انقلاب اسلامی نتایج جستجو

مقالات

سولیوان: ما فقط بدنامی رابطه با ساواك را تحمل می‌كردیم

ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریكا در حكومت پهلوی در سالهای مأموریت خود در تهران (خرداد 1356 تا فروردین 1358) شاهد بسیاری از تحولات و رویدادهای ایران بود. او پس از پایان مأموریت خود در كتابی به نام «مأموریت در ایران» به حقائقی از اوضاع سیاسی ایران در عصر پهلوی، دخالتهای آمریكا در ایران، وابستگی و چاپلوسی بسیاری از مقامات دولتی شاه و اختناق سیاسی و اجتماعی ایران در دوران حكومت محمد‌رضا پهلوی اشاره كرده است. متن زیر توضیحات سولیوان در رابطه با ساواك است: از زمان كوروش هخامنشی، شاهان ایران همواره سازمانهائی را به خدمت خود می‌گرفتند كه از آنها به عنوان «چشم و گوش» خود یاد می‌كردند. وظیفه این سازمانها تحقیق و تجسس به منظور حفظ و حراست از تاج و تخت و تثبیت قدرت مقام سلطنت بود. این سازمانها مانند تشكیلات جاسوسی و امنیتی امروز طبیعت مخفی داشتند و مأموران آنها با لباس مبدل در اطراف و اكناف مملكت گردش می‌كردند و هویت واقعی خود را از مردم پنهان می‌داشتند. یكی از وظایف آنها این بودكه خود را به لباس صاحبان حرف و مشاغل گوناگون درآورده ودر میان طبقات مختلف مردم رسوخ می‌كردند تا از افكار و اندیشه‌ها و عوامل نارضائی و نگرانی مردم مطلع شوند گزارشات آنها شاهان را از مسائل مورد علاقه و علل ناراحتی‌های مردم آگاه می‌ساخت و برای رفع این ناراحتی‌ها و افزایش محبوبیت خود در میان مردم تدابیری بكار می‌بستند. وظیفه دیگر این مأموران رسیدگی به كار مأموران حكومت و بررسی توانائی آنها در انجام وظایف محوله و طرز رفتارشان با مردم بود و گزارشات آنها به شاه نشان می‌داد كه كدامیك از مأموران در انجام وظایف خود كوتاهی كرده یا فاسد و مورد نفرت مردم هستند. اما مهمترین وظیفه این مأموران كشف توطئه‌های احتمالی علیه حكومت و شناسائی مقامات دولتی و رهبران مذهبی و رؤسای قابل و ملاكینی بود كه نسبت به شاه وفادار نبودند. پادشاهان ایران همواره نگران توطئه‌های احتمالی بر ضد خود بودند، زیرا وسوسه قدرت و جاه‌طلبی همیشه ممكن بود بعضی از صاحبان قدرت و مقامات محلی را علیه پادشاه تحریك كند و فرمانروایان كشورهای همسایه هم همواره مترصد فرصتی بودند كه با همكاری دشمنان داخلی شاه حكومت او را سرنگون كنند و بر سرزمین ایران مسلط شوند. تاریخ گذشته ایران نشان می‌‌دهد كه سازمانهای خفیه شاهان كه در هر زمان نام مخصوص خود را داشتند همیشه با قدرت و خشونت عمل می‌كرده‌اند. بازداشت‌های مخفیانه و شبانه، ربودن و سر به نیست كردن زندانیان و آزار و شكنجه آنها از روش‌های معمول و متداول این سازمانها بوده و وجه مشترك همه آنها ایجاد ارعاب و وحشت برای تثبیت قدرت حكومت و خاموش كردن صدای مخالفان بوده است. این سیستم طی قرنها به تثبیت حكومت و دوام سلطنت شاهان ایران كمك كرد. رضاشاه هم در آغاز سلطنت خود تشكیلات پلیسی مخفی گذشته را تجدید سازمان داد و برای شناسائی و تعقیب مخالفان خود از آن بهره‌‌برداری كرد. معهذا در زمان سلطنت رضاشاه این سازمان از اهمیت زیادی برخوردار نبود و رضاشاه با سبك خاص حكومت خود چنان رعب و و حشتی در دلها بوجود آورده بود كه كمتر كسی جرأت ابراز مخالفت با او را داشت تا چه رسد به اینكه توطئه‌ای برای برانداختن حكومت ترتیب دهند. بعلاوه رضاشاه برای حفظ سلطنت خود بیشتر به ارتش متكی بود و هر صدای مخالفی را به سرعت و شدت سركوب می‌كرد. پس از بركناری رضاشاه كه با از هم پاشیدگی و تضعیف ارتش همراه بود، جانشین او نه یك پلیس مخفی قوی و نه یك ارتش قابل اتكاء در اختیار داشت. از طرف دیگر كشور در اشغال نیروهای بیگانه بود و محمد‌رضا شاه در سالهای نخستین سلطنت در واقع فاقد «چشم و گوش» پیشینان خود بود. بعد از خروج نیروهای بیگانه از ایران كشمكش‌های داخلی و درگیری با مصدق او را از فكر تشكیل یك سازمان اطلاعاتی بازداشت تا اینكه پس از سقوط مصدق، كشف یك شبكه وسیع جاسوسی از طرف روسها در ارتش ایران شاه را به سختی تكان داد. این شبكه كه به وسیله حزب توده سازمان داده شده بود صدها افسر را تا بالاترین رده‌های فرماندهی شامل می‌شد. پس از كشف و متلاشی شدن این شبكه، شاه به فكر تشكیل یك سازمان اطلاعاتی مجهز و مدرن افتاد و برای مقابله با تشكیلات نیرومند جاسوسی روسها در ایران به دوستان امریكائی خود متوسل شد. در سال 1957 سازمان سیا طرح و چارچوب تشكیلاتی یك سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشاركت كرد. این تشكیلات كه به نام سازمان اطلاعات و امنیت كشور نامیده می‌شد به زودی بنام مخفف آن یعنی ساواك شهرت یافت. مأموران ساواك ابتدا دوره‌های تعلیماتی خود را در آمریكا می‌دیدند ولی بعدها اسرائیل هم به یكی از مراكز تعلیماتی ساواك تبدیل شد. تعلیماتی كه در آمریكا و اسرائیل به مأموران ساواك داده می‌‌شد علاوه بر آموزش‌های عمومی پلیسی و اطلاعاتی، تعلیمات ویژه مبارزه با روشهای جاسوسی روسها و كشف رمزهای پیچیده جاسوسی آنها را شامل می‌شد. تشكیلات ساواك در ابتدا بی‌شباهت به سازمانهای اطلاعاتی كشورهای غربی نبود. البته با وجود همكاری نزدیك سیا با این سازمان، نظر به طبیعت هر سازمان اطلاعاتی، آمریكائیها بر همه اسرار این سازمان و تشكیلات آن واقف نبودند و ما هرگز نتوانستیم تعداد واقعی اعضای رسمی و تمام وقت این سازمان را بدانیم. رقم تخمینی اعضای رسمی ساواك در حدود شش‌هزار نفر بود، البته شبكه اطلاعاتی ساواك «منابع» خبری بسیاری را هم شامل می‌شد و عده‌ای نیز بطور نیمه‌وقت و برای انجام مأموریت‌های خاص با ساواك همكاری می‌كردند. از اوائل دهه 1960 و بخصوص پس از قیام سال 1963 به رهبری آیت‌الله خمینی ساواك به تدریج از صورت یك سازمان اطلاعاتی و ضدجاسوسی خارج شد و بخش عمد‌ه‌ای از آن به صورت یك پلیس مخفی برای مبارزه با مخالفان سیاسی رژیم درآمد. روش‌های خشونت‌آمیز در ساواك كه ابتدا به وسیله اولین رئیس سازمان امنیت ایران ژنرال بختیار اعمال می‌شد در ابعاد وسیعتری نسبت به مخالفان سیاسی رژیم اعمال گردید و بازداشت‌های خودسرانه و شكنجه برای گرفتن اعتراف و زندانهای طولانی و بدون حكم دادگاه از روش‌های معمول و متداول ساواك به شمار می‌آمد. ساواك هرگونه فعالیت سیاسی را با سوء ظن می‌نگریست. نه فقط كمونیستها و افراطیون مذهبی، بلكه عناصر لیبرال و سوسیال دمكراتها و بازماندگان جبهه ملی سابق هم از تعقیب و آزار ساواك در امان نبودند. سازمانهای دانشجوئی بیش از همه مورد سوءظن ساواك بودند و ساواك منابع اطلاعاتی و عوامل نفوذی زیادی در میان دانشجویان داشت. هزاران عامل و منبع ساواك در دانشگاهها پراكنده شده بود و علاوه بر گزارش فعالیت‌های گروههای مخالف، با شیوه تهمت و افترا بین خود آنها اختلاف به راه می‌انداختند و از هماهنگی و انسجام آنان جلوگیری می‌كردند. در این دوره، بخصوص در اواخر دهه 1960 و اوائل دهه 1970 نوعی حكومت ترور و وحشت بر ایران حكمفرما بود. نه فقط گروههای شناخته شده‌ی مخالف و مبارز، بلكه بعضی از سیاستمداران معروف و روشنفكران و خانواده‌های مرفه و متجدد هم از تعقیب و آزار ساواك مصون نبودند. بعضی‌ها بطور اسرار‌آمیزی ناپدید یا ربوده می‌شدند شكنجه در زندانها بصورت امری عادی درآمده بود و بعضی از زندانیان زیر شكنجه كشته می‌شدند. البته در دوران پس از انقلاب داستانهای وحشتناك و اغراق‌آمیزی از شكنجه در زندانهای ساواك منتشر شد كه همه آنها را نمی‌توان باور كرد، لیكن بهر حال ربودن و زندانی كردن مخالفان بدون مجوز قانونی و آزار و شكنجه آنها در زندانهای ساواك امری نیست كه قابل انكار باشد و همه این‌ها در زمانی صورت می‌گرفت كه شاه با اجرای برنامه‌های اصلاحی معروف به «انقلاب سفید» خود می‌خواست فقر و جهل و بی‌عدالتی را از كشور خود ریشه‌كن سازد و آن را به سوی دروازه‌های «تمدن بزرگ» هدایت كند. در اواسط دهه‌ی 1970 ساواك در مبارزه با گروههای مخالف به موفقیت‌های زیادی دست یافته و فعالیت‌های تروریستی را كم و بیش از میان برده بود. از سوی دیگر اعمال خشونت و شكنجه از طرف ساواك در سراسر جهان انعكاس یافته و اعتراضات شدیدی را برانگیخته بود. در چنین شرایطی شاه علاقمند به ترمیم موقعیت بین‌المللی خود بود و همسر شاه، شهبانو هم كه به تدریج صاحب قدرت و نفوذ بیشتری در دربار شده بود در مقابل شیوه‌های پلیسی نامتناسب با شرایط زمان حساسیت نشان می‌داد. مجموعه این عوامل باعث شد كه ساواك در مبارزه با مخالفان روش ملایمتری در پیش گرفت و هنگامی كه حكومت كارتر در آمریكا بر سركار آمد شكنجه در زندانهای ایران ظاهراً منسوخ شده بود. با همه این احوال ساواك هنوز در ایران و خارج از ایران بسیار بدنام بود و تصمیم پرزیدنت كارتر درباره حفظ ارتباط سازمان سیا با ساواك، علیرغم وعده‌هایش درباره‌ی تعمیم حقوق بشر در جهان تصمیمی دشوار و حساب شده بود. منبع: «مأموریت در ایران» ، ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریكا درایران منبع بازنشر:نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواك

مظفر شاهدی پیشینه: سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواك (خرداد 1357 ـ بهمن 1357) فرزند یعقوب در سوم تیر 1300 درتهران متولد شد. نام خانوادگی وی در آغاز «مقدم چهارگریل‌اصل» بود كه پس از مدتی به مقدم‌راد و نهایتاً به مقدم تغییر پیدا كرد. همچنان كه از نوشته‌های خود او برمی‌آید تا سن ده سالگی تحت تكفل پدر زندگی می‌كرده و از آن پس دایی‌اش حسین مقدم عهده‌دار وظیفه نگهداری او شد و چنانكه خود او ذكر كرده است گویا تا سال 1334 هم هنوز در منزل دایی‌اش زندگی می‌كرد و از آن پس به منزل شخصی‌اش در زرگنده نقل مكان پیدا كرد. مقدم تحصیلات ابتدایی و مقدماتی خود را از سال 1307 به ترتیب در دبستان‌های كمالیه و علامه سپری كرد و در سال 1313 وارد دبیرستان نظام در تهران شده و به سال 1319 از این دبیرستان فارغ‌التحصیل شده و دیپلم گرفت. ناصر طی سال‌های 1319 ـ 1321 در دانشكده‌ی افسری تحصیل كرد و با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل گردید. وی چند سال بعد از دانشكده حقوق دانشگاه تهران نیز لیسانس قضایی و حقوق گرفت. او كه تمام دوران تحصیل و آموزش‌های نظامی و اطلاعاتی و امنیتی‌اش را در ایران سپری كرد با زبان فرانسه و انگلیسی آشنایی یافت. ناصر مقدم در 12 شهریور 1329 با فرانك سلیمانی ازدواج كرد و از او دارای سه فرزند شد. اولین فرزند او خسرو و در سال 1332 متولد شده بود و دو فرزند دیگرش نادر و نامور به ترتیب طی سالهای 1334 و 1337 متولد شدند. چنانكه از جدول وضعیت خدمتی وی بر می‌آید او از فروردین 1321 كه در دانشكده افسری با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل شد تا اول شهریور1343 در مناصب و موقعیت‌های مختلف و در واحدهای زیر خدمت می‌كرد: لشكر 2 مركز، اداره بازرسی ارتش، اداره موتوری ارتش، دانشكده افسری، لشكر 10 خراسان، لشكر گارد شاهنشاهی، ستاد ارتش، لشكر 5 لرستان، وزارت دفاع، دادستانی ارتش، دانشگاه نظامی، اداره دادرسی ارتش، دانشگاه جنگ، كارگزینی ارتش، گارد شاهنشاهی و آجودانی نیروهای مسلح. هنگامی كه ارتشبد حسین فردوست در سال 1338 ش. دفتر ویژه اطلاعات را تأسیس كرد و در رأس آن قرار گرفت ناصر مقدم را نیز كه تا آن زمان رئیس شعبه بازرسی اداره دادرسی ارتش بود، به آن دفتر منتقل كرد و چند سال پس از انتصاب فردوست به قائم‌مقامی كل ساواك، در شامگاه روز 15 خرداد 1342، شاه كه از عملكرد ساواك در برخورد با مخالفان ناراضی بود، به پیشنهاد فردوست سرتیپ مصطفی امجدی را از مدیر كلی اداره كل سوم ساواك (اداره امنیت داخلی) بركنار كرده و ناصر مقدم را جایگزین او كرد. ناصر مقدم قریب ده سال در رأس مدیریت اداره كل سوم ساواك باقی ماند و چنانكه از خاطرات فردوست بر می‌آید در این دوران طولانی كه مقارن با قائم‌مقامی او بر ساواك بود، مقدم برای تجدید ساختار اداره كل سوم و كارآمد كردن آن تلاش بسیاری انجام داد. بدین ترتیب بخشی اعظمی از فعالیت‌های ساواك بر ضد مخالفان سیاسی حكومت در طی دهه 1340 را باید از ابتكارات و كارنامه ناصر مقدم مدیر كل اداره كل سوم این سازمان ارزیابی كنیم. از جمله مهمترین تشكیلاتی كه دردوران مدیر كلی مقدم بر اداره كل سوم ساواك به ابتكار همین اداره و با مشاركت شهربانی و ژاندارمری تأسیس شد كمیته مشترك ضد خرابكاری بود. عملكرد مقدم در رأس اداره كل سوم ساواك كه از حمایت‌های بی‌دریغ حسین فردوست نیز برخوردار بود، تا حدود زیادی موجبات رضایت خاطر شخص شاه را فراهم می‌آورد. و اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه او طی دوران طولانی نظامی‌اش و به ویژه در دوران حضورش در رأس اداره كل سوم ساواك و پس از آن موفق به دریافت دهها نشان افتخار شد و شخص نصیری رئیس وقت ساواك نیز بارها از خدمات و عملكرد موفق مقدم در ریاست اداره كل سوم ساواك تشكر و قدردانی كرد. براساس اسناد موجود ناصر مقدم هنگامی كه در 17 خرداد 1342 رسماً به مدیریت اداره كل سوم ساواك رسید، درجه سرهنگی داشت و از اول آبان 1345 به درجه سرتیپی و از اول آبان 1349 به درجه سرلشگری رسید. اسناد موجود نشان می‌دهد كه سرلشگر ناصر مقدم در سوم آبان 1350 به سمت آجودانی شخص شاه منصوب گردید و در همان حال كماكان بر اداره كل سوم ساواك مدیریت می‌كرد. در 23 فروردین 1352 ارتشبد نصیری رئیس وقت ساواك طی اعلامیه‌ای به سرلشكر مقدم اطلاع داد كه سمت او از مدیریت اداره كل سوم ساواك به قائم‌مقامی كل این سازمان تغییر پیدا كرده است. اما این سمت اخیر چند روزی بیش دوام نكرد و در 30 فروردین 1352 اعلام شد كه به خدمات سرلشكر ناصر مقدم در ساواك پایان داده شد و او ضمن حفظ مقام آجودانی شاه به ریاست اداره كل دوم اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش منصوب شد. جانشینی مقدم در پست قائم‌مقامی كل ساواك كه مدتها قبل با كناره‌گیری فردوست خالی مانده بود به سرلشكر علی معتضد سپرده شد كه این سمت را تا سقوط نهایی رژیم پهلوی حفظ كرد. آگاهان به امور در آن روزگار ناصر مقدم را افسری كاردان، باهوش، دارای اطلاعات وسیع در زمینه مسائل امنیتی و جاسوسی ارزیابی می‌كنند. از جمله اقدامات ساواك در دوره مدیریت مقدم بر اداره كل سوم ترور تیمور بختیار در عراق بود. برخی منابع همچنین ناصر مقدم را مبتكر تشكیل و راه‌اندازی خانه‌های امن ساواك در اقصی نقاط تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ كشور دانسته‌اند. در طول دوران طولانی مدیریت مقدم بر اداره كل سوم ساواك مخالفت‌های چریكی و مسلحانه با رژیم پهلوی گسترش پیدا كرد و در واپسین سال‌های حضور او در رأس اداره كل سوم ساواك به اوج خود رسید و در همان حال ساواك به ویژه از اواخر دهه 1340 به عنوان سازمانی تبهكار و شكنجه‌گر در محافل سیاسی، اجتماعی و رسانه‌ای داخلی و خارجی مشهور شد و در دستگیری، بازجویی، شكنجه، قتل و ترور و از میان برداشتن مخالفان سیاسی حكومت از اقشار و گروههای مختلف به روش‌های نوین و به اصطلاح كارآمدتری كه مهمترین مشخصه آن خشونت‌ورزی بیشتر و افسار گسیخته‌تر، بود روی آورد. در این میان البته بخت با او یار شد كه جانشین او در رأس مدیریت اداره كل سوم ساواك فرد بی‌رحم و قسی‌‌القلبی نظیر پرویز ثابتی بود كه با هدایت ساواك به سوی روش‌های بس خشن و غیر انسانی‌تر در برخورد با مخالفان حكومت موجب كم‌رنگتر كردن عملكرد مقدم در رأس اداره كل سوم ساواك (طی سالهای 1342 ـ 1352 ش) شد. ریاست ساواك و پایان عمر سپهبد ناصر مقدم ناصر مقدم هنگامی كه در 17 خرداد 1357 رسماً حكم ریاست ساواك را دریافت كرد درجه سپهبدی داشت و در آستانه 57 سالگی بود. منابع موجود نشان می دهد كه مقدم در واپسین ماههای ریاست نصیری بر ساواك بر دامنه مخالفت‌های پیدا و پنهان خود با روش خلاف قاعده او در ریاست بر این سازمان افزوده بود و نصیری را متهم می‌كرد كه با در پیش گرفتن مشی سركوبگرانه و غیر منطقی از درجه كارآمدی ساواك در برخورد موفق با مخالفان حكومت به شدت كاسته است. مقدم از این هم فراتر رفته و حتی در گفت و گوی خصوصی‌اش با یكی از عوامل ساواك تصریح كرده بود كه نصیری به خاطر سوء مدیریتش در رأس ساواك باید به جوخه اعدام سپرده شود. آنچه بود باتوجه به مجموعه شرایط موجود و توصیه‌هایی كه از سوی محافل مختلف داخلی و خارجی به شاه می‌شد و ابراز علاقه‌ای كه ناصر مقدم برای ریاست بر ساواك از خود نشان می‌داد،شاه درنیمه خرداد 1357 او را در رأس ساواك جایگزین نصیری بدنام و منفور كرد؛ با این امید كه او بتواند آب رفته را به جوی باز گردانده برای مهار ناآرامی‌های فزاینده‌ای كه اقصی نقاط كشور را در خود فرو برده بود، چاره‌ای بیاندیشد. اما مقدم برغم تمام اقدامات و سیاست‌هائی كه به كار برد، نتوانست هیچگونه تغییری در روند حوادثی كه آشكارا و به سرعت سقوط نهایی رژیم پهلوی را نشانه رفته بود ایجاد كند. او حتی پس از انقلاب بالاخص از سوی محافل نزدیك و علاقمند به رژیم پهلوی و مدافعان سلطنت متهم شد كه به شاه و حكومت او خیانت ورزیده و با انقلابیون برای به سقوط كشانیدن رژیم پهلوی همكاری نموده است. با این احوال شواهدی وجود ندارد كه این ادعای طرفداران رژیم پهلوی و شاه را مورد تأیید قرار دهد. در واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی مقدم برغم تمام تلاش‌هایی كه برای جلوگیری از سقوط نهایی رژیم پهلوی انجام می‌داد، به خاطر ارتباط او و تماس‌های نزدیكی كه با بازرگان و برخی از انقلابیون برقرار كرده بود احتمالاً تصور نمی‌كرد پس از پیروزی انقلاب اسلامی فرجام بدی در انتظار او بوده باشد. ناصر مقدم در تمام دوران ریاستش بر ساواك ارتباط بسیار نزدیكی با شخص شاه داشت و هرچه از نیمه سال 1357 زمان بیشتری سپری می‌شد تماس‌ها، مذاكرات و رایزنی‌های او با شاه افزایش چشمگیرتری پیدا می‌كرد. وی در واپسین ماههای عمر رژیم هنوز برخود فرض می‌دید كه به مناسبت سالروز تولد شاه و فرح طی مراسلاتی به آنان تبریك عرض كرده و با آرزوی سلامت و بهروزی برای آنان، امیدوار باشد كه خاندان پهلوی سالیانی طولانی بر كشور حكمرانی نمایند و او و سازمان تحت مدیریتش (ساواك) از هیچ تلاشی در دفاع از رژیم پهلوی فروگذار نكند. با این احوال منابع موجود نشان نمی‌دهد كه مقدم تا واپسین دوران عمر به فساد مالی و اقتصادی،‌اداری و نظایر آن اشتغال داشته است. هر چند فردوست در بخش‌هایی از خاطرات خود به گرایشات مقدم به زندگی تجملاتی اشاراتی دارد، اما در دیگر منابع موجود به ندرت مطالبی پیرامون اشتهار مقدم به فساد مالی، اداری، اخلاقی و نظایر آن وجود دارد. منابع موجود نشان می‌دهد كه مقدم در انتصاب شریف‌امامی به پست نخست‌وزیری نقش قابل توجهی داشت و ساواك تحت امر او هم در واقعه كشتار 17 شهریور و حوادث پس از آن از هیچ تلاشی فروگذار نكردند. در تمام ماههای پایانی عمر رژیم پهلوی مقدم رئیس ساواك در میان دولتمردان و فرماندهان نظامی و در واقع تصمیم‌گیرندگان حكومت نقش درجه اولی داشت و به ویژه شخص شاه برای وی ارج و اعتبار قابل اعتنائی قائل بود. هنگامی كه آشكار شد شریف‌امامی در مقام نخست‌وزیری، از حل بحران پیش رو عاجز مانده است،‌ ناصر مقدم شخص شاه و نیز امریكاییان را متقاعد ساخت تا نخست‌وزیری نظامی را جایگزین او سازند. ساواك در طول دوران ریاست مقدم نقش درجه اولی در سركوب تظاهرات مردمی و كشتار انقلابیون در عرصه‌های مختلف كشور ایفا می‌كرد. هنگامی كه به سرعت آشكار شد ازهاری نخست‌وزیر نظامی هم قادر به كنترل اوضاع بحران زده كشور نیست، ناصر مقدم از سوی شاه مأمور شد تا فرد دیگری را برای بدست‌گیری این مقام و تشكیل كابینه جستجو كند. در حالی كه قراین موجود از بحرانی‌تر شدن روز افزون اوضاع حكومت حكایت می‌‌كرد، ناصر مقدم در مشورت با محافل امریكایی و برخی رجال وابسته به حكومت و با موافقت شاه درصدد برآمد فردی از مخالفان میانه‌رو شاه را برای بدست گرفتن زمام نخست‌وزیری متقاعد كند.در این راستا علی امینی كه از سالها قبل مغضوب شاه بود،‌در ملاقات با مقدم و شاه شروط دشواری را برای پذیرش این مقام پیشنهاد كرد، كه البته مورد موافقت شاه قرار نگرفت؛ و پس از آن مقدم با افرادی دیگر مانند كریم سنجابی و غلامحسین صدیقی هم در این‌باره مذاكرات متعددی به عمل آورد اما هنگامی كه این افراد هم پیشنهاد مقدم و شاه را برای قبول پست نخست‌وزیری رد كردند، مقدم به سراغ شاپور بختیار رفت و پس از چند دوره مذاكره بختیار به پیشنهاد مقدم رئیس ساواك جواب مساعد داده و به عنوان آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی از شاه حكم گرفت. در تمام دوران كوتاه نخست‌وزیری بختیار،‌ مقدم رئیس ساواك ارتباط بسیار نزدیكی با او داشت و جهت كنترل اوضاع بحرانی كشور، كه دیگر زمام آن آشكارا از اختیار رژیم رو به زوال پهلوی خارج شده بود، البته مأیوسانه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌كرد. ناصر مقدم تصور نمی‌كرد پس از پیروزی انقلاب آسیبی متوجه او شود و حتی امیدوار بود دولت بازرگان شغل و سمتی هم به او بدهد. از این رو از كشور خارج نشد و به انتظار حوادث آتی باقی ماند. اما روند تحولات چنانكه او انتظار داشت پیش نرفت و پس از مدتی وی دستگیر و راهی زندان شد. چنانكه منابع موجود نشان می‌دهد او در زندان هم كماكان امیدوار بود به زودی رهایی یافته و نزد دولتمردان حكومت جدید ارج و قربی پیدا كند. حتی وعده می‌داد پس از آزادی موجبات رهایی دیگر زندانیان وابسته به حكومت پهلوی كه با او هم بند بودند را نیز فراهم خواهد كرد. وی نیز مانند سایر بلندپایگان رژیم پهلوی محاكمه و به اعدام محكوم شد و در شامگاه روز 21 فروردین 1358به همراه ده تن دیگر از كارگزاران كشوری و لشكری رژیم پهلوی كه از جمله مهمترین آنان سرلشكر حسن پاكروان دومین رئیس ساواك بود، به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. منابع و مآخذ آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (اسناد ساواك). حسین فردوست، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1367. رضا گلپور، شنود اشباح، چاپ اول، تهران، انتشارات كلیدر، 1381. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، جلد دهم، لندن، انتشارات بكا، مهر 1370/ اكتبر 1191. عیسی پژمان، اثر انگشت ساواك، پاریس، ‌انتشارات ژن، 1372 ش/ 1994 م. روزنامه كیهان،‌ش 10680، چهارشنبه 22 فروردین 1358. مجموعه اسناد لانه جاسوسی امریكا، جلد اول، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسی امریكا، به كوشش دانشجویان پیرو خط امام، 1363. منصور رفیع‌زاده، شاهد: خاطرات منصور رفیع‌زاده، ترجمه اصغر گرشاسبی، تهران، اهل قلم، 1376. اكبر خلیلی، گام به گام با انقلاب، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375. شمس‌الدین امیرعلایی، مجاهدان و شهیدان راه‌آزادی، تهران، انتشارات دهخدا، 1358. مسعود بهنود، 275 روز بازرگان، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1377. صادق خلخالی گیوی،‌ خاطرات آیت‌الله خلخالی، جلد اول، تهران، نشر سایه، 1379. محمود طلوعی، چهره‌ها و یادها: خاطراتی از گذشته، تهران، نشر علم، 1381. محمود طلوعی، صد روز آخر، تهران، نشر علم، 1378. منبع: موسسه مطالعا تاریخ معاصر ایران منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك به روایت سفیران انگلیس و آمریكا

ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریكا در ایران به صراحت ساواك را فرزند سیا و ساواكی‌ها را پرورش یافته در آمریكا و اسرائیل اعلام كرده و بر روابط سیا و ساواك تاكید می‌كند . او در باره بی رحمی‌ها و قساوت‌های ساواك چنین می‌نویسد : « ... پس از قیام سال 1963 (برابر یا 1342 خورشیدی) به رهبری آیت الله خمینی ، ساواك به تدریج از صورت یك سازمان اطلاعاتی و ضد جاسوسی خارج شد و بخش عمده‌ای از آن به صورت پلیس مخفی برای مبارزه با مخالفان رژیم در آمد . روش‌های خشونت آمیز در ساواك كه ابتدا به وسیله اولین رئیس سازمان امنیت ایران ژنرال تیمور بختیار اعمال می‌شد در ابعاد وسیعتری نسبت به مخالفان سیاسی رژیم اعمال گردید و بازداشت‌های خودسرانه و شكنجه برای گرفتن اعتراف و زندانهای طولانی و بدون حكم دادگاه ، از روشهای معمول و متداول ساواك به شمار می‌رفت . ساواك هرگونه فعالیت سیاسی را با سوء ظن می‌نگریست . نه فقط كمونیستها و افراطیون مذهبی ، بلكه عناصر لیبرال و سوسیال دموكراتها و نیز بازماندگان جبهه ملی سابق هم از تعقیب و آزار ساواك در امان نبودند . در این دوره بخصوص در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 نوعی حكومت ترور و وحشت بر ایران حكمفرما بود . نه فقط گروههای شناخته شده مخالف و مبارز ، بلكه بعضی از سیاستمداران معروف و روشنفكران و خانواده‌های مرفه و متجدد هم از تعقیب و آزار ساواك در امان نبودند . بعضی ها به طور اسرارآمیزی ناپدید یا ربوده می‌شدند . شكنجه در زندانها به صورت امری عادی درآمده بود و بعضی از زندانیان در زیر شكنجه كشته می‌شدند . ربودن و زندانی كردن مخالفان بدون مجوز قانونی و آزار و شكنجه آنها در زندان‌های ساواك ، امری نیست كه قابل انكار باشد . از سوی دیگر اعمال شكنجه از سوی ساواك در سراسر جهان انعكاس یافته و اعتراضات شدیدی را برانگیخته بود....» 1 همچنین آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در دوران پهلوی نیز به گوشه‌هایی از عملكرد سوء ساواك كه موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای عمومی را فراهم می‌آورد، چنین اشاره كرده است: « .... و بالاخره باید از ساواك نام برد كه مطبوعات غرب در اواسط دهة 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارشهای مربوط به عملیات این سازمان یكی از مشغولیات اصلی جمعیتها و سازمانهای طرفدار حقوق بشر در اروپا و امریكا به شمار می‌رفت. آیا ساواك به همان بدی و زشتی كه آن را تصویر می‌كردند بود؟ شاید. ولی باید این واقعیت را هم پذیرفت كه سازمانهای امنیتی یا پلیس مخفی در بسیاری از كشورهای دیگر، به خصوص ممالك دیكتاتوری جهان سوم كم و بیش مرتكب همان فجایعی كه به ساواك نسبت می‌دادند می‌‌شوند. رئیس ساواك ژنرال نعمت‌‌‌‌‌‌الله نصیری مرد زیرك و كاردانی نبود. او مردی كم‌اطلاع و كند‌ذهن بود كه فقط به خاطر وفاداری به شاه و جلب اعتماد وی هنگامی‌كه فرمانده گارد سلطنتی بود ترقی كرد. شاید یكی از خدمات نصیری كه موجب ترقی او شد این بود كه مأموریت ابلاغ فرمان عزل دكتر مصدق را از مقام نخست‌وزیری به عهده گرفت، هر چند در انجام این مأموریت موفق نشد و در این جریان دستگیر و بازداشت گردید. او مردی بی‌‌‌عاطفه و سنگدل بود و به هر كاری برای حفظ رژیم دست می‌زد، هر چند كارهای او سرانجام نتیجه معكوس داشت. ساواك در دورانی كه نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشه‌های دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابكاری و فعالیتهای ضدرژیم، به یك رشته اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمتهای بی‌مورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواك مبتنی بر ارعاب بود، بازداشتهای جمعی برای ساواك یك كار عادی به شمار می‌آمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود كه ساواك در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصی و كارخانه‌ها و احزاب سیاسی و سازمانهای دانشجویی در خارج از كشور نفوذ كرده و در همه‌جا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر می‌رسید و ساواك دارای چنان امكانات وسیعی نبود كه در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواك خود به این شایعه دامن می‌زد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد كند. نظر خود من، كه البته بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است، زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نداشتم این بود كه ساواك قسمت اعظم فعالیت خود را متوجه كمونیستها و گروههای دست‌چپی و دانشجویان كرده و در عین حال مراقب دیپلماتهای خارجی، حتی دیپلماتهای كشورهای دوست و متحد ایران از جمله خود ماست. نكته جالب و خنده‌آوری كه من از آن اطلاع یافتم این بود كه كیوسك سیگارفروشی جنب سفارت انگلیس یك تلفن بی سیم در اختیار داشت كه قطعاً برای سفارش سیگار از آن استفاده نمی‌شد. آنچه برای من حیرت‌آور بود این بود كه اگر ساواك نارضائی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع می‌دانست كه چنین تدابیری را ضروری تشخیص می‌‌داد چرا به فكر یك چاره اساسی برای كاستن از این نارضائیهای نمی‌‌افتاد و به علاوه برای اعمال كنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشی‌گری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواك بیشتر در میان طبقة تحصیل‌كرده و دانشجویان دانشگاهها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاهها با همه پیش‌بینیها و تدابیری كه اعمال می‌شد . نفرت و عدم رضایت كاملاً مشهود بود. من یك بار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتم، پاسخ شاه این بود كه "... تعداد كمی از دانشجویان با الهام گرفته از خارج درصدد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آنها روبرو شد... " شاه با این جواب كوتاه و تغییر موضوع صحبت به طور غیرمستقیم به من فهماند كه در كاری كه به من مربوط نیست مداخله نكنم و من هم دیگر موضوع را تعقیب نكردم. قبل از این گفتگو من گمان می‌‌‌كردم كه شاه خود از واقعیت امر آگاه است و وسعت نارضائی در دانشگاهها را می‌داند، ولی پس از صحبتی كه با او داشتم این سئوال در ذهن من نقش بست كه آیا شاه خود به آنچه می‌گوید معتقد است یا این‌كه گزارش نصیری را بازگو می‌كند؟ و اگر نصیری چنین گزارشی به شاه داده است آیا خود او هم این موضوع را باور دارد ... ؟ » منابع : 1 – فخر روحانی ، اهرم های سقوط شاه ، نشر بلیغ ، 1370 ص 437 تا 440 2 - مظفر شاهدی ، ساواك ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص 733 http://jomhourieslami.blogfa.com/category/77/ منبع: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساختار ارتش و ساواك و ناكارآمدی رژیم پهلوی

گفت وگو: مرتضی رسولی پور مروری بر آثار منتشره از سوی دكتر احسان نراقی، صاحب نظر علوم اجتماعی نشان می‏دهد كه اندیشه ‏های او برخاسته از نوعی عملگرایی در چهارچوب روشهای غیرانقلابی است. او با توجه به اینكه با بسیاری از شخصیت‏های درجه اول فرهنگی، سیاسی و نظامی رژیم گذشته ارتباط و آشنایی نزدیك داشت اطلاعات جالبی در سینه خود جای داده كه آگاهی از آنها می‏تواند برای علاقه ‏مندان رخدادهای تاریخ معاصر مفید باشد. * به نظر جنابعالی از ابتدای تاسیس ساواك در سالهای بعد از كودتای 28 مرداد تا بهمن 1357 سیستم اطلاعات و امنیت كشور دستخوش چه تغییرات اساسی شد؟ منظور شما از تغییرات چیست؟ * منظورم یكی ایجاد شبكه‏ ها و سازمانهای اطلاعاتی موازی با ساواك است و دیگر نوع مدیریت و تعاملی كه این شبكه ‏ها با یكدیگر داشتند. به عنوان مثال در سال 1338 دفتر ویژه اطلاعات تشكیل شد و به موازات گزارشهای ساواك و ركن 2، حسین فردوست با دانش و اطلاعات سیستماتیك خود گزارشهایی از عملكرد دستگاههای مختلف تهیه و به شاه ارائه می‏كرد. شبكه‏ای دیگر تحت نظر ماهوتیان اداره می‏شد. عملكرد این شبكه‏ ها و دستگاهها چه تفاوتی با یكدیگر داشتند؟ این موضوع خیلی مهمی است. همانطور كه اشاره كردید ساواك زیرنظر حكومت نظامی كه تیمور بختیار آن را ایجاد كرده بود تاسیس شد. 1 فعالیت بختیار و اركان حكومت نظامی بعد از كودتای 28 مرداد معطوف به بازداشت مخالفین رژیم به خصوص اعضای جبهه ملی و توده‏ ایها بود. آن زمان ششصد افسر توده ‏ای وجود داشتند كه ساواك از آنان بازجویی كرد. بازجوها كسانی بودند كه زیرنظر بختیار كار می‏كردند و چهره ‏های شاخص آنان « زیبایی»، « سیاحتگر»، « امجدی» و « مولوی» بودند. باید در اینجا تاكید كنم كه از ابتدای تشكیل ساواك تفكر كمونیستی به شدت در آن نفوذ كرد و اهمیت یافت. توده‏ ایها دستگیر شده چون تحصیل‏كرده، زبده و با سواد بودند توانستند هنگام بازجویی تمام بازجوها را تحت تاثیر خود قرار دهند چون بازجوها افرادی كم ‏سواد و بی ‏فرهنگ بودند. بالاخره وقتی یك بازجو، زندانی را شكنجه می‏داد پس از مدتی میان او و زندانی رابطه‏ ای برقرار می‎ ‏شد كه شكنجه ‏گر مدتی بعد نوعی احساس گناه پیدا می‏كرد. در صورتی كه در گذشته این‏طور نبود حتی وقتی مامور آگاهی آن زمان كسی را تحت بازجویی قرار می‏داد به زندانی می‏گفت كار شما خلاف مصالح مملكت است. ولی تفكر كمونیستی در بعد از كودتای 28 مرداد از طریق زندانیان توده ‏ای وابسته به شوروی به تدریج چنان تاثیری بر ماموران زندان گذاشت كه ایده‏ آلهای بزرگ شاه برای آنان شبیه ایده ‏آلهای كمونیستی شده بود. و همین موضوع موجب شده بود كه شاه و دستگاه حكومت برای طبقه روشنفكر هیچ استقلالی قائل نشود. از نظر شاه و حكومت هر روشنفكری وابسته به انگلیس و آمریكا و شوروی تلقی می‏شد و روشنفكر مستقل برای حكومت معنی نداشت. وقتی كه شاه در سال 1338 به انگلستان رفت 2 و با ملكه انگلستان دیدار نمود به ملكه گفته بود، گزارشهای دستگاه اطلاعاتی آنقدر متعدد است كه من از این همه گزارش خسته می‏شوم و پرسیده بود شما در موارد مشابه نسبت به این گزارشها چه می‏كنید؟ ملكه انگلیس گویا در دیدار روز بعد به شاه می‏گوید من دفتری دارم در كاخ خود « بوكینگهام پالاس» و همه گزارشها آنجا می ‏آید. در این دفتر گزارشها بررسی می‏شود و نتیجه آنها را به من می‏دهند. اگر شما هم مایلید یك نفر را به اینجا بفرستید سفارش می‏كنم به او تعلیمات لازم را بدهند. چند سال پیش در پاریس با حسن علوی ‏كیا دیدار كردم. وقتی این موضوع را با او در میان گذاشتم، او گفت: به نظر ما ملكه انگلیس به توصیه اینتلیجنت سرویس این پیشنهاد را به شاه كرد. پس از این دیدار بود كه فردوست به انگلستان رفت و تعلیم دید و دفتر ویژه اطلاعات را ایجاد كرد. با تاسیس این دفتر ویژه از كلیه دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی مثل ركن 2 و همه نیروها و رادیو تلویزیون و شهربانی و غیره گزارشهایی به این دفتر می‏رسید و شاید در هفته تعداد 20 گزارش به دفتر می‏رسید. فردوست این گزارشها را خلاصه می‏كرد و پس از نتیجه ‏گیری برای شاه می‏فرستاد اما مطلبی كه من برای نخستین بار به شما می‏گویم و هیچ كس تاكنون نگفته این است كه پس از مدتی شاه به فردوست می‏گوید گزارشهای شما برای من جالب نیست. دلم نمی‏خواهد از گزارشها نتیجه بگیرید و روی آنها تحقیق علمی انجام دهید. مایلم گزارشهای اولیه، جزئی و خصوصی مربوط به مثلاً مقامات و وزیران را عیناً به من بدهید. * منظور از گزارشهای خصوصی چه بود. مثلاً اینكه فلان وزیر اگر دیشب به فلان مجلس رفته و در قمار یك میلیون باخته یا كسی دیگر در ساعتی معین اگر با معشوقه‏اش قرار ملاقاتی دارد این قبیل اطلاعات را به من بدهید. در نتیجه دیگر شاه علاقه ‏ای به آن كار علمی و تحقیقی از خود نشان نداد. این تحقیقات علمی را دفتر ویژه اطلاعات كه زیرنظر فردوست اداره می‏شد انجام می‏داد. شاه به فردوست گفته بود گزارشات جزیی را به من بدهید. من نتیجه‏ گیری و گزارشهای كلی را نمی‏خواهم. روزی پیش هویدا بودم. از قدیم با هم دوست بودیم. آن روز خیلی سرحال بود و موضوع جالبی را به من گفت. گفت كه در دیدار با شاه موضوعی مطرح شده بود، به شاه گفتم اجازه دهید پس فردا این موضوع را كه مربوط به منصور روحانی 3 هم می‏شود در جلسه ‏ای با حضور او مطرح كنیم شاه از روی طعنه به هویدا گفته بود: مگر پس فردا سه‏ شنبه نیست. هویدا جواب داد: بله. شاه ادامه داده بود مگر نمی‏دانید كه سه ‏شنبه‏ ها صبح منصور روحانی با معشوقه‏اش قرار دارد. كاری كنید كه با آن تداخل پیدا نكند. به این ترتیب شاه علاقه داشت این قبیل اطلاعات را در مورد افراد داشته باشد تا به موقع با دست گذاشتن روی نقاط ضعف آنها بتواند تصمیم بگیرد. او دستگاه امنیتی را برای این قبیل اطلاعات می‏خواست. اینكه فلان وزیر، خانه‏ اش شخصی است یا اجاره ‏ای و با چه كسانی بیشتر مربوط است و نقاط ضعفش در چه مسائلی است. * بنابر این شما هم این مطلب را تایید می‏كنید تشكیلاتی كه زیرنظر فردوست اداره می‏شد در مقایسه با سازمانی كه زیرنظر بختیار بود از نظم بیشتری برخوردار بود. بله البته در ساواك هم امكان داشت محققانی باشند. به طور مثال وقتی كه در زندان بودم با یكی از كارمندان ساواك آشنا شدم. او می‏گفت پاكروان قسمتی از كار ساواك را به موضوع نارضایتی مردم و عواملی كه موجب این نارضایتی شده اختصاص داده بود. این مامور ساواك كارش بررسی روی این موضوع بود. می‏گفت روزی گزارشی در مورد افزایش قیمت شیشه تهیه كردیم چون مردم از این افزایش قیمت خیلی ناراضی بودند. در تحقیقات به این نتیجه رسیدیم كه شخصی به نام یاسینی وجود دارد كه صاحب منو پل شیشه و همدست اشرف پهلوی است، روزی نصیری مرا احضار كرد و ابتدا از كاری كه انجام می‏دهیم تعریف كرد بعد گفت: گزارشهایی كه شما تهیه می‏كنید من مجبورم به عرض شاه برسانم ولی من نمی‏توانم همه گزارشها را به ایشان بدهم! وقتی علت را پرسیدم جواب داد: چون ایشان بعضی گزارشها را از من نمی‏خواهند. گفتم: وظیفه ما این است كه تمام گزارشها را به شما بدهیم و شما هر كدام را مایلید به اطلاع ایشان برسانید. گفت نه، وقتی شما گزارش می‏دهید، برای من تكلیف ایجاد می‏كند كه به اطلاع شاه برسانم در صورتی كه اعلیحضرت خوشش نمی‏آید گزارشهایی كه از ما نخواسته ‏اند به ایشان بدهیم و بعد به همین موضوع شیشه اشاره كرد و گفت اعلیحضرت فرموده ‏اند من چه وقت از شما راجع به شیشه گزارش خواسته‏ ام. معلوم شد اشرف پهلوی به شاه اعتراض كرده و چون شاه جرات مقاومت در برابر او نداشته به نصیری گفته بود: گزارشاتی كه من نمی‏خواهم برایم نفرستید. به این ترتیب شخص اول كشور نمی‏خواسته از همه مسائل مطلع باشد. در نتیجه به تدریج دستگاه فردوست وسایر دستگاههای اطلاعات تغییر ماهیت دادند. * آیا این واقعیت دارد كه فردوست به كمك عواملش در ساواك توانست بدگمانی شاه را نسبت به بختیار به یقین تبدیل كند؟ بله البته بختیار این زمینه را داشت كه قدرت شاه را بگیرد و خودش به جای او به قدرت برسد. ناصر ذوالفقاری 4 خودش در پاریس مطالبی از خاطراتش را برای من شرح داد كه خیلی جالب است. ذوالفقاری آدمی بی غل و غش و حرفهایش نسبت به رجال آن دوره صادقانه است. او به من گفت وقتی كه دكتر امینی، شاه را وادار كرد تا بختیار را به خارج از كشور تبعید كند من به فرودگاه رفتم. در فرودگاه بختیار در گوش من گفت: به خارج می‏روم تا زن هر دو (شاه و امینی) را... و با این روحیه از كشور به خارج رفت. او می‏خواست جای شاه را بگیرد. وقتی به آمریكا رفت تاجبخش و عالیخانی هم همراهش بودند، بختیار به مدت 45 دقیقه با كندی هم ملاقات كرد اما تاجبخش و عالیخانی هیچ كدام از این موضوع مطلبی نگفته‏ اند. گویا كندی هم به بختیار گفته بود در برنامه ‏ای كه شما علیه شاه دارید ما پشت سر تو هستیم، بختیار آن موقع رئیس ساواك بود و امكاناتی هم داشت. بنده در مقاله ‏ای بختیار را با وزیر كشور شاه حسن دوم (به نام او فقیر) مقایسه كرده ‏‏ام. او رئیس پلیس بود و عده زیادی را كشت كه به نفع حسن دوم بود. بعد مغرور شد و خواست خودش قدرت را قبضه كند كه نتوانست و شاه حسن او را كشت. این را عرض كنم كه در حقیقت شاه به هیچكس اعتماد نداشت. او به همه سوءظن داشت و همیشه می‏خواست به هر طریقی اطلاعات كسب كند. من این اواخر هشت جلسه با او صحبت كردم و با علم به اینكه می‏دانستم خیلی از مطالب را می‏داند به عنوان مثال در مورد خانه ‏سازی در شهرك غرب و بازداشت منوچهر پیروز و سرمایه ‏گذاری خارجی 500 میلیون تومانی كه شده بود و نقشی كه اشرف پهلوی در این قضیه داشت حرف زدم و به آن اشاره كردم كه پیروز آدم درستی است، در این قضیه بی‏گناه است و خواهر شما مقصر اصلی است. شاه البته همه مطالب را می‏دانست ولی با قیافه ‏ای كنجكاو و علاقمند به دقت به حرفهای من گوش می‏داد برای آنكه مایل بود بلكه بیان تازه‏ای از این داستان بشنود. خیلی كنجكاو بود تا اطلاعات جدیدی بگیرد. منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

چهره بی پرده روسای ساواك

اولین رئیس ساواك، تیمور بختیار بود. تیمور بختیار پس از كودتای 28 مرداد ، هزاران نفر را تحت عنوان جرایم گوناگون بازداشت و شكنجه كرد و افراد زیادی را به علل مختلف و گاه واهی ، احضار و حبس كرد و هر صدای مخالفی را خاموش ساخت . از جمله جنایات بختیار یكی آن است كه سید عبدالحسین واحدی ( از سران فدائیان اسلام ) را به دست خود به قتل رساند بختیار فردی هوسران و فاسد بود و به زنان شوهر دار نیز دست‌اندازی می‌كرد . فرح پهلوی در كتاب خود در مورد بختیار می‌نویسد: "بختیار به‌ خاطر روحیه ایلیاتی و كوهی خود بسیار خشن بود و دست ‌بزن هم داشت به‌طوری‌كه در خیابان‌ها و معابر، مردم را بی‌دلیل كتك می‌زد. یك ‌بار، یك راننده تاكسی را به بهانه اینكه جلوی ماشین او پیچیده است، از اتومبیل بیرون كشیده، و آن‌قدر توی گوش آن بد‌بخت زده‌ بود كه راننده تاكسی، شنوایی هر دو گوشش را از دست داده ‌بود." جیمز بیل (محقق آمریكایی) در مورد تحولاتی كه در ریاست ساواك پس از بركناری تیمور بختیار به ‌وجود ‌آمد، می‌گوید: "سوء‌ قصد به حسنعلی منصور، نخست‌وزیر، [در بهمن‌ماه 1343] بلافاصله منجر به تغییرات عمده در سازمان‌های امنیتی و پلیس كشور گردید. شاه تصمیم گرفت كه سپهبد نعمت‌الله نصیری را به ‌جای حسن پاكروان به‌عنوان رئیس ساواك منصوب كند. قبلاً پاكروان كه مردی میانه‌رو و آرام بود، جانشین تیمور بختیار بی‌رحم و خشن شده ‌بود. اما جانشینی نصیری به ‌جای پاكروان، نمایانگر بازگشت به روزهای بختیار و حتی بدتر از آن بود. نصیری یك افسر كاملاً بی‌رحم و وحشی بود كه در سال 1953 (1332) هنگامی‌كه نیروهای سلطنت‌ طلب را علیه مصدق رهبری نمود، وفاداری و اخلاص خود نسبت به شاه را ثابت كرده ‌بود. نصیری دوره‌ای از كنترل پلیس مخفی را آغاز كرد كه او را به یكی از منفور‌ترین و مخوف‌ترین مقامات در ایران تبدیل كرد." در یك سند "سرّی" سفارت آمریكا در تهران، به ‌تاریخ دوم ‌فوریه 1965 (سیزدهم بهمن 1343) در مورد تیمسار نصیری چنین آمده: "تیمسار نعمت‌الله نصیری در 8 ژانویه 1965 به‌ جای حسن پاكروان، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور شد. نصیری (رئیس سابق شهربانی كشور) به‌عنوان افسری بی‌رحم و كارا، ولی بی ‌فكر كه وفادار و فداكار نسبت به شاه است، مشهور می‌باشد." آیت‌الله خلخالی نیز در مورد نصیری می‌گوید: "نصیری بسیار كثیف و زن‌باز و شراب‌خوار و زمین‌خوار بود. همه این مطالب را تیمسار جعفر قلی‌صدری [رئیس شهربانی كل كشور در رژیم شاه] پس از دستگیری، با دلیل و مدرك بیان می‌داشت." نصیری در‌سال 1357 به دلیل وقایع دوران انقلاب، از ریاست ساواك بركنار شد و به ‌جای وی سپهبد ناصر مقدم منصوب گردید. تیمسار منوچهر هاشمی (مدیركل ضدجاسوسی ساواك) در مورد چگونگی انتخاب مقدم برای ریاست ساواك، اظهار می‌دارد كه این انتخاب طبق توصیه آمریكایی‌ها انجام شده ‌است. وی می گوید كه یك روز ارتشبد نصیری اظهار ‌داشت: "آمریكایی‌ها از طریق اردشیر زاهدی پیغام داده ‌بودند كه سپهبد مقدم مناسب‌ترین افسر برای ریاست سازمان اطلاعات و امنیت كشور است. لذا این انتخاب طبق نظر آنها انجام گرفته ‌است." سپهبد ناصر مقدم، در ‌آذر ‌1357، طی ملاقاتی با شاه، پیشنهاد كرد توسط یك پزشك از نیروهای ساواك كه در فرانسه اقامت دارد، امام‌خمینی با تزریق مواد سمی به قتل برسد، اما حاضران در جلسه، عواقب چنین اقدامی را برای رژیم پهلوی سخت خطرناك ارزیابی كردند و بدین ‌ترتیب طرح مقدم، مسكوت ماند. كارگزاران استعمار و طراحان ساواك، از همان ابتدای كار كوشیدند افسران غیر‌مسلمان را به این سازمان انتقال دهند و از وجود آنان در راه تحقق اهداف خود بهره بگیرند. از آنجا‌ كه در ارتش ایران افسران یهودی وجود نداشتند، مسئولان امور كوشیدند تا به ‌جای آنان از افسران بهائی - كه قرابت فكری و رفتاری مشابه با یهودیان صهیونیست داشتند و همچون صهیونیست‌های یهودی كینه‌ای كور و آشتی‌ناپذیر با مسلمانان ابراز می‌كردند - در این سازمان و در برخورد با مبارزان مسلمان، سود جویند. به همین دلیل بود كه برخی از مدیران ارشد و میانی ساواك را بهائیان تشكیل می‌دادند. یكی از معروف‌ترین چهره‌های بهائی ساواك، پرویز ثابتی بود. وی ریاست اداره كل سوم ساواك یا همان امنیت داخلی را برعهده‌ داشت كه مسئول مستقیم برخورد با مبارزین و مخالفین رژیم شاه، دستگیری و زندان و شكنجه آنان بود. در این دوره است كه می‌بینیم روحانیون مبارزی مانند آیت‌الله سعیدی به‌ خاطر اعتراض به سرمایه‌داران آمریكایی دستگیر و در زیر شكنجه‌های وحشیانه ساواك به شهادت می‌رسند. نفرت از گروه‌های مبارز مسلمان و به‌ویژه روحانیت مبارز، در این دوره، در اوج خود قرار دارد. یكی‌دیگر از شكنجه‌گران بهائی ساواك، سرهنگ زیبائی نام داشت. علی‌رغم آنكه فردوست ادعا می‌كند كه پس‌از ورود به ساواك و اطلاع از شهرت سرهنگ‌ زیبائی در شكنجه زندانیان، وی را از ساواك اخراج كرده، اما در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی مكانی منسوب به سرهنگ زیبایی كشف شد كه درآن انواع و اقسام ابزارهای شكنجه وجود داشت. تا قبل ‌از ‌سال 1350، كمیته ‌مشتركی برای مبارزه با مخالفین رژیم شاه وجود نداشت. شهربانی و ساواك هر‌كدام برای خود كار می‌كردند و جداگانه تعقیب و مراقبت و دستگیر می‌كردند. حتی ضد اطلاعات ارتش هم برای خودش كارهایی انجام می‌داد. پیش می‌آمد كه گاهی بر سر سوژه‌ای، هم شهربانی كار می‌كرد و هم ساواك. این رویه اختلالاتی را پیش آورده‌بود. تا این كه به دستور شاه در مورخه 4/1/1350كمیته ‌مشترك ضدخرابكاری در محل شهربانی تشكیل شد و دو كمیته‌ای كه ساواك به‌منظور تعقیب مبارزین و گروه‌های مسلح تشكیل داده ‌بود، منحل و كلیه نیروها و امكانات آن در اختیار كمیته‌ مشترك قرار گرفت و مقرر شد كلیه سرنخ‌های اطلاعاتی و عملیاتی ساواك، اطلاعات شهر‌بانی، پلیس تهران، اكیپ‌های كمیته و سایر مراجع رژیم ، در اختیار كمیته ‌مشترك ضدخرابكاری قرار ‌گیرد. مسئولیت كمیته مشترك بر ‌عهده سپهبد ‌صدری (رئیس شهربانی وقت) قرار ‌گرفت و مسئولیت ستاد آن بر عهده پرویز ثابتی (مدیركل امنیت داخلی ساواك) قرار داده ‌شد. با وجودی‌ كه جایگاه سازمانی رئیس كمیته‌مشترك در حد معاون اداره كل سوم (امنیت داخلی) ساواك بود، لكن به دلیل اهمیت و حساسیت كمیته ‌مشترك، چارت سازمانی و وظایف و اختیارات و حكم ریاست آن توسط شخص شاه تصویب و صادر می‌شد. شدت سركوب و اختناق اعمال ‌شده توسط كمیته‌ مشترك به‌ آنجا می‌رسد كه بنا به اعتراف فرح پهلوی، حتی یك دانش‌آموز را نیز به جرم خواندن یك كتاب، شكنجه كرده و به قتل می‌رساند. منبع: روزنامه كیهان – شماره 20680 – دوشنبه 16 دی 1392- صفحه 6 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

چگونگى ورود آزمون به ايستگاه اطلاعاتى ساواك در آلمان غربى

همان‏طور كه قبلاً ذكر شد، مسائل و موضوعات متعددى موجب آن شد كه آزمون دل از حزب توده بر كند و علاقه خودش براى بازگشت از آلمان شرقى را صريحا اعلام كند. نيت شخصى وى نيز چيزى جز ادامه تحصيل و سپس آغاز زندگى معمولى و عادى نبوده است. ولى اين امر براى رژيم حاكم بر ايران قابل قبول نبود چون هيئت حاكمه نمى‏پذيرفت شخصى با داشتن سابقة تقريبا ده سال فعاليت در رده‏هاى مختلف حزب توده به صرف يك عذرخواهى معمولى و اظهار پشيمانى از گذشته بدون انجام دادن هيچ‏گونه خدمت جبرانى به نفع رژيم به كشور باز گردد. بدين لحاظ وى را وارد جريانى كردند كه هيچ راه بازگشتى برايش متصور نمى‏شد، جريانى كه نزديك به يك دهه از سالهاى زندگى سياسى و ادارى او را با ساواك و عمليات اطلاعاتى عجين كرد. البته فعاليتهاى اطلاعاتى آزمون برضد حزب توده در سالهاى بعد موجب آن نمى‏شود كه حضور ساليان متمادى وى در جمع اعضاى حزب توده را توطئه‏اى از پيش تعيين شده از سوى دستگاههاى امنيتى غرب بر ضد دنياى كمونيسم بدانيم، چنانكه آقاى اميد صابرى در مقاله آرزوهاى پايان‏ناپذير خود مدعى اين امر شده است. طبق ديدگاه ايشان آزمون از سالها پيش براى جاسوسى در حزب پرورش داده شده و از همان اوان اطلاعات داخلى حزب را براى سرويسهاى امنيتى مى‏فرستاده است: با توجه به زندگى بعدى آزمون و شخصيت وى، آيا واقعا عزيمت او به آلمان شرقى طبيعى بود و طبق ادعاى خود او ناشى از پذيرفته شدن در بورسيه دانشگاه لايپزيگ؟ به عبارت ديگر آيا او از همان زمان با سرويسهاى اطلاعاتى غرب ارتباط نداشت و طبق يك برنامة سنجيده نامش در ليست دانشجويان اعزامى به لايپزيگ قرار نگرفت؟ مى‏دانيم كه در آن زمان «جنگ سرد» در اوج خود بود و آلمان در خط مقدم نبرد غولهاى اطلاعاتى آن دوران محسوب مى‏شد. استفاده از بورسيه‏هاى دانشگاهى يكى از كانالهايى بود كه سرويسهاى غرب براى نفوذ عوامل خود به پشت «پردة آهنين» مورد استفاده قرار مى‏دادند. بنابراين، بعيد به نظر مى‏رسد كه اين سرويسها بر سهمية ناچيز ده نفرى دانشگاه كلن چشم پوشيده باشند. اين ترديد، طبيعى بودن گزينش آزمون از ميان 200 دانشجوى داوطلب را به زير سؤال مى‏برد. البته آقاى اميد صابرى سند و مدركى كه دال بر جذب وى به سازمانهاى اطلاعاتى غرب باشد ارائه نمى‏دهند و آنچه نوشته‏اند مبتنى بر حدس و گمان است، ولى از اسناد خصوصى و شخصى به جاى مانده از وى هرگز چنين مطلبى استنباط نمى‏شود. از اسناد به جاى ماندة آزمون در اين زمان (سال 1337) كه شامل نامه‏هاى رد و بدل شده ميان او و فرخ مستوفى است مى‏توان به راحتى به اعتقاد راسخ آزمون نسبت به ماركسيسم و عقايدش نسبت به حزب توده پى برد، آزمونى كه همچنان به شدت به كار سازمانى و حزبى اشتياق نشان مى‏داد؛ چنانكه در يكى از نامه‏هاى خود به فرخ مستوفى كه وى را تشويق به كنار كشيدن از فعاليتهاى سياسى مى‏كرد، به تندى چنين جواب مى‏دهد: مى‏خواستم با تو به عنوان يك فاميل دلسوز و دوست داشتنى مكاتبه داشته باشم، نه به عنوان مخالف راه سياسى و اجتماعىِ انتخاب شده‏ام. ولى مثل اينكه امكان اين كار موجود نبوده است... من اگر مى‏خواستم اين قبيل پيشنهادات را بپذيرم [و ]راهى را كه انتخاب كرده‏ام و به خاطرش رنجها و بدبختيهاى فراوانى را متحمل شده‏ام به اين سادگى رها كنم، همان وقت كه شيخ بهاءالدين نوشت كه حاضر است نزد شاه برود و مرا معرفى كند و وسيلة مراجعتم را به ايران و يا هر كجا كه مى‏خواهم فراهم نمايد و قول همه‏گونه كمك را نيز برايم بگيرد به شرطى كه به هر چه كه دارم پشت و پا بزنم و شرافت و حيثيت خود را از دست بدهم، اين كار را مى‏كردم. با توجه به نامه مذكور ساير نامه‏هاى رد و بدل شده ميان آزمون و مستوفى كه در بخش اسناد به چاپ رسيده و حاكى از عزم آزمون به ادامه راه انتخاب شده اوست، بسيار عجيب و دور از ذهن است كه وى بخواهد براى شخصى چون فرخ مستوفى كه رابطه نزديكى با عباس آيرملو رئيس شعبة ساواك در آلمان غربى داشت نقش بازى كند وانگهى اگر آزمون از ابتدا مأمور امنيتى بود اصلاً چه لزومى به اين نامه‏نگاريها بود كه وقت خود و ساواك را در اين امور به هدر دهد و يا حتى در آينده براى پذيرش وى به ايران توبه‏نامه براى شاه بنويسد؟ نقش فرخ مستوفى در بازگرداندن آزمون به آلمان غربى با اعلام آمادگى آزمون براى كنار كشيدن از فعاليتهاى سياسى، پدرش زمينه‏هاى لازم براى بازگشت وى را فراهم مى‏كند و به عنوان اولين قدم، مكاتباتش با فرخ مستوفى را آغاز مى‏نمايد. با توجه به رابطة خاص مستوفى با عباس آيرملو چنين به نظر مى‏رسد كه پدر آزمون از موقعيت فرخ مستوفى به خوبى آگاهى داشته است. ابوالقاسم آزمون با توجه به شناختى كه از روحيه و افكار منوچهر دارد به مستوفى توصيه‏هايى مى‏كند: «اخيرا منوچهر به من نوشته بود كه اگر مى‏توانيد گذرنامه‏اى براى من صادر نماييد البته من به آلمان غربى و يا منطقه‏اى ديگر از اروپا مراجعت خواهم كرد و حتى حاضرم به ايران هم مراجعت كنم.» و سپس در ادامه نامه با دادن نشانى محل سكونت وى در لايپزيگ از وى مى‏خواهد با زبانى نرم كه موجب آزار روح حساس منوچهر نگردد با وى مكاتبه نمايد و غيرمستقيم وى را تشويق به بازگشت به ايران و دست برداشتن از عقايد خود كند: به هر حال معتقدم كه شما اگر به او نامه بنويسيد بهتر آن است كه خودت طورى مطلب را از دهان او بيرون كشى. مثلاً ممكن است بنويسى آيا مايل نيستى به اين طرف بيايى يا مثلاً اگر اقداماتى شد و مسئلة گذرنامه‏ات حل شد آيا ميل دارى در كجا به تحصيلاتت ادامه دهى؟ اگر بخواهى در اينجا باشى كه فعلاً مى‏دانى فرستادن پول به اينجا خالى از اشكال نيست... مطلب ديگرى كه خواستم از شما پرسش نمايم اينكه با مكاتبات متبادله با منوچهر چه دستت آمد و آيا براى عودتش با نقشه‏ات تمايلى از خود نشان داده؟ و آيا اقدامى در اين باب از طرف شما ميسور است يا خير؟ اين توصيه‏ها موجب ايجاد يك دوره مكاتبات طولانى بيست ماهه بين فرخ مستوفى و منوچهر آزمون را فراهم كرد، مكاتباتى كه داراى نقاط فراز و فرود جالب توجهى است، مكاتباتى كه در ابتداى آن آزمون با جديت بر عقايد و مرام خويش پاى مى‏فشرد و براى آن عقايد احترام و تعصب خاصى ابراز مى‏كرد ولى در انتهاى آن مكاتبات چنان سقوط مى‏كند كه به سطح يك خبرچين ساواك تنزل شخصيت پيدا مى‏كند. مستوفى با زيركى خود از وضعيت وخيم سياسى و اقتصادى آزمون استفاده مى‏كرد و گاه با استفاده از ترفندهايى وى را در سخت‏ترين شرايط زير فشارهاى روحى خاص مى‏گذارد. وى سعى مى‏كرد با ايجاد جوّى از خوف و رجاء دائمى روزبه‏روز بر وابستگى آزمون به خود بيفزايد. آزمون نيز چون خسته و درمانده شده بود اندك‏اندك به خواسته‏هاى مستوفى تن مى‏داد. آزمون در يكى از نامه‏هايش احساسات خود نسبت به مستوفى را چنين بيان مى‏كند: منظور آن نيست كه در اين نامه نظريات و محسوسات و يا احيانا گله‏ها و شكايات طرح [شوند] و مورد بررسى قرا رگيرند زيرا آينده اين امكان را به ما خواهد داد تا با فرصت كافى خوبيها و بديها و زشتيها و زيباييها را از هم تشخيص داده آنها را مورد مداقه و تحليل قرار دهيم. امّا قصد من آن بوده و هست كه از لطف تو تشكر كنم و از اينكه با همان علاقه‏اى كه در تو سراغ داشتم و بارها ديده بودم باز هم بعد از مدتها يادى از من كردى اظهار قدردانى نمايم. فرخ جان، اين را بايد بدانى كه زندگى ما آنچنان با يكديگر پيوسته و جوش خورده است كه هرگز پيوندهاى آن بر اثر تندباد حوادث و با كوران ساير جريانات گسسته نخواهند شد. من به اين معتقدم، تا تو چه گويى؟ مستوفى، با آگاهى كامل از وضع مالى بغرنج آزمون، او را به بازى مى‏گيرد. گاهى در ارسال پول چنان خسّت به خرج مى‏دهد كه آزمون از گرفتن آن صرف‏نظر مى‏كند و گاهى حوالة پول را به مكانى مى‏فرستد كه به لحاظ سياسى براى آزمون در حزب مشكلات جدى پيش مى‏آورد. گذرنامه آزمون يكى از معضلات وى محسوب مى‏شد و اين معضل ناشى از اختلافات قبلى آزمون و خليل اسفنديارى سفير ايران در آلمان بود. قبل از اينكه آزمون تحت تعقيب پليس آلمان غربى قرار گيرد و مخفيانه به آلمان شرقى پناهنده شود پس از گفت وگوى تندى كه بينشان اتفاق مى‏افتد رابطه‏شان تيره مى‏گردد و از آن پس اسفنديارى شديدا از آزمون دلگير و ناراحت مى‏شود ؛ و علاوه بر ابطال گذرنامه دانشجويى آزمون با شكايت سفارت ايران او را تحت تعقيب پليس قرار مى‏دهد. بدين خاطر مستوفى براى آشتى دادن آن دو به آزمون پيشنهاد مى‏كند كه براى گرفتن گذرنامه به دلجويى از اسفنديارى بپردازد و نامة معذرت‏خواهى براى وى بفرستد، كارى كه براى آزمون بسيار سنگين است. مستوفى خود با اسفنديارى ملاقات مى‏كند و به جلب نظر وى مى‏پردازد و با ارسال نامه‏اى به آزمون نتيجة ملاقات خود با اسفنديارى را به تفصيل بيان مى‏كند و سرانجام تقاضا مى‏كند كه آزمون نامة پوزشخواهى به اسفنديارى بفرستد. آزمون در جواب با شك و ترديد چنين مى‏نويسد: اگر جناب اسفنديارى نامة مرا بگيرد و اقدامى نكند وضع چه خواهد شد؟ آيا تو اين قول را مى‏دهى كه بعد از تحرير معذرتنامه كار پاسپورت من انجام پذيرد؟ ... آيا آقاى اسفنديارى اين قول را داده است كه بعد از تحرير معذرتنامه از مخالفتهاى خود دست بردارد و يا پاسپورتى به من دهد؟ نمى‏دانم اگر تو جاى من بودى چگونه مى‏توانستى اطمينان حاصل كنى كه اسفنديارى معذرتنامة تو را بگيرد و كارت را انجام دهد؟ مسلما اين فكر براى هر آدم عاقلى پيش مى‏آيد. نه، رفيق نمى‏شود بى‏گدار به آب زد. فكر مى‏كنم تو هم چون به من علاقه دارى حاضر نخواهى شد مرا به لجن بكشند و يا به اصطلاح از اينجا رانده و از آنجا مانده‏ام بكنند. البته آزمون حق دارد در هراس باشد چون رفقايش در لايپزيگ كم‏كم به مكاتبات و رفت‏وآمدهاى وى شك كرده بودند؛ به همين جهت آزمون در مكاتبات خود با مستوفى بر اين نكته تأكيد مى‏كند كه هر نوع نامه‏اى كه بين اين دو رد و بدل مى‏شود پس از استفاده بى‏درنگ نابود شود. ظاهرا اين قرار را، با توجه به اينكه اسناد كمترى از اين مقطع زمانى از مستوفى باقى مانده، آزمون اجرا كرده است، ولى از سوى مستوفى چندان جدى گرفته نشده است. آزمون، پس از چهار ماه تعلل در نوشتن نامه به اسفنديارى هنوز نتوانسته بود خودش را راضى به اين كار نمايد چنانكه همين مسئله را در نامه به مستوفى متذكر مى‏شود: «نامة تو را كه در آن اشاره‏اى به تحريرنامه جهت اسفنديارى كرده بودى دريافت كردم. هنوز نتوانسته‏ام تصميم قطعى را جهت تهيه نامه‏اى بگيرم. به همين جهت اگر تنها راه مراجعت من به آلمان غربى از طريق انشاء اين نامه امكان‏پذير است لازم است تأمل شود تا من تصميم خود را بگيرم.» سرانجام، با هر سختى و مرارتى بود آزمون معذرتنامه معتدلى براى اسفنديارى نوشت كه در ابتدا مستوفى آن را نپسنديد و با بازگرداندن آن به آزمون از وى خواست نامه‏اى با لحن ملتمسانه‏تر براى اسفنديارى بفرستد. آزمون آنچه مدنظر مستوفى بود انجام داد؛ امّا اين نامه او را دچار دردسرهاى زيادى كرد اسفنديارى، پس از دريافت اين نامه، با توجه به سابقة عداوت قبلى از يك سو و خودشيرينى در مقابل مقامات بالاى مملكتى از سوى ديگر، مفاد اين نامه را منتشر كرد به طورى كه چنين شايع شد كه يكى از اعضاى بلندمرتبه حزب با ارسال نامه‏اى به سفير ايران‏خواهان پناهندگى و بازگشت به ايران شده است. اين امر آزمون را در موقعيتى وخيم قرار داد كه نه راه پس و نه راه پيش داشت. در اين زمان مستوفى آخرين شاهكارش را انجام مى‏دهد، بدين‏صورت كه با اشارة اسفنديارى از اين زمان به‏بعد مراحل بازگشت آزمون نه برعهدة سفارت بلكه برعهدة آيرملو قرار گرفت و مستوفى بر طبق نظر آيرملو به آزمون نوشت كه وى مستقيما مكاتباتش را با نمايندة ساواك انجام دهد و هرگونه اطلاعاتى كه از حزب دارد بايد ارائه كند. آزمون از اين حركت نارواى سفارت و مستوفى به شدت عصبانى مى‏شود به طورى كه مستوفى را تهديد به قطع مكاتبات و ماندن در آلمان شرقى مى‏كند: همه گفتيد معذرت بخواه همة كارها اصلاح خواهد شد ولى امروز همگى مشاهده مى‏كنيد انتظارات ديگرى دارند كه هرگز به آنها تن نخواهم داد. اين غيرممكن است ولو اينكه مجبور باشم براى تمام عمر دور از وطن و دور از همة شما زندگى كنم... معذرتنامه‏اى را كه [به] وسيلة تو براى اسفنديارى نوشته بودم گويا آقايان سفارتيها وسيله‏اى براى تبليغ به نفع بعضى از نظرها و عقايد كرده‏اند و در ضمن همه جا منتشر كرده‏اند كه اين‏جانب با التماس و زارى تقاضاى مراجعت به آلمان غربى و دستبوسى آنها را كرده‏ام ولى سفارتخانه موافقت نكرده است. انتقال حزب توده به آلمان شرقى و تأثير آن در تسريع بازگشت آزمون به آلمان غربى از دسامبر 1956 تا ژوئن 1957 يعنى نزديك به حدود 8 ماه هيچ‏گونه سندى دال بر ارتباط بين آزمون و مستوفى و يا ساير مقامات ايرانى مقيم آلمان به دست نيامده است. شايد يكى از علل اين وقفة هشت ماهه تغيير و تحولاتى است كه در حزب توده پيش آمده بود كه تأثير مستقيمى بر زندگى آزمون داشت. حزب توده كه ادامة حياتش وابستگى مستقيم با حال و روز و سياستهاى دولت شوروى داشت با روى كار آمدن خروشچف دچار تغييراتى شد. خروشچف با مطرح كردن اصل «همزيستى مسالمت‏آميز» خواهان كم شدن تنش بين شرق و غرب بود. و اين امر مستلزم كم شدن تنش در مرزهاى شوروى با متحدان دنياى غرب و از جمله، ايران بود. عامل اصلى تنش بين ايران و شوروى حزب توده ايران بود كه شوروى در تلاش بود كه اين عامل را از سر راه بردارد. در اين هنگام پلنوم چهارم حزب توده در تيرماه 1336 تشكيل شد. پلنوم چهارم يا وسيع در حقيقت خانه‏تكانى وسيع حزب توده بود و هر عضوى از اعضاى آن در اين اجلاس هرگونه ناراحتى و گله‏اى از ديگر اعضا داشت مطرح مى‏كرد. اين اجلاس گاهى به تشنج كشيده مى‏شد. محدوده اين بحثها از آغازين روزهاى تشكيل حزب و حتى آن سوتر، از تشكيل گروه 53 نفر شروع مى‏شد و تا شكست حزب در كودتاى 28 مرداد و پس از آن به پايان رسيد. اين اجلاس اختلاف شديد درون حزبى را بيش از پيش آشكار كرد و دسته‏بنديهاى رقيبان داخل حزب بيشتر نمايان شد. در همين اجلاس طبق دستور شوروى طرح انتقال حزب از مسكو به يك كشور اقمارى ديگر شوروى مورد بررسى قرار گرفت. احسان طبرى در زمينة چگونگى اين انتقال مى‏نويسد: در اواخر سال 1957 (1336) كلية اعضاى هيئت اجرائيه را كميتة مركزى حزب كمونيست شوروى به ستاد اين حزب دعوت كرد و در آنجا كوئوسينين، عضو دفتر سياسى، آنها را پذيرفت. كوئوسينين يك كمونيست فنلاندى بود كه از زمان لنين عضو كميتة مركزى حزب بلشويك بود و در آن موقع نزديك هشتاد سال از عمرش مى‏گذشت. كوئوسينين انتخاب شدن هيئت اجرائية حزب توده [پلنوم چهارم] را به اعضاى آن تبريك گفت و افزود كه كميته مركزى حزب كمونيست شوروى فكر مى‏كند كه براى كار بهتر احتياج به شرايط مساعدترى داريد، مثلاً روزنامه و راديو و ارتباطات زنده‏ترى با كشور ضرورى است. اين كار در آلمان دمكراتيك براى شما فراهم‏تر است. شوروى فكر مى‏كند كه روابط ديپلماتيك خود را با ايران توسعه دهد و اين امرى است كه بقاء در خاك شوروى را براى فعاليت حزب شما در مهاجرت نامساعد مى‏كند. به نظر ما رفتن به آلمان دمكراتيك دامنة فعاليت شما را بسط خواهد داد. پس از اين بيانات، هيئت اجرائيه در اواخر 1957 و اوائل 1958 از مسكو به لايپزيگ منتقل گرديد. كيانورى بر اين نظر است كه مسئلة جابه‏جايى حزب از اواسط سال 1335 مطرح بوده است. و در ادامه مى‏افزايد براى قطعى كردن كار [اقامت در آلمان شرقى] در كنگرة هشتم حزب كمونيست چين با والتر اولبريشت، دبيركل حزب سوسياليست متحدة جمهورى دمكراتيك آلمان، ديدار كرديم و درخواستمان را مطرح كرديم. وى موافقت اصولى خود را با اين درخواست اعلام كرد. شورويها با اين عمل به دو هدف عمدة خود يعنى كم كردن تنش با ايران و حفظ حزب توده براى استفادة تبليغاتى از آن براى مواقع ضرورى دست يافت. انتقال كميتة اجرائيه حزب توده به لايپزيگ و تنگ شدن عرصة فعاليتهاى آزمون موجب تغيير لحن نامه‏هاى وى پس از هشت ماه مى‏شود و اين زمانى است كه وى تقريبا به بسيارى از خواسته‏هاى مستوفى گردن مى‏نهد. از اين زمان به بعد مستوفى در نامه‏هايش از آزمون مى‏خواهد كه وى پس از اين با مقامات رسمى ايران در آلمان مكاتبه كند، و در يكى از نامه‏هايش آدرس آيرملو در كلن را براى وى مى‏فرستد. آزمون كه هنوز از اين كار وحشت داشت و به نيروهاى امنيتى اطمينان لازم را نداشت، ترديدش را نسبت به اين امر به مستوفى اعلام مى‏كند و مستوفى در جواب مى‏نويسد: «مجددا متذكر مى‏شوم كه نامة خواسته شده را حتما بنويس و به نظر من كاملاً كفايت مى‏كند كه تو اظهار ميل به آمدن بكنى و در ضمن نيز متذكر شوى كه هر چه بخواهند بعدا به آنها خواهى داد.» مستوفى كه نارضايتى آزمون را حس كرده، در ادامة اين نامه، خطاب به وى مى‏نويسد كه اگر احيانا تمايل نداشت مستقيما با آيرملو نامه‏نگارى كند به آدرس خودش نامه را ارسال كند كه او آن را تحويل آيرملو نمايد. آزمون همين كار را مى‏كند و نامه‏اى كه بيشتر حاوى وضع تحصيلى و كمتر سوابق سياسى‏اش بود مى‏فرستد كه چندان مورد پذيرش و رضايت آيرملو قرار نمى‏گيرد به طورى كه آيرملو طى نامه‏اى خطاب به مستوفى مى‏نويسد: «نامه بى‏سر و ته رفيقتان [رسيد]، جانم، اگر ميل داريد كار دوست شما درست شود توصيه نماييد با ضمير پاك و صاف نامه به عنوان من نوشته و زود بفرستد.» مستوفى نيز آزمون را مكلّف به ارسال نامه‏اى طبق خواسته‏هاى آيرملو مى‏كند: «منوچ جان، بايد براى دفعة چندم به تو تذكر بدهم كه ديگران را نمى‏شود به اين آسانى خر كرد و همه‏اش طورى نوشت و اظهار كرد كه اصلاً موضوعى در بين نبوده و همه‏اش سوءتفاهم بوده.» درخواست اصلى مستوفى از آزمون اين بود كه وى اطلاعات ريز و دقيقى از وضع حزب توده بنويسد كه اين اطلاعات بتواند به عنوان توبه‏نامه از گذشتة او محسوب شود. آزمون اين كار را انجام مى‏دهد و با رسيدن گذرنامه‏ اش به لايپزيگ سريعا به همراه همسرش اين شهر را به سوى شهر اشتوتگارت در آلمان غربى ترك مى‏كند. مستوفى در اين شهر از وى استقبال مى‏كند و از اين زمان به بعد زندگى تازه منوچهر آزمون آغاز مى‏شود. ندامت كامل آزمون و استخدام در ساواك بعد از استقرار آزمون در آلمان غربى، نمايندگان هيئت حاكمه ايران، و در رأس آن مسئول ساواك، كه احساس مى‏كردند مهرة درشتى به لحاظ اطلاعاتى نصيبشان شده درصدد بهره‏بردارى از وى برآمدند و مى‏خواستند، هر چه سريع‏تر، از اطلاعات آزمون استفاده كنند به طورى كه چند روز بعد از سكنى گزيدن آزمون در آلمان آيرملو طى نامه‏اى كه شدت لحن آن كاملاً مشخص است از وى در مورد عدم همكاريش با مقامات ايرانى بازخواست مى‏كند. آزمون كه مى‏دانست ناچار به همكارى با ساواك است در موضعى انفعالى طى نامه‏اى در جواب درخواست آيرملو چنين مى‏نويسد: «از مطالعة آن [نامه] بسيار متأثر شدم زيرا جناب‏عالى به ناحق بنده را محكوم نموده‏ايد... حال چرا جناب‏عالى عصبانى شده‏ايد و نامه آنچنانى مرقوم فرموده‏ايد مسئله‏اى است كه بنده از درك آن عاجزم.» و بعد علت كوتاهى در ارتباط خود با ساواك را گرفتاريش براى تهية مسكن عنوان مى‏كند. در ابتداى امر چنين به نظر مى‏رسد كه آزمون تمايل چندانى براى درگير شدن در مسائل سياسى و امنيتى نداشت و بيشتر در پى تحصيل بود و حتى در ابتدا از طرف خود با زيركى اطلاعاتى به ساواك مى‏دهد كه فاقد جنبة اطلاعاتى مهم و خاص بود به طورى كه در نامه‏هاى اوليه‏اش به آيرملو دليل مهاجرت خود به آلمان شرقى را بسيار عادى و براى تحصيل مى‏نويسد و حتى كوچك‏ترين اشاره‏اى به سابقة سياسى خود نمى‏كند. البته اين موضوع يعنى عدم ذكر اطلاعات دقيقى از سابقة فعاليتهاى توده‏ايش در اسناد ساواك نيز مشهود است چنانكه در اسناد منتشر شده به وسيلة مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سياسى نيز سند محكمى مبنى بر فعاليتهاى كمونيستى وى ديده نمى‏شود. احتمال اينكه وى بعدها به دليل مقام مهمى كه در ساواك داشته در گزارشهاى ارسالى سابقش ارزيابى مجددى انجام داده باشد زياد است هر چند كه در سالهاى بعد بسيارى از رقيبانش در دستگاههاى اجرايى كشور براى خراب كردن چهرة سياسى وى تبليغات زيادى بر توده‏اى بودن وى مى‏كردند. كنار كشيدن آزمون ديگر امكان‏پذير نبود و او ناچار شد بپذيرد كه تطهير سابقة گذشته و موفقيتهاى آينده‏اش در گرو همكارى با ساواك است. آغاز همكارى وى با ساواك منوط به ارسال توبه‏نامه از سوى وى براى شاه بود كه اين امر، يعنى ارسال توبه‏نامة وى براى شاه به وسيلة سپهبد بختيار رئيس وقت ساواك انجام گرفت. و اين نشان از اهميتى دارد كه هيئت حاكمه براى آزمون قائل است چنانكه خود آزمون در نامه‏اى به اين مسئله چنين اشاره مى‏كند: درباره عريضه‏اى كه تقديم اعليحضرت همايونى كرده بودم البته خيلى خوب بود اگر عريضه دومى به تيمسار ارجمند داده مى‏شد زيرا هم تميزتر نوشته شده بود و هم اينكه بعدا بنده متوجه شدم كه در آن عريضه اولى «ن» كلمة جان‏نثار را انداخته‏ام؛ ولى متأسفانه تيمسار تشريف برده بودند و شما هم موفق نشديد كه عريضه را به ايشان بدهيد. و اما اينكه حالا اين عريضةدومى را شما براى معاون محترم تيمسار بفرستيد به نظر بنده زياد لازم نيست زيرا تيمسار ارجمند فرمودند كه عريضه بنده را شخصا تقديم اعليحضرت همايونى خواهند كرد مسلما اين كار هم تاكنون صورت گرفته است. سرانجام، توبه‏نامه به عرض شاه مى‏رسد و آزمون مورد بخشش قرار مى‏گيرد. پی نوشت: 1. . اميد صابرى، پيشين، ص 147. 2. . سند شمارة سى و دو از همين مجموعه اسناد. 3. . سند شمارة بيست از همين مجموعه اسناد. آزمون طى ماههاى بعد مشكل گذرنامة خود را با فرخ مستوفى مطرح مى‏كند و طى نامه‏اى به او مى‏نويسد: خيلى خلاصه تذكر مى‏دهم كه نه به اين خاطر كه از راهى كه رفته‏ام مى‏خواهم برگردم و نه به اين جهت كه از زندگيم ناراحتم و نه به اين گمان كه زندگى آينده‏ام غير از زندگى كنونيم خواهد شد بلكه به لحاظ دلايل ديگرى كه عجالتا ذكر آنها از حوصلة اين نامه خارج است به اطلاعت مى‏رسانم كه هيچ‏گونه مخالفتى با مراجعت به آلمان غربى ندارم زيرا تصميم گرفته‏ام كه از مبارزات سياسى كناره‏گيرى كنم و يا بهتر بنويسم عجالتا كناره گيرم. ولى همان‏طور كه مى‏دانى پاسپورت مرا دولت توسط سفارتخانه غيرقانونى اعلان كرده است و در حال حاضر پاسپورتى ندارم تا بتوانم با آن مسافرت كنم. به هر حال، بى‏مورد نيست كه تو تحقيقات و اقدامات خودت را بكنى و نتيجة آن را برايم بنويسى تا ببينم چه بايد كرد. سند شمارة سى و چهار از همين مجموعه اسناد 4. . پيشين. 5. . سند شمارة بيست و چهار از همين مجموعه اسناد. 6. . اين درگيرى لفظى بر طبق نوشته‏هاى آزمون اين‏گونه بود: «يادم نمى‏رود كه خليل اسفنديارى، مردى كه در احمقى و بى‏سوادى از يكه‏تازان ميدان سياست‏پيشگان هيئت حاكمة ايران كلاً و وزارت امور خارجه (خصوصا) مى‏باشد مكرر پيشنهاد مى‏كرد كه اگر دست از اين كارها بكشى و راهت را تغيير دهى ارزت را كه درست مى‏كنم هيچ، هرگونه كمك ديگرى را هم كه احتياج داشته باشى به تو خواهم كرد و در آخرين ملاقات گفت كه اگر براى سفارتخانه و به دستور ما كار كنى تو را جزو دانشجويان دولتى خواهم كرد.» (سند شمارة سى و دو از همين مجموعه اسناد) 7. . سند شمارة سى و پنج از همين مجموعه اسناد 8. . سند شمارة سى و شش از همين مجموعه اسناد 9. . اسناد شمارة چهل و سه و چهل و چهار از همين مجموعه اسناد. 10. . احسان طبرى، پيشين، صص 182 و 183. 11. . نورالدين كيانورى، خاطرات نورالدين كيانورى، پيشين، ص 376. 12. . سند شمارة چهل و هفت از همين مجموعه اسناد. 13. . سند شمارة چهل و نه از همين مجموعه اسناد. 14. . پيشين. 15. . سند شمارة پنجاه و چهار از همين مجموعه اسناد. 16. . سند شمارة پنجاه و پنج از همين مجموعه اسناد. متن توبه‏نامة آزمون كه در مركز اسناد انقلاب اسلامى با شماره كد 1532، ص 3 نگهدارى مى‏شود چنين است: 17. كلن 13 اكتبر 1957 18. تقديم به خاكپاى بندگان اعليحضرت همايون شاهنشاهى 19. جا[ن]نثار مدتى گول عناصر خائن وطن‏فروش را كه تحت لواى منفور توده فعاليت مى‏كردند خورده بودم و اينك با علم به حقايق امر راه حقيقت و شرافت را يافته‏ام و افتخار مى‏كنم كه سوگند وفاداريم را به شرف‏عرض برسانم، و شرافتم را به گرو مى‏گذارم كه همة عمرم به رهبرى ذات اقدس همايون در راه اعتلاى نام ايران و عظمت وطن عزيز بكوشم. استدعا مى‏كنم بذل توجه كرده و اجازه فرماييد تا در راه زندگى نوين و شادى‏بخش آينده تحت توجهات شما گام بردارم. 20. چاكر و جا[ن]نثار منوچهر آزمون منبع: برگرفته از كتاب پرونده ناتمام (مرورى بر زندگى و اسناد منوچهر آزمون ) به كوشش مختار حديدى ـ جلال فرهمند منتشره از سوي مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

بهائیان در ساواك بهائیان در عصر پهلوی ها

احمد اللهیاری همان طور كه می دانیم «ساواك» برآمده از فرمانداری نظامی تهران و لشكر دو زرهی و نیز ادارات اطلاعات و ضداطلاعات ارتش و شهربانی و ژاندارمری كشور بعد از كودتای 28 مرداد 1332 بود. بعد از كودتای 28 مرداد، محمدرضا پهلوی درصدد تثبیت پایه های حكومت دیكتاتوری خود برآمد و از سوی دیگر، دولت استعمارگر انگلیس و امپریالیسم نوخاسته آمریكا هم كه منافع عمده ای در ایران داشتند، حفظ امنیت و تثبیت دیكتاتوری محمدرضا پهلوی را امری بسیار ضروری می دانستند. لذا با همكاری یكدیگر به تقویت نیروهای پلیسی و امنیتی ایران پرداختند و طرح ویژه ای برای تشكیل سازمان امنیت كشور آماده ساختند و آن را براساس طرحی كه آمریكا ارائه داده بود، در سال 1335 ایجاد كردند. مطبوعات ایران درتاریخ 11 مهرماه 1335 خبر آغاز فعالیت این تشكیلات كه سازمان اطلاعات و امنیت كشور نام داشت، را حتی قبل از تصویب قانون آن در مجلس شورای ملی و سنا به اطلاع عموم رساندند. سرانجام این تشكیلات در سال 1336 فعالیت خود را رسماً آغازكرد. «ساواك» در حقیقت محصول اوضاع و احوال و شرایط خاص كشور بود. در سالهای اولیه كودتای 28 مرداد، فرمانداری نظامی تهران وظیفه سازمان امنیت را برعهده داشت. اما عدم امكان وجود دائمی فرمانداری نظامی در یك یا چند شهر، مسؤولان وكارگزاران امور را به چاره جویی واداشت كه نتیجه این رایزنی ها منجر به ایجاد ساواك شد و همان كادر و نیروهای فرمانداری نظامی كه تجربه سركوب مردم و مبارزان را داشتند، هسته اولیه این سازمان را به وجود آوردند. پس از كودتای 28 مرداد برخی از سران حزب توده از ایران گریختند و تعداد اندكی اعدام شدند و بسیاری از آنان اظهار ندامت كردند و حتی در خدمت ساواك قرارگرفتند. اما از آنجا كه روحانیت مبارز نقشی انكارناپذیر درهدایت مبارزه مردم ایران علیه استعمار انگلیس و در رهبری نهضت ملی كردن نفت داشتند و روحانی جلیل القدری همچون آیت ا لله سیدابوالقاسم كاشانی به عنوان رهبر بی چون و چرای این نهضت مطرح بودند و در ایام پس از كودتا نیز روحانیونی همچون آیت ا لله سیدرضا زنجانی و آیت ا لله طالقانی و دیگرعناصر مذهبی همچون مهندس بازرگان و دكتر یدا لله سحابی اعضای نهضت ملی مقاومت را تشكیل می دادند، كارگزاران استعماری و طراحان ساواك از همان ابتدای كار كوشیدند افسران غیرمسلمان را به این سازمان انتقال دهند و از وجود آنان در راه تحقق اهداف خود بهره بگیرند. از آنجا كه در ارتش ایران افسران یهودی وجود نداشتند، مسؤولان امور كوشیدند تا به جای آنان از افسران بهایی - كه قرابت فكری و رفتاری مشابه با یهودیان صهیونیست داشتند و همچون صهیونیست های یهودی كینه ای كور و آشتی ناپذیر با مسلمانان ابراز می كردند - در این سازمان و در برخورد با مبارزان مسلمان سود جویند. به همین دلیل بود كه برخی از مدیران ارشد و میانی ساواك را بهائیان تشكیل می دادند. یكی از معروف ترین چهره های بهایی ساواك پرویز ثابتی بود. وی در آخرین سال های حیات رژیم پهلوی، ریاست اداره كل سوم كه حوزه های مربوط به امنیت داخلی، امور زندان ها و سرپرستی شكنجه گران و بازجویان را در برمی گرفت، را برعهده داشت. ثابتی در منطقه «سنگسر» (مهدی شهر كنونی) استان سمنان و در یك خانواده بهایی به دنیا آمده بود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند، پس از آن به تهران آمد و دوره متوسطه را در دبیرستان «فیروز بهرام» طی كرد. وی بعد از اخذ دیپلم متوسطه به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و سالها به عنوان آموزگار در دبستان صابرواقع در منطقه سرآسیاب دولاب به تدریس مشغول بود. ثابتی در كنار كار تدریس دردبستانها به دانشكده حقوق رفت ودرسال 1337 موفق به دریافت لیسانس از این دانشكده شد. پرویز ثابتی به بهایی بودن خود به صورتی صریح اشاره می كند و در پرسشنامه سازمان امنیت می نویسد: «از بدو تولد در یك خانواده بهایی به دنیا آمده و پدرومادرم بهایی بوده اند. » و این درحالی بود كه در آن دوره ]ایام 1337[ استخدام بهائیان ممنوع بوده است. (1) پرویز ثابتی را مردم به عنوان «مقام امنیتی» می شناختند. زیرا او با همین عنوان، كلیه بریدگان سیاسی را برای مصاحبه به تلویزیون می آورد. از جمله كسانی كه با او به تلویزیون آمدندو اظهار ندامت كردند باید به رضا براهنی، پرویز نیكخواه، كوروش لاشائی، غلامحسین ساعدی و جعفر كوش آبادی اشاره كرد. پرویز ثابتی پیش از انقلاب اسلامی، در دهه هفتاد ]1970[ گروه های مسلح زیرزمینی را كشف و نابود كرد(2) و به دلیل همین تجربه شیطانی، پس از انقلاب به مصر رفت و ضربات جبران ناپذیری به گروه های فعال اسلامی مصر (كه تا حد اعدام انقلابی رئیس جمهور خائن مصر، انور سادات، پیش رفته بودند) وارد ساخت. اكنون نیز با اوج گیری مبارزات مردمی علیه نظامیان اشغالگر آمریكایی در عراق، آمریكایی ها به طور محرمانه وی را برای نابودی حركت های اسلامی به عراق آورده اند و به منظور سازماندهی مجدد «استخبارات عراق» به طور محرمانه از پرویز ثابتی بهره می گیرند و قطعاً او در این حضور خود، منافع بهائیت و ضربه زدن به كیان تشیع و نظام اسلامی را نیز در صدر برنامه های خویش دارد. (3) عموی پرویز ثابتی، روح اله ثابتی، همكار ساواك و كارمند عالی رتبه پپسی كولای اهواز بود. (4) در اسناد ساواك در گزارش مورخه 1356.10.11 در مورد روح اله ثابتی و فعالیت های او آمده است: «موضوع: اقدامات روح اله ثابتی شخصی به نام روح اله ثابتی از اتباع ایرانی كه دارای مسلك بهایی است و در ابوظبی یك شركت تجاری را اداره می كند و همسر او با زن شیخ زاید بسیار نزدیك و خود او نیز با اكثر شیوخ در ارتباط است اخیراً چهار نفر دختر نه تا ده ساله برای شیخ حمدان، معاون نخست وزیر امارات كه به شهوترانی معروف است با خود از ایران برده است كه این موضوع به طریقی از وی (روح اله ثابتی) استفسار گردیده است كه نامبرده اظهار داشته كه این مسأله درست است و این دخترها یتیم هستند و شیخ حمدان قبلاً از او خواسته بود كه چنانچه چنین دخترانی را برای او از ایران بیاورد با هزینه خود از هر نظر زندگی آنها را تأمین می نماید كه او نیز در مسافرت اخیر خود به ایران آنها را همراه آورده و هم اكنون این دخترها در نزد شیخ حمدان می باشند. . . »(5) یكی دیگر از شكنجه گران بهایی ساواك سرهنگ زیبایی نام داشت و شایع بود كه چندنفر را زیرضربات مشت و لگد خود كشته است. مردم به قدری از سرهنگ زیبایی نفرت داشتند كه درآستانه پیروزی انقلاب و دراواسط سال 1357 به خانه وی حمله بردندو محل سكونت او را به آتش كشیدند. از دیگر مدیران ارشد بهایی ساواك، سرهنگ شیروانلو بود. او از زمان فرمانداری نظامی، فعالیتهای جاسوسی و مبارزه با مردم را دنبال كرد و با اینكه بازنشسته شده بود، همچنان در ساواك به كار اشتغال داشت. سرهنگ شیروانلو آن قدر مورد توجه بودكه هرلحظه به شاه دسترسی داشت و برهمین اساس توانست پسرش فیروز شیروانلو را در ساواك استخدام كند و وی را به قائم مقامی كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان و به ریاست واحدهنری دفتر فرح پهلوی برساند. از دیگر افسران ساواك كه به بهایی بودن شهرت داشت باید از احسنی نام برد. او تا سال 1357 مأمور رابط ساواك با وزارت اطلاعات و مسؤول كنترل و سانسور مطبوعات بود. فصل سوم معرفی برخی از نظامیان بهایی ارتشبد ایادی سركرده بهائیان سردسته بهائیان درارتش ارتشبد عبدالكریم ایادی بود. (6) ایادی یك بهایی زاده بود و پدرش در شمار گروه «ایادی امرا لله»، عالی ترین مرجع مذهبی بهائیان، قرارداشت و براساس نوشته ارتشبد فردوست در خاطراتش، او به همین سبب «ایادی» را به عنوان نام خانوادگی خویش برگزیده بود. ارتشبد ایادی، بنا به اعتراف یك گروه انشعابی از بهائیت، جاسوس آمریكا بوده و اطلاعات لازم و مورد نظر را به مركز حكومت آمریكا منتقل می ساخته است. این گروه انشعابی از زبان اسدا لله مبشری وزیر دادگستری دولت موقت، خبری را در نشریه خود كه «احرار» نام داشت، منتشر ساختند. متن آن خبر چنین است: «ایادی پزشك مخصوص شاه، برای سازمان سیا جاسوسی می كرده است و مأموریت داشته كه اگر شاه قدمی بر خلاف منافع آمریكا بردارد او را به قتل برساند. »(7) «ایادی» ظاهراً پزشك مخصوص محمدرضا پهلوی بود، ولی وظیفه قوادی برای شاه را نیز برعهده داشت و بنا به گفته ارتشبد فردوست وی اجازه ورودبه اتاق خواب شاه را داشت و تمام خواسته هایش را به هنگام قوادی و در اتاق خواب شاه مطرح می كرد و در همان جا از شاه دستور اجرای آنها را می گرفت. براساس نوشته ها و خاطرات ارتشبد فردوست، رئیس دفتر بازرسی شاهنشاهی، ارتشبد ایادی متجاوز از هشتاد شغل مهم و پولساز را در تیول خود داشت. او افزون برپزشك مخصوص شاه، پزشك مخصوص علیرضا پهلوی، برادر شاه كه در جریان سقوط هواپیمایش در اواسط دهه 1330 كشته شد، بوده است. ریاست بهداری كل ارتش هم در شمار مشاغل وی قرارداشت. ایادی در مقام رئیس بهداری كل ارتش سود زیادی را نصیب خود می ساخت و چون اجازه ساخت كلیه بیمارستانهای ارتش و خرید تجهیزات و داروها از سوی او صادر می شد، همه ساله مبالغ هنگفتی به عنوان پورسانتاژ از سوی شركت های فراملیتی دریافت می كرد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- بهائیت در ایران، ص .242 2- پیرامون نقش پرویز ثابتی در جلوگیری از نزدیكی شاه به علما و ایجاد اختلاف بین آن دو و به زندان افكندن علما، نگاه شود به خاطرات عزالممالك اردلان، ص .414 3- حامیان شیطان، پیشینه عملكرد بهائیت و تكاپوی آن در جهان معاصر بر ضد اسلام و ایران، 1384، بی نا، ص .12 4- آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد .336 5- جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواك، جلد اول، سند شماره .2.75 6- میرزامحمدتقی ابن ابهر مبلغ بهایی كه همسر او، منیره ایادی، عمه یا خواهر سپهبد دكتر عبدالكریم ایادی (پزشك مخصوص محمدرضا شاه پهلوی و رئیس سازمان اتكا) بود و مانند دكتر ایادی به فساد اخلاق شهرت داشت. دختر ابن ابهر به نام نادره با دكتر مسیح خان ارجمند ازدواج كرد. خاندان ارجمند از نسل میرزاخلیل طبیب، از یهودیان بهایی شده كاشان، می باشند. مهرانگیز ارجمند نیز همسر دكتر شاپور راسخ، معاون برنامه ریزی سازمان برنامه در اواخر حكومت پهلوی بود. 78 -نشریه احرار، شماره 1، تیرماه 1358، به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی مورخه .1382.12.25 منبع: روزنامه كیهان، شماره 18976 به تاریخ 26/9/86، صفحه 8 (پاورقی) منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

گزارش اولین نشست سران ساواك و موساد

اولین جلسه مشترك نمایندگان ساواك ایران و موساد اسرائیل، در مرداد 1339 چهار سال پس از تأسیس ساواك برگزار شد. نظر به اهمیت این نشست و مصوبات آن و تلاشی كه رژیم صهیونیستی برای استفاده از توان امنیتی ایران برای مقابله با رژیم جمال عبدالناصر در مصر به كار بسته بود، گزارش نتیجه مكتوب این جلسه را به نقل از اسناد ساواك كه عیناً در كتاب «ساواك و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل» نوشته عبدالرحمان احمدی به چاپ رسیده است می‌آوریم. اسرائیل به عنوان رژیمی جعلی و غاصب، همیشه از خشم انقلابی و قیام بر حق مردم مسلمان و مظلوم منطقه در هراس بود؛ لذا بیش از هر چیز، سران صهیونی در پی اتحاد و ایجاد ارتباط با سران كشورهای منطقه بودند. بنابراین، تقویت و اتخاذ راه‌كارهای جدید در سیاست خارجی از بدو غصب سرزمین‌های اشغالی، از اولویت‌ خاصی برخوردار بود. پس از جنگ سوئز در سال 1335 (1956 م)، ضرورت ایجاد ارتباط و گسترش آن با كشورهای منطقه، بیش از پیش از سوی رژیم صهیونیستی احساس شد. بدین ترتیب شیوه‌ای جدید برای ایجاد روابط با كشورهای غیر عرب منطقه خاورمیانه در امر سیاست خارجی اسرائیل مطرح و پایه‌ریزی شد: «... در سالهای دشوار پس از جنگ آبراه سوئز، اسرائیل كوشید تا سیاست خارجی خود را بگونه‌ای تنظیم كند كه ثمرة پیروزی نظامی خود را بر مصر درو كند. سیاست مقامای تل‌آویو آن بود كه با ایجاد روابط با كشورهای غیر عرب حاشیه‌های خاورمیانه، كه شدیداً نگران گسترش ناصریم و كمونیسم بودند، 1 اسرائیل را از انزوای منطقه‌ای به درآورند. ایسرهارل، رئیس موساد سهم مهمی را در این استراتژی نوآورانه،‌یعنی توسعه و پیشبرد نقش اسرائیل در دیپلماسی نهانی داشت...» 2 از سویی، سران بسیاری از كشورهای منطقه، بنا به دلایل مختلفی، از ارتباط آشكار با اسرائیل در هراس و وحشت به سر می‌بردند. لذا پیش از هر چیز، غیر آشكار بودن روابط ـ حداقل در قدم‌های اولیه ـ مد نظر سران كشورهای منطقه بود. بر این اساس، بخش سازمان اطلاعات اسرائیل كه عملیات نهانی را انجام می‌داد، در این زمینه نیز فعالیت خود را از سر گرفت و در كنار وزارت امور خارجه خود را مطرح كرد: «... برای انجام این نقش، [توسعه و پیشبرد نقش اسرائیل در دیپلماسی نهانی و ایجاد ارتباط با كشورهای منطقه خاورمیانه] موساد در اوایل 1958 [1337] بخش روابط خارجی را پدید آورد. ریاست این بخش به عهدة یعاكف [یعقوب] كاروز، مرد توانمندی كه از زمان انتقال از شین‌بت در سال 1954 [1333] در پاریس مستقر شده بود، واگذار شد. دیری نپایید كه این بخش جزء بی‌همتایی از سازمان اطلاعات اسرائیل شده و موازی با كار سری وزارت خارجه در راستای ایجاد و حفظ روابط با كشورهایی كه نمی‌توانستند یا نمی‌خواستند روابط رسمی با اسرائیل برقرار كنند، به خدمت پرداخت...» 3 ایران، به عنوان «گوهر تابناك»4 در زمینه ارتباط با اسرائیل، مورد توجه خاص سران تل‌آویو بود. اگر چه رژیم شاهنشاهی در زمان نخست‌وزیری ساعد رژیم غاصب را به شكل دوفاكتو مورد شناسایی قرار داده بود؛ 5 ولی هراس محمد‌رضا نسبت به عكس‌العمل مردم مسلمان ایران بویژه روحانیت و هماهنگی این دو طیف در اعتراض به موضوع مزبور، موجب گردید كه این ارتباط به شكل مخفیانه و نیمه‌آشكار، تعقیب و پی‌ریزی شود. به این علت، نقش سازمان اطلاعات و امنیت كشور و سازمان اطلاعاتی اسرائیل و روابط آنها در این زمینه پررنگ‌تر از روابط دیگر نهادها و ارگان‌های دولتی بوده و نقش اساسی در این حیطه را ایفا و اجرا كردند. ساواك از بدو تأسیس توسط آمریكایی‌ها، ارتباط نزدیكی با اسرائیل داشت و حتی در سال‌های اولیه تأسیس و قبل از حضور همه جانبه اسرائیل در شئون مختلف ساواك، دیدارهایی بین سران دو رژیم صورت گرفته بود. بختیار به عنوان نخستین رئیس ساواك، با سران اسرائیلی ملاقات و دیدارهایی به عمل آورد: «... در سپتامبر 1957 [1336] تیمسار تیمور بختیار، نخستین رئیس سازمان اطلاعاتی تازه تشكیل یافتة ساواك (سازمان اطلاعات و امنیت كشور) در پاریس با كاروز، 6 كه در مقام «رایزنی سیاسی» در سفارت اسرائیل خدمت می‌كرد، دیدار به عمل آورد...» 7 این دیدار كه بدون آگاهی محمد‌رضا نمی‌توانست صورت بگیرد؛ جایگاه ویژه‌ای در نظر سران اسرائیلی داشت كه از آن به عنوان «گشایشی حیاتی» یاد شده است: «... این گشایشیحیاتی در این زمینه بود. كاروز بعدها گفت: «ایسر [هارل، رئیس موساد] موضوعاتی را مستقیماً نزد گلدا [مایر، وزیر خارجه] 8 برد. این نخستین باری بود كه یك كشور مسلمان به ما اظهار علاقه می‌كرد...» 9 رئیس دو سازمان اطلاعات و امنیت ایران، یعنی تیمور بختیار و ایسرهارل رئیس موساد با یكدیگر «روابط دوستانة شخصی» بسیار خوبی برقرار كرده بودند. 10 چندی پس از دیدار بختیار و كاروز، جلساتی به منظور هماهنگی بین دو سرویس اطلاعاتی ایران و اسرائیل با شركت مقامات رده‌بالای دو سازمان برگزار گردید. در سال 1339، جلسه‌ای با شركت رئیس ساواك،‌رئیس موساد و دیگر مقام‌های مطرح دو سازمان تشكیل گردید. در گزارش ساواك در این زمینه آمده است: «... طبق تصمیمات متخذه قبلی روز دوشنبه 24 مرداد جلسه كمیته هم‌آهنگی رؤسای سازمانهای اطلاعات ایران و اسرائیل با حضور سپهبد بختیار ـ آقایان هارل ـ كاروز‌ـ سرتیپ پاكروان ـ سرتیپ‌ علوی‌كیا منعقد شد. آقای هارل اظهار زیر را نمود: با توجه به وضع حساس دو كشور و شرایط بحرانی جهان چنانچه در سیاست عالی و در فعالیت بین‌الملی دو كشور هم آهنگی ایجاد شود و دربارة هدفهای كلی كه بین دو كشور می‌باشد تبادل نظرـ مشورت و توافق بعمل آید بدون شك خواهیم توانست در صحنه بین‌المللی نقش مؤثری بازی كنیم و خطراتی كه متوجه ما می‌باشد رفع سازیم. در اینجا آقای هارل تذكر داد كه وضع جهان و خاورمیانه طوری است كه پشتیبانی و حفظ منافع ایران از لحاظ اسرائیل جنبه حیاتی دارد و هر عملی كه دولت اسرائیل به نفع ایران انجام می‌دهد در حقیقت قدمی است كه به نفع خود اسرائیل برداشته شده است و بنابراین باید تصریح كرد كه هر نوع كمك اسرائیل به ایران بدون توقع هیچگونه عمل متقابلی از طرف دولت شاهنشاهی است و ما اكنون اصراری درباره مبادله نمایندگان سیاسی بین دو كشور نداریم. البته دولت اسرائیل امیدوار است كه در آتی این منظور عملی بشود ولی موضوع مزبور فعلاً مطرح نیست...» در ادامه سند ساواك راجع به راهبردهای مشترك ساواك و موساد چنین آمده است: 1ـ هدفهای كلی: آقای هارل متذكر شد كه هدفهای كلی كار در مرحله حاضر عبارت است از: ـ جلوگیری از هرگونه افزایش قدرت ناصر ـ دفع حمله تبلیغاتی كه جمال عبدالناصر با تشریك مساعی روسها علیه ایران آغاز كرده است. در این خصوص اقدام عمومی در فاش كردن ماهیت حقیقی عبدالناصر و سیاست او لازم است. ـ تقویت ایران از نقطه نظر سیاسی و اقتصادی تا مبانی ثبات و پایداری ایران مستحكم‌تر شود. دولت اسرائیل حاضر است كه تمام امكانات خود را بدون هیچگونه قید و شرط و با تمام قدرت و با رعایت تمام شرایطی كه فعلاً باید دولت ایران ملاحظه نماید در اختیار ایران بگذارد. 2ـ نحوه همكاری: همكاری می‌تواند در حیطه‌های زیر بطور مؤثری صورت گیرد: 1ـ حیطه سیاسی 2ـ حیطه تبلیغاتی 3ـ حیطه اجتماعی در حیطه سیاسی: چنانچه در كشورهای مهم دنیا بین نمایندگیهای سیاسی دو كشور طبق دستورات مركز، تبادل نظر و مشورت بعمل آید و برای حل مسائل جاری راه مشتركی آغاز شود زودتر و مؤثرتر به منظور خود نائل خواهیم شد و شاید بعضی مسائل كه به تنهایی قابل حل نبودند به آسانی راه‌حل پیدا كنند. نمایندگیهای دولت اسرائیل تمام تجربیات و معلومات خود را در اختیار نمایندگان ایران خواهند گذاشت. «لابی»‌های موجود را به كار خواهیم برد و به نمایندگی ایران در اداره عمل «لابی» راهنمایی خواهیم كرد. شرط موفقیت این است كه نمایندگی‌های خارجی ایران كه به طور كلی ضعیف می‌باشند به طور شایسته‌‌ای تقویت شوند و باید به طور قطع برای این منظور در سفارتخانه‌های مهم تعداد كارمندان ورزیده و شایسته افزایش یابد. زیرا در وضع حاضر امكانات اغلب سفارتخانه‌ها به قدری محدود است كه قادر به انجام وظایف محوله نمی‌باشند. در حیطه تبلیغاتی: با در نظر گرفتن حمله تبلیغاتی بی‌سابقه‌ای كه علیه ایران جریان دارد باید تمام وسایل را به كار برد تا از شدت این حمله كاسته شود. برای این منظور باید آشنایی كامل با محیط مطبوعاتی كشورهای مختلف داشت و با شخصیتهای متنفذ این محافل تماس نزدیكی برقرار شود. در محیط هر كشور باید طبق مختصات روانی آن كشور عمل نمود تا به نتیجه برسیم ـ نمایندگان دولت اسرائیل در خارج در این خصوص معلومات خیلی وسیعی دارند كه تماماً در اختیار نمایندگان ایرانی گذاشته خواهد شد. ضمناً برای اعمال نفوذ در سایر رشته‌های تبلیغاتی مانند رادیو ـ تلویزیون و غیره می‌توان اقدامات مؤثرتری در نظر گرفت. حیطه اجتماعی و روابط عمومی و اقتصادی: چنانچه با طرق عمل مناسب فعالیتهای دامنه‌داری برای برقراری تماس با شخصیتهای مؤثر در طبقات مختلف انجام شود می‌توان از خیلی امكانات كه تابحال دست نخورده مانده‌اند استفاده نمود. به عبارت دیگر باید سازمانهای روابط عمومی مجهز و منظمی (كه تاكنون یا وجود نداشته و یا به نحو غلطی اداره می‌شده) تأسیس كرد. در این مورد آقای هارل گفت كه دولت اسرائیل از مؤسسات خصوصی موجود تجربه بدی دارد و به این نتیجه رسیده كه آنها از مقتضیات و اوضاع حقیقی كشورهای ما بیش از حد بی‌اطلاع هستند و بالنتیجه نمی‌توانند عمل مفیدی انجام دهند و با در نظر گرفتن این تجربه دولت اسرائیل تصمیم گرفت كه عمل روابط عمومی را رأساً انجام دهد و تا بحال نتیجه رضایت بخشی حاصل شده است. اسرائیل نه فقط حاضر است دستگاه خود را در اختیار ایران بگذارد بلكه نمایندگیهای ایرانی را كمك خواهد كرد تا دستگاه مشابهی برپا كند. وقتی دستگاه مؤثری ایجاد شد بخودی خود خیلی از مسائل تبلیغاتی و اقتصادی راه‌حل مناسبی پیدا خواهد كرد. 3ـ پیشنهادات برای اقدامات اولیه: آقای هارل پیشنهاد نمود هر چه زودتر بین وزرای امور خارجه دو كشور ملاقاتی به عمل آید تا مسائل فوری همكاری و هم‌آهنگی مطرح گردد. چنانچه در آتیه نزدیكی چنین ملاقاتی میسر نباشد اجازه داده شود كه وزیر ا مور خارجه اسرائیل نماینده تام‌ الاختیاری نزد آقای آرام اعزام داردتا مذاكرات لازم را بعمل آورند. سپس باید به نمایندگیهای سیاسی دو كشور در نقاط مهم دنیا دستورات لازم صادر شود و به این منظور پیشنهاد می‌شود گروه كاری كه از یكنفر ایرانی و یكنفر اسرائیلی مركب خواهد بود تشكیل و به نقاط مورد نظراعزام شوند تا در محل ترتیبات لازم همكاری دو جانبه را بدهند. سپهبد بختیار در اینجا اظهار داشت پس از اینكه مطالب بالا بشرف عرض رسید و مورد تصویب واقع شد ترتیب لازم برای همكاری دو كشور داده خواهدشد. در قسمت دوم مذاكرات ترتیبات همكاری بین مأمورین دو سرویس مورد مطالعه واقع شد و عملیاتی كه تابحال انجام گرفته مرور شد و اصلاحات لازم برای پیشرفت كار مطرح گردید. این جلسات با حضور مقامات دو سازمان، جهت برنامه‌ریزی انجام و شروع همكاری عملی ادامه یافت. در گزارش ساواك از كمیتة اطلاعاتی مشترك ایران و اسرائیل آمده است: در تاریخ 24ـ 25 و 26 مرداد 1339 (مطابق با 15ـ 16 و 17 اوت 1960) كمیته اطلاعاتی مشترك ایران و اسرائیل مركب از آقایان آلموگ ـ رابكین ـ بابایی به نمایندگی از طرف اسرائیل و انصاری ـ‌عظیما ـ‌ كاوه ـ‌عالیخانی از طرف ایران تشكیل شد. دستور كمیته بشرح زیر بود: 1ـ فعالیت‌هائی علیه سوریه و مصر از لبنان. 2ـ فعالیت‌هائی علیه سوریه و مصر از كشورهای بیطرف دیگر. 3ـ استخدام مأمورین ویژه تحت پوششهای مختلف و آموزش آنها. 4ـ تأمین وسایل ارتباطی برای مأمورین موجود و بهبود وضعیت ارتباطی آن‌ها. 5ـ شروع عملیات مخصوص. 6ـ تهیه اسناد ایرانی برای مأمورین ویژه سرویس اسرائیل. 7ـ كسب اخبار از منابعی كه من غیر عمد اطلاعاتی را افشا می‌كنند (منابع ناآگاه) كمیته مشترك به اتفاق آراء تصمیم گرفت پیشنهادات زیر را برای تصویب به رؤسای سرویسهای اطلاعاتی دو كشور تعلیم نماید. 1ـ فعالیتهائی علیه سوریه و مصر از لبنان: الف) سرویس ایران یكنفر با پوشش مناسب در سفارت ایران در بیروت مستقر سازد. این شخص ممكن است بوسیله سرویس اسرائیل تعلیم داده شده و با محیط خدمتی خود آشنا گردد. از طرف سرویس اسرائیل وسایل ارتباط لازم در اختیار او گذارده خواهد شد. ب ) باید از وجود ایرانیهای مقیم لبنان ـ لبنانی‌ها و سرویهای مخالف ناصر مقیم لبنان (كه شناخته نشده‌اند) برای ایجاد شبكه اطلاعاتی به منظور كسب اطلاع از سوریه استفاده نمود. سرویس اسرائیل حاضر است فهرست تعدادی اشخاص نشان شده را در اختیار سرویس ایران گذارده و حتی‌المقدور راجع به تحقیق در اطراف نشان شده‌ها و استخدام اشخاص مناسب به سرویس ایران كمك نماید. ج ) تحقیق درباره نمایندگی‌های مختلف لبنان كه در سوریه مستقر می‌باشد (از قبیل نمایندگی تجارتی ـ بانكی ـ بیمه ـ حمل و نقل و غیره) و بررسی درباره امكان استفاده اطلاعاتی از طریق این نمایندگی‌ها. 2ـ فعالیت علیه سوریه و مصر از سوی كشورهای بیطرف دیگر: الف) بررسی امكان عملیاتی علیه مصر از طریق كشورهای لیبی ـ سودان ـ عربستان سعودی. ب ) بررسی امكان استفاده از سودانیهایی كه در مصر كارمند ادارات دولتی هستند و به آنها از طرف دولت مصر به منظور مستعفی كردن آنها فشار آورده می‌شود و بالنتیجه این اشخاص از دستگاه ناراضی هستند. ج) در هر نقطه از جهان كه دو كشور ایران و ج .م.ع نمایندگی سیاسی دارند مأمورین سرویس ایران اشخاصی مناسبی را در بین كارمندان نمایندگی سیاسی ج. م. ع نشان كرده و به تدریج در مورد استخدام آنان مطالعه می‌نماید سرویس اسرائیل در مورد استخدام این قبیل نشان شده‌ها كمك خواهد كرد. 3ـ استخدام مأمور ویژه: دو سرویس ایران و اسرائیل فعالیت مشترك فعلی خود را به منظور استخدام و تربیت مأمور توسعه خواهند داد. سرویس اسرائیل حاضر است برای تعلیم مأمورین سرویس ایرانی (به طور نظری و عملی) در صورت لزوم به نقاط دیگر جهان نیز كارشناسانی بفرستد.) 4ـ وسایل ارتباط: سرویس اسرائیل برای تكمیل وسایل ارتباط مأمورین سرویس ایران حاضر است هرگونه وسیله از قبیل بی‌سیم ـ مركب نامریی ـ وسایل عكاسی ـ‌مخفی كردن پیام و غیره در اختیار سرویس ایران بگذارد و طرز بكار بردن آنها را نیز تعلیم دهد. سرویس ایران صورت نیازمندیهای خود را تهیه و به سرویس اسرائیل خواهد داد. 5ـ شروع عملیات مخصوص: عملیات مخصوص دو سرویس باید باتوجه به دو اصل صورت گیرد: (یكم) ـ بررسی فعالیتهای اطلاعاتی و تخریبی ناصر در خاورمیانه و مقابله با آنها[.] در اینمورد لازم است نحوه نفوذ در سازمان اطلاعاتی مصر و سوریه [،] روش رسوخ در میان عوامل ناصر و پایگاههای وی در خاورمیانه و كشورهای دوست دیگر مورد مطالعه قرار گیرد. (دوم) ـ نقطه ضعف ناصر در سوریه است. بنابراین باید نهایت كوشش را برای كسب اطلاع از وضع سوریه بكار برد و درباره شرایط فعلی محافل و طبقات مختلف این كشور دقیقاً تحقیق كرد و با توجه به ‌آنها برای وارد آوردن ضربه مهلك به ناصر در سوریه از وضعیت مناسب استفاده نمود. با توجه به نكات فوق توصیه‌های زیر می‌شود: الف) اقدام به عملیات ویژه مشترك در كشورهای عرب با توجه به امكانات ارتباطی ایران (استفاده از محافل اقتصادی سوریه كه از ناصر بیزار هستند و همچنین بررسی امكان بكار بردن اعضای حزب منحله بعث). هدف این عملیات كشف فعالیت محافل مصری و طرفدار مصری و پیدا نمودن طرق مقابله با آنها است. ب) بررسی روابط فعلی ایران و سوریه پس از قطع روابط سیاسی با ج. م. ع در اینمود باید امكان استفاده از تجار سوری مقیم ایران ـ پرواز هواپیماهای ایرانی از فراز سوریه و رفت و آمد كشتیهای ایرانی را در بنادر ج. م. ع مورد نظر قرار داد. ج) كسب اطلاع از مداركی كه محتملاً در سفارت ج. م. ع در ایران موجود است. 6ـ تهیه اسناد برای مأمورین ویژه سرویس ایرانی حاضر است مدارك هویت لازم (شناسنامه و گذرنامه) جهت مأمورین اسرائیلی كه به صورت یكنفر ایرانی به كشور عربی اعزام می‌شوند تهیه نماید. 7ـ تحقیق از منابع ناآگاه باید به مأمورین اطلاعاتی دو سرویس اهمیت استفاده از منابع ناآگاه توضیح و تعلیمات كافی داده شود. منابع ناآگاه در صورتی كه بنحو زیركانه و صحیحی مورد استفاده قرار گیرند یكی از مفیدترین و سرشارترین منابع اطلاعاتی می‌باشند. دو سرویس باید مرتباً فهرستی از مطالبی كه می‌توان درباره آنها اطلاعی از منابع ناآگاه تهیه كرد در اختیار مأمورین خود بگذارند. ـ به منظور تسهیل امكان اجرای برنامه فوق سرویس ایرانی یك مأمور برای ارتباط با سرویس اسرائیل معرفی خواهد كرد. ـ به منظور بررسی نتیجه فعالیتهای محوله در مورد پیشنهادات بالا و تشخیص معایب و نواقص و طرق مرتفع ساختن آنها كمیته اطلاعاتی مشترك دو سرویس سه ماه دیگر از این تاریخ در اسرائیل تشكیل جلسه خواهد داد.....» اگر چه كم و بیش، همكاری بین دو سازمان اطلاعاتی ایران و اسرائیل ادامه داشت؛ ولی پس از حضور استادان و كارشناسان اسرائیلی در ساواك كه به منظور آموزش نیروهای اطلاعاتی ایران، این روابط از گسترش چشمگیری در سطوح مختلف برخوردار گردید. در سال 1340 پس از حضور فردوست در ساواك و توسل وی به اسرائیل، زمینة‌ مساعد‌تری جهت همكاری موساد و ساواك پدید آمد. در این میان، نقش نصیری كه در سال 1343 به ریاست ساواك رسید نیز قابل توجه است. اسرائیل، پس از سپری شدن حدود 5 سال از آموزش ساواك، زمینه را به منظور استفاده از نیروهای امنیتی ایران، مناسب دیده و درصدد برآمد تا از محصول خود به نحو بهتری استفاده كند. پانوشت‌ها: 1ـ رسانه‌های گروهی و تبلیغی تحت سیطره صهیونیست‌ها، با تبلیغات حساب شده‌، با ترساندن كشورها از ناصریسم و كمونیسم، در سوق دادن نهائی سران كشورها و یا حداقل ایجاد پوشش و بهانه جهت برقراری روابط با رژیم غاصب زمینه‌های لازم را مهیا كرده و نقش غیر قابل انكاری در این زمینه داشته‌اند. 2ـ جنگ‌های نهانی اسرائیل؛ ص 232ـ 231. 3ـ همان؛ صص 232. 4ـ همان. 5ـ در 24 اردیبهشت 1327دولت اسرائیل اعلام موجودیت كرد و 8 ماه بعد، علیرغم جو شدید ضد صهیونیستی در مسلمانان منطقه و ایران، دولت ساعد با دریافت 000/400 دلار رشوه به طور دوفاكتو آن را به رسمیت شناخت. (به نقل از: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2؛ ص 128.) همچنین رجوع كنید به: سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی؛ تألیف عبدالرضا هوشنگ مهدوی؛ نشر پیكان، چاپ چهارم، 1377 6ـ كسی كه ریاست بخش روابط خارجی موساد در بدو تأسیس را عهده‌دار بود. 7ـ جنگ نهانی اسرائیل؛ ص 232. 8ـ توضیح از مترجم كتاب است. 9ـ جنگ‌‌های نهاین اسرائیل؛ صص 233ـ 232. 10ـ همان؛ ص 233. تیمور بختیار تا زمان بركناری، ارتباط خود با اسرائیل و سیا را ادامه داد. منبع: ساواك و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل عبدالرحمان احمدی، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك، كا.گ.ب و بلوك شرق

