریکا با بررسى طرحهاى مختلف در صدد تسلط یافتن بر اوضاع و کنترل جریانات سیاسى بود. سفیر آمریکا در نامه اى به واشنگتن که نشانگر سردرگمى و شتابزدگى آنها بود، مى نویسد: ...ما در قانون اساسى 1906 یا قانون متمم قانون اساسى 1907 هیچ اشاره اى به شوراى سلطنت نمى بینیم... امکان دارد به ما بگویید قانون ایران در رابطه با نایب السلطنه و شوراى سلطنت چه چیزى را معین مى دارد...[8]» ؛ و در گزارش روز بعد ـ 22 آذر ـ اظهار مى دارد: «... شوراى سلطنت آنطوریکه در قانون دیده مى شود، اساساً براى راهنماى نایب السلطنه است. نظر جبهه ملى این است که شاه شوراى سلطنت را برقرار مى نماید، بعد آن را معرفى مى کند، و نه اینکه شهبانو وظایف نایب السلطنه را ایفا نماید، سپس استعفا مى نماید و قدرتش (اختیاراتش) را به شورا منتقل مى نماید...[9]» گزارش روزنامۀ نیویورک تایمز، روز 15 دسامبر (24 آذر ماه) حکایت از مسائل و جریانات دیگرى دارد، در قسمتى از گزارش این روزنامه آمده است: «شاه مجدداً تلاش تازه اى را براى پایان دادن به خونریزیها و تشویق رهبران مخالفین به شرکت در یک کابینۀ ائتلافى شروع کرده است و هدف، تشکیل یک کابینۀ ائتلافى با پایگاه وسیع مردمى است. امروز صبح (14 دسامبر) شاه با على امینى که 17 سال قبل نخست وزیر بود، دیدار کرد. بعداً شاه با کریم سنجابى، رهبر 73 ساله جبهۀ ملى، بزرگترین گروه سیاسى مخالف صحبت کرد. ظاهراً هر دو اقدام بى نتیجه ماند...» همزمان با اوج گیرى تظاهرات مردم ایران در ماه محرم، حکام وابسته کشورهاى حاشیۀ جنوبى خلیج فارس از اینکه عامل ثبات دلخواه آمریکا در منطقه در معرض سقوط قرار گرفته احساس خطر کرده و یکى پس از دیگرى به شاه دلدارى مى دادند؛ وزیر امور خارجه بحرین در مصاحبه خود (18 آذر 57) مى گوید: «کشور وى از بیانات شاه ایران! براى شکست دادن مخالفین خود حمایت مى کند[10]». در تاریخ 22 آذر وزیر امور خارجه امارات از پایدار ماندن شاه در رأس حکومت ایران پشتیبانى کرد و روز 23 آذر، یک مقام رسمى قطر گفت: «باقى ماندن شاه ایران در موضع قدرت براى ثبات منطقه داراى اهمیت بسیار است. کشورهاى این منطقه از یارى دادن به او خوشحال خواهند شد[11]» و در 25 آذر، وزیر خارجه عمان تأکید کرد: «سلطان نشین عمان از شاه ایران حمایت مى کند، زیرا اگر شاه بر کنار شود خطر بزرگى نه تنها ایران بلکه منطقه خلیج [فارس] را تهدید مى کند[12].» تلاش هاى پشت پرده و روى صحنه امریکا و دیگر حامیان شاه، نتیجه اى نمى بخشد. انقلاب از متن مردم مسلمان جوشیده و مردم گوش به فرمان رهبر خود هستند که مى فرماید: «...ما مى خواهیم که خودمان آزاد باشیم، خودمان مستقل باشیم، خودمان مملکتمان را اداره کنیم. این ابهامى در آن هست که ما مى خواهیم خودمان اداره کنیم، نمى خواهیم به دست شماها اداره بشود، به دست نوکرهاى شما اداره بشود؟!»[13] [1]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 221 [2]. همان، ص 225 [3]. همان، ص 228 - 227 [4]. دو سال آخر، ص 239 [5]. مأموریت در ایران، ص 146 [6]. این ایام بخاطر اعتصاب کارکنان مطبوعات، روزنامه ‏ها منتشر نمى ‏شوند اما گزارشات خبرنگاران از سراسر کشور به دفاتر مرکزى مخابره مى ‏شود. گزارشاتى که از حوادث ایران در این مدت نقل گردیده است با استفاده از آرشیو مطبوعات و کتاب «دو سال آخر» تهیه شده است. [7]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 250 [8]. اسناد لانۀ جاسوسى، شمارۀ 26 خط میانۀ 2، ص 79 [9]. همان مأخذ، ص 83. ظاهراً سفارت آمریکا در پیگیرى و اجراى سیاست هاى اعلام شدۀ کاخ سفید در رابطه با کناره‏ گیرى شاه و انتقال قدرت به شوراى سلطنت دچار سردرگمى بوده است و لذا از وزارت خارجه امریکا موضوع را استفسار مى‏ کند. خبر تشکیل قریب‏ الوقوع شوراى سلطنت در چهاردهم آذرماه از سوى خبرگزاریهاى جهان منتشر شده بود اما خبرگزارى پارس 23 آذرماه به نقل از وزارت اطلاعات و جهانگردى آن را تکذیب کرد. [10]. تقویم تاریخ انقلاب اسلامى ایران، ص 198 به نقل از خبرگزارى یونایتدپرس. [11]. همان مأخذ، ص 201، به نقل از خبرگزارى فرانسه. [12]. همان مأخذ، ص 203، به نقل از خبرگزارى فرانسه.[13]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 247 . منبع: (کوثر، ج2، ص 496-500) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

رفراندوم تاسوعا و عاشورای 57، سند سقوط شاه

به دنبال بیانیه ها و بیانات شورانگیز امام خمینى (س) و اعلامیۀ آیت اللّه طالقانى مبنى بر برگزارى راهپیمایى روز تاسوعا، از ساعت 7 صبح روز 19 آذر، گروههاى مختلف مردم از نقاط گوناگون شهر، دسته دسته به سمت خیابان شاهرضا (انقلاب) و پیچ شمیران ـ محل خانۀ آیت اللّه طالقانى ـ به راه افتادند؛ طولى نکشید که تعداد جمعیت به طور چشمگیرى افزایش یافت. ساعت 9 صبح، گروه عظیم اجتماع کنندگان در دستجات منظم به طرف میدان فردوسى به راه افتادند. در پیشاپیش این گروه بزرگ، یک مینى بوس مجهّز به بلندگو حرکت مى کرد. از پشت بلندگو، شعارهایى که از قبل آماده شده بود براى شرکت کنندگان در راهپیمایى قرائت مى شد و طنین صداى جمعیت در فضاى شهر مى پیچید: اللّه اکبر... لااللّه الااللّه ... هیأتى که براى تدارک و انتظام امور، از قبل تشکیل شده بود، همه چیز را براى رعایت نظم و جلوگیرى از هر واقعۀ احتمالى پیش بینى کرده بود. در صف جلوى راهپیمایان، آیت اللّه طالقانى و جمع زیادى از شخصیتهاى روحانى و سیاسى حرکت مى کردند. در میدان فردوسى وکلاى جمعیت دفاع از آزادى و حقوق بشر، به سیل جمعیت ملحق شدند. پیوستن جمعیتى که از منطقۀ جلوى بازار به همراهى روحانیت مبارز این منطقه به راه افتاده بود، سیل جمعیت را متراکم تر و پرخروش تر کرد. لحظه به لحظه دسته هاى انبوه مردم از خیابانهاى اطراف چون نهرها و جویهایى به این دریاى خروشان انسانها مى پیوستند و گستردگى جمعیت به حدى بود که وقتى طلایه داران راهپیمایى و پیش گروههاى جمعیت به میدان آزادى (شهیاد سابق) رسیدند، انتهاى این صف عظیم انسانها در میدان فردوسى بود. براساس گزارش خبرنگاران، طول جمعیت به 9 کیلومتر مى رسید و علاوه بر این، خیابانهاى اطراف از ازدهام مردم موج مى زد. نظم حاکم بر دستجات و گروهها، خبرنگاران خارجى را به شگفت آورده بود. محور شعارهایى که مردم با مشتهاى گره کرده و فریادهاى خشم آلود سرمى دادند بر «رهبرى حضرت امام خمینى»، «بر چیده شدن بساط شاه و رژیم سلطنتى» و «برقرارى حکومت عدل اسلامى»، استوار بود. راهپیمایان نزدیک ساعت 11 به میدان آزادى رسیدند، در این لحظات اعلام شد که قطعنامۀ راهپیمایى، فردا ـ روز عاشورا ـ اعلام خواهد شد. عصر روز تاسوعا خبرگزاریها اعلام کردند که «چهارمیلیون تهرانى» با وجود حکومت نظامى در راهپیمایى تاریخى تاسوعا شرکت کردند. اخبار واصله حاکى است که همزمان با تهران، در تمام شهرهاى ایران نیز راهپیماییهاى گسترده اى برپا بوده است. راهپیمایى روز عاشورا (20 آذر 57) از لحاظ حجم و ابعاد پرشکوه تر از روز قبل بود. انعکاس اخبار راهپیمایى دیروز باعث شرکت افزون تر جمعیت در این مانور سرنوشت ساز شده بود. شعارها کوبنده تر و متنوع تر از روز قبل بود. اغلب شعارها به «مرگ بر شاه» ختم مى گشت و شعار «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» بیش از دیروز تکرار مى شد. نظم و ترتیب دستجات و گروهها همانند روز تاسوعا بود و پلاکاردهایى که بر روى آنها شعارهایى به زبانهاى، فارسى، انگلیسى، عربى و فرانسه نوشته شده بود، پیشاپیش هر دسته و گروه حمل مى گردید. مقارن ظهر، هنگامى که سیل جمعیت به علت ازدحام بیش از حد، در سراسر خیابانها متوقف شد؛ قطعنامۀ راهپیمایى که در 17 بند تنظیم شده بود، در فواصل مختلف به وسیله بلندگوها براى راهپیمایان قرائت شد که با خواندن هر مادۀ آن، غریو بلند جمعیت به نشانۀ تأیید، در فضاى میدان آزادى و خیابانهاى منتهى به آن طنین افکند. گرچه تظاهرات روزهاى اول ماه محرم با شدیدترین و بیرحمانه ترین وجه سرکوب شده بود ولى اطلاع رژیم از تصمیم قاطع امت بر راهپیمایى روزهاى تاسوعا و عاشورا، و احتمال وقوع حوادث پیش بینى نشده در صورت ممانعت از آن، سبب گردید که دولت نظامى راهپیمایى مردم در این دو روز را بلامانع اعلام کند. ارتشبد قره باغى وزیر کشور دولت نظامى، پیرامون مسأله راهپیمایى روزهاى تاسوعا و عاشورا مى نویسد: «...روز پنجشنبه 16 آذر ماه، نخست وزیر شوراى امنیت ملى را به منظور بررسى این مسأله به نخست وزیرى دعوت نمود... بعد از مدتى بحث بین مخالفین و موافقین آزادى تظاهرات، نتیجه اى گرفته نشد و ارتشبد ازهارى نتوانست تصمیمى بگیرد و اظهار کرد که: من امروز به حضور اعلیحضرت شرفیاب خواهم شد، این موضوع را هم به عرض مى رسانم و برابر اوامر اعلیحضرت عمل خواهیم کرد... (صبح فرداى آن روز) اظهار داشت: با توجه به مذاکراتى که به عمل آمده، مقرر گردیده است که در روزهاى تاسوعا و عاشورا اجازه راهپیمایى به مخالفین داده شود... غروب همانروز جمعه 17 آذر ماه، نخست وزیر رسماً اعلان کرد که به منظور جلوگیرى از خونریزى حرکت دستجات در روزهاى تاسوعا و عاشورا آزاد خواهد بود و سپس فرماندارى نظامى نیز اعلامیه آزادى راهپیمایى در روزهاى نامبرده را منتشر نمود...[1]» برخورد و ارزیابى رهبر انقلاب از تظاهرات این دو روز، برخوردى واقع بینانه و یک ارزیابى اصولى بود، ایشان با در نظر گرفتن اوضاع جهانى و شرایط روز، در سخنرانى خود در روز 20 آذر اظهار مى دارند: «... رفراندمى که در دیروز و امروز شد و قطعنامه هایى که صادر شد به همۀ دنیا ثابت کرد که شاه ساقط است...با کمالِ آرامشْ تمام ایران گفتند که ما شاه را نمى خواهیم...»[2] حضرت امام خمینى در مصاحبه اى که در همین روز با رادیو تلویزیون کانادا و کانال تلویزیونى سى. بى. اس آمریکا داشتند، در پاسخ به گزارشگر رادیو تلویزیون کانادا که مى پرسند: چه نتایجى بر این تظاهرات بار است؟ مى فرمایند: «تمام ملت رأى دادند که شاه نباید باشد و باید دنیا این معنى را بداند که شاه به هیچ وجه دیگر قانونیت ندارد. قبلاً هم نداشت ولى ملت دیروز و امروز اعلام کردند، اعلام عمومى کردند که شاه باید برود و شاه را نمى خواهند.»[3] راهپیماییهاى عظیم و شکوهمند روزهاى تاسوعا و عاشورا که در سراسر میهن اسلامى انجام پذیرفت، تأثیرات شگفت آورى بر روى افکار عمومى جهان گذاشت. هنرى کیسینجر، وزیر خارجۀ سابق امریکا در مصاحبه با مجلۀ نیوزویک، گفت: «آنچه که در ایران پیش مى آید، یک تراژدى براى غرب است. شاه پیوسته در هر شرایط ناهنجار، جانب غرب را گرفته است. شاه هرگز شیرهاى نفت را به دلایل سیاسى به روى کسى نبسته است.[4]» شعارهاى مردم مبنى بر «محرم ماه خون است، پهلوى سرنگون است» و پیام رهبر انقلاب که محرم را «ماه پیروزى خون بر شمشیر» معرفى کرد، در حال تحقق یافتن بود. نه تنها حامیان شاه از تداوم رژیم سلطنتى مأیوس شده بودند، بلکه خود شاه نیز با مشاهدۀ تظاهرات میلیونى مردم، سقوط رژیم خود را نظاره مى کرد. ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود اظهار مى دارد: «...تظاهرات عظیم تاسوعا و عاشورا پیش آمد و محمدرضا و ازهارى با هلیکوپتر تمام سطح شهر را بازدید کردند. محمدرضا خطاب به ازهارى گفت: «همۀ خیابانها مملو از جمعیت است، پس موافقین من کجا هستند؟!» و ازهارى پاسخ داد: «در خانه هایشان!» آخرین امید محمدرضا به یأس بدل شد و گفت: «پس فایدۀ ماندن من در این مملکت چیست؟!» و ازهارى پاسخ داد: «این بسته به نظر خودتان است.[5]» جیمى کارتر، رئیس جمهور آمریکا در یک مصاحبه مطبوعاتى (19 آذر 57) تأکید کرد که به شاه اعتماد دارد و از وى در مبارزه با مخالفین حمایت مى کند. وى گفت: «ما به شاه در برقرارى ثبات ایران، ادامۀ اعطاى آزادیهاى سیاسى و پیشرفتهاى اجتماعى و اقتصادى اعتماد کامل داریم.[6]» اما هفت روز بعد، (16 آذر) کارتر نومیدانه گفت: «نمى داند آیا شاه ایران مى تواند با این آشوبهاى خونین در کشورش باقى بماند یا خیر. امید دارم بتواند.[7]» در همین حال و در پى این حوادث پنتاگون اعلام کرد که پنج هواپیماى حمل و نقل نظامى آمریکا ششصد و هفتاد نفر از وابستگان کارکنان وزارت دفاع ایالات متحده را از تهران خارج کرده است.[8] رهبر انقلاب در سخنرانی خود (صحیفه امام، ج 5، ص: 211- 217) با اشاره به راهپیماییهاى دیروز و امروز که آن را یک رفراندوم بزرگ ملت مسلمان ایران در نفى رژیم سلطنتى و استقرار حکومت عدل اسلامى، تلقى کردند؛ مى فرمایند: «...مجلس امریکا باید از کارتر مؤاخذه کند، استیضاح کند او را که چرا پشتیبانى مى کنى از یک حکومتى که پایۀ ملى ندارد و هیچ کس با او در ایران موافقت ندارد...این خلاف مصلحت مملکت امریکاست براى اینکه اگر چنانچه تو پشتیبانى بکنى، مادامى که تو و دولت تو هست، نفت براى امریکا هیچ نیست. و همین طور این اعلام به سایر کشورهاست؛ چه کشور امریکا و چه انگلستان و چه شوروى و چه سایر ممالک که مى خواهند از ایران نفت بخرند. ما حتى به طور فروش عادلانه هم به این ممالکى که پشتیبانى از امروز بکنند از شاه، نفت نخواهیم داد...»[9] (کوثر، ج2، ص 479-483) تظاهرات عظیم و سرنوشت ساز روز تاسوعا و عاشورای مردم مسلمان ایران، تأثیرات وسیعى در داخل و خارج کشور به جا گذاشت. گزارشهاى رسیده حاکى بود که راهپیمایى مردم نجف آباد و داراب به درگیرى با مأموران رژیم انجامیده و در این حوادث خونین، دهها شهید و مجروح به جا مانده است. روز تاسوعا، استاندار همدان توسط سرباز وظیفه اى که حفاظت وى را به عهده داشته است، به رگبار مسلسل بسته مى شود؛ و سرباز مزبور با اسلحه و تجهیزات متوارى مى گردد. مردم پرشور و انقلابى مشهد، در تظاهرات اعتراض آمیز خود، مجسمه هاى شاه را در میادین شهر پایین مى آورند. خبرى که بیش از بقیۀ اخبار در میان مردم و در محافل خبرى پخش گردیده، حملۀ چند نفر درجه دار و سرباز مؤمن به افسران و درجه داران گارد شاهنشاهى در نهارخورى پادگان لویزان بود. این حادثه، آن هم در قلب لشگرى که مایۀ پشتگرمى شاه است، روحیۀ سران رژیم را به شدت تضعیف کرد. ارتشبد فردوست، مسئول دفتر ویژۀ اطلاعات شاه، در خاطرات خود اظهار مى دارد: «... بدون تردید، حادثۀ گارد در تنزل روحیۀ محمدرضا سهم زیاد داشت. به دلیل همین تنزل روحیه، محمدرضا قدرت تصمیم گیرى اش را واقعاً از دست داده بود...[10]» گرچه هنوز چند ساعتى از برپایى تظاهرات سراسرى نمى گذشت ولى انعکاس اخبار راهپیمایى ها، همه تحلیل ها و ارزیابى هاى مفسرین و مراکز خبرى و اطلاعاتى را تحت تأثیر قرار داده بود. اغلب خبرگزاریها در تفسیرهاى خود، ادامۀ حیات رژیم را نامعلوم مى دانستند. سفارت آمریکا علیرغم داشتن جاسوسهاى متعدد و ارتباطات پیوسته با عده اى از اعضاى گروههاى مخالف شاه، در برابر عظمت و گستردگى تظاهرات و حوادث آن، غافلگیر شده بود. سفیر آمریکا در گزارش خود به وزارت امور خارجه مى نویسد: «...ما قادر نبوده ایم که حقایق مربوط به این قطعنامه را که ظاهراً توسط گروههاى مخالف شاه در بین مطبوعات توزیع شد تصدیق کنیم... معلوم نیست چه کسى این قطعنامه را تهیه کرده یا چه کسى در تظاهرات آنرا بر عهده گرفته، برنامه نشانه هایى از رد پاى خمینى را دارد[11] ولى در چندین مورد از خط همیشگى خمینى معتدل تر است.بنابراین مى تواند از طرف مخالفین میانه روتر باشد که به اجازه خمینى حرکت مى کنند...[12]» ارتشبد قره باغى، وزیر کشور دولت نظامى، در رابطه با آثار تظاهرات روزهاى تاسوعا و عاشورا، مى نویسد: «...مخالفین و همچنین خبرگزاریهاى خارجى و رادیو و تلویزیون ایران، حداکثر بهره بردارى را به نفع مخالفین از برگزارى مراسم راهپیمایى روزهاى تاسوعا و عاشورا به عمل آوردند و موافقت با برگزارى راهپیماییها آنهم با آن شرایط و به آن صورت که گفته شد نه تنها نشانۀ ضعف و عدم توانایى دولت نظامى ازهارى قلمداد شد، بلکه دلیل شکست بزرگ دولت و نیروهاى مسلح شاهنشاهى (بعد از ماهها تأثیر جنگ روانى و اقدامات براندازى) در برابر مخالفین و بخصوص مذهبى ها محسوب گردید و در حقیقت در افکار عمومى به صورت پایان کار دولت نظامى و حتى رژیم تلقى شد. به طوریکه مخالفین در اعلامیه هاى خود نوشتند: در تاسوعا و عاشورا با شکوهترین رفراندم تاریخ معاصر ایران انجام گردید...[13]» رهبر انقلاب در سخنرانى دومى که روز 20 اذر در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور داشتند (صحیفه امام، ج 5، ص: 218- 220) بر اساس بینش الهى خود و با تکیه بر اصول انقلاب اسلامى، مى فرمایند: «...اسلام همان طورى که فقط احکامى ظاهرى راجع به افراد باشد نیست؛ همین طور همۀ اسلام عبارت از قیام و نهضت و اینها هم نیست... البته مبارزه با دشمن، مبارزه با فساد، مبارزه با این حکومتهاى فاسد، جزء برنامه هاى دولت است، دولت اسلامى است و جزء احکام اسلام است لکن انحصار به این ندارد...»[14] حضرت امام خمینى با معیار قراردادن سنت جدش حضرت رسول اکرم(ص)، پیروان خود را که از پیروزیهاى دیروز و امروز ملت قهرمان ایران به وجد آمده اند، متوجه جهاداکبر مى کنند و ضمن تقدیر از مبارزات آنها با رژیم ستم شاهى، مى فرمایند: «...آقایان همان طورى که در این جهت اقدامات مى کنند و فعالیتها مى کنند، راجع به آن تکالیف شخصیۀ خودشان، راجع به تکالیفى که خداى تبارک و تعالى از افراد خواسته است، که همۀ اینها به نفع خود انسان است، راجع به این هم باید خیلى کوشش داشته باشند و خودشان را به واسطۀ همین امور بسازند...»[15] و این چنین بود که انقلاب روز به روز اسلامى تر مى گشت و ایران اسلامى با الهام گرفتن از نهضت امام حسین (ع)، هر روزش عاشورا، هر نقطه اش کربلا و هر ماهش محرم مى شد. [1]. اعترافات ژنرال، ص 70، 71 و 72 [2]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 211 [3]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 203 [4]. دو سال آخر، ص 238 [5]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، ص 589 و 590 [6]. تقویم تاریخ انقلاب اسلامى، ص 195 ؛ به نقل از خبرگزارى یونایتدپرس. [7]. همان مأخذ، ص 197 [8]. همان مأخذ، ص 198 [9]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 212 [10]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، ص 593 [11]. بر طبق خاطرات مکتوب فرزند حضرت امام: «لزوم برکنارى شاه و تشکیل حکومت اسلامى» بنا به تأکید و اصرار امام خمینى ـ که نظر ایشان به مسئولین راهپیمایى در تهران منعکس شده بود ـ در متن قطعنامه 17 ماده‏اى گنجانده شد. [12]. اسناد لانۀ جاسوسى، شمارۀ 26 خط میانۀ 2، ص 77 و 78 [13]. اعترافات ژنرال، ص 73 [14]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 218 [15]. همانجا منبع: (کوثر، ج2، ص 490- 493) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

چگونه محرم 57 بر عمق و وسعت انقلاب شدت بخشید

درگیریهاى خونینى که در اولین شب ماه محرم 57 و روز بعد، در مناطق مختلف تهران اتفاق افتاد و کشتار فجیعى که با آغاز این ماه در اکثر نقاط کشور صورت گرفت، موجب صدور پیامى از جانب رهبر انقلاب گردید. سراسر این پیام حاوى مطالب و عباراتى شورانگیز و تعهدآور بود و یکبار دیگر، تکلیف همۀ اقشار را بیش از پیش روشنتر مى نمود. حضرت امام در بخشى از پیام خود فرموده بودند: «...این ملت، شیعۀ بزرگترین مرد تاریخ است که با تنى چند، نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود، و سلسلۀ اموى را براى ابد در گورستان تاریخ دفن نمود، و به خواست خداى تعالى، ملت عزیز و پیرو بحق امام ـ علیه السلام ـ با خون خود، سلسلۀ ابلیسى پهلوى را در قبرستان تاریخ دفن مى نماید... من از سربازان سراسر کشور خواستارم که از سربازخانه ها فرار کنند، این وظیفه اى است شرعى که در خدمت ستمکار نباید بود... من باید از اعتصاب همگانى که در این نهضت اسلامى و به پشتیبانى ملت برپاست تشکر کنم... اکنون در این موقع حساس مسئولیت مراجع عظام و علماى اعلام بلاد ـ دامت برکاتهم ـ و خطباى محترم ـ دامت افاضاتهم ـ بسیار بزرگ است و در پیشگاه خداوند تعالى همه و همه مسئولیم...[1]» بدنبال این پیام تحرک آفرین، آیت اللّه طالقانى و آیت اللّه ربانى شیرازى نیز با انتشار اعلامیه هایى، کشتار شب اول محرم را محکوم کرده و مردم را دعوت به استقامت و ادامۀ مبارزه نمودند. رهنمودهاى رهبر نهضت و توصیه هاى روحانیون مبارز و حاضر در صحنۀ انقلاب از یک سو، و فضاى معنوى ایجاد شده از ایام سوگوارى سالار شهیدان از سوى دیگر، بر عمق و وسعت انقلاب شدت بخشید. در دومین روز محرم، حرکت اسلامى مردم در شهرهاى شیراز، رضائیه (ارومیه)، همدان و مهاباد رنگ خون بخود گرفت و دهها تن خون پاکشان به جریان خون شهداى کربلا پیوست. در پایان سومین روز محرم، مردم تهران، بوشهر، آباده و جهرم با دادن تعدادى شهید و مجروح مبارزۀ خونین خود را تداوم بخشیدند. شب ها صداى «اللّه اکبر» همراه با صفیر گلوله هاى مزدوران رژیم تا نزدیکیهاى صبح ادامه داشت. فریادهاى اعتراض مردم و شعارهاى کوبندۀ آنها لحظه اى از بالاى بام ها، حیاط منازل و کوچه پس کوچه هاى خیابانها قطع نمى شد. نظامیان مسلح بدنبال صداها، کوچه هاى تاریک و پشت بام ها را بدون هدف به رگبار گلوله مى بستند و نورافکن هاى قوى تانکها و نفربرها، تاریکیها را مى شکافت و در پرتو آن مسلسلها فاجعه مى آفریدند. مردم مشهد در چهارمین روز محرم با برپایى تظاهرات نیم میلیونى تعدادى شهید و مجروح تقدیم انقلاب کردند. در طول همین روز تظاهرات مردم آمل نیز به خاک و خون کشیده شد و عده اى از مردم تهران نیز که در مقابل کاخ شاه واقع در نیاوران تظاهراتى به پا داشته بودند، مورد حمله و هجوم مأموران رژیم قرار گرفتند[2]. پیام حضرت امام بیشترین تأثیر را در میان نظامیان، به خصوص سربازان، به جا گذاشت. روز به روز بر تعداد سربازان فرارى از پادگانها افزوده مى شد. بیشتر سربازان با اسلحۀ خود فرار کرده و به مردم مى پیوستند. سپهبد حاتم جانشین ستاد بزرگ ارتشتاران، در گزارش خود به جلسۀ شوراى امنیت ملى ـ پنجشنبه روز ششم محرم اظهار مى دارد: «... برابر گزارشات، غیبت و فرار سربازان زیاد شده و به طوریکه ادارۀ دوم نظر داده سربازان آمادگى رودررو شدن با مردم را ندارند... اگر سربازان در اثر تبلیغات مذهبى که مدتهاست مرتباً روى آنها اثر گذارده و به آنها هر روز تأکید کرده اند که تیراندازى علیه مسلمان، خیانت است به اسلام، مانند انقلاب اکتبر روسیه اطاعت نکردند و یا به مخالفین ملحق شدند، چه خواهید کرد[3]؟» در اواسط روز چهارم محرم، پیامى از سوى آیت اللّه طالقانى که در آن مردم را براى شرکت در راهپیمایى تاسوعا و عاشورا دعوت کرده بود، در اغلب نقاط تهران پخش گردید. در قسمتى از این پیام آمده بود: «...اینجانب روز یکشنبه تاسوعا که با روز اعلامیۀ جهانى حقوق بشر مصادف است، از ساعت 9 صبح با عزم و معرفت و آگاهى به تمام جوانب و لوازم امر، این راهپیمایى را از خانه ام آغاز مى کنم... انتظار دارد برادران و خواهران و فرزندان عزیزم با رعایت هرچه بیشتر توصیه هاى آنان [هیأت انتظام امور]، رشد و قابلیت هاى اجتماعى خود را یکبار دیگر نشان دهند...[4]» به دنبال انتشار پیام آیت اللّه طالقانى، اعلامیۀ مشترکى از سوى آیت اللّه گلپایگانى، آیت اللّه مرعشى نجفى و آقاى سیدکاظم شریعتمدارى نیز صادر شد. در بخشى از پیام مزبور آمده بود: «...ارتش مسلمان ایران باید بداند که تیراندازى به هموطن مسلمان در تحت هیچ شرایطى و به هیچ بهانه اى جایز نیست و ما حکم مى کنیم که این عمل حرام موکّد است...[5]». روحانیون تهران نیز طى اطلاعیه اى با 211 امضاء، مردم را به شرکت در راهپیمایى تاسوعا و عاشورا دعوت کردند. در حالیکه اخبار راهپیمایى سراسرى ملت ایران و اعلامیه هاى پشتیبانى از این اقدام سرنوشت ساز، در خارج و داخل کشور انعکاس مى یافت، و تظاهرات شبانه روزى مردم دهها و صدها کشته و مجروح به جا مى گذاشت و هر شب فریاد «اللّه اکبر» مردم بر روى بام ها رساتر و قوى تر مى شد؛ ارتشبد ازهارى نخست وزیر رژیم، در یک نطق مضحک در مجلس سنا اظهار مى دارد: «...مردم خیال مى کنند ما نمى دانیم! نوارهایى را پر مى کنند و پشت بام ها مى گذارند تا وانمود کنند که همۀ مردم تهران به بالاى بامها رفته اند و شعار مى دهند. من با دوربین، به پشت بام خانه ام رفتم، کسى را ندیدم! تصور کردم چشمانم ضعیف است، دوربین را به دست خانمم دادم، او هم نگاه کرد، هیچکس را ندید، اما صداى نوارها به گوش مى رسید. مردم و مخالفین خیال مى کنند، دولت بیکار است و اینگونه مسائل تحریک آمیز را نمى داند و نمى بیند...» شعارهاى تظاهرات روز پنجم محرم با شعارهاى روزهاى قبل فرق مى کرد مردم در پاسخ، یاوه سرائیهاى نخست وزیر را به استهزاء گرفته و فریاد مى زدند: «...ازهارى بیچاره، ژنرال چهارستاره، بازم بگو نواره، نوار که پا نداره...»، «توپ، تانک مسلسل، دیگر اثر ندارد» و... فریادهاى اعتراض آمیز مردم بار دیگر در شهرهاى، قصرشیرین، اصفهان و همایونشهر به خون مى نشیند و بر آمار شهدا و مجروحین انقلاب افزوده مى شود. از سوى «جبهه ملى»، «جامعۀ پزشکان قم» و دیگر گروهها، بیانیه ها و اعلامیه هایى در محکومیت رژیم و برخوردهایى ددمنشانۀ مأموران حکومت نظامى، در بین مردم پخش مى شود. ششم محرم مطابق با شانزدهم آذر ـ سالروز شهادت دانشجویان ـ تظاهرات گسترده اى در اطراف دانشگاه تهران صورت مى گیرد. در شهرهاى زنجان و خوانسار، تظاهرات مردم به درگیرى با نظامیان انجامیده و چندین شهید و مجروح به جا مى ماند. دولت آمریکا با انتشار یک بیانیۀ رسمى اعلام مى نماید که در ایران به هیچ شکل دخالت نمى کند! و این در حالى است که فریادهاى «اللّه اکبر» شبانۀ مردم و تظاهرات خشم آلود آنها، روحیۀ مستشاران آمریکایى را کاملاً تضعیف نموده است به طوریکه سفیر آمریکا در تهران گزارش مى کند: «...اعلان سفارت که وابسته ها مى توانند با هزینۀ دولت به ایالات متحده بروند، ناگزیر ایجاد تحریک نموده، ما تأکید مى کنیم که این یک تخلیه نیست، ولى شهروندان نگران آمریکایى تا حدودى مصمم هستند آنچه را که مى خواهند بشنوند. پرواز ویژۀ پان آمریکن براى شهروندان آمریکایى که کارمند دولت نیستند و مایل هستند با هزینۀ خودشان ایران را ترک کنند، نیمۀ شب امشب [شب هفتم محرم] حرکت خواهد کرد...[6]» تظاهرات روز هفتم محرم در شهرهاى تبریز، همدان، آمل، اصفهان و کرمان توسط مزدوران ارتش شاهنشاهى به خاک و خون کشیده مى شود و همان شب رادیو آمریکا از قول جرالدفورد رئیس جمهور سابق آمریکا، مى گوید: به نفع آمریکاست که شاه در قدرت باقى بماند[7]! در حالیکه مردم خود را براى راهپیمایى سراسرى روز تاسوعا و عاشورا آماده مى کرذند، بیانیه ها و اطلاعیه هاى گروهها و اشخاص مختلف در حمایت از راهپیمایى بزرگ، همچنان ادامه مى یافدت «مدرسین حوزۀ علمیه قم» نیز در بیانیۀ خود اعلام داشتند که براى اعلام مجدد خواسته هاى اصیل اسلامى خود در راهپیمایى شرکت خواهند کرد. هرچه از ماه محرم مى گذشت، آتش انقلاب شعله ورتر مى شد. رهبر انقلاب در سخنرانى خود با تکیه بر جلوه هاى الهى نهضت مى فرمایند: «...این یک امر الهى است، خدا همچو کارى کرده. این آتش را خدا روشن کرده. و این روشنى اش هست؛ مثل خورشید مى ماند این. تا آخر نتیجه این مسئله هست ان شاءاللّه ...»[8] نوفل لوشاتو، محل سکونت حضرت امام مملو از نمایندگان خبرگزاریها و خبرنگاران روزنامه ها بود. با اوج گیرى انقلاب در ایام محرم، همه آنها منتظر شنیدن آخرین نظرات و موضع گیریهاى رهبر انقلاب بودند. در آن چند روز ، نمایندۀ بنگاه خبرى بى بى سى، خبرنگار مجلۀ فرداى آفریقا، مصاحبه گر رادیو لوکزامبورگ، خبرنگار روزنامۀ انگلیسى دیلى تلگراف، خبرنگار نشریۀ جنبش امل، خبرنگار مجلۀ نیوزویک، مفسر لوس آنجلس تایمز آمریکا از جملۀ اشخاصى هستند که توفیق مصاحبه با حضرت امام را پیدا کرده اند. رهبر انقلاب در پاسخ به خبرنگار مجلۀ فرداى آفریقا، که راه حل سیاسى بحران کنونى ایران را پرسیده بود، فرمودند: «...ما همیشه گفته ایم که، اولین شرط حل بحران کنونى در ایران برکنارى شاه است و دیگر اینکه امریکا و نیز سایر دولتهاى بیگانه باید از دخالت در امور داخلى ما خوددارى کنند. و بارها گفته ام که با بودن شاه هیچ راه حلى وجود ندارد...[9]» حضرت امام در سخنرانى خود در روز 18 آذر در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج نیز با اشارۀ به خطبۀ حضرت سیدالشهدا (ع) که در آن به علت قیام کربلا اشاره شده است، روى همین نکته تأکید کرده مى فرمایند: «...اگر کسى ببیند محمدرضاخان را که این اوصاف را دارد و سکوت کند، جایش جاى محمدرضاخان است در جهنم ولو نماز شب بخواند، ولو یک عالِم باشد، ولو تمام عمرش را در اطاعتِ اَللّه صرف کرده باشد...»[10] (کوثر، ج2، ص 462-466) اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم بسم اللَّه الرحمن الرحیم بررسى علل قیام سید الشهداء (ع) از حضرت سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- خطبه اى نقل شده است که در آن خطبه علت قیام خودشان را بر ضد حکومت وقت ذکر فرموده اند. و آن این است که فرموده اند خطاب به مردم که پیغمبر اکرم فرموده است کسى که ببیند یک سلطان جائرى حلال مى شمرد حُرُماتِ اللَّه را، چیزهایى را که خداوند حرام کرده است این آزاد مى گذارد، و مخالف سنت رسول اللَّه عمل مى کند و عهد خدا را مى شکند، اگر کسى دید یک سلطان جائرى این کارها را مى کند و مع ذلک ساکت شد و تغییر نداد با قول خودش، با عمل خودش این انحرافى که سلطان جائر پیدا کرده است تغییر نداد، خداى تبارک و تعالى حتم کرده است، حتم است بر او که این آدمى که ساکت شد در مقابل این سلطانى که حرمت احکام خدا را نگه نمى دارد، مخالف سنت رسول اللَّه عمل مى کند و عهد خدا را مى شکند، این ساکت بشود در مقابل یک همچو سلطانى و قولًا و عملًا تغییر ندهد مسیر این سلطان جائر را، حتم است بر خداى تبارک و تعالى که جاى او را هم جاى همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد. یعنى این سلطان جائر که این طور اوصاف را دارد: سنت پیغمبر اکرم را تغییر مى دهد و عهد خدا را مى شکند و حرمات اللَّه را سزاوار و رها مى کند یعنى مُسْتَحِلّ است، و لو این آدم که این چیزها را از این آدم مى بیند و ساکت است، همه کارهاى واجب و مستحب هم به جا بیاورد، آدمى باشد که سه وقت نماز مى خواند، در مساجد مى رود، آدمى باشد که احکام خدا را همه را ترویج مى کند، موافق رضاى خدا عمل مى کند، همه کارهاى خوب را مى کند، از همه کارهاى بد هم اجتناب مى کند، لکن ساکت است در مقابل سلطان جائر، به حَسَب این روایتى که نقل شده است از سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- که به منزله علت قیام ایشان است بر ضد حکومت وقت، این است که مى خواهند عمل به قول رسول اللَّه بکنند که مبادا یکوقت تخلف بکنند و کسى که تخلف بکند جاى او جاى همان سلطان جائر است؛ یعنى در هر طبقه اى از جهنم که سلطان جائر، یک همچو سلطان جائرى جا دارد، این آدمى هم که ساکت است که این سلطان جائر هر کارى مى خواهد بکند، ساکت است او، جایش جاى همین سلطان جائر است. تشابه سلطنت شاه و یزید حالا ما حساب بکنیم ببینیم که آیا حکومت وقت ما، سلطان وقت ما، این اوصافى که ذکر فرموده اند دارد؟ اگر این اوصاف را دارد و ما ساکتیم، باید همین معنایى که فرموده اند بر ما منطبق بشود. و ایشان در یکوقتى این مطلب را فرموده اند که وقتى که قیام کرده اند و نهضت کرده اند در مقابل یزید و این سلطان جائر، با یک عدد کمى در مقابل یک عده کثیرى و در مقابل ابرقدرتى، که در آن وقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، که عذر را از ما ساقط کند که ما بگوییم که مثلًا ما عددمان کم بود؛ ما زورمان کم بود. این را در وقتى ایشان فرموده اند که مى خواستند قیام کنند بر ضد سلطان جائرِ وقتشان. خطاب کردند به مردم و خطبه خواندند؛ و علتِ قیام است، اینکه چرا من در مقابل این آدم قیام کردم براى اینکه این، عهد خدا را شکسته است و سنت پیغمبر را مخالفت کرده است و حرمات اللَّه تعالى را نَکْث کرده است و نقض کرده است، و پیغمبر فرموده است هر کس ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش جاى همان یزید است در جهنم. جایى که یزید دارد، کسى که سکوت کند جایش جاى اوست. حالا ما ببینیم چه کرده است که حضرت سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- در مقابلش قیام کردند و همچو مطلبى را فرموده اند و برنامه داده اند. حضرت سید الشهداء مطلبى را که فرموده اند، این مال همه است. یک مطلبى است عمومى: مَنْ رَأى هر که ببیند، هر کسى ببیند یک سلطان جائرى این طور اتصاف به این امور را دارد، و در مقابلش ساکت بنشیند، نه حرف بزند و نه عملى انجام بدهد، این آدم جایش جاى همان سلطان جائر است. یزید یک آدمى بود که به حَسَب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خلیفه پیغمبر حساب مى کرد و نماز هم مى خواند و همه این کارهایى که ماها مى کنیم آن هم مى کرد؛ اما چه مى کرد؟ اما از آن طرف معصیتْ کار بود؛ مخالف سنت رسول اللَّه مى کرد. رسول اللَّه سنتش این است که باید با مردم چه جور عمل بکنند، او خلافش عمل مى کرد؛ باید حفظ دِماء مسلمین بشود، او دماء مسلمین را مى ریخت؛ باید مال مسلمین هدر نرود، او هدر مى داد مال مسلمین را. همین شیوه اى که پدرش معاویه هم داشت و امیر المؤمنین هم قیام کرد در مقابل او. منتها حضرت امیر لشکر هم داشت ولى سید الشهداء عدد خیلى کمى [داشت ] در مقابل یک ابرقدرت. ما مى بینیم که این کارهایى که او کرده است، به این حکام وقت ما و به سلطان وقت ما تطبیق مى شود؟ این مسائلى که رسول اللَّه فرموده است، اینها تطبیق مى شود بر این؟ سلطان است؟ جائر است؟ اینها معلوم که الآن سلطه دارد؛ «سلطان» یعنى سلطه. الآن سلطه دارد و جائر هم هست. خودش هم شاید قبول داشته باشد که جائر است. همه کس هم مى داند که این آدم جائر است. خوب، مخالفت سنت رسول اللَّه را نکرده؟ هر چه رسول اللَّه فرموده است، ایشان عمل کرده؟! یا اقوال رسول اللَّه را به حساب نمى آورند اینها؟ اینها سنت رسول اللَّه را به حساب نمى آورند؟ بله، در ایام عمرش براى اینکه من و شما را بازى بدهد، یک دفعه هم مى رود به حرم حضرت رضا و آنجا یک- دو رکعت نماز هم مى خواند! من هم نمى دانم با چه حالى مى خواند! یک- دو رکعت نمازى هم آنجا مى خواند و یک حرفهایى هم آنجا مى زند و این چیزها. این براى اغفال من و شماست. آیا به سنت رسول اللَّه عامل است؟ ایشان عاملِ سنت رسول اللَّه هست؟ سنت رسول اللَّه این است که دِماء مسلمین محفوظ باشد، ایشان حفظ کرده است دِماء مسلمین را؟! الآن اطلاعى که رسیده است در همین چند روز، در همین دو- سه روز در اصفهان پنجاه نفر، در کجا چقدر، در کجا چقدر کشته است. بى اطلاع ایشان است؟! با اطلاع است. بى اطلاع دولت است؟! با اطلاع دولت است. بى اطلاع شاه است؟! اینها بى اطلاع شاه کارى نمى کنند. و من نگرانم از فردا و پس فردا براى اینکه یک خبرى به ما رسیده است که ان شاء اللَّه دروغ است من هم حمل کردم که این یک تبلیغاتى باشد ولى خوب محتمل است- و آن اینکه اینها اعلام کردند به اینکه فردا و پس فردا آزادند مردم در شعائر خودشان و در شعائر مذهبى و در عزادارى آزادند. از آن طرف اطلاع دادند که یک نقشه اى در کار است و آن نقشه این است که یک عددى از اشرار را بین مردم با همان صورتِ مردم وارد معرکه کنند. این راهپیمایى که علما و سایر طبقات بنا دارند که فردا در همه شهرهاى ایران و قصبات انجام بدهند، اینها یک عده اى از اشرار را که مربوط به خودشان است در بین اینها وارد کنند و آنها شلوغ کارى بکنند؛ آنها که شلوغکارى کردند، اینها بگویند که خوب این یک تظاهرات آرام نبوده و شلوغ کردند، و با رگبار مسلسل مردم را از پا درآورند. خوب، من احتمال این معنا را [مى دهم ] که این یک اشتهارى است که اینها داده اند براى اینکه مردم را از این کارى که فردا بنا دارند بکنند، مردم را از این کار وادارند و نگذارند بشود؛ یعنى خود مردم نکنند؛ و آنها به مقصد خودشان رسیده باشند که هم گفته باشند که خوب ما که آزاد گذاشتیم مردم را و خود مردم بیرون نیامدند. لکن خوب، یک احتمالش هم این است که یک نقشه شیطانى در کار باشد. و این البته موجب نگرانى است که فردا اینها چه خواهند کرد. شاه جائر است و مخالف احکام خدا لکن مسأله این است که الآن یک سلطان جائرى است؛ یعنى یک سلطه اى دارد بر مردم: قشون دارد، لشکر دارد، و قدرتهاى بزرگ هم دنبال سرش هستند، و سلطانِ جائر است، و همه این اوصافى که فرموده اند در ایشان هم هست. نفوس مسلمین را خداى تبارک و تعالى محرّم کرده است که کسى تصرف در آن بکند این مردم را بکشد؛ این یکى از حرمات اللَّه است و ایشان اجازه مى دهد، امر مى کند به آن. اموال مسلمین باید محفوظ باشد، اموال ملت ایران باید محفوظ باشد براى خود ملت ایران، نفت ایران مال خود ایران است، مراتع ایران مال خود ایران است، باید به درد خود ایران بخورد، شیلات ایران باید به درد خود ایران بخورد، مال خود ایران است، جنگلها مال خود ایران است، مخازن زیرزمینى هر چه هست مال خود ایران است، باید خود ایرانى ها بیرون بیاورند، استخراج بکنند و استفاده کنند براى همین مصالح خودشان، براى ملت، ایشان همه اینهایى را که ذکر کردم به باد دادند. بر همه حرام است که اموال مسلمین را، آن اموالى که مال یک ملت است، به باد بدهد و به دشمنهاى اسلام مثل اسرائیل بفروشد. اسرائیلى که الآن در حال جنگ است با مسلمین، نفت او را- بیشترش را- مى گویند که از ایران اداره مى شود. در ازایش- آن هم از قرارى که مى گویند- بسیارى از این کشته هایى که ما داریم با سربازهاى اسرائیل شده است. پس ایشان مُسْتَحِل حُرمات اللَّه است. هم نفوس مسلمین را به باد دارد مى دهد، و هم اموال مسلمین را. مراتع ما را به غیر داده است، جنگلهاى ما را به شرکتهاى خارجى داده است؛ شیلات را با کشتن چندین هزار- آن طور که مى گویند- چندین هزار نفر را کشتند تا شیلات را از مردم بیچاره گرفتند و به غیر واگذار کردند! نفتمان هم که همه مى دانید که دارند چه مى کنند که بعد از چند وقت دیگر ایران هیچ چیز ندارد. هر چه هست غارت کردند و بردند. غارت ارزها و جواهرات توسط شاه و عمالش این صورتى هم که دیدید لا بد اینجاها مثل اینکه آوردند- این صورتى هم که دیدید که این چپاولگرها خارج کردند از ایران و اموال ایران را به خارج بردند و بعد از اینکه همه اینها را به خارج بردند، آن وقت به فکر این افتادند که نه، دیگر کسى نبرد! دیگر کى نبرد؟! خوب بردند، تمام شد. سه هزار میلیون و بیشتر، سه هزار و چند صد میلیون از خود ایشان و [مزدورهاى ] این بوده است که حالا بردند. آنهایى که قبلًا بردند خدا مى داند چقدر است. از اول اینها شروع کردند به بردن! رضا شاه جواهرات ایران را آن وقتى که مى خواستند بیرونش کنند، جواهرات را آن طورى که براى من نقل کردند از یک صاحب منصبى، یکى از آقایان نقل کرد از یک صاحب منصبى که همراه بوده است که چمدانهاى- وقتى رضا شاه را متفقین آمدند و بیرونش کردند، در این خلالى که مى خواست برود- چمدانهاى جواهر را پر کرد، چمدانها را از جواهرات ایران؛ و راه افتادند که ببرند منتها بین دریا- همان صاحب منصب نقل کرده بود که- در بین دریا که با کشتى این آدم را مى بردند، یک جایى نگه داشتند و یک چیز دیگرى، یک بَلَمى یا یک کشتى- که آن شخص گفته بود مخصوص حمل دَواب بوده!- آنها آوردند متصل کردند به این کشتى و به او گفتند که تو برو توى آن کشتى، لکن همان جا چمدانها را برداشتند و انگلیسى ها بردند، تمام شد. آن زمانِ او آن کار را کردند، غیر از آنهایى که دزدیده بود و برده بود. یکوقتى در یک سفر رفته بود، یک سفرى که مورد خطر شاید بود، مرحوم مدرس- رحمهُ اللَّه- که آن روز مخالف با رضا شاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود که من دعا کردم به شما در این سفر که سالم برگردید. خیلى خوشحال شده بود که مدرس به او دعا کرده. گفته بود دعا کردید؟ خوب، ایشان گفته بود آخر نکته دارد؛ این است که اگر تو در این سفر مرده بودى همه اموال ما از بین رفته بود، من مى خواهم زنده باشى تا اموالمان را پیدا کنیم! در زمان او آن کار را او مى کرد؛ در این زمان هم از اولى که ایشان وارد سلطنت شده- دیگر جلوتر خیلى تجربه کرده است، تجربه هاى پدر را داشته است- از اول بنا گذاشته به اینکه اموال را ببرد بانکهاى خارجى. بانکهاى امریکا، هر جاى دیگر، در آنجاها انبار کردند اموال این ملت را که وقتى اگر یک اتفاقى افتاد برود سراغ این اموال. وظیفه ملت در جلوگیرى از فرار شاه ملت نباید بگذارند این فرار کند. این الآن در صدد است. گفتند رفته به جزیره کیش. البته رفتن او به جزیره کیش، من یک ... رفته است به جزیره کیش. و من اولش یک خوفى کردم که این گاهى وقتها که از ایران، از تهران خارج مى شد آن وقت یک مفسده اى مى خواست واقع بشود: امر مى کرد که بکُشند و خودش مى رفت بیرون. من در ذهنم آمد که مبادا براى فردا و پس فردا هم یک همچو تهیه اى دیده اند، لکن محتمل است که نباشد ان شاء اللَّه. بعضى هم گفتند رفته آنجا که دیگر کار آخرى را انجام بدهد. این البته در صدد است که فرار کند. ملت ایران باید نگذارند این فرار کند. آن قدرى که مى شود. آن قدرى که ... امکان ندارد البته که یک کسى بتواند سزاى عمل این آدم را به او بدهد. یک آدمى که سى و چند سال است مسلط شده است بر این ملت و همه چیز ملت را به باد داده است. یک آدمى که مادرها را به عزاى اولادشان نشانده است. و همین امروز کسى گفت که یک زن بوده است که سه تا بچه داشته، هر سه بچه اش کشته شدند. یک پدر و مادرى که حالا وقتى مى آیند توى خانه مى بینند که دیروز پنج نفر سر سفره بودند حالا دو نفر شدند، مگر مى شود که این را ما در این دنیا بتوانیم جزایش را به او بدهیم؟ مگر یک آدم که مى کشد یک کسى را، همان مقدار مى شود خودش را بکشند؟ همین بس. پول خون این هم خون یک آدم است اگر آدم باشد کسى که سى و چند سال است بر این ملت تسلط پیدا کرده و کشتار کرده و آن طور کشتار کرده، و دزدى کرده و آن طور دزدى کرده، و خیانت کرده و آن طور خیانت کرده، و جنایت کرده و آن طور جنایت کرده، مگر بشر مى تواند که این را به سزاى اعمالش برساند؟ این یک جان بیشتر ندارد مقابل یک نفر. منطق سازشکارها و حالا عجب! من گاهى وقتها از فهم بعضى اشخاص تعجب مى کنم که مى گویند خوب حالا آمده، حالا آمده عذر خواسته دیگر! خوب، حالا بپذیرید! این آمده گفته است که من اشتباه کردم، خوب بپذیرید دیگر از او! چى بپذیریم؟ مگر خدا مى پذیرد از او این عذر را؟ خدا حق ناس را نمى گذرد؛ خود ناس باید بگذرند. خود مردم باید بگذرند تا خدا بگذرد. مگر خدا مى گذرد از حق الناس؟ بیایید حالا مصالحه بکنید! بیایید حالا خوب، عفو بکنید! نمى دانم چه! یک آقاى ریش سفیدى یک کاغذ مفصلى نوشته بود- البته خودش آدم دانشمندى است لکن ادراکش، یک خرده عقلش ناقص است!- به من نوشته بود که پیغمبر اکرم در فلان جا فلان آدم را بخشید، در فلان جا فلان کافر را بخشید، در فلان جا فلان کس را بخشید. تاریخ براى من نوشته بود! مثل اینکه من حق دارم که ببخشم ایشان را! به من چه ربط دارد؟ بچه هاى آن پیرزن را کشته، من ببخشم؟! چطور من ببخشم کشته هایى که از این ملت، جوانهایى که از این ملت به باد رفته؟! همین امشب شما احتمال بدهید که عده اى را کشته باشند. همین امروز اطلاع رسید که اشخاصى را کشتند، مردم را کشتند، ما بنشینیم بگوییم که شما «اعلیحضرت» حالا دیگر باشید! دیگر از این به بعد حکومت نکنید، «اعلیحضرت» باشید! آخر این چه منطقى است؟! این چه، چطور انسان همچو حرفى را مى تواند بزند؟! بیاییم به قانون اساسى حالا عمل بکنیم! معنى به قانون اساسى عمل کردن این است که آقا- یعنى همین قانون اساسى که الآن در دست است- که ایشان «سلطان» باشند و- عرض مى کنم که- حاکم نباشند! آخر مى شود یک همچو چیزى؟! امکان دارد براى یک آدم، یک کسى که ادراک آدمى داشته باشد؟ حیوان هم نمى تواند یک همچو حرفى بزند که ما دیگر این را بیاییم و عفوش کنیم! کى عفوش بکند؟ کى حق دارد که این را عفوش بکند؟ مگر با من یک کارى کرده که حق من است که عفوش بکنم؟ حق یک ملت را خورده است این. خون یک ملت را ریخته این آدم. این ناکثِ عهد اللَّه است. خدا از همه مردم عهد گرفته است به اینکه باید اطاعتش را بکنند، این ناکثِ عهد اللَّه است. خودش هم تعهد کرده است در مجلس، اولى که به این سلطنت غاصب رسید. آمده است در مجلس و قسم خورده است به اینکه به مذهب شیعه وفادار باشد، مروّج باشد؛ به ملت خیانت نکند. آن قسمهایى که مى خورد این، نقض این عهدش هم کرده است. قرآن را گذاشته و قسم خورده و خدا را شاهد گرفته است، عهد کرده است به اینکه به ملت خیانت نکند؛ مذهب شیعه را ترویج کند. ترویجش همین است که مى بینید و امانتش هم همین است که شما دارید مى بینید! مخالف سنت رسول اللَّه هم که الى ما شاء اللَّه! هر چه بخواهید مخالف سنت رسول اللَّه است. سکوت جایز نیست اگر کسى ببیند محمد رضا خان را که این اوصاف را دارد و سکوت کند، جایش جاى محمد رضا خان است در جهنم و لو نماز شب بخواند، و لو یک عالِم باشد، و لو تمام عمرش را در اطاعتِ اللَّه صرف کرده باشد؛ اگر در مقابل این آدم ساکت بنشیند، جایش [همان است ] به حَسَب این نقلى که از رسول اللَّه کرده اند و نقلى که از سید الشهداء کرده اند که مى فرماید رسول خدا همچو فرموده است. چطور مى شود یک ملت ساکت بنشیند؟ عذر همه منقطع است؛ همه عذرها منقطع است. اگر ما چهار نفر هم بودیم قاعده اش بود که قیام کرده باشیم. هیچ کس نمى تواند بگوید ما تنهاییم. حالا ملت است؛ تمام ملت است الآن. الآن جمیع ملت ایران ایستاده اند در مقابل این سلطان جائر، این حاکم جائر. تمام ملت اسلام، تمام ملت ایران قیام کرده اند. از دهات گرفته- پریروز یک نفر پیش من آمده بود که رفته بود یک دهات دورافتاده اى را دیده بود، گفت که در این دهات هم راه روى هر روز است صبح و عصر؛ مى گفت صبح و عصر در همه این دهات آن، اهل علم آن ده جلو مى افتد و رعیتها و مردم دیگر دنبالش پیاده روى مى کنند. در یک همچو موقعیتى که همه مردم قیام کرده اند دیگر من نمى توانم بگویم که من نمى توانستم! نخیر، مى توانى؛ چنانچه مى بینید که مى توانید، چنانچه مى بینید که نه حکومت نظامى توانست کار بکند نه دولت نظامى. همین دولت نظامى که آن قدر هیاهو براى خودش به جا آورده بود، حالا دید که وقتى همه مردم مى خواهند پیاده روى کنند، هر کس از یک گوشه اى مى خواهد پیاده روى کند، سران قوم دید که نمى شود، رها کرد گفت مجازند مردم! خیال کرد اگر این اجازه را ندهد نمى روند! «مجازند» چیست؟ مگر دیوانه اند اینها! مجازند مردم که بروند! اجازه دادند! در یک جاى دیگر هم گفتند «اعلیحضرت» اجازه داده اند! آخر اینها مضحک است دیگر. [یکى از حضار: براى نماز جماعت هم حاج آقا اجازه دادند؟] [حضرت امام:] بله. اینها دیگر مضحک است که یک کسى یک همچو حرفى بزند و بگوید من اجازه دادم یا دولت بگوید من اجازه دادم! تو، کى هستى تو؟ شما سرنیزه ها را گذاشتید طرف مردم ولى مردم آمده اند سینه هایشان را سپر کردند در مقابل سرنیزه هاى شما! بچه ها هم آمدند، زنها هم آمدند. زنها این بچه هاى کوچکشان را بغل کردند آمدند در صف مردم. این یک امر الهى است، خدا همچو کارى کرده. این آتش را خدا روشن کرده. و این روشنى اش هست؛ مثل خورشید مى ماند این. تا آخر نتیجه این مسأله هست ان شاء اللَّه. [ان شاء اللَّه حضار] کسى الآن عذر ندارد که بگوید که ما نمى توانستیم، ما نمى دانستیم. کسى مى تواند در همه ایران بگوید من نمى دانستم که این سلطان جائر است؟ کسى مى تواند بگوید من نمى دانستم مخالف سنت رسول اللَّه [است،] مخالفت با سنت رسول اللَّه مى کند؟ کسى نمى داند که این آدم عهد خدا را شکسته، معصیت کار است به مردم جور دارد مى کند، مال مردم را، همه را هدر داده؟! هیچ کس نمى تواند بگوید من نمى دانستم. حالا کسى مى تواند بگوید که ما دیگر نمى توانستیم؟ تمام قدرت همراه ماست، چطور نمى توانستیم؟! همه باید استنکار کنند؛ یعنى با لفظ بگویند شاه این طور است. چطور بعضى از علماى بعض بلاد صریحاً مى نویسند که شاه این طور است، هیچ کارى شان نکردند. همه باید بگویند شاه این طور است، دولت- نمى دانم- چطور و رژیم چطور است. اینها غلط است؛ باید اسم ببرند بگویند که شاه این طور است. استنکار کنند. عذر نمى شود بگوید من نمى توانستم؛ نخیر مى توانستى. اگر کسى یک کلمه بگوید که در این کلمه ترویج از این ظالم است، تأیید این ظالم است، با این کلمه حفظ بشود این، ظالم است؛ این خیانتکار به اسلام و مسلمین است. نباید این کار بشود. اسم «قانون اساسى» را نباید کسى بیاورد که با قانون اساسى ... مگر بگوید که قانون اساسى، این موادى که رضا خان با سرنیزه گذاشت توى قانون اساسى این مواد کنار برود. ما بقى قانون اساسى، خوب آن [هم ] غلط است لکن دیگر این قدر جنایت ندارد که بخواهد این را نگهش دارد. تکلیف ما در ادامه تبلیغات و مبارزات امروز عذر نیست براى ما، هیچ کدام ما عذر نداریم؛ لکن ما هم که اینجا هستیم، شما آقایان که در این بلاد هستید، بى تکلیف نیستید. آنها در صف مردم، در صف قتال هستند؛ الآن هم شاید صداى تفنگ، صداى مسلسل، در تهران و قم و اهواز و نمى دانم کجا، الآن هم شاید باشد براى اینکه مردم که آرام نمى نشینند، آنها هم که ایستاده اند در مقابل آنها؛ در صف مقاتله هستند و محاربه هستند؛ تکلیفشان را دارند عمل مى کنند، به قول رسول اللَّه دارند عمل مى کنند، اقتدا به سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- کردند و دارند عمل مى کنند؛ شما هم که در اینجا هستید، هر مقدار مى توانید: مى توانید که مصاحبه مطبوعاتى بکنید، مصاحبه مطبوعاتى کنید و جرم و جرایمى که این آدم کرده است این جرایم را افشا کنید؛ مى توانید که اجتماع کنید در یک جایى و بگویید یکى برود مطالب را بگوید، برود بگوید. با این رفقایى که در خارج از کشور شما دارید از فِرَق دیگر، از اهل مثلًا اینجا یا سایر ممالک که آشنا هستید با آنها، هرجا اتفاق افتاد، بایستید و مطالبتان را بگویید تا مردم بدانند که یک دسته اشخاص شلوغکار نیستند [که ] مى خواهند، دارند این کار را مى کنند. آنها که قیام کرده اند بر ضد این، نه اینکه یک مردمى هستند که مى خواهند شلوغکارى بکنند این کارها را مى کنند، این مردمى هستند که حق مى گویند؛ حق خودشان را طلب مى کنند. آزادى حق مردم است؛ استقلال یک مملکت، حقِ اهل مملکت است که طلب استقلال بکنند در مملکت. مردم شریفى اند که قیام کرده اند و خون خودشان را دارند مى دهند در مقابل اینکه احکام اسلام را و این ثروت خودشان را، یعنى ثروت ملتشان را نگذارند هدر برود؛ احکام اسلام را نگذارند از بین برود و زیر پا برود. باید به مردم، به اهالى اینجا، شما حالى کنید این مطلب را. هر کس به هر زبانى، به هر جورى که مى تواند، بگوید به اینها که این مردم ایران که قیام کرده اند بر ضد این مرد و این حکومت، براى اینکه این حکومت این مرد پنجاه سال است خودش و پدرش به ما خیانت کرده؛ خودش و پدرش پنجاه سال است جنایت کرده؛ قتل عام کرده اند. خوب پدرش مسجد گوهرشاد را قتل عام کرد. خودش دیگر هرجا بگردید! وَلَدِ صِدْق! بگویید به مردم که مسأله این است؛ نه مسأله این است که یک دسته اى هستند و اراذل و اوباش هستند و چند نفر معدود- اخیراً هم آن مردک مى گوید که یک عده «معدودى» مردم را ناراحت کرده اند- و حالا مردم همه شاه را مى خواهند! من نمى دانم آخر اینها چه جور فکر مى کنند؛ براى کى مى گویند اینها را. بگویید به مردم اینجا که مردم ایران که قیام کرده اند براى یک مطلب واضحى است که همه بشر قبولش دارد که آزاد باید باشد؛ نباید هى در حبسش کنند، نباید جلویش بگیرند که حرف نزن! بیخ گلویش را فشار بدهند که نباید یک کلمه حرف بزنى! قلمش را بشکنند که نباید بنویسى! قلمها را اینها شکستند؛ قدمها را شکستند در این پنجاه سال. حبسها پر بود از اشخاصى که آزادى مى خواستند در این پنجاه سال. حالا قیام کرده اند و حقوق واضح ملى خودشان را، آنکه از حقوق بشر است و از اولین حقوق بشر است: آزادى، استقلال، حکومت عدل، این را مى خواهند مردم. این تبلیغاتى که، از قرارى که مى گویند در هر سال صد میلیون دلار ایشان خرج تبلیغات خودش مى کند که بگویند چشم و ابرویش کذا و- نمى دانم- قد و قامتش چه! و مخالفین شان را به هر چه مى خواهند نسبت بدهند اینها اینها را شما فَشَلْ کنید. بگویید به اشخاصى که با آنها ملاقات مى کنید که مسأله این نیست. این آدم مال ملت را برمى دارد بر ضد ملت خرج مى کند؛ اموال ملت را به ضد مصالح ملت دارد خرج مى کند. ان شاء اللَّه خداوند همه تان را تأیید کند، موفق باشید. [صلوات حضار] [1]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 153 - 154 [2]. آرشیو هیأت تحریریه کیهان و همچنین کتاب دو سال آخر ص 234، 235 [3]. اعترافات ژنرال، ص 70 [4]. نهضت روحانیون ایران، ج 9، ص 33 [5]. همان مأخذ، ص 35 [6]. اسناد لانۀ جاسوسى، شمارۀ 26 خط میانۀ 2، ص 59 [7]. دو سال آخر، ص 235، 236 [8]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 200 [9]. همان، ص 174[10]. همان، ص 199 منبع: (صحیفه امام، ج 5، ص: 191- 202) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

طنین فریاد الله اکبر از پشت بامها - مرور رخدادهای محرم 57

روز 11 آذر 57 مطابق با شنبه اول ماه محرم 1399 بود. مردم تهران شب خونین و پر تلاطمى را پشت سر گذاشته بودند. تظاهرات شبانۀ هزاران نفر، در ناحیۀ سرچشمه و خیابانهاى اطراف آن به شدیدترین وجه سرکوب و به خون کشیده شده بود. بنابه گزارش یونایتدپرس، در تظاهرات آن شب و روز تهران سه هزار نفر کشته و مجروح شده بودند. یک شب پیش از آن درگیریهاى مأمورین رژیم با تظاهرکنندگان، منحصر به یک یا دو محلۀ تهران نبوده بلکه دامنۀ حوادث خونین به اغلب مناطق تهران کشیده بود. نظامیان مسلح، در خیابان نواب و میدان شاهپور (وحدت اسلامى) دهها نفر را کشته و مجروح کرده بودند. برابر گزارشها، از ساعت 10 شب تا اول صبح، 135 مجروح توسط آمبولانسهاى مرکز اورژانس به مراکز درمانى و بیمارستانها انتقال یافته بودند[1]. البته آنچه دی این شبانه روز اتفاق افتاده بود، موضوعى نبود که نتوان آنرا پیش بینى کرد. رهبر انقلاب در پیامى که به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم براى ملت مسلمان ایران ارسال کرده بودند، تأکید فرموده بودند: «... راهى که باید مشت گره کردۀ آزادیخواهان و استقلال طلبان و حق گویان بر تانکها و مسلسلها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمۀ حق، باطل را محو نماید...اکنون که ماه محرّم چون شمشیر الهى در دست سربازان اسلام و روحانیون معظم و خطباى محترم و شیعیان عالیمقام سیدالشهداء ـ علیه الصلوة والسلام ـ است، باید حد اعلاى استفاده از آن را بنمایند، و با اتکا به قدرت الهى، ریشه هاى باقیماندۀ این درخت ستمکارى و خیانت را قطع نمایند؛ که ماه محرّم، ماه شکست قدرتهاى یزیدى و حیله هاى شیطانى است...[2]» پیام حضرت امام به همان میزان که براى مردم، تعهدآور و تحرک آفرین بود، از سوى دشمنان انقلاب و رژیم وابستۀ پهلوى هشداردهنده و مخاطره آمیز تلقى مى شد. سولیوان سفیر آمریکا در ایران طى گزارشهاى مکرر، تأثیر محرم در تشدید انقلاب را براى سران آمریکا تذکر داده بود و در گزارشهاى خود ـ به تاریخ 8 و 9 آذر ـ نوشته است: «... همۀ ایران براى یک رویارویى اساسى در ضمن ماه محرم مجهز شده است. سرویس فارسى زبان بى بى سى دعوت خمینى را براى یک اعتصاب عمومى در ماه دسامبر گزارش کرده است... به کارمند سفارت از طرف یک شرکت بزرگ آمریکایى که نماینده اش در یک شهر ایرانى محلى (کرمانشاه) بوسیلۀ رئیس پلیس مطلع شده بود گفته شد که تظاهرکنندگان جوان در حال فراگرفتن استفاده از سلاح بوده اند...[3]» علاوه بر زد و خوردهاى خونین، آنچه از شب اول محرم نظر همه را به خود جلب نموده بود، تظاهرات نوظهورى بود که این بار بر روى بام خانه ها و با فریادهاى «اللّه اکبر» انجام مى گرفت. شعارهاى مردم به مناسبت ماه محرم، لحن و آهنگ عاشورایى داشتند؛ با مشت هاى گره کرده و صداهاى خشم آلود فریاد مى زدند: «هیهات مِنّاالذلّه»، «محرم ماه خون است پهلوى سرنگون است»، «نهضت ما حسینى است رهبر ما خمینى است» و... صبح روز 11 آذر گروهى در حدود چهار صد نفر از خیابان ملت به طرف سرچشمه حرکت کرده و ساعتى بعد، با پیوستن دسته هاى دیگر تظاهرکننده، تعداد جمعیت به چهارهزار تن مى رسید. علیرغم جلوگیرى نظامیان از تجمع معترضین و تیراندازیهاى مکرر، تعداد جمعیت رو به افزایش بود. افرادى که مورد اصابت گلوله قرار مى گرفتند قبل از اینکه توسط مأموران به داخل کامیونها انتقال داده شوند، با همکارى سریع و هماهنگ مردم از صحنۀ درگیرى خارج مى گردیدند. گزارشهاى حاکى از این بود که تا ساعت یازده صبح، تعداد 110 جسد در بیمارستان بهادرى تهران به بستگانشان تحویل داده شده بود. جلوى دانشگاه تهران نیز مملو از جمعیت تظاهرکننده بود که با شعارهاى «اللّه اکبر»، «مرگ بر این سلطنت یزیدى» و... با مأمورین حکومت نظامى درگیر شده بودند. عده اى از این تظاهرکنندگان کفن بر تن داشتند. رهبر انقلاب پس از اطلاع از اخبار کشتارها صبح روز 11 آذر 57، ضمن ایراد سخنرانى و اظهار تأسف از آنچه به وقوع پیوسته فرمودند: «...چه جرمى بوده؟ چه کرده است این ملت جز اینکه خوب یک حرف صحیح مى زنند و آن اینکه ما یک حکومت عادل مى خواهیم، یک حکومتى مى خواهیم که منافع مملکتمان خرج خود مملکت بشود؟... این آقایى که مى گوید ما دیگر اشتباهات نمى کنیم و ما دیگر تکرار نمى کنیم اعمال سابق را، این است که الآن مى بینیم که در این بیست و چهار ساعت اینها چه کردند با ملت ما و الآن چه مى کنند...»[4] جامعۀ کارکنان بانک مرکزى ایران»، سه روز پیش از این واقعه، لیست افراد وابسته به رژیم را که در دوران اخیر، مقادیر هنگفتى از ارز کشور را به حساب هاى خود در خارج انتقال داده بودند، منتشر کرد. حضرت امام در این سخنرانى با اشاره به این موضوع، به ملت مسلمان هشدار داده فرمودند: «...ملت ایران نباید بگذارند که خود اینها بروند. خود اینها را باید بیخ گلویشان را بگیرند پولها را از آنها درآورند؛ اینها همه اش از مِلْک ملت ماست که به جیب اینها رفته. شاه اگر کنار هم برود باید بیخ گلویش را بگیرند، آنکه خورده است بگیرند از او. این جنایاتى که کرده باید عوضش را از او بگیرند و تلافى کنند...»[5] کارکنان برق تهران در اعتراض به دولت نظامى، از چند روز قبل، مبادرت به قطع جریان برق از ساعت 30/8 تا 10 شب نموده بودند تا اخبار کذب رژیم از تلویزیون، شنونده و بیننده اى نداشته باشد؛ این قطع برق همه شب تکرار مى شد. اوضاع در شهرستانها نیز به شدت بحرانى بود. مأموران ضد مردمى، اجتماع مردم گرگان در قبرستان شهر را به رگبار بسته بودند که در اثر این وحشیگرى، تعدادى بیش از 10 نفر به شهادت رسیده بودند. حملۀ سربازان به دانش آموزانى که در شهر بابل به تظاهرات پرداخته بودند، چند نفر شهید برجا گذاشته بود. در شهرستان زنجان، در هجومى که توسط مزدوران رژیم به یک نمایشگاه در یکى از دبیرستانها صورت گرفته بود، تعدادى مجروح شده بودند. در درگیریهایى که در شهرهاى شیراز، همدان، اصفهان و مهاباد اتفاق افتاده بود، صدها تن شهید و بسیارى مجروح شده بودند. درگیرى، تظاهرات در شهر قم منحصر به زمان و ساعت خاصى نبود و در تمامى ساعات شبانه روز فریاد «مرگ بر شاه» به گوش مى رسید، صداى انفجار سه راهیها و مواد دست ساز و رگبار مسلسل شبها به اوج خود مى رسید. همانطورى که پیش بینى مى شد، آغاز ماه محرم بر شدت و وسعت انقلاب افزوده بود. مردم با الهام از قیام سالار شهیدان و به پیروى از رهنمودهاى حضرت امام، عزم خود را بر ادامۀ مبارزه تا سرنگونى رژیم جزم کرده بودند. رهبر انقلاب در سخنرانى خود با اشاره به واقعۀ کربلا و نقشى که حضرت سیدالشهداء در آن حوادث ایفا نمودند، فرمودند: «...این یک سرمشقى است از براى شما و ما که اگر عددمان هم کم بود باید باز استنکار کنیم براى اینکه یک کسى آمده است و سلطنت اسلامى ایران را گرفته است. جایى که باید امیرالمؤمنین بنشیند این نشسته، جایى که باید امام حسین بنشیند این نشسته... حکومت اسلامى را غصب کرده... اگر این خیانتکار هم نبود غاصب بود؛ غصب کرده بود مقام را...»[6] بحرانى بودن اوضاع کشور و تجزیه و تحلیل هایى که بعضى از محافل خبرى و مراکز تحقیقاتى پیرامون آیندۀ رژیم شاه داشتند، موجب هجوم خبرنگاران به نوفل لوشاتو و درخواست مصاحبه با رهبر انقلاب شده بود. در طول آن چند روز، خبرنگارانى از روزنامۀ تایمز انگلستان، لوژورنال فرانسه، تلویزیون سراسرى ایتالیا، رادیوى کانادا و آمریکا موفق به مصاحبه با حضرت امام شده و نتایج مصاحبه ها و تفسیرهاى خود را از بیانات ایشان، به سراسر دنیا مخابره کرده بودند. روز 10 آذر یک خبرنگار آمریکایى در مصاحبۀ خود مى پرسد: حضرت آیت اللّه خمینى! شما در بیانیۀ خودتان به مردم ایران خطاب کرده اید که در اول محرم که فردا آغاز مى شود، با هر وسیلۀ ممکن، براى سرنگونى رژیم اقدام بکنید، منظور شما از «با هر وسیلۀ ممکن» چیست؟ حضرت امام در پاسخ مى فرمایند: «اعتصابات است، تظاهرات است، نطق ها و بیانات سر منبر است[7]. ماه محرم، ماهى است که مردم آماده اند براى شنیدن مطالب حق و الان مطلب حق ما قضیه اى است که در پیش داریم که آزادى و استقلال است و ماه محرم را معین کردیم که راجع به این مسائل صحبت بکنند و مجالسى داشته باشند و اگر چنانچه منع کردند، آنها بریزند در خیابانها و تظاهر کنند...[8]» (کوثر، ج2، ص 447-450) متن کامل سخنان حضرت امام را در روز 11 آذر 57 در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج در ادامه می خوانید: اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم بسم اللَّه الرحمن الرحیم چرا با حکومت شاه مخالفیم ما که سالهاى طولانى است با حکومت شاه مخالفیم و باز بعضیها خودشان را به نفهمى مى زنند و درِ گوش خودشان را مى گیرند! ما هم یک همچو عنصرى را شناخته بودیم. یک همچو موجودى که هر روز براى ملت ایران مصیبت درست مى کند و جوانهاى ما را به خاک و خون مى کشد. از اول که مخالفت شد، البته مخالفتْ این طور درجه به درجه بالا آمد؛ هى هر چه جرمش زیادتر شد مخالفت زیادتر شد تا اینکه رسید به آنجایى که دیدیم همه چیز ما را به باد داد، همه مخازن ملى ما را به دیگران داد، همه نیروهاى فعاله ما را نگذاشت ترقى بکند، فرهنگ ما را عقب راند- همه چیز ما را به باد داد. حالا که اوج گرفته است مخالفت ملت و همه بر خلاف او قیام کرده اند، حالا یک دیوانه اى شده است که هیچ انسان نمى تواند تصور کند که چه وضعى از براى حکومت او و از براى خود او ... یک دسته سرباز را آورده است و دولت تشکیل داده. یک عده اشخاص جانى دولت تشکیل داده اند که همه شان شبیه به خودش هستند! و اینها را مسلط کرده است بر مملکت ما. و در این بیست و چهار ساعت که از ماه محرّم مى گذرد اعداد کشته ها را بعضیها قلمهاى درشت مى گویند- من که حالا نمى توانم بفهمم. از دو مبدأ تا کنون خبر رسیده است که حدود بیست هزار نفر کشته هاى این بیست و چهار ساعت بوده است! که حالا بعدش چه خواهد شد. من نمى توانم باور بکنم که یک همچو عددى باشد لکن از دو مبدأ تا حالا یک همچو اطلاع رسیده. البته کمتر هم گفته شده. چه جرمى بوده؟ چه کرده است این ملت جز اینکه خوب یک حرف صحیح مى زنند و آن اینکه ما یک حکومت عادل مى خواهیم، یک حکومتى مى خواهیم که منافع مملکتمان خرج خود مملکت بشود؟ حکومت اسلامى یعنى قطع غارت و دزدى ما هى مى گوییم حکومت اسلامى، آقایان خیال مى کنند حکومت اسلامى از آن طرف دنیا مى آید! یک چیزى است که هیچ کس نمى تواند تصورش را بکند! ما مى گوییم که یک دزدى را بردارند یک صحیح العملى را جاى او بگذارند؛ خیلى مهم است؟! اسلام براى حکومت شرط قرار داده: باید عادل باشد، باید مطمئن و امین باشد، یک حکومت امینى سرکار بیاید. احکام اسلام باقى اش را همه مى دانند. ما که مى گوییم حکومت اسلامى براى اینکه یک همچو چیزى در کار نباشد، یک همچو موجودى تمام سرنوشت یک ملت را در دست نگیرد. اینها قریب پنجاه سال است که این مملکت را- همه چیزش را از بین بردند. این «1» را امریکایى ها آوردند سرِ کار و الآن دیگر در مشت آنهاست براى اینکه همه جهاتى که در ایران هست، چه از نیروهاى فعاله آدمى و چه از مخازن زیرزمینى و چه آن اموال روى زمینى، همه اینها به باد فنا برود یا در جیب آنها برود یا در جیب همین طایفه برود. حالا که چندین بیلیون پول را از ایران خارج کردند که صورتهایش را آوردند و ما دیدیم، لا بد شماها هم دیدید «2» حالا تازه به فکر این افتادند که بعد از اینکه بردند و خوردند و از بین بردند، به فکر اینکه نه دیگر نباید بیرون ببریم! کجا نباید بیرون ببریم؟ بردند! تمام شد. آنکه مربوط به شاه و مربوط به کسانى که از دار و دسته شاه بود، این خائنها بردند. از هشتصد میلیون هر کدامشان دویست میلیون، سیصد میلیون دلار، دویست میلیون دلار، پانصد میلیون دلار، چقدر دلار بردند. یک صورت خیلى بلندى آوردند ما هم دیدیم که چه اشخاصى بردند. از نظامى گرفته است تا دربارى گرفته تا وزرا گرفته تا اجزاى سازمان امنیت گرفته- همینهایى که همه حول و حوش خودش بودند و این ملت را غارت کردند- پولهایشان را در بانکها گذاشتند، حالایى که مى بینند احتمال این است که یکوقتى جلویشان را بگیرند پولهایشان را نقل کردند به خارج. ملت جلوى فرار غارتگران را بگیرند ملت ایران نباید بگذارند که خود اینها بروند. خود اینها را باید بیخ گلویشان را بگیرند پولها را از آنها درآورند؛ اینها همه اش از مِلْک ملت ماست که به جیب اینها رفته. شاه اگر کنار هم برود باید بیخ گلویش را بگیرند، آنکه خورده است بگیرند از او. این جنایاتى که کرده باید عوضش را از او بگیرند و تلافى کنند. این همه آدم کشته اند، حالا «اعلیحضرت» دیگر توبه کرده اند! این «توبه» آقاست! این توبه اى که چند روز پیش از این براى بازى دادن مردم ... یک دسته هم خودشان را به بازى خوردن مى زنند نه اینکه نمى فهمند؛ یا از باب اینکه مسامحه کارند یا منافعى دارند، اینها خودشان را به بازى خوردن مى زنند یکوقتى و لهذا پیشنهاد مى کنند که خوب، آخر ایشان مى گوید من توبه کردم، خوب دیگر چه مى گویید شماها؟ این توبه کرده! آمد به پیشگاه ملت و از علماى اعلام عذر خواست و گفت ما اشتباهات دیگر بعد از این نمى کنیم! این آقایى که مى گوید ما دیگر اشتباهات نمى کنیم و ما دیگر تکرار نمى کنیم اعمال سابق را، این است که الآن مى بینیم که در این بیست و چهار ساعت اینها چه کردند با ملت ما و الآن چه مى کنند. من الآن نمى دانم؛ بدانید حتماً که الآن مشغولند. الآن که تلفن از خارج مى آید و آقایان تلفن را مى گیرند این است که جاهاى مختلف گفته اند کشتار هست در آنها. در شهرستانها و شهرها و همه خیابانهاى تهران الآن پر است از اینها. و بسیارى از شهرهاى ایران الآن همه منقلب هستند. و این کماندوها و این کولیها- که همین سازمان امنیت باشد- و امثال اینها را آوردند در شهرها و چه مى کنند. و این همان کلمه اى است که خود او هم گفته که من اگر بخواهم بروم، ایران را به یک تل خاک در مى آورم و مى روم! این الآن فهمیده است که باید برود، الآن دارد همان مطلب را عملى مى کند. تأسى به سید الشهداء در مبارزه با ظلم در هر صورت ماها که الآن اینجا هستیم باید خودمان را بسازیم. اگر یک ملتى بخواهد مقاومت کند براى یک حرف حقى، باید از تاریخ استفاده کند. از تاریخ اسلام استفاده کند ببیند که در تاریخ اسلام چه گذشته؛ و اینکه گذشته سرمشق هست از براى ما. حضرت سید الشهداء عدد کمى، با یک عدد کمى حرکت کردند و مقابل یزید که خوب یک حکومت قلدرى بود، یک حکومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مى کرد، اظهار اسلام هم مى کرد و از قوم و خویشهاى خود اینها هم بود؛ در عین حالى که اظهار اسلام مى کرد و حکومتش- به خیال خودش- حکومت اسلامى بود و خلیفه رسول اللَّه- به خیال خودش- بود لکن اشکال این بود که یک آدم ظالمى است که بر مقدرات یک مملکت، بدون حقْ تسلط پیدا کرده است. اینکه حضرت ابى عبد اللَّه- علیه السلام- نهضت کرد و قیام کرد با عدد کم در مقابل این، براى این [بود] که گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم از این، نهى از منکر کنم. اگر یک حاکم ظالمى بر مردم مسلط شد، علماى ملت، دانشمندان ملت باید استنکار کنند، باید نهى از منکر کنند. در عین حالى که مى دانست، یعنى به حَسَب قواعد هم معلوم بود، به حَسَب قواعد هم یک عده کمى که آن وقتى که همراهانشان همه با هم بودند مى گویند چهار هزار نفر بودند لکن شب آنها رفتند، یک عدد بسیار کم هفتاد- هشتاد نفرى، هفتاد و دو نفرى ماند، در عین حال او تکلیف مى دید براى خودش که باید او با این قدرت مقاومت کند و کشته بشود تا به هم بخورد این اوضاع؛ تا رسوا بکند این قدرت را با فداکارى خودش و این عده اى که همراه خودش بود. چون دید که یک حکومت جائرى است که بر مقدرات مملکت او سلطه پیدا کرده است تکلیف خودش را- تکلیف الهى خودش را- تشخیص داد که باید نهضت کند و راه بیفتد برود و مخالفت بکند و اظهار مخالفت و استنکار بکند؛ هر چه خواهد شد. در عین حالى که به حَسَب قواعد معلوم بود که یک عدد این قدرى نمى تواند با آن عده اى که آنها دارند، مقابله کند لکن تکلیف بود. این یک سرمشقى است از براى شما و ما که اگر عددمان هم کم بود باید باز استنکار کنیم براى اینکه یک کسى آمده است و سلطنت اسلامى ایران را گرفته است. جایى که باید امیر المؤمنین بنشیند این نشسته، جایى که باید امام حسین بنشیند این نشسته. سلطنت دارد مى کند- به خیال خودش- و اظهار اسلام هم مى کند! یزید هم مى کرد! معاویه هم مى کرد. آنها جماعت هم مى خواندند، امام جماعت هم بودند. در مقابل یک کسى که مسند اسلام را غصب کرده است، حکومت اسلامى را غصب کرده، بر مقدرات مسلمین حکومت مى خواهد بکند، اگر این خیانتکار هم نبود غاصب بود؛ غصب کرده بود مقام را. این مقام براى اشخاصى است که شرایطى دارد. اسلام شرایطْ معین کرده براى آن کسى که باید تکفل امور مسلمین را بکند. اگر این نفتهاى ما را هم به باد نداده بود و مراتع ما هم از بین نبرده بود و زراعت ایران را هم از بین نبرده بود و فرهنگ ایران را هم از بین نبرده بود و ارتش ایران را هم ضایع نکرده بود و اقتصاد ایران را هم به هم نزده بود و همه جهات ایران را هم به هم نزده بود، باز هم یک آدم غاصبى بود که استنکار لازم داشت که شما نباید حکومت بکنید؛ حالا که همه این صفات را دارد، همه این کارها را هم کرده، همه جهات ایران را به هم زده است همان طورى که سید الشهداء- سلام اللَّه علیه- تکلیف شرعى الهى مى خواست عمل بکند، غلبه بکند تکلیف شرعى اش را عمل کرده، مغلوب هم بشود تکلیف شرعى اش را عمل کرده. قضیه تکلیف است. قضیه این است که مقابل یک نفرى که دارد همه حیثیات اسلام و مسلمین را مى برد و سلطه پیدا کرده است بر مقدرات مسلمین و سلطه مى دهد کفار را بر بلاد مسلمین، ارتش ایران را به دست مستشارهاى امریکا مى سپارد، مخازن ایران را به جیب این و آن مى کند، فرهنگ ایران را ضایع کرده، ایران به یک شکل نمونه درآمده است، یک همچو آدمى که بر مسندى نشسته است که باید مثل امام حسین- سلام اللَّه علیه- بنشیند، این استنکار لازم دارد؛ یعنى بر همه مردم لازم است که این را به او بگویند که بیا پایین از این مسند! همه مکلف هستند. لزوم حرکت با سیل خروشان ملت الآن که ملت ایران قیام کرده است و در مقابلش ایستاده، الآن بر همه ما، بر همه علما، بر همه مراجع، بر همه کسبه و تجار، بر همه روشنفکران، بر همه احزاب لازم است که همراه این سیل حرکت بکنند تا اینکه این آشغالها را از بین ببرند. اگر یکى تبانى بکند در این امر، سستى بکند- هر کس مى خواهد باشد- سستى بکند، این خیانتکار است؛ این به مسلمانها خیانت کرده، به اسلام خیانت کرده. اگر یکى یک کلمه همراهى با این آدم بکند، این خائن است. به اسلام خیانت کرده است براى اینکه یک آدمى است اینکه به اسلام دارد خیانت مى کند؛ یک آدمى که دارد همه حیثیات اسلام را مى برد؛ یک آدمى که همه مخازن ما را [مى برد] و این ملت را فقیر کرده است. نابودى کشور به نام «اصلاحات» و «ملى کردن» این را شما بدانید که اگر این چند سال دیگر باشد، نفت شما را که داد به امریکا، دارد مى دهد به امریکا همین طورى، در مقابلش چه مى گیرد؟ در مقابلش هیچ چیز! چیزى که به درد مملکت ما بخورد نمى گیرد بلکه چیزى است که مضر است به حال مملکت ما: پایگاه درست مى کند براى امریکا! این مخزن را که از بین برد، مخازن دیگر را هم یکى بعد از دیگرى به این و آن داده است. مراتع را به یک دسته اى داده، جنگلها را به یک دسته اى داده به اسم ملیت، آبها را خشک کرده است یک جاهایى، ماهیها را به دست کسى دیگر داده، «1» همه چیزى که داشتیم ما، ایشان تحویل دیگران داده. یک زراعت داشت ایران، آن زراعتش را هم از بین برد؛ ایشان به اسم «اصلاحات ارضى» زراعتش را هم از بین برد. الآن کشاورزى، ما نداریم در ایران. آنکه کشاورزى صحیح مى کند در ایران، در بعضى از نقاط، عبارت از اسرائیلى ها هستند که زمینهاى خوب را به دست آنها داده است؛ و حالا هم از قرارى که گفتند اسرائیلى ها هستند که آمده اند ایران و دارند این کشتار را مى کنند. اینها از اسرائیلى ها هستند، در ازاى خدمتهایى که شاه به آنها کرده است؛ یعنى نفت را شاه به آنها داده است؛ در مقابل مسلمین که در جنگ اسلام هستند، یهودیها ایشان نفتش را کمک مى کند! حالا در ازاى کمکى که ایشان کرده، آنها هم در ازایش کماندوهاى اسرائیل را، آنهایى که فنون آدمکشى را خوب مى دانند، الآن در ایران مى گویند آنها آمدند. این آدمهایى که مى کشند جرأت نمى کنند به سربازهاى خودشان بگویند؛ از آنها آدم خواستند براى کشتن! الآن یک آدمى است که هر چه را دست بگذارى خیانت است یا جنایت. همه ما، همه مسلمین، همه علما، همه روشنفکرها، همه سیاسیون- هر کس هست- تکلیف شرعى الهى اش این است که با این مخالفت کند. هر کس مخالفت نکند بر خلاف تکلیف شرعى الهى عمل کرده، بر خلاف شرافت عمل کرده؛ شریفْ دیگر نمى توانیم به او بگوییم، آدم پست و رذل است. هر کس کمک کند به این- مثل کارتر و امثال اینها- اینها هم خیانتکار هستند؛ به یک ملت خیانت دارند مى کنند. یک ملت است الآن که ایستاده و مى گوید که ما آزادى مى خواهیم، ما چه مى خواهیم، در مقابلش این طور کشتار مى کنند. یک آدم جانى را نمى خواهند، مى گویند نمى خواهیم، باید با مسلسل بگویند نه حتماً باید بخواهید! سلطنتى که باید اگر صحیحش هم باشد- صحیح که نیست، اگر صحیحش هم باشد- به حَسَب قانون باید ملت اعطا کند، ملت مى گوید نه؛ حالا با سرنیزه مى گویند باید بگویى آرى! اقتدا به پیشوایان دین در تحمل مصیبتها و سختیها ماها باید خودمان را بسازیم یعنى توجه کنیم به اینکه بزرگهاى ما- پیشواهاى ما- چه کرده اند، براى اسلام چه کرده اند، براى مسلمین چه کرده اند، چه مى خواستند بکنند. پیغمبر اکرم که سیزده سال در مکه رنج کشید، حبس بود، زجر کشید، توهین شد، هزار جور بساط بود، در آنجا صبر کرد؛ صبر کرد و دعوت کرد اشخاصى را. بعد هم که ملاحظه فرمود که نمى شود در اینجا کار را پیش برد، هجرت کردند به مدینه. در آنجا خوب، اشخاصى به آنها مُنْضَم شدند. ده سال هم که در آنجا بودند تمام همّشان در این بود که با این قلدرها جنگ بکنند و اینهایى که ظالم بودند، اینهایى که مى خواستند مردم را بخورند، اینهایى که منافع ملتها را مى خواستند بخورند. با اینها جنگ کرد تا اینها را آن مقدارى که شد ساقط کرد؛ ولى صبر مى کرد. این مسلمین که در آن وقت جنگ مى کردند، جنگهایشان جنگهایى بود که وقتى انسان تاریخ را مى بیند تعجب مى کند که چطور اینها با این عدد کم این طور شهامت داشتند. در یکى از جنگها یکى از صاحب منصبها گفت که در آن طلایه جنگ، که پیشقدمهایشان بودند، پیشقراولها بودند، سى هزار نفر بودند آنها، شصت هزار نفر بودند، گفت که ما سى نفر بشویم: یکى من، بیست و نه نفر دیگر با من همراهى کنید تا برویم سراغ اینها! ما این شصت هزار را، سى نفرى این شصت هزار را بزنیم تا بفهمد! هشتصد هزار نفر هم اصلِ اردوى روم بود. گفتند آخر با سى نفر نمى شود. بالاخره با او چک و چک کردند تا حاضرش کردند که شصت نفر باشند. براى هر هزار نفر یک نفر رفتند و شکستند، شبیخون زدند و شکستند براى اینکه قوه داشتند؛ یک قوه اى بود در آنها، قوه اعتقاد به خدا. اعتقاد به خدا باید پیدا بکنید قوه پیدا مى کنید. اگر چنانچه ما پشتوانه مان عبارت از خدا باشد دیگر ترس نداریم؛ اگر براى دنیا باشد باید خیلى هم بترسیم. خوب براى دنیا مى خواهم [به ] دست بیاورم، چرا دنیایم را بدهم براى دنیا؟! آن کسى که جوانش را مى دهد، اگر پشتوانه اش خدا باشد چیزى از جیبش نرفته براى اینکه رضاى خدا را به دست آورده؛ بالاتر از این، زندگى بالاتر پیدا کرده. آن کسى که جانش را مى دهد، اگر براى خدا باشد، پشتوانه خدا باشد، از جیبش چیزى نرفته. اما اگر دنیا باشد، این حیاتش داده است، تمام شد؛ تمام شد. نه اینکه تمام شد، نخیر، اگر چنانچه براى دنیا باشد آنجا برایش چیزهاى دیگر هم هست. قیام براى خدا شکست ندارد جدیت کنید که کارهایتان براى خدا باشد، قیامتان للَّه باشد: اعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ؛ موعظه یک موعظه است، یک موعظه. مى فرماید که به آنها بگو که یک موعظه من دارم- یعنى خدا یک موعظه دارد به شما- این است که قیام کنید براى خدا. قیامتان براى خدا باشد؛ نه قیامتان براى پیدا کردن یک عنوانى- نمى دانم- یک جاهى، یک مقامى، یک پولى، یک چه. نه، این طور نباشد. اگر قیام براى خدا باشد، پشتوانه خدا باشد، یک طمأنینه اى در نَفْس پیدا مى شود که دیگر شکست توى آن نیست؛ یک حالت نفسانى در انسان پیدا مى شود براى اینکه به یک قدرت لا یزال متصل شده است. آن کسى که براى تبعیت از ذات مقدس حق تعالى حرکت مى کند، این مثل یک قطره اى که پشتوانه اش دریا، دریاى غیر متناهى ... ماها چیزى نیستیم خودمان؛ قطره، از قطره هم کوچکتر هستیم اما اگر چنانچه متصل بشویم به آن دریا، دریاى غیر متناهى، حکم همان دریا پیدا مى شود. وَ ما رَمَیْتَ اذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى؛ خدا به پیغمبر مى فرماید که تو آن وقت که تیر انداختى، تیر تو انداختى لکن تو نینداختى، خدا انداخت؛ یعنى دست تو دست خداست. الآن تیر انداختن تو تیر انداختن خداست براى اینکه تو خودت را متصل کردى به او. تو دیگر خودت چیزى نیستى، هر چه هست اوست. وقتى هر چه هست او باشد، دیگر ما رَمیْتَ اذْ رَمَیْتَ. «رَمَیْتَ» لکن «ما رَمَیْتَ»: تو انداختى و تو نینداختى. تو انداختى، خوب به حَسَب صورت من انداختم اما این دستْ دستِ خدا بوده است. آنهایى که با تو بیعت کردند، انَّما یُبایِعُونَ اللَّه؛ بیعت با خداست براى اینکه متصل شده به یک قدرت لا یزال، متصل شده به خدا؛ حالا این طور شده است که دست او را با آن بیعت مى کنند. خداى تبارک و تعالى مى فرماید که آنهایى که با تو بیعت کردند با خدا بیعت کردند. با همین دست با خدا بیعت مى شود براى اینکه این دست دیگر دست خود نیست؛ این دستْ دستِ اوست. خوب البته این یک مقامى است که براى من و شما مَیْسور نیست اما براى خدا کار کردن که میسور است. یکوقت همه چیز نمى بیند مگر خدا، حرکت نمى کند مگر لِلّه، اراده نمى کند مگر آن اراده خدا باشد، سِیْر نمى کند مگر سِیْرُ اللَّه باشد؛ راهْ راهِ اوست نه خودش، خودش هیچ؛ خودش هیچ، همه او؛ خودش را از بین مى برد، جاى او یک قدرت لا یزال مى نشیند. یک وقت این طور است. این ما رَمَیْتَ اذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى یا یک مرتبه اى بالاتر از این هم هست. یکوقت نه، این طور نیست لکن باز براى خداست. شما براى خدا قیام مى کنید، شما نهضتتان براى خداست، براى این است که احکام خدا جریان پیدا بکند، مقصد نداریم که حالا به یک نوایى برسید؛ فرض در اینجا یک مثلًا فرصت طلبى باشد، حالا به یک نوایى برسید؛ این نیست؛ لکن مى بینید که دین خدا در معرض خطر است، بندگان خدا. که خدا عنایت به آنها دارد؟، بندگان خدا در معرض خطر هستند، بندگان خدا در عذاب هستند از دست یک ظالم؛ شما براى نجات بندگان خدا، نه نجات عمو و پسر عمو، نجات بندگان خدا [قیام مى کنید]. کمک به نهضت، براى خدا بندگان خدا الآن در عذاب هستند، الآن در معرض خطر هستند، شما کمک کنید به آنها؛ به کمک تبلیغاتى در اینجا. الآن مى توانید تبلیغات بکنید، مصاحبه بکنید. اگر هر کدام مى توانید، مصاحبه مطبوعاتى بکنید؛ مسائل ایران را بگویید اما نظرتان، پشتوانه تان خدا باشد. براى خدا قیام کنید. یکنفرى هم که باشید قیامتان قیامِ للَّه وقتى باشد، قیام براى خدا باشد، این ارزش دارد یعنى ارزش الهى دارد، فُرادى باشد یا مَثْنى ؛ انَّما اعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ انْ تَقُوموُا للَّهِ مَثْنى وَ فُرادى . خودتان را متصل کنید به آن دریاى لا یزال و کارهایتان را کارهاى الهى کنید. توجه به احکام خداى تبارک و تعالى داشته باشید. این نهضتها براى این است که احکام خدا جارى بشود. این همه نهضتى که هست، که حالا سالهایى است که نهضت شده است، این براى این است که حکم خدا در دنیا جارى بشود، حکم شیطان از این دنیا بیرون برود. در ایران حکم شیطان جارى است؛ مى خواهند حکم خدا جارى باشد. شما کوشش کنید که در خودتان احکام خدا را جارى کنید؛ تعبد داشته باشید، اعمالى که خداى تبارک و تعالى فرموده است انجام بدهید؛ خودتان را الهى کنید. یعنى تابعْ چون و چرا ندارد، فرموده است بکن، مى کنم. خداست فرموده است بکن، مى کنم. چرا؟ به من ربطى ندارد. «چرا» مال این است که یک کسى عادى باشد؛ آدم نداند که صحیح است یا نه «چرا» مى گوید. شما وقتى پیش یک طبیبى که تشخیص دادید طبیب است، وقتى مى گوید فلان کار را بکن نمى گویى «چرا»، نسخه که مى دهد نمى گویى «چرا»، با اینکه طبیب است و یک بشر است. خودسازى، پیش از قیام باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید. خود ساختن به اینکه تبعیت [کنید] از احکام خدا: هر چه فرموده است اطاعت؛ هر چه فرمود نه، نه؛ هر چه فرمود آره، آره. وقتى این طور شد، یک مرتبه، یک مرتبه پیدا شد یک مرتبه اى که از براى انسان باید باشد. اگر این کار این طور بشود که هر چه فرمود نه، نه؛ و هر چه فرمود آره، آره شد، و این تابع اراده حق تعالى شد که هر چه فرموده است مى کنم، هر چه فرموده است نکن نمى کنم، این از انسانیت یک «مرتبه» پیدا شده. مراتب دیگر هم زیاد است. و اگر این مرتبه از انسانیت هم پیدا شد که من کارم کارى شد که براى خدا این کار را مى کنم، شکست دیگر در آن نیست. کارى که براى خداست شکست در آن نیست. ایرانى ها اگر ان شاء اللَّه براى خدا قیام کردند شکست در آن نیست؛ یعنى اگر چنانچه این مرد ادامه ظلم خودش هم تا آخر بدهد و ما موفق نشویم به اینکه او را خلعش کنیم از این سلاح باطل، باز هم ما غم نداریم براى اینکه ما اطاعت خدا کردیم؛ چون اطاعتْ اطاعتِ خدا بوده است، شکست بخوریم اطاعتِ اللَّه است. پیغمبر در بعضى جنگها شکست مى خورد؛ شکست خورد در بعضى جنگها. حضرت امیر در جنگ با معاویه شکست خورد؛ حضرت سید الشهداء را کشتند؛ اما اطاعت خدا بود، براى خدا بود، تمام حیثیتْ براى او بود؛ از این جهت، از این جهت هیچ شکستى در کار نبود. اطاعت کرد، تمام شد؛ با اینکه خوب شکست هم داد همه را- همه سلطنت معاویه و اینها را به هم زد همه اوضاع را؛ تا حالا هم الآن هست. ان شاء اللَّه همه تان موفق باشید، و همه تان به این نهضت کمک بکنید للَّه تعالى. [1]. آرشیو روزنامه‏ هاى کیهان، اطلاعات و خبرگزارى پارس و کتاب دو سال آخر، ص 233 [2]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 75 - 76 [3]. اسناد لانۀ جاسوسى، شمارۀ 26 خط میانۀ 2، ص 9 و 10 [4]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 160 - 161 [5]. همان، ص 161 [6]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 163 [7]. حضرت امام در پاسخ خبرنگار تلویحاً مبارزه مسلحانه را به عنوان شیوۀ اصلى مبارزه در شرایط کنونى نفى کرده ‏اند. [8]. همان، ص 146 منبع: (صحیفه امام، ج 5، ص: 159- 169) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

مرورری بر شرایط و محتوای دو سخنرانی امام در 4 آذر 57

اعتصابات گستردۀ سازمانها و ادارات دولتى، تعطیلى شرکت ها و بازارها و بخشى از مغازه ها، کمبود مواد سوختى ناشى از اعتصاب کارکنان شرکت نفت، حضور بى وقفۀ مأمورین حکومت نظامى در سطح شهرها و تیراندازیهاى گاه و بیگاه آنها و... از جمله مسائلی یود که در روزهای نخست آبان 57 مردم را در فشار قرار داده بود. با وجود اینگونه فشارها و مشکلات فراوان، مبارزه همچنان ادامه داشت. حوزه هاى علمیه، مساجد، حسینیه ها، دانشگاهها و منازل خانواده هاى شهدا، کانون هاى نیروبخش انقلاب بودند. بیشترین اخبار و تازه ترین اطلاعیه ها در این اماکن یافت مى شد. آخرین خبر منتشره حاکى از این بود که در شهرستان زنجان، ادارۀ شهربانى و محل استقرار گارد شهربانى در ساعت شش و چهل و پنج دقیقۀ صبح امروز، مورد حملۀ مسلحانه قرار گرفته است. ضعف هاى مشهود دولت نظامى در کنترل اوضاع و اخبار تظاهرات و اعتصاباتى که از گوشه و کنار شهر و شهرستانهاى دور افتاده مى رسید، در مجموع امیدوارکننده بودند[1]. امید ملت به پیروزى انقلاب و رهنمودهاى مداوم و تسلى بخش حضرت امام، تحمل فشارها، کمبودها و ضرب و جرح ها را آسان کرده بود. رهبر انقلاب در بیانات خود در روز 4 آذر، صحبت از اهداف عالى انقلاب و پى آمدهاى این حرکت عظیم الهى نموده و تحمل مصائب و سختى ها را در این مسیر، ارزشمند و داراى اجر خدایى توصیف مى کنند. امام بزرگوار خطاب به امت مبارز و مقاوم مى فرمایند: «... اگر مقصد خدا باشد، نجات بندگان خدا باشد، نجات یک ملت ضعیف مظلوم باشد، رنجها هر چه زیادتر باشد هدر نمى رود...البته کارْ بزرگ است، مشکل است لکن اهمیتش زیاد است؛ یعنى یک ملتى با یک قدرتهایى مى خواهد مقابله کند. کارْ بزرگ است، مشکل هم است لکن براى این است که اسیر است در دست دیگران؛ مى خواهد که این اسارت، قید اسارت را بشکند...»[2] قدرت هاى بزرگ، همانهایى که امام اشاره به آنها دارند، توسط ایادى و عمّال خود مشغول توطئه بودند. در طول بیست روز گذشته، دولت نظامى ازهارى با آنهمه تبلیغات پیش و پس و این همه سرباز و گارد و تانک و تفنگ، کار چندان چشمگیرى را انجام نداده بود. سفارت آمریکا براى اینکه رشتۀ امور را از دست ندهد و براساس تجزیه و تحلیلهاى خود، بر اوضاع مسلط باشد؛ یکى از مجرّبترین مهره هاى خود را به کار گرفته بود. سولیوان سفیر آمریکا در گزارشى که روز 4 آذر به واشنگتن ارسال داشته ، مى نویسد: «...با على امینى دیدار کردم که گفت جبهه ملى او را نیز غرق همین پیشنهادها کرده بود [پیشنهاد شوراى سلطنت، دولت ائتلافى، سلطنت ولیعهد] و وى به همۀ آنها گفته بود که برگردند و قبل از سعى در تعقیب بلند پروازیهاى خود، افکار خود را مرتب کنند. وى اظهار داشت که در جبهۀ ملى یک آدم حسابى یافته بود که قصد داشت همان شب او را به دیدار شاه ببرد (من اطلاع یافتم که او صدیقى نخست وزیر پیشین مصدق بود. اگر چه امینى ظاهراً در مورد نام کوچکش مقدارى ابهام داشت). امینى او را درست کار، واقع بین و در سلسله مراتب جبهۀ ملى بالاتر از سنجابى مى داند. او معتقد است که شاه مى تواند وى را بعنوان نخست وزیر معرفى کند. او مى گوید که بازاریان حمایتش مى کنند و از موافقت شریعتمدارى برخوردار است...[3]» سولیوان در نظریه اى که در پایان گزارش خود، ارائه نموده است مى نویسد: «...بازگشت خیلى آهسته اى بسوى برقرارى نوعى ارتباط بین شاه و مخالفین وجود دارد. اگر امینى و دیگران بتوانند ترغیب آن را ادامه دهند و در همان زمان شاه بتواند نیروهاى ارتش را ثابت قدم نگاه دارد، ممکن است که براى ممانعت از بعضى از بدترین وجوه احتمالى در ماه محرم، امکانى وجود داشته باشد. من قصد دارم روى بعضى از هواداران عمل در ارتش، در چند روز آینده کار کنم تا انرژى ایشان را به سوى کوششهاى سازنده تغییر جهت دهم[4].» تمام این تلاش ها و همۀ این زدوبندهاى سیاسى پشت پرده، فقط براى حفظ شاه و به قصد تأمین منافع آمریکا و ابرقدرتها صورت مى گرفت. رهبر انقلاب بخشى از صحبت خود را در این سخنرانى (صحیفه امام، ج 5، ص: 112- 120) به همین مطلب اختصاص داده مى فرمایند: «...با هر زبانى که بتوانند تبلیغ مى کنند که این را نگهش دارند و نگه داشتن هم براى این است که یک دستۀ داخلى مى خواهند از قِبَل او بخورند. یک دسته بیشترش هم خارجیها ـ مى خواهند به توسط او منافع مملکت ما را ببرند و غارت کنند ما را. مى خواهند بهتر از این کسى نیست که غارت کند، زیرا این نوکرى است که از همۀ نوکرها بهتر است! اگر یک نوکر بهتر پیدا کنند فوراً این را کنارش مى زنند لکن بهتر از این کسى نیست که نوکرى کرده، و کهنه نوکر است این...»[5] مردم شریف و متعهد، بدون توجه به تجزیه و تحلیلهاى رادیوهاى بیگانه و تبلیغات گسترده اى که از سوى ابرقدرتها انجام مى شد، تحت رهبرى امام خود به نهضت اسلامى تداوم مى بخشیدند. تنها چیزى که براى ایشان معیار و میزان بود، رهنمودهاى رهبرى بود و امام، آن رهبر آگاه و صبور، امت را به صبر و مقاومت و تحمل مشکلات فرا مى خواندند. (کوثر، ج2، ص 422-424) پیام رهبر انقلاب به مناسبت آغاز ماه محرم ـ ماه پیروزى خون بر شمشیر ـ و در پى آن پیام شدیداللحن ایشان در اعتراض به کشتار مردم در حرم حضرت امام رضا(ع)، موج جدیدى از تظاهرات و مبارزات مردم علیه رژیم شاه را بدنبال داشت. این دو پیام مهم، که ملت مسلمان ایران را به استقامت و تداوم مبارزه فرا مى خواندند، در تیراژ وسیعى تکثیر و توزیع شد. شعارهایى چون «محرم، ماه پیروزى خون بر شمشیر»، «شاه رفتنى است»، «سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن» و... از جملۀ شعارهاى برگرفته از پیامهاى امام بود که بر روى بیشتر دیوارها به چشم مى خورد. بخشى از کار شبانه روزى مأمورین حکومت نظامى جمع کردن اطلاعیه ها از سطح کوچه ها و خیابانها، پاره کردن پیامها و اعلامیه ها و پاک نمودن شعارها از درها و دیوارها شده بود. مسلماً سران رژیم و دست اندرکاران حکومت، از تأثیر اعلامیه ها و شعارها بر روحیۀ پرسنل خود مطلع بودند. وزیر کشور دولت نظامى، یکى از دلایل تزلزل در سازمان فرماندهى نیروهاى مسلح را، تأثیر شعارها و اعلامیه ها برشمرده و در خاطرات خود به آن اعتراف مى کند[6]. اخبار تظاهرات و اعتصابات مردم براى سرنگونى رژیم شاه و استقرار جمهورى اسلامى، ایرانیان مقیم کشورهاى خارج را نیز به تحرک واداشته بود. دانشجویان ایرانى و خانواده هایى که بدلایلى در کشورهاى خارج اقامت داشتند، در مصاحبه هایى خود با روزنامه نگارها و در اظهار نظرهایى که از سوى رسانه هاى گروهى و سازمانهاى تبلیغاتى جمع آورى و تجزیه و تحلیل مى شد، حمایت هاى خود را از انقلاب اسلامى اعلام مى داشتند. نهضت آزادى خارج از کشور در قطعنامه اى که صادر کرد، آرمان اصلى خود را تلاش در راه استقرار جمهورى اسلامى اعلام نمود. در آلمان غربى، از سوى ایرانیان تظاهرات چشمگیرى بر علیه رژیم شاه برپا شد. در این تظاهرات که با شعارهایى بر علیه رژیم همراه بود، ایرانیان مقیم آلمان با ملت مسلمان خود اعلام همبستگى کرده و حمایت هاى همه جانبۀ خود را از انقلاب اسلامى و رهبرى حضرت امام اعلام نمودند. علیرغم گسترش روزافزون امواج خروشان انقلاب اسلامى و تأثیراتى که در خارج از مرزها به جا مى گذاشت، سران کشورهاى استعمارگر، دست از حمایت رژیم سلطنتى برنمى داشتند. صحبت هاى اخیر کارتر در اعلام پشتیبانى از شاه و تحقیر مردم مسلمان و متعهد ایران، مطلبى نبود که به سادگى از اذهان ملت خارج شود و از جهتى مایۀ دلگرمى دست اندرکاران دولت نظامى و در رأس آنها شاه، شده بود. رهبر انقلاب با توجه به موضع رئیس جمهور امریکا در قبال انقلاب اسلامى و انعکاسى که سخنان اخیر وى در رسانه هاى گروهى داشت، در دیگر بیانات روز 4 آذر خود مجدداً او را مورد خطاب قرار داده مى فرمایند: «...حالا که مى گویند که غارتمان نکنید حالا پستند، اراذلند؟! این منطق است که شما دارید؟! یا منطق اوباش است اینها! منطق اراذل است این حرفها نه منطق یک انسان! انسان نمى تواند اینطور حرف بزند. تو اگر این جور تعبیر نکرده بودى، من هم این جور تعبیر نمى کردم. من عار دارم که با تو حرف بزنم...»[7] سخنان حضرت امام آنچنان اصولى و منطقى بود که پس از انتشار در سطح تلکسهاى خبرگزاریهاى جهان، تیتر اول اغلب مطبوعات قرار گرفت. [1]. گزارشات دوران تعطیلى و اعتصاب مطبوعات با استفاده از آرشیو مطبوعات و خبرگزارى جمهورى اسلامى پارس سابق تنظیم شده است. [2]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 118 - 112 [3]. اسناد لانۀ جاسوسى، ج 26 خط میانۀ 2، ص 6 [4]. اسناد لانۀ جاسوسى، ج 26 (خط میانۀ 2» ص 8 [5]. همان، ص 118 [6]. اعترافات ژنرال، ص 106 [7]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 110 منبع: (کوثر، ج2، ص 413 و 414) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