از همان نخستین سالهای پیروزی انقلاب كمونیستی در روسیه شوروی كه تقریباً با پایان تدریجی كار سلسله قاجار و صعود رضاخان به سریر قدرت و سپس سلطنت او همراه بود، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی روسیه تحركات جاسوسی و اطلاعاتی خود را در قلمروهای شمالی ایران آغاز كرد. به دلیل فقدان دستگاه اطلاعاتی و امنیتی قابل اعتنا در ایران دوره رضاشاه كه بتواند فعالیتها و ارتباطات دستگاههای امنیتی خارجی را كنترل كند، مأموران شوروی در انجام مقاصد اطلاعاتی و جاسوسی خود در ایران كمتر دچار مشكل می‌شدند. پس از حمله متفقین به ایران و سقوط رضاشاه و سپس حضور طولانی ارتش متفقین و به‌ویژه ارتش شوروی در ایران، فعالیت و حضور مأموران اطلاعاتی و امنیتی شوروی در ایران افزایش یافت. با تأسیس و فعالیت احزاب و گروههای چپ (به‌ویژه حزب توده) در كشور كه عمدتاً از اهداف شوروی در ایران حمایت می‌كردند، سپر امنیتی قابل‌توجهی در مقابل فعالیت دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی شوروی در ایران ایجاد شد. این روند در دهة 1320 و اوایل دهة 1330 با نوساناتی ادامه یافت، زیرا به رغم وجود رقابتهای گسترده بین شوروی، امریكا و انگلیس، شرایط اجتماعی و سیاسی ایران هنوز دوران گذار را سپری می‌كرد و برای یكه‌تازی غرب و امریكا در عرصه ایران چند سالی زمان لازم بود. وقوع كودتای 28 مرداد 1332 و متعاقب آن قلع و قمع طرفداران و اعضای حزب توده، نشان ‌داد كه در روابط سیاسی ایران با شوروی و در واقع غرب با بلوك شرق تحولات اساسی رخ داده است. در این میان رژیم وابسته كودتا كه محور مهمی از كمربند امنیتی امریكا در منطقه بود، ضرورتاً باید سیاست موردنظر امریكا را در رابطه با شوروی و جهان كمونیسم در پیش می‌گرفت. بدین ترتیب با آغاز جنگ سرد، در چگونگی فعالیت دستگاه اطلاعاتی و جاسوسی شوروی در ایران نیز تغییرات جدی به وجود آمد. به عبارت دیگر به دنبال حضور مأموران سیا و MI6 در ایران پس از كودتا، كه استیلاجویی بر ایران با شدت بیشتری پی گرفته شد، موضوع كنترل اطلاعاتی ـ جاسوسی و امنیتی شوروی در سراسر قلمرو ایران با اجرای طرحهای نوینی مورد توجه قرار گرفت. در این شرایط، كا.گ.ب، دیگر نمی‌توانست از مزایایی همچون مزایای دهة 1320 و اوایل دهة 1330 بهره‌‌مند شود؛ بدین ترتیب رقابت سرویسهای اطلاعاتی شرق و غرب در قلمروهای ایران به طور جدی آغاز شد. با این احوال كا.گ.ب مأموران خود را در پوششهای مختلف سیاسی، دیپلماتیك، اقتصادی، بازرگانی و غیره به ایران اعزام می‌كرد و سفارتخانه و نمایندگیهای سیاسی، بازرگانی و كنسولی شوروی در شهرهای مختلف كشور، همواره پذیرای تعداد قابل توجهی از مأموران ریز و درشت كا.گ.ب بودند. البته شوروی تلاش می‌كرد تا روابط سیاسی و اقتصادی‌اش با ایران تیره نشود، همچنین مانع از نفوذ، حضور و تسلط همه‌جانبه امریكا در ایران بود. برخلاف خواسته شوروی، حكومت ایران سلطه‌پذیری مطلقی از امریكا و غرب در پیش گرفته بود و در پی عقد قراردادهای همكاری دوجانبه نظامی و اقتصادی با امریكا بود. عضویت ایران در پیمان بغداد (سنتو بعدی) و سپس عقد قراردادهای همكاری نظامی و دفاعی با امریكا، بیش از پیش موجب سردی روابط ایران و شوروی و گسترش فعالیت خصمانه امنیتی ـ اطلاعاتی و جاسوسی كا.گ.ب در ایران و منطقه شد. به تبع آن تلاشهای بسیاری از سوی این سازمان برای عقیم گذاردن فعالیت پیمان سنتو و همكاریهای منطقه‌ای كشورهای عضو این پیمان به عمل آمد. شوروی، به كمك كا.گ.ب، برای گسترش روابط با كشورهای عرب منطقه تلاش می‌كرد. پس ازكودتای 28 مرداد 1332 سخت‌گیریهای گسترده‌ای از جانب حكومت ایران درباره شوروی، فعالیت كا. گ. ب در ایران و طرفداران سیاسی شوروی در ایران (به‌ویژه حزب توده) ایجاد شد؛ این روند با تشكیل ساواك كه توسط سیا هدایت می‌شد، تشدید گردید. محوری‌ترین وظیفه ساواك، مبارزه با نفوذ و حضور كا.گ.ب و احزاب و گروههای سیاسی طرفدار این كشور تعیین شده بود. در تمام سالهای نیمه دوم دهه 1330 بحران سیاسی بین ایران و شوروی ادامه یافت و حملات تبلیغاتی طرفین به رغم برخی تلاشهایی كه برای كاهش بحران صورت می‌گرفت، ادامه یافت. ساواك تحركات سیاسی، تبلیغاتی و جاسوسی شوروی را بر ضد رژیم پهلوی و هم‌پیمانان خارجی آن، با حساسیت پی می‌گرفت و نسبت به تبعات سوء احتمالی تأثیرگذاری تبلیغات شوروی در بین مردم ایران هشدار می‌داد. ساواك گزارشاتی در اختیار داشت كه نشان می‌داد شوروی از نفوذ اطلاعاتی و جاسوسی امریكا و سیا در ایران نگران است و برای ردیابی حیطه‌های جغرافیایی نفوذ و فعالیت سیا در ایران تمهیداتی اندیشیده است. مأموران اطلاعاتی این كشور درباره ماهیت ضدشوروی فعالیت امریكا و سیا در ایران، به اخبار و اطلاعاتی دست یافته بودند. در همین راستا تلاش می‌شد برخی تحولات و ناآرامیهای سیاسی ایران در آن مقطع به تحریكات عوامل شوروی و كا.گ.ب در ایران نسبت داده شود. ساواك همچنین برای جلوگیری از ارتباط اتباع ایرانی با مقامات سیاسی و امنیتی شوروی در ایران تمهیدات امنیتی و جاسوسی گسترده‌ای اندیشیده، آمد و شد اجزای سفارت و نمایندگیهای شوروی را كنترل می‌كرد. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه ساواك عوامل تنش‌زا در روابط ایران و شوروی را شناسایی می‌كرد تا درباره چگونگی حل و فصل مشكلات فیمابین چاره‌اندیشی شود. به رغم تنشهای سیاسی بین ایران و شوروی در دهة 1330، با آغاز دهة 1340 تلاشهایی از سوی طرفین صورت گرفت تا در روابط دو كشور بهبود حاصل شود. با مسافرت رهبران و رجال سیاسی، دیپلماتیك و آمد و شد هیئتهای تجاری و بازرگانی دو كشور، رفتار سیاسی طرفین نسبت به یكدیگر، روند مطلوب‌تری یافت. از اوایل دهة 1340 سیاست هم‌زیستی مسالمت‌آمیز بین دو كشور در پیش گرفته شد كه متأثر از رویكرد امریكا در قبال بلوك شرق به رهبری شوروی بود. در این حال فعالیتهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی ساواك و كا.گ.ب در ایران در جوّ آرام‌تری پی‌گیری می‌شد. به نظر می‌رسید تحولات جاری موجب شد هم شوروی رابطه مسالمت‌آمیز با حكومت پهلوی را به صلاح خود بداند و هم رژیم پهلوی روابط سیاسی رسمی به دور از تنش با شوروی را برگزیند. هر دو كشور پذیرفته بودند كه رقابت اطلاعاتی و جاسوسی‌شان در فضایی علی‌الظاهر آرام و بدون سر و صدا ادامه یابد. سرویس اطلاعاتی و امنیتی شوروی اولین بار در دسامبر 1917 و با نام چكا فعالیت خود را آغاز كرد. در سال 1922 این سازمان منحل شد و «گ.پ.او» جای آن را گرفت؛ نهایتاً نیز در 1954 به كا.گ.ب تغییر نام یافت. كا.گ.ب شامل 4 اداره كل، 7 اداره مستقل و 6 بخش كوچك‌تر می‌شد و هر یك از این ادارات زیرمجموعه‌های متعددی داشتند. اداره كل یكم كا.گ.ب عهده‌‌دار عملیات برون‌مرزی این سازمان در كشورهای خارجی بود و 5 اداره كوچك‌‌تر داشت: 1ـ اداره غیرقانونیها، 2ـ اداره علمی و فنی، 3ـ اداره طرح‌ریزی و تجزیه و تحلیل، 4ـ اداره انحراف افكار عمومی، و 5ـ اداره عملیات اجرایی. ایران، مهمترین متحد غرب و امریكا در جوار قلمرو جنوبی شوروی، در عملیات برون‌مرزی كا.گ.ب نقش قابل‌توجهی داشت. كا.گ.ب در فعالیت برون‌مرزی خود در ایران از وجود و نفوذ صدها نفر از مأموران و خبرچینان خود بهره‌ می‌برد. در سفارتخانه و نمایندگیهای سیاسی و كنسولی شوروی در شهرهای مختلف ایران، بیش از یكصد نفر از اتباع شوروی فعالیت می‌كردند كه بسیاری از آنان اعضای كا.گ.ب بودند. همزمان با افزایش همكاریهای اقتصادی، تجاری و تكنولوژیكی شوروی با ایران، چندین هزار نفر از متخصصین این كشوردر شهرهای مختلف ایران به كار گمارده شدند كه تعداد قابل توجهی از این نیرو، وظیفه جاسوسی و كسب خبر را برای كا.گ.ب برعهده داشتند. شوروی تعداد قابل توجهی سازمان، انجمن و مجموعه فرهنگی، بیمارستانی، انتشاراتی، بازرگانی و غیره داشت كه در بین اعضای این مراكز هم مأموران كا.گ.ب جاخوش كرده بودند. از سوی دیگر در سراسر قلمرو شمالی ایران، تعداد قابل توجهی از اتباع شوروی زندگی می‌‌كردند كه با آن سوی مرزها نیز ارتباطاتی داشتند. در شهرهای مختلف ایران هزاران نفر از اتباع افغانستان زندگی می‌‌كردند كه به دنبال استقرار رژیم كمونیستی در این كشور، تأمین كننده بخش دیگری از نیازهای اطلاعاتی و جاسوسی كا.گ.ب در ایران شدند. همچنین كا.گ.ب در مواردی می‌توانست از همكاری اطلاعاتی برخی سرویسهای امنیتی بلوك شرق در ایران نیز بهره‌‌مند شود. برخی از اعضای بلندپایه حزب توده و دیگر گروههای چپ نظیر چریكهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق و غیره كه با محافل وابسته به شوروی در داخل و خارج كشور ارتباط داشتند، نیز، از دیگر منابع اطلاعاتی و خبری كا.گ.ب در ایران به شمار می‌رفتند. همچنین كا.گ.ب در بین اتباع معمولی ایران نفوذیها و جاسوسانی نشان كرده و خبرچینان و جاسوسانی نیز در محافل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و غیره در اختیار داشت. از دیگر محافل مهم نفوذ كا.گ.ب در ایران، ارتش و نیروهای نظامی بود. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه این سازمان در به خدمت گرفتن برخی از بلندپایه‌ترین افسران و امیران ارتش به موفقیتهای قابل‌توجهی دست یافته بود. بدین ترتیب كا.گ.ب كه برای فعالیت برون‌مرزی‌اش در ایران اهمیت قابل‌توجهی قائل بود، مسئولیت نفوذ و حضور فعال در ایران را به افسران برجسته و درجه اول خود واگذار می‌كرد. ولادیمیر كوزیچكین از مجرب‌ترین افسران اطلاعاتی كا.گ.ب كه در دوره پهلوی چند سالی نمایندگی این سازمان را در ایران اداره می‌كرد، در خاطرات خود به چگونگی استقرار و اقامت مأموران كا.گ.ب در سفارت شوروی در تهران و دیگر نمایندگیهای سیاسی و كنسولی این كشور و نیز شیوة عمل كا.گ.ب در ایران اشارات جالبی كرده است. رهبران و كادر مركزی حزب توده از همان نخستین سالهای فعالیت با دستگاههای اطلاعاتی شوروی و نهایتاً با كا.گ.ب مرتبط بودند. همكاری این عده با كا.گ.ب، پس از مهاجرت و اقامت در شوروی و سایر كشورهای اروپای شرقی، افزایش یافت. رهبران حزب توده در طول سالیان طولانی همكاری با شوروی به تدریج محور اصلی شبكه جاسوسی كا.گ.ب را در ایران تشكیل دادند كه تا روزهای پایانی حكومت پهلوی و حتی مدت كوتاهی پس از آن ادامه داشت. كا.گ.ب نفوذ قابل‌توجهی بر رهبران حزب توده و سایر اعضای گروههای چپ داشت و برای جاسوسی در ایران از آنها استفاده می‌كرد. در همان حال رهبران حزب توده درجه موفقیت فعالیتهای خود را با میزان رضایت‌ كا.گ.ب از عملكرد خودشان محك می‌زدند. هم‌زمان با گسترش ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب، رهبران حزب توده با مصلحت‌اندیشی كا.گ.ب و رهبری شوروی، به ظاهر در صف انقلابیون قرار گرفته و پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم تا مدتها از جناحهای انقلابی حمایت می‌كردند. اما تحولات بعد نشان داد كه این گروه كماكان به جاسوسی برای كا.گ.ب ادامه داده و همراهی آنان با جریانات انقلاب هم در درجه اول برای تقویت موقعیت شوروی در بین رهبران حكومت انقلابی ایران بود. كا.گ.ب تلاش می‌كرد با یاری حزب توده و سایر گروههای چپ، علاوه بر حفظ پایگاههای اطلاعاتی و جاسوسی پیشین خود، اهداف اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی نوینی در مجموعه حاكمیت جدید، به دست آورد. خط‌مشی سیاسی و فعالیت حزب توده و سایر گروههای چپ توسط كا.گ.ب و تصمیم‌گیرندگان سیاسی شوروی ترسیم می‌شد. كا.گ.ب كه در دستگاه رهبری حزب توده نفوذ گسترده‌ای داشت، در دهه‌های 1340 و 1350 همواره نگران نفوذ ساواك در بین كادر رهبری و اعضای فعال این حزب و سایر گروههای چپ بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شوروی می‌دانست موقعیتش نزد رهبران انقلاب اسلامی (به‌ویژه امام خمینی) تا مدتها مطلوب نخواهد بود. بر این اساس مدت كوتاهی پس از پیروزی انقلاب اسلامی كادر رهبری حزب توده را به ایران فرستاد و به نمایندگی كا.گ.ب در تهران دستور داد از حزب توده و دستگاه رهبری این حزب برای گسترش نفوذ و بهبود موقعیت شوروی در نزد رهبران انقلابی كشور بهره برد. منابع موجود نشان می‌دهد كادر رهبری حزب توده به‌ سان پیشین، برای ادامه همكاری با كا.گ.ب در ایران كاملاً آماده بودند. این حزب در چند سال نخست تشكیل جمهوری اسلامی، قواعد تعیین شده توسط كا.گ.ب را در روابط خود با انقلاب و رهبران آن به كار بست. حزب توده، در تأمین نیازهای مالی، اقتصادی و غیره خود به كا.گ.ب وابسته بود و تا پایان فعالیت این حزب در اوایل دهه 1360، این قاعده بازی ناسالم حزبی ـ جاسوسی كماكان ادامه یافت. علاوه بر رهبران حزب توده، بسیاری از اعضای آن هم پس از كودتای 28 مرداد 1332 متواری شده و به شوروی رفته بودند. در سالهای پایانی دهة 1340 علاوه بر اعضای حزب توده، طرفداران سایر گروههای چپ نظیر چریكهای فدایی خلق نیز به شوروی مهاجرت كردند. فشار مضاعف ساواك و حكومت پهلوی بر اعضای حزب توده و سایر گروههای چپ، موجبات پناهندگی آنان را به شوروی فراهم ‌آورد و آنها را به سرعت به دام مأموران كا.گ.ب كشاند. این گروه پناهندگان بسیار و عمدتاً بدفرجام، پس از ورود به شوروی با فقر و خفقان مواجه ‌شدند. پس از گذشت چند ماه آزار، شكنجه‌، زندان و اطمینان كا.گ.ب از جاسوسی نكردن این عده برای ساواك، آرام آرام زندگی عادی را در شوروی پی گرفتند؛ بدین ترتیب بسیاری از پناهندگان ایرانی در شوروی چاره‌ای جز همكاری با كا.گ.ب نداشتند. كا.گ.ب حتی از ملاقات گروههای چپ ایرانی در شوروی با یكدیگر جلوگیری می‌كرد و جو مملو از بدبینی، كینه و جاسوس‌پروری در بین آنها به وجود آورده بود. كا.گ.ب كه نگران نفوذ عوامل ساواك در شوروی بود، ناگزیر تنها پس از اعمال شكنجه، بازجویی و زندانهای تقریباً طولانی و اثبات عدم همكاری آنان با ساواك و حكومت پهلوی، اجازه می‌داد زندگی عادی خود را در شوروی پی گیرند. این در حالی بود كه بسیاری از این پناهندگان بالاجبار برای ادامه زندگی در شوروی ناگزیر به جاسوسی برای كا.گ.ب می‌شدند. در موارد متعددی نیز كا.گ.ب در معامله پایاپای، برخی از همین مهاجرین چپ ایرانی را در قبال تحویل گرفتن جاسوسان و نفوذیهای شوروی در ایران كه به چنگ ساواك افتاده بودند، به ایران مسترد می‌كرد. همچنین بسیاری از این مهاجرین چپ ایرانی كه پس از مدتی زندگی در شوروی از كمونیسم و جامعه و نظام سیاسی حاكم بر شوروی ابراز انزجار كرده،‌ قصد بازگشت به ایران را داشتند، هنگام عبور از مرز دو كشور توسط ساواك دستگیر می‌شدند. در این میان برخی رهبران حزب توده و نیز گروههای چپ كه با كا.گ.ب همكاری داشتند، در آزار، شكنجه و حتی قتل و سر به نیست شدن هم مسلكان سیاسی ایرانی‌شان، مساعدتهای بسیاری به كا.گ.ب می‌‌كردند. كا.گ.ب علاوه بر ایران، برخی جاسوسان ایرانی خود را به سایر كشورها از جمله اروپا و خاورمیانه اعزام می‌كرد. كا.گ.ب از جاسوسان چپ ایرانی خود تعهد می‌گرفت كه به خدمت‌رسانی و همكاری با كا.گ.ب وفادار باشند. جاسوسی گروههای مختلف چپ برای كا.گ.ب، علاوه بر دوران پهلوی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز ادامه یافت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل جوّ سیاسی، اجتماعی كه در كشور به وجود آمده و نظام خشن تحت كنترل ساواك از هم پاشیده بود، جاسوسان ایرانی كا.گ.ب اهداف شوروی را با فراغ بال بیشتری در ایران دنبال می‌‌كردند. روند جاسوسی حزب توده و سایر عوامل چپ برای كا.گ.ب، پس از بازگشت از شوروی، تا اوایل دهة 1360 كه نهایتاً به انحلال و پایان رسمی كار حزب توده و سایر گروههای چپ انجامید، ادامه یافت. كا.گ.ب برای جذب جاسوس‌ بین مقامات بلندپایه سیاسی اداری و نظامی حكومت پهلوی در داخل ایران نیز تلاشهایی داشت. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه طی دوران سلطنت پهلوی دهها نفر از رجال برجسته كشوری و لشكری برای شوروی و كا.گ.ب در ایران جاسوسی می‌كردند. برخی از رجال برجسته نظیر تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه با دستیابی به آخرین اطلاعات محرمانه حكومت، مدتها با دستگاه اطلاعاتی و امنیتی شوروی همكاری می‌كردند. روند جذب جاسوس‌ در بین رجال حكومت طی سالهای دهة 1320 با شدت بیشتری ادامه یافت. تلاش كا.گ.ب برای نفوذ در اركان حاكمیت حكومت پهلوی از این هم فراتر رفت و نمایندگی این سازمان در ایران طرحهایی برای نفوذ در ساواك و سایر دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی كشور (نظیر ركن 2، ضداطلاعات ارتش و اطلاعات شهربانی) در دست اقدام داشت. همچنین كا.گ.ب در تلاش بود در میان مأموران سیا در ایران و جاسوسان و نفوذیهای آن در گوشه و كنار كشور هم نفوذ كرده و مأمورانی به استخدام درآورد. یان كا.گ.ب برای نفوذ در ارتش و نیروهای نظامی حكومت پهلوی جایگاه ویژه‌ای قائل بود. اسناد و مدارك موجود هم نشان می‌دهد كه طی سالهای دهة 1320 تا 1350 دهها نفر از اعضای ارتش و نیروهای نظامی حكومت پهلوی در رده‌های مختلف برای كا.گ.ب جاسوسی می‌كردند. ساواك در مقاطع مختلف تعداد قابل توجهی از این جاسوسان را شناسایی، دستگیر و مجازات می‌كرد. نفوذ كا.گ.ب در بین نیروهای نظامی قابل‌توجه بود، تا جایی كه حتی برخی از افسران بلندپایه دستگاههای اطلاعاتی و ضدجاسوسی ارتش و سایر نیروهای نظامی نیز با كا.گ.ب همكاری می‌‌كردند؛ ساواك موفق شد برخی از این عناصر را شناسایی و دستگیر كند. از جمله مهمترین و دیرپاترین جاسوسان كا.گ.ب در ایران، سرتیپ علی‌اكبر درخشانی بود كه در دوران جنگ جهانی دوم توسط دستگاه اطلاعاتی و امنیتی شوروی جذب شده و تا فروردین سال 1357 كه مأموران ضدجاسوسی ساواك توانستند روابط او را با مأموران كا.گ.ب كشف كنند، كماكان ادامه یافت. منابع در دسترس درباره چند و چون و ماهیت جاسوسی و همكاری درخشانی با كا.گ.ب در ایران، چندان صراحتی نشان نمی‌دهند، با این وجود مشخص شده كه او در قبال دریافت مبالغی ماهیانه، با كا.گ.ب همكاری می‌‌كرد. درخشانی در 7 فروردین 1357 توسط مأموران ساواك دستگیر شد و در 18 فروردین همان سال نشریات درباره همكاری دیرپای او با كا.گ.ب جزئیات بیشتری منتشر كردند. درخشانی كه از همان نخستین لحظات پس از دستگیری به روابط پنهانی خود با كا.گ.ب اعتراف كرده بود، هنگام محاكمه دچار سكته مغزی شد و در جلسه دادگاه درگذشت. وی هنگام مرگ، 85 سال داشت. اما از جاسوسان مهم كا.گ.ب در بین ارتش پهلوی، سرلشكر احمد مقربی است كه هنگام دستگیری ـ آذر 1356 ـ از امیران بلندپایه ارتش محسوب می‌شد و در ستاد ارتش پست مهمی داشت. وی درباره بسیاری از وقایع درون ارتش و نیروهای نظامی و انتظامی و اطلاعاتی، روابط آن با مقامات اطلاعاتی و نظامی امریكا، و تحولات درون ارتش، تجهیزات نظامی و همكاریهای نظامی حكومت با امریكا و سایر كشورها، اطلاعات بسیاری داشت. احمد مقربی نیز همكاری خود را مانند علی‌‌اكبر درخشانی، از دوران جنگ جهانی دوم با كا.گ.ب آغاز كرده و سالیانی طولانی در قبال دریافت پول، اطلاعات لازم را در اختیار كا.گ.ب قرار می‌داد. از سال 1355 و به دنبال دستور شاه به ساواك مبنی بر این‌كه بسیاری از اطلاعات محرمانه و حساس ارتش و نیروهای نظامی در اختیار كا.گ.ب و عراقیها قرار می‌گیرد، اداره كل هشتم (ضدجاسوسی) ساواك فعالیت خود را برای شناسایی و دستگیری عامل و یا عاملین كا.گ.ب در ارتش آغاز كرد. پس از ماهها فعالیت، نهایتاً‌ در آذر 1356 سرلشكر احمد مقربی به جرم همكاری با كا.گ.ب دستگیر شد. در منابع موجود درباره ماهیت و چگونگی همكاری سرلشكر احمد مقربی با كا.گ.ب و روند دستگیری و محاكمه او، كه نهایتاً به اعدامش در 14 دی 1356 انجامید، اطلاعات مبسوطی وجود دارد. شواهد و قراین موجود نشان می‌دهد كه سازمان مجاهدین خلق و چریكهای فدایی خلق در دهة 1340 و 1350 تلاشهایی برای ارتباط با سفارت شوروی در تهران و مأموران كا.گ.ب در ایران انجام داده و به برخی موفقیتها نیز دست یافته بودند. البته سفارت شوروی و نمایندگی كا.گ.ب در ایران، در ایجاد ارتباط با گروههای چریكی و مسلح محتاطانه رفتار می‌كرد و از گسترش بدون محابای روابطش با آنها خودداری می‌‌كرد. علی‌الظاهر مأموران كا.گ.ب نگران اثرات سوء روابط خود با این دو سازمان چریكی بودند. مقامات سیاسی شوروی همواره به نمایندگی كا.گ.ب در ایران و سفارتشان در تهران هشدار می‌دادند كه با گسترش روابط خود با این سازمانها، موجبات خشم حكومت پهلوی را كه می‌توانست اثرات سوئی در روابط سیاسی و اقتصادی دو كشور بر جای گذارد، به وجود نیاورند. با این احوال هر دو سازمان (مجاهدین خلق ایران ـ چریكهای فدایی خلق) در تمام سالهای فعالیت خود، بارها با مقامات سیاسی و امنیتی شوروی در ایران تماس برقرار كرده و برای به دست آوردن اسلحه و سایر امكانات مالی آنان را به كمك طلبیده‌اند. با آغاز جریانات دوران انقلاب، نمایندگی كا.گ.ب در تهران به تماسهایش با سازمان مجاهدین خلق و چریكهای فدایی خلق افزود. از آنجا كه تصور می‌شد با پیروزی انقلاب اسلامی این گروهها در اركان حاكمیت، موقعیت و جایگاه قابل اعتنایی كسب كنند، نمایندگی كا.گ.ب امیدوار بود از طریق آنان به مقاصد اطلاعاتی خود دست یابد. اولین خواست مهم كا.گ.ب از سازمان مجاهدین خلق و چریكهای فدایی خلق برداشتن پست نگهبانی و بازرسی از مقابل ساختمان سفارت شوروی در تهران بود، كه با هوشیاری رهبران و مسئولان نظام اسلامی نتیجه مطلوبی برای آنان نداشت. اما منابع موجود نشان می‌دهد كه رابطه نمایندگی كا.گ.ب در تهران، به‌ویژه با سازمان مجاهدین خلق به رغم دشواریهای پیش رو همچنان ادامه یافت. مهمترین همكاری سازمان مجاهدین خلق با نمایندگی كا.گ.ب در ایران، در جریان تسلیم پرونده سرلشكر احمد مقربی جاسوس دیرپای كا.گ.ب در ارتش پهلوی است. نمایندگی كا.گ.ب در تهران از طریق محمدرضا سعادتی ـ رابط سازمان مجاهدین خلق ـ موفق شد پرونده قطور سرلشكر مقربی را كه در بایگانی ساواك بود به دست آورده و از ایران خارج كند. محمدرضا سعادتی با همكاری اجزایی از اداره كل هشتم (ضدجاسوسی) ساواك كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز دستگیر نشده بودند، این اسناد را در اختیار كا.گ.ب قرار دادند. در نهایت سعادتی و این افراد شناسایی شده و به جرم جاسوسی برای كا.گ.ب دستگیر شدند. بدین ترتیب موضوع تسلیم پرونده سرلشكر مقربی توسط محمدرضا سعادتی به عوامل كا.گ.ب در تهران، تماسهای سازمان مجاهدین خلق را با كا.گ.ب و سفارت شوروی در تهران شكننده كرد. نمایندگی كا.گ.ب از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی امیدوار بود با دست‌یابی سازمان مجاهدین خلق بر مجموعه بایگانی و پرونده‌های ساواك، اطلاعات موردنیاز خود را از آنان اخذ و به پرونده‌ها و اسناد موردنظر دست یابد. اما این روند دوام چندانی نیافت و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی نظام اسلامی به تدریج مجموعه فعالیتهای اطلاعاتی ـ جاسوسی نمایندگی كا.گ.ب و دیگرسرویسهای اطلاعاتی خارجی فعال در ایران را تحت كنترل درآوردند. البته در چند ساله نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی كشور هنوز در برخورد با عوامل اطلاعاتی و جاسوسی سرویسهای امنیتی خارجی در ایران، چنان كه باید، كنترل نداشت. از جمله مهمترین روشهای كا.گ.ب برای كسب اطلاعات، ترتیب دادن میهمانیها و یا شركت در میهمانی و مجالس جشن بود. در این میان حضور هنرمندان، خوانندگان و رقاصان روسی در میهمانیهای سوژه‌های ایرانی، از دیگر جذابیتهای ایجاد شده كا.گ.ب برای كسب خبر به شمار می‌رفت. ضمن این‌كه ساواك هم برای كسب خبر از منابع شوروی در ایران از این‌گونه ابزارها بهره می‌جست. روزنامه‌نگاران، خبرنگاران و گزارشگران روزنامه و نشریات مختلف شوروی كه در مقاطع مختلف وارد ایران می‌شدند از دیگر منابع اطلاعاتی و جاسوسی كا.گ.ب در ایران به شمار می‌رفتند. به همین دلیل ساواك این گروه را هنگام حضور در ایران، تحت كنترل داشت و آمد و شدها و ارتباطات آنان را با شهروندان ایرانی ردیابی می‌‌كرد. از دیگر مراكز اطلاعاتی و جاسوسی كا.گ.ب در ایران بیمارستان شوروی در تهران و برخی مراكز درمانی این كشور در ایران بود؛ شماری از مأموران كا.گ.ب در این مكانها مشغول به كار بودند. دفتر هواپیمایی شوروی در ایران نیز از دیگر منابع اطلاعاتی، جاسوسی كا.گ.ب در ایران به شمار می‌رفت كه در آن عواملی از كا.گ.ب حضور داشتند. البته برخی از همین دفاتر و نمایندگیهای اقتصادی، هواپیمایی، فرهنگی و غیره شوروی در ایران، به دلیل مطامع و چشم‌داشتهای مالی در معرض یارگیریهای ساواك قرار داشتند و یكی از نگرانیها و اقدامات دائمی كا.گ.ب در ایران جلوگیری از نفوذ ساواك در این مراكز بود. علاوه بر مأموران بسیاری از كا.گ.ب كه در پوششهای دیپلماتیك و اقتصادی و با گذرنامه‌های دارای مصونیت سیاسی وارد ایران شده و اصطلاحاً مقیمین قانونی نامیده می‌شدند، گروهی دیگر از مأموران كا.گ.ب مقیمین غیرقانونی نامیده می‌شدند. این عده با گذرنامه‌های جعلی و یا به عنوان اتباع كشورهای دیگر (غیر از شوروی) و در پوشش مشاغل و فعالیتهای اقتصادی، فرهنگی و غیره وارد ایران شده و در اختیار اهداف اطلاعاتی ـ جاسوسی سازمان متبوعه خود ـ كا.گ.ب ـ قرار می‌گرفتند. این گروه معمولاً با فرهنگ، آداب و زبان كشور ثالثی كه با گذرنامه جعلی آن كشور وارد ایران می‌شدند، آشنایی داشتند و كلیه مدارك شناسایی، حسابهای بانكی، بیمه، دانشنامه و غیره متعلق به كشور ثالث را در اختیار داشتند. مقیمین غیرقانونی به ندرت با مقیمین قانونی كشور خود (شوروی) تماس می‌گرفتند و عمدتاً در آموزش، هدایت و راهبری جاسوسان و نفوذیهای بومی كا.گ.ب در ایران نقش برجسته‌ای ایفا می‌كردند. هر چند شناسایی و دست‌یابی به هویت واقعی این‌گونه افراد بسیار مشكل می‌نمود، با این احوال ساواك طی سالهای دهة 1340 و 1350 موفق شده بود تعدادی از این جاسوسان را شناسایی و دستگیر كند. كا.گ.ب همچنین در طول سالها فعالیت در ایران، برخی از شهروندان ایرانی را برای امور جاسوسی و اطلاعاتی به خدمت گرفته بود. گاه هویت برخی از این افراد برای ساواك آشكار می‌شد و این سازمان از وجود آنان به صورت مأموران دوجانبه «دوبل» بهره می‌برد. كا.گ.ب در طول مرزهای طولانی ایران با شوروی، تعداد قابل‌توجهی از مرزنشینان ایرانی را به خدمت گرفته بود. ضمن این‌كه كا.گ.ب در موارد متعددی، تعدادی از مأمورانش را به طور پنهانی از مرزهای شمالی ایران عبور داده و برای انجام مأموریتهای مخفی در قلمرو ایران، گسیل می‌داشت. كا.گ.ب همچنین برای انجام امور اطلاعاتی و جاسوسی خود در ایران از وجود اتباع برخی كشورهای دیگر نظیر افغانها، پاكستانیها، اتباع اروپای شرقی و غیره بهره می‌برد. ساواك طی سالهای طولانی فعالیت خود تعداد قابل توجهی از مأموران و عوامل كا.گ.ب را در ایران شناسایی، دستگیر و یا اخراج كرد. از جمله اقدامات ساواك برای كنترل سفارت شوروی در تهران، بهره‌گیری از تجهیزات مخابراتی و دستگاههای فرستنده و گیرنده‌های قوی و مدرن بود كه توسط سرویسهای اطلاعاتی غرب و اسرائیل در اختیار آن قرار می‌گرفت. در مواردی ساواك برای آگاهی از مسائل داخلی سفارت شوروی، اتباعی از ایران و یا كسانی را كه به رغم زندگی در ایران در شوروی هم اقوامی داشتند به بهانه دریافت روادید به سفارت می‌فرستاد. علاوه بر این، ساواك به طور دائم از طریق پستهای مراقبتی كه در ساختمانهای مقابل و یا مجاور سفارت شوروی قرار داشت، رفت و آمدها را كنترل می‌كرد. چندین تیم تعقیب و مراقبت ساواك هم كه در اتومبیلهای مختلفی در اطراف سفارت شوروی موضع گرفته بودند؛ كلیه رفت و آمدها و تماسهای سفارتخانه را كنترل می‌كردند. هرگاه افرادی از اجزای سفارت و یا مأموران كا.گ.ب از سفارت خارج می‌شدند، یك یا چند اتومبیل تعقیب و مراقبت ساواك كه در منطقه حضور دائم داشتند، آنان را تعقیب می‌كردند. در شناسایی، كنترل و تعقیب مأموران كا.گ.ب، همكاری نزدیكی بین ساواك و سیا وجود داشت. اسناد بر جای مانده از سفارت امریكا در تهران نشان می‌دهد كه مأموران سیا اطلاعات با ارزشی درباره مشخصات فردی، سیاسی، اجتماعی و اطلاعاتی نمایندگان و مأموران سیاسی و اطلاعاتی شوروی در ایران در اختیار ساواك قرار می‌دادند و برای تكمیل اطلاعات خود با همتایانشان در این سازمان مذاكره می‌كردند. ساواك درباره فعالیتهای سیاسی گروههای چپ و كمونیستی طرفدار شوروی در ایران هم اطلاعات قابل‌توجهی در اختیار سیا قرار می‌داد. ساواك، كا.گ.ب را بزرگترین سرویس اطلاعاتی جهان می‌دانست و به همین دلیل برای كنترل فعالیتهای آن در ایران اهمیت قابل‌توجهی قائل بود. تمامی اتباع شوروی و سایر كشورهای بلوك شرق در ایران توسط ساواك كنترل می‌شدند. ساواك مراقب نفوذ عوامل و عناصر كا.گ.ب در بین اقلیتهای قومی و ناراضیان فراوان بود. ساواك هر از گاه شماره تلفنهایی را از رسانه‌های گروهی اعلام كرده و یا در روزنامه‌ها چاپ می‌كرد و از مردم می‌خواست هرگونه تحرك مشكوكی را كه حاكی از فعالیت جاسوسی سرویسهای اطلاعاتی خارجی است، به این سازمان اطلاع دهند. منابع موجود نشان می‌دهد كه ساواك موفق شده بود از میان شهروندان ایرانی و خارجی، مأموران دوجانبه موفقی را دربارة كا.گ.ب به خدمت درآورد كه سالها بدون این‌كه سوءظن كا.گ.ب را برانگیزند، با ساواك همكاری می‌كردند. ساواك و كا.گ.ب در ایران و سایر كشورهای خاورمیانه، فعالیتهای تبلیغاتی، رسانه‌ای و مطبوعاتی نیز بر ضد دیگری سازماندهی می‌كردند. ساواك هر از گاه گزارشاتی از منابع مختلف دریافت می‌كرد كه نشان می‌‌داد سفارت شوروی در برخی كشورهای همسایه، با كمك مأموران كا.گ.ب، نشریات و بولتنهایی بر ضد فعالیت ساواك و حكومت پهلوی منتشر می‌كند. در مقاطعی كه روابط سیاسی ایران و شوروی به سردی می‌گرایید، تبلیغات رسانه‌ای و مطبوعاتی كا.گ.ب و سایر مراجع حكومتی شوروی، بر ضد فعالیتهای ساواك و نیز نظام حاكم بر ایران گسترش می‌یافت. ساواك نیز از تبلیغات رسانه‌ای و مطبوعاتی بر ضد كمونیسم، احزاب و گروههای چپ و نیز شوروی و دستگاه اطلاعاتی آن استفاده می‌كرد. در سالهای دهة 1340 و 1350 كتابها، مقالات و آثار متعددی توسط ساواك چاپ و در سطح وسیعی منتشر شد كه دربرگیرنده مسائل و مطالب بسیاری در تقبیح كمونیسم و انتقاد از نظامهای سیاسی، اجتماعی و معیشتی حاكم بر كشورهای كمونیستی بود. در این آثار به رعب و وحشتی كه توسط دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی بر مردم این كشورها سایه افكنده بود اشاره شده و درباره جنایاتی كه در شوروی بر مردم این كشور رفته، مطالبی آمده بود. ساواك نسبت به ایرانیانی كه از مسافرت به كشورهای كمونیستی بازمی‌گشتند سوءظن داشت. این عده پس از ورود به كشور مدتی در قرنطینه بازجویان ساواك سپری می‌كردند. علاوه بر آن، ساواك هنگام برگزاری مراسم جشن در سفارت شوروی در تهران كه اتباعی از ایران (نظیر رجال سیاسی، اداری، خبرنگاران و غیره) در آن شركت می‌كردند، نیز تمهیدات قابل توجهی می‌اندیشید و با نفوذ مأمورانش در این‌ مجالس، رفتار میهمانان ایرانی را كنترل می‌كرد. با تمام این احوال ساواك و كا.گ.ب در برخی موارد و به حسب ضرورت همكاریهایی با هم داشتند. با توافق دو سرویس، گاه فعالان سیاسی مخالف حكومت پهلوی از شوروی اخراج شده و در مرزهای دو كشور به چنگ ساواك می‌افتادند. ساواك هم در اقداماتی مشابه، برخی فراریان اتباع شوروی را به خواست كا.گ.ب به این كشور تسلیم می‌كرد. اما این گونه همكاریها همواره تحت‌الشعاع رقابت دو سرویس در داخل و خارج از ایران قرار داشت و ساواك به عنوان یكی از مهمترین سرویسهای اطلاعاتی هم پیمان سیا در خاورمیانه، نقش قابل‌توجهی در برخورد اطلاعاتی و امنیتی با كا.گ.ب ایفا می‌‌كرد. شواهد و قراینی وجود دارد كه نشان می‌دهد دامنه رقابت ساواك و كا.گ.ب علاوه بر ایران و كشورهای خاورمیانه، تا برخی كشورهای افریقایی نیز كشیده شده بود. این رقابتها عمدتاً در راستای اختلافات و رقابتهای دو بلوك شرق و غرب در دستیابی به سرپلهای سیاسی و اقتصادی در خاورمیانه، افریقا و سایر نقاط جهان صورت می‌گرفت. ساواك علاوه بر كنترل نمایندگیهای سیاسی، سفارتخانه و سایر مراكز شوروی و كا.گ.ب در ایران، فعالیت سرویسهای اطلاعاتی و نمایندگیهای سیاسی، بازرگانی و فرهنگی سایر كشورهای اروپای شرقی را نیز كنترل می‌ كرد. از شواهد و قراین موجود برمی‌آید كه ساواك برخلاف دستگاه اطلاعاتی شوروی و سایر كشورهای اروپای شرقی، با سرویس اطلاعاتی جمهوری خلق چین (بزرگترین كشور كمونیستی جهان كه با شوروی اختلاف داشت) درگیری اطلاعاتی و جاسوسی چندان قابل‌توجهی نداشت. هر چند در مقاطعی از سالهای دهة 1340 و 1350 برخی از گروههای مائوئیست برای گذراندن دوره‌های آموزشی و یا به دست آوردن امكاناتی نظیر اسلحه به جمهوری خلق چین هم مسافرتهای پنهانی داشتند، اما دامنه این تحركات و كمك حكومت چین به این گروهها، بسیار كمتر از آنی بود كه مشكل جدی برای ساواك و حكومت پهلوی ایجاد كند. با این احوال تا اوایل دهة 1350، حكومت پهلوی عمدتاً به تبعیت از امریكا روابط سیاسی رسمی‌ با جمهوری خلق چین نداشت و هر دو كشور حملات اندك تبلیغاتی و رسانه‌ای متوجه یكدیگر می‌كردند. در این میان دولت چین تمایل چندانی به گسترش اختلافاتش با ایران نشان نمی‌داد. به دنبال ایجاد روابط سیاسی رسمی بین دو كشور در 1350 نیز، روابط طرفین به سرعت بهبود یافت و این روند تا واپسین روزهای حكومت پهلوی ادامه پیدا كرد. در این میان، اقمار شوروی در اروپای شرقی نیز كه روابط سیاسی و اقتصادی قابل‌توجهی با حكومت پهلوی داشته و سفارت و نمایندگیهای سیاسی و اقتصادی آنان در ایران فعال بود، در مسائل اطلاعاتی و امنیتی دردسر چندانی برای مأموران ساواك ایجاد نكردند. هر چند مأموران ضدجاسوسی (اداره كل هشتم) ساواك برای كنترل رفتار اهالی سفارت و سایر اتباع كشورهای اروپای شرقی در ایران تمهیداتی اندیشیده بود، اما برخورد اطلاعاتی و امنیتی قابل اعتنایی بین ساواك با مأموران اطلاعاتی این كشورها روی نداد. رومانی، چك اسلواكی، آلمان شرقی،‌ لهستان، بلغارستان و مجارستان از مهمترین كشورهای اروپای شرقی بودند كه نمایندگیهای سیاسی و اقتصادی فعالی در ایران داشتند. اما چنان‌كه معمول آن دوره بود، در سفارتخانه‌ها و احیاناً نمایندگیهای سیاسی و اقتصادی ایران در كشورهای اروپای شرقی، مأمورینی از ساواك حاضر بودند كه ضمن كسب اطلاعات، گروههای چپ ایرانی را كه در برخی از این كشورها اقامت داشتند و یا از طریق مرزهای این كشورها با اروپای غربی و فعالان سیاسی و دانشجویی ایرانی در اروپا و جهان غرب مرتبط می‌شدند، مراقبت می‌كردند. در برخی منابع و از جمله در صحبتهای شاه در واپسین روزهای حكومت پهلوی، اشاراتی به نقش كا.گ.ب در ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب شده است. شاه معتقد بود كه تحولات دوران انقلاب نمی‌توانست جز با هدایت‌ دستگاه اطلاعاتی قدرتمندی نظیر كا.گ.ب صورت پذیرد. اما این مدعای شاه هیچ‌گاه توسط محققان و مورخان جدی گرفته نشد. در واقع نه تنها كا.گ.ب، بلكه گروههای سیاسی چپ وابسته و یا متمایل به شوروی نیز در ایران هیچ‌گاه توان آن را نداشتند كه بتوانند در مجموعه تحولات سیاسی، اجتماعی جامعه ایران تأثیر جدی داشته باشند. در تمام حوادث دوران انقلاب هم كه ابتكار عمل در اختیار گروههای مذهبی و مسلمان به رهبری امام خمینی بود، حزب توده و سایر گروههای چپ بسیار با تأخیر و آن هم با اشاره شوروی، خود را در تحولات سیاسی موجود سهیم كردند و تا پیروزی نهایی انقلاب اسلامی هم نتوانستند نقش قابل‌ اعتنایی در تحولات سیاسی، اجتماعی كشور برعهده گیرند. از سوی دیگر دولت شوروی و به تبع آن كا.گ.ب هم بسیار دیر در جریان واقعی حوادثی كه در ایران در حال تكوین، شكل‌گیری و گسترش بود، قرار گرفتند و تا ماههای پایانی حكومت پهلوی (آذر ـ دی 1357) تصور نمی‌‌كردند این حوادث خطر جدی برای اركان حكومت پهلوی داشته باشد. از این مقطع به بعد بود كه به تدریج مطبوعات و رسانه‌های گروهی شوروی، آن هم با احتیاط، انتقاد و حملاتی متوجه رژیم پهلوی كردند. ضمن این‌كه بدون توجه به جایگاه درجه اول روحانیون در هدایت و شكل‌‌دهی تحولات انقلابی مردم ایران بر ضد حكومت پهلوی، كا.گ.ب و دولتمردان شوروی تلاش می‌كردند از احزاب و گروههای چپ وابسته و وفادار به ایده‌ها و خواستهای مسكو در ایران حمایت كنند و نقش آنان را در تحولات سیاسی، اجتماعی كشور عمده نشان دهند. در نهایت هم كا.گ.ب و حكومت شوروی در برابر تحولات انقلابی واپسین روزهای حكومت پهلوی عمدتاً روشی منفعلانه و محتاطانه در پیش گرفته و در سقوط نهایی رژیم پهلوی، هیچ‌ نقشی نداشتند. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك و مخالفان در خارج از كشور

در بیست و پنج سال پایانی حكومت پهلوی، بسیاری از مخالفان حكومت را درخارج از كشور، دانشجویان و تشكلهای دانشجویی تشكیل می‌دادند. در پی كودتای 28 مرداد 1332 و سخت‌گیریهای حكومت نسبت به احزاب، گروهها و فعالان سیاسی و مذهبی، به تدریج كانونهای سیاسی مخالف حكومت در بین دانشجویان و تشكلهای دانشجویی شاغل به تحصیل در خارج از كشور شكل گرفت. از اواسط دهة 1330، گروههای سیاسی و مذهبی مخالف حكومت در داخل امكان فعالیت نداشتند و به تدریج در كشورهای دیگر مستقر شده و به مبارزه ادامه دادند و همان دسته‌بندیها و گرایشات سیاسی دانشجویی داخل كشور، در خارج نیز بروز كرد. گروههای سیاسی و دانشجویی متعددی در كشورهای بیگانه شكل گرفت كه با احزاب و تشكلهای سیاسی چون جبهه ملی، نهضت آزادی ایران، حزب توده و سایر گروهها همراهی داشته و به مبارزه با رژیم پهلوی پرداختند. این عده، شعب و تشكلهای وابسته به احزاب و گروهها را در خارج از كشورتشكیل دادند. مخالفان و منتقدان سیاسی حكومت در داخل، همواره تحت تعقیب ساواك بودند، اما مخالفان حكومت در خارج، بستر مناسب‌تری برای ابراز مخالفت داشتند، به همین دلیل بسیاری از مخالفان راهی خارج شدند. در بسیاری از اعلامیه‌ها، سخنرانیها، آثار و موضعگیریهای ضدحكومتی گروهها در خارج از كشور، انتقاد از روش غیرانسانی ساواك جایگاه ویژه‌ای داشت و همواره ساواك ابزاری برای تقویت حكومت استبدادی در ایران معرفی می‌‌شد. انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی خارج از كشور روند تشكیل و فعالیت انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی خارج از كشور به آغازین سالهای دهة 1340 و آغاز نهضت امام خمینی بازمی‌گردد. با گسترش حركت سیاسی و مذهبی روحانیون و مطرح شدن اسلام سیاسی به عنوان كانون قدرتمند مبارزه ضدحكومتی، گرایشات مذهبی در بین دانشجویان، شتاب گرفت و بسیاری از دانشجویان ایرانی در دانشگاههای اروپا و امریكا نیز به اسلام سیاسی گرایش یافتند. پیش از آن، كنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی، كه در اواخر دهة 1330 و عمدتاً در اروپا شكل گرفته بود، مهمترین كانون دانشجویی مخالف حكومت در خارج از كشور به شمار می‌رفت. نهضت امام(ره) در آغازین سالهای دهة 1340، روند تشكیل كانونهای دانشجویان مسلمان را در خارج از كشور تسریع بخشید و در همان حال موجب رویگردانی تدریجی دانشجویان مسلمان از كنفدراسیون شد كه نسبت به مسائل دینی و مذهبی علاقه‌ای نشان نمی‌داد. در این مسیر، در سال 1345 «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا ـ گروه فارسی زبان» به همت آیت‌الله دكتر بهشتی و با حضور 12 دانشجوی ایرانی در شهر گینس آلمان غربی تأسیس شد و به تدریج حیطه فعالیت خود را در سراسر اروپا گستراند. با انتشار مجله «اسلام مكتب مبارز» در روند مبارزات سیاسی ـ مذهبی بر ضد حكومت در خارج از كشور، گامهای استواری نیز برداشته شد. در همین حال انجمنهای اسلامی رابطه خود را با روحانیون و به‌ویژه امام خمینی گسترش دادند. این انجمنها برای ادامه مبارزه انسجام یافته‌تر، با دیگر تشكلهای دانشجویی و سیاسی در اروپا و امریكا رابطه داشته و تشكیلات خود را در بسیاری از شهرهای اروپا گسترش دادند. به دنبال تشكیل اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویی در اروپا، در سال 1346، «انجمن اسلامی دانشجویان در امریكا و كانادا» نیز پایه‌ریزی شد و در دهه‌های 1340 و 1350 به فعالیت در بسیاری از شهرهای امریكا و كانادا ادامه داد. این تشكل نیز با برخی از گروهها و تشكلهای دینی ـ اسلامی مخالف حكومت در خارج از كشور، به‌ویژه با امام خمینی رابطه داشت. بسیاری از موضع‌گیریها، سخنرانیها و پیامهای امام(ره) در نگرش سیاسی آنان انعكاس می‌یافت. گزارشاتی كه در داخل ایران امكان انتشار نداشت، توسط انجمنهای اسلامی دانشجویان به اطلاع افكار عمومی جهانیان می‌رسید. چاپ و انتشار مباحث انتقادی و تحلیلی نظیر برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی، دلایل و روند صلح ایران و عراق طی قرارداد الجزایر، روابط حكومت پهلوی با اسرائیل و ارتباط تنگاتنگ ساواك و موساد و نقش این دو سازمان در سركوب مبارزان فلسطینی، اعتراض و انتقاد به نقش ساواك در به شهادت رسانیدن افرادی چون آیت‌الله سعیدی، انتقاد از تغییر تقویم و مبدأ تاریخ، سیاستهای ساواك درباره مخالفان سیاسی و بدرفتاری با زندانیان، حضور رژیم پهلوی در واقعه ظفار و پدیده صهیونیسم در خاورمیانه و در میان كشورهای اسلامی از جمله مباحثی بود كه در مجله «اسلام مكتب مبارز» درباره آن سخن به میان می‌آمد. علاوه بر دانشجویان و گروههای دانشجویی اسلامی در اروپا و امریكا، علما و روحانیون هم در برخی كشورهای اسلامی، اروپا و امریكا با رژیم پهلوی مبارزه می‌كردند. ساواك نیز برای كنترل و جلوگیری از گسترش مخالفتها در اروپا و امریكا و سایر كشورها تلاش می‌كرد و بخش قابل توجهی از امكانات، زمان و نیروی مأموران و نمایندگیهای این سازمان در خارج از كشور صرف جلوگیری از مخالفت با رژیم پهلوی می‌شد. گروههای سیاسی برخی اعضای گروهها و احزاب سیاسی، پس از انسداد فعالیت سیاسی در ایران، از اواخر دهة 1330 و اوایل دهة 1340 كشور را ترك كردند و فعالیت خود را در خارج از كشور ادامه دادند و در بین دانشجویان و فعالین سیاسی نیز اعضا و مخاطبینی یافتند. از جمله این گروهها جبهه ملی بود كه برخی از اعضای فعال آن پس از فروپاشی جبهه ملی دوم در سال 1342، به تدریج به خارج از كشور رفتند و تا واپسین سالهای حكومت پهلوی به فعالیت نه چندان پر فروغ خود ادامه دادند. برخی از اعضای نهضت آزادی ایران هم مدت كوتاهی پس از قیام 15 خرداد 1342 كه بسیاری از رهبران و اعضای فعال آن توسط ساواك دستگیر و زندانی شدند، چون دریافتند رژیم پهلوی امكان هرگونه فعالیت مسالمت‌آمیز سیاسی را سلب كرده، به تدریج به مبارزه مسلحانه با حكومت روی آوردند. گروهی از آنان نیز راهی خارج شدند و با برخی از گروههای چریكی سایر كشورها همكاری كردند؛ البته این گروه در داخل با سازمان مجاهدین خلق نیز ارتباطاتی داشت. برخی رهبران درجه اول نهضت آزادی ایران از اواخر دهة 1340، به تدریج از تب و تاب مبارزه كنار كشیدند و در اروپا و امریكا ماندگار شده و به روشهای مسالمت‌آمیز سیاسی سوق یافتند و تنها در جریان پیروزی انقلاب اسلامی وارد صحنه شدند. حزب توده از دیگر احزاب و گروههایی بود كه پس از كودتای 28 مرداد 1332 تحت تعقیب قرار گرفته، به سرعت متلاشی شد و بسیاری از اعضای فعال آن دستگیر و راهی زندان شدند. همچنین، تقریباً همه رهبران و تعدادی از اعضای فعال و درجه اول آنان (تشكیلات نظامی و غیرنظامی) از كشور گریختند و در شوروی، آلمان شرقی و سایر كشورهای بلوك شرق اقامت گزیدند. علاوه بر شوروی و سایر كشورهای بلوك شرق، برخی اعضای حزب توده و گروههای چپ در كشورهای خاورمیانه، آسیا، اروپای غربی، امریكا و حتی افریقا اقامت گزیدند. این عده با تشكیل مجامع و گروههای سیاسی متعدد و یارگیری از بین دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در كشورهای خارجی، به فعالیت خود سر و سامان دادند. با این احوال اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه در سالهای حضور حزب توده در خارج از كشور، ساواك بر فعالیتها، ارتباطات، رفت و آمدها و دیگر اقدامات آنان نظارت داشت و علاوه بر اقدامات در كشورهای اروپای غربی، امریكا و آسیا (نظیر عراق، لبنان، سوریه و فلسطین) حتی اقدامات و فعالیتهای این حزب در كشورهای اروپای شرقی (به‌ویژه آلمان شرقی) و شوروی نیز از چشم ساواك پنهان نبود. به دلیل همین اطلاعات موثق ساواك بود كه بسیاری از اعضای حزب توده و دیگر گروههای چپ بلافاصله پس از ورود به كشور دستگیر می‌شدند. ساواك نفوذ قابل توجهی نیز بر رهبران و اعضای بلندپایه حزب توده و دیگر گروههای چپ در خارج از كشور داشت. مأموران نفوذی و خبرچینان ساواك اطلاعات بسیار مهمی از مجموعه اقدامات، جهت‌گیریها و آمد و شد اعضا و رهبران درجه اول حزب توده و گروههای همسو را در اختیار ساواك قرار می‌دادند. علاوه بر آن، تعدادی از اعضای برجسته و فعال حزب توده در خارج از كشور، از اعضا، مستخدمین و خبرچینان ساواك بودند و از قبل آنها، موجبات دستگیری و گرفتاری بسیاری از اعضای فعال حزب توده در داخل كشور فراهم می‌شد. ضمن اینكه برخی از اعضای سرشناس حزب توده و گروههای چپ در خارج از كشور نیز برای همكاری با ساواك اعلام آمادگی كرده و سالها با ساواك رابطه داشتند. از دیگر گروههای چپ كه در دهه‌های 1340 و 1350 ساواك نفوذ قابل توجهی در كادر رهبری و اعضای فعال آن داشت، سازمان انقلابی حزب توده بود. این سازمان در اعتراض به روشهای غیرانقلابی حزب توده، از این حزب انشعاب كرد، اما به زودی بسیاری از رهبران آن در دام ساواك افتادند و از طریق آنان نیز، ساواك نفوذ قابل توجهی بر اقدامات حزب توده و سایر گروههای چپ در خارج از كشور به دست آورد. كنفدراسیون از جمله تشكلهای دانشجویی خارج از كشور كه شكل‌گیری آن به سالهای پس از كودتای 28 مرداد 1332 بازمی‌گردد، كنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در خارج از كشور بود كه اختصاصاً «كنفدراسیون» نامیده می‌شد. در آغاز، دانشجویان طرفدار حزب توده و سایر گروههای چپ و نیز علاقمندان به جبهه ملی و نیروی سوم، بیشترین اعضای كنفدراسیون را تشكیل می‌دادند و در كادر رهبری و مدیریت آن نیز هماهنگی و تقسیم وظایف بین اعضا حاكم بود. اما به تدریج كفه دانشجویان طرفدار حزب توده و سایر گروههای چپ در كنفدراسیون سنگین‌تر شد. با گسترش اختلافات درونی، فضای نه چندان دلچسبی در حیطه رهبری، سازماندهی و فعالیت كنفدراسیون به وجود آمد. كنفدراسیون از سالهای 1337 ـ 1338، فعالیتش را به طور جدی با مركزیت مونیخ، پاریس و لندن آغاز كرد و سپس در سایر شهرهای اروپای غربی، بلوك شرق و تا حدی امریكا گسترش یافت. كنفدراسیون در سال 1354 با برنامه‌ریزیهای ساواك مضمحل شده و عملاً فعالیتش پایان یافت. كنفدراسیون طی دهة نخست فعالیت، ارتباط نه چندان خصمانه‌ای با حكومت پهلوی داشت. در این دوره، حكومت ایران توسط ساواك و نمایندگیهای سیاسی‌اش در كشورهای اروپایی، كمكهای مالی قابل توجهی به كنفدراسیون می‌‌كرد. برخی سفیران ایران در اروپا، رؤسای افتخاری این تشكل بودند. ضمن اینكه سرپرستان دانشجویان ایرانی در خارج از كشور (جهانگیر تفضلی، اردشیر زاهدی و پرویز خوانساری) هم روابط خوبی با كنفدراسیون داشتند. آنها تلاش می‌‌كردند فعالیتهای كنفدراسیون را در مسیر خواستها و اهداف حكومت هدایت كنند. هر چند كنفدراسیون در سالهای فعالیت توانست، دانشجویان ایرانی را با گرایشات سیاسی مختلف جذب كند، اما همواره از مشكلات و اختلافات درونی در سطح رهبری رنج می‌برد. در این میان نفوذ ساواك در بین برخی از مهمترین اعضای آن و سپس همكاری گسترده آنها با حكومت، به شدت از اعتبار و موقعیت آنها كاست. البته با تمام مشكلات مبتلابه، اقدامات و مخالفتهای سیاسی بر ضد حكومت پهلوی و ساواك انجام داد و با برخی از احزاب، گروهها و تشكلهای سیاسی مخالف حكومت در داخل و خارج از كشور در ارتباط بود. به تبع آن نیز ساواك برای جلوگیری از اقدامات این تشكل بر ضد حكومت، تلاشهای گسترده‌ای انجام داد و برای نفوذ در این تشكل و ناكارآمد كردن آن، انرژی، زمان و هزینه‌های هنگفتی صرف كرد. مهمترین نشریه كنفدراسیون ماهنامه‌ای با نام «روشنایی» بود كه تا واپسین سالهای حكومت پهلوی به طور نامنظم منتشر می‌شد. بسیاری از موضع‌گیریها و گرایشات سیاسی دانشجویان عضو كنفدراسیون در این نشریه چاپ می‌شد و به همراه آن اخبار و گزارشات متعددی درباره مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مبتلا‌به جامعه ایران می‌آمد. در نشریات كنفدراسیون به نقش ساواك در ایجاد رعب و وحشت قبرستانی در كشور و اعمال شكنجه و كشتار مخالفان سیاسی حكومت، اشارات مبسوطی شده بود. همچنین اخبار و گزارشات مفصلی درباره نقش ساواك در كشورهای خارجی (به‌ویژه اروپا) و اقدامات غیرقانونی و ضدانسانی آن در نشریات كنفدراسیون درج می‌شد. گاه كنفدراسیون برای معرفی خشونتهای ساواك به مخاطبان خود، جزوات مستقلی نیز چاپ می‌‌كرد. كنفدراسیون همچنین برای انعكاس اخبار و حوادث ایران توسط گروههای مختلف حقوق بشر، عفو بین‌الملل و نظایر آن، در اروپا و امریكا فعالیت می‌كرد و نمایندگان این تشكل با بسیاری از سازمانهای حقوق بشر بین‌المللی در تماس بودند. از جمله مهمترین اقدامات كنفدراسیون، برگزاری تظاهرات و راهپیماییهای ضدحكومتی در كشورهای مختلف جهان، به‌ویژه هم‌زمان با سفر شاه به خارج از كشور بود كه به دلیل حضور پررنگ ساواك در كشورهای میزبان، درگیریهایی نیز بین طرفین روی می‌داد. دانشجویان عضو كنفدراسیون و سایر تشكلهای سیاسی و مذهبی در خارج از كشور، علیرغم تمهیدات امنیتی ساواك و نیروهای كشور میزبان، زوایای بسیاری از ناهنجاریهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مبتلابه حكومت ایران و نیز اعمال ضدبشری ساواك را به معرض نمایش می‌گذاشتند. در بسیاری از تظاهرات خارج از كشور اسناد، مدارك، تصاویر و كاریكاتورهایی در نكوهش استبداد حاكم بر ایران و شكنجه و كشتار زندانیان و فعالان سیاسی حمل می‌شد و دانشجویان در مصاحبه با رسانه‌ها و مطبوعات خارجی، افكار عمومی مردم جهان را با اقدامات خشن حكومت آشنا می‌‌كردند. كنفدراسیون در سالهای فعالیت، دچار تشتت پایان‌ناپذیر داخلی بود. ساواك نیز با نفوذ در آن، در بسیاری از موارد آن را با مشكلات جدی‌تری روبرو می‌كرد. علاوه بر آن، اخباری نیز وجود دارد كه نشان می‌دهد برخی سرویسهای امنیتی متحد ساواك، همچون سیا، در كنفدراسیون نفوذ كرده‌اند. كنفدراسیون چند بار دچار انشعاب شد. نهایتاً در 1354، انشعاب دیگری صورت گرفته و روند فروپاشی نهایی آن تسریع شد. هر چند تا واپسین دوران عمر حكومت، هنوز هم گروههایی از دانشجویان ایرانی در خارج از كشور تحت عنوان كنفدراسیون فعالیت می‌كردند، اما شواهد و قراین موجود نشان می‌دهد كه این تشكل در آخرین سالهای حكومت پهلوی، به شدت دچار ضعف شده بود. از جمله اقدامات تبلیغاتی ساواك برای بدنام كردن كنفدراسیون، ادعای وابسته بودن كنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی در خارج از كشور به چین و شوروی بود. ساواك در تبلیغات خود مدعی بود كه كنفدراسیون از چین و شوروی كمكهای مالی دریافت می‌‌كند. هنگامی كه تبلیغات كنفدراسیون بر ضد ساواك افزایش می‌یافت، ساواك هم متقابلاً این تشكل دانشجویی را هدف حملات تبلیغاتی و رسانه‌ای خود قرار می‌داد و نشریات و روزنامه‌های داخل كشور در مقالات و نوشته‌هایی كه توسط ساواك دیكته شده بود، تلاش می‌كردند این سازمان را وابسته به بیگانگان قلمداد كنند. در برخی موارد نیز ساواك نشریات جعلی به عنوان ارگان برخی احزاب سیاسی مخالف حكومت نظیر حزب توده منتشر می‌‌كرد و در آن اقدامات كنفدراسیون و سایر تشكلهای دانشجویی را محكوم كرده و آنان را وابسته به ساواك و غیره قلمداد می‌كرد. ساواك در گزارشات نوبه‌ای خود مدعی بود كه این تشكل ارتباط نزدیكی با كشورهای كمونیستی (چین و شوروی) دارد. ساواك كه در بین كنفدراسیون نفوذ چشمگیری داشت، در موارد متعدد، از اقدامات كنفدراسیون پیش از وقوع اطلاع می‌یافت و در تضعیف، انشعاب و فروپاشی نهایی كنفدراسیون نقش درجه اول داشت. نمایندگیهای ساواك در خارج از كشور فهرست كاملی از دانشجویان عضو كنفدراسیون و تركیب سیاسی و گرایشات هر یك از آنان را در اختیار داشتند و اقدامات خود را بر ضد آنان سازماندهی می‌كردند. در این میان پرویز خوانساری سفیر ایران در ژنو نقش قابل‌توجهی در هماهنگی فعالیتهای ساواك بر ضد كنفدراسیون و سایر دانشجویان مخالف در كشورهای اروپایی برعهده داشت. پلیس و نیروهای امنیتی سوئیس (مركز اروپایی ساواك) هم به دلیل روابط گسترده اقتصادی با حكومت پهلوی، در تعقیب، مراقبت و شناسایی دانشجویان و فعالان سیاسی مخالف حكومت ایران در آن كشور، همكاری نزدیكی با ساواك داشت. نفوذ گسترده ساواك در كنفدراسیون و بحرانی كه در مدیریت و سازماندهی این تشكل از اوایل دهة 1350 به بعد بروز كرد، موجبات انشعاب آن را فراهم آورد. طی سالهای 1354 ـ 1357 گروههایی از دانشجویان فعال در این تشكل، به برخی نمایندگیهای سیاسی، كنسولگریها و سفارتخانه‌های حكومت پهلوی در كشورهای مختلف جهان حمله كرده و آنها را برای مدتی به اشغال خود درآوردند. مهمترین اقدام كنفدراسیون در اشغال مراكز اروپایی ساواك در ژنو ـ خرداد 1355/ژوئن 1976 ـ بود كه فضاحت و رسوایی گسترده‌ای برای حكومت پهلوی و ساواك به بار آورد. 13 تن از دانشجویان عضو كنفدراسیون با اشغال كنسولگری ایران در ژنو (مركز اروپایی ساواك) صدها برگ از اسناد و مدارك موجود در این مركز را به دست آورده و بخشهای مهمی از آن را چاپ كردند و پس از این اقدام روابط میان ایران و سوئیس تیره شد. در اسناد به دست آمده، احمد ملك‌ مهدوی ـ دبیر اول سفارت ایران در ژنو ـ كارگردان اصلی اقدامات ساواك در سوئیس و اروپا شناسانده شده و به دستور دولت سوئیس اخراج گردید؛ در مقابل، دولت ایران نیز وابسته سفارت سوئیس در تهران را اخراج كرد. تا مدتها جنجال ناشی از اشغال مركز نمایندگی ساواك در اروپا و اسناد و مداركی كه به نمایش گذاشته شد، در رسانه‌های مختلف خارجی و نیز مطبوعات و روزنامه‌ها منعكس می‌شد. اسناد و مدارك به دست آمده از مركز اروپایی ساواك در ژنو، بعدها دستمایه تدوین كتابها و نوشته‌هایی درباره فعالیتهای ساواك در خارج از كشور شد و توسط محافل سیاسی مخالف حكومت، مورد بهره‌برداری قرار گرفت. ساواك در خارج از كشور از همان نخستین سالهای تأسیس ساواك، بخش مهمی از حیطه وظایف آن در خارج از كشور تعریف شده و به تبع آن نیروهایی نیز برای انجام امور امنیتی ـ اطلاعاتی به خارج از كشور اعزام شدند. در این میان اداره كل دوم و هفتم ساواك كه وظیفه جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات خارجی را برعهده داشت، بیش از سایر بخشها مأموریتهای خارجی داشت. به دنبال افزایش مخالفتهای گروهها و احزاب و نیز دانشجویان ایرانی در خارج از كشور، اداره كل سوم ساواك كه عهده‌دار ایجاد امنیت در داخل كشور بود، بیش از پیش در مأموریتهای خارج از كشور درگیر شد و تعقیب، مراقبت، كنترل و نیز برخورد با مخالفان سیاسی و دانشجویی در خارج از كشور برعهده این اداره كل قرار گرفت. پیش از این نیز اشاره شدكه اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد مركز نمایندگی ساواك در اروپا، در ژنو سوئیس بود. فعالیتهای سایر مراكز و نمایندگیهای ساواك توسط این مركز هدایت می‌شد. از دیگر شهرهای سوئیس كه ساواك نمایندگی فعالی داشت، برن بود. ساواك در سایر كشورهای اروپایی نیز به ضرورت نمایندگیهایی داشت. از دیگر كشورهای اروپایی كه ساواك حضوری جدی داشت، آلمان غربی بود كه به دلیل گسترده بودن تعداد مخالفان سیاسی و دانشجویی در این كشور، حضور ساواك را ضروری می‌ساخت. ضمن اینكه آلمان غربی حلقه وصل بلوك شرق با اروپای غربی و از مهمترین نقاط رفت و آمد دانشجویان و سایر مخالفان سیاسی حكومت پهلوی به آلمان شرقی و كشورهای بلوك شرق و كمونیست بود. در انگلستان هم ساواك حضور فعالی داشت. در برخی شهرها، ساواك نیروهای قابل توجهی بسیج كرده بود. سفارتخانه‌ و نمایندگیهای حكومت پهلوی در انگلستان از مهمترین مراكز تجمع و حضور نیروهای ساواك به شمار می‌رفت. در اتریش و بلژیك هم ساواك نمایندگان و مأموران قابل توجهی داشت. فرانسه و به‌ویژه پاریس، از دیگر پایگاههای فعال ساواك در اروپا به شمار می‌رفت. فرانسه از مهمترین كشورهای اروپایی بود كه دانشجویان ایرانی بسیاری در آن تحصیل می‌كردند. مركز ساواك در پاریس در همه دوره حكومت پهلوی به‌ویژه در سالهای پایانی رژیم و حضور امام خمینی در فرانسه، از فعال‌ترین پایگاههای این سازمان در خارج از كشور به شمار می‌رفت. علاوه بر اروپای غربی، در كشورهای بلوك شرق و شوروی هم مأموران ساواك فعالیت می‌‌كردند. نیز در كشورهای خاورمیانه و اسلامی هم ساواك حضور داشت. از مهمترین كشورهایی كه ساواك حضور جدی داشت، ایالات متحده بود. سفارت و نمایندگیهای سیاسی ایران در شهرهای مختلف این كشور، مراكز امنی برای حضور و فعالیت مأموران، نمایندگان، جاسوسان و خبرچینان ساواك بودند. ساواك با همكاری سیا و FBI در بسیاری از شهرهای امریكا مخالفان سیاسی حكومت را تحت تعقیب قرار می‌داد و از حمایت آشكار این سازمانها برخوردار بود. ساواك برای پیشبرد امور در كشورهای خارجی، از كمك برخی روحانیون وابسته به حكومت نیز بهره می‌برد. از جمله مهمترین این افراد سیدمهدی روحانی بود كه در پاریس اقامت داشت و خود را آیت‌الله و رهبر شیعیان اروپا لقب داده و نماینده رسمی مذهبی حكومت پهلوی در این قاره بود. اسناد و مدارك موجود از ارتباط و همكاریهای بسیار نزدیك او با ساواك در اروپا حكایت دارد. سیدمهدی روحانی تا مدتها پس از انقلاب هنوز در پاریس به سر می‌برد. سفارت ایران در پاریس نیز در اسناد و گزارشاتی به وزارت امور خارجه در تهران، گوشه‌هایی از همكاری او را با ساواك در اروپا آورده است. فعالیت ساواك در اروپا و سایر كشورها معمولاً با همكاری نزدیك سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی كشورهای میزبان و نیز دولتهای هم‌پیمان با حكومت پهلوی همراه بود. ساواك در سراسر اروپا همكاری نزدیكی با سیا و موساد داشت. در نمایندگیهای این سازمان در برخی شهرها مانند بن ـ پایتخت وقت آلمان غربی ـ فرستنده‌ها و گیرنده‌هایی نصب شده بود كه ارتباط میان آنها با نمایندگیها و مأموران سیا و موساد را در اروپا تحت پوشش قرار می‌داد. گفته می‌شد نمایندگیهای امنیتی ـ اطلاعاتی سیا و موساد در شهرهای مختلف اروپا هم، فرستنده و گیرنده‌های مشابهی در محل استقرار خود نصب كرده بودند. در ضمن همكاریهایی از این دست بین ساواك و برخی دیگر از سرویسهای اطلاعاتی اروپایی نیز وجود داشت كه اساساً بر ضد اهداف مشترك و نیز برای كنترل و مراقبت از مخالفان سیاسی و دانشجویی رژیم پهلوی به كار گرفته می‌شد. برخلاف اروپا كه بیشترین ابتكار عمل تشكلهای دانشجویی مخالف حكومت در اختیار كنفدراسیون بود، در امریكا، انجمنهای اسلامی دانشجویان و نیز تشكلهای دانشجویی وابسته به احزاب و گروههای ملی و مذهبی (نظیر جبهه ملی و نهضت آزادی ایران) بیشترین نفوذ را داشتند. نماینده رسمی ساواك در امریكا منصور رفیع‌زاده بود. چهار نمایندگی اصلی ساواك در شهرهای مختلف امریكا قابل شناسایی است. در این میان شعبه ساواك در واشنگتن مهمترین مركز این سازمان در امریكا بود. ساواك همواره از سیا می‌خواست كه مخالفان سیاسی و دانشجویی حكومت پهلوی را اخراج كند و یا حداقل آنها را تحت فشار قرار دهد. منصور رفیع‌زاده كه سالهای طولانی نماینده ساواك در امریكا بود، در خاطراتش به موارد متعددی از همكاری و ارتباط نزدیك ساواك با سیا و FBI در برخورد با مخالفان سیاسی و دانشجویی رژیم پهلوی در امریكا اشاره كرده است. دولت امریكا و نیز سیا و FBI هیچ‌گاه به طور جدی درصدد برنیامدند از رفتارهای سوء ساواك بر ضد شهروندان و اتباع ایرانی در آن كشور جلوگیری كنند و چنانكه از منابع موجود برمی‌آید، این سازمانهای هم‌پیمان ساواك، تا روزهای آخر حكومت پهلوی مدعی بودند كه ساواك هیچ‌ اقدام غیرقانونی در امریكا انجام نمی‌دهد. از جمله مهمترین كشورهای منطقه خاورمیانه كه ساواك نفوذ و حضوری قابل‌توجه در آن داشت تركیه بود. در مصر نیز، به‌ویژه از اوایل دهة 1350 كه روابط دو كشور گسترش یافت، ساواك حضور جدی داشت و دانشجویان ایرانی در این كشور تحت مراقبتهای ساواك بودند. اقدامات ساواك در خارج از كشور از اقدامات ساواك بر ضد مخالفان سیاسی و دانشجویی حكومت در خارج از كشور، جلوگیری از تمدید گذرنامه‌های تحصیلی و اقامتی آنان و نیز قطع كمكهای مالی و هزینه‌های تحصیلی بود. ساواك همچنین، دانشجویان و سایر مخالفان سیاسی حكومت را تحت فشار قرار داده و با تهدید و ارعاب، آنان را به سكوت و عدم مخالفت با حكومت دعوت می‌‌‌كرد. از دیگر اقدامات ساواك اعمال فشار به خانواده‌های دانشجویان و فعالان سیاسی مخالف حكومت در خارج از كشور بود كه در ایران اقامت داشتند. ساواك همچنین به طور مستقیم و غیرمستقیم برای دانشجویان مخالف حكومت در دانشگاهها و مراكز تحصیل مشكل ایجاد می‌كرد. از دیگر اقدامات ساواك برای كنترل تحركات سیاسی دانشجویان مخالف در خارج از كشور، تشكیل و راه‌اندازی مجامع و گروههای دانشجویی و سیاسی موافق حكومت در اروپا و امریكا بود. از جمله این تشكلهای ساواك ساخته می‌توان به موارد زیر اشاره كرد: 1ـ سازمان دانشجویان ایرانی در امریكا 2ـ انجمن دانشجویی لندن 3ـ سازمان رهبری جوانان 4ـ سازمان ناسیونالیست ایران 5ـ سازمان دانشجویان ناسیونالیست ایران 6ـ باشگاه تاج 7ـ باشگاه آریامهر 8ـ شعبات متعدد حزب ایران نوین 9ـ گروه تحقیقات علمی 10ـ گروههای مختلف فرهنگی و ادبی و انجمنهای متعدد دولتی. از دیگر اقدامات ساواك در خارج از كشور، انتشار مجلات و نشریات نوبه‌ای در اروپا و امریكا بود كه طی آن از حكومت پهلوی ستایش می‌شد. این‌ نشریات معمولاً در شمارگان بسیار چاپ و به طور رایگان در بین شهروندان ایرانی توزیع می‌گردید. ساواك همچنین در بسیاری از شهرهای اروپا، امریكا و سایر كشورها، فیلمهای سفارشی می‌ساخت. از دیگر اقدامات تبلیغاتی ساواك در خارج از كشور، برگزاری جشنها و مراسم مختلف در اروپا و امریكا بود كه هدف آن برجسته ساختن رژیم پهلوی، و كسب اعتبار برای حكومت بود. ساواك همچنین طرحهایی برای دعوت فارغ‌ التحصیلان دانشگاههای خارج از كشور، برای بازگشت به ایران و تدریس در دانشگاهها و نیز اشتغال در دیگر مراكز دولتی اجرا می‌كرد. اما چنانكه انتظار می‌رفت دانشجویان و سایر فعالان سیاسی این طرح ساواك را جدی نگرفتند. ساواك علاوه بر سازمانهای سیاسی و دانشجویی ایرانی مخالف حكومت، احزاب و تشكلهای سیاسی، فرهنگی و دانشجویی خارجی را كه با تشكلها و احزاب ایرانی در خارج از كشور ارتباطاتی داشتند، تحت مراقبت قرار می‌داد. ساواك در برخورد با مخالفان سیاسی حكومت به هر وسیله ممكن اقدام می‌كرد؛ برای از میان برداشتن برخی از رهبران مخالف در خارج از كشور نیز طرحهایی در دست اقدام داشت. در مواردی نیز تلاشهای ساواك، مشكلاتی برای این سازمان به وجود آورده و با افشاگریهای صورت گرفته، رسواییهایی به بار می‌آورد. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك و انقلاب اسلامی