تاثیر سخنرانی های امام بر شعارهای انقلابی مردم

در روزهای پایان آبان 57، دولت نظامى ارتشبد ازهارى با همۀ خشونتها و ارعاب و تهدیدهایش هیچ توفیقى به دست نیاورده بود. تظاهرات و راهپیماییها، همچنان ادامه داشت. در بهشت زهرا، اجتماع بزرگى از مردم به مناسبت عید غدیرخم برپا بود. ضمن این که تانکها و زرهپوشها و کامیونهاى نظامى در میدان ارک به بهانۀ حفاظت از ساختمان رادیو و همچنین، سبزه میدان مستقر بودند، بازار تهران که پس از روى کارآمدن دولت ازهارى تعطیل بود، به خاطر تأمین نیازهاى مردم و به توصیۀ برخى از مقامات روحانى و معتمدان، بازگشایى شده و کار خود را از سرگرفته بود. این روزها گروهها و سازمانهاى جدیدالتأسیس از چپ و راست براى صدور اعلامیه و اظهار موجودیت مسابقه گذارده بودند، اما به جز اعضاى رسمى و هواداران معدود این گروهها، تودۀ مردم راه امام را مى پوییدند. مصاحبۀ امام با خبرنگار مصرى که هفته گذشته انجام شد، به تهران رسیده بود. خبرنگار از امام سؤال مى کند: [اگر چنانچه ارتش همواره در تأیید شاه باقى بماند، آیا حضرتعالى وسیلۀ دیگرى براى رسیدن به اهدافتان دارید؟] و امام پاسخ مى دهند: «وسایلى چون وسایل نظامى که شاه به آن متوسل شده است، دیگر تأثیرى ندارد. اینها شکست خورده و نمى توانند کارى انجام دهند و این ملت را خاموش کنند و قهراً خودشان تسلیم خواهند شد. اما اگر شاه پافشارى کند، ما شیوه هاى مبارزاتى را متناسب با آن تغییر خواهیم داد[1].» پیامهاى امام به ویژه پیامى خطاب به اعتصابیون شرکت نفت به تهران رسیده در تیراژ وسیعى بین مردم پخش شده بود. قرار بود از روز 29 آبان کارکنان وزارت نیرو هم به اعتصابیون بپیوندند. رژیم براى سرکوب تظاهرکنندگان ـ مخصوصاً در شهرهاى بزرگ از وجود مزدوران چماق به دست استفاده مى کرد. شاه، همچنان براى حفظ سلطنت خود، به اتکاى حمایت امریکا به ویژه جناح برژینسکى مشاور امنیت ملّى ایالات متحده، تلاش مى کرد. او به طور دائم با «ویلیام سولیوان» (سفیر امریکا در ایران) در تماس بود و نقشه ها، بیشتر بر «تشکیل یک دولت ائتلاف ملى» به رهبرى دکتر على امینى مبتنى بود. 28 آبان خبر رسید که ارتشبد ازهارى مریض و بسترى شده است. از سوى دیگر، در شهر تهران به ویژه در محافل سیاسى ملاقات چند شخصیت سیاسى قدیمى دیگر ـ به جز دکتر امینى با شاه مطرح بود. از جملۀ این افراد، از دکتر سنجابى، دکتر صدیقى و شاپور بختیار، بیش از دیگران، اسم برده مى شد. امام خمینى(س) در سخنرانى روز عید غدیر (صحیفه امام، ج 5، ص: 28- 33) با بیان این مطلب که «هیچ مسلمى حق ندارد که رضایت بدهد به حکومت ظالمى ولو یک ساعت»[2]، مبارزۀ با شاه را به عنوان یکى از تکالیف مهم شرعى براى تحقق حکومت اسلامى مى دانستند. رسانه هاى غربى این واقعیت را که با وجود رهبرى هوشیارانۀ امام خمینى(س) راهى براى بقاى نظام سلطنتى در ایران وجود ندارد، بیش از گذشته دریافته بودند؛ لذا سعى داشتند تا نظام جایگزین را فاقد برنامۀ مشخص معرفى کنند. از این رو امام خمینى(س) در بیانات و مصاحبه هاى خود، از جمله سخنرانى روز 28 آبان به القائات رسانه هاى غربى پاسخ مى دهند و با تعیین نمونه هاى عینى از حکومت اسلامى مى فرمایند: «امروز که ملت ایران قیام کرده اند... مى خواهند که آزاد باشند، مى خواهند که مستقل باشند، مى خواهند که حکومتشان حکومت اسلامى باشد، این همین لبیکى است که مردم به فرمایش رسول اللّه ـ صلى اللّه علیه وآله و سلم ـ [گفته اند]... ما باید از کیفیت حکومت حضرت امیرـ سلام اللّه علیه اقتباس بکنیم... اسلام کیفیت حکومت را و برنامۀ حکومت را تعیین کرده؛ اینطور نیست که برنامه اى در کار نباشد. این حرفهاى مفتى که زده مى شود... هم اوصاف حاکم معلوم است در اسلام و مدون است، و هم برنامۀ حکومت را حضرت امیر معین کرده است.»[3] (کوثر، ج2، ص 339-341) همانطور که گفته شد 28 آبان 57 مصادف با عید غدیر بود. بخشى از سخنان امام (صحیفه امام، ج‏5، ص: 34-43) در این زمینه به وسیلۀ تماس هایى که بین تهران و پاریس برقرار مى‏ شد ـ در تهران انعکاس یافت: «...این قیامى که الآن ملت ایران کرده ‏اند، در مقابل همۀ این ابرقدرتهاست. و این ابرقدرتها را شما اطمینان داشته باشید که نمى ‏توانند کارى انجام بدهند؛ یعنى خداى تبارک و تعالى اینها را مقابل هم قرار داده است که اگر او بخواهد حرکت کند این یکى تَشرش مى ‏زند. تازگى شوروى تَشر زد به امریکا که اگر بخواهى دخالت کنى در امر ایران، ما چه خواهیم کرد... فرض مى ‏کنیم که بعد از این هم که این تیر آخرى کودتاى نظامى باشد که دولت شوروى هم گفته یک همچو خیالى دارند اینها و اگر بکنند من چه خواهم کرد، ما احتیاج نداریم شما چه کارى بکنید، ما خودمان خواهیم کرد... کارتر نمى‏ تواند یک ملتى را که براى خدا قیام کرده و براى حق قیام کرده، نمى ‏تواند این ملت را خفه کند... بالاخره اینها خاضع خواهند شد و بالاخره این مرد خواهد رفت ان شاءاللّه‏»[4] ارتشبد حسین فردوست ـ یکى از مؤثرترین مهره‏هاى رژیم ـ در کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوى» نوشته است: «... گفتم که ساواک، تعداد طلاب و روحانیون کشور را حدود 350 هزار تخمین مى‏زد. حتى [سرهنگ] بدیعى رئیس ساواک قم نیز معترف بود که در این جمعیت قابل توجه، فقط یک نفر نفوذ واقعى دارد و آن، آیت‏ اللّه‏ خمینى است. سازمان روحانیت احتیاج به آمادگى نداشت و مانند یک حزب منسجم که فردفرد آن بر امور مذهبى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى مسلط مى‏ باشد، در سراسر کشور تا سطح قصبات و کوره دهات و عشایر، گسترده بود و مردمى که شاید محمدرضا را نمى‏ شناختند، روحانى خود را مى ‏شناختند[5].» درست به خاطر همین موضعگیرى صریح و قاطع امام خمینى(س) در مقابل تهدیدهاى امریکا به منظور انجام کودتاى نظامى در ایران بود که مردم، در تظاهرات خود، شعارهاى تازه ‏اى می خواندند. این شعارها سرودۀ شاعران کهن‏سرا یا نوپرداز و روشنفکر و روشنفکرنما نبود؛ حرف مردم بود، شعار بود، بعد هم که دسته ‏جمعى فریادش مى‏ کردند، نظم پیدا مى‏ کرد و یک شعر حماسى واقعى مى‏ شد: «کار شاه تمام است/ خمینى امام است./ استقلال و آزادى، جمهورى اسلامى./ آخرین پیام است، آخرین کلام است./ «بگو مرگ بر شاه، بگو مرگ بر شاه» کارى بود شبیه معجزه. مردمى از این کوچه و آن کوچه، از این خیابان و آن خیابان ـ بى آن که یکدیگر را بشناسند ـ به هم مى‏ پیوستند، مشت هاشان گره کرده، بى ‏ترس در مقابل لوله‏ هاى قطور تانکها و زره‏ پوش ها، شعار مى‏ دادند و کشته مى ‏شدند، مجروح مى‏ گردیدند، امّا دست‏بردار نبودند. ترسها ریخته بود. به قول امام، کودتاى نظامى هم همان حکومت نظامى بود. مردم از پا نمى‏ نشستند. در این میان، شاه هنوز چشم به حمایت امریکا دوخته بود. دکتر امینى هم در ایران براى رسیدن به مقام صدارت، به این در و آن در مى‏زد و اردشیر زاهدى در تماسهایش با برژینسکى مشاور امنیت ملى کاخ سفید، مى‏کوشید ماجراى 28 مرداد 32 را تکرار کند. از بام همۀ خانه ‏ها، صداى تکبیر به گوش مى‏ رسید. نظامیان، گیج شده بودند. حرکت تانکها و زره‏پوشها در خیابانهاى تهران گوش خراش بود. حضور بى‏سابقۀ مردم در تظاهراتى که در هر کوى و برزن در ساعات مختلف ادامه داشت، نشان مى‏ داد که مردم بر تحقق این موضع امام تا آخر ایستاده ‏اند که فرموده بود: «شاه باید برود.»[6] (کوثر، ج2، ص 348-350 ) خبرنگاران خارجى که از سراسر جهان به تهران آمده بودند، از تظاهرات و راهپیماییهاى مردم ایران ـ مخصوصاً تهران عکس و گزارش و فیلم تهیه مى کردند. تهران، مثل روزهاى گذشته، صحنۀ تظاهرات و برخورد خونین بین مأموران و مردم بود. مواضع امام خمینى(س) در پاریس، راه را بر تمامى راه حلهایى که به نجات رژیم از بن بست بینجامد، مسدود ساخته بود. سخنان و پیامهاى مهم امام، به فاصلۀ چند ساعت، در تهران تکثیر و همان روز بین مردم توزیع مى شد. پیامها با زبان خود مردم بود؛ همه مى فهمیدند که امام چه گفته است؛ هیچ واژۀ نامأنوسى در سخنان ایشان نبود؛ اصطلاحات فرنگى، که بیشتر سیاستمداران و رهبران به داصطلاح احزاب و گروهها و حتى برخى از مقامات روحانى در کلماتشان بود، در آن دیده نمى شد. سخنرانى روز29 آبان امام از آن جمله است؛ و با صراحت بر این خواست عمومى ملت تکیه مى کنند که اولویت اول، سرنگونى رژیم پهلوى است و هرگونه سخن و موضعى بجز این انحراف از مسیر مردم است: «...این یک اصل بود که ما هم همیشه صحبتش را داشتیم. و در این اصل هیچ ابهامى نیست که کسى بگوید که مرادِ ... مردم چیست یا مراد فلانى چیست؟ هیچ ابهامى ندارد. صریح در این است که ما سلسلۀ پهلوى را که اولش رضا شاه بوده و حالا نوبت محمدرضا شاه است و اگر خداى نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوى است، ما اینها را نمى خواهیم. این هیچ ابهامى ندارد تا محتاج به شرح باشد. و اگر کسى غیر از این بگوید، غیر خواست ملت ایران است؛ غیر خواست من هم که یکى از افراد ملت ایران هستم [مى باشد]. و کسى بگوید که ما قانون اساسى را مى خواهیم، ما انتخابات آزاد مى خواهیم، ما حکومت مردم بر مردم مى خواهیم، هر کس این [حرف] را بزند، غیر از این مطلبى است که ما مى گوییم... قانون اساسى باید باشد. قانون اساسى معنایش این است که این سلسله باید باشند؛ و انتخابات آزاد هم معنایش این است که امر انتخابات با شاه است.»[7] در این روز کارکنان وزارت نیرو، اعتصاب خود را شروع کردند و اعلام داشتند تا زمانى که حکومت ازهارى برقرار است و کشت و کشتارها ادامه دارد، به اعتصاب خود ادامه خواهند داد. ادارات تقریباً همه در حال اعتصاب بودد. اواخر آبان ماه بود؛ گویا گرماى انقلاب به مردم نوید داده بود که زمستان برخلاف هر سال چندان سرمایى به همراه نخواهد داشت و بر شعارهاى مردم، این شعار هم اضافه مى شد: «به کورى چشم شاه، زمستون هم بهاره!» امروز هیچ شاعر و نویسنده اى، از کهن سرا و نوپرداز، نمى تواند ادعا کند که این شعارها را من مى ساختم. همان گونه که هیچ کس نتوانست ثابت کند که شعار «خدایا خدایا، تا انقلاب مهدى، خمینى را نگهدار» از کیست! در واقع از مردم بود؛ مردمى که از شهر رى، شوش، مولوى و سه راه سیروس، راه مى افتادند و تا توپخانه که مى رسیدند، دهها شعار ساخته بودند. به قول امام، همان پابرهنه هاى کوخ نشین که یک موى سرشان به صدها کاخ نشین مى ارزد. امام خمینى(س) در سخنرانى خود در روز 29 آبان 58 (صحیفه امام، ج 5، ص: 44-59) پس از تشریح عمق وابستگى فرهنگ، اقتصاد و امور نظامى و دفاعى کشور به بیگانگان، و ارائۀ نمونه هاى مشخص در هر مورد مى فرمایند: «من به بعضى از این آقایان که آمده بودند و مى گفتند که «سیاست قدم به قدم»، گفتم آقا اگر شما این قدم را سست کنید، [در] قدم دوم قدمهاى شما را مى شکنند! اینطور نیست که یک قدر صبر کنند که شما حالا قدم اول را برداشتید حالا ایشان سلطنت کند نه حکومت!... بیدار باشید! ایرانى ها بیدار باشند، ملتفت باشند که در چه مقام حساسى واقع شده اند، الآن چه موقعیتى از براى ایران الآن هست. مثل سابق نیست که خوب حالا امروز نشد فردا؛ خیر دیگر امکان ندارد. بین موت و حیاتید شماها! بین زندگى و موت هستید.»[8] (کوثر، ج2، ص 360-363) تداوم انقلاب مردم را متحدتر و اقشار مختلف را به هم نزدیک تر کرده بود. به توصیه و صلاحدید روحانیت حاضر در صحنه، تعدادى از مغازه هاى بازار، جهت تأمین مایحتاج عمومى باز شده بود. عده اى که وخیمتر شدن اوضاع را پیش بینى مى کردند، خود را براى رویارویى با حوادث مهیاتر مى ساختند. حضرت امام(س) در سخنرانى روز 30 آبان نیز، توجه مخاطبین را به «نوکرى شاه» و «دست نشانده بودن او از جانب امریکا»، معطوف کرده مى فرماید: «... ایشان خیانت نکرده است به این مملکت؟! ایشان نظام ما را تحت نظر مستشارهاى آمریکایى قرار نداده است؟! ایشان در خدمت آمریکا نیست؟!...»[9] امام امت در این سخنرانى (صحیفه امام، ج 5، ص: 60- 68)، شعارهاى مردم را که رایج ترین و فراگیرترین آنها «مرگ بر شاه» مى باشد، شعارى ملى و قانونى خوانده و از آن شدیداً دفاع مى کنند. در مقابل، رژیم پهلوى و سلطنت چندین ساله آنها را با ارائه دلایل منطقى و شواهد تاریخى، غیر ملى و خلاف قانون اساسى معرفى مى نمایند. و این چنین است که شعار «مرگ بر شاه» روز به روز گسترده تر و نقش آن بر روى در و دیوار چشمگیرتر مى شود. [1]. اشاره به جهاد و مبارزۀ مسلحانه. صحیفه امام؛ ج 4، ص 457 [2]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 29 [3]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 32 - 30 [4]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 42 - 37 [5]. ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، جلد اول، ص 567 [6]. ...؟ [7]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 44 - 45 [8]. همان، ص 58 - 59 [9]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 66 منبع: (کوثر، ج2، ص 378-30) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

مبارزه و فعالیت بی وقفه امام در آبان 57

اواخر آبان 1357، تهران به شهرى جنگزده شباهت دارد. لاشۀ اتومبیلها و لاستیکهاى نیم سوخته، شیشه هاى شکستۀ مغازه هاى مشروب فروشى، درب و پنجرۀ درهم کوبیده و متلاشى شدۀ بانکها و سینماها، چهرۀ شهر را دگرگون کرده است. ادارات و سازمانهاى دولتى در اعتصاب به سر مى برند، حتى مأموران شهردارى نیز دست به اعتصاب زده اند. تانکها، زرهپوشها و کامیونهاى پر از سرباز در خیابانهاى شهر مانور مى دهند. با همۀ خشونتهایى که اعمال مى شود، تظاهرات جوانان ـ مخصوصاً دانش آموزان و دانشجویان ـ ادامه دارد. شعارهاى ابتکارى مردم بر محور اسلام، رهبرى امام و ادامۀ مبارزه تا سرنگونى نظام سلطنتى استوار است. شهر قم، یکپارچه شور و قیام است و هیچ ساعتى در شبانه روز نیست که صداى مواد انفجارى دست ساز و رگبار مسلسل مأموران به گوش نرسد. همه جا حدیث آتش و خون است و روایت ایثار و شهادت. جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه قم پس از پیام 18 آبان امام خمینى در رابطه با ادامۀ اعتصابها و لزوم حمایت روحانیت از اعتصاب کنندگان، نماینده اى[1] را براى سازماندهى اعتصاب در شرکت نفت و رسیدگى به مشکلات اعتصابیون (در تاریخ 20 آبان) به آبادان اعزام مى کند. امام خمینى(س) در سخنرانى روز 21 آبان 57 (صحیفه امام، ج 4، ص: 459- 466) با اشاره به وقوع چنین حوادثى در تهران، قم و دیگر شهرهاى ایران، تأکید مى کنند: «...با همۀ قوا شاه دارد با مردم مبارزه مى کند. تقریباً مبارزه به اوجش رسیده. و از طرفى شاه هم سقوطش نزدیک ده... این تیر آخرى است که اینها در ترکش داشتند.».[2] امام سپس به خیانتهاى شاه مى پردازند: «...کارهایى که شاه براى خارجیها کرده و به نفع خارجیها کرده است، خوب مطالعه شده است...»[3] مجلۀ مالکیت صنعتى در شمارۀ هفتم خود ـ اسفند 1356 ـ ویژه نامه اى به مناسبت یکصدمین سال تولد رضاخان پهلوى منتشر کرد که در عین حال، داراى آمار جالبى است. هجوم شرکتهاى بزرگ خارجى به ایران در سال 1356 به منظور بهره بردارى از دلارهاى نفتى کشور، گویاى این واقعیت است که در بسیارى موارد، تعداد علایم ثبت شدۀ کشورهایى همانند امریکا، آلمان، فرانسه و انگلستان، به مراتب بیش از علایم ثبت شدۀ ایران در «ادارۀ کل ثبت شرکتها و مالکیت صنعتى ایران» است. مثلاً در حالى که تعداد تقاضاى علایم ثبت شدۀ تجارى ایران در سه ماهۀ آبان، آذر و دى 1356 رقمى معادل 25 را نشان مى دهد، 146 شرکت امریکایى، 34 شرکت انگلیسى، 47 شرکت فرانسوى، 22 شرکت ایتالیایى، 60 شرکت آلمانى، 12 شرکت سوئیسى و 5 شرکت آفریقاى جنوبى و حتى دو شرکت اسرائیلى، در ایران شروع به کار کرده اند. در این نشریه، نوع فعالیت 16 شرکت خارجى که در آبان ماه 1356 آغاز به کار کرده اند، مشخص شده است. این فعالیتها عبارتند از: ارتباط با مؤسسات، انجام قراردادها و تعهدات، نمایندگى، پیمانکارى، حق العمل کارى، خدمات، مقاطعه کارى، امور ساختمانى، خدمات دریایى، بازاریابى و امثال آن. در واقع هیچ کدام از این شرکتها، براى کمک به اقتصاد و امور زیربنایى به ایران نیامده اند، بلکه هر یک به نوعى با اقدامات خود، قصد ربودن دلارهایى را دارند که از محل فروش روزانۀ بیش از 6 میلیون بشکه نفت عاید ایران مى شود. امریکا در تمام امور ایران دخالت دارد! ویلیام سولیوان در کتاب مأموریت در ایران، ص 28 مى نویسد: «...سفارت امریکا در تهران، فعالیت وسیع و پردامنه اى داشت. تعداد کارکنان سفارت، به اضافۀ مأمورینى که در قسمت نظامى کار مى کردند، بالغ بر 2000 نفر مى شدند که با اعضاى خانواده شان به 5000 نفر مى رسیدند. تعداد ایرانیان وابسته به سفارت هم به دو هزار نفر بالغ مى شدند و نظارت مستمر بر کار همۀ آنها کار ساده اى نبود. فعالیت این پرسنل وسیع، رشته هاى متنوع و گوناگونى را شامل مى شد... علاوه بر اینها گروهى از مأمورین جاسوسى هم که بیشتر با ایرانیها در ارتباط بودند، در میان پرسنل ما دیده مى شدند. سولیوان در بخش دیگرى از خاطراتش مى نویسد: «... مأموران ساواک ابتدا دوره هاى تعلیماتى را در امریکا مى دیدند، ولى بعدها اسرائیل هم به یکى از مراکز تعلیماتى ساواک تبدیل شد. تعلیماتى که در امریکا و اسرائیل به مأموران ساواک داده مى شد، علاوه بر آموزشهاى عمومى پلیسى و اطلاعاتى، تعلیمات ویژۀ مبارزه با روشهاى جاسوسى روسها و کشف رمزهاى پیچیدۀ جاسوسى آنها را شامل مى شد... رقم تخمینى اعضاى رسمى ساواک، در حدود 6 هزار نفر بود؛ البته شبکۀ اطلاعاتى ساواک، «منابع» خبرى بسیارى را شامل مى شد و عده اى نیز به طور نیمه وقت و براى انجام مأموریتهاى خاص با ساواک همکارى مى کردند.» سولیوان دربارۀ ملاقاتهایش با شخصیتهاى ایرانى مى گوید: «... من یکى از مدعوین دائمى اردشیر زاهدى در ایران بودم و حداقل هفته اى یکبار به خانۀ او مى رفتم. هر بار که به خانۀ زاهدى مى رفتم، گروههاى مختلفى را از افسران ارتش گرفته تا بازارى و مردان ملبس به لباس روحانى در آن جا مى دیدم!... در روزهایى که عدۀ زیادى از این افراد در خانه اش جمع مى شدند، روزنامه نگاران امریکایى را هم دعوت مى کرد تا این نیروها را به آنها نشان بدهد و چنین وانمود مى کرد که اینان، نمایندگان اکثریت خاموشى هستند که به موقع براى مقابله با مخالفان وارد میدان خواهند شد...[4]» با آگاهى از چنین اوضاعى است که امام خمینى(س) خطاب به شاه مى فرمایند: «...این امریکا دشمن این ملت است، و این مالِ ملت را به این دشمنِ ملت مجانى دادید. شما عالِمید نه اینکه اشتباه بوده! بعد از این هم همین کارها را مى کنید.»[5] (کوثر، ج2، ص 245-247) تظاهرات و اعتصابات همچنان ادامه دارد. خبرهاى وحشتناکى از جنایات مأموران رژیم در شهرستانها به گوش مى رسد. شاه براى نجات خود به هر کوششى دست مى زند؛ خبر ملاقات وى با على امینى و کوششهاى تازۀ اردشیر زاهدى براى جلب حمایت و کمک بیشتر آمریکا، به منظور حفظ رژیم سلطنتى، منشأ شایعات زیادى شده است. کارکنان صنعت نفت، که اعتصاب خود را از زمان کابینۀ شریف امامى آغاز کرده بودند، پس از روى کار آمدن دولت نظامى و استقرار نظامیان در مراکز نفتى کشور، تا چندى کار خود را از سر گرفتند و تولید نفت افزایش یافت. هر چند تولید کمتر از میزان متوسط پیش از آغاز اعتصابات بود ولى به قول ویلیام سولیوان، همین موفقیت، امیدهایى را براى دولت نظامى به وجود مى آورد. با این وجود، کمبود مواد سوختى، قطع جریان برق و اختلال در توزیع مواد غذایى، وضع را به شدت بحرانى کرده است. اقتصاد کشور، اواخر آبان 1357، مرحلۀ خطرناکى را طى مى کند و بسیارى از ناظران خارجى پیش بینى مى کنند که مسائل و مشکلات اقتصادى، دولت را سرانجام به زانو در خواهد آورد. در این روزها، شایع شده که نخست وزیرى دکتر امینى حتمى است، شاه براى خروج از کشور موافقت کرده و شوراى سلطنت تشکیل خواهد شد. ضمناً از شرکت احتمالى برخى از چهره هاى ملى گرا و حتى تعدادى از روحانیون در شوراى سلطنت نام برده مى شود. به علت تعطیل روزنامه ها، هیچ یک از این شایعات، انعکاس وسیع نمى یابد. اعترافات و اظهارات آخرین سفیر آمریکا در ایران، دربارۀ تلاشهاى مأیوسانۀ شاه در آخرین روزها، عمق بحران رژیم را آشکار مى سازد؛ وى مى نویسد: «...در این میان، شاه سرگرم کارهاى دیگرى بود و ظاهراً خود را از تعقیب کارهاى روزانۀ حکومت ازهارى کنار کشیده و دست دولت را در انجام کارها باز گذاشته بود. این رویۀ شاه کاملاً با روش گذشتۀ او، که در جزئیات کارهاى دولت دخالت مى کرد، تفاوت داشت. شاه، تلاش خود را مصروف طرح یک برنامۀ کلى براى تجدید نظر در سیستم حکومت و بازگشت به قانون اساسى نموده بود و به این منظور گروهى از رجال و چهره هاى سیاسى گذشته را به مشورت فراخوانده بود. معروفترین این چهره ها که در رأس مشاورین جدید شاه قرار داشت، على امینى نخست وزیر اسبق ایران بود که در دوران زمامدارى به روابط نزدیک با آمریکاییها و حمایت جدى آمریکا شهرت داشت. امینى، که از یک خانوادۀ قدیمى و ثروتمند ایران بود، قبل از نخست وزیرى، سفیر ایران در امریکا بود و در دوران کوتاه زمامدارى اش در سالهاى 62 - 1961 دست به اصلاحات سیاسى و اقتصادى و اجتماعى مهمى زده بود. اعتقاد عمومى در آن زمان بر این بود که امینى به توصیۀ پرزیدنت کندى به مقام نخست وزیرى ایران منصوب شده و اصلاحات اجتماعى و اقتصادى او هم مورد نظر حکومت وقت امریکا بوده است. هدف شاه از مشورت با امینى و دیگران این بود که با تغییراتى در سیستم حکومت، موجبات رضایت گروههاى ناراضى غیر مذهبى فراهم گردد و از تغییرات بنیادى که آیت اللّه خمینى در نظر داشت در رژیم ایران به وجود آورد، جلوگیرى شود. اصول تغییرات مورد نظر شاه، استقرار یک حکومت دموکراسى با معیارهاى غربى و محدود شدن قدرت شاه در چارچوب قانون اساسى بود. شاه امیدوار بود که با عرضه نمودن این تغییرات، از همکارى گروهى از مخالفان، به خصوص عناصر وابسته به جبهۀ ملى و طرفداران دکتر مصدق، برخوردار گردد و آنها را به قبول مسئولیتهاى دولتى راضى نماید...[6]» شاه به قول سولیوان در این روزها در پى تغییر اصولى براى استقرار یک «حکومت دموکراسى با معیارهاى غربى و محدود شدن قدرت شاه در چارچوب قانون اساسى» بود؛ امّا همین شخص، چند سال پیش از آن و در مصاحبه با خانم «اوریانا فالاچى خبرنگار ایتالیایى هنگامى که از او دربارۀ دموکراسى سؤال شد، با خشم و عصبانیت پاسخ داد: «...امّا من این دموکراسى را نمى خواهم. نمى دانم با آن چه باید کرد. این دموکراسى ارزانى خودتان باشد[7]!» موضوع اصلى دو سخنرانى امام خمینى(س) در 21 آبان 1357، پاسخ به تبلیغات جدید رسانه هاى گروهى غرب بود که سعى داشتند آیندۀ ایران را در صورت سقوط رژیم پهلوى مبهم نشان دهند و حکومت اسلامى مورد خواست ملت را فاقد برنامه اى روشن براى ادارۀ کشور معرفى کنند. امام در سخنرانى دیگر خود رد این روز (صحیفه امام، ج 4، ص: 467- 478) ، ضمن تشریح عقب افتادگى فرهنگى، اعمال سانسور شدید از سوى ساواک، و فروش بى رویۀ نفت در ازاى ایجاد پایگاههاى جاسوسى و تسلیحاتى براى آمریکا، هرگونه زمزمۀ سازش با رژیم شاه را محکوم مى کنند. امام در بخشى دیگر از سخنان خود، به اظهارات مسئولین دولت نظامى مبنى بر این که آنها در انجام وظایفشان مأمورند و معذور، به شدت حمله مى کنند و خطاب به ملت مى فرمایند: «...اینها معذور نیستند، اینها خائن هستند! و تعمداً هم خیانت کردند و براى خاطر ریاست خیانت کردند.»[8] امام در پایان تأکید مى کنند که رژیم سلطنتى، یک غدۀ فاسد سرطانى است و شاه چاره اى جز رفتن ندارد. (کوثر، ج2، ص 257-259) از تعداد تانکها، زره پوشها و کامیونهاى مسلح به انواع سلاحهاى گرم در خیابانهاى تهران کاسته نشده است. از اوّلین ساعات صبح 22 آبان، تظاهرات جوانان در خیابانهاى مختلف تهران شروع مى شود. کانون تظاهرات، خیابانهاى اطراف دانشگاه تهران است. صداى رگبار گلوله ها از هر طرف به گوش مى رسد. با این که روزنامه ها تعطیل اند امّا از گوشه و کنار تهران، مردم به ساختمانهاى دو روزنامۀ بزرگ کیهان و اطلاعات هجوم مى آورند تا کسب خبر کنند. خبرهایى که از شهرستانها مى رسد، حاکى از ادامۀ تظاهرات و درگیریهاى خشونت بار مأموران رژیم با مردم است. دامنۀ تظاهرات در قم، از خیابانهاى چهارمردان و آذر و ارم به تمام نقاط شهر گسترش یافته است و در طول ساعات شبانه روز، لحظه اى فریاد مرگ بر شاه» و صداى رگبار مسلسلها قطع نمى شود. جیمى کارتر رئیس جمهورى امریکا در یک مصاحبۀ رادیو تلویزیونى اظهار مى دارد: «امریکا امیدوار است که یک دولت ائتلافى و اتحاد، به زودى در تهران تشکیل شود... یک ایرانى قوى و مستقل در این منطقه، عامل بزرگ جهت ثبات مى باشد و ما هرگز علاقمند نیستیم مشاهده کنیم که این ثبات، بازیچۀ جنایتکاران شود و دولت با نتایجى غیر قابل پیش بینى سقوط کند.» مردم این مصاحبه را از رادیو امریکا و رادیو بى بى سى مى شنوند؛ این است که شعار «مرگ بر امریکا»، رساتر از گذشته، همراه با دیگر شعارها در فضاى کشور طنین مى اندازد. کارکنان شرکت مخابرات تهران، کارمندان امریکایى این اداره را بیرون مى کنند. این در واقع واکنشى فورى در برابر سخنان جیمى کارتر است. از سوى دیگر شاه، آخرین نسخه هاى نجاتى که آمریکا برایش نوشته ـ نومیدانه ـ تجربه مى کند. ویلیام سولیوان مى نویسد: «... از جمله تغییراتى که شاه در سیستم حکومت تقبل کرده بود، دادن تمام اختیارات کنترل کارهاى دولت و بودجه و برنامه ریزى به پارلمان بود. شاه [در ملاقات با دکتر امینى و چند سیاستمدار کهنه کار دیگر] همچنین پذیرفته بود که سازمانهاى اقتصادى مهمى، مانند شرکت ملى نفت که زیر نظر مستقیم خود او کار مى کردند، تحت نظارت دولت قرار بگیرند. امّا شاه به هیچ وجه حاضر نبود مقام فرماندهى کل نیروهاى مسلح ایران را از دست بدهد و اختیار تعیین بودجۀ آن را در اختیار دولت و مجلس بگذارد. او مى گفت که نیروهاى مسلح ابزار دست شاه است و امور دفاعى کشور باید از نوسانات سیاسى روز مصون بماند و تابع فرماندهى واحدى باشد که فقط به مصالح ملى کشور مى اندیشد. امینى با این نظر شاه موافق نبود؛ با وجود این حاضر شد براى مذاکره با آیت اللّه خمینى یا اطرافیان او دربارۀ اصول پیشنهادى شاه، به پاریس برود و براى یافتن یک راه حل سیاسى بکوشد...» زمانى که این تلاشها در رسانه هاى گروهى خارجى منعکس مى شود، خبرنگاران خارجى مقیم پاریس به حضور امام خمینى(س) رسیده و یکى از آنان پرسش خود را چنین طرح مى کند: «حضرت آیت اللّه ! دیروز امینى با شاه ملاقات کرده است. اگر او به نخست وزیرى منصوب گردد، آیا به نظر شما این آخرین شانس براى نجات رژیم خواهد بود؟] امام در پاسخ چنین مى فرمایند: «دیگر هیچ چیز براى شاه، شانس بقا نمى آورد. همۀ ملت ایران در تمام شهرستانها قیام کرده اند و با این قیام ملت تا شاه نرود، آرامش پیدا نخواهد شد و کسى نمى تواند شاه را نجات دهد. او چاره ندارد جز اینکه برود، و ابرقدرتها چاره ندارند جز اینکه با ملت ما مخالفت نکنند، که اگر مخالفت کنند براى آنها بدتر خواهد شد.»[9] امام خمینى(س) در 22 آبان 1357 در سخنرانى خود، آخرین کوششهاى آمریکا را با شکست مواجه مى سازند. مدّتى بود که طراحان کاخ سفید، سه سناریو را براى کنترل قیام و حفظ منافع خود مطرح مى کردند: طرح نخست، تبرئۀ شاه از خیانتها و روى کار آوردن یک دولت به ظاهر ملّى و کاهش قدرت شاه بود تا در یک دورۀ انتقالى، پس از فروکش کردن احساسات مردم، شاه مجدداً وارد صحنه شود؛ نظیر آنچه که در 28 مرداد 1332 اتفاق افتاد. راه حل دوّم، کنار رفتن شاه و حفظ نظام سلطنتى با روى کار آمدن یکى از اعضاى خانوادۀ پهلوى یا شوراى سلطنت بود. چنان چه این تلاشها بى نتیجه مى ماند و رهبرى و مردم همچنان به سرنگونى شاه و تغییر نظام حکومتى پافشارى مى کردند، تنها راه باقیمانده براى آمریکا، که در آن روزها زمزمۀ آن شنیده مى شد، تشکیل یک رژیم به ظاهر آزاد ولى غیر مذهبى دلخواه امریکا و غرب بود. امید غربیها در چنین شرایطى عمدتاً به نیروهاى میانه رو و ملى گرا معطوف بود. بنا به نوشتۀ روزنامۀ فیگارو ـ شمارۀ 13 نوامبر 1978 در واشنگتن دو کمیتۀ کار، ویژۀ بررسى و تحلیل مسائل ایران فعالیت شبانه روزى دارند[10]. امام خمینى(س) با روشن بینى ویژۀ خود، نه تنها شخصاً به اهداف طرحها و کوششهاى آمریکا کاملاً آگاه بودند، بلکه در هر فرصتى آگاهیهاى لازم را به مردم منتقل مى کردند. امام در سخنرانى خود در این روز (صحیفه امام، ج 4، ص: 483- 496)، ضمن تشریح نمایى از کارنامۀ سیاه سلسلۀ پهلوى در ایران، بر سه اصل محورى نهضت در شرایط کنونى تأکید مى کنند؛ سه اصلى که هر یک خط بطلانى است بر همۀ امیدها و تلاشهاى اخیر امریکا. امام مى فرمایند: «یک اصل این بود که ملت ایران چنانچه در این مدت از تظاهراتشان، از شعارشان ظاهر شد، این سلطنتِ سلسلۀ پهلوى را نمى خواهند... اصل دوم این است که اصل رژیم سلطنتى بى ربط است. رژیم سلطنتى رژیم کهنۀ ارتجاعى است... سلطنت از اول چیز مزخرفى بوده... هر کسى، هر جمعیتى، هر اجتماعى حق اولینش این است که خودش انتخاب بکند... اصل سوم ما این است که ما حکومت اسلامى مى خواهیم. یک جمهورى اسلامى که به آراى مردم رجوع مى کنیم.» امام خمینى (س)، علاوه بر این سخنرانى مستند و صریح، در همین روز با سه خبرنگار آلمانى، فرانسوى و عرب مصاحبه هاى مهمى انجام مى دهند. خبرنگار آلمانى از امام مى پرسد: بر سر سرمایه هاى صنعتى آلمانى ها در ایران چه خواهد آمد؟] امام اظهار مى دارند: «اگر سرمایه ها از خودشان باشد، آن هم محفوظ خواهد ماند و ظلمى بر کسى وارد نخواهد شد.» امام در پاسخ سؤالى مبنى بر اینکه شاه به نام ملت ایران قراردادهایى را با آلمانى ها و خارجیها بسته است، پاسخ مى دهند: «قراردادهایى که موافق مصالح ملت است، به قوت خود باقى مى ماند.[11] «خبرنگار آلمانى از امام مى پرسد: در حکومت آینده، آزادى زنان چگونه خواهد بود؟ آیا اینها باید مدارس را رها کرده و به منازل بروند، یا اینکه برایشان امکان خواهد داشت به تحصیلات خود ادامه دهند؟ امام در پاسخ مى فرمایند: «این حرفهایى که راجع به زنان و یا مسائل دیگر شنیده اید، اینها هم تبلیغات شاه و اشخاص مغرض است. زنها آزاد هستند و در تحصیل هم آزاد هستند، در کارهاى دیگر هم آزادند، همان طور که مردها آزادند. حالاست که نه زن آزاد است و نه مرد.»[12] امام خمینى(س) در پاسخ به خبرنگار نشریۀ فرانسوى لوموند، که از امکان روى آوردن به مبارزۀ مسلحانه سؤال کرده مى فرمایند: «ما امیدواریم قبل از اینکه نوبت به مبارزۀ مسلحانه برسد، مسائل به دلخواه ملت ختم شود. چنانچه یکوقت مقتضى شد. آن وقت تجدید نظر مى کنیم.»[13] خبرنگار لوموند مى پرسد: «حضرتعالى مى فرمایید که بایستى در ایران، جمهورى اسلامى استقرار پیدا کند و این براى ما فرانسوى ها چندان مفهوم نیست. زیرا که جمهورى مى تواند بدون پایۀ مذهبى باشد. نظر شما چیست؟ آیا جمهورى شما بر پایۀ سوسیالیسم است؟ مشروطیت است؟ بر انتخاباتى استوار است؟ دموکراتیک است؟ چگونه است؟» امام پاسخ مى دهند: «اما جمهورى، به همان معنایى است که همه جا جمهورى است. لکن این جمهورى بر یک قانون اساسى اى متکى است که قانون اسلام است. اینکه ما جمهورى اسلامى مى گوییم براى این است که هم شرایط منتخب و هم احکامى که در ایران جارى مى شود اینها بر اسلام متکى است، لکن انتخاب با ملت است و طرز جمهورى هم همان جمهورى است که همه جا هست.»[14] رهبر انقلاب، در سومین مصاحبۀ خود در همین روز، در پاسخ سؤال خبرنگار «البیرق) که مى گوید: حضرت آیت اللّه ، جنبشى که شما معرفى مى فرمایید و ارزشهاى روحى و مردمى که از آن برخوردار است، آیا به تنهایى مى تواند به اسم اکثریت ایرانى و بدون چپیها و بدون مخالفین سنتى، حکومت را در دست بگیرد؟ و اگر امروز بر اساس شعارهایى که شما مطرح مى فرمایید رفراندمى در ایران صورت گیرد، نسبت درصد آرایى را که ممکن است به دست آورید چقدر خواهد بود؟»؟ پاسخ مى دهند: «اکثریت قاطع ملت ایران مسلمان است و به آنچه که ما بخواهیم رأى مى دهد. همۀ ملت ایران شاه را نمى خواهند. آیا نود درصد مردم ایران که مسلمانند به عنوان اکثریت یک جامعه نمى تواند یک جمهورى اسلامى تشکیل دهد؟»[15] خبرنگار مى پرسد: «آیا امکان دارد که شوروى به جنبش شما کمک کند؟ آیا حضرت آیت اللّه به طور کلى از امریکا مأیوس هستند؟ یا اینکه معتقدید اگر روزى براى امریکا مسلّم شود که ایام حکومت شاه رو به پایان است مصلحت خود را برخواهد گزید؟» امام مى فرمایند: «اما راجع به شوروى، ما احتیاجى به کمک او نداریم و همان طور که از امریکا کمک قبول نمى کنیم، از شوروى هم کمک قبول نخواهیم کرد. اما راجع به امریکا، امریکا البته همیشه مصالح خودش را ملاحظه مى کند ولکن ملت دیگر به امریکا اعتنا نمى کند و شاه باید برود و غیر از این هیچ راهى نیست، چه امریکا و شوروى بخواهند یا نخواهند.»[16] [1]. حجة‏الاسلام موسوى تبریزى. [2]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 459 [3]. همان، ص 460 [4]. مأموریت در ایران، ص 28، 69، 71، 137 و 139 [5]. همان، ص 462 [6]. مأموریت در ایران، ص 132 [7]. مصاحبه با تاریخ، ج 2، ص 12 و 13 [8]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 475 [9]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 504 [10]. رفرم تا انقلاب دو سال آخر، ص 224 [11]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 480 [12]. همانجا. [13]. همان، ص 479 [14]. همانجا [15]. همان، ص 481 [16]. همانجا. منبع: (کوثر، ج2، ص271-275) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

نخستین سخنرانی امام پس از تبعید به نجف اشرف

امام خمینی در اولین روز تدریس در حوزه نجف اشرف طی سخنانی به روشنگری و آشکارسازی حقایق و زدودن غبار از چهره اسلام راستین پرداخت. این سخنرانی با دعا جهت پرهیز از لغو و بیهوده گویی شروع می شود و به توجه به خداوند تعالی و رنج های رسول گرامی اسلام در پاسداری از اسلام و برنامه زندگی و حکومت در اسلام و لزوم معرفی اسلام و ضرورت برقراری وحدت در جامعه اسلامی و انبوهی از معارف را گوشزد می کند. هواپیماى حامل امام خمینى صبحگاه 13 آبان 1343 به سوى ترکیه اولین تبعیدگاه امام پرواز کرد. در پى تبعید حضرت امام به ترکیه، اعتراض مراجع و علماى نجف، قم و دیگر مناطق رو به فزونى نهاد، بازارهاى قم، تهران و شهرهاى بزرگ تعطیل شد، مسجد جمعه تهران مورد هجوم پلیس شاه قرار گرفت، و اعتصابها و تظاهرات در شهرهاى مختلف بخصوص تهران و حوزۀ علمیه قم برپا شد. و جمع زیادى از روحانیون و بازاریان و اقشار دیگر دستگیر و روانه زندان شدند. رژیم شاه حتى محل دقیق تبعید امام خمینى در ترکیه را مخفى نگاه مى داشت. بر اثر فشار افکار عمومى، دولت منصور ناگزیر شد به خواستۀ علما گردن نهد و با اعزام نمایندگان مراجع تقلید به ترکیه و استفسار از حال رهبر انقلاب، موافقت نماید. یازده ماه از اقامت اجبارى امام خمینى در ترکیه مى گذشت. فضاى ایران ملتهب و فشار افکار عمومى ادامه داشت و از سویى، کنترل حضرت امام به وسیله دولت لائیک ترکیه که خود تحت فشار نیروهاى اسلامى این کشور بود هر روز به زیان این دولت تمام مى شد. رژیم شاه نیز در تبلیغات مستمر خود مى کوشید حوادث اخیر را جزئى و بى اثر جلوه دهد و وانمود کند که با رفتن امام خمینى دیگر زمینۀ مخالفت اساسى با برنامه هاى شاه وجود ندارد. لذا تصمیم گرفتند حضرت امام را از ترکیه به عراق تبعید نمایند. فضاى غیر سیاسى و راکد حوزۀ نجف نیز به زعم رژیم، مهمترین مانع طبیعى بر سر راه فعالیتهاى سیاسى امام محسوب مى شد و دیگر نیازى به کنترل مستقیم و علنى ایشان نبود. و بدین ترتیب امام خمینى(س) روز سه شنبه 13/مهر/1344 همراه فرزند بزرگوارشان شهید آیت اللّه حاج سید مصطفى خمینى از ترکیه به عراق، تبعیدگاه دوم شان، عزیمت کردند. ساعت 2 بعدازظهر همان روز، هواپیماى حامل ایشان در فرودگاه بغداد به زمین نشست. ورود امام به عراق، واکنش هاى متفاوتى را سبب شد. ده روز بعد یعنى روز جمعه 23/مهر/1344 امام در حالى که دهها دستگاه اتومبیل، ایشان را بدرقه مى کردند پس از زیارت مشاهد مشرفه کاظمین، سامرا و کربلا به سوى نجف حرکت کردند. استقبال کم نظیر نجف از رهبر نهضت اسلامى، بازتابى گسترده داشت. دیدار امام با برخى از مراجع و علما، در نخستین روزهاى ورود به نجف، پى آمدهایى داشت که نقاب از چهرۀ بسیارى به کنار زد و شوکت و عظمت امام را بیش از پیش نمایان ساخت. از سوى دیگر، ورود امام به نجف اشرف، به یاران مخلص ایشان، گرمى و حرارت بخشید. سراسر ایران را شادى و شعف فراگرفت. با وجود این، صدها تلگرام به عنوان حضرت امام به نجف مخابره شد که در همۀ آنها بازگشت ایشان به میهن اسلامى ایران، آرزو شده بود. ساواک که با موضع قاطع ملت ایران در برابر رهبر نهضت روبرو بود، به چاره اندیشى پرداخت و طرحهاى فراوانى به منظور کنترل اوضاع ارائه داد که هیچ یک از آنها ـ با تمام دقّتى که به کار برده شده بود ـ مؤثر واقع نیفتاد. امام خمینى (س) در پى اقامت در نجف اشرف، بدون توجه به دسیسه هاى دشمنان، بر آن شدند تا رسالت خود را جهت مبارزه با افکار و پندارهاى انحرافى و غیر اسلامى ایفا کنند. ایشان پس از دیدار با چند تن از علما و بحث و مذاکره با آنها، دریافتند: در محیطى که عوامل و ایادى استعمار، روى شعار «تفکیک دین از سیاست» تبلیغ فراوان کرده اند و اندیشه ها و اذهان را از اسلام راستین دور ساخته اند، از نهضت اسلامى ایران سخن گفتن و انتظار یارى داشتن، از دوراندیشى و درایت به دور است. چنین بود که امام بر آن شدند، پیش از هرکار، مسئولیتهاى طلاب، روحانیون، علماى اسلام و زمامداران کشورهاى اسلامى را بازگو کنند و گرد و غبار تیره اى را که بر چهرۀ اسلام نشسته، بزدایند. از این رو با آن که حضور خود را در نجف، موقت مى دانستند تصمیم به تدریس گرفتند تا بر کرسى درس، ضمن شکافتن دقایق و ظرایف فقه و اصول، حقیقت اسلام ناب محمدى را براى شاگردان بازگویند. امام خمینى(س) در نخستین نطقى که به مناسبت آغاز درس ایراد کردند(23 آبان 1344/ 20 رجب 1385)، تاریخ صدر اسلام، موقعیت والاى سرزمینها و کشورهاى اسلامى، و وظایف و مسئولیتهاى طبقات مختلف جامعۀ اسلامى را تشریح نمودند و بر این نکته تأکید کردند که: پیامبر اسلام در محیطى که همه با او مخالف بودند، قیام کرد... و به چهار امپراطور بزرگ آن زمان، نامه هایى نوشت و آنان را به اسلام دعوت کرد.[1] امام در این نطق، همچنین استفاده از حربۀ کوبنده و خداداد نفت را به زمامداران کشورهاى اسلامى یادآور شدند و نیاز مبرم ابرقدرتها و دولتهاى مقتدر به نفت و دیگر منابع زرخیز کشورهاى اسلامى را گوشزد کردند و با تکیه بر این که نماز و دعا فقط یک باب از احکام اسلام است... مسجد، محل فرماندهى و ادارۀ امور و بررسى و تجزیه و تحلیل مسائل و مشکلات روز بوده است،[2] تفکرى که اسلام را در عبادت و طهارت و نجاست خلاصه مى کند محکوم کردند. تز استعمارى «تفکیک دین از سیاست» را مردود شمردند و کوشیدند یأس، نومیدى و خود کم بینى را که در جامعه اسلامى و زمامداران آنان و در بین علماى حوزۀ نجف رسوخ کرده بود بزدایند و عظمت و شخصیّت از دست رفته مسلمانان را یادآور شوند. نطق تاریخى امام، پیش از هر چیز، حوزۀ علمیۀ نجف را که بیش از نیم قرن دچار رکود و سکوت شده بود، تکان داد و نیز در بسیارى از محافل روشنفکرى و دانشجویى با تحسین و استقبال گسترده اى روبرو شد و تأثیرى شگرف و مهّم بر جا گذاشت. از آنجا که در سخنان امام مبارزه با استعمار و استبداد و بهره گیرى از سلاح نفت علیه نفتخواران مورد تأکید قرار گرفته بود، با واکنش شدید ساواک روبرو شد و دستور دادند سخنرانى به دقت بررسى شود تا چنانچه داراى نقاط ضعف است علیه امام بهره بردارى کنند. دستور ریاست ساواک در این زمینه چنین است: «از نقاط ضعف این سخنرانى استفاده و با گذاردن این نوار به وسیله مخالفان خمینى، این بیانات از طرف یک پیشواى دینى تقبیح شود[3].» امّا نه تنها هیچ نقطه ضعفى از سخنرانى به دست نیامد و طرح ساواک با شکست مواجه شد بلکه متن آن توسط یاران امام در تیراژ وسیعى انتشار یافت و دانشجویان مسلمان مقیم آمریکا نیز آن را به انگلیسى برگردانده در سطح وسیعى توزیع کردند. استقبال علماء، طلاب و روحانیون در کربلا و نجف دور از انتظار کسانى بود که خیال مى کردند امام در آن دیار با بى اعتنایى مواجه خواهد شد. (کوثر، ج1، ص 179-184، با تلخیص) متن کامل سخنرانی امام را در ادامه می خوانید: [بسم اللَّه الرحمن الرحیم] خداوندا، زبان ما را از لغو نگهدار؛ دلهاى ما را به خودت متوجه بفرما؛ ما را از غیر خودت منصرف بفرما؛ حب دنیا را از قلب ما بیرون کن؛ اخلاق نیک را در ما پابرجا کن؛ ما را در پناه امیر المؤمنین- سلام اللَّه علیه- از هر بدى نگه دار؛ ما را نسبت به اسلام و مسلمین خدمتگزار قرار بده؛ ما را نسبت به علماى اسلام قدردان قرار بده؛ علماى اسلام را در هر جا هستند حفظ بفرما؛ دیانت اسلام را، کلمه اش را، مقدم بر همه کلمات قرار بده [آمین حضار]؛ «اللهم أعلِ کلمةَ الإسلام». رنجهاى پیامبر(ص) در دعوت به توحید آقایان مى دانند که پیغمبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلم تنها قیام فرمود و در یک محیطى که همه با او مخالف بودند، قیام فرمود و زحمتهاى زیاد، مشقتهاى زیاد، رنجهاى فراوان برد تا اینکه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود. دعوت کرد مردم را به هدایت؛ دعوت کرد به توحید. آن قدر مشقتْ ایشان تحمل فرمود که گمان ندارم کسى طاقت آن را داشته باشد. بعد از رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم مسلمین به وظایف خودشان تا یک حدودى عمل کردند؛ اسلام را تقویت کردند؛ توسعه دادند اسلام را، تا اینکه یک مملکت بزرگ اسلامى در دنیا تشکیل شد که بر همه ممالک مقدم بود. خود رسول اکرم- به طورى که مکتوبشان در صحیح بخارى مضبوط است- مکتوبى را که به هرقل «1» نوشتند، و آن طورى که تاریخ ضبط کرده است ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرموده اند به چهار تا امپراتور: یکى ایران، یکى روم، یکى مصر، یکى حبشه. و عین مکتوب ایشان آن طورى که در ذهنم هست- مضبوط است. عین مکتوب ایشان را- به طورى که در ذهن من است در موزه ترکیه زیارت کرده ام. این چهار مکتوبى که مرقوم فرموده اند به مضمون واحد است به چهار امپراتور و آنها را دعوت به اسلام کرده اند و دعوت به توحید؛ این مقدمه بوده است، شالوده بوده است از براى اینکه حقایق اسلام را به تمام دنیا، به تمام امپراتوریهاى دنیا ابلاغ بفرمایند و اسلام به آن نحوى که هست معرفى بشود به مردم. مع الأسف آنها جواب مثبت، الّا پادشاه حبشه، نداده؛ و لهذا متوقف شده است آن دعوتى که رسول اکرم مى خواستند بفرمایند و مى خواستند اسلام را معرفى کنند. عَلى أىِّ حالٍ با رنجهاى فراوان، چه خود رسول اکرم و چه بعد از رسول اکرم کسانى که متکفل بوده اند ریاست اسلام را، با رنجهاى فراوان اسلام را تقویت کردند. و دست به دست، این اسلام آمد تا الآن که به ما محول شده است؛ به این طبقه اى که الآن موجودند محول شده است. این طبقه موجوده اند که الآن مسئول اسلام و مسئول احکام اسلام هستند و این مسئولیت به حَسَب اختلاف مراتب اشخاص فرق مى کند، بعضیها مسئولیتشان خیلى زیاد است، و بعضى هم مسئولیت دارند لکن به اندازه آنها نیست. برنامه زندگى و حکومت در اسلام کسانى که مسئولیتشان خیلى زیاد است دولتهاى اسلامى است؛ رؤساى جمهور اسلام، سلاطین اسلام، اینها مسئولیتشان خیلى زیاد است و شاید بیشتر از همه طبقات باشد. اسلام الآن به دست این طبقه، به حسب اراده خداى تبارک و تعالى تکویناً- سپرده شده است و آنها مسئولند بر حفظ اسلام و حفظ وحدت کلمه اسلام و حفظ احکام اسلام و معرفى کردن اسلام را به دنیاى متمدن که گمان نشود اسلام مثل مسیحیت هست، فقط یک رابطه معنوى ما بین افراد و خداى تبارک و تعالى است و بس. اسلام برنامه زندگى دارد؛ اسلام برنامه حکومت دارد؛ اسلام قریب پانصد سال تقریباً یا بیشتر حکومت کرده است؛ سلطنت کرده است؛ با اینکه احکام اسلام در آن وقت باز آن طور اجرا نشده است که باید اجرا بشود لکن همان نیمه اجراشده اش ممالک بزرگى را، وسیعى را، اداره کرده است با عزت و شوکت از همه جهات، از همه کیفیات. اسلام مثل سایر ادیانى که حالا در دست است شاید آنها هم در وقت خودش این طور بوده اند لکن سایر ادیانى که حالا در دست است، خصوصاً مسیحیت که هیچ ندارد جز چند کلمه اخلاقى و راجع به تدبیر مُدُن و راجع به سیاست مدن و راجع به کشورها و راجع به اداره کشورها برنامه ندارد گمان نشود که اسلام هم مثل آنها برنامه ندارد. اسلام از قبل از تولد انسان شالوده حیات فردى را ریخته است تا آن وقت که در عائله زندگى مى کند، شالوده اجتماع عائله اى را ریخته است و تکلیف معین فرموده است تا آن وقت که در تعلیم وارد مى شود، تا آن وقت که در اجتماع وارد مى شود، تا آن وقت که روابطش با سایر ممالک و سایر دوَل و سایر ملل هست. تمام اینها برنامه دارد، تمام اینها تکلیف دارد در شرع مطهر. این طور نیست که فقط دعا و زیارت است؛ فقط نماز و دعا و زیارتْ احکام اسلام نیست؛ این یک باب از احکام اسلام است. دعا و زیارت یک باب از ابواب اسلام است لکن سیاست دارد اسلام؛ اداره مملکتى دارد اسلام؛ ممالک بزرگ را اداره مى کند اسلام. بر رؤساى جمهور اسلام، بر سلاطین اسلام، بر دوَل اسلامى است که اسلام را معرفى کنند به عالم. تفاوت کلیسا و مسجد مسیحیون خیال نکنند که اسلام هم، مسجد هم، مثل کلیساست. مسجد وقتى نماز در آن بر پا مى شده است تکلیف معین مى کرده اند؛ جنگها از آنجا شالوده اش ریخته مى شده است؛ تدبیر ممالک از آنجا، از مسجد شالوده اش ریخته مى شده است. مسجد مثل کلیسا نیست. کلیسا یک رابطه فردى ما بین افراد و خداى تبارک و تعالى عَلى زَعْمِهم هست لکن مسجد مسلمین در زمان رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و در زمان خلفایى که بودند- هر جور بودند- مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است. در روز جمعه با خطبه جمعه مطالب سیاسى است مطالب مربوط به جنگها، مربوط به سیاست مدن، اینها همه در مسجد درست مى شده است؛ شالوده اش در مسجد ریخته مى شده است در زمان رسول خدا و در زمان دیگران و در زمان حضرت امیر- سلام اللَّه علیه. لزوم معرفى اسلام باید اسلام را آن طور که هست معرفى کنند؛ مکلفند اینها. کسانى که خداى تبارک و تعالى به آنها ریاست داده است مسئولیت دارند در مقابل ریاستشان؛ باید اسلام را آن طور که هست معرفى کنند. باید یک برنامه رادیویى براى معرفى اسلام تهیه کنند؛ باید به علماى اسلام رجوع کنند تا اینکه آنها حقایق اسلام را برایشان تشریح کنند و آنها در اذاعه و در رادیوها و در سایر مطبوعات نشر بدهند. هدف پیامبر اسلام پیغمبر اسلام مى خواست در تمام دنیا وحدت کلمه ایجاد کند؛ مى خواست تمام ممالک دنیا را در تحت یک کلمه توحید، در تحت کلمه توحید تمام ربع مسکون را قرار بدهد، منتها اغراض سلاطین آن وقت از یک طرف و اغراض علماى نصارا و یهود و امثال ذلک از طرف دیگر سد شد؛ مانع شد از اینکه ایشان بتوانند آن کار را انجام بدهند. الآن هم سد است؛ الآن هم آنها مانع هستند؛ الآن هم گرفتارى ما براى خاطر آنهاست؛ الآن هم یهود مانع هستند که اسلام ترویج بشود؛ الآن هم نصارا مانع هستند که اسلام را، آن طور که هست، معرفى کنند. مانع هستند. تکلیف سران کشورهاى اسلامى، حفظ وحدت کلمه الآن بر رؤساى اسلام، بر سلاطین اسلام، بر رؤساى جمهور اسلام، الآن تکلیف است که این اختلافات جزئى موسمى را که گاهى دارند، این اختلافات را کنار بگذارند؛ عرب و عجم ندارد، ترک و فارس ندارد؛ اسلام- کلمه اسلام- پیغمبر اسلام، همان طورى که خودشان طریقه مبارزه شان بوده است، باید آنها هم تَبَع باشند، تبع اسلام باشند. اگر وحدت کلمه خودشان را حفظ کنند، اگر این اختلافات جزئى موسمى را کنار بگذارند، اگر همه با هم همدست بشوند- هفتصد میلیون مى گویند که جمعیت هست، اما هفتصد میلیون متفرق به قدر یک میلیون هم نیستند؛ هفتصد میلیون متفرق به درد نمى خورد؛ هزارها میلیون متفرق هم به درد نمى خورد؛ اما اگر این هفتصد میلیون، دویست میلیونش، چهار صد میلیونش، با هم دست بدهند، دست برادرى بدهند، حدود و ثغورشان را حفظ کنند، حدود خودشان را حفظ کنند لکن در جامعه اسلامى که مشترک ما بین همه است، در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامى که مشترک بین همه است با هم توحیدِ کلمه کنند. اگر اینها توحید کلمه کنند، دیگر یهود به فلسطین طمع نمى کند؛ دیگر هندو به کشمیر طمع نمى کند. این براى این است که نمى گذارند شما متحد بشوید. بدانند آنها- مى دانند هم- دستهایى که مى خواهند منابع شما را از دستتان بگیرند، مى خواهند ثروت شما را به رایگان ببرند، مى خواهند ذخایر تحت الارضى و فوق الارضى شما را به یغما ببرند، آنها نمى گذارند که عراق و ایران با هم متحد بشود؛ ایران و مصر با هم متحد بشود؛ ترکیه و ایران با هم متحد بشود؛ همه شان با هم وحدت کلمه پیدا کنند. نخواهند گذاشت. ولى شما تکلیفتان این نیست؛ رؤسا تکلیفشان این است که بنشینند با هم تفاهم کنند، حدود و ثغور خودشان را حفظ کنند، هر کدام حدود و ثغورشان محفوظ، لکن آن دشمن خارجى که به شما این قدر ضرر وارد مى کند در مقابل او توحید کلمه کنید. اگر توحید کلمه بکنید، یک مشت یهودى دزد در فلسطین است، بیش از یک میلیون از مسلمین را ده سال، بیشتر از ده سال است که متفرق کرده اند و ممالک اسلامى نشسته اند با هم عزا گرفته اند، اگر توحید کلمه باشد چطور مى توانند اینها، این یک مشت یهود دزد، چطور مى توانند فلسطین شما را از دستتان بگیرند و مسلمین را از فلسطین بیرون کنند و نتوانید هیچ کار بکنید؟ اگر توحید کلمه کنید، چطور هندوى بدبخت مى تواند کشمیر عزیز را از ما بگیرد و از مسلمین بگیرد و هیچ کارى از آنها نیاید؟ اینها مطالبى است که جزو واضحات است منتها تذکر لازم است. خود آنها هم مى دانند این مطلب را لکن باید فکر کنند، باید بنشینند جلسه کنند، اجتماع کنند، فکر کنند، این اختلافات جزئى [را] کنار بگذارند. الآن اسلام در دست شما است. الآن رؤساى اسلام بدانند، سلاطین اسلام بدانند، رؤساى جمهور بدانند، شیوخ بدانند، آنهایى که ریاست دارند در اسلام، بدانند که خداى تبارک و تعالى این ریاست را به آنها داده است؛ مسئولیت دارد رئیس یک قوم شدن؛ رئیس یک ملت شدن، مسئولیت دارد نسبت به آن ملت، نسبت به آن قوم، نسبت به زندگى آن قوم؛ نسبت به حوادثى که براى آن قوم پیش مى آید. مسئولند اینها؛ دیگران محتاج به اینهایند. حفظ ثروت مسلمین این از عجایب است. این مطلب از عجایب است که ثروت در دست شرق است، این ثروت مهم نفت در دست شرق است، در دست مسلمین است اینکه در ممالک اسلامى است- این مخازن بسیار مهمى که دنیا به واسطه آن [و] هر مملکتى پیشرفت کرده است به واسطه این مخازن پیشرفت کرده است؛ هر جنگى مقدم شده است، هر مملکتى در جنگ مقدم شده است، به واسطه موجهاى نفت مقدم شده است؛ اینها در دست شماست، عراق بحمد اللَّه نفت دارد، ایران بحمد اللَّه نفت دارد، کویت نفت دارد، حجاز نفت دارد، نفت دست مسلمین است. آنها باید بیایند به شما تملق بگویند، دست شما را ببوسند، پاى شما را ببوسند و این ذخایر را به قیمت أعلَى القِیَم بخرند؛ شما نباید از آنها یک تملقى بگویید ان شاء اللَّه نمى گویید آنها باید تملق شما را بگویند؛ ثروت دست شماست. مع ذلک انسان مى بیند که مطلب این طور نیست. جورى مستعمِرینْ این مطلب را درست کرده اند که بعض ممالک را بازى دادند و خیال مى کنند که نه، باید از آنها هم یک تملقى بگویند، به آنها هم یک تعارفى بدهند، تا اینکه ثروت آنها را هم ببرند. این تأسف دارد. سیادت در وحدت کلمه تا وحدت کلمه نباشد، تا رؤساى اسلام، وحدت کلمه در خودشان ایجاد نکنند، تا فکر نکنند بر بدبختیهاى ملتهاى اسلام، بدبختیهاى اسلام، بدبختیهاى احکام اسلام، غربت اسلام و قرآن کریم، سیادت نمى توانند بکنند. باید فکر کنند، عمل کنند، تا سیادت کنند. و اگر این مطلب را انجام بدهند، سید دنیا خواهند شد. اگر اسلام را آن طورى که هست به دنیا معرفى کنند و آن طورى که هست عمل بکنند، سیادت با شماست؛ بزرگى با شماست: للَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسولِه وَ لِلْمؤمنین. مسئولیت علماى اسلام این راجع به آن دسته که رؤساى سیاسى ما هستند. دسته دیگر که علماى اسلام هستند و مراجع عالیمقام هستند، آنها هم مسئولیتشان خیلى زیاد است؛ خیلى زیاد. شاید به یک معنا مسئولیت علماى اسلام از همه کس زیادتر باشد. بر آنهاست که اسلام را آن طور که مى دانند معرفى کنند بر دنیا. البته ما وسایل نداریم؛ این هم از بى عرضگىِ ماست؛ ما وسایل نداریم، همه وسایل دست دیگران است. مسلمین بِما هُمْ مُسْلِمین، علما بِما هُمْ عُلَما، ندارند یک دستگاهى که اسلام را ابلاغ کنند به دنیا و بگویند اسلام این است. یک کالاى به این خوبى، یک کالاى به این خوبى دست شما هست و نمى توانید عرضه کنید به عالَم که ما این را داریم. آنها انجیل خودشان را که تویش آن مطالبى است که ملاحظه فرمودید، هر کس دیده، آن انجیل دروغى را، آن انجیل اصلى که نیست، آن انجیل دروغى را آنها به تمام دنیا عرضه داشته اند و مبلغینشان در همه دنیا رفته، و از قرارى که گفتند همین اخیراً که این ممالک اسلامى، این ممالکى که در تحت اسارت بودند، اینها یکى یکى از اسارت بیرون آمدند، اصلًا دنبال آن مبلغین پاپ رفتند، و آنها را به صورت مسیحیت در آورد [ند] ما در محیط خودمان هم نمى توانیم، در محیط خودمان هم نمى توانیم احکام اسلام را آن طورى که هست عرضه بداریم. ما مباحثاتمان از حدود کتاب «طهارت» و کتابِ- عرض مى کنم که- «خمس» و کتاب چه و چه، از این حدود تجاوز نمى کند. سیاست اسلام را بحثْ دیگر نمى کنیم از آن؛ حدود اسلامى دیگر بحث از آن نمى شود. اجرا نشدنْ غیر آن است که نباید عرضه داشت به دنیا؛ باید عرضه داشت آقا. این یک مطلبى است که باید دنیا بفهمد که اسلام برنامه دارد. اسلام براى همه چیز، براى همه زندگیها، برنامه دارد. این را کى باید معرفى کند جز علماى اسلام؟ علماى اسلام- کثّر اللَّه أمثالهم- با همه زحمتهایى که مى کشند، با همه رنجهایى که مى برند لکن مسئولیتشان زیادتر از این معانى است. خداى تبارک و تعالى به آنها عزت داده است، به آنها عظمت داده است، دیگران را تَبَع آنها قرار داده است، ملت را تابع آنها قرار داده است؛ اینها همه مسئولیت مى آورد؛ همان طورى که رسول اکرم- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- مسئولیت داشت و قیام کرد بر مسئولیت خودش؛ قیام کرد به مسئولیت خودش. باید قیام کرد به مسئولیت؛ باید اسلام را آن طورى که هست، نه آن طورى که حالا در دست مثلًا چهار تا فرض کنید مقدس مآب فقط کتاب مفاتیح است، و عرض مى کنم که باید آن طورى که هست احکام اسلام را معرفى کرد. گفت به دنیا که ما یک همچو کالاى بزرگى داریم، یک همچو قوانین مترقى داریم؛ محتاج نیستیم به اینکه در قوانین به کسى دیگر مراجعه کنیم؛ در هر بابى از ابوابْ قانون داریم ما. اسلام تکلیف معین کرده است، قانون معین کرده است؛ مسلمین محتاج نیستند به اینکه در قوانین تبعیت از غیر بکنند. الآن جوانهاى ما، این جوانهاى دانشگاهها، چه در اینجا، چه در ایران، چه در سایر ممالکى که هستند، اینها نمى دانند که اصل اسلام چه چیز است یا اصلًا مطلع نیستند که اسلام یعنى چه. اسلام را غیر از یک نمازى و غیر از یک- عرض مى کنم که- طهارات و امثال ذلک، چیز دیگرى ادراک نکردند؛ و اعتقاداتشان این است که خوب، ما اگر چنانچه بخواهیم مسْلم بشویم و به اسلام عمل کنیم چیزى ندارد که عمل کنیم. مى گویند این را، براى اینکه اسلام معرفى نشده است. این حرف، این مطلب را مى گویند که چه برنامه اى اسلام دارد که ما عمل کنیم؟ خوب، فلان طایفه برنامه دارد، فلان طریقه برنامه دارد، برنامه زندگى دارد، ما زندگى مى خواهیم. اسلام یک مطلبى است فردى ما بین انسان و خداى تبارک و تعالى؛ بیش از این چیزى نیست، بنا بر این برنامه اى ندارد تا اینکه ما عمل بکنیم. این براى این است که مطلع نیستند از اسلام؛ اطلاعى از احکام اسلام ندارند؛ خیال مى کنند که برنامه ندارد اسلام. بر علماى اسلام است که این مطلب را تصویب [کنند] البته خودشان با مسائلى که دارند نمى توانند، اما تصویب این مطلب بر علماى اسلام است که تصویب کنند این مطلب را، که اسلام را، همه شئون اسلام را، همه فنون اسلام را، همه احکام اسلام را بنویسند، بیان کنند، عرضه بدارند به دنیا. قوانین اسلام را در هر رشته اى که هست بنویسند، منتشر کنند؛ اگر موفق بشوند دستگاه فرستنده پیدا بکنند که به دنیا ابلاغ بکنند؛ اسلام را آن طور که هست معرفى کنند به دنیا؛ بفهمد دنیا که ما چه داریم و با اینکه این را داریم این طور زندگى مى کنیم. این مسئولیت بزرگى است که به دوش علماى اعلام- أعلَى اللَّه کلِمَتَهُم- به دوش آنهاست و شما آقایان، شما فضلاى اعلام و علماى جوان هم مسئولیت دارید؛ آتیه اسلام به دوش شماست مسئولیتش؛ الآن هم مسئولیت دارید و بسیار مسئولیت سنگینى است. تهذیب نفس باید از همین حالا، همین جوان شانزده ساله، همین جوان بیست ساله که [در] مدارس هست، در مدارس علمى هست، از حالا باید آن طورى که رضاى خداست، آن طورى که دستورات الهى است، از حالا باید خودش را عادت بدهد به اینکه آن طور باشد. یک قدم که براى تحصیل علم برمى دارد، یک قدم هم براى تحصیل اخلاق خوب و تهذیب بردارد. اگر خداى نخواسته عالِمى مهذب نباشد، اگر خداى نخواسته عالمى آن طورى که اسلام مى خواهد نباشد، این ضررش از نفعش بیشتر است. تمام ادیانى که مخترَع است و تمام ادیانى که اختراع شده است و کذب است، این اشخاص تحصیلکرده مؤسسش هستند، اشخاصى که در حوزه هاى علمیه تحصیل کرده اند لکن مهذب نبودند. شما ملاحظه بفرمایید رؤساى مذاهب باطله را، مى بینید که رؤساى مذاهب باطله تمامشان از اشخاصى هستند که درس خواندند، ملّایند لکن مهذب نبودند. جلوه اى از سلوک على(ع) اینجا، در پناه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه است. بودن آقایان در ارض مقدس نجف، در پناه حضرت امیر- سلام اللَّه علیه هم یک تکلیف زیاد براى انسان مى آورد. اصلِ خودِ بودن در نجف فرق دارد با اینکه کسى در- فرض کنید که کویت باشد، یا کسى در تهران باشد، یا کسى در بغداد باشد. بودن در نجف خودش یک مسئله اى است؛ یک مسئولیتى دارد. انسان ببیند که حضرت امیر- سلام اللَّه علیه در زندگى اش چه وضعى داشته است؛ چه سلوکى در زندگى داشته است- چه در زندگى انفرادى، چه در زندگى اجتماعى. انسان تفکر کند بر احوال حضرت امیر- سلام اللَّه علیه؛ ملاحظه کند که چه زحماتى براى اسلام کشیده است؛ چقدر زخم خورده است؛ چقدر رنج برده است؛ چقدر جنگ کرده است؛ چقدر تشنگى خورده است- اینها را ملاحظه کند انسان. یک همچو اسلامى که به دست ما سپرده شده است، به دست شما آقایان سپرده شده است، مسئولیت دارید اگر خداى نخواسته در خلال تحصیل علمْ همان فکر این باشید که دقایق علمى را ادراک بکنید لکن فکر تهذیب نباشید. مهذب کنید خودتان را؛ مهذب بشوید به آداب اللَّه؛ به سُنَن اللَّه؛ اگر چنانچه این نباشد علم اثرى ندارد. تهذیب براى درک نور الهى آن نورى که خداى تبارک و تعالى یَقذِفُهُ فى قَلْبِ مَنْ یَشاء، اگر مهذب نباشد قذف نخواهد شد. یک فنى است، یک فنى است آن علمى که نورانیت مى آورد و نور است و خداى تبارک و تعالى آن را عنایت مى فرماید. آن به هر قلبى عنایت نمى شود؛ هر قلبى لایق آن نیست. تا مهذب نباشد، تا خودش را خالى نکند از اخلاق زشت، خالى نکند از اعمال زشت، تا متوجه به خدا نباشد و تمام قلب را به او تسلیم نکند، خداى تبارک و تعالى قذف نمى فرماید. گزاف نیست این مطلب؛ این طور نیست که: خیر، من دقایق علوم را مى دانم. خیر، خیلیها دقایق علوم را [مى دانستند] «غزالى» هم خیلى خوب مى دانست، «ابو حنیفه» هم خوب مى دانست، خیلیها مى دانستند، خیلى از اشخاص هستند که دقایق علوم را از همه بهتر مى دانند و آن نورى که خداى تبارک و تعالى به آنها عنایت باید بکند نمى فرماید. این تهذیب مى خواهد؛ این زحمت مى خواهد؛ این ریاضت مى خواهد. آقا شما که آمدید وارد شدید در این قوم، باید ریاضت بکشید؛ باید زحمت بکشید؛ باید مراعات کنید؛ محاسبه کنید نفس خودتان را؛ شب که از مطالعه فارغ مى شوید، آخر شب، محاسبه کنید امروز چند تا کار خلاف، نعوذ باللَّه- ان شاء اللَّه که نیست- امروز چند تا- نعوذ باللَّه- غیبت کردم، به چند تا عالم جسارت کردم. مى دانید که اگر یک کلمه، یک کلمه، به یکى از مراجع اسلام اهانت بشود، پیش خدا چه است؟ «فَقَدْ بارَزَ اللَّهَ بِالمُحارَبَة»! اینها اولیاى خدا هستند. باید هر قدمى که در راه تحصیل برداشته مى شود، اگر عرض نکنم دو قدم، لا اقل یک قدم هم در باب تهذیب اخلاق، در باب تحکیم عقاید، در باب استقرار ایمان در قلب [برداشته شود]. اینها تفکر لازم دارد؛ محاسبه لازم دارد؛ مراقبه لازم دارد. آقایان باید مراقبه کنند، باید مراقبت کنند خودشان را. از صبح تا عصر باید مراقب خودشان باشند. نفس انسان سرکش است، یک آن از آن غافل بشویم، نعوذ باللَّه، انسان را به کفر مى کشد نه به فسق، اگر غافل بشود انسان. شیطان راضى نیست به فسق ما، او کفر ما را مى خواهد. او مى خواهد همه را منتهى کند به کفر؛ منتها از معاصى کوچک مى گیرد و کم کم وارد مى کند در بزرگتر، و کم کم در بزرگتر، و کم کم بالاتر تا برسد به آنجا که خداى نخواسته انسان را منحرف کند اصلًا از اسلام. باید مراقبت کنید آقا از خودتان؛ باید از اول صبح که از خواب پا مى شوید، یا اول اذان یا ان شاء اللَّه قبل از اذان که پا مى شوید از خواب ... باید مراقب خودتان باشید. در این مجتمع باید مراقبت کرد؛ در این اجتماعات، در این اجتماعات دوتایى، چهار تایى، صدتایى، ده تایى باید مراقبت کرد: احترام کرد از بزرگان، احترام کرد از رفقا، احترام کرد از مؤمنین. لسان سوء، نعوذ باللَّه، نداشت؛ اشکال [و] مناقشه بیجا انسان نکند. اگر فرض بفرمایید شما در نظرتان یک کسى یک کارى انجام مى دهد یا انجام نمى دهد و ناگوار است در نظر شما، محمول به صحت است. نباید انسان همین طور بدون اینکه توجه کند به مطلبى، یکوقت خداى نخواسته جسارت کند به یک مؤمنى، به یک مسْلمى، به یک طلبه اى، به یک اهل علمى، فضلًا از اینکه به یک عالِمى، فضلًا از اینکه به یک مرجعى. اینها [را] باید مواظبت کرد؛ انسان باید خودش را مواظبت کند؛ حفظ کند این جهات را تا موفق بشود. تهذیب در جوانى شما بعدها یک مسئولیت بزرگى به عهده تان است. عالِم یک شهر بشوید، مسئولیت آن شهر را دارید؛ ان شاء اللَّه عالِم یک مملکت بشوید، مسئولیت آن مملکت را دارید؛ مرجع یک امت بشوید، مسئولیت آن امت را دارید. از حالا شالوده این معنا را که بتوانید در آن وقت مسئولیت خودتان را و دین خودتان را ادا کنید، از حالا باید به فکر این مطلب باشید. بخواهید که خیر، ما حالا درسمان را مى خوانیم و بعدها ان شاء اللَّه، بعد از اینکه پیر شدیم، ان شاء اللَّه وارد مى شویم در تهذیب اخلاق؛ این امکان ندارد؛ امکان ندارد این امر. اگر در جوانى انسان مهذب شد، شد. اگر در جوانى خداى نخواسته مهذب نشد، بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیرى که اراده ضعیف است و دشمن قوى، اراده انسان ضعیف مى شود و جنود ابلیس در باطن انسان قوى، ممکن نیست دیگر آن وقت. اگر هم ممکن باشد بسیار مشکل است. از حالا به فکر باشید؛ از جوانى به فکر باشید. الآن هر قدمى که شما برمى دارید رو به قبر است. هیچ، هیچ معطلى ندارد؛ هیچ اشکالى ندارد. هر دقیقه اى که از عمر شریف شما مى گذرد، یک مقدارى به قبر و آنجایى که از شما سؤالات خواهند کرد و همه مسئول خواهید بود، دارید نزدیک مى شوید. فکر این مطلب را بکنید که قضیه نزدیک شدن به مرگ است، و هیچ کس هم سند به شما نداده است که صد و بیست سال عمر کنید. صد و بیست ساله نداریم؛ ممکن است بیست و پنج ساله انسان بمیرد، ممکن است پنجاه ساله بمیرد، ممکن است شصت ساله بمیرد؛ هیچ سندى ندارد. ممکن است که همین حالا- خداى نخواسته- سندى نیست. باید فکر کنید؛ باید در این مطلب تأمل کنید؛ مراقبه کنید. اخلاق خودتان را مهذب کنید؛ مهذبتر کنید ان شاء اللَّه؛ اعمال خودتان را منطبق با اسلام کنید، با احکام اسلام کنید، تا ان شاء اللَّه موفق بشوید و در تحت قُبه مطهره مولا- سلام اللَّه علیه- انوار علم به شما، آن علمى که رضاى خدا در آن است، آن علمى که نور است، آن علمى که شما را نزدیک مى کند به خداى تبارک و تعالى به شما عنایت بشود. آن محتاج به ریاضت است؛ شما هم که دارید ریاضت مى کشید، این ریاضتها هم روى آن ریاضتها از خداوند تعالى توفیق همه آقایان را مسألت مى کنم؛ از خداوند تعالى عزت و عظمت اسلام و مسلمین را مسألت مى کنم؛ از خداوند تعالى عزت و عظمت مراجع اسلام را مسألت مى کنم؛ از خداوند تعالى طول عمر مراجع اسلام را مسألت مى کنم؛ از خداى تبارک و تعالى تهذیب اخلاق محصلین را مسألت مى کنم [آمین حضار]. [1]. صحیفه امام؛ ج 2، ص 29ـ30. [2]. صحیفه امام؛ ج 2، ص 31ـ32. [3]. بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، ج 2، سند شماره 72، ص 799. منبع: (صحیفه امام، ج 2، ص: 29-41) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

هشدار امام راجع به خطرات تشکیل سپاه دین از سوی رژیم پهلوی

امام خمینی(س) با شعور و آگاهی کامل و غیرتمندی مثال زدنی جهت پاسداری از مرزهای عقیدتی به دقت تحولات جاری ایران و جهان را رصد می‌کرد و در موقع لزوم به بیدارگری می‌پرداخت و در این جهت همواره مواضع خویش را صریح و روشن اعلام و با قاطعیت پیگیری می‌کرد و به هیچ‌وجه از آن عدول نمی‌کرد. در تاریخ 21 آبان 1350 صدور پیام آن بزرگوار خطاب به ملت ایران به مناسبت تصمیم رژیم شاه مبنی بر تشکیل سپاه دین نمونه‌ای از این دقت‌نظر و افشاگری برای برآمدن نغمه شوم استعمار از حلقوم سرسپردگان حاکم بر ایران بود. در این پیام ضمن بر شمردن حیله‌های استعمار و ضدیت آن با اسلام بر نقش و وظیفه روحانیت اصیل اسلامی و ضدیت رژیم شاه با آن، به تشکیل سپاه دین در این راستا و به منظور مبارزه با اسلام راستین اشاره و سپس بر ضرورت وحدت و همدلی و همراهی در بین روحانیت و مردم تأکید شده است. بسمه تعالى خدمت عموم طبقات ملت محترم ایران- ایدهم اللَّه تعالى پس از اهداى سلام و تحیات؛ کراراً تذکر داده ام که تنها چیزى که مى تواند سد راه اجانب و دوَل استعمارگر باشد و نگذارد سلطه بر ذخایر ممالک اسلامى پیدا کنند اسلام و علماى جلیل اسلام است؛ و این حقیقتى است که در طول تاریخ براى دوَل استعمارگر ثابت شده است. از نخست وزیر اسبق خبیث دولت استعمارگر انگلستان نقل شده است که: «تا قرآن بین مسلمین است ما نمى توانیم در مقاصد خود پیشرفت کنیم». هدف اصلى دولتهاى استعمارگر محو قرآن، اسلام و علماى اسلام است؛ و براى وصول به اهداف استعمارى خود هر چند، نغمه اى را به وسیله عمال خبیث خود آغاز مى کنند و چهره ضد اسلامى و ضد ملى آنها را ظاهرتر مى سازند؛ چنانکه اخیراً نغمه «سپاه دین» را از حلقوم کثیف یکى از عمال سرسپرده خود آغاز کرده اند. نغمه «سپاه دین» در شرایطى ساز مى شود که دستگاه جبار هر روز ضربه هاى پیگیرى به پیکره اسلام وارد مى کند، و دست جنایتکار اسرائیل را در تمام شئون اقتصادى، سیاسى و نظامى ایران باز گذاشته است. بسیارى از علماى اعلام، خطباى عظام، محصلین علوم اسلامى و ملت شریف ایران در زندان، تبعید و تحت شکنجه به سر مى برند، و جوانان غیور وطنخواه، اعدام و تیرباران مى شوند و یا مقدمات محاکمه و اعدام آنها فراهم مى شود. این جانب به ملت محترم ایران اعلام خطر مى کنم که اگر خداى نخواسته، ایادى اجانب و دشمنان اسلام در این مقصد شوم و کمرشکن توفیق پیدا کنند، اولًا علماى اعلام و وعاظ و مروجین اسلام را کنار زده، و ثانیاً اسلام و احکام آسمانى آن را محو و نابود مى نمایند. خطر این سپاه نامیمون که باید در خدمت استعمار، جمیع حقایق اسلام را به نفع آنها توجیه و تأویل کند، بزرگترین خطرى است که مسلمین و در رأس آنها علماى اعلام با آن مواجه شده اند. آنها در تجربه هاى طولانى خود فهمیدند که علماى معظم اسلام و وعاظ محترم با مجاهدات پیگیر خود ملتها را به نفع اسلام و قرآن سوق داده هیچ گاه با تهدید و تطمیع به نفع دستگاه جبار و اجانب چپاولگر قدمى برنداشته اند، و با کمال قدرت پستهاى خود را حفظ کرده و مساجد و مجامع را در خدمت قرآن کریم و اسلام عزیز در دست دارند؛ و اگر چند نفر معمم بى حیثیت و از خدا بیخبر به نفع دستگاه جبار قدمى بردارد، مطرود جامعه علمیه و جوامع اسلامى است. لهذا این نقشه خطرناک را کشیده اند تا به خیال باطل خود دست علماى اعلام و مبلغین را کوتاه کرده و اسلام را به وسیله عمال خود بازیچه قرار دهند و اساس دیانت را برچینند تا به مقصد خود که قبضه کردن تمام ذخایر کشور است برسند، و ملت مُسْلم را عقب مانده و استعمارزده نگه دارند. باید ملت اسلام بدانند خدمتهایى که علماى دین به کشورهاى اسلامى در طول تاریخ کرده اند قابل شمارش نیست. در همین اعصار اخیر، نجات کشور از سقوط قطعى مرهون مرجع وقت «مرحوم میرزاى شیرازى» و همت علماى مرکز بود. حوزه هاى علمیه و علماى اعلام همیشه حافظ استقلال و تمامیت ممالک اسلامى بوده اند. خدمتهایى را که با الهام از اسلام براى آرامش و حفظ انتظامات کشورها کرده اند عُشْرى از اعشار آن را دولتها و قواى انتظامى نکردند؛ با آنکه هیچ تحمیلى بر بودجه مملکت نداشته اند. در نظر اجانب و عمال خائن آنها باید این سنگر شکسته شود تا با خیال راحت به تاخت و تاز و چپاول و عیاشى به زندگانى ننگین خود ادامه دهند. اینک بر مسلمین غیور و خصوص نسل جوان روشنفکر است که با کمال جدیت از این نغمه ناموزون خانمانسوز اظهار تنفر کنند، و مساجد و محافل دینى را هر چه بیشتر گرم کنند، و علاقه خود را به اسلام و علماى اعلام و وعاظ و خطباى محترم- دامت برکاتهم- بیش از پیش ابراز نمایند، و با این اظهار علاقه مشتى محکم به دهان عمال استعمار- خذلهم اللَّه- بکوبند. بر کافّه علماى اعلام و وعاظ محترم است که اگر گلایه هایى از هم دارند، نادیده گرفته و خود را مجهز نموده صفوف خود را فشرده تر کرده و در صف واحد در این امر حیاتى چاره جویى کنند. و بر آنان و سایر دانشمندان و علاقه مندان به اسلام و استقلال کشور است که ملت مسلمان، خصوصاً ساکنین قرا و قصبات را از این فکر شیطانى که با نام فریبنده «سپاه دین» مى خواهند دین و استقلال کشور را پایمال کنند، آگاه سازند و با هر وسیله ممکن مفاسد این نغمه شوم را به مردم برسانند. این جانب از نسل جوان اهل علم و منبرى تقاضا دارم به طبقه بزرگان و علما احترام شایسته نمایند، و از حضرات اعلام تقاضا دارم که با نسل جوان با مهر و عطوفت رفتار فرمایند. رجاى واثق است که با خواست خداوند متعال، عمال خبیث اجانب در این امر نیز مثل سایر کارهاى ضد اسلامى و ضد انسانى در پیشگاه ملت با شرافت ایران- ایدهم اللَّه تعالى- مفتضح تر شوند. خداوند تعالى حافظ دین و حوزه هاى دینى است: انَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ انَّا لَهُ لَحافِظُونَ. از خداوند متعال قطع ایادى استعمار و عامل خائن آن را خواهانم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. روح اللَّه الموسوی الخمینى منبع:(صحیفه امام، ج 2، ص: 396- 398) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

چگونه امام سیاست های شاه را نقش بر آب کرد

شاه پس از این که از کابینۀ «آشتى ملى» شریف امامى، و اعلام حکومت نظامى در تهران و 11 شهر بزرگ کشور و ایجاد «جمعۀ خونین»، نتوانست براى فرونشاندن انقلاب نتیجه اى بگیرد، بر اساس طرح «شوراى امنیت ملى امریکا»، که مبتنى بر نظرات برژینسکى و جناح مدافع «اعمال خشونت و سرکوب» در حاکمیت امریکا بود، به تشکیل کابینۀ نظامى و انتصاب ارتشبد ازهارى به نخست وزیرى دست زد. او یک شب پیش از تشکیل کابینۀ نظامى بر صفحۀ تلویزیون ظاهر شد و با اعتراف به اشتباهات خود و رژیم و بیان جملۀ معروف «صداى انقلاب شما را شنیدم»، متعهد شد که گذشته را جبران کند. کابینه ازهارى، به رغم یورش به روزنامه هاى بزرگ و تعطیل آنها و خشونتهاى بعدى اش، به صورتى درآمد که، به اعتراف خود شاه، «شیر بى یال و دم» نام گرفت. شاه، در این میان، بیش از همه به حمایت امریکا دل بسته بود. برژینسکى، مشاور امنیت ملى کاخ سفید، از قول کارتر، به وى اطمینان داده بود که «ایالات متحده، بدون هیچ شک و شرطى، به طور تام و تمام، از او که در تنگناى یک بحران گرفتار شده، سرسختانه حمایت مى کند». زمانى هم که شاه به برژینسکى گفته بود که «اوضاع روز به روز بدتر مى شود»، پاسخ شنیده بود که «... هر کارى از ما ساخته باشد، انجام مى دهیم و شما باید از حمایت قاطع و کامل امریکا مطمئن باشید و هرچه زودتر کابینۀ نظامى را روى کار بیاورید».[1] از اقدامات عوام فریبانۀ دولت ازهارى، دستگیرى و بازداشت عده اى از وزرا و سردمداران دولتهاى قبلى بود. قره باغى در اعترافات خود در این زمینه مى نویسد: «ارتشبد ازهارى با استفاده از مادۀ 5 قانون حکومت نظامى، تعدادى از شخصیتهاى کشورى و لشکرى از جمله نامبردگان زیر را بازداشت نمود: امیرعباس هویدا نخست وزیر اسبق، منوچهر آزمون وزیر مشاور سابق در امور اجرایى، داریوش همایون وزیر اسبق اطلاعات و جهانگردى، منصور روحانى وزیر اسبق کشاورزى، ارتشبد نصیرى رئیس سابق ساواک، منوچهر نیک پى شهردار سابق تهران، سپهبد صدرى رئیس سابق شهربانى کشور، عبدالعظیم ولیان استاندار سابق خراسان، شیخ الاسلام زاده وزیر سابق بهدارى، نیلى آرام معاون سابق وزارت بهدارى، فریدون مهدوى وزیر اسبق بازرگانى، و به طورى که در روزنامۀ اطلاعات اعلام شد موقعى که مأموران فرماندارى نظامى براى بازداشت سپهبد على محمد خادمى مدیر عامل سابق هواپیمایى ملى ایران به خانۀ وى رفتند، نامبرده مبادرت به خودکشى کرده بود[2].» امام خمینى(س) در سخنرانى خود در روز 18 آبان (صحیفه امام، ج 4، ص: 420- 428) به همین دست و پا زدنهاى رژیم اشاره مى کنند و مى فرمایند: «...حالا یک راه دیگرى پیش گرفتند. و آن اینکه آنهایى که دیروز با او شریک جرم بودند، بعضى اشان دوازده سال، سیزده سال در همۀ جنایاتى که شاه کرده است شریک بودند، حالا به عنوان اینکه آن خیانت کرده و جرم کرده است گرفته اند. آن شریک را گرفته اند که این شریک محفوظ بماند...»[3] امام خمینى(س) در سخنرانی بر این نکته تأکید دارند که دستگیرشدگان، «شریکهاى جرم شاه» هستند. یکى از دستگیرشدگان، امیرعباس هویدا، مردى است که 13 سال یعنى از تاریخ 7 بهمن 1343 ـ بعد از اعدام انقلابى حسنعلى منصور ـ سمت نخست وزیرى شاه را داشته است. به موجب اسناد ساواک، هویدا یکى از عناصر کلیدى تشکیلات فراماسونرى در ایران و عضو لژهاى «تهران»، «مولوى»، «لایت»، «کوروش»، و «لژ بزرگ ایران» بوده است. در دولت هویدا، فراموسونهایى نظیر ناصر یگانه، جواد منصور، حسن زاهدى، منوچهر پرتو، مجید رهنما، فتح اللّه ستوده، مهرداد پهلبد، ایرج وحیدى و هوشنگ انصارى، که هر یک رسماً عضو لژهاى فراماسونرى وابسته به تشکیلات فراماسونى و صهیونیسم جهانى بودند، حضور داشتند[4]. بى دلیل نیست که در زمان صدارت هویدا، ایران به صورت یکى از متحدین اسرائیل درآمد. در یکى از گزارشهاى ساواک، دربارۀ رمز موفقیت هویدا، آمده است: «هویدا چه در حزب و چه در فراکسیون پارلمانى هرگز از خود اظهار عقیدۀ مثبت و یا منفى نمى کند و براى همه کس روشن است که شاهنشاه شخصاً ادارۀ امور مملکت را برعهده دارند، و وجود یا عدم وجود آقاى هویدا، تأثیرى در تغییر برنامه ها ندارد.»[5] زمانى شاه از هویدا به عنوان نخست وزیرى مورد اعتماد که روزى 20 ساعت کار مى کند(!!)، تجلیل مى کرد و امروز براى رهایى از خشم مردم و کنترل شعله هاى انقلاب او را به زندان مى فرستد. امام خمینى(س) خطاب به شاه مى فرمایند: «شما این دزدها را روى کار آوردى»[6]، و با این جمله عملاً تمام بافته هاى رژیم در طرح دستگیرى صورى سران رژیم و انحراف اذهان از شخص شاه به دیگران را بر هم مى ریزند. درماندگى رژیم در این ایام را مى توان از گفته ازهارى دریافت. قره باغى مى نویسد: «ارتشبد ازهارى ضمن صحبت اظهار داشت: ارتشبد اویسى دیروز این جا بود و مى گفت که منفورترین فرد در مملکت مى باشد و اضافه نمود: ارتشبد اویسى ضمن صحبت، گریه کرد و اظهار داشت مى خواهم از کشور خارج شوم!»[7] لازم به یادآورى است که ارتشبد اویسى با یک هواپیماى نظامى، به دستور شخص شاه، از ایران گریخت.[8] امام خمینى(س) در بخش دیگرى از سخنان خود، به «آزادى زندانیان سیاسى» اشاره مى کنند. در حالى که شاه، سالها پیش و هنگام اوج قدرت، در مصاحبه با خبرنگاران خارجى گفته بود: «ما، در کشورمان حتى یک زندانى سیاسى نداریم؛ اینهایى که در حبس هستند، عده اى خرابکارند که مى خواهند اوضاع مملکت را بر هم بریزند و بعضى از آنها از خارج دستور مى گیرند و برخى از آنها نیز تجزیه طلب هستند[9]»، امّا اعترافات بعدى سران ساواک در دادگاههاى انقلاب اسلامى نشان داد که بیشتر این زندانیان با اتهاماتى واهى، سالها در زندان ماندند و به رغم تحمل شکنجه هاى قرون وسطایى، همچنان بر موضع اسلامى خویش پاى فشردند. زندانیان سیاسى را نه شاه آزاد کرد و نه دولت شریف امامى و ازهارى. علت اصلى این آزادى را در پاسخ تشکر آیت اللّه طالقانى به پیام تبریک امام خمینى(س) مى توان یافت. «... اینجانب و همۀ زندانیان، آزادى خود را در درجۀ اول، مدیون الطاف پروردگار عزیز و مقتدر هستیم که ارادۀ قاهره اش بر خذلان و ذلت ظالمین و برترى حاکمیت مظلومین و مستضعفین قرار داد و در درجۀ بعد، مرهون فداکاریها و خونهاى این امت رنجدیده و ستم کشیدۀ مسلمان ایران هستیم که تحت قیادت و هدایت آن حضرت، با ایمان و قدم ثابت و شایستگى بى سابقه اى در مقام مرجعیت و رهبرى، جهاد مقدس امت با نثار خون خود در شکنجه گاهها و میادین تیر، یا در کوچه ها و خیابانها، عزت و افتخار براى ملت فراهم کردند...[10]» در تظاهرات روز 18 آبان در شهرهاى اصفهان، نجف آباد، کرمانشاه و بابل دهها تن به خاک و خون کشیده شدند و در همین روز دهها هزار نفر از مردم تهران در بهشت زهرا یاد شهداى 13 آبان (روز دانش آموز) را به عنوان مراسم هفتم تجلیل از شهدا گرامى داشتند.[11] امام خمینى در همین روز طى پیامى از علماى ایران خواستند هیأتهایى تعیین کنند و نیازمندیهاى کسانى که بر اثر اعتصاب طولانى دچار مشکلات اقتصادى شده اند را با استفاده از کمکهاى مردمى و وجوهات شرعى یارى دهند تا اعتصابها کماکان تا سرنگونى رژیم شاه ادامه یابد. امام خمینى(س) در سخنرانى 18 آبان پس از پاسخگویى به تبلیغات دیرینۀ استعمار در رابطه با احکام مترقى اسلام، در مورد ادامۀ نهضت تأکید مى کنند: «...هر کس یک کلمه بگوید که موافق باشد با سازش با این مرد، خیانت کرده؛ هم بر اسلام و هم بر مسلمین و هم بر کشور خیانت کرده است. خودتان را بپایید و ناظر باشید اشخاصى را که مى خواهند یک همچو کارهایى را بکنند. اگر یکوقت از دهن کسى بیرون آمد، تودهنى به او بزنید که همچو غلطى را نکند.»[12] (کوثر، ج2، صص222-225) متن کامل سخنرانی امام را در ادامه می خوانید: اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم بسم اللَّه الرحمن الرحیم از دست و پاهایى که شاه دارد مى زند، یکى هم این شریک جرمهایش است که اینها را یک عده آنها را- گرفته اند. در این حکومت نظامى، یعنى در دولت نظامى و حکومت نظامى که به پا کردند، دیدند که خیلى فایده نکرد؛ حالا یک راه دیگرى پیش گرفتند. و آن اینکه آنهایى که دیروز با او شریک جرم بودند، بعضى شان دوازده سال، سیزده سال در همه جنایاتى که شاه کرده است شریک بودند، حالا به عنوان اینکه آن خیانت کرده و جرم کرده است گرفته اند. آن شریک را گرفته اند که این شریک محفوظ بماند! گمان کردند که مردم الآن، همه اذهان مردم، متوجه اند که آن شریکها را گرفته اند، دیگر مسئله اى نیست و باید مردم اجازه بدهند که شاه باشد! براى اینکه خوب، شما مگر چه مى خواهید؟ شاه از آن طرف آمده است عذرخواهى کرده است و ببخشید من اشتباه کرده بودم! بعد از این هم دیگر من اشتباه نمى کنم! از آن طرف هم خوب، زندانیهاى سیاسى را- خیلى از آنها را رها کرده است: از اهل علم، از جماعت سیاسى و سایر طبقات؛ از این طرف هم یک عده اى از این اشخاصى که در دولتها بودند و آنها خلاف کرده اند- همه را، این عده را گرفته است و مى خواهد که اینها را محاکمه مثلًا بکند! مى گوید شما ملت ایران چرا این قدر لجاجت مى کنید؟ ... «اعلیحضرت» باشم! دیگر شاه از این بهتر کجا ما پیدا بکنیم که دزدها را گرفته و سیاسیها را رها کرده، زندانیها را رها کرده و قول و قرار هم داده به اینکه بعد از این دیگر زاهد بشود و عابد و مسلمان! و دیگر شما چه طلبى از شاه دارید [که ] در سرتاسر ایران باز اعتصابات مى کنید؟ این اعتصابات دیگر چیست که مى کنید؟ چرا باز سرتاسر ایران اعتصاب است؟ چرا شرکتهاىِ- نمى دانم- هواپیمایى و دیگران، اتوبوس و شرکت واحد در اعتصاب است؟ خوب، پزشکها چرا اعتصاب کردند؟ و هکذا. شاه، مسئول همه جرمها باید پرسید که این مسائل، ما اگر بخواهیم تحلیل کنیم این مسائل را، ببینیم که اینها جرم را زیاد مى کند یا جرم را قَصْر «1» مى کند؟ شما این دولتهایى که تشکیل داده اید همه اینها به دست شما تصویب شده است! و این مجرمهایى که حالا گرفتید، اینها همه شان اینها بودند که در دولتهاى شما بودند! شریک جرم شما بودند! شما حالا مى گویید اینها مجرم هستند؟ شما این مجرمها را روى کار آوردى، مى گویى دزد هستند؟! شما این دزدها را روى کار آوردى! حالا شما یک مجرمى یا مجرمهایى و یک خائنهایى را خودتان در دولتها سر کار آوردید و با هم مشترکاً مشغول شدید به چاپیدن این مملکت و به اذیت کردن این مردم! حالا اگر دو نفر یا ده نفر با هم شریک شدند و یک جرمى را انجام دادند یا یک خیانتى کردند، بعد یکى از آنها قدرتمندتر بود یک چند نفرى از آنها را فرض کنیم گرفت، این جرم خودش مَعفُوّ «2» است براى اینکه شرکاى جرم را گرفته است یا خودِ این اقرار به این است که من خیانت کردم این اشخاص را آوردم روى کار؟! بعضى از اینها که دوازده سال یا بیشتر در مسند نشسته بودند، شما این دوازده سال هیچ اطلاع از حال این نداشتید! حالا تازه امروز مطلع شدید؟! هیچ اطلاعى تا چند ماه قبل از این، از دوازده- سیزده سال پیش از این، تا چند ماه قبل از این، شما هیچ اطلاع از حال این آدم که نخست وزیر شما بود و در کارها دخالت داشت و مشاور شما بود و همه کارها را با نظر و فرمان مبارک انجام مى داد، شما تا حالا هیچ اطلاع داشتى که این آدم چکاره است؟! همین دو- سه روز مطلع شدى؟! همین چند روز و چند ماه شما مطلع شدى؟! اگر یک آدمى دوازده- سیزده سال مشغول خیانت و مشغول چپاولى بوده و شما اطلاع نداشتید، شما لیاقت اینکه در این پست باشید- اگر پستى باشد- شما همچو لیاقتى ندارى! آدم نالایقى هستى! لکن مطلع بودید- چنانکه هستید و بودید- خوب دو نفر شریک جرم بودید! منتها تو شریکْ بزرگه بودى، او شریکْ کوچکه بوده! حالا شریک بزرگه اگر شریک کوچکه را گرفت و حبسش کرد، اسباب این مى شود که دیگر جرمى در کار نباشد؟! یا جرم هست؟ خوب، تو شریک کوچکه را گرفتى؛ ملت شریک بزرگه را مى خواهد! همان حجتى که تو دارى بر اینکه این شریک جرم را گرفتى یا این شرکاى جرم را گرفتى، با همان دلیلى که شما این شرکاى جرم را گرفتى، به همان دلیل، ملت از تو مؤاخذه مى کند و مى خواهد تو را بگیرد. این راهِ مَفَرّ است؛ خوب، اینها راه عقلایى نیست که شما مى خواهید یک راهى درست کنید که این نجات پیدا بکند. این راه نجات نیست که! مردم بازى نمى خورند تمام این حرفها و تمام این نیرنگها براى این است که خوب، احتمال- و لو درصدِ احتمالْ یک احتمال، و لو در هزار احتمال یک احتمال- اینها احتمال مى دهند که مردم را مثلًا یک بازى بدهند، و لو آن طبقه مثلًا متعارف مردم را بازى بدهند لکن ما مى بینیم که مردم بازى نمى خورند. همین حالا که هم آن شریک جرمها را گرفته است و هم آن نطق را هى مکرراً مى گویند گذاشته است و شنیدند و خوب ما هم شنیدیم این نطقها را، و هم نطق آن نخست وزیر نظامى، آن را هم ما شنیدیم که گفته است، هم سرنیزه آقایان و همه چیزها، هم حمله به مردم و هم ریختن توى بیمارستان و درِ بیمارستان را شکستن و در توى بیمارستان آدم کشتن، و هم حمام قم که سه نفر را به واسطه گاز خفه کرده اند، و هم همدان و هم همه جا، باز همان حرفها و همان انقلابات و همان اعتصابات و همان صداها هست، و نمى شود نباشد. یک ملتى که بیشتر از پنجاه سال زیر دست و پاى اینها خرد شده است، حالا که چشمهایش را باز کرده و مى بیند که باید این مجرمها را با زور و با فشار و با هیاهو و با - عرض مى کنم تظاهرات و اعتصابات و اینها باید این را شکست داد، همین ملت مى داند این معنا را که اگر چنانچه یک غفلت کوچکى حالا بکند، یک غفلت بسیار کوچکْ الآن اگر بکند، باز مطلب برمى گردد به پنجاه سال پیش از این، و دیگر نمى تواند این ملت حتى بعد از پنجاه سال دیگر هم یک همچو نهضتى را ایجاد کند و یک همچو قیامى بکند. خوب، ملت این را مى داند. مى داند که اگر امروز این تا آن آخرِ نقطه نرود و تا سرنگونى این آدم این نهضت را ادامه ندهد، برمى گردد به حال رضا شاه و بدتر از او. و این دفعه اگر چنانچه این قدرت پیدا بکند، دیگر نه بر بچه مهلت مى دهد نه بر بزرگ. همه مخالفین خودش را، که همه ملت است، سرکوب مى کند و هیچ هم مضایقه ندارد ایشان. همچو خیال نکنید که یک، بله، خیلى مثلًا عدالت اجتماعى! هر چند روز یکدفعه که مى رفت منبر، مى رفت [مى گفت:] عدالت اجتماعى را من مى خواهم چى بکنم! و فضاى باز سیاسى و عدالت اجتماعى و انتخابات آزاد و تمدن بزرگ و دروازه تمدن بزرگ! و از این شعرهایى که صدتاى آن یک غاز «1» در بازار ایران دیگر ارزش ندارد، این پشت سر هم مى بافت و حالا هم باز دست برنداشته است. هر وقت که صحبت مى کند باز از آن حرفها مى زند! منتها صفحه ها مختلف مى شود! گاهى وقتها با آن صورتها در مى آید، و گاهى وقتها [بر عکس ] مى شود. گاهى وقتها به بازاریها [بد مى گوید]، وقتى قم آمد، آنجا دست و پایش را هم گم کرده بود. آن دفعه که قم آمد، یک دفعه که در همان نزدیکیهاى 15 خرداد، جلو 15 خرداد بود، این آمد قم. گفتند که وقتى که وارد شد همچو دست و پایش را گم کرده بود که باید از این راه برود، از توى یک کوچه اى شروع کرد رفتن! بعد رفتند گفتند آقا راه این طرف است، بفرمایید! [خنده حضار] از این راه هدایتش کردند آمد. و وقتى که رفت ایستاد در بیرون صحن؛ ایستاد صحبت بکند. در حرکاتش هم که مى پرید بالا و مى پرید پایین، باز مردم یک حرفهایى داشتند! و رفت ایستاد و بازاریهاى متدین قم را به حرفهاى نامربوط بست؛ گفت ریشوهاى کذا! از این حرفهاى نامربوط. به علما که بدتر گفته است دیگر؛ حیوان نجس! از این مسائل. سلطنت شیطانى همین آقا حالا آمده مقابل ملت و باز توبه مى کند و عرضِ اخلاص مى کند به همه طبقات ملت که ما اشتباهاتى کردیم! خوب، دیگر از این به بعد اشتباه نمى کنیم! خوب، اگر اشتباه کردى چرا حالا دوباره مى کشى؟ اگر شما تصدیق دارى که اشتباه کردى، از آدمکشى اشتباه بیشتر مى شود؟! از جوانهاى مردم را کشتن، از زنهاى مردم را کشتن دیگر اشتباه بالاتر دارى تو؟! اگر اعتراف دارى که شما اشتباه کردى و مى گویى مى خواهم برگردم از این اشتباهات، دیگر اینها تکرار نمى شود، اگر این طور است، خوب برگرد از اشتباهات خود. تو که مى گویى مى خواهم برگردم از اشتباه، مردم چطور باور کنند؟ تو مى گویى اشتباه کردم و الآن دارى آدم مى کشى! مگر امکان دارد که نظامى بدون اجازه این آدمْ آدم بکشد؟ چه داعى دارند آنها آدم بکشند براى خاطر یک کسى دیگر؟ تا او فرمان ندهد و خودشان را لازم الاطاعه ندانند و جرأت نکنند تخلف بکنند، آدم نمى کشند. تا فرمان ایشان نباشد کسى آدمکشى نمى کند و این اراذلیها را نمى کند. فرمان مستقیم این است که اینها را وادار مى کند به آدمکشى و این طور چیزها. همین آدمى که مى گوید که من عذر مى خواهم از شما و اشتباه شده و چطور، و من تعهد مى دهم، ضمانت مى دهم به اینکه چه نکنم؛ خوب یک دفعه دیگر هم ضمانت و تعهدت را دادى. اول سلطنت شیطانیت تو همین تعهدها را دادى و قسم هم خوردى و در مجلس هم رفتى و همه این کارها را کردى، و دنبالش به قول خودت این «اشتباهات» را کردى و این غلطها را، حالا چه شده است که دوباره آمدى؟ آن وقت باز یک فُرْجه اى شده است مثلًا فرض کنید ده روز، یک ماه و دو ماه، سه ماه بعدش این کار را کردى. تو امروز در عین حالى که مى گویى من اشتباه کردم و دیگر نمى کنم از این کارها و دیگر- عرض مى کنم که- تعهد کردم که تکرار نشود، در عین حال دارى انجام همین کثافتکاریها را مى دهى و همین جنایتکاریها را؛ آن وقت مردم چطور بپذیرند از تو؟ مثلًا فرض کنید اگرخداى نخواسته- یک عالِمى بیاید به مردم بگوید ساکت بشوید، چطور مردم گوش کنند به حرف این عالم؟ که خوب مى گویند این عالم خیلى خیلى بخواهند تأدّب کنند مى گویند این عالم اشتباه کرده است و الّا مى گویند آدمِ دربارى [است ]! خیلى بخواهند ادب کنند مى گویند خوب این آقا آدم ساده اى است، آدم صافى است، و نفهمیده که این چه جور جنسى است! ملت نمى شود، آقا نمى شود ملت را دیگر این قدر نفهم حساب کرد! یک ملتى که ایستاده و دارد فریاد مى زند و حق مشروع خودش را دارد مطالبه مى کند، این را دیگر نمى شود با این چیزها خوابش کرد. اقلیتهاى مذهبى در پناه حکومت اسلامى از آن طرف تبلیغات همه جانبه. مثلًا دیدند که خوب، در ایران، مالِ هم ایران هم خارج- هر دو را مى خواهند این انحراف حاصل کنند- که در ایران اقلیتهاى مذهبى هست، و خارج ایران هم به این مسأله خوب، اهمیت مى دهند، راجع به اقلیتهاى مذهبى اینها درست کردند که اگر چنانچه حکومت اسلامى تشکیل بشود، دیگر همه اقلیت مذهبیها را از بین خواهند برد اینها! ببینیم که شما بهتر رفتار مى کنید با اقلیتهاى مذهبى یا اسلام بهتر رفتار کرده است؟ تو که هم اقلیت مذهبى و هم اکثریت مذهبى را دارى پایمال مى کنى و از بین مى برى! تو که همه حقوق بشر را در ایران از بین بردى. تو نه مُسْلم را گذاشتى آزاد باشد نه غیرِ مُسْلم را. اقلیتهاى مذهبى در اسلام احترام دارند، آزادند. احترام دارند. مثل اینها مى گویند که- هى مى آیند سؤال مى کنند- خوب، اگر چنانچه حکومتِ اسلام شد، با اقلیتهاى مذهبى چه مى کنید؟ این براى این است که هى تزریق شده به ایشان که اگر این طور شد، قتل عام مى کنند مثلًا یهودیها را! قتل عام مى کنند نصارا را! قتل عام مى کنند زرتشتیها را. در کدام وقت اتفاق افتاده است که در اسلام وقتى که در یک مملکت اسلامى که در حال جنگ نبوده و در حال صلح بوده و در حال چه بوده، اقلیتهاى مذهبى را قتل عام کرده باشند یا قتل کرده باشند؟! این همین اقلیت مذهبى است که وقتى که یک زن یهودى را، ذِمّى را خلخالش را مى بَرَند، حضرت امیر مى گوید اگر انسان بمیرد این ارزش دارد که آدم بمیرد، وقتى بشنود که یک زن ذمى را- یک زنى که در پناه اسلام بوده است- اینها خلخال را از پایش کشیدند. یک همچو اسلامى و یک همچو حکومت اسلامى مى آید اقلیتهاى مذهبى را چه مى کند؟! اینها همه تبلیغات است که طرفدارهاى شاه و شاه با بوقهاى خودشان این تبلیغات را مى کنند براى اینکه حکومت اسلام و اسلام و- عرض مى کنم- روحانیت اسلام را پیش مردم، یا لا اقل پیش این اشخاصى که در خارج ایران هستند، یعنى این خودشان از غیر مُسْلم هستند و غیر مذهبى هستند، پیش اینها لا اقل لکه دار بکنند که نه، اینها مى خواهند یک حکومت ارتجاعى [بکنند]، یک حکومت ارتجاعى، ارتجاع اسلامى! اسلام را، خود این آقا اسلام را ارتجاعى معرفى مى کند. این مى گوید این مطلب را که خیر، «دین مبین اسلام» اینها را مى گوید اما از آن طرف هم آنهایى که اسلام را دارند به مردم مى گویند، مى گوید اینها مرتجع هستند! مرتجع یعنى اینها برگشتند به 1400 سال پیش از این! تبلیغ مى کنند یک چیزى را که 1400 سال پیش از این آمده. غفلت از اینکه خود ایشان تاریخ 2500 ساله را حالا پیش کشیده! ایشان مرتجع نیستند اما اینها که 1400 سال پیش قوانین مترقى را دارند مى گویند، اینها که مى گویند باید تودهنى زد به این آدمى که سلب آزادى از مردم کرده، باید تودهنى زد به این آدمى که سلطه دیگران را در ایران برقرار کرده و مردم را زیر سلطه ابرقدرتها قرار داده، اینها مرتجعند! اما آنهایى که مال مردم را دارند مى خورند به زور و با فشار و سلب آزادى از همه کردند نه، اینها متمدن هستند و اینها دروازه باز آزادى است! اسلام، مخالف فساد این حرفها و این شعرها و این چیزهایى که در خارج درست کردند، اینها خوف این است که یکوقت خداى نخواسته بعض جوانهاى ما هم به اشتباه بیفتند که مبادا یک همچو چیزى بشود؛ مبادا یکوقتى اسلام بیاید درِ خانه را روى زنها ببندند، قفلش کنند که دیگر بیرون نیا از خانه! زنها در صدر اسلام توى میدانها مى رفتند. در همین جنگهاى اسلامى توى میدانها مى رفتند براى پرستارى این چیزها، اینهایى که کشته مى شدند آنجا زنها در مَحْفَظه بمانند؟! چه کسى همچو چیزى به شما گفته است که باید این طور باشد؟ ... آزادند مثل مردها. چه کسى گفته است که اقلیتهاى مذهبى را اینها خواهند چه کرد و چه کرد؟ بله، یکى از درددلهایشان این است که درِ قمارخانه ها را مى بندند، این راست است. در مراکز فساد را مى بندند. حکومت اسلامى نمى گذارد این کاباره ها که همه جوانهاى ما را به بدبختى کشیده، نمى گذارد اینها باز باشد. اگر اینها را طرفدار هستند مردم بر آن، این روشنفکرها و این- عرض مى کنم- متجددین با این مَفْسده ها موافقند؟ نه. حکومت اسلامى قمارخانه ها را مى بندد درشان را. و مراکز فساد و کاباره هایى که این فسادها در آن مى شود، اینها را درش را مى بندد. این فرم سینماها را تغییر مى دهد؛ یعنى این سینماهایى که الآن جوانهاى ما را دارند به فساد مى کشند و به فحشا مى کشند، اینها مى گویند این فرم نباید باشد. مى خواهد سینما باشد، سینماى آموزنده باشد، سینماى اخلاقى باشد. با فسادْ اسلام مخالف است؛ با فساد کشیدن جوانها، مسلمین را به فساد کشیدن مخالف است. با غارتگرى مخالف است. اسلام نمى خواهد غارت بیت المال را، غارت کنند بیت المال را. اسلام با تمدن مخالف نیست؛ با این توحشها مخالف است. با این فحشایى که راه انداختند اینها مخالف است. با مال ملت را صرف قمارخانه کردن در جزیره- نمى دانم- کجا مخالف است. اینها البته جلوگیرى مى شود. حکومت اسلامى اگر آمد، این مفسده ها را از بین برمى دارد؛ نمى گذارد جوانهاى ما فاسد بشوند، نمى گذارد این فرهنگْ عقب نگه داشته بشود تا اینکه نگذارد این جوانها رشد بکنند. خوب، همین جوانهاى خارج آمدند به من مى گویند که ما را نمى گذارند که رشد علمى بکنیم. ما را به یک حدى نگه مى دارند، نمى گذارند. با این چیزها مخالف است؛ البته اسلام با این چیزها مخالف است. اسلام، مدافع واقعى حقوق زن اسلام مى خواهد که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زنها را نجات داده است از آن چیزهایى که در جاهلیت بود. آن قدرى که اسلام به زن خدمت کرده، خدا مى داند به مرد خدمت نکرده؛ آن قدر که به زن خدمت کرده. شما نمى دانید که در جاهلیت زن چه بوده و در اسلام چه شده. حالا هم اینها دارند از جاهلیت بدتر مى کنند. آن وقت آنها بى اهمیت مى کردند، حالا ایشان مى فرماید که زن باید لَعبه باشد! زن باید- نمى دانم- چه باشد. یک همچو حرفى که به کرامت زن برمى خورد. اعتقاد ایشان درباره زن این است که باید- یک تعبیر سوئى کرده بود- این طورى باشد! اسلام مى خواهد زن این جورى نباشد. اسلام مى خواهد زن مثلِ- همان طورى که مرد همه کارهاى اساسى را مى کند زن هم بکند، اما نه اینکه زن یک چیزى بشود که آقا دلشان مى خواهد که بَزَک کرده بیاید توى جامعه و با مردم چه بشود، مخلوط بشود. با جوانها آن جورى مخلوط! اینها را جلو مى خواهد بگیرد اسلام. مى خواهد زن را حیثیت و احترامش را حفظ کند؛ مى خواهد شخصیت به زن بدهد که از این شیئیت بیرون بیاید. اینها مى خواهند بفروشند، از این دست به آن دست کنند؛ این را مخالف است اسلام. با زن مخالف است اسلام؟! اسلام به زن خدمتى کرده است که در تاریخ همچو سابقه اى ندارد. اسلام زن را از توى لجنزارها برداشته آورده شخصیت به او داده، اسلام با زن مخالف است؟! اینها تبلیغات است. مى خواهند شما را از اسلام دور کنند و مالتان را بخورند، مى خواهند شما را از روحانیت کنار بزنند و مالتان را بخورند، مى خواهند نگذارند فرهنگ شما رشد پیدا کند و اموال زیرزمینى تان را بخورند و در اسارت نگهتان دارند تا آخر. و اگر امروز همه ملت دست به هم ندهند و هر چه خواهد شد خودشان را نجات ندهند از این گرفتارى، تا آخر در گرفتارى هستند. و هر کس یک کلمه بگوید که موافق باشد با سازش با این مرد، خیانت کرده؛ هم بر اسلام و هم بر مسلمین و هم بر کشور خیانت کرده است. خودتان را بپایید و ناظر باشید اشخاصى را که مى خواهند یک همچو کارهایى را بکنند. اگر یکوقت از دهن کسى بیرون آمد، تودهنى به او بزنید که همچو غلطى را نکند. ان شاء اللَّه خداوند همه تان را حفظ کند؛ موفق باشید و خدمت کنید به کشور خودتان و اسلام خودتان را بپایید و ناظر باشید اشخاصى را که مى خواهند یک همچو کارهایى را بکنند. اگر یکوقت از دهن کسى بیرون آمد، تودهنى به او بزنید که همچو غلطى را نکند. ان شاء اللَّه خداوند همه تان را حفظ کند؛ موفق باشید و خدمت کنید به کشور خودتان و اسلام خودتان . (صحیفه امام، ج 4، ص: 420- 428) [1]. اعترافات ژنرال، ص 83 [2]. اعترافات ژنرال، ص 57 [3]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 420 [4]. اعترافات ژنرال، ص 392 [5]. همان مأخذ، ص 377 [6]. همان، ص 421 [7]. همان مأخذ، ص 76 [8]. خبر فرار ارتشبد اویسى فرماندار نظامى تهران، که به دستور او دهها هزار تن از مردم مسلمان کشور به شهادت رسیدند، پس از شکست اعتصابات مطبوعات در روزنامه ‏هاى 18 دى 1357 به چاپ رسید. [9]. مصاحبه با تاریخ، اوریانا فالاچى، بخش مصاحبه با محمدرضا شاه. [10]. نهضت روحانیون ایران، ج 8، ص 277 [11]. گزارشاتى که از تاریخ 15 آبانماه تا 16 دیماه 1357 (ایامى که روزنامه ‏ها بوسیله دولت نظامى تعطیل، و کارکنان مطبوعات در اعتصاب بودند) در شناسنامۀ سخنرانی هاى امام در این مقطع درج گردیده است با استفاده از آرشیو روزنامه‏ هاى کیهان، اطلاعات و خبرگزارى پارس و همچنین کتاب هایى که به جمع‏آورى وقایع نهضت پرداخته ‏اند، نظیر: وقایع انقلاب ایران، دو سال آخر، تقویم تاریخ انقلاب اسلامى ایران تهیه و تنظیم شده است. [12]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 428 منبع: پرتال امام خمینی