هنگام اعلام فضای باز سیاسی، كه برخی آثار و نشانه‌های آن از اواخر سال 1355 و اوایل سال 1356 در محافل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كشور دیده می‌شد، ساواك در برابر مخالفان و منتقدان نرمش قابل‌ اعتنایی نشان نداد. از همان آغاز، حكومت می‌دانست كه با ادامه فضای باز سیاسی، مخالفان و منتقدان به تدریج كنترل اوضاع را در دست خواهند گرفت. ساواك، در این دوره به عنوان بازوی اجرایی شاه و حكومت، با در پیش گرفتن سیاست یك گام به پس و دو گام به پیش، خشونت‌ و سركوب پیشین را (كم سر و صداتر) ادامه داد. البته ظاهر امر نشان می‌داد كه ساواك از فشار بر زندانیان كاسته و اعمال شكنجه‌های روحی و جسمی بر متهمان و مخالفان سیاسی در زندانها تعدیل شده است. ساواك نگران كنترل اوضاع كشور در مدت طولانی بود. همزمان با گسترش مخالفتها و انتقادات سیاسی در كشور و ناتوانی حاكمیت برای برخورد با آن، به رغم آنچه ظاهر امر نشان می‌داد ساواك بر سركوب ادامه داد. ارتشبد نعمت‌الله نصیری ـ رئیس وقت ساواك ـ و سایر مسئولان بلندپایه این سازمان نظیر پرویز ثابتی ـ مدیركل اداره كل سوم ـ معتقد بودند كه سركوب آخرین راه كنترل اوضاع كشور است. به همین دلیل در طول ماههای منتهی به زمستان 1356، شاهد سركوب ساواك در عرصه سیاسی و اجتماعی كشور هستیم. حكومت بر این باور بود كه اوضاع سیاسی و اجتماعی كشور را در دست دارد، اما چنانكه تصور می‌شد تحولات سیاسی و اجتماعی كشور به دلخواه حكومت پیش نرفت. حزب رستاخیز در دی 1356 كنگره‌ای پر سر و صدا در تهران برگزار كرد. انتشار مقاله‌ای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» در 17 دی 1356 در یكی از صفحات میانی روزنامه اطلاعات، به نقطه عطفی در گسترش حركت سیاسی مخالفان حكومت تبدیل شد. این مقاله با نام مستعار احمد رشیدی مطلق به چاپ رسید؛ بعدها نیز معلوم شد كه نویسنده واقعی آن فرهاد نیكوخواه از اعضای پیشین حزب توده و مشاور دربار شاهنشاهی بود. انتشار این مقاله در كشور انعكاس یافت و موجبات واكنش تند طرفداران امام خمینی را در پی داشت. به‌ویژه در قم ـ 19 دی 1356 ـ ساواك و سایر نیروهای امنیتی و انتظامی، با معترضین درگیر شدند و گروهی از تظاهركنندگان به شهادت رسیدند. همچنین تعداد قابل‌توجهی نیز دستگیر، محاكمه، زندانی و یا تبعید شدند و در این ماجرا ساواك نقش اصلی داشت. برخی كارشناسان ساواك درج این مقاله را اقدام نادرستی ارزیابی كرده و با اشاره به محبوبیتی كه امام خمینی در بین مردم داشت آن را گامی در مسیر گسترش بحران سیاسی در كشور دانستند. ساواك قم كه گزارشهای بسیاری درباره چگونگی گسترش بحران و ناآرامیهای سیاسی در قم به ساواك تهران ارسال می‌كرد، ضمن اشاره به برخورد شدید ساواك با تظاهركنندگان، نسبت به ادامه انتشار مقالات و نوشته‌هایی از این دست و تبعات سوئی كه می‌توانست برای حكومت پهلوی در پی داشته باشد، هشدار ‌داد. با این وجود برخی منابع نشان می‌دهد كه فرهاد نیكخواه اطلاعات لازم را برای تدوین این مقاله از ساواك دریافت كرده بود. هر چند این مقاله به دستور شخص شاه تهیه و به چاپ سپرده شده بود، با این احوال ساواك نیز در فراهم شدن موجبات انتشار آن نقش داشت. این در حالی بود كه جمشید آموزگار ـ نخست‌وزیر وقت ـ درج مقاله رشیدی مطلق را توطئه مشترك هویدا و ساواك (به‌ویژه پرویز ثابتی) بر ضد خود ارزیابی می‌‌كند كه تلاش داشتند نخست‌وزیری او را با بحران روبرو كنند. به دنبال گزارش ساواك مبنی بر تبعات سوء سیاسی مرگ مشكوك آیت‌الله سید مصطفی خمینی در نجف برای حكومت پهلوی، شاه دستور تدوین و چاپ این مقاله را داد. در شهریور 1357، روزنامه اطلاعات طی مطلبی به طور تلویحی اشاره كرد كه مقاله رشیدی مطلق را در 17 دی 1356 فقط با فشار ساواك و وزارت اطلاعات و جهانگردی چاپ كرده است. به دنبال مخالفت‌‌های محافل سیاسی و مذهبی در قم، تهران و سایر شهرها، ساواك با توسل به محافل روحانی چون آیت‌الله شریعتمداری، درصدد برآمد بحران پیشامده را مهار كند. در همان حال با كمك برخی مراجع دولتی نظیر حزب رستاخیز، طرحهایی برای مقابله با ناآرامیهای سیاسی و اجتماعی به مورد اجرا گذاشته شد. البته تحولات موجود نشان می‌داد كه به تدریج كنترل اوضاع از دست حكومت پهلوی و به‌ویژه ساواك خارج شده است. دولت جمشید آموزگار با بحران گسترده و حل ناشدنی مواجه شد. با این احوال، متعاقب واقعه 19 دی 1356 در قم، شاه به ساواك دستور داد در سركوب مخالفان تردیدی به خود راه ندهد و از هر راه ممكن از گسترش ناآرامیها جلوگیری كند. اما چنانكه ساواك نیز پیش‌‌بینی می‌كرد، ناآرامیها در حادثه 19 دی 1356 متوقف نشد و در فضای ملتهب آن روز، در چهلمین روز شهیدان آن واقعه، مردم تبریز تظاهرات گسترده‌ای بر پا كرده و با ساواك و نیروهای انتظامی درگیر شدند. بدین ترتیب موضوع برگزاری مراسم چهلم شهیدان در جریان تظاهرات شهرهای مختلف، زنجیره‌وار بر دامنه اعتراضات افزود. در واقعه 29 بهمن 1356 تبریز، ساواك نقش قابل‌توجهی در سركوب مخالفتها داشته و بسیاری از تظاهركنندگان را دستگیر كرد. واقعه 29 بهمن 1356 ناكارآمدی ساواك و نیروهای انتظامی را در مواجهه با ناآرامیها آشكار كرد. چند روز پس از این واقعه نیز، برخی از مهمترین رؤسا و مسئولان ساواك در استان آذربایجان شرقی و سایر نقاط كشور از سمتهای خود بركنار شدند و برخی دیگر تنزل مقام و درجه یافتند. برای پیشگیری از تكرار رخدادهای مشابه در سایر شهرها، ساواك مذاكرات مفصلی با آیت‌الله شریعتمداری و برخی دیگر از روحانیون موافق حكومت انجام داد. آیت‌الله شریعتمداری برای برخورد منطقی‌تر با تظاهرات و مخالفتها رهنمودهایی به ساواك ارایه كرد. ضمن این‌كه وی برای كاستن از التهابات سیاسی آذربایجان و سایر نقاط كشور، اعلامیه‌هایی صادر كرده و مردم را به آرامش و پرهیز از خشونت دعوت كرد. اما اقداماتی از این دست نتوانست در گسترش مخالفتها وقفه‌ای ایجاد كند. ساواك در پی واقعه 29 بهمن 1356، طی بخشنامه شدیداللحنی خطاب به شعب خود در شهرها و استانهای مختلف، بر ضرورت سركوب قهرآمیز مخالفتهای سیاسی تأكید كرده و وظیفه این سازمان را در برخورد با ناآرامیها خطیر و حساس ارزیابی كرد. به دنبال این بخشنامه موج جدیدی از خشونت‌ و سركوب در كشور آغاز شد. كسانی كه در واقعه 29 بهمن 1356 در تبریز شركت كرده بودند، تحت تعقیب ساواك قرار گرفتند. پس از واقعه تبریز، به دستور شاه، هیئتی مركب از نمایندگان ساواك و سایر مراجع حكومتی پیگیر دلایل بروز این واقعه شدند كه نتیجه كار این هیئت پس از مدتی منتشر شد. به رغم تظاهر شاه به ادامه سیاست فضای باز در كشور، هم‌زمان با گسترش ناآرامیهای سیاسی، ساواك نیز به سیاست سركوب خود در قبال مخالفان ادامه داد. البته برخی محافل حكومتی، به‌ویژه بعضی از نمایندگان مجلس شورای ملی درباره اقدامات ساواك انتقاداتی می‌كردند، تا چنین القا شود كه حكومت انتقاد از كاستیها و خلافكاریها را تحمل می‌‌كند. برخی مراجع نظیر دفتر ویژه اطلاعات توصیه می‌كردند برای جلوگیری از گسترش بحران، حكومت به برخی اقدامات ایذایی و عوامفریبانه متوسل شود و با در پیش گرفتن سیاستهای علی‌الظاهر مسالمت‌آمیز، به ایجاد اختلاف و تشتت در صفوف مخالفان مبادرت كند. به نظر می‌رسید رؤسا و مدیران ارشد ساواك، چنان‌كه باید، برای سركوب مخالفان، كارآمد نیستند؛ بر این اساس ارتشبد نعمت‌الله نصیری از ریاست ساواك عزل شد. در خرداد 1357، سپهبد ناصر مقدم، كه در دهة 1340 در رأس اداره كل سوم ساواك قرار داشت و به نظر می‌رسید برای مواجهه با بحران از آمادگی بیشتری برخوردار است، جایگزین نصیری شد. با انتصاب مقدم به ریاست ساواك، علاوه بر ادامه سركوب، طرح در پیش گرفتن مشی مسالمت‌آمیز و آسیب‌شناسانه در برخورد با مخالفان مورد توجه قرار گرفت. مقدم به ضرورت تماس با مخالفان میانه‌رو‌ حكومت در بین احزاب و گروههای سیاسی اعتقاد داشت. در همین راستا، در دوره نخست‌وزیری جمشید آموزگار، بارها جلسات مشتركی بین فرماندهان نظامی و امنیتی و هیئت دولت برگزار شد و طی آن راهكارها و چگونگی برخورد با مخالفان حكومت مورد بحث قرار گرفت. مقدم هشدار می‌داد تا آنجا كه ممكن است از كشتار و قتل تظاهركنندگان اجتناب شده و در مقابل، طی برنامه‌ای حساب شده و در زمان‌بندی چند ماهه، عمده‌ترین مخالفان سیاسی حكومت در مناطق مختلف كشور دستگیر و راهی زندان شوند. مقدم طی جلسه‌ای كه در 24 مرداد 1357 برای بررسی راههای مقابله با بحران سیاسی تشكیل شده بود، سیاست ادامه كشتار مخالفان را عامل مهم در گسترش بیشتر ناآرامیها ارزیابی كرد و با تأكید بر ضرورت ایجاد اختلاف بین مخالفان سیاسی و مذهبی حكومت، تعطیلی و بستن تدریجی مراكز تجمع، تبلیغ و آمد و رفت مخالفان و به حداقل رسانیدن روابط، تماسها و هماهنگیهای میان مخالفان را از مهمترین راهكارهای مهار بحران ارزیابی كرد. مقدم همچنین به هیئت دولت هشدار داد سیاست فضای باز سیاسی موردنظر شاه را با احتیاط بیشتری دنبال كرده و نشریات و روزنامه‌های مختلف را از درج مطالب تحریك‌آمیز منع كند. با این احوال مقدم معتقد بود بخشی از انرژی، وقت و امكانات حكومت در كشور لزوماً باید صرف برخورد خشن با مخالفان شود. در حالی‌كه شاه انتظار داشت حزب رستاخیز و ساواك به اقدامات مشتركی بر ضد مخالفان حكومت دست زنند، مقدم بر این اعتقاد بود كه حزب رستاخیز توان برخورد با مخالفان را ندارد. مقدم بر این باور بود كه مخالفان حكومت متشكل‌تر شده و به تبع آن برخورد انسجام یافته و كارآمد با آنها دشوار خواهد شد. مقدم به نقش علما و روحانیون در رهبری فكری، سیاسی انقلابیون نیز تأكید داشت. از حوادث تأسف‌بار روزهای پایانی مرداد 1357 كه به استعفای جمشید آموزگار از نخست‌وزیری انجامید، آتش‌سوزی سینما ركس آبادان و كشته شدن صدها نفر از كسانی بود كه مشغول تماشای فیلم بودند. بلافاصله پس از آتش‌ گرفتن سینما ركس آبادان، انگشت اتهام به سرعت به سوی ساواك نشانه رفت. شایعه دست داشتن ساواك در این فاجعه به سرعت در كشور انتشار یافت و در محافل سیاسی، اجتماعی و رسانه‌های گروهی، نشریات و روزنامه‌های داخلی و خارجی انعكاس وسیعی پیدا كرد. در تمام این گزارشات، ساواك كماكان متهم درجه اول این فاجعه بود. احزاب و گروههای سیاسی و مذهبی در اعلامیه‌ها، بیانیه‌ها و سخنرانیهای خود با تقبیح این اقدام، ساواك را عامل اصلی این جنایت معرفی كردند. از جمله امام خمینی طی پیامی خطاب به مردم آبادان، فاجعه سینما ركس را به عوامل رژیم پهلوی نسبت داد. آیت‌‌الله شریعتمداری هم بدون اشاره به منشأ بروز این فاجعه، آتش‌سوزی سینما ركس را با جنایات نازیها و فاشیستها در جریان جنگ جهانی دوم مقایسه كرد. علاوه بر ساواك كه تلاش می‌كرد دست داشتن در این جنایت را تكذیب كند، شاه نیز در مصاحبه‌ای، دست داشتن ساواك را در آتش‌سوزی سینما ركس یك دروغ خواند. این فاجعه در تضعیف بیشتر موقعیت حكومت پهلوی و عوامل سركوب آن اثر بسیاری بر جای گذاشت و شكاف بین حكومت و مردم را بسیار عمیق‌تر كرد. پرونده فاجعه آتش‌سوزی سینما ركس آبادان بدون اینكه به نتیجه متقن و روشنی برسد كماكان باز بود تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی دهها نفر در این رابطه دستگیر و تحت محاكمه قرار گرفته و حداقل 6 نفر به اعدام محكوم شدند. سیاست چماق و هویج پیش از این اشاره شد كه نصیری تا روزهای آخر ریاست ساواك همواره حامی سركوب شدید مخالفان سیاسی بود. نصیری ایده خود را بارها در ملاقات با مسئولان حكومت در میان نهاده بود. تصور می‌شد با بركناری نصیری (رئیس بدنام ساواك) موج حركت مردمی تخفیف خواهد یافت. مقدم رئیس جدید ساواك نیز به زودی نشان داد كه برخورد قهرآمیز مخالفان را سرلوحه عمل خود قرار داده است. شخص شاه نیز با تمام ادعایی كه درباره سیاست فضای باز داشت، طرفدار برخورد شدید و قهرآمیز با تظاهركنندگان بود. حكومت، از بركناری نصیری و جایگزینی مقدم كه شایع بود فردی اصلاح‌طلب است، هدف دیگری نیز دنبال می‌كرد. حكومت درصدد بود القا كند كه مجموعه حكومت به روش دموكراتیك روی آورده است. ضمن اینكه حكومت تلاش می‌كرد با این اقدام از اشتهار ساواك به سركوبگری بكاهد. گفته می‌شد رژیم قصد دارد با ریاست مقدم بر ساواك، تغییر و تحولاتی اساسی در ساختار مدیریتی و چارچوب تشكیلاتی و مجموعه فعالیتهای آن به وجود آورد. همچنین شایع بود با بركناری نصیری از ساواك، شاه قصد دارد سركوب ساواك را در سالیان طولانی گذشته صرفاً اقداماتی خودسرانه جلوه داده و مجموعه رژیم پهلوی را از اتهام خشونت‌ مستثنی كند و چنین القا شود كه شاه از همان آغاز هم موافق روشهای سركوب ساواك نبوده است. ناصر مقدم رئیس جدید ساواك در نخستین روزهای تصدی‌اش در نامه‌ای خطاب به مدیریت اداره كل سوم، بر ضرورت تجدیدنظر در روشهای ساواك و لزوم ارائه چهره‌ای انسانی‌تر از این سازمان در نزد افكار عمومی مردم ایران و جهان سخن به میان می‌آورد؛ با این حال تأكید می‌كند كه ساواك به سان قبل در سركوب مخالفان سیاسی حكومت هیچ تردیدی به خود راه نخواهد داد. جایگزینی مقدم با نصیری از منظر مخالفان سیاسی، عقب‌نشینی آشكار حكومت و شاه در برابر حركتها تلقی شد. بركناری نصیری از ریاست ساواك و جایگزینی مقدم به جای او از سوی برخی محافل سیاسی و اجتماعی مورد استقبال قرار گرفت و حتی برخی از محافل طرفدار سلطنت و حكومت آن را اقدامی عقلانی و درست ارزیابی كردند. گفته می‌شد شخص آموزگار ـ نخست‌وزیر ـ در بركناری نصیری از ریاست ساواك نقش قابل‌‌توجهی داشت. این واقعه در نشریات و رسانه‌های گروهی داخلی و خارجی نیز انعكاس یافت. البته علیرغم همه تلاشها و اعمال سیاست هویج و چماق مقدم و تعدیلی كه به ظاهر می‌خواست در روشهای ساواك ایجاد كند، چاره‌ای از مشكلات فزاینده حكومت نگشود. با انتصاب مقدم به ریاست ساواك، مذاكرات و ملاقاتهای او با شاه افزایش یافت. گفته می‌شد مقدم حتی درباره ضرورت تغییر كابینه‌های مختلف، مشاوره‌هایی به شاه می‌‌داد. در بسیاری از موارد مقدم رابط شاه با رجال، شخصیتها و گروههای سیاسی و اجتماعی كشور بود. مقدم با برخی افراد كه شاه در ماههای پایانی حكومت پهلوی، به نخست‌وزیری آنان ابراز تمایل كرده بود، ملاقاتهایی انجام داد. هم او بود كه به شاه توصیه كرد شریف امامی را در رأس كابینه، جایگزین آموزگار كند. هنگامی كه طرحهای شریف‌ امامی با ناكامی روبرو شد، باز هم مقدم در نخست‌وزیری ازهاری مؤثر واقع شد. او پس از آن كه مذاكراتش با برخی چهره‌های سیاسی برای پذیرش پست نخست‌وزیری به جایی نرسید، برای نجات شاه، شاپور بختیار را آماده پذیرش نخست‌وزیری كرد. در دوره اوج‌گیری حركتهای مردمی در ماههای پیروزی انقلاب اسلامی، بین ساواك و نیروهای انتظامی و مسئولان حكومتی نشستهای توجیهی برگزار می‌شد. در این میان علاوه بر ستاد ساواك در تهران، شعب و نمایندگیها و مقرهای این سازمان در دیگر استانها و شهرها نیز ضمن هماهنگ كردن فعالیتهای خود با مراكز ساواك در تهران، با دستگاههای انتظامی و شورای تأمین استانها و شهرستانها روابط نزدیكی داشتند. در این جلسات درباره چگونگی برخورد با مخالفان روزافزون حكومت تصمیمات لازم اتخاذ می‌شد. حكومت تلاش می‌كرد برای سركوب كارآمد تظاهركنندگان و مخالفان، بین ساواك و سایر نیروها هماهنگی ایجاد شود. البته هرچه زمان می‌گذشت، ناهماهنگیها بیشتر می‌شد. در ماههای پایانی حكومت پهلوی نیز، در بسیاری از شهرهای بحران‌زده كشور، هماهنگی در سركوب و برخورد با مخالفان به حداقل رسیده بود. هر یك از نیروهای امنیتی، انتظامی و ساواك به گونه‌ای نه چندان انسجام یافته در برابر مخالفان موضع‌گیری می‌‌كردند. در سال 1357، به زودی آشكار شد كه ساواك بیشترین نقش را در سركوب و كشتار مخالفان دارد، به‌ویژه در شهرها و مناطقی كه دامنه تظاهرات فزاینده بود، اقدامات ساواك نمود بیشتری داشت. چنانكه در جریان بسیاری از كشتارهای گسترده در شهرهای كوچك و بزرگ، بیشترین اتهامات متوجه نیروهای ساواك بود كه بی‌محابا، به قتل‌عام تظاهركنندگان می‌پرداختند. كشتار و سركوب غیرانسانی مخالفان، كه از دوران ریاست نصیری بر ساواك آغاز شده بود، در دوران ریاست مقدم هم ادامه یافت. ساواك علاوه بر این كه در كشتار و قتل‌‌عام تظاهركنندگان نقش مهمی داشت، در اقدامات پیشگیرانه نیز پیشگام سایر نیروها بود. ساواك تلاش می‌كرد در تمام دوایر، سازمانها، وزارتخانه‌ها و مراكز حكومتی و دولتی فضای اختناق‌ بیشتر حاكم شود و چنان بنمایاند كه نیروهای این سازمان بر مجموعه رفتار و عملكرد كاركنان و كارمندان دولتی و حكومتی اشراف كامل دارند؛ در همان حال تلاش می‌كرد سران و سازمان‌دهندگان تظاهرات و ناآرامیها را كنترل كند. ساواك مُصر بود سازمان‌دهندگان و رهبران تشكلهای مخالف را دستگیر كرده و در محاكم قضایی محكومیتهای سنگینی برای آنان در نظر گرفته شود. ساواك بر آن بود تا بسیاری از روحانیون را كه در گسترش مخالفتها نقش قابل‌‌توجهی دارند، دستگیر و یا به مناطق دور افتاده تبعید كند. به رغم تمام تمهیدات امنیتی و پلیسی ساواك و سایر نیروهای حكومتی، دامنه مخالفتها و تظاهرات ضدحكومتی همواره روزافزون بود و مردم ایستادگی و مقاومت جانانه و تحسین‌برانگیزی در برابر ساواك به نمایش می‌گذاشتند. همزمان با گسترش سركوب ساواك، خبرگزاریها و رسانه‌های مختلف جهان از كشتارهای روزافزونی خبر می‌دادند كه همه روزه در شهرها و مناطق مختلف كشور توسط ساواك صورت می‌گرفت. در مهمترین درگیریهای منجر به قتل‌عام گسترده مخالفان در شهرهای مختلف (از جمله قم، تهران، تبریز، مشهد، اصفهان، شیراز، كرمان و رشت) ساواك نقش درجه‌ اول داشت. ساواك در اقداماتی پیشگیرانه، به منازل و محل كار و رفت و آمد سازمان‌دهندگان و رهبران گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی مخالف حكومت، كه در گسترش ناآرامیها نقش داشتند، حمله كرده و آنان را دستگیر می‌كرد و یا به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌داد. ساواك با ایجاد رعب و وحشت، در تلاش بود كنترل اوضاع را به دست گیرد؛ اما این اقدامات به ندرت به نتایج قابل‌اعتنایی منجر می‌شد. گاه ساواك به علما و روحانیون سرشناس و سایر سازمان‌دهندگان تظاهرات مخالف حكومت در شهرهای مختلف هشدار می‌داد و آنان را از ادامه مخالفت با حكومت برحذر می‌داشت. با این احوال مخالفتها همواره فزاینده بود و به تبع آن عجز و ناتوانی ساواك و سایر مراجع حكومتی و نظامی در برابر مخالفان بیش از پیش آشكار می‌شد. این روند در تمام تابستان و سپس ماههای منتهی به بهمن 1357 با شدت ادامه داشت. مخالفت آشكار با حكومت (حداقل از اواسط سال 1357) به امری فراگیر تبدیل شد و به تدریج گروه وفاداران به رژیم پهلوی به سرعت در اقلیت قرار گرفتند. در واپسین ماههای عمر حكومت پهلوی، ساواك و سایر نهادهای حكومتی نظیر ارتش (در سطح فرماندهی و امیران ارشد) تنها وفاداران به رژیم پهلوی بودند. با این احوال، ساواك كماكان به رفتار خشن و غیرانسانی خود با مخالفان ادامه می‌داد و حتی نسبت به مجروحان و مصدومان تظاهرات و درگیریها نیز اغماض نمی‌كرد. ساواك نگران رویگردانی نیروهای نظامی و انتظامی از حكومت و پیوستن آنان به مخالفان و انقلابیون بود. به طور مدام بر تعداد كسانی كه خدمت در ارتش و نیروهای نظامی را ترك كرده و به مخالفان می‌پیوستند، افزوده می‌شد. ساواك در تماسهای تلفنی خود، فرماندهان نیروهای انتظامی و ارتش و نیز رجال و كارگزاران حكومتی و دولتی را به مقاومت در برابر مخالفان وامی‌داشت و هشدار می‌دهد كه اگر در برخورد با مخالفان قصور ورزند با مجازاتها و عواقب سنگینی روبرو خواهند شد. در این دوره ساواك كماكان به حملات دیوانه‌وار و غیرانسانی خود به مخالفان پرشمار حكومت در كشور ادامه داد و بر شمار قربانیان دوران انقلاب ‌افزود و برای سركوب و قلع و قمع بی‌رحمانه طرفداران امام خمینی دستور اكید صادر كرد. از اواسط سال 1357، دامنه درگیریها به حدی گسترش یافت كه گاه تعداد قربانیان ساواك از چند صد نفر در روز فراتر می‌رفت. ساواك گاه حملات خود را به صفوف مخالفان و تظاهركنندگان، توسط افراد خود و در پوشش برخی صنوف و گروههای اجتماعی به اصطلاح طرفدار شاه و حكومت انجام می‌داد. گاه، گروههای سازماندهی شده‌ای در هیئت كارگران و كشاورزان كه به انواع اسلحه‌های سرد و گرم و سایر آلات ضرب و جرح نظیر زنجیر، پنجه بوكس و چماق مجهز بودند، با هدایت ساواك و به عنوان دفاع از نظام شاهنشاهی پهلوی و قانون اساسی، به مخالفان حكومت حمله می‌كردند. دستگیری مخالفان از جمله طرحهای ساواك برای مهار انقلاب و كاهش ناآرامیها، شناسایی و دستگیری گروه قابل‌‌توجهی از افراد شاخص گروهها، احزاب و سازمانهای مخالف حكومت بود كه در مدیریت، سازماندهی و هدایت تظاهرات و گسترش ناآرامیها نقش مهمی داشتند. اولین بار در اواسط خرداد 1357 و همزمان با آغاز دوران ریاست مقدم بر ساواك، این طرح مورد توجه قرار گرفت و مقرر گردید حدود 3500 نفر از افراد مؤثر در جریان تحولات سیاسی و اجتماعی جاری كشور دستگیر شوند تا به تدریج از دامنه تظاهرات و ناآرامیها كاسته شود. اما این طرح در آن دوره مورد توجه شاه قرار نگرفت. برای بار دوم در اواخر آبان 1357 و در دوران نخست‌وزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری، طرح دستگیری گسترده رهبران و سازمان‌دهندگان تظاهرات مورد توجه جدی ساواك قرار گرفت و فهرستی از اشخاص و مشخصات و آدرس آنان همراه با چگونگی دستگیریشان تهیه شد. اما این بار نیز این طرح امكان عملی نیافت. آخرین بار در دوره نخست‌وزیری شاپور بختیار و پس از خروج شاه از كشور، كه اعلام شد امام خمینی به زودی راهی ایران خواهد شد، بار دیگر طرح همزمان دستگیری متعدد و گسترده مخالفان سیاسی و مذهبی حكومت و انجام یك كودتای نظامی در كشور قوت گرفت. با این احوال، با فراگیر شدن دامنه تظاهرات و ناآرامیهای سیاسی در كشور و فقدان هر روزنه امید به نجات رژیم رو به زوال پهلوی، این طرحها، پیش از اجرا محكوم به شكست بودند. شایان گفتن است در اجرای این طرحها برای ساواك نقش درجه اول پیش‌بینی شده بود. بمب‌گذاری و ایجاد هراس از جمله اقدامات ساواك، بمب‌گذاری در محل كار و منزل برخی از رهبران مخالف بود. اقداماتی از این دست كه به‌ویژه در ماههای نخست‌ سال 1357 افزایش یافت، عمدتاً تلفات جانی دربر نداشت و بیشتر با برجای گذاشتن خسارات مالی، مخالفان را تهدید می‌‌كرد كه اگر به مخالفت با حكومت ادامه دهند، با عواقب وخیمی روبرو خواهند شد. هر چند ساواك هیچ‌گاه مستقیماً مسئولیت این اقدامات را برعهده نگرفت، ولی همگان می‌دانستند این بمب‌گذاریها كه گروهی تحت عنوان «كمیته‌های انتقام» مسئولیت آن را پذیرفتند، تحت هدایت و كارگردانی ساواك انجام می‌شود. ساواك همچنین هر از گاه به منزل و محل كار برخی مخالفان سیاسی حمله می‌كرد و آنان و همراهانشان را مورد ضرب و شتم قرار داده و با وارد آوردن خساراتی، محل را ترك می‌كرد. این حملات كه عمدتاً در شب صورت می‌گرفت علاوه بر ضرب و شتم مخالفان و خانواده و نزدیكان آنان، خسارات مالی قابل توجهی به بار می‌آورد و در مواردی با دستگیری آنان و ضبط و مصادره اموالشان همراه بود. علاوه بر اینها، ساواك بسیاری از مخالفان سرشناس حكومت را نیز از طریق تلفن تهدید به قتل می‌كرد و شایعاتی پخش می‌كرد تا القا كند كه با به خطر افتادن موقعیت رژیم پهلوی، مخالفان، امنیت اجتماعی، سیاسی و فردی مردم را سلب خواهند كرد. تعداد كسانی كه در طول ناآرامیهای دوران انقلاب توسط ساواك به انحاء گوناگون به بازداشت و قتل تهدید شدند از هزاران نفر فراتر می‌رود. ساواك محل كار و زندگی تعدادی از مخالفان سیاسی حكومت را به آتش ‌كشید و یا به وسیله عوامل خود تخریب ‌كرد. گفته می‌شد ساواك علاوه بر تخریب اموال، منازل و محل كار مخالفان، در آتش‌سوزی، غارت و تخریب برخی مراكز و ساختمانهای دولتی دست دارد، تا در بین مردم ترس و واهمه ایجاد كرده، مخالفان حكومت را افرادی سودجو و مخرب معرفی كند. در مواردی نیز ساواك برای ترغیب دولت برای بهره‌گیری بیشتر از خشونت و سركوب مخالفان، به طور پنهانی در تخریب و آتش‌سوزیها نقش داشت. گفته می‌شد ساواك برای تحت فشار قرار دادن شاه و تغییر دولت شریف امامی و روی كار آمدن ازهاری نظامی كه سركوب خشن‌تری خواهد داشت، آتش‌سوزیهای مهیبی به راه انداخته و به تخریب‌گریهای متعددی دست زد؛ تا جایی كه شریف امامی در جلسات رسمی دولت صراحتاً از نقش ساواك در تخریب و آتش‌سوزیهای تصنعی و عمدی در مراكز دولتی و حكومتی، نیز منزل و محل كار مردم سخن به میان آورد. از دیگر اقدامات ساواك، تلاش برای منحرف كردن افكار عمومی از مسیر تحولات جاری كشور به سوی جریانات سیاسی بی‌اثر منفور بود. به طور مثال ساواك شایع می‌كرد سرنخ تمام تحولات كشور در اختیار حزب توده و طرفداران شوروی و گروههای چپ است.ساواك بر آن بود تا موجبات رعب و وحشت و یأس و سرخوردگی و نومیدی مردم را فراهم كند. ساواك، گاه اعلامیه‌ها و بیانیه‌های جعلی تندی نیز با نام حزب توده و سایر گروههای چپ منتشر می‌كرد. ساواك تلاش می‌كرد موضع انقلابی گروههای مذهبی و مسلمان را كه در تحولات انقلاب نقش تعیین‌كننده‌ای داشتند، در بین مردم بی‌اعتبار سازد و چنین القا كند كه علما و روحانیون و نیز امام خمینی و طرفداران او در كشور نقش قابل‌ اعتنایی در ناآرامیها ندارند. ساواك همواره تبلیغ می‌كرد كه مخالفان سیاسی حكومت گروهی تروریست و خرابكار هستند و هرگاه خطری متوجه رژیم پهلوی شده و آنان قدرت را در دست گیرند، تبعات هولناكی برای مردم خواهد داشت. ساواك كه نقش قابل‌‌توجهی در كشتارها و قتل‌عامهای دوران انقلاب داشت، برای جلوگیری از بهره‌برداریهای سیاسی از موضوع قربانیان و شهیدان دوران انقلاب، مراقبت شدیدی بر قبرستانها و محل دفن شهیدان اعمال می‌‌كرد. در مواردی ساواك انتقادات تصنعی و هدایت شده‌ای از بخشهای مختلف حكومت و دولت به راه می‌انداخت و تصور می‌كرد خواهد توانست از گسترش مخالفتها بكاهد؛ در این مسیر نیروهایی از ساواك در معابر عمومی و محل تجمع و رفت و‌ آمد مردم جمع می‌شدند و گاهی نیز مأموران آن به عنوان منتقد در رسانه‌های گروهی از برخی عوامل و مسئولان حكومتی و دولتی انتقاداتی می‌كردند. از دیگر شگردها و طرحهای ساواك، اعزام مأموران نفوذی در صف مخالفان و تظاهركنندگان و طرح شعارهای انحرافی و تعدیل كننده بود كه در تمام دوران انقلاب با نوساناتی ادامه داشت. ساواك همواره مسئله نفوذ سیاسی، فكری و مذهبی امام خمینی را در بین سربازان، افسران، درجه‌داران و سایر نیروهای نظامی و انتظامی، با نگرانی و دقت تمام دنبال می‌كرد و نیروی قابل اعتنایی صرف جلوگیری از گرایش نظامیان به انقلاب و به‌ویژه پدیده فرار روزافزون سربازان وظیفه می‌كرد. از دیگر اقدامات ساواك جلوگیری از انعكاس وسیع خبر ناآرامیها در مطبوعات و رسانه‌ها بود. ساواك برخی مدیران و دست‌اندركاران مطبوعات را احضار می‌كرد و تذكرات و هشدارهایی به آنها می‌داد. با این احوال، به‌ویژه در ماههای پایانی حكومت پهلوی نفوذ و سلطه ساواك بر مطبوعات كاهش یافت. حكومت برای آرام كردن فضای بحرانی كشور در دوره نخست‌وزیری ازهاری، نصیری رئیس پیشین و منفور ساواك را از سفارت ایران در پاكستان فراخواند و بازداشت كرد؛ تعداد دیگری از سران رژیم نیز دستگیر شدند. البته اقداماتی از این دست هیچ‌گاه از سوی مخالفان جدی گرفته نشد. نفرت از ساواك گسترش حركتهای مردمی در دوران انقلاب، كه با سركوب بیشتر ساواك همراه بود، تنفر عمومی نسبت به این سازمان بیش از پیش نمود یافت. به دنبال آشكار شدن ناتوانی حكومت و ساواك در كنترل اوضاع اجتماعی و سیاسی كشور و افزایش روزافزون تظاهرات مردمی نیز، مردم امكان بیشتری برای ابراز مخالفت و اعلام انزجار از ساواك یافتند. واژه ساواك و ساواكی در صدر عبارات تنفربرانگیز دوران انقلاب قرار گرفت و به تبع آن ساواكیها و افرادی كه با این سازمان همكاری داشتند، در معرض انتقاد، نكوهش و گاه حمله و ضرب و جرح، قرار گرفتند. به همین دلیل نیروهای ساواك و كسانی كه در پوششهای مختلف با این سازمان همكاری می‌‌كردند، در دوره انقلاب، تمهیدات امنیتی و حفاظتی قابل‌توجهی برای در امان ماندن از حملات مردم اندیشیدند. در دوران انقلاب افرادی به اتهام وابستگی و یا همكاری با ساواك تحت تعقیب قرار گرفته و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. مردم خشمگین كه سالها شاهد ستمكاری و جنایات ساواك بودند، اینك فرصتی برای انتقامجویی یافته بودند. اوج‌گیری اعتراضات مردمی و از میان رفتن تدریجی رعب و وحشت پیشین، اینك موجباتی فراهم آورده بود تا مردم، خشم فروخورده سالیان گذشته را با تعقیب اعضا و وابستگان ساواك، به‌ویژه، از اواسط سال 1357 كه انقلابیون در برابر رژیم پهلوی موقعیتی برتر یافتند، نشان دهند. در این دوره بروز احساسات و هیجانات بر ضد ساواك و ساواكیها نمود آشكارتری یافت. در این میان علاوه بر ساواكیها، برخی مراكز، مقرها و محل تجمع ساواك در شهرها مورد حمله انقلابیون قرار گرفت و بعضاً آتش گرفته و تخریب ‌شد. در برخی از شهرها نیروهای ساواك به دست انقلابیون و تظاهركنندگان به قتل رسیدند. بدین ترتیب در حالی كه مردم توسط ساواك و سایر نیروهای حكومتی قتل‌عام می‌شدند، تظاهركنندگان كه كینه و خشم عمیقی از ساواك داشتند، در هر فرصت ممكن به نیروهای ساواك حمله می‌كردند. ساواك تلاش می‌كرد از این حوادث بهره‌برداری تبلیغاتی كرده و مخالفان حكومت را افراد جانی و اخلال‌گر معرفی كرده و مظلوم‌نمایی كند. ساواك كه جان و مال نیروهایش تهدید می‌شد، از آنان می‌خواست بیش از پیش موارد حفاظتی و امنیتی را رعایت كنند و برای كاستن از وحشت و ترس به آنها روحیه می‌داد. ساواك برای حراست از مقرهای خود تمهیدات قابل‌توجهی اندیشیده بود. با این احوال تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ساواك سر تسلیم فرود آورد. به رغم تصویب قانون انحلال ساواك در آخرین روزهای عمر حكومت پهلوی، برخی مراكز مهم ساواك در تهران و سایر شهرها، در زمره آخرین سنگرهای دفاع از رژیم رو به زوال پهلوی، در برابر انقلابیون ایستادگی می‌كردند. گفته می‌شد بسیاری از اسناد مهم ساواك، طبق دستورالعملهای تعیین شده پیشاپیش معدوم و از میان رفته است. در ماههای پایانی سال 1356 و اوایل سال 1357 به رغم سیاستهای ساواك، نشریات و روزنامه‌ها به تدریج از حكومت انتقاد می‌كردند. از اواسط سال 1357 سلطه ساواك بر مطبوعات سیری نزولی یافت و چنان‌كه از اسناد و گزارشات ساواك برمی‌آید، نشریاتی چون كیهان و اطلاعات بر دامنه انتقاد و مخالفت با حكومت افزودند. برخلاف نشریات و روزنامه‌ها، رادیو و تلویزیون ایران تا آخرین روز حكومت پهلوی در سلطه ساواك بود و به رغم برخی انتقادات مستقیم و غیرمستقیمی كه در برنامه‌های رادیو و تلویزیونی از عملكرد سوء حكومت صورت می‌گرفت و احیاناً گوشه‌هایی از تظاهرات در رادیو و تلویزیون، مجالی برای انعكاس می‌یافتند، ساواك تا سقوط نهایی حكومت این رسانه را در كنترل داشت. ساواك علاوه بر رادیو و تلویزیون، نشریات و روزنامه‌های داخلی، اخبار و گزارشات رسانه‌ها و نشریات خارجی درباره تحولات ایران را نیز به دقت پیگیری می‌‌كرد. در این میان اخبار و گزارشات رادیوهای مهم جهانی و منطقه‌ای، توسط مأموران ساواك كنترل می‌شد. آسیب‌شناسی و برنامه‌ریزی ساواك طرحهای بلندمدت و انسجام یافته‌ای برای برخورد با شرایط بحرانی پیش‌بینی نكرده بود و با آغاز حركتهای مردمی در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، دچار سردرگمی شد. با این احوال كوشید با ارائه راه‌حلهایی، موجبات فروكش كردن ناملایمات اجتماعی و سیاسی را فراهم آورده و چاره‌اندیشی‌هایی كند. به طور نمونه به دنبال واقعه 19 دی 1356 قم و سپس 29 بهمن 1356 در تبریز، ساواك به این نتیجه رسید كه تبعیت مردم از روحانیون و نیز نارضایتی آنان از سوء عملكرد دوایر و دستگاههای دولتی و حكومتی عامل بروز حادثه است. به همین دلیل به شعب خود دستور داد ضمن بررسی مشكلات و نارضایتیهای عمومی حوزه فعالیت خود، دلایل و ریشه‌های بروز بحران را شناسایی و تجزیه و تحلیل كنند. ساواك به مأموران خود هشدار می‌داد كه از روحانیون مخالف حكومت مراقبت كنند و علت گرایش مردم را به سوی آنان بررسی نمایند. ساواك در جزوه‌ای كه با هدف ریشه‌یابی روند و چگونگی شكل‌گیری و گسترش بحران سیاسی تهیه كرده بود، به تحولات پس از كودتای 28 مرداد 1332 و نقش این سازمان در سركوب مخالفان سیاسی حكومت در دهه‌های 1330 تا 1350، اشاره كرده بود. ساواك در این گزارش تحلیلی اعتراف می‌‌كند كه ریشه بسیاری از نارضایتیها را در كشور باید در موارد زیر جستجو كرد: 1ـ فقدان عدالت اجتماعی و اقتصادی، 2ـ شكاف عظیم طبقاتی در كشور، 3ـ ناكارآمدی و عدم تحقق برنامه‌های پر سر و صدای انقلاب سفید، 4ـ بی‌توجهی و بی‌‌اعتقادی رجال و كارگران حكومتی و دولتی به طرحهای انقلاب سفید و اساساً بی‌‌توجهی و بی‌‌اعتقادی به برنامه‌های اصلاحی حكومت، 5ـ فساد گسترده اداری، 6ـ فساد گسترده اقتصادی و مالی، گسترش دزدی و ارتشا، گسترش تبعیض و بی‌عدالتی در سطوح مختلف اداری و مدیریتی، بی‌توجهی به مردم در دوایر دولتی و حكومتی، 7ـ ناهماهنگی و ناكارآمدی دوایر حكومتی و دولتی، 8ـ مشكلات فزاینده اقتصادی، 9ـ توزیع نامتعارف و تبعیض‌آمیز ثروت عمومی و افزایش تجمل‌پرستی در میان اقلیت ثروتمند و گسترش فقر عمومی در سطوح میانی و پایین‌دست جامعه، 10ـ شكست برنامه‌های نوسازی و توسعه در بخش كشاورزی و عدم توجه حكومت به روستائیان، 11ـ رشد نامتوازن شهرها، 12ـ عدم توجه حكومت به حل مشكلات عدیده جوانان، 13ـ عدم توجه كارگزاران حكومت به خواستهای مردم و بی‌اعتمادی مردم نسبت به مجموعه حكومت و 14ـ نقش استادان دانشگاهها و نیز معلمین و آموزگاران مدارس در انتقاد از حكومت در ایران و نیز گرایش طبیعی دانشجویان و دانش‌‌آموزان و طیف وسیعی از فرهنگیان و دانش‌آموختگان كشور به ایدئولوژیهای سیاسی و مذهبی مخالف رژیم پهلوی. ساواك در برخی ارزیابیهای خود، تلاش می‌كرد تحولات سیاسی دوران انقلاب را به گروههایی چون حزب توده پیوند زند و وانمود سازد كه گروههای مسلمان نقش درجه چندمی در انقلاب دارند. در مواردی نیز ساواك، احتمالاً برای یافتن دستاویزی در سركوب مخالفان، بر نقش محوری گروههای مسلح در دوران انقلاب تأكید می‌كرد و چنین القا می‌كرد كه گروههای خرابكار و تروریست عامل اصلی بحران سیاسی آن دوره هستند. ساواك برای غلبه بر بحران سیاسی، همگام با برخورد قهرآمیز با مخالفان، موارد زیر را نیز توصیه می‌كرد: 1ـ با فعالیت حزب رستاخیز، حكومت چنین بنمایاند كه خود پرچمدار تشكیل و فعالیت حزب و یا احزاب ملی شده و این حزب یا تشكلهای جدید به مظاهر و ارزشهای فرهنِگی، سیاسی، مذهبی، اعتقادی، اجتماعی و ... به دیده احترام می‌‌نگرند، 2ـ حكومت برای فائق‌ آمدن بر مشكلات، گروهی از جامعه‌شناسان و متفكرین را به خدمت بگیرد، 3ـ با تفكیك گروههای مختلف به مخالف، ناراضی و منتقد حكومت، برای ایجاد تضاد و اختلاف بین این گروهها برنامه‌ریزی كرده و از گروههای ناراضی متمایل به حكومت حمایت كند، 4ـ طرحهایی برای جذب گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی به حكومت اجرا كرده و حمایت از رژیم پهلوی را در سطوح مختلف تبلیغ كند، 5ـ رسانه‌های گروهی (رادیو و تلویزیون) را از وجود افراد فاسد، مغرض و منحرف پاكسازی كند، 6ـ هر چه سریعتر در حل مشكلات دانشگاه و دانشگاهیان بكوشد و بر مجموعه دانشگاه كنترل بیشتری اعمال كند، 7ـ برای رسیدگی به مشكلات و خواستهای كاركنان، كارگران و كارمندان دولت به سرعت چاره‌اندیشی كند، 7ـ قوانین و مقررات دست و پاگیر اداری بر سر راه رونق تجارت و بازرگانی در عرصه داخلی وخارجی را از میان بردارد، 9ـ برای تهیه مایحتاج عمومی به سرعت دست به كار شود و برای به حداقل رساندن تورم تلاش كند؛ و همچنین برای كاهش قیمت مسكن و ساخت خانه‌های انبوه و ارزان قیمت سرمایه‌گذاری كند، 10ـ برای نجات اقتصاد كشاورزی و روستایی تدابیر جدی و عملی اتخاذ كند، 11ـ برای تأمین نیازها و مشكلات مالی و معیشتی نیروهای انتظامی و نظامی چاره‌اندیشی كند، 12ـ با پدیده فساد، مبارزه‌ای جدی، پیگیر و واقعی شروع كند، 13ـ برای تقویت و حمایت از علما و روحانیون مخالف امام خمینی از هیچ تلاشی فروگذار نكرده و در ایجاد اختلاف میان علما و روحانیون هیچ‌گونه تردیدی به خود راه ندهد، 14ـ در برابر مخالفان حكومت امتیازات بدون ما به ازایی ندهد و تلاش كند بیشترین امتیازات در اختیار ناراضیان و منتقدین متمایل به حكومت قرار گرفته و موضع آنان را در برابر مخالفان آشتی‌ناپذیر حكومت تقویت كند، 15ـ آزادی زندانیان سیاسی با تدبیر و برنامه‌ریزی ویژه‌ای صورت گرفته و از آزادی شتاب‌زده و سریع آنها جلوگیری شود و تلاش شود صرفاً در ازای به دست آوردن امتیازاتی از مخالفان، زندانیان آزاد شوند، 16ـ دولت تلاش كند اعطای هر امتیازی به مخالفان از موضع قدرت صورت گرفته و چنین وانمود نشود كه حكومت و دولت به دلیل ضعف و ناچاری تن به درخواست مخالفان داده است. ساواك در گزارش محرمانه‌ای كه در 8 مهر 1357 درباره روند شكل‌گیری مخالفتهای سیاسی با رژیم پهلوی تهیه كرد، با بررسی نقش گروههای سیاسی، اجتماعی و مذهبی مختلف در تحولات جاری كشور، نهایتاً بر این نكته پای فشرد كه امام خمینی از همان آغاز حركت مردم نقش تعیین‌كننده در هدایت و رهبری تحولات جاری كشور داشته و تمام تلاشهای ساواك برای پیشگیری از نقش ایشان كمتر با موفقیت قرین شده است. ساواك با اشاره به گروههای سیاسی و اجتماعی مختلفی كه در جریان ناآرامیهای دوران انقلاب مشاركت دارند، تصریح می‌‌كند كه سرنخ تمام تحولات و ناآرامیها در اختیار امام خمینی و روحانیون تحت هدایت ایشان است. ساواك تهران در اواسط سال 1357 با برشمردن روند حوادث كشور اعلام كرد كه تقریباً تمام گروهها، احزاب و دستجات سیاسی فعال ناگزیر از امام خمینی و ایده‌های انقلابی او پیروی می‌‌‌كنند و هدف نهایی مخالفان به سقوط كشانیدن رژیم پهلوی و برقراری حكومتی اسلامی به رهبری امام خمینی است. در آذر 1357 اداره كل چهارم ساواك توصیه كرد كه این سازمان برای كسب حیثیت خود باید به اقدامات زیر متوسل شود: 1ـ جلسات و نشستهای مشتركی با دستگاههای دولتی و حكومتی برگزار كرده و طی مصاحبه‌های تلویزیونی وظایف قانونی ساواك را برای اذهان عمومی تشریح كند و به مردم بقبولاند كه ساواك برخلاف تبلیغات و اخبار موجود، سازمانی سركوبگر نیست، 2ـ مصاحبه و گفت و گوهایی با ارباب جراید و روزنامه‌ها ترتیب داده و آنان را ترغیب كند تا مطالبی در حمایت و طرفداری از ساواك بنویسند و از تخریب بیشتر این سازمان در نزد افكار عمومی خودداری كنند، 3ـ ساواك طرحهای تبلیغی و رسانه‌ای مؤثری برای معرفی نقش سازنده این سازمان در ایجاد امنیت داخلی اجرا كند و بر نقش این سازمان در ایجاد امنیت و حفظ استقلال كشور تأكید كند، 4ـ از طریق برنامه‌های تبلیغی رسانه‌ای (رادیو و تلویزیون) و نیز از طریق روزنامه‌‌ها و مطبوعات، مردم را به ایجاد ارتباط و تماس دوستانه و نزدیك با ساواك تشویق كرده و چنین القا كند كه ساواك جز سعادت و نیك‌بختی مردم آرزوی دیگری ندارد ، 5ـ كمیته‌ای برای ارزیابی فعالیت و اقدامات ساواك و آسیب‌شناسی رفتار و عملكرد این سازمان در برابر مردم تشكیل دهد، 6ـ در روشهای بازجویی و اعتراف‌گیری از متهمان و مخالفان سیاسی تجدیدنظر كرده و از بازجویان تحصیل‌كرده و آموزش دیده استفاده كند، 7ـ در حیطه وظایف و شیوه عمل اداره كل سوم ساواك تجدیدنظر كند، 8ـ ساواكیان بدنام و تبه‌‌كار و تمام كسانی كه به دلیل انتساب به ساواك و همكاری با آن موجبات بدنامی سازمان را فراهم آورده‌اند، اخراج شوند. اداره كل هشتم ساواك (ضدجاسوسی) نیز در 22 آذر 1357 برای نجات ساواك از بحران گرفتار آمده كه در نوك حمله مخالفان قرار داشت، پیشنهاداتی به شرح زیر ارائه داد: 1ـ برای انحراف افكار عمومی از موضوع خلافكاریها و جنایات ساواك، نام این سازمان تغییر یابد، 2ـ طی برنامه‌های تبلیغاتی و اطلاع‌رسانی، حیطه وظایف و عمل ساواك بر حسب مقررات و قوانین تصویب شده توضیح و تشریح شود، 3ـ برای اعاده حیثیت ساواك اقدامات مؤثری صورت گرفته و به‌ویژه جنایات، سركوبگریها و تمام اقدامات غیرانسانی كه توسط مخالفان به ساواك نسبت داده می‌شود، تكذیب شده و چنین القا شود كه نیروهای ساواك انسانهایی شریف، فداكار و وطن‌پرست بوده و جز تعالی و پیشرفت كشور هدفی دنبال نكرده‌اند، 4ـ برای شناسایی برخی اقدامات مثبت خود در حفظ امنیت كشور، پاره‌ای از اسناد درباره جاسوسیها و خیانتهای گروههای سیاسی نظیر كمونیستها را افشا كند، 5ـ اسناد و مدارك خود را درباره اقدامات این سازمان بر ضد نفوذ كمونیسم و دستگاه اطلاعاتی شوروی و سایر سرویسهای اطلاعاتی ـ جاسوسی مخالف كشور را منتشر كرده و در معرض قضاوت عمومی قرار دهد، 6ـ برای ادامه همكاری منابع اطلاعاتی و نفوذیها با این سازمان، ساواك تمهیدات امنیتی و اصول شدید مخفی‌كاری را رعایت كرده و با دادن وعده‌های مختلف، این منابع اطلاعاتی را به ضرورت ادامه همكاری با ساواك دلگرم كند، 7ـ آن دسته از منابع اطلاعاتی را كه اینك در صدد قطع همكاری برآمده و بر آن شده‌اند اسراری از ساواك را افشا كنند، به انحاء گوناگون تحت فشار و تهدید قرار دهد، 8ـ برای استخدام و به كارگیری منابع اطلاعاتی جدید كه وفاداری بیشتری به حكومت و آن سازمان دارند، گامهای اساسی بردارد و با جلب اعتماد و اطمینان آنان در افزایش قابل‌توجه حقوق و مزایای دریافتی آنان بكوشد و به آنان چنین القا شود كه منتقدان رفتار سوء ساواك، مخالفان پیشرفت و توسعه كشورند و مصالح عموم مردم را تشخیص نمی‌‌دهند، و 9ـ نهایتاً ساواك برای دفاع از عملكرد این سازمان، از هیچ اقدام تبلیغاتی در سطح روزنامه‌ها و نشریات و نیز رسانه‌های گروهی (رادیو و تلویزیون) غفلت نورزد. ساواك گزارشات منظمی به صورت بولتنهای نوبه‌ای محرمانه‌ تهیه و در اختیار مسئولان در دولت و حكومت قرار می‌داد. این روند تهیه گزارشات محرمانه، تا واپسین روزهای حكومت پهلوی ادامه داشت. این گزارشات به‌ویژه پس از بازگشت امام خمینی به كشور، اقدامات و تلاشهای دولت بختیار را برای جلوگیری از سقوط قطعی رژیم پهلوی مهم ارزیابی كرده و چنین وانمود می‌كرد كه به زودی در ایران، بحران گسترش خواهد یافت و امام خمینی در فاصله زمانی نه چندان طولانی با چالشهایی جدی روبرو خواهد شد. گزارشات محرمانه ساواك درباره تحولات سیاسی، اجتماعی جاری كشور تا ساعات پایانی حكومت پهلوی هم كماكان ادامه داشت. چماقداران ساواك از جمله اقدامات ساواك در برخورد با مخالفان حكومت در دوره انقلاب، استفاده از گروههای سازمان یافته در پوششهای مختلف و به ظاهر طرفدار شاه و رژیم پهلوی بود. اینان به وسایلی چون چوب و چماق، پنجه‌ بوكس و چاقو مجهز بوده و به انقلابیون حمله می‌‌كردند. این گروهها كه از اواسط سال 1356 ظاهر شدند، در اوایل، عمدتاً برخی از سرشناس‌ترین چهره‌های سیاسی، فرهنگی و مذهبی مخالف حكومت را مورد ضرب و شتم قرار داده و با سردادن شعارهایی در حمایت از رژیم پهلوی صحنه را ترك می‌كردند. طی ماههای نخست فعالیت، تعداد افراد هریك از این دسته‌های معروف به چماقداران حدود 40 تا 50 نفر بود. به تدریج ساواك بر تعداد این گروهها افزود و تعداد بیشتری با مجهز شدن به انواع سلاحهای سرد، به مقابله با مخالفان و تظاهركنندگان پرداختند. این گروهها كه ماهیتشان برای تظاهركنندگان شناخته شده بود، تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی در بسیاری از شهرهای كشور فعال بودند. این گروهها ضمن حمله به تظاهر‌‌كنندگان، شعارهایی در حمایت از رژیم پهلوی و شخص شاه سر می‌دادند و در همان حال از رهبران انقلاب انتقاد كرده و تصاویر آنان را پاره‌ می‌‌كردند. گروههای چماقدار توسط واحدهای نظامی، انتظامی و امنیتی حمایت می‌شدند و به طور توأمان به صف تظاهركنندگان حمله می‌‌كردند. در جریان برخی از سركوبهای مشهور و خونین ساواك، گروههای چماقدار نقش برجسته‌ای داشتند. گفته می‌شد گروههای چماقدار در برخی شهرها مرتكب اقداماتی چون قتل، تجاوز و سرقت شده و تعدادی از مخالفان را با چاقو، كارد، زنجیر، پنجه بوكس، چوب و چماق مجروح كرده و تعدادی نیز در این درگیریها كشته ‌شد‌ه‌اند. در بسیاری از شهرها به مغازه‌ها و منازلی كه تصاویر امام خمینی نصب شده بود حمله كرده و آن را غارت می‌كردند و اتومبیلهای انقلابیون را آتش می‌زدند. در مواردی، چماقداران راه را بر مردم می‌بستند و آنها را وادار می‌كردند كه عكسی از شاه را در جلو اتومبیل خود نصب كنند و یا اقدام و حركتی در حمایت از شخص شاه و رژیم پهلوی انجام دهند. به دنبال خودداری مردم از نصب عكس شاه به شیشه اتومبیلهایشان، چماقداران آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده و خساراتی به وسایل نقلیه آنان وارد می‌ساختند. از مهمترین تشكلهای حكومتی كه در تجهیز و به راه انداختن چماقداران نقش داشت، حزب رستاخیز بود. حكومت، مأیوسانه می‌كوشید از طریق این حزب به اصطلاح فراگیر، افرادی را بر ضد مخالفان بسیج كند. بر این اساس گروهها و كمیته‌های موسوم به انتقام و اقدام در بسیاری از شهرها فعال شد. در حالی‌كه حزب رستاخیز تلاش می‌كرد چنین وانمود سازد كه راه افتادن چنین گروههایی در حمایت از شاه و رژیم پهلوی، حركتی خودجوش و مردمی است، اما مردم می‌دانستند كه اینان نظیر گروههای چماقدار پیشین، توسط ساواك تجهیز، سازماندهی و راه‌اندازی می‌شوند. از دیگر گروههای چماقداری كه با كمیته‌های اقدام و انتقام قرابت بسیاری داشت، گروههای موسوم به نیروی پایداری بود كه با همكاری مشترك ساواك و حزب رستاخیز فعالیت می‌كردند. این گروههای چماقدار، علاوه بر حمله به تظاهركنندگان و مخالفان، رهبران سازمان‌دهندگان و فعالان شناخته شده‌تر را تهدید می‌كردند؛ گاه آنان را ربوده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند. در مواردی، صدها نفر از اعضای كمیته‌های انتقام و نیز چماقداران ساواك در ساعاتی از شبانه‌روز كنترل برخی محلات را به دست می‌گرفتند و با مخالفان و تظاهركنندگان زد و خوردهای خشن و خونینی داشتند. بمب‌گذاری در منازل و محل كار برخی مخالفان سرشناس حكومت و به راه انداختن آتش‌سوزی و تخریب اماكن عمومی و نیز منازل، مغازه‌ها و محل كسب و كار مردم از دیگر اقدامات كمیته‌های انتقام و سایر چماقداران ساواك بود. از دیگر اقدامات ساواك، برگزاری گاه و بیگاه تظاهرات و راهپیمایی به نفع شاه و حكومت بود. این گونه نمایشها به‌ویژه به دنبال واقعه 19 دی 1356 در شهر قم روندی منظم یافت و به تبع گسترش ناآرامیها، تظاهرات و راهپیمایهای گسترده‌ای با همكاری حزب رستاخیز و ساواك به نفع حكومت پهلوی انجام می‌شد. در اغلب این تظاهرات، شركت‌‌كنندگان اطلاعاتی درباره چند و چون راهپیماییهای تصنعی ساواك نداشتند و چه بسا موجبات تمسخر و مضحكه بیشتر حكومت و ساواك را فراهم می‌آورد. برگزاری تظاهرات نمایشی و فاقد وجاهت عمومی توسط ساواك در 1357 هم پی گرفته شد. در جریان برگزاری این راهپیماییها ساواك تلاش می‌كرد از وجود روحانیون سرشناس و طرفدار و حامی حكومت نیز بهره گیرد. برخی از شعارهایی كه ساواك توصیه می‌كرد تظاهركنندگان طرفدار شاه، سر دهند عبارت بود از: ـ قانون اساسی ضامن استقلال است ـ ما خواهان اجرای كامل قانون اساسی هستیم ـ‌ مجازات سریع فاسدان را خواهانیم ـ ما از استقلال و تمامیت كشور دفاع خواهیم كرد ـ ما بر علیه استبداد و ظلم و ستم قیام كردیم ـ ایرانی از خانه‌ات دفاع كن ـ ما امنیت و آسایش می‌خواهیم ـ‌ ایرانی فریب تبلیغ جهان‌وطنان را نمی‌خورد ـ ما حافظ دین و كشور خود هستیم ـ ایرانی به ایران بیاندیش ـ ایرانی خانه‌ات را آباد كن ـ خوشا بحال بیدار دلانی كه روی از فتنه و فساد برمی‌تابند ـ صلح و تفاهم شرط اصلی زندگی و بقا است ـ ایرانی به وحدت ملی بیاندیش ـ‌ استقلال و تمامیت ایران هدف هر ایرانی پاك سرشتی است ـ از دولت قانونی شاپور بختیار حمایت می‌نمائیم ـ چو ایران نباشد تن من مباد ـ «لاضرر و لاضرار فی‌الاسلام» ـ ویرانگران مال و خانه مردم، مسلمان نیستند ـ سكوت در برابر دشمنان قانون اساسی خیانت به ایران است. در دوره نخست‌وزیری ازهاری (آبان ـ دی 1357) برگزاری تظاهرات و راهپیماییهایی از این دست افزایش یافت؛ با رو‌ی كار آمدن دولت بختیار، ساواك برای برگزاری تظاهرات و راهپیمایی در دفاع از رژیم پهلوی و به اصطلاح قانون اساسی مشروطیت افرادی را به خیابانها می‌كشاند و این نمایشات را تظاهرات ملی قلمداد می‌كرد. از دیگر اقدامات ساواك در دوره انقلاب، پخش شایعات و اخبار جعلی و بی‌اساس در كشور بود. در آذر 1357 و همزمان با عاشورا و تاسوعا كه مخالفان در تدارك برگزاری تظاهرات گسترده‌ای بودند، ساواك در اعلامیه‌‌هایی بین مردم شایع كرد كه بسیاری از مردم از نحوه برگزاری مراسم عاشورای حسینی در تهران و سایر شهرها ناراضی هستند. ساواك به واحدهای مختلف خود در تهران و حومه دستورداده بود چنین شایع كنند كه ناآرامیهای سیاسی و انقلابی به زودی پایان یافته و در زمانی نه چندان طولانی، اوضاع به حال سابق باز خواهد گشت. ساواك همچنین شایع كرده بود كه در ناآرامیهای سیاسی جاری كشور، كمونیستها نقش درجه اول دارند. در آستانه برگزاری مراسم عزاداری روزهای تاسوعا و عاشورا (آذر 1357) ساواك چنین شایع كرد كه كمونیستها قصد دارند در جریان برگزاری مراسم، بسیاری از روحانیون و علمای سرشناس و نیز سایر مخالفان سیاسی و مذهبی حكومت را ترور كرده و به قتل برسانند و سپس تقصیر آن را به گردن دولت و حكومت بیاندازند. از دیگر اقدامات ساواك، به راه انداختن گاه و بیگاه اعتصابات كارگری در كارخانجات و كارگاههای تولیدی بود. در جریان این اعتصابات، تلاش می‌شد وانمود شود كه خواسته مخالفان و منتقدین حكومت، مطالبات مالی و مسائلی نظیر افزایش حقوق و دستمزد است. این‌گونه شگردها به‌ویژه در دوران نخست‌وزیری شریف امامی بیش از پیش به كار گرفته ‌شد. از دیگر اقدامات تحت حمایت ساواك در دوره انقلاب كه با هدف مهار حركت مردم صورت می‌گرفت، انتقادات و اعتراضات برخی محافل سیاسی و اداری وابسته به حكومت از كاستیها، مشكلات، نارساییها و فساد حاكم بر كشور بود. در این میان سخنرانیهای گاه و بیگاه برخی نمایندگان مجلس دوره 24 شورای ملی در سال 1357 كه گاه بسیار تند بود و طی آن حملات شدیدی متوجه دستگاهها و دوایر مختلف دولتی و حكومتی و حتی ساواك می‌شد، از مهمترین این طرحهای نمایشی بود.‌ از دیگر اقدامات ساواك، بهره‌گیری از وجود اراذل و اوباش، چاقوكشان و به اصطلاح افراد لات و گردنكش در برخی درگیریهای خونین با انقلابیون و تظاهركنندگان مخالف حكومت بود. ساواك از همان سالهای نخست تأسیس و فعالیت با برخی از مهمترین چاقوكشان و گردنكشان طرفدار حكومت در شهرهای مختلف ارتباط داشت. مشهورترین این چهره‌های گردنكش، شعبان جعفری معروف به شعبان بی‌مخ بود. (در 28 مرداد 1385 در امریكا درگذشت). نخست‌‌وزیری شریف‌امامی در حالی كه در روز 28 مرداد 1357 حكومت با برگزاری مراسم بزرگداشت كودتای 28 مرداد تلاش می‌كرد وانمود كند رژیم از موقعیت مستحكمی برخوردار است، آتش سوزی سینما ركس آبادان، كه به زودی شایع شد ساواك در آن دست دارد، دولت جمشید آموزگار را با بحران جدی مواجه كرد. سپهبد ناصر مقدم رئیس وقت ساواك در ملاقاتی با شاه خاطرنشان كرد كه با توجه به مجموعه شرایط، عمر نخست‌وزیری جمشید آموزگار به سر آمده و او دیگر برای حل مشكلات حكومت توانی ندارد. شاه به توصیه مقدم و برخی محافل سیاسی داخلی و خارجی، جعفر شریف‌امامی را مأمور تشكیل كابینه كرد. ناصر مقدم پیشاپیش در این باره با افرادی چون آیت‌الله شریعتمداری نیز مشورت كرده و به این نتیجه رسیده بود كه حضور فردی با شعارهای مسالمت‌جویانه‌تر، كه در عین حال بتواند با محافلی از مخالفان میانه‌رو حكومت نیز ارتباطاتی داشته باشد و وعده‌هایی برای نجات حكومت از بحران ارائه دهد، بیش از هر گزینه دیگری برای اشغال پست نخست‌وزیری مطلوب خواهد بود؛ تعداد قابل توجهی از افراد كابینه جعفر شریف امامی را اعضای ساواك تشكیل می‌دادند. شریف امامی بسیاری از طرحهای دولت را با همكاری و رایزنی مقدم برنامه‌ریزی می‌كرد. هیئت دولت شریف امامی برای مهار بحران، نشستهای مشترك متعددی با فرماندهان نظامی داشت كه در اغلب این جلسات ناصر مقدم نیز حضور داشت و راهكارهای او درباره چگونگی مواجهه با مشكلات مبتلابه دولت و حكومت، بین اعضای كابینه و فرماندهان نظامی با استقبال روبرو می‌شد. مقدم تلاش كرد تا بلكه آیت‌الله شریعتمداری در ملاءعام مخالفت خود را با امام خمینی اعلام كند، اما وی كه از قدرت و اعتبار امام در بین مردم اطلاع داشت و از تبعات سوء خواسته ساواك نگران بود، تقاضای مقدم را رد كرد. اما در مذاكرات و گفت و گوهای طولانی و متعدد خود اظهار امیدواری می‌‌كرد كه به روش دیگری، از روش امام خمینی در مبارزه با رژیم پهلوی انتقاد كند. در بسیاری از موارد، ساواك برای مذاكره با شریعتمداری از رابطی به نام هدایت‌ اسلامی‌نیا بهره‌ می‌برد كه با سفارت امریكا در تهران و نیز سایر گروههای میانه‌رو مخالف حكومت نیز روابط نزدیكی داشت. شریعتمداری خواستار پیاده شدن اصول قانون اساسی مشروطیت و قدرت‌یابی دوباره مجلس شورای ملی به عنوان مهمترین ركن مشروطه بود. وی همچنین هر از گاه به دلیل قتل‌عامهایی كه در تظاهرات صورت می‌گرفت، دولتهای وقت را سرزنش می‌كرد. از دیگر اقدامات ساواك در این دوره، آزادی تدریجی دهها نفر از علما و روحانیون بود و به غلط چنین تصور می‌شد كه با آزادی این افراد، از دامنه نارضایتیها در بین علما و روحانیون كاسته خواهد شد. از دیگر پیشنهادات مقدم به دولت شریف امامی و نیز شخص شاه، طرح حساب شده آزادی شماری از زندانیان سیاسی در مناسبتهای مختلف بود. به پیشنهاد ساواك در روزهای چهارم آبان 1357 و سپس 19 آذر 1357 (مصادف با روزهای تولد شاه و روز بین‌المللی حقوق بشر) شمار قابل‌‌توجهی از زندانیان آزاد شدند و حكومت درباره این اقدامات، تبلیغات پر سر و صدایی به راه انداخت. از دیگر اقدامات ساواك در این دوره تلاش برای ارائه چهره‌ای مدافع و حامی اصول و ارزشهای دینی و مذهبی از دولت شریف امامی بود. شریف‌امامی تقویم رسمی كشور را از تاریخ مجعول شاهنشاهی به تاریخ هجری شمسی تغییر داد. ساواك تلاش می‌كرد با تشبث به برخی شعائر و ارزشهای اسلامی و مذهبی، بین علما و روحانیون اختلاف‌افكنی كند و چنین القا كند كه اقدامات و موضعگیریهای امام خمینی و روحانیون و علمای پیرو او با اصول و ارزشهای اسلامی و دینی مغایرت دارد و بسیاری از علما و روحانیون، مخالف دیدگاههای سیاسی، اجتماعی و مذهبی ایشان هستند. از جمله اقدامات دولت شریف‌امامی كه ناصر مقدم رئیس ساواك در آن نقش مهمی داشت، اعلام حكومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر در شامگاه روز 16 شهریور 1357 بود. با این اقدام فاجعه جمعه 17 شهریور 1357 در میدان ژاله (شهدا) تهران رقم خورد و به نقطه عطفی در گسترش مخالفتهای عمومی با حكومت پهلوی تبدیل شد. چند روز قبل و در روز 13 شهریور 1357 ـ عید فطر ـ تظاهرات گسترده‌ای در تهران و سایر شهرها روی داد و ساواك از روند حوادث و تبعات ادامه آن احساس نگرانی می‌كرد. سپهبد ناصر مقدم پس از تظاهرات روز عید فطر (13 شهریور 1357) به دیدار شاه رفت و با اشاره به ناآرامیهای جاری كشور و ابراز نگرانی از تبعات سوئی كه می‌توانست برای اركان حاكمیت به بار آورد، موافقت شاه را برای برقراری حكومت نظامی در تهران و برخی شهرها به دست آورد. به دنبال آن، در شامگاه روز 16 شهریور 1357 جلسه شورای امنیت ملی دولت شریف امامی تشكیل شد و طی مذاكراتی به كارگردانی مقدم، نهایتاً به ضرورت برقراری حكومت نظامی در تهران و 11 شهر دیگر رأی داده شد. مقدم با ذكر اخبار و شایعاتی درباره آغاز موج جدید ناآرامیها در تهران و سایر شهرها، حاضران در جلسه را متقاعد كرد كه چاره‌ای جز موافقت با طرح او (كه پیش از آن شاه نیز موافقتش را با آن اعلام كرده است) در برقراری حكومت نظامی ندارند. برخی از حاضران در جلسه استدلال كردند كه در ساعات محدود باقیمانده تا صبح روز 17 شهریور (زمان آغاز برقراری حكومت نظامی) مردم امكان آگاهی از این تصمیم جدید دولت را نخواهند داشت، اما مقدم با اصرار بر ضرورت برقراری سریع حكومت نظامی تصریح كرد كه رسانه‌‌ها (رادیو و تلویزیون) این تصمیم دولت را به طور مكرر به اطلاع مردم خواهند رساند. اما همچنان كه پیش‌بینی می‌شد، مردم نتوانستند در جریان تصمیم دولت قرار بگیرند. از صبح روز 17 شهریور 1357 در بسیاری از نقاط تهران و سایر شهرها بسیاری از مردم به خیابانها ریخته و بدون توجه به اخطارهایی كه درباره برقراری مقررات حكومت نظامی داده می‌شد، بر ضد رژیم به تظاهرات پرداختند. میعادگاه اصلی تظاهركنندگان تهرانی در میدان ژاله قرار داشت كه نیروهای انتظامی و ساواك بی‌محابا به روی مردم بسیاری كه در این میدان و خیابانهای اطراف گرد آمده بودند، آتش گشوده و شمار زیادی مجروح و تعداد كثیری نیز به شهادت رسیدند. در این روز علاوه بر شهادت‌ و جراحت صدها نفر از تظاهركنندگان توسط ساواك،‌ خسارات مالی و اقتصادی قابل‌‌ توجهی به منازل، مغازه‌‌ها و اتومبیلهای مردم وارد شد و آتش‌سوزیهای عمدی بسیاری در بخشهای مختلف شهر به راه انداخته شد. در دیگر شهرهای كشور نیز ساواك و سایر نیروهای نظامی و امنیتی بر روی تظاهركنندگانی كه حكومت نظامی را نادیده گرفته و به خیابانها ریخته بودند، آتش گشود و تعداد كثیری را شهید و مجروح كردند. بیشترین اتهامات مربوط به فاجعه روز 17 شهریور 1357 متوجه ساواك شد. تبعات كشتار 17 شهریور برای رژیم پهلوی گران تمام شد؛ از آن پس ناآرامیها وارد مرحله جدیدی شد. در آن میان شریف‌امامی نخست‌وزیر وقت برای آرام كردن فضای بحرانی كشور، طی نطقی از واقعه میدان ژاله ابراز تأسف كرد و كشته‌شدگان و جان باختگان 17 شهریور را مورد تكریم قرار داده و به مردم به دلیل این فاجعه تسلیت گفت. این موضع‌گیری شریف امامی از سوی ساواك تهران، كه در آن نقش محوری داشت، مورد اعتراض واقع شد و پرنیان‌فر ـ رئیس ساواك تهران ـ طی نامه‌ای خطاب به مقدم، به این موضع‌گیری نخست‌وزیر انتقاد كرده و اضافه كرد كه اگر سخن شریف‌امامی در ادای احترام به كشته‌شدگان و شهدای 17 شهریور مورد تأیید مجموعه حكومت بوده باشد، پس در این میان نیروهای امنیتی و انتظامی كه به دستور حكومت در ‌آن روز مرتكب این كشتار شدند، در چه جایگاهی قرار خواهند گرفت. پرنیان‌فر هشدار داد كه سخنان نخست‌وزیر اثرات و تبعات سوئی در تضعیف روحیه نیروهای ساواك و دیگر نیروهای نظامی و انتظامی بر جای خواهد گذاشت. در همان زمان شایع شد كه علاوه بر ساواك و نیروهای نظامی، واحدهایی از سربازان اسرائیلی نیز در جریان كشتار 17 شهریور 1357 دست داشته‌اند. روز پس از كشتار 17 شهریور، شورای امنیت ملی دولت شریف‌امامی با حضور مقدم، بار دیگر تشكیل جلسه داد و درباره واقعه به بحث پرداخت. با این احوال، به دلیل گسترش دامنه بحران در نقاط مختلف كشور، به طور ضمنی ضرورت ادامه سیاست سركوب مورد توجه حاضران در جلسه قرار گرفت و در تعداد دیگری از شهرهای كشور نیز مقررات حكومت نظامی برقرار شد. پس از واقعه 17 شهریور، كارتر ـ رئیس‌جمهور امریكا ـ در تماسی، به شاه اطمینان داد كه از روش قهرآمیز و قاطع او در برخورد با مخالفان حمایت می‌‌كند. به دنبال كشتار 17 شهریور، مخالفان رژیم با صدور اعلامیه، بیانیه و ارائه سخنرانی مراتب انزجار خود را از حكومت پهلوی اعلام كردند. در این میان آیت‌الله شریعتمداری نیز طی اعلامیه‌ای كه مردم را به آرامش دعوت می‌‌كرد، نیروهای حكومتی را به دلیل كشتار 17 شهریور نكوهش كرد. گفته می‌شود اعلامیه آیت‌الله شریعتمداری توسط ساواك بهره‌برداری شده و متن آن در شمارگان بسیار پخش شد. پس از واقعه 17 شهریور، مقدم در یكی از جلسات شورای امنیت ملی دولت شریف امامی از وضعیت وخیم و ناكارآمد دستگاههای تبلیغاتی و رسانه‌ای حكومت انتقاد كرده و بر این نكته تأكید كرد كه رادیو و تلویزیون از برآوردن خواستها و نیازهای تبلیغاتی حكومت و نقشی كه ضرورتاً این دستگاه باید در برابر مخالفان اتخاذ كند، عاجز و ناتوان است. مقدم همچنین از وزارت اطلاعات و جهانگردی دولت شریف امامی هم انتقاد كرد كه در كنترل و هدایت نشریات و روزنامه‌ها ناتوان بوده و اجازه می‌دهد روزنامه‌ها چنا‌ن‌كه دلخواه مخالفان حكومت است به انعكاس اخبار، حوادث و رخدادهای جاری كشور مبادرت كنند و حكومت را با مشكلات مضاعفی روبرو سازند. بدین ترتیب به نظر می‌رسید به رغم جایگزینی مقدم در ریاست ساواك، تحولات محسوسی در روش برخورد ساواك با مردم به وجود نیامده و این سازمان كماكان به دلیل سوء رفتارش پذیرای بیشترین انتقادات و اعتراضات بود. با این احوال، دولت شریف‌ امامی وعده‌هایی مبنی بر ایجاد تحول در ساختار تشكیلاتی و حذف نیروهای سركوبگر و بدنام این سازمان داد. به دنبال آن، به تدریج در محافل سیاسی و اجتماعی شایع شد كه به زودی تعدادی از نیروهای بدنام ساواك از این سازمان اخراج خواهند شد. به دنبال آن، ناصر مقدم فهرستی از چند ده نفر از افراد بدنام‌تر این سازمان را برای اخراج از ساواك در اختیار شاه و دولت قرار داد. مشهورترین این افراد پرویز ثابتی مدیركل بدنام و بی‌رحم اداره كل سوم (امنیت داخلی) بود؛ پرویز ثابتی نهایتاً در آبان 1357 از كشور گریخت. با این احوال دامنه تغییر و تحول در ساواك در آن دوره چندان قابل اعتنا نبود و سرعت تحولات سیاسی و اجتماعی بسیار پرشتاب‌تر از آن بود كه دولت و نیز ریاست ساواك، امكان، فرصت و نیز مجال جدی برای ایجاد تغییر و تحولات ساختاری در این سازمان بیابند. طرح مسائلی چون لزوم تصفیه ساواك از عناصر بدنام و ناباب و سركوبگر و ایجاد تحولاتی در ساختار و تشكیلات آن، بیش از پیش موجبات تضعیف روحیه نیروهای این سازمان را فراهم ‌آورد و همزمان با آن، تهدیدات و خطرات بالفعلی كه همه روزه از سوی مخالفان، متوجه نیروهای ساواك می‌شد، مشكلات روحی و روانی این نیروها را مضاعف می‌ساخت. به تدریج آشكار شد كه اقدامات دولت شریف امامی كه تلفیقی از طرحهای به اصطلاح مسالمت‌آمیز و آشتی‌جویانه و نیز سركوب بود، علاوه بر این‌كه نتیجه مطلوبی برای رژیم به بار نیاورد، بر دامنه بحران نیز افزود. دولت شریف امامی كارنامه نومید‌كننده‌ای برای حكومت داشت و چاره‌ای جز تغییر آن با كابینه‌ای دیگر به ذهن تصمیم‌گیران حكومت و به‌ویژه ناصر مقدم خطور نمی‌كرد. در چنین شرایطی با زمینه‌سازیهای پیشین ساواك، شاه متقاعد شد كه جز بركناری شریف‌ امامی از نخست‌وزیری و روی كار آمدن فردی نظامی، كه سركوب بیشتر مخالفان را پی‌گیرد، چاره دیگری نیست. ساواك از روز 13 آبان 1357 بر جنایات خود در تهران و سایر شهرها افزود و با ایجاد درگیریهای خونین با تظاهركنندگان و آتش زدنها و تخریبهای عمدی در سطح وسیعی از شهر تهران، بیش از پیش موجبات نگرانی شاه را از عواقب سوء ادامه نخست‌وزیری جعفر شریف‌امامی فراهم آورد. نهایتاً نیز مقدم در ملاقاتی با شاه موجبات انتصاب ارتشبد غلامرضا ازهاری را به نخست‌وزیری فراهم آورد. نخست‌وزیری ازهاری به دنبال ملاقاتهای مقدم با شاه، رئیس ساواك به شریف امامی هشدار می‌داد كه چاره‌ای جز كناره‌گیری ندارد و نهایتاً هم چنان‌كه خواست ساواك بود، شریف‌امامی به دیدار شاه رفت و از نخست‌وزیری استعفا داد تا ارتشبد غلامرضا ازهاری در نیمه آبان 1357 و در شرایط اوج‌گیری حركتهای مردمی، زمام امور را در دست گیرد. به دنبال انتصاب ازهاری به نخست‌وزیری، ساواك طی بخشنامه‌ای خطاب به شعب و واحدهای مختلف خود با اشاره به بحران كشور، به نیروهایش دستور ‌داد در سركوب مخالفان و حمایت از دولت جدید از هیچ اقدامی فروگذار نكنند. با انتصاب ازهاری، اعتراضات گسترش یافت و به تبع آن ساواك بیش از پیش به خشونت روی آورد. از مهمترین وقایع نخستین روز نخست‌وزیری ازهاری، اقدام شاه در ارسال پیام معروف «من صدای انقلاب شما را شنیدم» بود كه گفته می‌شد ساواك در وادار ساختن شاه به صدور این پیام نقش داشته است. ساواك به سرعت متن پیام شاه را تكثیر كرده و برای بسیاری از علما و روحانیون در سراسر كشور ارسال كرد. با این وجود، واكنش سریع امام خمینی و فریب و خدعه خواندن این توبه‌‌نامه، موجب شد تا افكار عمومی نسبت به آن بی‌توجهی نشان داده و كماكان به مخالفتهای خود بر ضد حكومت ادامه دهند. از جمله طرحهای دولت ازهاری كه ساواك نیز در آن نقش محوری داشت، لزوم برقراری حكومت نظامی در بسیاری از شهرها بود. در جلسه‌ای كه در روز 16 آذر 1357 و با حضور هیئت وزیران تشكیل شد، ناصر مقدم نیز كارگردان جلسه بود. از دیگر اقدامات دولت ازهاری برای آرام كردن فضای بحرانی كشور، دستگیری تعدادی از رجال و كارگزاران درجه اول حكومت در دومین روز نخست‌وزیری بود. این اقدام به دنبال رایزنیها و مشورتهای شاه با مقدم صورت ‌گرفت. مقدم معتقد بود با دستگیری این رجال و معرفی آنان به عنوان عاملین و مسببین اصلی بروز انحراف، حكومت گام جدی برای مهار بحران برخواهد داشت و با محاكمه و مجازات این گروه، رژیم از خطر سقوط حتمی نجات خواهد یافت. به دنبال این تصمیم و به دستور مقدم، در 16 آبان 1357 امیرعباس هویدا نخست‌وزیر و وزیر دربار پیشین، ارتشبد نعمت‌الله نصیری و دوازده نفر دیگر از كارگزاران و وزیران كابینه‌های سابق دستگیر و زندانی شدند. تقریباً تمامی این افراد به همراه گروه دیگری كه بعداً دستگیر شدند، تا هنگام پیروزی انقلاب اسلامی در زندان بودند و پس از آن بسیاری از آنان محاكمه شده و مجازاتهای مختلفی برای آنان تعیین شد. با این حال دستگیری رجال درجه اولی چون هویدا و نصیری، كه به هدف آرام كردن فضای كشور صورت ‌گرفت، پیامد مثبت قابل اعتنایی برای رژیم نداشت و همزمان با گسترش سركوب، مخالفان ساواك متشكل‌تر و انسجام‌یافته‌تر از قبل، به سوی هدف نهایی كه سقوط رژیم بود، پیش ‌رفتند. در دوره نخست‌وزیری ازهاری، جلسات مشورتی متعددی با حضور هیئت‌وزیران و فرماندهان نظامی و انتظامی تشكیل شد كه ضمن بررسی اوضاع و احوال كشور، درباره لزوم انجام برخی اقدامات برای آرام كردن فضای بحرانی، راهكارهایی ارائه می‌شد. در هدایت و مدیریت این جلسات نیز، مقدم نقش مهمی داشت. دولت ازهاری و مجموعه تصمیم‌گیرندگان آن، به زودی در برابر ناآرامیها دچار ناتوانی شدند. متن مذاكرات هیئت وزیران دولت ازهاری نشان می‌‌دهد كه راه‌حلی برای مهار بحران، پیش روی آنان وجود نداشت. از جمله طرحهای دولت ازهاری تشكیل كمیته بحران متشكل از برخی وزیران كابینه، فرماندهان نظامی و ناصر مقدم بود كه نتیجه‌ای درخور در پی نداشت. به دلیل انتقادات گسترده‌ای كه از مدتها قبل درباره عملكرد ساواك مطرح بود و اقدامات شریف امامی كه اركان آن را متزلزل كرده بود، تا حد زیادی از كارآمدی این سازمان كاسته شد. بدین ترتیب ساواك به رغم آن‌كه هنوز وفادارترین نیروی حكومت به شمار می‌رفت، دیگر آن قدرت و جبروت گذشته را از دست داده بود. از اقدامات ساواك در این دوره برای آرام كردن فضای كشور، اجرای طرح اطعام در محلات پرجمعیت و فقیرنشین تهران بود. ساواك با كمك برخی وعاظ و روحانیون موافق حكومت تلاش می‌كرد از اجرای این گونه طرحها به نفع حكومت بهره‌برداری سیاسی و تبلیغاتی كند. مقدم طی نامه‌ای كه در 8 آذر 1357 خطاب به ازهاری نوشت با اشاره به شواهد و قراین اعلام كرد كه در روزهای محرم و صفر، مخالفتهای سیاسی، اجتماعی در كشور گسترش خواهد یافت. وی در این باره پیشنهاد كرد برای مقابله با مخالفان تمهیدات زیر به كار گرفته شود: 1ـ دستگاههای تبلیغاتی حكومت (رادیو و تلویزیون) به شدت تحت كنترل و مراقبت قرار گرفته و از نفوذ هرگونه عنصر و عامل ضدحكومتی در بخشهای مختلف آن جلوگیری شود، 2ـ مراسم سینه‌زنی و نوحه‌خوانی در شهرهای مختلف كشور توسط دولت و حكومت برگزار شده و از این‌گونه مراسم هدایت شده بهره‌برداری شود، 3ـ از نقاط حساس و حیاتی تهران و سایر شهرها مراقبت شود، 4ـ از تأسیسات آب و برق حراست شود و از قطع احتمالی آب و برق در سطح شهرها، كه می‌تواند موجبات نارضایتی بیش از پیش مردم را فراهم آورد، جلوگیری گردد، 5ـ از تأسیسات نفتی مراقبت شود و از بروز ناامنی، بی‌نظمی و كم‌كاری و احیاناً اعتصابات كارگری در آن نواحی، جلوگیری شود،6ـ از حركت دسته‌های عزادار در خیابانها كه می‌تواند موجبات تجمع گسترده مردم و بروز ناآرامیها را فراهم آورد، جلوگیری شود، 7ـ از برگزاری مراسم عزاداری در مساجد، تكایا و مكانهای بسیار بزرگ كه می‌تواند جمعیت زیادی در خود جای دهد، جلوگیری شود، 8ـ جمعیتهای عزادار پس از پایان مراسم از مساجد و تكایا متفرق شوند، 9ـ از سخنرانی و وعظ علما، روحانیون و وعاظ ممنوع‌المنبر، جلوگیری شود، 10ـ تمام كسانی كه در مجالس عزاداری، سخنان و رفتار تحریك‌آمیز سیاسی انجام می‌‌دهند، سریعاً دستگیر شوند، 11ـ نیروهای امنیتی در اكیپها و گروههای چندین نفره برای كنترل آسان‌تر اوضاع، حضور دایم داشته باشند، 12ـ از اجتماعات و گردهماییهای خیابانی جلوگیری شده و مقررات حكومت نظامی (در مناطق اعلام شده)، دقیقاً اجرا شود، 13ـ اعلامیه‌های هشدار دهنده در شهرهای مختلف از سوی مراجع حكومتی و انتظامی صادر شود، 14ـ برنامه‌های تبلیغاتی، هشدارآمیز و اثرگذار از طریق رادیو و تلویزیون پخش شود، 15ـ از توقف و پارك كردن اتومبیلها در خیابانها در روزهای برگزاری مراسم سوگواری ممانعت شود، 16ـ از آمد و شد دوچرخه، موتورسیكلت، وانت‌بار و اتومبیلهای باركش در روزهای برگزاری مراسم عزاداری جلوگیری شود، 17ـ مواد غذایی و سوختی مردم كشور، تأمین شود. 18ـ از احتمال حملات مسلحانه و چریكی گروههای مخالف حكومت در شهرهای مختلف كشور، مراقبت شود. 19ـ محركین سیاسی مخالف حكومت در مراكز تجمع و حضور مردم سریعاً دستگیر شوند و از متولیان، بانیان و مسئولان مساجد و تكایا و دیگر محلهای برگزاری سوگواری و نیز وعاظ و سخنرانان برای اجتناب از مخالفت با حكومت. تعهد اخذ شود. ساواك همچنین هر از گاه درباره راههای جلوگیری از گسترش بحران در مناطق سنی‌نشین و نیز در میان اقلیتهای قومی و نظایر آن هشدارهایی به مقامات دولتی و حكومتی می‌داد. ساواك در هشدار و گزارشاتی از این دست، به دلایل و عواملی اشاره می‌‌‌كرد كه موجبات گسترش نارضایتیهای عمومی در مناطق دارای اقلیت قومی و مذهبی را فراهم آورده و سپس درباره راههای به حداقل رسانیدن مخالفتها راهكارهایی ارائه می‌‌داد. میانه‌روها از جمله طرحها و اقدامات ساواك (به‌ویژه پس از انتصاب مقدم به ریاست آن) كنترل ناآرامیها با تشبث به میانه‌روهای منتقد حكومت بود. ساواك تلاش می‌كرد چنین بنمایاند كه مخالفان آشتی‌‌ناپذیر و جریان برانداز رژیم، اقلیتی غیرقابل اعتنا هستند و در این میان كسانی كه صرفاً منتقد حكومت بوده و خواهان انجام برخی اصلاحات در بدنه حاكمیت هستند و از قانون اساسی مشروطیت حمایت می‌كنند، در اكثریت قرار دارند. ساواك امیدوار بود این گروهها با ایجاد اختلاف در صفوف مخالفان، موجبات نجات رژیم را از سقوط فراهم آورند. در بین علما و روحانیون و جناح مذهبی، ساواك به یاری افرادی چون آیت‌الله شریعتمداری امید فراوانی بسته بود و در مقاطع مختلف هم برای پیشبرد اهداف و مقاصد خود و حكومت از وی بهره می‌برد. طرفداران حزب توده، سایر گروههای چپ، گروههای چریكی و كسانی كه طرفدار مبارزه چریكی و مسلحانه با رژیم بودند، امام خمینی و تمام كسانی كه از دیدگاههای ایشان پیروی می‌كردند، در صدر مخالفان آشتی‌‌ناپذیر حكومت جای داشتند. ساواك امیدوار بود افراد و محافل وابسته به جبهه ملی و نیز نهضت آزادی ایران را برای مهار ناآرامیها و جلوگیری از سقوط رژیم به خدمت گیرد. ساواك بر این باور بود كه این احزاب و گروهها در مقایسه با دیگر مخالفان رژیم برای گفت و گو و مذاكراتی كه می‌توانست به راه‌حل امیدوار‌كننده‌ای بیانجامد، آمادگی بیشتری دارند؛ بر همین اساس همواره بر ضرورت گفت و گو و رفتار مسالمت‌آمیز با مخالفان میانه‌رو حكومت تأكید می‌كرد. البته در میان اعضا و طرفداران گروههایی نظیر نهضت آزادی نیز افراد و شخصیتهای سازش‌ناپذیری حضور داشتند. ساواك دلایل بسیاری داشت كه نشان می‌‌داد برخی از مهمترین چهره‌های جبهه ملی حاضر به گفت و گو و مذاكره با حكومت هستند. ساواك البته از كمك همتایان امریكایی خود (سیا و نیز سفارت امریكا در تهران) نیز بهره‌مند بود كه با بسیاری از چهره‌های مشهور جبهه ملی در تماس بودند. برخی از این افراد در گفت و گو با امریكاییها، دیدگاههای خود را درباره تحولات جاری ابراز می‌‌كردند. اسناد سفارت امریكا در تهران، از روابط برخی اعضا و چهره‌های شناخته شده جبهه ملی و نیز برخی هواداران و اعضای نهضت آزادی ایران با سفارت امریكا و مقامات آن كشور در تهران حكایت دارد كه تقریباً در تمام دوران انقلاب ادامه داشت. سفارت امریكا و نیز مأموران سیا در تهران در دوران ناآرامیهای انقلاب تلاش داشتند به برخی اعضای نهضت آزادی ایران نزدیك شوند و امیدوار بودند از طریق این گروه، در جریان تحولات قرار گرفته و موقعیتهایی برای آینده حضور خود در ایران دست و پا كنند. تماسهای سفارت امریكا در تهران با دو گروه (جبهه ملی و نهضت آزادی ایران) تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی ادامه یافت. با آشكار شدن سقوط نهایی رژیم، دیگر مذاكرات و گفت و گوها بیشتر درباره وضعیت سیاسی آینده ایران پس از روی كار آمدن رژیم انقلابی جدید متمركز شده بود. به دنبال خروج شاه از كشور، امام خمینی برای بازگشت به ایران اعلام آمادگی كردند و ملاقاتها و تماسهای مقدم با افراد جبهه ملی و نهضت آزادی ایران و سایر میانه‌رو‌ها افزایش یافت. در این میان سفارت امریكا در تهران در جریان بسیاری از این ملاقاتها و تصمیمات اتخاذ شده قرار داشت. در نیمه شهریور 1357، هنوز خواستهای اصلاح‌طلبانه جبهه ملی مسائلی نظیر لزوم انحلال فوری ساواك بود كه در چارچوب حفظ نظام سیاسی موجود مطرح می‌شد. سفارت امریكا در تهران نیز در گزارشات خود طی آذر 1357، موضوع انحلال ساواك را از مهمترین خواستهای جبهه ملی برمی‌شمرد. جبهه ملی به‌ویژه در دوره انقلاب تلاش می‌‌كرد بین رفتار سیاسی خود با حكومت و رفتار امام خمینی اندكی فاصله وجود داشته باشد. این گروه چندان رغبتی به پذیرفتن رهبری فكری ـ سیاسی بلامنازع امام خمینی نداشت. در شهریور 1357 هم هنوز افرادی از جبهه ملی در گفت و گو با امریكاییان در داخل و خارج كشور، درباره موضعگیری خود در برابر شاه و مشكلاتی كه ساواك برای آنان ایجاد می‌كرد پرس و جو و تعیین تكلیف می‌كردند و موضع مشخصی درباره تحولات جاری كشور در پیش نگرفته و عمدتاً انفعالی رفتار می‌كردند. برخی اعضای سرشناس جبهه ملی، در واپسین ماههای عمر رژیم، در گفت و گو با برخی گروههای میانه‌رو و مرتبط با شاه و حكومت، نگرانی خود را از وضعیت بحرانی كشور ابراز داشته و از شاه تقاضا می‌كردند اجازه دهد گروههای میانه‌رو به اصطلاح اصلاح‌طلب، راهی برای مهار بحران بیابند. برخی از رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی نیز تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی به تماس با مقدم ادامه دادند. بر همین اساس، مقدم با متقاعد كردن شاه، بارها با رهبرانی از جبهه ملی تماس گرفت و خواستار مشاركت آنان در پروژه جلوگیری از سقوط نهایی رژیم شد. برخی افراد وابسته به جبهه ملی با وساطت مقدم با شاه نیز گفت و گو كردند. در این میان مقدم برای ایجاد اختلاف بین جبهه ملی و گروههای میانه‌رو با امام خمینی تلاش می‌كرد. البته تلاش مقدم برای تماس و مذاكره با روحانیون مخالف و سازش‌ناپذیری چون (آیت‌الله دكتر بهشتی)، حتی با وساطت افرادی از رهبران نهضت آزادی نیز به نتیجه نرسید و علما و روحانیون مخالف حكومت حاضر به ملاقات و گفت و گو با مقدم نشدند. در مقایسه با جبهه ملی، نهضت آزادی موضع انقلابی‌تری داشت و طی دهه‌های 1340 و 1350 هم بیش از گروه نخست در مقابل رژیم پهلوی ایستادگی كرده و طعم سركوب ساواك را چشیده بود. در همان حال، بیش از جبهه ملی در حمایت از مواضع انقلابی امام خمینی ثابت قدم بود. با این احوال برخی از اعضای بلندپایه نهضت آزادی ایران نیز در دوره ناآرامیهای انقلاب با مقدم و افراد و محافل دیگری در دولت و حكومت تماسهایی داشتند و با سفارت امریكا در تهران نیز مشكلات و خواستهای خود را در میان می‌‌نهادند. پس از آن كه آشكار شد ارتشبد ازهاری نیز از مهار بحران ناتوان است و از رجال و كارگزاران وابسته به حكومت فرد دیگری یارای پذیرفتن نخست‌وزیری نیست، طرح مذاكره با رجالی از جبهه ملی و یا نهضت آزادی ایران و نیز سایر افراد، مورد توجه شاه قرار گرفت. پس از كسب موافقت شاه، مقدم در زندان ملاقاتی با مهندس مهدی بازرگان كرد و به او وعده داد كه از آن پس شاه به نظام مشروطه پایبند خواهد بود. با این احوال بازرگان او را نومید ساخت و گفت كه دیگر برای عملی شدن آرزوی شاه دیر شده است و او نمی‌تواند در این راستا گامی بردارد. از دیگر كسانی كه مقدم با او ملاقات كرد، دكتر كریم سنجابی از رهبران جبهه ملی (رهبر حزب ایران) بود كه او دعوت مقدم را برای ملاقات با شاه پذیرفت و در گفت و گو با شاه، وعدة مساعدی برای پذیرش نخست‌وزیری داد، اما شروط او نیز، نظیر خروج شاه از كشور، مورد تأیید شاه قرار نگرفت. پس از آن جبهه ملی در رابطه با این ملاقات اعلامیه‌ای صادر كرد و در صدد برآمد ارتباط جبهه ملی با شاه و رژیم پهلوی را تكذیب كرده و بر ارتباط خود با امام خمینی تأكید ورزد. ارتباطات مقدم، در روزهای پایانی نخست‌وزیری ازهاری افزایش یافت. اعضای برجسته و رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران و سایر افراد و گروههای همسو تردید داشتند كه نهایتاً كفه ترازوی تحولات سیاسی به سود رژیم پهلوی خواهد بود و یا انقلابیون. حداقل برای برخی از مهمترین اعضای این احزاب و گروهها تصمیم‌گیری دشوار می‌نمود. چه، از یك سو برخی از آنان علاقه‌مند بودند با در اختیار گرفتن نخست‌وزیری و سایر پستهای مهم، شاه را در مجموعه حاكمیت تا سر حد پادشاهی تشریفاتی در نظام مشروطه تنزل مقام بخشند، و از سوی دیگر تردید داشتند كه با پذیرش این سمتها در آن شرایط بحرانی، بتوانند كنترل اوضاع را به دست گرفته و نظام دلخواه را در عرصه كشور مستقر سازند؛ به‌ویژه این‌كه شواهد نشان از سقوط قریب‌الوقوع حكومت پهلوی می‌‌داد. از دیگر كسانی كه پس از ملاقات سنجابی، به دیدار شاه رفت و درباره پذیرفتن مقام نخست‌وزیری با او مذاكراتی انجام داد، دكتر غلامحسین صدیقی بود كه به همت مقدم پنج بار با شاه به گفت و گو نشست. منابع موجود نشان می‌‌دهد كه صدیقی بیش از سنجابی برای پذیرش نخست‌وزیری اشتیاق نشان داد و در همان حال ضرورت انحلال ساواك را به شاه گوشزد كرد. اما برخی شروط دیگر او از جمله به حداقل رسیدن نقش شاه در حاكمیت كه شاه نپذیرفت، به استنكاف او از پذیرش این پست انجامید؛ ضمن این‌‌كه اعضای جبهه ملی نیز در برابر او موضع مخالفی اتخاذ كرده و به او هشدار دادند از پذیرش پست نخست‌وزیری شاه كه می‌تواند پیشینه سیاسی او را تحت‌الشعاع قرار دهد، پرهیز كند. در حالی كه هنوز طرح نخست‌وزیری صدیقی منتفی نشده بود، مقدم طی بخشنامه‌ای از نیروهای تحت امرش خواست تا برای جلوگیری از هرگونه پیشامد غیرمنتظره برای صدیقی و خانواده و بستگان او، تدابیر امنیتی و پلیسی لازم اندیشیده شود. اما مذاكرات مقدم با شاپور بختیار، از رهبران جبهه ملی، برای پذیرش پست نخست‌وزیری با موفقیت قرین شد. ملاقاتها و مذاكرات برخی رهبران و اعضای برجسته نهضت آزادی ایران و جبهه ملی با مقدم و سایر مراجع حكومتی و نظامی، در دوران نخست‌وزیری شاپور بختیار نیز ادامه یافت. پس از آن كه امام خمینی اعلام كردند به زودی راهی ایران خواهند شد، این مذاكرات و گفت و گوها، كه احتمالاً با سفارت امریكا در تهران نیز در میان نهاده می‌شد، بیش از پیش ادامه یافت. در این میان، درباره چگونگی برقراری تمهیدات لازم برای بازگشت امام خمینی به كشور و موضع‌گیری دولت بختیار در مقابل ایشان، گفت و گوهایی به عمل می‌آمد. شواهد موجود نشان می‌دهد كه افراد و گروههای شركت كننده در این گفت و گوها امیدوار بودند با بازگشت امام خمینی به كشور، از گسترش بیشتر بحران جلوگیری شود. برخی از اسناد سفارت امریكا نشان می‌دهد كه گروههای مذاكره كننده و از جمله مقدم، امیدوار بودند امام خمینی چند روز پس از مراسم استقبال ویژه‌ای، تهران را به قصد قم ترك كند و به تبع آن بختیار با تغییر چند وزیر و گماردن چهره‌‌های میانه‌رویی از انقلابیون به اصطلاح دولت وحدت ملی تشكیل دهد؛ اگر این طرح موفقیتی كسب نكرد، تلاش شود، نظام جدید انقلابی از كنترل گروهها و احزاب انقلابی میانه‌رو خارج نشود. از جمله مهمترین كسانی كه مقدم برای به خدمت گرفتنش در رأس كابینه ملاقاتهای متعددی با او داشت، علی امینی بود كه از اوایل دهة 1340 در حاكمیت سمتی نداشت و به دلیل سوءظن شاه به او، ساواك رفتار و ملاقاتهای او را كنترل می‌كرد. اما امینی پس از آن كه تصریح كرد برای كنترل بحران بسیار دیر شده، اضافه كرد كه هرگاه شاه كنترل ارتش و ساواك را برعهده او گذارد، حاضر به پذیرش نخست‌وزیری خواهد شد. این پیشنهاد از سوی شاه رد شد، با این وجود پس از آن كه ازهاری هم از عهده مشكلات برنیامد، بار دیگر مقدم از سوی شاه مأمور مذاكره با علی امینی شد تا بلكه او را به پذیرفتن پست نخست‌وزیری متقاعد كند. اما علی امینی علاوه بر دو شرط پیشین، لزوم خروج سریع شاه از كشور و نیز تشكیل شورای سلطنت را پیش شرط خود برای پذیرش نخست‌وزیری اعلام كرد. اما شاه این شروط امینی را برای بار دوم رد كرد. اما امینی بارها به دیدار شاه رفت و با مقدم نیز مذاكرات و رایزنیهای سیاسی متعددی انجام داد. بر پایه مشورت با امینی بود كه موضوع مذاكره و تماس با افرادی از جبهه ملی و نهضت آزادی ایران برای قبول پست نخست‌وزیری مورد توجه شاه قرار گرفت و به دنبال آن مقدم به عنوان رابط اصلی این ملاقاتها، گفت و گو و مذاكرات چند جانبه مكرر و مفصلی با رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران و نیز سفارت امریكا در تهران انجام داد. در این میان مذاكرات و گفت و گوهای مقدم با امینی برای قبول پست نخست‌وزیری تا مدتها ادامه داشت. از دیگر كسانی كه از دوران زمامداری شریف امامی بی‌میل به قبول پست نخست‌وزیری نبود، دكتر مظفر بقایی كرمانی بود كه حزب زحمتكشان او در تمام دوره انقلاب در پوشش حمایت از قانون اساسی و نظام مشروطه حكومت، از رژیم حمایت كرده و خواستار جلوگیری از سقوط نهایی نظام شاهنشاهی بود. ساواك هم به طور ضمنی از این‌گونه موضعگیریهای بقایی، كه به ظاهر انتقاداتی هم متوجه حكومت و حتی شاخص شاه می‌كرد، حمایت می‌نمود. در آستانه نخست‌وزیری ازهاری و پس از آن، مدت كوتاهی نیز موضوع نخست‌وزیری ارتشبد غلامعلی اویسی مطرح شد و این موضوع در شورایی متشكل از فرماندهان نظامی و مقدم و برخی افراد دیگر مورد بررسی قرار گرفت كه خیلی زود به دست فراموشی سپرده شد. مقدم مذاكرات و ملاقاتهای مكرری با اجزای سفارت امریكا و نیز مأموران سیا در تهران داشت و درباره مسائل و مشكلات مختلف سیاسی و اجتماعی مبتلابه رژیم پهلوی با آنان به گفت و گو می‌نشست، تا بلكه با بهره‌گیری از اطلاعات و تجارب امریكاییان، برای مهار بحران راه‌حلی بیابد. بسیاری از اقدامات ساواك و نیز مجموعه حكومت در دوران انقلاب با مشاورت و یا حداقل اطلاع قبلی سفارت امریكا و نیز مأموران سیا در ایران صورت می‌گرفت. موضوع جابجایی دولتها و نیز موضع‌گیریها و برخوردهای حكومت در مقابل مخالفان و سیاستهایی كه در مقاطع مختلف در قبال بحران اتخاذ می‌شد، معمولاً توسط ساواك و سایر مراجع، با محافل امریكایی در تهران در میان نهاده می‌شد. با گسترش مخالفتها و بحرانی شدن موقعیت رژیم، در گفت و گوهای مقدم با سفارت امریكا، درباره آینده حضور امریكا در ایران و خطرات احتمالی كه منافع این كشور را در ایران تهدید می‌كرد، گفت و گوهای مفصلی صورت می‌گرفت. در برخی از این گفت و گوها، مقدم امریكاییان را نسبت به عواقب سویی كه پس از سقوط احتمالی شاه در انتظار منافع آنها در ایران است، هشدار می‌‌داد و از ‌آنان می‌خواست در حمایت از رژیم پهلوی تردیدی به خود راه ندهند. طی ماههای پایانی عمر رژیم پهلوی، برخی مدیران ارشد سیا برای رایزنی و نیز آگاهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران وارد تهران شده و مذاكرات مفصلی با مقدم انجام دادند. این روند در دوره نخست‌وزیری شاپور بختیار بیش از پیش ادامه یافت و طرفین درباره راههای مهار بحران و جلوگیری از پیروزی نهایی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی اظهارنظرهایی داشتند. با این احوال و برخلاف انتظاری كه حكومت و ساواك از سیا و امریكاییها داشتند، سیا تا واپسین دوران عمر رژیم پهلوی به شناختی واقع‌بینانه از روند تحولات سیاسی و اجتماعی جاری در ایران دست نیافت و در پیش‌بینی حوادثی كه می‌توانست و می‌رفت تا مجموعه رژیم پهلوی را با خطر سقوط مواجه كند، ناتوان عمل می‌كرد. هنگامی كه ژنرال هایزر در دوره نخست‌وزیری بختیار برای كنترل بحران وارد تهران شد و شایعه احتمال وقوع كودتایی امریكایی ‌(نظیر كودتای 28 مرداد 1332) بر سر زبانها افتاد، مقدم در گفت و گوهای مقامات ایران با وی، نقش قابل‌‌توجهی داشت. هایزر تصریح كرده كه صرف حضور مقدم در جلسات شورای فرماندهان نظامی و رجال سیاسی، بیانگر اهمیت مذاكرات و تصمیمات اتخاذ شده بود. امام خمینی در مباحث و فصول پیشین درباره برخوردهای ساواك با امام خمینی در مقاطع مختلف سخن به میان آمد. به رغم تمهیدات، اعمال فشارها، سختگیریهای مشترك ساواك و سازمان امنیت عراق، امام خمینی تا اواسط سال 1357 انقلاب ایران را از عراق رهبری كردند. اما هنگامی كه فشار ساواك و سازمان امنیت عراق عرصه را برایشان و طرفدارانشان تنگ كرد، ایشان تصمیم گرفتند عراق را ترك كنند. در آستانه خروج امام خمینی از عراق، مقدم رایزنیهایی با سازمان امنیت عراق و وزارت امور خارجه ایران و نیز شخص شاه و هیئت وزیران وقت (به ریاست شریف امامی) داشت و درباره چگونگی و راههای برخورد با امام در صورت خروج از عراق و مقصد او انجام داد. با این احوال، ایشان تصمیم گرفت عراق را به مقصد فرانسه ترك كند. بسیاری از كارگزاران حكومت، به غلط، معتقد بودند دور شدن ایشان از ایران، از گسترش بیشتر بحران جلوگیری خواهد كرد و حكومت در مهار ناآرامیها موفق خواهد شد. با نفوذ ساواك، برخی از روحانیون و علمای كشورهای اسلامی طی اعلامیه‌ها و بیانیه‌هایی حمایت خود را از رژیم پهلوی اعلام كردند. بعضی از روحانیون كشورهای منطقه با هدایت ساواك، نامه‌هایی برای روحانیون ایران مخابره ‌كردند كه در آن نسبت به عواقب سوئی كه در پی سقوط رژیم پهلوی دامن‌گیر مردم و علمای ایران خواهد شد، هشدار می‌دادند. در این میان، امام طی اعلامیه‌‌ها، بیانیه‌ها و سخنرانیهایی، مواضع سازش‌ناپذیری بر ضد رژیم پهلوی اتخاذ كرده و طرفداران خود را به ضرورت ادامه مبارزه با رژیم پهلوی دعوت می‌كرد. ایشان در مقاطع مختلف، مردم را نسبت به تلاشهایی كه ساواك برای ایجاد اختلاف در صفوف انقلابیون انجام می‌داد، هشدار داده و آنان را از هر عملی كه بر اختلافات داخلی دامن بزند، برحذر می‌داشت. ایشان به مخالفان رژیم پهلوی هشدار می‌داد كه ساواك برای انحراف مسیر انقلاب و نیز دلسرد كردن مردم در میان صفوف تظاهركنندگان نفوذ كرده و اختلاف‌افكنی می‌كند و نیز با به راه انداختن تظاهرات و راهپیماییهای انحرافی و هدایت شده، در صدد مهار ناآرامیهاست. ایشان مردم را هشدار می‌داد كه در برابر اقدامات انحرافی، تحریك‌كننده و گول‌زننده ساواك هوشیار باشند. از آنجایی كه از نیمه سال 1357 افراد و گروههایی از انقلابیون و مخالفان رژیم پهلوی در شهرها و مناطق مختلف كشور افرادی را به اتهام وابستگی و ارتباط با ساواك مورد حمله قرار داده بودند، امام خمینی در 20 دی 1357 طی اعلامیه‌ای با اشاره به اعلامیه‌های بدون امضایی كه در شهرهای مختلف، اشخاصی را به ساواك منسوب كرده و تهدید به قتل می‌كردند، هشدار داد كه این‌گونه اقدامات برخلاف نظر اسلام و خلاف شرع بوده و آن را توطئه‌ای برای شكست و ناكامی تحركات انقلابی مردم ارزیابی كرده و از مردم خواست تا از این گونه اقدامات جلوگیری كنند و به خواسته این‌ شب‌نامه‌ها و اعلامیه‌های بدون امضا توجهی نشان ندهند: بسم‌الله الرحمن الرحیم سلام و تحیت به عموم ملت ایران ایدهم الله تعالی. مطالبی از ایران می‌رسد كه از توطئه‌ای خطرناك حكایت می‌كند. گفته می‌شود اعلامیه‌هایی بدون امضاء در تهران و شهرستانها منتشر می‌شود و اشخاص بسیاری را به اسم ساواكی و یا عمال شاه تهدید به قتل می‌كنند و خانه‌هایی را با همین بهانه‌ها سوزانده و به زن و فرزندان آنان اهانت نموده و آزار داده‌اند. به طوری كه از ایران اطلاع داده‌اند اعمالی برخلاف اسلام و انصاف بدون رعایت حقوق شرعی انجام می‌گیرد كه شاهد بر آن است كه دسته‌های ناپاكی در كار است كه با هرج و مرج و ایجاد رعب و وحشت نهضت مقدس اسلامی را متهم نموده و خدای نكرده به شكست بكشند. ملت محترم ایران باید بداند كه دیانت مقدس اسلام، جان و مال انسانها را محترم شمرده و تجاوز به آن را از محرمات عظیمه می‌داند و كسانی كه دست به این نحو جنایات زده و موجب ارعاب مردم می‌شوند به نظر می‌رسد از جناحهای منحرفی باشند كه می‌خواهند در پناه هرج و مرج، یا شاه را حفظ كنند و یا كشور را با ایجاد كودتای نظامی به تباهی بكشند. مردم مسلمان ایران در مبارزات به حق خود از این روشهای غیرانسانی استفاده نمی‌كنند و موظف شرعی هستند كه به اعلامیه‌های مشتمل بر قتل و غارت و اعلامیه‌‌های بی‌امضاء به هیچ‌وجه ترتیب اثر ندهند و از اشخاصی كه می‌خواهند به خانه‌های مردم تجاوز كنند و آتش‌سوزی نمایند جلوگیری نمایند كه به نظر می‌رسد توطئه‌ای در دست اجرا است كه باید از آن جلوگیری كرد. ملت شریف در تهران و شهرستانها و قصبات به راهپیمایی و تظاهرات و اعتصابات خود ادامه دهند تا این ئوطئه با رفتن شاه خنثی شود. بر حضرات علمای اعلام ایران است كه مردم را با اطلاعیه‌‌ها بیدار كنند و آنان را به وظایف شرعیه خود آگاه نمایند كه مجازات اشخاص جنایتكار و مجرم بعد از اثبات جنایت با محاكم صالحه است، نه با اشخاص متعارف. از خداوند تعالی قطع دست جنایتكاران را خواستارم. والسلام علیكم و رحمه‌الله روح‌الله الموسوی الخمینی ایشان در برابر اقدامات و طرحهایی كه ساواك و حكومت برای مهار انقلاب اجرا می‌كرد، موضع‌گیری می‌نمود و ضمن ابراز مخالفت با اقدامات ایذایی ساواك و حكومت، مردم را نسبت به اهداف و مقاصدی كه رژیم پهلوی از طرح و اجرای این‌گونه اقدامات دنبال می‌كرد، آگاه می‌نمود. چنان‌كه وقتی ساواك درصدد برآمد با برگزاری برخی مراسم در اعیاد دینی و مذهبی نظیر اعیاد شعبانیه، افكار عمومی را به سوی حكومت جلب كند، امام خمینی به این اقدام ساواك واكنش نشان داده و طی اعلامیه‌ای، مردم را نسبت به توطئه‌ای كه ساواك و حكومت در این برنامه دنبال می‌كردند، هشدار داد و شركت در این جشنها را تحریم كرد. به دنبال كشتار روز جمعه 17 شهریور 1357 نیز ایشان طی اعلامیه مردم ایران را به ضرورت مبارزه با رژیم پهلوی دعوت كرد و هنگامی كه شاه طی نطق معروف خود اعتراف كرد كه صدای انقلاب مردم ایران را شنیده و اینك آماده است جبران مافات كند، امام خمینی آن را خدعه و نیرنگ دانست و اضافه نمود كه مردم بی‌توجه به این توبه فریبكارانه شاه، مخالفت با او را تا سقوط نهایی رژیم پهلوی ادامه خواهند داد. ایشان طی گفت و گویی با روزنامه هلندی «دی ولت كرانت» تصریح كرد كه شاه با اعتراف به گناهانش باید محاكمه و مجازات شود. بنابراین اگر صدای انقلاب مردم ایران را شنیده است پس مقام سلطنت را ترك كرده و سرنوشت مردم را به دست خود آنان بسپارد. هنگامی نیز كه با توصیه افرادی نظیر مقدم، شاه در صدد برآمد برای آرام كردن فضای كشوری، نصیری رئیس سابق ساواك را دستگیر و روانه زندان كند، امام خمینی طی مصاحبه‌ای این اقدام را نیز خدعه‌ای دیگر از سوی حكومت ارزیابی كرده و تصریح نمود این‌ دستگیریها شاه را كه یك عمر به مردم ایران خیانت كرده است، تبرئه نخواهد كرد. ایشان افرادی نظیر نصیری را شریك جرم شاه خوانده و اظهار داشت كه اگر رژیم پهلوی بخواهد او را محاكمه كند، ناگزیر شاه نیز باید تحت محاكمه قرار گرفته و به مجازات برسد. هنگامی نیز كه بختیار در آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی برای مهار بحران وعده داد به زودی لایحه انحلال ساواك را به مجلس ارائه خواهد داد و مجلسیان هم به سرعت درصدد عملی كردن این وعده برآمدند، امام خمینی بار دیگر هشدار داد كه این‌گونه طرحها و اقدامات، توطئه‌ای برای انحراف مسیر تحركات انقلابی مردم ایران است و مردم ایران راه خود را تا پیروزی نهایی ادامه خواهند داد. برخلاف آنچه كه رژیم پهلوی انتظار می‌كشید، با ورود امام خمینی به پاریس (نوفل لوشاتو) تحركات و ناآرامیها گسترش یافت و مخالفان حكومت با سهولت بیشتری با ایشان ارتباط برقرار كردند. رسانه‌های گروهی، نشریات و روزنامه‌ها نیز برای انعكاس خواستها، سخنان، اعلامیه‌ها و موضع‌گیریهای ضدحكومتی ایشان آمادگی و آزادی عمل بیشتری یافتند. ساواك برای كنترل فعالیتهای امام خمینی و سایر مخالفان حكومت در فرانسه، با دستگاه اطلاعاتی و امنیتی فرانسه ارتباط نزدیك داشت؛ نمایندگانی از ساواك برای رایزنی با سازمان اطلاعات فرانسه وارد پاریس شدند. برخی رؤسا و مدیران برجسته سازمان اطلاعاتی فرانسه نیز برای ملاقات با مقدم، از تهران دیدار كردند. ساواك همچنین برای تقویت موقعیت رژیم پهلوی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی فرانسه، مبالغ قابل‌توجهی در اختیار مدیران، سردبیران، نویسندگان و دیگر مسئولان این نشریات و روزنامه‌ها قرار ‌داد. مأموران ساواك در میان كسانی كه به ملاقات امام خمینی در نوفل لوشاتو می‌رفتند نفوذ كرده و گزارشات، اخبار و اطلاعاتی درباره موقعیت ایشان و فعالیتهایی كه انجام می‌داد، برای ساواك تهران ارسال می‌كردند. ساواك از مأمورانش در اروپا می‌‌خواست تحقیق كنند: 1ـ مرتبطین و كسانی كه با امام خمینی دیدار و گفت و گوهای دائم و همیشگی دارند و به نفع ایشان فعالیت می‌كنند، چه كسانی هستند، 2ـ چه كسانی تاكنون با ایشان ملاقات كرده و یا بعداً به ملاقات ایشان خواهند رفت، 3ـ غیرایرانیانی كه با ایشان ملاقات می‌كنند چه كسانی هستند، 4ـ از مقامات سیاسی و رسمی چه كسانی به ملاقات ایشان می‌روند و كدامیك از نشریات و خبرنگاران خارجی با ایشان ملاقات و مصاحبه می‌‌كنند، 5ـ علاوه بر ایشان و فرزندشان سید احمد خمینی، چه كسان دیگری نزد ایشان در نوفل لوشاتو سكونت دارند، 6ـ چه ارتباطی می‌تواند میان ربوده شدن امام موسی صدر و مسكن گزیدن امام خمینی در پاریس وجود داشته باشد، 7ـ شماره تلفنهایی كه اطرافیان ایشان با آن تماس می‌‌گیرند، تحت كنترل قرار گرفته و محتوای آن ثبت و ضبط شود، 8ـ آیت‌الله امام خمینی و همراهانشان تا چه مدت در فرانسه باقی خواهند ماند، و نهایتاً اینكه 9ـ تاریخ دقیق حركت ایشان از فرانسه و مقصد بعدی ایشان به كجا خواهد بود. در همان حال ساواك دستورالعملهای پیاپی و با هدف كنترل فعالیتهای امام خمینی و اطرافیان ایشان در فرانسه برای مأمورانش در این كشور ارسال می‌كرد. ساواك تلاش می‌كرد فرانسه موجبات اخراج امام و همراهانش را فراهم آورد. ساواك بر آن بود دولت و سرویس اطلاعاتی فرانسه متقاعد شوند كه امام با كمونیستهای فرانسه و ایتالیا در تماس است. مأموران این سازمان پیشنهاداتی نیز مبنی بر ضرورت خروج ایشان از فرانسه به مقصد ایتالیا می‌دادند. ساواك امیدوار بود موجبات ترور و قتل ایشان در ایتالیا فراهم شود. ساواك با سرویس اطلاعاتی فرانسه مذاكراتی هم درباره ضرورت اخراج امام خمینی به كشورهایی نظیر امریكا، الجزایر، لیبی و سوریه داشت. ساواك از سرویس اطلاعاتی فرانسه گلایه‌مند بود كه در ارائه اخبار مربوط به فعالیتها و رفت و آمدهای اطرافیان امام خمینی در پاریس، چنان‌كه باید، دقت و سرعت عمل به خرج نمی‌دهد. با تلاشهای ساواك، برخی مقامات بلندپایه سرویس اطلاعاتی فرانسه وارد تهران شده و در ملاقات با شاه قول دادند برای فعالیتهای ضد حكومتی امام خمینی و طرفدارانشان در فرانسه محدودیتهایی ایجاد كنند. پس از عزیمت امام خمینی به پاریس، ساواك برای بدنام كردن و از اعتبار انداختن ایشان چنین شایع كرد كه وی به سرزمین كفر پناهنده شده است و گویا برخی از روحانیون و علمای میانه‌رو و متمایل به حكومت هم از این توطئه ساواك برای بدنام كردن ایشان استقبال كردند. اخباری هم وجود داشت كه نشان می‌داد ساواك برای جلوگیری از انتشار تصویر و صدای امام خمینی از طریق رادیو و تلویزیونهای فرانسه و دیگر كشورهای جهان، در دستگاههای گیرنده و فرستنده محل اقامت ایشان در نوفل لوشاتو خرابكاریهایی می‌كرد. ساواك از نخستین روزهای حضور امام خمینی در پاریس، به مأموران خود در فرانسه دستور داده بود اسناد و مدارك موجود و قابل دسترس را (برای پیشگیری از حمله احتمالی مخالفان به سفارت و نمایندگی ساواك در فرانسه) معدوم كنند. اخباری نیز وجود داشت كه حاكی از تلاش برخی مأموران ساواك برای به قتل رساندن امام خمینی در فرانسه و یا ربودن ایشان بود؛ كه در هر حال در آن شرایط سیاسی، اجتماعی و حاد و بحرانی‌ كه دامنگیر رژیم پهلوی بود، طرحهایی از این دست غیرعملی و به زیان رژیم تشخیص داده شد. در آذر 1357، سپهبد ناصر مقدم طی ملاقاتی با شاه، پیشنهاد كرد توسط پزشكی از نیروهای ساواك كه در فرانسه اقامت دارد، امام خمینی با تزریق مواد سمی به قتل برسد، اما حاضران در جلسه، عواقب چنین اقدامی را برای رژیم پهلوی سخت خطرناك ارزیابی كردند و بدین ترتیب طرح مقدم مسكوت ماند. ساواك به مراقبتهای خود از محل اقامت و فعالیتهای امام خمینی و اطرافیانش در نوفل‌لوشاتو ادامه داد و نیروهایی از آن در نزدیكی منزل ایشان در فرانسه خانه‌ای اجاره كرده و به طور دائم آمد و شدهای این منطقه را تحت كنترل داشتند. ساواك درباره روابط، ارتباطات و آمد و شدهای اطرافیان امام خمینی با مخالفان حكومت در داخل كشور نیز اطلاعات قابل‌توجهی در اختیار داشت و از طریق منابع نفوذی خود در میان مخالفان، به اطلاعات و اخبار فراوانی درباره مذاكرات، خواستها و محمولات و مراسله‌های پستی و نظایر آن دست می‌یافت. مراقبتهای ساواك بر ضد امام خمینی و اطرافیان ایشان در فرانسه تا هنگام حضورشان در این كشور ادامه داشت. هنگامی كه به دنبال خروج شاه از كشور، امام برای بازگشت به ایران اعلام آمادگی كرد، مأموران ساواك در فرانسه درباره این موضوع گزارشات لحظه به لحظه‌ای به تهران مخابره ‌كردند. مقدم برای چگونگی برخورد با این موضوع، مذاكرات و گفت و گوهای مفصلی با دولت بختیار، فرماندهان نظامی، ژنرال هایزر، سفارت امریكا و نیز مأموران سیا در تهران و افراد و گروههایی از انقلابیون در ایران انجام داد. راهكارهای مختلفی برای جلوگیری از ورود ایشان به ایران و یا برخورد با ایشان پس از ورود به ایران اندیشیده شد. نهایتاً چنین تصمیم گرفته شد كه چاره‌ای جز فراهم آوردن تمهیدات لازم برای ورود مسالمت‌آمیز ایشان به كشور پیش روی مسئولان امر و مذاكره كنندگان وجود ندارد. با این احوال شایعه ترور امام خمینی و گروه قابل‌توجهی از طرفداران ایشان پس از ورود به كشور، تا مدتها در میان افكار عمومی دهان به دهان می‌گشت و این نگرانی وجود داشت كه با شهادت ایشان رژیم پهلوی حركت انقلابی مردم را سركوب كند. اما امام خمینی به رغم نگرانیهای فراوانی كه وجود داشت، روز 12 بهمن 1357 وارد تهران شد و ساواك نتوانست هیچ اقدامی انجام دهد. نخست‌وزیری شاپور بختیار ارتشبد غلامرضا ازهاری در پست نخست‌وزیری ناتوان‌تر از آنی عمل كرد كه شاه، ساواك و مجموعه حكومت انتظار داشتند. به همین دلیل مقدم مذاكرات بسیاری برای یافتن فرد جایگزین برای احراز این مقام آغاز كرد و چنان‌كه در مباحث پیشین هم گفته شد كسی جز شاپور بختیار برای این سمت داوطلب نشد. تصور بر این بود كه با انتصاب فردی از اعضای جبهه ملی به نخست‌وزیری، به تدریج زمینه مهار بحران فراهم آمده و در آینده‌ای نه چندان دور گروههای میانه‌رو‌ خواهند توانست مخالفان آشتی‌ناپذیر را منزوی كرده و مانع از سقوط نهایی رژیم پهلوی شوند. بختیار، عضو جاه‌طلب جبهه ملی، به رغم هشدارها و مخالفتهای هم مسلكان سیاسی‌اش در جبهه ملی پس از چند جلسه مذاكره و گفت و گو با مقدم و شاه و گذاردن برخی شروط، مأمور تشكیل كابینه شد. البته در انتصاب او به این مقام، مقدم نقش برجسته‌ای داشت. مقدم تنها واسطه او در ملاقاتهایش با شاه بود و پس از موافقت شاه، مقدم، بختیار را برای معرفی هر چه سریع‌تر اعضای كابینه‌ ترغیب می‌كرد. پس از آن كه سایر اعضای جبهه ملی حاضر به پذیرش پست نخست‌وزیری نشدند، مقدم برای متقاعد كردن شاه به اعطای پست نخست‌وزیری به بختیار، مدتها با شاه مذاكره و گفت و گو كرد. در كابینه‌ای هم كه بختیار به شاه معرفی كرد تعدادی از اعضای آن همكاران ساواك بودند. در همان حال بختیار در پی پذیرش نخست‌وزیری از جبهه ملی اخراج شد. در آستانه نخست‌وزیری بختیار، امریكاییها به شاه هشدار ‌دادند كه برای جلوگیری از گسترش بیشتر بحران چاره‌ای جز خروج از كشور ندارد. این در حالی بود كه بسیاری از وفاداران به شاه و سلطنت و از جمله مقدم تمایلی به خروج شاه از كشور نداشتند، اما همزمان با رأی اعتماد مجلس شورای ملی به دولت بختیار در روز سه‌شنبه 26 دی 1357، شاه برای همیشه ایران را ترك كرد و وارد قاهره شد. در آستانه خروج شاه از كشور، ساواك برای جلوگیری از خروج او از هیچ ترفندی فروگذار نكرد و حتی شایعاتی در شهرهای مختلف پخش شد كه گویی آیت‌الله سید عبدالله شیرازی خواب دیده كه ائمه اطهار از موضوع خروج شاه از كشور رضایت ندارند و این اقدام شاه به زیان اسلام است؛ این شایعه البته خیلی زود به دست فراموشی سپرده شد و دفتر آیت‌‌الله شیرازی نیز این شایعه را تكذیب كرد. در همان حال شایعاتی هم مبنی بر این‌كه به محض خروج شاه از كشور، ساواك و دیگر نیروهای امنیتی و نظامی سركوب و قتل‌عام وسیع و گسترده مخالفان را در پیش خواهند گرفت، وجود داشت. مقدم با طرح امریكاییها مبنی بر خروج شاه از كشور موافق نبود و حتی به شاه هشدار داد به مجرد خروج او از كشور، امام خمینی پاریس را به قصد تهران ترك خواهد كرد. در آستانه آغاز به كار دولت بختیار و در 25 دی 1357 با مشاركت فرماندهان چندگانه ارتش و نیز مقدم، شورای فرماندهان ارتش تشكیل شد و تا واپسین ساعات عمر رژیم پهلوی در روز 22 بهمن 1357 درباره چگونگی برخورد با بحران سیاسی كشور بارها تشكیل جلسه داد. مقدم از جمله مهمترین و تأثیرگذارترین افراد شركت‌ كننده در این جلسات بود كه اظهارات و پیشنهادات او بیش از دیگران مورد توجه حاضرین قرار می‌گرفت و در هر پیشنهادی كه توسط شركت‌كنندگان برای مقابله با انقلابیون داده می‌شد، برای ساواك نقش قابل‌‌توجهی در نظر گرفته شده بود. مقدم تأكید می‌كرد كه برای پیشگیری از سقوط نهایی رژیم، چاره‌ای جز تقویت توان و موقعیت نیروهای مسلح كشور وجود ندارد. مقدم نگران گرایش تدریجی نیروهای نظامی به انقلابیون بود. وی معتقد بود كه اگر این روند ادامه یابد، در مدت زمانی كوتاه، رژیم تنها نیروی وفادار به خود را نیز از دست خواهد داد. تصمیمات شورای فرماندهان ارتش و نیز مجموعه نیروهای نظامی و ارتش در دوران نخست‌وزیری بختیار مهم بود، چرا كه شاه در آستانه خروج از كشور به فرماندهان ارتش گوشزد كرده بود كه اعتماد چندانی به بختیار ندارد و اتكای او برای حفظ سلطنتش تنها به ارتش و نیروهای نظامی است. مقدم طی این جلسات همواره به شركت‌كنندگان هشدار می‌داد برای كنترل اوضاع و مهار دوباره بحران، فرصت چندانی باقی نمانده است. مقدم تردیدی نداشت كه در فرصت اندك باقی مانده هم برای مقابله با مخالفان و انقلابیون چاره‌ای جز بهره‌گیری از خشونت‌وجود ندارد. او معتقد بود كه فرماندهان عالی نظامی در شهرها و استانهای مختلف باید برای برخورد شدید و قاطعانه با مخالفان حكومت از اختیارات كامل برخوردار شوند. با این احوال معتقد بود كه نیروهای نظامی تنها باید هنگامی كه با تظاهرات و ناآرامی مواجه شدند وارد عمل شوند و خودسرانه بر دامنه بحران نیافزایند. اما دامنه این مذاكرات عمدتاً در همان جلسات محدود می‌‌ماند و در عمل به ندرت برای اجرا مجال می‌یافت. مقدم در دوره نخست‌وزیری بختیار نیز مهمترین رابط حكومت با نهضت آزادی ایران و جبهه ملی بود. مقدم درباره چگونگی مواجهه دولت با مجموعه تحولات جاری كشور پس از خروج شاه از كشور و سپس بازگشت امام خمینی به ایران و نیز اقداماتی كه میانه‌روها می‌‌توانستند برای جلوگیری از گسترش ناآرامیها انجام دهند، با افرادی نظیر مهدی بازرگان مذاكراتی انجام می‌‌داد. از جمله نگرانیهای مقدم در واپسین روزهای عمر حكومت پهلوی، نفوذ انقلابیون و مخالفان حكومت در نیروهای مسلح بود كه مهمترین حامیان رژیم پهلوی محسوب می‌شدند. مقدم معتقد بود كه در ماههای پایانی عمر حكومت حتی ساواك نیز از خطر نفوذ مخالفان در امان نیست و قراینی وجود داشت كه نشان می‌داد افرادی نفوذی اطلاعات و اخبار محرمانه ساواك را به خارج از این سازمان درز می‌‌دهند. با این احوال و در شرایطی كه در واپسین روزهای دوره نخست‌وزیری بختیار نیروهای ساواك با طرح انحلال این سازمان به شدت در ضعف و نومیدی به سر می‌بردند، مقدم هنوز در شورای فرماندهان ارتش و نیز هیئت دولت نقشی محوری و درجه اول داشت و در ایجاد رابطة دولت بختیار با افرادی از انقلابیون نقش كلیدی برعهده گرفته بود. مقدم تا واپسین ساعات عمر رژیم رابطه نزدیكش را هم با بختیار و هم افرادی از انقلابیون و مخالفان حكومت حفظ كرد و برای یافتن راه‌حلی در مسیر نجات رژیم پهلوی از سقوط نهایی تلاش بسیار كرد. وی در 21 بهمن 1357 هنوز با بختیار درباره انجام یك كودتای نظامی و دستگیری گسترده مخالفان و انقلابیون گفت و گو می‌‌كرد و امیدوار بود در آخرین ساعات باقی‌مانده راهی برای نجات حكومت بیابد. پیش از آن و در آستانه بازگشت امام خمینی به ایران، وی از جمله مهمترین اعضای تیم مذاكره كننده مشترك دولت بختیار و انقلابیون برای فراهم آوردن امكانات لازم برای استقبال از امام در تهران بود. اما در آن مقطع هنوز تصور این بود كه حتی بازگشت امام خمینی به كشور نیز نمی‌تواند به مفهوم پایان قطعی عمر رژیم پهلوی باشد و كسانی از دولت و حكومت و از جمله مقدم امیدوار بودند با بازگشت مسالمت‌آمیز امام خمینی به كشور و نقشی كه ساواك و مجموعه حكومت بر عهده می‌گیرند، خود موجبی برای كاهش تدریجی بحران سیاسی باشد. در این میان با توافقات طرفهای مذاكره كننده، برنامه‌ای درباره كیفیت استقبال از امام خمینی تنظیم شد كه بخشی از انجام وظایف آن برعهده ساواك، نیروهای نظامی و دولت بختیار بود. اما به رغم این تمهیدات، با ورود امام خمینی به كشور، كنترل اوضاع از اختیار دولت و ساواك خارج شد و انقلابیون تقریباً یك سره بر اوضاع مسلط گردیدند و ساواك و مجموعه حكومت به سرعت منفعل شدند. بر همین اساس هنگامی كه آشكار شد دولت بختیار و نیروهای نظامی دیگر برای مقابله با مردم هیچ ابتكار عملی ندارند، به طور شتاب‌زده طرح انجام كودتایی نظامی و دستگیری گسترده انقلابیون مورد توجه فرماندهان ارتش، مقدم و نیز بختیار قرار گرفت. البته در این میان محافلی در وزارت امور خارجه امریكا و سیا اعتقاد داشتند اقدامی نظیر كودتا احتمالاً اوضاع را به نفع سلطنت تغییر خواهد داد، اما چنان‌كه تحولات بعدی نشان داد، اوضاع دولت، ارتش و دیگر وفاداران به حكومت بسیار وخیم‌تر از آن بود كه بتواند با توسل به كودتا تغییر قابل اعتنایی در روند حوادث جاری كشور ایجاد كند. در این میان شورای فرماندهان نظامی و مهم‌تر از همه مقدم و بختیار، مذاكرات محرمانه‌ای نیز درباره ضرورت تماس با امام خمینی و فراهم كردن زمینه‌های تشكیل یك كابینه به اصطلاح «وحدت ملی» با مشاركت انقلابیون انجام دادند؛ این موضوع پس از تشكیل دولت موقت به ریاست مهندس بازرگان جدی‌تر شد. اما انقلابیون و در رأس همه امام خمینی حاضر به مذاكره و سازش با دولت بختیار، كه آن را غیرقانونی می‌دانست، نبود. بعد از 16 بهمن 1357 دامنه تظاهرات و ناآرامیها كه با درگیریهای خونین و شدیدی نیز همراه بود، افزایش یافت. در این میان بسیاری از پادگانها، مراكز نظامی، امنیتی و دولتی طی درگیریهایی به دست انقلابیون افتاد. در چنین شرایطی اوضاع به طور كلی از كنترل دولت بختیار، نیروهای ارتش و ساواك كه در زمره آخرین وفاداران به رژیم پهلوی محسوب می‌شدند، خارج شد. مقدم رئیس ساواك، كه دیگر عملاً وجود خارجی نداشت، در ادامه مذاكرات خود با انقلابیون و از جمله بازرگان به این نتیجه رسید كه دولت بختیار چاره‌ای جز تسلیم قطعی در برابر امام خمینی(ره) ندارد و به تبع آن ضرورت اعلام بی‌طرفی ارتش در مذاكرات او با بازرگان مورد توجه قرار گرفت. به دنبال آن، صبح روز 22 بهمن 1357 شورای عالی نیروهای مسلح با حضور مقدم و پس از چند ساعت مذاكره و گفت و گو و پس از اطلاع از نتیجه مذاكرات مقدم با بازرگان ادامه مقاومت در برابر انقلابیون را بیهوده ارزیابی كرده و در ساعت 30/10 روز 22 بهمن 1357 به بی‌طرفی ارتش در اختلاف بین رژیم پهلوی و انقلابیون رأی داده و بدین ترتیب انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. در برخی منابع گفته شده كه بازرگان و برخی دیگر، طی ملاقات با مقدم از او می‌خواستند تا بختیار را متقاعد كند كه از نخست‌وزیری استعفا دهد. با این احوال شواهد و مدارك نشان نمی‌دهند كه مقدم در این باره اقدام جدی كرده باشد. از زمان خروج شاه از كشور تا روز 22 بهمن 1357، بختیار تحت فشار هم‌مسلكان سابق خود در جبهه ملی و نیز نهضت آزادی ایران بارها ترغیب شد تا از نخست‌وزیری كناره‌گیری كند، اما این مهم تا پایان عمر رژیم پهلوی نیز تحقق نیافت، حتی پس از اعلام بی‌طرفی ارتش و در بعد از ظهر روز 22 بهمن 1357 هم كه مقدم به همراه ارتشبد عباس قره‌باغی با بختیار ملاقات كردند، هنوز بختیار مردد از هر تصمیم قطعی مبنی بر بقا و یا كناره‌گیری از این سمت بود. مقدم نیز كه تصور نمی‌كرد سقوط پهلوی خطری متوجه او كند در ایران ماند و هر از گاه با برخی اعضای دولت موقت هم رفت و آمد داشت، اما در فروردین 1358 دستگیر و مدتی بعد محاكمه و به جوخه اعدام سپرده شد. انحلال ساواك از همان نخستین ماههای آغاز ناآرامیها در دوره انقلاب، انتقاد از عملكرد سوء ساواك از مهمترین موضع‌گیریهای مخالفان حكومت بود. در این میان محافلی در دولت و حكومت نیز به تدریج بر این باور رسیدند كه طرح انحلال ساواك خواهد توانست گسترش ناآرامیها را مهار كند. با آغاز نخست‌وزیری شریف‌ امامی در شهریور 1357 طرح انحلال ساواك در دستور كار دولت قرار گرفت و در این باره وعده‌هایی نیز به افكار عمومی داده شد. با این احوال در آن مقطع، موضوع انحلال و یا تغییر و تحول در ساواك مسكوت ماند. ادامه اعتراضات به ساواك، همراه با عدم تلاش دولت و حكومت در حمایت صریح از ساواك، موجب تضعیف شدید روحیه بسیاری از ساواكیان شد. هر چند ازهاری درباره انحلال ساواك برنامه‌ای نداشت، اما ساواك و ساواكیان بیش از هر مرجع حكومتی دیگر مورد حمله، انتقاد و سرزنش مخالفان قرار گرفتند. اما با آغاز نخست‌وزیری بختیار كه صراحتاً از ارائه زود هنگام و سریع لایحه انحلال ساواك به مجلس شورای ملی خبر داد، ساواكیان بیش از پیش متزلزل شدند. در این میان مقدم طی دستورالعملها و بخشنامه‌های متعددی خطاب به رؤسای ساواك تلاش می‌كرد چنین بنمایاند كه موضوع انحلال ساواك، كه طرح آن از سوی نخست‌وزیر وقت تهیه شد، تبعات سوئی متوجه كارمندان این سازمان نخواهد كرد و كاركنان ساواك نظیر دیگر كارمندان دولت از حقوق و مزایای دوران كار و اشتغال و سپس بازنشستگی و سایر مزایای زندگی كماكان برخوردار خواهند شد. اما این‌گونه بخشنامه‌ها در شرایطی كه بحران سیاسی هر روز گسترش می‌یافت، به ندرت توانست بر روحیه آسیب‌‌دیده ساواكیان مرهمی بگذارد. منابع موجود تأكید می‌كند كه بسیاری از اعضا و همكاران ساواك پس از جدی‌تر شدن موضوع انحلال ساواك، در دوره نخست‌وزیری بختیار، آشكارا نسبت به آینده مبهم زندگی خود دچار بیم و هراس شده بودند. برخی چنین تحلیل می‌كردند كه با مطرح شدن انحلال ساواك رژیم پهلوی یكی از مهمترین اركان قدرت خود را از دست خواهد داد. با این احوال بختیار برای كسب اعتبار در بین مردم و نیز تحكیم موقعیت خود در نخست‌وزیری، به ضرورت و باید ساواك را منحل می‌كرد. او چنان‌كه پیشاپیش وعده داده بود، انحلال ساواك را از مهمترین برنامه‌های دولت قرار داد. بختیار لایحه انحلال ساواك را به شرح زیر به مجلس شورای ملی ارائه داد: لایحه انحلال ساواك لایحه انحلال سازمان اطلاعات و امنیت كشور كه به موجب قانون اسفند 1335و قانون اصلاحی آن، مصوب چهارم دی‌ماه 1337 تشكیل گردید، منحل و قوانین مربوطه ملغی می‌گردد. تبصره 1ـ تشكیلات و بودجه و اعتبارات و اسناد و اموال سازمان اطلاعات و امنیت كشور به نخست‌وزیری تحویل می‌گردد كه به دستور نخست‌وزیر بر حسب اقتضاء، از كارمندان سازمان مذكور در سایر سازمانهای دولتی استفاده گردد و یا به خدمت آنان بر طبق قوانین و مقررات مربوطه با آن سازمان خاتمه داده شود. تبصره 2ـ با الغاء قانون مربوط به تشكیل سازمان اطلاعات و امنیت كشور، رسیدگی به كلیه جرایم ارتكابی كارمندان سازمان مذكور به وزارت دادگستری محول می‌گردد كه بر حسب مورد، در مراجع قانونی مربوط، مورد تعقیب قرار گیرند و چنانچه طبق مقررات قانون قبلی، پرونده‌ای از این حیث در دادسراهای نظامی تشكیل شده باشد، در هر مرحله از رسیدگی كه باشد، می‌بایستی با صدور قرار عدم صلاحیت به دادگستری ارسال شود. تبصره 3ـ دولت موظف است ظرف یك ماه از تاریخ تصویب این قانون، لایحه‌ای در مورد تأسیس و تشكیل مركز اطلاعات ملی نوینی كه منحصراً در خدمت استقلال و حفظ و امنیت داخلی و خارجی كشور باشد، تهیه و برای تصویب به مجلسین تقدیم نماید. تبصره 4ـ از تاریخ تصویب این قانون، كلیه وظایف و تكالیف سازمان اطلاعات و امنیت كشور ـ از حیثی كه ضابط نظامی محسوبند ـ به عهدة مأمورین نظامی و ژاندارمری و شهربانی واگذار و هرگونه وظیفه دیگری در زمینه جمع‌آوری اطلاعات كه به عهده سازمان مذكور می‌باشد ـ به تشخیص نخست‌وزیر ـ به سایر مراجع مملكتی محول می‌گردد. بختیار بعدها طی مصاحبه‌ای تصریح كرد كه با توجه به جنایات ساواك، او چاره‌ای جز انحلال این سازمان پیش روی خود نمی‌دید. بختیار وعده ‌داد پس از انحلال ساواك مقدمات تشكیل سازمان دیگری برای عهده‌داری وظیفه اطلاعات و امنیت كشور فراهم خواهد آورد. به دنبال آن نمایندگان مجلس شورای ملی پس از مذاكراتی نه چندان طولانی در روز 17 بهمن 1357 لایحه دولت را مبنی بر انحلال ساواك تصویب كردند و اعلام شد كه 163 نفر از نمایندگان حاضر در مجلس به این لایحه رأی مثبت داده‌اند. بدین ترتیب ساواك پس از حدود 22 سال فعالیت و تنها 5 روز قبل از پایان حكومت پهلوی، منحل و برچیده شد. طی ماههای پایانی حكومت پهلوی رجال، كارگزاران و وابستگانی از رژیم پهلوی با پیش‌بینی آینده ناخوشایندی كه در انتظار رژیم بود، مبالغ هنگفتی به خارج از كشور منتقل می‌كردند؛ در این میان برخی رؤسا و مدیران رده بالای ساواك نیز مبالغ گزافی به خارج از كشور حواله كردند و مقدمات فرار خود، خانواده و بستگان نزدیكشان را فراهم آوردند. در همان حال هر از گاه گروهی از اعضا و همكاران ساواك طی اعلامیه‌ها، بیانیه‌ها و نامه‌های سرگشاده‌ای كه برخی از آنها در مطبوعات نیز چاپ می‌شد، از جنایات و اقدامات غیرانسانی ساواك در سالیان طولانی گذشته تبری می‌جستند. به رغم اعلام انحلال ساواك توسط دولت بختیار و نیز تأیید نهایی آن در مجلس شورای ملی، تا واپسین ساعات عمر رژیم پهلوی و پس از آن، مأموران و نیروهای این سازمان به فعالیت خود در مقابله با مخالفان حكومت ادامه می‌دادند و گزارشگران این سازمان اخبار و اطلاعاتی درباره رخدادها و تحولات جاری كشور تهیه می‌كردند. مراكز و مقرهای مهم ساواك نیز عمدتاً تا آخرین ساعات عمر رژیم پهلوی هنوز در برابر انقلابیون مقاومتهایی می‌كردند و در این میان مقر اصلی ساواك در سلطنت‌‌آباد تهران پس از چند ساعت درگیری، در روز 22 بهمن 1357 به تصرف انقلابیون درآمد. ساواك و سقوط پهلوی هنگامی كه پس از ماهها ناآرامی رژیم پهلوی در سراشیبی سقوط قرار گرفته و انقلابیون نظام سیاسی دیگری را بر بنیانی‌ نوین پی‌افكندند، پیرامون ریشه‌‌ها، روند و دلایل سقوط حكومت پهلوی اظهارنظر و تحلیل و ارزیابیهای فراوان و مفصلی توسط افراد، گروهها و محافل مختلف سیاسی، اجتماعی و مطبوعات ابراز شد كه هر یك با آوردن برخی زوایای پیدا و پنهانی كه مجموعه حكومت را شكل می‌داد و نیز عوامل مؤثری كه به انحاء گوناگون در این مجموعه دخیل بودند، به ریشه‌یابی و واكاوی عوامل و دلایلی برآمدند كه توانست به تدریج رژیم پهلوی را به نیستی بكشاند. ساواك از جمله مهمترین سازمانهای وابسته به حكومت بود كه در بسیاری از منابع موجود و نیز آسیب‌شناسیهای ارائه شده، عملكرد آن در سالیان طولانی فعالیت، در ردیف نخستین عوامل سقوط پهلوی آورده‌ شده است. بسیاری بر این باور بودند كه متوقف نشدن حیطه و حوزه فعالیت ساواك در چارچوبهای قانونی، هر چند در كوتاه‌مدت به ظاهردر تحكیم موقعیت رژیم پهلوی مفید بود، اما در درازمدت دامنه مخالفتهای عمومی را گسترش داد و نهایتاً خود به عامل مهمی در توسعه كمی و كیفی مخالفتها و نارضایتیهای عمومی تبدیل شد. برخی تصریح كرده‌اند كه اخبار، گزارشات و اطلاعاتی كه ساواك درباره اوضاع اجتماعی و سیاسی كشور و موقعیت مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت تهیه كرده و در اختیار مسئولان امر قرار می‌داد، با واقعیت امر همخوانی نداشت. چه بسا گزارشات ارسالی ساواك پس از چند واسطه تأثیرگذار كه می‌توانستند در محتوای آن دست برده و شمایی دلخواه از وضعیت سیاسی و اجتماعی كشور در اختیار مسئولان امر و به‌ویژه شخص شاه قرار دهند، به مقصد نهایی تسلیم می‌شد. برخی دیگر بر این باورند كه ساواك هیچ‌گاه به شناخت و ارزیابی درست و دقیقی از مجموعه تحولاتی كه در كشور می‌گذشت، نرسید و گزارشات آسیب‌شناسانه و تحلیلی این سازمان كه دست‌مایه اصلی مسئولان امر در حكومت و به‌ویژه شخص شاه برای بررسی و ارزیابی موقعیت حكومت در برابر مخالفان، معارضان و منتقدان و سایر عوامل خطرآفرین برای حكومت بود، عمدتاً بی‌پایه و فاقد حداقل چارچوبهای دقیق كارشناسانه بود. با این احوال برخی از نیروهای ساواك كه سالیان طولانی در این سازمان فعالیت می‌كردند پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدعی شدند كه آنان برای شناخت علل و عوامل بسیاری كه سبب‌ساز گسترش نارضایتیهای عمومی می‌شد، مطالعات قابل توجهی انجام داده و نتایج تحقیقات و فعالیتهای آسیب‌شناسانه خود را طی گزارشات مستند و مفصلی در اختیار رؤسای وقت ساواك قرار می‌دادند. اما این گزارشات به ندرت از سوی شاه مورد توجه قرار می‌گرفت و چه بسا موجبات خشم و آزردگی خاطر وی نیز فراهم می‌آمد. برخی نیروهای ساواك تصریح كرده‌اند كه شخص نصیری چند بار آنان را به دلیل تهیه این گزارشات فراخوانده و متذكر شده بود كه شاه حاضر به شنیدن و خواندن اینگونه گزارشات نگران‌كننده نیست و از آنان خواسته بود بر اینگونه گزارش نویسیهای آسیب‌شناسانه و نگران‌كننده پایان دهند. شاه علاقمند بود كه سرویس اطلاعاتی او همواره گزارشات سرگرم‌كننده‌ای حاوی تمجید و تحسین از روش حكومت‌داری او ارائه دهد و چنین بنمایاند كه گویی اتباع و رعایای اعلیحضرت همایونی! در كمال خوشی و شادمانی به دعاگویی و ثنای او مشغول بوده و كشور به سرعت راه ترقی و تعالی را می‌پیماید. گفته می‌شد كه شاه علاقمند بود دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او (ساواك) اخبار و گزارشات محرمانه‌ای درباره زندگی شخصی و بی‌بند و باریها و فساد اخلاقی رجال، درباریان و نظایر آن را به او گزارش كند تا موجبات تفریح و شادمانی او فراهم آید. این ذائقه اطلاع‌خواهیهای شاه از ساواك و دیگر مراجع امنیتی، از سوی مسئولان امر در ساواك و دفتر ویژه اطلاعات امری شناخته شده بود. در بسیاری موارد، ساواك ترجیح می‌‌داد یافته‌های خود را درباره اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی كشور با فرح دیبا كه گویی بیش از شاه آمادگی شنیدن و خواندن اخبار و گزارشاتی از این نوع را داشت، در میان نهد. گفته شده كه شاه حتی گزارشاتی كه در آستانه انقلاب توسط موساد ارائه شده و طی آن او را نسبت به گسترش ناآرامیها در آینده‌ای نه چندان دور هشدار داده بود، نادیده گرفته و از طریق ساواك برای همتای اسرائیلی پیام فرستاده بود كه ارسال این گونه اخبار ترسناك را كه به زعم شاه شایعاتی بیش نمی‌توانست تلقی شود، متوقف كند. اما شاه مدت كوتاهی پس از سقوط سلطنتش طی مصاحبه‌ای تصریح كرد كه ساواك به دلیل عدم درك صحیح از روند تحولاتی كه موجبات گسترش مخالفتهای عمومی را فراهم آورده بود، نقش قابل‌توجهی در سقوط او داشت؛ شاه اضافه كرد كه ساواك برای جلوگیری از سقوط نهایی حكومت او تلاش قابل‌اعتنایی نداشت. شاه ساواك را متهم كرد كه هیچ‌ شناختی از مخالفان اصلی حكومت او ـ علما و روحانیون ـ نداشت و چنین تصور می‌كرد كه به نقش فعال روحانیون در عرصه تحولات سیاسی و اجتماعی كشور برای همیشه پایان داده است. شاه ساواك را بی‌اطلاع و ناتوان از تحلیل و ارزیابی وزن و موقعیت اجتماعی و سیاسی مخالفانش معرفی كرده است. البته ساواك جرأت ارائه گزارشات دقیق از موقعیت سیاسی و اجتماعی رژیم پهلوی در مقابل مخالفان حكومت نداشت و به همین دلیل معمولاً گزارشاتی برای شاه ارسال می‌شد كه موجبات شعف و شادمانی او فراهم آید. با این احوال بسیاری از منابع بر این باورند كه به رغم ناخشنودی شاه از شنیدن و یا خواندن گزارشات مستند درباره مشكلات و بحرانهای سیاسی و اجتماعی دامنگیر حكومت، ساواك نیز از ارزیابی دقیق و به موقع خطرات بالقوه و بالفعلی كه حكومت را تهدید می‌كرد، ناتوان بود. در این میان به‌ویژه هنگامی كه حركت پرشتاب مردم در دوره انقلاب فرا رسید، رژیم غافلگیر شد و نه ساواك، نه شاه و نه سایر مراجع مسئول در حكومت برنامه‌ای برای مواجهه با آن نداشتند. به تبع اتهامات واهی كه شاه طی سالیان طولانی به مخالفان خود داده و همه را صرفاً كمونیست، خائن و نظایر آن لقب می‌داد، ساواك نیز تحت‌تأثیر این ادبیات، در گزارشات آسیب‌شناسانه خود هم دیدگاههای شاه را درباره مخالفان سیاسی حكومت تكرار می‌‌كرد و به همین دلیل نه این سازمان و نه شاه و نه سایر مسئولان به درستی نقاط ثقل مخالفتها و تعارضات اجتماعی و سیاسی را درك نمی‌كردند. برخی عوامل ساواك هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعتراف كردند كه هم حكومت و هم دوستان و همپیمانان خارجی آن صرفاً خطر بالقوه و بالفعل كمونیستها و گروههای چپ را یادآور می‌شدند و توجهی به سایر كانونهای مخالفت نداشتند. گفته شده كه نیروهای ساواك ارتباط قابل‌توجهی با لایه‌های مختلف اجتماعی نداشتند و اصولاً تصور این كه علما و روحانیون و اساساً دین و مذهب بُن‌مایه مخالفت با رژیم پهلوی قرار گیرد، در نزد ساواك و مجموعه حكومت امری قابل اعتنا نبود. دست‌اندركاران و كارگزاران حكومت در خاطرات و نوشته‌های خود ساواك را متهم كرده‌اند كه درك صحیحی از قدرت و نفوذ علما و روحانیون در میان مردم كه نهایتاً در رأس راهبری و هدایت ناآرامیها قرار گرفتند، نداشت و اطلاعات و گزارشاتی كه این سازمان درباره فعالیتهای سیاسی روحانیون و ارتباطشان با امام خمینی در خارج از كشور ارائه می‌داد، ناچیز و در عین حال بسیار سطحی و ناپخته می‌نمود. اسدالله علم وزیر دربار مورد اعتماد و نزدیك به شاه در خاطرات روز 31 اردیبهشت 1349 خود هشدار می‌دهد كه ساواك به عنوان مهمترین نیروی اطلاعاتی و امنیتی كشور اخبار و گزارشات دقیق و مستندی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاكم بر كشور در اختیار شاه قرار نمی‌دهد و در همان حال شاه نیز ترجیح می‌دهد همان گزارشات نه چندان قابل‌اعتنای ساواك را آئینه تمام‌نمای ممالك محروسه تحت حاكمیتش تلقی كند. حتی با آغاز دوران انقلاب هم هنوز ساواك نمی‌خواست و یا نمی‌توانست بپذیرد كه منشأ حركت مردم نه گروههای چپ و كمونیستی بلكه علما و روحانیون هستند؛ تا جایی كه مأموران ساواك تلاش می‌كردند حوادثی نظیر واقعه 19 دی 1356 قم و سپس واقعه 29 بهمن 1356 تبریز را به كمونیستها و گروههای چپ نسبت دهند. تحلیلگران حوادث و رخدادهای سیاسی، با بررسی كارنامه ساواك معتقدند كه هم حكومت و هم حامیان خارجی آن در غرب، از همان آغاز سمت و سوی فعالیت ساواك را در مسیر مبارزه با كمونیسم و گروههای چپ متمركز كرده و دشمن اصلی حكومت را حزب توده و گروههای طرفدار بلوك شرق و شوروی دانستند. ساواك نیز بر این توهم پای فشرد و به تبع آن بخش عظیمی از مردم كه در زمره مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت قرار گرفتند در معرض نگاه آسیب‌شناسانه ساواك قرار نداشتند و ساواك به كانونهای اصلی مخالفت با رژیم پهلوی دست نیافت. بنابراین هر چند بخشی از ناكارآمدی ساواك به مسائل درونی این سازمان بازمی‌گشت اما بخش عمده مسائل و دلائلی كه موجبات گسترش نارضایتیهای عمومی را فراهم آورد، در نظام سیاسی بیمار كشور ریشه داشت و اساساً رژیم استبدادی، حقوق فردی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم را نقض می‌كرد و ناگزیر محكوم به شكست بود. برخی از مدیران ارشد ساواك در خاطرات خود به دلایل گسترش فساد و روشهای غیرانسانی كه موجبات گسترش ناآرامیها را فراهم آورد، اشاره كرده‌اند. از جمله منوچهر هاشمی مدیركل اداره كل هشتم ساواك در بخشهایی از خاطرات خود با اعتراف و اشاره به فساد گسترده‌ای كه در ساواك حاكم بود و عامل گسترش روزافزون مخالفتهای عمومی شد، اشاره كرده است: به طور كلی روند تكامل غالب سازمانهای اطلاعاتی، حتی در جوامع دارای دموكراسی، در جهت افزون‌طلبی در قدرت و اعمال اراده در همه شئون است، چه رسد به جوامعی كه به اراده فرد یا افراد به خصوصی، اداره می‌شوند. در چنین جوامعی این سازمانها سریعاً رشد می‌كنند و خود را به حكومت و دستگاه رژیم نزدیك و سپس تحمیل می‌‌كنند. این كار دلایل خاص خودش را دارد كه ساده‌ترین و روشن‌ترین و در عین حال قوی‌ترین آنها این‌كه، در ذات غالب نظامهای استبدادی و دیكتاتوری فساد است، انحراف از اصول و عدول از قانون است. آلودگی و زیاده‌طلبی هست. زور است. تجاوز به حقوق دیگران است و بالاخره مجموعه‌ای از آنچه به آن در عرف سیاسی انحطاط گفته می‌شود، هست. سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی در این قبیل رژیمها اگر هموار كننده راه این انحرافات و آلودگیها نباشند، حداقل در جریان آنها قرار می‌گیرند و دقیقاً به این دلیل كه چون خود عامل اجرای آن برنامه‌ها برای دیگران هستند، این حق برایشان به وجود می‌آید كه چرا برای خود نباشند. اگر هم عامل اجرا نباشند، به دلیل آگاهی از زیر و بم همه كارها در مورد همه افراد، از صدر تا ذیل مملكت و اطلاع از نقاط ضعف آنها، از این آتو برای بسط قدرت خود و تحمیل خود به حكومت استفاده می‌‌كنند. این رابطه تا جایی حاكم است. نكته دیگر در مورد جوامع آلوده به فساد اینكه، در این جوامع غالب نهادها و دستگاهها و مسئولین امور و حتی مطبوعات و احزاب، حتی احزاب طراز نوین، كه رسالت اصلاح و پیشرفت جامعه را دارند آلوده‌اند. چطور می‌شود توقع داشت كه سازمان اطلاعات برآمده از چنین جامعه‌ای از همه آلودگیها و انحرافات مبرا باشد. منظور از ذكر این نكته‌ها هرگز این نبوده كه ساواك ‌آلودگیهایی از این نوع داشت و این ادعا هم نباید باشد كه از همه انحرافات و عدول از اول مبرا بود. ولی به جرئت و قوت می‌توان گفت كه كژیها و كاستیهای ساواك در مقایسه با بسیاری از سازمانهای مشابه، در حداقل میزان خود بود. اگر ساواك از جهاتی قابل انتقاد باشد، كه هست، مربوط به عملكرد كل سیستم بود كه در این باره گفتنی زیاد است. از آن جمله اینكه علیرغم تصمیمات اولیه، كه باید همه كادر سازمان، مثل كشورهای پیشرفته از بین غیرنظامیان انتخاب و با گذراندن دوره‌های آموزشی لازم به تدریج جایگزین نظامیان در همه رده‌ها بشوند، مشاغل و سمتهای آن تقریباً در بست در دست نظامیان باقی ماند و خود سازمان هم مانند ارتش و سایر واحدهای انتظامی، عملاً تحت فرماندهی كل قوا قرار گرفت و نتیجه اینكه عملكرد آن، از چهارچوب تصمیم و تصویب ملی خارج ماند و با آن، آن‌گونه رفتار شد كه با ارتش. این سازمان قانوناً از ا ركان نخست‌وزیری بود و رئیس آن سمت معاونت نخست‌وزیر را داشت و علی‌القاعده، فعالیتها و عملكردهای آن باید در چهارچوب نهاد نخست‌وزیری صورت می‌گرفت و تصمیمات، كه آن هم باید آزادانه و متناسب با شرایط و اوضاع و احوال و در چهارچوب استراتژی یك سیاست ملی اتخاذ می‌شد و از كانال عادی آن می‌گذشت.، درست از بالای سر نخست‌وزیری می‌گذشت و حاصل كار این می‌شد كه تمام زحمات شبانه‌روزی مأموران و اعضای آن كه گاه تا پای جان می‌‌كوشیدند و كم هم نبودند كسانی كه در راه انجام وظیفه جانشان را از دست دادند، نتیجه معكوس می‌داد و خدمات آنها كه كلاً در جهت مصالح ملی بود، بر ضد ملت و ملیت به حساب می‌آمد. ممكن است گفته شود غالب امور كشوری چنین وضعی داشتند. از جمله دیپلماسی، معاملات خارجی، انتخابات، احزاب و غیره و غیره،‌ همه خارج از تصویب ملی بودند و به قول آن مرحوم همه چیز مربوط به سیستم می‌شد، چگونه است كه عملكرد ساواك، فقط از این بابت قابل انتقاد است و دیگر سازمانها نه؟ جواب این‌كه اولاً عملكرد آنها هم كاملاً قابل انتقاد است و نتایجش هم قابل بحث و تحلیل، ثانیاً بحث درباره آنها در حوزه این یادداشتها نیست، ثانیاً اهمیت امر در مورد ساواك و آثاری كه بر آن مترتب بود، این سازمان را شاخص‌تر از دیگر نهادها می‌كرد و بار انتقاد از آن سنگین‌تر. نكته قابل ذكر دیگر در این رابطه اینكه، ساواك به جای اینكه از خود یك تصویر می ارائه بدهد، آن‌چنان كه وظایف و نقش آن ایجاب می‌‌نمود، و در انجام آن وظایف هم كارهای درخشانی انجام داده بود، از خود یك چهره مخوف و وحشت‌آور، آنهم در رویارویی با ملت، نشان می‌داد، و به این عمل خود افتخار هم می‌‌‌كرد و می‌كوشید تا به آن شهرت هم بدهد. گرچه عملاً تا این حد نبود، ولی شهرت می‌داد كه هست، و این موجب شده بود كه وزیر، معاون خود را خبرچین ساواك تصور بكند، مدیركل منشی‌اش را، امیر ارتش راننده‌اش را و سفیر، دبیرش را. نتیجه چنین سیستمی در یك سازمان اطلاعاتی این می‌شد كه افراد فرصت‌طلب و نفع‌جو، هر چقدر تعدادشان هم كم، می‌توانستند برای افراد از صدر تا ذیل پرونده‌سازی بكنند و آب را گل‌آلود و در نتیجه اشخاص و افراد در همه سمتها و مشاغل به همدیگر بدبین و همه را یكجا به دستگاه و رژیم بدبین‌تر بكنند،‌ در برابر، رژیم و دستگاه را به همه افراد، به خصوص وطن‌پرست‌ترین آنها مشكوك. بدین ترتیب یكی از مهمترین وظایف ساواك كه كشف كژیها و كاستیها و علل و اسباب نارضایتیهای مردم در صنوف مختلف و نهایتاً رفع آنها و ایجاد تفاهم و نزدیكی بین دولتها و ملت بود، نقش بر آب می‌شد و زحمات دهها كارشناس و تحلیلگر و صدها گزارشگر به هدر می‌رفت. مورد دیگر قابل ذكر از عملكرد ناصحیح ساواك، قرار گرفتن پاره‌ای از مقامات آن در خدمت منافع افراد صاحب قدرت و موقعیت بود كه از این رهگذر هم موجب ناحق شدن بسیاری از حقها و حق شدن بسیاری از ناحقها گردید و اسباب بدنامی بناحق این سازمان را، كه به درستی بیش از هر سازمان دیگر، در خنثی كردن توطئه‌ها و دسیسه‌‌های ضدملی و ضدایرانی داخلی و خارجی كوشیده بود، فراهم آورد... منوچهر هاشمی ساواك را سرزنش می‌كند كه هیچ‌‌گاه درباره خطری كه از ناحیه روحانیون و علما موجودیت رژیم را تهدید می‌كرد به مطالعه و بررسی فراگیر و كارشناسانه نپرداخت و به گونه‌ای توهم‌آمیز بر این تصور كودكانه باقی ماند كه این گروهها فاقد هرگونه امكان رویارویی جدی با حكومت هستند. عیسی پژمان از مدیران ساواك كه مدتی هم نمایندگی ساواك را در عراق رهبری می‌‌كرد، بر این باور است كه اساساً ساواك هیچ‌گاه به شناختی منطقی، دقیق و عمیق از سمت و سوی اصلی مخالفتها با رژیم پهلوی نرسید و به تبع نظام حكومتی مستبد كه تصور می‌كرد مخالفان اندك حكومت هم عمدتاً كمونیست بوده و هیچ پیوندی بین آنان با جامعه ایرانی وجود ندارد، بی‌‌مهابا به سركوب خود ادامه داد و هنگامی كه ناآرامیهای دوران انقلاب آغاز شد، این سازمان نظیر دیگر بخشهای حكومت غافلگیر و سردرگم بود. امیر طاهری سردبیر پیشین روزنامه كیهان (در دوران پهلوی) نیز تصریح می‌‌كند كه ساواك نظیر دیگر اركان حاكمیت، بر خلاف آنچه ظاهر امر نشان می‌داد، سازمانی ناكارآمد، سطحی‌نگر و فاقد هرگونه پتانسیل لازم برای برخورد با حوادث و رخدادهای عظیم و غیرقابل پیش بینی بود و بسیاری از مدیران و كاركنان آن بی‌سواد، كم‌تجربه و فاقد صلاحیت لازم برای فعالیت در سازمانی با عنوان و وظایف اطلاعاتی و امنیتی بودند. او معتقد است كه فساد گسترده اداری، مالی و اقتصادی حاكم بر مجموعه ساواك مانع از هرگونه فعالیت عمیق و كارشناسانه این سازمان در زمینه شناخت، ارزیابی و از میان برداشتن منطقی، دقیق و بنیادی مخالفتها و نارضایتیها در جامعه بود. طاهری تصریح می‌‌‌‌‌كند كه شخص شاه نیز در ناكارآمدی و انحراف این سازمان از جاده صواب فعالیت نقش قابل‌‌توجهی ایفا می‌‌كرد. بسیاری از منابع تصریح كرده‌اند كه بخش قابل‌توجهی از مردمی كه بعدها به صف مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی پیوستند، پیشاپیش تحت فشار ساواك قرار گرفته بودند و ساواك در رأس مراجع حكومتی ناراضی‌ساز بود. بسیاری از اقدامات ساواك كه به ظاهر به هدف تأمین امنیت و برقراری نظم و در راستای تحكیم موقعیت رژیم پهلوی صورت می‌‌گرفت، خود مهمترین عامل گسترش ناامنی، نارضایتی و بی‌اعتبار ساختن موقعیت حكومت در بین مردم بود. بسیاری از رؤسا و مدیران ارشد ساواك در مقاطع مختلف دچار فساد و آلودگیهای مالی و اقتصادی بوده و در این روند با مدیران، رجال و صاحبان نفوذ و قدرت در سایر مراجع حكومتی و دولتی، كارخانجات و بخش خصوصی در تعامل نزدیك قرار داشتند. چه بسا بسیاری از اقدامات فاسد در بخشهای مختلف حكومت از سوی ساواك نادیده گرفته می‌شد و ساواك در تضییع حقوق مردم توجیه‌گر و پشتیبان می‌شد. آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در دوران پهلوی به گوشه‌هایی از عملكرد سوء ساواك كه موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای عمومی را فراهم می‌آورد، چنین اشاره كرده است: و بالاخره باید از ساواك نام برد كه مطبوعات غرب در اواسط دهة 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارشهای مربوط به عملیات این سازمان یكی از مشغولیات اصلی جمعیتها و سازمانهای طرفدار حقوق بشر در اروپا و امریكا به شمار می‌رفت. آیا ساواك به همان بدی و زشتی كه آن را تصویر می‌كردند بود؟ شاید. ولی باید این واقعیت را هم پذیرفت كه سازمانهای امنیتی یا پلیس مخفی در بسیاری از كشورهای دیگر، به خصوص ممالك دیكتاتوری جهان سوم كم و بیش مرتكب همان فجایعی كه به ساواك نسبت می‌دادند می‌‌شوند. رئیس ساواك ژنرال نعمت‌‌‌‌‌‌الله نصیری مرد زیرك و كاردانی نبود. او مردی كم‌اطلاع و كند‌ذهن بود. كه فقط به خاطر وفاداری به شاه و جلب اعتماد وی هنگامی‌كه فرمانده گارد سلطنتی بود ترقی كرد. شاید یكی از خدمات نصیری كه موجب ترقی او شد این بود كه مأموریت ابلاغ فرمان عزل دكتر مصدق را از مقام نخست‌وزیری به عهده گرفت، هر چند در انجام این مأموریت موفق نشد و در این جریان دستگیر و بازداشت گردید. او مردی بی‌‌‌عاطفه و سنگدل بود و به هر كاری برای حفظ رژیم دست می‌زد، هر چند كارهای او سرانجام نتیجه معكوس داشت. ساواك در دورانی كه نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشه‌های دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابكاری و فعالیتهای ضدرژیم، به یك رشته اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمتهای بی‌مورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواك مبتنی بر ارعاب بود، بازداشتهای جمعی برای ساواك یك كار عادی به شمار می‌آمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود كه ساواك در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصی و كارخانه‌ها و احزاب سیاسی و سازمانهای دانشجویی در خارج از كشور نفوذ كرده و در همه‌جا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر می‌رسید و ساواك دارای چنان امكانات وسیعی نبود كه در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواك خود به این شایعه دامن می‌زد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد كند. نظر خود من، كه البته بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است، زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نداشتم این بود كه ساواك قسمت اعظم فعالیت خود را متوجه كمونیستها و گروههای دست‌چپی و دانشجویان كرده و در عین حال مراقب دیپلماتهای خارجی، حتی دیپلماتهای كشورهای دوست و متحد ایران از جمله خود ماست. نكته جالب و خنده‌آوری كه من از آن اطلاع یافتم این بود كه كیوسك سیگارفروشی جنب سفارت انگلیس یك تلفن بی سیم در اختیار داشت كه قطعاً برای سفارش سیگار از آن استفاده نمی‌شد. آنچه برای من حیرت‌آور بود این بود كه اگر ساواك نارضائی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع می‌دانست كه چنین تدابیری را ضروری تشخیص می‌‌داد چرا به فكر یك چاره اساسی برای كاستن از این نارضائیهای نمی‌‌افتاد و به علاوه برای اعمال كنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشی‌گری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواك بیشتر در میان طبقة تحصیل‌كرده و دانشجویان دانشگاهها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاهها با همه پیش‌بینیها و تدابیری كه اعمال می‌شد نفرت و عدم رضایت كاملاً مشهود بود. من یك بار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتم، پاسخ شاه این بود كه «تعداد كمی از دانشجویان با الهام گرفته از خارج درصدد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آنها روبرو شد». شاه با این جواب كوتاه و تغییر موضوع صحبت به طور غیرمستقیم به من فهماند كه در كاری كه به من مربوط نیست مداخله نكنم و من هم دیگر موضوع را تعقیب نكردم. قبل از این گفتگو من گمان می‌‌‌كردم كه شاه خود از واقعیت امر آگاه است و وسعت نارضائی در دانشگاهها را می‌داند، ولی پس از صحبتی كه با او داشتم این سئوال در ذهن من نقش بست كه آیا شاه خود به آنچه می‌گوید معتقد است یا این‌كه گزارش نصیری را بازگو می‌كند؟ و اگر نصیری چنین گزارشی به شاه داده است آیا خود او هم این موضوع را باور دارد؟ افكار عمومی مردم نیز به درستی معتقد بود كه اقدامات جنایتكارانه، غیرانسانی و تبه‌كارانه ساواك طی سالیان طولانی گذشته موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای تدریجی و مداوم مردم را فراهم آورده است. ضمن این‌كه انقلابیون در تمام دوران، آشكارا شاهد نقش بی‌بدیل و انكارناپذیر ساواك در سركوب، قتل، كشتار و برخورد قهرآمیز با مخالفان حكومت بودند. زوایایی از نفرت و خشم مردم از عملكرد سوء ساواك در شعارهای انقلابیون (طی سالهای 1356 ـ 1357) منعكس شده كه نشان می‌دهد مخالفان سیاسی بین روش غیرانسانی حكومت با عملكرد سوء ساواك رابطه مستقیمی قائلند. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك در دوره نعمت‌الله نصیری

سپهبد نعمت‌الله نصیری با آغاز نخست‌وزیری امیرعباس هویدا در بهمن 1343 جایگزین پاكروان شد. در دوران ریاست پاكروان، نصیری رئیس كل شهربانی بود و در دوره نهضت امام خمینی، در اعمال خشونت و سركوب مخالفان سرسختی نشان داد. نصیری افسر كم‌سوادی بود و تنها راه برخورد با مخالفان را در سركوب قهرآمیز جستجو می‌كرد. نصیری در دوره ریاست پاكروان با او رقابت داشت و تلاش می‌كرد برای جلب رضایت شاه تمام توان شهربانی را در مقابله با بحران به كار گیرد. در سالهای نخست دهه‌ی 1340، مقارن با نهضت روحانیون، دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی شهربانی تحت ریاست نصیری بیش از پیش فعال شد؛ تا جایی كه به نظر می‌رسید در بسیاری از موارد گوی سبقت را از ساواك ربوده است. نصیری مشتاق بود به ریاست ساواك منصوب شود و ادعا می‌كرد اگر به ریاست ساواك برسد، در سركوب مخالفان و ایجاد نظم و امنیت، به دلخواه حكومت رفتار خواهد كرد. شاه در طول دوران نخست‌وزیری اسدالله علم چند بار در صدد برآمده بود با انتصاب نصیری به این سمت، مهره دلخواه را در رأس ساواك قرار دهد اما این فرصت مناسب فقط با ترور منصور و آغاز نخست‌وزیری امیرعباس هویدا به دست آمد. نصیری كه از بهمن 1343 تا خرداد 1357 حدود 13 سال و 6 ماه رئیس ساواك بود، منفورترین رئیس ساواك به شمار می‌رود و در واپسین سالهای حكومت محمدرضا پهلوی در ردیف بدنام‌ترین كارگزاران حكومت محسوب می‌شد. گفته می‌شد بسیاری از افراد و مدیران ساواك نیز از انتصاب نصیری ناراضی هستند. با این احوال علاقمندی شاه به حضور نصیری در رأس ساواك جایی برای ابراز مخالفت دیگران باقی نمی‌گذاشت. به زودی آشكار شد كه ساواك در اعمال خشونت بر ضد مخالفان بیش از پیش سبعیت نشان خواهد داد و «سازمان جهنمی» و رئیس آن «جلاد معروف نصیری» لقب خواهد گرفت. شاه علاقمند بود با بهره‌گیری از سبعیت و در همان حال وفاداری بدون قید و شرط نصیری، خود را از نگرانیهای دائمی كه مخالفان سیاسی‌اش ایجاد می‌كردند آسوده سازد. مخالفان سیاسی حكومت نیز تردیدی نداشتند كه انتصاب نصیری به ریاست ساواك هدفی جز وحشت بیشتر در پی نخواهد داشت. هم شاه و هم حامیان امریكایی‌اش علاقمند بودند این سازمان مخالفتها را به سرعت در هم شكند و برای پیشبرد طرحهای آنان محیطی امن ایجاد كند. تصور می‌رفت سپهبد نصیری بتواند این خواسته را جامه عمل بپوشاند. گسترش سلطه امریكا بر ایران و روی آوردن شاه به استبداد بیشتر با گرایش آشكار به نظامی‌گری و شركت در پیمانهای منطقه‌ای اطلاعاتی ـ امنیتی و نظامی توأمان بود. این سیاست از آغاز دهة 1350 با سرعت و حدّت بیشتری دنبال شد. خروج نیروهای انگلیسی از منطقه و نقش ژاندارمی شاه و نیز گسترش مبارزات چریكی و مسلحانه، بر ضرورت حضور نصیری در رأس ساواك بیش از پیش قوت بخشید. هر چند در دوران ریاست بختیار و پاكروان، نخست‌وزیران وقت به ندرت در جریان فعالیت ساواك قرار می‌گرفتند، اما این روند در دوران ریاست نصیری كه با دوران طولانی نخست‌وزیری امیرعباس هویدا هم‌زمان بود، نمود بیشتری یافت و ساواك به سازمانی كاملاً مستقل از دولت عمل می‌كرد. البته هویدا پیش از انتصاب به نخست‌وزیری، مدتها با ساواك ارتباط داشت و در پلكان ترقی اداری ـ سیاسی به نوعی بركشیده ساواك محسوب می‌شد. بخش مهمی از دلایل رعب‌انگیز شدن ساواك در دورة نصیری، به حمایتهای امریكا و انگلیس از حكومت پهلوی مربوط می‌شد كه علاقمند بودند قدرت سركوبگر ساواك، ادامه حضور و سلطه آنان را در ایرانی امن تضمین كند. حامیان خارجی رژیم پهلوی نیز نظیر خود او دیگر تمایل نداشتند با مخالفان سیاسی مماشات و مدارایی صورت گیرد. با چنین بینشی بود كه «آدم بی‌فرهنگی مثل نصیری كه در میان گروه خودش به نعمت خره معروف بود» در رأس ساواك قرار گرفت. هر چند هویدا در تعیین حیطه فعالیت و عملكرد ساواك نقشی نداشت، اما این موضوع به مفهوم عدم ارتباط نخست‌وزیر با ساواك نبود. هویدا در تمام دوران نخست‌وزیری، حداقل با بخشهایی از ساواك مرتبط بود و از اقتدار و نفوذ ساواك برای حفظ و تحكیم موقعیتش در رأس دولت سود می‌برد. برخی از مهمترین مدیران ساواك با هویدا ارتباط داشتند و نصیری رئیس ساواك نیز نسبت به تقاضاهای گاه و بیگاه هویدا بی‌اعتنا نبود. از اوایل دهة 1350، مدیر اداره كل سوم ساواك (امنیت داخلی)، پرویز ثابتی، كه در بسیاری از اقدامات و فعالیتهای رعب‌آور ساواك در داخل و خارج از كشور نقش درجه اول داشت، ارتباط بسیار نزدیكی با نخست‌وزیر داشت. گفته می‌شد كه در ملاقاتهای ثابتی با هویدا، گزارش بسیاری از فعالیتهای ساواك در اختیار نخست‌وزیر قرار می‌گرفت. هویدا در تأمین بودجه كلان ساواك نقشی قابل‌توجه داشت و از چند و چون فعالیت ساواك و تبعاتی كه به دنبال می‌آورد آگاهی داشت. او سالهای پایانی نخست‌وزیری‌اش، بارها از عملكرد ساواك دفاع كرده و حتی كمیسیون بین‌المللی حقوقدانان را كه ساواك را متهم به شكنجه زندانیان كرده بود، دروغگو خوانده و اعضای آن را عوامل سیا! دانست. در دوره طولانی نخست‌وزیری امیرعباس هویدا، ساواك، گسترش یافته و به تشكیلاتی مخوف تبدیل شد. در دوره طولانی ریاست نصیری، ساواك به طور گسترده در امور تجاری و اقتصادی دخالت می‌كرد و در بسیاری از معاملات سنگین تجاری در نقش واسطه و نظایر آن عمل می‌كرد. نصیری خود به طور گسترده به فساد مالی آلوده بود و در برخی از سرمایه‌گذاریهای كلان اقتصادی مشاركت می‌كرد. علاوه بر نصیری بسیاری از مدیران ارشد و میانی ساواك به فساد مالی آلوده بوده، در سرمایه‌گذاریهای اقتصادی و تجاری عمدتاً غیرقانونی كه با اجحاف در حق مردم نیز همراه بود، مشاركت داشتند و در همان حال اخذ رشوه در میان بسیاری از مدیران و نیروهای ریز و درشت ساواك شیوع داشت و سوءاستفاده‌های عدیده‌ مالی و اختلاسهای كلان به شیوه‌ای معمول در میان رؤسا و متنفذین ساواك تبدیل شده بود. از جمله مهمترین سرمایه‌گذاریهای ساواك در سازمان عمران كیش بود كه در دوره نصیری صورت گرفت و سوءاستفاده‌های مالی و اقتصادی فراوانی به دنبال آورد. در همین دوره علاوه بر افزایش نیروهای رسمی ساواك، جاسوسان و خبرچینان غیررسمی آن به هزاران نفر بالغ می‌شد، تا جایی كه گفته می‌شد ساواك در روستاهای بسیار دور افتاده نیز منابع اطلاعاتی ـ امنیتی در اختیار دارد. مردم، حتی در درون خانواده خود نیز، احساس راحتی و امنیت نمی‌كردند و رعب و بدبینی در فضای بسیاری از خانواده‌ها سایه افكنده بود. بدین ترتیب، ترس از ساواك و موضوع جاسوسان و خبرچینان آن در كشور فراگیر شد. شایع بود كه خبرچینان ساواك در میان گروههای مختلف اجتماعی و اقتصادی، اصناف و بازاریان، كاركنان دولت، و كارگران نفوذ كرده‌اند و هیچ مكان و مركز عمومی، دولتی و خصوصی مصون از حضور این خبرچینان نیست. علاوه بر مخالفان و مظنونان سیاسی كه همواره تحت تعقیب و كنترل ساواك بودند بسیاری از مردم عادی كشور نیز تحت فشارهای عدیده ساواك، دچار بحران‌های روحی عدیده‌ای شدند و روابط حكومت و مردم از هم گسیخته شد. ایجاد فاصله بین حكومت و مردم طی سالهای دهة 1350 روندی شتابان گرفت و امكان انتقاد، حتی از لایه‌های بسیار فرودست حكومت و دولت به رویایی دست‌نایافتنی تبدیل شد. آنان كه در محاصره ساواك در كشور گیر افتاده بودند، پس از خروج از كشور، دیگر تمایلی به بازگشت نشان نمی‌دادند. این روند علاوه بر مخالفان و ناراضیان سیاسی، بسیاری از مردم غیرسیاسی را هم شامل می‌شد كه احساس می‌كردند روال زندگی معمول آنان در ایران، تحت فشارهای ساواك، دچار مشكلات عدیده‌ای است. بسیاری از صاحبان مشاغل، سرمایه‌گذاران و نظایر آنان و تحصیل‌كردگان ایرانی در دانشگاههای خارج نیز پس از پایان دوران تحصیل دیگر به خود زحمت بازگشت به ایران را نمی‌دادند. رؤیای پایان مخالفتها پس از تبعید امام خمینی به تركیه و سپس عراق، فشار ساواك بر علما و روحانیون مخالف گسترش یافت و بسیاری از مخالفان دستگیر و زندانی شدند. این روند با آغاز نخست‌وزیری هویدا و ریاست نصیری بر ساواك با شدت و حدّت بیشتری ادامه یافت. ساواك قصد داشت نام و یاد امام را در تبعید، از اذهان عمومی بزداید و با ایجاد رعب و وحشت در میان علما و روحانیون، بر مخالفتها پایان دهد. اما این اقدامات ساواك با واكنش شدید علما در تهران، قم و دیگر شهرها روبرو شد و علما طی اعلامیه‌هایی خطاب به مردم و امام بر ادامه مبارزه با حكومت پای فشردند. فشارها و تهدیدات پایان‌‌ناپذیر ساواك نیز نتوانست علما و روحانیون را به سكوت وادارد. از همان نخستین ماههای ریاست نصیری علما و روحانیون اعلامیه‌هایی در اعتراض به رعب و وحشت حاكم بر كشور و نیز ادامه تبعید امام خمینی به خارج از كشور صادر می‌كردند و تلاش ساواك برای جلوگیری از انتشار اعلامیه‌های اعتراض‌آمیز نتیجه‌ای نداشت. ساواك از اوایل سال 1344، برای كنترل و تضعیف علما و روحانیون مخالف اقدامات امنیتی گسترده‌ای داشت و با افزایش پستهای مراقبت در تهران، قم، مشهد، تبریز و سایر شهرها، رفتار سیاسی مخالفان را تحت كنترل گرفت. گروه كثیری از علما و روحانیون در 29 بهمن 1343 و 30 آبان 1344 طی نامه‌هایی خطاب به هویدا ـ نخست‌وزیر ـ با انتقاد شدید از ادامه تبعید امام خمینی، دهشت‌آفرینیهای حكومت و ساواك را محكوم كردند و گسترش استبداد و خودكامگی حكومت را كه تضییع حقوق اولیه مردم را در پی داشت، نكوهش كردند. از اقدامات ساواك در دوره تبعید امام، جلوگیری از مسافرت علما و روحانیون و افرادی بود كه به قصد دیدار با ایشان راهی خارج از كشور می‌شدند. بسیاری از مشتاقان ملاقات با امام توسط ساواك دستگیر شده و تحت بازجویی قرار می‌گرفتند. اما این گونه اقدامات نتوانست ارتباط علما و روحانیون و دیگر طرفداران امام را با ایشان قطع كند. ساواك نگران بود با افزایش رفت و آمد علما و روحانیون و سایر مردم به تركیه و عراق و ملاقات با امام، دامنه مخالفتهای عمومی با رژیم پهلوی بیش از پیش گسترش یابد و دیدگاههای ایشان به سهولت در اختیار مردم قرار گیرد. ساواك بسیاری از طرفداران امام خمینی را ممنوع‌الخروج كرده بود و تحركات سیاسی و جلسات و گردهمایی آنان را در داخل كشور تحت مراقبت شدید داشت. با این احوال ساواك همواره معترف بود كه تلاشهایش برای جلوگیری از مسافرت طرفداران امام خمینی به عراق و ملاقات با ایشان موفقیت قابل اعتنایی به دنبال نداشته است. در حالی كه در تمام دهة 1340 و 1350 گروههای سیاسی، چریكی متعددی بر ضد رژیم پهلوی فعالیت می‌كردند، اما ساواك طرفداران امام خمینی را با حساسیت قابل‌توجهی تحت مراقبت داشت. ساواك به تمام شعب خود دستور داده بود طرفداران و پیروان امام را پس از شناسایی، بدون اغماض تعقیب، دستگیر و پس از بازجویی روانه دادگاه كنند تا موجبات محكومیت و مجازات آنان فراهم شود. در مرداد 1352، ساواك صراحتاً دستور داد تا از هر فرصت ممكن برای «تار و مار نمودن طرفداران خمینی» استفاده كنند. در پی اعمال این سیاست بود كه صدها تن از علما و روحانیون و سایر طرفداران امام تحت تعقیب ساواك قرار گرفته و دستگیر، شكنجه و بازجویی شدند. این عده با محاكمات نمایشی و فرمایشی با محكومیتهای سنگین مواجه شدند؛ اما نتایج حاصله مطلوب حكومت نبود. ساواك در برابر روحانیت در دوره ریاست نصیری علما و روحانیون در زمره مهمترین مخالفین سیاسی حكومت محسوب می‌شدند. به همین دلیل بخش ویژه‌ای در ساواك انحصاراً مسئولیت مراقبت و كنترل و نهایتاً برخورد با روحانیون را برعهده داشت. علاوه بر تهران و قم، در دیگر شهرها نیز ساواك به این مهم می‌پرداخت. در حالی كه روحانیون سرشناس و صاحب‌ نام به انحاء گوناگون با حكومت مخالفت می‌كردند، اما ساواك نسبت به پیروان امام خمینی بیش از هر گروه سیاسی ـ مذهبی مخالف دیگر حساس بود. از جمله اقدامات ساواك برای كنترل و مراقبت از علما و روحانیون، استفاده از شنود تلفنی و نصب میكروفن و دیگر تجهیزات ضبط صدا بود. همچنین ساواك عموماً در منازل و بیوت بسیاری از علما جاسوسانی داشت كه اخبار لازم را كسب و گزارش می‌كردند. مراقبت و كنترل ساواك از علما و روحانیون هنگامی كه رژیم در تدارك برگزاری مراسم و جشنهای ویژه بود گسترش می‌یافت. از جمله مهمترین این مقاطع برگزاری جشن تاجگذاری شاه در آبان 1346 و جشنهای موسوم به جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی ایران در مهر 1350 بود. در طول برگزاری این جشنها، بسیاری از علما و روحانیون مخالف دستگیر شدند و نیز تدابیر امنیتی ساواك در منازل علما و روحانیون سرشناس و نیز حوزه‌های علمیه و مراكز آمد و شد روحانیون و طلاب افزایش یافت. علما و روحانیون نیز هنگام برگزاری جشنها و مراسمی از این دست، بر دامنه مخالفتهای خود با حكومت می‌افزودند و با صدور اعلامیه‌ها، سخنرانیها و نظایر آن حكومت را سرزنش می‌‌كردند. از دیگر مقاطعی كه ساواك بر مراقبت خود از علما و روحانیون مخالف می‌افزود، موسم برگزاری حج بود. در این برهه، ساواك تعداد زیادی از مأمورانش را برای كنترل مخالفان به عربستان سعودی اعزام می‌كرد. هنگام حضور حجاج در عربستان سعودی، طرفداران امام خمینی فرصت مناسب‌تری برای گفتگو و تبادل نظر به دست می‌آوردند. ساواك درصدد بود تا با كشف و شناسایی این‌گونه ارتباطات، مخالفان را پس از بازگشت به كشور تحت تعقیب قرار داده، ارتباط علما و مخالفان حكومت را با خارج از كشور به حداقل برساند. از دیگر نگرانیهای تمام ناشدنی ساواك، برگزاری سالگردهای واقعه فیضیه (2 فروردین 1342) و قیام 15 خرداد 42 در سالهای دهة 1340 و 1350 بود كه به رغم تمام تمهیدات ساواك، یاد و نام این وقایع گرامی داشته می‌شد. ساواك برای جلوگیری از گسترش احتمالی مخالفتها در روزهای منتهی به دوم فروردین و 15 خرداد هر سال، تحركات علمای مخالف حكومت را تحت مراقبت قرار می‌داد و با صدور بخشنامه‌هایی دستور داده می‌شد با تمام كسانی كه قصد دارند به مناسبت سالگرد قیام 15 خرداد و واقعه فیضیه مراسمی برگزار كنند به شدت برخورد شود. در مراسمی كه به همین منظور در 15 خرداد 1354 برگزار شد، كنترل اوضاع از اختیار ساواك و نیروهای امنیتی ـ انتظامی خارج شد و به زد و خورد میان روحانیون و طلاب با ساواك انجامید. ساواك و نیروهای انتظامی، فیضیه را به محاصره درآورده و به ضرب و شتم علما و طلاب پرداختند. حدود 350 نفر از طلاب و روحانیون دستگیر و روانه زندان اوین شدند. بازداشت شدگان توسط ساواك شكنجه و بازجویی شدند. حدود 200 نفر از بازداشت‌شدگان، به سربازی اعزام شدند و حدود یكصد نفر از آنان نیز در دادگاههای تحت كنترل ساواك به 3 تا 15 سال زندان محكوم گردیدند. نشریات كشور پس از دو روز تأخیر خبر درگیری با علما و روحانیون را در مدرسه فیضیه منعكس كردند و مخالفان را «عوامل ارتجاع سیاه و سرخ» خواندند كه با لباس روحانیت و شعارهای كمونیستی «بلوا» برپا كرده‌اند. برخلاف تبلیغات رسانه‌ای ساواك و حكومت، حركت روزهای 15، 16 و 17 خرداد 1354، حكومت را نگران كرده بود. این حركت در شرایطی كه شاه با اعلام تأسیس حزب واحد رستاخیز (حدود 4 ماه قبل از آن) مردم كشور را به مبارزه طلبیده و استبداد حكومتی را در مسیر لجام گسیخته‌تر هدایت كرده بود، می‌توانست شورش گسترده‌ای فراهم آورد. به‌ویژه آن كه امام خمینی نیز مدت كوتاهی قبل از این واقعه، اقدام رژیم را در تأسیس حزب واحد رستاخیز محكوم كرده بود. به دنبال این واقعه، امام خمینی طی اعلامیه‌ای حملات ساواك و نیروهای انتظامی را به مدرسه فیضیه محكوم كرد. گفته شده كه حكومت در واپسین سالهای عمر، در نظر داشت تغییراتی در حوزه علمیه قم و مدرسه فیضیه ایجاد كند. ظاهراً با هماهنگی ساواك، نیروهای انتظامی و تولیت آستان حضرت معصومه(س)، قرار بود مدرسه فیضیه خراب شده و صحن جدیدی به جای آن ساخته شود و شاه نیز با اجرای این طرح موافقت كرده بود. نیز گفته می‌شد برای تغییر موقعیت مسجد اعظم قم نیز، حكومت طرحهایی در دست اقدام داشت اما گسترش ناآرامیهای سیاسی و پیروزی نهایی انقلاب اسلامی مانع از انجام این مقصود شد. در اوایل سال 1354، برخی از علما و مراجع درصدد برآمدند برای اسكان طلاب و روحانیون در قم ساختمانی بنا كنند و ساواك از ساخت چنین بنایی ممانعت كرد و با هماهنگی شهرداری و كارگزاران محلی حكومت در قم، مانع از عملی شدن این طرح شد. ساواك نگران افزایش حضور روحانیون و طلاب طرفدار امام خمینی در قم بود. ساواك ضمن مخالفت شدید با ساخت بناهایی برای اسكان روحانیون در قم، تصریح نمود كه اراضی تحت مالكیت و كنترل علما و روحانیون سرشناس كه برای ساخت این قبیل منازل در نظر گرفته شده، به انحاء گوناگون «اشغال شوند». نصیری تصریح می‌كند كه برای جلوگیری از گسترش حوزه علمیه قم و گرایش روزافزون مردم به دروس دینی و حوزوی در این شهر، «باید سعی كرد مراكز دیگری كه جنبه تمدن روز را دارد در قم به وجود آورد.» هنگامی كه دولت درصدد دست زدن به اقداماتی غیرشرعی و ضددینی برمی‌آمد، ساواك نیز بر تمهیدات و تدابیر امنیتی خود بر ضد علما و روحانیون می‌‌‌افزود. به طور نمونه هنگامی كه در اواخر سال 1345 دولت لایحه «حمایت از زن و خانواده» را كه حاوی برخی نكات غیرشرعی درباره طلاق و ازدواج بود، برای تصویب به مجلس شورای ملی تقدیم كرد، ساواك برای پیشگیری از اقدام مخالفان طی بخشنامه‌ای از نیروهای مسئول خواست بر شدت اقدامات پیشین خود بیفزایند. به دنبال این دستورالعمل، علما و روحانیون در شهرهای مختلف تحت مراقبت شدید قرار گرفته و واكنش آنان نسبت به لایحه موسوم به «حمایت خانواده» از سوی خبرچینان به مركز گزارش و تدابیر لازم برای برخورد احتمالی با مخالفان اندیشیده شد. مبارزه در فضای اختناق علاوه بر اقداماتی نظیر دستگیری، تبعید و زندان، ساواك با هماهنگی سایر مراجع و كارگزاران حكومت، برای كسب و كار و شغل علما و روحانیون مخالف نیز مشكلات عدیده‌ای به وجود می‌آورد. جلوگیری از كسب مجوز فعالیت اقتصادی و نظایر آن از جمله این اقدامات ساواك بود. از جمله این افراد آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده برادر امام خمینی بود كه آزار و اذیتهای ساواك برای او تمامی نداشت و برای جلوگیری از مخالفتهای وی با حكومت، بارها دفترخانه اسناد رسمی او در شهر خمین تعطیل و خود ایشان بازداشت شد. از جمله اقدامات ساواك در سالهای دهة 1340 و 1350، جلوگیری از سخنرانی علما و روحانیون بر ضد حكومت پهلوی بود. ساواك با كمك عوامل نفوذی خود در مجامع و محافل علما و روحانیون، رفتار و سخنرانیهای ‌آنان را ضبط كرده و هرگاه مغایر با سیاستهای حكومت تشخیص می‌داد بر ضد آنان وارد عمل می‌شد. در همان حال علما و روحانیون كه از حضور جاسوسان و نفوذیهای ساواك در مجالس وعظ و سخنرانی آگاهی داشتند، سخنان خود را با شگردهای خاصی بیان می‌كردند تا مأموران ساواك نتوانند مقصود آنان را درك كنند. ساواك اعتراف می‌كرد كه سخنان و مواعظ علما و روحانیون دربارة مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و دینی به آسانی از سوی بسیاری از مردم پذیرفته می‌شود و این می‌تواند تبعات سوء فراوانی برای حكومت به دنبال داشته باشد. از جمله علمایی كه ساواك به رغم هشدارهای قبلی و تهدیدات پیدا و پنهانش نتوانست از سخنرانیهای ضدحكومتی وی جلوگیری كند، حجت‌الاسلام محمدتقی فلسفی بود. ساواك به مسئولان مساجد و مراكز مذهبی هشدار می‌‌داد از دعوت علمای مخالف حكومت برای ایراد سخنرانی اجتناب كنند این روند از سال 1355 به بعد كه حركت انقلابی مردم ایران بر ضد رژیم پهلوی شتاب گرفت، گسترش یافت. در سالهای 1356 ـ 1357 كنترل اوضاع از اختیار ساواك خارج شد. از گزارشات ساواك برمی‌آید كه این سازمان دیگر امكان جدی برای مقابله و مخالفت با سخنرانیهای ضدحكومتی علما و روحانیون نداشت. از ماههای میانی سال 1357 به بعد ساواك حتی به ندرت می‌توانست در قبال سخنان آشكارا انتقادآمیز روحانیون مخالف به آنان تذكر دهد. ساواك از این هم فراتر رفت و به تدریج راغب شد با علما و روحانیون مخالف حكومت تماس گرفته و به درددل آنان گوش فرا دهد و نقطه‌نظرات آنان را درباره مسائل سیاسی ـ اجتماعی كشور جویا شده و برای حل بحران راهكارهایی بیابد. گزارشات موجود نشان می‌دهد كه ساواك به تدریج به این نتیجه رسید كه با اعمال فشار نمی‌تواند مانع از سخنان علما و روحانیون بر ضد حكومت شود. كارشناسان ساواك هشدار می‌دادند كه سخت‌گیری بر علمای مخالف موجب محبوبیت بیشتر آنان در نزد افكار عمومی خواهد شد. با اوج‌گیری حركت انقلابی مردمی، ساواك در مقابل سخنرانیهایی كه به حمایت از امام خمینی ایراد می‌شد، كاملاً تسلیم شده و «دیگر زندگی مخفی و فرار از دست مأموران ساواك معنی نداشت». سركوب و مقاومت ساواك برای همه علما و روحانیون مخالف كه نقشی در مبارزات ضدحكومتی داشتند پرونده‌های انفرادی تشكیل داده بود و معمولاً پیشینه، ارتباطات سیاسی ـ اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی علما و روحانیون مخالف را در اختیار داشت. از جمله علمایی كه در دوره پهلوی تحت مراقبت دائمی قرار داشت، آیت‌الله سید محمدهادی میلانی از مراجع بزرگ مشهد بود كه از همان سالهای نخست دهة 1340 همگام با سایر علما و مراجع به مخالفت و مبارزات خود با رژیم پهلوی ادامه داد. آیت‌الله میلانی در نهضت علما به رهبری امام خمینی طی سالهای 1341 ـ 1343 و تحولات پس از آن فعال بود و به تبع آن، همواره تحت تعقیب ساواك قرار داشت. با این حال ساواك در شرایطی نبود كه بتواند با آیت‌الله میلانی رفتار خشنی داشته باشد. به همین دلیل سعی می‌كرد با مماشات و مدارا، مخالفت او را با حكومت تعدیل كند و نظر مساعد او را به رژیم جلب نماید؛ اما اقداماتی از این نوع هیچ‌گاه نتایج مطلوب ساواك و حكومت را به دنبال نداشت. از علما و روحانیونی كه در دهة 1340ش. در مبارزه و مخالفت صریح با حكومت و ساواك آنی از پای نایستاد و سرانجام زیر شكنجه‌های ساواك به شهادت رسید، آیت‌‌الله سید محمدرضا سعیدی بود. چنانكه از اسناد ساواك برمی‌آید از همان سالهای نخست دهة 1340 انتقادات وی از حكومت آغاز شد و بدون توجه به هشدارها و تهدیدات تمام ناشدنی ساواك، بی‌محابا به مخالفت صریح و بدون پرده با حكومت ادامه داد. به رغم تضییقات و مراقبتهایی كه ساواك اعمال می‌كرد به طور مستقیم و غیرمستقیم با امام خمینی رابطه داشت و طی سخنرانیهای خود نیز آشكارا از ایشان حمایت می‌‌كرد. ساواك او را «از طرفداران سرسخت [امام] خمینی» ارزیابی كرده كه در اوایل سال 1346 «در مسافرت قاچاقی خود به عراق رفته با [امام] خمینی ملاقات كرده است». ساواك تصریح می‌كند كه آیت‌الله سعیدی پس از ملاقات با امام بر دامنة فعالیتهای ضدحكومتی خود افزوده و با گروهی از دوستان و همفكرانش قصد دارد تشكیلاتی تحت عنوان «حزب خمینیسم» سازماندهی كرده تا در تماس دائم با امام، بر مخالفتهای خود با رژیم پهلوی شدت بخشند. طی سالهای پایانی دهة 1340 فشار ساواك بر آیت‌الله سعیدی فزونی گرفت، او بارها دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفته و با ارائه تعهد مبنی بر عدم فعالیت سیاسی، از زندان آزاد شد، اما چنانكه از متن تعهدات سپرده شده برمی‌آید او هیچ‌گاه خود را ملزم به اجتناب از مخالفت و انتقاد از رژیم پهلوی نكرد و به رغم هشدارها و سخت‌گیریهای مداوم ساواك، در سخنرانیهای خود انتقاداتش را متوجه حكومت ایران كرده و از امام خمینی تمجید می‌كرد. ساواك او را در رمضان 1389ق. (آبان 1348) ممنوع‌المنبر كرد. زمانی كه خبر ورود گروهی از سرمایه‌داران امریكایی به ایران برای عقد قراردادهای اقتصادی منتشر شد و حوزه علمیه قم اعلامیه‌ای در مخالفت با عقد قرارداد و همكاری با كنسرسیوم خارجی صادر كرد، ساواك به اتهام این كه وی مسبب اصلی تهیه و توزیع گسترده این اعلامیه در كشور بود، او را دستگیر كرد. ساواك استدلال می‌كرد كه تمجید صریحی كه در این اعلامیه از امام خمینی شده، نمی‌تواند منشأ دیگری جز آیت‌الله سعیدی داشته باشد. به همین دلیل مقدم مدیركل اداره سوم ساواك از رئیس ساواك تهران خواست آیت‌الله سعیدی را (كه در تهران مقیم بود) احضار و به او هشدار داده شود اگر «از تحریك افكار عمومی علیه اقدامات دولت خودداری» نكند «تصمیمات شدیدی دربارة او گرفته خواهد شد.» به دنبال این دستور، آیت‌‌الله سعیدی توسط ساواك تهران دستگیر و به اتهام «اقدام بر ضد امنیت داخلی مملكت» در زندان قزل‌قلعه بازداشت شد و بلافاصله تحت شدیدترین شكنجه‌ها قرار گرفت كه تا چند روز ادامه داشت و نهایتاً نیز در روز 21 خرداد 1349 در زندان قزل‌قلعه به شهادت رسید. شهادت آیت‌الله سعیدی موجبات خشم افكار عمومی در داخل و خارج از كشور را فراهم آورد و ساواك از پیامدهای احتمالی این واقعه نگران بود و اعلام كرد كه وی بر اثر سكته قلبی فوت كرده است و پزشك قانونی نیز مرگ او را ناشی از «ضربه به شبكه عصبی خورشیدی» اعلام كرد. ساواك با همكاری وزارت امور خارجه تلاش كرد تا افكار عمومی جهان را از خبر مرگ آیت‌الله سعیدی زیر شكنجه‌های ساواك منحرف سازد، اما توفیقی كسب نكرد. در داخل كشور نیز برخی علما و حوزه علمیه طی اعلامیه‌هایی، شهادت آیت‌الله سعیدی را توسط ساواك محكوم كرد و این واقعه تأسف‌بار را به امام خمینی تسلیت گفتند. از دیگر روحانیونی كه به رغم اعمال فشارهای ساواك آشكارا از رژیم پهلوی، شاه و خانواده سلطنتی انتقاد می‌كرد، شیخ احمد كروبی بود كه در الیگودرز لرستان اقامت داشت و ساواك در پیشگیری از مخالفتهای او با حكومت، اظهار عجز و ناتوانی می‌كرد. احمد كروبی در جریان نهضت روحانیون طی سالهای نخست دهة 1340 نقش فعالی داشت. وی در 1354 كه بیش از 90 سال داشت بارها توسط ساواك دستگیر و زندانی شده بود. ساواك كه نگران درگذشت ناگهانی او در زندان بود محكومیت زندان او را با محكومیتهای دیگر جایگزین كرد. ساواك می‌دانست كه اگر وی در زندان فوت كند مخالفان حكومت در داخل و خارج از كشور مستمسكی به دست خواهند آورد. به همین دلیل احمد كروبی در 24 خرداد 1354 از زندان آزاد شد. ساواك به رغم تمام تلاشهایی كه انجام می‌داد قادر نبود از مخالفتهای او بر ضد رژیم بكاهد. طی ناآرامیهای دوران انقلاب نیز ساواك بارها درصدد برآمد احمد كروبی را از محل اقامتش در الیگودرز به منطقه دیگری تبعید كند اما هر بار به دلایلی از این اقدام اجتناب ورزید. در 17 مهر 1357 ساواك گزارش داد كه احمد كروبی از طرفداران سرسخت آیت‌الله خمینی در انتقاد صریح و آشكار از رژیم پهلوی و شاه حد و مرزی نمی‌شناسد و شایعات ساواك درباره دیوانه خواندن او نیز نتیجه مطلوبی برای حكومت به دنبال نداشته است. گزارش مبارزه فرد فرد علما و روحانیون با ساواك و رژیم پهلوی در این مبحث نمی‌گنجد و آنچه ذكر شد نمونه‌هایی از مبارزات صدها تن از علما و روحانیون طی دهه‌های 1340 و 1350 با ساواك و رژیم پهلوی بود. به هر حال مبارزات و مخالفتهای علما و روحانیون به رغم تمام فشارهای ساواك، پیگیر و دائمی بود و این روند تا واپسین روزهای حیات رژیم پهلوی كماكان ادامه یافت. از جمله مهمترین طرحهای ساواك جلوگیری از ارتباط مردم با روحانیون مخالف بود. مأموران نفوذی و خبرچینان ساواك طی گزارشاتی، تمام آمد و شد مردم با علما و روحانیون مخالف را ثبت و ضبط كرده و با تهیه فهرست اسامی و مشخصات افراد ملاقات كننده، چگونگی این گونه ارتباطات را تشریح می‌كردند. ساواك نیز با كنترل محمولات پستی مخالفان، كسانی را كه با علما و روحانیون مكاتبه داشتند شناسایی و تحت تعقیب قرار می‌داد. كنترل و مراقبت از كسانی كه با علمای طرفدار امام خمینی ارتباط داشتند، از شدت بیشتری برخوردار بود. با آغاز ناآرامیهای دوران پیروزی انقلاب اسلامی تدابیر امنیتی ساواك برای شناسایی و كنترل افراد مرتبط با علما و روحانیون افزایش یافت. اما بحران سیاسی آن دوره فراتر از آنی بود كه ساواك قادر به انجام اقدامات پیشگیرانه مؤثری باشد. با آغاز و گسترش مبارزات چریكی، روند سركوب و اعمال خشونت ساواك درباره روحانیون مخالف نیز شدت گرفت و با افزایش تدابیر امنیتی، تعقیب و دستگیری، شكنجه و محكومیتهای علما نیز سیر صعودی یافت و از واپسین سالهای دهة 40 و تمامی دهة 50 كه نهایتاً به سقوط رژیم پهلوی منتهی شد، فشار ساواك بر روحانیون مخالف ادامه یافت. با آغاز فضای باز سیاسی در كشور، حدود نیمه سال 1355، فشار ساواك بر علما و روحانیون كاستی گرفت. مخالفت علما با حكومت نیز در شرایط كاهش فشارهای ساواك، اندك اندك فزونی یافته و با انسجام روزافزون مخالفان، ساواك و مجموعه حاكمیت را با بحرانی حل‌ناشدنی مواجه ساخت. مراقبت‌های ویژه با فرارسیدن ماههای محرم، صفر و رمضان كه علما و روحانیون در نقاط مختلف كشور مجالس وعظ و سخنرانی داشتند و ضمن طرح مسائل دینی و مذهبی، دربارة مسائل سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی كشور نیز سخنانی ایراد می‌شد، تدابیر امنیتی و نیز مراقبتهای ساواك افزایش چشمگیری می‌یافت. معمولاً در آستانه محرم، صفر و نیز رمضان، ساواك با هماهنگی شهربانی و ژاندارمری و نیز مقامات محلی استانها و شهرهای مختلف كشور، طی كمیسیونهایی مشترك، تدابیر ویژه‌ای می‌اندیشید. در این ماهها، علما و روحانیون مخالف ممنوع‌المنبر می‌شدند و یا ساواك تعهداتی مبنی بر اجتناب از ایراد سخنانی در مخالفت با حكومت از آنان اخذ می‌كرد. از آنجایی كه همه ساله در ماههای محرم، صفر و رمضان تعداد زیادی از طلاب و روحانیون برای سخنرانی به شهرهای كوچك و روستاهای دور و نزدیك كشور اعزام می‌شدند، ساواك مراقب بود سخنی در مخالفت با حكومت بر زبان نیاورند. در شهرها و مناطقی كه مخالفت با حكومت از شدت بیشتری برخوردار بود، ساواك سخنرانان مساجد و منابر مهم را شناسایی و تعیین می‌‌كرد. در موارد متعدد به دلیل عدم توجه علمای مخالف به هشدارهای ساواك و ایراد سخنرانیهایی در مخالفت با حكومت، درگیریهایی به وجود می‌آمد كه موجب دستگیری و زندانی شدن علما می‌شد. در رمضان 1357 (تیر و مرداد) اعتراضات مردم بر ضد رژیم گسترش یافت و پرویز ثابتی مدیر اداره كل سوم ساواك، از ساواكهای كشور و به‌ویژه ساواك قم خواست كه بر تدابیر امنیتی خود در مساجد، تكایا و سایر مراكزی كه علما و روحانیون به سخنرانی و وعظ خواهند پرداخت، بیافزایند. ثابتی با تأكید بر این كه حدود 1000 مجلس عزاداری در تهران و بیش از 10000 مجلس در نقاط دیگر كشور در ماه رمضان برپا شده و در بسیاری از این اجتماعات سخنان تندی در مخالفت با حكومت ابراز خواهد شد، برای مقابله با مخالفتها دستورات اكیدی صادر كرد. در ماههای محرم و صفر 1357 (آذر و دی) ساواك تدابیر تازه‌ای اندیشید، ‌اما شدت ناآرامیها امكان هرگونه ابتكار عمل را از ساواك، نیروهای انتظامی و كارگزاران حكومت سلب كرد. در سالهای بعد نیز ساواك فهرست علما و روحانیون ممنوع‌المنبر را در ماههای محرم، صفر و رمضان به شعب خود ارسال كرده، خواستار جلوگیری از سخنرانی آنان می‌شد. روند ممانعت از منبر رفتن علما و روحانیون مخالف در سالهای 1355 ـ 1357 از شدت بیشتری برخوردار شد و ساواك دستورات شداد و غلاظی صادر ‌كرد. از اوایل سال 1356 كه حكومت تحت فشارهای عدیده داخلی و خارجی درصدد برآمد به ظاهر فضای باز سیاسی ایجاد كند، ساواك نیز بر آن شد، به تدریج به علمای ممنوع‌المنبر اجازه سخنرانی و وعظ بدهد. در 15 آذر 1356 پرویز ثابتی ـ مدیر اداره كل سوم ساواك ـ از ساواكهای شهرهای مختلف خواست با اخذ برخی تعهدات اخلاقی و اخذ التزام و ضمانتهای دیگر، به آنان اجازه منبر و سخنرانی بدهند. در 30 خرداد 1357 نیز ساواك از تمام شعب خود در شهرهای مختلف خواست تا با اخذ تعهد و به واسطه برخی معتمدین و افراد خوشنام، ممنوعیت منبر بسیاری از علمای مخالف حكومت را لغو كنند. این تصمیم به دنبال گسترش مخالفتهای سیاسی و ناتوانی ساواك و حكومت در جلوگیری از مخالفتهای مردمی اتخاذ می‌شد، اما تحولات آتی نشان داد كه صدور دستوراتی از این دست تأثیری در جلوگیری از افزایش مخالفتها نخواهد گذاشت. بدین ترتیب از واپسین روزهای شهریور 1357 به بعد، دیگر ساواك امكان كنترل سخنرانیها و انتقادات علما و روحانیون مخالف رژیم رو به زوال پهلوی را نداشت. در طول سالهای دهة 1340 و 1350 بسیاری از علما و روحانیون توسط ساواك دستگیر، بازجویی، شكنجه و راهی زندان شدند. موج اول دستگیری گسترده روحانیون در جریان نهضت علما بر ضد اصلاحات ادعایی شاه ـ سالهای 1341 ـ 1342 ـ به وقوع پیوست. پس از رفراندوم 6 بهمن 1341، واقعه دوم فروردین 1342 فیضیه و قیام 15 خرداد 1342، صدها تن از علما، روحانیون و طلاب جوان دستگیر و پس از بازجویی و تحمل شكنجه، زندانی شدند. پس از واقعه كاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی كه مخالفت علما و روحانیون با حكومت وارد مرحله تازه‌ای شد، موج دیگری از دستگیری، شكنجه و زندانی شدن آنان به پا خاست و در دوره نصیری با نوساناتی چند كماكان ادامه یافت. ساواك از سالهای میانی دهة 40 تلاش گسترده‌ای برای تصفیه حوزه علمیه قم و دیگر مراكز علوم دینی از طرفداران امام آغاز كرد. هر از گاه ساواك در قم، تهران، مشهد، تبریز و سایر شهرها علما و روحانیون را دستگیر و پس از بازجویی و پرونده‌سازی موجبات محاكمه و زندانی شدن آنها را فراهم ساخت. ضمن اینكه گروه زیادی از هواداران غیرروحانی علما نیز به اتهام همكاری با علمای مخالف، توسط ساواك دستگیر و زندانی شدند. اتهام بسیاری از علمایی كه دستگیر و سپس محاكمه و راهی زندان می‌شدند «اقدام بر ضد امنیت داخلی» و «اهانت به رئیس مملكت» ذكر می‌شد. از جمله مجازاتهایی كه ساواك در تمام سالهای دهة 1340 و 1350 برای بسیاری از علما و روحانیون در نظر گرفت، تبعید آنها به مناطق بدآب و هوا بود. از آغاز ریاست نصیری بر ساواك، طرح تبعید علما و روحانیون مخالف به طور جدی دنبال شده و بسیاری از علما پس از دستگیری و محاكمه و بر اساس رأی كمیسیونهای امنیت اجتماعی، مدتهای طولانی در تبعید سپری كردند. در كمیسیونهای امنیت اجتماعی شهرهای مختلف كه با شركت نمایندگانی از ساواك، شهربانی، استانداری و فرمانداری تشكیل می‌شد، نماینده ساواك در تعیین نوع مجازات نقش درجه اول داشت. ساواك به گونه‌ای برنامه تبعید روحانیون را تنظیم می‌كرد كه دوران تبعید را در فصول سرد در سردترین شهرهای كشور و در فصول گرم در گرم‌ترین مناطق كشور بگذرانند. علما و روحانیون مخالف در دوران تبعید با مشكلات عدیده‌ای مواجه بودند كه عمده آن از ناحیه ساواك به وجود می‌آمد. اما به رغم تمام فشارها و تهدیدات، آنان از هر فرصتی برای مخالفت با حكومت بهره می‌بردند. با آغاز دهة 1350، هم‌زمان با گسترش مبارزات چریكی، باز هم بر تعداد روحانیونی كه عمدتاً به خاطر حمایت از امام خمینی و فعالیتهای ضدحكومتی دستگیر و تبعید شدند افزوده شد. ساواك مراقب بود تا علما و روحانیون مخالف حكومت به مناطقی از كشور كه مردمان آن دارای علایق دینی و مذهبی عمیق‌تری بوده و نسبت به علما و روحانیون ارادت بیشتری ابراز می‌‌كردند، تبعید نشوند. با آغاز سال 1356 كه ناآرامیهای سیاسی رژیم پهلوی را به چالش می‌طلبید سخت‌گیری ساواك بر علمای مخالف باز هم فزونی یافت و تبعید آنان بیش از پیش مورد توجه ساواك قرار گرفت. در دی 1356 دهها تن از علمای قم با رأی كمیسیون اجتماعی و به دستور ساواك راهی تبعید شدند. به دنبال انتشار مقاله «استعمار سرخ و سیاه» به قلم مستعار احمد رشیدی مطلق در 17 دی 1356 و سپس برخورد شدید ساواك و نیروهای انتظامی با مردم قم در روز 19 دی 1356، سخت‌گیریهای ساواك درباره روحانیون مخالف افزایش یافت و به دنبال آن روند دستگیریها و تبعید روحانیون سیر صعودی گرفت. از دی‌ 1356 تا 14 تیر 1357، در قم و سایر شهرها، 63 نفر از علما و روحانیون دستگیر و بر اساس رأی كمیسیون امنیت اجتماعی به مناطق مختلف كشور تبعید شدند كه همگی طرفداران و حامیان امام خمینی بودند. ساواك روحانیون تبعید شده طرفدار آیت‌الله خمینی را به دو دسته متعصب و افراطی و افراد میانه‌رو تقسیم‌بندی می‌كند. از حدود آذر 1357 به بعد ساواك كنترل جدی بر علما و روحانیون تبعیدی نداشت و در ماههای پایانی عمر رژیم، بیشتر علمای تبعید شده، به شهرهای محل سكونت خود بازگشتند. از جمله اقدامات ساواك در طول سالهای 1340 و 1350ش. ممنوع‌الخروج كردن بسیاری از علما و روحانیونی بود كه بر ضد رژیم پهلوی فعالیت كرده و ضمن حمایت از امام خمینی با ایشان و رابطین او در داخل و خارج از كشور ارتباط داشتند. ممنوع‌الخروج شدن علمای مخالف تنها به مقصد كشورهای اسلامی منطقه چون عراق و عربستان سعودی خلاصه نمی‌شد، بلكه از مسافرت علمای مخالف به دیگر كشورهای جهان نیز ممانعت می‌شد. ساواكهای شهرهای مختلف معمولاً با ارسال نام و مشخصات علما و روحانیون مخالف در حوزه استحفاظی و فعالیت خود خواستار جلوگیری از خروج آنان از كشور می‌شدند. اداره كل سوم ساواك نیز پس از مطالعه و بررسی لازم، تصمیم نهایی را اتخاذ می‌كرد. در 26 اسفند 1354 نام علما و روحانیون زیر در فهرست طولانی ممنوع‌الخروج شدگان ساواك قرار داشت: 1ـ شیخ محمدتقی فلسفی فرزند محمدرضا 2ـ سید محمود علائی طالقانی فرزند ابوالحسن (فعلاً در زندان است) 3ـ شیخ علی‌اكبر هاشمی رفسنجانی فرزند علی (فعلاً در زندان است) 4ـ شیخ غلامحسین جعفری همدانی فرزند محمدتقی 5ـ شیخ حسن لاهوتی اشكوری فرزند نصراله (فعلاً در زندان است) 6ـ شیخ جعفر جوادی شجونی فومنی فرزند حاج محمد 7ـ اكرم حریری فرزند رجبعلی 8ـ شیخ یحیی نصیری (نوری) فرزند اسماعیل 9ـ محمدحسین علوی طباطبائی فرزند ابوالقاسم 10ـ شیخ محمدجواد باهنر فرزند علی‌اصغر 11ـ دكتر علی شریعتی مزینانی فرزند محمدتقی 12ـ شیخ علی‌اصغر مرتضوی فرزند علی (معروف به شیخ عبداله جعفری) 13ـ سیدحسین حسینی فرزند سیدمصطفی 14ـ فخرالدین حجازی فرزند محمد (فرهنگی و منبری) 15ـ شیخ فضل‌الله مهدی‌زاده محلاتی فرزند غلامحسین 16ـ شیخ مرتضی مطهری فرزند حسین 17ـ سید محمود سدهی فرزند حاج جواد 18ـ سید علی موسویان فرزند محمد 19ـ محمدصالح طاهری فرزند ابوطالب 20ـ شیخ علی حجتی كرمانی فرزند عبدالحسین 21ـ سید علی غیوری فرزند سیدمصطفی (فعلاً در تبعید است) 22ـ شیخ محمدرضا مهدوی كنی فرزند اسداله (فعلا ً در تبعید است) 23ـ شیخ محمد امامی كاشانی فرزند ابوتراب (فعلا ً در تبعید است) 24ـ شیخ علی‌اصغر مروارید فرزند علی 25ـ شیخ عباسعلی اسلامی قرائنی (سبزواری)، فرزند حسین 26ـ شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی فرزند بمانعلی (فعلاً در زندان است) 27ـ شیخ محمد نصیری (امامقلی) فرزند حسین 28ـ شیخ عبدالعلی كنی (آقابزرگ) فرزند سید عبدالرحیم (فعلاً در تبعید است) 29ـ شیخ زین‌الدین قربانی فرزند غلامحسین 30ـ سید مرتضی عسگری فرزند سیدمحمد 31ـ سید رضا بنی‌طبا فرزند سیدمرتضی 32ـ سید ابراهیم موسوی فرزند سیدعباس 33ـ شیخ حسین لنكرانی فرزند سیدمهدی 34ـ شیخ احمد ضیافتی كافی (فعلاً در تبعید است) 36ـ شیخ حسن ضیافتی كافی 37ـ شیخ حسن سعید تهرانی فرزند شیخ عبداله 38ـ سید محمد غروی فرزند سید محمدمهدی 39ـ شیخ مرتضی تهرانی فرزند شیخ عبدالعلی 40ـ شیخ هادی غفاری آذرشهری فرزند شیخ حسین 41ـ سید عبدالمجید ایروانی فرزند عبدالحجت 42ـ سید ابوالفضل موسوی زنجانی فرزند سیدمحمد 43ـ شیخ محمود احمدی یزدی‌نژاد فرزند علیرضا (معروف به شیخ محمود صادقی) 44ـ شیخ اكبر حمیدزاده گیوی فرزند غفار 45ـ محمدتقی جلالی خمینی فرزند علی‌ حسین 46ـ سید نورالدین علوی طالقانی فرزند محی‌الدین 47ـ شیخ محمد قرنی فرزند حسن (فعلاً زندانی است) 48ـ شیخ احمد كروبی فرزند محمود (فعلاً در تبعید است) 49ـ سید محمدصادق لواسانی فرزند ابوالقاسم (فعلاً در تبعید است) 50ـ شیخ علی‌اكبر تكه فرزند آقائی (معروف به مهدوی خراسانی واعظ) 51ـ سید مهدی طباطبائی فرزند سید محمدحسین 52ـ سید علی بطحائی گلپایگانی 53ـ مهدی قدس محلاتی فرزند ابوالفضل 54ـ شیخ رمضان جنتی (فعلاً تبعید است) 55ـ شیخ اسحق تقویان اشكوری فرزند تقی 56ـ شیخ محمدحسن بكائی فرزند ابراهیم. از جمله مهمترین دل‌مشغولیهای ساواك جلوگیری از چاپ و انتشار اعلامیه‌های ضدحكومتی علما و روحانیون در نقاط مختلف كشور بود. در این میان ساواك نسبت به انتشار و توزیع اعلامیه‌‌ها و متن سخنرانیهای امام خمینی كه معمولاً در زمانی بسیار كوتاه، در گستره‌ای بسیار وسیع پخش می‌شد حساسیت نشان می‌داد و با دارندگان اعلامیه‌ها و كسانی كه موجبات انتشار آن را فراهم می‌كردند، برخورد می‌كرد. با این احوال موفقیت ساواك در جلوگیری از چاپ و انتشار اعلامیه‌های علما در مخالفت با حكومت چندان مطلوب آن سازمان و رژیم نبود و به رغم تمهیدات و تدابیری كه ساواك می‌اندیشید اعلامیه‌‌ها در گستره وسیعی انتشار یافته در میان مردم توزیع می‌شد. ساواك برای جلوگیری از چاپ و انتشار اعلامیه‌های روحانیون مخالف، بر چاپخانه‌ها نیز نظارت می‌كرد. اما در موارد اندكی ساواك موفق به كشف محل چاپ اعلامیه‌ها می‌شد. ضمن اینكه در مواردی، مخالفان اعلامیه‌ها و متن سخنرانیها را در كشورهای خارجی چاپ كرده و در داخل كشور توزیع می‌كردند. تفرقه‌افكنی از جمله اقدامات ساواك، تلاش پیگیر برای بهره‌گیری از روحانیون طرفدار حكومت بر ضد علما و روحانیون مخالف رژیم بود. ساواك مشتاق بود روحانیون و علما در برخی از مناقشات سیاسی حكومت با همسایگان (نظیرعراق) از رژیم حمایت كنند. در كشور گروهی ـ هر چند اندك ـ از روحانیون با ساواك ارتباط داشتند و ساواك تلاش می‌كرد تا از وجود آنان بر ضد علما و روحانیون مخالف بهره برد. در مقاطع حساس سیاسی و نیز ماههای محرم، صفر و رمضان، ساواك با بسیج روحانیون طرفدار حكومت، تلاش می‌كرد سخنرانیها و سخنان علمای مخالف حكومت را تحت‌الشعاع قرار داده و چنان وانمود سازد كه رژیم پهلوی در میان علما و روحانیون اعتبار دارد و مجموعه اقدامات آن تأیید جامعه روحانیت ایران می‌باشد. ساواك برخی از روحانیون موافق حكومت را به مساجد و محافلی كه علمای مخالف حكومت سخنرانی می‌كردند، اعزام می‌كرد تا با ایراد سخنرانی و موعظه در برابر مخالفان، از موضع حكومت دفاع كنند. میزان ارتباط و همكاری روحانیون با ساواك و رژیم پهلوی نیز متفاوت بود. برخی از روحانیون ارتباط و تماس بسیار نزدیك و آشكاری با ساواك و حكومت داشتند؛ گروهی در قبال همكاری با ساواك، مشی میانه‌روتری دنبال می‌كردند و سعی داشتند به رغم ارتباط با ساواك، بر وجهه اجتماعی آنان لطمه‌ای وارد نشود؛ گروهی دیگر نیز ارتباطشان با ساواك كاملاً پنهانی بود. با این حال، ساواك علاقمند بود روحانیون طرفدار حكومت، در برابر علما و روحانیون مخالف آشكارا موضع‌گیری كرده و از اقدامات و مشی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی حكومت پشتیبانی كنند. در تمام دوران او‌ج‌گیری انقلاب اسلامی، 1356 ـ 1357، ساواك همواره بر ضرورت تقویت روحانیون طرفدار حكومت تأكید می‌كرد. این‌گونه طرحهای ساواك برای بهره‌گیری از روحانیون موافق حكومت در برابر مخالفان، به سرعت رنگ باخت و با گسترش روزافزون مخالفتهای عمومی با رژیم پهلوی، روحانیون میانه‌رو و موافق حكومت نیز دیگر به ندرت جرأت یافتند در برابر موج گسترده مخالفتها، از عملكرد رژیم پهلوی حمایت كرده و به همكاری با ساواك ادامه دهند. ساواك اعتراف می‌كند كه از ماههای میانی سال 1357به بعد، هیچ‌یك از روحانیونی كه پیش از آن ارتباط پیدا و پنهانی با حكومت و ساواك داشتند، دیگر تمایلی به همكاری با حكومت نشان نمی‌دهند. ساواك می‌گوید به دلیل تنفر عموم مردم از ساواك «هیچ روحانی محتاج هم حاضر نخواهد شد از طرف ساواك به وی كمك شود و همه از اسم ساواك گریزانند.» از جمله روحانیون سرشناسی كه از همان سالهای نخست دهة 1340 مشی میانه‌روی پی گرفت و ارتباط پیدا و پنهانی با ساواك داشت، آیت‌الله سیدكاظم شریعتمداری بود. طی سالهای 1341 ـ 1343 ساواك تلاش كرد تا از وجود او بر ضد مخالفان حكومت كه تحت رهبری امام خمینی بودند، بهره برد. ساواك تلاش می‌‌كرد با طرح مرجعیت وی، موجبات ایجاد اختلاف میان روحانیون مخالف حكومت را فراهم آورد، آیت‌الله شریعتمداری نیز با مشی میانه‌رو خود، همچنان به تماس با ساواك و حكومت از یك سو و گروههایی از علما و روحانیون از سوی دیگر ادامه می‌داد. هر چند آیت‌الله شریعتمداری همواره از رژیم پهلوی انتقاد می‌كرد، اما هیچ‌گاه در صف مخالفان حكومت قرار نگرفت. به عبارت دیگر ضمن علاقمندی به پا در میانی بین حكومت و مخالفان، آرزومند بقای رژیم پهلوی بود. آیت‌الله شریعتمداری موافقتی با سقوط رژیم پهلوی نداشت و در تمام ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب نیز رویه معتدل پیشه كرد كه ضمن برخی همراهیها با انقلابیون، آرزومند بقای رژیم پهلوی با ساختاری معتدل‌ بود. با گسترش ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب، تقریباً برای تمام روحانیون و دیگر مخالفان سیاسی رژیم پهلوی آشكار شده بود كه وی رغبت چندانی به همراهی جدی با خواسته‌های انقلابی امام و مردم نشان نمی‌دهد و به نوعی نگران از دست رفتن موقعیت خود است. برخی از علمای مخالف حكومت، آشكارا آیت‌الله شریعتمداری را مجتهد شاه و ساواك قلمداد می‌كردند. برخی از كارگزاران رژیم پهلوی نیز بعدها در خاطرات خود درباره ارتباطات آیت‌الله شریعتمداری با ساواك و رژیم پهلوی و تلاشهایی كه وی برای جلوگیری از گسترش ناآرامیهای سیاسی دوران انقلاب و سقوط رژیم پهلوی انجام داد نكاتی آورده‌اند. اسناد لانه جاسوسی امریكا نیز به روابط آیت‌الله شریعتمداری با رژیم پهلوی و ساواك اشاراتی دارد. هنگامی كه ساواك در ارتباط با علما و روحانیون مخالف، با مشكل جدی مواجه می‌شد انتظار داشت آیت‌الله شریعتمداری با پادرمیانی و اعمال نفوذ، مانع از گسترش بحران شود. چنانكه وقتی آیت‌الله محمدرضا سعیدی در زندان قربانی خشونت ساواك شد، اداره كل سوم ساواك ترتیبی داد تا آیت‌الله شریعتمداری با خانواده و اطرافیان وی تماس گرفته و از تبعات سوء این واقعه دلخراش جلوگیری كند. این واقعه تقریباً با فوت آیت‌الله سیدمحسن حكیم ـ مرجع شیعیان در عراق ـ هم‌زمان بود و رژیم و ساواك در قدردانی از خدمات شریعتمداری، به مناسبت درگذشت آیت‌الله حكیم پیام تسلیت رسمی دربار و شاه را برای آیت‌الله شریعتمداری فرستادند كه به مفهوم به رسمیت شناختن مرجعیت او بود. این همكاریها طی سالهای بعد نیز كماكان ادامه یافت. در موارد متعدد ساواك از نفوذ و قدرت شریعتمداری برای جلوگیری از گسترش مخالفت علمای مخالف بهره گرفت، ضمن اینكه شریعتمداری در مواقع لزوم اطلاعات خود را درباره روحانیون طرفدار امام خمینی به ساواك گزارش می‌داد. در تمام دوران اوج‌گیری انقلاب اسلامی، با هماهنگی ساواك، برخی از رجال درجه اول كشور با شریعتمداری ملاقات می‌‌كردند كه هدف آن، یافتن راه‌حلهایی ـ هر چند مقطعی ـ برای كند كردن تحولات سیاسی دوران انقلاب و نجات نهایی رژیم پهلوی از سقوط حتمی بود. از آنجایی كه آیت‌الله شریعتمداری نزد افكار عمومی متهم به طرفداری از رژیم پهلوی و ارتباط نزدیك با ساواك بود؛ با برنامه‌ریزیهای قبلی، دسته‌هایی از عوامل ساواك یكی دو بار به محل سكونت او در قم حمله كرده و مردمی را كه در آن مكان پناه گرفته بودند، مورد ضرب و شتم قرار دادند. ساواك انتظار داشت با بهره‌گیری از مشی معتدلانه و طرفدارانه شریعتمداری از حكومت، از نفوذ و اعتبار امام خمینی بكاهد. در مقاطعی نیز كه امام طی اعلامیه‌ها و سخنرانیهایی مردم را به مبارزه پیگیر با حكومت دعوت می‌كرد، ساواك شریعتمداری را وادار می‌كرد مردم را به آرامش دعوت كند. در سالهای 1356 ـ 1357، ساواك برای اعتبار بخشیدن به آیت‌الله شریعتمداری، بارها ترتیبی فراهم كرد تا وی برای برخی از روحانیون زندانی و یا تبعیدی از شاه تقاضای عفو كرده و با موافقت شاه، بین حكومت و مخالفان آن آشتی برقرار شده و از ادامه بحران جلوگیری كند. از دیگر اقدامات هماهنگ ساواك و شریعتمداری در دوران انقلاب، طرح حمایت از اجرای كامل قانون اساسی مشروطیت در برابر مخالفان براندازی حكومت بود كه جز به سقوط رژیم پهلوی نمی‌اندیشیدند. اما این حربه نیز چنان كه خود ساواك اعتراف می‌كند كارآمد نبود و علمای مخالف، این موضع‌گیری را ترفندی برای نجات رژیم ارزیابی كرده و آن را رد كردند. از دیگر اقدامات ساواك، تلاش برای بدنام كردن علما و روحانیون مخالف نزد افكار عمومی بود. القای وابستگی و همكاری روحانیون و علمای مخالف حكومت با ساواك، از جمله حربه‌هایی بود كه این سازمان از آن بهره‌ می‌گرفت. ساواك همواره تلاش می‌كرد علما و روحانیون طرفدار امام خمینی را رودرروی دیگر روحانیون و طلاب قرار دهد و به تبع آن در صف مخالفان روحانی حكومت، شكاف ایجاد كند. تا جایی كه برخی روحانیون تحت القائات و تحریكات ساواك علناً و یا به طور ضمنی در برابر یكدیگر موضع‌گیری می‌‌كردند و حتی اعلامیه‌هایی علیه یكدیگر صادر می‌نمودند. در این مسیر ساواك حتی از اختلاف عقیده علما درباره مسائلی چون زمان فرا رسیدن اوقات شرعی و اعلام روز عید فطر و غیره برای اهداف خود بهره می‌برد. گاه اتفاق می‌افتاد كه ساواك برای ایجاد اختلاف بین علما و روحانیون و بی‌اعتبار ساختن آنان نزد پیروان و طرفدارانشان، اعلامیه‌هایی علیه آنان منتشر و مخفیانه توزیع می‌كرد. از دیگر اقدامات ساواك برای بدنام كردن علما و روحانیون مخالف، بهره‌گیری از سوژه‌های موهن غیراخلاقی و جعلی و پرونده‌سازیهایی از این نوع بود از جمله مهمترین این اقدامات مونتاژ عكسهای غیراخلاقی از برخی علما و روحانیون مخالف به همراه زنانی برهنه و نظایر آن بود. از دیگر اقدامات ساواك برای بدنام كردن علمای مخالف، انتشار نامه‌های جعلی از قول آنان خطاب به شاه و مقامات ساواك بود كه طی آن وابستگی و طرفداری نگارنده به رژیم پهلوی مورد تأیید و تأكید قرار گرفته بود. ساواك در نشریات و محافل مختلف سیاسی، فرهنگی و دینی چنین شایع می‌‌كرد كه هنگام دستگیری و بازرسی منازل علما و روحانیون مخالف، مبالغ هنگفتی پول كشف كرده است. ساواك برای تحقیر و توهین به علما و روحانیون و نیز طلاب، تمهیداتی فراهم می‌آورد تا مردم كوچه و بازار در معابر عمومی و خیابانها و دیگر اماكن، روحانیون را با واژه‌هایی ركیك و غیرمؤدبانه خطاب كنند یا درباره زندگی فردی و اجتماعی آنان شایعات بی‌اساس رواج داده و افكار عمومی را نسبت به آنان بدبین سازند. در مواردی هم ساواك برای بدنام كردن علما و روحانیون، آنان را به داشتن گرایشات كمونیستی و نظایر آن متهم ساخته و شایعاتی در این‌باره منتشر می‌كرد. گاه ساواك با انتشار اعلامیه‌هایی جعلی چنین وانمود می‌كرد كه علما و روحانیون حميّت ملی نداشته، به ایران و مواریث تاریخی و فرهنگی آن اعتنایی ندارند و اصولاً برای میهن‌پرستی و آب و خاك كشور جایگاهی قائل نیستند. گاه نیز به دستور ساواك، اشعاری مبتذل با مضامین هجو و تخریب علما و روحانیون مخالف تهیه شده و به وسیله نوارهای كاست در جامعه پخش می‌شد. در مواردی نیز ساواك، نامه‌هایی علیه آنها به امضای حوزه علمیه و دیگر مراكز علمی و مذهبی خوشنام چاپ و توزیع می‌كرد. گاهی ساواك اعلامیه‌های جعلی از قول مردم خطاب به برخی علما و روحانیون چاپ و منتشر می‌كرد. ساواك برای تخریب علمای مخالف، نسخه‌هایی از اعلامیه‌ها و نوشته‌های جعلی خودساخته را از طریق پست برای علمای مورد احترام مردم در نقاط مختلف كشور ارسال می‌كرد. ساواك گاه با آزادی برخی از روحانیون از زندان و یا موافقت با رفع تبعید آنان، چنین شایع می‌كرد كه این افراد صرفاً به دلیل سپردن تعهد به ساواك و همكاری با آن، آزادی خود را بازیافته‌اند. از جمله روحانیونی كه ساواك سالها به تخریب علیه او ادامه داد حجت‌الاسلام فلسفی بود. اما اقداماتی از این نوع، وقفه‌ای در روند مبارزات سیاسی ـ مذهبی مردم در برابر رژیم پهلوی ایجاد نكرد و موجب تنفر بیش از پیش افكار عمومی از نظام سیاسی حاكم بر كشور شد. امریكا و اسرائیل حكومت پهلوی به طور عام و ساواك به طور خاص، نسبت به مخالفت مردم با امریكا و اسرائیل حساسیت نشان می‌دادند. در این میان علما و روحانیون مخالف حكومت كه از نقش این دو دولت در تحكیم و تثبیت موقعیت حكومت پهلوی اطلاع داشتند، با آنان به مقابله برخاستند. در سخنرانیها و اعلامیه‌های امام خمینی در دوره محمدرضا پهلوی و نیز طی ده ساله حیات ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی انتقادات تند و صریح نسبت به سیاستهای امریكا و اسرائیل در ایران و دیگر نقاط جهان به چشم می‌خورد. در دوره نهضت امام خمینی(ره)، ایشان سخنان تندی علیه اسرائیل و امریكا ایراد كرده است. به همین دلیل ساواك در طول آن دوران می‌كوشید از گسترش حملات علما به سیاست امریكا و اسرائیل جلوگیری كند، چنانكه وقتی در اسفند 1344 حجت‌الاسلام فلسفی طی سخنانی به سیاستهای امریكا در ایران و سایر نقاط جهان حمله كرد، نصیری رئیس وقت ساواك دستور داد به وی هشدار داده شود كه از آن پس سخنی در مخالفت با امریكا بر زبان نیاورد و چنانچه بر این رویه ادامه دهد دستگیر و زندانی خواهد شد. روند مخالفت علما با سیاستهای امریكا در ایران در تمام سالهای دهة 1350 ادامه یافت و در ناآرامیهای دوران انقلاب به اوج خود رسید. سابقه مخالفتهای علما و روحانیون با موجودیت اسرائیل و با سیاستهای بعدی آن در قبال فلسطینیان و جهان اسلام نیز به دوران تشكیل دولت اسرائیل باز می‌گردد. در آغاز دهة 1340 سیاستهای اسرائیل در جهان اسلام و ارتباط نزدیك آن با رژیم پهلوی از سوی علما و به‌ویژه امام خمینی نكوهش شد و حكومت به دلیل بسط ارتباط سیاسی، اقتصادی و امنیتی خود با صهیونیستها مورد سرزنش قرار گرفت. ساواك نسبت به حملات ضداسرائیلی روحانیون حساسیت نشان می‌داد و به شدت با آن برخورد می‌كرد. با این حال روحانیون بر مخالفت خود با اسرائیل ادامه دادند و در مقاطع مختلف نظیر جنگ 6 روزه رمضان ـ 1346ش/1967م ـ و نیز در جریان درگیریهای سال 1352ش./1973م. بین كشورهای اسلامی و اسرائیل، طی اعلامیه‌هایی ضمن حمایت از جهان اسلام و فلسطینیان، انتقادات تندی متوجه سیاست اسرائیل كردند. ساواك در گزارشات خود صراحتاً به نقش قابل توجه روحانیون طرفدار امام خمینی در مخالفت آشكار با اسرائیل و روابط این دولت با رژیم پهلوی اشاره می‌كند و به مأموران خود هشدار می‌دهد از انتشار و توزیع اعلامیه‌های ضداسرائیلی در كشور جلوگیری كنند. هنگامی كه علما و روحانیون، از مردم خواستند در پاسخ به سیاستهای تجاوزكارانه اسرائیل در قبال فلسطینی‌ها، كمكهای نقدی و غیرنقدی خود را در اختیار آوارگان فلسطینی قرار دهند، ساواك می‌كوشید در این راه كارشكنی كرده و اخلال ایجاد كند. ساواك به علما و روحانیون كه عهده‌دار جمع‌آوری كمكهای نقدی و غیرنقدی مردم برای آوارگان فلسطینی بودند، القا می‌كرد كه كمكهای جمع‌آوری شده از سوی كشورهای عربی حیف و میل شده و به دست فلسطینیها نخواهد رسید و به آنان پیشنهاد می‌كرد كمكهای دریافت شده را برای امور خیریه و نظایر آن در داخل كشور مصرف كنند. زمانی كه متولیان امر هشدار ساواك را نادیده گرفتند، ساواك تهدید كرد ارسال‌كنندگان هرگونه وجه نقدی به خارج از كشور به اتهام خیانت به كشور تحت تعقیب قضایی قرار خواهند گرفت. بدون تردید این اقدامات تحت فشار مأموران موساد و نمایندگان سیاسی اسرائیل در ایران صورت می‌گرفت. طی سالهای آتی عمر رژیم پهلوی نیز كه روابط ایران با اسرائیل گسترش یافت، ساواك برای جلوگیری از مخالفت روحانیون و مردم از هیچ تلاشی فروگذار نكرد، اما اقدامات ساواك در حركت علما، روحانیون و مردم مانع جدی ایجاد نكرد. انجمن حجتیه و بهائیت عنوان كامل انجمن حجتیه كه در برخی منابع تحت عنوان انجمن ضدبهائیت نیز از آن یاد شده، انجمن خیریه حجتیه مهدویه است كه مدت كوتاهی پس از كودتای 28 مرداد 1332 به وسیله شیخ محمود ذاكرزاده تولایی معروف به شیح محمود حلبی تأسیس شد. هدف از تأسیس آن مبارزه با گسترش بهائیت و بهائی‌گری در جامعه ایرانی بود. به دنبال كودتای 28 مرداد 1332 و سركوب مخالفان سیاسی، انجمن تازه تأسیس حجتیه به دور از هرگونه شائبه مخالفت و مبارزه با نظام سیاسی حاكم بر ایران، فعالیتهای عمدتاً فكری ـ فرهنگی و تبلیغاتی خود را برای مبارزه با گسترش بهایی‌گری و جلوگیری از نفوذ بهائیان آغاز كرد. در این میان رژیم پهلوی نیز كه می‌دانست وجود و فعالیت این انجمن نمی‌تواند مشكلی برای حكومت ایجاد كند، نسبت به ادامه فعالیت آن روی خوش نشان داد. بالاخص اینكه گفته می‌شد رهبران انجمن حجتیه در برابر شاه و رژیم پهلوی مشی جانبدارانه‌ای دنبال می‌كنند و شاه را نگاهبان و حافظ تشیع اثنی‌عشری ارزیابی كرده و نسبت به تحولات سیاسی ـ اجتماعی كشور و سركوب گروههای مختلف سیاسی واكنش نشان نمی‌دهند. در تمام سالهای دهة 1330 انجمن حجتیه تحت حمایتهای ضمنی حكومت و دستگاههای امنیتی آن به فعالیت خود ادامه داد. هنگامی كه مبارزات علما و روحانیون به رهبری امام خمینی با رژیم پهلوی در سالهای نخست دهه 1340 شكل جدی‌تری به خود گرفت، انجمن حجتیه نسبت به تحولات جامعه بی‌توجه بود. جامعه دینی، علما و روحانیون نسبت به فعالیت و نوع ارتباطاتی كه اعضای این گروه با ساواك داشتند سخت بدبین بود؛ چنین ارزیابی می‌شد كه انجمن حجتیه بدون توجه به اقتضائات سیاسی ـ مذهبی زمان از طریق صواب دینداری منحرف شده و با حمایت پنهان و پیدای رژیم پهلوی و همكاری با نیروهای امنیتی آن، عملاً در برابر بخش اعظمی از جامعه دینی ـ اسلامی و جهان تشیع موضع مخالف در پیش گرفته است. مخالفان چنین تحلیل می‌كردند كه اعضای انجمن حجتیه بدون توجه به تلاشهای گسترده‌ای كه رژیم پهلوی و ساواك با كمك حامیان خارجی برای تخریب شعائر اسلامی و روحانیت شیعه انجام داده، عملاً در مسیر تضعیف دین اسلام و مذهب تشیع گام برمی‌دارد. اعضای انجمن حجتیه اعتقادی به مبارزه با رژیم پهلوی نداشتند؛ چه بسا در مقاطع مختلف نیز از آن حمایت كردند. در این میان آنها دلخوش بودند كه رژیم پهلوی اجازه فعالیت بر ضد بهائیان را داده است. انجمن حجتیه آشكارا از اعضای خود می‌خواست در امور سیاسی دخالت نكنند و نقض‌كنندگان این دستور را اخراج می‌كرد. اسناد و مدارك موجود نیز نشان می‌دهد كه ساواك تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی، بر مجموعه فعالیتهای انجمن حجتیه و رفتار گردانندگان آن كنترل داشت و برای ادامه فعالیت آنان در كشور تسهیلات لازم را فراهم می‌آورد. در اسناد ساواك تصریح شده كه گردانندگان اصلی انجمن حجتیه با آن سازمان همكاری نزدیكی دارند. ساواك، همچنین در موارد متعدد از این انجمن در برابر افكار مخالف حمایت كرده و ایراد گیرندگان بر نحوه و كیفیت فعالیت آن را تحت تعقیب قرار داده و حتی «شكنجه» می‌كرد. گفته می‌شد انجمن حجتیه دستگیری و شكنجه مخالفان را توسط ساواك نوعی غضب الهی ارزیابی می‌كرد كه به دلیل دور شدن از «رحمت امام زمان و خدا» گریبانگیر آنان شده است. ساواك درصدد بود انجمن ضدبهائیت حجتیه را در برابر مخالفان حكومت قرار دهد. برخی از روحانیون در خاطرات خود به مخالفتهای شیخ محمود حلبی ـ رهبر انجمن حجتیه ـ با امام خمینی اشارات جالب‌‌توجهی كرده و تصریح كرده‌اند كه حلبی معتقد بود مخالفت ایشان با حكومت نتیجه محتومی جز شكست نخواهد داشت. گفته می‌شد ساواك و دربار با تقویت هم‌زمان بهائیت و انجمن حجتیه، قصد داشتند این دو جریان را در روندی فرسایشی به یكدیگر مشغول داشته و با گسترش حیطه فعالیت آنان، مخالفتهای سیاسی ـ اجتماعی مردم را با رژیم پهلوی تحت‌الشعاع قرار دهند. با این وجود در مواردی هم ساواك در اقدامی مصلحت‌اندیشانه، برخی از اعضای انجمن حجتیه و یا نفراتی از بهائیان را دستگیر می‌كرد تا به نوعی بین طرفین موازنه ایجاد شود. اسنادی كه پس از انقلاب اسلامی از ساواك و سایر دوایر حكومتی به دست آمد، تأیید می‌كند كه علما و روحانیون مخالف حكومت در نگرش نسبت به ارتباطات اعضای فعال انجمن حجتیه با ساواك و مقاصدی كه ساواك از ادامه فعالیت این گروه دنبال می‌كرد، راه خطا نپیموده‌اند. از منظر ساواك، وجود و فعالیت انجمن ضدبهائیت حجتیه كه فعالیت آن نیز تحت كنترل دائم ساواك قرار داشت، می‌توانست افكار عمومی را بر این باور رهنمون سازد كه رژیم پهلوی نظر مساعدی نسبت به بهائیان ندارد. با این توضیح كه؛ اعضای فعال و رهبران انجمن حجتیه بر رفتار اعضای این انجمن كنترل دائمی داشته و هرگاه تغییری در نگرش سیاسی آنان در قبال حكومت مشاهده می‌شد، بی‌محابا دانسته‌های خود را در اختیار ساواك قرار می‌دادند و به عبارت بهتر بر ضد اعضای انجمن حجتیه عملاً جاسوسی و خبرچینی می‌كردند. تلاش گسترده‌ای انجام دادند. با این احوال رهبران انقلاب اسلامی از همان آغاز نسبت به تبعات سوء حضور و نفوذ اعضای این انجمن در بخشهای مختلف هشدار داده و بدان روی خوش نشان ندادند. گفته می‌شد انجمن حجتیه برای نفوذ در مراكز حساس اطلاعاتی ـ امنیتی مانند مراكز ساواك كه به دست انقلابیون افتاد، اشتیاق قابل‌توجهی نشان می‌دادند. آگاهان به امور تصریح كرده‌اند كه اعضای انجمن حجتیه طی همان نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسیاری از اسناد و مدارك موجود در ساواك و دیگر مراكز امنیتی رژیم پهلوی را كه حاوی همكاری و ارتباط نزدیك اعضای فعال و رهبران انجمن حجتیه با آن بوده، از میان برده‌اند. در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، بهائیان در شئون مختلف كشور نفوذ چشمگیری داشتند. گواینكه انجمن حجتیه با هدف مبارزه فرهنگی ـ فكری با بهائیت تأسیس شد و در تمام دوران سلطنت وی نیز مدعی مبارزه با بهائیان بود، اما چنانكه مدارك موجود نشان می‌دهد، نتیجه فعالیت انجمن ضدبهائیت حجتیه به حدی ناچیز بود كه می‌شود آن را بدون ثمر خواند. طی سالهای پس از كودتای 28 مرداد و در دوران ریاست تیمور بختیار بر فرمانداری نظامی، به همت برخی علما و روحانیون، مبارزه جدی بر ضد بهائیان سازمان داده شد و می‌رفت رژیم پهلوی را با بحران روبرو كند. اما موضوع با دخالت دولت و فرمانداری نظامی كه در ظاهر امر از روحانیون و مردم مسلمان كشور در برابر بهائیان حمایت می‌كرد، پایان یافت و تا مدتی بهائیان رفتار محتاطی داشتند. اما این روند از واپسین سالهای دهة 1330، در حالی كه رژیم پهلوی و سازمان جدیدالتأسیس ساواك از بهائیان حمایت می‌كردند، متوقف شد و بار دیگر بهائیان آشكارا در مدیریتهای مختلف سیاسی، امنیتی و اطلاعاتی، اقتصادی و غیره پستهای حساسی به دست آوردند و با فضای مناسبی كه رژیم پهلوی برای آنان ایجاد كرد در بسیاری از سرپلهای اقتصادی ـ تجاری و نظایر آن فعالیت كردند. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه از همان آغازین سالهای تأسیس و فعالیت ساواك خدمت افرادی از بهائیان در مدیریتهای ریز و درشت آن آغاز شد. بهائیان با بهره‌گیری از چتر حمایتی ساواك و رژیم، تلاش پیگیری برای نفوذ در اركان حاكمیت آغاز كردند. ساواك نیز ضمن حمایت از بهائیان، همواره نسبت به عواقب سوء حضور آشكار بهائیان ابراز نگرانی كرده و تمایل داشت حضور بهائیان با پنهان‌كاریهای بیشتری دنبال شود. ساواك نگران گسترش مخالفتهای علما، روحانیون و جامعه مسلمان ایرانی با بهائیان و به تبع آن رژیم پهلوی بود. از همان دوران نخست‌وزیری اسدالله علم در سال 1341ش. تا واپسین سالهای عمر رژیم پهلوی، همواره تعدادی از وزیران كابینه‌ها را بهائیان تشكیل می‌دادند. با آغاز نخست‌وزیری امیرعباس هویدا كه پدرش مسلك بهایی داشت و خود نیز گامی در كتمان مسلك بهائی‌گری‌ برنداشت، نفوذ و حضور بهائیان در كابینه و دیگر پستهای حساس سیاسی، اداری، اقتصادی چشمگیر بود. در این میان علما، روحانیون و نیز مردم همواره حضور هویدای بهائی‌ را در رأس كابینه و نفوذ چشمگیر بهائیان را در اركان حاكمیت با نگرانی دنبال می‌كردند. اسناد موجود نشان می‌دهد كه ساواك نیز همواره گوشزد می‌‌كرد حضور هویدا در رأس دولت و عضویت بهائیانی در كابینه و دیگر پستهای حساس كشور، می‌تواند عواقب سوئی برای رژیم به دنبال داشته باشد. ساواك طی سالهای دهة 1340 و 1350 همواره نسبت به احتمال بروز شورش بر ضد بهائیان هشدار می‌داد و نگران خطرساز شدن بهائیان برای موجودیت رژیم پهلوی بود. ساواك از همان آغاز فعالیت، تجربیاتی از حساسیتهای علما نسبت به بهائیان داشت. هنگامی كه در سال 1338 در قم خبری منتشر شد كه عمده سهام شركت زمزم (تهیه كننده نوشابه‌های پپسی كولا) متعلق به بهائیان است، با فتوای آیت‌الله‌العظمی بروجردی، مخالفت گسترده‌ای با نمایندگی زمزم در قم صورت گرفت و دامنه آن به شهرهای دیگر نیز كشیده شد. به دنبال آن با هشدارهای ساواك، نمایندگیها و فعالیتهای تبلیغاتی شركت زمزم از قم برچیده شد و تا سالها این شركت برای فروش نوشابه‌های خود در نقاط مختلف كشور با مشكلات عدیده‌ای روبرو بود. ساواك از آغاز نخست‌وزیری هویدا تلاش می‌كرد تا هویدا و برخی همكاران بهایی او را در كابینه و مدیریتهای حساس كشور، افرادی مسلمان و معتقد معرفی كند و در این مسیر از كمك روحانیون درباری و طرفدار حكومت نیز بهره گرفت. شاه نیز نسبت به بهائیان نظر مساعدی داشت و ضمن این‌‌كه از حضور گسترده این گروه در پستهای حساس سیاسی ـ اقتصادی و امنیتی مطلع بود، علاقمند بود ساواك درحمایت از آنان قصور نورزد. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك در تعقیب مخالفان سیاسی