تشکیل دولت نظامی، واکنش شاه به وقایع 13 آبان

بر اثر گسترش قیام عمومى و شکست طرحهاى سرکوبگرانه و پس از یورش بى رحمانه و خشونت بار مأموران حکومت نظامى در 13 آبان 1357 به دانشجویان و دانش آموزانى که در محوطه دانشگاه اجتماع کرده بودند و شهید و مجروح شدن تعداد زیادى از آنها و نمایش فیلم مستند آن از تلویزیون، و چاپ جزئیات گزارش حادثه خونین دانشگاه همراه با عکس هاى مستند در صفحات اول روزنامه ها، و استعفاى وزیر علوم و آموزش عالى، شریف امامى نیز از مقام خود استعفا کرد. شریف امامى فقط 70 روز بر صندلى صدارت تکیه زد. نه وعده هاى مکرر او توانست کارساز باشد و نه اعلان حکومت نظامى و کشتار در تهران و شهرستانها توانست «کابینۀ آشتى ملى» او را به کمترین توفیقى نائل سازد. در دوران نخست وزیرى کوتاه شریف امامى، هر روز بر میزان اعتصابات و تحصنها در ادارات و کارخانه ها افزوده مى شد و تظاهرات مردمى همچنان ادامه مى یافت. ارتشبد قره باغى در کتاب خود، دربارۀ تظاهرات سراسرى 14 آبان 1357 در تهران و وقایع بعدى آن مى نویسد: «گزارشات شهربانى کشور حاکى بود که از ساعت 12 آشوب و اغتشاشات در شهر شروع شده و منفجر کردن بمب دستى و آتش زدن اماکن در نقاط مختلف و در جلوى چشم مأمورین حکومت نظامى و بدون این که مداخله و جلوگیرى از طرف آنها به عمل آید، صورت مى گیرد... اعلیحضرت پرسیدند: به نظر شما چه باید کرد؟ جواب دادم: همان طور که بارها عرض کرده ام، لازم است مقررات حکومت نظامى به موقع اجرا گذاشته شود و محرکین و گردانندگان اغتشاش و آشوب دستگیر گردند و گرنه با این ترتیب هیچ وقت امنیت و آرامش در کشور برقرار نخواهد شد. شاه فرمودند: بسیار خوب، تصمیم خواهیم گرفت. ساعت 21، وقتى که از وزارت کشور خارج شدم، هنوز ساختمانهاى کنار خیابانها مى سوختند. راننده با زحمت از کنار موانع و آتشها و حتى گاهى اجباراً از روى آتشها عبور مى کرد تا به منزل رسیدیم. تلفنها زنگ مى زدند و از نقاط مختلف کشور، استانداران راجع به مشکلات مناطق مربوطه توضیحاتى مى دادند و درخواستهایى داشتند... ناراحتى و نگرانى آن شب خیلى زیاد بود. حدود ساعت 5 صبح فرداى آن روز (15 آبان ماه) ارتشبد اویسى فرماندار نظامى تهران به من تلفن زد... سؤال کردم نخست وزیر کیست؟ جواب داد: ارتشبد ازهارى و اضافه کرد که همۀ فرماندهان نیرو هم عضو دولت هستند. ضمناً تأکید داشت که ساعت هشت در کاخ نیاوران باشید... ساعت 7، ارتشبد ازهارى رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران تلفن زد؛ بدون این که اشاره اى به تلفن ارتشبد اویسى بکند گفت: به فرمان همایونى مأمور تشکیل دولت نظامى شده ام، تیمسار هم وزیر کشور هستید؛ مى خواستم خواهش کنم که تیمسار علاوه بر وزارت کشور، وزارت دارایى و اقتصاد را هم که خیلى حساس است قبول کنید! قبل از این که من جواب بدهم، اضافه کرد: باید کمک کنید.» ...لازم به یادآورى است که شاه قبل از انتخاب کابینۀ نظامى، در اخبار ساعت 8 بعدازظهر روز 14 آبان 57 در یک پیام تلویزیونى خطاب به ملت گفت که پیام انقلاب مردم را شنیده است و اشتباهات گذشته را جبران خواهد کرد. شاه همچنین گفت: «...وقایع اسف بارى که پایتخت را دیروز به آتش کشیده، براى مردم مملکت دیگر قابل ادامه و تحمل نیست.»... شاه در این پیام، پس از اعتراف به اشتباهات و فسادهاى مالى و سیاسى گذشته افزود: «من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتى است الهى که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آن چه را که شما براى به دست آوردنش قربانى داده اید، تضمین مى کنم!» شاه در پایان پیام خود، از آیات عظام و علماى اعلام، پدران و مادران ایرانى، جوانان و نوجوانان، رهبران سیاسى جامعه، کارگران و کارکنان و دهقانان خواست تا با فعالیت هر چه بیشتر در حفظ و احیاى اقتصادى کشور بکوشند و تأکید کرد که: بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم و... خواهم بود!»[1] این سخنان مضحک، از آن کسى است که پس از کشتار 15 خرداد 1342، سرمست از حمایتهاى امریکا، بى شرمانه ترین اتهامات را به قیام مردم و وقیح ترین توهینها را به روحانیت و مراجع روا داشت و آنان را حیوانات نجس نامید و در اوج حکومت اختناق خود در جشنهاى 2500 ساله در کنار قبر کورش! گفت: «کورش آسوده بخواب که ما بیداریم!!» سخنرانى اخیر، واکنش امام خمینى(س) در برابر روى کارآمدن دولت نظامى «ازهارى» و سخنان نومیدانۀ شاه است. امام با بیان این نکته که «باز شاه به دو وسیله براى نجات خودش متوسل شده: یکى به وسیلۀ فریب، یکى به وسیلۀ سرنیزه»[2] و با اشاره به اظهارات فریبکارانۀ شاه، به تشریح تاریخچۀ جنایات شاه مى پردازند و شکست هر دو تشبّث رژیم (استقرار دولت نظامى و تعهد به جبران اشتباهات گذشته) را از قبل پیش بینى نموده مى فرمایند:«بنابراین اینها راه حل نیست که کسى بخواهد حل کند یک قضیه اى را، یعنى درد مردم را دوا بکند... اینها تشبثات است، فایده ندارد هیچ! غیر از یک کلمه. و آن این است که این رژیم برود.»[3] امام خمینى (س) در پایان سخنان خود، قاطعانه راه هرگونه سازش را مسدود کرده مى فرمایند: «در هر صورت، مسیر همین است. غیر از این، هرکس غیر از این فکر کند خائن به ملت است، خائن به مملکت است. هرکس غیر از این فکر کند خائن به اسلام است. اگر این را مهلت بدهید، فردا نه اسلام براى شما مى ماند نه مملکت براى شما مى ماند... مهلت ندهید این را. فشار بدهید این گلو را تا خفه بشود.»[4] ملت ایران، این پیام امام را با جان و دل پذیرا شد و دیدیم که تنها سه ماه پس از آن، امام و امت بساط دیکتاتورى پهلوى و آخرین بقایاى نظام دیرین ستمشاهى را از ایران برچیدند. (کوثر، ج2، ص157-159) متن کامل سخنان امام را در این دیدار می خوانید: اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم بسم اللَّه الرحمن الرحیم فریب و سرنیزه، دو مستمسک شاه باز شاه به دو وسیله براى نجات خودش متوسل شد. یکى به وسیله فریب، یکى به وسیله سرنیزه. وسیله فریب این بود که در نطقى «1» که کرد التزام داد، تعهد داد به ملت که این اشتباهاتى که کرده است دیگر همچو اشتباهى نمى شود، و از این به بعد دیگر به قانون اساسى به همه معنا عمل مى شود و جبران آن اشتباهاتى که کرده بود مى کند. و از عموم ملت خواستار شد که دست از این مخالفت بردارند، و از آیات عظام و علماى اعلام خواستار شد که مردم را هدایت کنند که آنها آرام باشند، و از سایر اقشار ملت- از قبیل کارگرها و محصلین و جوانها و همه اینها خواستار این شد که از این مخالفتها دست بردارند و به ایران فکر کنند! در حرفهاى ایشان خیلى مسائل هست. یکى اینکه بررسى بشود که آیا این کارهایى که تا حالا انجام داده، اشتباهات بوده یا تعمدات بوده! این مخالفتهایى که از قانون کرده، از اسلام کرده، این خیانتهایى که به ملت کرده، این جنایتهایى که کرده است، آیا آن طور که ادعا مى کند این اشتباهى این کار را کرده است؟ مثلًا این نفتى که به امریکا داده، خیال کرده است که اینها یک طایفه اى از یک محله اى از ایران است، یک شهرى از شهرهاى ایران است، و نفت را دارد به ایرانى ها مى دهد؟! این اسلحه هایى که به درد ما نمى خورد و به جاى نفتْ پایگاه براى امریکا درست کرده است خیال کرده است که این اسلحه ها ارز است؟! پول است؟! اشتباه کرده این؟! به خیال اینکه دارد پول مى گیرد، لیره مى گیرد، این چیزها را گرفته است؟! این جنایتهایى که در ایران تا حالا کرده است، حبسهایى که کرده، زجرهایى که کرده، شکنجه هایى که داده، قتلهاى عامى که کرده، اینها اشتباهى بوده؟! مثلًا به مدرسه فیضیه که ایشان کماندوها را فرستادند و ریختند در مدرسه فیضیه و قرآنها را آتش زدند، عمامه ها را آتش زدند، جوانها را دست و پا شکستند، حجره ها را خراب کردند و شکستند، خیال مى کرده است که این یک جایى از روسیه است و حمله به روسیه است و اشتباهى، اشتباه از کار درآمده؟! عقیده ایشان این بوده است که مدرسه فیضیه یک جایى است که از محلهاى اجانب است؟! یا این اشخاصى که ایشان حبس کرده، اشتباه کرده و این اعتقادش این بوده است که در باغستان اینها را برده است؟! و حالا معلوم شده نه، این حبس بوده نه باغ؟! این اشخاصى را که از علما در حبس رفتند یا کشته شدند، یا پاى آنها را در روغن داغ گذاشتند یا- آن طور که مى گویند اره کردند پاى بعضیها را، و همین طور از رجال سیاسى، اشتباهات بوده؟! اینها تخیلات بوده است؟! حالا از این اشتباهات دیگر ایشان نمى کنند! دیگر از این اشتباهات، حالا تعهد دارند مى دهند؟! مگر همین ایشان نبودند که اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند. خوب، کسى که بخواهد سلطنت پیدا بکند این تعهدات را باید بدهد. ایشان تعهد داده و همین التزاماتى که حالا دارد مى گوید، آن وقت هم داده است، و بعد از آن تعهدات و التزامات این کارها را کرده. حالا یک تعهد دیگرى که مى دهد، یعنى حالا فرق کرده است این تعهد با آن تعهد؟! یا این حالا یکجور تعهدى است که دیگر قابل برگشت نیست؟! این تعهد آن وقت برگشت داشته، اما حالا این تعهد دیگر قابل برگشت نیست؟! حالا این اشتباهاتى که کرده است چطور جبران شده است؟ مى شود؟ ده سال عمر یک انسان را، نه یک انسان، آن قدر انسان را، ده سال در حبس، در یک محفظه با آن وضع، با آن شکنجه ها، با آن اذیتها، با آن اهانتها، ده سال، پانزده سال- یک قدر کمتر یک قدر بیشتر- عمر اینها را تلف کرده، اینها جبرانش چیست؟ همین تعهدِ آقا جبران کرد اینها را که «من تعهد کرده ام»؟! یک کسى که این قدر جنایت کرده، حالا به مجرد اینکه آمد تعهد کرد حالا مى خواهد تمام بشود قضیه؟! توبه شاه، توبه گرگ است حالا ما فرض مى کنیم که خیر، تعهد ایشان صادقانه است فرض است و الّا معلوم است، «مطلب معلوم است» (رضا شاه به مرحوم «فیروزآبادى» وقتى آمده بود به نجف، مرحوم فیروزآبادى در حرم از او ملاقات کرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقا؛ مرحوم فیروزآبادى گفته بود مطلب معلوم است) [خنده حضار]؛ حالا تعهدات ایشان من را یاد کتاب موش و گربه انداخت امروز! کتاب ارزنده اى است کتاب موش و گربه. کتاب آموزنده اى است. این همان وضع حال سلاطین و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت کمىِ قدرت، وضع حیله بازى آنها را مجسم کرده است به اسم کتاب موش و گربه؛ که سجاده را یکوقت انداخته و نماز خوانده و توبه کرده و پیش خدا استغفار کرده که من دیگر کارى نمى کنم، تا این موشهاى بیچاره بازى خوردند و برایش چیز بردند و امثال ذلک؛ و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را یکدفعه گرفت. آن وقت یکى یکى مى گرفت حالا پنج تا پنج تا «2»! خوب، ما مى دانیم که شما توبه تان همان توبه گرگ است، همان توبه گربه است! این را ملت دیگر مى داند؛ لازم نیست که این قدر شما زحمت بکشید و هى حرف بزنید! این آیات عظام و علماى اعلام که حالا ایشان مى گویند که هدایت کنید مردم را، چه بکنید، اینها آنها بودند که تا دیروز هر وقتى که این صحبت مى کرد، «ارتجاع سیاه» اسم اینها بود. در لغت شاه اینها «مرتجعین» بودند، آن هم مرتجعین «سیاه» در یکى از نطقهایشان آن وقت که ما قم بودیم در یکى از نطقهایشان ایشان در یک جایى، یکى از شهرهاى ایران گفت که از اینها، از این مرتجعین، مثل حیوان نجس احتراز کنید! آن حیوان نجس که آن وقت گفت، حالا آیات عظام شده و علماى اعلام! اگر مهلتش بدهند این آیات عظام و علماى اعلام که نفس بکشد، نفس دوم باز حیوان نجسند! این اشتباهات، که همه اش تعمدات بوده است و همه اش کارهاى عمدى بوده است و خیانتها همه عمدى بوده است و ایشان مى گوید «اشتباهات» شده است، اینها اگر چنانچه این ملت به این مهلت بدهند، تمام این اشتباهات دوباره از سر گرفته مى شود. الآن این یک حیله اى است که ایشان مرتکب شده اند. از آن طرف با نطقش که من متعهدم دیگر از این کارها نکنم، بیایید به حال ایران فکر بکنید، بیایید همه تان به فکر ایران باشید، ما به ایشان مى گوییم که ما چون فکر ایرانیم این حرفها را داریم مى زنیم. این ملت چون مى بینند ایران را شما از دست اینها دارید خارج مى کنید، همه قلدرها را بر ما مسلط کردید، همه مخازن ما را بردید، از این جهت است که این ملت این قیام را کرده و این نهضت را کرده. ما هم براى این است که به فکر ایران هستیم و داریم فکر ایران را مى کنیم، با شما که مبدأ «اشتباهات»- به قول خودتان و تعمدات به قول ما هستید مبارزه و معارضه مى کنیم. فکر اسلام، فکر یک کشور مسلمان، فکر مستضعفین ما را وادار کرده که با شما این طور معارضه و مخالفت بکنیم. «پس بیایید فکر ایران بکنید»! ما فکر ایران مى خواهیم بکنیم؛ فکر ایران هستیم نه اینکه ما چون با شما معارضه کردیم پس، از فکر ایران رفته ایم! ادعاى شاه در حفظ ثبات کشور! این باز این حرف را رها نمى کند این آدم! چه جور، چه عنصرى است این آدم؟! چه جور فکر مى کند، یا اینکه کى را بازى مى خواهد بدهد؟ این الآن به نظرش کى رسیده؟ کى بازى مى خورد از این حرف که اگر ایشان نباشند ایران نیست دیگر! همین که ایشان سرشان را زمین بگذارند، آن روزى که خوب، بالاخره ایشان یکوقتى خواهند مرد ان شاء اللَّه زودتر [خنده حضار]، آن روز به فرمایش ایشان دیگر ایرانى در کار نیست! بالاخره، پس ایران هم از دست ما رفته است! یا حالا که بعد از ده روز دیگر یا بعد از مثلًا چند ماه دیگر یا بعد از فلان قدر، به فرمایش ایشان ایران دیگر رفتنى است! براى اینکه آنکه ایران را نگه داشته ایشانند و وقتى ایشان نباشد دیگر تن ما نباد! «1» [خنده حضار] باید عوض ایران نباشد، ایشان نباشد! ... این یک راه است که ایشان تشبث کرده؛ همان راه خدعه است که دیروز وزیر ایشان «2» آمد و وزیر ایشان هم که ایشان گفته است یا بالاتر اربابها دیکته مى کنند این حرفها را- آن روز هم خودشان آمدند و اشتباه کردیم و چه کردیم، و بیایید همه مان با هم چه بکنیم؛ جوانها بیایند با هم مصالحه بکنیم! به این حرفْ مردم گوش نداد [ند]؛ همین امروز در جاهاى مختلف ایران، در تهران و جاهاى دیگر، همان حرفهایى بود که بود. پناه به سرنیزه و چماق! تشبث دومشان هم این بود که پناه به سرنیزه بردند. الآن دو پناهگاهْ ایشان دارند: یکى چماق است، چماق اشرار با آنهایى که اجیر کردند، پول مى دهند یک اشرارى را اجیر مى کنند و با چماق به جان مردم مى اندازند؛ یکى هم سرنیزه این اشخاصى که در خیابانها دارند چه مى کنند. خوب، این سرنیزه تازگى ندارد! این حالا مدتى است که با سرنیزه ما زندگى مى کنیم! ملت ایران مدتى است [مى داند] که ایشان دیگر پناهگاهى ندارد جز سرنیزه و چماق. آقایى که تا دیروز حالا هم اگر یک خرده رهایش کنند باز مى گوید این حرف را، حالا عجب است که امروز نگفته که ملت شاهدوست؟! [خنده حضار] ... اصفهان داشت فریاد مردم بلند مى شد و داد و قال مى کردند که «مرگ بر سلطنت پهلوى»، ایشان در نطقش مى گفت مردم اصفهان شاهدوست! یا آن کسى که پهلویش بوده- یا آنکه از عمالش: مردم ایران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتى این مردم به این تخت و تاج دارند! این منطق ایشان است که مردم رژیم سلطنتى را مى خواهند! چه بکنند بیچاره ها! الآن این همه فریادها براى این است که احتمال مى دهند خداى نخواسته مثلًا- یک رژیم سلطنتى به هم بخورد! از این جهت به خیابانها مى ریزند و فریاد مى زنند! این هم یک تشبث ایشان کردند که به سرنیزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. این هم یک چیزى است که تا حالا مدتى است که این مسأله هست و فایده نکرده؛ یعنى آن حکومت نظامى که از قوانینش مثلًا این است که یا اعلام کردند به اینکه- بیش از دو نفر نباید اجتماع کنند، اگر اجتماع بکنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلامیه و پشت سر این حرفها، هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، سیصد هزار نفر مردم حرکت مى کردند و از این طرف و آن طرف مى رفتند و حرفهایشان را مى زدند! این حکومت نظامى نتوانست در مردم تأثیر بکند. یک مردمى که از جان خودشان گذشتند، دیگر این را نمى شود با حکومت نظامى اینها را جلوگیرى کرد. یک مردمى که جوانشان را مى دهند و بعد هم افتخار مى کنند، یک زنى که اولادش را- جوانش را- فدا مى کند و بعد هم مى گوید که من مفتخرم به اینکه یک همچو خدمتى به اسلام کردم، این نمى شود دیگر با سرنیزه. مگر سرنیزه غیر از این است که مى کشد آدم را، آن هم مى گوید من مى خواهم بکشند مرا! این را نمى شود با سرنیزه. این راه حلهاى احمقانه است که یکوقت حکومت نمى دانم «آشتى» مى آورند و آن بساط را درست مى کنند، حالا هم حکومت نظامى آوردند. حکومت نظامى! مگر شما تا حالا حکومتتان نظامى نبوده؟! بله؟ حاکمش نظامى نبوده است؟ یعنى یک نفر وکیل بوده حالا حاکم شده اما حکومت، آنکه طرز حکومت بود، طرز حکومتْ نظامى بود؛ یعنى همه ایران حکومتِ نظامى بود! بعضى اش رسمى بود، بعضى اش غیر رسمى بود! مردم حکومت نظامى را دیده اند، دیگر چیز عجیبى نیست که حالا به چشم مردم عجب بیاید و بترسند از این؛ چیز عادى مردم است! مردم از حکومت نظامى ترس ندارند کسى خیال کند که این راه حل است، حکومت نظامى راه حل است، یا دنبال این مثلًا- امریکا خیال بکند به اینکه کودتاى نظامى مى شود، کودتاى نظامى مى شود و این رژیم را مى برد و نظامى را مى آورد، مگر مى شود؟ یعنى در مردم مگر تأثیر دارد این؟ مردم عادت کرده اند به این حکومتْ نظامیها. یک چیز تازه اى یکوقت بود سابق، بله؛ سابقِ ایام، که مردم باز آشناى به این مسائل نبودند و نشده بودند اگر یک نظامى مى آمد توى بازار و هر غلطى مى خواست بکند، کسى نبود بگوید نه؛ اگر دو تا ستاره اینجاى «1» یک کسى بود دیگر وا مصیبتا بود! هر جا مى رفت و هر کارى مى خواست بکند و هر شرارتى مى خواست بکند، کسى نبود که بگوید نه. اما حالا اگر خودش هم بیاید وسط میدان، مى ریزند تکه تکه اش مى کنند! حالا غیرِ آن وقت است، این ملت غیرِ آن ملت است. این تحول که حاصل شده از براى این ملت، مردم را عوض کرده؛ یک چیز دیگرند اینها. یک موجودات دیگرى شده اند اینها. اینها دیگر خوف اینکه حکومت نظامى بشود یا مثلًا یک رژیم نظامى روى کار بیاید، اینها خوف این را دیگر ندارند براى اینکه نظامى همین است که اینها دیده اند و همراه اش مبارزه و معارضه کرده اند و ازش کتک هم خورده اند و آدم هم ازشان کشته اند- آنها کشتند- همه اینها را مردم دیده اند. وقتى بنا شد که آدم را بخواهند بکشند، چه رژیم نظامى باشد، چه حکومت نظامى باشد، چه عادى باشد. خوب، مردم تن داده اند به کشته شدن. بنا بر این اینها راه حل نیست که کسى بخواهد حل کند یک قضیه اى را، یعنى درد مردم را دوا بکند. تبلیغات روزنامه هاى شوروى در روزنامه شوروى هم یک چیزى نوشته بود- که یکى از اتباع امریکا هم، از دوستان شاه و اتباع امریکا هم همان را تکرار کرده بود- که این (آن به تعبیر دیگر، این به تعبیر دیگر) آن به تعبیر اینکه این روحانیون که در این قضایا مخالفند با شاه، این «اصلاحات ارضى» ضرر به آنها زده است! چون ضرر به آنها زده از این جهت منافعشان در خطر شده است و اینها مخالفت مى کنند! آن هم گفته است که فلان آدم- فلانى «2» این غرض شخصى دارد با شاه! ما دیروز عرض کردیم که غرض شخصى نیست، و قضیه این حرفها نیست. اما اینکه او نوشته، آن هم اشتباه است؛ براى اینکه روحانیون حالا زندگى شان خیلى بهتر از آن وقتى است که اصلاحات ارضى نشده بود. هر که مى خواهد برود ببیند. اگر مسأله، مسئله چیز است که زندگى شان چطور است، زندگى روحانیون حالا صد درجه بهتر از آن وقت است! چیزى از آنها به هم نخورده است که. اگر نفوذ کلمه ندارند که نفوذ کلمه هم دارند. لکن دارید مى بینید دیگر. اگر ندارند، چطور ایشان تشبث کرده که اى مراجع عظام، اى علماى اعلام، بیایید این مردم را هدایت کنید! بیایید چه بکنید! یک دفعه اینها آن مى شوند! یک دفعه وقتى جواب کاغذ مراجع را مى دهد- در همان اوایل امر- مى گوید که، مى نویسد که شما بروید ارشاد عوام را بکنید! یعنى شما حق دخالت در امور مملکت ندارید، بروید ارشاد عوام بکنید! به ایشان باید گفت که ما ارشاد عوام را کردیم [خنده حضار] عوام الآن هدایت شدند و ارشاد شدند. و شما خواب بودید، اینها ارشاد کردند! حالا که ارشاد کردند تشبث پیدا کردید که حالا بروید دیگر! مرا حفظ بکنید مثلًا چه! به ایران فکر بکنید! رژیم باید برود اینها تشبثات است، فایده ندارد هیچ! غیر از یک کلمه. و آن این است که این رژیم برود و این امریکا و شوروى و- نمى دانم- انگلستان، و همه اینهایى که در این سفره ایران که افتاده مجانى دارند استفاده مى کنند، اینها هم دست مجانشان را بردارند. ما که نمى خواهیم بهشان نفت ندهیم تا دست و پا بزنند که یک ملتهایى را از سر ما خواهید چه کرد. نخیر، ما مى خواهیم نفتمان در اختیار خودمان باشد؛ هر مقدار دلمان مى خواهد بفروشیم، و مى فروشیم. هر رژیمى پیش بیاید نفتش را مى خواهد بفروشد اما نه این طور. غارتگرى را ما با آن مخالفیم، نه فروش نفت را به قیمت صحیح خودش. [به ] قیمت صحیح خودش مى فروشیم و ارز مى گیریم. پول مى خواهیم ما. مى خواهیم براى مردم صرف بشود. اینجا نفت ما را زیادتر از آن اندازه اى که باید استخراج کنند استخراج مى کنند. پول هم که نمى گیرند یا آهن پاره مى گیرند! یا طیاره هاى به آن قیمتهاى گزاف مى گیرند. آن مقدارى هم که مى گیرند صرف این ملت نمى شود. الآن این ملت چى دارد بیچاره؟ شما چهار تا بازارىِ مثلًا چیزدار تهران را یا چهار تا از اربابهایى که از همین طعمه ارتزاق مى کنند نگاه نکنید؛ شما پایتان را توى زاغه ها بگذارید؛ شما پایتان را توى دهات بگذارید. بروید خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه کنید. تأسف دارد، خدا مى داند! آب، شط آب دارد در خوزستان. من یکوقتى- که شاید سى سال پیش از این، چقدر سال پیش از این بود- که عبور کردم از خوزستان رفتم، مى خواستم عتبات بروم، خوب این آب یک شط آب است، یک جوى و دو جوى نیست، یک شطّى که کشتیرانى توى آن مى شود، زمین، تا چشم مى کنى زمین افتاده و هیچ زراعت ندارد؛ من توى ذهنم آمد که شاید خاک این لیاقت زراعت ندارد. یک جایى پیاده شدیم. من رفتم خاک را ... خاک خوب لکن دست خیانت نمى گذارد. آب از آنجا دارد هرز مى رود، زمین هم اینجا افتاده است! و مردم خوزستان براى اینکه بچه هایشان را که مریض مى شوند پیش یک طبیب بروند، طبیب نیست. هیچى ندارند. در دَه تا دِه، بیست تا ده یکوقت مى بینى یک درمانگاه نیست! تمدن بزرگ این است؟! یک درمانگاه در بیست تا دِه! بعضى جاها درمانگاه، اصلش نیست. طبیب نمى دانند چى است. در روزنامه هاى خودشان نوشتند که آب این قدر نیست که این صبح که این بچه از خواب بلند مى شود و چشمش را به واسطه تراخمى که براى خاطر حکومت فاسدْ این تراخمها هست، چشمش را نوشته آب ندارند که تر کند چشمش باز بشود! با بَوْل این کار را مى کند! در روزنامه بود این! با بول این چشم بچه را که به واسطه تراخم به هم چسبیده، تر مى کنند- که نوشته اند- براى نداشتن آب. روزنامه این طور [نوشته ] بود؛ یک همچو زندگى ما داریم در اثر «اشتباهات» آقا! آقا اشتباه کرده اند تا حالا؛ حالا بعد، از این اشتباهات بیرون مى روند! یعنى ایران مى شود تمدن بزرگ! خوب اشتباه شما یکى و دوتا و ده تا [نیست ]! تعمدات شما یکى و دوتا و ده تا نیست! هى از ما این روزنامه نگارها مى پرسند به اینکه خوب، شما چرا با شاه بدى؟! این چرا دارد؟! خوب شما بپرسید، این ملت، این فریاد بچه ها و آن فریاد بزرگها، ببینید چه کرده این آدم که با او بد هستند. با او بد هستند از باب اینکه یک دشمنى شخصى با هم دارند؟! سى میلیون دشمن شخصى است؟! راهى براى آشتى نمانده این این قدر خیانت کرده است و این قدر جنایت کرده در این مملکت که دیگر راه آشتى نیست. راهى نیست که کسى بگوید که شما اشتباهاتتان تا حالا هیچ! حالا از این به بعد ان شاء اللَّه اشتباه نمى کنى! راه نگذاشتى براى این کار. امکان ندارد یک همچو مطلبى. اگر یک روحانى، یک سیاسى، یک بازارى، یک دانشگاهى، بخواهد بگوید که بیایید- به مردم بخواهد این را بگوید- بیایید با هم خوب، سازش کنید، شاه امروز آمده توبه کرده- عرض کنم که- استغفار کرده، خوب، بیایید ببخشید، این را مردم خائن مى دانند! چه چیز را ببخشیم؟! چه؟ مگر یک مطلبى است قابل بخشش؟ آقا بچه ها و جوانهاى ما را به خون کشیده، چه چیز را ببخشیم ما؟ مملکت ما را به باد داده این آدم، کجایش را ببخشیم؟ از حالا به بعد چى؟ خاندانهاى مردم را به عزا نشانده، حالا بسم اللَّه الرحمن الرحیم، تمام شد قضیه؟! «ببخشید من اشتباه کرده بودم» این حرف شد در عالَم؟! براى کى این حرفها را، این مى زند؟ در هر صورت، مسیر همین است. غیر از این، هر کس غیر از این فکر کند خائن به ملت است، خائن به مملکت است. هر کس غیر از این فکر کند خائن به اسلام است. اگر این را مهلت بدهید، فردا نه اسلام براى شما مى ماند نه مملکت براى شما مى ماند نه خاندان براى شما مى ماند. مهلت ندهید این را. فشار بدهید این گلو را تا خفه بشود. ان شاء اللَّه خداوند همه شما را توفیق بدهد؛ مؤید باشید؛ موفق باشید. و خداوند این اربابها را از سرِ ما کوتاه کند. اربابها از اینها بدترند. [1]. اعترافات ژنرال، ص 60 [2]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 339 [3]. همان، ص 346 - 345 [4]. همان، ص 348 منبع: (صحیفه امام، ج 4، ص: 339- 348) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

دومین تلگراف امام به شاه

در روند پیگیری قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی - که روز 16 مهرماه 1341 خبر تصویب اولیه آن از طریق جراید به اطلاع عموم رسید، در روز 15 آبان ماه همان سال، حضرت امام خمینی(س)، با ارسال تلگراف مجدد به شاه، ضمن هشدار به وی و تذکر به تخلفات علم (نخست وزیر) از قانون اسلام و قانون اساسی، خواهان لغو لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی شد. در متن تلگراف امام آمده بود: «مع الأسف با آنکه به آقاى اسد اللَّه عَلم در این بدعتى که مى خواهد در اسلام بگذارد تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد کردم، ایشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به قانون اساسى و قانون مجلس اعتنا نمودند، و نه امر ملوکانه را اطاعت کردند، و نه به نصیحت علماى اسلام توجه نمودند؛ و نه به خواست ملت مسلمان که طومارها و تلگرافات و مکاتیب بسیار آنها از اقطار کشور نزد این جانب و علماى اعلام قم و تهران موجود است- وقعى گذاشتند، و نه به اجتماعات انبوه قم و تهران و سایر شهرستانها و رشاد مفید خطباى اسلام احترامى قائل شدند. آقاى عَلم از نشر افکار عمومى در مطبوعات و انعکاس تلگرافات مسلمین و اظهار تظلم آنها به اعلیحضرت و علماى ملت جلوگیرى کرده و مى کند؛ و بر خلاف قانون اساسى مطبوعات کشور را مختنق کرده؛ و به وسیله مأمورین در اطراف مملکت، ملت مسلمان را که مى خواهند عرض حال خود را به اعلیحضرت و علماى ملت برسانند ارعاب و تهدید مى کند. آقاى عَلم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسى اعلام و برملا نموده. آقاى اسد اللَّه عَلم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به «کتاب آسمانى» ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت؛ و اوستا و انجیل و بعض کتب ضاله را قرین آن یا به جاى آن قرار داد. این شخص تخلف از قانون اساسى را به بهانه الزامات بین المللى شعار خود دانسته؛ با آنکه الزامات بین المللى مربوط به مذهب و قانون اساسى نیست. تشبث به الزامات بین المللى براى سرکوبى قرآن کریم و اسلام و قانون اساسى و ملت، جرم بزرگ و «ذَنْبِ لا یُغْفَر» است. این جانب، به حکم خیرخواهى براى ملت اسلام، اعلیحضرت را متوجه مى کنم به اینکه اطمینان نفرمایید به عناصرى که با چاپلوسى و اظهار چاکرى و خانه زادى مى خواهند تمام کارهاى خلاف دین و قانون را کرده و به اعلیحضرت نسبت دهند و قانون اساسى را که ضامن اساسى ملیت و سلطنت است، با تصویبنامه هاى خائنانه و غلط از اعتبار بیندازند تا نقشه هاى شوم دشمنان اسلام و ملت را عملى کنند. انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکیدْ، آقاى عَلم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسى تبعیت کند، و از جسارتى که به ساحت مقدس قرآن کریم نموده، استغفار نماید و الّا ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلیحضرت مطالب دیگرى را تذکر دهم. از خداوند تعالى استقلال ممالک اسلامى و حفظ آنها را از آشوب و انقلاب مسألت مى نمایم.» امام خمینی در این روز همچنین با تلگراف شدیداللحن به اسدالله علم (نخست وزیر وقت) در رابطه با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی هشدار دادند. «عطف به تلگراف سابق اشعار مى دارد، معلوم مى شود شما بنا ندارید به نصیحت علماى اسلام که ناصح ملت و مشفق امتند، توجه کنید؛ و گمان کردید ممکن است در مقابل قرآن کریم و قانون اساسى و احساسات عمومى قیام کرد. علماى اعلام قم و نجف اشرف و سایر بلاد تذکر دادند که تصویبنامه غیر قانونى شما بر خلاف شریعت اسلام، و بر خلاف قانون اساسى و قوانین مجلس است. اگر گمان کردید مى شود با زور چند روزه قرآن کریم را در عرض «اوستا» ى زرتشت، «انجیل» و بعض کتب ضاله قرار داد، و به خیال از رسمیت انداختن قرآن کریم، تنها کتاب بزرگ آسمانى چند صد میلیون مسْلم جهان، افتاده اید و کهنه پرستى را مى خواهید تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید. اگر گمان کردید با تصویبنامه غلط و مخالف قانون اساسى مى شود پایه هاى قانون اساسى را که ضامن ملیت و استقلال مملکت است، سست کرد و راه را براى دشمنان خائن به اسلام و ایران باز کرد، بسیار در خطا هستید. این جانب مجدداً به شما نصیحت مى کنم که به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسى گردن نهید، و از عواقب وخیمه تخلف از قرآن و احکام علماى ملت و زعماى مسلمین و تخلف از قانون بترسید؛ و بدون موجب، مملکت را به خطر نیندازید؛ و الّا علماى اسلام درباره شما از اظهار عقیده خوددارى نخواهند کرد. » منبع: (صحیفه امام، ج 1، ص: 88-90) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