مخالفان رژیم پهلوی طیف گسترده‌ای بودند كه هر یك در مبارزه با حكومت مشی ویژه‌ای در پیش گرفتند. با این احوال در مبحث حاضر صرفاً كارنامه سیاسی و مبارزاتی تشكلهایی مورد بررسی و ارزیابی قرار خواهد گرفت كه در مخالفت با حكومت از روشهای مسالمت‌آمیز پیروی كردند. روحانیون و علما كه از مهمترین مخالفان سیاسی حكومت محسوب می‌شدند نیز در چارچوب همین دسته طبقه‌بندی می‌شوند، اما به دلیل گستره وسیع مبارزات آنان، كارنامه سیاسی‌شان در فصل گذشته، به طور مستقل بررسی شد. در این مقاله، پس از بررسی مختصری از وضعیت استبداد داخلی و روش ساواك در تعقیب مخالفان سیاسی، تسلط این سازمان بر دستگاه قضایی شرح داده شده و برخی گروههای سیاسی بررسی شده‌اند. گروههایی كه در این مبحث نامی از آنها برده شده، عبارتند از: نهضت آزادی ایران، جبهه ملی، كانون نویسندگان، حزب زحمتكشان ملت ایران، جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران (حزب نیروی سوم)، حزب ایران، حزب ملت ایران، عوامل بحران‌‌ساز در كردستان، گروه نیكخواه، سندیكاهای كارگری و حزب توده. استبداد فزاینده از جمله مهمترین ویژگیهای نظام سیاسی حاكم بر كشور، از نخستین سالهای دهة 1340ش، گرایش روزافزون شاه به استبداد بیشتر و ایجاد انسداد سیاسی و به تبع آن از میان برداشتن مخالفان و منتقدان مسالمت‌جوی سیاسی بود. در این میان ساواك بیش از هر ابزار دیگری می‌توانست بر این خوی ناصواب و غیراصولی حكومت كه از پشتیبانی حامیان خارجی خود (و به‌ویژه امریكا) نیز سود می‌برد، پاسخ مساعد دهد. رژیم آشكارا نشان داده بود كه از مردم فاصله گرفته و برای بقا و ادامه حیات خود، جز بهره‌گیری از سیاست سركوب و نادیده گرفتن حقوق مخالفان، مشی دیگری پیش روی خود نمی‌بیند. رژیم حتی خود را به اجرای كمترین بخش از قانون اساسی مشروطیت و اجرای دیگر قوانین موضوعه مقید نمی‌دانست و حفظ و تكریم حقوق اساسی مردم ایران به ندرت برای حاكمان مفهوم داشت. قیام 15 خرداد 1342 از نگاه بسیاری از پژوهشگران مهمترین نقطه عطف گرایش مهار ناشدنی حكومت به روشهای خشن ارزیابی می‌شود. در جریان این واقعه، بین رژیم با مردم فاصله‌ای پر ناشدنی به وجود آمد و شاه و حامیان او را متوجه ساخت كه دیگر امكان هرگونه مصالحه و سازش احتمالی با مخالفان از بین رفته است. بنابراین تنها از طریق سركوبهای پایان‌‌ناپذیر ساواك بود كه رژیم قادر شد به حیات خود ادامه دهد. شاه در سالهای دهه 1340 و 1350 نقطه اتكای حكومت را ساواك و روشهای خشن آن قرار داده بود و هیچگاه درصدد برنیامد برای حل مشكلات تمام ناشدنی سیاسی كشور و بحرانی كه بنیان سلطنتش را در خود فرو می‌برد، راه‌حل دیگری مورد توجه قرار دهد. شاه مكرراً در مصاحبه‌های خود با خبرنگاران و گزارشگران خارجی از اقدامات ساواك در سركوب و از میان برداشتن مخالفانش دفاع كرده و خشم خود را از سئوالاتی كه درباره جنایات ساواك می‌شد، پنهان نمی‌كرد. شاه معتقد بود برای پیشبرد خواسته‌های خود ناگزیر است از قدرت‌نمایی و روشهای خشونت‌آمیز ساواك بهره‌ برد و معترف بود كه برای حفظ حكومت چاره‌ای جز سركوب توسط ساواك ندارد. سركوبهای ساواك از حمایتهای پیدا و پنهان امریكا از حكومت نشأت می‌گرفت كه عنان اختیار برخورد با مخالفان سیاسی حكومت را یكسره به شاه و ساواك سپرده بود. گسترش مبادلات تجاری و اقتصادی و گرایش آشكار شاه به نظامی‌گری و خرید تجهیزات نظامی فزاینده از امریكا، بیش از پیش بر نقش ساواك در ایجاد امنیت قبرستانی حكومت صحه نهاد. اما مهمترین عامل گرایش رژیم به سوی استبداد بیشتر و نادیده گرفتن حقوق مردم، افزایش چشمگیر و یكباره قیمت نفت در سالهای نخست دهة 1350 بود. قریب به اتفاق پژوهشگران افزایش قیمت نفت را عامل اصلی افسارگسیختگی سیاسی حكومت و به تبع آن اعمال خشونت‌ بیشتر توسط ساواك می‌دانند. تحلیل‌گران مسائل ایران تصریح كرده‌اند كه از همان واپسین سالهای دهة 1340 و هم‌زمان با افزایش عایدات ناشی از افزایش قیمت نفت و توسعه كاذب اقتصادی، فاصله حكومت با مردم روزافزون شد و به دنبال آن ساواك فشار بر مخالفان سیاسی حكومت را افزود. این روند با انحلال احزاب سیاسی حكومت ساخته و تأسیس حزب واحد رستاخیز ـ 11 اسفند 1353ـ به اوج رسید. بدین ترتیب فشار حكومت و ساواك به حدی بر مخالفان فزونی یافت كه تنها قهر انقلابی مردم ‌توانست پایان‌بخش آن روزگار تأسف‌بار باشد. ساواك و تعقیب مخالفان ساواك در تعقیب مخالفان سیاسی از اختیارات بسیاری برخوردار بود و هیچ‌ محدودیتی نداشت. ساواك برای تعقیب، مراقبت، بازداشت، نگهداری و بازجویی از مخالفان و متهمان سیاسی امكانات وسیعی در اختیار داشت. گفته می‌شد علاوه بر تجهیزات لجستیكی، نظامی و دیگر لوازم جاسوسی، در تهران، بیش از 000/10 خانه و مكان امن در اختیار داشت كه برای تعقیب و كنترل مخالفان از آن بهره‌ می‌برد. ساواك در مراكز حساس و مكانهای پرجمعیت و محل آمد و شد مردم كه گمان می‌رفت محیطی برای موضع‌گیری، اختفا و رفت و آمد متهمان و مظنونان سیاسی باشد، حضور فعال داشت. ساواك در رستورانها، ایستگاههای قطار و پایانه‌های اتوبوسرانی، حوزه‌های علمیه و دانشگاهها و مراكز آموزشی، فرودگاهها، سینماها و مراكز تفریحی و سایر مكانهای عمومی دیگر حضور داشت. تمام تشكلهای فرهنگی و علمی، اصناف، جامعه ورزشكاران، اجتماعات كارگری و بازاریان همواره تحت كنترل ساواك بود. گفته می‌شد ساواك صدها دستگاه تاكسی و تاكسی‌سرویس در اختیار دارد كه وظایف آنان عمدتاً خبرچینی برای ساواك و ردیابی مخالفان سیاسی حكومت در بین مردم بود. بسیاری از مخالفان و مظنونان سیاسی توسط رانندگان تاكسیهایی كه برای ساواك خبرچینی می‌كردند مستقیماً راهی دفاتر و مراكز ساواك می‌شدند. از جمله مهمترین مراكزی كه ساواك برای شناسایی، ردیابی و مراقبت از مخالفان سیاسی حكومت مأموران بسیاری داشت، آموزش و پرورش بود. اقدامات مراقبتی ساواك در موارد متعدد به حدی به افراط كشیده می‌شد كه حتی مردم بی‌توجه به مسائل سیاسی كشور نیز، پس از مدتی در سلك مخالفان سیاسی حكومت درمی‌آمدند. سوءظنهای بی‌پایه ساواك كه در بسیاری موارد موجب دستگیری و شكنجه‌های مرگبار افراد می‌شد، شمار مخالفان سیاسی حكومت را روزافزون می‌ساخت. كارشناسان و تحلیلگران سیاسی هر بخش ساواك، پس از مطالعه و بررسی گزارشات خام رسیده، رفتار سیاسی مخالفان را جمع‌بندی می‌كردند تا برنامه‌های بعدی ساواك را مشخص كنند. به طور نمونه ساواك برای مراقبت از اعضای جبهه ملی طرح خاصی دنبال می‌كرد و برای مراقبت از روحانیون و یا اعضای نهضت آزادی طرح دیگری را؛ ضمن اینكه رفتار ساواك با گروههایی كه مشی چریكی و نظامی را برگزیده بودند، نوع دیگری بود. ساواك برای كنترل مخالفان سیاسی حكومت در خارج از كشور نیز طرحهای ویژه‌ای داشت كه با داخل كشور متفاوت بود. البته مراقبت از مخالفان در كشورهای مختلف نیز با توجه به نوع ارتباط بین حكومت ایران با دولت آن كشورها متفاوت بود. ساواك، مخالفان و مظنونان سیاسی هر یك از احزاب و گروههای سیاسی را درجه‌بندی می‌كرد. افراد وابسته به هر یك از گروهها و احزاب سیاسی و نیز كسانی كه به آن احزاب دلبستگی نشان داده و هواداریهایی به نفع آن انجام می‌دادند، توسط ساواك مورد تحلیل و ارزیابی قرارگرفته و نسبت به میزان و نوع مخالفتهایی كه با رژیم داشتند، درجه‌بندی می‌شدند. ساواك افراد مخالف حكومت را به تفكیك گروههای سیاسی وابسته به آن، به سه درجه طبقه‌بندی می‌كرد و اسامی و مشخصات هر یك از افراد را در فهرستی ثبت كرده، پرونده‌های انفرادی و گروهی ویژه‌ای برای آنان تشكیل می‌‌داد. علاوه بر مخالفان سیاسی، بسیاری از بستگان و منسوبین مخالفان نیز از فشارها و آزاررسانیهای ساواك در امان نمی‌ماندند. البته خاطرات مبارزان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نشان می‌دهد كه ساواك چنانكه باید در ردیابی و شناسایی مخالفان و شگردهایی كه برای در امان ماندن از تعقیب ساواك به كار می‌بستند، چندان موفق عمل نمی‌كرد. دستگاه قضایی مقهور ساواك از جمله مهمترین اقدامات تخریبی حكومت پهلوی از همان آغازین سالهای سلطنت، نقض استقلال قضایی دادگستری بود كه در دوره محمدرضا نیز به جدّ دنبال شد و در سالهای دهة 40 و 50 به اوج رسید. هر چند در دهة 1320، نیز چنانكه باید دستگاه قضایی ایران مستقل نبود، اما پس از كودتای 28 مرداد 1332، دستگاه قضایی كشور به سرعت استقلال عمل خود را از دست داد و صرفاً مجری خواسته‌های شاه شد. در این میان دستگاه اطلاعاتی و امنیتی (فرمانداری نظامی و سپس ساواك) تسلط كاملی بر نظام قضایی داشت. ساواك از همان آغازین سالهای تأسیس بر دادگستری و محاكم قضایی سیطره یافت و نقش اصلی را در انحراف دستگاه قضایی ایفا كرد. ساواك در تمام مراحل بازجویی، تشكیل پرونده و محاكمات بدوی و تجدیدنظر حضور داشت و مداخله می‌كرد، تا جایی كه حتی در جلسات دادگاهها علاوه بر متهمان و كسانی كه مورد محاكمه قرار می‌گرفتند، قضات، وكلا و دیگر دست‌اندركاران برگزاری دادگاه نیز سایه سنگین مأموران ساواك را احساس می‌كردند. آنها می‌دانستند كه صدور هر رأیی از نگاه ساواك دور نمانده و تبعاتی برای آنان خواهد داشت. ساواك در رابطه با پرونده متهمان سیاسی دخالتهای بی‌پروایی داشت. در خاطرات متهمان سیاسی دوره محمدرضا پهلوی كه احكام قضایی بی‌پایه و سنگینی برای آنان صادر شده، اشارات مبسوطی به اعمال نفوذ و نقش درجه اول ساواك در تعیین نوع احكام قضایی شده است. دادگاههای فرمایشی بسیاری در سالهای دهة 1340 و 1350، تحت كنترل ساواك برای محاكمه و محكوم كردن متهمان و مخالفان سیاسی به مجازاتهای دلخواه حكومت، تشكیل می‌شد و ساواك در تعیین میزان و نوع حكم مداخله می‌كرد. آنچه هیچگاه مورد توجه دادگاهها نبود، ضرورت رعایت حقوق كسانی بود كه پرونده‌سازیهایی برای آنان صورت گرفته و در برابر محاكم قضایی قرار گرفته بودند. مطلعین از روند برگزاری محاكم قضایی تصریح می‌كنند كه دادگاههایی كه محاكمه متهمان و مخالفان حكومت را برعهده داشتند، هیچ‌ توجهی به قوانین نمی‌كردند و «همین قانون [هم] توسط ساواك و با همكاری مستقیم دادگاههای نظامی [و غیره] عملاً زیر پا گذاشته» می‌شد. بدین ترتیب متهمان هیچ‌ امكانی برای دفاع از خود نداشتند در بسیاری از موارد، فضای عمومی برگزاری جلسات محاكم و دادگاههایی كه برای محاكمه متهمان سیاسی برگزار می‌شد، تحت نفوذ و فشار ساواك، توأم با رعب و وحشت بود و حتی تماشاچیان حاضر در دادگاه نیز از سوی مأموران ساواك تهدید می‌شدند. تمام كسانی كه درباره آنان سوءظن مخالفت با حكومت می‌رفت، دستگیر شده و تحت شكنجه‌های غیرانسانی، اعترافات و اقرارهایی در پرونده‌های قضایی آنان ثبت می‌شد. تقریباً تمام مخالفان و مظنونان سیاسی كه حداقل یك بار از سوی ساواك دستگیر و روانه زندان شده و به انحاء گوناگون اعترافات دلخواه ساواك از آنان گرفته شده بود، همواره پرونده‌های قضایی مفتوحی داشتند كه هرگاه ساواك تشخیص می‌داد آنان را دوباره روانه محاكم قضایی می‌‌‌كرد و به جزای دلخواه محكوم می‌نمود. تمام بازداشت شدگان و متهمان سیاسی به اراده ساواك در دادگاه نظامی محاكمه می‌شدند و تعیین نوع و میزان محكومیت آنان نیز عمدتاً بسته به رأی ساواك بود. متهمان و بازداشت شدگان سیاسی در موارد بسیاری از دلایل دستگیری و نوع پرونده‌ای كه برای آنان تشكیل می‌شد تا هنگام تشكیل دادگاه و قرائت كیفرخواست، اطلاعی نداشتند. ضمن اینكه پس از قرائت كیفرخواست نیز اجازه دفاع از خود را نداشته و نمی‌توانستند وكیلی برای دفاع از خود برگزینند. ساواك تنها مرجعی بود كه متهمان را بازجویی كرده و برای آنان پرونده‌سازیهای دلخواه را انجام می‌داد و انحصاراً درباره تكمیل یا ناقص بودن پرونده اظهارنظر می‌كرد. هنگام تشكیل دادگاه نیز (كه معمولاً پس از مدتهای طولانی كه گاه چندین سال به طول می‌انجامید) برای متهمان، وكلای موردنظر ساواك انتخاب می‌شد و آنان نیز درباره چگونگی دفاع از متهمان، تحت فشار قرار داشتند. علیرغم این‌ كه دادگاهها معمولاً غیرعلنی بود، باز هم تحت خواسته ساواك، قضات و مسئولان دادگاه، به ندرت از محتوای پرونده و جرائمی كه به متهمان نسبت داده می‌شد، اطلاع داشتند. چنانكه خواست ساواك بود، متهمان هیچ‌گاه حق نداشتند برای اثبات حقانیت گفته‌های خود، شاهد و یا شاهدانی به دادگاه بیاورند. اصولاً دادگاه هیچگاه دلیلی نداشت به اعتبار بازجویی متهمان كه تحت شكنجه‌های ساواك انجام می‌گرفت، خدشه وارد كند! پس از صدور احكام بدوی، متهمان به ندرت امیدوار بودند كه در فرجام‌ خواهی، دادگاه تجدیدنظر حكم صادره را تخفیف دهد. مدارك موجود نشان می‌دهد كه در موارد بسیاری، پس از فرجام‌خواهی و اعتراض، دادگاه تجدیدنظر حكم دادگاه بدوی را كافی تشخیص نداده و بر میزان آن افزوده است. برخی از متهمان پس از پایان دوران محكومیت نیز باز هم در زندان می‌ماندند و آزادی خود را باز نمی‌یافتند. در بسیاری از موارد، احكام قضایی صادر شده درباره مخالفان و متهمان سیاسی، با جرایم ادعایی متهمان تناسب نداشت و صرفاً تحت فشار ساواك، محاكم رأی صادر می‌كردند. جرم سیاسی در تمام دوران پهلوی واژه‌ای ناشناخته بود. در پرونده‌هایی كه ساواك برای متهمان تشكیل داده و آنان را راهی دادگاه می‌كرد، هیچ‌ اشاره‌ای به جرم سیاسی و مسائلی از این دست نشده است و اصولاً ساواك و محاكم قضایی آن روزگار چنین مفهوم و واژه‌ای را به رسمیت نمی‌شناخته‌اند. تقریباً در تمام پرونده‌های قضایی آن دوره، از متهمان و مخالفان سیاسی تحت عنوان مقدمین علیه امنیت كشور و عباراتی مشابه یاد شده است. در بسیاری از موارد، سئوالاتی كه از متهمان و مخالفان سیاسی پرسیده می‌شد با اتهام فرد همخوانی نداشت. همچنین در برخی موارد احكام صادره نیز با محتوای بازجوییها همخوانی و همگونی نداشت و اتهامات واهی موجب تشكیل پرونده‌های بدون اساس و سپس صدور احكام واهی و بی‌توجیه‌ می‌شد. مدتها قبل از آغاز محاكمه متهمان، به دستور ساواك، روزنامه‌ها و نشریات، مطالب خلاف واقعی درباره متهمان و جرائمی كه بدانها نسبت داده شده بود منتشر می‌كردند تا افكار عمومی در مسیر دلخواه حكومت قرار گیرد و زمینه‌های پذیرش عمومی محاكمات فراهم شود. در جریان برگزاری جلسات محاكمات نیز، طبق خواسته ساواك، روزنامه‌ها صرفاً مطالب دیكته شده منتشر می‌‌كردند. این‌گونه اطلاع‌رسانی سانسور شده و انحرافی،‌ پس از صدور احكام قضایی نیز تا مدتها ادامه می‌یافت. ساواك مراقب بود، حقایق دفاعیات و آنچه در دادگاههای (عمدتاً نظامی) محاكمه متهمان و مخالفان سیاسی می‌گذشت در نشریات داخلی و خارجی درج نشود. با این احوال هر از گاه اخبار و گزارشات تكان‌دهنده‌ای درباره برگزاری دادگاههای فرمایشی، توسط رسانه‌های گروهی و نیز نشریات خارجی منتشر می‌شد. ساواك مراقب بود تا قضات در تعیین مجازات برای مخالفان هیچ‌ اغماضی روا ندارند و در جریان فرجام‌خواهی و تشكیل دادگاه تجدیدنظر نیز، تصریح می‌كرد كه نباید تخفیفی در مجازات تعیین شده قائل شوند. تنها قضات دادگاه‌ها نبودند كه تحت فشار ساواك، مجازاتهای دلخواه حكومت را درباره متهمان و محاكمه شوندگان صادر می‌كردند، بلكه وكلای تعیین شده نیز هیچ‌گاه از تیررس خشم ساواك در امان نبودند. هرگاه وكلا در جریان دفاع از متهمان، سخنی به میان می‌آوردند كه در آن شائبه حمایت از موكلینشان وجود داشت، تحت تعقیب قرار می‌گرفتند. در موارد متعددی ساواك حتی برای وكلای تسخیری تحت كنترل حكومت نیز پرونده‌سازی كرده،‌ موجبات محاكمه و مجازات آنان را فراهم آورد. زندانیان سیاسی بندهای متعددی از زندانهای كشور به زندانیان سیاسی اختصاص داشت. در آن دوره زندانها با همكاری ساواك و شهربانی اداره می‌شد. شهربانی عمدتاً مسئول امور اداری و نگاهبانی و حفاظت فیزیكی زندانها بود و درباره مسائل حساس امنیتی و نیز تركیب و بافت كلی زندانیان سیاسی، مذهبی و چریكی، ساواك تصمیم می‌گرفت. شهربانی معمولاً مجری دستوراتی بود كه توسط ساواك درباره زندانیان اخذ می‌شد. البته اعضای شهربانی رفتار معقول‌تری نسبت به ساواك با زندانیان داشتند. هرگاه سر و كله مأموران ساواك پیدا می‌شد، برخورد خشن و اهانت‌آمیز با زندانیان سیاسی نیز بیشتر می‌شد. در بسیاری از موارد نیز افراد شهربانی از برخوردهای غیرانسانی ساواك با زندانیان و تبعات سوئی كه در اداره و مدیریت زندانها به دنبال می‌آورد، ناراضی بودند. ساواك مقدر می‌كرد كه هر یك از زندانیان سیاسی در كدامیك از زندانهای كشور محبوس شوند. زندانیان سیاسی كه در مخالفت با حكومت پایداری و تعصب بیشتری نشان می‌دادند، در مناطق بدآب و هوا و زندانهایی كه از حداقل امكانات رفاهی، بهداشتی و نظایر آن برخوردار بودند، حبس می‌شدند و مقررات محدود كننده بسیاری در مورد آنان اجرا می‌شد. نیز ساواك مُصر بود زندانیانی كه به انحاء گوناگون یاریگر دیگر زندانیان بوده و در تسكین آلام و مشكلات زندانیان مؤثر واقع شدند، دوران محكومیت خود را در مكان غیرقابل دسترس‌تری بگذرانند. علاوه بر اینها ساواك مراقب بود زندانیانی كه افكار و عقاید ضدحكومتی آنان می‌توانست زندانیان دیگر را تحت‌تأثیر قرار دهد در مكان دورتری نگاهداری شوند. از جمله مهمترین اقدامات ساواك در زندانها، ایجاد اختلاف و چنددستگی میان زندانیان سیاسی ـ مذهبی بود. در اسناد ساواك نیز صراحتاً به ضرورت ایجاد اختلاف بین زندانیان سیاسی اشاره شده است. گاه اتفاق می‌افتاد كه ساواك برای تحت فشار قرار دادن زندانیان سیاسی، آنان را مدتی در جمع زندانیان غیرسیاسی (نظیر قاچاقچیان، چاقوكشان، اراذل و اوباش) محبوس می‌كرد. ساواك معمولاً در زندانها و در جمع زندانیان سیاسی، افرادی به عنوان نفوذی و در پوشش زندانی سیاسی جای می‌داد تا اخبار داخل زندان و رفتار و گفتار زندانیان سیاسی و ارتباطات آنان را گزارش كنند. ساواك معمولاً برای ملاقات بستگان با زندانیان سیاسی محدودیت ایجاد می‌كرد و مراقب بود زندانیان سیاسی در شهرها و مناطقی دور از محل سكونت خود و بستگانشان محبوس شوند تا امكان ملاقاتها به حداقل برسد. ساواك در برخی موارد ملاقات‌كنندگان را احضار كرده و از آنها بازجویی می‌كرد. ساواك مكاتبات و نامه‌های زندانیان سیاسی با خارج از زندان را كنترل می‌كرد و هرگاه لازم می‌دانست از ارسال مكاتبات به آدرسهای تعیین شده خودداری می‌كرد. ضمن اینكه در مواردی متعدد مراسلات بستگان و دوستان و منسوبان زندانیان نیز از سوی ساواك ضبط شده و به دست زندانیان نمی‌رسید. از جمله مسائلی كه هر از گاه و به مناسبتهای مختلف نظیر جشن تاجگذاری، تولد شاه و غیره رخ می‌داد، عفو گروهی از زندانیان بود؛ دربارة زندانیان سیاسی، تنها ساواك تشخیص می‌داد كه چه وقت مشمول عفو شاه قرار ‌گیرند. زندانیان سیاسی كه از مخالفت با حكومت عدولی نداشتند، مشمول عفو نمی‌شدند. ساواك هنگام عفو زندانیان سیاسی، تلاش می‌كرد تا از این واقعه به نفع حكومت بهره ‌برد. به دستور ساواك، نشریات و رسانه‌های گروهی به مدیحه‌سرایی از عنایات شاهانه می‌پرداختند. از اواسط دهة 1340 به بعد و گسترش مخالفتهای سیاسی، تعداد دستگیریها و محبوسین سیاسی روزافزون شد و حكومت ساخت و بهره‌برداری از زندانهای جدید و بزرگتر را مورد توجه قرار داد. در سالهای پایانی دهة 1340 و اوایل دهة 1350، چندین زندان جدید و بزرگ در كشور مورد بهره‌برداری قرار گرفت. با بهره‌برداری از زندانهای جدید و بزرگ كه با امكانات و تجهیزات مدرنی نیز آراسته شده بود، تعداد زندانیان سیاسی از مرز چند ده هزار تن گذشت. در سالهای نخست دهه 1350 زندانهای كشور مملو از بازداشت‌شدگان سیاسی بود. هم‌زمان با شكوفایی دستاوردهای تمدن بزرگ و انقلاب سفید شاه و ملت! تعداد زندانیان سیاسی به چندین هزار تن بالغ می‌شد. در تمام سالهای دهه‌های 40 و 50ش. زندانیان سیاسی تحت فشارهای جسمی و روحی ساواك و نیروهای شهربانی بودند. كسانی كه در برابر حكومت ایستادگی بیشتری نشان می‌دادند، بیش از دیگران مورد خشم و كینه ساواك قرار می‌گرفتند. تا واپسین ماههای سال 1355 و اوایل سال 1356، زندانیان سیاسی در زندانهای تحت سلطه ساواك فشارهای عدیده‌ای تحمل می‌‌‌‌كردند. اما با آغاز حركتهای دوران انقلاب، در فضای زندانهای كشور به تدریج گشایشی به وجود آمد و تحت فشار افكار عمومی، ساواك روش ملایم‌تری در پیش گرفت. البته این اقدامات در درجه اول برای جلوگیری از گسترش ناآرامیهای سیاسی صورت می‌گرفت. گزارشات بر جای مانده از كمیته‌های تحقیق سازمانهای حقوق بشری نیز نشان می‌دهد كه ساواك طی سالهای دهة 1340 و 1350 نسبت به زندانیان سیاسی به اقدامات خشنی دست زده است. چنانكه از گزارش كمیته صلیب سرخ بین‌المللی نیز برمی‌آید مأموران این كمیته در بازدید از زندانهای آن دوره (به رغم تمام تمهیداتی كه ساواك برای جلوگیری از مصاحبه و رودررویی زندانیان آسیب دیده در اثر شكنجه‌ها به كار می‌برد) با تعدادی از زندانیان سیاسی مصاحبه كرده بودند كه آثار و علایم شدید ناشی از شكنجه در نقاط مختلف بدن آنها دیده می‌شد و زخمهای موجود در بدن آنها حاكی از بدرفتاریهای شدید و شكنجه‌های غیرانسانی ساواك بود. كمیته بین‌المللی صلیب سرخ تأكید كرد كه در طول سالهای حكمرانی بدون رادع و مانع ساواك در زندانهای كشور، بسیاری از زندانیان سیاسی به انحاء گوناگون مجبور به نوشتن ندامت‌نامه شده‌اند. صلیب سرخ جهانی همچنین تأكید كرد كه برخی از زندانیان سیاسی بر اثر شكنجه‌های مرگبار ساواك در زندان و یا بیرون از زندان جان خود را از دست داده و به قتل رسیده‌اند. صلیب سرخ تصریح كرد كه مأموران ساواك زندانیان سیاسی را تحت فشار قرار داده‌اند تا در برخورد با نمایندگان این سازمان سخنی در مخالفت با حكومت و شكنجه‌هایی كه متحمل شده‌اند بر زبان نیاورند و نمایندگان صلیب سرخ نیز از سوی مأموران ساواك به زودباوری متهم شده‌اند. نمایندگان صلیب سرخ تأكید كرده‌اند كه تقریباً تمام كسانی كه با اتهامات سیاسی، سالهایی از عمر خود را در زندانهای رژیم پهلوی سپری كرده‌اند، بارها توسط ساواك تحت شكنجه‌های غیرانسانی جسمی و روحی قرار گرفته‌اند. صلیب سرخ تأكید كرد كه زندانیان سیاسی در تمام دوران حضور در زندان، نسبت به جان خود در ترس و هراس به سر می‌برده‌اند. این سازمان تأكید كرد كه بسیاری از زندانیان سیاسی، پس از پایان دوران محكومیت، هنوز آزادی خود را بازنیافته‌اند. نمایندگان صلیب سرخ اذعان داشتند كه در طول سالهای دهة 1340 و 1350 از سرنوشت بسیاری از زندانیان سیاسی اطلاع دقیقی به دست نیامده و آشكار نشده كه این افراد در كدام مناطق زندانی هستند. صلیب سرخ همچنین از بازداشتهای غیرقانونی خبر می‌دهد كه در سالهای ریاست نصیری بر ساواك انجام می‌شد و با بازجوییها و شكنجه‌های مرگبار جسمی و روحی تشكیل پرونده‌های خلاف واقع همراه بود. در این گزارش به وجود دهها سلول و زندان غیرقانونی و ناشناخته‌ اشاره شده كه تحت سیطره ساواك و به دور از چشم ناظران بین‌المللی و حتی مراجع دولتی و حكومتی در شهرهای مختلف ساخته و برای بازداشت، بازجویی، شكنجه و پرونده‌سازی و حبس مخالفان سیاسی حكومت بهره‌برداری می‌شد. بر اساس گزارشات صلیب سرخ، برخلاف تمام اصول و قوانین بین‌المللی، بازداشت موقت متهمان سیاسی معمولاً ماههای طولانی ادامه ‌یافته است. اسناد موجود نشان می‌دهد كه ساواك و سایر مراجع قضایی گزارشهای صلیب‌ سرخ جهانی را درباره نقش ساواك پذیرفته بودند. اداره دادرسی نیروهای مسلح طی گزارشی در اسفند 1356 تأیید كرد كه: 1ـ‌ ساواك تنها مرجع مختار درباره صدور حكم بازداشت تمام كسانی بوده كه مظنون و یا متهم به مخالفت با رژیم پهلوی بوده‌اند. 2ـ ساواك در بازرسی از منازل و نیز بازجویی، شكنجه و پرونده‌سازی برای آنان نقش درجه اول داشته است. 3ـ ساواك متهمان سیاسی را به هنگام محاكمه در دادگاهها از داشتن وكیل و یا وكلای مستقل منع می‌‌كرده است. 4ـ در تمام سالهای دهة 1340 و 1350، بازداشتهای غیرقانونی و در عین حال طولانی بسیاری توسط ساواك صورت گرفته است. 5ـ افراد بسیاری به اتهامات واهی، ماهها و بلكه سالهای طولانی بدون اینكه پرونده اتهامی آنان مطرح و در دادگاه صالحه‌ای مورد بررسی قرار گیرد، در بازداشت موقت مانده‌‌اند. نهضت آزادی ایران نهضت آزادی ایران كه در اعتراض به مسالمت‌جوییها، ارتباطات مشكوك، بی‌توجهی به شعائر مذهبی و بی‌‌انگیزگی رهبران جبهه ملی دوم در اردیبهشت 1340 از درون این تشكل تقریباً ناهمگون انشعاب كرده و پای به عرصه وجود گذاشت، در تمام سالهای دهة 40 و 50ش. نسبت به جبهه ملی مشی قاطع‌تری در مبارزه با رژیم پهلوی در پیش گرفت. هر چند این تشكل سیاسی چندان گسترش نیافت و طرفداران، اعضا و هواداران آن در كشور چندان پرشمار نبودند، اما ساواك برای جلوگیری از گسترش فعالیتهای آن تمهیدات قابل اعتنایی اندیشید. هر چند نهضت آزادی ایران صبغة دینی ـ مذهبی داشته و در مبارزات خود با رژیم پهلوی نیز بر حفظ این شعائر تأكید می‌‌كرد، اما همواره با سایر گروههای اسلام‌گرا فاصله معناداری داشت. نهضت آزادی با علما و روحانیون مخالف رژیم پهلوی كه به رهبری امام خمینی به مبارزه با رژیم برخاسته بودند، به رغم برخی ارتباطات، چندان همكاری فكری ـ فرهنگی و مبارزاتی نداشت. رهبران و برخی از اعضای برجسته و فعال نهضت آزادی ایران طی سالهای 1341 ـ 1342 توسط ساواك دستگیر، بازداشت و پس از پرونده‌سازیها كه در مواردی با شكنجه‌های جسمی و روحی نیز همراه بود به زندانهای طولانی محكوم شدند و سالها در زندانهای تحت سیطره ساواك عمر سپری كردند. به دنبال دستگیریهای سالهای 1341 ـ 1342ش. دیگر شاهد فعالیت انسجام‌یافته‌ای از نهضت آزادی ایران نیستیم. با دستگیری رهبران نهضت آزادی توسط ساواك، تنها بقایا و اعضای درجه دوم این تشكل به صورت پراكنده، هواداریهایی از مشی نهضت آزادی در مخالفت و مبارزه با حكومت می‌كرد. این اعضا و هواداران پراكنده نیز معمولاً تحت كنترل ساواك قرار داشتند و در مخالفت با حكومت چنانكه باید سرسختی و ایستادگی نشان نمی‌دادند. ساواك نیز برای بسیاری از اعضای خارج از زندان نهضت آزادی، پرونده‌های گشوده‌ای داشت و آنان را در نگرانی نگه می‌داشت. ساواك جلسات خصوصی طرفداران نهضت آزادی را تحت كنترل داشت و مأموران نفوذی ساواك از آن اطلاع كافی داشتند. هرگاه ساواك احساس می‌كرد در فعالیتهای ضدحكومتی اعضای نهضت آزادی و هواداران آن اندك جنب‌و جوشی به وجود آمده، با دستگیری و تهدید تعدادی از اعضای مهم، فعالیتهایش را به ركود می‌‌كشاند. ساواك در گزارشاتی كه در اواسط دهة 1340ش. دربارة تعلقات فكری ـ سیاسی و مذهبی نهضت آزادی ایران تهیه كرده، آنان را افرادی مقید به حفظ شعائر و مقررات دینی و اسلامی ارزیابی كرده كه در میان برخی گروههای سیاسی ـ مذهبی دیگر نظیر دانشجویان و انجمنهای اسلامی دانشگاهها در داخل و خارج كشور هوادارانی دارند. از جمله كسانی كه از همان آغاز تشكیل نهضت آزادی ایران از آن حمایت كرد آیت‌الله سید محمود طالقانی بود كه به دلیل پایمردی در مبارزه با حكومت، سالهای طولانی در زندان به سر برد. ساواك در داخل و خارج از زندان كنترل شدیدی بر او داشت و، وی تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی، هنوز آزادی خود را بازنیافته بود. از جمله اقدامات ساواك برای كنترل و تضعیف نهضت آزادی ایران، دامن زدن به اختلافات آن با جبهه ملی بود. این اقدام ساواك تا حد زیادی مؤثر واقع شد و این دو تشكل درباره مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی روز مواضع متفاوتی اتخاذ كردند و ساواك در سالهای بعد در كنترل آنان با مشكل جدی روبرو نشد. هر چند ساواك در جلوگیری از فعالیتهای ضدحكومتی نهضت آزادی ایران موفقیتهای قابل اعتنایی كسب كرده و مانع از فعالیت منسجم و خطرآفرین آن بر ضد رژیم پهلوی گردید، اما چنانكه مطلوب رژیم بود نتوانست از ادامه فعالیت هر چند كم هواداران و اعضای آن در گوشه و كنار كشور جلوگیری كند. افراد و گروههای طرفدار این تشكل، در برخی مناطق كشور به طور پراكنده و غیرمنسجم، به اعتراضات، انتقادات و مخالفتهای خود با ساواك و حكومت ادامه می‌دادند و با برگزاری برخی جلسات خصوصی و نظایر آن، پرونده نهضت آزادی را در ساواك همواره گشوده نگه می‌داشتند. این عده در وقایع سیاسی دوران انقلاب كه به سقوط نهایی رژیم پهلوی انجامید، فعال شدند. جبهه ملی ساواك برای جبهه ملی پرونده مستقلی تشكیل داده بود: 1ـ پرونده كلی 2ـ پرونده فعالیت 3ـ پرونده قدرت و امكانات جبهه ملی 4ـ پرونده انتشارات و تحقیقات 5ـ ارتباط جبهه ملی با سایر گروهها و تشكلها. اداره كل سوم ساواك طی بخشنامه‌ای به تمامی ساواكهای كشور دستور داده بود هنگامی كه در مكاتبات و یا گزارشات خود به عنوان جبهه ملی اشاره می‌كنند، از واژه «جبهه به اصطلاح ملی سابق» برای اعضای پراكنده و فروپاشیده این جبهه در داخل كشور و نیز از واژه «جبهه به اصطلاح ملی» برای این تشكل در خارج از كشور استفاده كنند. هدف این بخشنامه ـ آذر 1347 ـ تحقیر موقعیت جبهه ملی بود تا چنین وانمود شود كه جبهه ملی برخلاف عنوانی كه دارد در راستای اهداف ملی گام برنمی‌‌دارد. تشكیلات جبهه ملی طی دو سه سالی كه از آغاز ریاست نصیری بر ساواك سپری می‌شد، در داخل كشور تقریباً از هم پاشیده و طرفداران و اعضای آن در گوشه و كنار كشور پراكنده بودند. ساواك طی سالهای 1341 ـ 1342 جبهه ملی دوم را تحت فشار قرار داد و از اواسط سال 1342، با گسترش اختلاف درونی بین رهبران و اعضای فعال آن، دیگر امكانی برای ادامه فعالیت جبهه ملی دوم متصور نیست. پس از آزادی تدریجی رهبران و طرفداران جبهه ملی ـ اواسط سال 1342 ـ كه احساس می‌شد در مصالحه با ساواك انجام گرفته، اللهیار صالح رهبر جبهه ملی، سیاست صبر و انتظار را پیشه خود ساخت. بدین ترتیب با فروپاشی جبهه ملی دوم، برخی اعضای آن تلاش كردند تا با بازسازی جبهه ملی، فعالیت آن را ادامه دهند. این در حالی بود كه تمام شواهد و قراین موجود نشان می‌داد كه ساواك بر تمامی زیر و بم تشكیلات جبهه ملی نفوذ یافته و روند فروپاشی و اضمحلال حیات جبهه ملی دوم را حساب شده دنبال كرده است. ساواك از تمام ارتباطات درونی اعضای جبهه ملی و نیز روابط و تماسهای پیدا و پنهان آنان با دیگر تشكلهای سیاسی و موضعی كه در قبال تحولات جاری كشور در پیش گرفته‌اند، آگاه بود. فعالیت جبهه ملی دوم از اواسط سال 1342 متوقف شده و به پایان راه رسید. ساواك خرسند بود كه در جریان قیام 15 خرداد 1342، توانسته است اعضا و رهبران جبهه ملی دوم را از تأیید و حمایت قیام روحانیون بر ضد حكومت، دور نگه دارد. ساواك توانست بقایای جبهه ملی را طی تابستان 1342 منزوی ساخته و بین رهبران اعضای جبهه ملی و طرفداران آن اختلافاتی حل ناشدنی به وجود آورد. روحانیون، علما و بسیاری از مخالفان سیاسی ـ مذهبی حكومت نیز نسبت به جبهه ملی بدبین و بی‌اعتماد شدند. اسناد موجود نشان می‌دهد كه ساواك طی ماههای پایانی سال 1342، از بحرانی كه سرانجام جبهه ملی دوم را به سقوط كشانیده بود، ابراز رضایت و خرسندی می‌كرد. گزارشات ساواك نشان می‌دهد كه برخی از اعضای پراكنده جبهه ملی قصد داشتند با نزدیك شدن به امام خمینی، در میان مخالفان سیاسی حكومت وجهه‌ای كسب كنند. در اردیبهشت 1343 ساواك از گسترش بیشتر اختلاف بین رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی دوم سابق خبر می‌دهد. اعضای به اصطلاح تندرو و افراطی جبهه ملی، گروه میانه‌رو را به دلیل نقشی كه در اضمحلال جبهه داشته‌اند، شماتت كرده و خواستار تجدید فعالیت جبهه ملی شده‌ بودند. ساواك تلاش می‌كرد در قبال موضع‌گیریهای گروه تندرو، از گروه میانه‌رو كه ارتباطاتی هم با ساواك داشتند حمایت كرده و نهایتاً هر دو گروه متخاصم را تضعیف كند. از سوی دیگر، ساواك گروه تندرو را بدنام كرده و با نفوذ در میان آنان، موجبات تفرقه و اختلاف درونی آنان را شدت بخشید. ساواك تلاش می‌كرد روابط اعضای جبهه ملی را با دكتر مصدق كه در احمدآباد به سر می‌برد و با دیگر هوادارانشان در داخل و خارج تیره كرده، جوّی توأم با بی‌اعتمادی ایجاد كند. اخبار روابط و تماسهای پیدا و پنهان برخی اعضای جبهه ملی با سفارت امریكا در تهران، در اندك مدتی توسط مأموران سیا به اطلاع ساواك می‌رسید و این موضوع بیش از پیش ساواك را در تعقیب و مراقبت از اعضای جبهه ملی فروپاشیده دوم یاری می‌داد. از اواخر سال 1343، با پادرمیانی و تلاش پیگیر دكتر مصدق، اقداماتی برای بازسازی جبهه ملی و تشكیل جبهه ملی سوم با حضور برخی احزاب و تشكلهای همسو صورت گرفت و پس از مدتی كوتاه نیز جبهه ملی سوم اعلام موجودیت كرد. اما چنانكه باید نتوانست انسجام درونی خود را حفظ كند و عمر جبهه ملی سوم با تشدید اختلافات، به زودی به سر آمد. مدت كوتاهی بعد، طرح تشكیل جبهه ملی چهارم نیز با ناكامی روبرو شد. بدین ترتیب تا ماههای میانی سال 1344 تمام این تلاشها به پایان راه رسید. البته ساواك در جلوگیری از شكل‌گیری و ادامه فعالیت جبهه‌های ملی‌ كه متناوباً تأسیس می‌شد، نقش قابل‌توجهی داشت. ساواك طی سال 1343، بارها اعضا و هواداران فعال جبهه ملی را احضار و نسبت به ادامه فعالیتهای آنان هشدار می‌داد و از آنان می‌خواست دانشجویان هوادار جبهه ملی را در داخل و خارج كشور از مخالفت با حكومت بازدارند. در اواسط سال 1344، بسیاری از رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی معتقد بودند كه در شرایط ادامه سركوبهای ساواك، دیگر امكانی برای ادامه فعالیت جبهه ملی و طرفداران آن وجود ندارد و چاره‌ای جز در پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار ندارند. با دستگیری و بازداشت بسیاری از اعضای فعال جبهه ملی در شهریور 1344، فشار بر اعضا و هواداران پراكنده این تشكل بیش از پیش افزایش یافت. ساواك برای جلوگیری از هرگونه مخالفتی توسط اعضای جبهه سابق ملی، برای بسیاری از آنان پرونده‌سازیهایی كرده و از آنان تعهد پرهیز از مخالفت با رژیم پهلوی گرفته بود تا هرگاه كمترین مخالفتی از سوی آنان دیده شود، بلادرنگ دستگیر و راهی زندان شوند. دهها تن از رهبران و اعضای برجسته جبهه ملی كه طی سالهای 1341 ـ 1342 دستگیر و سپس آزاد شده بودند، نزد ساواك پرونده‌های قضایی گشوده داشتند. مأموران و نمایندگیهای ساواك در اروپا و امریكا نیز، تشكیلات و اعضای فعال جبهه ملی را در خارج از كشور تحت كنترل داشتند. افراد نفوذی ساواك، اطلاعات بسیاری از ساختار تشكیلاتی، ارتباطات، اعضای فعال، كادر رهبری و شیوه و روند مخالفت آنان با رژیم در اختیار این سازمان قرار می‌دادند. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه ساواك از تشكیلات و فعالیت جبهه ملی در خارج از كشور اطلاع كافی داشت. در اواخر دهة 40 دیگر جبهه ملی تشكلی خطرآفرین برای ساواك و رژیم محسوب نمی‌شد و مأموران ساواك مخالفت خوانیهای پراكنده و گاه و بیگاه برخی از اعضا و طرفداران این تشكل را به سرعت خاموش می‌كردند. ارزیابی ساواك این بود كه در تحركات سیاسی ضدحكومتی، دیگر طرفداران جبهه ملی نقشی برعهده ندارند و اعضای پراكنده این تشكل ـ ناتوان‌تر از هر زمان دیگر ـ امكان هرگونه ابراز مخالفت با حكومت را از دست داده‌اند. اجزای پراكنده جبهه ملی نیز در برخی نشستهای خصوصی، آشكارا از ابراز هرگونه مخالفت با حكومت تبری می‌جستند. مأموران و گزارشگران نفوذی ساواك طی گزارشات خود، از به بن‌بست رسیدن جبهه ملی در مبارزه با رژیم پهلوی در پایان دهة 1340 و اوایل دهة 1350 سخن به میان آورده‌اند. در همین زمان برخی طرفداران سابق جبهه ملی با حكومت و ساواك ارتباط داشتند و حكومت به بعضی از آنان پستهای حساس در حد وزارت واگذار كرد. از جمله مهمترین این افراد، دكتر فریدون مهدوی بود كه سالها در جبهه ملی عضویت داشت و سپس وزیر بازرگانی كابینه هویدا شد. از جمله اقدامات ساواك، مراقبت از تبعیدگاه مصدق در احمدآباد بود كه از همان آغازین روزها تا پایان عمر او ـ اسفند 1345 ـ ادامه داشت. هنگامی كه مصدق درگذشت، ساواك تدابیر امنیتی شدیدی برای جلوگیری از هرگونه مخالفتی اندیشید و از شركت طرفداران وی در مراسم تدفین و خاكسپاری جلوگیری كرد. بسیاری از كسانی كه برای مصدق ابراز احساسات كردند، تحت تعقیب ساواك قرار گرفتند و حتی آیت‌الله زنجانی كه در مراسم تدفین وی نماز ميّت خوانده بود، «از همانجا دستگیر شد و به زندان رفت». ساواك به اعضا و طرفداران جبهه ملی و نهضت آزادی و دیگر كسانی كه به مصدق ارادت داشتند، هشدار داد كه از صدور اعلامیه در بزرگداشت و رثای وی پرهیز كنند. برخی از رهبران و چهره‌های برجسته جبهه ملی دوم متهم بودند كه با ساواك ارتباط دارند و به عنوان نفوذی ساواك، اخبار و اطلاعات مربوط به این جبهه را در اختیار آن سازمان قرار می‌دهند. نفوذیهای ساواك در پوششهای مختلف، به تشكیلات، مجموعه فعالیتها و رفتارهای جبهه ملی و طرفداران آنها دسترسی داشتند و ساواك به مدد همكاری آنان، در مراقبت و تحت تعقیب قرار دادن افراد موفق عمل می‌كرد. در اسناد ساواك نیز به ارتباط و همكاری برخی اجزای مؤثر جبهه ملی با آن سازمان اشاراتی شده است. البته گفته شده كه برخی از این افراد مستمریهای منظمی از ساواك دریافت می‌كردند. اسناد سفارت امریكا نیز ادامه روابط برخی از اعضای جبهه ملی را با ساواك تا واپسین روزهای عمر رژیم در بهمن 1357، تأیید می‌كند. كانون نویسندگان مقدمات تشكیل و فعالیت كانون نویسندگان ایران به واپسین روزهای سال 1346 باز می‌گردد. در این برهه با كارگردانی و مدیریت فرح پهلوی، مقدمات برگزاری كنگره‌ای تحت عنوان «كنگره نویسندگان و شعرا و مترجمان» در حال شكل‌گیری بود. در این میان تعدادی از نویسندگان، شعرا و ادبای كشور طی بیانیه‌ای با اشاره به عدم وجود حداقل آزادیهای سیاسی ـ اجتماعی در كشور، برگزاری چنین كنگره‌ای را عبث شمرده و تصریح كردند كه در شرایط خفقان سیاسی ـ اجتماعی موجود، در این كنگره شركت نمی‌كنند و مداخله حكومت در امر فرهنگ و كار اهل قلم و اندیشه را در راستای اعتلای اندیشه و تفكر ارزیابی نمی‌كنند. در همان زمان، ساواك گزارش داد كه در مقابله با برگزاری كنگره حكومتی تحت مدیریت فرح، گروهی از نویسندگان و اهل قلم كشور درصدد هستند كنگره‌ای مستقل تشكیل دهند. به همین دلیل سرهنگ ناصر مقدم مدیر كل اداره سوم از ساواك تهران خواست تا درباره تلاش نویسندگان و چند و چون قضایا تحقیقاتی كند. در 30 اردیبهشت 1347 ساواك گزارش داد كه به همت گروهی از نویسندگان و شعرا و اهل قلم مخالف حكومت، تشكلی تحت عنوان «كانون نویسندگان ایران» اعلام موجودیت كرده و از مأموران خود خواست تا با نفوذ در مجامع و جلسات آن، اطلاع دقیق‌تری از اهداف، تشكیلات، اعضای شركت‌كننده و دیگر مسائل آن در اختیار قرار دهند. در 29 خرداد 1347 ساواك با اشاره به پیشینه سوء بسیاری از اعضای كانون جدیدالتأسیس نویسندگان ایران از تلاش كادر رهبری آن برای ثبت این تشكل در اداره ثبت شركتها جلوگیری كرد. در تیر 1347، نصیری با اشاره به پیشینه اكثر اعضای تشكیل دهنده كانون نویسندگان ایران و مخالفتهایی كه با حكومت داشتند، دستور داد از هر راه ممكن به موجودیت آن پایان داده شود. مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر وقت نیز با ارسال نسخه‌ای از اساسنامه كانون نویسندگان ایران به ساواك، درباره امكان یا عدم امكان فعالیت این تشكل استعلام كرد و در 17 شهریور 1347 ساواك با اشاره به مخالفت بسیاری از اعضای این تشكل با رژیم پهلوی، موافقت با تأسیس و فعالیت آن را به مصلحت ندانسته، خواستار جلوگیری از تشكیل آن شد. به رغم مخالفت رسمی با تشكیل كانون نویسندگان و اعمال فشارهای ساواك، این كانون به فعالیت خود ادامه داد، به همین دلیل ساواك برای جلوگیری از گسترش آن درصدد برآمد در این تشكل نفوذ كند. هر چند ساواك نتوانست از توقف كامل فعالیتهای كانون نویسندگان ایران جلوگیری كند، اما شواهد نشان می‌‌دهد كه در جلوگیری از گسترش فعالیتهای آن موفقیتهایی به دست آورده و مأموران نفوذی ساواك فعالیتهای اعضای آن را تحت مراقبت داشتند. طی سال 1349، ساواك بیش از پیش بر كانون نویسندگان سخت گرفت. در شهریور همان سال، تعدادی از اعضای برجسته و مؤثر آن دستگیر و راهی زندان شدند. در همان حال، ساواك بر تعداد مأموران نفوذی و خبرچینان خود در كانون نویسندگان ایران افزود و نیز درصدد برآمد با برخی از چهره‌های اثرگذار كانون ارتباط برقرار كند. در سالهای نخستین دهة 1350 نیز ساواك از مجموعه فعالیتهای كانون نویسندگان ایران مراقبت می‌‌‌كرد، اما با گسترش تدریجی حركت انقلابی مردم، كانون نویسندگان نیز به تدریج خود را از مراقبتهای ساواك رهایی بخشیده و با صدور اعلامیه‌های متعدد به مخالفت با رژیم پهلوی شدت بخشید. برگزاری جلسه بحث و گفتگو و شب شعر از جمله مهمترین اقدامات كانون نویسندگان ایران در اواسط سال 1356 بود. با این احوال گزارشات ساواك نشان می‌دهد كه در همان دوران انقلاب نیز برخی اعضای كانون نویسندگان، ارتباطاتی با ساواك داشته و برای حل مشكلات خود به ملاقات برخی مقامات مسئول ساواك تمایل نشان می‌دادند. ساواك مشتاق بود با نفوذ روزافزون در كانون نویسندگان و ارتباط با برخی از اعضای آن، از رفتار و موضع‌گیری كانون در برابر رژیم اطلاع یابد. حركت مردم باعث شد كه ساواك به تدریج بسیاری از زندانیان سیاسی و از جمله برخی از اعضای زندانی كانون نویسندگان را در نخستین ماههای سال 1357 از زندان آزاد كند. حزب زحمتكشان ملت ایران حزب زحمتكشان ملت ایران كه در واپسین سالهای دهة 1320 توسط مظفر بقایی تأسیس شد، در دوران حیات خود كارنامه قابل اعتنایی در مخالفت با رژیم پهلوی ندارد. در دوران نخست‌وزیری مصدق، بقایی و حزب او عملاً در صف حمایت از دربار و كودتا جای گرفتند. طی دهة 1330ش. نیز فعالیت قابل اعتنایی از این حزب دیده نمی‌شود. دكتر بقایی روابط خود را با دربار، دولتهای پس از كودتا و برخی مدیران و دست‌اندركاران ساواك حفظ كرد و به‌ویژه، با سرلشكر حسن پاكروان دوستی نزدیك و دیرپایی داشت. در طول دوران مبارزات روحانیون و علما با حكومت پهلوی طی سالهای 1341 ـ 1343، حزب زحمتكشان اقدام مهمی نكرد و به دلیل ارتباطات مشكوك بقایی با حكومت و ساواك، مخالفان حكومت، او و حزبش را تابعی از سیاستهای رژیم ارزیابی كردند. طی سالهای پس از قیام 15 خرداد و در تمام دهة 1340 و 1350، بقایی و حزبش در مجموعه تحولات سیاسی، اجتماعی كشور تقریباً هیچ‌ نقشی نداشتند و ساواك نیز به رغم برخی مراقبتهای گاه و بیگاهی كه از اجتماعات چند ده نفری آنان در نشستهای خصوصی و نظایر آن می‌كرد، هیچ‌گاه برای این تشكل علی‌‌الظاهر سیاسی، اهمیتی قائل نشد. هر چند حزب زحمتكشان نیز نظیر دیگر گروههای سیاسی در ساواك پرونده‌ای مجزا و مستقل داشت، اما اعضای بسیار اندك این حزب كه جز تمجید و تحسینهای سراسر اغراق‌آمیز از بقایی به ندرت وظیفه دیگری داشتند، هیچ‌گاه به طور جدی، انرژی و امكانات ساواك را مصروف مراقبت از خود نساختند. فرصت‌طلبیهای گاه و بیگاه بقایی نیز در برخی سخنرانیهای تند علیه افراد و رجال وابسته به حكومت، هیچ‌گاه توجه حكومت و نیز مخالفان آن را به خود جلب نكرد. مخالفان حكومت در وابستگی و ارتباطات نزدیك او با ساواك كمتر تردید نشان می‌دادند. ساواك تصریح می‌كند كه حزب زحمتكشان هیچ فعالیت ضدحكومتی در داخل و خارج كشور ندارد و ملاقاتهای آنان به صحبتهای دوستانه و تفننی سپری می‌شود. ساواك اذعان دارد كه حزب زحمتكشان هیچ‌گونه ارتباط تشكیلاتی، سیاسی و غیره با دیگر تشكلهای سیاسی ـ اجتماعی كشور ندارد. مهم‌تر از آن، از نگاه ساواك این حزب هیچ‌ نفوذی در بین مردم نداشت و رو به زوال بود. ساواك پیش‌بینی می‌كرد كه حزب زحمتكشان طی ماههای بعد نیز نتواند موقعیت متزلزل و غیرقابل اعتنای خود را ولو بسیار اندك بهبود بخشد. در آستانه سقوط رژیم پهلوی، حزب زحمتكشان تلاش بسیاری داشت تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد عنایت رهبران انقلاب قرار گیرد، اما موفق نشد. جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران سابقه فعالیت جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران كه رهبری آن را خلیل ملكی بر عهده داشت، به سالهای پایانی دهة 1320ش. بازمی‌گردد. خلیل ملكی كه از حزب توده سرخورده شده بود، به همراه تعدادی از هم‌مسلكان سیاسی‌اش از این حزب انشعاب كرده و تشكلی با نام حزب نیروی سوم بنیان نهاد. مدت كوتاهی بعد نیز با حزب زحمتكشان بقایی ائتلاف كرد و در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت ودوران نخست‌وزیری مصدق، از جبهه ملی حمایت كرده و از تشكلهای وابسته به این جبهه محسوب می‌شد. پس از كودتای 28 مرداد، نظیر دیگر گروههای سیاسی تحت تعقیب فرمانداری نظامی و سپس ساواك قرار گرفت. در جریان تشكیل جبهه ملی دوم در اواخر دهة 1330، ارتباطاتی با آن داشت و در جریان تماسهای رهبران جبهه ملی دوم با دربار و شاه، خلیل ملكی ملاقاتهایی نیز با اسدالله علم داشت و به نوعی واسطه مذاكرات و ملاقاتهای دربار با جبهه ملی بود. حزب نیروی سوم كه پس از مدتی به جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران تغییر نام داده بود، ادامه فعالیتش را وام‌دار خلیل ملكی بود كه با رهبران برخی تشكلهای سیاسی چون جبهه ملی و اعضای برجسته نهضت آزادی ایران ارتباط داشت. ساواك برای جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی پرونده مجزا و مستقلی تشكیل داده و از اعضا و هواداران قابل اعتنای آن تقریباً به طور دائم مراقبت می‌كرد. طی سالهای نهضت امام خمینی(ره) (1341 ـ 1342) جامعه سوسیالیستها اقدام عملی بر ضد رژیم انجام نداد، اما ساواك از آنها مراقبت می‌‌كرد. مدت كوتاهی پس از قیام 15 خرداد، به دستور شاه، ساواك بر تدابیر امنیتی خود بر ضد این تشكل افزود. ساواك اعضای برجسته و كادر رهبری جامعه سوسیالیستها را كنترل می‌‌كرد و به انحاء‌ گوناگون می‌كوشید انسجام درونی آن را از بین برده و در كادر رهبری آن نفوذ كرده و با برخی اعضای آن ارتباطاتی برقرار كند. ساواك به دلیل حمایت جامعه سوسیالیستها از قیام 15 خرداد، مایل بود رفتار شدیدی با كادر رهبری این تشكل در پیش گیرد. در 30 شهریور 1342 طرح دستگیری كادر رهبری و اعضای برجسته این تشكل مورد توجه جدی ساواك قرار گرفت. در اواسط مهر 1342 (به استثنای خلیل ملكی رهبر این تشكل كه در خارج به سر می‌برد) تعدادی از اعضای كادر رهبری جامعه سوسیالیستها توسط ساواك دستگیر و تحت بازجویی قرار گرفتند. به دنبال آن، ساواك پرونده‌سازی برای این گروه را آغاز كرد و با رجوع به موضع گیریهای سیاسی آنان در برابر حكومت، درصدد برآمد مستندات لازم را برای اثبات مخالفت آنان با حكومت جمع‌آوری كرده و كادر رهبری جامعه سوسیالیستها را به میز محاكمه بكشاند. البته پاكروان ـ رئیس وقت ساواك ـ موافق برخورد شدید با آنها نبود و ترجیح می‌داد با مذاكره و اعمال روشهای مسالمت‌آمیز، كادر رهبری این تشكل را از موضع سیاسی اتخاذ كرده به عقب‌نشینی وادارد. به همین دلیل اعضای دستگیر شده این تشكل مدت كوتاهی پس از بازداشت آزاد شدند. رئیس ساواك می‌خواست ضمن مذاكره با برخی رهبران و اعضای برجسته این تشكل، با ایجاد اختلاف بین كادر رهبری، موجبات تضعیف آنها را فراهم آورد و كمتر به طور مستقیم خود را درگیر برخورد خشن سازد. ساواك در دی 1342 خبر داد كه این تشكل رسماً نام خود را از حزب نیروی سوم به جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران تغییر داده و بر فعالیتهای سیاسی خود افزوده است. به دنبال این موضع‌گیری جدید، ساواك بر مراقبتهای خود بر آن افزود و هر از گاه، تعدادی از كادر رهبری و اعضای فعال این تشكل از سوی ساواك احضار شده و تهدید می‌شدند. طی سال 1343، ساواك مراقب ارتباطات خلیل ملكی با بقایای اعضای جبهه ملی و نیز مصدق بود. ساواك در 27 مرداد 1344 خلیل ملكی را دستگیر و به اتهام اقدام علیه امنیت داخلی تحت بازجویی قرار داد و پس از چند جلسه اعتراف‌گیری و بازجویی، پرونده قطوری بر ضد او ترتیب داد. نهایتاً در 24 شهریور 1344 ساواك پیشنهاد كرد كه به دلیل محرز شدن اقدامات او بر ضد امنیت داخلی كشور، پرونده برای محاكمه در اختیار دستگاه قضایی قرار گیرد. مدت كوتاهی پس از خلیل ملكی، بسیاری از كادر رهبری و اعضای برجسته این تشكل و برخی گروههای سیاسی دیگر نیز كه با آنان ارتباط داشتند، توسط ساواك دستگیر و بازجویی شدند. طی ماههای بعد، فشار ساواك بر جامعه سوسیالیستها فزونی یافت و تلاش فراوانی برای ایجاد اختلاف بین آنها با جبهه ملی سابق صورت گرفت. همچنانكه از گزارشات و اسناد ساواك برمی‌آید، خلیل ملكی كه پس از حدود 15 ماه زندان، آزادی خود را بازیافته بود، در تیر 1346 از ساواك تقاضا كرد به مناسبت آغاز جشنهای تاجگذاری شاه در آبان همان سال، اعضای زندانی جامعه سوسیالیستها از زندان آزاد شوند تا «از عنایات شاهانه برخوردار... و برای سازمان سیاسی خود اعاده حیثیت نمایند». ملكی همچنین تقاضا نموده، ساواك بار دیگر اجازه دهد از نشریه علم و زندگی «كه مدتها مبارزات تئوریك با حزب تودة منحله، داشته» رفع توقیف شود. بنا به گزارش ساواك، ملكی با برخی از رجال درجه اول كشور به‌ویژه اسدالله علم نیز تماس گرفته و خواستار عنایات شاه نسبت به تشكل سیاسی خود و كاهش فشارهای ساواك بر این تشكل شده بود. ساواك بر آن بود با كاهش فشار بر خلیل ملكی و جامعه سوسیالیستها، موجبات گرایش تدریجی آن را به سوی حكومت فراهم آورد. اسناد موجود نشان می‌‌دهد كه در سال 1346، ساواك در برخورد با آنها روشهای معتدلی اتخاذ كرد و با تهدید و هشدارهای گاه و بیگاه، آنان را از تبعات سوء هرگونه ابراز مخالفتی با حكومت برحذر می‌داشت. در واپسین ماههای سال 1347 و اوایل سال 1348، ساواك كنترل شدیدی بر مجموعه فعالیتهای جامعه سوسیالیستها اعمال می‌‌كرد و خلیل ملكی نیز دیگر چندان اراده‌ای در مخالفت با حكومت نشان نمی‌داد. با درگذشت ناگهانی خلیل ملكی در 21 تیر 1348 این تشكل سیاسی بیش از پیش دچار بحران شد. تحت فشار ساواك، در مراسم خاكسپاری خلیل ملكی در شهر ری، تنها حدود یك صد تن از دوستان و هم مسلكان او شركت كردند. در مراسم شب هفت خلیل ملكی نیز ساواك تدابیر امنیتی قابل توجهی اندیشید و از شركت بسیاری از دوستان او در این مراسم جلوگیری كرد. ساواك اعضای جامعه سوسیالیستها را تهدید كرد كه در رثای ملكی سخنی به میان نیاورند. پس از درگذشت خلیل ملكی موقعیت جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران به ضعف گرایید و ساواك دیگر چندان خطری از سوی این گروه احساس نمی‌كرد. با این احوال گروهی از هواداران و اعضای این جمعیت در خارج از كشور به مخالفت خود با حكومت پهلوی ادامه دادند. بدین ترتیب جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران از سالهای پایانی دهة 40 به بعد، دیگر فعالیت قابل اعتنایی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور نداشت و فقط با آغاز حركتهای مردمی در دوران انقلاب اسلامی، برخی از اعضای این تشكل، بار دیگر درصدد تجدید فعالیت سیاسی برآمدند، اما به نظر می‌رسید كه دیگر به پایان راه رسیده‌اند. حزب ایران و حزب ملت ایران از دیگر تشكلهای سیاسی كه عمدتاً در چارچوب جبهه ملی و هواداران آن در سالهای دهة 1340 و 1350 فعالیت می‌كردند، حزب ایران و حزب ملت ایران بودند كه از همان آغاز تشكیل و فعالیت جبهه ملی، از مهمترین متحدین این تشكل محسوب می‌شدند و در طول دوران نخست‌وزیری مصدق و بعد از آن سرنوشت خود را با جبهه ملی دوم و سوم پیوند زدند. هر چند این احزاب، علاوه بر عضویت در جبهه ملی، موجودیت مجزا و مستقلی نیز برای خود قائل بودند اما ساواك همزمان با سركوب سایر احزاب و گروههای سیاسی، سرنوشت مشابهی نیز برای این دو حزب رقم زد. در طول دهة 1340 و 1350 اعضای این دو حزب تحت كنترل شدید ساواك قرار داشتند و جز برگزاری برخی جلسات و نشستهای خصوصی و پراكنده، فعالیت قابل اعتنایی نداشتند. تنها با آغاز حركتهای مردمی دوران انقلاب بود كه این دو حزب در عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور تكاپوهای سیاسی خود را از سر گرفتند. عوامل ایجاد بحران سیاسی در كردستان از همان نخستین سالهای تأسیس سلسله پهلوی، روابط حكومت مركزی با كردستان دچار بحران بود، اما تنها پس از سقوط رضاشاه بود كه احزاب و تشكلهای سیاسی چریكی در كردستان به وجود آمد. در این میان نابخردی حكومت مركزی ایران توأم با سیاستهای سوء كشورهای خارجی ذی‌نفوذ در امور ایران، بر این بحرانها شدت بخشید. در سالهای دهة 1320 و به‌ویژه پس از بحران آذربایجان و تشكیل حزب كومله و فرقه دمكرات آذربایجان، كردستان به منطقه‌ای بحران‌خیز كه از حمایت كشورهای خارجی نیز سود می‌برد و در رقابتهای منطقه‌ای قدرتهای ذی‌نفع مؤثر بود، تبدیل شد. البته آنچه در این میان كمتر مورد توجه قرار گرفت، خواستها و نیازهای مردم كردستان بود. اهداف و خواسته‌های گروههای سیاسی ـ چریكی متخاصم و كشورهایی كه از اختلافات موجود بهره‌ می‌بردند، كمترین بهره‌ای برای مردم آن سامان نداشتند. در این میان شوروی و غرب، از كردستان و موضوع كردها در مرزهای مشترك ایران، تركیه و عراق به عنوان نقطه تلاقی پیشبرد سیاستهای منطقه‌ای خود بهره برده و همواره بر بحرانهای منطقه می‌افزودند. هر یك از این دو، با تقویت تشكلهای تحت حمایت خود كه با دخالتهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی طرفین نیز همراه بود، سالیان طولانی مشكلاتی در منطقه به وجود آورده و مردم را دچار معضلات عدیده‌ای می‌كردند. به‌ویژه حزب توده برای نفوذ در كردستان تلاشهای بسیاری كرد و در بین برخی افراد و گروههای منطقه نفوذ یافت. به تدریج بین گروههای چپ در كردستان با حزب توده، اختلافاتی بروز كرد. شوروی در میان كادر رهبری و اعضای برجسته حزب كومله و سپس دمكرات كردستان، نفوذ قابل‌توجهی داشت و تعیین كننده خط‌مشی این تشكلها بود. از سوی دیگر، از اواخر دهة 1330، بین احزاب و تشكلهای سیاسی كردستان ایران با گروههای سیاسی كرد در عراق نیز روابطی وجود داشت و دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی هر دو كشور برای بهره‌برداری از آن تحركات شدیدی داشتند. ضمن اینكه اختلافات حكومت ایران با عراق كه ریشه‌های تاریخی طولانی داشت، در گسترش درگیریهای سیاسی، نظامی و اطلاعاتی كردستان تأثیر به‌سزایی گذاشت. در سالهای دهة 40 و 50، ساواك با همكاری اطلاعاتی موساد و سیا فعالیت قابل توجهی در كردستان ایران و عراق داشت. و احزاب و تشكلهای كرد ایرانی همواره تحت تعقیب و مراقبتهای شدید ساواك و هم‌پیمانان امریكایی و اسرائیلی آن قرار داشتند. گروهها و احزاب سیاسی كرد عراق برای مقابله با رژیم این كشور توسط ساواك، موساد و سیا تقویت می‌شدند. در سال 1340، ساواك بین گروههای سیاسی مخالف حكومت و مرتبطین با كردهای عراق و نظایر آن، نفوذ قابل توجهی یافته بود و تلاش می‌كرد كنترل حكومت مركزی بر نواحی كردستان و مناطق همجوار كه تسهیل كننده رفت و آمد مخالفان و ارتباط با یكدیگر بود، بیش از پیش افزایش یابد. ساواك ضمن نفوذ در كردهای عراق، همواره نگران اتحاد و همكاری مشترك كردهای عراق با فعالان و مخالفان سیاسی حكومت ایران در كردستان ایران بود. ساواك اخباری در اختیار داشت كه نشان می‌داد مصطفی بارزانی برای جلب همكاری كردهای ایران پیامهایی برای گروهی از فعالان و متنفذین محلی فرستاده و خواستار تشكیل كردستانی آزاد شده است. ساواك نگران گسترش مخالفاتهای عمومی در كردستان ایران و همدلی و همراهی گروههای سیاسی آن نواحی با مصطفی بارزانی بود. در تیر 1342، ساواك پیشنهاد كرد با تسریع طرحهای اصلاحات ارضی در كردستان، مردم آن نواحی را كه در معرض تبلیغات كمونیستی گروههای سیاسی منطقه قرار گرفته‌اند، به حكومت جلب كرده، موجبات رضایت آنان فراهم شود. در آن دوره ساواك از تشكلی تحت عنوان حزب پارت سخن به میان می‌آورد. ساواك در اواسط سال 1342 به مسئولان هشدار ‌داد كه برای پیشگیری از همراهی كردها و گروههای سیاسی ایرانی با كردهای عراق، تدابیر امنیتی ـ انتظامی لازم در مرزهای ایران و عراق اندیشیده شود و نیز از نفوذ بقایای حزب توده در میان مخالفان سیاسی حكومت در كردستان جلوگیری شود. طی سال 1344 ساواك به رغم تمام مراقبتهای خود، از گسترش روابط بین حزب دمكرات كردستان ایران با ملا مصطفی بارزانی و طرفداران او خبر می‌دهد. حمایت پیدا و پنهان شوروی از حزب دمكرات كردستان و آمد و شدهایی كه میان عوامل آن در منطقه صورت می‌گرفت، از جمله دلایل نگرانی دائمی ساواك از تحولات و ناآرامیهای سیاسی موجود در كردستان بود. شواهدی وجود داشت كه نشان می‌داد ساواك از سال 1342 در درون تشكیلات حزب دمكرات كردستان نفوذ كرده و مأمورانی در این حزب گمارده بود. به همین دلیل هر از گاه با كمك ارتش و سایر نیروهای انتظامی، حملاتی بر ضد این حزب و هواداران آن در مناطق مختلف كردستان تدارك می‌دید و طرحهای امنیتی شدیدی برای تعقیب و دستگیری آنان اجرا می‌‌كرد. ساواك به مصطفی بارزانی در مخالفت با رژیم عراق یاری می‌رسانید و گزارشاتی دریافت می‌كرد كه حاكی از تمایل آشكار او به گسترش فعالیتهای سیاسی كردهای ایرانی در قالب حزب پارت و حزب دموكرات كردستان بود. بارزانی امیدوار بود با افزایش ناآرامیهای سیاسی در كردستان ایران، ساواك و دولت ایران كمكهای بیشتری در اختیار آنان قرار دهند. ساواك تلاش می‌كرد تا ارتباطی بین حزب دموكرات كردستان با تشكلهای سیاسی مخالف حكومت نظیر حزب توده، جبهه ملی، روحانیون و علما، رؤسای عشایر و نظایر آن بیابد. با این حال یافته‌های ساواك نشان می‌داد كه جز ارتباط پراكنده این حزب با برخی عناصر وابسته به حزب توده در خارج كشور، سایر گروههای سیاسی ـ مذهبی مخالف حكومت، ارتباطی با این تشكل و دیگر عوامل بحران‌ساز كردستان ندارند. در سالهای پایانی عمر رژیم پهلوی و به دنبال پیمان الجزایر در 1975م./1354ش. آرامش نسبی در كردستان به وجود آمد و ساواك در كنترل مخالفتهای آن مناطق، موفقیتهای قابل اعتنایی به دست آورد. گروه نیكخواه پرویز نیكخواه كه از اوایل دهة 1330، عضو سازمان جوانان حزب توده شده بود، در واپسین سالهای این دهه به كنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در اروپا پیوست و در اوایل سال 1343 به ایران بازگشت. نیكخواه كه از مشی منفعلانه حزب توده در برابر رژیم رضایت چندانی نداشت، به همراه چند تن از دوستانش با تأسیس یك گروه (سازمان) انقلابی از حزب توده انشعاب كرد و ضرورت در پیش گرفتن مشی مبارزه مسلحانه و چریكی با حكومت مورد توجه او و هم مسلكانش قرار گرفت. وی به رغم سوءظنهای ساواك، پس از بازگشت به ایران شغل دولتی برای خود دست و پا كرده بود و هنوز اقدام قابل اعتنایی نداشت. به دنبال ترور شاه در 21 فروردین 1344 در كاخ مرمر، به دست رضا شمس‌آبادی، گروه نیكخواه به عنوان محرك این ترور تحت تعقیب ضداطلاعات و ركن 2 ارتش قرار گرفت و پس از مدتها بازجویی ادامه پرونده به ساواك واگذار شد. پس از مدتی بازجویی، پرویز نیكخواه به همراه تعدادی دیگر از هم مسلكانش محاكمه و به حبس ابد محكوم شدند. دو نفر نیز به اعدام محكوم شدند و چند نفر دیگر به حبسهایی كمتر از ده سال محكوم گردیدند. دادگاه تجدیدنظر حكم زندان نیكخواه را به 10 سال كاهش داد و دو نفر از كسانی كه حكم اعدام گرفته بودند با یك درجه تخفیف حبس ابد گرفتند. به دنبال دستگیری گروه نیكخواه، كنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا با صدور اعلامیه و برگزاری تظاهرات نسبت به دستگیری نیكخواه و دوستان او ـ احمد منصوری، فیروز شیروانلو، محسن رسولی، منصور پوركاشانی و تهرانی ـ اعتراض كرده، خواستار آزادی بدون قید و شرط آنان شدند. كنفدراسیون، دستگیری این گروه را توطئه‌ای از پیش تعیین شده توسط ساواك ارزیابی كرد كه بر آن است برای آنان تحت شكنجه‌های مرگبار پرونده‌سازی كرده و آنها را در دادگاههای تحت سلطه خود محاكمه كند. نصیری ـ رئیس ساواك ـ مدت كوتاهی پس از دستگیری گروه نیكخواه طی نامه‌ای خطاب به شاه تصریح كرد كه در اولین فرصت كلیه شركت‌كنندگان و عاملان ترور او در كاخ مرمر شناسایی، بازجویی، پرونده‌سازی و به دادگاه سپرده خواهند شد. در حالی كه قراین و شواهد موجود نشان می‌‌داد كه پرویز نیكخواه طی ماههای نخست دستگیری و بازجویی، به همكاری با ساواك علاقه نشان داده و بیش از آنی كه ساواك انتظار داشت اطلاعات در اختیار بازجویانش قرار داده و با استغفار از گذشته سیاسی خود آماده بود با ساواك و رژیم پهلوی همكاری كند، ساواك در نشریات، روزنامه‌ها و رادیو و تلویزیون تبلیغات بسیاری بر ضد گروههای سیاسی مخالف حكومت به راه انداخت. رادیو و تلویزیون، همچنان كه ساواك دیكته كرده بود، اخبار مربوط به ترور شاه را منتشر كردند، روزنامه‌ها و نشریات نیز تیترهای اصلی خود را به این واقعه اختصاص دادند. ساواك ترتیبی داد تا اعترافات گروه نیكخواه در رسانه‌های گروهی و روزنامه‌ها انتشار یابد و از این اعترافات برای پیشبرد اهدافش در حمله به مخالفان سیاسی حكومت، بهره برد. مأموران و نمایندگیهای این سازمان در داخل و خارج نیز تبلیغات رسانه‌ای وسیعی بر ضد مخالفان حكومت ترتیب دادند. روزنامه‌ها، نشریات و رادیو و تلویزیونهای بسیاری در كشورهای مختلف (به‌ویژه در اروپا و امریكا) اخبار مربوط به سوءقصد به شاه و نیز اعترافات دستگیرشدگان را مخابره كردند. ساواك گزارشاتی در دست داشت كه نشان می‌داد بسیاری از مردم كشور موضوع ترور ناموفق شاه را چندان جدی تلقی نكرده و آن را صحنه‌سازی ارزیابی كردند كه هدف نهایی آن تحمیق مردم است. همچنان كه از گزارشات ساواك برمی‌آید تقریباً تمامی گروههای سیاسی مخالف رژیم علاقمند بودند این واقعه به زندگی شاه خاتمه دهد. برخی گروهها نیز این واقعه را (به دلایل عدیده) توطئه‌ای از سوی امریكا و یا انگلیس ارزیابی می‌كردند. پس از سوءقصد به شاه، سیا طرحهای جدی‌تری برای توسعه فعالیت ساواك اجرا كرد و ضمن تجهیز این سازمان با وسایل اطلاعاتی ـ جاسوسی و امنیتی جدید، بر دامنه آموزشهای فنی، امنیتی و اطلاعاتی آن افزود. از تبعات زودهنگام ترور شاه در كاخ مرمر، گسترش بیشتر سركوب مخالفان سیاسی حكومت و گروههای سیاسی توسط ساواك بود. گروهی نیز موضوع بروز برخی اختلافات بین حكومت ایران با بریتانیا را كه موجب انتشار مطالبی ضدحكومتی توسط كنفدراسیون شده و نقش پرویز نیكخواه در انتشار این مطالب (هنگامی كه در لندن اقامت داشت) را موجب دستگیری این افراد دانستند و معتقد بودند كه اصولاً گروه نیكخواه نمی‌‌توانسته با رضا شمس‌آبادی، سربازی كه شاه را هدف گلوله قرار داد، مرتبط بوده باشد. شواهد و قراین بعدی نیز نشان داد كه پرویز نیكخواه و دوستان او بسیار زود در دام ساواك گرفتار آمده و با ابراز ندامت از پیشینه سیاسی خود، همكاری با ساواك را آغاز كرده و به خدمت رژیم درآمده‌اند. بدین ترتیب گروه نیكخواه هنگامی كه در زندان به سر می‌برد، همكاری نزدیكی با ساواك داشت و در درون زندان با حمایت از رژیم پهلوی دیگر زندانیان سیاسی را به دلیل ادامه مخالفت با حكومت مورد شماتت و سرزنش قرار داده، خواستار اظهار ندامت از گذشته سیاسی و همكاری با رژیم پهلوی می‌شد. ضمن اینكه پرویز نیكخواه از همان نخستین ماههای محاكمه و زندانی شدن، در مصاحبه‌های تلویزیونی متعدد، با ابراز ندامت از گذشته سیاسی‌اش، به حمایت از رژیم پهلوی برخاسته و اقدامات آن را ستود. تخفیف حكم دادگاه بدوی از سوی دادگاه تجدیدنظر درباره پرویز نیكخواه و دوستان او، تنها به دنبال ابراز ندامت و وفاداری آنان نسبت به رژیم پهلوی و با هماهنگی ساواك صورت گرفته است. پس از تخفیف مجازات این گروه در دادگاه تجدیدنظر، اعضای گروه كه در زندان بودند، طی نامه‌هایی از «پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر» تشكر و قدردانی كرده مراتب تأسف عمیق خود را از اقداماتی كه بر ضد حكومت انجام داده بودند، ابراز داشتند و امیدوار شدند عنایات شاهانه در آینده‌ای نه چندان دور بیش از پیش شامل حال آنان شده و موجبات خدمتگزاری بیشتر آنان را به رژیم فراهم آورد. گروه نیكخواه در سالهایی كه در زندان به سر می‌بردند، روابط نزدیكی با ساواك داشتند. پرویز نیكخواه، دربارة پیشینه سیاسی خود و گروههای مختلف سیاسی، دانشجویی ایران در داخل و خارج كشور و ارتباطهای هر یك از آنان با یكدیگر و نظایر آن، اطلاعات با ارزشی در اختیار ساواك قرار داد. گفته می‌شد به دلیل افشاگریها و اطلاع‌رسانیهای او از وضعیت گروههای سیاسی و دانشجویی ایران كه در چارچوب كنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در كشورهای مختلف جهان برضد حكومت پهلوی فعالیت می‌كردند، ساواك موفق شد بسیاری از مخالفان حكومت را به دام انداخته و برای گروه دیگری محدودیتهای شدیدی ایجاد كند. اوج همكاری تبلیغاتی پرویز نیكخواه با ساواك در خرداد 1349 اتفاق افتاد. او با ظاهر شدن در مقابل دوربین تلویزیون، ضمن ابراز ندامت و پشیمانی از پیشینه سیاسی خود، به سایر گروههای سیاسی مخالف حكومت در داخل و خارج كشور حمله كرد كه بدون توجه به پیشرفتهای سریعی كه به همت رژیم پهلوی در كشور جریان دارد، راه ناصواب و انحراف در پیش گرفته‌اند. وی از مخالفین خواست برای همراهی با قافله پیشرفت و تمدن، هر چه سریع‌تر به دامن رژیم پهلوی بازگشته و سهمی در توسعه و پیشرفت كشور داشته باشند. نیكخواه در این مصاحبه تلویزیونی، ایران تحت حكومت شاه را بهشت برین خواند. مصاحبه تلویزیونی نیكخواه به سرعت و در گستره وسیعی در رادیو و تلویزیون و نیز نشریات و روزنامه‌های داخلی و برخی نشریات و رسانه‌های خارجی انتشار یافت. اما این تبلیغات مورد توجه محافل سیاسی، اجتماعی كشور قرار نگرفت. ساواك گزارش داد كه بسیاری از گروههای سیاسی اهمیتی به مصاحبه نیكخواه نداده‌اند و آن را اقدامی تحت فشار ساواك ارزیابی كرده‌اند و گفته‌اند تمام مسائلی كه از سوی نیكخواه در تلویزیون گفته شده، پیشاپیش از سوی ساواك دیكته شده است. به دنبال پرویز نیكخواه، دیگر دوستان زندانی او نیز با تدوین ندامت‌نامه و سپردن تعهداتی مبنی بر ادامه همكاری با ساواك، به تدریج آزاد شدند. از ندامت این افراد نیز توسط رژیم بهره‌برداری شد و تا مدتها به سوژه‌ای برای ابراز قدرت ساواك و نقش رژیم پهلوی در توسعه و پیشرفت كشور و نیز سرزنش و برخورد با مخالفان سیاسی تبدیل شد. اعضای گروه نیكخواه از اواسط سال 1349 در حالی كه در زندان به سر می‌بردند به تدریج‌ به خدمت ساواك درآمدند و در این سازمان استخدام شدند. آنها پس از آزادی و موافقت ساواك، در پستهای سیاسی ـ اداری مهمی به كار گمارده شده و تا پایان دوران رژیم پهلوی خدمات قابل‌توجهی برای حكومت كردند. پرویز نیكخواه پس از آزادی از زندان ـ سال 1349 ـ ضمن همكاری با ساواك، پس از مدتی به استخدام رادیو تلویزیون ملی ایران درآمد و از صحنه‌گردانان و تئوری‌پردازان درجه اول رژیم پهلوی شد و تا پایان دوران رژیم پهلوی خدماتش را به حكومت ادامه داد و پس از انقلاب اسلامی محاكمه و اعدام شد. كارگران و سندیكاهای كارگری از جمله مهمترین مراكزی كه ساواك بر آن مراقبت داشت،‌ محیطهای كارگری و كارخانجات، كارگاههای تولیدی، اقتصادی، صنعتی و نظایر آن بود. كارگران و محیطهای كارگری در دهة 1320، توسط برخی گروههای سیاسی (به‌ویژه حزب توده و تشكلهای چپ) مورد توجه قرار گرفت. در برخی محیطهای كارگری، اتحادیه‌ها و سندیكاهای كارگری تشكیل شده بود كه عمدتاً تحت پوشش خواسته‌های صنفی كارگران، به فعالیتهای سیاسی نیز گرایش یافته و برخی احزاب و گروههای سیاسی، سندیكاهای كارگری را به عنوان ابزاری برای پیشبرد خواست‌های سیاسی خود به كار می‌گرفتند. در این مورد، حزب توده پیشتاز دیگر گروههای سیاسی بود. در سالهای دهة 1320 و یكی دو سال آغاز دهه 1330 كه به سقوط دولت مصدق و كودتای 28 مرداد منجر شد، سندیكاهای كارگری به رغم نوسانات پرفراز و نشیب، در گوشه و كنار كشور فعالیتهایی داشتند. به دنبال كودتای 28 مرداد 1332 و هم‌زمان با سركوب گروههای سیاسی مخالف، سندیكاها و اتحادیه‌های كارگری تحت نفوذ گروههای سیاسی نیز به سرعت تحت تعقیب قرار گرفته و از میان برداشته شد. با تأسیس ساواك نفوذ این سازمان بر سندیكاها و اصناف گسترش یافت. در سال 1339 بر اساس آئین‌‌نامه‌های جدید، تعداد سندیكاها و اتحادیه‌های كارگری افزایش یافته بود و ساواك برای اعمال نفوذ مستقیم‌ بر مجموعه فعالیتها و سمت و سوی تصمیم‌گیریهای این تشكلهای صنفی، بر تمهیدات و تدابیر امنیتی خود افزود. بر اساس سیاستهای ساواك میزان اعتصابات كارگری در دهة 1330 كاهش یافت و اتحادیه‌ها و سندیكاهای مستقل كارگری به عنوان نماد گرایش به كمونیسم و گروههای چپ، از میان برداشته شدند. موضوع برخورد سیستماتیك و هماهنگ با سازمانها و سندیكاهای كارگری به حدی جدی تلقی می‌شد كه حتی از سوی كشورهای عضو پیمان سنتو نیز طرحهای مشتركی برای جلوگیری از شكل‌گیری و فعالیت این تشكلها مورد توجه قرار گرفت. ساواك در بهمن 1343 در راستای طرح عملیاتی پیمان مركزی (سنتو) در برخورد هماهنگ با اتحادیه‌های كارگری، دستور داد برای جلوگیری از گرایش كارگران به سوی این‌گونه فعالیتهای علی‌الظاهر صنفی كه می‌تواند در خدمت اهداف سیاسی مخالفان حكومت قرار گیرد 1ـ فیلمهایی از وضع نابهنجار و نابسامان كارگران در كشورهای كمونیستی تهیه و در میان كارگران به نمایش گذاشته شود. 2ـ سندیكاها و اتحادیه‌های كارگری تحت حمایت ساواك و حكومت با تهیه گزارش و فیلمهایی از اوضاع رو به توسعه محیطهای كارگری در ایران، كارگران و صاحبان صنوف و مشاغل را به حمایت از حكومت فراخوانند. 3ـ ساواك ترتیبی اتخاذ كند تا نشریاتی دوره‌ای حاوی نكات تبلیغی در میان كارگران توزیع شود. 4ـ ساواك برای كارخانجات و محیطهای كارگری كتابخانه‌هایی تأسیس كرده و كارگران را به مطالعه كتابها و نشریات و اخبار دلخواه سوق دهد. 5ـ هر از گاه گروهی از كارگران كارخانجات مختلف با هماهنگی ساواك، به همراه تعدادی از روزنامه‌نگاران موافق حكومت به كشورهای اروپای غربی مسافرت كرده و با پیشرفتهای فنی آنان آشنا شوند. 6ـ ساواك ترتیبی اتخاذ كند تا سازمان كارگری ایران (كه البته تحت سلطه ساواك فعالیت می‌كرد) با كنفدراسیون بین‌المللی كارگری بیش از پیش ارتباط برقرار كند و چنین وانمود شود كه حكومت ایران برای استیفای حقوق كارگران ایرانی از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌كند. 7ـ با هماهنگی ساواك، رهبران كارگران در گوشه و كنار كشور به شهرهای كارگری نظیر آبادان، اصفهان، یزد و غیره مسافرت كرده و برای كارگران سخنرانیهایی ایراد كرده، با گوشزد كردن خطر نفوذ كمونیسم و جریانهای سیاسی مخالف حكومت در محیطهای كارگری، موجبات گرایش آنان را به حكومت فراهم آورند. 8ـ ساواك پیشنهاد می‌كرد به منظور سوق دادن كارگران به حمایت از رژیم پهلوی، افراد و گروههایی از كمونیستهای سابق و وابسته به حزب توده را كه اینك به رژیم پهلوی پیوسته و با ساواك همكاری داشتند، برای سخنرانی در كارخانجات و محیطهای كارگری كشور اعزام كنند. 9ـ از هر راه ممكن برای بدنام كردن و از اعتبار انداختن گروههای سیاسی و سازمانهای كارگری وابسته به رژیمهای كمونیستی تلاش كنند. شواهد موجود نشان می‌دهند كه ساواك سالهای دهه 40 و 50 از تجارب و كمكهای سیا در مبارزه با تشكیل سندیكاهای كارگری بهره می‌برد. بر همین اساس طی دو دهه پایانی حكومت پهلوی، دیگر، اعتصاب واژه‌ای بیگانه در محیطهای كارگری بود و هرگونه مخالفت به سرعت توسط ساواك سركوب شده و مخالفان تحت فشار قرار می‌گرفتند. در واقع تشكیلات اتحادیه‌های كارگری مستقیماً توسط ساواك، هدایت و اداره می‌شدند. در تمام كارخانجات، محیطهای كارگری، سندیكاها و نظایر آن، ساواك نمایندگان، مأموران و نفوذیهای بسیاری داشت. از اوایل دهة 1340، اتحادیه‌ها و سندیكاهای كارگری مستقل از سلطه و نفوذ ساواك و حكومت، در كشور وجود نداشت؛ تنها پس از موافقت ساواك بود كه سندیكاهای كارگری، نه از سوی كارگران و تشكلهای كارگری بلكه از سوی كارفرمایان و مدیران دولتی، در كارخانجات و كارگاههای تولیدی و نظایر آن تأسیس شده و به فعالیت می‌پرداختند. ماهیت و محتوای فعالیت آنان نیز به ندرت به خواسته‌های واقعی كارگران توجه می‌كرد و عمده هدف آنان تمجید از شاه و جلوگیری از گسترش احتمالی مخالفتهای كارگران با رژیم بود. تا آغاز حركت انقلابی مردم بر ضد پهلوی، كارگران نیز در گوشه و كنار كشور، مانند سایر مردم در كنترل ساواك بودند. اما در دوره اوج‌گیری حركت مردم، محیطهای كارگری نیز از مراقبت ساواك خارج شدند. اتحادیه‌های كارگری جهانی و نیز سازمانهای عفو بین‌المللی و دیگر تشكلها و گروههای صنفی و سندیكاهای كارگری در بخشهای مختلف جهان نیز به ندرت به اوضاع اسفبار كارگران و نقش قاطع ساواك در سركوب كارگران و تضییع حقوق آنان توجه نشان می‌دادند. حزب توده در واپسین سالهای دهة 1330، حزب توده دیگر در عرصه سیاسی ـ اجتماعی ایران حضور قابل اعتنایی نداشت و به دنبال سیاستهای سالهای پس از كودتای 28 مرداد 1332، این حزب عملاً به پایان راه رسید. با دستگیری و محاكمه صدها تن از اعضای فعال آن، منزوی شدن شمار بسیاری از هوادارانش و فرار بقایای كادر رهبری و اعضای برجسته آن به كشورهای خارجی، رژیم پهلوی و ساواك از خطر احتمالی این حزب برای همیشه آسوده‌خاطر شد. در یكی دو سال پایانی دهه 1330 و اوایل دهة 1340 كه اندك فضای سیاسی ـ اجتماعی بازی برای فعالیت احزاب و گروههای مختلف پدید آمد، حزب توده در موقعیتی قرار نداشت كه بتواند سهم قابل اعتنایی ایفا كند. نقشی كه حكومت و ساواك در بدنام كردن و از اعتبار انداختن حزب توده در سطح گسترده انجام داد، در عدم اقبال عمومی از این حزب مؤثر افتاد. افزایش اختلافات درونی بین كادر رهبری و اعضای فعال این حزب در داخل و خارج كشور، موجبات فروپاشی و تضعیف بیشتر این تشكل سیاسی قدرتمند دهه 1320 را فراهم آورد. در سال 1337، گروهی از هواداران و اعضای كرد حزب توده با انشعاب از این حزب، بار دیگر حزب دموكرات كردستان را كه از سال 1326 فعالیتی نداشت احیاء كردند. انشعاب دوم به دنبال اختلاف میان شوروی و چین روی داد و به تبع آن گروهی از كادر رهبری حزب توده در 15 مهر 1344 با انشعاب از حزب توده طرفدار شوروی، سازمان ماركسیست لنینیست طوفان را تشكیل دادند كه تمایلات چپی داشت و همفكران سابق خود را در حزب توده به گروهی غیرانقلابی اپورتونیست متهم می‌كردند. انشعاب سوم نیز در همان زمان موجبات تأسیس سازمان انقلابی حزب توده را فراهم آورد كه مدعی بودند حزب توده عملاً حركتی در مخالفت با رژیم پهلوی انجام نمی‌دهد. چند سال بعد هم نسل جدیدی از چپهای معتقد به مشی مبارزه مسلحانه در قالب چریكهای فدایی خلق پای به عرصه مخالفت با حكومت نهادند كه آنان نیز حزب توده را فاقد هرگونه برنامه قابل اعتنا برای مخالفت با حكومت ارزیابی می‌كردند. بدین ترتیب طی دهة 1340 و 1350 حزب توده دیگر به عنوان تشكلی انسجام یافته و قابل اعتنا وجود خارجی نداشت و بسیاری از اعضا و هواداران برجسته و فعال آن در داخل و خارج كشور، تحت مراقبت دائمی ساواك قرار داشتند. در تمام دوران نهضت امام خمینی(ره) بر ضد شاه، ساواك بر عناصر هوادار حزب توده كنترل داشت، اما حزب توده در 25 دی 1341 در اعلامیه‌ای تحت عنوان «مضحكه رفراندوم شاه» مخالفت خود را با رفراندوم 6 بهمن و انقلاب سفید اعلام كرد. با این حال چنانكه از فحوای اسناد ساواك برمی‌آید، حزب توده در مقابل قیام 15 خرداد 1342 موضع روشنی اتخاذ نكرد و به طور ضمنی آن را حركتی «ارتجاعی‌تر و فاشیستی‌تر» از رژیم پهلوی ارزیابی كرد. بدین ترتیب، در سالهای نخست دهة 1340 (1341 ـ 1343) حزب توده هیچ‌ مشكلی برای ساواك به وجود نیاورد. گزارشات ساواك حاكی از آن بود كه از نخستین ماههای سال 1340، اعضای پراكنده حزب توده اعتراف می‌كردند كه اگر بتوانند خود را به جبهه ملی نزدیك كنند، خواهند توانست به نوعی در تحولات آتی كشور نقش داشته باشند. بر همین اساس، تشكیلات حزب توده در خارج كشور، از طریق رادیو پیك ایران به طرفدارانش دستور داد با جبهه ملی همراهی بیشتری نشان دهند و «تحت لوای جبهه ملی» به مخالفت با حكومت برخیزند. ساواك با تعقیب دائمی اعضای فعال این حزب، مانع از حركت مخالف قابل اعتنایی از سوی آن می‌شد. در جلوگیری از تحركات سیاسی احتمالی افراد و گروههای طرفدار حزب توده، ساواك از همكاری نزدیك مأموران سیا و موساد بهره می‌برد. اسناد موجود در سفارت امریكا نشان می‌دهد كه این سفارت با حساسیت قابل‌توجهی اخبار مربوط به تعقیب طرفداران حزب توده را توسط ساواك دنبال می‌كرد. حل و فصل تدریجی اختلاف بین رژیم پهلوی و شوروی در سالهای دهة 1340، موجبات تضعیف بیشتر موقعیت حزب توده و دیگر تشكلهای چپ طرفدار آن كشور را در ایران فراهم آورد. ضمن این كه اجرای طرحهایی نظیر اصلاحات ارضی و تبلیغات وسیعی كه ساواك و مجموعه حاكمیت در این باره به راه انداخته بودند، موقعیت حزب توده را به عنوان تشكلی طرفدار توده مردم زحمتكش، دچار مشكل می‌كرد. البته حزب توده به دلیل وابستگی به شوروی دیگر به ندرت قادر شد بین مردم، علاقمندان گسترده‌ای جذب كند. از اوایل دهة 1340 بسیاری از اعضا و هواداران ریز و درشت این حزب نیز اعتماد خود را نسبت به توانایی و صداقت آن در مبارزه واقعی با رژیم پهلوی از دست دادند. در سالهای دهة 1340 و 1350 با افزایش اختلافات درونی بین كادر رهبری و اعضای برجسته حزب توده در داخل و خارج كشور و نیز افزایش ریزش نیرو، این حزب دیگر قادر نشد بین مردم پایگاه قابل اعتنایی كسب كند. برخی از رهبران حزب كاملاً منفعل شده و از عدم تحرك حزب توده در مقابل حكومت و ساواك دفاع می‌كردند. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه ساواك از همان سالهای پایانی دهة 1330 تا پایان دوران پهلوی، همیشه در بین اعضا و طرفداران حزب توده در داخل و خارج كشور جاسوسانی داشت كه اخبار و مسائل مطروحه را به این سازمان گزارش می‌كردند. حزب توده از سالهای میانی دهة 1330، دیگر تشكیلات انسجام یافته و متحدی در داخل ایران نداشت و اعضا و كادرهای پراكنده در كشورهای خارجی نیز گرفتار اختلافات و مشكلات درونی بودند. در این حال تلاشهای گاه و بیگاه گروههای وابسته به حزب توده در كشور و ارتباطاتی كه میان این تشكیلات با یكدیگر به وجود می‌آمد، از نگاه ساواك و نفوذیهای این سازمان دور نمی‌ماند. در موارد متعدد، برخی اعضا و طرفداران حزب توده توسط ساواك دستگیر می‌شدند و به همكاری با ساواك تمایل نشان داده و مرتباً اخبار و اطلاعات مربوط به حوزه‌های حزبی خود را به ساواك منتقل می‌كردند. در چنین شرایطی، جوّی از بی‌اعتمادی بین اعضای حزب توده در داخل و خارج كشور به وجود آمد. هسته‌های مختلف حزبی به ندرت حاضر می‌شدند وجود و فعالیت دیگری را به رسمیت شناخته، ارتباطی با همدیگر برقرار سازند. هر یك از این گروهها، تصور می‌كرد دیگری نفوذی و مأمور مخفی ساواك است و هر آن می‌تواند موجبات دستگیری او را فراهم سازد. به همین دلیل برای جلوگیری از نفوذهای پی‌در پی ساواك و جلوگیری از فعالیت هسته‌ها و تشكیلات حزبی قلابی تحت سلطه و نفوذ ساواك، كادر رهبری حزب در خارج از كشور بارها مجبور شد از طریق رادیو پیك ایران اعلام كند كه حزب توده در داخل ایران تشكیلاتی ندارد و از كسانی كه در پوشش حزب توده مدعی مبارزه با حكومت (در داخل كشور) هستند شناختی ندارند و نمی‌توانند صحت مدعیات آنان را تأیید و یا تكذیب كنند. بدین ترتیب هرگاه یكی از اعضای حزب توده در داخل و یا خارج كشور به برخی پیشرفتهایی در حوزه فعالیتش نایل می‌شد، از سوی اعضای حزب توده به وابستگی و همكاری با ساواك متهم می‌شد. از منظر بسیاری از اعضای حزب توده، ساواك توانمندتر از آنی بود كه اجازه دهد گروهی كوچك از حزب توده فعالیت مهمی داشته باشد. برخی از كادرهای اصلی در دستگاه رهبری حزب توده در خارج كشور نیز همواره در معرض اتهام همكاری با ساواك قرار داشتند و قراین و شواهدی وجود داشت كه ساواك در میان اعضای درجه اول حزب توده (به طور مستقیم و غیرمستقیم) نفوذ كرده بود. از جمله جاسوسان ساواك در میان حزب توده حسین یزدی فرزند دكتر مرتضی یزدی از بنیانگذاران حزب توده بود كه به وسیله سرهنگ آیرملو ـ رئیس ساواك در آلمان غربی ـ به خدمت ساواك درآمد و به دلیل ارتباط نزدیكی كه با دكتر رادمنش و برخی دیگر از اعضای كادر رهبری حزب توده در خارج كشور داشت، مدتها اخبار درون تشكیلاتی كادر رهبری حزب توده در خارج كشور را به ساواك اطلاع می‌داد. پس از مدتی حسین یزدی توسط پلیس آلمان شرقی دستگیر و به بیست سال زندان محكوم شد، اما پس از حدود 12 سال با وساطت حكومت ایران (و البته با تلاشهای ساواك) دولت آلمان شرقی او را آزاد كرد. اما مهمترین و بزرگترین جاسوس ساواك در درون حزب توده، عباسعلی شهریاری از اعضای قدیمی حزب بود كه پس از حوادث كودتای 28 مرداد 1332 از كشور گریخته و به كویت رفته بود و علی‌الظاهر ارتباطش را با برخی شاخه‌ها و اعضای حزب توده در ایران حفظ كرده بود. گفته شده عباسعلی شهریاری (مرد هزار چهره) طی سالهای پایانی دهه 1330، توسط ساواك جذب و به همكاری با آن سازمان علاقمند شده بود و تا پایان عمر مهمترین جاسوس و هادی سیاستهای ساواك در درون حزب توده در داخل و خارج كشور محسوب می‌شد. بیش از یك دهه همكاری و ارتباط نزدیك شهریاری با ساواك، باعث شد تا صدها تن از اعضا و طرفداران حزب توده توسط ساواك دستگیر، شكنجه، زندانی و به قتل رسیده و اثری از آنان به دست نیاید. بسیاری از تشكیلات و هسته‌های حزب توده در تهران و سایر شهرها با خبررسانیهای شهریاری، شناسایی و از میان برداشته شد. شهریاری در دهة 1340 رابط و نماینده اصلی حزب توده با كادر رهبری حزب در خارج كشور بود و دستورالعملها و خواسته‌‌های آنان مستقیماً از طریق او رد و بدل می‌شد. با هماهنگی شهریاری بود كه اعضای برجسته و یا نمایندگانی از سوی حزب توده وارد كشور می‌شدند و البته پس از مدتی توسط ساواك دستگیر می‌گردیدند. گفته می‌شد به رغم سوءظنهایی كه درباره شهریاری می‌رفت، رادمنش دبیر اول حزب توده هیچگاه نسبت به او بدبین نشده و همواره او را در ردیف صدیق‌ترین اعضای حزب توده ارزیابی كرده و سخن منتقدین را در دستگاه رهبری و غیره ناشنیده می‌گرفت. هنگامی كه برخی از كادر رهبری حزب توده در دهة 1340، برای مخالفت با حكومت در عراق مستقر شدند و با تیمور بختیار ارتباطاتی یافتند عباسعلی شهریاری نیز به عراق رفت و با بختیار تماسهایی گرفته و از او پول و برخی امكانات دیگر گرفته و مستقیماً در اختیار ساواك قرار داد، همچنین درباره موقعیت بختیار در عراق و مخالفت او با حكومت اخبار قابل‌توجهی نیز در اختیار ساواك قرار داد. ضمن اینكه، طی سالها همكاریش با ساواك، پول و امكانات مهمی كه دستگاه رهبری حزب توده در اختیار شهریاری قرار می‌داد، مستقیماً به ساواك تحویل می‌داد. از جمله اقدامات شهریاری، تشكیل هسته‌های حزب توده بود كه در پی آن دهها نفر از اعضای قدیمی حزب توده و نیز بسیاری از افراد دیگر، جذب این تشكیلات شده و در دام ساواك گرفتار آمده و دستگیر شدند. موضوع جاسوسی و ارتباط عباسعلی شهریاری برای ساواك از اواخر دهه 1340 از پرده بیرون افتاد. از اواسط دهة 1320ش. افراد بسیاری از اعضای حزب توده پس از ابراز ندامت از پیشینه سیاسی خود به همكاری با رژیم پهلوی تمایل نشان داده و در مشاغل و پستهای مختلف به كار گمارده شدند. این روند در دهة 1330 و به دنبال كشف سازمان نظامی حزب توده شدت گرفت. به دنبال دستگیری صدها نفر از اعضای سازمان نظامی و دیگر اعضای غیرنظامی حزب توده و شكنجه و محاكمه آنان، خیل عظیمی از این دستگیرشدگان به تدریج از پیشینه سیاسی خود ندامت جسته، آشكارا به خدمت رژیم درآمدند. پس از تأسیس و آغاز به كار ساواك، كار نادم‌سازی و سپس جذب توده‌ایهای سابق و نیز وابستگان به دیگر گروهها و تشكلهای سیاسی چپ (سیاسی و چریكی) از انسجام بیشتری برخوردار شد، تا جایی كه حداقل از اواسط دهة 1340، بسیاری از توده‌ایها و چپهای نادم در دربار، دولت، رادیو و تلویزیون، نشریات و روزنامه‌های مختلف تحت سلطه ساواك، هواپیمایی كشوری و دهها كارخانه و كارگاه تولیدی و نظایر آن به كار گماشته شده و اقدامات بسیاری به نفع حكومت انجام دادند. تعداد توده‌ایها و چپهای سابق، به تدریج در بدنة حاكمیت افزایش یافت و برخی وابستگان و رجال درجه اول كشور نسبت به عواقب سوء این جریان برای حاكمیت سخت نگران شدند. به اعتقاد ساواك گزینش و سپس به كار گماری این عناصر چپ و توده‌ای با مطالعات قبلی صورت می‌گرفت و همواره مأمورانی از ساواك نیز فعالیت و رفتارهای سیاسی، اجتماعی آنان را مراقبت می‌كردند. بسیاری از این افراد در مشاغل حساس سیاسی ـ اداری به كار گمارده شدند و برخی وزیر و وكیل شده و در احزاب حكومت ساخته آن دوره عضویت یافته، تئوریسین و توجیه‌گر سیاسی رژیم پهلوی شدند. پس از تأسیس حزب واحد رستاخیز، توده‌ایها و چپهای به حكومت پیوسته، در تئوریزه كردن این حزب به فلسفه بافی و نظریه‌سازی روی آوردند و مقالات و نوشته‌‌های گوناگونی در توجیه و تشریح این حزب، تدوین و منتشر كردند. گروهی از آنان نیز در رادیو و تلویزیون و نشریات و روزنامه‌های تحت سلطه ساواك، مقالات بسیاری در تمجید از رژیم پهلوی و نظام شاهنشاهی و نقش بلامنازع آن در توسعه و تكامل جامعه ایرانی به رشته تحریر درآوردند. در اجرای تمام این طرحها، ساواك نقش اول داشت. از جمله افراد توده‌ای كه به حكومت پیوستند: محمد معتضد باهری، محمود جعفریان، فرخ داداش پور، پرویز نیكخواه، فرهاد نیكوخواه و منوچهر آزمون بودند. ساواك در مرداد 1346 حداقل 6 گروه وابسته به تشكلهای سیاسی چپ را نام می‌برد كه اعضای آن، طی سالیان گذشته با ابراز ندامت و سرسپردگی به ساواك مورد عفو قرار گرفته بودند: 1ـ اعضای فرقه دموكرات آذربایجان 2ـ سازمان نظامی حزب توده 3ـ فرقه دموكرات آذربایجان (پس از تجدید فعالیت در سال 1338) 4ـ كمیته انقلابی حزب توده 5ـ گروه پرویز نیكخواه 6ـ گروههای متفرقه وابسته به تشكلهای چپ و اعضای پراكنده حزب توده. بدین ترتیب روند نادم سازی و به كارگماری افراد وابسته به حزب توده و دیگر تشكلهای چپ توسط ساواك در تمام سالهای دهة 1340 و 1350 و تا واپسین سالهای عمر حكومت ادامه یافت و اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه نتایج به دست آمده مطلوب ساواك بود. حزب توده در تمام سالهای پس از كودتای 28 مرداد 1332 تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی اعتبار قابل اعتنایی در عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور نداشت و چنانكه اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد، در حركت دوران انقلاب نیز این حزب ناتوان‌تر از آن بود كه سهم قابل توجهی برعهده گیرد. در سالهای 1355 ـ 1356 كادر رهبری و اعضای برجسته حزب توده (كه تقریباً همگی در خارج به سر می‌بردند) به درك درستی از تحولات سیاسی ـ اجتماعی كشور نرسیده بودند و تا ماههای میانی سال 57 هم شاهد تحرك سیاسی قابل اعتنایی از سوی این حزب نیستیم. اعضای پراكنده این حزب نیز در كشور تا مدتها سایه سنگین ساواك را بر روی خود احساس می‌كردند. گفته می‌شد كه كشورهای اروپای شرقی و شوروی برای جلوگیری از تیرگی روابطشان با رژیم پهلوی، به رهبران حزب توده اجازه فعالیت بر ضد شاه نمی‌دادند و تنها از شهریور 1357 بود كه به تدریج هواداران این حزب در گوشه و كنار كشور به صف مخالفان پیوستند و اعلامیه‌هایی توسط این حزب در مخالفت با رژیم پهلوی و ساواك منتشر شد. به رغم اینكه رهبری حزب توده تلاش گسترده‌ای كرد تا در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی خود را با رهبران انقلاب همراه نشان داده و در دوران جدید، سهمی به دست آورد، اما تا واپسین ساعات عمر رژیم، هیچگاه موضع تندی در قبال حكومت در پیش نگرفت. به نظر می‌رسید چنانكه طی سالیان طولانی گذشته، حزب توده نشان داده بود، كماكان موضع‌گیری خود را با مشی و سیاستهای كلی شوروی در قبال رژیم پهلوی و تحولات سیاسی و اجتماعی كشور هماهنگ می‌كرد. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواک از ابتدا تا انتها

ساواك توسط امریكایی‌ها و زیر نظر «سازمان سیا» در سال 1335 طراحی و تأسیس گردید. این سازمان در آغاز به دلیل عدم استقلال و حاكمیت ملی رژیم پهلوی، وسیله‌ای برای مثلث اینتلجنس سرویس، سیا و موساد شد. روند حركت ساواك نه در راه منافع ملی، اقتدار ملی، وحدت ملی ... كه در راستای منافع و نیازهای غرب تعریف شد. در رأس هرم ساواك، سیا و در دو زاویه دیگر انگلیس و اسرائیل حضور داشتند. نتیجه این كار یعنی حفاظت از منافع غرب، حفظ قدرت و حاكمیت شاه، خاندان پهلوی و در سطوح دیگر، درباریان و رده‌های دوم و سوم حكومت بود. و این تعریف، از ساواك ـ نه تنها یك سیسم اطلاعاتی امنیتی كه ـ مجموعة جانی، خائن و قسی‌القب ترسیم می‌نمود. عملكرد ساوك از زمان شروع به كار تا پایان رژیم پهلوی این‌گونه بود. شاهد آن خاطرات هزاران زندانی و هزاران سند است و تحلیل محققان و مورخان داخل و خارج، حتی رده‌های بالای ساواك نتوانست این كارنامه سیاه را انكار كند. سرلشكر هاشمی در خاطرات خود می نویسد: «تا سال 1343 كه من به اداره كل ضد جاسوسی آمدم، این مجموعه مستقیماً زیر نظر امریكایی‌ها بود. و سه امریكایی گزارشات را به انگلیسی تهیه می‌نمودند و در گاوصندوق خود می‌گذاشتند. با ورود من آن‌ها رفتند!» حتی اگر تاریخ را دقیق بگیریم پس از شش سال كه از تأسیس ساواك می‌گذشت، این مجموعه مستقیماً توسط امریكایی‌ها اداره می شد. ارتشبد فردوست برای دیدن دوره اطلاعاتی به انگلیس می‌رود و تحت نظر اینتلجنس سرویس روش كار را می‌آموزد. و از آن پس بیشترین حوزه مأموریت خارجی ساواك، بلوك شرق یا كشورهای عربی می شود. چون امریكا، انگلیس و اسرائیل نیازشان در این قلمرو بود. شاپور بختیار در خاطرات خود می نویسد: «ساواك با كمك امریكایی‌ها و متأسفانه یكی از خویشان من تیموربختیار، سازمان یافت كه خود ریاست آن را تا سال 1961 برعهده داشت. و 6 سال پس از این تاریخ به دست یكی از مزدوران ساواك به قتل رسید.» سپس به دوران ساواك اشاره می‌كند: « بیشتر سران ساواك نظامی بودند و بیشترشان در آن سازمان مزایای مالی و اختیاراتی داشتند كه حتی وزرا از آن محروم بودند و اكثراً آدم‌های منفوری بودند . » و مدعی بود كه قصد انحلال ساواك را داشت، اما در عمل ساواك تا صبح 22 بهمن ساعت 9 مشغول فعالیت بود. بختیار ادعا می‌كند: « وقتی من انحلال ساواك را به شاه پیشنهاد كردم و لایحة قانونی آن را كه به تصویب مجلس رسید عرضه نمودم به شكنجه‌هایی ... اشاره كردم. متن لایحه، وجود پلیس سیاسی را برای نظارت بر فعالیت ایرانیان و بیگانگان نفی نمی‌كرد.» موضوع ساواك، طراحی آمریكا، مدیریت و آموزش‌های امریكا و سیا آن‌چنان روشن و شفاف بود كه حتی امریكایی‌ها نتوانستند انكار كنند. سولیوان آخرین سفیر امریكا در كتاب «مأموریت در ایران» می‌نویسد: «در سال 1957 سازمان سیا طرح و چارچوب تشكیلاتی یك سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشاركت كرد. این تشكیلات كه به نام سازمان اطلاعات و امنیت كشور نامیده می شد به زودی به نام مخفف آن یعنی ساواك شهرت یافت.» مأموران ساواك ابتدا دوره‌های تعلیماتی خود را در آمریكا می‌دیدند ولی بعدها اسرائیل هم به یكی از مراكز تعلیماتی ساواك تبدیل شد. تعلیماتی كه در امریكا و اسرائیل به مأموران ساواك داده می‌شد علاوه بر آموزش‌های عمومی و پلیسی و اطلاعاتی تعلمیات ویژة مبارزه با روش‌های جاسوسی روس‌ها و كشف رمزهای پیچیدة جاسوسی آن‌ها را نیز شامل می‌شد. تشكیلات ساواك ابتدا بی‌شباهت به سازمان‌های اطلاعاتی كشورهای غربی نبود. البته با وجود همكاری نزدیك سیا با این سازمان، نظر به طبیعت هر سازمان اطلاعاتی آمریكایی‌ها بر همه اسرار این سازمان و تشكیلات آن واقف نبودند و ما هرگز نتوانستیم تعداد واقعی اعضای رسمی و تمام وقت این سازمان را بدانیم. رقم تخمینی اعضای رسمی ساواك در حدود 6 هزار نفر بود، البته شبكه اطلاعاتی ساواك «منابع» خبری بسیاری را شامل می‌شد. و عده‌ای نیز به‌طور نیمه وقت برای انجام مأموریت‌های خاص با ساواك همكاری می‌كردند. اما روند ساواك با «هدایت» و «مدیریت» امریكا تا 57/11/22 ادامه داشت. پیروزی انقلاب اسلامی به این تشكیلات مخوف ضد انسانی پایان داد و كارنامة ساواك لكه ننگ و پاك ناشدنی جنایات مثلث «امریكا ـ اسرائیل ـ انگلیس» بود گرچه فرانسه و سیستم اطلاعاتی فرانسه، خصوصاً ریاست آن تا پایان حكومت شاه با این سازمان جهنمی همكاری می‌نمود و در داخل درباریان، مدافعان رژیم پهلوی، خصوصاً آن‌‌ها كه امروز به «نوسازی» و «مدرنیته حكومت پهلوی» و «روند حكومت شاه» به سوی تمدن بزرگ!! قائل‌اند، لحظه‌ای از این همكاری كوتاهی نكردند! همكاری‌های مستمر و منظم ساواك با كشورهای فوق، سازمان امنیت ایران را به یك اداره حوزة مأموریتی تبدیل نمود و برای حفظ منافع و اقتدار غرب در منطقه ایران به مستعمره امریكا بدل شد به ویژه پس از تصویب لایحه كاپیتولاسیون و حضور دهها هزار مستشار اسرائیلی امریكایی. نهایتاً ایران شد یك «جزیره آرام» و پایگاهی برای نابودی آن‌ها كه می‌خواستند آرامش این جزیره را برهم بزنند. هارلد ایرنبرگر نویسنده اطریشی در كتاب خود به نام «ساواك» می‌نویسد: « سی. آی. ا. از طریق كودتای اوت 1953 بار دیگر شاه را بر سر كار آورد و برای حفظ و استقرار قدرتی كه وی مجدداً باز یافته بود، با تشكیل سازمان امنیت و اطلاعات كشور یعنی ساواك موافقت نمود. امروزه این سازمان كه در سال 1956 به كمك اعوان و انصار سی. آی. ا. بوجود آمد و به مرور زمان به وسیله سازمان جاسوسی اسرائیل به نام موساد نیز تعلیم و تربیت یافته است، حداقل دارای پنجاه هزار جاسوس می‌باشد كه در رشته خود شهرتی به سزا دارا هستند. به قول مجله امریكایی نیوزویك «سر جاسوسان كشورهای غربی برای عملیات جاسوسی عمال ساواك و ردوبدل كردن اطلاعات و اخبار در خاورمیانه به ویژه در منطقه خلیج فارس، مصر و لبنان مبالغ خوبی به آنها اعطاء می‌كنند.» هارالد ایرنبرگر در مورد دومین ریاست ساواك «حسن پاكروان» می‌نویسد: «رئیس بعدی ساواك سرلشكر پاكروان ـ سفیر بعدی ایران در فرانسه بود. رئیس جدید فردی بود كه در دست امریكایی‌ها به عنوان متخصص جنگ‌های روانی تربیت یافته بود و این امر از این پس اثر خود را در طرز كار ساواك باقی گذارد. در دوران ریاست پاكروان شكنجه‌های بدنی تا حدود زیادی جای خود را به فشار و شكنجه روحی دادند.» و در مورد دوران نصیری می‌نویسد: «شاه سرانجام نصیری را به ساواك منصوب ساخت. حداقل از این زمان است كه نصیری در زمره منفور‌ترین افراد در ایران به شمار می‌آید.» ایرنبرگر تعداد اعضای ساواك را نامشخص و «بودجة این سازمان را نیز نامعلوم شمرد و حتی در مورد سال‌های 1972 ـ 1973 می‌نویسد: «بودجه ساواك رسماً از طرف دولت در سال‌های 1972 ـ 1973 بالغ بر 9/17 میلیارد ریال (برابر 255 میلیون دلار) و در سال 1973 ـ 1974 بالغ بر 22 میلیارد ریال برابر با 310 میلیون دلار) اعلام گردید.» نویسنده سپس تقسیم‌بندی و شكل اصلی ساواك را شرح می‌دهد و عملكرد ساواك را پس از انقلاب سفید و در بحبوحة درگیری‌های كشور، دستگیری و شكنجه‌های وحشیانه آن و نیز همكاری‌اش را با مراكز اروپایی امریكایی برپایه اسناد بدست آمده در اروپا و امریكا بازگو می‌كند. در اسناد ساواك نیز، سندهایی در مورد همكاری كشورهای غربی با ساواك وجود دارد. از جمله اینكه رئیس سرویس اطلاعاتی فرانسه ماهانه /000/50 فرانك از ساواك حقوق می‌گرفت. گزارشات مجلات لوموند 1953 نیوزویك 1974 ـ اشترن 1976 ـ اشپیگل 1971 ـ ... حاكی از برخورد ضد انسانی ساواك است. با اوج‌گیری نهضت اسلامی و افشاگری عملكرد ساواك، شاه تلاش می‌كند با عوض نمودن نصیری، رئیس وقت ساواك و روی كار آوردن مقدم جو را آرام كند؛ اما ساواك هم‌چنان زیر نظر مثلث شوم موساد، سیا، اینتلجنس سرویس به كار خود ادامه می‌دهد. با روند سریع انقلاب اسلامی ساواك آخرین تلاش‌های خود را برای ماندگاری رژیم نمود. اما این انقلابیون و جامعه بودند كه دیگر از این تشكیلات مخوف نمی‌ترسیدند. با روی كار آمدن شاپور بختیار در شانزدهم دی 1357 به اصطلاح طرح انحلال ساواك به مجلس پیشنهاد شد و مجلس هم آن را تصویب نمود! هایزر در تهران به دنبال قتل‌عام انقلابیون و یك كودتای خونین وسیع از نوع اندونزی در روی كار آمدن دكتر سوهارتو بود. در 21 دی مردم شیراز ساواك استان را تصرف كردند و در این درگیری شش نفر شهید شدند. حملات علیه رژیم و تمامی مراكز قدرت آن ادامه داشت. كمیته مشترك هم‌چنان به دستگیری مشغول بود و فعالیت‌های خود را گسترش می‌داد. اما دیگر امكان آن شكنجه‌ها نبود. ساواك نیز كماكان به كارش ادامه می‌داد. در پس كشتارهای ارتش، ژاندارمری و شهربانی این ساواك بود كه هم‌چنان فرماندهی می‌نمود. در شانزدهم بهمن 1357 هایزر ژنرال بدون هیچ موفقیتی تهران را ترك كرد اما برنامه قتل‌عام رهبران انقلاب به‌عنوان آخرین امكان و توان در دستور كار ساواك و ارتش بود. مستشاران امریكایی به تدریج ایران را ترك كردند، اما به دلیل كثرت در جای جای قدرت مانده بودند. در هفدهم بهمن بختیار اعلام نمود لوایح انحلال ساواك و محاكمه وزرا در مجلس شورای ملی تصویب می‌شود. برنامه «شورای امنیت ملی» به صورت محرمانه تنظیم شد و مقدم ریاست ساواك در آن نقش تعیین‌كننده‌ای داشت . نصیری ریاست سابق ساواك در یك مصاحبه رادیو تلویزیونی پس از دستگیری چنین گفت : «كمیته مشترك مربوط به من نبود. یك گروه مستقل بود، از ساواك شهربانی، ارتش، ژاندارمری ... وی در پاسخ به سؤالات سعی می‌نمود، چیزی بیان نكند! خود را بی‌گناه و از شكنجه و اعمال درون زندان‌ها بی‌خبر وانمود كند.» پرویز ثابتی معاون ساواك و از چهره‌های بهائیت هنگامی از ایران خارج و به اسرائیل پناهنده شد كه هنوز شعله‌های انقلاب آنچنان فوران نشده بود!! آن‌چه در این بخش می‌آید، ارائه چند سند از آخرین روزهای رژیم پهلوی در مورد ساواك، كمیته مشترك، بودجه و تشویق‌های آن است! جناب آقای نخست‌وزیر سازمان اطلاعات و امنیت كشور محترماً سازمان اطلاعات و امنیت كشور وجوه مربوط به اعتبارات بودجه‌ای را در حساب‌های متعدد بانك مركزی نگهداری و به منظور پرداخت هزینه‌های لازم با صدور چك مطالبات حقوق پرسنل و سایر هزینه‌های جاری را پرداخت می‌نماید، متأسفانه به‌علت وضع بحرانی اخیر و اعتصابات و بخصوص كارشكنی تعداد معدودی از پرسنل بانك مركزی مدت چهل روز است كه چك‌های صادره از این سازمان كه تعداد آن از چهارصد طغری تجاوز می‌نماید بلاپرداخت باقی مانده و نه فقط وجوه آن را به دارندگان چك و یا به استانها و شهرستانها و سازمانها و شركت‌های طرف حساب پرداخت نمی‌نماید بلكه به دارنده چك نیز توهین نموده و او را به خاطر در دست داشتن چك از حساب‌های جاری ساواك مورد تهدید و آزار و اذیت قرار می‌دهند از آنجایی كه قصور و تخلفات خدمتی تعداد معدودی را نمی‌توان به حساب اكثریت كارمندان درستكار و شریف و وظیفه‌شناس سازمان گذارد، از طرفی این سازمان ناگزیر به پرداخت به موقع مطالبات اشخاص و شركت‌ها می‌باشد بنابراین استدعا دارد مقرر فرمایند اوامر مقتضی در مورد تعیین تكلیف این سازمان صادر فرمایند. معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور. سپهبد مقدم به :جناب اقای دكتر شاپور بختیار نخست‌وزیر از : بانك سپه موضوع : درخواست سازمان اطلاعات و امنیت كشور محترماً به استحضار می‌رساند: سازمان اطلاعات و امنیت كشور سه فقره حساب جاری بستانكار نزد شعبه رضاشاه كبیر تهران این بانك افتتاح نموده كه استفاده از حساب‌های جاری مذكور با امضای مشترك تیمسار سپهبد ناصر مقدم رئیس آن سازمان و دیگر امضا‌ءداران مجازی كه طبق مقررات قبلاً معرفی نموده‌اند بوده است. در تاریخ 1357/11/18 برابر نامه شماره 17069/610 مورخ 1357/11/16 (كه فتوكپی آن به پیوست تقدیم است) تیمسار سپهبد ناصر مقدم از طریق آن سازمان به این بانك اعلام نموده‌اند كه به منظور پرداخت هزینه‌های جاری سازمان اطلاعات و امنیت كشور با افتتاح یك شماره حساب جاری جدید كه حق برداشت از این حساب به امضای تیمسار سرلشكر محمود وزیری همدانی (احد از امضاءداران قبلی در یكی از حساب‌های آن سازمان) و آقای مهدی تابش توأماً خواهد بود اقدام شود و فعلاً چكی به مبلغ 1/500/000/000 ریال از حساب‌جاری شماره یك كه به نام آن سازمان نزد این بانك می‌باشد جهت انتقال وجه به حساب جاری مورد درخواست نیز ارسال نموده‌اند كه با افتتاح جدید حساب و واریز این وجه به آن حساب متدرجاً برابر چك‌های صادره آتی به امضای آقایان فوق‌الذكر مورد استفاده واقع گردد. از آنجا كه طبق مندرجات جراید و اعلام رسانه‌های گروهی انحلال سازمان اطلاعات و امنیت كشور براساس لایحه تقدیمی دولت به تصویب مجلس شورای ملی رسیده، بنابراین با عنایت به آنكه سازمان اطلاعات و امنیت كشور از لحاظ سازمانی تابع نخست‌وزیری می‌باشد مستدعی است نظر عالی را نسبت به انجام تقاضای ساواك امر به ابلاغ فرمایند. بانك سپه موافقتم [دستخط و امضای بختیار] منبع:آرشیوموسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