بازخوانی دو سخنرانی امام در روز 7 آبان 57

در آبان 57، در نقاط مختلف تهران تظاهرات ادامه دارد. اعتصاب کارکنان شرکت نفت و کمبود بنزین سبب گردیده که صفهاى طویلى از اتومبیلها در مقابل پمپ بنزینها تشکیل شود. در همان حال، راهپیماییها و تظاهرات در شهرها به اوج خود رسیده است و همدان پس از 10 ساعت تیراندازى و تظاهرات خونین، به صورتى کاملاً تعطیل درآمده است. مأموران انتظامى خرم آباد، براى متفرق کردن فرهنگیانى که همراه گروههاى مختلف مردم به راهپیمایى دست زده بودند، به خشونت متوسل مى شوند؛ مأموران ابتدا با ماشینهاى آب پاش به متفرق کردن تظاهرکنندگان مى پردازند و چون مؤثر واقع نمى شود، اقدام به شلیک گاز اشک آور مى کنند. تظاهرکنندگان که بیشترشان دانش آموز بودند، با آتش زدن لاستیک، اقدامات مأموران را خنثى کرده و سپس با حمله به چند بانک، شیشه هاى آنها را مى شکنند. در حالى که شهر، پس از این تظاهرات، به حالت نیمه تعطیل درآمده بود، تانکها و زرهپوشها در نقاط شهر مستقر مى شوند. در دزفول نیز بین تظاهرکنندگان و مأموران انتظامى زدوخورد رخ مى دهد. رئیس شهربانى به همراه یک افسر و یک درجه دار مجروح مى شوند. عده اى از تظاهرکنندگان نیز بر اثر شلیک گلولۀ مأموران به شهادت رسیده یا مجروح مى شوند. بازپرس دادسراى دزفول، مشغول تحقیق از شاهدان ماجراست. وکلاى دادگسترى شهر، با مخابرۀ تلگرامى، اقدام بازپرس را به خاطر احقاق حق مردم مورد ستایش قرار مى دهند. در اندیمشک، کرمانشاه، على آباد گرکان و ارسنجان، دهها هزار تن به تظاهرات پرداخته و در شعارهاى خود، خواستار سرنگونى رژیم پهلوى مى شوند. شهر مقدس مشهد نیز شاهد تظاهرات آرام دهها هزار تن از مردم است. در میناب، تظاهرکنندگان در حالى که عکسهایى از شهداى خود را در دست دارند، مقابل شهربانى و فرماندارى اجتماع مى کنند و یکى از روحانیون در سخنان خود، خواستار مجازات مسببین کشتار مردم بى دفاع شهر مى شود. مسجد جامع شهر راور کرمان، دچار آتش سوزى مى شود؛ قرائن نشان مى دهد که این آتش سوزى، عمدى بوده است. مأموران آتش نشانى و مردم، به موقع سررسیده و آتش را خاموش مى کنند. دولت به فکر، «جابه جایى مهره ها» افتاده است؛ ارتشبد قره باغى وزیر کشور، در یک روز، پنج استاندار را تغییر مى دهد. استانداران استانهاى کهکیلویه و بویراحمد، لرستان، کرمان، مازندران و چهارمحال بختیارى تغییر یافته و چهره هاى تازه اى، جاى آنها را مى گیرند. در چنین اوضاع و احوالى، رئیس سازمان سیا، در مصاحبه اى با خبرنگاران، اعلام مى کند: «شوروى احتمالاً تا حدودى در حوادث و ناآرامیهاى جارى در ایران دست دارد.» وى در عین حال مى گوید: «شوروى تلاش زیادى براى سرنگون کردن حکومت ایران به عمل نمى آورد.» رئیس سیا در ادامه سخنان خود مى افزاید: «مشکلات ایران را عناصر محافظه کار به وجود آورده اند که در مقابل تلاشهاى حکومت ایران براى مدرنیزه کردن کشور مقاومت مى کنند.» مطبوعات انگلیس هم به دلسوزى براى ایران مى پردازند؛ در روزنامه هاى لندن اظهار نظر مى شود که «اگر در ایران، حکومت سقوط کند، دست چپیها بر سرکار خواهند آمد»! دیوید اوئن وزیر خارجه انگلیس هم، در یک برنامۀ تلویزیونى در لندن، اظهار مى دارد: «دوستان واقعى آنهایى هستند که وقتى انسان مورد حمله قرار گرفته و به آنها نیازمند است، در کنار او بایستند و من فکر مى کنم که ما بایستى انتخاب کنیم و به عقیدۀ من باید از حکومت ایران حمایت کنیم که به برنامه هاى مدرنیزه کردن و دادن آزادیهاى بیشتر ادامه دهد و نباید بگذاریم که از این مسیر خارج شود و براى خریدن رضایت عوامل دست راستى مرتجع، با آنها سازش و مصالحه نماید!» شوروى پس از اظهارات رئیس سازمان سیا، هر نوع دخالت شوروى در رویدادهاى اخیر ایران را تکذیب مى کند. خبرگزارى تاس مى نویسد: «روابط میان شوروى و ایران، بر اصول تساوى و عدم دخالت در امور داخلى استوار است.» تاس به کمپانیهاى انحصار طلب امریکایى حمله مى کند که از سالها پیش، ذخایر ایران را غارت مى کنند. تاس دولت واشنگتن را متهم مى کند که یک برنامۀ عظیم تسلیحاتى را به ایران تحمیل کرده که با احتیاجهاى دفاعى ایران به شدت مغایرت دارد و بار سنگینى بر دوش اقتصاد کشور است. قابل ذکر است که دولت آمریکا و جهان غرب، سعى داشتند شکست تمامى طرحهایى را که در دوران اوج گیرى مجدد نهضت امام خمینى (س) به مرحلۀ اجرا گذارده بودند با انتساب وقایع ایران به قدرتهاى دیگر سرپوش گذارند. شوروى نیز در حالى که خود را نسبت به کشتارهاى رژیم بى تفاوت نشان مى داد، تنها به جنگ زرگرى با رقیب خود آمریکا مشغول بود. مردم مسلمان ایران در خیابانها و کوچه هاى شهرها و روستاها تظاهرات مى کنند، به شهادت مى رسند و مجروح مى شوند، امّا در همین حال، بى بى سى گزارش مى دهد: «دیروز در لندن ضیافت مختصرى به مناسبت آغاز انتشار هفته نامه ـ ایرانشهر ـ برگزار شد. هفته نامه ایرانشهر، در لندن به چاپ مى رسد و ادارۀ آن را احمد شاملو شاعر ایرانى به عهده دارد. در ضیافت دیروز نمایندگان بعضى از مطبوعات انگلستان و همچنین عده اى از شخصیتهاى ادبى ایران از جمله دکتر غلامحسین ساعدى نویسنده و نمایشنامه نویس ایرانى حضور داشتند... شاملو حاضر نشد دربارۀ امور مالى مجله توضیح بدهد و فقط گفت: یک شرکت خصوصى که ایرانیان در داخل و خارج از ایران از آن حمایت مى کنند، در این کار دست دارد!» سناتور جلالى نائینى که ریاست کانون وکلا را نیز بر عهده دارد، اظهار نظر کرده است که: «ناراضیها را مى توان آرام کرد»! این نسخه ها، هیچ یک کارساز نیست. مردم به فرمان رهبر خود، فقط یک حرف دارند: «شاه باید برود!» آنها حاضر نیستند حتى یک گام از این حرف خود، عقب بنشینند! امام خمینى (س) در نخستین سخنرانى خود در روز 7 آبان (صحیفه امام، ج 4، ص: 194- 202) ، بر دو اصل «آزادى» و «استقلال» به عنوان دو خواست مشروع و به حق ملت ایران که از قیام 15 خرداد تا به امروز همواره مورد تأکید ایشان و مردم بوده است، تکیه مى کنند. ایشان در ادامۀ بیانات خود، حکومت اسلامى را، که اکثریت ملت ایران خواهان آن هستند، با نظامهاى دیکتاتورى و استبدادى مغایر مى دانند و با استناد به نمونه هایى بى نظیر از برخورد پیامبر اسلام (ص) و امام على (ع) با حقوق مردم، مى فرمایند: «شما خیال کردید که حکومت اسلام، این حکومتى است که در حجاز هست! حکومت حجاز به اسلام مربوط نیست. اینها هم یک دیکتاتورهایى هستند که با صورت مى خواهند بگویند اسلام.[1]!» امام خمینى(س)، با اشاره به وضعیت سخت امرار معاش مردم ایران و چپاول اموال آنان توسط سرمایه داران، شدیداً به نظام اشرافیگرى حمله کرده خدمت به اشراف و سرمایه داران و پایمالى حقوق ضعفا و زاغه نشینان را از ویژگیهاى حکومتهاى موجود جهان برمى شمرند و مى فرمایند: «حکومت اسلامى یک نظام عادلانه است... زورگویى نباید باشد؛ چپاول نباید باشد؛ مال ملت را نباید ببرند و بخورند؛ باید مردم همه در رفاه باشند؛ باید فقرا را برایشان فکر کرد؛ باید این زاغه نشینهاى بیچاره اى که هیچ ندارند، هیچ ندارند، باید براى اینها فکر کرد؛ نه همه براى آن بالا و آن اشراف.»[2] امام در پایان سخنان خود، رعایت احکام فرعى الهى را گوشزد کرده مى فرمایند: «همان طورى که مبارزه مى کنید و درس مى خوانید، همین طور به این اعمالى که از طرف خدا سفارش شده است، عمل بکنید و کم نگیرید. نماز را کوچک حساب نکنید... شما مستحکم کنید رابطۀ خودتان را با خدا، خداوند تأییدتان مى کند و تمام شرها را از شما رفع مى کند و شما را مستقل و آزاد مى کند.»[3] (کوثر، ج2، ص16-19) دیگر سخنرانى امام در روز 7 آبان 57 (صحیفه امام، ج 4، ص: 203-212) پیرامون شایعه روى کار آمدن دولت نظامى و در پاسخ به بیانات شاه است که در چهارم آبان، سالروز تولّد خود و هنگامى که وابستگان رژیم براى گفتن تبریک نزد وى رفته بودند، اظهار داشته بود. وى در قسمتى از سخنان خود گفته بود: «اشتباهاتى در گذشته شده، ولى مملکت باید بماند.» شاه در ادامۀ صحبتهایش گفته بود: «براى قوۀ قضائیه، حداکثر قدرت را قائل هستیم و مخصوصاً امروز باید فشار زیادى بیاوریم تا کسانى که خطاکار بودند، آنها به چنگال عدالت سپرده شوند و امیدوارم همۀ شما این کار را دنبال کنید.» دیکتاتور در پاسخ تبریک رئیس مجلس شوراى ملى گفت: «... چندین دفعه ما نسبت به گذشته گفته ایم که مسلماً اشتباهاتى شده، مسلماً یک عده اى از جادۀ اخلاص منحرف شده اند و همچنین بى ترتیبى هایى بوده؛ ولى این امور چیزى است که مى شود تصحیح کرد و اصلاح کرد. کما این که الآن حتماً باید با هر چه قواى بیشتر دنبال آن برویم؛ یعنى مبارزه با فساد و اصلاح تمام کارهاى ناصحیح.» وى سپس با انفعالى «تائب وار» اظهار داشته بود: «ما الآن به سمت فضاى باز سیاسى، سریع قدم برمى داریم و از لحاظ نوشتن که همه شاهد و ناظرید که چه وضعى دارد؛ مطبوعات در کمال آزادى و سرحدّ آزادى است. هزاران نفر از کسانى که در زندانهابودند، آزاد شدند... البته منافع عالى مملکت هم بایستى حفظ بشود. یک رکن اساسى و مهم مملکت که قوۀ مقننه است، مسلماً در این کار تأثیر فوق العاده اى دارد. امیدوارم با روحیه اى که در تمام شما سراغ دارم، رساندن ایران به یک مرحلۀ ترقى (!) با حفظ شعائر مذهبى ـ شعائر مقدسمان ـ و حفظ استقلال مملکت و آزادیهاى فردى و سیاسى، این کار عملى مى شود.» امام خمینى (س) که به خوبى از ماهیت دیکتاتورى شاه آگاه اند، در پاسخ اظهارات او مى فرمایند: «...بر فرض اینکه ایشان آنطورى که حالا دارد توبه مى کند و قول مى دهد به اینکه «من دیگر از این به بعد از این کارها نمى کنم و دیگر مطابق قانون اساسى رفتار مى کنم» فرضاً که راست بگوید ـ راست که نمى گوید، لکن فرضاً که راست بگوید ـ یک کسى که این همه جنایت کرده و این همه کشتار از مردم کرده، حالا مى گوید «توبه کردم» مگر مى پذیرند از تو؟!...»[4] در همان ساعتهایى که وابستگان شاه در حضورش با سخنان چاپلوسانه از او تمجید مى کنند و او قول مى دهد که اشتباهات گذشته جبران خواهد شد، مأموران تحت فرمانش در خرم آباد، شهرضا، اصفهان و قم، تظاهرات و راهپیمایى آرام مردم را که خواستار آزادى و استقلال هستند، به گلوله مى بندند. بنابه آخرین گزارش خبرنگاران ـ در همان روز ـ تعداد شهداى شناخته شده در این شهرها به 6 نفر رسیده است. دهها نفر نیز به شدت مجروح و مصدوم شده و به بیمارستانها انتقال یافته اند. خبرنگار قم در گزارش خود مى گوید: بیمارستانهاى شهر، تخت خالى براى بسترى کردن مجروحان ندارند و مسئولان بیمارستانها مجبور شده اند، مصدومان حادثه را در راهروهاى بیمارستانها بخوابانند. از سوى دیگر، در همان زمانى که جعفر شریف امامى ـ نخست وزیر فراماسونر ـ خطاب به شاه مى گوید: «امسال چهارم آبان از یکسو مقارن با اجراى کامل اصل آزادى زبان و عقیده و قلم است که ملحوظ و منظور نظر آن شاهنشاه بزرگوار بوده است و... [5]» مأموران تا دندان مسلح حکومت نظامى، هزاران تن از دانشجویان، دانش آموزان و مردم عادى را که در خیابان شاهرضا (انقلاب) و جلوى دانشگاه تهران اجتماع کرده اند، مورد یورش قرار داده با شلیک گاز اشک آور و تیراندازى دهها تن از آنها را مجروح و مصدوم مى سازند. در گزارش خبرنگاران آمده است: «دهها تن از سالخوردگان، که بر اثر شلیک گاز اشک آور به حال اغما افتاده اند، قادر به حرکت نیستند و جمعیتى که بر اثر تیراندازى مأمورین، مشغول فرار هستند به رغم این که خطر مرگ، آنان را تهدید مى کند، مى کوشند، تا این عدّه را از صحنه خارج کنند.» آرى، در همان حال که شاه وعدۀ تصحیح و اصلاح اشتباهات گذشته را مى داد، در شهر مقدس قم، مأموران حکومت نظامى، دختران دانش آموز را که از دبیرستان دخترانه مهران با لباس سیاه و حجاب کامل همراه با عکسهایى از امام خمینى (س) به راهپیمایى آرام دست زده بودند، با گاز اشک آور مورد یورش قرار داده با حمله به آنان عده اى را به سختى مجروح مى کنند، بنا به گفتۀ شاهدان حادثه، چند نفر در جریان این حادثه به شهادت رسیده اند. مجروحان به بیمارستانهاى کامکار، نکویى، و سهامیه انتقال یافته بسترى مى شوند. همچنین جوانى به نام احمد عبدى پور، دانش آموز سال پنجم دبیرستان، در کوچۀ بیگدلى هدف گلوله قرار گرفته و به شهادت مى رسد. یک زن نیز که هویتش مشخص نیست، بر اثر شلیک گلولۀ مأموران حکومت نظامى جان مى بازد. در نزدیک حرم مطهر حضرت معصومه ـ سلام اللّه علیها ـ از سوى مأموران به مردم شلیک مى شود. خبرنگاران گزارش مى دهند که اوضاع در شهر قم به شدت متشنج است و در خیابان «چهارمردان» که کانون تظاهرات مى باشد، صداى غرش تانکها و رگبار مسلسلها لحظه اى قطع نمى شود. آیا امام حق ندارد که به نمایندگى از سوى ملت توبۀ شاه را نپذیرد؟ امام خمینى(س) در سخنان خود اطمینان مى دهند که روى کار آمدن دولت نظامى هیچ مشکلى را از رژیم حل نمى کند و در مقابل خواست یک ملت، حمایت امریکا و شوروى و انگلیس و نیروى نظامى، کارى از پیش نخواهد برد. [1]. موضع حضرت امام در این رابطه تا پایان عمر همواره مورد تأکید آن حضرت بود و اسلام‏ خواهى مورد ادعاى حکام سعودى را اسلام آمریکایى مى‏ دانست. جهانیان حقانیت سخن امام را در حج خونین سال 1366 شاهد بودند در این سال حکام آل سعود با کشتار چهارصد نفر و مجروح نمودن هزاران نفر زائرى که در مراسم برائت از مشرکین فریاد مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل سر مى‏ دادند ماهیت خویش را آشکار ساختند. (صحیفه امام؛ ج 4، ص 198) [2]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 201 [3]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 202 [4]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 204 - 205 [5]. روزنامه اطلاعات؛ 4 آبان 57 منبع: (کوثر، ج2، ص 28-30) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

لباس سیاه در روز تولد شاه‏

هر سال در چهارم آبان ـ سالروز تولد دیکتاتور ایران ـ با تبلیغات گسترده و پر سروصدا، مراسمى ساختگى با صرف میلیونها تومان هزینه در ادارات و سازمانهاى دولتى برپا مى شد و مأموران شهربانى و ژاندارمرى در شهرها و بخشها و روستاها، کسبه و اصناف را مجبور مى کردند که عکس شاه و پرچم سه رنگ بر سر در مغازه هایشان نصب کنند؛ اما در 4 آبان 1357 از هیچ یک از آن برنامه ها خبرى نیست. عدۀ زیادى از جوانان تهران در برنامه اى هماهنگ، با پوشیدن لباس مشکى تنفر و انزجار خود را در این روز از رژیم شاه نشان مى دهند. زندانیان سیاسى آزاد شده نیز، به پاس خون شهیدان، در حالى که لباس مشکى بر تن داشتند، با شاخه هاى گل بر مزار شهداى انقلاب در بهشت زهرا حاضر مى شوند. برخى از کارکنان صدا و سیما نیز در این روز، با پوشیدن لباس سیاه در محل کار خود حضور مى یابند. سرتیپ «نادور» فرماندار نظامى جهرم ـ که از روز برقرارى حکومت نظامى با کمال قساوت در این شهر رفتار مى کرده است ـ و همچنین سرهنگ تصاعدى رئیس شهربانى که به دستور او، بارها مأموران به سوى تظاهرکنندگان آتش گشوده اند، با گلوله هاى یک سرباز وظیفۀ قهرمان به نام «حسن خرداسدى» اعدام انقلابى مى شوند. عامل این اقدام شجاعانه، متأسفانه دستگیر مى شود. خبرنگاران از برگزارى تظاهرات گسترده و شهید و مجروح شدن عده اى در دزفول و اقلید فارس خبر مى دهند. در زنجان، تظاهرات خونینى برپا مى گردد و مراکز فساد و بانکها و سازمانهاى و ابسته به رژیم در بیشتر نقاط شهر به آتش کشیده مى شود. از تعداد شهدا و مجروحان حوادث خبرى اعلام نمى شود. دانشگاه تهران در روز چهارم آبان، صحنۀ تظاهرات و راهپیمایى دانشجویان بود. مأموران حکومت نظامى به سوى دانشجویان آتش گشوده و عده اى از دانشجویان براثر اصابت گلوله مجروح مى شوند که توسط دانشجویان دیگر از صحنه خارج شده و به بیمارستانها انتقال مى یابند. سرلشکر ناجى فرماندار نظامى اصفهان، پیشاپیش مأموران خود دستور شلیک مى دهد. در نتیجه این اقدام، عدۀ زیادى از مردم مسلمان اصفهان در خیابانها به خاک و خون مى غلطند. تعداد شهداى آن روز نیز مشخص نمى شود. بیمارستانهاى شهر، به طور مرتب تقاضاى خون مى کنند. براساس گزارش خبرنگاران، این خونین ترین تظاهراتى بوده که پس از برقرارى حکومت نظامى در اصفهان صورت گرفته است. در شهرهاى مشهد، قم، آباده، گرگان، رضائیه (ارومیه)، شاه آباد غرب (اسلام آباد)، بهبهان، یزد، ایلام، رودسر، میاندوآب و فیروزآباد فارس، تظاهرات گستردۀ مردم، به درگیرى با مزدوران شاه مى انجامد. در هر یک از این شهرها، عده اى به شهادت رسیده و گروهى مجروح و مصدوم مى شوند. در این روز، تعدادى از زندانیان سیاسى در میان استقبال وسیع مردم حق شناس تهران آزاد مى شوند. به گردن هر یک از زندانیان آزاد شده، حلقه هاى گل آویخته شده بود و آنها پس از تحمل سالها شکنجه به دست مأموران ساواک در زندانها به آغوش خانواده هاى خود بازگشتند. در تهران، در نقاط مختلف شهر، تظاهرات وسیعى برپاست و برابر گزارش خبرنگاران بر اثر تیراندازى مأموران حکومت نظامى به سوى راهپیمایان، شش نفر به شهادت مى رسند و مجروحین حوادث، به بیمارستانهاى مختلف انتقال مى یابند. براى کمک به مجروحین، موتورسواران در خیابانهاى تهران به راه افتاده و از مردم تقاضاى خون مى کنند. جلوى تمام بیمارستانها، صفهاى طویلى از مردم، براى اهداى خون، تشکیل مى گردد که علیرغم تهدید مأموران انتظامى، حاضر به ترک صحنه نمى شوند. قم شهرى که بعد از قیام 15 خرداد، از 17 دى 1356 هر روز شاهد تظاهرات و درگیرى بود، در 4 آبان 1357 چهره اى جالب داشت و کمتر کسى را مى شد دید که لباس سیاه بر تن نداشته باشد، بر سر در مغازه ها و حتى بر سر در خانه ها نیز پرچم سیاه نصب شده بود. ابتکار پوشیدن لباس سیاه، توسط اعلامیه هاى دستى که توسط جمعى از روحانیون مبارز قم تنظیم و در تهران و شهرستانها پخش شده بود، صورت مى گرفت و مورد استقبال بسیارى واقع شد. این خبر را خبرنگاران خبرگزاریهاى بزرگ جهان به مراکز خبرى خود و به عنوان «امرى بى سابقه» مخابره مى کنند. در حالى که تهران و شهرها و روستاهاى ایران، شاهد راهپیماییها و تظاهرات اعتراض آمیز مردم است و فریاد «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینى» در همه نقاط شهرها به گوش مى رسد. مراسم سلام چهارم آبان در حضور شاه برگزار مى شود. جعفر شریف امامى نخست وزیر در این مراسم مى گوید: «امسال، چهارم آبان مقارن با اجراى کامل اصل آزادى زبان و عقیده است!» شاه، نیز ضمن بیان مطالبى در این مراسم، مى گوید: «مسلماً اشتباهاتى شده. مسلماً عده اى از جادۀ درست، منحرف شده و همچنین بى ترتیبى هایى در کارها بوده؛ ولى این، آن چیزى است که مى شود تصحیح کرد و اصلاح نمود.» شاه اضافه مى کند: «اشتباهاتى در گذشته شده است ولى مملکت باید بماند. به آزادى و فضاى بازسیاسى معتقدیم و باید آزادى باشد؛ چنان که مى بینید، مطبوعات، همه چیز را مى نویسند.» شاه به وجود هزاران نفر در زندانها اعتراف کرده و مى گوید: «هزاران نفر از کسانى که در زندانها بودند، آزاد شدند و در هر فرصتى بیاید که بشود این کار را کرد، کرده ایم و باز هم مى کنیم و این فضاى باز را هر روز در پیش چشم خود خواهید دید[1].» ایالات متحدۀ امریکا هنوز امیدوار است به هر ترتیبى که شده شاه را روى پا نگهدارد. بدین جهت در پیامى که کارتر به مناسبت چهارم آبان براى شاه مى فرستد، اظهار مى دارد؛ «مشکلات کنونى سپرى خواهد شد و ملت ایران در پرتو برنامۀ پیشرو سیاسى که آن اعلیحضرت به مرحلۀ اجرا گذارده اند، به صورت یک ملت نیرومند ظاهر خواهد شد، اعلیحضرتا! اجازه مى خواهم بار دیگر تأکید کنم که ایالات متحدۀ امریکا براى مناسبات استوار و دیرپاى خود با ایران، ارزش فراوانى قائل است[2].» والترشل رئیس جمهورى آلمان غربى و همچنین هواکوفنگ رهبر چین نیز به مناسبت سالگرد تولد شاه، پیامهاى تبریکى براى او مى فرستند. لازم به توضیح است که هواکوفنگ، همان شخصیتى است که در 17 شهریور 1357 که هزاران نفر در تهران و شهرستانها به دست عمال رژیم شاه به شهادت رسیدند، به تهران آمد و میهمان رسمى شاه بود! البته آقاى هواکوفنگ، پس از پیروزى انقلاب اسلامى با فرستادن پیامى براى دولتمردان جمهورى اسلامى، از این که در آن ایام شوم به تهران آمده و میهمان شاه بوده است، رسماً عذرخواهى کرد! بجز کارتر و هواکوفنگ، لئونید برژنف صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى و سلاطین، رؤساى جمهور و رهبران کشورهاى کانادا، مغرب (مراکش)، مالت، سوریه، اندونزى، هلند، بنگلادش، گینه، کره شمالى، افریقاى جنوبى، قطر، بحرین، کویت، سنگال، بلغارستان، موریس، آلمان غربى، تونس، عمان، ویتنام، آلبانى، فرانسه، و چند کشور دیگر نیز براى شاه، پیام تبریک مى فرستند. بدون تردید اعلام حمایتها در تأخیر فرار شاه از ایران و ادامۀ کشتارهایش بى تأثیر نبوده است. امام خمینى (س) در 4 آبان 1357، در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج، طى نطق مهمّى که در محل اقامتشان در «نوفل لوشاتو» ایراد مى کنند، ضمن اشاره به جنایتهاى شاه و برنامه هاى تبلیغاتى ضد اسلامى رژیم و فاجعۀ حملۀ اجیرشدگان به مسجد جامع کرمان، تمام قشرها را براى ادامۀ مبارزه با رژیم به اتحاد و یگانگى دعوت مى کنند. امام خمینى (س) همچنین به مناسبت چهارم آبان ـ روز تولد شاه ـ این روز را «عزاى ملى» اعلام نموده ضمن آن تأکید مى کنند: «باید ملت شریف مظلوم و جناحهاى علاقه مند به اسلام و کشور، قدرت تفکر را از دشمن سلب کرده و به حکومت غاصبانۀ آن هر چه زودتر خاتمه دهند... روز چهارم آبان، روز عزاى ملى و مبدأ بدبختیهاى ایران مظلوم است.»[3] (کوثر، ج1، ص635-638) آنچه در ادامه می خوانید متن کامل سخنان امام در این روز است: [بسم اللَّه الرحمن الرحیم ] لباس سیاه در روز تولد شاه امروز که چهارم آبان بود، در ایران، آن طورى که حتى رادیوى خود ایران اطلاع داد، بسیارى از شهرها را ذکر کرد که تظاهرات و ناراحتیها بوده؛ و از قرارى که نقل شد مردم در قم و در شمال تهران و در بعضى جاهاى دیگر لباس سیاه پوشیده بودند؛ عَلَمهاى سیاه در بعضى جاها بوده. ولادت پیامبر (ص) مبدأ برکات ولادتها مختلف است: یک تولدى است که مبدأ خیرات است، مبدأ برکات است، مبدأ کوبیدن ظالم است، مبدأ خاموش شدن آن بتکده ها و آتشکده هاست، مثل ولادت رسول اکرم که گفته شده است که «آتشکده پارس» خاموش شد و کنگره هاى طاق کسرى ریخته شد- حالا ریخته شدن و خاموش شدنش با تاریخ، گفته شده- لکن مطالب این است که دو قوه بوده است آن وقت که یکى قوه حکومت جائر بوده است؛ و یکى هم قواى روحانى آتش پرست؛ و به آمدن رسول اکرم [این دو قوه شکست ]؛ تولد ایشان مبدأ شکست این دو قوه است. یکى طاق کسرى که کنگره هایش، کنگره هاى ظالمانه اش ریخت. اینکه مى گویند «انوشیروان عادل» این از اساطیر است! یک مرد ظالم سفاکى بوده است، منتها شاید پیش سلاطین دیگر وقتى گذاشتند، به او گفتند عادل! و الّا کجایش انوشیروانْ عادل بوده است؟! به تولد رسول اکرم، این پایه ها؛ یعنى مبدأ ریختن پایه هاى ظلم و خاموش شدن آتشهاى دوگانه پرستى و شرک و آتش پرستى [فرو ریخت ]؛ آن دو قوه اى که در آن وقت بوده است، با آمدن ایشان هر دو مبدأ شکست، این دو اصل؛ یعنى توحید، در عالم به واسطه رسول اکرم توحید بسط پیدا کرد و ان شاء اللَّه مى کند. و نبوت اصلًا آمده است، نبى اصلش مبعوث است براى اینکه قدرتمندهایى که به مردم ظلم مى کنند پایه هاى ظلم آنها را بشکند؛ و این کنگره هاى ظلم که به زحمتِ این بیچاره ها، به خون دل این بیچاره ها، به استثمار گرفتن این مردم ضعیف، این پایه هاى قصر بالا رفته و کنگره هایش کنگره هایى بوده است که [پایه هاى ظلم ] بوده است، آمدن پیغمبر اکرم براى شکستن این کنگره ها و فرو ریختن این پایه هاى ظلم بوده است؛ و از آن طرف، چون بسط توحید است، این جاهایى که مبدأ ستایش غیر خدا بود و آتش پرستى بوده است، آنها را منهدم کرده است و آتشها را خاموش کرده است. تولد شاه، مبدأ ظلمت و تباهى و بعضى از تولدها هم مبدأ عکس این مطالب است، مثل تولد چهارم آبان. البته من از رسول اکرم عذر مى خواهم که ذکر تولد ایشان را مى کنم و ذکر تولد این شقى را، لکن مقابله نور و ظلمت است، مقابله انسان و لا انسان است. این تولد نامیمون که منتهى شد به اینکه شما مى بینید. هر دوى این قضیه ها را که رسول اکرم تشریف آوردند و منهدم کردند آثار شرک را و ظلم را، این هر دو قضیه در تولد این آدم بعکس شد؛ یعنى منتهى شد به اینکه هم ترویج از آتش پرستى و آتش پرستها شد، و هم پایه هاى ظلم مستحکم شد؛ خصوصاً در ایران ما. در ایران ما از آن طرف این آتش آتش پرستهاى اطراف یزد و این حدود تقویت شدند، به طورى که همین گبرهاى امریکا به شاه کاغذ نوشتند- به حسب آن چیزى که در روزنامه ها بود- و از ایشان تشکر کردند و نوشتند که تا کنون کسى پیدا نشده است که به اندازه شما از مذهب ما تجلیل کند و پشتیبانى کند. این خدا خواست که ملت ما زود بیدار شد و لو دیر بود؛ ولى باز زود بیدار شد که نگذاشت دنبال کند این آدم این مقاصدى را که داشت و گبرهاى امریکا و ثروتمندان آنها به او مى خواستند تحمیل کنند، یا خودش هم موافق بود، و الّا بیشتر از این مسائل بود در [این ] باب، و مطالب خیلى دقیقتر و بیشتر بود. خیانت شاه در تقویت آتش پرستى و تغییر تاریخ هجرى ابتداى کار این بود که بعضِ آتشکده ها را تقویت کرد و تاریخ اسلام را عوض کرد به تاریخ گبرها؛ و خدا مى داند که این خیانت که این به اسلام کرد و این اهانت که به پیغمبر اکرم- صلى اللَّه علیه و آله- کرد، این خیلى جنایتش بالاتر از این کشتارهایى است که کرده است. کشتارها [را] موازنه اگر بکنیم با این یک کارى که تغییر تاریخ رسمى اسلام را، نشانه توحید را، نشانه انسانیت را، این تبدیل کرد به این چیزهاى آتش پرست، به تاریخ آتش پرست، گبرها؛ از همه خیانتهایى که به ما کرده است، این بالاتر است. این حیثیت اسلام را مى خواست از بین ببرد؛ این علامت اسلام را مى خواست از بین ببرد. نفتهاى ما را فرستاده و برده و داده است به آنها؛ اینها امور مادى است، البته خیانت است، خیانت به یک ملتى است که ذخایر را به اجانب بدهد، لکن قضیه تغییر تاریخ یک اهانت به حیثیت اسلام است. و این آدم، این کار را کرد. و اگر این مشتى که ملت به دهن این زد که ملزم شد به اینکه تاریخ را دوباره برگرداند، تاریخ اسلام کند و تاریخ گبرها را کنار بگذارد، اگر این کار نشده بود، دنباله داشت این مسائل. اینها مى خواستند که اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از پیغمبر اکرم؛ به همان زمان سلاطین گبرِ متعدىِ آدمکشِ قهار؛ و آن طور رفتار کنند و بساط هم همان بنا باشد. «پان ایرانیسم»! ایران باید همان شئون ایرانیتش را حساب بکنید! شئون ایرانیت!! شما همه چیزتان شاهان باستان بوده است؟ شما ببینید آنها چه کردند با مردم. یک دسته هم آن «مغان» و امثال ذلک بودند؛ ببینید اینها چه جور رفتار مى کردند با مردم ایران. سلوک پیامبر (ص) و على (ع) در حکومت از آن طرف، وقتى که پیغمبر اکرم آمد و ملت خودش را دعوت به توحید کرد، چه جور رفتار مى کرد با مردم؛ حتى با ذمیها؛ حتى با آنهایى که خلاف مذهب بودند چطور رفتار مى کرد. حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- مى فرماید که شنیدم که یک لشکر مى آمدند- ظاهراً لشکر معاویه بوده است- آمدند در کجا و یک خلخال از پاى یک ذمیه ربودند، چه کردند؛ یک خلخال از پاى یک ذمیه، از پاى یک زن یهودى یا نصرانى ربوده اند؛ بعد نقل است که ایشان فرمودند اگر انسان بمیرد براى این، چیزى نیست. یک همچو انسانى، ما یک همچو حاکمى مى خواهیم. ما دنبال یک همچو رژیمى مى گردیم که حاکم آن، سلطانش- من جسارت مى کنم که حضرت امیر را بگویم سلطان- حاکمش، امامش، آنکه سلطه اش بر مملکتها، از حجاز گرفته تا ایران، تا مصر، تا کجا بوده است، نسبت به رعیت- آن هم آن کسى که خارج از مذهبش بوده- این طور عواطف داشته است؛ و خودش وقتى همان روزى که با ایشان بیعت کردند به سلطنت، به اصطلاح، و به امامت و خلافت، همان روز، بعد از اینکه این کار را کردند، آن کلنگش را برداشت رفت سراغ کارش، که کار مى کرد خودش با دست خودش. آن وقت مى کرد براى چى؟ آن قنات را وقتى که درآورد، یک کسى گفت که مثلًا مبارک است، چه است، فرمود که مبارک براى ورثه است. بعد گفت: [قلم ] بیاورید، وقف کرد آنجا را براى مستمندان. ما یک همچو حاکمى، طالب یک همچنین حاکمى هستیم که وقتى محاسبه حساب بیت المال را نشسته است و مى کند، یک چراغ، آن چراغهاى آن وقت نفتى بوده است یا چه بوده یا پیه [سوز] بوده است، هر چه بوده است، این روشن بود و حضرت داشت حساب مى کرد بیت المال را؛ یک کسى آمد آنجا با حضرت خواست بنشیند صحبتى دیگر بکند، حضرت آن چراغ را خاموش کرد فرمود که تا حالا من حساب بیت المال را مى کردم، این چراغ مال بیت المال است؛ از بیت المال براى خودش صرف مى کردم، حالا تو مى خواهى با من صحبت کنى، صحبت دیگرى است ربطى به بیت المال ندارد، خوب چراغش را چرا ما روشن کنیم. البته کسى قدرت ندارد مثل حضرت امیر عمل کند، هیچ کس در عالَم نمى تواند این طور [باشد]، لکن ما یک حاکمى مى خواهیم که دزد نباشد! ما این قدر حالا راضى شده ایم که لا اقل این قدر دزدى نکند، این قدر مال این ملت را چپاول نکند، این قدر ظلم به این ملت نکند. حرکات مذبوحانه عرض کردم در ولادت آن آقا، حضرت رسول- سلام اللَّه علیه- آتشکده ها خاموش شد، یا کنایه از اینکه این مبدأ خاموش کردن آتشکده هاى ظلم است، و ایشان مى خواست این را روشنش کند. در اطراف یزد تأیید کرده است، از قرارى که گفته اند، بعض آتشکده ها را. تاریخ را هم تغییر داد؛ و بنا داشت که این کارها را یکى بعد از دیگرى بکند که ملت به داد ما رسید و پایه هاى کنگره هاى قصر کسرى فرو ریخت، کنایه از اینکه ظلم باید بریزد. ایشان را مى بینید که با این ملت چه کرد؟ چه ظلمها به این ملت کرد و دارد مى کند؟ حالایى که این نَفَسهاى آخر هست و حرکات مذبوحانه است، حالا تازه یک فکرهایى به کله اش افتاده است! به اسم کولیها، در کرمان، و از قرارى که مى گویند به اسم کولیها به اسم بیابانگردها، یک دسته اى آورده اند، حالا اگر یک چیزى به آنها داده باشند و آورده اند نمى دانم؛ اما نظیر مدرسه فیضیه و آن سال که دیگر ما حاضر بودیم و در قم بودیم که این سازمان امنیتیها و این کماندوها را به اسم «دهقان» ها ریختند در مدرسه فیضیه و قرآن آتش زدند، عمامه ها آتش زدند، اشخاص [را] از پشت بام انداختند پایین و از بین بردند با کماندوها، به اسم اینکه دهقانها، دهقانها نمى خواهند؛ دیگر آخوند نمى خواهند! اینها دیگر قرآن نمى خواهند! آخوند نمى خواهند! دهقان این جور است؟ دهقان هر وقت هم از او بپرسى، هم قرآن را مى خواهد و هم اسلام [را]؛ [آنها] عاشق اسلامند. خاطره اى از خنثى کردن یکى از توطئه ها در سال 42 دهقانهاى ما این کماندوها و اینهایى است که شما تربیت کردید براى اینکه اسلام را بکوبید؟ آن وقت آن کار را کردند که ما بودیم و حاضرِ وَقْعه بودیم؛ حتى منزل ما هم آمدند منتها من با یک ضربه مقابل نگذاشتم که آن کارهایى که مى خواهند بکنند. یک اجتماع بود آنجا، اوایل این قضایا بود و اجتماع بود، و بعضى صحبت مى خواستند بکنند و خود من هم شاید صحبت کردم یا مى خواستم بکنم؛ به من گفتند که، دیدم خودم هم که یک صلواتهاى بى مورد [فرستاده ] شد، من به یکى از رفقا گفتم که برو بگو اگر در اینجا یک شلوغى بکنید، من مى روم در صحن حضرت معصومه آنجا مى روم منبر و حرفهایم را آنجا مى زنم. اینها مأمور نبودند یک همچنین کارى را که همچو عکس العملى دارد بکنند؛ نمى دانستند که باید چه بکنند، ترک کردند. و همان روز در مدرسه فیضیه ریختند و همان بساط را درست کردند و عرض مى کنم که همان جنایات را؛ همان عصرش در مدرسه فیضیه، آن جنایات را کردند. آن روز به نام «دهقان»، امروز به نام «کولى»! آن روز با صورت دهقان، آن بساط و آن رسواگریها را کردند، حالا شروع کرده اند به اینکه کولیها چیز کرده اند. در آنجا به اسم کولیها و در جاهاى دیگر هم مى ریزند در شهر و عرض مى کنم که همدان را آن طور با وضع فجیع به مردم حمله کردند؛ و زنجان هم همین طور نقل مى کنند. در قم هم دو- سه روز است که تشنجات است و تیراندازى است و آدمکشى است. در تهران هم بعضى جاهایش تشنجات بوده است؛ و رادیوى همین امروزِ ایران- که آوردند پیش من و یک مقدارش را گوش کردم- خیلى جاها را اسم برده بود که تشنجات است و اینها. روز چهارم آبان و روز تولد ایشان، این جشن مردم است! سیاهپوشى است. بله، اینها هم مى گویند که یکى دو جا را اسم بردند، مراغه، ظاهراً مثل اینکه مراغه بود، کجا بود، آنجاها چه کردند، چه کردند، یک مشتى هم حرف مى زنند. حالا کى چه کرده، آن را من نمى دانم که تا چه اندازه راست مى گویند و آن اشخاص کى بوده اند؛ اما از آن طرف خودشان بسیارى از شهرها را اسم بردند و آنى که اینها مى گویند، این نیست؛ تنها اینها نیست، بعد باید اطلاع به شما برسد. آتش زدن مردم در سینما هم آن قضیه در ولادت رسول اکرم- این دو قضیه مهم مبدأش بوده است: خاموش کردن جهات شرکى و آتش پرستى، و فروریختن کنگره هاى ظلم. در تولد ایشان هم مبدأ برافروخته شدن اساس آتش پرستى، اگر مهلت به او مى دادند؛ که نمونه اش تغییر تاریخ بود و بر پا کردن کنگره هاى ظلم همه جانبه که از آن ظلمها، این آتش سوزیها [ست ]. خوب یک دسته مردم بیچاره که رفتند توى سینما البته سینماى ایران جاى رفتن نیست، این یک- چیزى است که- مصیبتى است که بر ایران وارد است که جوانهاى ما را این سینماها ضایع مى کنند، خراب مى کنند، لکن یک عده مردمى که رفتند در آنجا، اینجا چه کرده بودند که لایق این بودند که باید درِ آن را شهربانى بیاید ببندد، و بخواهند مردم باز کنند، اجازه بازکردن ندهند؟ موارد معلومى که با نقشه، چیزهاى آتش سوزى را گذاشته بودند آتش بزنند؛ یک مردم بیچاره اى را در آنجا بسوزانند، خاکستر کنند. تمام مقصد این بود که بگویند اینها را خرابکارها مى کنند؛ خوب، خرابکارى آخر حدى دارد که شما خرابکارى بکنید و گردن خرابکارها بگذارید؛ یک همچو مردمى اند اینها. شاه عامل همه ظلمهاست ایرانى ها مبتلا به یک همچو رژیمى هستند. حالا هم که در کرمان آن فضاحت را درآوردند؛ در مسجد ریختند مردم را یک دسته اى خفه شان کردند به واسطه گازها، یک دسته اى را کشته اند؛ بچه، زن و مرد و بزرگ را، مسجد را، همه چیزش را آتش زدند معبد مسلمانها را؛ بعد هم ریختند توى بازار و بازار را آتش زدند و غارت کردند. حالا تازه مى گویند که بناست بفرستیم تحقیق کنند که کى همچو کارى را کرده است، کى بفرستد که تحقیق کند؟ همانى که فرستادید تحقیق کردند در آبادان که کى همچو کارى کرده؟! آن ظالمى که این کار را کرده اند، «اعلیحضرت» مى خواهند او را مجازات کنند؟! آن آقا خودت هستى! مبدأ همه ظلمها، مبدأ گرفتارى مردم خود این هستند. اگر ملت ایران همت نکند ... اگر ملت ایران همت نکند و زود کلک این را نکند، خیلى کارها این مى خواهد بکند. باید به داد این ملت رسید. باید هر کس در هر جا هست کمک کند به این ملت؛ و الّا این مرد اساس همه چیز را خواهد برد. حالا بعد از اینکه در کرمان آن فضاحتها را کردند و به اسم نمى دانم «کولى» و کذا- کولى تر از خودشان هیچ کس نیست- به اسم این حرفها، حالا تازه، بله، فرستاده اند براى اینکه تحقیق کنند ببینند که کى همچو کارى کرده و کى همچو ظلمى کرده! آقا، دیگر ملت باورش نمى آید این حرفهاى شما را. همان اولى که در آبادان این کارها شد، خود مردم آبادان ریختند بیرون، فهمیدند که اینها خودشان کرده اند؛ براى اینکه شواهد بود که اگر کسى و اگر یک آدم شلوغکارى مى خواست این کار را بکند با این نظم، آتش سوزى را با این نظم درست کند و مواد آتشزا را با آن نظم درست کند و بعد هم درِ آنجا را ببندد، اجازه ندهد که بیرون بیاید کسى؛ ... از آنجا مردم صدایشان درآمد. حالا هم هر وقت کشف بشود، مردم خودشان مى گویند. در قبرستان هم که رفتند، آن همه تظاهر کردند بر خلاف. «1» حالا هم قضیه کرمان همین طور است، قضیه همدان همین طور است، قضیه زنجان همین طور است. حالا ایشان تازه به فکر این افتاده است که با این صورت، مردم را بکوبد. همه مردم مى دانند که همه ظلمها با دستور اوست. ممکن نیست که یک شهربانى آتش به [طرف ] مردم روشن کند الّا با اذن ایشان. مگر جرأت مى کنند که آدم بکشند اینها، اگر اذن این نباشد؟ اگر امر این، امر اکید این نباشد؟ شاه، فرمانده کشتار پانزده خرداد در پانزده خرداد خود ایشان فرمانده بود، فرمانده قوا، از قرارى که نقل مى کنند، بود. همه این جاها فرمانده اش خود این آقاست. این مبدأ ولادتى است که مردم ایران گرفتارش هستند و ان شاء اللَّه خداوند رفع کند این اساس ظلم را [آمین حضار]؛ این بیرق را بخواباند ان شاء اللَّه [آمین حضار]؛ و ان شاء اللَّه نزدیک است، نزدیک است این کار. این طور دست و پا زدن، آن حیوانى است که سرش را بریده اند و حالا مى خواهد دست و پا بزند. تکلیف ما مبارزه با تبلیغات دروغین شاه لکن همه ما مکلف هستیم؛ همه مان، همه ما تکلیف داریم در اینجا که هر یک از شمایى که مى تواند، مطلب مسائل ایران را برساند به روزنامه هاى اینجا، به مجلات اینجا، به رفقاى مدرسه اى شان، به دانشگاههاى اینجا. برسانید مطالب ایران را؛ بگویید به مردم. الآن تبلیغات اینها، آن تبلیغات دامنه دارشان، الآن هم باز شاید پیش یک اشخاصى مبهم باشد قضیه که چیست. آیا آن طور است که امریکا مى گوید که اینها را چون آزادى داده اند؛ آزادى تند داده اند و زیاد داده اند؛ اینها از آزادى صدایشان درآمده! تُخَمِه «1» کرده اند ملت ایران از آزادى اى که به او داده است؟! زیادى اش آمده آزادى، که فریادش درآمده؟! خوب منطق آقاى کارتر این است! در روزنامه ها هم بود که ایشان گفته اند که یک دموکراسى تندى، یک آزادى تندى داده است و همین منشأ شده است در روزنامه کیهان بود یا اطلاعات که مردم با او مخالفت مى کنند! این طور است؟ این آزادى داده، و مردم چون آزادى داده باز فریاد مى کنند: [یا مرگ ] یا آزادى؛ یا آزادى؟! چون مستقل هست و «تمدن بزرگ» هست؟! امروز هم این مرد- من نمى دانم اینها چه جور، با چه جور ساختمانى اند- همین امروز هم، این مرد مى گفت که ایران که مى بینید چه آزادیهایى دارد! دارید همه شما مى بینید ما چه آزادى داده ایم به این ملت! همین امروز داشت صحبت مى کرد، در چهارم آبان. من تعجب مى کنم! خدا مى داند تعجب دارد که اینها چه جور آدمى اند .... شایعه کمونیست شدن ایران و ثانیاً یک رُعبى در مردم مسلمان پیدا بشود که به قول شاه «اگر من نباشم کمونیست هست»، دنیا اصلًا به هم مى خورد! اگر ایشان نباشد، اصلًا ایرانى در کار نیست! اصلًا ایران یعنى محمد رضا! اگر ایشان نباشد، دیگر ایران در کار نیست! ایشان هم مى گوید که خوب، ما ایرانى مى خواهیم تا در آن زندگى کنیم، تا در آن اختلافات [را] چه کنیم، خوب ایران نمى ماند دیگر! این جوانهایى که یک همچو شعارهایى که شعارهاى صحیح نیست مى دهند؛ اینها الآن دارند کمک مى کنند به این دستگاه. از یک جهت کمک که مردم ایران که دیگر از این حرفها نمى ترسند، لکن خوب، به خیال خودشان که یک دسته اى از مردم بترسند که مبادا اگر شاه برود این کمونیستها بیایند. از یک طرف خود همین اختلاف ما بین خود جوانها و دودستگى بین جوانها کمک به این دستگاه است؛ بناءً علیه، شمایى که مى خواهید این آقا را به خیال خودتان سرنگون کنید، پایه هاى ظلمش را مستحکم مى کنید. من متأسفم که اینها این طور بدون اینکه ملتفت باشند چه مى کنند، دارند کمک مى کنند. آنهایى که شما را دعوت مى کنند به این شعارها، آنها وابسته به خود دستگاه هستند. الآن توده اى هایى که عرض مى کنم که اسمى بودند و رسمى بودند، در دستگاه ایشان نوکرند این کمونیستها رؤسایشان. بچه هاى ما، جوانهاى ما، بازى خورده اند اگر چنانچه یک همچو کارى بکنند. اینها باز نور اسلام درشان هست، منتها بازى خورده اند. اینها رها کنند این جنایتکارها را. آنهایى که دعوتشان مى کنند به اینها. آنها مى خواهند حفظ کنند شاه را و شما ملتفت نیستید؛ چه در داخل این مسائل باشد چه در خارج، تبلیغات براى حفظ این آدم است با تشبث به هر چیز. تشبث به هر چیز که مى توانند مى کنند که این آدم باقى بماند. تشبث به نمى دانم این مسائل یکى چیزهایى است که اینها مى کنند. بیدار بشوند این جوانهاى ما. توجه کنند به مسائل روز. مسائل روز مسائل صحیح دقیق است. شکست کمونیسم در ایران و خود هزار و پانصد نفر- اگر راست باشد- هزار و پانصد نفر دانشجو دلیل بر شکست کمونیست است در ایران؛ براى اینکه هزار و پانصد نفر در مقابل سى میلیون جمعیت که همه عَلَم را بلند کرده اند و مى گویند قرآن مى خواهیم، این دلیل بر این است که اینها شکست خورده اند در ایران؛ نه اینکه اگر ایشان بروند کمونیست در کار مى آید. اگر ایشان بروند کمونیست یک دانه هم پیدا نخواهد شد؛ براى اینکه اگر ما فرض کردیم یک هزار و پانصد نفر، پنج هزار نفر باشد، همین جوانهاى قم ما مى خورند اینها را؛ لازم نیست تهران هم دخالت بکند، همین جوانهاى قم ما مى خورند اینها را؛ کمونیست چه غلطى مى تواند بکند؛ بازى تان داده اند؛ اینها حرف است؛ مى خواهند از شما یک چیزى بگیرند که براى شاه مفید باشد. شما را استثمار کرده اند الآن؛ استحمار کرده اند؛ شما را. صداى توحید را بلند کنید به این حرفها گوش ندهید. همه با هم هم صدا بشوید؛ همه با مسلمانها هم صدا. اگر این صداى توحید را با هم بلند کنید، این تمام مى شود کارش. اختلاف نیندازید هر کسى از یک گوشه اى بگیرد. امروز اختلاف، انتحارِ مسلمین است. باید همه با هم باشید؛ همه یکصدا، همه با یک صدا و آن یک صدا این است که «مرگ بر این شاه و بر این سلطنت! مرگ بر آنهایى که پشتیبانى از این مى کنند، مثل کارتر و امثال اینها!» این شعار ماست و ملت پیش مى برد. نترسید از این حرفها و هیاهوها. مگر یک ملتى که پا شده و یک مطلب حقى را مى گوید، مى شود تحمیلش کرد دیگر؟ دیدیم که حکومتهاى نظامى نتوانست هیچ کارى بکند. مگر قم حاکم نظامى نیست؟ الآن سه- چهار روز است در قم شعارها هست، دعواها هست، چیزها هست. تهران نیست؟ تهران هم همین طور. من از خداى تبارک و تعالى سلامت برادرهایى که در داخل هستند و در خارج هستند و همه براى اسلام فداکارى مى کنند مى خواهم. خداوند همه شما را موفق کند؛ خدا همه شما را سلامت بدارد. همه باید جدیت کنید که این ملتى که الآن بپاخاسته و خون دارد مى دهد، جدیت کنید، همراهى کنید، تا اینکه ان شاء اللَّه پیش ببرند اینها. همراهى شما در خارج، تبلیغات است الآن. شما الآن در [اینجا]، آنها مواجه با کماندوها و ... کولیها- به اصطلاح خودشان که همان کماندوها هستند- هستند و خونشان را دارند مى دهند، شما در اینجا هستید و باید هر طورى که مى توانید با تبلیغات به آنها کمک بکنید. [صلوات حضار]. [1]. کیهان 5/آبان/1357 . [2]. همان مأخذ. [3]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 154ـ158. منبع: (صحیفه امام، ج 4، ص: 161- 171) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