روابط و همكاریهای ساواك و موساد

- پیشینه و تشكیلات موساد از همان آغازین روزهای اعلام رسمی تشكیل دولت اسرائیل در 1948م./1327ش. طرح تشكیل یك سازمان اطلاعاتی و جاسوسی مورد توجه رهبران آن قرار گرفت. دولت صهیونیستی از سوی محافل سیاسی، اقتصادی و نیز برخی دولتهای اروپایی و امریكا حمایت می‌شد. صهیونیستها هنگام اعلام موجودیت اسرائیل، سالیانی طولانی با اعراب مسلمان درگیر نبردهایی تجاوزكارانه بودند و برای تحكیم موقعیت خود در منطقه، جنایات بسیاری مرتكب شده و گروههای مختلف تروریستی صهیونیست، قتلهای فراوانی مرتكب شده بودند. بدین ترتیب مقرر شد دولت اسرائیل كه مولود خشونت و تجاوزكاری بود، به عنوان زایده‌ای التیام‌ناپذیر در برابر تیر خشم و كینه مسلمانان قرار گیرد. تشكیل اسرائیل خیانتی آشكار و انكارناپذیر در حق مردمان مسلمانی است كه در سرزمین فلسطین حیات تمدنی ـ فرهنگی و سیاسی دیرپایی داشته‌اند. در واكنش به برخورد قهرآمیز جهان اسلام، رهبران اسرائیل برای مقابله با مخالفان داخلی و خارجی خود، به سرعت طرح تأسیس سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی را مورد توجه قرار دادند. رودررویی اجتناب‌ناپذیر با اعراب و مسلمانان از مهمترین انگیزه‌های طرح تشكیل این سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی جدید بود. در مه 1948، دیوید بن‌گوریون ـ رهبر اسرائیل ـ با همدستی شرتوك، وزیر امور خارجه، و برخی از مهمترین رهبران جامعه صهیونیست، ضرورت تشكیل سازمان اطلاعاتی ـ جاسوسی را دریافتند. آنان در اولین گام بر آن شدند تا با بهره‌گیری از تجارب اطلاعاتی ـ جاسوسی خیم هرزوك، رئیس سازمان اطلاعات ارتش جدیدالتأسیس اسرائیل ـ كه ارتباطاتی هم با جوامع اطلاعاتی ـ جاسوسی انگلستان داشت، سازمان اطلاعات سری بریتانیا را الگوی این تشكیلات در دست تأسیس قرار دهند. در آن دوره سازمان اطلاعات سری بریتانیا كه اختصاراً (SIS) نامیده می‌شد، كارآمدترین سازمان جاسوسی ـ اطلاعاتی جهان محسوب می‌شد. بدین ترتیب طی ماههای مه و ژوئن 1948، طرح اولیه تشكیلات سازمان اطلاعاتی اسرائیل آماده شد و به عنوان دایره‌ای وابسته به وزارت امور خارجه آن كشور «بخش سیاسی» نام گرفت و بوریس گورئیل (Boris Guriel) كه در جنگ جهانی دوم تجارب جاسوسی ـ اطلاعاتی فراوانی اندوخته بود در رأس آن قرار گرفت. اولین كاركنان تشكیلات اطلاعاتی ـ جاسوسی اسرائیل را نفرات اداره سیاسی آژانس یهود تشكیل می‌دادند كه مدت كوتاهی قبل از آن منحل شده بود. این تشكیلات اطلاعاتی ـ جاسوسی به سرعت رشد كرد و بخشهای متعددی به آن افزوده شد؛ شعبات عملیاتی و جاسوسی مختلفی نیز در برخی از كشورهای اروپایی چون آلمان، فرانسه و انگلستان تشكیل شد. در همان حال در داخل خاك فلسطین اشغالی هم شعبات اطلاعاتی و ضدجاسوسی متعددی كار خود را آغاز كرد. علاوه بر مردم این سرزمین و نیز یهودیانی كه به طور فزاینده وارد فلسطین اشغالی می‌شدند، سفارتخانه‌ها، كنسولگریها، نمایندگیهای سیاسی خارجی فعال و نیز دفاتر سازمان ملل، تحت مراقبتهای بخش ضدجاسوسی تشكیلات جاسوسی ـ اطلاعاتی جدید اسرائیل قرار گرفتند. با ادغام و هماهنگی تدریجی میان تشكیلات اطلاعاتی ـ‌ جاسوسی متعدد دیگری كه سالها قبل از اعلام رسمی تشكیل دولت اسرائیل توسط گروههای مختلف صهیونیست به وجود آمده بود، سازمان اطلاعاتی ـ جاسوسی اسرائیل به سرعت رشد كرد. هسته‌های اطلاعاتی ـ جاسوسی در بخشهای مختلف اروپا فعالیت خود را به ویژه هنگام قدرت گرفتن حزب نازی در آلمان ـ در دهة 1930 ـ آغاز كرد و در تمام دهة 1930 و 1940 كه نهایتاً به تشكیل دولت رسمی اسرائیل منجر شد، ادامه داد. با تلاش تشكیلات متعدد جاسوسی و اطلاعاتی بود كه بسیاری از یهودیان مقیم اروپا و روسیه طی دهه‌های 1930 و 1940 به سوی سرزمین فلسطین گسیل شدند. هم‌زمان با آن نیز هسته‌های نظامی ـ تروریستی یهودی ضدعرب در سرزمین اشغالی فلسطین و مناطق همجوار آن شكل گرفت. این گروههای اطلاعاتی ـ جاسوسی كه از سوی دولت انگلستان پشتیبانی می‌شدند، در بخشهای مختلفی از اروپا پایگاه اطلاعاتی ـ عملیاتی داشتند و در متشكل ساختن جامعه یهود اروپا و تشویق آنان برای عزیمت به سرزمین فلسطین نقش قابل توجهی ایفا كردند. گروههای اطلاعاتی ـ جاسوسی یهودی كه اقدامات و فعالیتهایشان، با قتل، ترور و خشونت بر ضد مخالفانشان در اروپا و شرق مدیترانه و فلسطین نیز توأمان بود، از سوی سرمایه‌داران بزرگ یهودی اروپاو نیز امریكا حمایت می‌شدند. ایرگون، اشترن، پالماچ و هاگانا از مهمترین این گروههای زیرزمینی اطلاعاتی ـ جاسوسی و تروریستی، محسوب می‌شدند. اما اولین و مهمترین این گروههای اطلاعاتی ـ جاسوسی و تروریستی سازمان مخفی یهودیان صهیونیست بود كه با نام «موساد آلیابت» فعالیت می‌كرد و معنای آن «سازمان مهاجرت یهود» بود. با اعلام تشكیل دولت اسرائیل در مه 1948، دیوید بن‌گوریون تشكیلات متعدد اطلاعاتی ـ جاسوسی و تروریستی را سامان بخشید و با از میان برداشتن اختلافات و رقابتهای موجود، نخستین سنگ بنای سازمان اطلاعاتی ـ جاسوسی جدید صهیونیستهارا بنا نهاد. با تلفیق و ادغام این تشكیلات متعدد، سازمان «شای» شكل گرفت. اسرائیل از همان هنگام اعلام موجودیت، درگیر مقابله با فلسطینیان و اعراب مسلمان بود و فلسطینیان بسیاری را قتل‌عام كرد. در همان حال نیز برای كارآمد كردن تشكیلات اطلاعاتی ـ جاسوسی خود تغییرات وسیعی در سازمان شای داد. در واقع این سازمان را منحل كرده و سازمان جدیدی تشكیل داد كه اولین هسته تشكیل موساد شد. این سازمان جدید دارای 5 اداره مختلف بود كه عهده‌‌دار وظایف زیر شدند: - اداره اول موسوم به «آمان» كه وظیفه جمع‌آوری اطلاعات نظامی در كشورهای خارجی را از طریق جاسوسی برعهده داشت. - اداره دوم موسوم به «رامان» كه وظیفه جمع‌آوری اطلاعات سیاسی برای وزارت خارجه اسرائیل را در كشورهای خارجی برعهده داشت. - اداره سوم موسوم به «شین بث» كه وظیفه مبارزه با فعالیت جاسوسان خارجی در اسرائیل و به عبارت دیگر مسئولیت عملیات ضدجاسوسی در داخل اسرائیل را برعهده داشت. - اداره چهارم یا واحد بررسی و تحقیقات، كه وظیفه تحقیق درباره افراد در داخل كشور و حفظ امنیت داخلی اسرائیل را برعهده داشت. - اداره پنجم موسوم به بخش ویژه پلیس، كه مأموریتهای اجرایی و ترورها و تخریبها را در داخل و خارج كشور برعهده داشت. تا هنگام تشكیل نهایی موساد چند سالی وقت لازم بود. طی سالهای 1948 ـ 1953م. دولت صهیونیست درگیریهای شدیدی با مردم و كشورهای عربی داشت و ‌در اولین نبرد میان اسرائیل و پنج كشور عربی كه در سال نخست اعلام موجودیت اسرائیل و با حمایتهای بدون شائبه انگلستان و امریكا، رخ داد، اسرائیل به پیروزی رسید. در همان حال، سازمان اطلاعاتی ـ جاسوسی این دولت هم به رغم تمام مشكلات خود نقش اساسی در تحولات جاری داشت. هنگام درگیری اسرائیل با كشورهای عربی، برخی از مأموران اطلاعاتی این دولت در ارتشهای عربی نفوذ كرده و اطلاعات با ارزشی در اختیار صهیونیستها قرار دادند. گلدامایر از جمله مهمترین جاسوسان اسرائیل بود كه توانست با نفوذ در ارتش اردن، اطلاعات ذی‌قیمتی در اختیار ارتش اسرائیل قرار دهد. سازمان اطلاعاتی ـ جاسوسی اسرائیل در سال 1953م. ـ پس از پنج سال فعالیت ـ دچار تحول مهمی شده و به دو بخش اطلاعات داخلی و خارجی تقسیم شد. بخش اطلاعات داخلی و ضدجاسوسی اسرائیل به سازمان «شین بث» واگذار شد و جمع‌آوری اطلاعات خارجی و جاسوسی در كشورهای دیگر به سازمان جدیدی سپرده شد كه به زودی موساد نام گرفت. این تشكیلات دوگانه كه به سرعت رشد كرد، دوایر متعددی را شامل می‌شد. با گسترش هر چه بیشتر حیطة فعالیت موساد در عرصه داخلی و خارجی، این بخش، فعالیت شین بث را هم تا حد زیادی كنترل می‌كرد. سازمان شین‌بث در تأمین نیروهای مورد نیاز موساد نقش قابل توجه داشت و برخی از مهمترین مأموران اطلاعاتی ـ جاسوسی موساد از میان پرسنل شین‌بث انتخاب می‌شدند. «مدرسة عملیات عالی مشترك»، مهمترین مركز تربیت نیروی اطلاعاتی و جاسوسی شین‌‌بث و موساد است. رؤسای شین‌بث و موساد مستقیماً‌ از سوی نخست‌وزیر اسرائیل منصوب می‌شوند. اولین رئیس موساد ایزرهال بود كه توسط دیوید بن گوریون منصوب شد و از سال 1953 تا سال 1963 به مدت ده سال در ریاست موساد باقی بود. دومین رئیس موساد مایرآمیت به مدت 5 سال و تا 1968 این سمت را برعهده داشت. زوی زمیر سومین رئیس موساد طی سالهای 1968 ـ 1974 در این سمت باقی بود. پس از او اسحاق هوفی در مقام ریاست موساد قرار گرفت. گفته شده كه بیشترین فعالیت موساد در رابطه با كشورهای عربی است و بیش از هزار نفر از جاسوسان آن در پوششهای مختلف در این كشورها مشغول فعالیت هستند. در همان حال، مأموران سازمان موساد در بیش از 80 كشور جهان فعالیت جاسوسی دارند. موساد در بسیاری از كشورهای اروپایی شعب و پایگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی پیدا و پنهانی دارد كه از سالهای نخستین تشكیل، فعالیت خود را آغاز كرده و علاوه بر امور جاسوسی و اطلاعاتی، در امور مختلف اقتصادی، تجاری و حتی قاچاق كالا و ارز نیز فعال است. در همین حال همكاری اطلاعاتی نزدیكی نیز با سرویسهای اطلاعاتی برخی كشورهای دوست دارند و در تسهیل روابط اسرائیل با كشورهای مختلف نقش قابل توجهی ایفا می‌‌كنند. علاوه بر شین‌بث و موساد، اسرائیل دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی دیگری نیز دارد. كمیتة هماهنگ‌كننده عملیات و فعالیت سرویسهای متعدد اطلاعاتی ـ امنیتی اسرائیل كه از سال 1951 كار خود را آغاز كرده، «كمیته سران سرویسها» و اختصاراً «وعدت» نامیده می‌شود. از اوایل سال 1963 در حیطه فعالیت و حدود عمل هر یك از سرویسهای صهیونیستها تغییراتی صورت گرفت. طی دهة 1970 در حیطه فعالیت دستگاههای متعدد اطلاعاتی ـ جاسوسی اسرائیل و نحوة تعامل و ارتباطات آنان با شخص نخست‌وزیر و اعضای بلندپایه اسرائیل تغییراتی داده شد. برای تقویت حیطه فعالیت موساد هم چاره‌اندیشیهای دوباره‌ای اعمال شد و ارتباط اطلاعاتی ـ امنیتی موساد با نخست‌وزیر هماهنگ‌تر از سابق گردید. علاوه بر سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل، برخی از سازمانها، دوایر غیرنظامی، وزارتخانه‌ها و سازمانهای غیررسمی صهیونیستی و نیز محافل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی یهودی در سراسر جهان یاریگر دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی اسرائیل هستند. تا واپسین سالهای عمر رژیم پهلوی در ایران، تعداد كاركنان اطلاعاتی ـ امنیتی رده بالای موساد از 2000 نفر تجاوز می‌كرد و شین‌بث نیز بیش از 1000 نفر در اختیار داشت. در مجموعه اطلاعات نظامی اسرائیل هم بیش از 7000 نفر مشغول فعالیت بودند. دربارة میزان اعتبار مالی كه به سرویسهای اطلاعاتی اسرائیل، از جمله موساد، اختصاص داده می‌شود اطلاعی در دست نیست. مهمترین حیطه فعالیت اطلاعاتی و جاسوسی موساد در سراسر جهان متوجه جهان عرب و كشورهای مسلمان است. موساد در سراسر جهان تلاش می‌كند تا آنجا كه می‌تواند بر منافع و موقعیت كشورهای عرب و كشورهای مسلمان ضربه وارد كند. مأموران موساد در بسیاری از كشورها و از جمله در كشورهای عربی حضور دارند و از هرگونه امكان برای تأمین منافع صهیونیستها در سطوح مختلف بهره می‌جویند. موساد در بسیاری از كشورهای غیرعربی پایگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی دارد كه عمدتاً در پوششهای دیپلماتیك و سیاسی فعالیت می‌كنند. نمایندگیهای سیاسی و كنسولی اسرائیل در جهان مهمترین پایگاههای جاسوسی موساد هستند و اقدامات تروریستی و غیرقانونی بسیاری نیز توسط آنان انجام می‌شود. موساد برای مراقبت هر چه بیشتر كشورهای عربی و مسلمان، رابطه اطلاعاتی ـ جاسوسی دوستانه‌ای با بسیاری از سرویسهای اطلاعاتی ـ جاسوسی كشورهای بیگانه ایجاد كرده است. دامنه همكاریهای اطلاعاتی ـ جاسوسی دوجانبه علاوه بر بسیاری از كشورهای اروپایی و برخی كشورهای خاورمیانه مانند ایران دوران پهلوی و تركیه، بخشهایی از افریقا، امریكای لاتین، ایالات متحده امریكا و آسیای شرقی را نیز دربر می‌گیرد: هدف اصلی روابط اسرائیل با ایران، ایجاد و توسعه سیاستهای ضدعربی و موافق اسرائیل، در تصمیمات مقامات ایرانی بود. از اواخر دهة 1950 به بعد،‌ در طی سالها، موساد در عملیات مشتركی با ساواك، همكای داشته است. موساد، به فعالیتهای ساواك یاری داده است و كردهای عراق را حمایت موده است. اسرائیل مرتباً گزارشاتی دربارة فعالیتهای مصر در كشورهای عربی، تحولات و حوادث عراق، و فعالیتهای كمونیستها، كه اثراتی برایران داشت، به سازمان اطلاعات ایران منتقل می‌كرده است. 2 - آغاز روابط ایران و اسرائیل از اوایل دهة 1880م. رهبران صهیونیست تلاشهای منسجمی برای تشكیل دولت یهود در سرزمین فلسطین انجام دادند. نخستین كنگره بزرگ یهود به همت هرتزل در شهر بال سوئیس طی قطعنامه‌ای طرح تشكیل دولت اسرائیل را در فلسطین تصویب كرد. به دنبال آن با تشكیل گروههای متعدد یهود در بخشهای مختلف جهان و به ویژه اروپا، گامهای مهمی برای نیل به این هدف برداشته شد. در این میان آژانس یهود در اتحاد هر چه بیشتر جامعه پراكنده یهود سرآمد سایر گروههای یهودی بود. در 29 نوامبر 1947/8 آذر 1326 سازمان ملل متحد تقسیم سرزمین فلسطین به دو دولت مستقل عرب و یهود را تصویب كرد و قیمومیت انگلستان بر سرزمین فلسطین به پایان راه خود رسید. با اعلام رسمی تشكیل دولت اسرائیل در مه 1948/اردیبهشت 1327 مرحله جدیدی در تاریخ تحولات سیاسی خاورمیانه آغاز شد. در شرایطی كه دولت اسرائیل از سوی كشورهای مسلمان عرب مورد تهدید بود، رهبران آن تلاش داشتند در عرصه بین‌المللی و جهانی موقعیت خود را تثبیت و تحكیم كنند. موضوع شناسایی رسمی رژیم صهیونیست اسرائیل از مهمترین اقداماتی بود كه می‌توانست در توان‌بخشی آن در برابر مخالفان مؤثر افتد. به همین دلیل اسرائیل درصدد برآمد نظر موافق دولت ایران را نسبت به این مهم جلب نماید. در آن دوره ایران شاهد اختناق سیاسی ـ اجتماعی بود و بسیاری از فعالان سیاسی ـ مذهبی تحت تعقیب قرار گرفته و به انحاء گوناگون از عرصه فعالیتهای اجتماعی ـ سیاسی محروم مانده بودند. آیت‌الله كاشانی كه از مخالفان سرسخت اسرائیل بود دستگیر و به لبنان تبعید شده بود و افكار عمومی كشور امكانی برای ایستادگی در برابر تصمیمات سوء حكومت پهلوی و دولت وقت نداشت. شكست زودهنگام و سریع ارتشهای كشورهای عربی در برابر اسرائیل باعث شد تا اشتیاق حكومت پهلوی، هر چند ضمنی، برای ارتباط با اسرائیل افزایش یابد. چنانكه سپهبد رزم‌آرا رئیس ستاد ارتش طی سخنانی در باشگاه افسران، پیروزی ارتش اسرائیل بر ارتش كشورهای عرب را ستایش كرد. برخی نشریات داخلی نیز با انتشار مطالبی در این باره به طور ضمنی از ضرورت شناسایی اسرائیل از سوی دولت ایران سخن به میان آوردند. از سوی دیگر با گسترش ستیز میان اسرائیل و كشورهای عربی، بسیاری از یهودیان عراق از طریق مرزهای غربی وارد ایران شده و مشكلات عدیده‌ای برای دولت پدید آوردند. یكی از ایرانیانی كه در تشكیل دولت صهیونیستی با آنان همكاری داشت، سیدضیاءالدین طباطبایی بود. سیدضیاءالدین طباطبایی (نخست‌وزیر كودتای سوم اسفند 1299) در سرزمین فلسطین به كار ملك‌داری اشتغال داشت و در خرید املاك و زمینهای مردم عرب به نفع یهودیان آن سرزمین نقش واسطه را بازی می‌كرد و در واقع با فریب مسلمانان فلسطینی املاك آنان را به نام خود (به عنوان یك مسلمان) می‌‌خرید و سپس اسناد مالكیت آن را به یهودیان منتقل می‌كرد. موضوعی كه می‌توانست موجبات نزدیكی دولت ایران با دولت صهیونیستی را فراهم آورد، روابط سرد و گاه تیره ایران با برخی كشورهای عربی و مهمتر از همه عراق بود كه در بسیاری مسائل سیاسی و مرزی اختلافاتی شدید و دیرینه داشتند. در آن مقطع به رغم برخی اقدامات صورت گرفته، روابط فیمابین تیره بود. روابط ایران با مصر (مهمترین كشور عربی آن روزگار) هم استحكامی نداشت. به‌ویژه پس از جدایی فوزیه از شاه، روابط طرفین به سردی گرائیده بود. مهم‌تر از همه، نقش انكارناپذیر انگلستان و امریكا در سوق دادن حكومت ایران به ایجاد رابطه با دولت اسرائیل بود. انگلیسیها كه در عرصه سیاسی ایران نفوذ چشمگیری داشتند، به رغم رشد احساسات ضدانگلیسی در بین مردم ایران، در درون حاكمیت از ارج و اعتبار برخوردار بودند و توانستند بخشهایی از دولت و كارگزاران حكومت را با رأی خود موافق سازند. ایالات متحده نیز كه از جنگ جهانی دوم به بعد در شئون مختلف سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی ایران نفوذ قابل توجهی یافته بود، در همسویی سیاست حكومت ایران با اسرائیل نقش درجه اول داشت. در آن دوره، امریكا كمكهای مالی، اقتصادی و نظامی قابل اعتنایی به ایران می‌كرد و گامهای جدی برای ایجاد سلطه‌ بیشتر بر ایران برداشته بود. بر همین اساس هنگامی كه شاه در آبان 1328 برای نخستین بار به امریكا سفر كرد، دولت امریكا ضمن وعده‌های متعدد درباره ارائه كمكهای اقتصادی، فنی و نظامی به حكومت ایران، ضرورت شناسایی دولت جدید‌التأسیس اسرائیل را به او گوشزد كرد. در همان حال طی اقامت 48 روزه شاه در امریكا، بسیاری از تجار، سرمایه‌داران و محافل سیاسی ـ اقتصادی یهودی مقیم امریكا در ملاقاتهای متعدد با شاه از هیچ كوششی برای متقاعد كردن وی بر ضرورت شناسایی رسمی دولت اسرائیل و ایجاد روابط سیاسی فیمابین فرو نگذاشتند. شاه در گام نخست تسهیلات لازم را برای پذیرایی مطلوب از یهودیانی كه از عراق وارد ایران می‌شدند، فراهم كرد. در همان سفر، شاه به طور تلویحی وعده داد تمامی تلاشهایش را برای فراهم آوردن زمینه‌های شناسایی رسمی اسرائیل به كار خواهد بست. وعده‌های شاه هنگامی امكان عمل یافت كه مأموران اطلاعاتی اسرائیل موفق شدند با اعطای رشوه‌هایی كلان، نخست‌وزیر (محمد ساعد) و برخی وزرا و كارگزاران حاكمیت را به سیاستهای دلخواه خود سوق دهند. گفته شد كه مقامات دولت جدید صهیونیست با هزینه كردن چندصد هزار دلار (بین 240 تا 400 هزار دلار)، به آسانی توانستند مقصود خود را عملی كنند: اسرائیل شناسایی دو فاكتوی خود را با پرداخت رشوة قابل توجهی به دست آورد. به دنبال اعلام شناسایی اسرائیل از سوی ایران كشورهای عربی انتقادات سختی از دولت ایران كردند، اما ایران كه به پشتیبانی امریكا و انگلستان مستحضر بود، به اعتراضات اعراب توجهی نكرد و سركنسولگری ایران در بیت‌المقدس فعال شد. اما نخستین مرحله روابط ایران و اسرائیل دیری نپایید و با آغاز نخست‌وزیری مصدق روابط دو كشور قطع شد. البته پیش از آن و از آغاز شناسایی اسرائیل، آیت‌الله كاشانی كه سالها در برابر سیاستهای تجاوزكارانه انگلستان در ایران و خاورمیانه ایستاده بود، به سیاست دولت در شناسایی اسرائیل حمله كرد و هشدار داد هرگاه دولت ایران از تصمیم اتخاذ كرده عدول نكند، مردم ایران در آینده‌ای نه چندان دور، خود برای جلوگیری از نفوذ اسرائیل در ایران راهی پیدا خواهند كرد. بدین ترتیب در 15 تیر 1330 رسماً اعلام شد روابط ایران و اسرائیل به پایان راه رسیده و باقر كاظمی وزیر امور خارجه وقت اعلام كرد كه سركنسولگری ایران در بیت‌المقدس تعطیل شده است. به رغم این احوال، اسرائیل تلاش می‌كرد از قطع كامل رابطه با ایران جلوگیری كند. هنگامی كه این مقصود ممكن نشد، ی. دانتر رئیس بخش مهاجرت آژانس یهود در تهران طی نامه‌ای از وزیر خارجه ایران خواست اجازه دهد سركنسولگری ایران در تركیه عهده‌دار صدور روادید برای یهودیانی شود كه قصد داشتند ایران را به مقصد اسرائیل ترك كنند. اما باقر كاظمی وزیر امور خارجه این تقاضای نماینده آژانس یهود در ایران را نپذیرفت و طی مراسله‌ای از وزارت كشور خواست تا هر چه زودتر به فعالیت آژانس یهود در ایران خاتمه دهد. البته پس از كودتای 28 مرداد 1332 به تدریج روابط ایران با اسرائیل آغاز شد. با این حال تا شناسایی آشكارتر این رژیم از سوی شاه دو سه سالی زمان لازم بود. علاوه بر گفتگوها و ملاقاتهای عمدتاً مخفیانه نمایندگان سیاسی دو كشور، تلاش برای فروش نفت ایران به اسرائیل در پاییز 1333ش. نخستین گام جدی برای پیوند مجدد دو كشور تلقی شد. با این حال فقط در 1336ش. بود كه دو كشور برای صدور نفت ایران به اسرائیل قرارداد رسمی امضا كردند و به تبع آن میان نمایندگان سیاسی ـ اقتصادی دو كشور ملاقاتها و مذاكرات بیشتری پیرامون مسائل ذی‌علاقه صورت گرفت. طی ماههای آتی، شاه در ملاقات با برخی مقامات اسرائیل (البته به طور غیررسمی) مانند لوی اشكول ـ وزیر دارایی ـ وعده فروش نفت بیشتر به اسرائیل داد و هم‌زمان با آن توافقاتی برای یافتن راه گسترش روابط طرفین در زمینه‌های مختلف سیاسی ـ اقتصادی صورت گرفت؛ تا جایی كه از اواسط 1338ش. دولت ایران آماده بود برای شناسایی و برقراری روابط سیاسی فیمابین گامهای بیشتری بردارد. در اولین گام جدی و آشكار، وزارت امور خارجه در 21 آذر 1338 نماینده‌ای غیررسمی به اسرائیل فرستاد تا امور كنسولی ایران را در این كشور كه تا آن هنگام اداره آن برعهده سفارت سوئیس در اسرائیل بود، مستقیماً برعهده گیرد. چند ماه بعد و در اوایل تیر 1339 نماینده اسرائیل اجازه یافت تا در كنفرانس بین‌المللی زنان كه در تهران تشكیل شده بود شركت كند. شاه در آستانه برقراری روابط سیاسی غیررسمی بین اسرائیل و ایران (در دوم مرداد 1339) تصریح كرد كه اقدام اخیر او جز تأكید و تأیید سیاست دولتهای گذشته نیست. بدین ترتیب طی سالهای پایانی دهة 1330ش. روابط ایران و اسرائیل گسترش بیشتری یافت و حكومت پهلوی بدون توجه به تبعات سوئی كه این رابطه بر منافع ایران برجای می‌نهاد، به صهیونیستها روی خوش نشان داد. اما دولت ایران به دلایل عدیده كه مهمترین آن مخالفت دنیای اسلام و جهان عرب و نیز مردم ایران، به‌ویژه روحانیون بود هیچگاه نتوانست با رژیم صهیونیستی روابط رسمی برقرار كند و شناسایی این رژیم در حد دوفاكتو باقی ماند. البته به رغم روابط غیررسمی و دوفاكتو، در طول دوران سلطنت محمدرضا پهلوی رهبران درجه اول اسرائیل بارها (البته به طور مخفیانه) از ایران دیدن كرده و با شاه ملاقات كردند. در این ملاقاتهای مخفیانه‌ كه البته كم هم نبود، رعایت مسائل امنیتی و اطلاعاتی اساساً برعهده ساواك و موساد بود كه از اواخر دهة 1330ش. روابط گسترده‌ای با یكدیگر برقرار كردند. از جمله مهمترین رهبران اسرائیل كه تا بهمن 1357 به طور مخفیانه به ایران سفر كرده و با شاه و سایر مقامات ایران ملاقات نمودند عبارتند از: دیوید بن گوریون، لوی اشكول، گلدا مایر، اسحق رابین، مناخیم بگین، شیمون پرز، موشه‌دایان و ایگال آلون. به رغم روابط بسیار نزدیك بین حكومت پهلوی و صهیونیستها، دولتمردان ایران همواره وجود رابطة جدی بین تل‌آویو و تهران را تكذیب می‌كردند، اما این فقط ظاهر امر بود و با واقعیت وجود روابط گسترده ایران و اسرائیل فاصله قابل توجهی داشت. 3 - آغاز روابط ساواك و موساد مسائل امنیتی ـ اطلاعاتی از مهمترین موارد مورد علاقه ایران و اسرائیل بود. از یك سو اسرائیل علاقمند بود با نفوذ اطلاعاتی ـ امنیتی موساد در بخشهای مختلف ایران در مراقبت و كنترل اطلاعاتی ـ جاسوسی بر كشورهای عربی برتری یابد و از سوی دیگر ایران امیدوار بود از تجارب اطلاعاتی ـ جاسوسی موساد برای هدایت، سازماندهی، آموزش و تجهیز سازمان تازه تأسیس ساواك بهره برد؛ در همان حال در كنترل و مراقبت از مخالفان داخلی و نیز مأموران اطلاعاتی ـ امنیتی شوروی در ایران، یاری موساد را پشت سر داشته باشد. ضمن اینكه با روند رو به تزاید اختلافات سیاسی بین رژیم پهلوی و كشورهای عربی، همكاری ساواك و موساد می‌توانست در مراقبت از رفتار و اقدامات احتمالی كشورهای عربی مؤثر افتد. همكاری ساواك و موساد موضوعی غیرقابل اجتناب بود كه پیشاپیش درباره چگونگی و روند آن از سوی امریكا و سیا تصمیم‌سازی شده بود. به عبارت دیگر این رابطه نیاز ضروری حضور قدرتمندانه امریكا در ایران و منطقه خاورمیانه بود. سیا به جد در نظر داشت با گسترش روابط ساواك و موساد، بسیاری از مسئولیتهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی در ایران و منطقه خاورمیانه را به این دو سرویس بسپارد: از ایالات متحده كه بگذریم، در دوران پس از 1953 ایران مهمترین روابط دوجانبه امنیتی را با اسرائیل داشت. پیوندهای امنیتی ایران و اسرائیل اساساً در سال 1960 یا 1961، یعنی زمانی آغاز گردید كه ظاهراً به تشویق امریكا تعدادی از افسران امنیتی اسرائیل برای آموزش كارمندان ساواك به ایران اعزام شدند. چنان كه پیشتر گفته شد، این گروه جای گروه مشابهی از «سیا» را در ایران گرفت و تا 1965 در ایران باقی ماند و منبع مهم آموزشی ساواك در این دوره بود. تقریباً ازهمان زمان ایران و اسرائیل همكاری در عملیات پنهانی مشترك علیه كشورها و سازماندهی تندروی عرب در خاورمیانه را آغاز كردند. دو كشور در دهه‌های 1960 و 1970 با استفاده از پایگاههای واقع در غرب ایران به یك رشته عملیات جمع‌آوری اطلاعات امنیتی علیه عراق دست زدند. در این دوره اسرائیل با همدستی ایران (و ایالات متحده) كردهای بارزانی را در شورش علیه حكومت عراق یاری داد... سرزمین ایران امكانات و جذابیتهای متعدد دیگری نیز داشت كه می‌توانست در فعالیتهای موساد مؤثر افتد. برخی از این موارد عبارت بود از: - وجود بیش از چهل هزار اقلیت یهودی در ایران. - وجود تعداد زیادی از كلیمیان كشورهای عربی به‌ویژه عراق كه در اثر عدم پذیرش جوامع مذكور به ایران مهاجرت كرده و به تدریج به تابعیت دولت شاهنشاهی ایران درآمده‌اند. طبق سوابق موجود عده‌ای از این افراد قبلاً در كشورهای عربی به نفع اسرائیل همكاری داشته و در كشور شاهنشاهی ایران نیز ارتباط خود را با اعضای سرویس زیتون«اسرائیل» و همچنین سایر اعضای نمایندگی اسرائیل حفظ و فعالیتهای اطلاعاتی نیز بعضاً از آنها مشاهده شده است. - وجود دموكراسی وآزادی مذهب در كشور شاهنشاهی ایران به بهترین وجه برای كلیه اقلیتهای مذهبی به‌ویژه اقلیت كلیمی. - اتكا به ریشه‌های سیاسی و اقتصادی و مالی كه جامعه یهود در طی سالیان دراز در اغلب كشورهای جهان به وجود آورده‌اند و استفاده و تغذیه كامل از كلیه این امكانات. - استفاده از ایدئولوژی صهیونیسم در بین اقلیت كلیمی ایران. - داشتن سازمانهای وسیع فرهنگی و مذهبی و تبلیغات در كلیه كشورهای جهان به‌ویژه كشورهای اروپایی و امریكایی و تغذیه مؤثر از این مؤسسات چه از نظر اقتصادی و سیاسی و مالی و تبلیغاتی. دور از واقعیت نیست كه در ساختار قدرت و نمودار تشكیلاتی حكومت پهلوی، اهرمی كه می‌توانست حضور و موقعیت صهیونیستها را در ایران تثبیت و تحكیم كند و به علاوه پوشش امنیتی آنها را نیز تضمین نماید، «ساواك» بود. علل و عوامل دیگری در امور نظامی و نیز امنیتی ـ اطلاعاتی، موجبات نزدیكی ایران و اسرائیل را فراهم می‌آورد. برخی از عللی كه از دسته‌بندیهای سیاسی ـ نظامی منطقه‌ای و رقابت شوروی و امریكا نشأت می‌گرفت، عبارت بودند از: - همكاریهای محتمل استراتژیك نظامی در صورت حمله یكی از كشورهای عربی به یكی از طرفهای درگیر. - استفاده از متخصصین امنیتی اسرائیل در سركوب ناآرامیهای قومی و سیاسی در ایران. - انبار احتمالی تجهیزات نظامی اسرائیل در ایران در صورت بروز تحریم نظامی از سوی برخی از كشورهای غربی و دریافت تجهیزات نظامی در این گونه مواقع از ایران. - استفاده از تخصص و تجارب اسرائیلیها در زمینه مدرنیزه كردن تجهیزات نظامی كهنه ایران. - بهره‌گیری از مشاورین نظامی اسرائیل و خرید برخی اقلام نظامی ساخت آن كشور (همچون اسلحه، شعله‌افكن و سوی پرتاب موشك - مبادله اطلاعات نظامی و ارزیابی قدرت نظامی كشورهای عربی از طریق خرید و یا به غنیمت گرفتن سلاحهای روسی. ایران امیدوار بود با گسترش رابطه با اسرائیل از نفوذ قابل توجه محافل سیاسی ـ اقتصادی یهودی در هیئت حاكمه امریكا، برای پذیرش تقاضاهایش و حمایتهای مختلف نظامی و مالی بهره‌ برد. تحولات آتی نشان داد كه یهودیان ذی‌نفوذ در امریكا در موارد متعددی برای برآورده شدن نیازهای شاه از سوی امریكا پادرمیانی می‌كردند. ضمن اینكه طی دو دهة پایانی رژیم پهلوی، اسرائیل در تأمین اسلحه و تجهیزات موردنیاز حكومت ایران نقش قابل‌‌توجهی ایفا نمود. چنانكه از برخی اسناد و مدارك موجود برمی‌آید تبادل اطلاعات، طرح فروش تجهیزات نظامی اسرائیل به ایران و نیز آموزش نیروهای ساواك از مهمترین دلایلی بود كه همكاری موساد و ساواك را توجیه می‌كرد. رضا پرورش از اعضای بلندپایه ساواك در دادگاه انقلاب اسلامی به مواردی در این باره اشاره كرده است: برگ بازجویی و صورتمجلس خوانده: رضا پرورش تاریخ: 12/2/1358 س ـ كلیه هدفهایی را كه ایران و اسرائیل در همكاری نزدیكشان با یكدیگر تعقیب می‌كردند چه بود؟ ج ـ‌ هدفهایی كه فرماندهی اطلاعات و نمایندگان اسرائیل بررسی می‌كردند، یكی تبادل اطلاعات بود كه برابر روش جاری تبادل، نمایندگان كشورهایی كه با ایران تبادل داشتند اطلاعاتی كه از اداره دوم (فرماندهی اطلاعات) می‌خواستند كتباً نیازمندی می‌دادند و آنچه فرماندهی اطلاعات از آنها می‌خواست یا آنها داشتند كتباً به صورت سابقه، در پرونده هركشور نگهداری یا در بولتن روزانه درج می‌شد. برنامه دیگری كه اسرائیل به فرماندهی اطلاعات اداره دوم داشت، سالی یك بار رؤسای دسك‌های (برحسب ضرورت و انتخاب) یك در میان در كشورهای یكدیگر، كنفرانسی برای بررسی و تبادل اطلاعات روی كشورهای موردنظرشان انجام می‌دادند كه در مدت كار من در اداره دوم، یك بار سرلشگر شجاعی با تعدادی از افسران به اسرائیل رفت و یك بار هم سرتیپ مسیح‌زاده با تعدادی از افسران در اسرائیل در این كنفرانس شركت جست. برنامه دیگر، بیشتر جنبه عمومی در سطح ارتش بود. وابسته نظامی اسرائیل سعی داشت تولیدات نظامی اسرائیلی را به ارتش ایران بفروشد كه بر این اساس بیشتر فعالیت آنها با صنایع نظامی و ارتشبد طوفانیان بود. فقط از نظر الكترونیك یك بار نماینده آنها با مسئولین الكترونیك اداره دوم و فرماندهی اطلاعات در زمینه الینت، شركت جست كه گویا به نتیجه‌ای نرسید. برنامه دیگر، آموزش تعدادی از پرسنل مدیریت جمع‌آوری فرماندهی اطلاعات بود كه چند جلسه نماینده اسرائیل در این آموزش شركت جست - - امضا اولین تماسهای مأموران و نمایندگان اطلاعاتی ـ امنیتی موساد با مسئولان ساواك یكی دو سال قبل از آغاز روابط سیاسی غیررسمی دو كشور برقرار شد. هنگامی كه لوی اشكول وزیر دارایی اسرائیل در 1957م./1336ش. برای مذاكره و عقد قرارداد اقتصادی وارد تهران شد، مورد استقبال تیمور بختیار ـ اولین رئیس ساواك ـ قرار گرفت و در مهمان‌سرای ساواك اقامت نمود. مدت كوتاهی پس از آن، مصر و سوریه درباره مسائل سیاسی ـ امنیتی به توافقی با اتحاد جماهیر شوروی دست یافتند. بلافاصله با هدایتهای پیدا و پنهان امریكا، شاه ارتباط امنیتی، اطلاعاتی و سیاسی جدی‌تری با اسرائیل برقرار كرد كه منجر به عقد قرارداد امنیتی ـ اطلاعاتی میان این كشورها شد. به دنبال این تحولات، تیمور بختیار در اكتبر 1957 به پاریس رفت و موفق شد با یعقوب تسور سفیر اسرائیل در فرانسه ملاقات كرده و درباره مسائل مشترك و مورد علاقه ایران و اسرائیل گفتگو كند. این ملاقات مورد توجه بن‌گورین ـ نخست‌وزیر اسرائیل ـ و سایر مقامات صهیونیستی قرار گرفت. حدود یك ماه بعد ـ نوامبر 1957 ـ تیمور بختیار با ایزر (ایسار) هارل رئیس وقت پایگاه موساد در رم ملاقات كرد و طرفین برای آغاز سریع روابط اطلاعاتی ـ امنیتی دو سرویس به توافقات جدی دست یافتند. حدود یك ماه پس از این ملاقات، یعقوب كاروز ـ نماینده موساد ـ به طور مخفیانه وارد تهران شد تا با مقامات ساواك و احیاناً سایر مقامات كشور درباره راههای گسترش روابط اطلاعاتی ـ امنیتی موساد و ساواك گفتگو كند. مدتی پس از آن و در پی آشكار شدن وحدت مصر و سوریه در فوریه 1958 و نیز به دنبال وقوع كودتا در عراق و خروج این كشور از پیمان بغداد (سنتو بعدی)، ایران و اسرائیل در گسترش روابط امنیتی ـ اطلاعاتی جدیت بیشتری نشان دادند و هم‌زمان با آن، روابط اطلاعاتی ـ امنیتی آن دو با تركیه و اتیوپی هم بیش از پیش تقویت شد. شاه به بن‌گورین نخست‌وزیر اسرائیل پیغام داد كه برای گسترش هر چه بیشتر روابط اطلاعاتی ـ امنیتی دو كشور از كانال موساد و ساواك آمادگی تام دارد و مایل است روابط دو كشور در زمینه‌های مختلف اقتصادی و مبادلات تجاری و غیره ارتقاء یابد. به دنبال این تحولات، دكتر زوی‌دوریل به نمایندگی از اتاق بازرگانی اسرائیل وارد تهران شد تا دفتری در تهران افتتاح كند و این مقدمه‌ای برای ورود مئیر عزری ـ یهودی ایرانی‌الاصل ـ به ایران و افتتاح نمایندگی غیررسمی سیاسی اسرائیل در تهران شد. عزری كه هفت ـ هشت سال پیش، از ایران به اسرائیل مهاجرت كرده بود، پس از ورود به تهران خود را ایرانی‌ معرفی كرد كه بار دیگر به زادگاهش بازگشته است. مئیر عزری حدود 15 سال وزیرمختار و نیز سفیر (البته به صورت غیررسمی) در ایران بود. ملاقاتهای نهایی رؤسا و مدیران ساواك و موساد برای آغاز رسمی همكاری اطلاعاتی ـ امنیتی در روز دوشنبه 24مرداد 1339 صورت گرفت. سپهبد تیمور بختیار رئیس ساواك به همراه سرتیپ حسن پاكروان و سرتیپ علوی‌كیا قائم‌مقام ساواك، با ایسرهارل رئیس موساد و كاروز از مقامات درجه اول موساد ملاقات كرده و برای گسترش روابط اطلاعاتی ـ امنیتی فیمابین در زمینه‌های مشروح زیر به توافق رسیدند: طبق تصمیمات متحده قبلی روز دوشنبه 24 مرداد جلسه... رؤسای سازمانهای اطلاعات ایران و اسرائیل با حضور سپهبد بختیار ـ آقایان هارل ـ كاروز ـ سرتیپ پاكروان ـ سرتیپ علوی‌كیا منعقد شد. آقای هارل اظهارات زیر را نمود: با توجه به وضع حساس دو كشور و شرایط بحرانی جهان چنانچه در سیاست عالی و در فعالیت بین‌المللی دو كشور هم‌آهنگی ایجاد شود و دربارة هدفهای كلی كه بین دو كشور می‌باشد تبادل‌نظر ـ مشورت و توافق به عمل آید بدون شك خواهیم توانست در صحنه بین‌المللی نقش مؤثری بازی كنیم و خطراتی كه توجه ما می‌باشد رفع سازیم. در اینجا آقای هارل تذكر داد كه وضع جهان و خاورمیانه طوری است كه پشتیبانی و حفظ منافع ایران از لحاظ اسرائیل جنبه حیاتی دارد و هر عملی كه دولت اسرائیل به نفع ایران انجام می‌‌دهد در حقیقت قدمی است كه به نفع خود اسرائیل برداشته شده است و بنابراین باید تصریح كرد كه هر نوع كمك اسرائیل به ایران بدون توقع هیچ‌گونه عمل متقابلی از طرف دولت شاهنشاهی است و ما اكنون اصراری درباره مبادله نمایندگان سیاسی بین دو كشور نداریم. البته دولت اسرائیل امیدوار است كه در آتی این منظور عملی بشود ولی موضوع مزبور فعلاً مطرح نیست. - هدفهای كلی: آقای هارل متذكر شد كه هدفهای كلی كار در مرحله حاضر عبارت است از: ـ جلوگیری از هرگونه افزایش قدرت ناصر ـ دفع حمله تبلیغاتی كه جمال عبدالناصر با تشریك مساعی روسها علیه ایران آغاز كرده است. در این خصوص اقدام عمومی در فاش كردن ماهیت حقیقی عبدالناصر و سیاست او لازم است. ـ تقویت ایران از نقطه‌نظر سیاسی و اقتصادی تا مبانی ثبات و پایداری ایران مستحكم‌تر شود. دولت اسرائیل حاضر است كه تمام امكانات خود را بدون هیچ‌گونه قید و شرط و با تمام قدرت و با رعایت تمام شرایطی كه فعلاً باید دولت ایران ملاحظه نماید در اختیار ایران بگذارد. - نحوه همكاری: همكاری می‌تواند در حیطه‌های زیر به طور مؤثری صورت گیرد: - حیطه‌ سیاسی - حیطه تبلیغاتی - حیطه اجتماعی در حیطه سیاسی؛ چنانچه در كشورهای مهم دنیا بین نمایندگان سیاسی دو كشور طبق دستورات مركز تبادل‌نظر و مشورت به عمل آید و برای حل مسائل جاری راه‌ مشتركی آغاز شود زودتر و مؤثرتر به منظور خود نائل خواهیم شد و شاید بعضی مسائل كه به تنهایی قابل حل نبودند به آسانی راه‌حل پیدا كنند. نمایندگیهای دولت اسرائیل تمام تجربیت و معلومات خود را در اختیار نمایندگان ایران خواهند گذاشت. «لوبی»های موجود را به كار خواهیم برد. شرط موفقیت این است كه نمایندگیهای خارجی ایران كه به طور كلی ضعیف می‌باشند به طور شایسته‌ای تقویت شوند و باید به طور قطع برای این منظور در سفارتخانه‌های مهم تعداد كارمندان ورزیده و شایسته افزایش یابد زیرا در وضع حاضر امكانات اغلب سفارتخانه‌ها به قدری محدود است كه قادر به انجام وظایف محوله نمی‌باشند. در حیطه تبلیغاتی: با در نظر گرفتن حمله تبلیغاتی بی‌سابقه‌ای كه علیه ایران جریان دارد باید تمام وسایل را به كار برد تا از شدت این حمله كاسته شود. برای این منظور باید آشنایی كامل با محیط مطبوعاتی كشورهای مختلف داشت و با شخصیتهای متنفذ این محافل تماس نزدیكی برقرار شود. و در محیط هر كشور طبق مختصات روانی آن كشور عمل نمود تا به نتیجه برسیم. نمایندگان دولت اسرائیل در خارج در این خصوص معلومات خیلی وسیعی دارند كه تماماً در اختیار نمایندگان ایرانی گذاشته خواهد شد. ضمناً برای اعمال نفوذ در سایر رشته‌های تبلیغاتی مانند رادیو ـ تلویزیون و غیره می‌توان اقدامات مؤثرتری در نظر گرفت. حیطه اجتماعی و روابط عمومی و اقتصادی: چنانچه با طرق عمل مناسب فعالیتهای دامنه‌داری برای برقراری تماس با شخصیتهای موثر در طبقات مختلف انجام شود می‌توان از خیلی امكانات كه تا به حال دست نخورده مانده‌اند استفاده نمود. به عبارت دیگر باید سازمانهای روابط عمومی مجهز و منظمی (كه تاكنون یا وجود نداشته و یا به نحو غلطی اداره می‌شده) تأسیس كرد. در این مورد آقای هارل گفت كه دولت اسرائیل از مؤسسات خصوصی موجود تجربه بدی دارد و به این نتیجه رسیده كه آنها از مقتضیات و اوضاع حقیقی كشورهای ما بیش از حد بی‌اطلاع هستند و بالنتیجه نمی‌توانند عمل مفیدی انجام دهند و با در نظر گرفتن این تجربه دولت اسرائیل تصمیم گرفت كه عمل روابط عمومی را رأساً انجام دهد و تا به حال نتیجه رضایت‌بخشی حاصل شده است. اسرائیل نه فقط حاضر است دستگاه خود را در اختیار ایران بگذارد بلكه نمایندگیهای ایرانی را كمك خواهد كرد تا دستگاه مشابهی برپا كنند. وقتی دستگاه مؤثری ایجاد شد به خودی خود خیلی از مسائل تبلیغاتی و اقتصادی راه‌حل مناسبی پیدا خواهد كرد. 3 - پیشنهادات برای اقدامات اولیه: آقای هارل پیشنهاد نمود هر چه زودتر بین وزرای امور خارجه و كشور ملاقاتی به عمل آید تا مسائل فوری همكاری و هم‌آهنگی مطرح گردد. چنانچه در آتیه نزدیكی چنین ملاقاتی میسر نباشد اجازه داده شود كه وزیر امور خارجه اسرائیل نماینده تام‌الاختیاری نزد آقای آرام اعزام دارد تا مذاكرات لازم را به عمل آورند. سپس باید به نمایندگیهای سیاسی دو كشور در نقاط مهم دنیا دستورات لازم صادر شود و به این منظور پیشنهاد می‌شود گروه كار كه از یك نفر ایرانی و یك نفر اسرائیلی مركب خواهد بود تشكیل و به نقاط موردنظر اعزام شوند تا در محل ترتیبات لازم همكاری دوجانبه را بدهند. سپهبد بختیار در اینجا اظهار داشت پس از اینكه مطالب بالا بشرفعرض رسید و مورد تصویب واقع شد ترتیب لازم برای همكاری دو كشور داده خواهد شد. در قسمت دوم مذاكرات ترتیبات همكاری بین مأمورین دو سرویس مورد مطالعه واقع شد و عملیاتی كه تا به حال انجام گفته مرور شد و اصلاحات لازم برای پیشرفت كار مطرح گردید. رؤسای دو سرویس درباره حیطه عمل و فعالیت مشترك اطلاعاتی ـ‌ امنیتی و جاسوسی و نیز چگونگی بهره‌گیری از امكانات و تجارب فیمابین به توافقات چشمگیری دست یافتند. چنانكه پیش‌بینی می‌شد اولین توافقات دو سرویس درباره چگونگی همكاری اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی مشترك در برابر كشورهای عربی (و در درجه اول مصر و سوریه) بود. ساواك در این باره چنین گزارش داده است: در تاریخ 24 ـ 25 و 26 مرداد 1339 (مطابق با 15 ـ 16 و 17 اوت 1960) كمیته اطلاعاتی مشترك ایران و اسرائیل مركب از آقایان آلموگ ـ رابكین ـ بابایی به نمایندگی از طرف اسرائیل و انصاری ـ عظیما ـ كاوه ـ عالیخانی از طرف ایران تشكیل شد. دستور كمیته به شرح زیر بود: - فعالیتهای علیه سوریه و مصر از لبنان - فعالیتهای علیه سوریه و مصر از كشورهای بی‌طرف دیگر - استخدام مأمورین ویژه تحت پوششهای مختلف و آموزش آنها - تأمین وسایل ارتباطی برای مأمورین موجود و بهبود وضعیت ارتباطی آنها - شروع عملیات مخصوص - تهیه اسناد ایرانی برای مأمورین ویژه سرویس اسرائیل - كسب اخبار از منابعی كه من غیر عمد اطلاعاتی را افشاد می‌كنند (منابع ناآگاه) كمیته مشترك به اتفاق آراء تصمیم گرفت پیشنهادات زیر را برای تصویب به رؤسای سرویسهای اطلاعاتی دو كشور تعلیم نماید. فعالیتهای علیه سوریه و مصر از لبنان. الف) سرویس ایران یك نفر با پوشش مناسب در سفارت ایران در بیروت مستقر سازد. این شخص ممكنست [ممكن است] به وسیله سرویس اسرائیل تعلیم داده شده و با محیط خدمتی خود آشنا گردد. از طرف سرویس اسرائیل وسائل ارتباط لازم در اختیار او گذارده خواهد شد. ب) باید از وجود ایرانیهای مقیم لبنان ـ لبنانیها و سوریهای مخالف ناصر مقیم لبنان (كه شناخته نشده‌اند) برای ایجاد شبكه اطلاعاتی به منظور كسب اطلاع از سوریه استفاده نمود. سرویس اسرائیل حاضر است فهرست تعدادی اشخاص نشان شده را در اختیار سرویس ایران گذارده و حتی‌المقدور راجع به تحقیق در اطراف نشان شده‌ها و استخدام اشخاص مناسب به سرویس ایران كمك نماید. ج) تحقیق دربارة نمایندگیهای مختلف لبنان كه در سوریه مستقر می‌باشد (از قبیل نمایندگی تجارتی ـ بانكی ـ بیمه ـ حمل و نقل و غیره) و بررسی درباره امكان استفاده اطلاعاتی از طریق این نمایندگیها. فعالیت علیه سوریه و مصر از كشورهای بی‌طرف دیگر: الف) بررسی امكان عملیاتی علیه مصر از طریق كشورهای لیبی ـ سودان ـ عربستان سعودی. ب) بررسی امكان استفاده از سودانیهایی كه در مصر كارمند ادارات دولتی هستند و به آنها از طرف دولت مصر به منظور مستعفی كردن آنها فشار آورده می‌شود و بالنتیجه این اشخاص از دستگاه ناراضی هستند. ج) در هر نقطه از جهان كه دو كشور ایران و ج.م.ع نمایندگی سیاسی دارند مأمورین سرویس ایران اشخاص مناسبی را در بین كارمندان نمایندگی سیاسی ج.م.ع نشان كرده و به تدریج در مورد استخدام آنان مطالعه می‌نمایند. سرویس اسرائیل در مورد استخدام این قبیل نشان شده‌ها كمك خواهد كرد. استخدام مأمور ویژه: دو سرویس ایران و اسرائیل فعالیت مشترك فعلی خود را به منظور استخدام و تربیت مأمور توسعه خواهند داد. سرویس اسرائیل حاضر است برای تعلیم مأمورین سرویس ایرانی (به طور نظری و عملی) در صورت لزوم به نقاط دیگر جهان نیز كارشناسانی بفرستد.) وسایل ارتباط: سرویس اسرائیل برای تكمیل وسایل ارتباط مأمورین سرویس ایران حاضر است هرگونه وسیله از قبیل بی‌سیم ـ مركب نامریی ـ وسایل عكاسی ـ مخفی كردن پیام و غیره در اختیار سرویس ایران بگذارد و طرز به كار بردن آنها را نیز تعلیم دهد. سرویس ایران صورت نیازمندیهای خود را تهیه و به سرویس اسرائیل خواهد داد. شروع عملیات مخصوص: عملیات مخصوص دو سرویس باید با توجه به دو اصل صورت گیرد: (یكم) ـ بررسی فعالیتهای اطلاعاتی و تخریبی ناصر در خاورمیانه و مقابله با آنها[.] در این مورد لازم است نحوه نفوذ در سازمان اطلاعاتی مصر و سوریه[،] روش رسوخ در میان عوامل ناصر و پایگاههای وی در خاورمیانه و كشورهای دوست دیگر مورد مطالعه قرار گیرد. (دوم) ـ نقطه ضعف ناصر در سوریه است. بنابراین باید نهایت كوشش را برای كسب اطلاع از وضع سوریه به كار برد و درباره شرایط فعلی محافل و طبقات مختلف این كشور دقیقاً تحقیق كرد و با توجه به آنها برای وارد آوردن ضربه مهلك به ناصر در سوریه از وضعیت مناسب استفاده نمود. با توجه به نكات فوق توصیه‌های زیر می‌شود: الف) اقدام به عملیات ویژه مشترك در كشورهای عرب با توجه به امكانات ارتباطی ایران (استفاده از محافل اقتصادی سوریه كه از ناصر بیزار هستند و همچنین بررسی امكان بكار بردن اعضای حزب منحله بعث). هدف این عملیات كشف فعالیت محافل مصری و طرفدار مصری و پیدا نمودن طرق مقابله با آنها است. ب) بررسی روابط فعلی ایران و سوریه پس از قطع روابط سیاسی با ج.م.ع در این مورد باید امكان استفاده از تجار سوری مقیم ایران ـ پرواز هواپیماهای ایرانی از فراز سوریه و رفت و آمد كشتیهای ایرانی را در بنادر ج.م.ع موردنظر قرار داد. ج) كسب اطلاع از مداركی كه محتملاً در سفارت ج.م.ع در ایران. سرویس ایرانی حاضر است مدارك هویت لازم (شناسنامه و گذرنامه) جهت مأ«ورین اسرائیلی كه به صورت یك نفر ایرانی به كشور عربی اعزام می‌شوند تهیه نماید. تحقیق از منابع ناآگاه: باید به مأمورین اطلاعاتی دو سرویس اهمیت استفاده از منابع ناآگاه توضیح و تعلیمات كافی داده شود. منابع ناآگاه در صورتی كه به نحو زیركانه و صحیحی مورد استفاده قرار گیرند یكی از مفیدترین و سرشارترین منابع اطلاعاتی می‌باشند. دو سرویس باید مرتباً فهرستی از مطالبی كه می‌توان دربارة آنها اطلاعاتی از منابع ناآگاه تهیه كرد در اختیار مأمورین خود بگذارند. ـ به منظور تسهیل امكان اجرای برنامه فوق سرویس ایرانی یك مأمور برای ارتباط با سرویس اسرائیل معرفی خواهد كرد. ـ به منظور بررسی نتیجه فعالیتهای محوله در مورد پیشنهادات بالا و تشخیص معایب و نواقص و طرق مرتفع ساختن آنها كمیته اطلاعاتی مشترك دو سرویس سه ماه دیگر از این تاریخ در اسرائیل تشكیل جلسه خواهد داد. روابط ایران و اسرائیل به طور عام و همكاریهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی ساواك و موساد به طور خاص از آغاز دهة 1340ش. گسترش یافت. در این میان امریكا با حساسیت بسیار، روند همكاریهای طرفین را پیگیری، ارزیابی و هدایت می‌كرد. نمایندگان طرفین، به انحاء گوناگون، اخبار روند تحولات و روابط سیاسی ـ اقتصادی و امنیتی خود را در اختیار امریكا قرار می‌دادند. با این احوال، شاه تلاش می‌كرد موضوع گسترش روابط سیاسی، امنیتی و اقتصادی ایران و اسرائیل، به دلیل جلوگیری از گسترش ناآرامیهای سیاسی و مخالفت روحانیون و علما كه دشمن رژیم صهیونیستی بودند، در هاله‌ای از ابهام گذارده و مخفی نگه دارد. در همین حال، نمایندگان و مأموران مخفی و پیدای اسرائیل در ایران، تلاش كردند تا زمینه‌های گسترش روابط میان اسرائیل و ایران را فراهم آورند. از جمله این اقدامات، ارتباط با برخی مدیران نشریات و روزنامه‌های وابسته به حكومت بود تا با انتشار مطالبی در نشریات تحت مدیریت خود، به این مهم جامه عمل بپوشانند. البته در این رابطه صهیونیستها از توزیع هدفمند پول بین مدیران نشریات دریغ نمی‌‌كردند. بر اساس اسناد به دست آمده از سفارت امریكا در تهران: نماینده غیررسمی اسرائیل در تهران، در گنجاندن موضوعاتی در طرفداری از اسرائیل، در مطبوعات محلی بسیار فعال بوده است. تماسهای وی از طریق عباس شاهنده ناشر مجله فرمان و مهندس عبدالله والا ناشر و مالك تهران مصور صورت می‌گیرد. چنین شایع است كه وی درخلال هفته اول نوامبر یكصد هزار ریال به روزنامه‌نگاران پول داده است. هم‌زمان با اقداماتی از این نوع، مأموران موساد در ایران اقداماتی می‌كردند كه هدف آن گسترش بیشتر روابط بین دو كشور بود. از جمله این اقدامات غیررسمی و مخفی، تماس با رجال و دولتمردان متعدد كشور و القای ضرورت نزدیكی هر چه بیشتر اسرائیل و ایران و لزوم اتحاد آنان در برابر جهان عرب بود. فعالیت نمایندگان اسرائیل به حدی مشكوك و غیرعادی می‌نمود كه حتی سفارت امریكا در تهران هم اطلاع دقیقی از چند و چون آن نداشت. از جمله این مأموران سیاسی ـ اطلاعاتی اسرائیل در تهران دكتر زوی دوریل بود. سفارت امریكا در تهران در 28 آوریل 1965/8 اردیبهشت 1344 در این باره چنین گزارش كرده است: دكتر زوی دوریل، نماینده اسرائیل در محل، در زندگی مشكوكی به سر می‌برد. او به طرز گسترده‌ای در بین هیئت دیپلماتیك می‌پلكد اما جزو آنان نمی‌باشد. كوشش وی در حدود یك سال پیش برای معرفی خودش به عنوان سفیر از جانب دولت ایران به طور قطع با شكست مواجه گردید. (او وادار به پس گرفتن بخش‌نامه‌ای شد كه او در آن از طرف خود به عنوان سفیر اسرائیل امضاء كرده بود). تاكنون او تماسهایش را گسترش داده است و شكی نیست كه دارای تماسهای مؤثری با مقامات ایرانی می‌باشد. دوریل هشت سال است كه در ایران به سر می‌برد و در بسیاری از فعالیتها مشغول به كار می‌باشد... اشكالی كه ما در رابطه با وی داریم این است كه كاملاً واضح است كه در میان اقدامات متنوع وی، كه شامل شایع كردن گزارشات آشوب‌طلبانه در مورد ناصر نیز می‌شود، دلگرمی وی به خطی است كه ناصر به وسیله كمك امریكاییان نگاهداشته می‌شود. چنانكه دلخواه امریكا و رهبران اسرائیل بود موساد در زمانی بسیار كوتاه نفوذ قابل توجهی در ایران به دست آورد و روابط بسیار نزدیك و گسترده‌ای با ساواك ایجاد كرد. 4 - موساد در ایران شواهد موجود نشان می‌دهد كه امریكادر تلاش بود هم‌زمان با گسترش روابط موساد و ساواك، بسیاری از مسئولیتهای سیا را در ایران و خاورمیانه به موساد واگذارد. تا آغازین سالهای دهة 1340ش. سیا در تشكیل، آموزش، تجهیز و راهبری ساواك نقش درجه اول داشت و اینك امریكا در نظر داشت با سپردن بخش مهمی از مسئولیتهای جاری سیا به موساد از نیرو و توان سیا در امور مهم‌تری استفاده كند. با این حال هدف امریكا از این طرح، كاهش حضور سیا در ایران و كاهش همكاری با ساواك نبود؛ بلكه مقصود اصلی حضور بیشتر موساد در ایران بود تا با هماهنگی با ساواك كه خود تابعی از خواسته‌های سیا بود، هماهنگی بیشتری بین سرویسهای دوست در ایران و خاورمیانه به وجود آید. به عبارت دیگر با حضور موساد در ایران، در حیطه وظایف و عمل سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی حامی سیاستهای امریكا در منطقه، تغییراتی حاصل شد. در این میان اسرائیل به دلیل درگیری و دشمنیهای آشكاری كه با دنیای اسلام و كشورهای عربی داشت، بیش از پیش می‌توانست با تهدیدات موجود مقابله كند. امریكا ترجیح می‌داد همگام با حضور قدرتمند سیا در ایران، روابط ساواك و موساد را گسترش دهد و از امكانات بسیاری كه ایران در اختیار اسرائیل قرار می‌داد بهره برد. امریكا امیدوار بود در فاصله‌ای نه چندان دور، در موارد بسیاری در حیطه وظایف و عمل ساواك و موساد یگانگی و همسویی ایجاد شود. گفتنی است بین خواسته‌ها، اهداف و حیطه‌ عمل این دو سرویس در مسائل مختلف داخلی و خارجی و نیز فعالیتهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی در رابطه با امنیت داخلی و كشورهای هدف، اختلاف آشكاری وجود نداشت. گویی حكومت ایران هم مانند اسرائیل باكشورهای اسلامی و عرب اختلاف دارد. به تبع آن، اعمال سیاستی واحد و همسان در قبال این كشورها توسط موساد و ساواك، انكارناپذیر می‌نمود. تحولات آتی نشان داد كه امریكا و اسرائیل در بهره‌گیری از این سیاست، موفقیتی قابل توجه كسب كرده‌ و ساواك چنانكه دلخواه سیا و موساد بود، در مسیر مطلوب آن دو گام برمی‌دارد. از اوایل دهة 1340ش.و هم زمان با ریاست سرلشكر حسن پاكروان بر ساواك، روابط موساد و ساواك گسترش یافت و با هدایتهای سیا و امریكا، موساد نه به عنوان سرویس جایگزین بلكه به مثابه سرویس مكمل و در عین حال پرتوان به جمع سرویسهای دوست و همگرا در ایران و خاورمیانه پیوست. با گسترش روابط موساد و ساواك، كمربند امنیتی امریكا در برابر شوروی در منطقه استراتژیك خاورمیانه، استحكام بیشتری یافت. بدین ترتیب پس از امریكا، اسرائیل دومین كشوری بود كه با ایران روابط استراتژیك داشت. با روند رو به گسترش روابط اطلاعاتی ـ امنیتی ایران و اسرائیل، ایران بیش از پیش در مدار امریكا و غرب قرار گرفت و به تبع آن از كشورهای اسلامی دور افتاد. موضوعی كه البته در این میان مورد توجه قرار نگرفت، تأمین منافع جهان اسلام بود. گازیورووسكی در این باره می‌گوید: ایران در این دوره روابط بسیار نزدیكی را با اسرائیل به جریان انداخت. ایران در سال 1950 با اسرائیل روابط سیاسی غیررسمی برقرار كرد، و در سال 1957 به اسرائیل اجازه داده شد كه یك دفتر روابط در تهران تأسیس كند. افزون بر همكاری نزدیك دو كشور در زمینه‌های اطلاعاتی و نظامی، ایران در دهة 1960 مقدار قابل توجهی نفت به اسرائیل می‌فروخت و به ساخت خط لوله نفتی ایلات ـ اشلكون كمك مالی كرد، و اسرائیل هم به ایران كمكهای كشاورزی و كمك در برابر بلایای طبیعی می‌‌داد. گرچه هر دو دولت كوشیدند كه تا آنجا كه ممكن بود در روابط خود محتاط باشند، ولی بسیاری از ایرانیان آگاه، تا اندازه‌ای از روابط واقعی و نزدیك دو كشور اطلاع داشتند. بسیاری از ایرانیان با مردم فلسطین در زمینه‌های ضدامپریالیستی یا پان ـ اسلامی، ابراز همدردی می‌‌كردند و از این روی به شدت از تمایل شاه به حفظ روابط نزدیك با اسرائیل، منزجر بودند. افزون بر این، همین كه امریكا به اسرائیل نزدیك‌تر شد، بسیاری از ایرانیان روابط ایران و اسرائیل را، بیش از پیش نشانگر نفوذ امپریالیسم امریكا در ایران به حساب آوردند. پس از افزایش انفجارآمیز بهای نفت و خروج نیروهای نظامی بریتانیا از خلیج فارس، شاه به گونه‌ای فزاینده، درگیر كشمكشهای منطقه‌ای مانند درگیری در عمان و شاخ افریقا شد. بسیاری از ایرانیان، این‌گونه اقدامها را نمونه بارزتر همراهی ایران با امپریالیسم امریكا به حساب می‌آوردند. در میان این كشمكش‌های منطقه‌ای، به‌ویژه قیام ظفار در عمان، برای ایرانیان هشدار دهنده بود، زیرا سربازان ایرانی در این سرزمین جنگیده و كشته می‌شدند تا قیام مسلمانان علیه یك پادشاه خودكامه را كه چیزی بیش از یك دست‌نشانده بریتانیا به حساب نمی‌آمد، سركوب كنند. گسترش مخالفت كشورهای عربی با شاه و حمله به مشی او در برابر دنیای اسلام، بیش از پیش در دوستی او با اسرائیل مؤثر افتاد. برخی كشورهای عربی در رسانه‌های خود، شاه را خائن به آرمانهای دینی و اسلامی ارزیابی می‌كردند كه با دشمن بزرگ جهان اسلام (اسرائیل) پیوندهای گسترده‌ای برقرار كرده است. هم‌زمان، جوسازیهای اسرائیل و نیز حمایتهای پیدا و پنهان برخی كشورهای عربی از مخالفان سیاسی شاه، موجب نزدیكی هر چه بیشتر ایران با اسرائیل شد. بن‌گورین نخست‌وزیر اسرائیل در این باره پیشگام سایر رهبران اسرائیل بود. او طی نامه‌ای در اوایل دهة 1340ش. به شاه هشدار داد كه اگر در گسترش روابط سیاسی و امنیتی با اسرائیل بیش از این تعلل شود، از سوی كشورهای تندرو عرب تبعات سوئی متوجه شاه و رژیمش خواهد شد. مسافرت نیكیتا خروشچف دبیركل حزب كمونیست شوروی در اردیبهشت 1343 به قاهره كه گسترش روابط شوروی و مصر را در پی داشت، بیش از پیش شاه را برای گسترش روابط خود با اسرائیل مصمم ساخت. طی سالهای بعد و به دنبال تحولات سیاسی ـ امنیتی‌ كه هر از گاه در خاورمیانه و كشورهای عربی روی می‌داد، رهبران اسرائیل می‌كوشیدند روابط خود را با ایران تحكیم بخشند. تا اوایل دهة 1970م./1350ش. كه مصر قرارداد كمپ دیوید را با اسرائیل امضاء كرد، تندرویهای رهبران سیاسی این كشور همواره بزرگترین سلاح تبلیغاتی رژیم صهیونیستی برای نزدیك‌ كردن سیاست خود با رژیم پهلوی بود. دیگر كشور عربی كه با اعمال سیاستهای قهرآمیز در برابر اسرائیل و نیز حكومت ایران موجبات همكاریهای گسترده ساواك و موساد را فراهم آورد عراق بود. موساد و ساواك طی حدود 20 سال همكاری، بخش مهمی از فعالیت مشترك خود را به عراق اختصاص دادند. عراق، با حكومت پهلوی رقابتی پرتنش داشت و كشمكشهای سیاسی و تهدیدات نظامی ـ امنیتی طرفین بر ضد دیگری تمامی نداشت. مسائلی از این دست، روابط ایران و اسرائیل را گسترش داده و این دو كشور را به یكدیگر وابسته كرد. فرد هالیدی تصریح می‌كند كه در شرایط انزوای ایران از سوی كشورهای اسلامی خاورمیانه، ایران و اسرائیل مشتاقانه روابطشان را «تحكیم» بخشیدند. ایران بیش از هر كشور دیگری با صهیونیستها روابط سیاسی ـ امنیتی و اقتصادی داشت. ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریكا در ایران، در این باره می‌گوید: شاید مطلع‌ترین همكاران خارجی من در تهران، كه كمتر از امه به چشم می‌خورد نمایندة سیاسی اسرائیل در تهران بود. او كه یكی از دیپلماتهای ارشد كشور خود به شمار می‌رفت در تهران عنوان سفارت نداشت. زیرا با وجود روابط نزدیك و صمیمانة اسرائیل با حكومت شاه، چون ایران یك كشور اسلامی بود شاه ترجیح می‌داد روابط ایران و اسرائیل در سطح غیرسمی باقی بماند. با وجود این چون قریب هشتاد هزار یهودی در ایران زندگی می‌كردند و جامعة یهودیان ایران در كلیة رشته‌های تجارت و اقتصاد ایران رسوخ كرده بودند دیپلماتهای اسرائیلی در تهران به شبكه اطلاعاتی وسیعی در ایران دست داشتن كه نظیر آن در اختیار هیچ كشور دیگری نبود. مایكل لدین از كارگزاران سیاست خارجی امریكا نیز با اشاره به خشم انقلابیون ایران به رهبری امام خمینی(ره) از اسرائیل، درباره روابط گسترده ایران و اسرائیل چنین نوشته است: كسانی كه به روابط میان ایران و اسرائیل آشنایی ندارند، چه بسا از شدت خشم آیت‌الله خمینی از همان سال 1975 دچار شگفتی شوند. آنها عموماً از این امر بی‌خبرند كه همه نخست‌وزیران اسرائیل از دیوید بن‌گوریون گرفته تا مناخیم بگین در این دوره به تهران رفته‌اند همچنان‌كه بسیاری از رجال دیگر اسرائیلی این كار را كرده‌اند، مثلاً موشه‌دایان و اسحاق رابین،‌ در كمال خفا به تهران رفته‌اند، تا با همتایان ایرانی خود دربارة منافع مشتركشان گفتگو كنند و میان دو كشور همكاری شدیدی وجود داشته است. ایران برای اسرائیل معتمدترین تأمین كننده نفت بوده است و اسرائیل در عوض با كمك به تهران در زمینه آمادگی نظامی و با سهیم كردن ایران تا حد معینی در اطلاعات سرویسهای اطلاعاتی خود و حتی با تأمین كمك فنی واكنش نشان داده است. اسرائیل در تهران سفارت نداشت، لكن یوری لوبرانی رئیس هیئت اسرائیلی در ایران به اندازه هر دیپلمات دیگری كه رسماً این عنوان را داشت، سفیر بود. 5 - پایگاههای اطلاعاتی موساد در ایران بر اساس همین روابط نزدیك و منافع مشترك بود كه شاه موافقت كرد موساد در بخشهای غربی و جنوبی كشور چند پایگاه جاسوسی ـ اطلاعاتی ایجاد كند و با یاری ساواك بر ضد كشورهای عربی ـ اسلامی منطقه به اقدامات جاسوسی و اطلاعاتی دست زند. حسین فردوست، موساد را پس از سیا، فعال‌ترین سرویس اطلاعاتی ـ امنیتی خارجی می‌داند كه در ایران حضور گسترده‌ داشت. از همان سالهای نخست‌ دهة 1340ش. سازمان موساد با همكاری ساواك، سه پایگاه اطلاعاتی ـ جاسوسی در استانهای خوزستان، ایلام و كردستان تأسیس كرد كه عمده فعالیت آن عملیات اطلاعاتی ـ جاسوسی بر ضد عراق و برخی كشورهای عربی دیگر بود. برخی از همكاران اطلاعاتی موساد و ساواك در این پایگاهها، عرب بودند و تابعیت كشورهای عراق، كویت،‌ امیرنشینهای امارات، بحرین و نیز عربستان را داشتند. طی سالهای بعد، فعالیت این پایگاهها گسترش یافت و با بهره‌گیری از تجهیزات جاسوسی مدرن و نصب رادارهای متعدد در مناطق مختلف مرزی ایران با عراق، بخش اعظمی از خاك این كشور تحت كنترل قرار گرفت. چنانكه از خاطرات فردوست برمی‌آید، مقامات موساد برای بهره‌گیری بیشتر از امكانات ساواك در پایگاههای خود، حتی به برخی مقامات ساواك ماهیانه مقرری‌هایی می‌پرداختند كه فردوست از آن به رشوه تعبیر كرده است. فردوست فعالیت این پایگاهها را برای اهداف جاسوسی موساد بسیار مفید ارزیابی می‌‌كند و تصریح می‌كند كه برای اداره آنها از مأمورانی بسیار ورزیده و كارآزموده بهره گرفته می‌شد. در بخشهایی از خاطرات فردوست در این باره چنین می‌خوانیم: زمانی كه در سال 1340 به ساواك رفتیم، سرتیپ علوی كیا (قائم‌مقام سابق ساواك) فردی به نام یعقوب نیمرودی را به من معرفی كرد و گفت كه محمدرضا اجازه داده كه او با ساواك رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نماید. نیمرودی درجه سرهنگ دومی داشت و رئیس اطلاعات سفارت مخفی اسرائیل بود. او یك ماه بعد به دیدن من آمد و ضمن تشكر از همكاری برخی ادارات كل ساواك (ادارات كل دوم و سوم و هشتم) پاكتی به من داد. دیدم كه در پاكت مبلغ 80 هزار تومان (یا 60 هزار تومان) وجه نقد است. از او پرسیدم كه این مبلغ چیست؟ پاسخ داد: «از بدو همكاری برون‌مرزی هر ماهه این مبلغ به سرتیپ علوی كیا بابت هزینه‌هایی كه ساواك در این همكاری متحمل می‌شود، پرداخت می‌گردد!» پاكت را به او پس دادم و گفتم: فعلاً نزد خودتان باشد تا با علوی‌كیا ملاقات و موضوع را مطرح نمایم. او هم پس گرفت و خداحافظ كرد. با سرتیپ علوی‌كیا ملاقات كردم و جریان را پرسیدم. گفت: «مدتی است كه اسرائیلیها 3 پایگاه برون‌مرزی در غرب و جنوب ایران احداث كرده‌اند و بابت هزینه‌هایی كه ساواك از این بابت متحمل می‌شود، هر ماهه این مبلغ را به ساواك می‌پردازند كه به مسئول هزینه‌های سرّی ساواك داده می‌شود.» گفتم: اگر ساواك اجازه ایجاد این 3 پایگاه را داده، دیگر اجازه‌خانه پرسنل اسرائیلی و تهیه غذا و سایر تسهیلات كه با ستاد مركزی ساواك نیست و اینها در هر محلی كه هستند رئیس ساواك آن منطقه می‌تواند تسهیلات را فراهم آورد و هزینه مربوطه را خودشان بدهند. در حالی كه پرداخت وجه به قائم‌مقام ساواك مثل این است كه بابت اجازه ایجاد 3 پایگاه به مقام عالی ساواك رشوه می‌دهند. علوی‌كیا گفت: «هر طور مصلحت بدانید. ظاهراً راه‌حل پیشنهادی شما صحیح‌تر است!» به این ترتیب مسئله پول منتفی شد و نیمرودی دیگر هیچ بحثی در این باره نكرد. پاكروان اهل این حرفها نبود، ولی به احتمال زیاد معتضد، كه رئیس قسمت اطلاعات خارجی ساواك (یعنی ادارات كل دوم و هفتم) بود به اتفاق علوی‌‌كیا، با نیمرودی وارد معامله شده و این پول را میان خود تقسیم می‌كردند» فردوست درباره روند فعالیت پایگاههای سه‌گانه جاسوسی موساد در قلمروهای غربی و جنوبی ایران و حیطه فعالیت و عمل هر یك از آن پایگاهها نیز اطلاعات جالب توجهی ارائه كرده است: به هر حال، اسرائیل دارای 3 پایگاه برون مرزی در ایران بود، كه احتمالاً از سال 1337 این پایگاهها ایجاد شده بود. این 3 پایگاه در خوزستان (مركز اهواز)، درایلام (مركز ایلام) و در كردستان (مركز بانه یا مریوان) و در محلی مستقر بود كه ساواك هم در آن محل باشد. در آن زمان اطلاعی از وضع این پایگاهها نداشتم و اداره كل آموزش هم وجود نداشت تا كسب اطلاع كنم، لذا برای آشنایی كامل و دقیق از سازمان برون مرزی اسرائیل و نحوة گردآوری اطلاعات، خواستم كه بهترین رئیس پایگاه به تهران احضار شود، كه گفته شد رئیس پایگاه خوزستان است. او 3 روز در تهران ماند و صبح و بعد از ظهر هر چه لازم بود دیكته كرد و من همه را نوشتم و بعداً بر اساس آن یك جزوه مدون، تنظیم نمودم. این جزوه به حدی كامل بود كه بعدها هر چه در ساواك در زمینه برون‌مرزی آموزش داده می‌شد به كاملی این جزوه نبود. از همان روز اول مشهود بود كه این فرد از افراد ممتاز سازمان برون‌مرزی اسرائیل است. لذا، بعدها او را چند بار برای آموزش به اداره كل دوم دعوت كردم و متوجه شدم كه حتی از نیمرودی نیز ورزیده‌تر است. هدف پایگاههای برون‌مرزی اسرائیل در ایران، عراق و كشورهای عربی بود و اكثر مأمورین را این 3 پایگاه استخدام می‌كردند و پس از آموزش كامل مرحله بهره‌برداری شروع می‌شد. اكثر مأمورین پایگاهها عراقی بودند، ولی پایگاه خوزستان موفق شد تعدادی مأمور كویتی و بحرینی و امیرنشینهای امارات و حتی افرادی از عربستان سعودی را نیز استخدام و به كار گمارد، به طوری كه از این 3 پایگاه كلیه اطلاعات لازم از عراق و تا حدی از كویت و امارات و عربستان و سوریه جمع‌آوری می‌شد. البته منظور اسرائیلیها در شروع كار عراق بود، ولی به تدریج امكانات به حدی زیاد شد كه كشورهای فوق‌الذكر را نیز تحت پوشش قرار داد. یك نسخه از كلیه اطلاعات جمع‌آوری شده به اداره كل دوم ساواك تحویل می‌شد و یك نسخه نیز به سرعت به اسرائیل ارسال می‌گردید. باید اضافه كنم كه اداره كل دوم ساواك نیز دارای حدود 10 پایگاه برون‌مرزی برای كار در عراق و كشورهای عربی بود، ولی نتیجه كار این 3پایگاه اسرائیلی حتی با مجموع كار آن 10 پایگاه نیز قابل مقایسه نبود. علت عدم ورزیدگی و عدم تجربه كافی رهبران برون‌مرزی اداره كل دوم بود. علی‌الظاهر پایگاههای سه‌گانه اطلاعاتی ـ جاسوسی موساد در مناطق غربی و جنوبی ایران در سال 1346 برچیده شد و مسئولان آن سازمان ترجیح دادند از آن پس، هدایت شبكه‌های اطلاعاتی گسترده‌ای را كه تا آن هنگام در ایران ایجاد كرده بودند (گفته شده كه در همین رابطه حدود 300 نفر مأمور ورزیده اطلاعاتی و جاسوسی تربیت شده و به كار گرفته شده بودند) از خاك اسرائیل برعهده گیرند. چند سال بعد، بار دیگر اسرائیل درصدد برآمد پایگاههای سه‌گانه اطلاعاتی ـ جاسوسی در غرب و جنوب ایران را فعال سازد، اما رؤسای ساواك چندان تمایلی به فعالیت دوباره آن نشان ندادند. در آستانه قرارداد صلح ایران و عراق در الجزایر (1975م./1354ش.) برخی كارشناسان و مدیران ارشد ساواك هشدار دادند كه با فعال شدن دوباره پایگاههای اطلاعاتی موساد در مناطق غربی و جنوبی كشور، در روند صلح دو كشور (ایران و عراق) مشكلات جدی بروز خواهد كرد. در این میان، رئیس وقت ساواك خوزستان ضمن اشاره به اثرات سوء فعالیت پایگاههای جاسوسی سه‌گانه مذكور، گفته كه همكاریهای گذشته، فایده قابل اعتنایی برای ایران نداشته است. وی به تبعات سوء از سرگیری فعالیت این پایگاهها در روابط ایران و عراق نیز پرداخته است: عطف به 38319/243 ـ 1/11/54 موضوع استقرار مجدد رهبر عملیات برون‌مرزی دوستان زیتون در آبادان و شروع همكاری مشترك با پایگاه برون‌مرزی، این ساواك با بررسی سوابق همكاری 12 ساله دوستان زیتون در خوزستان و نتایجی كه در گذشته به دست آمده به شرح زیر اظهارنظر می‌گردد: - دوستان زیتون انتظار بهره كار منابع را داشته و به حفاظت آنها كمترین توجهی نمی‌نمودند و در نتیجه آخرالامر تعدادی منابع ایرانی و عراقی لو رفته و تعدادی نیز دستگیر و اعدام و تعدادی هم متواری و پناهنده شدند كه هنوز از نظر تأمین مخارج خانواده آنها ساواك با مشكلاتی درگیر است. - به طور كلی عدم آشنایی رهبر عملیات برون‌مرزی دوستان [اسرائیلیها] به زبان خارجی و بعضاً‌ عدم آگاهی از خصوصیات اخلاقی، طرز زندگی، آداب و سنن و تعصبات مذهبی منطقه‌ای ساكنان نوار مرزی باعث می‌گردد كه اگر رهبر عملیات دوستان زیتون از ابتدای نشان كردن در جریان ماوقع قرار نگیرد به نامه پراكنی و شكوه و شكایت نزد اولیای خود در مركز می‌پردازد[...]. و اگر در جریان قرار گیرند و در عملیات شركت كنند ناخودآگاه چنان رفتار می‌كنند كه نشان شده را یا بری از همكاری و یا بسیار متوقع و یا مطلع از فعالیت به نفع یك كشور بیگانه می‌نمایند[...]. بعضاً‌دوستان زیتون مایل بودند كه زیركانه و مخفیانه منابع پایگاه برون‌مرزی خود را مستقیماً خود از طرق دیگری اداره نمایند[...]. - با توجه به توافقت سیاسی و مرزی بین دولتین ایران و عراق و تعهدات سیاسی ناشی از آن و تشدید مراقبتهای نوار مرزی و هوشیاری دستگاههای ضداطلاعاتی حریف و صدور اوامر مؤكد در زمینه رعایت كامل حفاظت در جلوگیری از لو رفتن عوامل و دیگر كارهایی كه به حسن نیت سیاسی دولت شاهنشاهی لطمه بزند. به نظر می‌رسد در حال حاضر با در نظر گرفتن موارد بالا به هیچ‌وجه ریسك كردن در فعالیتهای مشترك برون‌مرزی و تشكیل شبكات [شبكه‌های] اطلاعاتی و گسترش آن به صلاح نباشد. زیرا دوستان زیتون به این مسئله اهمیتی نمی‌دهند و محتملاً دلشان به حال ما نسوخته و با اوضاع و احوالی كه به همین علت بعداً از نظر سیاسی بین ایران وعراق روی خواهد داد و عكس‌العمل اعراب روی ایران اعتنایی نخواهند نمود. نتیجه اینكه با توجه به مقدار زیاد یهودی ایرانی كه در آبادان وجود دارد و شناسایی دوستان زیتون روی آنها و اینكه اكثر این یهودیها در بیشتر شئون مختلف اجتماعی و تجاری آبادان و خرمشهر نفوذ كامل دارند و سابقه امر نشان می‌دهد كه رفت و آمدهای مشكوك و بی‌دلیل رهبران عملیات اعزامی دوستان [اسرائیلی] درگذشته به نقاط پست و دور افتاده شهر احتمال تماس آنها را با این یهودیها و یا عوامل دیگری دور از برنامه همكاری مشترك و به طور كلی دید ساواك است. پس از مدت كوتاهی، بار دیگر از اوایل 1355ش. پایگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی موساد در غرب و جنوب كشور فعالیت خود را از سر گرفتند و تا پایان دوران پهلوی این پایگاهها فعال بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این پایگاهها توسط انقلابیون تصرف شد و به فعالیت آن خاتمه داده شد. روزنامه كیهان در سوم اسفند 1357 درباره كشف یكی از همین پایگاهها چنین نوشته است: «عده‌ای از مجاهدین قهرمان شهر كرمانشاه موفق به كشف یك پایگاه بزرگ مخابراتی و جاسوسی در غرب این شهرستان شدند... گروهی از مطلعین و مجاهدین هنگام جستجو تعدادی اسناد و مدارك سری در ساختمانهای این پایگاه كشف كردند و عقیده داشتند كه این مجموعه به وسیله عمال ساواك و مأموران جاسوسی اسرائیل و هدایت و كنترل سیا در دست ساختمان بود.» 6 - نمایندگان و مأموران موساد در ایران روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی اسرائیل با ایران جدای از فعالیتهای گسترده اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی موساد در ایران نبود. اسرائیل به رغم روابط غیررسمی كه با ایران داشت، نمایندگان و مأموران بسیاری به ایران اعزام كرده بود كه روابط دو كشور را كنترل می‌كردند. در این میان نمایندگی غیررسمی اسرائیل در تهران كه به مثابه سفارت آن كشور عمل می‌كرد، مأموران و نمایندگان بسیاری در خود جای می‌داد. اینان در زمینه‌های مختلف سیاسی،‌ نظامی، امنیتی و جاسوسی تجربه و تخصص داشتند و بر حسب نیاز انجام وظیفه می‌كردند. دولت ایران به رسانه‌های گروهی و ارباب مطبوعات دستور داده بود كه از انتشار هرگونه خبری درباره روابط سیاسی و اقتصادی ایران و اسرائیل خودداری كنند تا موجبات رنجش و اعتراض كشورهای عربی فراهم نشود. این در حالی بود كه رسانه‌های گروهی اسرائیل، روابط خود را با رژیم پهلوی آشكارا منتشر می‌كردند. در همان حال با تمهیدات مشترك ساواك و موساد، تلاش می‌شد تا مسافرتها و رفت و آمدهای سران،‌ مقامات و كارگزاران سیاسی دو كشور پنهان بماند. شخص شاه نیز مُصر بود تا مسافرت مقامات اسرائیلی به ایران با نهایت پنهان‌كاری انجام شود و در این باره به ساواك دستورات اكیدی صادر كرده بود. به همین دلیل قبل از آغاز سفر هیئتهای اسرائیلی به ایران، هماهنگی و پیش‌بینی‌های امنیتی شدیدی با همكاری موساد و ساواك و وزارت امور خارجه هر دو كشور اندیشیده می‌شد. پیش از سفر مقامات اسرائیلی به ایران، سرویس اسرائیل (موساد) درباره هویت مقاماتی كه مقرر بود از ایران دیدن كنند اطلاعاتی در اختیار ساواك قرار می‌داد تا تدابیر لازم اندیشیده شود. موساد معمولاً اطلاعات دقیقی دربارة زمان مسافرت، تعداد مسافران، زمان توقف در ایران و برخی جزئیات دیگر به اطلاع همتای ایرانی می‌رساند. هرچه شأن و منصب مقاماتی كه از ایران دیدن می‌كردند مهم‌تر می‌نمود، تدابیر امنیتی و پنهانكاری، بیشتر می‌شد. ساختمانی كه سفارت غیررسمی اسرائیل در آن مستقر بود، تابلو، پرچم و یا علامت مشخص كننده دیگری نداشت و نمایندگان اسرائیل نمی‌توانستند در مراسم تشریفاتی و رسمی دولت و دربار ایران شركت جویند. با این احوال رئیس هیئت نمایندگی و یا معاونین او در مواقع غیررسمی به آسانی می‌توانستند با شاه و دیگر مقامات ایران ملاقات كرده و درباره تمامی مسائل به گفتگو و رایزنی بپردازند. نفرات اسرائیل نیز از این‌‌كه حكومت ایران برای اجتناب از انتقادات كشورهای عربی، اجازه فعالیت رسمی به آنان نمی‌داد چندان ناراضی به نظر نمی‌رسیدند. آنچه مهم بود تأمین خواسته‌ها و منافع دولت اسرائیل در مطلوب‌ترین شرایط بود كه رژیم پهلوی بدون هیچ محدودیتی در راستای تحقق آن گام برمی‌داشت. ساختمان سفارت اسرائیل در تهران تحت شدیدترین تدابیر امنیتی قرار داشت. دالانها و دهلیزهای زیرزمینی داشت و نیز تجهیزات دیده‌بانی نصب شده در آن، فضای امنیتی و اطلاعاتی به این ساختمان می‌بخشید. مأموران كا.گ.ب كه در تمام دوران رژیم پهلوی به رغم تمام تلاشهای صورت گرفته نتوانسته بودند راهی به درون این نمایندگی غیررسمی سیاسی، اما بسیار مهم بیابند، تنها زمانی توانستند به گوشه‌هایی از اسرار آن دسترسی یابند كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی نمایندگی ساف در تهران این امكان را برای آنان مهیا ساخت. روزنامه اطلاعات هم در اوایل تیر 1358 به افشای گوشه‌های دیگر از وضعیت داخلی سفارت غیررسمی اسرائیل در تهران پرداخت و از سیستم اطلاعاتی ـ جاسوسی بسیار مجهز و پیشرفته‌ای خبر داد كه در بخشهای مختلف این ساختمان 135 اتاقه به كار گرفته شده بود: در سفارت سابق اسرائیل در ایران كه اخیراً تبدیل به دفتر نمایندگی سازمان مقاومت فلسطین (الفتح) شده است مجهزترین دستگاههای تجسس برای كنترل تلفنهای خارج ازكشور كار گذاشته شده بود. اعضای سفارت اسرائیل تلفن كشورهای مختلف را با این دستگاهها كنترل می‌كردند. قبل از ظهر روز پنجشنبه هیئت اجرائی جمعیت ایرانی تعاون فلسطین از محل سابق سفارت اسرائیل دیدن كردند. برادر اسماعیل، نماینده فلسطین كه از روز پیروزی انقلاب تاكنون در این سفارتخانه بوده است، اطلاعاتی از اعمال و نحوه كار اعضاء سفارت اسرائیل در اختیار هیئت گذاشت. وی گفت: بی‌شك ساختمان این سفارتخانه 135 اتاقی، بیشتر شبیه به شكنجه‌گاه، زندان و مركز جاسوسی است، تا یك سفارتخانه. اتاقهای تاریك و مشرف به هم با درهای آهنی كه فقط با كلید رمز باز می‌شود گواه این ادعا است. برادر اسماعیل برای این هیئت توضیح داد: بیش از چهار ماه است كه در مورد كارهای اعضای این سفارت‌خانه تحقیق كرده است. وی گفت اسرائیلیها با نصب دستگاههای بسیار مجهز و قوی تلفن سران كشورهای مختلف از جمله سوریه و عراق را كنترل می‌كرده‌اند. قسمتی از طبقه هم‌كف ساختمان سفارتخانه به میدان تیراندازی اختصاص داده شده كه افراد و مأموران امنیتی در آنجا تعلیم تیراندازی می‌دیدند. دور حیاط سفارتخانه سیمهایی كار گذاشته شده. به محض اینكه كسی وارد حیاط سفارتخانه شود با صدای بوق، مأموران سفارتخانه متوجه ورود او می‌شوند. روی پشت‌بام سفارتخانه دستگاه نقاله‌ای كار گذاشته شده كه به محض وجود خطر، این دستگاه قادر است عده‌ای را به پشت‌بام همسایه انتقال دهد. در بالای پشت‌بام اتاقكی است كه در آن از بالای سقف باز می‌شود و به زیرزمین ساختمان راه دارد، در این مكان اسلحه نگهداری می‌شده است. برادر اسماعیل همچنین توضیح داد: در ورودی اكثر اتاقها، رمزی بود و مگر با شماره رمز باز نمی‌شد. ما برای باز كردن این درها سقف اتاقها را خراب كردیم و از داخل اتاقها با به دست آوردن شماره رمز درها را باز كردیم. مأموران بسیار موساد در ایران كه عمدتاً در پوششهای اقتصادی، تجاری و دیپلماتیك (البته غیررسمی) فعالیت می‌كردند در نقاط مختلف ایران حضور داشتند و بسیاری از ملزومات نظامی، تجهیزات و اسلحه آنها از طریق پست دیپلماتیك به ایران حمل می‌شد. ساواك در تسهیل این نقل و انتقالات غیرقانونی نقش درجه اول داشت. بسیاری از كسانی كه در پوششهای فرهنگی و سیاسی از اسرائیل وارد ایران می‌شدند از مأموران سازمان موساد بودند كه در موارد متعددی حتی ساواك و نمایندگان سیاسی ـ امنیتی سفارت امریكا در تهران و سیا هم به ندرت می‌توانستند از كنه مأموریتهای جاسوسی آنها آگاهی یابند. در همان حال، برخی مأمورین اطلاعاتی و جاسوسی موساد در پوشش روزنامه‌نگار، خبرنگار و نظایر آن در ایران فعالیت می‌‌كردند و مأموریتهای محوله را با چنان مهارتی انجام می‌دادند كه تا پایان حكومت پهلوی به ندرت از سوی ساواك و دیگر سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی فعال در ایران شناسائی شدند. چنانكه مرسوم موساد در سراسر جهان بود بسیاری از مأموران و جاسوسان آن در ایران نیز دارای گذرنامه و ملیتهای علی‌الظاهر غیراسرائیلی بودند. چه بسا افرادی با گذرنامه‌های جعلی كشورهای اروپایی، امریكایی و غیره در ایران برای موساد، فعالیت می‌كردند؛ با این تذكر كه جاسوسان و مأموران غیررسمی موساد یهودیانی بودند كه در كشورهای مختلف زندگی می‌‌كردند و تابعیت و گذرنامه مربوطه آن كشورها را نیز در اختیار داشتند، اما نسبت به دولت اسرائیل وفاداری ایدئولوژیك و سیاسی داشتند. در گسترش نفوذ موساد در ایران، برخی شخصیتها و افراد وابسته به صهیونیستها مؤثر بودند و با اقدامات و فعالیتهای پیدا و پنهان آنان، موساد به سرعت در ایران رشد كرد. یعقوب نیمرودی از مهمترین این افراد محسوب می‌شود كه بیش از سیزده سال در ایران حضور داشت. نیمرودی اول ژوئن 1926 در یك خانواده یهودی عراقی‌الاصل در بیت‌المقدس به دنیا آمد و خیلی زود به عضویت سازمان تروریستی هاگانا درآمد. او در سالهای 1940 ـ 1947م. عضو هاگانا بود و در فعالیتهای تروریستی علیه مسلمانان فلسطینی مشاركت داشت. نیمرودی به سرعت در شبكه اطلاعاتی ـ جاسوسی و تروریستی اسرائیل پلكان ترقی را پیمود و هم‌زمان با تأسیس رسمی موساد، از افسران بلندپایه آن شد. وی از مهمترین پایه‌گذاران موساد در ایران، عراق و كشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس بود. نیمرودی در جوانی، عضو شبكه عربی پالاخ (ستاد عملیات نظامی سازمان تروریستی مخفی یهودیان صهیونیست پیش از تأسیس رسمی دولت اسرائیل) بود و در حوادث خونینی كه منجر به اعلام رسمی تأسیس دولت اسرائیل شد، نقش قابل‌توجهی برعهده گرفت. وی در سالهای بعد و در جریان لشكركشیهای اسرائیل به كشورهای عربی، هدایت شبكه‌های اطلاعاتی ـ جاسوسی آن كشور را بر عهده داشت. یعقوب نیمرودی اولین بار در 30 دی 1334 از طریق مرزهای تركیه وارد ایران شد و معاونت آژانس یهود را در ایران به عهده گرفت. بدین ترتیب او اولین افسر اطلاعاتی ـ‌ جاسوسی موساد در ایران محسوب می‌شد. البته نیمرودی هنگام ورود به ایران، ادعا كرد كارمند آژانس یهود است، اما آگاهان مسایل سیاسی تردیدی نداشتند كه مأموریت اصلی او در ایران نمایندگی موساد است كه با پیش‌بینی‌ها و تمهیدات امریكا، مقدر بود تا چند سال بعد به مهمترین هم‌پیمان و متحد ساواك در ایران و منطقه خاورمیانه ارتقاء مقام یابد. در موفقیت موساد در ایران، یعقوب نیمرودی نقش بسیاری داشت؛ وی تا پایان دوران مأموریت رسمی‌اش در ایران ـ 1348ش. ـ برجسته‌ترین نماینده موساد محسوب می‌شد. طی دوران حضور او در ایران، ساواك روابط بسیار گسترده و نزدیكی با موساد برقرار كرد. فعالیتهای نیمرودی تنها در عرصه اطلاعاتی ـ جاسوسی و امنیتی خلاصه نمی‌شد، او در بسیاری از مسائل اقتصادی، فرهنگی و نیز سیاسی یاریگر دولت اسرائیل در ایران بود. نیمرودی با حكومت پهلوی ارتباط بسیار نزدیكی داشت؛ روابط بسیار نزدیك او با شاه رشك و حسد رجال درجه اول ایرانی را برمی‌انگیخت. بنیامین بیت ‌هلحّمی در كتاب «ارتباط اسرائیل»، دربارة نیمرودی و دوران حضور او در ایران چنین نوشته است: نیمرودی در سال 1927 در یك خانواده یهودی كه از كردستان عراق، به اورشلیم مهاجرت كرده بود، به دنیا آمد. وی در اوایل جوانی در سازمان اطلاعاتی قبل از استقلال [اعلام وجود دولت جعلی] اسرائیل موسوم به «شای» استخدام شد و استخدام‌كننده‌اش مقام ارشدی در این سازمان بود به نام «اسحاق ناوون» (Navon) كه بعداً به مقام منشی خصوصی «بن‌گوریون» و سپس ریاست جمهوری اسرائیل دست یافت. از آنجا كه «نیمرودی» می‌توانست عربی صحبت كند، برای آنهایی كه از اروپای شرقی آمده و «هاگانا» [گروه تروریستی جنایتكار صهیونیست] و سازمان «شای» را تحت كنترل داشتند، عضو به دردبخوری از آب درآمد. در هنگام [اعلام شرم آور] تشكیل دولت [جعلی] اسرائیل، به سرویس اطلاعت نظامی پیوست. در اوایل دهة 1950، هنگامی كه «نیمرودی» به فرماندهی جنوبی نیروی [موسوم به] دفاعی اسرائیل پیوسته بود، با یك فرمانده [دیگر] جوان و درحال صعود ارتش برخورد كرد و با او دوست شد. این شخص «آریل شارون» نام داشت. نقطة عطف این سرگرد جوان، [«یعقوب»] به سال 1955 و هنگامی پدیدار شد كه او را به تهران فرستادند و بخش اعظم دوران كار خود را، در این شهر گذراند... او بعداً درباره سیزده سالی كه در تهران به سر برده بود، اظهار می‌داشت كه این مدت، شادترین دوران زندگی‌اش بوده است. از نمونة نوینی بود از فرستادگان اسرائیلی كه به جای پنهان شدن و در تاریكی به سر بردن، قدرت خود را اعلام می‌‌كرد و حتی با وجود اینكه ایران و اسرائیل هنوز [در ظاهر] روابط كامل دیپلماتیك نداشتند، به مقامات عالیرتبة ایرانی دسترسی داشت. میهمانان اسرائیلی او مسلماً حیرت می‌كردند از اینكه می‌دیدند، ژنرالهای ارتش ایران، صبورانه در راهروی دفتر كار وی انتظار می‌كشند، تا طی دیدار كوتاهی با او، از وی بخواهند نزد رئیس ستاد و یا حتی«شاه» وساطت و یا شفاعت آنها را بكند... نیمرودی از توجه به افسران جوانی هم كه به ملاقاتش می‌رفتند، غافل نبود؛ زیرا امكان داشت بعداً در موقعیتی قرار گیرند كه وی به لطف آنها نیازمند باشد. یعقوب نیمرودی بعدها دربارة حیطه فعالیت و عمل خود در ایران چنین اعتراف كرد: «اگر یك روز به روزنامه‌نگاران اجازه دهند از كارهایی كه ما در تهران كرده‌ایم مطلع شوند از آنچه می‌شنوند وحشت خواهند كرد حتی نمی‌توانند آن را تصور كنند» یعقوب نیمرودی مشتاق بود با اعطای رشوه و برگزاری میهمانیهای پرزرق و برق، دوستان ایرانی‌اش را بیش از پیش به خود جلب كند. اندرولسكی و كاكبورن در «ارتباط خطرناك» چنین نوشته‌اند: ... در آن روزها، یك سرهنگ در نیروی دفاعی اسرائیل حقوق قابل توجهی دریافت نمی‌كرد. با این حال گروه وسیعی از ایرانیان برجسته از جمله رؤسای ستاد و نخست‌وزیران از اینكه از مهمان‌نوازی دوست‌داشتنی نیمرودی برخوردار شوند، شاد می‌گردیدند. به‌ویژه آنكه تماس با او سبب زیر سئوال رفتن فرد نمی‌شد. نیمرودی از توجه به افسران جوانی هم كه به ملاقاتش می‌رفتند غافل نبود. زیرا امكان داشت بعداً در موقعیتی قرار گیرند كه وی به لطف آنها نیازمند باشد. گزارشی كه در سال 1985 در روزنامه اسرائیلی داوار منتشر شد و مطلب آنقدرها تملق‌آمیزی نبود، از وجود شایعاتی پیرامون دریافت رشوه و هدیه خبر می‌داد. نیمرودی چنین مسائلی را تكذیب كرد و ممكن است این حرفها صرفاً شایعاتی باشند كه افراد حسود از خودشان درآورده‌اند اما باید خاطرنشان ساخت كسی كه جانشین نیمرودی شد پس از چند ماه تحت شرایط ناخوشایندی بركنار گردید و در دفاعیه خود پیرامون عملكرد خویش گفت، آنچه انجام داده به خاطر این صورت گرفته كه رسم و عادت در محل كارش در تهران چنین بوده است. نیمرودی مدت كوتاهی پس از پایان مأموریتش در ایران از سمتش در موساد و ارتش اسرائیل هم كناره گرفت و بار دیگر فعالیتش را در عرصه اقتصادی ـ تجاری ایران پی گرفت و ارتباطش را با شاه و رجال بلندپایه ایرانی حفظ نمود. با این حال ساواك تردید نداشت كه حضور مجدد یعقوب نیمرودی در ایران، فقط به معاملات و فعالیتهای اقتصادی و نظایر آن محدود نخواهد بود و او اقدامات جاسوسی خود را در ایران، علیه كشورهای عربی از سر خواهد گرفت. در 26 اسفند 1348 اداره كل هفتم ساواك طی نامه‌ای به اداره كل ششم در این باره چنین اظهارعقیده كرد: روزنامه كثیرالانتشار معاریو (مستقل، چاپ تل‌آویو) طی مقاله‌ای نوشته است: سرهنگ یعقوب نیمرودی و یك نفر یهودی میلیونر ژاپنی به نام‌ آیزنبرگ به زودی شركتی به منظور شیرین كردن آب شور در نقاط مختلف ایران تأسیس خواهند كرد. سرهنگ نیمرودی درصدد است كه برای اشتغال كامل به كارعمرانی جدیدش در ایران از ارتش كناره‌گیری نماید و این امر برای شخص وی و افرادی كه از 22 سال خدمت وی به ارتش اسرائیل آگاهی دارند عملی دشوار محسوب می‌گردد... با توجه به تجربیات نظامی وسیع نیمرودی و تخصصی كه در امور خاورمیانه عربی دارد، كناره‌گیری وی از ارتش در هنگامی كه اسرائیل بیش ازهر زمان دیگر نیازمند یك چنین افراد است باعث تأسف می‌باشد. ... سرهنگ نیمرودی مدت 13 سال در ایران ظاهراً به عنوان وابسته نظامی اسرائیل خدمت می‌نموده و اشتغال جدید وی در ایران اعم از اینكه از ارتش كناره‌گیری نماید یا ننماید به احتمال زیاد پوششی برای فعالیت اطلاعاتی در خلیج فارس و شیخ‌نشینها خواهد بود. بدین ترتیب نیمرودی هم‌زمان با فعالیتهای كلان اقتصادی ـ تجاری در ایران كه ثروت هنگفتی برای وی به بار آورد، با دستگاه اطلاعاتی ـ جاسوسی اسرائیل در ایران نیز ارتباط داشت و تا واپسین روزهای حضورش در ایران دوران پهلوی، مدیران موساد را از خدمت و تجارب خود بهره‌مند می‌ساخت. گفته شده كه او در قاچاق آثار عتیقه و باستانی ایران به كشورهای خارجی و از جمله اسرائیل دست داشت. از دیگر كسانی كه در گسترش روابط سیاسی،‌ اقتصادی، اطلاعاتی و جاسوسی ایران و اسرائیل نقش قابل‌توجهی ایفا كرد، مئیر عزری بود كه به عنوان نماینده سیاسی غیررسمی اسرائیل حدود بیست سال در ایران حضور داشت. در تمام دوران روابط ایران و اسرائیل، مئیر عزری در مقام نمایندگی سیاسی، اقتصادی و بازرگانی اسرائیل در تهران باقی ماند. وی از یهودیان ایرانی بود كه پس از اعلام تشكیل دولت صهیونیست، از ایران به فلسطین اشغالی مهاجرت كرد و در آستانه آغاز روابط غیررسمی سیاسی دو كشور در 1338ش. به ایران بازگشت و تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی در ایران بود. مئیر عزری طی دوران طولانی حضورش در ایران، با طبقات ممتاز حكومت و شخص شاه روابط بسیار نزدیكی داشت. برخی از بلندپایه‌ترین رهبران اسرائیل در دوران پهلوی (به طور مخفیانه) توسط عزری از ایران دیدن كردند و با شاه و برخی رجال سیاسی كشور ملاقات نمودند. اسدالله علم رابطه بسیار نزدیكی با مئیرعزری داشت و هم او بود كه با موافقت شاه، نشان درجه دوم تاج را به عزری اعطا نمود. از 1973م. به رغم حضور پررنگ عزری در نمایندگی سیاسی اسرائیل در تهران، ریاست سفارت غیررسمی آن كشور برعهده اوری لوبرانی بود. فرد دیگری كه در گسترش نفوذ موساد در ایران نقش‌آفرین شد اوری (یوری) لوبرانی بود. لوبرانی از ژوئن 1973 سفیر غیررسمی اسرائیل در تهران بود و از سالها قبل از تأسیس رسمی دولت اسرائیل، در برخی گروههای جاسوسی ـ تروریستی یهودی فعالیت داشت. وی قبل از آنكه وارد ایران شود در مشاغل بسیار حساس سیاسی، دیپلماتیك و اطلاعاتی خدمت كرده بود. اوری‌لوبرانی با شاه و امیرعباس هویدا رابطه دوستانه‌ای داشت و هرگاه اراده می‌‌كرد می‌توانست با آنها ملاقات كرده و درباره مسائل مختلف به گفتگو بنشیند: ... یك نفر دیگر هم [كه] در زندان به ملاقات «هویدا» رفت، «یوری لوبرانی» نام داشت و در عمل سفیر اسرائیل در ایران بود. البته اسرائیل در ایران، سفارت رسمی نداشت، اما دفتر منافعش «را دولت ایران در هر زمینه‌ اصلی، چون یك سفارت تلقی می‌‌كرد.» (قسمت داخل گیومه نقل شده از "Israeli operations in Iran" U.S. Embassy, Tehran-Iran 2 April 1965-NSA, No 549 می‌باشد) از اوایل دهة پنجاه، ریاست دفتر اسرائیل را «لوبرانی» به عهده داشت و او روابط ویژه و نزدیكی با «هویدا» پیدا كرده بود... مرتب با او، در دفتر نخست‌وزیر هم دیدار و گفتگو می‌كرد. هر وقت سفیری از یكی از كشورهای خارجی به دیدار «هویدا» می‌آمد، او تأكید داشت یكی از منشیانش، در جلسه حضور داشته باشند. تنها استثنا «لوبرانی» بود. (گفتگو[ی «عباس میلانی»] با «افسانه جهانبانی» پاریس 3 ژوئن 98) وقتی در این مورد از «لوبرانی» پرسیدم، جواب داد: «تا آنجا كه من می‌دانستم، «هویدا» در مورد من استثنایی قائل نمی‌شد.» در عین حال می‌گفت همواره احساس می‌كرد از روابط دوستانة ویژه‌ای با «هویدا» برخوردار بود. می‌گفت: «به خاطر همین دوستی بود كه وقتی به زندان افتاد، من هم از تمام قدرتم استفاده كردم، تا پیش از خروج از ایران، یك بار با او در زندان دیدار و وداع كردم.» (گفتگو[ی «عباس میلانی»] با «یوری لوبرانی» ـ 8 ژوئیه 1999) اوری لوبرانی از مقامات عالی‌رتبه موساد هم محسوب می‌شد. در برخی منابع از او تحت عنوان «خطرناك‌ترین فرد» در موساد نام برده شده است. او با رهبران اسرائیل رابطه نزدیكی داشت و با تعدادی از نخست‌وزیران اسرائیل همكاری كرده است. گفته شده لوبرانی در آموزش ساواك و آشنا كردن مأموران آن با شیوه‌های مرگبار شكنجه، نقش قابل توجه داشته است. لوبرانی نخستین و در واقع تنها مقام اطلاعاتی ـ جاسوسی خارجی در ایران محسوب می‌شد كه هم‌زمان با آغاز تحركات انقلابی در ایران، سقوط قریب‌الوقوع شاه را پیش‌بینی می‌كرد. محمد شریده در كتاب «رهبران اسرائیل» درباره اوری لوبرانی چنین نوشته است: اوری لوبرانی، مأمور عالیرتبه اطلاعاتی سازمان موساد و به عنوان فردی قدرتمند، برای انجام بسیاری از مأموریتهای مهم اطلاعاتی توصیف می‌شود. ناظران سیاسی می‌گویند كه وی، كارمند كشوری عالیرتبه و نمونه‌ای است كه می‌توان كارهای «نامطلوب» را به او واگذار كرد. گفته می‌شود، وی خطرناك‌ترین فرد اسرائیل و سازمانهای وابسته به آن است. در دوران حزب كارگر و جناح لیكود انجام وظیفه كرد. وی یك «ملی‌گرای متعصب» است كه به ایدئولوژیهای دیگر و تفسیرهای آنان، وقعی نمی‌گذارد. با «دیویود بن‌گوریون»، «لوی اشكول»، «گلدا مایر»، «مناخیم بگین»، «اسحاق شامیر» و «اسحاق رابین» همكاری داشته است. از آنجا كه رابطه‌ای محكم و صمیمانه با شخص «هایلا سلاسی»، امپراتور اتیوپی داشت، لذا از سوی سازمان اطلاعاتی موساد به «آدیس آبابا» اعزام شد. ضمناً او رابطه‌ای بسیار محكم و صمیمانه با «محمدرضا پهلوی» [ستم] «شاه» ایران داشت و لذا از سوی سازمان موساد به ایران اعزام شد و گفته می‌شد كه وی در ایجاد اتاقهای بازجویی معروف (وحشتناك) «ساواك» همكاری داشته است. علیرغم این مسائل وی در سال 1978، «سقوط شاه» را پیش‌بینی كرد كه این امر در آن زمان برخلاف نظرات (مورد قبول) سازمان سیا و وزارت خارجه اسرائیل بود... در سالهای 1967 تا 1971 برای جلوگیری از نفوذ اعراب در افریقا، به فعالیت پرداخت و روابط استواری با تعدادی از رهبران افریقایی مانند «عیدی امین» رئیس ‌جمهوری سابق اوگاندا برقرار كرد. در هنگام حضورش در ایران، به عنوان فرستادة موساد، با «یعقوب نیمرودی» كه تاجر اسلحه بود، همكاری كرد... در سال 1983 سازمان موساد را ترك كرد تا به مدت فقط شش ماه با وزارت دفاع همكاری كند، ولی تاكنون همچنان در وزارت دفاع خدمت می‌كند. شریك مؤسسه صادراتی اسلحه «یوركون» است كه به همراه ژنرال «آوراهام اورلی» آن را تأسیس كردند. اوری لوبرانی به عنوان سفیر غیررسمی اسرائیل در تهران، به جای مئیرعزری منصوب شد. به دنبال گسترش روابط ایران و مصر در اوایل دهة 1350ش. بود كه همكاریهای اطلاعاتی ـ سیاسی ایران و اسرائیل كاهش یافت و دولت اسرائیل برای تحرك بخشیدن دوباره به همكاریهای دو كشور، دریافت كه چاره‌ای جز اعزام فردی برجسته‌تر و كارآزموده‌تر به ایران ندارد. لوبرانی طی سالیان گذشته مدتها مشاور عالی بن‌گوریون نخست‌وزیر اسرائیل ـ 1948 ـ 1963م. ـ بود. برخلاف نمایندگان سابق، اوری لوبرانی نخستین فردی بود كه تلاش كرد استوارنامه‌اش را تسلیم شاه كند. در همان حال نیز نامه‌ای رسمی از سوی آباابان، وزیر امورخارجه اسرائیل ـ برای همتای ایرانی‌اش ـ عباسعلی خلعت‌بری ـ به همراه داشت. البته شاه برای اجتناب از اعتراض كشورهای عربی، نتوانست به طور رسمی با لوبرانی ملاقات كند. لوبرانی در آذر 1353، با همكاری ساواك و شخص نصیری، ترتیب مسافرت مخفیانه اسحاق رابین ـ نخست‌وزیر وقت اسرائیل ـ را به تهران فراهم آورد. لوبرانی در دورة حضورش در تهران، توانست بار دیگر روابط اسرائیل با ایران را بیش از پیش گسترش دهد. 7 - نقش موساد در آموزش و تجهیز ساواك هر چند از اوایل 1339ش. شاه (با حمایت و هدایت امریكا) تصمیم گرفت روابط غیررسمی سیاسی با اسرائیل برقرار كند، اما پس از كودتای 28 مرداد 1332، افراد و گروههای متعددی از اسرائیل به طور پیدا و پنهان با برخی محافل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران ارتباطاتی داشته و پیشاپیش نیز مأمورانی از سوی دستگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی اسرائیل در بخشهایی از خاك ایران نفوذ كرده بودند. از اواسط 1333ش. نمایندگان سیاسی ـ اقتصادی اسرائیل به طور غیررسمی و گاه مخفیانه برای برخی مبادلات تجاری و به‌ویژه خرید نفت با محافل سیاسی ـ اقتصادی ایران تماسهایی داشتند و یكی از مهمترین افسران اطلاعاتی ـ جاسوسی موساد از 1334ش. در ایران حضور داشت. بنابراین هنگامی كه ساواك در اواخر 1335ش. تشكیل شد، مدتها از حضور مأموران موساد در ایران سپری می‌شد. برخی از این مأموران با افسران بلندپایه ارتش و فرمانداری نظامی تهران كه تیمور بختیار در رأس آن بود، ارتباطاتی داشتند. البته حضور مأموران موساد در ایران نمی‌توانست از نظر مأموران سیا در ایران مخفی بماند. هم، این سازمان بود كه در طرح تشكیل، هدایت و راهبری بعدی ساواك نقش كلیدی داشت. اسرائیل در آن دوره روابط بسیار نزدیك و استراتژیكی با امریكا داشت و با تشویق و هدایت امریكا بود كه زمینه‌های اصلی گسترش روابط ایران و اسرائیل فراهم شد. باز با هدایت سیا بود كه به تدریج ساواك و موساد روابط تنگاتنگی با یكدیگر برقرار كردند. بدین ترتیب از همان آغازین ماههای شكل‌گیری و فعالیت ساواك، مأموران موساد، هر چند غیرمستقیم، در جریان اقدامات و فعالیتهای آن قرار داشتند. هنگامی كه از اواسط مرداد 1339ش.، رهبران موساد و ساواك به طور رسمی با یكدیگر ملاقات كرده و راهكارهای عملی برقراری روابط را بررسی كردند، مدتها از رایزنیهای غیررسمی و مخفیانه نمایندگان و مأموران طرفین سپری شده بود. سیا در تشكیل، هدایت و راهبری مدیریتی ـ عملیاتی ساواك در سالهای نخست فعالیتش، نقشی انكارناپذیر داشت. در این میان موساد به دلیل تجارب وسیعی كه در امور اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی داشت بیش از هر منبع اطلاعاتی دیگر می‌توانست بر یكی از مهمترین اهداف سیا در ایران كه همانا كارآمد كردن هر چه بیشتر ساواك بود یاری رساند. آموزش و تجهیز فنی و اطلاعاتی ساواك اولین گام در كارآمد كردن این سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی جدیدالتأسیس بود. گفته شده كه آموزشهای سیا به رغم تمام تلاشهایی كه از همان آغاز امر به كار برده بود، مورد توجه بلندپایگان و افسران ساواك قرار نگرفت. بدین ترتیب ضرورت آموزشهای بیشتر و در عین حال كارآمدتری در مواجه با دنیای پیرامون احساس می‌شد. در چنین شرایطی امریكا و سیا (و تا حدی انگلیسیها) از حضور نیرومند موساد در امر آموزش، تجهیز و هدایت عملیاتی ساواك استقبال كردند. حسین فردوست در خاطرات خود به گوشه‌هایی از این موضوع اشاراتی كرده است. فردوست درباره سطح نازل آموزشهای ساواك در آستانه دهة 1340 و تلاش او در مقام قائم‌مقام ساواك در ارتقاء سطح آموزش نفرات این سازمان چنین اظهارنظر كرده است: اشكال اساسی كه با آن مواجه شد این بود كه اجرای وظایف ساواك در ایران هیچ سابقه‌ای نداشت و این وظایف را قبلاً شهربانی و مدتی فرمانداری نظامی (بعد از 28 مرداد) به سبك خود و به وسیلة افراد غیرمسلط انجام می‌داد. پس، لازم بود كه این آموزش توسط سازمان اطلاعاتی و امنیتی یك كشور مسلط و با تجربه داده شود. طی 5 سالی كه از تأسیس ساواك می‌گذشت، هیئت مستشاری امریكا آموزشهائی داده بود، كه به هیچ‌وجه كفایت نمی‌كرد و معلوم شد كه بیش از این حاضر به همكاری نیستند (یعنی اجازه نداشتند و تعدادی‌شان نیز معلومات لازم را نداشتند). آموزش خود من در دورة «دفتر ویژه اطلاعات» در انگلستان نیز هر چند بسیار عالی بود، ولی برای كار دیگری بود و نه برای ساواك. لذا تصمیم گرفتم كه مجدداً از انگلیسی‌ها كمك بگیرم. در آغاز خودم و سپس با صمدیان‌پور و ماهوتیان به لندن رفتم. ولی این آموزشها نیز نازل بود و معلوم بود كه انگلیسی‌ها رغبتی به آموزش جدی ساواك ندارند و صراحتاً گفتند كه بیش از این برایمان میسر نیست. به هر حال تشكر كردم. سپس 2 ـ 3 دوره و در هر دوره 5 یا 6 نفر را برای آموزش به امریكا فرستادم. در مراجعت مشخص شد كه امریكاییها چیز به درد بخوری آموزش نداده‌اند. در آن زمان، ایران، اسرائیل را به طور «دوفاكتو» به رسمیت شناخته بود و اسرائیل یك سفارتخانه غیررسمی در تهران داشت و مسئول اطلاعات آن سرهنگ دوم یعقوب نیمرودی بود، كه با تأیید محمدرضا با ساواك رابطه فعال داشت. اطلاع داشتم كه تشكیلات اطلاعاتی اسرائیل بسیار قوی است. زیرا برخی افراد یهودی در كشورهای اروپا و امریكای شمالی در مشاغل حساس اطلاعاتی شاغل بوده‌اند و این افراد پس از تشكیل كشور اسرائیل سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی آن را تشكیل داده‌اند. لذا به كمك نیمرودی آموزش ساواك را سازمان دادم، كه منجر به تأسیس اداره كل آموزش شد و سرتیپ كیوانی ریاست آن را به عهده گرفت. یعقوب نیمرودی نماینده موساد در ایران كه موضوع آموزش ساواك را راهی بسیار كارآمد برای گسترش نفوذ موساد در ایران ارزیابی می‌كرد، به پیشنهاد فردوست به سرعت واكنش مثبت نشان داد و مدت كوتاهی پس از آن، نخستین نیروهای ساواك برای كسب دوره‌های آموزشی به اسرائیل اعزام شدند. در همان حال با افزایش امكانات آموزشی ساواك در داخل كشور ترجیح داده شد استادانی از موساد به ایران فراخوانده شوند تا كار آموزش ساواك در داخل ایران نیز ادامه یابد. در این باره، كتابها و جزوات آموزشی متعددی توسط اسرائیل در اختیار ساواك قرار گرفت كه به سرعت ترجمه شده و در كلاسهای آموزش مورد استفاده قرار گرفت. موفقیت زودهنگام و در عین حال كارآمد موساد در آموزش ساواك، اولین گام جدی در گسترش روابط اطلاعاتی ـ جاسوسی و امنیتی فیمابین و به تبع آن سوق داده شدن تدریجی ساواك به سوی موساد بود: در آغاز 2 یا 3 تیم و هر تیم مركب از حدود 10 نفر از ادارات كل عملیاتی (دوم، سوم، هشتم) برای آموزش به اسرائیل اعزام شدند. مدت آموزش هر تیم بین 1 تا 2 سال و نتیجه آموزش عالی بود. این نشان می‌‌داد كه اسرائیلیها برای دوستی با محمدرضا بهای زیادی قائلند و روی نقش ساواك در آینده منطقه حساب جدی باز كرده‌اند. سپس، ترجیح دادم كه استادان اسرائیلی را به تهران بیاورم. به تدریج موارد مورد نیاز را از شخص نیمرودی می‌خواستم و او نیز به سرعت استاد مربوطه را به تهران دعوت می‌كرد. در هر كلاس حدود 35 نفرانتخاب شده و شركت می‌كردند. از استادان خواسته بودم كه پس از خاتمه كلاس به ترتیب تقدم استعداد و قدرت فراگیری، لیستی به شخص من بدهند. چنین می‌كردند و من نفرات اول تا سوم كلاس را به عنوان استاد انتخاب می‌‌كردم تا به بقیه آموزش دهند. استادان اسرائیلی با خود كتب و مدارك آموزشی مربوطه را نیز می‌آوردند و این كاری بود كه امریكاییها و انگلیسیها نكردند و ساواك قبلاً از این حیث در مضیقه جدی بود. این كتب ترجمه می‌شد و از لحاظ نظم در تدریس كمك مؤثری بود. اساتیدی كه از اسرائیل آمدند و به خاطرم مانده، همه اساتید برجسته‌ای بودند: استاد امنیتی (ضدبراندازی) ورزیده‌ترین فردی بود كه تا آن زمان در رشته خود در اسرائیل دیده شده بود و بعدها از اداره كل هشتم شنیدم كه وی به قائم‌مقامی ریاست سازمان امنیت اسرائیل رسیده و احتمالاً باید حالا رئیس شده باشد. شاید به كمك او بود كه عطارپور و سایر مأمورین ساواك پس از انقلاب در اسرائیل شغلی پیدا كردند. درس وی مسائل امنیتی و براندازی و ضدبراندازی بود، كه كتاب داشت و ترجمه شد و ضمناً از درس او نیز نُت‌برداری شد. استاد خط‌شناسی برای آموزش اداره كل پنجم آمد كه بعداً توضیح خواهم داد. استاد تحقیق نیز در عالی‌‌ترین سطح از اسرائیل آمد و به پیشنهاد اداره كل نهم (تحقیق) تأسیس شد. استاد اطلاعات خارجی ساواك نیز رئیس پایگاه برون‌مرزی اسرائیل در خوزستان بود. درباره او قبلاً توضیح داده‌ام و گفتم كه وی حتی از نیمرودی نیز ورزیده‌تر بود. در زمینه ضدجاسوسی، كامل‌ترین آموزشی كه ساواك دید پس از تشكیل اداره كل آموزش بود، كه از طریق سرتیپ تاج‌بخش، رئیس ضداطلاعات ارتش، مطلع شدم كه یك هیئت 10 نفری از افسران متخصص ضداطلاعات ارتش امریكا به تهران آمده‌اند و در بین آنها ژنرال هم هست. با دعوت تاج‌بخش، 8 نفر را از ساواك برای آموزش به ضداطلاعات ارتش فرستادم. آموزش بی‌نظیر بود و موجب تشكر فراوان من از تاج‌بخش شد. آنها یك دوره كتاب انگلیسی نیز به ساواك دادند كه به سرتیپ كیوانی (مدیركل آموزش) تحویل دادم. همان موقع برایم مشخص شد كه ارتش هدف اصلی امریكاییها در ایران است و به ساواك اهمیت درجه 2 می‌دهند. همانطور كه گفتم، هیئت مستشاری امریكا در ساواك به حدی بی‌فایده شده بود كه عذرشان را خواستم و آنها نیز با خوشحالی رفتند. این در حالی بود كه هر روز به تعداد مستشاران امریكایی ارتش اضافه می‌شد. مشخص بود كه امریكاییها و انگلیسیها تعمداً امكانات خود را از ساواك دریغ می‌كنند و بی‌تفاوتی‌ نشان می‌دهند تا ساواك هر چه بیشتر به سمت اسرائیل سوق یابد. چنین نیز شد و این عمل امریكا و انگلیس ثمرات خوبی برای اسرائیل داشت. نیمرودی همیشه با علاقه از ایران به عنوان تنها دوست اسرائیل در منطقه یاد می‌‌كرد. به هر حال، به تدریج ساواك در زمینه آموزش به خودكفایی رسید و اساتید كافی تربیت شد، ولی رابطه با اسرائیل قطع نشد و گاهی از اساتید اسرائیلی دعوت به عمل می‌آمد و گاهی هیئتهای 5 ـ 6 نفره، در مواردی كه استاد مربوطه نمی‌توانست به تهران بیاید، به اسرائیل اعزام می‌شد. به تدریج برخی از نفرات ساواك كه آموزشهای تخصصی قابل‌توجهی پشت سر گذارده بودند، در فنون كسب شده صاحب‌نظر شده و به مرحله استادی رسیدند و رأساً ‌آموزش كاركنان ساواك را برعهده گرفتند و علاوه بر آن، در آموزش مأموران برخی سرویسهای اطلاعاتی منطقه هم سهیم شدند. تا جایی كه موساد بر آن شد از تجارب برخی از متخصصین ساواك برای نظارت بر آموزش مأموران اطلاعاتی ـ امنیتی كشورهای خارجی در اسرائیل بهره برد. هر چند از اوایل دهة 1340ش. ساواك در امور آموزش نفرات خود به موساد وابسته بود، اما این امر به مفهوم پایان مأموریتهای آموزشی سیا درباره ساواك نبود. تا پایان دوران سلطنت محمدرضا پهلوی، گروههایی از نفرات ساواك، برخی از آموزشهای خود را در پایگاههای سیا در امریكا طی می‌كردند. بنا به نوشته بوندارفسكی: روزنامه «اینترنیشنل هرالد تریبون» اعترافات و اقاریر زیادی را درباره چگونگی نقش «سیا» و اسرائیلیها در ساواك شاه، نقل كرده كه یكی از جالب‌ترین آنها اعتراف جس لیف كارمند سابق سیا و كارشناس مسائل ایران است. او می‌گوید ساواك مستقیماً به دست امریكاییها ایجاد شد. یكی از كاركنان بلندپایه «سیا» شیوه‌های مدرن شكنجه زندانیان را به ساواكیها تعلیم می‌داد. سمینارهای خاصی تشكیل می‌شد كه به بررسی و تعلیم تكنیك شكنجه اختصاص داشت. لیف می‌گوید كه امریكاییها ساواك را با «تجربه» نازیهای هیتلری كه قربانیان خود را در سالهای دومین جنگ جهانی به شیوه‌های مختلف شكنجه می‌دادند، آشنا كردند... «سیا» در تأسیس ساواك ـ این دستگاه عظیم تضییق و ترور ـ رهبری مستقیم داشت. از همان لحظه تشكیل ساواك در سال 1957، عمال آن توسط كاركنان «سیا» آموزش می‌دیدند و مجهز می‌شدند و رهنمود می‌گرفتند. در اواخر سال 1978 سخنگوی وزارت خارجه امریكا تأیید كرد كه 175 تن از كاركنان ساواك در پایگاه مخصوص «سیا» در ماكلین ـ مركز ویرجینیا ـ دوره تعلیماتی می‌گذرانند. البته باید گفت كه سال 1978 از این لحاظ «كم‌بار» بود، زیرا سالهای پیش از آن، در هر دورة پنج ساله «پالایشگاه ویرجینیا»ی «سیا» به طور متوسط 455 تن از عمال ساواك تعلیم می‌دیدند. موساد در زمینه‌های مختلف آموزشهایی در اختیار ساواك قرار می‌داد كه مهمترین آن روشهای برخورد با مخالفان سیاسی حكومت و گروههای مختلف چریكی و برانداز بود. روشهای كارآمد تحقیق و بازجویی از مخالفان و زندانیان، بخش مهمی از آموزشهای موساد به ساواك محسوب می‌شد. برخی از مهمترین شكنجه‌گران ساواك دوره‌های آموزشی شكنجه را زیرنظر متخصصان اسرائیلی فراگرفته بودند و در موارد متعدد مأموران موساد در زندانها و بازداشتگاههای ساواك حضور می‌یافتند تا به طور عملی و مستند آموخته‌های خود را به كارآموزان در ساواك انتقال دهند. ساواك از اوایل دهة 1340ش. تقریباً در تمام مسائل آموزشی خود به آموزه‌‌های استادان و متخصصان موساد وابسته شد. ضمن آنكه در موارد مشخص، كلاسهای آموزش منظمی از سوی موساد برای نفرات ساواك برگزار می‌شد، هرگاه موارد خاصی پیش می‌آمد متخصصینی از موساد روانه ایران می‌شدند تا هم‌پیمانان استراتژیك خود را در ساواك آموزش دهند. ساواك هم هر از گاه آخرین نیازهای آموزشی خود را در اختیار مأموران موساد قرار می‌داد تا بر اساس برنامه‌های اعلام شده، كارشناسان و متخصصین مربوطه را همراه با تجهیزات مورد نیاز برای ساواك ارسال دارد. برای نمونه در دی 1355، ساواك برای مقابله با گروههای چریكی و مبارزان مسلح تقاضاهای آموزشی خود را به شرح زیر برای موساد ارسال كرد: - شناسایی انواع منفجره‌ها كه در خرابكاریهای ابتكاری از سال 1970 [1349] تاكنون در اختیار خرابكاران قرار داشته است (در حدود امكانات) - نحوه مسلح كردن و آزاد كردن ماسوره‌های كوچك كه در پاكات پستی (منفجر شونده) به كار می‌رود ضمن شناسایی مواد منفجره مربوطه داخل پاكات - نحوة خرابكاری در كشتیها (از داخل آب با وسایل غواصی) - شناسایی و بازدید انواع وسایل و مواد منفجره كه دارای حجم كم و قدرت انفجار فوق‌العاده است (مكانیزم و نحوة عمل) - شناسایی و بازدید انواع وسایلی كه از طریق راه دوره منفجر می‌گردد. (صوتی) همچنین فیلمهای آموزشی متعددی از سوی موساد برای ساواك ارسال می‌شد كه به تناسب موضوع و محتوایی كه داشت در اختیار نفرات ذی‌ربط در بخشهای مختلف ساواك قرار داده می‌شد. موساد علاوه بر آموزش، تجهیزات الكترونیكی، اسلحه، كتاب، نشریات آموزشی و لوازم دیگری كه ساواك برای فعالیتهای متعدد خود نیاز داشت در اختیار آن قرار داد. از جمله تجهیزاتی كه پس از آغاز مبارزات چریكی و گسترش درگیریهای درون شهری در میان فهرست سفارشات ساواك از اسرائیل جای گرفت اسلحه یوزی بود. از اواخر دهة 1340 تا پایان دوران سلطنت پهلوی، صدها قبضه از این اسلحه كه مسلسلی سبك و خودكار بود از اسرائیل وارد شد. اسرائیل و موساد در تجهیز ساواك با وسایل روزآمد اطلاعاتی ـ جاسوسی و فنی و نظامی نقش مهمی داشتند. بر اساس اسناد و مدارك به ندرت می‌توان مواردی یافت كه اسرائیل تجهیزات موردنیاز ساواك را در اختیار این سازمان قرار نداده باشد. 8 - طرح كریستال با تشكیل دولت اسرائیل، كشمكش بین این دولت با كشورهای اسلامی عرب آغاز شد. گسترش روابط امریكائیها با حكومت پهلوی پس از كودتای 28 مرداد 1332 منجر به شناسایی دوفاكتو اسرائیل از سوی ایران شد و ایران آشكارا در مقابل سیاستهای ضداسرائیلی كشورهای عربی قرار گرفت. اسرائیل از همان آغاز آشكار ساخت كه در درجه اول برآنست تا از روابط خود با ایران در برابر جهان عرب سود جوید. حكومت ایران هم هماهنگ با منافع غرب و امریكا در منطقه، از رابطه با اسرائیل و به‌ویژه موضع‌گیری مشترك بر ضد كشورهای اسلامی ـ عربی استقبال كرد. شاه در دهة 1330ش. رابطة سیاسی‌اش را با كشورهای اسلامی عرب تیره كرده بود و در دهة 1340ش. آماده بود تا با گسترش رابطه با اسرائیل، در رقابت با كشورهای عرب موضع‌ جدی‌تری اتخاذ كند. این در حالی بود كه مردم ایران، سیاستهای تجاوزكارانه اسرائیل را محكوم می‌كردند، مردم، روابط ایران و اسرائیل را در راستای منافع ملی كشور تشخیص نمی‌دادند. در چنین شرایطی، موساد پس از چند سال حضور در ایران و روابط نزدیكی كه با ساواك داشت، درصدد برآمد با یاری جستن از ساواك و امكانات بالقوه و بالفعل آن، فعالیت مشترك انسجام‌یافته‌ای بر ضد اهداف اطلاعاتی ـ جاسوسی كشورهای عربی مخالف اسرائیل آغاز كند. بدین ترتیب، مقدمات فعالیت مشترك موساد و ساواك در طرح كریستال از اواخر 1344ش./ ژانویه 1966 بین رؤسای دو سرویس، مهیا شد و تصمیم گرفته شد برای آغاز فعالیت، كمیته اجرایی مركب از نمایندگان اداره كل دوم و اداره كل هشتم ساواك و نیز نمایندگان موساد در تهران تشكیل شود. اما هنگامی كه این طرح در اختیار اداره كل سوم ساواك قرار گرفت، اجرای آن برخلاف مصالح ساواك ارزیابی گردید. به عقیده اداره كل سوم ساواك این طرح تداخل وظایف ادارات كل دوم، سوم و هشتم ساواك را در پی داشته و به نفوذ عوامل و مأموران موساد در بخشهای مهمی از دوایر اطلاعاتی و امنیتی ساواك كه مغایر با اصول حفاظتی پذیرفته شده این سازمان بود، می‌انجامید. اداره كل دوم ساواك نیز هشدار می‌داد كه به پیمان مشترك موساد و ساواك در چارچوب طرح كریستال نمی‌توان اعتماد داشت، زیرا: با امكانات وسیعی كه دوستان زیتون از نظر رهبران عملیات ورزیده و كادر تعلیم یافته و بودجه كافی و سایر موارد در اختیار دارند این امكان نیز وجود دارد كه پس از ورود عوامل و مأمورین استخدام شده به كشور هدف دوستان زیتون مأمور موردنظر را در اختیار گفته و بدون همكاری با ساواك از او استفاده نمایند. خصوصاً در كشورهایی كه همجوار كشور زیتون بوده و عوامل دیگر ساواك هم در این مورد قادر به كنترل عملیات آنان نمی‌باشند. در نهایت اداره كل دوم ساواك تصریح ‌كرد كه به دلیل واقع شدن مركز فعالیت «طرح كریستال» در ایران، امتیازات ویژه در اختیار موساد قرار خواهد ‌گرفت اما تبعات سوء ناشی از شكست فعالیت پنهانی، دامنگیر حكومت ایران خواهد شد و به رغم تمام فوایدی كه برای موساد و اسرائیل خواهد داشت، «نامی از كشور زیتون [اسرائیل] برده نخواهد شد» با این حال گزارش اداره كل دوم ساواك مورد توجه مقامات بلندپایه ساواك قرار نگرفت و نصیری دستور داد مذاكرات برای نیل به توافق نهایی در چارچوب طرح كریستال ادامه یابد. در خرداد 1345 مذاكرات ادامه یافت و متن نهایی همكاری دو سرویس در اوایل تیر 1345 مورد تأیید طرفین قرار گرفت. در توافق‌نامه نهایی، هزینه اجرای طرح مشتركاً برعهده هر دو سرویس نهاده شد و سه كشور عراق، سوریه و مصر به عنوان كشورهای هدف تعیین گردید. همكاری موساد و ساواك در قالب طرح كریستال مدت كوتاهی پس از امضای توافق‌نامه نهایی آغاز شد و چنانكه از اسناد و مدارك برمی‌آید رهبری و هدایت كلی عملیات با موساد بود. در بسیاری از موارد مأموران موساد، سوژه‌های مطلوب را كه در ایران می‌یافتند، شناسایی می‌كردند و سپس با ارائه اطلاعاتی درباره پیشینه و راههای بهره‌گیری از آنها در اهداف اطلاعاتی ـ عملیاتی در كشور هدف، آنها را با امكانات فراوانی كه ساواك در اختیارشان قرار داده بود، به خدمت می‌گرفتند. هر چند توافق‌نامه «كریستال» طرفین را ملزم می‌ساخت كه در سه كشور مصر، سوریه و عراق اقدام به استخدام جاسوس و خبرچین كنند، اما در سالهای آتی، گستره فعالیت به برخی كشورهای عربی دیگر نیز (نظیر حوزه خلیج فارس) كشیده شد و در حیطه عمل، بیشترین فعالیتها در عراق متمركز شد. بسیاری از اتباع كشورهای عربی ملیتهای دوگانه ایرانی و عربی داشتند و بسیاری از آنان در ایران ساكن بودند، در مواردی نیز اقوام، آشنایان و نزدیكانشان در كشورهای عربی هدف سكونت داشتند. این دسته از اعراب كه تعدادشان كم هم نبود، در بخشهای جنوبی و غربی ایران حضور چشمگیری داشتند و بیش از هر منبع اطلاعاتی دیگر می‌توانستند در طرح كریستال مؤثر واقع شوند. در سراسر مناطق غربی و جنوبی ایران، خانواده‌های پرشمار كرد و عرب زبانی زندگی می‌كردند كه در كشورهای هدف هم دارای علایقی بودند. اتباع بسیاری از كشورهای هدف با مقاصد مختلف اقتصادی، تجاری و فرهنگی مكرراً از ایران دیدار می‌كردند و این گروه كه گاه در میان مقامات سیاسی كشورهای هدف هم دارای نفوذ و اعتباری بودند، برای مقاصد تعیین شده در طرح كریستال مؤثر می‌افتادند. با این احوال به كارگیری اتباع كشورهای هدف صرفاً به كسانی كه با ایران ارتباطاتی داشتند محدود نشد و دو سرویس تلاشهای گسترده‌ای داشتند تا از اتباع كشورهای هدف در سایر كشورهای جهان نیز بهره گیرند. از جمله مهمترین گروههایی كه برای بهره‌گیری در طرح كریستال مورد توجه جدی دو سرویس قرار گرفتند نظامیان و نیروهای امنیتی كشورهای هدف بودند كه طی دوران فعالیت پروژه كریستال در حد مطلوب مورد استفاده قرار گرفتند. گروههای دیگری كه مورد توجه قرار گرفتند دانشجویانی بودند كه در ایران و یاكشورهای عربی به تحصیل مشغول بودند. هر چند در توافق‌نامه‌ نهایی تصریح شده بود كه از اعضای نمایندگیهای سیاسی و دیپلماتهای كشورهای هدف در طرح مشترك بهره‌ای گرفته نشود، اما طی سالهای بعد این موضوع به تدریج نادیده گرفته شد و در موارد متعددی هر دو سرویس به بهره‌گیری از گروه سیاسی ـ دیپلماتیك كشورهای هدف هم تمایل نشان دادند. در میان كشورهای عربی نیز،‌ عراق از مهمترین اهداف اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی مشترك ساواك و موساد محسوب می‌شد و به تبع آن بیشترین اهداف و سرمایه‌گذاریهای اطلاعاتی ـ جاسوسی هم بر ضد آن كشور صورت می‌گرفت. بسیاری از جاسوسان مشترك ساواك و موساد راهی عراق می‌شدند و در همان حال مأموران ساواك در پوششهای مختلف سیاسی، دیپلماتیك، فرهنگی و اقتصادی اخبار و دیدگاههای اطلاعاتی ـ امنیتی قابل اعتنایی در اختیار سرویس اسرائیلی قرار می‌دادند. بر اساس داده‌های اطلاعاتی ـ جاسوسی از این نوع بود كه دو سرویس تحركات و اقدامات سیاسی، نظامی، امنیتی و ... عراق را تحت مراقبت قرار داده، برای مواجه احتمالی با آن چاره‌اندیشی می‌كردند. پایگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی دو سرویس در سراسر مرزهای غربی و جنوبی ایران، همگام با اخبار و اطلاعاتی كه از سوی خبرچینان اعزامی به عراق می‌رسید، همواره داده‌های اطلاعاتی طرفین را روزآمد می‌كردند. 9 - تبادل اطلاعات علاوه بر مأموران و نشانهای مشترك ساواك و موساد در كشورهای هدف هر دو سرویس معمولاً مأموران دیگری نیز در اختیار داشتند كه در كشورهای مختلف به دور از اطلاع و آگاهی دیگری در امور محوله اطلاعاتی ـ جاسوسی و نظایر آن فعال بودند و دو سرویس ترجیح می‌دادند هویت این مأموران مخفی بماند. بدین ترتیب در شرایطی كه هر دو سرویس می‌دانستند هر یك از طرفین چنین مأمورانی در اختیار دارند اصرار چندانی جهت آگاهی از هویت آنان نشان نمی‌دادند. چنانكه از اسناد برجای مانده ساواك برمی‌آید در موارد متعدد موساد تقاضا كرده است برای برخی موارد اطلاعاتی، ساواك هویت مأمورانش را در كشورهای مختلف به مأموران آن سرویس بشناساند. اما كارشناسان ساواك هشدار می‌دادند كه شناسایی اینگونه مأموران از سوی موساد متضمن اثرات سوئی برای ساواك خواهد بود. در چنین شرایطی بود كه دو سرویس ترجیح می‌دادند برای تأمین نیازهای اطلاعاتی خود به تبادل اطلاعات روی بیاورند. بدین ترتیب بود كه در میان مجموعه همكاریهای ساواك و موساد، موضوع تبادل اطلاعات، مورد علاقه طرفین بود. معمولاً هر یك از دو سرویس نیازهای اطلاعاتی خود را به صورت كتبی و گاه شفاهی در اختیار دیگری قرار می‌دادند و بر اساس آن، یافته‌های اطلاعاتی ـ جاسوسی میان دو سرویس مبادله می‌شد. در این میان موساد مشتاق بود مأموران ساواك را درباره چگونگی جمع‌آوری اطلاعات از كشورهای عربی (و در درجة اول عراق، لبنان و سوریه) آموزش دهد. اما كارشناسان اداره دوم ساواك (جمع‌آوری اطلاعات خارجی) به تماس مستقیم مأموران خود در نمایندگیهای كشورهای عربی با مأموران و نمایندگان موساد تمایلی نداشتند و ترجیح می‌دادند موساد تجارب و اطلاعات خود را مستقیماً در اختیار مسئولان ساواك و یا آن اداره كل در تهران قرار دهد تا ساواك رأساً نمایندگیهای خود را در كشورهای عربی توجیه كند. هر یك از دو سرویس (ساواك و موساد) از طریق نمایندگیهای خود در تل‌آویو و تهران آخرین یافته‌های اطلاعاتی خود را در اختیار دیگری قرار می‌دادند. معمولاً اطلاعات مورد علاقه طرفین از طریق پست ویژه‌ به نمایندگی سرویس مربوطه در پایتخت هر دو كشور ارسال می‌شد و سپس در اختیار مسئولان امر قرار می‌گرفت. اخبار و اطلاعاتی كه در چارچوب همكاری مشترك دو سرویس مبادله می‌شد از سوی كارشناسان مربوطه مورد ارزیابی قرار می‌گرفت و بر اساس میزان اعتبار و ارزشی كه داشت درجه‌بندی اطلاعاتی ـ موضوعی می‌شد تا بر حسب موضوع مورد استفاده قرار گیرد. در دوران شدت یافتن درگیریها و كشمكشهای سیاسی ـ نظامی اسرائیل با كشورهای عربی، اطلاعات و اخباری كه مأموران ساواك درباره موضع‌گیری،‌ تواناییهای نظامی، ‌ اقتصادی و تحركات نظامی و ... كشورهای عربی درگیر با اسرائیل در اختیار موساد قرار می‌دادند، مفید و كارساز بود. از جمله طی جنگهای سالهای 1967م./1346ش. و 1973م./1352ش. اعراب و اسرائیل، مأموران و نمایندگیهای ساواك در كشورهای عربی، اطلاعات باارزشی از توان نظامی، تحركات و تصمیمات سیاسی، نقل و انتقالات نظامی كشورهای عربی درگیر با اسرائیل به موساد عرضه داشتند. ساواك در گزارشی تحت عنوان «اخباری كه با سرویس زیتون [اسرائیل] مبادله شده است» به مجموعه اطلاعاتی كه طی جنگ اخیر درباره موقعیت و تحركات سیاسی ـ نظامی كشورهای عربی درگیر با اسرائیل به موساد ارائه داده است، چنین اشاره می‌كند: - عربستان سعودی آمادگی خود را برای كمك به مصر به رئیس‌جمهوری آن كشور اطلاع داده است، ولی از طرف انورالسادات تاكنون تقاضایی نشده است. - دولت اردن دیر یا زود وارد جنگ خواهد شد و بدین ترتیب نیروهای عربستان سعودی در آن كشور، به مقابله با اسرائیل كشانده خواهند شد. - عده‌ای از مردم سوریه، از نتیجه جنگ مصر و سوریه با اسرائیل، با غرور زایدالوصفی كار اسرائیل را تمام شده می‌دانند، ولی عده‌ای دیگر معتقدند كه باید در انتظار نتایج كلی جنگ در روزهای آینده بود. - دستور آماده‌باش فوری به ارتش اردن، از طرف اعلیحضرت ملك حسین پس از تماس تلفنی با رؤسای جمهوری مصر و سوریه در تاریخ 14/7/1352 صادر گردید. - در 14/7/1352 پادشاه اردن به نخست‌وزیر، وزیر دفاع، فرمانده كل نیروهای مسلح، رئیس ستاد ارتش و سایر مقامات مسئول، دستوراتی در مورد بررسی دقیق اوضاع دو جبهه و تماس مستمر با رده‌های مسئول به منظور كسب اطلاعات لازم از دو كشور مصر و سوریه داد. - عبور ارتش مصر از كانال سوئز، امید مردم مصر را به پیروزی در جنگ تقویت نموده است. اوضاع قاهره عادی است [و] بنزین، شكر و چای جیره‌بندی و مدارس تعطیل گردیده است. عبور نیروهای مصر از كانال سوئز ادامه دارد. - روحیه افراد ارتش سوریه قوی است. این حالت ناشی از ترس از شكست در مقابل دشمن و اسارت و كشته شدن می‌باشد. قرار است در آینده، عده‌ای از فدائیان فلسطین به ارتشهای سوریه و اردن ملحق شوند. - بعد از شروع جنگ میان اعراب و اسرائیل، ارتش كویت نیز به حالت آماده باش درآمده است. پادگان فرماندهی كل ارتش كویت در خاموشی به سر می‌برد و نقل و انتقالات و پرواز هلیكوپترها در این پادگان، هنگام شب ادامه دارد. - طبق اظهارات زعیم شلاش (تبعه سوریه مقیم كویت كه در قسمت توپخانه این كشور به خدمت اشتغال دارد) در تاریخ 14/7/1352 دولت عراق از ترس حمله اسرائیل به این كشور، نیروهای خود را از مرزهای ایران و كویت به سمت شمال عراق منتقل نموده است. - در شب 14/7/1352 به دستور نیروی هوایی كویت، دو بلوك از مهمانخانه‌های دولتی صلیبیات كویت در اختیار افراد نظامی مصر و سوریه كه به این كشور آمده‌اند، قرار گرفته است. - در ساعت 30/22 مورخ 15/7/1352 به دستور نیروی هوایی كویت، دو بلوك از مهمانخانه‌های دولتی صلیبیات كویت در اختیار افراد نظامی مصر و سوریه كه به این كشور آمده‌اند، قرار گرفته است. - در شب مورخ 16/7/1352 تعداد یك صد نفر سرباز كویتی دیگر نیز به جبهه جنگ مصر و اسرائیل اعزام گردیده‌اند. - در تاریخ 14/7/1352 یكی از دكترهای مصری اظهار داشت: «دولت مصر از كویت تقاضای دریافت خون نموده است. قرار بوده در تاریخ 15/7/1352 مقدار خون موردنظر؛ به مصر ارسال شود.» - كلیه دكترهای كویتی و آنهایی كه تبعه سایر كشورهای عربی، ولی مقیم كویت می‌باشند، به خدمت احضار شده‌اند. - بیمارستان الصباح كویت، آماده برای پذیرش آسیب‌دیدگان جبهه جنگ مصر با اسرائیل شده است. - اعلیحضرت ملك حسین روز 17/7/1352 در جلسه شورای عالی دفاع غیرنظامی حضور یافت و دستوراتی به مقامات اسرائیل داد. - در روز اول جنگ اعراب و اسرائیل، دو اسكادران از هواپیماهای عراق در عملیات شركت داشت و لشكر یكم و سوم عراق، در اختیار سوریه گذارده شد. - الجزایر دو لشكر در اختیار مصر قرار خواهد داد كه شامل پیاده‌نظام و نیروی زرهی و توپخانه است. - ساعت 8 صبح 17/7/1352 در حدود بیست كامیون حامل بمبهای سنگین كه حفاظت و استتار نداشته و متعلق به نیروی هوایی مصر بودند، در مسیر حلوان ـ قاهره كه به طرف شمال در حركت بودند مشاهده شده است. - در روز 17/7/1352 حفاظت از مراكز نظامی و پادگانها در مصر، شدت یافته است و اعلامیه‌های نظامی مصر نشان می‌دهد كه نیروهای این كشور نسبت به واحدهای اسرائیل در وضع بهتری قرار دارند. پاره‌ای محافل معتقدند كه هدف مصر این است كه با وارد آوردن ضربه به اسرائیل و اشغال قسمتی از صحرای سینا، از موضع قدرت به حل بحران بپردازند. - واحدهایی از ارتش عراق كه بیشتر از یك تیپ زرهی تخمین شده شده، در 16/7/1352 به سوریه اعزام گریدند. - مصر از بعضی از كشورهای عربی مانند لیبی، عراق و الجزایر خواسته است موشكهای سام 6 و رادار و بیسیم در اختیار مصر قرار دهند. این موضوع مورد موافقت سه كشور فوق قرار گرفته است. - اردن درحال حاضر (18/7/1352) قسمت اعظم نیروهای مسلح خود را در شمال، در برابر جبهه اسرائیل مستقر نموده و در نظر ندارد علیه اسرائیل وارد جنگ شود. لیكن نگرانی اردن از این جهت است كه اسرائیل بخواهد با اشغال مناطق شمالی اردن، از این طریق نیروهای سوریه را در «جولان» مورد حمله قرار دهد. در این صورت اردن، ناچار است در جنگ وارد شود. - تا زمانی كه «جولان» در دست اسرائیل قرار دارد، اردن داخل جنگ علیه اسرائیل نخواهد شد، لیكن به محض سقوط ارتفاعات جولان به دست نیروهای سوریه، اردن نیز جبهه سوم را خواهد گشود. - در 18/7/1352 در حدود یك صد كامیون كه متعلق به بخش خصوصی بودند، در خدمت ارتش، وسایل و ذخایر پادگانهای مصر در اطراف اسوان را به جبهه منتقل نمودند. - تا 19/7/1352 تلفات ارتش مصر زیاد بوده، به طوری كه تعدادی از هتلهای قاهره برای زخمیهای جنگی اختصاص داده شده است. - در 17/7/1352 مصر قسمتی از پایگاههای متحرك موشكهای سام ـ 6 را به قسمت شرق كانال سوئز، با موفقیت منتقل نموده است و سعی می‌كند پایگاههای ثابت سام ـ 2 و سام ـ 3 را نیز به صحرای سینا منتقل نماید. حمله هوایی اسرائیل به «پرت سعید» قبل از این تاریخ، در حقیقت به منظور جلوگیری از انتقال این پایگاهها بوده است. - اكثر هواپیماهای نیروی هوایی اردن به پایگاه «التبوك» واقع در شمال عربستان سعودی منتقل شده و به حال آماده‌باش به سر می‌برند. - یگانهای توپخانه كویت، آماده عزیمت به جبهه جنگ سوریه و اسرائیل شدند. - نیروهای عراقی در 17/7/52[13] مركب از 16 تا 18 هزار سرباز و یكصد ارابه تانك و 3 الی 4 اسكادران میگ 31 وارد سوریه شدند. - واحدهای سنگینی از نیروهای عربستان سعودی با تجهیزات و ساز و برگ نظامی در 19/7/52[13] از پایگاه التبوك به سوریه اعزام شدند. - پادشاه اردن روزهای 14 و 15/7/52[13] به طور محرمانه به قاهره و دمشق عزیمت و با رؤسای جمهوری دو كشور مذاكراتی انجام داده است. - به دنبال اعلام حالت آماده‌باش در اردن (19/7/52) كلیه خودروهای باری و اتوبوسهای شهری در آن كشور، جهت بهره‌برداریهای نظام، از صاحبان آنها مصادره گردیده است. - كابینه كویت ساعت 00/9 روز 21/7/1352 تشكیل جلسه داد و تصمیم گفته شد یك یگان مختلط، از طریق عراق به سوریه اعزام گردد. - به طور كلی، در وقایع جنگ كنونی ناباوری مردم مصر، تدریجاً جای خود را به نوعی اعتماد به نفس داده، معهذا هنوز عده‌ای همه حرفهای رادیوهای سوریه و مصر را قبول ندارند. - بر اثر وقایع جاری، بار دیگر بین ارتش لبنان و فدائیان در منطقه جنوب لبنان تصادماتی روی داده است. - قرار است لبنان نیروهای نظامی خود را از مواضع مرزی اسرائیل، به داخل كشور منتقل سازد تا در صورت حمله اسرائیل، فقط فدائیان كه به جنگ مشغول خواهند شد، سركوب گردند. - سوریه با داشتن نیروی انسانی بیشتر در مقابل اسرائیل، از سیستم دفاعی شورویها كه عبارت از ایجاد خطوط دفاعی متعدد می‌باشد، استفاده می‌كند. تا 21/7/52[13] بقایای خط اول دفاعی شدیداً در حال مقاومت بوده است. خطوط دفاعی بعدی (احتمالاً دو خط دفاعی) خود را برای مراحل آینده جنگ با اسرائیل آماده می‌‌كند. - واحدهای ارتش اردن كه رسماً خبر اعزام آنها به سوریه در 21/7/1352 اعلام شد، قبلاً به جبهه سوریه اعزام شده بودند. گفته می‌شود كه استعداد این واحدها در حدود یك تیپ زرهی است. از اقدامات مشترك موساد و ساواك برگزاری سمینار و كنفرانسهای دوجانبه درباره مسائل و مباحث مورد علاقه طرفین در ایران و اسرائیل بود. بر اساس اسناد موجود، موضوع برخی از این سمینارها به سیاستهای شوروی در خاورمیانه و كشورهای عربی و تلاشهای آن كشور برای گسترش و نفوذ سیاسی، نظامی در كشورهای افریقایی مربوط می‌شد. بررسی اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی و نظامی برخی كشورهای خاورمیانه و افریقا كه به نوعی در تضاد با سیاست ایران و اسرائیل بود و یا ارتباط دوستانه‌ای با آنها داشتند، از دیگر موضوعات مطروحه در این سمینارها بود. 10 - همكاری مشترك ساواك و موساد با سرویسهای دیگر از اوایل دهة 1340ش. هم زمان با گسترش روابط ساواك و موساد، سازمان سیا به طور غیرمستقیم تمهیداتی به كار برد تا بخشی از وظایفش در رابطه با ساواك برعهده موساد نهاده شود. بسیاری از اقدامات مشترك اطلاعاتی دو سرویس در منطقه خاورمیانه و افریقا كه گاه با همكاری سرویسهای اطلاعاتی سایر كشورها بود، با حسن مساعدت و همراهی سیا صورت می‌گرفت. از مهمترین سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی خاورمیانه كه با ساواك و موساد رابطه داشت، سرویس امنیت ملی تركیه (TNSS) بود. این روابط سه‌جانبه كه به زودی به «نیزه سه سر» (Trident) شهرت یافت در مسیر اهداف میثاق حاشیه‌ای اسرائیل بود. تركیه اولین كشور خاورمیانه بود كه به صورت رسمی روابط سیاسی و دیپلماتیك با اسرائیل (1949م.) برقرار ساخت و به دنبال آن همكاری نزدیكی بین موساد و TNSS به وجود آمد. چنانكه از منابع موجود برمی‌آید طی ماههای پایانی سال 1958م. و اوایل سال 1959م. كه مقارن با سالهای نخست تأسیس ساواك و برقراری تدریجی روابط آن با موساد بود، نخستین پایه‌های برقراری روابط سه‌جانبه میان ساواك، موساد و TNSS بنیان نهاده شد كه مهمترین هدف آن جلوگیری از نفوذ شوروی و مقابله با كشورهای عربی تندرو مخالف اسرائیل و مخالف حكومت ایران بود. در این میان موساد و سرویس امنیت ملی تركیه، بیش از ساواك از این همكاری مشترك سود می‌بردند. موساد متعهد شده بود اطلاعات مربوط به فعالیت طرفداران شوروی در تركیه و سایر مخالفان حكومت تركیه در خاورمیانه را در اختیار TNSS قرار دهد. در همان حال TNSS موافقت كرد اطلاعات مربوط به مقاصد سیاسی نظامی كشورهای عربی بر ضد اسرائیل را به موساد ارائه دهد. بدین ترتیب بیشترین فعالیت سازمان سه‌جانبه «نیزه سه سر» تبادل اطلاعات میان این سرویسها در زمینه‌های مورد علاقه طرفین متمركز شده بود. گفتنی است ائتلاف نیزه سه سر تا واپسین ماههای عمر رژیم پهلوی به فعالیت خود ادامه می‌داد. با این احوال ساواك ترجیح می‌داد بیشترین همكاری اطلاعاتی امنیتی خود را با اسرائیل و موساد خارج از سازمان نیزه سه سر انجام دهد. سازمان نیزه سه سر دارای چند كمیته و یك شورا بود و علاوه بر تماس دایم و جلسات ادواری نمایندگان سه سرویس، رؤسای سه سرویس هر شش ماه یك بار سمینارها و جلساتی تشكیل می‌دادند و درباره مسائل مورد علاقه طرفین به بحث و تبادل نظر می‌پرداختند. كشور دیگری كه سرویس اطلاعاتی آن روابط اطلاعاتی ـ امنیتی مشتركی با موساد و ساواك داشت، اتیوپی در افریقا بود. شایان گفتن است كه هایله سلاسی پادشاه این كشور روابط نزدیكی با ایران و اسرائیل داشت. هرچند روابط اطلاعاتی ـ امنیتی اتیوپی با ایران و اسرائیل گسترش قابل‌توجهی نیافت، اما سرویس اطلاعاتی آن كشور هر ساله حداقل یك كنفرانس مشترك با موساد و ساواك برگزار می‌كرد. این كنفرانس كه هر ساله در یكی از كشورهای عضو برگزار می‌شد دارای سه كمیته و یك شورا بود و هدف اصلی آن تبادل اطلاعات میان سه سرویس در زمینه‌های مختلف اطلاعاتی ـ امنیتی مورد علاقه طرفین بود. 11 - بهره‌برداریهای یك‌‌جانبه چنانكه از اسناد و مدارك موجود برمی‌آید برخلاف نمایندگی سرویس موساد در ایران كه از آزادی عمل و فعالیت اطلاعاتی گسترده‌ای برخوردار بود و برای كسب اطلاعات لازم از مراجع مختلف كمتر دچار محدودیت بود، نمایندگی ساواك در اسرائیل به ندرت امكان می‌یافت جز مراجع رسمی اطلاعاتی موساد كه هر از گاه اخبار و اطلاعات دلخواه را در اختیار او قرار می‌دادند از منابع دیگری كسب خبر كند. نیز نمایندگی ساواك در اسرائیل برای ارسال اخبار و اطلاعات مكتسبه و تنظیمی خود برای مقامات ساواك در ایران دچار محدودیتهایی بود و اطلاعات ارسالی آن از سوی مأموران موساد كنترل می‌شد. موساد همواره تلاش می‌كرد نمایندگی ساواك را در اسرائیل به طور انحصاری تغذیه كند و امكان دسترسی مستقلانه آن به منابع اطلاعاتی دیگر به حداقل برسد. مهم‌تر از آن محتوای اطلاعات ارائه شده به نمایندگی ساواك در اسرائیل بود. بنا به گزارش نمایندگی ساواك، بسیاری از اطلاعات، پیش از آنكه در اختیار نماینده ساواك قرار گیرد در نشریات پرتیراژ و مهم اسرائیل به چاپ رسیده و منتشر می‌شد. نماینده ساواك در اسرائیل شكایت می‌كند كه محتوای بسیاری از جلسات محرمانه وی با نمایندگان موساد در نشریات این كشور به چاپ می‌رسد نمایندگی ساواك تصریح می‌كند كه حضور او در اسرائیل و ارتباطش با نمایندگان موساد در آن كشور سودمندی درخوری ندارد. دیگر نارضایتی كارشناسان و مقامات ساواك از موساد در مورد بهره‌گیری یك سویه و انحصاری آن از جاسوسان و خبرچینان مشترك دو سرویس در چارچوب طرح كریستال بود. در موارد متعدد نمایندگان ساواك هشدار می‌دادند كه مأموران به كار گرفته شده در كشورهای هدف توجه چندانی به نیازهای اطلاعاتی ساواك نشان نمی‌‌دهند و اخبار و اطلاعات ارائه شده از سوی آنان اساساً در راستای اهداف اطلاعاتی موساد مورد استفاده قرار می‌گیرد. 12 - همكاریهای نظامی ـ تسلیحاتی و اقتصادی چنانكه پیش از این هم آمد، روابط رژیم پهلوی با اسرائیل به حیطه خاصی محدود نبود و در تمام شئون اقتصادی، تجاری، نظامی، فرهنگی و سیاسی گسترش یافت. در این میان روابط اطلاعاتی ـ امنیتی دو كشور در تسهیل روابط طرفین مؤثر افتاد. در روابط نظامی و تسلیحاتی دو كشور، موساد و ساواك مهمترین حلقه‌های اتصال و تماس نمایندگان آنها محسوب می‌شدند. اطلاعات مربوط به مسائل نظامی و تسلیحاتی اسرائیل از طریق نمایندگان و مأموران موساد در اختیار ایران قرار می‌گرفت. هر چند دو كشور در زمینه روابط نظامی و تسلیحاتی در سطح امیران ارتش و نمایندگان سیاسی ارتباطات گسترده‌ای داشتند اما در موارد بسیاری، مقدمات و تمهیدات لازم برای روابط طرفین از سوی سرویسهای اطلاعاتی دو كشور تسهیل می‌شد. علاوه بر اینكه بسیاری از تجهیزات نظامی و لجستیكی ساواك توسط اسرائیل و موساد تأمین می‌شد، اسرائیل برای فروش تسلیحات نظامی به ایران عمدتاً از طریق نمایندگان موساد تماس می‌گرفت. گسترش روابط نظامی و تسلیحاتی دو كشور تابعی از روابط سیاسی ـ امنیتی و اطلاعاتی طرفین در منطقه بود. دو سرویس در دیدار مقامات نظامی دو كشور نقش قابل‌‌توجهی داشتند؛ در عین حال، موساد در معرفی سلاح و جنگ‌افزارهای اسرائیلی به مقامات نظامی و سیاسی ایران (از طریق ساواك) بیشترین نقش را برعهده داشت. از اوایل دهة 1340، علاوه بر این كه اسرائیل تجهیزات نظامی به ایران صادر می‌كرد، بین دو كشور پیمانهای همكاری نظامی و طرحهایی برای تولید تجهیزات نظامی و موشكی به امضاء رسید. و امریكا نیز گسترش روابط و همكاریهای نظامی و تسلیحاتی بین ایران و اسرائیل را تشویق می‌كرد. در اواخر دهة 1330ش. روابط اطلاعاتی ـ امنیتی ساواك با موساد گسترش یافت و همكاری دو سرویس در تسهیل صدور نفت ایران به اسرائیل مؤثر افتاد. با تمهیدات مشترك دو سرویس، مقامات اقتصادی، سیاسی و نفتی اسرائیل از ایران دیدن كردند و با مقامات ایرانی و از جمله شخص شاه ملاقات نمودند. اسرائیل در اقتصاد كشاورزی ایران نیز فعال بود و برخی از مهمترین پروژه‌های كشاورزی و زراعی ایران در دشتهای گسترده و حاصلخیز قزوین به مورد اجرا گذاشته شد. بدین ترتیب اسرائیل در بسیاری از امور تجاری ـ بازرگانی، صنعتی، خدمات، كشاورزی و تحقیقاتی همكاری و روابط بسیار نزدیكی با حكومت ایران داشت. در موارد متعدد، رئیس و مدیران ارشد ساواك دربارة مسائل اقتصادی و تجاری با نمایندگان اسرائیل مذاكره می‌‌كردند. 13 - مسائل فرهنگی فعالیتهای فرهنگی اسرائیل در ایران كه البته جدا از حضور و نفوذ اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی موساد در ایران نبود، در شرایط انزوای اسرائیل، می‌توانست در خاورمیانه بیش از هر فعالیت دیگر برای اعتبار بخشیدن به موجودیت و قوام آن كشور مؤثر افتد. دستگاهها و محافل فرهنگی و تبلیغاتی اسرائیل با دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی این كشور در ارتباط بودند و فعالیتهای خود را با اهداف و خواسته‌های موساد هماهنگ می‌كردند. از جمله مهمترین تلاش صهیونیستها برای نفوذ در محافل فرهنگی و تبلیغاتی ایران در عرصه مطبوعات بود و برخی نشریات و روزنامه‌ها به طور پیدا و پنهان به حمایت از اسرائیل پرداختند. از مهمترین این نشریات روزنامه آیندگان بود كه گفته می‌شد با سرمایه‌گذاری مستقیم صهیونیستها تأسیس شد و چنانكه وعده داده بود تا واپسین سالهای فعالیتش نیز ستایشگر سیاستهای صهیونیستها بود. ساواك در این باره چنین گزارش كرده است: آقای مئیر عزری معاون نمایندگی اسرائیل در تهران اظهار داشته است كه داریوش همایون از او خواسته است كه در روزنامه در شرف تأسیس (آیندگان) تا حدود دو میلیون تومان سرمایه‌گذاری نمایند. او ضمناً گفته است كه در صورتی كه این سرمایه‌گذاری عملی شود تعهد می‌‌نماید كه برای همیشه مطالب روزنامه را علیه اعراب و به نفع اسرائیل تنظیم نماید. داریوش همایون یازده شماره نشریه بامشاد را كه در آن تفسیرهایی در مورد اعراب و اسرائیل بر له و علیه اعراب نوشته شده بود ارائه داده است و خواهش كرده كه آنها را به وزارت امور خارجه اسرائیل بفرستد و اضافه نموده كه در سفری كه به تل‌آویو كرده با مقامات وزارت امور خارجه اسرائیل راجع به این موضوع صحبت كرده و در آن وقت آنها از او پشتیبانی كرده و وعده كمك داده‌اند... داریوش همایون یكی از گردانندگان روزنامه آیندگان در سفری كه در ایام جنگهای شش روزه اسرائیل و اعراب به اسرائیل رفته بود موضوع خرید یك رتاتیو از سرمایه‌داران اسرائیل را عنوان كرده و وزارت خارجه اسرائیل پس از مشورت با نمایندگی آژانس اسرائیل در ایران و با كمك (عذری) نماینده اسرائیل در تهران كه از دوستان داریوش همایون می‌باشد سرانجام موافقت كرده كه دولت اسرائیل یا سازمان صهیونیزم پرداخت اقساط فروش رتاتیو را عهده‌دار شده و با پرداخت قسمتی از مخارج رتاتیو آن را به داریوش همایون بفروشد. در مقابل این مساعدت مالی كه دولت اسرائیل و وزارت امور خارجه این كشور به داریوش همایون كرده او متعهد شده است كه حمله به اعراب را در روزنامه مذكور عنوان نموده و از اسرائیل حمایت بنماید. در هفته گذشته موافقت كامل وزارت خارجه و پشتیبانی از همایون به وسیله عذری به او ابلاغ گردید. نظریه: در محافل مطبوعاتی شایعاتی در زمینه خریداری دستگاه رتاتیو جهت روزنامه آیندگان از اسرائیل پخش گردیده است. در میان اسناد برجای مانده از ساواك، گزارشات بسیاری درباره حیطه فعالیت، تشكیلات، اعضا و ارتباطات سازمانهای فرهنگی وابسته به صهیونیستها وجود دارد. مهمترین این سازمانها آژانس یهود بود كه در بسیاری از سازمانهای فرهنگی ـ تبلیغی یهود در ایران نفوذی تام داشت و روابط آن با مأموران و نمایندگان اطلاعاتی ـ امنیتی و سیاسی ـ اقتصادی و نظامی اسرائیل در ایران بسیار نزدیك بود. مهمترین وظیفه آژانس یهود انتقال یهودیان سراسر جهان به سرزمین فلسطین اشغالی تعیین شده بود. ساواك گزارشات بسیاری از فعالیت آژانس یهود در ایران تهیه كرده كه تلا‌ش آن سازمان را برای گسترش نفوذ سیاسی، اقتصادی و اطلاعاتی اسرائیل در ایران و طرح اعزام یهودیان ایرانی به فلسطین اشغالی و ارسال سالانه مقادیر فراوانی پول و سایر كمكهای یهودیان ایرانی را به دولت اسرائیل نشان می‌دهد. با هماهنگی ساواك و موساد، آژانس یهود انتقال یهودیان سراسر آسیا و خاورمیانه را به اسرائیل، از طریق خاك ایران انجام می‌داد. بین رؤسا و مدیران برخی از مهمترین سازمانهای فرهنگی ـ تبلیغی صهیونیستی فعال در ایران، از جمله آژانس یهود روابط نزدیكی با رؤسا و مدیران وقت ساواك وجود داشت. نمایندگان آژانس در نقاط مختلف ایران به فعالیتهای جاسوسی ـ اطلاعاتی نیز مشغول بودند و در این باره برخی محافل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی یهودیان ایرانی را در مسیر مقاصد اطلاعاتی ـ جاسوسی اسرائیل (موساد) به كار گرفتند. چنانكه از اسناد برجای مانده از ساواك برمی‌آید آژانس یهود در مسائل مربوط به جامعه یهود ایران دخالتهای ناروایی می‌‌كرد و برای پیشبرد اهداف سیاسی ـ اطلاعاتی خود حتی از تهدید محافل مختلف یهودی فعال در ایران نیز ابایی نداشت. 14 - موساد و ساواك در دوران انقلاب از همان آغاز، روابط ایران و اسرائیل با مخالفتهایی در بین محافل سیاسی ـ اجتماعی روبرو شد. هم‌زمان با گسترش روابط دو كشور در دهه‌های 1340 ـ 1350ش. روند مخالفت با نفوذ اسرائیل در ایران، از سوی مخالفان سیاسی حكومت، به‌ویژه روحانیون، افزایش یافت. به همین دلیل روحانیون و گروههای مسلمان بیش از سایر گروههای سیاسی تحت تعقیب قرار گرفته و از مخالفت با اسرائیل منع شدند. روحانیون و علمای دینی از همان سالهای پایانی دهة 1320ش. كه تلاشهایی برای آغاز روابط غیررسمی سیاسی بین ایران و اسرائیل صورت گرفت، طی اعلامیه‌های متعددی ایجاد هرگونه رابطه با دولت صهیونیستی را محكوم كردند. البته روند مخالفت روحانیون و اسلام‌گرایان، با نوساناتی چند ادامه یافت. در سالهای نخست دهة 1340 موج جدیدی از مخالفت روحانیون به رهبری امام خمینی(ره) با اسرائیل آغاز شد. در همان حال ساواك و سایر دستگاههای امنیتی و انتظامی، روحانیون مخالف حكومت را هشدار می‌دادند كه سخنی در مخالفت با اسرائیل و روابط آن با رژیم پهلوی بر زبان نرانند. حساسیت رژیم پهلوی و ساواك نسبت به مخالفت مردم با حضور اسرائیل در ایران در تمام سالهای دهة 1340 و دهة 1350ش. كاستی نگرفت. تا جایی كه حتی مخالفان از به كار بردن واژه‌هایی نظیر بنی‌اسرائیل كه در قرآن كریم بدان اشارت رفته بود، منع شدند. آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای در بخشهایی از خاطرات خود در این باره چنین اظهار داشته است: ... متأسفانه در كشورهای دیگر این فرصت را به مردم نمی‌دهند كه اقلاً غصه‌های خودشان را نسبت به این قضایای عظیم امت اسلام بر زبان جاری كنند. شما كشورهای عربی را ببینید. چقدر انسانهایی هستند كه از قضایای مربوط به سازش با دشمن صهیونیستی دلشان خون است ولی نمی‌توانند چیزی بگویند، مثل وضع خود ما در دوران رژیم گذشته، كه آن روز دلهای ما خون بود ولی نمی‌توانستیم چیزی بگوییم. بنده یك وقتی در قبل از انقلاب به مناسبت تفسیر آیات مربوط به بنی‌اسرائیل در اوایل سورة بقره، چیزهایی را در جمع دانشجویان گفته بودم. بعد بنده را در یكی از بازداشتها، زیر منگنه و سئوال و بازجویی قرار دادند كه چرا شما اسم اسرائیل را آوردید؟ چون من از بنی‌اسرائیل صحبت كرده بودم و بحث مربوط به آیات بنی‌اسرائیل بود! گفتند: چرا اسم اسرائیل را آوردید؟! یعنی در آن دوران، كسی كه تفسیر قرآن هم می‌‌كرد حق نداشت از بنی‌اسرائیل یك كلمه بگوید كه مبادا به متحد آن رژیم خبیث و خائن (پهلوی) كه آن وقت با اسرائیل روابط گرمی داشت بر بخورد. در خیلی از كشورهای اسلامی امروز هم، مثل همان وضع، حاكم است. مخالفت با اسرائیل محدود به روحانیون و علمای مذهبی نمی‌شد. برخی گروههای سیاسی دیگر نیز ضمن انتقاد از سیاستهای تجاوزكارانه اسرائیل در فلسطین، روابط گسترده این كشور را با رژیم پهلوی محكوم می‌كردند. علاوه بر مخالفان سیاسی‌ ـ مذهبی، جوّ عمومی جامعه نیز نسبت به اسرائیل غیردوستانه و مخالفت‌آمیز می‌نمود. مراقبتهای شدید ساواك از افراد، مؤسسات و سازمانهای مختلف اقتصادی، فرهنگی، تجاری اسرائیلی و یهودی در ایران حاكی از جوّ عمومی غیردوستانه مردم ایران نسبت به اسرائیل بود. نمونه بارز تدابیر شدید امنیتی ساواك در قبال اسرائیلیها هنگام برگزاری بازیهای آسیایی در تهران و حضور ورزشكاران اسرائیلی در تهران روی داد و ساواك «حدود ده‌هزار نفر از دانشجویان و اشخاص مظنون» را بازداشت كرد. با این احوال هم‌زمان با برگزاری مسابقه فوتبال بین تیمهای ملی ایران و اسرائیل كه به شكست تیم اسرائیل منجر شد، مردم تهران احساسات ضداسرائیلی آشكاری به نمایش گذاشتند. موساد در مبارزه با مخالفان سیاسی حكومت ایران هم همكاری پیدا و پنهانی با ساواك داشت. در دهه‌های 1340 و 1350ش. كه با گسترش مخالفتهای سیاسی ـ مذهبی، گروههای چریكی متعددی نیز به صف مخالفان حكومت پیوستند، موساد در شناسایی و ردیابی مخالفان حكومت نقش قابل اعتنایی داشت. بسیاری از مخالفان سیاسی حكومت ایران در كشورهای مختلف عربی (به‌ویژه لبنان، سوریه و تا حدی مصر) كه با برخی از گروههای فلسطینی و ضداسرائیلی هم ارتباطاتی داشتند در همكاری مشترك ساواك و موساد شناسایی شده و تحت تعقیب قرار گرفتند. هم‌زمان با گسترش فعالیت مخالفان سیاسی، موقعیت رژیم پهلوی در داخل و نیز در عرصه‌های بین‌المللی با مشكلاتی مواجه می‌شد و انتقاد از عملكرد حكومت و فشار روزافزون بر مخالفان، به رسانه‌های گروهی جهان، گروههای مختلف حقوق بشر و نظایر آن كشیده می‌شد. در این دوره موساد تلاش می‌كرد تا با بهره‌گیری از رسانه‌ها و مطبوعات تحت كنترل خود چهره‌ای مساعد و موفق از رژیم پهلوی ارائه دهد. روند این همكاریها طی سالهای نخست دهة 1350ش. گسترش یافت و در دوران ریاست جمهوری جیمی كارتر كه با آغاز حركت انقلابی مردم ایران همراه بود سرعت بیشتری گرفت. به رغم اقداماتی از این نوع، در سالهای میانی دهة 1350ش. موقعیت رژیم پهلوی متزلز‌تر از آن بود كه نوشداروهای تبلیغی ـ رسانه‌ای، حتی در سطح بین‌المللی و جهانی، بتواند بر حیات این محتضر شفایی بخشد. همگام با گسترش مخالفتهای سیاسی، موقعیت اسرائیل نیز در ایران مورد تعرض انقلابیون قرار گرفت. در دوران انقلاب، اسرائیل مورد نفرت و كینه انقلابیون بود. موساد تحولات انقلاب ایران را با حساسیت و جدیت پی می‌گرفت و از هر تلاشی در حمایت از رژیم پهلوی فرونمی‌گذاشت. برخلاف سیا كه بسیار دیر متوجه شد رژیم پهلوی دیگر قادر به ادامه حیات نخواهد بود، موساد و نمایندگی سیاسی اسرائیل در تهران كه ارتباط مستقیمی با ساواك داشت، ماهها قبل از سیا به دولت متبوع خود هشدار داد كه شاه ایران در برابر مخالفان مدت طولانی دوام نخواهد آورد و سقوط نهایی رژیم پهلوی حتمی خواهد بود. در همان حال اسرائیل از هر فرصت لازم برای روحیه دادن به شاه و لزوم مقاومت هر چه بیشتر در برابر مخالفان بهره می‌برد. از جمله اسحاق رابین نخست‌وزیر وقت اسرائیل كه در آن هنگام مذاكرات صلح با مصر را دنبال می‌كرد، طی روزهای 25 و 26 شهریور 57 با ارسال پیامهایی برای شاه ایران، ضمن ابراز تأسف از رخدادهای جاری تأكید كرد كه از هر تلاشی برای دفاع از حكومت او بهره خواهد برد. هم‌زمان با گسترش حركت انقلابی مردم ایران، موساد نیز بر فعالیت خود در ایران افزود. نمایندگی سیاسی اسرائیل در تهران بیش از پیش اقدامات و سیاستهایش را با موساد و ساواك هماهنگ می‌كرد تا بلكه جهت كنترل ناآرامیهای سیاسی راهی بیابد. همچنین موساد به تقویت هر چه بیشتر بنیه دفاعی، آموزشی، تهاجمی و اطلاعاتی ساواك می‌پرداخت تا در مقابله با انقلابیون و مخالفان شاه كارآمدتر از گذشته عمل كند. نیز موساد در تلاش بود تا مخالفان رژیم پهلوی را در كشورهای مختلف عربی تحت كنترل درآورده و جاسوسان مشترك بیشتری به كشورهای عربی اعزام كرد. موساد آمادگی داشت تمام امكانات و توانایی بالقوه و بالفعل خود را در حمایت از رژیم پهلوی به كار گیرد تا بلكه برای نجات نهایی شاه از سقوط حتمی راهی پیدا شود. چنانكه موساد و مجموعه تصمیم‌گیرندگان اسرائیل به درستی درك كرده بودند، سقوط شاه ضربه جبران‌ناپذیری بر منافع اسرائیل در ایران و خاورمیانه وارد كرده، موضع آن را در برابر كشورهای عربی و مسلمانان تضعیف می‌ساخت. تنفر از اسرائیل و موساد در میان مخالفان حكومت پهلوی در دوران انقلاب اسلامی، هنگامی بیش از پیش غلیان یافت كه شایع شد مأموران موساد در ایران، بر روی تظاهركنندگان مخالف حكومت آتش گشوده و در سركوب مستقیم مردم ایران همدست ساواك و سایر مراجع انتظامی و نظامی رژیم پهلوی شده‌اند. تا جایی كه همان زمان «اسرائیلیان به جلاد خلق ایران شهرت پیدا كردند» . در 30 مهر 1357 هم برخی خبرگزاریها از قول مخالفان حكومت پهلوی در خارج از كشور، خبر دست‌ داشتن مأموران موساد در كشتارهای دوران انقلاب را منتشر كردند: در همین شرایط، امروز كنفدراسیون دانشجویان ایرانی (فدراسیون آلمان) با صدور اعلامیه‌ای، یك بار دیگر خواهان توجه بیشتر افكار عمومی به اوضاع ایران شد. در این اعلامیه گفته شده كه تعداد شهدای حوادث هفته‌های اخیر ایران پانصدهزار نفر است و دولت [ایران] با كمك دولتهای امپریالیستی نظیر امریكا و نیز دخالت دادن سربازان اسرائیلی در كشتار تظاهركنندگان، روی واقعیت حوادث ایران و قیام مردم سرپوش گذاشته است. كنفدراسیون بار دیگر ساواك را مسئول كشتار سینما ركس آبادان خواند و وسایل ارتباط جمعی آلمان را متهم كرد كه تحت‌تأثیر تبلیغات دستگاههای وابسته به ایران هستند. به رغم تمام این احوال، حركت مردم مسلمان ایران كه توسط امام خمینی(ره) رهبری می‌شد، توفنده‌تر از آن بود كه حامیان خارجی شاه و از جمله موساد و اسرائیل بتوانند در روند پیروزی آن مانعی ایجاد كنند. آخرین اقدامی كه گفته شده موساد برای جلوگیری از سقوط نهایی شاه ایران درصدد انجام آن بود، مشاركت در كودتای ارتش شاه و ترور امام خمینی(ره) در پاریس بود. مصطفی الموتی از قول اری بن مناشه از مأموران عالی‌رتبه موساد در این باره چنین نوشته است: در آوریل سال 1978 رؤسای من نظریاتم را درباره رویدادهای ایران و انقلاب قریب‌الوقوع آن كشور پذیرفتند و كنفرانسی كه نمایندگان سیا نیز در آن شركت داشتند، یكی از تحلیلگران امریكا (عضو سیا) نظر مرا بی‌اساس خواند و مدعی شد آنچه كه در ایران می‌گذرد سر و صدای بچگانه‌ای است كه به زودی آرام خواهد شد. در دسامبر سال 1978 طرحی از طرف (رافی ایتان) مشاور امور ضدتروریستی نخست‌وزیر اسرائیل تهیه شد كه خمینی در پاریس ترور شود. سیا نیز موافقت خود را اعلام داشت تا یك تیم تروریستی اسرائیل به پاریس برود و خمینی را ترور كرده بازگردد. برای حمله به اقامتگاه خمینی در نوفل لوشاتو و مصدوم كردن خمینی تیم كماندوئی سرهنگ آصف هف تز Assef Heftez رئیس گارد ویژه پلیس ضدترویسم اسرائیل در نظر گرفته شده بود. بدیهی است كه این تیم قادر بود مأموریتی را كه برعهده‌اش قرار می‌گرفت با موفقیت اجرا كند و بدون برخورد با اشكال و مانعی به اسرائیل بازگردد. ولی موانع اجرای طرح جای دیگری بود. اوری لوبرانی نماینده سیاسی اسرائیل در ایران مأموریت یافت كه موضوع را با شاه در میان بگذارد. شاه بی‌تأمل مخالفت كرد و گفت اجازه نخواهد داد جوی خون در كشور جاری شود. او عقیده داشت در صورتی كه ژنرالها قدرت را به دست گیرند خونریزی اجتناب‌ناپذیر می‌گردد و می‌پنداشت بدون نیاز به چنین اقدامی او قادر خواهد بود بر بحران غلبه كند. لوبرانی پس از ملاقات شاه به سازمان اطلاعاتی اسرائیل اطلاع داد كه نه شاه دیگر می‌تواند در قدرت باقی بماند و نه ژنرالها قادر به كودتا هستند. كشور عملاً‌ در اختیار رهبران مذهبی قرار گرفته است... با سقوط رژیم پهلوی فصل نهایی همكاریهای مشترك موساد و ساواك پایان یافت و برخی از افسران و مدیران بلندپایه و ارشد ساواك هم به اسرائیل پناهنده شدند. منبع:کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

مطالب بیشتر درباره شکار مأموران ساواک از سوی ایران از مجموعه اسناد بدست آمده از وزارت امور خارجه امریکا

محرمانه 30 ژوئیه 1979ـ 8 مرداد 1358 از: سفارت آمریکا، بن ـ 13355 به: وزارت امور خارجه، واشنگتن دی. سی مرجع: الف) بن 12990 ب) فرانکفورت 6561 ج) هامبورگ 1401 د) برلین 1607 ه‍ ( دوسلدورف 1688. موضوع: مطالب بیشتر درباره شکار مأموران ساواک از سوی ایران 1- (محرمانه) وزارت خارجه چیزی درباره دخالت دولت ایران در مبارزه اخیر علیه مأموران ادعایی ساواک سابق کشف نکرده است. به گفته مسئول میز ایران در وزارت خارجه (آلمان) کاردار ایران اطمینان داده است که همه تلاشها را برای تشویق ایرانیان به کار برده است که دولت ایران مرجع صالحی برای برخورد با چنین مسایلی است. کاردار به وزارت خارجه گفت که پاسپورتهای جدید برای ایرانیانی که پاسپورتهایشان توسط مأموران مصادره شده، صادر شده است. 2- (بدون طبقه‌بندی) کلاوس بولینگ سخنگوی دولت پس [از] جلسه بحث دولت پیرامون مبارزه علیه ساواک اعلام کرد آن دسته از ایرانیانی که می‌خواهند عدالت را به دست خود اجرا نمایند، باید هر چه زودتر اخراج شوند. به طوری که گفته می‌شد روز 26 ژوئیه مطبوعات گزارش دادند که 17 ایرانی در سراسر کشور به دلیل نقض قانون دستگیر شده‌اند. استوسل منبع: کتاب دهم-اسناد لانه جاسوسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

سیا، ساواك و سفارت آمریكا

مظفر شاهدی سیا از آغاز حضورش در ایران عصر‌ پهلوی ارتباط مستقیمی با سفارت امریكا در تهران پیدا كرد و در واقع بخشی از سفارت امریكا در تهران در اختیار سیا قرار داشت. در بسیاری از امور میان اعضای رسمی سفارت و عوامل سیا هماهنگی لازم برقرار بود. با این حال سیا در فعالیتهایش از استقلال عمل كافی برخوردار بود و چه بسا فعالیتهای پرشماری از آن، از دید و اطلاع اولیای سفارت مخفی می‌ماند. به عبارت دیگر سیا در گزارش اقدامات و فعالیتهایش در امور مختلف به اولیای رسمی سفارت امریكا در تهران الزام و اجباری نداشت. با این حال این به مفهوم تقابل و یا تضاد سفارت و سیا نبود بلكه طرفین در امور بسیاری در هماهنگی با یكدیگر عمل می‌كردند و گزارشات و اقدامات و فعالیتهای آنان در عملكرد و خط مشی طرفین تأثیری انكار‌ناپذیر و به سزا داشت. در همان حال میان سفارت و نمایندگی سیا در تهران و وزارت خارجه امریكا و نیز سازمان مركزی سیا در امریكا هم ارتباط تنگاتنگ قابل توجهی وجود داشت و اساساً با مجموع تعامل اطلاعاتی و فعالیتهای سیاسی طرفین بود كه سیاستها و تصمیم‌سازیهای ریز و درشت دولتمردان و سیاستگذاران امریكا در مورد ایران به مورد اجرا گذاشته می‌شد و در ارتباط و تعامل حكومت ایران با آن كشور تصمیم لازم اخذ می‌شد. در همان حالی كه سفارت عمدتاً از طریق مستقیم و آشكار، روابط امریكا با حكومت ایران را تنظیم می‌كرد مجموعه گزارشات و اطلاعات سیا از شئون مختلف زندگی ایرانیان دولتمردان آن كشور را قادر می‌ساخت رفتار سیاسی فیمابین را براساس داده‌های اطلاعاتی مذكور طبقه‌بندی و تنظیم كرده به كار بندند. در رابطه با حكومت ایران هم علاوه بر اینكه رؤسای وقت سیا در ایران ارتباط و تماس مستقیم و منظمی با شاه داشتند. برخی دیدگاهها و خواسته‌های آنان هم از طریق مجاری رسمی سفارت امریكا درتهران به اطلاع مقامات ایرانی می‌رسید. در همان حال روابط سیا و سفارت امریكا درتهران با ساواك هم از قاعده‌های مشابه پیروی می‌كرد. ساواك كه ارتباط اطلاعاتی ـ امنیتی تنگاتنگی با سیا داشت در هماهنگی اطلاعاتی میان سیا، سفارت و حكومت ایران نقش قابل اعتنایی ایفا می‌كرد. اسناد بر جای مانده نشان می‌دهد كه سیا، سفارت آمریكا در تهران و حتی وزارت خارجه آن كشور در گزارشات و اطلاعات واصله از ساواك در زمینه حضورشان در ایران بهره‌فراوانی می‌بردند و برخی از مهمترین جنبه‌های زندگی ایرانیان وحتی شناخت ویژگی‌ها و مسائل پرشمار مربوط به مجموعه حاكمیت، دولت، دربار و شخص شاه از كانال ساواك در اختیار سیا و مقامات سفارت و وزارت امور خارجه امریكا قرار داده می‌شد. وزارت امور خارجه در امریكا با مسئولان سیا در ایران جلسات و مذاكرات منظمی داشت و در همان حال سمینارهای متعددی با شركت كارشناسان، متخصصان و نمایندگان فیمابین تشكیل می‌شد كه درباره اوضاع سیاسی، استراتژیكی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مباحث و مسائل گوناگونی مطرح و مذاكره می‌‌كرد و از جمع‌بندی این گونه‌جلسات و مذاكرات بود كه درنهایت استراتژی و دكترین امریكا در رابطه با ایران شكل می‌گرفت و به مورد اجرا گذاشته می‌شد. با این توضیح كه مباحث مطروحه در اینگونه سمینارها و جلسات اساساً برپایه اطلاعات و گزارشاتی بود كه از سوی مأموران و نمایندگی سیا و سفارت امریكا در تهران تهیه و ارسال شده بود. در این باره هماهنگی منظم و تعریف شده‌ای میان طرفین وجود داشت. در مواردی وزارت امور خارجه و سازمان مركزی سیا در امریكا فهرستی از سرفصلهای مهم اطلاعاتی ـ امنیتی مورد نیاز را در اختیار ایستگاه سیا و نیز سفارت امریكا در تهران قرار می‌دادند تا براساس راهنمائی ارائه شده داده‌های اطلاعاتی تهیه و در اختیار مركز قرار داده شود. برای نمونه سازمان مركزی سیا در امریكا در نامه‌ای كه در 27 اردیبهشت 1356 ../../../default.htm 17 مه 1977 برای سفارت امریكا در تهران می‌فرستد سرفصل‌های مورد نیاز اطلاعاتی وزارت امور خارجه و سیا در مورد ایران را به شرح ذیل تعیین كرده و تقاضا می‌كند اولیای آن سفارت به یاری مأموران سیا درتهران اطلاعات خواسته شده را با مطالعه در موارد اطلاع داده شده برای مركز ارسال دارند. سری سرپرست سازمان مركزی اطلاعات (CIA) كمیته منابع انسانی طبقه‌بندی: سری تاریخ: 17 مه 1977 27 اردیبهشت 1356 دفتر رئیس از: ادوراد، اس، لیتل به: ویلیام اچ. سولیوان ـ سفیر امریكا ـ تهران درموقع ارسال «بررسیFOCUS ایران» برای جك میكلوس (كاردار) در ژانویه، سرپرست سازمان مركزی اطلاعات (CIA) اشاره كرد كه یك لیست اولیه با ارجحیت مسائل اطلاعات ملی برای سفارت تهیه خواهد شد. ضمیمه، لیست مزبور است كه به وسیله كمیته منابع انسانی با نظر مأمور اطلاعات ملی برای خاور نزدیك و جنوب آسیا تهیه شده است. چون لیست فشرده است ترتیبی برای ارجحیت منظور نشده است. راهنما جدا از بررسی FOCUS تهیه شده و در فرم اسكلت‌وار به نظر می‌رسد. ما امیدواریم كه این لیست برای شما به عنوان نموداری از مسائل هماهنگ شدة بین سازمانی، مهم‌ترین احتیاجات اطلاعاتی واشنگتن را در برداشته باشد. یك راهنمای مفصل‌تر براساس منظمی از طریق كانالهای سازمانی برای شما تهیه شده است. همچنان كه در برنامه FOCUS تجربه كسب می‌كنیم، امیدواریم كه این ارزیابیهای گزارشی كار هیئتهای خارج از كشور را سهل‌تر و ‌آسانتر سازد. نظرات شما در مورد این موضوع مایة خوشوقتی من است. سری راهنما: ایران لیست زیرین سرفصلهای مورد علاقه جامعه اطلاعاتی و امور خارجه می‌باشد. الف‌ـ سیاسی الف‌‌ـ داخلی 1ـ هدفها و سیاستهای دراز‌مدت شاه و مشاورین اصلی او، نظامی و غیر نظامی. 2ـ تصمیمات اساسی سیاسی، ملی، امنیتی و اقتصادی به وسیله چه كسانی و چگونه گرفته می‌شود. 3ـ نقشی كه ساواك در دولت بازی می‌كند. 4ـ نقش دولت ایران در موضوع حقوق بشر. 5ـ برنامه‌ریزی‌های آینده و فعل و انفعالات شخصی كه جانشین را تعیین می‌كند. ب‌ـ خارجی 1ـ منابع تهدیدات نظامی خارجی برای ایران. 2ـ موازنه قدرتها در منطقه به نحوی كه ایران را متأثر می‌سازد. 3ـ روابط با اتحاد شوروی و كشورهای خلیج فارس، خصوصاً عربستان سعودی و عراق. 4ـ روابط با هند، پاكستان، افغانستان و تركیه ب ـ اقتصادی الف ـ برنامه‌های رشد اقتصادی، بویژه، استراتژی و سیاستهای فروش شركت ملی نفت ایران. ب ـ طرهایی كه برای توسعه اتمی ریخته شده. 3ـ قابلیتهای نظامی نیروهای مسلح سلطنتی ایران. 1 از میان سفیران امریكا در تهران حداقل سه تن پیش از انتصاب به این مقام در سازمان سیا عضویت داشتند كه از آن میان ریچارد هلمز مشهورترین آنهاست، ریچارد مك‌كارا هلمز كه در امریكا به دیگ شهرت داشت برادرش در سوئیس همكلاسی محمد‌رضا شاه پهلوی بود. از اواخر دهة 1930 م در سازمانهای اطلاعاتی ـ جاسوسی امریكا جذب شد و از آغاز تأسیس سیا در 1947 به استخدام آن درآمد و به سرعت از مسئولان درجه اول سیا شد و در 1962 به معاونت عملیاتی سیا ارتقاء مقام یافت و نهایتاً در 30 ژوئن 1966 به عنوان رئیس سیا منصوب گردید. وی در میان اعضای بلندپایه سیا تحت عنوان «سلطان مطلق جاسوسان» لقب داشت. ریچارد هلمز در تمام دورانی كه در ریاست سیا بود از حكومت ایران سخت پشتیبانی می‌كرد و شاه نیز متقابلاً با او احساس نزدیكی فزاینده‌ای داشت. ریچارد هلمز طی سالهای 1345 ـ 1351 ش/ 1966 ـ 1972 م. به مدت هفت سال رئیس سیا بود و طی این سالها بارها به ایران مسافرت كرد. آگاهان به امور ریچارد هلمز را «یكی از دو مرد آگاه جهان» می‌دانستند. نفر بعدی رئیس كا.گ.ب بود. ریچارد هلمز به دنبال رسوایی واترگیت از مقامش عزل شد(20 نوامبر 1972) و مدت كوتاهی بعد به عنوان سفیر امریكا درتهران منصوب شد. 2 ورود ریچارد هلمز به تهران به عنوان سفیر جدید امریكا اوج دوران قدرت محمد‌رضا شاه پهلوی محسوب می‌شد. شاه به عنوان ژاندارم منطقه در دفاع و حمایت از اهداف و خواسته‌های غرب و امریكا در منطقه برای خود رسالتی قائل بود ودر همان حال فعالیتهای مشترك سیا، ساواك، موساد و نیز اینتلیجنت سرویس انگلستان در منطقه در یكی از حساس‌ ترین مقاطع خود قرار گرفته بود. یك سال پیش از ورود هلمز به تهران كانوی رئیس سابق سیا در تهران جای خود را به نیكولاناتزیوس با نام مستعار ویلیام برومل داده بود كه عضو كهنه‌كار سیا محسوب می‌شد و از شاخص‌ترین اعضای سیا در سراسر جهان به شمار می‌رفت. او پیش از آن در ایستگاه‌های سیا در كره جنوبی، آرژانتین و هلند خدمات شایانی برای سیا انجام داده بود. با ورود ویلیام برومل به ایران بودكه ایستگاه منطقه‌ای سیا از قبرس به تهران منتقل شد و از آن پس تهران به مركز فرماندهی دستگاه جاسوسی ـ اطلاعاتی امریكا در منطقه خاورمیانه تا مشرق دور ارتقاء مقام یافت. وجود ریچارد هلمز در تهران در همین مقطع اهمیت و حساسیت قابل توجه ایران را برای مراجع اطلاعاتی ـ جاسوسی و وزارت امور خارجه امریكا آشكار می‌كند. 3 ریچارد هلمز تا ژوئن 1977 ../../../default.htm 1355 ش. مقام سفارتش را درتهران حفظ كرد. 4 در دوران وی بود كه علاوه بر گسترش فعالیتهای سیا در شئون مختلف سفارت امریكا در تهران نیز نقش بسیار برجسته‌ای در گسترش روابط ایران و امریكا بر عهده گرفت. پژوهشگران و آگاهان به امور برای سفارت امریكا در تهران در پیشبرد اهداف اطلاعاتی‌ـ جاسوسی آن كشور در ایران و منطقه خاورمیانه نقش قابل توجهی قائل شده‌اند. حضور و فعالیت گستردة مأموران سیا در پوششهای مختلف سیاسی‌ـ دیپلماتیك در سفارت و نیز حضور چهره‌های برجسته سیا به عنوان سفیر و كاردار و نظایر آن در ایران این فرضیه را سخت قوت می بخشد كه مسائل اطلاعاتی‌ـ امنیتی و جاسوسی در روابط ایران و امریكا جایگاه بی‌بدیلی داشت. منصور رفیع‌زاده آخرین نماینده ساواك در امریكا تأكید دارد كه سفارت امریكا در تهران در درجه اول به عنوان پایگاهی برای انجام فعالیتهای جاسوسی ـ اطلاعاتی سیا در ایران انجام وظیفه می‌كرده است.5 این مهم البته از دید ساواك و حكومت ایران پنهان نبود و چه بسا جهت پیشبرد اهداف فوق مساعدتهای قابل اعتنایی هم در اختیار آن قرار می‌گرفت. 6 علاوه بر سفارت امریكا در تهران حداقل سه نمایندگی سیاسی دیگر آن كشور در شهرهای مختلف ایران فعالیتهای سیاسی، اطلاعاتی ـ جاسوسی پرشماری در راستای اهداف سیا به انجام می‌رسانیدند و در هر یك از این نمایندگیها مأمورانی از سیا حضور داشتند و فعالیت اطلاعاتی ـ جاسوسی این مراكز تحت هدایت سفارت امریكا در تهران قرار داشت. این نمایندگیها در شهرهای تبریز، اصفهان و شیراز واقع بود. طی سالهای پایانی حكومت در شهرهای دیگر هم فعالیتهای سیاسی ـ اطلاعاتی امریكاییان گسترش یافت. 7 سفارت امریكا درتهران دارای شش بخش مجزا بود كه عبارت بودند از: «1ـ بخش امور سیاسی 2ـ بخش نظامی 3ـ بخش اقتصادی و بازرگانی 4ـ كمیسیون مشترك ایران و امریكا 5ـ بخش كنسولی و 6ـ بخش امور اداری. 8 دیگر نمایندگیهای مهم و مراكز سیاسی و دیپلماتیك امریكا در تهران و سایر نقاط ایران عبارت بود از: 1ـ كنسولگری امریكا در تبریز 2ـ كنسولگری امریكا در اصفهان 3ـ كنسولگری امریكا در شیراز 4ـ كنسولگری امریكا در مشهد 5ـ انجمن كارمندان امریكایی 6ـ سازمان ارتباطات بین‌المللی 7ـ سازمان مبارزه با مواد مخدر 8ـ دفتر وابسته كشاورزی امریكا در تهران.» 9 در این مراكز و نمایندگی‌ها كه افراد پرشماری در پوششهای مختلف خدمت می‌كردند سیا مأموران متعددی داشت كه در پوششهای سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیك و ... وظایف محوله در امور اطلاعاتی ـ جاسوسی را به انجام می‌رسانیدند. از منابع اطلاعاتی و كسب خبر سفارت امریكا در تهران و نیز سیا در بخشهای مختلف كشور، عوامل و عناصر ایرانی مرتبط با سفارت بود. در اسناد و مدارك بر جای مانده از سفارت امریكا در تهران اسامی و مشخصات افراد پرشماری ذكر شده است كه با سفارت در تماس دائمی و منظمی بودند و اخبار و اطلاعات ارزشمندی را از حوزه فعالیت خود در اختیار آنان قرار می‌دادند. برخی از مهم‌ترین فعالان سیاسی مخالف، روشنفكران، اساتید و مدیران دانشگاهها، رجال و كارگزاران دولتی وحكومتی در زمره این افراد بودند. سفارت امریكا در تهران و نیز سیا در موارد متعدد با كمترین مشكل اطلاعات ذی‌قیمت قابل توجهی از این منابع و رابطین خود به دست می‌آوردند. بسیاری از كسانی كه در امریكا تحصیلات عالیه خود را پشت سر گذارده بودند، روابط نزدیكتری با سفارت و نمایندگان پیدا و پنهان سیا در تهران و سایر نقاط كشور داشتند اطلاعات ارائه شده از سوی رابطین و دوستان ایرانی سفارت و سیا در تغذیه اطلاعاتی‌ـ جاسوسی سیا اهمیتی انكار ناپذیر داشت. 10 در یك مورد سفارت امریكا در تهران از مهدی هروی نام می‌برد كه «مأموران گوناگون سفارت با او آشنایی» تامی داشتند. او كه تحصیلات دانشگاهی‌اش را در ا مریكا انجام داده بود «در اوایل سال 1975 به عنوان مشاور با نمایندگان امریكا در سومین كنگره حزب ایران نوین كار می‌كرد.» و بعدها پس از تأسیس حزب رستاخیز این مهم را در حزب جدید بر عهده گرفت و روابط اطلاعاتی‌اش را با سفارت كماكان حفظ نمود. 11 سفارت امریكا و سیا در ایران از این دوستان ایرانی وفادار بسیار داشتند. سفارت امریكا در تهران تا پایان دوران سلطنت محمد‌رضا شاه كماكان از حضور و وجود فعال این رابطین و خبررسانان سود می‌برد و حكومت ایران و نیز ساواك هم هیچ‌گاه مانعی بر سر راه این ارتباطات كه چندان پنهان هم نبود ایجادنكردند. بدین ترتیب اولیای سفارت و نیز نمایندگان و مأموران سیا در ایران تا واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی از مزیت این منابع اطلاعاتی ارزشمند كه عمدتاً حساس‌‌ترین و كلیدی‌ترین پستهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی را در اختیار داشتند كماكان بهره بردند. ضمن سیاسی و بویژه مخالفین میانه‌رو حكومت هم ارتباطات بسیاری با سفارت امریكا در تهران داشتند و این تماسها تا آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی ادامه داشت. پی نوشت ها 1ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم، صص 210ـ 216. 2ـ سینتیا هلمز، خطارات همسر سفیر، صص 3ـ 6. 3ـ همان، ص 217. 4ـ مجموعه اسناد لانه جاسوسی امریكا، جلد 8، صص 94ـ 95. 5ـ اسكندر دلدم، پیشین، صص 24ـ 29. 6ـ یوسف ترابی، صص 91ـ 93. 7ـ همان، صص 95ـ 102. 8ـ همان، صص 102ـ 108. 9ـ مجموعه اسناد لانه جاسوسی امریكا، جلد 17، صص 107ـ 108. 10ـ همان، صص 108ـ‌109. 11ـ همان، ص 109. منبع: پورتال نور منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

سرنوشت آخرین رئیس ساواك

سپهبد ناصر مقدم آخرین رئیس ساواك (خرداد 1357 ـ بهمن 1357) فرزند یعقوب در سوم تیر 1300 درتهران متولد شد. نام خانوادگی وی در آغاز «مقدم چهارگریل‌اصل» بود كه پس از مدتی به مقدم‌راد و نهایتاً به مقدم تغییر پیدا كرد. همچنان كه از نوشته‌های خود او برمی‌آید تا سن ده سالگی تحت تكفل پدر زندگی می‌كرده و از آن پس دایی‌اش حسین مقدم عهده‌دار وظیفه نگهداری او شد و چنانكه خود او ذكر كرده است گویا تا سال 1334 هم هنوز در منزل دایی‌اش زندگی می‌كرد و از آن پس به منزل شخصی‌اش در زرگنده نقل مكان پیدا كرد. مقدم تحصیلات ابتدایی و مقدماتی خود را از سال 1307 به ترتیب در دبستان‌های كمالیه و علامه سپری كرد و در سال 1313 وارد دبیرستان نظام در تهران شده و به سال 1319 از این دبیرستان فارغ‌التحصیل شده و دیپلم گرفت. ناصر طی سال‌های 1319 ـ 1321 در دانشكده‌ی افسری تحصیل كرد و با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل گردید. وی چند سال بعد از دانشكده حقوق دانشگاه تهران نیز لیسانس قضایی و حقوق گرفت. او كه تمام دوران تحصیل و آموزش‌های نظامی و اطلاعاتی و امنیتی‌اش را در ایران سپری كرد با زبان فرانسه و انگلیسی آشنایی یافت. ناصر مقدم در 12 شهریور 1329 با فرانك سلیمانی ازدواج كرد و از او دارای سه فرزند شد. اولین فرزند او خسرو و در سال 1332 متولد شده بود و دو فرزند دیگرش نادر و نامور به ترتیب طی سالهای 1334 و 1337 متولد شدند. چنانكه از جدول وضعیت خدمتی وی بر می‌آید او از فروردین 1321 كه در دانشكده افسری با درجه ستوان دومی فارغ‌التحصیل شد تا اول شهریور1343 در مناصب و موقعیت‌های مختلف و در واحدهای زیر خدمت می‌كرد: لشكر 2 مركز، اداره بازرسی ارتش، اداره موتوری ارتش، دانشكده افسری، لشكر 10 خراسان، لشكر گارد شاهنشاهی، ستاد ارتش، لشكر 5 لرستان، وزارت دفاع، دادستانی ارتش، دانشگاه نظامی، اداره دادرسی ارتش، دانشگاه جنگ، كارگزینی ارتش، گارد شاهنشاهی و آجودانی نیروهای مسلح. هنگامی كه ارتشبد حسین فردوست در سال 1338 ش. دفتر ویژه اطلاعات را تأسیس كرد و در رأس آن قرار گرفت ناصر مقدم را نیز كه تا آن زمان رئیس شعبه بازرسی اداره دادرسی ارتش بود، به آن دفتر منتقل كرد و چند سال پس از انتصاب فردوست به قائم‌مقامی كل ساواك، در شامگاه روز 15 خرداد 1342، شاه كه از عملكرد ساواك در برخورد با مخالفان ناراضی بود، به پیشنهاد فردوست سرتیپ مصطفی امجدی را از مدیر كلی اداره كل سوم ساواك (اداره امنیت داخلی) بركنار كرده و ناصر مقدم را جایگزین او كرد. ناصر مقدم قریب ده سال در رأس مدیریت اداره كل سوم ساواك باقی ماند و چنانكه از خاطرات فردوست بر می‌آید در این دوران طولانی كه مقارن با قائم‌مقامی او بر ساواك بود، مقدم برای تجدید ساختار اداره كل سوم و كارآمد كردن آن تلاش بسیاری انجام داد. بدین ترتیب بخشی اعظمی از فعالیت‌های ساواك بر ضد مخالفان سیاسی حكومت در طی دهه 1340 را باید از ابتكارات و كارنامه ناصر مقدم مدیر كل اداره كل سوم این سازمان ارزیابی كنیم. از جمله مهمترین تشكیلاتی كه دردوران مدیر كلی مقدم بر اداره كل سوم ساواك به ابتكار همین اداره و با مشاركت شهربانی و ژاندارمری تأسیس شد كمیته مشترك ضد خرابكاری بود. عملكرد مقدم در رأس اداره كل سوم ساواك كه از حمایت‌های بی‌دریغ حسین فردوست نیز برخوردار بود، تا حدود زیادی موجبات رضایت خاطر شخص شاه را فراهم می‌آورد. و اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه او طی دوران طولانی نظامی‌اش و به ویژه در دوران حضورش در رأس اداره كل سوم ساواك و پس از آن موفق به دریافت دهها نشان افتخار شد و شخص نصیری رئیس وقت ساواك نیز بارها از خدمات و عملكرد موفق مقدم در ریاست اداره كل سوم ساواك تشكر و قدردانی كرد. براساس اسناد موجود ناصر مقدم هنگامی كه در 17 خرداد 1342 رسماً به مدیریت اداره كل سوم ساواك رسید، درجه سرهنگی داشت و از اول آبان 1345 به درجه سرتیپی و از اول آبان 1349 به درجه سرلشگری رسید. اسناد موجود نشان می‌دهد كه سرلشگر ناصر مقدم در سوم آبان 1350 به سمت آجودانی شخص شاه منصوب گردید و در همان حال كماكان بر اداره كل سوم ساواك مدیریت می‌كرد. در 23 فروردین 1352 ارتشبد نصیری رئیس وقت ساواك طی اعلامیه‌ای به سرلشكر مقدم اطلاع داد كه سمت او از مدیریت اداره كل سوم ساواك به قائم‌مقامی كل این سازمان تغییر پیدا كرده است. اما این سمت اخیر چند روزی بیش دوام نكرد و در 30 فروردین 1352 اعلام شد كه به خدمات سرلشكر ناصر مقدم در ساواك پایان داده شد و او ضمن حفظ مقام آجودانی شاه به ریاست اداره كل دوم اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش منصوب شد. جانشینی مقدم در پست قائم‌مقامی كل ساواك كه مدتها قبل با كناره‌گیری فردوست خالی مانده بود به سرلشكر علی معتضد سپرده شد كه این سمت را تا سقوط نهایی رژیم پهلوی حفظ كرد. آگاهان به امور در آن روزگار ناصر مقدم را افسری كاردان، باهوش، دارای اطلاعات وسیع در زمینه مسائل امنیتی و جاسوسی ارزیابی می‌كنند. از جمله اقدامات ساواك در دوره مدیریت مقدم بر اداره كل سوم ترور تیمور بختیار در عراق بود. برخی منابع همچنین ناصر مقدم را مبتكر تشكیل و راه‌اندازی خانه‌های امن ساواك در اقصی نقاط تهران و برخی دیگر از شهرهای بزرگ كشور دانسته‌اند. در طول دوران طولانی مدیریت مقدم بر اداره كل سوم ساواك مخالفت‌های چریكی و مسلحانه با رژیم پهلوی گسترش پیدا كرد و در واپسین سال‌های حضور او در رأس اداره كل سوم ساواك به اوج خود رسید و در همان حال ساواك به ویژه از اواخر دهه 1340 به عنوان سازمانی تبهكار و شكنجه‌گر در محافل سیاسی، اجتماعی و رسانه‌ای داخلی و خارجی مشهور شد و در دستگیری، بازجویی، شكنجه، قتل و ترور و از میان برداشتن مخالفان سیاسی حكومت از اقشار و گروههای مختلف به روش‌های نوین و به اصطلاح كارآمدتری كه مهمترین مشخصه آن خشونت‌ورزی بیشتر و افسار گسیخته‌تر، بود روی آورد. در این میان البته بخت با او یار شد كه جانشین او در رأس مدیریت اداره كل سوم ساواك فرد بی‌رحم و قسی‌‌القلبی نظیر پرویز ثابتی بود كه با هدایت ساواك به سوی روش‌های بس خشن و غیر انسانی‌تر در برخورد با مخالفان حكومت موجب كم‌رنگتر كردن عملكرد مقدم در رأس اداره كل سوم ساواك (طی سالهای 1342 ـ 1352 ش) شد. ریاست ساواك و پایان عمر سپهبد ناصر مقدم ناصر مقدم هنگامی كه در 17 خرداد 1357 رسماً حكم ریاست ساواك را دریافت كرد درجه سپهبدی داشت و در آستانه 57 سالگی بود. منابع موجود نشان می دهد كه مقدم در واپسین ماههای ریاست نصیری بر ساواك بر دامنه مخالفت‌های پیدا و پنهان خود با روش خلاف قاعده او در ریاست بر این سازمان افزوده بود و نصیری را متهم می‌كرد كه با در پیش گرفتن مشی سركوبگرانه و غیر منطقی از درجه كارآمدی ساواك در برخورد موفق با مخالفان حكومت به شدت كاسته است. مقدم از این هم فراتر رفته و حتی در گفت و گوی خصوصی‌اش با یكی از عوامل ساواك تصریح كرده بود كه نصیری به خاطر سوء مدیریتش در رأس ساواك باید به جوخه اعدام سپرده شود. آنچه بود باتوجه به مجموعه شرایط موجود و توصیه‌هایی كه از سوی محافل مختلف داخلی و خارجی به شاه می‌شد و ابراز علاقه‌ای كه ناصر مقدم برای ریاست بر ساواك از خود نشان می‌داد،شاه درنیمه خرداد 1357 او را در رأس ساواك جایگزین نصیری بدنام و منفور كرد؛ با این امید كه او بتواند آب رفته را به جوی باز گردانده برای مهار ناآرامی‌های فزاینده‌ای كه اقصی نقاط كشور را در خود فرو برده بود، چاره‌ای بیاندیشد. اما مقدم برغم تمام اقدامات و سیاست‌هائی كه به كار برد، نتوانست هیچگونه تغییری در روند حوادثی كه آشكارا و به سرعت سقوط نهایی رژیم پهلوی را نشانه رفته بود ایجاد كند. او حتی پس از انقلاب بالاخص از سوی محافل نزدیك و علاقمند به رژیم پهلوی و مدافعان سلطنت متهم شد كه به شاه و حكومت او خیانت ورزیده و با انقلابیون برای به سقوط كشانیدن رژیم پهلوی همكاری نموده است. با این احوال شواهدی وجود ندارد كه این ادعای طرفداران رژیم پهلوی و شاه را مورد تأیید قرار دهد. در واپسین روزهای عمر رژیم پهلوی مقدم برغم تمام تلاش‌هایی كه برای جلوگیری از سقوط نهایی رژیم پهلوی انجام می‌داد، به خاطر ارتباط او و تماس‌های نزدیكی كه با بازرگان و برخی از انقلابیون برقرار كرده بود احتمالاً تصور نمی‌كرد پس از پیروزی انقلاب اسلامی فرجام بدی در انتظار او بوده باشد. ناصر مقدم در تمام دوران ریاستش بر ساواك ارتباط بسیار نزدیكی با شخص شاه داشت و هرچه از نیمه سال 1357 زمان بیشتری سپری می‌شد تماس‌ها، مذاكرات و رایزنی‌های او با شاه افزایش چشمگیرتری پیدا می‌كرد. وی در واپسین ماههای عمر رژیم هنوز برخود فرض می‌دید كه به مناسبت سالروز تولد شاه و فرح طی مراسلاتی به آنان تبریك عرض كرده و با آرزوی سلامت و بهروزی برای آنان، امیدوار باشد كه خاندان پهلوی سالیانی طولانی بر كشور حكمرانی نمایند و او و سازمان تحت مدیریتش (ساواك) از هیچ تلاشی در دفاع از رژیم پهلوی فروگذار نكند. با این احوال منابع موجود نشان نمی‌دهد كه مقدم تا واپسین دوران عمر به فساد مالی و اقتصادی،‌اداری و نظایر آن اشتغال داشته است. هر چند فردوست در بخش‌هایی از خاطرات خود به گرایشات مقدم به زندگی تجملاتی اشاراتی دارد، اما در دیگر منابع موجود به ندرت مطالبی پیرامون اشتهار مقدم به فساد مالی، اداری، اخلاقی و نظایر آن وجود دارد. منابع موجود نشان می‌دهد كه مقدم در انتصاب شریف‌امامی به پست نخست‌وزیری نقش قابل توجهی داشت و ساواك تحت امر او هم در واقعه كشتار 17 شهریور و حوادث پس از آن از هیچ تلاشی فروگذار نكردند. در تمام ماههای پایانی عمر رژیم پهلوی مقدم رئیس ساواك در میان دولتمردان و فرماندهان نظامی و در واقع تصمیم‌گیرندگان حكومت نقش درجه اولی داشت و به ویژه شخص شاه برای وی ارج و اعتبار قابل اعتنائی قائل بود. هنگامی كه آشكار شد شریف‌امامی در مقام نخست‌وزیری، از حل بحران پیش رو عاجز مانده است،‌ ناصر مقدم شخص شاه و نیز امریكاییان را متقاعد ساخت تا نخست‌وزیری نظامی را جایگزین او سازند. ساواك در طول دوران ریاست مقدم نقش درجه اولی در سركوب تظاهرات مردمی و كشتار انقلابیون در عرصه‌های مختلف كشور ایفا می‌كرد. هنگامی كه به سرعت آشكار شد ازهاری نخست‌وزیر نظامی هم قادر به كنترل اوضاع بحران زده كشور نیست، ناصر مقدم از سوی شاه مأمور شد تا فرد دیگری را برای بدست‌گیری این مقام و تشكیل كابینه جستجو كند. در حالی كه قراین موجود از بحرانی‌تر شدن روز افزون اوضاع حكومت حكایت می‌‌كرد، ناصر مقدم در مشورت با محافل امریكایی و برخی رجال وابسته به حكومت و با موافقت شاه درصدد برآمد فردی از مخالفان میانه‌رو شاه را برای بدست گرفتن زمام نخست‌وزیری متقاعد كند.در این راستا علی امینی كه از سالها قبل مغضوب شاه بود،‌در ملاقات با مقدم و شاه شروط دشواری را برای پذیرش این مقام پیشنهاد كرد، كه البته مورد موافقت شاه قرار نگرفت؛ و پس از آن مقدم با افرادی دیگر مانند كریم سنجابی و غلامحسین صدیقی هم در این‌باره مذاكرات متعددی به عمل آورد اما هنگامی كه این افراد هم پیشنهاد مقدم و شاه را برای قبول پست نخست‌وزیری رد كردند، مقدم به سراغ شاپور بختیار رفت و پس از چند دوره مذاكره بختیار به پیشنهاد مقدم رئیس ساواك جواب مساعد داده و به عنوان آخرین نخست‌وزیر رژیم پهلوی از شاه حكم گرفت. در تمام دوران كوتاه نخست‌وزیری بختیار،‌ مقدم رئیس ساواك ارتباط بسیار نزدیكی با او داشت و جهت كنترل اوضاع بحرانی كشور، كه دیگر زمام آن آشكارا از اختیار رژیم رو به زوال پهلوی خارج شده بود، البته مأیوسانه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌كرد. ناصر مقدم تصور نمی‌كرد پس از پیروزی انقلاب آسیبی متوجه او شود و حتی امیدوار بود دولت بازرگان شغل و سمتی هم به او بدهد. از این رو از كشور خارج نشد و به انتظار حوادث آتی باقی ماند. اما روند تحولات چنانكه او انتظار داشت پیش نرفت و پس از مدتی وی دستگیر و راهی زندان شد. چنانكه منابع موجود نشان می‌دهد او در زندان هم كماكان امیدوار بود به زودی رهایی یافته و نزد دولتمردان حكومت جدید ارج و قربی پیدا كند. حتی وعده می‌داد پس از آزادی موجبات رهایی دیگر زندانیان وابسته به حكومت پهلوی كه با او هم بند بودند را نیز فراهم خواهد كرد. وی نیز مانند سایر بلندپایگان رژیم پهلوی محاكمه و به اعدام محكوم شد و در شامگاه روز 21 فروردین 1358به همراه ده تن دیگر از كارگزاران كشوری و لشكری رژیم پهلوی كه از جمله مهمترین آنان سرلشكر حسن پاكروان دومین رئیس ساواك بود، به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. مظفر شاهدی منابع: *آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (اسناد ساواك). *حسین فردوست، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد اول، تهران، مؤسسه اطلاعات، 1367. * رضا گلپور، شنود اشباح، چاپ اول، تهران، انتشارات كلیدر، 1381. *مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، جلد دهم، لندن، انتشارات بكا، مهر 1370/ اكتبر 1191. * عیسی پژمان، اثر انگشت ساواك، پاریس، ‌انتشارات ژن، 1372 ش/ 1994 م. *روزنامه كیهان،‌ش 10680، چهارشنبه 22 فروردین 1358. * مجموعه اسناد لانه جاسوسی امریكا، جلد اول، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسی امریكا، به كوشش دانشجویان پیرو خط امام، 1363. * منصور رفیع‌زاده، شاهد: خاطرات منصور رفیع‌زاده، ترجمه اصغر گرشاسبی، تهران، اهل قلم، 1376. *اكبر خلیلی، گام به گام با انقلاب، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1375. * شمس‌الدین امیرعلایی، مجاهدان و شهیدان راه‌آزادی، تهران، انتشارات دهخدا، 1358. *مسعود بهنود، 275 روز بازرگان، چاپ اول، تهران، نشر علم، 1377. * صادق خلخالی گیوی،‌ خاطرات آیت‌الله خلخالی، جلد اول، تهران، نشر سایه، 1379. * محمود طلوعی، چهره‌ها و یادها: خاطراتی از گذشته، تهران، نشر علم، 1381. * محمود طلوعی، صد روز آخر، تهران، نشر علم، 1378. منبع: خبرگزاری فارس منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك از تأسیس تا پایان فروپاشی رژیم ستم‌شاهی

ساواك توسط امریكایی‌ها و زیر نظر «سازمان سیا» در سال 1335 طراحی و تأسیس گردید. این سازمان در آغاز به دلیل عدم استقلال و حاكمیت ملی رژیم پهلوی، وسیله‌ای برای مثلث اینتلجنس سرویس، سیا و موساد شد. روند حركت ساواك نه در راه منافع ملی، اقتدار ملی، وحدت ملی ... كه در راستای منافع و نیازهای غرب تعریف شد. در رأس هرم ساواك، سیا و در دو زاویه دیگر انگلیس و اسرائیل حضور داشتند. نتیجه این كار یعنی حفاظت از منافع غرب، حفظ قدرت و حاكمیت شاه، خاندان پهلوی و در سطوح دیگر، درباریان و رده‌های دوم و سوم حكومت بود. و این تعریف، از ساواك ـ نه تنها یك سیسم اطلاعاتی امنیتی كه ـ مجموعة جانی، خائن و قسی‌القب ترسیم می‌نمود. عملكرد ساوك از زمان شروع به كار تا پایان رژیم پهلوی این‌گونه بود. شاهد آن خاطرات هزاران زندانی و صدها هزار سند است و تحلیل محققان و مورخان داخل و خارج، حتی رده‌های بالای ساواك نتوانست این كارنامه سیاه را انكار كند. سرلشكر هاشمی در خاطرات خود می نویسد: «تا سال 1343 كه من به اداره كل ضد جاسوسی آمدم، این مجموعه مستقیماً زیر نظر امریكایی‌ها بود. و سه امریكایی گزارشات را به انگلیسی تهیه می‌نمودند و در گاوصندوق خود می‌گذاشتند. با ورود من آن‌ها رفتند!» حتی اگر تاریخ را دقیق بگیریم پس از شش سال كه از تأسیس ساواك می‌گذشت، این مجموعه مستقیماً توسط امریكایی‌ها اداره می شد. ارتشبد فردوست برای دیدن دوره اطلاعاتی به انگلیس می‌رود و تحت نظر اینتلجنس سرویس روش كار را می‌آموزد.1 و از آن پس بیشترین حوزه مأموریت خارجی ساواك، بلوك شرق یا كشورهای عربی می شود. چون امریكا، انگلیس و اسرائیل نیازشان در این قلمرو بود. شاپور بختیار در خاطرات خود می نویسد: ساواك با كمك امریكایی‌ها و متأسفانه یكی از خویشان من تیموربختیار، سازمان یافت كه خود ریاست آن را تا سال 1961 برعهده داشت. و 6 سال پس از این تاریخ به دست یكی از مزدوران ساواك به قتل رسید.2 سپس به دوران ساواك اشاره می‌كند: بیشتر سران ساواك نظامی بودند و بیشترشان در آن سازمان مزایای مالی و اختیاراتی داشتند كه حتی وزرا از آن محروم بودند و اكثراً آدم‌های منفوری بودند.3 و مدعی بود كه قصد انحلال ساواك را داشت، اما در عمل ساواك تا صبح 22 بهمن ساعت 9 مشغول فعالیت بود. بختیار ادعا می‌كند: وقتی من انحلال ساواك را به شاه پیشنهاد كردم و لایحة قانونی آن را كه به تصویب مجلس رسید عرضه نمودم به شكنجه‌هایی ... اشاره كردم. متن لایحه، وجود پلیس سیاسی را برای نظارت بر فعالیت ایرانیان و بیگانگان نفی نمی‌كرد.»4 موضوع ساواك، طراحی آمریكا، مدیریت و آموزش‌های امریكا و سیا آن‌چنان روشن و شفاف بود كه حتی امریكایی‌ها نتوانستند انكار كنند. سولیوان آخرین سفیر امریكا در كتاب «مأموریت در ایران» می‌نویسد: «در سال 1957 سازمان سیا طرح و چارچوب تشكیلاتی یك سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشاركت كرد. این تشكیلات كه به نام سازمان اطلاعات و امنیت كشور نامیده می شد به زودی به نام مخفف آن یعنی ساواك شهرت یافت.» مأموران ساواك ابتدا دوره‌های تعلیماتی خود را در آمریكا می‌دیدند ولی بعدها اسرائیل هم به یكی از مراكز تعلیماتی ساواك تبدیل شد. تعلیماتی كه در امریكا و اسرائیل به مأموران ساواك داده می‌شد علاوه بر آموزش‌های عمومی و پلیسی و اطلاعاتی تعلمیات ویژة مبارزه با روش‌های جاسوسی روس‌ها و كشف رمزهای پیچیدة جاسوسی آن‌ها را نیز شامل می‌شد. تشكیلات ساواك ابتدا بی‌شباهت به سازمان‌های اطلاعاتی كشورهای غربی نبود. البته با وجود همكاری نزدیك سیا با این سازمان، نظر به طبیعت هر سازمان اطلاعاتی آمریكایی‌ها بر همه اسرار این سازمان و تشكیلات آن واقف نبودند و ما هرگز نتوانستیم تعداد واقعی اعضای رسمی و تمام وقت این سازمان را بدانیم. رقم تخمینی اعضای رسمی ساواك در حدود 6 هزار نفر بود، البته شبكه اطلاعاتی ساواك «منابع» خبری بسیاری را شامل می‌شد. و عده‌ای نیز به‌طور نیمه وقت برای انجام مأموریت‌های خاص با ساواك همكاری می‌كردند.5 اما روند ساواك با «هدایت» و «مدیریت» امریكا تا 22/11/57 ادامه داشت. پیروزی انقلاب اسلامی به این تشكیلات مخوف ضد انسانی پایان داد و كارنامة ساواك لكه ننگ و پاك ناشدنی جنایات مثلث «امریكا ـ اسرائیل ـ انگلیس» بود گرچه فرانسه و سیستم اطلاعاتی فرانسه، خصوصاً ریاست آن تا پایان حكومت شاه با این سازمان جهنمی همكاری می‌نمود.6 و در داخل درباریان، مدافعان رژیم پهلوی، خصوصاً آن‌‌ها كه امروز به «نوسازی» و «مدرنیته حكومت پهلوی» و «روند حكومت شاه» به سوی تمدن بزرگ!! قائل‌اند، لحظه‌ای از این همكاری كوتاهی نكردند! همكاری‌های مستمر و منظم ساواك با كشورهای فوق، سازمان امنیت ایران را به یك اداره حوزة مأموریتی تبدیل نمود و برای حفظ منافع و اقتدار غرب در منطقه ایران به مستعمره امریكا بدل شد به ویژه پس از تصویب لایحه كاپیتولاسیون و حضور دهها هزار مستشار اسرائیلی امریكایی. نهایتاً ایران شد یك «جزیره آرام» و پایگاهی برای نابودی آن‌ها كه می‌خواستند آرامش این جزیره را برهم بزنند. هارلد ایرنبرگر نویسنده اطریشی در كتاب خود به نام «ساواك» می‌نویسد: سی. آی. ا. از طریق كودتای اوت 1953 بار دیگر شاه را بر سر كار آورد و برای حفظ و استقرار قدرتی كه وی مجدداً باز یافته بود، با تشكیل سازمان امنیت و اطلاعات كشور یعنی ساواك موافقت نمود. امروزه این سازمان كه در سال 1956 به كمك اعوان و انصار سی. آی. ا. بوجود آمد و به مرور زمان به وسیله سازمان جاسوسی اسرائیل به نام موساد نیز تعلیم و تربیت یافته است، حداقل دارای پنجاه هزار جاسوس می‌باشد كه در رشته خود شهرتی به سزا دارا هستند. به قوله مجله امریكایی نیوزویك «سر جاسوسان كشورهای غربی برای عملیات جاسوسی عمال ساواك و ردوبدل كردن اطلاعات و اخبار در خاورمیانه به ویژه در منطقه خلیج فارس، مصر و لبنان مبالغ خوبی به آنها اعطاء می‌كنند.» هارالد ایرنبرگر در مورد دومین ریاست ساواك «حسن پاكروان» می‌نویسد: «رئیس بعدی ساواك سرلشكر پاكروان ـ سفیر بعدی ایران در فرانسه بود. رئیس جدید فردی بود كه در دست امریكایی‌ها به عنوان متخصص جنگ‌های روانی تربیت یافته بود و این امر از این پس اثر خود را در طرز كار ساواك باقی گذارد. در دوران ریاست پاكروان شكنجه‌های بدنی تا حدود زیادی جای خود را به فشار و شكنجه روحی دادند.» و در مورد دوران نصیری می‌نویسد: «شاه سرانجام نصیری را به ساواك منصوب ساخت. حداقل از این زمان است كه نصیری در زمره منفور‌ترین افراد در ایران به شمار می‌آید.» ایرنبرگر تعداد اعضای ساواك را نامشخص و «بودجة این سازمان را نیز نامعلوم شمرد و حتی در مورد سال‌های 1972 ـ 1973 می‌نویسد: «بودجه ساواك رسماً از طرف دولت در سال‌های 1972 ـ 1973 بالغ بر 9/17 میلیارد ریال (برابر 255 میلیون دلار) و در سال 1973 ـ 1974 بالغ بر 22 میلیارد ریال برابر با 310 میلیون دلار) اعلام گردید.» نویسنده سپس تقسیم‌بندی و شكل اصلی ساواك را شرح می‌دهد و عملكرد ساواك را پس از انقلاب سفید و در بحبوحة درگیری‌های كشور، دستگیری و شكنجه‌های وحشیانه آن و نیز همكاری‌اش را با مراكز اروپایی امریكایی برپایه اسناد بدست آمده در اروپا و امریكا بازگو می‌كند. در اسناد ساواك نیز، سندهایی در مورد همكاری كشورهای غربی با ساواك وجود دارد. از جمله اینكه رئیس سرویس اطلاعاتی فرانسه ماهانه /000/50 فرانك از ساواك حقوق می‌گرفت.7 گزارشات مجلات لوموند 1953 نیوزویك 1974 ـ اشترن 1976 ـ اشپیگل 1971 ـ ... حاكی از برخورد ضد انسانی ساواك است.8 با اوج‌گیری نهضت اسلامی و افشاگری عملكرد ساواك، شاه تلاش می‌كند با عوض نمودن نصیری، رئیس وقت ساواك و روی كار آوردن مقدم جو را آرام كند؛ اما ساواك هم‌چنان زیر نظر مثلث شوم موساد، سیا، اینتلجنس سرویس به كار خود ادامه می‌دهد. با روند سریع انقلاب اسلامی ساواك آخرین تلاش‌های خود را برای ماندگاری رژیم نمود. اما این انقلابیون و جامعه بودند كه دیگر از این تشكیلات مخوف نمی‌ترسیدند. با روی كار آمدن شاپور بختیار در شانزدهم دی 1357 به اصطلاح طرح انحلال ساواك به مجلس پیشنهاد شد و مجلس هم آن را تصویب نمود! هایزر در تهران به دنبال قتل‌عام انقلابیون و یك كودتای خونین وسیع از نوع اندونزی در روی كار آمدن دكتر سوهارتو بود. در 21 دی مردم شیراز ساواك استان را تصرف كردند و در این درگیری شش نفر شهید شدند. حملات علیه رژیم و تمامی مراكز قدرت آن ادامه داشت. كمیته مشترك هم‌چنان به دستگیری مشغول بود و فعالیت‌های خود را گسترش می‌داد. اما دیگر امكان آن شكنجه‌ها نبود. ساواك نیز كماكان به كارش ادامه می‌داد. در پس كشتارهای ارتش، ژاندارمری و شهربانی این ساواك بود كه هم‌چنان فرماندهی می‌نمود. در شانزدهم بهمن 1357 هایزر ژنرال كودتاچی امریكا بدون هیچ موفقیتی تهران را ترك كرد اما برنامه قتل‌عام رهبران انقلاب به‌عنوان آخرین امكان و توان در دستور كار ساواك و ارتش بود. مستشاران امریكایی به تدریج ایران را ترك كردند، اما به دلیل كثرت در جای جای قدرت مانده بودند. در هفدهم بهمن بختیار اعلام نمود لوایح انحلال ساواك و محاكمه وزرا در مجلس شورای ملی تصویب می‌شود. برنامه «شورای امنیت ملی» به صورت محرمانه تنظیم شد و مقدم ریاست ساواك در آن نقش تعیین‌كننده‌ای داشت.9 با پیروزی انقلاب اسلامی و دستگیرشدگان 23/11/57 نصیری ریاست سابق ساواك در یك مصاحبه رادیو تلویزیونی توسط نیروهای انقلاب گفت: «كمیته مشترك مربوط به من نبود. یك گروه مستقل بود، از ساواك شهربانی، ارتش، ژاندارمری ... وی در پاسخ به سؤالات سعی می‌نمود، چیزی بیان نكند! خود را بی‌گناه و از شكنجه و اعمال درون زندان‌ها بی‌خبر وانمود كند.» پرویز ثابتی معاون ساواك و از چهره‌های بهائیت هنگامی از ایران خارج و به اسرائیل پناهنده شد كه هنوز شعله‌های انقلاب آنچنان فوران نشده بود!!10 آن‌چه در این بخش می‌آید، ارائه چند سند از آخرین روزهای رژیم پهلوی در مورد ساواك، كمیته مشترك، بودجه و تشویق‌های آن است! و اینك متن اسناد: شماره 1708/610 تاریخ: 17/11/57 جناب آقای نخست‌وزیر سازمان اطلاعات و امنیت كشور محترماً سازمان اطلاعات و امنیت كشور وجوه مربوط به اعتبارات بودجه‌ای را در حساب‌های متعدد بانك مركزی نگهداری و به منظور پرداخت هزینه‌های لازم با صدور چك مطالبات حقوق پرسنل و سایر هزینه‌های جاری را پرداخت می‌نماید، متأسفانه به‌علت وضع بحرانی اخیر و اعتصابات و بخصوص كارشكنی تعداد معدودی از پرسنل بانك مركزی مدت چهل روز است كه چك‌های صادره از این سازمان كه تعداد آن از چهارصد طغری تجاوز می‌نماید بلاپرداخت باقی مانده و نه فقط وجوه آن را به دارندگان چك و یا به استانها و شهرستانها و سازمانها و شركت‌های طرف حساب پرداخت نمی‌نماید بلكه به دارنده چك نیز توهین نموده و او را به خاطر در دست داشتن چك از حساب‌های جاری ساواك مورد تهدید و آزار و اذیت قرار می‌دهند از آنجایی كه قصور و تخلفات خدمتی تعداد معدودی را نمی‌توان به حساب اكثریت كارمندان درستكار و شریف و وظیفه‌شناس سازمان گذارد، از طرفی این سازمان ناگزیر به پرداخت به موقع مطالبات اشخاص و شركت‌ها می‌باشد بنابراین استدعا دارد مقرر فرمایند اوامر مقتضی در مورد تعیین تكلیف این سازمان صادر فرمایند. معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور. سپهبد مقدم شماره: 19/ س تاریخ: 18/11/1357 جناب اقای دكتر شاپور بختیار نخست‌وزیر بانك سپه درخواست سازمان اطلاعات و امنیت كشور محترماً به استحضار می‌رساند: سازمان اطلاعات و امنیت كشور سه فقره حساب جاری بستانكار نزد شعبه رضاشاه كبیر تهران این بانك افتتاح نموده كه استفاده از حساب‌های جاری مذكور با امضای مشترك تیمسار سپهبد ناصر مقدم رئیس آن سازمان و دیگر امضا‌ءداران مجازی كه طبق مقررات قبلاً معرفی نموده‌اند بوده است. در تاریخ 18/11/1357 برابر نامه شماره 17069/610 مورخ 16/11/1357 (كه فتوكپی آن به پیوست تقدیم است) تیمسار سپهبد ناصر مقدم از طریق آن سازمان به این بانك اعلام نموده‌اند كه به منظور پرداخت هزینه‌های جاری سازمان اطلاعات و امنیت كشور با افتتاح یك شماره حساب جاری جدید كه حق برداشت از این حساب به امضای تیمسار سرلشكر محمود وزیری همدانی (احد از امضاءداران قبلی در یكی از حساب‌های آن سازمان) و آقای مهدی تابش توأماً خواهد بود اقدام شود و فعلاً چكی به مبلغ 000/000/500/1 ریال از حساب‌جاری شماره یك كه به نام آن سازمان نزد این بانك می‌باشد جهت انتقال وجه به حساب جاری مورد درخواست نیز ارسال نموده‌اند كه با افتتاح جدید حساب و واریز این وجه به آن حساب متدرجاً برابر چك‌های صادره آتی به امضای آقایان فوق‌الذكر مورد استفاده واقع گردد. از آنجا كه طبق مندرجات جراید و اعلام رسانه‌های گروهی انحلال سازمان اطلاعات و امنیت كشور براساس لایحه تقدیمی دولت به تصویب مجلس شورای ملی رسیده، بنابراین با عنایت به آنكه سازمان اطلاعات و امنیت كشور از لحاظ سازمانی تابع نخست‌وزیری می‌باشد مستدعی است نظر عالی را نسبت به انجام تقاضای ساواك امر به ابلاغ فرمایند. بانك سپه موافقتم [دستخط و امضای بختیار] _____________________ 1ـ خاطرات فردوست، ج 1 2ـ یك‌رنگی، ترجمه مهشید امیرشاهی، پاریس، ص 98 3ـ همان، ص 101 4ـ همان، ص 102 5ـ مأموریت در ایران، ویتنام، سولیوان، ترجمه محمود مشرقی، 1361، ص 68 ـ 71 6ـ مطالعات سیاسی، كتاب دوم، پاییز 1372، مؤسسة مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 327 ـ 390 7ـ فصلنامه مطالعات سیاسی، شماره 1. 8ـ ساواك، ایرنبرگر 9ـ سی‌هفت سال، احمد سمیعی، تهران. 10ـ شورای امنیت ملی، مركز اسناد انقلاب اسلامی. منبع: مجله گزارش تاریخ منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