نطق تاریخی حضرت امام در محکومیت تصویب لایحه ننگین کاپیتولاسیون

رفرمى که به نام «انقلاب سفید» در 6/بهمن/ 1341 از سوى شاه و به دستور آمریکا (در چهارچوب طرح «اتحاد براى توسعه» کِنِدى) ارائه شد، نه تنها توفیقى به دست نیاورد بلکه در زمینه هاى بسیارى موجب درهم شکستن بنیانهاى اقتصادى کشور نیز شد. از سوى دیگر، نهضتى که با رهبرى امام خمینى (س) آغاز گشت، به منزلۀ هشدارى به آمریکا بود که دریابد این نهضت به انقلابى خونین و دامنه دار علیه ایالات متحده و رژیم دست نشانده اش در ایران خواهد انجامید. این دو امر، دولتمردان آمریکایى را مصمّم به احیاى کاپیتولاسیون و برقرارى «حق قضاوت کنسولى» در ایران کرد تا نظامیان آمریکا، با امنیت خاطر، از منافع کشورشان در این منطقه از جهان و همچنین تاج و تخت پادشاهى ـ مستقیماًـ حمایت کنند. این پیشنهاد در اسفند ماه 1340 و پیش از آغاز رفرم شاه، از سوى آمریکا به ایران تسلیم شد، امّا به عللى پیگیرى جدّى آن تا پس از قیام خونین 15 خرداد متوقف شد. اوج گرفتن نهضت امام خمینى (س) و گزارش کارشناسان آمریکایى که دالّ بر توفیق نیافتن رژیم شاه در فرونشاندن نهضت و جلب رضایت توده ها بود، موجب شد که این طرح، مجدداً پیشنهاد شود و رژیم براى تصویب آن، تحت فشار قرار گیرد. لایحۀ مصونیت مستشاران و دیگر تبعۀ آمریکا در ایران که در 13/مهر/1342 در کابینۀ امیر اسداللّه علم به تصویب رسیده بود، در مرداد ماه 1343 برخلاف رویه قانونى اول به مجلس سنا رفت و مورد تصویب سناتورها قرار گرفت. حسنعلى منصور، که پس از علم به نخست وزیرى رسیده بود، لایحۀ مزبور را در 21/مهر/ 1343 به مجلس شوراى ملى برد و از تصویب نمایندگان گذراند. متن لایحه بدین قرار بود: «ماده واحده ـ با توجه به لایحه شماره 18-2291-2157-25-11-1342 دولت و ضمائم آن که در تاریخ 21/11/42 به مجلس سنا تقدیم شده به دولت اجازه داده مى شود که رئیس و اعضاى هیأتهاى مستشارى نظامى ایالات متحده را در ایران که به موجب موافقت نامه هاى مربوطه در استخدام دولت شاهنشاهى مى باشند، از مصونیت ها و معافیتهایى که شامل کارمندان ادارى وقت موصوف دربند ـ و ـ ماده اول قرارداد وین که در تاریخ 18 آوریل 1961 مطابق 29 فروردین ماه 1340 به امضاء رسیده است، مى باشد برخوردار نماید.»[1] تصویب لایحۀ کاپیتولاسیون در مجلسین سنا و شوراى ملى، تقریباً اعلام نشد و مطبوعات کشور نیز، زیر سانسور دولت، از افشاى آن خوددارى کردند. چندى بعد، نشریۀ داخلى مجلس شورا حاوى متن کامل سخنرانیها و گفتگوهاى نمایندگان و رئیس دولت در این زمینه، به دست امام خمینى(س) رسید و ایشان را سخت آشفته و منقلب کرد. خبرهاى مربوط به آشفتگى و نگرانى امام به تدریج در همه جا منعکس شد؛ افراد بسیارى به قم رفتند و علت یا علل این نگرانیها را جویا شدند. امام خمینى(س) براى افشاى خیانت شاه و دارودسته اش به ایران و جامعۀ اسلامى، بر آن شدند که با ایراد نطقى حاد و اعلامیه اى سازنده، همگان را به مقابله با توطئۀ شاه و آمریکا، و حرکت و خروش فراخوانند. امام، ابتدا پیک هایى را براى آگاه ساختن علما و روحانیون به شهرهاى دور و نزدیک روانه کردند و خود نیز با مقامات روحانى قم به گفتگو نشسته پیامدهاى فاجعه را متذکر شدند. با فراهم شدن زمینه هاى مناسب، 4/آبان/1343 برابر با 20/جمادى الآخر/1384 براى ایراد سخنرانى تعیین شد. سیل جمعیت از گوشه و کنار کشور و از شهرهاى دور و نزدیک براى شنیدن سخنان رهبر نهضت، به قم سرازیر شد. رژیم شاه چون مى دانست که توسل به زور، نه تنها مفید نخواهد بود که، موجب قاطعیت بیشتر امام خمینى (س) در ایراد سخنرانى خواهد شد، به وسیلۀ دیگرى توسل جُست؛ یکى از عناصر به ظاهر غیر وابسته و به اصطلاح وجیه المله را براى دیدار با رهبر نهضت به قم فرستاد تا ایشان را از حمله به امپریالیسم آمریکا و ایجاد فضاى ضدّ آمریکایى در محیط مذهبى ایران، برحذر دارد. این شخص با تلاش فراوان فقط توانست با فرزند بزرگوار امام، شهید حاج سید مصطفى خمینى ملاقات کند. وى در این دیدار، حمله به آمریکا از سوى امام خمینى (س) را «خطرناک تر از حمله به شخص اوّل مملکت» دانست و توصیه کرد که «آیت اللّه خمینى اگر این روزها بنا دارند نطقى ایراد کنند، باید خیلى مواظب باشند که به دولت آمریکا برخوردى نداشته باشد که خیلى خطرناک است و با عکس العمل تند و شدید آنان مواجه خواهد شد؛ دیگر هرچه بگویند ـ حتى حمله به شخص شاه ـ چندان مهمّ نیست»!. حساسیت شاه با توجه به وابستگیهایش به کاخ سفید بى مورد نبود، آمریکا در بحران ویتنام و در آستانه انتخابات ریاست جمهورى (12 آبان 43) و تعیین جانشین کندى مقتول[2] قرار داشت. امام خمینى (س) با آگاهى از این نقطۀ ضعف رژیم، در سخنان پرشور خود، حمله را مستقیماً متوجه آمریکا کردند و ایالات متحده را با شدیدترین لحن به باد انتقاد و اعتراض گرفتند. 20/جمادى الثانى/1384 ـ روز میلاد مسعود حضرت فاطمۀ زهرا سلام اللّه علیها و زاد روز امام خمینى (س) ـ فرا رسید. جمعیتى که از اطراف و اکناف کشور براى استماع سخنان امام به قم آمده بودند، در این شهر موج مى زد. منزل امام (واقع در محله یخچال قاضى)، کوچه هاى اطراف و باغ انارى که مجاور منزل ایشان بود، از جمعیت پر بود. بلندگوهاى متعددى در اطراف محل سخنرانى نصب شده بود. ساعت 30/8 دقیقۀ بامداد امام خمینى (س) با چهره اى برافروخته، چشمانى از شدت خشم و خستگى و بى خوابى سرخ شده، جبینى گره خورده و قیافه اى آراسته و جذاب در برابر مردم ظاهر شدند. سخنرانى با نام خداى بخشنده و مهربان و آیۀ شریفۀ «انا للّه و انا الیه راجعون» آغاز شد و فریاد شیون و گریۀ حاضران، در فضا طنین افکند. هر جملۀ امام، به تنهایى حماسه بود؛ جمعیت به هیجان آمد، گریست و در پس اشکها، جوانه هاى انقلابى رویید که 14 سال بعد، شاهد پیروزى اش بودیم. امام خمینى (س) در سخنرانى خود فریاد کشیدند: «آقا، من اعلام خطر مى کنم! اى ارتش ایران، من اعلام خطر مى کنم! اى سیاسیون ایران، من اعلام خطر مى کنم! اى بازرگانان ایران، من اعلام خطر مى کنم! اى علماى ایران، اى مراجع اسلام، من اعلام خطر مى کنم! اى فضلا، اى طلاب، اى مراجع، اى آقایان، اى نجف، اى قم، اى مشهد، اى تهران، اى شیراز، من اعلام خطر مى کنم!... اگر مملکت ما اشغال امریکایى است پس بگویید!... تمام گرفتارى ما از این امریکاست! تمام گرفتارى ما از این اسرائیل است! اسرائیل هم از امریکاست.»[3] امام خمینى در پایان سخنان حماسى خویش فرمودند: «وکلاى مجلس سنا خیانت کردند. ... وکلاى مجلس شورا، آنهایى که رأى دادند، خیانت کردند به این مملکت. اینها وکیل نیستند. دنیا بداند اینها وکیل ایران نیستند! اگر هم بودند من عزلشان کردم. از وکالت معزولند.»[4] انعکاس بینش حضرت امام در مورد اختیارات ولى فقیه در جملات مزبور نمایان است. آن چه توسط امام در این نطق انقلابى و سراسر شور و حماسه گفته شد، در طول نهضت ـ تا آن روز ـ بى سابقه بود و نه تنها کنگرۀ کاخهاى ستم شاه، که کاخ سفید واشنگتن را هم لرزاند. امام خمینى (س) در این نطق، موضع قاطع و سازش ناپذیر خود را در برابر بلوکهاى شرق و غرب روشن ساختند، و سیاست نه شرقى و نه غربى را که تا پایان عمر بدان پایبند بودند مورد تأکید قرار داده و موضع خود را در مقابل دول استعمارگر چنین بیان داشتند: «امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروى از هر دو بدتر. همه از هم بدتر؛ همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیثهاست! با امریکاست. رئیس جمهور امریکا بداند ـ بداند این معنا را ـ که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما.»[5] حضرت امام همچنین در بیانات خویش اهداف و آرمانهاى روحانیت را مشخص کردند و رهنمودهایى ارزنده و پُر محتوىٰ به نسل معاصر و آینده دادند. امام، عنصر مبارزۀ با آمریکا، این عامل واقعى سیه روزى ملت ایران و دیگر ملتها را، به گونه اى تجزیه ناپذیر، از ارکان دور جدید مبارزات ملت ایران معرفى نمودند و جهانیان شاهد بودند که ایشان تا لحظۀ رحلت شان بر این اصل پاى فشردند. امام خمینى (س) جدا از این نطق تاریخى، در 4/آبان/1343 با صدور اعلامیه اى، از توطئه رژیم بیش از پیش پرده برداشتند. این اعلامیه که در آن به مسألۀ تغییر شیوۀ تحلیف در ارتش[6] نیز اشاره شده بود، در سطح وسیعى چاپ و تکثیر گردیده و در زمان کوتاهى در کلیۀ شهرستانها توزیع شد. بیش از 40 هزار نسخه از این اعلامیه، فقط در تهران در کمتر از ده دقیقه، به وسیلۀ 500 تن از جوانان بازارى و دانشگاهى پخش شد. شیوۀ توزیع اعلامیه ها به گونه اى بود که ساواک را به وحشت انداخت ولى قادر به جلوگیرى از آن نشد. رژیم شاه که از بالا گرفتن نارضایتى مردم و تحریک افکار عمومى، سخت وحشت کرده بود، دریافت که با بودن رهبر و پیشواى آگاهى چون امام خمینى (س) در ایران، نه تنها پیاده کردن طرحهاى به اصطلاح اصلاحى شاه ممکن نیست بلکه اساس رژیم نیز در معرض زوال قرار دارد، لذا مصمم شد که با دستگیرى و تبعید ایشان، خود را از مهلکه رها سازد. شب 13/آبان/1343 صدها کماندو و چترباز مسلح، خانۀ امام را در قم محاصره کردند، از بام و دیوار وارد منزل شدند و براى دستگیرى ایشان به جستجو و ضرب و شتم خادمین منزل پرداختند. مأموران، پس از یک سلسله اقدامات توهین آمیز، امام را با اتومبیلى که آماده شده بود، به تهران انتقال دادند. اتومبیل حامل امام، فاصلۀ بین قم ـ تهران را در مدّتى کمتر از 90 دقیقه پیمود و به فرودگاه مهرآباد رسید. هنوز آفتاب روز 13 آبان سر از افق بیرون نیاورده بود که رهبر بزرگ نهضت، به جرم دفاع از استقلال وطن و بهروزى هموطنان مسلمان خود، از وطن بیرون برده شد و به ترکیه تبعید گردید[7]. در سپیده دم همان روز، فرزند بزرگ امام، آیت اللّه شهید حاج سید مصطفى خمینى، دستگیر و به زندان قزل قلعه منتقل شد. اطلاعیه سازمان اطلاعات و امنیت کشور از رادیو پخش و در مطبوعات نیز منتشر شد. متن اطلاعیه بدین شرح بود: «طبق اطلاع موثق و شواهد و دلائل کافى چون رویه آقاى خمینى و تحریکات مشارالیه بر علیه ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضى کشور تشخیص داده شد لذا در تاریخ سیزدهم آبانماه 1343 از ایران تبعید گردید[8].» ملت بزرگ و فداکار ایران، با دریافت خبر تبعید غیرقانونى رهبر خویش، به اعتصاب و تظاهرات بزرگى دست زدند. و در تهران و قم و بسیارى از شهرستانها، بازارها تعطیل شد. دستگیرى و تبعید امام خمینى (س)، با واکنش شدید محافل روحانى نیز روبرو گردید و درسهاى حوزه هاى علمیه و نمازهاى جماعت، به عنوان اعتراض، در قم و مشهد و تهران و بسیارى از شهرستانها 15 تا 30 روز تعطیل شد. در این بحبوحه علماى ایران با صدور تلگرام و اعلامیه، پشتیبانى خود را از امام و اهداف ایشان اعلام داشتند[9]. رژیم شاه کوشید با مانورهاى فریبنده از خشم مردم بکاهد. از این رو پس از 57 روز، به آزادى آیت اللّه حاج آقا مصطفى از زندان قزل قلعه مبادرت ورزید و ایشان عازم قم شد؛ امّا ساعت 2 بعد از ظهر 13/دیماه/1343، برابر با 29/شعبان/1384 رئیس ساواک قم و جمعى از مأموران به خانۀ امام خمینى س) یورش بردند و پس از دستگیرى مجدد حاج آقا مصطفى، ایشان را روانۀ تهران ساخته و از آن جا به ترکیه تبعید کردند. پس از تبعید امام خمینى(س) و فرزند بزرگوارشان به ترکیه، روحانیون روشن ضمیر و آگاه به افشاگرى پرداختند. بسیارى از آنان دستگیر و در دادگاه فرمایشى شاه به محاکمه کشیده شدند و به زندانهاى متفاوتى محکوم گشتند[10]. خشم مردم مسلمان و قهرمان ایران سرانجام در ضمیر پاک شهید بزرگوار و رشید، محمد بخارایى شعله ور شد. او که فدایى و سرباز اسلام بود در روز پنجشنبه اوّل/بهمن/ 1343 در مقابل مجلس شوراى ملى، با گلولۀ آتشین خود، به زندگى حسنعلى منصور، نخست وزیرى که لایحۀ کاپیتولاسیون را به مجلس برده و از تصویب گذرانده بود، پایان داد. 13 آبان در تاریخ نهضت امام خمینى مقطعى حساس و مناسبتى پر خاطره است. پس از تبعید امام در 13 آبان 43، چهارده سال بعد در همین روز (13 آبان 1357) دهها هزار دانش آموز و دانشجو در دانشگاه تهران و خیابانهاى اطراف آن با شعار «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینى» تهران را به لرزه درآوردند. گلوله هاى نظامیان و بخون کشیدن دهها دانش آموز در این روز کارساز نشد و انقلاب در 22 بهمن به پیروزى رسید. در بیست و سوم اردیبهشت 58، ماده واحدۀ پیشنهادى دولت موقت جمهورى اسلامى مبنى بر لغو قانون مصوب 21 مهرماه 1343 (لایحۀ کاپیتولاسیون) از تصویب شوراى انقلاب گذشت و وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى در همین روز لغو قرار داد را طى اطلاعیه اى رسمى اعلام داشت.[11] و شگفت آنکه در 13 آبان همین سال (1358) دانشجویان مسلمان پیرو خط امام با یک اقدام انقلابى که علیرغم مخالفت ملى گرایان و دولت موقت، مورد تأیید کامل امام خمینى قرار گرفت، لانه جاسوسى آمریکا در ایران ـ سفارت آمریکا ـ را اشغال کردند و اسناد دخالتهاى مستقیم و یک جانبۀ امریکا در ایران را منتشر ساختند. (کوثر، ج1، ص162-168) متن سخنرانی تاریخی حضرت امام خمینی(س) که منجر به اتفاقات مهمی پس از آن در تاریخ معاصر ایران گردید را در ادامه می خوانید: بسم اللَّه الرحمن الرحیم انا للَّه و انا الیه راجعون عید ایران را عزا کردند من تأثرات قلبى خودم را نمى توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزى که مسائل اخیر ایران را شنیده ام خوابم کم شده است [گریه حضار]. ناراحت هستم [گریه حضار]. قلبم در فشار است [گریه حضار]. با تأثرات قلبى روزشمارى مى کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید [گریه شدید حضار]. ایران دیگر عید ندارد [گریه حضار]. عید ایران را عزا کرده اند [گریه حضار]؛ عزا کردند و چراغانى کردند [گریه حضار]؛ عزا کردند و دسته جمعى رقصیدند [گریه حضار]. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، و باز هم چراغانى کردند؛ پایکوبى کردند. اگر من به جاى اینها بودم این چراغانیها را منع مى کردم؛ مى گفتم بیرق سیاه بالاى سر بازارها بزنند [گریه حضار]؛ بالاى سر خانه ها بزنند؛ چادر سیاه بالا ببرند. عزت ما پایکوب شد؛ عظمت ایران از بین رفت؛ عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. تشریح قانون «کاپیتولاسیون» قانونى در مجلس بردند؛ در آن قانونْ اولًا ما را ملحق کردند به پیمان وین؛ و ثانیاً الحاق کردند به پیمان وین [تا] مستشاران نظامى، تمام مستشاران نظامى امریکا با خانواده هایشان، با کارمندهاى فنى شان، با کارمندان ادارى شان، با خدمه شان، با هر کس که بستگى به آنها دارد، اینها از هر جنایتى که در ایران بکنند مصون هستند! اگر یک خادم امریکایى، اگر یک آشپز امریکایى، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوى او را بگیرد! دادگاههاى ایران حق ندارند محاکمه کنند، بازپرسى کنند، باید برود امریکا! آنجا در امریکا اربابها تکلیف را معین کنند! دولت سابق این تصویب را کرده بود و به کسى نگفت. دولت حاضر این تصویبنامه را در چند روز پیش از این برد به مجلس و در چند وقت پیش از این به سنا بردند و با یک قیام و قعود مطلب را تمام کردند، و باز نفسشان درنیامد. در این چند روز، این تصویبنامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبتهایى کردند، مخالفتهایى شد، بعضى از وکلاى آنجا هم مخالفتهایى کردند، صحبتهایى کردند لکن مطلب را گذراندند؛ با کمال وقاحت گذراندند! دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفدارى کرد! ملت ایران را از سگهاى امریکا پست تر کردند. اگر چنانچه کسى سگ امریکایى را زیر بگیرد، بازخواست از او مى کنند؛ لکن، اگر شاه ایران یک سگ امریکایى را زیر بگیرد بازخواست مى کنند؛ و اگر چنانچه یک آشپز امریکایى شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگتر مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد! چرا؟ براى اینکه مى خواستند وام بگیرند از امریکا! امریکا گفت این کار باید بشود- لا بد این جور است- بعد از سه- چهار روز، یک وام دویست میلیون، دویست میلیون دلارى، تقاضا کردند. دولت تصویب کرد دویست میلیون دلار در عرض پنج سال به دولت ایران بدهند و در عرض ده سال سیصد میلیون بگیرند! مى فهمید یعنى چه؟ دویست میلیون دلار، هر دلارى هشت تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ایران براى نظام، و در عرض ده سال سیصد میلیون- آن طور که حساب کردند- سیصد میلیون دلار از ایران بگیرد؛ یعنى صد میلیون دلار، یعنى هشتصد میلیون تومان از ایران در ازاى این وام نفع بگیرند! مع ذلک، ایران خودش را فروخت براى این دلارها! ایرانْ استقلال ما را فروخت؛ ما را جزء دوَل مستعمره حساب کرد؛ ملت مسْلم ایران را پست تر از وحشیها در دنیا معرفى کرد، در ازاى وام دویست میلیون که سیصد میلیون دلار پس بدهند! ما با این مصیبت چه بکنیم؟ روحانیون با این مطالب چه بکنند؟ به کجا پناه ببرند؟ عرض خودشان را به چه مملکتى برسانند؟ سایر ممالک خیال مى کنند که ملت ایران است؛ این ملت ایران است که این قدر خودش را پست کرده است؛ نمى دانند این دولت ایران است؛ این مجلس ایران است. این مجلسى است که ارتباط به ملت ندارد؛ این مجلس، مجلس سرنیزه است! این مجلس چه ارتباطى به ملت ایران دارد. ملت ایران به اینها رأى ندادند. علماى طراز اول، مراجع- بسیارى شان- تحریم کردند انتخابات را؛ ملت تبعیت کرد از اینها، رأى نداد لکن زور سرنیزه اینها را آورد بر این کرسى نشاند. توطئه قطع نفوذ روحانیون در یکى از کتابهاى تاریخى که امسال به طبع رسیده است و به بچه هاى ما تعلیم مى شود این است که، بعد از اینکه یک مسائل دروغى را نوشته است، آخرش نوشته است که معلوم شد که قطع نفوذ روحانیت، قطع نفوذ روحانیون، در رفاه حال این ملت مفید است! رفاه حال ملت به این است که روحانیون را از بین ببرند! همین طور است. اگر نفوذ روحانیون باشد نمى گذارد این ملتْ اسیر انگلیسْ یکوقت باشد؛ اسیر امریکا یکوقت باشد. اگر نفوذ روحانیین باشد نمى گذارد که اسرائیل قبضه کند اقتصاد ایران را! نمى گذارد که کالاهاى اسرائیل در ایران بدون گمرک فروخته بشود! اگر نفوذ روحانیین باشد نمى گذارد که اینها سر خود یک همچو قرضه بزرگى را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمى گذارد این هرج و مرجى که در بیت المال هست بشود. اگر نفوذ روحانیین باشد نمى گذارد که هر دولتى هر کارى مى خواهد انجام بدهد و لو صد در صد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانیین باشد نمى گذارد که مجلس به این صورت مبتذل درآید. اگر نفوذ روحانیین باشد نمى گذارد که مجلس با سرنیزه درست بشود تا این فضاحت از آن پیدا بشود. اگر نفوذ روحانیین باشد نمى گذارد که دختر و پسر با هم در آغوش هم کشتى بگیرند- چنانچه در شیراز شده است! اگر نفوذ روحانیون باشد نمى گذارد که دخترهاى معصوم مردم زیر دست جوانها در مدارس باشند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمى گذارد که زنها را در مدرسه مردها ببرند، مردها را در مدرسه زنها ببرند و فساد راه بیندازند. اگر نفوذ روحانیون باشد توى دهن این دولت مى زنند! توى دهن این مجلس مى زنند، و وکلا را از مجلس بیرون مى کنند. اگر نفوذ روحانیون باشد تحمیل نمى تواند بشود، یک عده از وکلا بر سرنوشت یک مملکتى حکومت کنند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمى گذارند یک دست نشانده امریکایى این غلطها را بکند؛ بیرونش مى کنند از ایران. نفوذ روحانى مضر به حال ملت است؟! نخیر، مضر به حال شماست! مضر به حال شما خائنهاست، نه مضر به حال ملت. شما دیدید با نفوذ روحانى نمى توانید هر کارى را انجام بدهید، هر غلطى را بکنید، مى خواهید نفوذ روحانى را از بین ببرید. شما گمان کردید که با صحنه سازیها مى توانید که بین روحانیون اختلاف بیندازید؟ نمى شود؛ این خواب باید در مرگ براى شما حاصل بشود! نمى توانید همچو کارى را انجام بدهید. روحانیون با هم هستند. من باز تمام روحانیین را تعظیم مى کنم؛ دست تمام روحانیین را مى بوسم. آن روز اگر دست مراجع را بوسیدم، امروز دست طلاب را هم مى بوسم [گریه حضار]. من امروز دست بقال را هم مى بوسم [گریه شدید حضار]. اعلام خطر! آقا، من اعلام خطر مى کنم! اى ارتش ایران، من اعلام خطر مى کنم! اى سیاسیون ایران، من اعلام خطر مى کنم! اى بازرگانان ایران، من اعلام خطر مى کنم! اى علماى ایران، اى مراجع اسلام، من اعلام خطر مى کنم! اى فضلا، اى طلاب، اى مراجع، اى آقایان، اى نجف، اى قم، اى مشهد، اى تهران، اى شیراز، من اعلام خطر مى کنم! خطردار است. معلوم مى شود زیر پرده ها چیزهایى است و ما نمى دانیم. در مجلس گفتند نگذارید پرده ها بالا برود! معلوم مى شود براى ما خوابها دیده اند! از این بدتر چه خواهند کرد؟ نمى دانم، از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چه؟ چه مى خواهند با ما بکنند؟ چه خیالى دارند اینها؟ این قرضه دلار چه به سر این ملت مى آورد؟ این ملت فقیر [پس از] ده سال هشتصد میلیون تومان نفع پول به امریکا بدهد؟! در عین حال ما را بفروشید براى یک همچو کارى؟! مملکت در اشغال امریکا نظامیهاى امریکا و مستشارهاى نظامى امریکایى به شما چه نفعى دارند؟ آقا! اگر این مملکت اشغال امریکاست، پس چرا این قدر عربده مى کشید؟! پس چرا این قدر دم از «ترقى» مى زنید؟! اگر این مستشارها نوکر شما هستند، پس چرا از اربابها بالاترشان مى کنید؟! پس چرا از شاه بالاترشان مى کنید؟! اگر نوکرند، مثل سایر نوکرها با آنها عمل کنید. اگر کارمند شما هستند، مثل سایر ملل که با کارمندانشان عمل مى کنند، شما هم عمل کنید. اگر مملکت ما اشغال امریکایى است پس بگویید! پس ما را بردارید بریزید بیرون از این مملکت! چه مى خواهند با ما بکنند؟ این دولت چه مى گوید به ما؟ این مجلس چه کرد با ما؟ این مجلس غیر قانونى، این مجلس محرَّم این مجلسى که به فتوا و به حکم مراجع تقلید تحریم شده است، این مجلسى که یک وکیلش از ملت نیست، این مجلسى که- به ادعا- هى مى گویند ما! ما! هى ما از «انقلاب سفید» آمدیم! آقا کو این «انقلاب سفید»؟! پدر مردم را درآوردند! آقا من مطلعم؛ خدا مى داند که من رنج مى برم؛ من مطلعم از این دهات؛ من مطلعم از این شهرستانهاى دورافتاده؛ از این قم بدبخت [گریه حضار]. من مطلعم از گرسنگى خوردن مردم؛ از وضع زراعت مردم. سکوت، گناهى کبیره آقا فکرى بکنید براى این مملکت؛ فکرى بکنید براى این ملت. هى قرض روى قرض بیاورید؟! هى نوکر بشوید! البته دلارْ نوکرى هم هست! دلارها را شما مى خواهید استفاده کنید، نوکریش را ما بکنیم! اگر ما زیر اتومبیل رفتیم، کسى حق ندارد به امریکایى ها بگوید بالاى چشمت ابرو! لکن شماها استفاده اش را بکنید؛ مطلب این طور است. نباید گفت اینها را؟ آن آقایانى که مى گویند که باید خفه شد، اینجا هم باید خفه شد؟ اینجا هم خفه بشویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟! قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ و اللَّه، گناهکار است کسى که داد نزند؛ و اللَّه، مرتکب کبیره است کسى که فریاد نکند [گریه شدید حضار]. به داد اسلام برسید! اى سران اسلام، به داد اسلام برسید [گریه حضار]. اى علماى نجف، به داد اسلام برسید [گریه حضار]. اى علماى قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام [گریه شدید حضار]. اى ملل اسلام، اى سران ملل اسلام، اى رؤساى جمهور ملل اسلامى، اى سلاطین ملل اسلامى، اى شاه ایران، به داد خودت برس. به داد همه ما برسید. ما زیر چکمه امریکا برویم، چون ملت ضعیفى هستیم؟! چون دلار نداریم؟! امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروى از هر دو بدتر. همه از هم بدتر؛ همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیثهاست! با امریکاست. رئیس جمهور امریکا بداند- بداند این معنا را- که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما. یک همچو ظلمى به دولت اسلامى کرده است، امروز قرآن با او خصم است؛ ملت ایران با او خصم است. دولت امریکا بداند این مطلب را. ضایعش کردند در ایران؛ خراب کردند او را در ایران. مصونیت مستشارهاى امریکایى براى مستشارها مصونیت مى گیرید؟! بیچاره وکلا داد زدند آقا از این دوستهاى ما بخواهید به ما این قدر تحمیل نکنند، ما را نفروشید، ما را به صورت مستعمره درنیاورید، کى گوش داد به اینها؟ از «پیمان وین» یک ماده را اصلش ذکر نکرده اند! ماده 32 ذکر نشده است. من نمى دانم آن ماده چه است؛ من که نمى دانم، رئیس مجلس هم نمى داند، وکلا هم نمى دانند. نمى دانند که؛ قبول کردند طرح را! طرح را قبول کردند، طرح را امضا کردند، تصویب کردند اما عده اى اقرار کردند که ما اصلًا نمى دانیم چیست! آنها هم لا بد امضا نکردند، آن عده دیگر بدتر از اینها بودند. یک عده جُهّالند اینها! رجال سیاسى ما، صاحب منصبهاى بزرگ ما، رجال سیاسى ما، یکى بعد از دیگرى را کنار مى گذارد! الآن در مملکت ما به دست رجال سیاسى که وطنخواه باشند چیزى نیست. در دست آنها چیزى نیست. ارتش هم بداند، یکى تان را بعد از دیگرى کنار مى گذارند. دیگر براى شما آبرو گذاشتند؟ براى نظام شما آبرو گذاشتند که یک سرباز امریکایى بر یک ارتشبد ما مقدم است؟! یک آشپز امریکایى بر یک ارتشبد ما مقدم شد در ایران؟! دیگر براى شما آبرو باقى ماند؟ اگر من بودم استعفا مى کردم؛ اگر من نظامى بودم استعفا مى کردم؛ من این ننگ را قبول نمى کردم. اگر من وکیل مجلس بودم استعفا مى کردم باید نفوذ ایرانى ها قطع بشود! باید مصونیت براى آشپزهاى امریکایى، براى مکانیکهاى امریکایى، براى ادارى امریکایى، ادارى و فنى اش، مأمورین، کارمندان ادارى، کارمندان فنى، براى خانواده هایشان مصونیت باشد، لکن آقاى قاضى در حبس باشد! آقاى اسلامى را با دستبند ببرند این طرف و آن طرف! این خدمتگزارهاى اسلام، علماى اسلام در حبس باید باشند، وعاظ اسلام در حبس باید باشند، طرفداران اسلام باید در بندرعباس حبس باشند، براى اینکه اینها طرفدار روحانیت هستند؛ خودشان یا روحانى اند یا طرفدار روحانى. تاریخ ایران دست مردم دادند اینها! سند [به ] دست دادند که معلوم شد رفاه حال این ملت به این است که قطع نفوذ روحانیین بشود! یعنى چه؟ رفاه حال ملت به این است که قطع ید رسول اللَّه از این ملت بشود؟! روحانیون خودشان چیزى نیستند که، روحانیون هر چه دارند از رسول اللَّه است؛ باید قطع ید رسول اللَّه از این ملت بشود! اینها این را مى خواهند. این را مى خواهند تا اسرائیل، به دل راحت، هر کارى اینجا بکند. تا امریکا، به دل راحت، هر کارى مى خواهد بکند. تمام گرفتارى ما از امریکاست آقا تمام گرفتارى ما از این امریکاست! تمام گرفتارى ما از این اسرائیل است! اسرائیل هم از امریکاست. این وکلا هم از امریکا هستند! این وزرا هم از امریکا هستند! همه تعیین آنهاست. اگر نیستند چرا نمى ایستند در مقابلش داد بزنند؟ یک روحانى در برابر التیماتوم شوروى من الآن حافظه ام درست نیست، نمى توانم بفهمم مطلب را خوب، الآن در حال انقلاب هستم؛ در یک مجلس از مجالس سابق که مرحوم «مدرس»،- مرحوم آسید حسن مدرس- در آن مجلس بود، التیماتومى از دولت روس آمد به ایران که اگر فلان قضیه را انجام ندهید (که من حالا هیچى از آن را یادم نیست) ما از فلان جا- که قزوین ظاهراً بوده است- مى آییم به تهران و تهران را مى گیریم. دولت ایران هم فشار آورد به مجلس که باید این را تصویب کنید. یکى از مورخین، مورخین امریکایى، مى نویسد که یک روحانى با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: آقایان، حالا که بناست ما از بین برویم چرا به دست خودمان برویم. رد کرد. مجلس به خاطر مخالفت او جرأت پیدا کرد و رد کرد و هیچ غلطى هم نکردند. روحانى این است. یک روحانى توى مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروى را، روسیه سابق را، یک دولت را- پیشنهاد التیماتومش را- یک روحانى ضعیف، یک مشت استخوان رد کرد! آنها مى بینند نباید روحانى باشد؛ قطع ید روحانى باید بکنند تا به آمال و آرزوى خودشان برسند. لزوم آگاهى مردم من چه بگویم؟ این قدر انباشته است مطالب، این قدر مفاسد در این مملکت زیاد است که من با این حالم، با این سینه ام، با این وضعم، نمى توانم عرضى بکنم. نمى توانم مطالب را به آن مقدارى که مى دانم به عرض شما برسانم. لکن شما موظفید به رفقایتان بگویید. آقایان موظفند ملت را آگاه کنند؛ علما موظفند ملت را آگاه کنند. ملت موظف است که در این امر صدا در بیاورد. با آرامش [به ] عرض برساند؛ به مجلس اعتراض کند؛ به دولت اعتراض کند که چرا یک همچو کارى کردید؟ چرا ما را فروختید؟ مگر ما بنده شما هستیم؟ شما که وکیل ما نیستید! وکیل هم بودید، اگر خیانت کردید به مملکت، خود به خود از وکالت بیرون مى روید. این خیانت به مملکت است. عزل وکلاى مجلس خدایا، اینها خیانت کردند به مملکت ما. خدایا، دولت به مملکت ما خیانت کرد؛ به اسلام خیانت کرد؛ به قرآن خیانت کرد. وکلاى مجلسین خیانت کردند، آنهایى که موافقت کردند با این امر. وکلاى مجلس سنا خیانت کردند. این پیرمردها؛ وکلاى مجلس شورا، آنهایى که رأى دادند، خیانت کردند به این مملکت. اینها وکیل نیستند. دنیا بداند اینها وکیل ایران نیستند! اگر هم بودند من عزلشان کردم. از وکالت معزولند. غیر قانونى بودن مصوبات مجلس تمام تصویبنامه هایى که تا حالا نوشته اند، تمامش غلط است! از اول مشروطه تا حالا به حَسَب نص قانون، به حسب نص قانون، قانون را که قبول دارند، به حسب نص، به حسب نص قانون، به حسب اصل دوم متمم قانون اساسى تا مجتهدین نظارت نکنند در مجلس، قانون هیچى نیست. کدام مجتهد نظارت مى کند حالا؟ باید قطع کرد دست روحانیین را! اگر پنج تا ملّا تو این مجلس بود، اگر یک ملّا تو این مجلس بود، تو دهن اینها مى زد! نمى گذاشت این کار بشود. من به آنهایى که مخالفت کردند، این حرف را دارم، به آنها، که چرا خاک به سرت نریختى؟! چرا پا نشدى یقه این مردکه را بگیرى؟ همین، من مخالفم! و هى تعارف و این همه تملق؟! مخالفت این است؟! باید هیاهو کنید؛ باید بریزید وسط مجلس؛ به هم بپرید که نگذرد این مطلب. به صرف اینکه من مخالفم درست مى شود؟! خوب، مى بینید که مى گذرد! باید نگذارید یک همچو مجلسى وجود پیدا کند؛ از مجلس ببریدشان بیرون . ما این قانونى که گذراندند- به اصطلاح خودشان- قانون نمى دانیم. ما این مجلس را مجلس نمى دانیم. ما این دولت را دولت نمى دانیم. اینها خائنند به مملکت ایران! خائنند! خداوندا، امور مسلمین را اصلاح کن. [آمین حضار] خداوندا، دیانت مقدسه اسلام را عظمت به آن عنایت فرما. [آمین حضار] خدایا، اشخاصى که خیانت مى کنند به این آب و ملک، خیانت مى کنند به اسلام، خیانت مى کنند به قرآن، آنها را نابود کن. [آمین حضار] [1]. صورت مذاکرات مجلس شوراى ملى، دورۀ بیست و یکم، جلسۀ 104، ص 27. [2]. لیندن جانسون، رئیس جمهور جدید آمریکا یک روز پیش از تبعید امام خمینى 12 آبان 43 گفت: «کرۀ زمین آرام است و میلیونها تن مردم جهان آزاد و میلیونها تن مردم اسیر کشورهاى غیر دمکراتیک در انتظار تعیین سرنوشت انتخابات آمریکا هستند. آینده آمریکا به آینده جهان بستگى کامل دارد». روزنامه خراسان 13 آبان 43. [3]. صحیفه امام؛ ص 1، ص 418ـ419ـ422 [4]. صحیفه امام؛ ج 1، ص 423. [5]. صحیفه امام؛ ج 1، ص 420. [6]. رجوع کنید به شناسنامه سخنرانى قبل، ص 136. [7]. ملازم همیشگى شاه، تیمسار فردوست در خاطرات خود ج 1، ص 516 مى‏نویسد: «همانطور که منصور به دستور آمریکا و با اختیارات ویژه به صدارت رسید، تبعید امام خمینى نیز دستور مستقیم آمریکا بود تصور من این است که شخص محمدرضا به این کار تمایلى نداشت و بهتر است بگویم از انجام آن واهمه داشت. شب قبل از تبعید امام، محمدرضا در کاخ میهمانى داشت و حدود 200 نفر مدعو شرکت داشتند. منصور، نخست‏وزیر نیز حضور داشت. منصور حدود نیم‏ساعت با محمدرضا در وسط سالن قدم مى‏زد... بالاخره محمدرضا مرا خواست و با بى‏میلى (چون با ژستهاى او آشنا بودم) گفت: ببینید نخست‏وزیر چه مى‏خواهد؟ منصور مطرح کرد که باید هرچه سریعتر آیت‏اللّه‏ خمینى به ترکیه تبعید شود. گفتم: باید به پاکروان [رئیس ساواک] گفته شود. گفت: تلفن کنید. تلفن کردم. پاکروان گفت آیا مى‏توانم با شاه صحبت کنم؟ به محمدرضا گفتم. او به اتاق دیگرى رفت و با وى صحبت کرد. دستور تبعید امام صادر شد. و همان شب مولوى، رئیس ساواک تهران، به همراه نیروهایى از هوابرد، به قم رفت و ایشان را به تهران آورد و صبح روز بعد با هواپیما به ترکیه تبعید شدند». [8]. روزنامه خراسان 14 آبان 43، ص 1 و دیگر مطبوعات. [9]. پس از تبعید امام، سیل طومار و نامه تلگراف و اعلامیه به قم و ترکیه سرازیر شد. در اعلامیه حوزۀ علمیه قم از مردم خواسته شده بود به اعتصاب سراسرى دست بزنند. همچنین حضرات آیات: مرعشى نجفى، سید هادى میلانى، سید محمدرضا گلپایگانى، سید ابوالقاسم خویى، سید حسن قمى، سید کاظم شریعتمدارى، ابوالحسن رفیعى قزوینى، سید على بهبهانى، حاج میرزا عبداللّه‏ تهرانى، جامعه علماى آبادان، علماى شیراز و... با مخابرۀ تلگراف و ارسال نامه به این اقدام دولت اعتراض کردند. در قسمتى از اعلامیه اول و تند آیت‏ اللّه‏ مرعشى نجفى آمده بود: «هیأت حاکمه بداند که جرم بسیار مرتکب شده، و تاریخ جهان این جنایت را هرگز فراموش نخواهد کرد... آیا ننگ نیست که اجانب مصون باشند و آیت‏ اللّه‏ خمینى را به بیگانگان بسپارند.» همچنین آیت ‏اللّه‏ نجفى مرعشى در تاریخ 23 رجب 1384 طى بیاناتى تند و مفصل در حرم حضرت معصومه س از قیام امام خمینى دفاع کردند. در تلگراف اول آیت‏ اللّه‏ میلانى آمده بود: «اولیاى این‏گونه امور بدانند ایشان تنها نیستند، بلکه لسان ناطق همه مجامع روحانى و دینى هستند و گفته ایشان کلام حق و حقیقت است.» و آیت ‏اللّه‏ گلپایگانى در تلگراف خویش نوشته بودند: «... آرى در کشورى که برحسب عقیدۀ اکثر ملت آن تنها مرجع صلاحیت دار روحانیت است جاى کمال تأسف است که به علماى اعلام جسارت نموده و... حقیر براى جبران این حادثه، حسب‏ الوظیفه اقدام نموده و مى‏ نمایم.» و متن کامل تلگراف آیت ‏اللّه‏ خویى بدین شرح بود: حضرت آیت ‏اللّه‏ مرعشى دامت برکاته ـ قم، جریان اخیره و گرفتارى حضرت آیت‏ اللّه‏ خمینى و رسیدن اخبار موحشه موجب نگرانى، از سلامتى خود و چگونگى امر اطلاع دهید.» در کتاب نهضت روحانیون ایران، ج 4، ص 95 ـ 27 متن اطلاعیه‏ ها و بیانات مراجع و علما درج شده است. [10]. اسامى 19 تن از روحانیون و ائمه جماعت و خطباى تهران که در ماه رمضان 1384 1343 دستگیر و زندانى شدند، در کتاب نهضت روحانیون ایران (ج 5، ص 96) بدین شرح آمده است: آقایان بجستانى، غلامحسین جعفرى، سید هادى خسروشاهى، على اصغر مروارید، سید قاسم شجاعى، محمود صالحى، على اکبر ناطق نورى، فهیم کرمانى، فضل‏اللّه‏ محلاتى، آقابزرگ کنى، جعفر شجونى، مهدى ربانى املشى، احمد کافى، موحد اصفهانى، محمد مقدسیان، رضا گلسرخى، نجم‏الدین اعتمادزاده، مهدوى خراسانى، طاهرى اصفهانى، و جمعى دیگر از وعاظ که جمعاً 22 نفر بودند. [11]. متن لایحۀ پیشنهادى دولت موقت که به تصویب شوراى انقلاب رسید بدین قرار بود: «مادۀ واحده ـ قانون مصوب 21 مهرماه 1343 راجع به استفادۀ مستشاران نظامى آمریکا در ایران از مصونیت هاى خاص معافیتهاى قرارداد وین لغو مى‏ شود.» روزنامه اطلاعات، 24/2/1358. منبع (صحیفه امام، ج 1، ص: 415-424) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

این رأى ننگین مجلسین مخالف اسلام و قرآن است و قانونیت ندارد - پیام امام در اعتراض به تصویب کاپیتولاسیون

محمدرضا شاه که بر انجام اصلاحات دیکته شده آمریکا و بسط نفوذ همه جانبه کارگزاران این کشور در عرصه‌های مختلف اقتصاد، ارتش و سایر ارکان ایران مصمم بود برای تضمین امنیت و مطلق العنان بودن آنان رژیم کاپیتولاسیون (مصونیت سیاسی و کنسولی اتباع آمریکایی در ایران) را به تصویب رساند و آخرین تیر خلاص را بر استقلال نیم‌بند ایران وارد آورد. در این شرایط رژیم پلیسی شاه نفس‌ها را در سینه‌ها حبس کرده و کسی را یارای مخالفت نبود، اما حضرت امام خمینی(س) در این ماجرا هم با توجه به رسالت تاریخی خویش بدون پذیرفتن نماینده شاه و بی‌اعتنایی به تهدیدات آن رژیم در روز چهارم آبان یکی از ماندگارترین سخنرانی‌های تاریخی خویش را ایراد کرد و در آن ضمن افشای سرسپردگی رژیم شاه، آمریکا و اسرائیل را به محاکمه کشید. این سخنرانی با اعلامیه آن حضرت در همین روز، تکمیل شد: بسم اللَّه الرحمن الرحیم لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلکافِرینَ عَلى المُؤمِنینَ سَبیلا آیا ملت ایران مى داند در این روزها در مجلس چه گذشت؟ مى داند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق چه جنایتى واقع شد؟ مى داند مجلس، به پیشنهاد دولت، سند بردگى ملت ایران را امضا کرد، اقرار به مستعمره بودن ایران نمود؟ سند وحشى بودن ملت مسلمان را به امریکا داد؟ قلم سیاه کشید بر جمیع مفاخر اسلامى و ملى ما؟ قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزافهاى چندین ساله سران قوم؟ ایران را از عقب افتاده ترین ممالک دنیا پست تر کرد؟ اهانت به ارتش محترم ایران و صاحب منصبان و درجه داران نمود؟ حیثیت دادگاههاى ایران را پایمال کرد؟ به ننگین ترین تصویبنامه دولت سابق، با پیشنهاد دولت حاضر، بدون اطلاع ملت، با چند ساعت صحبتهاى سرّى، رأى مثبت داد؟ ملت ایران را در تحت اسارت امریکایى ها قرار داد؟ اکنون مستشاران نظامى و غیر نظامى امریکا با جمیع خانواده و مستخدمین آنها آزادند هر جنایتى بکنند، هر خیانتى بکنند؛ پلیس ایران حق بازداشت آنها را ندارد. دادگاههاى ایران حق رسیدگى ندارند. چرا؟ براى آنکه امریکا مملکت دلار است، و دولت ایران محتاج به دلار! به حسب این رأى ننگین، اگر یک مستشار امریکایى یا یک خادم مستشار امریکایى به یکى از مراجع تقلید ایران، به یکى از افراد محترم ملت، به یکى از صاحب منصبان عالى رتبه ایران، هر جسارتى بکند، هر خیانتى بنماید، پلیس حق بازداشت او را ندارد؛ محاکم ایران حق رسیدگى ندارد. ولى اگر به یک سگ آنها تعرضى بشود، پلیس باید دخالت کند؛ دادگاه باید رسیدگى نماید! امروز که دولتهاى مستعمره یکى پس از دیگرى با شهامت و شجاعت، خود را از تحت فشار استعمار خارج مى کنند و زنجیرهاى اسارت را پاره مى کنند، مجلس مترقى ایران با ادعاى سابقه تمدن 2500 ساله، با لاف همردیف بودن با ممالک مترقیه، به ننگین ترین و موهن ترین تصویب نامه غلط دولت هاى بى حیثیت رأى مى دهد، و ملت شریف ایران را پست ترین و عقب افتاده ترین ملل به عالَم معرفى مى کند؛ و با سرافرازى هر چه تمامتر دولت از تصویب نامه غلط دفاع مى کند و مجلس رأى مى دهد. از بعض منابع مطلع به من اطلاع دادند که این طرح مفتضح را به دولت پاکستان، اندونزى، ترکیه، آلمان غربى، پیشنهاد کرده اند، و هیچ کدام زیر بار این اسارت نرفته اند. تنها دولت ایران است که این قدر با حیثیت ملت و اسلامیت ما بازى مى کند و آن را به باد فنا مى دهد. علما و روحانیون که مى گویند باید قدرت سرنیزه در مقدرات کشور دخالت نکند، باید وکلاى پارلمان مبعوث از ملت باشند، باید دولتها ملى باشند، باید اختناق از مطبوعات برداشته شود و سازمانها نظارت در آنها نکنند و آزادى را از ملت مسلمان سلب ننمایند، براى آن است که این ننگها را بر ملت تحمیل نکنند و ما را مواجه با این مصیبتها ننمایند. چرا وکلاى پارلمان، با آنکه به حسب قاعده انسانیت و ملیت با همچو سند اسارتى صد در صد مخالف هستند، نفس نمى کشند؛ و جز دو- سه نفر آنها، که معلوم است با اضطراب صحبت کرده اند، خاموش نشسته اند؟ براى آنکه اتکا به ملت ندارند، دست نشانده هستند، و قدرت مخالفت ندارند، آنها را با یک اشاره بیرون مى ریزند؛ به زندان مى اندازند. آیا ملت ایران مى داند که افسران ارتش به جاى سوگند به قرآن مجید، «سوگند به کتاب آسمانى که به آن اعتقاد دارم» یاد کرده اند؟ این همان خطرى است که کراراً تذکر داده ام: خطر براى قرآن مجید؛ براى اسلام عزیز؛ خطر براى مملکت اسلام؛ خطر براى استقلال کشور من نمى دانم دستگاه جبار از قرآن کریم چه بدى دیده است، از پناه به اسلام و قرآن چه ضررى برده است که این قدر پافشارى براى محو اسم آن مى کند. اگر پناه به قرآن و اسلام بیاورید، اجنبى به خود اجازه نمى دهد که از شما سند بردگى بگیرد؛ اجازه نمى دهد که مفاخر ملى و اسلامى شما پایمال شود. جدابودن ملت از هیأت حاکمه، برخوردار نبودن آنها از پشتیبانى ملت، این مصیبتها را پیش مى آورد. اکنون من اعلام مى کنم که این رأى ننگین مجلسین مخالف اسلام و قرآن است، و قانونیت ندارد؛ مخالف رأى ملت مسلمان است. وکلاى مجلسین وکیل ملت نیستند؛ وکلاى سرنیزه هستند! رأى آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن هیچ ارزشى ندارد. و اگر اجنبی ها بخواهند از این رأى کثیف سوء استفاده کنند، تکلیف ملت تعیین خواهد شد. دنیا بداند که هر گرفتارى اى که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است؛ از امریکاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از امریکا خصوصاً متنفر است. بدبختى دوَل اسلامى از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست. اجانبند که مخازن پر قیمت زیرزمینى ما را به یغما برده و مى برند. انگلیس است که سالیان دراز طلاى سیاه ما را با بهاى ناچیز برده و مى برد. اجانبند که کشور عزیز ما را اشغال کرده و بدون مجوز از سه طرف به آن حمله کرده و سربازان ما را از پا در آوردند. دیروز ممالک اسلامى به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند؛ امروز به چنگال امریکا و عمال آن. امریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانى مى کند. امریکاست که به اسرائیل قدرت مى دهد که اعراب مسْلم را آواره کند. امریکاست که وکلا را، یا بیواسطه یا با واسطه، بر ملت ایران تحمیل مى کند. امریکاست که اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر مى داند، و مى خواهد آنها را از جلو خود بردارد. امریکاست که روحانیون را خار راه استعمار مى داند، و باید آنها را به حبس و زجر و اهانت بکشد. امریکاست که به مجلس و دولت ایران فشار مى آورد که چنین تصویبنامه مفتضحى را که تمام مفاخر اسلامى و ملى ما را پایمال مى کند، تصویب و اجرا کنند. امریکاست که با ملت اسلام معامله وحشیگرى و بدتر از آن مى نماید. بر ملت ایران است که این زنجیرها را پاره کنند. بر ارتش ایران است که اجازه ندهند چنین کارهاى ننگینى در ایران واقع شود. از بالاترها، به هر وسیله هست، بخواهند این سند استعمار را پاره کنند؛ این دولت را ساقط کنند؛ وکلایى که به این امر مفتضح رأى دادند از مجلس بیرون کنند. بر ملت است که از علماى خود بخواهند در این امر ساکت ننشینند. بر علماى اعلام است که از مراجع اسلام بخواهند این امر را ندیده نگیرند. بر فضلا و مدرسین حوزه هاى علمیه است که از علماى اعلام بخواهند که سکوت را بشکنند. بر طلاب علوم است که از مدرسین بخواهند که غافل از این امر نباشند. بر ملت مسلمان است که از وعاظ و خطبا بخواهند که آنان را که آگاه از این مصیبت بزرگ نیستند آگاه کنند. بر خطبا و وعاظ است که با بیان محکم، بى هراس، بر این امر ننگین اعتراض کنند و ملت را بیدار کنند. بر اساتید دانشگاه است که جوانان را از آنچه زیر پرده است مطلع کنند. بر جوانان دانشگاهى است که با حرارت با این طرح مفتضح مخالفت کنند؛ با آرامش و با شعارهاى حساس، مخالفت دانشگاه را به ملتهاى دنیا برسانند. بر دانشجویان ممالک خارجه است که در این امر حیاتى که آبروى مذهب و ملت را در خطر انداخته، ساکت ننشینند. بر پیشوایان دوَل اسلامى است که فریاد ما را به دنیا برسانند، و از مراکز پخش آزاد، ناله جانسوز این ملت بدبخت را به جهان گوشزد کنند. بر علما و خطباى ملل اسلامى است که با سیل اعتراض این ننگ را از جبهه ملت معظم ایران، برادران اسلامى خود، بزدایند. و بر جمیع طبقات ملت است که از مناقشات جزئى موسمى خود صرف نظر کرده، و در راه هدف مقدس استقلال و بیرون رفتن از قید اسارت کوشش کنند. بر رجال شریف سیاسى است که ما را از مطالب زیر پرده که در مجلس گفته شده آگاه نمایند. بر احزاب سیاسى است در این امر مشترک با یکدیگر توافق کنند. هدف مراجع عظام و روحانیون در هر جا باشند، یکى است. و آن پشتیبانى از دیانت مقدسه اسلام و قرآن مجید و طرفدارى از مسلمین است. اختلافى بین علماى اعلام و نگهبانان اسلام در این هدف مقدس نیست. اگر فرضاً اختلاف اجتهاد و نظرى در امرى جزئى و ناچیز باشد، مثل سایر اختلافات در امور فرعى، مانع از وحدت نظر در امور اصولى نیست. اگر سازمانهاى دولتى گمان کرده اند با سمپاشیها مى توانند ما را از هدف مقدس خود منحرف کنند و به دست جُهال متعصب به قصد شوم خود برسند، خطا کرده اند. این جانب، که یک نفر از خدمتگزاران علماى اعلام و ملت اسلام هستم، در موقع خطیر و براى مصالح بزرگ اسلامى حاضرم براى کوچکترین افراد تواضع و کوچکى کنم، تا چه رسد به علماى اعلام و مراجع عظام- کثّر اللَّه أمثالهم. لازم است جوانهاى متعصب و طلاب تازه کار از زبان و قلم خود جلوگیرى کنند؛ و در راه اسلام و هدف مقدس قرآن از امورى که موجب تشتت و تفرقه است خوددارى نمایند. علماى اعلام براى خاتمه دادن به هرج و مرج و بى نظمیها در فکر اصلاح عمومى هستند، اگر دولتها مجال فکر به ما بدهند؛ اگر گرفتاریهایى که از ناحیه هیأت حاکمه پیش مى آید و ناراحتیهاى روحى مجال تصفیه و اصلاح داخلى به ما بدهد. این نحو گرفتاریهاست که ما را از مسیر خود، که مسیر تصفیه حوزه ها و اصلاح همه جانبه است، بازمى دارد. با احساس خطر براى اسلام و قرآن کریم، براى ملت و ملیت مجال تفکر در امور دیگر باقى نمانده. اهمیت این موضوعات به قدرى است که مشاغل خاص ما را تحت الشعاع قرار داده است. آیا ملت مسلمان مى داند که در حال حاضر عده اى از علما و مبلغین و طلاب و بسیارى از مسلمین بیگناه در زندانها به سر مى برند، و بر خلاف قوانین آنها را بدون رسیدگى مدتهاى مدیدى زندانى کرده اند؟ و مرجعى نیست که به این وضع هرج و مرج ارتجاعى قرون وسطایى خاتمه دهد. اینها دنبال قتل عام 15 خرداد، 12 محرم، است که جراحت آن از قلب ملت پاک نخواهد شد. هیأت حاکمه به جاى اینکه براى اقتصاد ایران، براى جلوگیرى از ورشکستگیهاى بازرگانان محترم، براى نان و آب فقرا و مستمندان، براى زمستان سیاه بى خانمانها، براى پیدا کردن کار براى جوانان فارغ التحصیل و سایر طبقات بیچاره، فکرى بکند، به کارهاى مخرب، مثل آنچه گفته شد و نظایر آن، دست مى زند؛ از قبیل استخدام زن براى دبیرستانهاى پسرانه و مرد براى دبیرستانهاى دخترانه، که فساد آن بر همه روشن [است ] و اصرار به آنکه زنها در دستگاههاى دولتى وارد شوند، که فساد و بیهوده بودنش بر همه واضح است. امروز اقتصاد ایران به دست امریکا و اسرائیل است؛ و بازار ایران از دست ایرانى و مسْلم خارج شده است، و غبار ورشکستگى و فقر به رخسار بازرگان و زارع نشسته است؛ و اصلاحات آقایان، بازار سیاه براى امریکا و اسرائیل درست کرده است؛ و کسى نیست که به داد ملت فقیر برسد. من از فکر زمستان امسال رنج مى برم. من شدت گرسنگى و خداى نخواسته هلاکت بسیارى از فقرا و مستمندان را پیش بینى مى کنم. لازم است خود ملت به فکر فقرا باشند. لازم است از حالا براى زمستان آنها تهیه اى شود که فجایع سال سابق تکرار نشود. لازم است علماى اعلام بلاد، مردم را دعوت به این امر ضرورى بفرمایند. از خداى متعال عظمت اسلام و مسلمین و رهایى دوَل اسلامى را از شرّ اجانب- خذلهم اللَّه تعالى خواستار است. و السلام على من اتبع الهدى. روح اللَّه الموسوی الخمینى منبع: (صحیفه امام، ج 1، ص: 409-414) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

مصطفى خمینى، نور بصرم و مُهجَه قلبم، دار فانى را وداع کرد - یادداشت حضرت امام خمینی در پی وفات فرزند گرامی شان

سید مصطفی در 30 آذر 1309 ش (21 رجب 1349ق) و در شهر قم دیده به جهان گشود. نشو و نما در دامن مادری باتقوا و پدری عالم و فرزانه و محیط خانوادگی آکنده از معنویت و صفا و صمیمیت در شکل‌گیری شخصیت مذهبی و علمی وی و نیز برخورداری از استعداد و نبوغ ذاتی از وی شخصیتی فرهیخته و مجتهدی فهیم، فقیه و متکلم و فیلسوف به بار آورد و به درجات بالای علمی و فقهی دست پیدا کرد. او ادیب و صاحب کرسی تدریس اصول و رجال در حوزه‌های علمیه قم و نجف و صاحب تألیفات متعدد و دارای بینش سیاسی عمیق و شجاع بود. او در دوران مبارزات پدر بزرگوارش چه در مبارزات سال 42 و چه پس از آن تا تبعید و در دوران تبعید در کنار پدر بود؛ و سرانجام پس از 47 سال زندگی پر از تلاش و مبارزه در سحرگاه یکشنبه 1/8/1356 در نجف به طور ناگهانی و مرموز در خانه خود درگذشت و پیکرش پس از انتقال به کربلا و غسل با آب فرات و طواف بر گرد حرم حضرت حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع)، در نجف در ایوان مطهر حضرت علی(ع) مجاور قبر علامه حلی به خاک سپرده شد. او با در گذشت خود در برافروختن شعله انقلاب تأثیر بسزایی به جای گذاشت. (روزنگار زندگی و تاریخ سیاسی اجتماعی امام خمینی، ص 231) امام خمینی در روز اول آبان ماه سال 1356 و در پی شهادت حجت الاسلام و المسلمین مصطفی خمینی در یادداشتی چنین مرقوم نمودند: یادبود [: اعلامیه به مسلمین ایران وجهان درباره شهادت مصطفى خمینى‏] زمان: 1 آبان 1356/ 9 ذى القعدة 1397 مکان: نجف‏ موضوع: یادداشت تاریخ شهادت آقاى سید مصطفى خمینى‏ بسمه تعالى‏ إنا للَّه و إنا إلیه راجعون در روز یکشنبه نهم شهر ذى القعدة الحرام 1397 مصطفى خمینى، نور بصرم و مُهجَه قلبم، دار فانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد. «اللهم ارحمه و اغفر له و أسکنه الجنة بحق اولیائک الطاهرین- علیهم الصلاة و السلام» منبع: (صحیفه امام، ج‏3، ص: 233) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

بازخوانی شیوه های رهبری امام و مبارزات مردم در آبان 57

ملت ایران در جریان انقلاب اسلامی، در اجراى فرمان امام خمینى(س)، رهبر واقعى خود، به هیچ یک از وعده هاى رنگارنگ دولت مبنى بر «افزایش حقوق کارمندان» و «بخشودگى میزان مالیات کارکنان» و «تأمین رفاه بیشتر براى قشر کارمند»، وقعى نمى گذاشتند و با یادآورى فجایع خونین 17 شهریور و به آتش کشیدن مسجد کرمان و کشتار بى رحمانۀ مردم در دیگر شهرستانها، تنها یک چیز مى خواستند و آن، «اضمحلال رژیم شاهنشاهى و استقرار حکومت عدل اسلامى» بود. شعارهایشان نیز بر همین پایه ها مبتنى بود و به نشست و برخاستها و تماسهاى پشت پردۀ سیاستمداران و راه حلهایى که براى «پایان بحران» ارائه مى دادند، کوچک ترین توجهى نداشتند. در این روزها، سیاستمداران کهنه کار، با نوشتن مقالاتى در روزنامه ها، راه حلّ نشان مى دادند و پیشنهاد محاکمه و مجازات جنایتکاران پیشین را مطرح مى کردند. گروههاى سیاسى، کارنامۀ مبارزات گذشته خود را ارائه مى دادند و دکتر امینى پیشنهاد مى کرد که با شرایطى حاضر به قبول نخست وزیرى است. آقایان بازرگان و میناچى هم براى ملاقات با امام خمینى(س) به پاریس رفته بودند. سیاستمداران پیشنهاد مى کردند که از این پس، شاه فقط سلطنت کند و نه حکومت[1]! امّا امام در سخنرانى شان در روز 2 آبان 57 (صحیفه امام، ج 4، ص: 127- 133) به همۀ این پیشنهادات و راه حلها، خطّ بطلان مى کشند: «بعضى از آقایان، از بعضى از محترمین ـ که مثلاً خوب است که اصل رژیم باقى باشد و این شخص برود، لکن بعضى تصریح به این مى کنند که ایشان هم باشد، لکن همان طورى که قانون اساسى تکلیف سلطان را معین کرده است که سلطان باشد و حکومت نکند، همین سلطنت بکند؛... این جزء اشتباهاتى است که آقایان دارند.»[2] از سوى دیگر، دولت دست به تاکتیکهاى تازه اى مى زند و اوایل آبان ماه 1357، زیر فشار افکار عمومى، دستور آزادى 1126 زندانى سیاسى را صادر مى کند. در میان آزادشدگان کسانى بودند که مدت 30 سال در زندان شاه به سر برده بودند. شعار «درود بر زندانى قهرمان» در خیابانهاى تهران طنین افکنده بود. دولت از حوادث و اتفاقات پیش بینى نشده اى که هر روز به وقوع مى پیوست، در تنگنا قرار گرفته بود؛ - دانشجویان و دانشگاهیان دانشگاه بوعلى همدان، اعتصاب غذاى سه روزۀ خود را آغاز کردند. - در مجلس شوراى ملى، انتقادها در حدى که به شخص شاه و نظام سلطنتى برخوردى نداشته باشد، ادامه داشت. - رانندگان نفتکشهاى پالایشگاه تبریز و کارکنان شرکت برق کرمانشاه، اعتصاب یکپارچۀ خود را شروع کردند؛ آنها درخواستهاى خود را، لغو حکومت نظامى، آزادى بیان و قطع کشتار مردم توسط مأموران حکومت نظامى اعلام نمودند. - کارکنان ادارۀ پست، که از چند روز پیش در اعتصاب به سر مى بردند، از امروز براى جلوگیرى از معطّل کردن کار مردم و رساندن پیامهاى مردمى، به طور مشروط، به اعتصاب خود پایان دادند[3]. مردم به نداى امام خمینى(س) پاسخ داده یکپارچه به پاخاسته بودند. در این میان، گروهها و احزاب فراوانى فرصت را مغتنم شمرده اعلام موجودیت کرده یا تشکیلات از هم پاشیدۀ خود را سر و سامان مى دادند. روشنفکران غرب و شرق زده اى که در دوران اختناق و سیه روزى ملّت، به کنج عزلت خزیده و یا به خارج رفته بودند و یا در داخل تن به همکارى داده بودند، اینک خود را از پیشتازان نهضت مى دانستند. کاخ سفید هم دریافته بود که رژیم شاه بسیار متزلزل تر از آن است که حفاظت از منافع امریکا را تأمین کند؛ بدین جهت روزهاى اول آبان ماه 1357، یک هیأت امریکایى، به رهبرى «چارلز دانکن» معاون وزارت جنگ امریکا و به همراهى «ژنرال ارنست گریوز» مدیر فروش تسلیحات پنتاگون، وارد تهران شد. در پى این سفر، خبرگزارى رویتر عنوان کرد: «مذاکرات این هیأت با شاه، پیرامون کاهش احتمالى در خریدهاى چند میلیارد دلارى اسلحه از امریکا بوده است. چارلز دانکن، همچنین در این سفر، حمایت دولت امریکا را دربرقرارى حکومت نظامى در ایران اعلام داشت.» *** خبرگزاریهاى خارجى، بدون این که از متن مذاکرات مهندس بازرگان و دکتر سنجابى با امام خمینى(س) اطلاعى داشته باشند، از «تأثیر مذاکرات بازرگان و سنجابى در پاریس[4] بر بحران ایران» تفسیرهاى گوناگونى پخش مى کنند. یکى از تفسیرها این است که «تلاش تازه اى براى بازگشت امام خمینى(س) به ایران آغاز شده است». امّا امام همچنان ایستاده است و مى گوید: «اگر کسى در این مطلب موافقت با ما نکند، این سوء نیت یا دارد یا آدم نفهمى است، جاهلى است؛ آنکه جاهل است باید به آن حالى کرد؛ آن کس که سوء نیت دارد باید به او تشر زد که این، دست بردارد از این[اندیشه]. خیانت است به یک ملتى که خون داده است... ایشان باید بروند. این سلسله باید منقرض بشود. ایران، این سلسله را نمى خواهد.»[5] در واقع امام بر تمام سخنان محافظه کارانى که مى گفتند «شاه باید سلطنت کند و نه حکومت»، خط بطلان کشیدند. (کوثر، ج1، ص 602-604) در روزهای نخست آبان ماه 57، مدارس ایران ـ تقریباً ـ به حالت تعطیل درآمده است. در خرم آباد، دانش آموزان تظاهرات گسترده اى به راه انداختند که با یورش بى رحمانه مأموران انتظامى روبرو شد. در این تظاهرات، سه تن از دانش آموزان به شهادت رسیدند و چندین نفر مجروح شدند. مدارس تهران نیز، صحنۀ زدوخورد دانش آموزان با مأموران بود. در دانشگاه تهران نیز تظاهرات گسترده اى صورت گرفت و مردم به طور جدّى با مأموران درگیر شدند و عدۀ زیادى از آنان مجروح گردیدند. هر روز که مى گذرد بر تعداد اعتصابیون افزوده مى شود. کارکنان شهردارى چهارمحال و شهر کرد، و شرکت واحد مشهد به دیگر اعتصابیون پیوستند. در حالى که تظاهرات ضد شاه در سرتاسر ایران ادامه دارد، دیوید اوئن وزیر خارجۀ انگلستان، ضمن حمایت قاطع از شاه، به حرکت مردم مسلمان ایران حمله کرد. اوئن اظهار داشت: «اکنون موقعى است که ما از دولت ایران حمایت کنیم و دوستى خود را به او اثبات نماییم!» زمانى این سخنان را وزیر خارجۀ انگلیس بیان مى کند که اعتراضات وسیع توده ها در دزفول، قم، گرگان و همدان، با گلوله پاسخ داده مى شود. دانش آموزان که از رفتن به سر کلاسها خوددارى کرده اند، در یک راهپیمایى به سوى دانشگاه به حرکت درمى آیند و به تظاهرات عظیمى که در دانشگاه تهران برپاست مى پیوندند[6]. *** تعداد ملاقات کنندگان امام، علیرغم محدودیتها و امکانات کم، رو به افزایش گذاشته است. روز به روز بر شمار خبرنگاران، روزنامه نگاران و مشتاقان زیارت ایشان افزوده مى شود. انتظار مى رود که روز یکشنبه (همزمان با نخستین سال شهادت فرزند امام) تظاهرات گسترده اى در ایران انجام گیرد. در این احوال، دولت هندوستان، قصد امام براى اقامت در کشمیر را قویاً تکذیب کرد. این خبر را قبلاً خبرگزاریهاى خارجى مخابره کرده بودند. امام خمینى(س) در دومین سخنرانی خود در روز 2 آبان 57 (صحیفه امام، ج 4، ص: 134- 144) به تحلیل ریشه هاى قیام مردم ایران پرداخته با اشاره به سخنان اخیر وزیر خارجۀ انگلیس در حمایت از شاه، دخالتهاى شوروى، آمریکا و انگلیس را در ایران محکوم مى کنند. رهبر انقلاب در پاسخ به گفته شاه، که اختلاف امام با رژیم را اختلاف شخصى معرفى کرده، مى فرمایند: ما اختلاف شخصى و خانوادگى با تو نداریم که مى گویى که این خمینى با من اختلاف شخصى دارد. چه اختلاف شخصى من با تو دارم؟... من با ملت دارم حرف مى زنم؛ ما درد ملت را داریم، نه درد خودمان را... نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است که تو دارى تمام مخازن ایران را به باد مى دهى و به دیگران مى دهى و ما مى گوییم: نه.»[7] امام در ادامۀ بیاناتشان، خیانتهاى رژیم شاه به ملت را برشمرده نسبت به طرح اخیر ساواک در القاى شعارهاى غیراسلامى و کمونیستى توسط عده اى معدود از فریب خوردگان گروهکهاى چپ، به جوانان هشدار مى دهند و در پایان بار دیگر استفاده از کلیۀ امکانات جهت رساندن اخبار نهضت اسلامى ایران به جهانیان را به عنوان یک تکلیف شرعى و ملى یادآور مى شوند. (کوثر، ج1، ص 612 و 613) [1]. شعار جبهۀ ملى در دوران حکومت مصدق. [2]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 127ـ128. [3]. کارکنان اعتصابى پست با حجة‏الاسلام والمسلمین سیداحمد خمینى در پاریس تماس مى‏ گیرند و اعلام مى‏ دارند که ادامۀ اعتصابات موجب مى‏ شود که پیامهاى امام به شهرستانها نرسد. موضوع به حضرت امام منعکس مى‏ شود، و ایشان با بازگشت آنان به کار موافقت مى‏ نمایند. تلاش کارکنان انقلابى پست و مخابرات در دوران نهضت بسیار چشمگیر و مؤثر بود و در ارسال پیامهاى امام نقش بسزایى داشتند. [4]. رجوع کنید به شناسنامه سخنرانى 39، ص 541 [5]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 130ـ131 [6]. نگاه کنید به روزنامه‏ هاى اطلاعات و کیهان اول و دوم آبانماه 57 [7]. منبع: صحیفه امام؛ ج 4، ص 137 منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

شعارهای مردمی در مهر 57

امام خمینى(س) در 30 مهر 1357 نیز دو نطق مهم ایراد کردند. در نطق نخستین (صحیفه امام، ج 4، ص: 96- 107)، با اشاره به رنجهاى ملت ایران به مسألۀ روى کار آمدن رضاخان و به سلطنت رسیدن او اشاره کرده تأکید مى کنند: «همۀ ما مى دانیم که پنجاه سال بیشتر این ملت ایران در تحت سیطرۀ این خاندان پهلوى بوده اند و اینها هر چه خواسته اند با این ملت کرده اند و هر چه ظلم داشته اند کرده اند و آنها هم نوکر اجانب بوده اند. ابتدائاًرضا خان نوکر انگلیسها بود و او را آوردند روى کار و اخیراً هم این پسر خلف، نوکر امریکاست. خودش گفت: متفقین من را صلاح دانستند که سر کار باشم!»[1] در کتاب تاریخ بیست ساله ایران مى خوانیم: «وزارت خارجۀ انگلستان صریحاً اقرار مى کند که ما، در امور ایران مداخله مى کنیم و رضاشاه پهلوى را ما آورده ایم. وزارت خارجۀ انگلستان براى اینکه این سیاست نفوذ نامرئى را با موفقیت کامل پیش برده باشد دستگاهى عظیم به وجود آورد. این دستگاه مرموز که بدون مبالغه در تمام شئون سیاسى و اجتماعى و ادارى و اخلاق کشور ما نفوذ کامل داشت، به قدرى ماهرانه در انجام وظایفى که به او محول شده بود از عهده برآمد که حدّى بر آن متصور نیست ...»[2] موقعى که قواى متفقین مرکب از انگلیس، امریکا و روسیه، فاتح جنگ دوم جهانى شدند، با این که ایران «پل پیروزى» لقب یافته بود و ـ به ظاهر ـ اعلام بى طرفى کرده بود، همان دولتى که رضاخان را روى کار آورده بود، او را مجبور به استعفا و تبعید به جزیزۀ موریس کرد! 25 شهریور 1320، رضاخان «به علت این که همۀ قواى خود را در این چند ساله مصروف این کشور کرده و ناتوان شده بود، استعفا کرد؛ صبح زود از کاخ سعدآباد به کاخ شهرى آمد و در همان جا اسباب و اثاثیۀ بارگیرى و استعفانامه تنظیم شد و به امضا رسید. شاه سپس راه اصفهان را در پیش گرفت[3]». قواى متفقین، جانشین مناسب دیگرى براى رضاخان جز پسرش ـ محمدرضا شاه ـ در نظر نداشتند و با نظر آنها، محمدرضا به سلطنت رسید. با این تفاوت که دفعۀ اول، رضاخان به دستور امپراطورى انگلیس، از فرماندهى بریگاد قزاق قزوین و با وساطت «آیرون ساید» جاسوس انگلیس به سلطنت رسید و این بار، محمدرضا با وساطت قواى فاتح متفقین و به اصرار روزولت رئیس جمهورى وقت امریکا، بر اریکۀ سلطنت مى نشست و این، موضوعى است که امام خمینى(س) در سخنرانى اخیرشان در 29 مهر 1357 به آن اشاره مى کند. امام، سپس به سفر رهبر چین، چند روز پیش از کشتار 17 شهریور در میدان ژاله، شدیداً اعتراض مى نماید و پس از تشریح اهداف کنفرانس تهران (مرکب از وینستون چرچیل نخست وزیر انگلیس و فرانکلین روزولت رئیس جمهور امریکا و جوزف استالین رهبر اتحاد جماهیر شوروى) از جوانان مقیم کشورهاى خارجى مى خواهند که فریاد مظلومیت مردم کشورشان را به گوش جهانیان برسانند: «شما مى توانید تبلیغ بکنید، و یک ارزشى دارد این کار شما و مسئولید پیش خدا. خیال نکنید که ما حالا اینجا هستیم و الحمدللّه راحت! نخیر، شما مسئولید پیش خدا. هر کدامتان مسئولید که در هر جا که هستید، با آن کسانى که ملاقات مى کنید حرفهایتان را بزنید.»[4] *** روزهای پایانی مهرماه 57 در حالی سپری می شود که مردم تظاهرکننده در سراسر کشور، در شعارهاى خود، فریاد «اللّه اکبر ـ خمینى رهبر» سر مى دهند و «استقلال، آزادى ـ جمهورى اسلامى» را طلب مى کنند و همین شعارها توسط خبرنگاران اعزامى به خبرگزاریهاى بزرگ جهان مخابره مى شود. «دیوید اوئن» وزیر خارجۀ انگلیس، بدون توجه به خواست مردم و صرفاً به خاطر حمایت از شاه و تأیید از گفته هاى او، در یک کنفرانس مطبوعاتى در لندن اعلام مى کند: «اگر رژیم ایران سقوط کند، کمونیستها به حکومت مى رسند[5].» دکتر على امینى سیاستمدار کهنه کار که تا چند روز پیش، برقرارى حکومت نظامى را راه حلى اساسى نمى دانست، در تاریخ 30 مهر 1357 ـ برخلاف انتظار همۀ مردم که او را مهرۀ سرسپردۀ امریکا مى دانستند ـ ناگهان تغییر موضع مى دهد و مى گوید: «من عضو سیا و سرسپردۀ امریکا نیستم. وقتى ضرورت ایجاب نماید، من حکومت نظامى را تأیید مى کنم، ولى بدون کشت و کشتار.»! دکتر امینى قبلاً گفته بود: «من با شرایطى، نخست وزیرى را قبول مى کنم و مذاکراتم با امام خمینى، تمام مشکلات را حل مى کند!» یقیناً آقاى امینى که با قاطعیت عضویت سیا را منکر مى شود، احتمال این را نمى داده که درست یک سال بعد، اسناد لانۀ جاسوسى آمریکا در ایران به دست مخالفین رژیم مى افتد و مجموعه اى از اسناد وابستگیها و روابط دیرینۀ وى با سیاى آمریکا را تحت عنوان «خط میانه» منتشر مى کنند! قضات و کارکنان دادگسترى در اعتصاب کامل به سر مى برند. مأموران حکومت نظامى که تا امروز کاخ دادگسترى را در اشغال خود داشتند، براساس شکایت چندتن از قضات به وزیر دادگسترى، این محل را ترک مى کنند. وزیر آموزش و پرورش هم اعلام مى کند که در سطح کشور، 167 مدرسه تعطیل است؛ این در حالى است که خبرنگاران از شهرستانها خبر مى دهند که بیشتر مدارس تعطیل هستند و دانش آموزان به جاى رفتن به سر کلاس درس، در خیابانها به طور پراکنده به تظاهرات مشغول اند. اعتصاب رانندگان کامیونها و ادامۀ اعتصاب کارگران انبار نفت رى، تهران را به طور محسوسى با کمبود نفت و بنزین روبرو کرده است. در جایگاههاى فروش بنزین، صف هاى طولانى اتومبیل دیده مى شود و مردم براى گرفتن نفت و تأمین سوخت منازل خود، جلو فروشگاههاى نفت، صفهاى طویلى تشکیل داده اند. هواى تهران، چندان سرد نیست. سخن مردم این است: «کمبودها، ما را خسته نمى کند. نهضت ادامه دارد»! در رادیو و تلویزیون که تا چند روز پیش به طور دربست در اختیار رژیم بود و اطلاعیه هاى حکومت نظامى را با آب و تاب پخش مى کرد، اکنون عده زیادى از کارکنان با صدور بیانیه اى خواهان بى طرفى کامل سیاسى رادیو و تلویزیون شدند. این در حالى است که تمام محوطه رادیو و تلویزیون را، کامیونهاى مسلح به مسلسل، و زرهپوشها محاصره کرده اند. دانشگاه صنعتى تهران، که اکنون به «دانشگاه شریف» تغییر نام داده است، شاهد تظاهرات کم سابقۀ دانشجویانى است که در محوطۀ دانشگاه، شعار «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینى» سرداده اند. خبرنگار کیهان از اصفهان گزارش مى دهد که تظاهرات آرام مردم اصفهان به دستور سرلشکر ناجى فرماندار نظامى آن شهر به خشونت کشیده شده است و ارتش ضد مردمى، با هلیکوپتر، تظاهرکنندگان را با گاز اشک آور متفرق مى کند. تظاهرات شهر قم که از 19 دیماه سال گذشته (56) آغازگر قیام اخیر ملت ایران بوده است، همچنان بى وقفه ادامه دارد. روزنامه فرانسوى فیگارو نوشت: «شهر مقدس قم در 150 کیلومترى تهران بار دیگر به پایتخت مخالفان دولت ایران تبدیل شده است... روحانیون که اکنون غرق در نماز و دعا و سیاست هستند دو چیز را فهمیده اند اول آنکه پس از سالها حکومت دولتهاى خودکامه در کشور نیروى مخالف دیگرى جز روحانیون وجود ندارد. تعداد کمونیستها و لیبرالها از شمار انگشتان دست تجاوز نمى کند که بیشترشان در تبعید بسر مى برند. از یک ماه پیش ظاهراً در تمام جبهه ها دولت تسلیم شده است. اما وقتى که انسان در قم گردش مى کند مى تواند به مفهوم مبارزه تا آخرین نفس پى ببرد.[6]» محور اصلى بیانات امام در این سخنرانی، پاسخگویى به تبلیغات رسانه هاى غربى و برخى از گروهکهاى چپگرا و التقاطى داخلى است که در آن ایام سعى داشتند با حمله به اسلام و روحانیت، پیروزیهاى پیاپى مردم در صحنۀ مبارزات اخیر کم رنگ و نقش چپگرایان را مؤثر جلوه دهند. امام با مقایسۀ نمونه هاى مشخص تاریخى از منش و سیرۀ انبیا و علماى دین با رفتار رهبران مکاتب مادى و قدرتهاى جهانى، به دفاع از حقانیت راهى که ملت ایران برگزیده مى پردازند و سیاستهاى ضد انسانى رهبران آمریکا، چین و شوروى را به باد انتقاد مى گیرند. ایشان در بخش بعدى بیانات خود، سخنان اخیر کارتر در حمایت از رژیم شاه[7] را فریبکارى مى خوانند. امام، در پایان، با تأکید بر نقش تبلیغات انفرادى و جمعى در رسانیدن فریاد مظلومیت ایران به گوش جهانیان، نوید مى دهند که: «فریاد ملت ما این است که این خائن باید برود و مرگ بر این سلطنت! و ان شاءاللّه مى رود. وقتى ملت یک چیزى را خواست، ان شاءاللّه انجام مى گیرد.»[8] (کوثر، ج1، ص 572-575) دیگر سخنرانی امام در این روز (صحیفه امام، ج 4، ص: 108-120) در حالى ایراد شده است که خبرنگاران، گزارش تظاهرات عظیم مردم همدان را به تهران مخابره کرده اند. در این تظاهرات، دهها هزار تن از زن و مرد شرکت داشتند و علیه رژیم شاه و به طرفدارى از امام خمینى س) شعار مى دادند. در این هنگام، مأموران انتظامى، همراه با عده اى از اوباش که توسط رژیم اجیر شده بودند، به تظاهرکنندگان یورش مى برند. در این زدوخورد، عده اى ـ که تعدادشان مشخص نشد ـ به شهادت رسیدند و گروه زیادى نیز مجروح شدند[9]. درپى این کشتار، علما و روحانیون، در یکى از مساجد شهر، تحصن کردند و با مخابرۀ تلگرامى به مراجع عظام در قم و مقامات مسئول، تقاضاى رسیدگى نمودند. مردم خرم آباد که از کشتار مردم همدان آگاه شده بودند، دست به تظاهرات زدند. تظاهرات مردم خرم آباد نیز توسط مأموران نظامى به خاک و خون کشیده شد.[10] برگزارى نماز جماعت در مساجد به شکلى گسترده، ایراد سخنرانیهاى تند و انقلابى توسط وعاظ، و پخش اعلامیه هاى حضرت امام خمینى(س) و سایر مراجع، دولت را در وضع بسیار نامطلوبى قرار داده بود و براى جلوگیرى از این اوضاع، در پى چاره بودند. صفحات اصلى روزنامه ها در این ایام، به درج گزارشات مربوط به تظاهرات و درگیریهاى خونین در تمام نقاط کشور و اعتصابهاى پیاپى در ادارات و مراکز مختلف اختصاص داشت[11]. علاوه بر حضور خبرنگاران مطبوعات داخلى در اجتماعات مردمى، دهها تن از خبرنگاران خارجى نیز، در نقاط مختلف تهران، به دنبال تهیه عکس و گزارش بودند. دانشگاه تهران به مرکز بزرگى از اجتماع مردم تهران مبدل شده بود؛ سخنرانان، پیرامون فجایع رژیم شاه سخن مى گفتند و شعارهاى کوبندۀ «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینى» در فضاى دانشگاه طنین افکن شده بود. روحانیت کرمان در هفتمین روز حملۀ مزدوران شاه به مسجد جامع کرمان، عزاى عمومى اعلام کردند و شهر، به صورت تعطیل درآمد. در اعلامیۀ یکى از علماى کرمان، پیرامون فاجعۀ مسجد جامع این شهر، چنین آمده است: «... روز دوشنبه 24 مهرماه جارى کلیه مغازه هاى کرمان در بازارها و خیابانها بسته و شهر به صورت تعطیل درآمده بود و حدود بیست هزار نفر به منظور سوگوارى براى شهیدان میدان ژالۀ تهران، در مسجد جامع اجتماع کرده بودند. ساعت 11 صبح، به مجرد این که خطیب، سخن خود را آغاز کرد و در حالى که مردم در کمال آرامش و سکوت و بدون هیچ گونه شعارى در مسجد نشسته بودند، تعدادى کولى اجیر شده ـ با حمایت مأموران مسلح ـ پس از آتش زدن اتومبیلها، موتورها و دوچرخه هاى مردم در خارج از مسجد، از در و بام با سنگ و چوب و اسلحه گرم وارد مسجد شده و با پخش گاز اشک آور به داخل شبستان و ایجاد خفقان به مردم بى دفاع و بدون سلاح حمله نموده با استفاده از کلیۀ وسایل، همگان را مورد ضرب و جرح شدید قرار داده و حتى به کودکان خردسال و شیرخوار ترحم نکرده رکیک ترین دشنامها را نثار علماى اسلام و روحانیون و زنان و مردان نموده درها و شیشه ها را شکسته و مسجد را به آتش کشیده و حتى در حال فرار مردم از مسجد، شدیداً آنها را مضروب و مجروح ساخته و چادر را از سر زنان برمى داشتند و اهانت به زنان مسلمان را به جایى رساندند که عده اى از آنها بدون چادر مانده و با استفاده از عباى روحانیون مجبور به فرار شدند. در این واقعه، عده اى مقتول و مجروح گردیدند. حمله کنندگان پس از یورش به مسجد، وارد خیابان و بازار شده با پشتیبانى و نظارت مأموران، بسیارى از مغازه ها را پس از غارت به آتش کشیدند.» جمعى از علما و وعاظ تهران نیز با صدور اعلامیه اى دربارۀ فاجعه دردناک کرمان، تأکید کردند: «ملت محروم و مستضعف، دیگر به ستوه آمده و با همپیوستگى بى نظیر همۀ گروهها و قشرها به پا خاسته و صداى خود را به اعتراض بلند کرده و تصمیم قاطع گرفته با الهام از رهبرى روحانیت مسئول و آگاه، به ویژه مرجع عالیقدر آیت اللّه العظمى امام خمینى و به کارگرفتن معیارهاى اصیل اسلامى، دست دژخیمان و غارتگران رسوا و دزدان ثروت و حیثیت و اعتبار ملت و کشور را کنار زند و تا تأمین آزادى و استقلال و عدالت اجتماعى در لواى اسلام از پاى ننشیند...» کارکنان نیروگاههاى برق، با قطع شبکۀ سرتاسرى، به طور حساب شده، هر شب به مدّت دو ساعت ـ مقارن اخبار تلویزیون ـ ابتکار جالبى را در فلج کردن تبلیغات رژیم به کار بستند. امام خمینى(س) در سخنرانى 30/مهر/1357، ابتدا به استناد آیۀ «قُلْ اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَة اَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنى وَ فُرادى قیام فردى و گروهى در مقابل مظالم رژیم شاه را از مهمترین وظایف هر مسلمانى دانسته، سپس تغییر تاریخ هجرى قمرى به تاریخ شاهنشاهى و تشکیل حزب رستاخیز و عقب نشینى بعدى رژیم را مطرح کردند. با بیان وقایع مربوط به فرار رضاشاه از ایران، نسبت به خروج جواهرات سلطنتى و اموال به غارت رفتۀ ملت در آستانۀ فروپاشى نظام شاهنشاهى، هشدار دادند. تهدیداتى بر این اساس «اگر شاه برود، آمریکا یا شوروى مستقیماً دخالت خواهند کرد و ایران تجزیه خواهد شد» از جمله شایعاتى بود که در این ایام، تحصیلگران و رسانه هاى غربى به شدّت آنرا دامن مى زدند. امام در بیانات خود، این تهدیدها را بى اساس دانسته و در مورد شایعۀ دخالت کمونیستها در سرنوشت انقلاب اسلامى، ضمن تکذیب این شایعه، ده سال پیش از فروپاشى نظام کمونیسم بین الملل، مى فرمایند: «کمونیست طرحى شکست خورده است در دنیا. اصلاً شکست خورده... و قابل اعتنا نیست.»[12] وضع اسفبار معیشتى اکثریت مردم ایران، قیام خونین ملت، استمرار جنایات رژیم شاه و لزوم همراهى ایرانیان مقیم خارج از کشور با قیام مردمى، محورهاى دیگر بیانات امام در این سخنرانى است. (کوثر، ج1، ص587-589) [1]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 96ـ97. [2]. تاریخ بیست سالۀ ایران، ج 2، ص 15 . [3]. تاریخ بیست سالۀ ایران، ج 2، ص 7، ص 529 . [4]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 107. [5]. کیهان، 29 مهر 1357 . [6]. روزنامه فیگارو مورخ 18 اکتبر 1977. [7]. روزنامه اطلاعات 23/7/57 مصاحبه مطبوعاتى جیمى کارتر، رئیس ‏جمهور آمریکا [8]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 107. [9]. روزنامه اطلاعات 1/8/57 با چاپ عکس و گزارشات تکان دهنده ‏اى از تظاهرات دیروز 30 مهر این تظاهرات را خونین ‏ترین صحنه‏ هاى درگیرى اخیر کشور دانست و تعداد کشته ‏شدگان را از قول مقامات مسئول 7 نفر و به گفتۀ شاهدان و به استناد اجساد کشته‏ شدگان در بیمارستانها به مراتب بیش از این خواند. خبرگزارى رویتر نیز در گزارش 30 مهر خود تعداد کشته‏ شدگان را 30 تا 40 نفر گزارش کرد. در همین روز مسجد جامع کرمان نیز توسط چماقداران شاه به آتش کشیده شد. [10]. روزنامه اطلاعات، اول آبان در گزارشات خود خبر تظاهرات، راهپیمایی هاى فرهنگیان و دانش ‏آموزان کرمان، سمنان، شاهى قائم‏ شهر، مشهد، شیراز، تبریز، اراک، اردکان یزد، على‏آباد گرگان، رشت، مهاباد، شوشتر، لاهیجان، خرم‏آباد، آبادان و بوشهر را به تفصیل درج کرده است. [11]. روزنامه اطلاعات 30 مهر 57، اخبار مربوط به اعتصاب معلمان، مدارس متعدد تهران، مناطقى از ادارت آموزش و پرورش، کارکنان ادارات دانشگاه تهران، انستیتوپاستور، سازمان تأمین اجتماعى، پالایشگاه تهران، کانون کارآموزى، سازمان انرژى اتمى، دانشکدۀ تغذیه، مرکز روانپزشکى ونک، شیرخوارگاه ونک، ثبت اسناد و املاک، مرکز توانبخشى یافت‏آباد، آموزشگاه عالى شهر رى، شرکت بیمه امید، دفاتر اسناد رسمى، وزارت کشور، دانشگاه شیراز پهلوى، خانوادۀ زندانیان سیاسى، رانندگان شرکت هاى مسافربرى، کارخانجات سیتروئن و سایپا، انستیتو صنایع شیمیایى و وزارت دارایى را درج کرده است و این تنها نمونه‏اى از اعتصابهاى سراسرى کشور در این ایام است. [12]. منبع: صحیفه امام؛ ج 4، ص 116ـ117. منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

سخنرانی های روزانه امام در فرانسه با هدف افشای سیاست های رژیم شاه و امریکا

سخنرانی امام در فرانسه روز 29 مهر 1357 آقاى مهندس مهدى بازرگان و آقاى میناچى بمنظور دیدار با امام خمینى عازم پاریس شدند. شرح دیدار آنان با امام را از زبان و قلم فرزند گرامى امام[1] نقل مى کنیم: «آقاى بازرگان و آقاى میناچى و دکتر ابراهیم یزدى و من خدمت امام رسیدیم. حضرت امام مثل همیشه گفتند: شاه باید برود؛ رژیم شاهنشاهى باید ساقط شود؛ و جمهورى اسلامى باید تحقق یابد؛ و باید بى پرده و واضح این مسائل را به مردم گفت تا نهضت منحرف نشود. آقاى بازرگان مى گفت: نظام شاهنشاهى سه رکن دارد: شاه، ارتش و آمریکا. ما باید سیاست گام به گام را دنبال کنیم [بدین قرار که] 1ـ شاه سلطنت کند نه حکومت. 2ـ ارتش و نیروهاى نظامى را آگاه کنیم به گونه اى که اگر شاه در امور کشور دخالت کرد، علیه او وارد عمل شوند. 3ـ بعداً در صورت مصلحت آمریکا را محدود کنیم تا نفوذ او از ایران قطع شود. امام مى گفتند: اگر شما گفتید «شاه باید سلطنت کند» و او همین کار را کرد و مردم سرد شدند ودوباره وارد عمل شد، دیگر چه نیرویى مردم را به حرکت درمى آورد؟. آنها براى این سؤال امام جوابى نداشتند ولى مى گفتند مگر ممکن است که با وجود ارتش، شاه را شکست داد؟ امام مى گفتند: ارتش از مردم است. خائنین و سران ارتش را باید کنار گذاشت، بقیه از ما هستند. بالاخره آقاى بازرگان بر سخنان خویش اصرار ورزید و پس از این دیدار روانۀ لندن شد. در آنجا نیز در مصاحبه اى بر مواضع خود تأکید کرد سخنان او در جمع دانشجویان ایرانى در لندن موجب انتقاد آنان و مشاجره شده بود. پس از چند روز به پاریس بازگشت. آقاى دکتر یزدى از امام براى وى وقت ملاقات خواست. حضرت امام گفتند: اول باید مطالب مذکور را بپذیرد و امضاء و اعلام کند، آنگاه او را مى پذیریم. یکى دو روز گذشت و درخواستهاى مکرر و استدلال بر اینکه اگر او را نپذیرید وجهه اش از بین مى رود، امام را راضى نکرد؛ البته آقاى بازرگان نیز از موضع خود عدول نکرد و بدون اینکه دیدارى دوباره با امام داشته باشد عازم تهران شد. جناح تندرو نهضت آزادى در خارج کشور قطعنامه اى صادر کرده و مواضع امام را پذیرفتند ولى در تهران اعلام شد که این قطعنامه ارتباطى به مواضع رسمى نهضت آزادى ندارد. ... دولت فرانسه، محدودیتهایى براى امام خمینى(س) در زمینۀ ایراد سخنرانى و فرستادن پیام فراهم کرد. با همۀ این تضییقات، امام در 26 مهر 1357 پیام مهمى خطاب به زائران خانۀ خدا ارسال فرمودند که در آن تأکید شده بود: «قتل عامهایى که در این چند ماه اخیر در شهرهاى ایران رخ داده، روى تاریخ را سیاه نموده. شاه با تمام قواى جهنمى به پشتیبانى امریکا به جان مردم مظلوم افتاده؛ ایران اکنون به شکل قبرستانى مبدل و اعتصابات عمومى سرتاسر کشور را فرا گرفته، و شاه در این نفسهاى آخرش مى خواهد از این ملت مستضعف انتقام بگیرد.»[2] رهبر انقلاب سپس در 29 مهر 1357 در پاسخ سخنان جیمى کارتر رئیس جمهورى امریکا مبنى بر حمایت از شاه، دو سخنرانى مهم ایراد کردند و ضمن آن، گفتۀ کارتر را که «مخالفتهاى اخیر با شاه، به سبب اعمال یک دموکراسى تند و قاطع در ایران بوده[3]»، به باد تمسخر گرفتند. کارتر، در زمانى این سخنان را در کنفرانس مطبوعاتى اش عنوان کرد که ویلیام سولیوان سفیر کبیرش در ایران معتقد بود: «حکومت کارتر، مسألۀ حقوق بشر و احترام به اصول و موازین حقوق بشر را از طرف کشورهاى جهان سوم، به عنوان یکى از معیارهاى اصلى روابط خود با کشورهاى دیگر قرار داده بود و حکومت شاه، به عنوان یک حکومت غیر دموکراتیک که حقوق بشر را نقض کرده، شناخته شده بود[4]» امام خمینى(س) در سخنرانى اول خود در روز 29 مهر (صحیفه امام، ج 4، ص: 71- 80)، به نحوۀ رساندن رضاخان به سلطنت توسط انگلیسیها و بعداً به قدرت رسیدن پسرش ـ محمدرضاـ به امر خارجیها و قواى متفقین، اشاره مى کنند و از کارتر مى پرسند: «در کدام دوره ها از این دوره هایى که ما گذراندیم، و خصوصاً این دوره هاى اخیرى که این آقایى که «دموکراسى تند» رفتار کرده است، در کدام یک از این دوره ها این وکلا، وکلاى ملت هستند؟»[5] در «مجموعۀ اسناد لانه جاسوسى امریکا» که توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام منتشر گردیده، تأکید شده است که «براى انتخاب در تهران، تأیید حکومت و دربار کافى بود، ولى حمایت فعالانه ضرورتى نداشت... نمایندگان منتخب، کسانى بودند که شاه میل داشت وارد حکومت شوند و عبارت بودند از زنان، کارگران، اعضاى اصناف و تجار...» و در جاى دیگر آمده است که «... از زمانى که شاه به قدرت مطلقۀ خود دست یافت، مجلس حکم مُهر پلاستیکى سلطان را پیدا کرد[6]». امام خمینى(س) به خوبى آگاه بودند که گزارش اوضاع سیاسى ایران ـ به طور کامل به اطلاع رئیس جمهورى امریکا مى رسد، لذا در سخنانشان مى فرمایند: «آقاى کارتر مى داند این را. نه اینکه کارتر نمى داند؛ مى داند که این [شاه ]چه آدمى است. مى داند خودش [که] چه آدمى است، مى داند که چه آدمى را مأمور کرده است.»[7] کارتر، در کنفرانس مطبوعاتى خود، مدعى مى شود که در اوضاع داخلى ایران دخالت نمى کند؛ سفیرش ـ ویلیام سولیوان ـ برخلاف ادعاى رئیس جمهورى، در کتاب معروفش «مأموریت در ایران» مى نویسد: «... مأموران ساواک ابتدا دوره هاى تعلیماتى خود را در آمریکا مى دیدند ولى بعدها اسرائیل هم به یکى از مراکز تعلیماتى ساواک تبدیل شد. تعلیماتى که در امریکا و اسرائیل به مأموران ساواک داده مى شد، علاوه بر آموزشهاى عمومى پلیسى و اطلاعاتى، تعلیمات ویژۀ مبارزه با روشهاى جاسوسى روسها و کشف رمزهاى پیچیدۀ جاسوسى آنها را شامل مى شد[8].» امام در این سخنرانى، با اشاره به ایجاد پایگاههاى جاسوسى امریکا در ایران، خطاب به کارتر مى فرمایند: «شما پایگاههایى که در کوهستانهاى ایران درست کرده اید، اینها را کى درست کرده؟ براى کى درست کرده اید؟ اینها دخالت نیست در امور مملکت ما؟ همین حرفهاى تو دخالت نیست؟ تو شاه را وادار نمى کنى به اینکه اینطورى مملکت را به باد فنا بدهد؟»[9] سولیوان مى نویسد: «جنبۀ همکاریهاى اطلاعاتى ما با ایران، آن چه از نظر واشنگتن خیلى حائز اهمیت بود، موافقت ایران با استقرار دو ایستگاه نیرومند جاسوسى و خبرگیرى ما در شمال ایران بود. به وسیلۀ این دو ایستگاه، ما تمام فعالیتهاى روسها در جمهوریهاى آسیاى مرکزى، به خصوص آزمایشهاى موشکى آنها را زیر نظر داشتیم و دستگاههاى الکترونیکى بسیار دقیق و حساس این ایستگاهها، تمام پیامها و مخابرات الکترونیکى روسها را در تمام منطقه ـ تا خلیج فارس ـ ضبط مى کرد. این ایستگاهها که به وسیلۀ معدودى کارشناسان فنى غیرنظامى در قلب جنگلهاى دورافتادۀ شمال ایران کار مى کرد، با ارزش ترین اطلاعات نظامى را براى مقابله با تهدید شوروى در این منطقۀ حساس جهان، در اختیار ما مى گذاشت[10].» کارتر در مصاحبۀ مطبوعاتى خود، طرفداران شاه را «اصلاح طلب» و مخالفان شاه را «عده اى کمونیست و مرتجع» عنوان مى نماید. هیأت حاکمۀ امریکا به خوبى به این اصل واقف است که با استقرار حکومت اسلامى به رهبرى امام خمینى (س)، هم پایگاههاى جاسوسى او در ایران برچیده خواهد شد و هم کمپانیهاى نفتى امریکا زیانهاى فراوان خواهند دید. او حق دارد که شاه را مردى بداند که با «دموکراسى تند و قاطع» در راه پیشرفت ایران گام برمى دارد! امام خمینى(س) در سخنرانى حاضر به سه محور سخنان اخیر کارتر، به استناد واقعیاتى که در ایران اتفاق افتاده پاسخ مى دهند و در مورد گفته رئیس جمهور آمریکا که «بنا نداریم در امور داخلى ایران دخالت کنیم»، مى فرمایند: «شما بنا ندارید دخالت بکنید؟! شما در کجا دخالت نکرده اید؟ شما مستشارانتان در نظام ما چه مى کنند؟... همۀ مصیبتى که بر ایران دارد وارد مى شود و بر ممالک شرق دارد وارد مى شود از همین سران به اصطلاح ابرقدرت است.»[11] (کوثر، ج1، ص541-543) سخنرانى دوم امام خمینى (س) در 29 مهر 1357، (صحیفه امام، ج 4، ص: 81- 95) در واقع، دنبالۀ سخنرانى اول ایشان است. در حالى که در همین روز، تظاهرات وسیعى با حضور دانشجویان و گروههاى مختلف مردم در دانشگاه تهران برپاست، مطبوعات کشور خبر مى دهند که به علت محدودیتهاى زیادى که دولت فرانسه براى رهبر انقلاب به وجود آورده است، ممکن است ایشان براى ادامۀ مبارزات خود به کشمیر برود و این بدان جهت است که عده اى از مسلمانان کشمیر، از امام براى مسافرت به آن کشور دعوت کرده اند. از سوى دیگر، اعتصاب گسترده در قسمتهاى مختلف شرکت نفت و از جمله پالایشگاه آبادان، دولت شریف امامى را در وضع بسیار وخیمى قرار داده است. اعتصاب کارکنان وزارت کشور، نیز از همین روز آغاز شده با توجه به اینکه ارتشبد قره باغى، به عنوان وزیر کشور هر روز در جمع کارکنان این وزارتخانه به آنها وعدۀ تأمین رفاه بیشتر براى زندگى بهتر مى داد، اعتصاب کارکنان این وزارتخانه بیانگر آن بود که اقدام آنان، به هیچ وجه جنبۀ مادى ندارد. کارکنان بانک ایران و انگلیس نیز از همین روز دست از کار کشیدند و به دانشگاه، که مرکز تجمع تظاهرکنندگان است، رفتند. کارکنان چند بانک دیگر ـ قبلاً ـ اعتصاب کرده بودند. امروز مهندس مهدى بازرگان و ناصر میناچى براى ملاقات و مذاکره با امام خمینى(س) از تهران عازم پاریس شدند. وقتى خبرنگار کیهان، علت سفر بازرگان به پاریس را از او پرسید، فقط جواب داد: «براى زیارت حضرت آیت اللّه مى رویم تا اوضاع کشور را به اطلاع ایشان برسانیم.» امّا یکى از روزنامه ها نوشت: «بازرگان براى رفع برخى سوء تفاهمهایى که پیش آمده است، به پاریس مى رود.» این روزنامه، هیچ گونه اشاره اى به این که چه سوء تفاهمى پیش آمده است، نکرد! در حالى که دهها هزار نفر از روحانیون، علما، طلاب علوم دینى و گروههاى مختلف مردم مبارز، در زندانهاى رژیم شاه زیر شکنجه به سر مى بردند، دولت با صدور اعلامیه اى اعلام کرد که «عفو عمومى زندانیان سیاسى را تحت بررسى قرار مى دهد» و جعفر شریف امامى ـ نخست وزیرـ نیز در یک سخنرانى گفت: «دولت به آزادى عقیده و بیان، عقیدۀ راسخ دارد.» شریف امامى زمانى این سخنان را ایراد کرد که نمایندگان مجلس فرمایشى، علیه عملکرد دولت حاضر و دولتهاى پیشین لب به انتقاد گشوده بودند؛ همان نمایندگانى که اغلب آنها، از روز انتخاب تا آن روز، حتى راجع به مشکلات حوزۀ نمایندگى خود نیز سخنى در مجلس نگفته بودند! به رغم برقرارى حکومت نظامى در تهران و 11 شهر بزرگ، راهپیماییها و تظاهرات همچنان ادامه دارد و یکهزارتن از دانشجویان دانشگاه ملى (شهید بهشتى) علیه رژیم شاه و به طرفدارى از امام خمینى (س) شعار داده و دست به تظاهرات زده اند. اردشیر زاهدى سفیر ایران در امریکا،[12] که به تهران آمده و جمعاً 14 ساعت با شاه مذاکره کرده بود، اعلام نمود که آماده است براى گفتگو و مذاکره با امام خمینى(س) به پاریس برود؛ خبرگزاریها خبر دادند که امام، حاضر به مذاکره با اردشیر زاهدى نیست. زاهدى در مدت اقامت در ایران، یک بار نیز به ملاقات آقاى شریعتمدارى مى رود. از سوى دیگر، خبرگزاریها خبر دادند که «کمیتۀ دادگاه راسل» براى بررسى اوضاع ایران به تهران آمده است. در همین حال، شاه نیز طى نطقى مى گوید: «مبارزه با فساد باید سیاست دائمى باشد!» حمایتهاى همه جانبۀ امریکا از شاه، که علیرغم افکار عمومى جهان و قیام سراسرى ملت علیه رژیم شاه همچنان ادامه داشت، موضوع افشاگریهاى امام خمینى(س) در این ایام بود. هجرت امام به پاریس و فرصتهاى به دست آمده موجب شد تا جهانیان از زبان رهبر انقلاب واقعیتهاى ایران و انقلاب را بشنوند. کارتر در جهت حفظ منافع حیاتى امریکا در ایران، ظاهراً چاره اى جز حمایت همه جانبه از شاه، که با توجه به جنایات سال آخر سلطنتش یکى از منفورترین زمامداران و مظهر حکومت استبدادى در نزد جهانیان شناخته شده بود، نداشت. امام خمینى(س) در سخنرانى حاضر با انگشت گذاردن بر روى منشأ گرفتاریهاى ایران، یعنى دخالتهاى امریکا و حمایتهاى آن از شاه، فروش بى رویه نفت در مقابل تجهیز پایگاههاى جاسوسى و تسلیحاتى امریکا در ایران را افشا کرده نتایج سیاستهاى تخریبى رژیم در زمینه مسائل اقتصادى و کشاورزى و اصلاحات ارضى را، با ذکر نمونه هاى عینى و مشخص از واقعیات موجود، برمى شمرند و مى فرمایند: «ما باید دست خائنها را از این مملکت قطع بکنیم. ما مى گوییم که آن کسى که به مملکت ما خیانت اصلى را کرده، امریکاست. الآن ما سر و کارمان با امریکاست؛ اینهاى دیگر شاخ و برگش هستند. شاه یکى از شاخه هاى امریکا است. این نوکر است؛ نوکر است... ما مى گوییم امریکا هم باید برود که اصل است.»[13] امام در ادامۀ سخنان خود، با اشاره به سخنان اخیر کارتر که شاه را فردى ترقیخواه و آزادى طلب! خوانده، به منطق فریبکارانۀ حقوق بشر امریکا مى تازند. رهبر انقلاب در بخش دیگر بیانات خویش، بر ضرورت تحول فرهنگى در جامعه و اسلام خواهى ملت و ادامه قیام تأکید کرده اهداف نهایى نهضت را چنین ترسیم مى کنند: «ان شاءاللّه همه دست به دست هم بدهیم و این سد را بشکنیم؛ این سدى که جلویش سد محمدرضا شاه است، عقبش سد کارتر. اینها شکسته شود؛ وقتى شکسته بشود، آن وقت سعادت است.»[14] افشاى سیاستهاى آمریکا در ایران و حملات پیاپى امام که مبین احساسات برخاسته از شعور ملت ایران بود، در این ایام موجب شد تا «مرگ بر امریکا» در سطحى گسترده شعار راهپیمایان سراسر کشور شود و مردم دربرخورد با نمونه هاى عینى جنایات شاه فریاد کشند: «این سند جنایت امریکاست»؛ البته مواضع امام در مقابل امریکا، خوشایند گروههاى ملى گرایى که مبارزه با استبداد داخلى را هدف نهایى احزاب خویش مى دانستند نبود چنان که طرح مسائل جهانى اسلام و پیوند انقلاب ایران با سرنوشت دیگر جنبشهاى اسلامى ـ به خصوص فلسطین ـ نیز صرف نظر از اختلافاتى که بر سر شیوه هاى مبارزه با رژیم و حفظ یا محو نظام سلطنتى موروثى وجود داشت، یکى از اساسى ترین نقاط اختلاف یاران امام با دیگران بود. (کوثر، ج1، ص 554-556) [1]. یادگار حضرت امام، حجة‏الاسلام سیداحمد خمینى. [2]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 44. [3]. روزنامه اطلاعات 23/7/57 . [4]. مأموریت در ایران، ص 87 . [5]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 72. [6]. از ظهور تا سقوط، ص 128 و 139 . [7]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 73. [8]. مأموریت در ایران، ص 69 . [9]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 78. [10]. مأموریت در ایران، ص 72 . [11]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 78ـ80. [12]. ویلیام شوکراس در کتاب آخرین سفر شاه ص 125 مى ‏نویسد: «در ماههایى که شاه به سوى سقوط مى‏ رفت، زاهدى لباس عشرت‏ طلبى را به دور افکند و با همدستى برژینسکى بازیگر جدل‏ انگیز نمایش روزهاى آخر شد. او دوبار به تهران رفت. قبل از سفر دومش، برژینسکى از او خواست براى ملاقات با کارتر و سایروس‏ونس، وزیر خارجه و استانسفیلدترنر، رئیس سازمان سیا به کاخ سفید برود. کارتر تعهدى نسبتاً جالب کرد و به او گفت: در مورد واشنگتن نگران نباشید، من خودم سفیر ایران در اینجا خواهم بود!! ـ به نقل از سالینجر». [13]. صحیفه امام؛ ج 4، ص 86ـ87. [14]. منبع: صحیفه امام؛ ج 4، ص 95. منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

تلگراف امام به عَلَم، آغازی برای مبارزه

موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی مرحله دیگری از «اصلاحاتی» بود که شاه پس از سفر به امریکا در فروردین 1341 تصمیم آن را اتخاد کرد. وی پس از بازگشت از این سفر با جلب حمایت امریکا، امینی را برکنار کرد و امیر اسدالله علم را در تیرهمان سال به نخست‌وزیری منصوب کرد. تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی از جمله اولین اقدامات کابینه علم بود که با خط ‌دهی دولت امریکا صورت گرفت. در رابطه با پیگیری قضیه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و تلگراف حضرات علما به شاه و پاسخ مبنی بر ارجاع قضیه به دولت، علمای قم پس از مشاوره و تبادل نظر بر آن شدند که طی ارسال تلگراف برای علم به عنوان نخست وزیر و رئیس هیئت دولت لغو تصویب نامه ضد اسلام و ضد قانون اساسی را خواستار شوند. در همین راستا بود که امام خمینی(س) با ارسال تلگرام شدید‌اللحنی به علم از وی خواست تا از تجاوز به قانون اساسی و نیز مخالفت با اسلام پرهیز و لغو تصویب‌نامه را اعلام کند. امام معتقد بود که اعطای حق رأی برای زنان عوامفریبی بیش نیست، زیرا مردان هم در واقع حق رأی نداشتند و نام هرکس که مورد نظر رژیم بود از صندوق‌ها بیرون می‌آمد. (صحیفه امام، ج1، ص305)حکومت در پرتو این لایحه می‌خواست هر چه بیشتر حریم اسلام و روحانیت شکسته شود. نقش حضرت امام در روشن ساختن اهداف واقعی شاه و گوشزد کردن رسالت خطیر علما و حوزه‌‌های علمیه در این شرایط کارساز بود. تلگرافها و نامه‌های سرگشاده اعتراض علما به شاه و اسدالله علم، موجی از حمایت اقشار مختلف مردم را در پی داشت. گفتنی است لحن تلگرافهای امام خمینی به شاه و نخست‌وزیر تند و هشدار دهنده بود. امام خمینی در اولین اقدامشان در روز 28 مهرماه سال 1341 مطابق با 20 جمادی الاول 1382 با ارسال تلگرافی از قم به اسد اللَّه عَلَم نخست وزیر وقت، در مورد تصویبنامه انجمنهاى ایالتى و ولایتى به وی هشدار دادند. متن تلگراف امام خمینی به شرح زیر است: بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏ تهران- جناب آقاى اسد اللَّه عَلم، نخست وزیر ایران در تعطیل طولانى مجلسین دیده مى‏ شود که دولت اقداماتى را در نظر دارد که مخالف شرع اقدس، و مباین صریح قانون اساسى است. مطمئن باشید تخلف از قوانین اسلام و قانون اساسى و قوانین موضوعه مجلس شورا براى شخص جنابعالى و دولت ایجاد مسئولیت شدید در پیشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد کرد. ورود زنها به مجلسین و انجمنهاى ایالتى و ولایتى و شهردارى مخالف [است با] قوانین محکم اسلام که تشخیص آن، به نص قانون اساسى، محول به علماى اعلام و مراجع فتواست، و براى دیگران حق دخالت نیست. و فقهاى اسلام و مراجع مسلمین به حرمت آن فتوا داده و مى‏ دهند. در این صورت، حق رأى دادن به زنها و انتخاب آنها در همه مراحل، مخالف نص اصل دوم از متمم قانون اساسى است. و نیز قانون مجلس شورا، مصوب و موشّح ربیع الثانى 1325 قمرى، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن را در انجمنهاى ایالتى و ولایتى و شهردارى از زنها سلب کرده است. مراجعه کنید به مواد هفت و نُه قانون انجمنهاى ایالتى و ولایتى، و پانزده و هفده قانون انجمن بلدیه (شهردارى). در این صورت، چنین حقى به آنها دادن، تخلف از قانون است. و نیز الغاى شرط «اسلام» در انتخاب‏ کننده و انتخاب شونده، که در قانون مذکور قید کرده، و تبدیل قسم به قرآن مجید را به «کتاب آسمانى» تخلف از قانون مذکور است؛ و خطرهاى بزرگى براى اسلام و استقلال مملکت دارد که یا غفلتاً یا خداى نخواسته عمداً اقدام به این امر شده است. اکنون که اعلیحضرت درخواست علماى اعلام را به دولت ارجاع فرموده‏ اند و مسئولیت به دولت شما متوجه است، انتظار مى ‏رود به تبعیت از قوانین محکم اسلام و قوانین مملکتى، اصلاح این امر را به اسرع وقت نمایید، و مراقبت کنید که نظایر آن تکرار نشود. و اگر ابهامى در نظر جنابعالى است مشرّف به آستانه قم شوید تا هر گونه ابهامى حضوراً رفع شود، و مطالبى که به صلاح مملکت است و نوشتنى نیست تذکر داده شود. در خاتمه یادآور مى‏ شود که علماى اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین، در امور مخالفه با شرعِ مطاع، ساکت نخواهند ماند و به حول و قوه خداوند تعالى امور مخالفه با اسلام رسمیت نخواهد پیدا کرد. منبع: (صحیفه امام، ج‏1، ص: 80 و 81) منبع بازنشر: پرتال امام خمینی

...
30
...