تشكیل ساواك ،طرحی در راستای توسعه شبكه‌های اطلاعاتی ـ امنیتی منطقه‌ای سیا

مطرح است كه ساواك اساساً در پاسخ به هیچ نیاز مغفول در كشور پدید نیامد. عملكرد آتی ساواك هم نشان داد كه هدف عمده آن تقویت بنیانی نهادهای مدنی سیاسی، اطلاعاتی ـ امنیتی كشور نبود. و اصولاً هم طرح تشكیل ساواك ابتكاری از سوی دولتمردان و هیئت حاكمه كشور نبود. حسین فردوست تشكیل ساواك را به سیا و امریكا نسبت می‌دهد. وی معتقد است این سازمان در راستای توسعه شبكه‌های اطلاعاتی ـ امنیتی منطقه‌ای سیا تشكیل شد. محمد حسنین هیكل روزنامه‌نگار برجسته مصری هم كه كتابی دربارة انقلاب ایران و ریشه‌های آن نوشته، با برشمردن علایق و خواسته‌های سیاسی، اقتصادی و استراتژیك امریكا در ایران پس از كودتای 28 مرداد 32، تشكیل ساواك را مؤثرترین اقدام امریكا و سیا ارزیابی می‌كند كه جهت تقویت علایق و منافع آنی و بلندمدت آن كشور در این منطقه احساس نیاز می‌شد. او ساواك را «بیش و كم شاخه‌ای از سیا به شمار» آورده كه عمده فعالیتهایش در راستای اهداف امریكا شكل گرفته و هدایت شد. برخی دیگر از پژوهشگران نیز تحلیل كرده‌اند كه بخشی از اهداف امریكا و سیا در تأسیس ساواك، به طرح آن كشور برای ریشه‌كن سازی كمونیسم و گروههای چپ در ایران معطوف بود تا از طریق این تشكیلات جدید، بر مشكلات احتمالی كه گمان می‌رفت از ناحیه این گروهها بر منافع امریكا در ایران وارد شود، جلوگیری كند و موقعیت سیاسی شاه را نیز در رأس هرم قدرت تضمین نماید. علاوه بر گروههای چپ، ساواك باید مخالفان سیاسی، مذهبی او را نیز سركوب كند. قرینه دیگری كه محققان را به نقش سیا در تشكیل و راهبری ساواك هدایت می‌كند عملكرد بعدی آن است به طوری كه هم‌زمان با تغییر و تحولاتی كه در سیاستهای دولتهای احزاب دموكرات و جمهوریخواه امریكا بروز می‌كرد و به تبع آن سیاست‌گذاری و نگرش این كشور در مناطقی نظیر ایران دچار دگرگونیهای مشابهی می‌شد، در نوع عملكرد ساواك هم كه اقدامات و فعالیتهای آن تابعی از سیاستها و خواسته‌های سیا بود، تغییراتی همسو رخ می‌داد. چنانكه وقتی دموكراتها سیاست ویژه‌ای پیش روی دولتمردان پهلوی قرار می‌دادند، به تبع آن رفتار ساواك نسبت به مخالفان و سایر وظایفی كه بر عهده داشت در چارچوب همان طرحهای اعلام شده شكل می‌گرفت؛ هنگامی نیز كه جمهوری‌خواهان اعمال سیاستهای خشن‌تری را به شاه توصیه می‌كردند، هم‌زمان با آن، سیا هم ساواك را به همان مسیر سوق می‌داد. احمد فاروقی و ژان لووریه كه فصلی از كتاب مشتركشان ـ ایران بر ضد شاه ـ را به ساواك اختصاص داده‌اند و از آن تحت عنوان چشم و گوش شاه نام می‌برند، تصریح می‌كنند كه این سازمان پلیسی ـ اطلاعاتی اساساً تابعی از دستگاه اطلاعاتی امریكا «سیا» بود و سیا بر آن بود تا از طریق این سازمان جدید، اهداف اطلاعاتی، امنیتی و سیاسی خود را در ایران و سایر كشورهای منطقه تسهیل بخشد. جان. دی. استمپل كارمند بخش سیاسی ـ اطلاعاتی سفارت امریكا در تهران هم دیدگاهی مشابه دربارة نقش سیا در تشكیل و تجهیز ساواك دارد. وی تأكید می‌‌كند كه «سازمان امنیت و اطلاعات كشور [ساواك] ... آمیزه‌ای از اف. بی. آی [F.B.I] و سی. آی. ا [CIA] امریكا بود.» ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریكا در تهران هم بر این نكته تأكید دارد كه تشكیل ساواك از ابتكارات سیا بود. وی معتقد است همین سازمان بود كه طرح تشكیلاتی و چگونگی تأسیس و فعالیت ساواك را در اختیار حاكمان ایران قرار داد. به اعتراف سولیوان: «در سال 1957 سازمان سیا طرح و چارچوب تشكیلاتی یك سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشاركت كرد. این تشكیلات كه به نام سازمان اطلاعات و امنیت كشور نامیده می‌شد به زودی به نام مخفف آن یعنی ساواك شهرت یافت.» منبع: آرشیو موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

در قلعه مخوف ساواك چه می‌گذشت؟

«اگر ساواك و كمیته مشترك شكل نگرفته بود‌، مبارزین ایرانی زود‌ترموفق می‌شد‌ند‌ وانقلاب اسلامی‌زود‌تر به نتیجه می‌رسید‌.»جمله معروف فرید‌ون توانگری(معروف به آرش) از بازجویان معروف كمیته مشترك ساواك و شهربانی كه د‌راعترافات تلویزیونی خود‌، بعد‌ ازد‌ستگیری توسط نیروهای انقلابی بیان می‌كند‌. د‌رآن فضای سیاسی كه مبارزه علیه رژیم پهلوی شد‌ت گرفته بود‌، وحد‌ت مناسبی بین نیروهای انتظامی، امنیتی مانند‌ شهربانی، ژاند‌ارمری و ساواك برای سركوب مرد‌م وجود‌ ند‌اشت. ژاند‌ارمری و شهربانی به روش خود‌ به د‌ستگیری مبارزین می‌پرد‌اختند‌ وساواك به روش خود‌ش به سركوب آنها مباد‌رت می‌كرد‌. این عد‌م هماهنگی و تعاد‌ل سبب شد‌ه بود‌ مبارزین بتوانند‌ ازد‌ست رژیم تاحد‌ود‌ی بگریزند‌. د‌رد‌هه پنجاه كمیته ضد‌ خرابكاری د‌رمیان طیف‌های گوناگون مبارزان سیاسی جایی شناخته شد‌ه و مشترك بود‌. این وجه اشتراك به آن د‌لیل بود‌ كه ساختمان كمیته مشترك، زند‌انیان سیاسی ازطیف‌های گوناگون را د‌رخود‌ جای د‌اد‌ه بود‌. بسیاری ازچهره‌های تاثیرگذار انقلاب مانند‌ آیت‌الله‌هاشمی رفسنجانی، آیت‌الله طالقانی، مقام معظم رهبری، حبیب‌الله عسگراولاد‌ی و د‌كترعلی شریعتی، كه د‌رآن د‌وره جزو خرابكاران و براند‌ازان حكومت پهلوی شناخته می‌شد‌ند‌، طعم حضورد‌رسلول‌های تنگ و تاریك این ساختمان كه ساخته د‌ست آلمانی‌هاست را چشید‌ه‌اند‌. روزنامه تهران امروز با نگاهی به علل گوناگون ساختن این زند‌ان معروف، ناگفته‌های بسیاری از تاریخ معاصر ایران را به روشنی ووضوح بیان می‌كند‌. علل تاریخی واجتماعی ساختن شكنجه گاه معروف این ساختمان د‌رزمان فتحعلی‌شاه قاجارتاسیس شد‌. رضاه شاه نیزبعد‌ها با بهره‌گیری ازمهند‌سان آلمانی این بنا را به اولین زند‌ان مد‌رن ایران تبد‌یل كرد‌. چند‌‌سال بعد‌ محمد‌ رضا‌پهلوی این زند‌ان رابرای شكنجه و بازجویی زند‌انیان سیاسی مورد‌ استفاد‌ه قرار ‌د‌اد‌. د‌كتر رحیم نیكبخت پژوهشگر تاریخ معاصر ایران د‌رباره علل سیاسی واجتماعی تشكیل این زند‌ان می‌گوید‌: «د‌رآن فضای سیاسی كه مبارزه علیه رژیم پهلوی شد‌ت گرفته بود‌، وحد‌ت مناسبی بین نیروهای انتظامی، امنیتی مانند‌ شهربانی، ژاند‌ارمری و ساواك برای سركوب مرد‌م وجود‌ ند‌اشت. شهربانی به روش خود‌ به د‌ستگیری مبارزین می‌پرد‌اختند‌ وساواك به روش خود‌ش به سركوب آنها مباد‌رت می‌كرد‌. این عد‌م‌هماهنگی و تعاد‌ل سبب شد‌ه بود‌ مبارزین بتوانند‌ ازد‌ست رژیم تا حد‌ود‌ی بگریزند‌. علت د‌یگری كه شاید‌ د‌راین بین مهم‌تربود‌ وبه نوعی سبب ترس وسریع عمل كرد‌ن رژیم شد‌ه بود‌، ورود‌ به فاز مسلحانه و چریكی بود‌ كه موجب وحشت و واهمه د‌و چند‌ان رژیم پهلوی شد‌ه بود‌. هركس تصور می‌كرد‌ كسی كه شروع به صحبت د‌رباره مسائل سیاسی می‌كند‌، قطعا مامورساواك است. د‌رآن زمان این اعتقاد‌ د‌رمرد‌م به شكل چشمگیری نهاد‌ینه شد‌ه بود‌. فضای سیاسی ناسالم ومحد‌ود‌ د‌رجامعه علت این اعتقاد‌ همه‌گیر بود‌ این‌فاز مسلحانه به نوعی سبب غافلگیری رژیم شد‌ه بود‌. مسئله بعد‌ی كه فضای ارعاب و ترس را برای ترساند‌ن مبارزان طلب می‌كرد‌، نزد‌یك‌شد‌ن جشن‌های د‌وهزاروپانصد‌‌ساله بود‌. شاه د‌راین زمان می‌خواست بد‌ون مزاحم ومنتقد‌ به تبلیغ مسائل فرهنگی و سیاسی خود‌ بپرد‌ازد‌. بنابراین بحث امنیتی برای رژیم د‌راولویت قرار د‌اشت. ازد‌یاد‌ ثروت ناشی از فروش نفت اولین د‌لیلی بود‌ كه سبب قد‌رت شاه وافزایش د‌یكتاتوری او شد‌ه بود‌.» طیف بازجوهای متفاوت د‌ر كمیته مشترك خاطرات زند‌انیان كمیته مشترك وشهربانی، با اینكه غم انگیزو ترسناك است اما نگاه عمیق به این خاطرات روزهای نه چند‌ان خوش این زند‌انیان، د‌رهای بسیاری را برای بررسی تاریخ معاصر ایران می‌گشاید‌. فضای ترس و‌‌‌‌‌ارعاب كه با اعمال انواع شكنجه‌های شد‌ید‌ روحی وجسمی همراه بود‌، شكستن روحیه زند‌انی و پشیمانی ازهد‌ف مبارزه را د‌راهد‌اف اولیه خود‌ قرارد‌اد‌ه بود‌. د‌كتررحیمی پژوهشگرتاریخ معاصر ایران د‌رباره نوع تربیت نیروهای بازجوی كمیته مشترك ساواك وشهربانی می‌گوید‌: «زمانی كه ساواك شكل گرفت. استفاد‌ه شاه از سیستم‌های اطلاعاتی مانند‌ Mi6 انگلستان وموساد‌ اسرائیل خود‌ش را نشان می‌د‌اد‌. بازجویانی كه با روش‌ها و ابزار شكنجه نوین آشنا شد‌ه و راه‌های شكستن روحیه یك زند‌انی را فرا گرفته بود‌ند‌. بازجویان افراد‌ برجسته وچهره‌های مهم‌تر ازبقیه بازجویان آگاه‌تر بود‌ه وحتی اطلاعات د‌ینی بیشتری برای پرسش و پاسخ از زند‌انی، آموخته بود‌ند‌.» افزایش ترس، مانع آگاهی عمومی نمی‌شود‌ اقبال این قلعه شكنجه و آزارانسانی كه هد‌فی جزخاموش كرد‌ن آتش مبارزه علیه د‌یكتاتوری را برنمی‌انگیخت، د‌رسال 56 رو به افول رفت. د‌راین‌سال د‌رآمریكا حزب د‌موكرات با ریاست‌جمهوری كارتر به قد‌رت رسید‌. شاه بنا به خواست آمریكایی‌ها، زمانی كه ازشكنجه كرد‌ن به نتیجه نرسید‌ه بود‌، به فضای بازسیاسی روی آورد‌. اما ارتشبد‌ نعمت‌الله نصیری رئیس وقت ساواك و سایر مسئولان بلند‌پایه این سازمان نظیر پرویز ثابتی مد‌یركل اد‌اره كل سوم معتقد‌ بود‌ند‌ كه سركوب آخرین راه كنترل اوضاع كشور است. د‌كتررحیمی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران د‌رباره روش سركوب ممتد‌ كه خاصیت مستبد‌ان است می‌گوید‌: «عد‌ه ای ازافراد‌ تصور می‌كنند‌ كه اگرشاه به ایجاد‌ فضای بی‌اعتماد‌ی د‌رجامعه د‌ست نمی‌زد‌ و قطار سركوب همچنان به آد‌مكشی وكشتاراد‌امه می‌د‌اد‌، شاید‌ رژیم پهلوی می‌توانست اند‌كی بیشتربه حكومت خود‌ اد‌امه د‌هد‌. اما این نگاه د‌رست نیست. فضای بازسیاسی د‌رسالهای آخرد‌هه پنجاه به علت ترس شاه ازكمونیست‌ها وشكل‌گیری یك انقلاب كمونیستی د‌رد‌اخل بود‌. او تصور می‌كرد‌ كه با ایجاد‌ این فضا ازخطراین گروه برای كشورخواهد‌ كاست. حكومت به همین سبب موج آگاهی عمومی وحساسیت سیاسی كه به سبب فعالیت‌های گروه‌های مبارز انقلابی به جامعه سرازیرشد‌ه بود‌ را د‌رك نمی‌كرد‌. د‌راین‌سالها به د‌لیل فعالیت‌های شبانه‌روزی گروه‌های مذهبی كه افراد‌ی مانند‌ د‌كتر شریعتی، شهید‌ مطهری و شهید‌ بهشتی د‌رآن طیف قرار می‌گرفتند‌، فضای سیاسی جامعه د‌یگرپذیرای استبد‌اد‌ فرد‌ی نبود‌. جلسات شبانه‌روزی گروه‌های مبارز و آگاهی ازحقوق انسانی وشهروند‌ی، مرد‌م را به سمت د‌انستن و پرسید‌ن سوق د‌اد‌ه بود‌. نتیجه این مسئله نیز چیزی جزتد‌اوم مبارزه آگاهانه نبود‌. امام خمینی(ره) ازجمله كسانی بود‌ند‌ كه هرگز به مشی مسلحانه د‌رمقابل د‌یكتاتوری اعتقاد‌ ند‌اشتند‌. د‌ر مقایسه با این مسئله توان بازجو را برای د‌رك مواضع سیاسی زند‌انی كمتر می‌كرد‌ وسبب می‌شد‌ كه این افراد‌ به خشونت بیشتر جسمی و روحی علیه زند‌انیان د‌ست بزنند‌ امام(ره) معتقد‌ بود‌ند‌ زمانی كه جامعه به سطحی از آگاهی و شعوراجتماعی برسد‌، زمینه‌های تحول وحركت آن به سمت بهبود‌ فراهم می‌شود‌. د‌رحالی‌كه اگرآگاهی‌های اجتماعی فراهم نشود‌ حتی اگرخود‌ شاه ترورمی‌شد‌، ممكن بود‌ ولیعهد‌ یا فرد‌ د‌یگری با منش استبد‌اد‌ی د‌وباره به قد‌رت برسد‌. خد‌اوند‌ د‌رقرآن كریم می‌گوید‌: «خد‌اوند‌ سرنوشت هیچ قومی را د‌گرگون نمی‌كند‌ مگرآنكه خود‌ آن قوم به تغییرسرنوشت خود‌ د‌ست بزنند‌.» این منطق قرآن نشان می‌د‌هد‌ كه آزاد‌ی و تحول بهایی د‌ارد‌ كه اگر مرد‌م یك قوم یا یك كشورخواهان آن هستند‌، همگی با هم باید‌ برای آن اقد‌ام كنند‌ و همه با هم باید‌ برای رسید‌ن به آن هزینه‌هایی را بپرد‌ازند‌.» فضای جاری اجتماع برپایه بی‌اعتماد‌ی بود‌ اعتماد‌ و تعامل برای ساختن یك جامعه امری است كه د‌رنهاد‌ یك جامعه‌سالم وآگاه ساخته و پرد‌اخته می‌شود‌. فضای اجتماعی و فضای سیاسی یك جامعه د‌رتمامی شرایط به یكد‌یگر مربوط هستند‌. د‌كتركاظم میقانی استاد‌ تاریخ د‌انشگاه تربیت معلم د‌رباره فضای اجتماعی د‌ر‌سالهای شكل گیری كمیته مشترك ساواك وشهربانی به تهران امروز می‌گوید‌: «فضای اجتماعی د‌رسالهای د‌هه پنجاه مقارن با تشكیل كمیته مشترك ساواك وشهربانی، فضایی اختناق آمیز و سنگین بود‌. صحبت ازمسائل جاری روزد‌ر فضای عمومی اجتماع، امری بعید‌ بود‌. هركس تصور می‌كرد‌ كسی كه شروع به صحبت د‌رباره مسائل سیاسی می‌كند‌، قطعا مامورساواك است. د‌رآن زمان این اعتقاد‌ د‌رمرد‌م به شكل چشمگیری نهاد‌ینه شد‌ه بود‌. فضای سیاسی ناسالم ومحد‌ود‌ د‌رجامعه علت این اعتقاد‌ همه‌گیر بود‌. به د‌لیل‌سالها استبد‌اد‌ امكان نقد‌ فضای عمومی د‌رجامعه فراهم نبود‌، بنابراین به د‌لیل نبود‌ این فضای‌سالم وطبیعی، كوچك‌ترین حرف عاد‌ی بین یك رانند‌ه تاكسی با مسافر، معلم با د‌انش‌آموز، فروشند‌ه با مشتری د‌رفضای عمومی جامعه نوعی نفوذ ساواك د‌ربین مرد‌م ونوعی د‌ستگیری حیله گرانه نهاد‌ امنیتی یا همان ساواك تلقی می‌شد‌.» زند‌انیان، راویان ترس حكومت شد‌ه بود‌ند‌ آزاد‌ی زند‌انیان سیاسی و خروج آنها از زند‌ان د‌رتاریخ شفاهی كشورها اهمیت فراوان د‌ارد‌. این استاد‌ جامعه شناسی به فضای جامعه مقارن با آزاد‌ی زند‌انیان كمیته مشترك ساواك و شهربانی اشاره می‌كند‌ و می‌گوید‌:«بعد‌ از اینكه زند‌انیان سیاسی كه هركد‌ام به شكلی د‌ركمیته مشترك ساواك وشهربانی یا زند‌ان‌های د‌یگر مورد‌ شكنجه‌های روحی یا جسمی قرارگرفته بود‌ند‌، به بطن جامعه وارد‌ می‌شد‌ند‌، فضای جامعه تحت تاثیراین افراد‌ قرارمی‌گرفت. قبل از‌سال‌56 ، اگر د‌رخانه ای زند‌انی سیاسی وجود‌ د‌اشت، مرد‌م به علت ترس وخفقانی كه د‌رفضای جامعه حاكم بود‌ نمی‌توانستند‌ با این افراد‌ به معاشرت بپرد‌ازند‌، اما زمانی كه آگاهی‌های عمومی د‌راثر فعالیت روشنفكران ونیروهای سیاسی به د‌انایی رسید‌ه بود‌ وفضای سیاسی روشنی د‌رجامعه شكل گرفته بود‌، این افراد‌ با استقبال گسترد‌ه‌ای ازسوی مرد‌م مواجه می‌شد‌ند‌. می‌توان گفت این افراد‌ به راویان نحوه برخورد‌ خشن یك حكومت با مرد‌مان آزاد‌ی خواه ومبارز، مبد‌ل شد‌ه بود‌ند‌. د‌رآن‌سالها مرد‌م به نوعی بااسناد‌ زند‌ه‌ای مواجه می‌شد‌ند‌ كه ساخته وپرد‌اخته د‌ست كسی نبود‌ند‌. به عبارت د‌یگراین زند‌انیان با حضورشان د‌ر اجتماع بیانگر حقایقی از رفتار غیرانسانی یك حكومت با مالكین اصلی آن كشوركه همان مرد‌م هستند‌ را، نشان می‌د‌اد‌ند‌. به علت وجود‌ این اسناد‌ زند‌ه، شاه هرچه شعارجبران یا آزاد‌ی خواهی می‌د‌اد‌، برای كسی پذیرفتنی نبود‌. بازجویان اسیرد‌ست زند‌انیان شد‌ه بود‌ند‌ علی صارمی‌كارشناس ارشد‌ تاریخ معاصر ایران د‌رباره برد‌اشت تاریخی ازمعاد‌لاتی كه بین زند‌انیان وزند‌انبانان د‌ركمیته مشترك ساواك وشهربانی وجود‌ د‌اشته است می‌گوید‌: «نخبگان سیاسی كه د‌رآن‌سالها د‌ركمیته مشترك یا زند‌ان‌های د‌یگر اسیر شد‌ه بود‌ند‌ افراد‌ی بود‌ند‌ كه به لحاظ آگاهی و سواد‌ ازمراتب بالایی برخورد‌اربود‌ند‌. وی ادامه داد: این آگاهی ود‌انش به هیچ‌وجه برای بازجویان كه اغلب از افراد‌ بی‌سواد‌ ولمپن انتخاب می‌شد‌ند‌، قابل هضم ود‌رك نبود‌. بازجوها د‌ربیشترمواقع به علت شعور اند‌ك سیاسی د‌ر مقایسه با زند‌انیان د‌رمرتبه پایین‌تری قرار می‌گرفتند‌. د‌ر مقایسه با این مسئله توان بازجو را برای د‌رك مواضع سیاسی زند‌انی كمتر می‌كرد‌ وسبب می‌شد‌ كه این افراد‌ به خشونت بیشتر جسمی و روحی علیه زند‌انیان د‌ست بزنند‌. د‌رد‌های شكنجه گران بیان و گفته‌های افراد‌، د‌رتاریخ شفاهی اثرو ماند‌گاری فراوانی د‌ارد‌. فرید‌ون توانگری معروف به آرش كسی كه د‌ختر آیت‌الله شهید‌ غفاری را شكنجه كرد‌ه است د‌راعترافات تلویزیونی خود‌ د‌رباره روحیات مبارزین د‌ربند‌ و فعالیت‌های خود‌ د‌ركمیته مشترك ساواك و شهربانی می‌گوید‌: «زمانی كه من جذب ساواك شد‌م هیچ‌اطلاع د‌قیقی از ماهیت این سازمان ند‌اشتم زیرا و ظیفه این سازمان را خد‌مت به وطن معرفی می‌كرد‌ند‌. اولین بار د‌ركمیته مشترك به شكنجه یك زند‌انی با شلاق پرد‌اختم. روحیه مبارزین و كسانی كه به اید‌ئولوژی خود‌ پایبند‌ بود‌ند‌، د‌رمقابل شكنجه واهانت بسیارخوب بود‌.» د‌رخاطرات زند‌انیان موزه عبرت آمد‌ه است: «بسیاری ازشكنجه گران زمانی كه به‌شد‌ت و تا سرحد‌ مرگ ما را كتك می‌زد‌ند‌، د‌كتر را كه مسئول بهد‌اری بود‌ و وظیفه د‌رمان زند‌انی را برعهد‌ه د‌اشت، با د‌اد‌ و فریاد‌ می‌طلبید‌ند‌ تا به آنان مسكن تزریق كند‌.» د‌ریك مثال معروف آمد‌ه است روزی یك زند‌انبان به زند‌انی خود‌ گفت: «اگر حرف مرا تمكین نكنی، كاری می‌كنم كه بر گرد‌ كوه و بیابان بد‌وی.» زند‌انی به زند‌انبان خود‌ چنین پاسخ د‌اد‌: «مسئله‌ای نیست. اما خود‌ت هم باید‌ به همراه من به د‌ور د‌شت و بیابان بد‌وی.» روایات زند‌گی سراسر عبرت شكنجه گران نشان می‌د‌هد‌، د‌رچرخه معیوب وغیرانسانی شكنجه و آزار، عاملان شكنجه بیشتراز قربانیان آن د‌رعذاب و آزار قرار می‌گیرند‌. منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

تأسیس ساواك

پس از كودتای 28 مرداد 1332، آمریكا، فضا و شرایط را به‌منظور حضور و حاكمیت بلامانع خویش در ایران مساعد یافته و در صدد برآمد تا در تمام شئون ایران دخالت كرده و جایگزین انگلیس شود. یكی از زمینه‌های مورد نظر، بخش امنیتی و اطلاعاتی بود. تا پیش از این مقطع‌، انگلیس از حضوری پررنگ‌تر برخوردار بود و آمریكا نیز به‌منظور كسب جایگاه مناسب تلاش می‌كرد; ولی نتایج جنگ جهانی دوم و توافقات جدید در تعیین حوزه‌های نفوذ و همچنین كمك مؤثر و مستقیم آمریكا در پیروزی كودتا و بازگرداندن محمدرضا به ایران در سال 1332، آزادی عمل بیشتری را برای آمریكا فراهم كرد و از این تاریخ بود كه آمریكایی‌ها، با تمام امكانات وارد عرصه‌های مختلف شدند و حاكمیت بلامنازع خود را تثبیت كردند. در این راستا، هدایت و كنترل دو پایگاه بیش از دیگر پایگاه‌ها مورد نظر آنها بود: ارتش و راه‌اندازی سازمان اطلاعات و امنیت داخلی‌. اولی‌، به‌منظور حفاظت و حراست از مهره‌ای كه توسط آنها مجدداً در ایران روی كار آمده بود، در مقابل هجوم بیگانگان و ایجاد نقش ژاندارمی در منطقه خاورمیانه برای سركوبی نهضت‌های آزادی‌بخش‌; و دومی‌، به‌منظور حمایت و پشتیبانی و حفظ او در مقابل نیروهای داخلی‌. البته باید توجه داشت كه این دو، هدف اصلی و غایی آمریكا نبود، بلكه اهداف اصلی‌تر دیگری نیز مدنظر بوده‌اند: «... پس از 28 مرداد 32، كه آمریكایی‌ها با قدرت تمام وارد صحنه شدند و تصمیم گرفتند كه ایران را به‌عنوان پایگاه اصلی خود در منطقه حفظ كنند، در درجه اول به ایجاد دستگاه ضداطلاعات ارتش و تقویت آن و در درجه دوم به تأسیس سازمان امنیت كشور (ساواك‌) پرداختند. طبیعی بود كه اگر ایران می‌بایست پایگاه اصلی آمریكا در منطقه باشد، به یك سیستم اطلاعاتی و امنیتی قوی نیاز داشت‌. مضافاً اینكه در شمال آن رقیب اصلی آمریكا، یعنی شوروی كمونیستی‌، با حضور خود این پایگاه غرب را تهدید می‌كرد. به علاوه تأسیس دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ایران توسط آمریكا به او این امكان را می‌داد تا تسلط كامل خود را تأمین كند و نفوذ خود را در ایران عمق بخشد1...» البته ضعف اطلاعاتی در ایران از سابقه‌ای دیرین برخوردار بود، ولی آمریكا مترصد فرصتی به‌منظور حضور در ایران و به‌دست آوردن مقام انگلیس در این زمینه بود. كودتای 28 مرداد; فعالیت توده‌ای‌ها و... از جمله عواملی بودند كه شرایط مناسب را برای آمریكایی‌ها فراهم كرد: «... پس از بركناری رضاشاه كه با از هم پاشیدگی و تضعیف ارتش همراه بود، جانشین او نه یك پلیس مخفی قوی و نه یك ارتش قابل اتكأ در اختیار داشت‌. از طرف دیگر كشور در اشغال نیروهای بیگانه بود و محمدرضاشاه در سالهای نخستین سلطنت در واقع فاقد چشم و گوش‌[سازمانها و تشكیلات جاسوسی و امنیتی] پشتیبان خود بود. بعد از خروج نیروهای بیگانه از ایران كشمكش‌های داخلی و درگیری با مصدق او را از فكر تشكیل یك سازمان اطلاعاتی بازداشت تا اینكه پس از سقوط مصدق‌، كشف یك شبكه وسیع جاسوسی از طرف روسها در ارتش ایران شاه را به سختی تكان داد. این شبكه كه به وسیلة حزب توده سازمان داده شده بود صدها افسر را تا بالاترین رده‌های فرماندهی شامل می‌شد. پس از كشف و متلاشی شدن این شبكه‌، شاه به فكر تشكیل یك سازمان اطلاعاتی مجهز و مدرن افتاد و برای مقابله با تشكیلات نیرومند جاسوسی روسها در ایران به دوستان آمریكایی خود متوسل شد. در سال 1957 [1335] سازمان سیا طرح و چارچوب تشكیلاتی یك سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشاركت كرد. این تشكیلات كه به نام سازمان اطلاعات و امنیت كشور نامیده می‌شد به زودی به نام مخفف آن یعنی ساواك شهرت یافت‌. 2...» به همین منظور، ساواك با هدایت آمریكایی‌ها و با ساختاری مشابه سازمان‌های جاسوسی سیا و F.B.I در دو زمینه فعالیت اطلاعاتی و امنیتی تأسیس و شروع به كار كرد: ... ساواك‌، سازمان اطلاعات و امنیت كشور، در سال 1957 [1335] «به منظور حفظ امنیت كشور و جلوگیری از هرگونه توطئة زیان‌آور علیه منافع عمومی‌» تأسیس شد. به اصطلاح آمریكایی‌، قرار بود ساواك‌، آمیزه‌ای از سیا و «اف‌.بی‌.آی‌» و سازمان امنیت ملی باشد. اختیارات آن نظیر سازمانهایی كه در زمان داریوش به‌عنوان «چشم و گوش شاه‌» خدمت می‌كردند، بسیار وسیع بود. وظیفة اصلی آن حمایت از شاه از طریق كشف و ریشه‌كن ساختن افرادی كه با حكومت مخالف بودند و اطلاع دادن از وضع و حال و روز مردم به او بود. مأموران ساواك به وسیلة موساد و سیا و «سازمان آمریكایی برای پیشرفت بین‌المللی‌» تربیت می‌شدند. 3..... مجلس شورای ملی در اسفند ماه سال 1335 تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور (ساواك‌) را مطابق قانون زیر به تصویب رساند: ماده 1ـ برای حفظ امنیت كشور و جلوگیری از هرگونه توطئه كه مضر به مصالح عمومی است سازمانی به نام اطلاعات و امنیت كشور وابسته به نخست‌وزیری تشكیل می‌شود و رئیس سازمان‌، سمت معاونت نخست‌وزیر را داشته و به فرمان اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی منصوب خواهد شد. ماده 2ـ سازمان اطلاعات و امنیت كشور دارای وظایف زیر است‌: الف‌. تحصیل و جمع‌آوری اطلاعات لازم برای حفظ امنیت كشور. ب‌. تعقیب اعمالی كه متضمن قستمی از اقسام جاسوسی است و عملیات عناصری كه بر ضد استقلال و تمامیت كشور و یا به نفع اجنبی اقدام می‌كنند. ج‌. جلوگیری از فعالیت جمعیت‌هایی كه تشكیل و اداره كردن آن غیرقانونی اعلام شده و یا بشود و همچنین ممانعت از تشكیل جمعیت‌هایی كه مرام و یا رویه آنها مخالف قانون اساسی باشد. د. جلوگیری از توطئه و اسباب‌چینی بر ضد امنیت كشور. هـ . بازرسی و كشف تحقیقات نسبت به نیروهای زیر: 1ـ بزه‌های منظور در قانون مجازات مقدمین بر علیه امنیت و استقلال مملكتی مصوب 22 خرداد 1310. 2ـ جنحه و جنایاتی كه در فصل اول باب دوم قانون كیفر عمومی مصوب 22 دی ماه 1304 پیش‌بینی شده است‌. 3ـ بزه‌های مذكور در موارد 310، 311، 312، 313، 314، 316 و 317 قانون دادرسی و كیفر ارتش مصوب 1317. ماده 3ـ مأمورین سازمان اطلاعات و امنیت كشور از حیث طرز تعقیب بزه‌های مذكور در این قانون و انجام وظایف‌، در زمرة ضابطین نظامی خواهند بود و از تاریخ تصویب این قانون‌، رسیدگی به كلیه بزه‌های مذكور فوق‌، در صلاحیت دادگاه‌های دائمی نظامی خواهد بود. تبصره 1ـ انجام وظایف و تكالیف سازمان اطلاعات و امنیت كشور از حیثی كه ضابط نظامی محسوبند، به هیچ وجه مانع انجام وظایف و تكالیفی كه بموجب قانون دادرسی و كیفر ارتش بر عهده ضابطین نظامی است‌، نخواهد بود و همچنین مواد این قانون و احكام و آئین‌نامه‌ها و مقرراتی كه مربوط به تكالیف مأمورین نظامی و ژاندارمری و شهربانی نسبت به انجام وظایف و خدمات محوله است‌، نمی‌باشد. تبصره 2ـ رسیدگی به بزه‌هائیكه به موجب این قانون‌، در صلاحیت دادگاه دائمی نظامی شناخته شده و متهمین به ارتكاب بزه‌های مزبور كه قبل از تصویب این قانون در مراجع صالح دیگر تحت تعقیب قرار گرفته‌اند، هرگاه بر علیه متهمین كیفر خواست صادر نگردیده‌، پرونده‌های متشكله به دادستانی ارتش جهت تعقیب و رسیدگی فرستاده می‌شود و نسبت به پرونده‌هایی كه كیفر خواست صادر شده در دادگاههای مربوط رسیدگی خواهد شد. ماده 4ـ كارمندان سازمان اطلاعات و امنیت كشور، هرگاه متهم به ارتكاب بزهی شوند كه راجع به خدمت بوده یا ملازمه با خدمات و وظایف آنها داشته باشد، در حكم نظامیان و خدمتگزاران ارتش هستند و با رعایت مقررات قانون دادرسی و كیفر ارتش مصوب 1317 تابع دادگاههای دائمی نظامی خواهند بود. ماده 5ـ اساسنامه سازمان و آئین‌نامه‌های داخلی و استخدامی و مالی مربوط به این قانون‌، با تصویب هیأت دولت قابل اجراست‌. 4 به‌طور مشخص‌، ساواك از سال 1335 توسط شماری از مستشاران آمریكایی راه‌اندازی و تأسیس شد: 5 از سال 1335 ساواك توسط 10 مستشار آمریكایی طبق قواره سازمان خودشان سازماندهی شده است‌. با این تفاوت كه چون فعالیت خارجی ایران ناچیز است‌، مانند «سیا» بدان سازمان مستقلی نداده و این وظایف را به همراه وظایف امنیتی درون یك سازمان گنجانیده و نام آن را «سازمان اطلاعات و امنیت كشور» گذارده‌اند. همانطور كه قبلاً گفته‌ام‌، اطلاعات در مفهوم بین‌المللی آن به معنای اطلاعات خارجی است‌. بنابراین ساواك 2 وظیفه اطلاعاتی (خارجی‌) و امنیتی (داخلی‌) را به عهده داشت و تلفیقی بود از دو سازمان «سیا» و «I F.B.». 6 البته آمریكا از سال 1332 كارشناسان خود را در این زمینه به ایران گسیل داشته بود، ولی فرم جدید ساواك سال‌ها بعد تأسیس و اعلام شد: سیا تعلیم نیروهای اطلاعاتی ایران را نیز آغاز كرد. در سپتامبر 1953 [1332] یك سرهنگ ارتش آمریكا كه سالها برای سیا در خاورمیانه كار كرده بود و پیشزمینه‌ی وسیعی در كار پلیسی و كارآگاهی داشت در پوشش وابسته‌ی نظامی به ایران اعزام شد. مأموریت او سازمان دادن و فرماندهی یك واحد جدید اطلاعاتی بود كه در آن زمان زیر نظر فرمانداری نظامی تهران تأسیس شد كه در دسامبر 1953 زیر فرماندهی سرتیپ تیمور بختیار قرار گرفته بود. سرهنگ همكاری نزدیكی با بختیار و زیردستانش داشت‌، این واحد را فرماندهی می‌كرد، و به اعضای آن فنون پایه‌ای اطلاعات از قبیل روشهای مراقبت و بازجویی‌، عملیات شبكه‌های اطلاعاتی و امنیت سازمانی را یاد می‌داد. واحد اطلاعاتی بختیار نخستین سازمان اطلاعاتی امروزی و كارآمد بود كه در ایران عمل می‌كرد. 7 ساواك از اداره كل‌های مختلف با شرح وظایف خاصی تشكیل شده بود: تشكیلات ساواك شامل اداره كل‌، ساواك تهران و ساواك استان‌ها بود. الف‌) ساواك نه اداره كل به شرح زیر داشت‌: اداره كل اول‌: شامل كارگزینی‌، ارتباط و مخابرات‌، عملیات سرّی‌، بخش تشریفات‌، مشاوران و بازرسان و دبیرخانه می‌شد. اداره دوم‌: كسب اطلاعات در خارج از كشور را برعهده داشت و با ستاد ارتش همكاری می‌كرد و با اداره كل هفتم مرتبط بود. اداره كل سوم‌: مسئولیت امنیت داخلی كشور را برعهده داشت و شامل اداره كنترل سازمان‌ها و گره‌های [گروهای‌] مخالف‌، اداره امور مطبوعات‌، سازمان‌های دولتی و كارگری‌، شركت‌های تعاونی‌، شركت واحد اتوبوس‌رانی‌، حزب رستاخیز و مجلسین‌، اداره آرشیو و بایگانی‌، اداره سانسور، عملیات ویژه و بخش قضایی‌. اداره كل چهارم‌: عهده‌دار حفاظت ساواك و كنترل آنها بود. اداره پنجم‌: امور فنی و تكنیكی ساواك را برعهده داشت‌. اداره كل ششم‌: مسئول حسابداری‌، كارپردازی‌، بهداری و موتوری و تأمین بودجه خارج از كشور [بود.] اداره كل هفتم‌: جمع‌آوری اطلاعات داخلی و خارجی و تجزیه و تحلیل آنها را به عهده داشت‌.] اداره كل هشتم‌: كنترل اتباع خارجی و سفارتخانه‌ها در ایران‌. اداره كل نهم‌: بیوگرافی افراد و امور گذرنامه‌. همچنین رئیس ساواك دارای دو معاون عملیاتی و اداری بود (ساواك به مثابه یكی از ابزارهای امپریالیسم‌). 8 از زمان تأسیس ساواك در سال 1335 تا زمان فروپاشی رژیم سلطنتی در سال 1357 كه به عمر كوتاه ساواك در ایران نیز خاتمه داد، چهار تن به ریاست ساواك رسیدند. هریك از این چهار نفر دارای ویژگی‌های خاصی بودند و با توجه به شرایط حاكم و وضعیت زمان برای پُست مورد نظر انتخاب شدند. این چهار تن عبارتند از: تیمور بختیار، حسن پاكروان‌، نعمت‌الله نصیری و مقدم‌.9 برهمین اساس عملكرد ساواك در چهار مقطع قابل تقسیم‌بندی است‌. این چهار دوره شامل‌: «تأسیس و راه‌اندازی‌»، «سازماندهی و آموزش‌»، «هجوم و قدرت‌» و «زوال و سقوط» است‌. «... اگر قرار باشد تاریخ ساواك‌، از آغاز تا پایان‌، نوشته شود باید چهار دوره در آن مشخص گردد: نخستین دوره ساواك‌، دوره ایجاد و تأسیس این سازمان توسط مستشاران آمریكایی است‌. در این دوره ساواك در واقع فاقد هرگونه سازمانی است‌. این دوره از تأسیس رسمی ساواك در اسفند 1335 تا بركناری تیمور بختیار در اسفند 1339 است‌. دومین دوره ساواك با ریاست پاكروان و در واقع با ورود من [فردوست‌] به ساواك آغاز می‌شود. در این دوره هیئت مستشاری آمریكا، كه نقش ریاست واقعی ساواك را بازی می‌كرد، محترمانه از ساواك مرخص می‌شود و به جای آن مربیان و اساتید اسرائیلی با علاقه وارد صحنه می‌شوند. لذا این دوره را كه تا فروردین 1350 ادامه دارد، باید دوره سازماندهی و آموزش ساواك نامید. سومین دوره ساواك با خروج من و مقدم در فروردین 1350 از ساواك آغاز می‌شود. این دوره‌، دوره هجوم و قدرت ساواك است‌. چهارمین دوره ساواك‌، ماه‌های آخر سلطنت محمدرضا را دربرمی‌گیرد. و سرانجام با انقلاب 22 بهمن حیات حدود 22 ساله این سازمان پایان می‌یابد! 10 پی‌نوشت‌ها: 1ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی‌، ج 1; خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست‌؛ انتشارات اطلاعات‌؛ تهران‌: 1371؛ صص 383-382. 2ـ خاطرات دو سفیر، اسراری از سقوط شاه و نقش آمریكا و انگلیس در انقلاب ایران‌؛ نویسندگان‌: ویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریكا در ایران‌، سرآنتونی پارسونز سفیر سابق انگلیس در ایران؛ مترجم‌: محمود طلوعی‌؛ انتشارات علم‌؛ 1372؛ صص 95-94. 3ـ آخرین سفر شاه‌، سرنوشت یك متحد آمریكا؛ ویلیام شوكراس‌؛ ترجمه عبدالرضا هوشنگ‌مهدوی‌؛ نشر البرز؛ تهران‌: 1371؛ صص 198-197. 4ـ ساواك و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه‌؛ تقی نجاری‌راد؛ مركز اسناد انقلاب‌اسلامی‌؛ چاپ اول‌: 1378؛ صص 230-229. 5ـ براساس برخی كتاب‌ها، در سال 1336 تأسیس ساواك به‌طور رسمی اعلام شد. (رجوع شود به‌: خاطرات فاطمه پاكروان‌، همسر سرلشكر حسن پاكروان‌: افسر ارتش‌، رئیس ساواك‌، وزیر اطلاعات و سفیر؛ ترجمه اسماعیل سلامی؛ انتشارات مهراندیش‌؛ تهران‌: 1378؛ ص 9؛ پاورقی 7). 6ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی‌، ج‌ 1؛ ص‌ 409. 7ـ سیاست خارجی امریكا و شاه‌، بنای دولتی دست نشانده در ایران؛ مارك‌. ج‌. گازیوروسكی‌؛ ترجمه فریدون فاطمی‌؛ نشر مركز؛ تهران‌: 1371؛ ص 162. 8ـ خاطرات فاطمه پاكروان؛ ص 11. 9ـ این چهار تن همگی كشته شدند. بختیار پس از بركناری‌، در عراق ترور شد و سه نفر دیگر پس از انقلاب اسلامی به دست نیروهای غیور انقلابی به سزای اعمال خود رسیده و اعدام شدند. 10ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی‌، ج 1؛ صص‌423. http://politicsmen.blogfa.com/cat-1.aspx نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

بازخوانی نقش آمریكا و رژیم صهیونیستی در تشكیل ساواك

در 23 اسفند سال 1335 خورشیدی نمایندگان مجلس به اصطلاح ملی كه بر اساس كارویژه ذاتی خود وظیفه ای جز دفاع از حقوق ملت بر عهده آن گذاشته نشده بود قانونی را به تصویب رساندند كه منجر به تشكیل جلادخانه ساواك شد. برای این سازمان كه با نظارت مستقیم سرویسهای اطلاعاتی آمریكا و اسرائیل تشكیل شده بود وظیفه ای جز كشتار ملت اساساٌ تعریف نشده بود. دخالتهای بیگانگان به ویژه آمریكا در امور داخلی كشورمان بیش از هر زمان دیگر در دورانی متجلی گشت كه ایالات متحده اقدامات گسترده ای را بر علیه خواست و مطالبه ملت ایران در دوران انقلاب اسلامی اسلامی صورت داد. در این مقاله به تشكیل سازمان امنیت و اطلاعات كشور كه به اختصار به سازمان ساواك مشهور شده بود به عنوان نمود یكی از آشكارترین اقدامات مداخله گرانه امریكا در امور داخلی ایران خواهیم پرداخت. آمریكا از جنبش های ملی ایران به ویژه از جنبش های دوران حكومت دكترمصدق و ملی شدن صنعت نفت تجربه تلخی داشت , پس از كودتا28ی مرداد به تدریج آمریكایی ها تعریفی دقیقی از امنیت ملی در ایران صورت دادند و تلاش خود را برای تقویت پایه های امنیت حكومت پهلوی دوچندان نمودند. در این زمینه, شاهد شكل گیری ساواك در سال ١٣٣٥ توسط اعضای سیا هستیم. قانون تشكیل سازمان اطلاعات و امنیت كشور (ساواك ) در اسفند 1335 به تصویب مجلسین شورای ملی و سنا و سپس به امضای شاه رسید. بر اساس ماده اول قانون مذكور هدف از تاسیس ساواك حفاظت از امنیت كشور و جلوگیری از هر گونه توطئه علیه مصالح عمومی كشور بود. ساواك از نظر تشكیلاتی وابسته به نخست وزیری بود و رئیس آن سمت معاونت نخست وزیر را داشت و با فرمان شاه منصوب می شد .[1] ساواك با طرح و برنامه ریزی مستشاران آمریكایی تاسیس شد و تیمور بختیار كه تا آن زمان ریاست فرمانداری نظامی را بر عهده داشت و نزد مستشاران آمریكایی شاغل در اداره دوم ارتش محبوبیت زیادی بدست آورده بود با نظر آمریكایی ها به ریاست ساواك منصوب شد .[2] سازماندهی ساواك توسط مستشاران آمریكایی بر اساس سازمان « سیا »[3] انجام گرفته شد با این تفاوت كه « سیا » تنها وظیفه بررسی اطلاعات خارجی را بر عهده داشت و وظیفه امنیت داخلی آمریكا بر عهده اف . بی . آی[4] بود اما ساواك هم اطلاعات خارجی و هم امنیت داخلی را در حیطه وظیفه و اختیار خود داشت . در حقیقت ساواك از نظر كاركرد تركیبی از وظایف دو سازمان « سیا » و اف . بی . آی را بر عهده داشت . با تاسیس ساواك فعالیت های ضد براندازی و ضد جاسوسی از عهده شهربانی خارج شد و اداره كل سوم ساواك مشمول ضد براندازی و اداره كل هشتم آن مسئول عملیات ضد جاسوسی شد. گردآوری اطلاعات غیرنظامی از كشورهای همسایه و كشورهای هدف از عهده ركن دوم ستاد ارتش خارج و به اداره كل دوم ساواك محول شد و اداره كل هفتم ساواك مسئول بررسی اینگونه اطلاعات گردآوری شده قرار گرفت .[5] پس از تاسیس رسمی ساواك باتوجه به خواست آمریكایی ها ساواك و سازمان جاسوسی اسرائیل وارد ارتباط وهمكاری با یكدیگر شدند وماموران ساواك را آموزش می دادند. تشكیلات ساواك ساواك دارای تشكیلات وسیعی بود و از سه قسمت زیر تشكیل یافته بود : ١ ـ اداره كل یكم : در راس این اداره رئیس ساواك قرار داشت و شامل بخش های كارگزینی , ارتباط و مخابرات , عملیات سری , بخش تشریفات , مشاوران و بازرسان و دبیرخانه بود. ٢ ـ اداره كل دوم : كار این شعبه كسب اطلاعات در خارج از كشور بود و با ستاد ارتش همكاری داشت ٣ ـ اداره كل سوم : این شعبه به كمیته شهرت داشت و مسئولیت حفظ امنیت داخلی كشور را به عهده داشت . كمیته مركب از نمایندگان ارتش , شهربانی و ژاندارمری بود. ساواك برای اهداف زیر به وجود آمده بود : الف ) تامین امنیت منافع آمریكا و رژیم استبدادی شاه و سركوب توده های مردم این سركوب نه تنها از طریق كشتار , شكنجه , زندان , تبعید , احضار و غدغن كردن اجتماعات انجام می گرفت , بلكه از راه هایی چون خبرچینی , پرونده سازی , دخالت در زندگی شخصی افراد , توطئه چینی , فاشیزه كردن محیط كار و زندگی , نظامی كردن همه شئون , ایجاد سازمان های فاشیستی صورت می گرفت و توسعه می یافت. ب ) اشاعه فرهنگ استعماری و سركوب فرهنگ مذهبی و ملی مردم پخش و اشاعه ی فرهنگ نو استعماری گاه به طور مستقیم از طریق سازمان های جاسوسی صورت می گرفت , مانند انجمن های دوستی ایران و آمریكا , ایران و انگلیس , سپاهیان صلح , میسیون های مذهبی , كلوپ های مختلف , كنفرانس های علمی كه بودجه آن از طریق بنیادهای خصوصی و گاه ازطریق ساواك تامین می شد. این سازمان با در دست داشتن رادیو , تلویزیون , اداره هنرهای زیبا , سازمان هدایت جوانان , كاخ جوانان , بنگاه های تعاونی روستایی , سازمان های دولتی دانشجویی به پخش فرهنگ استعماری می پرداخت . همكاری ساواك با سازمان های جاسوسی بیگانه برای توطئه , خرابكاری , پرونده سازی , تربیت گروه های ضدپارتیزانی , اجرای نقشه كودتا بود. همكاری ساواك با پلیس در كشورهای خارجی و روابط با سازمان های جاسوسی آن ها به منظور پرونده سازی برای دانشجویان مبارز خارج از كشور و توطئه علیه آنان و سازمان های آن ها بود. پس از بركناری بختیار ریاست ساواك بر عهده پاكروان قرار گرفت و حسین فردوست با عنوان قائم مقام ساواك وارد آن سازمان شد. در این دوره ماموران ساواك توسط یكی از اساتید سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) تحت آموزش « بازجویی » قرار گرفتند. به نظر سیا، نقش اصلی كه ساواك می باید ایفا می كرد حفظ ثبات كشور بود.[6] رژیم شاه باهدایت و زیر نظر آمریكاییها به استفاده از مربیان و متخصصان اسرائیلی اقدام نمودند و اسرائیلی ها هم با استفاده از فرصت به دست آمده، ضمن آموزش نیروهای ساواك، قسمت اعظم اطلاعات خود را درباره كشورهای عربی بین ایران و اسرائیل از طریق ساواك به دست می آوردند. فردوست در این خصوص می گوید: «هنگامی كه از انگلستان و آمریكا درخواست اسناد ضد براندازی كردم، صلاحشان نبود كه بفرستند و می خواستند كه ساواك وابسته و متكی به اسرائیل باشد ». همچنین اشاره میكند: «... در آغاز، دو یا سه تیم و هر تیم مركب از حدود ده نفر از ادارات كل عملیاتی (دوم، سوم، هشتم) برای آموزش به اسرائیل اعزام شدند. مدت آموزش هر تیم بین یك تا دو سال و نتیجه آموزش، عالی بود». اسرائیل از آموزش و تجهیز ساواك اهدافی ذیل را پی می گرفت: 1 ـ آغاز روابط یكی از مهمترین و اصلی ترین اغراض اسرائیل در امر آموزش و تجهیز امكانات اطلاعاتی كشورهای گوناگون دست یابی به متحدانی تحت سلطه تشكیل پایگاه در نقاط مختلف جهان و برقراری و گسترش روابط رسمی دیپلماتیك است . اگرچه رژیم صهیونیستی با ارسال تجهیزات تكنولوژیك نظامی اطلاعاتی خود به منافع بیشمار مادی دسترسی پیدا می كند ولی در واقع اغراض خاص دیگری را پیگیری می كند. صهیونیست ها با وابسته كردن كشورها آن ها را تحت انقیاد خود درآورده و سران آنها را وادار به پذیرش روابط رسمی و یا شناسائی رژیم غاصب به عنوان یك كشور در عرصه جهانی می كنند. 2 ـ تعمیم ارتباط اطلاعاتی یكی از اهداف اساسی اسرائیل ایجاد ارتباط اطلاعاتی و سپس تقویت گسترش آن در ابعاد سیاسی فرهنگی و اقتصادی است . ارتباط اطلاعاتی از جایگاه ویژه ای در نزد سران صهیونیستی برخوردار است . امر آموزش و تجهیز نیز سرفصل و آغازگر ارتباط اطلاعاتی اسرائیل با دیگر كشورهاست . اسرائیل تحت پوشش آموزش در بدنه سازمان اطلاعاتی بعضی كشورها نفوذ می كند و آنگاه با گسترش روابط خود در جنبه های مختلف فنی و فرهنگی نیز رسوخ می كند. این شیوه بارها توسط اسرائیل مورد استفاده قرار گرفته است . « در ... دهه 1950 و اوایل دهه 1960 تمامی آموزش ساواك به وسیله سازمانهای اطلاعاتی بین المللی انجام می شد اما در 1966 (1345 ) ساواك قادر به آموزش پرسنل خود از لحاظ مبانی كار اطلاعاتی بود . اگرچه ماموران ساواك اغلب برای آموزش تخصصی به آمریكا، اسرائیل، انگلیس، فرانسه و آلمان می رفتند و مربیانی از این كشورها گهگاه برای آموزش به ایران می آمدند .[7] در آن دوران روابط ایران و اسرائیل در سطحی گسترده تر و در قالب ارتباطهای دوجانبه و سه جانبه ادامه داشت : « ... بتدریج ساواك در زمینه آموزش به خودكفایی رسید و اساتید كافی تربیت شد ولی رابطه با اسرائیل قطع نشد و گاهی از اساتید اسرائیلی دعوت به عمل می آمد و گاهی هیئتهای 5 ـ6 نفره در مواردی كه استاد مربوطه نمی توانست به تهران بیاید به اسرائیل اعزام می شد. ... » [8] 3 ـ تشكیل سازمان اطلاعاتی مشابه نیروهای اطلاعاتی كشوری كه به آموزش و بازسازی سازمان اطلاعاتی و امنیتی كشور دیگر مبادرت می كند خواسته یا ناخواسته و در درازمدت می كوشد سازمانی مشابه سازمان خود بازسازی و پرورش دهد. برای نمونه در ابتدا آمریكایی ها با تاسیس « سازمان اطلاعات و امنیت كشور » در صدد برآمدند تا سازمان فوق را عینا شبیه سازمان های سیا و اف .بی .آی بازسازی كنند و در راستای اغراض خود مورد استفاده قرار دهند. اسرائیل پس از حضور در صحنه آموزش و تجهیزات ساواك ساختار آن را به گونه ای مشابه سازمان های اطلاعاتی خود سامان داد. به عبارت دیگر « سازمان اطلاعات و امنیت كشور » طی یك برنامه ریزی منظم و دقیق به شعبه ای از سازمان های جاسوسی اسرائیل تبدیل شد. لذا اسرائیل نیز از فرصت حضور در ایران پهلوی ـ به عنوان یك كشور اسلامی و خصوصا شیعه استفاده كرده از آن به عنوان نیرویی متحد و كارا در پشت سر كشورهای اسلامی بهره مند می شد. استخدام نیرو در دوره های آموزشی به اسرائیل اختصاص نداشت وكشورهای دیگر نیزبه بهانه آموزش سعی می كردند نیروهای مستعد را شناسایی و سپس آنها را به استخدام سازمان مطبوع خویش درآورند. از جمله می توان به عملكرد (سیا) در سال های اولیه تاسیس ساواك و زمان آموزش توسط كارشناسان آمریكایی در ایران اشاره كرد. سیا در این دوره می كوشید روابط نزدیك با ساواك را حفظ كند تا بر فعالیتها و كارآیی ساواك نظارت داشته باشد وبا این هدف تلاشهایی برای به استخدام درآوردن پرسنل ساواك به عضویت سیا انجام می شد. مطالب ارائه شده به خوبی گویای اهداف ایالات متحده از تاسیس ساواك می باشد. آمریكایی ها با تاسیس ساواك و در ادامه با هدایت آن به سمت اسرائیل به دنبال تامین منافع خود بودند لهذا ترتیباتی را ایجاد نمودند تا با رشد دیكتاتوری محمدرضا پهلوی و حمایتهای همه جانبه از او به عنوان یكی از مزدوران خود در خاورمیانه و از بین بردن آزادی مردم ایران توسط رژیم دیكتاتوری و ظالم پهلوی منافع خود رابیش از پیش تثبیت نمایند و در نمونه ای دیگر از تاریخ معاصر ایران بدخواهی و كینه توزی خود به ملت ایران را به اثبات برسانند. پی نوشت ها: ________________________________________ [1] - پیترآوری تاریخ معاصر ایران ج 3 ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی عطایی چاپ دوم 1371 بخش ضمایم ص 90 [2] - حسین فردوست ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ج 1 تهران انتشارات اطلاعات چاپ اول 1370 صص 417 ـ416 و423 [3] - :C . I . ACentral Intelligence Agency [4] - Federal Bureau of Investigation [5] - حسین فردوست ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ج 1 تهران انتشارات اطلاعات چاپ اول 1370 ص 494 [6] - كریستین دلانوآ ساواك ترجمه عبدالحسین نیك شهر طرح نو چاپ اول 1371 ص 222 [7] - سیاست خارجی امریكا و شاه بنای دولتی دست نشانده در ایران مارك . ج . گازیوروسكی ; ترجمه : فریدون فاطمی نشر مركز تهران 1371 ص .204 [8] - ظهور و سقوط سلطنت پهلوی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ج 1 ص .44 http://www.irdc.ir/fa/content/12226/default.aspx منبع: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

انحلال ساواك توسط شاپور بختیار

پلیس سیاسی و نظمیه در دوره رضا شاه در دوره رضا شاه، رسیدگی به فعالیت‌های مضره (فعالیت‌های خرابکارانه و به هم زننده نظم و امنیت کشور) شد. نظمیه نیز با تمام توان خود به انجام این وظیفه پرداخت و در زمان ریاست سرپاس مختاری حتی به درون خانواده‌ها نیز راه یافت.1 با قدرت یافتن رضا شاه و تثبیت پایه‌های رژیم دیکتاتوری او، قدرت نظمیه نیز افزایش یافت. رضا شاه و اطرافیان او نظمیه را جهت برقراری نظم و امنیت و سرکوب مخالفان و به اصطلاح جلوگیری از جنایات و تعدیات و دسیسه‌های عمال بیگانه و در واقع برای حفظ رژیم دیکتاتوری لازم و ضروری می‌دانستند و به همین دلیل در حفظ و تقویت آن می‌کوشیدند.2 یکی از ارکان نظمیه در زمان رضا شاه «دایره سیاسی» بود که همان شعبه پلیس مخفی دوره سوئدی‌ها (در زمان وزارت جنگ رضا خان) است. این دایره نخست یکی از شعبات جدا شد و مستقیماً زیر نظر رییس کل نظمیه اداره می‌شد.3 علاوه بر نظمیه و دایره سیاسی آن، در ارتش رکن 2 ، وظیفه اطلاعات و ضد اطلاعات را بر عهده داشت. رکن 2، اطلاعات را از کشورهای مورد نظر به وسیله وابسته‌های نظامی دریافت می‌کرد. در لشکرها نیز رکن 2 وجود داشت که به فرمانده لشکر گزارش می‌دادند نه به رکن2. در هنگ‌ها هم یک افسر وجود داشت که وظیفه رکن 2 را انجام می‌داد ولی به این نام خوانده نمی‌شد و جزء افسران هنگ به شمار می‌آمد.4 در آن زمان، رییس رکن 2 ستاد ارتش مهم‌ترین مقام اطلاعاتی کشور به شمار می‌رفت و از نظر اطلاعات نظامی و حتی غیرنظامی برجسته و یکه تاز بود.5 اما با وجود این نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و گسترش جو وحشت ناشی از اقدامات شهربانی در مسائل اطلاعاتی در جامعه، نقش اصلی را اطلاعات انگلیسی‌ها ایفا می‌کرد که به قول فردوست در موارد مهم به رضا شاه کمک می‌کردند.6 با برکناری رضا شاه و محاکمه مختاری و نیز تبلیغاتی که علیه شهربانی راه افتاد، شهربانی قدرت و اعتبار پیشین خود را از دست داد. رؤسای شهربانی در سال‌های بعد از شهریور 1320، هم به دلیل برقراری حکومت نظامی که قسمت اعظم اختیارات شهربانی را به خود اختصاص داده بود و هم به سبب حالت انفعالی که در افسران و مأموران شهربانی به وجود آمده بود، قدرت و اختیار زیادی نداشتند. آخرین رییس نظمیه قبل از کودتای 28 مرداد 1332 که در دوران مصدق نقش سیاسی مهمی ایفا کرد، سرتیپ افشار طوس بود که روز اول اردیبهشت 1332 با توطئه مخالفان مصدق ربوده و به قتل رسید.7 تأسیس ساواک پس از کودتای 28 مرداد 32، محمدرضا شاه در صدد تثبیت پایه‌های حکومت خود برآمد. از طرف دیگر انگلیس و ایالات متحده آمریکا ـ که منافع عمده‌ای در ایران و منطقه داشتند ـ حفظ امنیت و تثبیت حکومت دیکتاتوری و استبدادی محمد رضا شاه را ضروری می‌دانستند. لذا با همکاری رژیم به تشکیل و تقویت نیروهای پلیس و امنیتی آن همت گماشتند، ساواک مهم‌ترین نهاد امنیتی و اطلاعاتی بود که در تاریخ 23 اسفند 1335 توسط آمریکا تأسیس شد و پس از تصویب قانون آن در مجلس سنا و مجلس شورای ملی، کار خود را رسما از سال 1336 آغاز کرد.8 علاوه بر ساواک، واحدهای پلیش شهربانی، گارد شاهنشاهی و ژاندارمری و نیز واحدهای اطلاعاتی و سری رکن 2 ارتش، بازرسی شاهنشاهی و دفتر ویژه اطلاعات، وظیفه ایجاد و حفظ امنیت در قلمرو حکومت شاهنشاهی ایران را عهده‌دار شدند. سازمان بازرسی شاهنشاهی در سال 1337 پس از کشف کودتای نافرجام قرنی و دفتر ویژه اطلاعات در سال 1338 با هماهنگی «شاپورچی» به دستور انگلیسی‌ها تأسیس شد. هدف از تشکیل این سازمان ، مبارزه علیه کمونیسم، ایجاد امنیت و تمرکز نیروهای امنیتی عنوان شد ولی ساواک در عمل پا را از حدود وظایف قانونی خود فراتر نهاد و با ایجاد رعب و وحشت و حاکم کردن جو خفقان و سرکوب، سعی داشت از فروپاشی پایه‌های نظام دیکتاتوری شاه جلوگیری کند، لذا با کنترل و زیر نظر گرفتن دولت‌مردان و کارکنان و کارمندان ادارت، نمایندگان مجلس شورای ملی، سناتورهای مجلس سنا و احزاب دولتی سعی داشت از رسوخ نیروهای مخالف رژیم در بدنه دولت جلوگیری به عمل آورد و هر مخالفتی را در نطفه خفه کند. ساواک حتی تلاش داشت به انحاء مختلف در تصمیم‌گیری‌ها و برنامه ریزی‌های وزراء و رؤسای سازمان‌ها، نمایندگان مجلس، سناتورها و نیز احزاب دولتی دخالت کند و به همین منظور سعی می‌کرد نیروهای مورد قبول خود را در پست‌های کلیدی وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌ها و ... بگمارد. ساواک همچنین بر آن بود تا با در دست گرفتن رسانه‌های گروهی، از جمله صدا و سیما و مطبوعات و نیز کنترل و نظارت بر چاپ کتاب، افکار عمومی را به نفع رژیم تغییر دهد و به همین منظور سانسور شدیدی در مورد آنها اعمال می‌کرد، از این رو تولیدات فرهنگی بیش از پیش دولتی شده بودند.9 ساواک و سرکوب نیروهای مخالف رژیم یکی از وظایف مهمی که بر عهده ساواک گذاشته شده بود، سرکوب گروه‌های مخالف رژیم بود. نیروهای چپ، گروه‌های چریکی، جبهه ملی و روحانیون از جمله گروه‌های مخالف رژیم شاه بودند که ساواک برای مقابله با هر کدام حربه‌ای را در نظر گرفته بود. ساواک تا اواسط سال 1356 توانست با سیاست‌های مختلف خود علیه مخالفان و نیز کنترل دولت‌مردان و کارمندان دولت و .... به حفظ و بقای حاکمیت رژیم پهلوی کمک کند. بنابراین می‌توان گفت که ساواک با اعمال شکنجه‌های جسمی و روانی مخالفان رژیم و پخش شایعات و تبلیغات کذایی و در نتیجه ایجاد جو اختناق و رعب و وحشت در بین مردم از یک سو و شناسایی و سرکوب نیروهای مخالف سیاسی ـ‌ مذهبی از سوی دیگر و همچنین کنترل دولت مردان و نمایندگان مجلسین به سان چشم و گوش شاه، نوعی امنیت ظاهری اما دروغین و شکننده ایجاد نمود که حداکثر تا پاییز 1356 (اوج‌گیری انقلاب اسلامی) توانست به بقای حاکمیت مطلقه پهلوی کمک نماید. اما با بالا گرفتن اعتراضات مردمی، به ویژه اوج‌گیری نهضت مردمی ـ مذهبی امام خمینی (ره) ساواک دیگر نتوانست به تداوم حیات رژیم کمک کند. ساواک بر خلاف عملکرد خود در سال‌های متمادی از تأسیس تا 1356، در روزهای اوج‌گیری نهضت مردم و پیروزی انقلاب اسلامی عملاً از صحنه فعالیت‌ دور افتاد و فعالیت چشمگیری در سرکوب مبارزات از سوی این سازمان دیده نشد. حتی تحلیل‌گران و مفسرین اطلاعاتی ساواک نیز نتوانستند با ارائه راه حل‌های به موقع و مناسب جلوی رشد فزاینده‌ انقلاب اسلامی را بگیرند.10 روی کار آمدن دولت بختیار شاپور بختیار فرزند سردار عسگر بختیاری و نوه صمصام السلطنه بختیاری بود و تحصیلات عالی خود را در فرانسه گذرانده بود و با یک زن فرانسوی هم ازدواج کرده بود. وی پس از اخذ دکترای حقوق از دانشگاه سوربن در سال 1334 هـ.ش و یازده سال اقامت در فرانسه، به ایران بازگشت، بختیار پس از ورود به ایران، به حزب ایران که بعدها ستون فقرات جبهه‌ ملی شد، پیوست و تا آخر عضو آن باقی ماند.11 شاه تحت فشار آمریکا و شرایط داخلی، ناشی از گسترش انقلاب اسلامی در سال 1355 هـ.ش مجبور به اتخاذ استراتژی «فضای باز سیاسی» گردید. قصد او از این سیاست، غلبه بر مشکلات داخلی از رهگذر انجام برخی اصلاحات سیاسی و اجتماعی بود، اما اجرای این سیاست نه تنها اعتراض‌ها را کاهش نداد، بلکه فرصت مناسبی را برای گسترش خواسته‌های انقلابیون فراهم آورد. عاملی اصلی شکست این سیاست، رهبری سازش ناپذیر امام خمینی و تصمیم قاطع ایشان مبنی بر سقوط رژیم سلطنتی بود. از سوی دیگر اجرای اصلاحات توسط کابینه‌هایی انجام می‌گرفت که به دربار وابسته بوده و به همین دلیل، در جلب اعتماد مخالفان ناتوان بودند. شاه که از درک ریشه‌های اصلی نارضایتی مردم عاجز بود، تلاش کرد تا با تعویض سریع کابینه‌ها و وعده اصلاحات، بر بحران موجود غلبه نماید. اما این اقدامات نه تنها نتیجه مثبتی به بار نیاورد، بلکه به ناکارآمد شدن کابینه‌ها و در نتیجه تشدید بحران در آبان ماه 1357 منجر گردید. وی با روی کار آوردن یک کابینه نظامی در صدد بر آمد تا با قدرت نظامی بر بحران فایق بیاید، اما به دلیل عمیق بودن ریشه‌های نارضایتی مردم که به دنبال نفی مشروعیت رژیم و ساقط کردن آن بودند، کابینه یاد شده نیز نتوانست کاری از پیش برد.12 آخرین حربه شاه برای جلوگیری از روند پیروزی انقلاب اسلامی، تشکیل کابینه بختیار برای استفاده از اعتبار جبهه ملی بود. شکست شاه در واداشتن یکی از شخصیت‌های درجه اول جبهه ملی، به تشکیل یک دولت ائتلافی، سرانجام او را به سوی بختیار سوق داد. شخصیتی که نه تنها سرشناس نبود، بلکه محبوبیتی هم در میان مردم نداشت. شاه در اواخر آذر 157 بختیار را احضار کرد تا بیشتر با او آشنا شود ولی سخنی از نخست وزیری او به میان نیاورد. اما پس از ده روز در هشتم دی ماه 1357 بار دیگر بختیار را به حضور طلبید و مسأله تشکیل دولتی با نخست وزیری او را مطرح کرد. در حالی که تمامی دوستان بختیار در جبهه ملی، با نخست وزیری وی مخالف بودند، وی نخست وزیری را پذیرفت.13 برنامه‌های دولت بختیار بختیار از همان زمان ملاقات نخستش با شاه، امیدوار بود تا به منصب نخست وزیری دست یابد. از این روز 12 نفر از دوستانش را مأمور کرده بود تا تمامی پیشنهادات و قطع‌نامه‌هایی را که ظرف سال گذشته در تجمعات و میتینگ‌ها مورد بحث قرار گرفته بود، برایش فراهم آورند. این گروه دوازده نفری نیز پس از یک هفته تلاش، تمامی مدارک موجود در این رابطه را در اختیار او قرار دادند. «بختیار» با مطالعه آنها دریافت که تمامی گروه‌های سیاسی موجود، در هفت مورد توافق دارند. با چنین تدارکی، بختیار این امکان را یافت تا یک روز پس از دومین ملاقاتش با شاه، یعنی روز نهم دی ماه 1357، شرایطش را برای قبول پست نخست وزیری به شخص شاه اعلان دارد. این شرایط عبارت بودند از: 1ـ آزادی مطبوعات 2ـ انحلال ساواک 3ـ آزادی زندانیان سیاسی 4ـ انتقال بنیاد پهلوی به دولت 5ـ حذف کمیسیون شاهنشاهی که در تمام مسائل دولتی دخالت می‌کرد. شروط ششم و هفتم بختیار کمی جنبه شخصی داشته و عبارت بودند از این که انتخاب وزراء تنها توسط نخست وزیر انجام گیرد و نیز بعد از مسافرت شاه به خارج از کشور.14 بختیار در روز چهارشنبه 13 دی ماه 1357، در مصاحبه‌ای با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی، به اجمال مهم‌ترین برنامه‌های داخلی و خارجی خود را مطرح نمود15 اما اندکی بعد در تاریخ پنج شنبه 21 دی ماه هنگام معرفی کابینه‌اش به مجلس شورای ملی، برنامه‌های خود را به صورت تفصیلی و به ترتیب بیان نمود. در این برنامه‌ها که مسائلی همچون محاکمه سریع غارتگران و متجاوزان به حقوق ملت، آزادی کلیه زندانیان سیاسی، لغو تدریجی حکومت نظامی، پرداخت غرامت از طرف دولت به خانواده‌های شهدا، ایجاد زمینه نزدیک همکاری بین دولت و روحانیون، ایجاد امنیت اجتماعی در پناه قانون و .... مورد توجه قرار گرفته بود. انحلال ساواک در رأس برنامه‌ها و به عنوان اولین آنها مطرح شده بود.16 بختیار و انحلال ساواک یکی از تلاش‌ها و برنامه‌های پر سر و صدای دولت بختیار، انحلال ساواک بود. ساواک علیرغم سال‌ها فعالیت و برقراری امنیت ظاهری، هم زمان با اوج‌گیری نهضت انقلابی مردم ایران، دیگر کارآیی لازم را نداشت و قادر به پیش‌بینی و ارائه راه‌حل‌های به موقع نبود، بلکه به نهادی منفعل تبدیل شده بود. از آن جا که انحلال ساواک یکی از شعارها و درخواست‌های مردم طی سال‌های 57-1356 بود، در ظاهر دولت شریف امامی در راه فرو نشاندن انقلاب، در صدد انحلال این سازمان بود که با مخالفت شاه مواجه شد، اما با خروج شاه و بسیاری از مدیران بلندپایه این سازمان که کشور را ترک گفته بودند. ساواک به طور کامل در آستانه فروپاشی قرار گرفت. در نتیجه، دولت بختیار روز چهارم بهمن 1357 در جهت فریب افکار عمومی و به تعویق انداختن پیروزی انقلاب، لایحه انحلال ساواک را به تصویب مجلس ملی و مجلس سنا رساند. در پی تبلیغات گسترده بختیار برای انحلال ساواک، انقلابیون به منظور خنثی سازی این اقدامات، نوار کاستی انتشار دادند که در آن از سوی شاه خطاب به همه فرماندهان چنین ابراز عقیده شده بود: الف) ساواک منحل شود، ولی ساواک قوی‌تر تشکیل شود که به کسی رحم ننماید. ب) هر کس با مقام سلطنت مخالفت کرد، از زن و مرد بگیرید و اعدام کنید. پ) نفت و بنزین را به روی مردم ببندید که مردم ناراحت باشند. ت) مطالب دیگر .... به گزارش فرمانداری نظامی تهران، این نوار در بسیاری از مساجد جنوب تهران و برخی از سازمان‌ها انتشار یافت و تمام سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی مأمور شده بودند تا به نمونه‌های از آن دست یابند.17 اما بر اساس اسناد موجود، اقدام بختیار در انحلال ساواک، تنها جهت فریب افکار عمومی بود. روز هفدهم بهمن 1357 مردم به خواست امام خمینی در تظاهراتی که نخست‌وزیری بازرگان را تأیید می‌کرد شرکت کردند. دولت بختیار باری بی‌پاسخ نماندن این کنش، اقدام به مانور هوایی کرد و تعدادی هلی‌کوپتر و هواپیمای جنگی را در آسمان تهران پرواز داد. در همین روز او در مجلس شورای ملی ـ چند ده متر آن طرفتر از محل استقرار امام ـ حاضر شد و لایحه انحلال ساواک را برای تصویب به مجلس داد. این صحنه‌ای عوام فریبانه بود، بختیار چنین تصدی نداشت. در سند زیر که مربوط به 18 بهمن ماه است، بختیار با تأسیس حساب تازه‌ای برای ساواک نزدیک بانک سپه موافقت می‌کند. موضوع: درخواست سازمان اطلاعات و امنیت کشور محترماً به استحضار عالی می‌رساند: سازمان اطلاعات و امنیت کشور، سه فقره حساب جاری بستان‌کار نزد شعبه رضا شاه کبیر تهران این بانک [سپه]‌ افتتاح نموده که استفاده از حساب‌های جاری مذکور با امضاء مشترک تیمسار سپهبد ناصر مقدم، رییس آن سازمان و دیگر امضاء‌داران مجازی که طبق مقررات قبلا معرفی نموده‌اند بوده است. در تاریخ 18/11/1357 برابر نامه شماره 17069/610 مورخ 16/11/1357 (که فتوکپی آن به پیوست تقدیم است) تیمسار سپهبد ناصر مقدم از طریق آن سازمان به این بانک اعلام نموده‌اند که به منظور پرداخت هزینه‌های جاری سازمان اطلاعات و امنیت کشور با افتتاح یک شماره حساب جاری جدید که حق برداشت از این حساب به امضا تیمسار سرلشکر محمود وزیری همدانی (احد از امضاداران قبلی در یکی از حساب‌های آن سازمان) و آقای مهدی تابش توأماً خواهد بود، اقدام شود و فعلاً چکی به مبلغ 000/000/500 /1 ریال از حساب جاری شماره یک که به نام آن سازمان نزد این بانک می‌باشد جهت انتقال وجه به حساب جاری مورد درخواست نیز ارسال نموده‌اند که با افتتاح حساب جدید و واریز این وجه به آن حساب، متدرجاَ برابر چک‌های صادره آتی به امضاء آقایان فوق‌الذکر مورد استفاده واقع گردد. از آنجا که طبق مندرجات جراید و اعلام رسانه‌های گروهی انحلال سازمان اطلاعات و امنیت کشور بر اساس لایحه تقدیمی دولت به تصویب مجلس شورای ملی رسیده، بنابراین با عنایت به آن که سازمان اطلاعات و امنیت کشور از لحاظ سازمانی تابع نخست وزیری می‌باشد، مستدعی است نظر عالی را نسبت به انجام تقاضای ساواک امر به ابلاغ فرمایند.18 در سمت راست و پایین نامه نظر شاپور بختیار آمده است: «موافقم 18/11/1357» و امضاء کرده است.19 پی‌نوشت‌ها: 1 - حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، تهران: انتشارات اطلاعات، 1380، ج اول ، ص 80 2 - خسرو معتضد ، پلیس سیاسی عصر بیست ساله، تهران: انتشارات جانزاده ، 1364 ، 59 3 - مرتضی سیفی قمی تفرشی، پلیس خفقیه ایران 1320-1299 ، تهران : انتشارات ققنوس ، 1368، ص 112 4 - فردوست ، همان ، ص 80 5 - همان ، ص 330 6 - همان ، ص 80 7 - محمود طلوعی ، بازیگران عصر پهلوی از فروغی تا فردوست ، تهران: نشر علم، 1372، ج 2، ص 982-981 8 - فردوست ، همان ، 382 9 - تقی نجاری راد، ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1378، ص 223 و 222 10 - همان ، ص 224 و 223 11 - برات دهمرده ، دولت بختیار و تحولات انقلاب اسلامی ، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، 1383 ، ص 56 12 - همان ، ص 253 13 - همان ، ص 70-68 14 - همان ، ص 71 15 - روزنامه اطلاعات 16 دی ماه 1357 16 - روزنامه کیهان 21 دی ماه 1357 17 - دهمرده ، همان ، ص 195، 94 18 - انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک (کتاب بیست و پنجم) ، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1387، ص 345 19 - همان منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

چرا حزب رستاخیز به جنگ بازار رفت؟ - به مناسبت تأسیس حزب رستاخیز

حزب رستاخیز برای نظارت دقیق بر بازاریان، اقدام به ایجاد تیم‌هایی از دانش‌آموزان و دانشجویان نمود که ملقب به «تیم‌های بازرسی» بودند. این گروه‌ها وظیفه داشتند با نظارت دقیق بر فعالیت‌های بازاریان، در ابتدا مانع اتحاد و یکپارچگی ایشان شوند و در وهله‌ی دوم، بر نوع خریدوفروش ایشان نظارت داشته باشند. بسیاری از مورخان و اندیشمندان عرصه‌ی سیاست، سال‌های بین 1320 تا 1332 را دوران دموکراسی ناقص در ایران نام‌گذاری کرده‌اند، دلیل آن هم وجود و فعالیت احزاب مختلف در عرصه‌ی سیاسی و تأثیرگذاری آن‌ها در روند سیاست کشور بوده است. اما این دوران زیاد به درازا نکشید و پس از کودتای 28 مرداد 1332 که شاه با کمک انگلیس و آمریکا به انجام آن موفق شد، دوران جدیدی در حکومت پهلوی آغاز گردید. پس از کودتای 28 مرداد و قدرت‌گیری نظامیان وابسته به محمدرضاشاه در ایران، وی با کمک آمریکا توانست تقریباً بر اوضاع داخلی ایران مسلط شود و از این طریق، تمامی احزاب فعال در کشور را یا کاملاً سرکوب کرده و یا منزوی کند.[1] این شرایط تا اواخر دهه‌ی سی و اوایل دهه‌ی چهل در ایران ادامه پیدا کرد تا اینکه به‌تدریج شاه برای فریب مردم و برای نشان دادن جامعه‌ی باز نزد جوامع بین‌المللی، با فعالیت برخی از احزاب که مستقیم و یا غیرمستقیم تحت نظر وی بودند، موافقت کرد. این شرایط ادامه پیدا کرد تا اینکه نظر شاه درباره‌ی دموکراسی نمایشی تغییر یافت و در 11 اسفند 1353 به دستور محمدرضاشاه حزب رستاخیز ایران تأسیس شد.[2] پس از آغاز به کار این حزب، تمامی احزاب و سندیکاهای موجود در ایران از جمله حزب ایران نوین، حزب مردم، حزب پان‌ایرانیست و حزب ایرانیان در آن ادغام شدند. در ادامه و به دستور شخص محمدرضاشاه، تمامی کارکنان دولتی مجبور به عضویت در این حزب شدند. این کار تا جایی ادامه پیدا کرد که شاه علناً اعلام کرد هر شخصی که تمایل پیوستن به حزب فراگیر رستاخیز را ندارد، بهتر است یا از کشور خارج شود یا اینکه عملاً اعلام کند به هیچ جریان و گروهی وابسته نیست و تنها در این صورت می‌تواند در ایران زندگی کند. حزب رستاخیز دارای یک ساختار سه‌وجهی بود که عبارت بود از: نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت.[3] مهم‌ترین هدف شاه از تشکیل این حزب، تحکیم موقعیت شخص خود و در ادامه‌ی آن، سلسله‌ی پهلوی بود که از این طریق بتواند مانع گسترش مخالفت‌ها در کشور شود و مخالفان را به کنترل خود درآورد. هدف اصلی حزب این بود که به‌صورت یک جریان فراگیر در کشور درآید و تمامی مردم ایران به عضویت آن درآیند تا هم کوچک‌ترین مخالفتی از درون کشور با رژیم پهلوی صورت نگیرد، هم اینکه جریان‌های سیاسی به‌صورت یکپارچه مطیع اوامر محمدرضاشاه باشند. به همین دلیل، در طی مدت سه سال و اندی که حزب رستاخیز در ایران فعالیت می‌کرد، هم‌زمان با افزایش قیمت نفت و درآمدهای حاصل از آن و در همین راستا، حزب رستاخیز تشکیلات و سازمان‌های اداری و اجرایی گسترده‌ای در سطح کشور به وجود آورد و هزینه‌ی هنگفتی صرف تشکیل، گسترش و فعالیت‌های این حزب شد.[4] به‌طور کلی، اقدامات حزب رستاخیز در یک جمله خلاصه می‌شد و آن هم اجرای دستورات شاهنشاه پهلوی بود. به همین دلیل، عملاً این حزب به‌نوعی طراحی شده بود که هیچ نقشی در تصمیم‌گیری‌های کشور نمی‌توانست داشته باشد و اعضای آن موظف به اجرای دستورات محمدرضا شاه بودند. طبیعی به نظر می‌رسد که حوزه‌ی فعالیت‌های این حزب تمامی کشور را در بر بگیرد، زیرا شاه پهلوی تمام کشور را ملک خود می‌دانست و در تمامی مسائل دخل‌وتصرف می‌کرد. حزب رستاخیز و مقابله با مخالفان با شدت گرفتن مخالفت‌ها و اعتراضات برضد رژیم پهلوی در اوایل دهه‌ی پنجاه، به‌جز ساواک که به‌عنوان نیروی سرکوبگر رژیم عمل می‌کرد، حزب رستاخیز نیز پا به عرصه‌ی میدان گذاشت و تلاش کرد تا با نفوذ در قسمت‌های مختلف جامعه، هم از اعتراضات بکاهد و هم اینکه مردم را درگیر مسائلی کند که مجالی برای اعتراض نداشته باشند. از آنجایی که از دیرباز رابطه‌ی بسیار خوب و نزدیکی میان روحانیون و بازار برقرار بود و همواره بازار به‌عنوان یکی از مهم‌ترین گروه‌هایی که نقش پررنگی در اعتراضات مردمی برضد پادشاهان مستبد داخلی و حتی استعمارگران داشت مطرح بود، لذا این حزب تلاش کرد تا با نفوذ در بدنه و ساختار بازار و بر هم زدن تعادل در سطح قیمت اجناس، هم رابطه‌ی روحانیون و مردم را با بازاریون تیره کند و هم اینکه اتحاد موجود در میان بازاریان را بر هم زند.[5] بهانه‌ی ورود حزب رستاخیز به بازار زمانی صورت گرفت که اقتصاد کشور پس از یک دوره رشد مبتنی بر افزایش قیمت نفت، دچار گرانی و تورم در کالاهای اساسی مردم شد. دولت به‌جای حل ریشه‌ای ماجرا، درصدد برآمد تا با استفاده از این واقعه، یکی از طبقات مخالف خود را مورد حمله قرار دهد. در همین راستا، حزب با گشایش شعبه‌های مختلفی در بازار، تلاش کرد تا بر قیمت‌ها نظارت داشته باشد و از این طریق، قیمت خریدوفروش اجناس را نیز تعیین کند. حزب رستاخیز که عملاً دستورات شاه را به اجرا درمی‌آورد، تلاش کرد با واردات بیش از اندازه‌ی گوشت، گندم، شکر و قند، هم تولیدکننده‌های داخلی را با مشکلات عدیده‌ مواجه کند و هم اینکه از این طریق، دست واسطه‌های موجود در بازار را، که آن زمان نقش تعادل‌بخشی در قیمت‌ها داشتند، قطع کند. حزب رستاخیز با این اقدام، عملاً با بازاریان اعلام جنگ کرد؛ اقدامی که هیچ‌یک از دولت‌ها و حکومت‌های قبلی نتوانستند انجام دهند یا در انجام آن ناموفق بودند. این اقدامات حزب رستاخیز چند پیامد به همراه داشت: اول اینکه قیمت اجناس ضروری مردم افزایش پیدا کرد و قدرت خرید ایشان به‌شدت کاهش یافت. دوم اینکه مردم این مسئله را از چشم بازاریان می‌دیدند و طبیعتاً این مسئله موجب تیرگی روابط میان مردم و بازاریان می‌شد.[6] در ادامه‌ی این فعالیت‌ها، حزب رستاخیز با تشکیل شوراهای صنفی، تعداد بسیاری از بازاریان را جریمه، تبعید و محکوم به زندان کرد. همراه با این اقدامات حزب، روزنامه‌های منتسب به دولت اقدام به چاپ اخباری از جمله تأکید بر لزوم ریشه‌کن کردن بازار و نابود کردن حجره‌های پوسیده‌ی بازاریان و جایگزین کردن سوپرمارکت‌های کارآمد با افرادی مجرب در مقابل نظام سنتی بازار نمودند.[7] حزب رستاخیز برای نظارت دقیق بر بازاریان، اقدام به ایجاد تیم‌هایی از دانش‌آموزان و دانشجویان نمود که ملقب به «تیم‌های بازرسی» بودند. این گروه‌ها وظیفه داشتند با نظارت دقیق بر فعالیت‌های بازاریان، در ابتدا مانع اتحاد و یکپارچگی ایشان شوند و در وهله‌ی دوم، بر نوع خریدوفروش ایشان نظارت داشته باشند. این اقدامات حزب رستاخیز نه در راستای کمک به قشر پایین جامعه و افزایش قدرت خرید ایشان و نیز نه در راستای به‌روز کردن سیستم سنتی بازار در ایران بود، بلکه فقط یک هدف را دنبال می‌کرد و آن هم فاصله انداختن میان بازاریان و مردم و گروه همراه ایشان یعنی روحانیون بود.[8] شاه که متوجه افزایش حرکت‌های اعتراضی مردمی در میان تمامی صنوف شده بود، تلاش کرد با ایجاد اختلاف میان اقشار مختلف مردم و نیز انفکاک بین دو جریانی که از دیرباز رابطه‌ی بسیار نزدیکی با هم داشتند (یعنی بازاریون و روحانیان) و نقش بسیار پررنگی در تمامی رویدادهای چندصدساله‌ی اخیر ایران (از دوره‌ی صفویه گرفته تا انقلاب مشروطه) ایفا کرده‌اند، از شدت اعتراضات داخلی بکاهد و مجالی برای آرام کردن اوضاع و تسلط بر آن داشته باشد. بازاریان که از طرفی با اعتراض‌های مردمی مواجه شده بودند و از طرفی نیاز فشار روزافزون از جانب حزب رستاخیز را متحمل می‌شدند، تنها راه چاره را در کمک گرفتن از یاران دیرین خود یعنی روحانیون می‌دیدند و تلاش کردند تا با برقراری ارتباط بیشتر و هم‌فکری با این قشر جامعه، بر مشکلات فائق آیند. بازاریان برای مقابله با اقدامات حزب رستاخیز، هم‌زمان با دیگر گروه‌ها که اقدام به تأسیس انجمن‌های متحد نمودند، انجمن «تجار، بازرگانان و پیشه‌وران» را تأسیس کردند تا با این کار بتوانند دست حزب را از فعالیت‌های در حال انجام در بازار کوتاه کنند. هم‌زمان با این اقدام بازاریان، بسیاری از مجتهدان برجسته علیه حزب رستاخیز و فعالیت‌های آن در بازار فتوا صادر کردند و این اقدامات را خلاف قوانین، مصلحت کشور و اصول اسلامی دانستند.[9] اقدامات حزب رستاخیز در بازار ایران موجب ایجاد تورم قابل توجهی بین سال‌های 1353 تا 1355 شد. این تورم در حالی به وجود آمد که در این برهه، به دلیل افزایش قیمت نفت، پول‌های زیادی که عموماً حاصل از فروش نفت بود، به کشور سرازیر شده بود. بازاریان با ایجاد انجمن‌هایی عملاً با اقدامات حزب مخالفت می‌کردند و توانستند تا اندازه‌ی زیادی با خرابکاری‌های حزب مقابله کنند؛ اگرچه در نهایت بدون کمک جامعه‌ی روحانیت این اتفاق حاصل نمی‌شد. گسترش استبداد شاه، از جمله به‌وسیله‌ی حزب رستاخیز، باعث اتحاد میان همه‌ی مردم و از جمله بازاریان زیر لوای روحانیت شد و کاخ ستم‌شاهی را نابود کرد. وحدت شکل‌گرفته میان بازاریان و روحانیون، مانع از فعالیت‌های مخرب حزب رستاخیز شد. این وحدت تا روزهای منتهی به انقلاب ادامه داشت تا اینکه با اعتصاب گسترده‌ی بازاریان در اواخر پاییز و اوایل زمستان سال 57 به ثمر نشست. اعتصابات گسترده‌ی بازاریان در ماه‌های منتهی به 22 بهمن 1357، که تقریباً تمامی ایران را فراگرفته بود، موجب شد مردم به خیابان‌ها بریزند و اعتراضات گسترده‌ای علیه رژیم پهلوی شکل دهند. این بدان معناست که اگرچه شاه در سال‌های 53 و 54 خواست به‌وسیله‌ی حزب رستاخیز میان مردم، روحانیت و بازاریان تفرقه بیندازد و انفکاک ایجاد کند، ولی نه تنها در این امر موفق نشد، بلکه با یکپارچگی بیشتر این گروه‌ها مواجه گردید و در نهایت، در بهمن‌ماه 1357، سقوط حکومت خود را از مصر نظاره‌گر شد.[10] پی‌نوشت‌ها 1. ایران بین دو انقلاب، یرواند ابراهامیان، نشر نی، ص 542. [2]. همان، ص 543. [3]. نگاهی به عملکرد حزب رستاخیز، تاریخ ایرانی، 7 اسفند 1389. [4]. علیرضا امینی، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی، تهران، صدای معاصر، 1381، ص 312. [5]. بودجه‌ی حزب رستاخیز در سال 1356 و 1357، مؤسسه‌ی مطالعات تاریخ معاصر ایران. سند [3 ـ 52 ـ 7374 الف]. [6]. ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، نشر نی، ص 546-547. [7]. همان، ص 656. [8]. همان، ص 545، 546، 614 و 615. [9]. همان، ص 657. [10]. جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، قم، دفتر نشر معارف، 1382، ص 112. * فرود نودهی، پژوهشگر تاریخ معاصر منبع: سایت برهان

جایگاه ملی شدن صنعت نفت در اندیشه‌ی فداییان اسلام - به بهانه‌ی اعدام انقلابی رزم‌آرا

سید عبدالحسین واحدی، عضو فداییان اسلام، چند روز قبل از ترور رزم‌آرا، در یک سخنرانی اعلام داشت: «نفت ایران متعلق به مردم ایران است و هیچ بیگانه‌ای حق طمع در ثروت این مرزوبوم را ندارد و دولت رزم‌آرا نیز دولت فرمایشی شاه است... ای رزم‌آرا، اگر تا سه روز دیگر خودت کنار نروی، تو را کنار خواهیم فرستاد.» کارنامه و عملکرد بسیاری از گروه‌ها و احزاب سیاسی ایران در تطابق یا به عبارت دقیق‌تر در واکنش به تحولات و رخدادهای تاریخی نمی‌گنجد. ظهور و افول فداییان اسلام از جمله نمونه‌های برجسته‌ی این مقوله به‌شمار می‌آید که بیش از آنکه از حوادث و رخدادها متأثر باشد، بر آن‌ها تأثیرگذار بود. به عبارتی دیگر این حوادث و رخدادهای مورد بحث و مناسبات سیاسی مبتنی بر آن‌ها نبودند که رفتار و عملکرد فداییان را تعیین می‌کردند، بلکه نقش اصلی را نوع خاصی از نگرش سیاسی و جهان‌بینی برعهده داشت که در جای خود، نه فقط بر عملکرد فداییان اسلام در آن سال‌ها، که اصولاً بر تحولات بعدی کشور نیز تأثیر دیرپایی برجای نهاد. با عنایت به مطالب فوق، نوشتار پیش رو درصدد است تا به بررسی نگرش و عملکرد فداییان اسلام در خصوص ملی شدن صنعت نفت در ایران بپردازد. اندیشه و ایدئولوژی فداییان اسلام سپهر سیاسی و اجتماعی ایران در دوران پهلوی دوم، شاهد جنبش‌ها و گروه‌های ملی-مذهبی متعددی بوده است. اما در این میان، شاید بتوان جنبش فداییان اسلام را در زمره‌ی مهم‌ترین گروه‌هایی دانست که در آن دوران فعالیت نموده‌اند. بنیان‌گذار جنبش فداییان اسلام سید مجتبی میرلوحی، معروف به نواب صفوی است؛ کسی که نه تنها تلاش نمود تا با بهره‌گیری از مبارزات مسلحانه، رژیم طاغوت را به چالش بکشد، بلکه در پی آن بود تا زمینه را برای تحقق حکومت اسلامی نیز محقق سازد. بر این اساس، می‌بایست فداییان اسلام را در شمار نخستین تشکیلاتی دانست که تحقق حکومت اسلامی را در سایه‌ی اندیشه و ایدئولوژی اسلامی جست‌وجو می‌نمود. این نگرش در بُعد عملی فداییان اسلام نیز به‌وضوح مشهود بود؛ جایی که فداییان به ترویج و تبلیغ ایدئولوژی اسلامی در راستای تحقق هدف غایی خویش، که همانا حکومت اسلامی بود، می‌پرداختند. اینان نه تنها از لحاظ نظری مخالف رژیم سلطنتی پهلوی بودند، بلکه در عمل نیز با کسانی که وجودشان به حاکمیت و استقلال ملی-اسلامی ما لطمه می‌زد و یا مانع هرگونه استقلال سیاسی و اقتصادی کشور بود، به‌شدت مبارزه می‌نمودند و آنان را از میان برمی‌داشتند. در واقع ماهیت و اصالت فداییان اسلام برخاسته و نشئت‌گرفته از شاخصه‌ها و ویژگی‌های روحانیت و طلبگی بود، اما با این حال، در ساختار عملی بیشتر مشی مستقل از مرجعیت برای خود قائل بودند و عقیده داشتند که محدودیت‌های مرجعیت و طلبگی در مبارزات مسلحانه نباید مانعی برای رویکردهای مبارزاتی سایرین باشد. همان‌گونه که پیش‌تر نیز بدان اشاره شد، ایدئولوژی فداییان برپایه‌ی ارزش‌ها و اعتقادات اسلامی و متکی بر شریعت بود. اعتقاد راسخ به قرآن و ارزش‌های اسلامی، فداییان را به انسان‌های شجاع و بی‌باکی مبدل ساخته بود که حاضر بودند در راه تثبیت اهداف و آرمان‌های خود، جانشان را نیز فدا کنند. عنوانی که این گروه برای خود برگزیدند، یعنی «فداییان اسلام»، خود مؤید مطلب مزبور است. پایداری و ایستادگی فداییان در خلال شکنجه‌های سخت و طاقت‌فرسای حکومت وقت، مثال‌زدنی است. تفکر بنیادین و در واقع، هدف فداییان، حاکمیت اسلام بود. اینان از پایبندی به اعتقادات اسلامی در حیات فردی فراتر می‌رفتند و بر این باور بودند که اسلام باید در صدر حکومت قرار گیرد تا توانایی تحقق احکام و شعائر دینی را در سطح جامعه داشته باشد. این باور فداییان در اعلامیه‌ی مفصلی که با عنوان «اعلامیه‌ی فداییان اسلام» منتشر نمودند، متجلی گردید؛ جایی که فداییان اندیشه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود را درباره‌ی حکومت اسلامی، سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها، مجلس و سایر نهادها و نیز سازمان و تشکیلات روحانیت مطرح ساختند.[1] ملی شدن صنعت نفت در ایران یکی از رخدادها و وقایعی که در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران دارای اهمیت زیادی بوده و از آن به‌عنوان نقطه‌ی عطف تاریخی در سال‌های سلطنت پهلوی دوم نیز یاد می‌شود، نهضت ملی شدن صنعت نفت است. با به قدرت رسیدن دکتر مصدق و اعلام تصمیم قاطع او در اجرای قانون نُه‌ماده‌ای ملی کردن صنعت نفت، ساختار سیاسی و اجتماعی ایران وارد فاز جدیدی از مناسبات داخلی و بین‌المللی گردید؛ چراکه از یک‌سو سلطنت‌طلبان داخلی و شخص شاه مخالف این اقدام بودند و از سوی دیگر، بازیگران بین‌المللی نظیر انگلیس و آمریکا که این اقدام را منافی منافع دیرینه‌ی خویش در ایران و خاورمیانه می‌دانستند، به‌شدت به مقابله با آن برخاستند.[2] اما علی‌رغم تلاش‌های گسترده‌ی داخلی و بین‌المللی برای مقابله با خواست ملت ایران، آیت‌الله کاشانی و «جبهه‌ی ملی» به رهبری دکتر مصدق، در مجلس شورا و مطبوعات و اجتماعات مردمی، خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند و این خواسته مورد حمایت گروه‌های کثیر مردم و تنی چند از علمای برجسته نیز قرار گرفت. مهم‌ترین مانع در برابر خواسته‌ی ملی ایرانیان، رزم‌آرا بود که البته وی نیز به دست خلیل طهماسبی به هلاکت رسید. با قتل رزم‌آرا، مهم‌ترین مانع در راه ملی شدن نفت ایران نیز از میان برداشته شد. فردای قتل رزم‌آرا، در روز 17 اسفند 1329، کمیسیون نفت پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت را تصویب و اعلام کرد.[3] در ادامه به بررسی نگاه و اقدامات جمعیت فداییان اسلام در خصوص ملی شدن نفت خواهیم پرداخت. فداییان اسلام و ملی شدن نفت؛ نگاه‌ها و اقدامات آغازین روزهای فعالیت جنبش فداییان اسلام در سال 1324 را باید مصادف با تلاش‌های گروه‌های متعدد و گوناگون جهت تحقق ملی شدن صنعت نفت در ایران دانست. از این رو، این تقارن دیدگاه میان فداییان اسلام و فعالان عرصه‌ی ملی شدن صنعت نفت، زمینه‌ی حضور و ظهور گسترده‌ی فداییان را در سپهر سیاسی و اجتماعی ایران فراهم نمود. فداییان اسلام، ملی شدن صنعت نفت را یکی از ضروری‌ترین راهکارهای ممکن جهت مقابله با استعمارگران خارجی می‌دانستند و بر این باور بودند که ملی شدن صنعت نفت کشور، پیروزی بزرگ و مهمی در خلع ید استعمار و همچنین دشمنان اسلام خواهد بود و این‌ها مقدمات کسب استقلال سیاسی و مذهبی را نیز به ارمغان خواهد آورد. با بررسی سیر مبارزات فداییان از ابتدا تا پایان راه ملی شدن صنعت نفت ایران، می‌توان به‌طور مشخص دو نگاه و نگرش کاملاً مجزا و متفاوت را مورد نظر قرار داد. در نگاه اول، هدف فداییان تنها متوجه استعمار خارجی و یا استبداد داخلی و در کل، متوجه سمت خاصی نبود، بلکه فداییان در این مرحله، که نقطه‌ی آغاز مبارزاتشان است، با یک نگاه جامع و کلی، درصدد اعلان مواضع و بیان دیدگاه‌ها و افکار خود بودند و اصولاً در این مرحله، ملی شدن صنعت نفت ایران به مرحله‌ی حساس و تعیین‌کننده‌ی خود نرسیده بود. اما فداییان به تعبیری در این دوران، نوعی مبارزه‌ی ایدئولوژیکی را البته به روش خاص خود، در پیش گرفتند و در حقیقت، در این مبارزه مسیر مبارزات بعدی و مواضع آینده‌ی آنان ترسیم گردید و شعار اصلی آنان بدین صورت نشان داده شد که اینان با هر شخص، جناح، قدرت و تفکری که درصدد از بین بردن ارزش‌ها و منافع ملی-مذهبی باشد، خواهند جنگید.[4] یکی از مهم‌ترین اقدامات فداییان در این مرحله، ترور احمد کسروی توسط برادران واحدی در 20 اسفندماه 1324ش است. البته نواب ابتدا طی جلساتی با کسروی به گفت‌وگو نشست تا آنکه از ارتداد وی مطمئن شد. یکی دیگر از کارهای فداییان، کشتن دکتر برجیس بود که در اصل یهودی بود، اما بهایی شده بود. نواب و دیگران بر این اعتقاد بودند که وی شمار زیادی از مسلمانان را با داروی اشتباهی کشته است. به همین دلیل، به‌سراغ او رفتند و وی را کشتند. در همین مرحله بود که فداییان اسلام نخستین اطلاعیه‌ی خود را منتشر کردند که ادبیاتی انقلابی و اسلامی داشت و ترسیم‌کننده‌ی مسیر مبارزات فداییان تا به انتها بود: «ما زنده‌ایم و خدای منتقم جبار بیدار. خون‌های بیچارگان از سرانگشت خودخواهان شهوت‌ران، که هریک به نام و رنگی پشت پرده‌های سیاه و سنگرهای ظلم و خیانت و دزدی خزیده‌اند، سالیان درازی است فرومی‌ریزد و گاه دست انتقام الهی هریک از اینان را به‌جای خویش می‌سپارد و دیگر یارانش عبرت نمی‌گیرند...»[5] اما در نگاه دوم، فداییان اسلام به‌طور فعال، وارد صحنه‌ی مبارزات ملی شدن صنعت نفت ایران گردیدند و مشخصاً با مخالفان ملی شدن صنعت نفت درگیر شدند. در این رویکرد، هدف و جهت مشخص بود و آن هم مبارزه با استعمار خارجی و از میان برداشتن هر مانعی بود که با ملی شدن صنعت نفت مخالفت می‌ورزید. در این نگرش، دو نقطه‌ی عطف و در حقیقت، دو اقدام اساسی یا به تعبیر دیگر، دو ضربه‌ی کاری را در مبارزات فداییان، می‌توان مشاهده نمود: اولین اقدام اساسی فداییان در این مرحله، ترور عبدالحسین هژیر، وزیر درباری شاه بود. هژیر درصدد بود در انتخابات با تقلب، نمایندگان باب طبع استعمار و دربار را از صندوق درآورد که با ترور وی به دست سید حسین امامی، در آبان‌ماه 1328، علاوه بر اینکه محبوبیت فداییان افزایش یافت، زمینه‌ی نهضتی ملی نیز پدید آمد و فشارهای فداییان، که با اطلاعیه‌های آتشین آنان شدت بیشتری به خود می‌گرفت، موجب شد تا انتخابات تهران باطل اعلام شود، جو سیاسی به نفع رهبران «جبهه‌ی ملی» تغییر یابد و شش تن از اعضای «جبهه‌ی ملی» (از جمله دکتر مصدق) و نیز آیت‌الله کاشانی به مجلس شانزدهم راه پیدا کنند و در نهایت هم این مجلس شانزدهم بود که موفق شد لایحه‌ی ملی شدن صنعت نفت را تصویب کند. بنابراین با اقدام انقلابی علیه هژیر، دولت تاریخ افتتاح مجلس «سنا» را تغییر داد و انجمن نظارت، انتخابات مجلس شورای ملی را (همان‌گونه که اشاره شد) باطل کرد. از این اقدام فداییان می‌توان به «فضاسازی برای ملی شدن صنعت نفت ایران» یاد نمود؛ چراکه فداییان با کنار زدن هژیر، زمینه‌ی ورود «جبهه‌ی ملی» و آیت‌الله کاشانی را به مجلس مهیا نمودند و در حقیقت، فضا را برای تحرکات این دو گروه، یعنی نیروهای ملی و مذهبی، در جهت ملی کردن صنعت نفت کشور، آماده ساختند.[6] دومین اقدام اساسی فداییان در این مرحله، که در حقیقت بزرگ‌ترین و مهم‌ترین اقدام آنان در راه ملی شدن صنعت نفت ایران بود، ترور ژنرال محمد رزم‌آرا، نخست‌وزیر شاه بود. رزم‌آرا در 6 تیرماه 1329 با یک وجهه‌ی نظامی، دولت خود را به مجلس آورد. رزم‌آرا از مخالفان جدی ملی شدن صنعت نفت بود. او به قدرت و ابتکار مردم اعتقادی نداشت؛ آمده بود تا در برابر خواست مردم بایستد. وی خواهان ادامه‌ی حضور انگلیسی‌ها در ایران بود تا صنعت نفت ایران را اداره نمایند. این جمله‌ی معروف از اوست که گفت: «ملتی که نمی‌تواند برای خود لولهنگ (آفتابه) بسازد، چطور می‌خواهد صنایع نفت خود را اداره کند؟» یکی از اهداف اصلی دولت رزم‌آرا، روشن کردن تکلیف قرارداد الحاقی «گس-گلشائیان» بود. در چنین اوضاعی، نواب وکلای «جبهه‌ی ملی» را به ملاقات دعوت کرد و طی استدلال‌های مفصل، به آنان گفت: تنها از طریق اسلام می‌توان با اجانب، به‌خصوص انگلیس، مبارزه کرد. اما وکلای «جبهه‌ی ملی» از قدرت رزم‌آرا می‌ترسیدند و به‌کلی نظریه‌ی «ملی شدن صنعت نفت» را شکست‌خورده می‌پنداشتند. در عین حال، سید عبدالحسین واحدی، یکی از اعضای فداییان اسلام، روز جمعه 11 اسفندماه 1329 در یک سخنرانی در «مسجد شاه»، که بیش از دو ساعت طول کشید، ضمن برشمردن آنچه طی سی سال عصر سلطه‌ی خاندان پهلوی بر ملت ایران رفته بود، حکومت‌های شوروی، انگلیس و آمریکا را به‌خاطر دخالت در امور داخلی مردم ایران، به‌شدت محکوم نمود و اعلام داشت: «نفت ایران متعلق به مردم ایران است و هیچ بیگانه‌ای حق طمع در ثروت این مرزوبوم را ندارد و دولت رزم‌آرا نیز دولت فرمایشی شاه است. او در پایان افزود: «ای رزم‌آرا، اگر تا سه روز دیگر خودت کنار نروی، تو را کنار خواهیم فرستاد.» در نهایت، خلیل طهماسبی به دستور نواب، در تاریخ 16 اسفندماه 1329، رزم‌آرا را ترور کرد و خود دستگیر شد. با قتل رزم‌آرا، سهام شرکت نفت در بورس لندن تنزل یافت و فشار مطبوعات بر شاه و مجلس برای تصویب لایحه‌ی ملی شدن صنعت نفت بیشتر شد و سرانجام، مجلس شورای ملی هشت روز پس از کشته شدن رزم‌آرا، لایحه‌ی ملی شدن صنعت نفت ایران در سراسر کشور را به اتفاق آرا تصویب نمود و در 29 اسفندماه سال 1329، توسط مجلس سنا تأیید شد.(*) پی‌نوشت‌ها 1. رسول جعفریان، جریان‌ها و جنبش‌های مذهبی-سیاسی ایران سال‌های 1320-1357، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، 1381، ص 115. 2. غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332، تهران، شرکت انتشار. 1366، ص 90. 3. ناصر ایرانی، بحران دموکراسی در ایران، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1371، ص 83ـ82. 4. مازیار کریمی حاجی خادمی، فداییان اسلام و ملی شدن صنعت نفت ایران، مجله‌ی معرفت. شماره‌ی 95، آبان 1384، ص 87. 5. رسول جعفریان، پیشین، ص 103. 6. محمدحسین فکور، شبنم سرخ، قم، بوستان کتاب، 1380، ص 48. *حمیدرضا کشاورز، پژوهشگر تاریخ معاصر منبع: سایت برهان

پیروی علما از تصمیم امام - به مناسبت اعلام عزای عید 1342 توسط امام خمینی (22 اسفند 1342)

گستردگی تحریم مراسم عید نوروز و موفقیت‌آمیز بودن آن، با توجه به اهمیتی که دولت به این عید به اعتبار یک رسم و سنت باستانی می‌داد، به‌قدری بود که رژیم را به وحشت انداخت و در دوم فروردین 1342، در پاسخ به این اقدام، به حوزه‌ی علمیه‌ی قم هجوم بُرد تا انتقامی از روحانیت بازستاند. مطالعه‌ی تعامل امام (ره) به‌عنوان یک رهبر دینی و سیاسی با سایر مراجع عالی‌قدر و اقشار جامعه، در فهم چگونگی شکل‌گیری نهضت اسلامی بسیار حائز اهمیت است. در این نوشتار، ضمن بیان چرایی اعلام عزای عمومی در نوروز 1342 از سوی امام خمینی (ره)، قصد داریم به بررسی واکنش و بازتاب اجابت این خواسته از سوی علما، مراجع دینی و مردم در شهرهای مختلف بپردازیم تا خاستگاه اجتماعی رهبر کبیر انقلاب بیش از پیش نمایان شود. محمدرضاشاه همچون پدر خود، بلندپروازی‌هایی را در ذهن مرور می‌کرد که لازمه‌ی آن‌ها دوری دین از سیاست و اجرای قوانین جدید و ضدسنتی بود و برای اینکه توان تحقق خیال‌پردازی‌‌های خود را نداشت، مجبور بود روزبه‌روز به غربی‌ها، که در رأس آن‌ها آمریکا قرار داشت، نزدیک‌تر شود. آمریکایی‌ها مدام بر او فشار وارد می‌کردند تا تئوری‌های نوسازی را به بهانه‌ی مبارزه با شوروی در کشور پیاده کند تا بدین طریق با انجام بعضی تغییرات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به بهانه‌ی رویارویی با مارکسیسم، دریچه‌ایی باز شود برای بسط سلطه‌شان بر ایرانیان و چپاول نفت و اموال بیت‌المال. از نظر حکومت، اجرای این تئوری‌ها در ابتدای دهه‌ی چهل با درگذشت آیت‌الله بروجردی، که همچون سدی مخالف نوسازی غربی بود، هموارتر شد. اوج زدودن دین برای رسیدن به توسعه و نوسازی، در لایحه‌ی انجمن‏های ایالتی و ولایتی و اصلاحات ارضی ابتدای دهه‌ی چهل نمایان شد. اما برخلاف تصور شاه، این اقدامات با واکنش روحانیون و حوزه‌ی علمیه‌ی قم مواجه شد. در ادامه، رژیم پهلوی برای مشروعیت‌بخشی به عمل خود و ایجاد جنگ روانی علیه روحانیت و القای پشتوانه‌ی مردمی طرح‌های شاه، دست به برگزاری رفراندوم غیرقانونی و خارج از قانون اساسی مشروطه در ششم بهمن 1341 زد و در این مسیر، تمام رسانه‌های داخلی و خارجی یک‌صدا شاه و انقلاب سفید او را تبلیغ می‌کردند و می‌ستودند. در پایان نیز رژیم با اعلام دروغین آرای مثبت مردم برای این اصلاحات، این موفقیت غیرواقعی خود را جشن گرفت. پس از انجام این اقدامات بود که روزنامه‌ی «نیویورک‌تایمز» با اشاره به انجام رفراندوم و اجرای اصلاحات‌ توسط شاه، او را به سبب این خوش‌خدمتی، مستوجب تشویق دانست: «ایران برای دریافت کمک، شرایط مناسب‌تری پیدا کرده است.»]1[ تحریم عید نوروز 1342 توسط امام افزایش جنگ علنی تبلیغاتی علیه روحانیون به‌واسطه‌ی رفراندوم بهمن 1341 و اظهارات صریح‌ رژیم مبنی بر ادامه‌ی سیاست‌های ضددینی و سنت‌شکنانه، موجب سر دادن نغمه‌های مخالفت با این همه‌پرسی از گوشه‌وکنار و در رأس آن‌ها از سوی امام خمینی شد. حضرت امام (ره) مصمم بود با همراهی علما و مردم، برضد رژیم‌ دین‌ستیز پهلوی قیام کند و با یاری و بسیج این نیروها، به افشاگری پیرامون ماهیت و سیاست‌های ضداسلامی آن بپردازد. در این راستا، امام (ره) عید نوروز 1342 را فرصتی مناسب دید تا هم مردم و روحانیون را با وضعیت جاری کشور آشنا کند و هم در مقابل جنگ روانی و تبلیغاتی رژیم ستم‌شاهی بایستد و با همراهی مردم ثابت کند که برگزاری رفراندوم و رأی مثبت به اقدامات حکومت، حقه‌ای بیش نیست. به همین دلیل، امام (ره) در اقدامی هوشمندانه، در اعتراض به اعمال رژیم، طی پیامی روز 22 اسفند 1342 را عزای عموی اعلام کردند: «بسم‌ الله الرحمن الرحیم، خدمت ذى‌شرافت حضرات علماى اعلام و حجج اسلام، دامت برکاتهم أَعظَمَ اللهُ تَعَالَى أُجُورَکُم. چنانچه اطلاع دارید، دستگاه حاکمه می‌خواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریه‌ی اسلام قیام و به دنبال آن مطالبى است که اسلام را به خطر مى‌اندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به‌عنوان عزا و تسلیت به امام عصر (عجل الله تعالى فرجه) جلوس مى‌کنم و به مردم اعلام خطر مى‌نمایم. مقتضى است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت‌هاى وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند. روح‌الله الموسوی الخمینى، والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.»]2[ امام خمینی (ره) در این اعلامیه، مردم و روحانیون را نسبت به مصیبت‌های وارده بر اسلام و مسلمانان آگاه کردند و ضمن اخطار شدید، خواهان همراهی مردم و علما شدند تا بتوانند جلوی دستگاه حاکمه را بگیرند. ترفند رژیم در مقابل ابتکار تحریم عید و جواب امام رژیم شاه که شکست را در این جنگ روانی حتمی می‌دید، به تکاپو افتاد و سعی کرد به این بیانیه رنگ مذهبی بزند تا جنبه‌ی سیاسی آن پنهان بماند. حکومت پهلوی با بهره‌گیری از تقارن عید سال 42 با شهادت امام صادق (ع)، سعی کرد تا علت این موضع‌گیری امام را مسئله‌ی دینی نشان دهد. اما امام (ره) با تدبیر، این حربه‌ی رژیم را نیز ساقط کردند و در سخنرانی بیست‌ونهم اسفند، که در مسجد اعظم قم و در جمع روحانیون و اهالی این شهر ایراد شد، به آشکارترین شکل ممکن بیان کردند که سبب اعلام عزای عمومی، تلاقی تقویمی ایام عید با سالروز شهادت رئیس مذهب جعفری نیست، بلکه علت آن مصائبی است که در سال 1341 بر ایران و اسلام وارد شده است. ایشان این‌گونه می‌فرمایند: «ما در این عید عزاداریم برای مصیبت‌ها و لطمه‌هایی که در این سال به اسلام وارد شد. این سال، سال خوشی برای مسلمین نبود، سال خوبی برای روحانیت نبود. در این سال به اسلام تجاوز شد. علمای دین و روحانیون مورد اهانت قرار گرفتند، هتک شدند. در این سال استعمار توطئه‌‌هایی را علیه اسلام تدارک دید، عمال پلید استعمار به قرآن جسارت کردند، برای پایمال کردن احکام نورانی قرآن نقشه‌ها کشیدند، برنامه‌‌ها ریختند، طرح‌ها دادند...»]3[ همراهی مراجع و علمای تراز اول با امام (ره) رهبر کبیر انقلاب پس از بیانیه‌ی خود، در ادامه با ارسال نامه‌هایی به علمای‌ تراز اول تهران و سایر شهرها، از آنان خواستند تا در این مبارزه با ایشان همراه شوند. مرجعیت شیعه که یک بار دیگر در مقابل امتحانی سخت به‌منظور دفاع از کیان اسلام، تشیع و استقلال ایران قرار گرفته بود، همچون گذشته به وظیفه‌ی خود عمل کرد و به اجابت خواسته‌ی امام شتافت؛ به‌گونه‌ای که پس از دعوت امام، به‌ترتیب اکثر مراجع و علما در شهرهای دینی و مذهبی با انتشار بیانیه‌ای در اعلام عزای عمومی نوروز، به خواسته‌ی امام لبیک گفتند و او را در این راه همراهی کردند. مهم‌ترین حمایت‌ها توسط علمای تراز اول تهران صورت گرفت. آنان با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کردند: «...جامعه‌ی روحانیت عزادار و به‌عنوان عید جلوس نخواهند داشت.» این اعلامیه توسط 45 نفر از علما و روحانیون تهران امضا شد]4[ که نام آیت‌الله تنکابنی و آیت‌الله آملی، دو تن از سرشناس‌ترین مراجع وقت نیز جزء امضاکنندگان دیده می‌شد. همچنین در تهران آیت‌الله سید محمد بهبهانی با صدور بیانیه‌ای، شخصاً به حمایت از ابتکار امام شتافتند و چنین اظهار کردند: «…تصادف ایام نوروز با دو مصیبت، که یکی به دست دولت جابر بنی‌العباس بر وجود مقدس حضرت امام صادق (ع) وارد شد و دیگری که در این ایام بر قلب مبارک آن حضرت و آبا و ابنای بزرگوارش سلام الله علیهم اجمعین واقع گردید، مجالس برای عید ملی نوروز باقی نگذارده است. بنابراین علمای اعلام عموماً از مراسم عید خودداری و در عوض به سوگواری در این دو روزه اشتغال دارند و خواهند داشت. این حقیر اعلام عزا به عموم مسلمین و شیعیان می‌نمایم و این دو روزه به انعقاد مجلس روضه‌خوانی مشغول و ان‌شاءالله موفق خواهیم بود.»]5[ در مشهد، دیگر شهر مذهبی و مهم کشور، آیت‌الله میلانی با صدور اعلامیه‌ای حمایت خود از امام خمینی را اعلام کرد و پیروان و مقلدان خود را به همراهی با ایده‌ی تحریم عید نوروز فراخواند. ایشان چنین اظهار داشتند: «در این شرایط، روحانیتی که خود را شریک غم و شادی ملت مسلمان ایرانی می‌داند، هرگز عید و مراسم آن را نخواهد داشت...»]6[ در شهر قم، یکی دیگر از مراکز مهم و مذهبی ایران، که همیشه مراجع و علمای آن نقش بسزایی در تاریخ معاصر و پاسداشت اسلام ناب حضرت محمد (ص) داشته‌اند، اکثراً به همراهی با امام (ره) پرداختند. یکی از این علما، آیت‌الله شریعتمداری بود که با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد: «اینجانب عید نوروز را به‌عنوان تسلیت به امام عصر (عج) جلوس کرده و عزاداری می‌کنم.»]7[ در این شهر همچنین روحانی عالی‌قدر آیت‌الله سید محمد صادق، مرجع سرشناس، اعلامیه‌ای مبنی بر عزای عمومی در عید صادر کردند: «چون اخیراً ضرباتی بر پیکر اسلام وارد آمده، در ایام عید جلوس نکرده و فقط برای تسلیت مجالسی خواهد داشت.»]8[ سایر مراجع نیز عملاً با برقراری مجلس عزا در شب عید، از این ابتکار عمل حمایت کردند. همچنین علاوه بر اجابت خواسته‌ی امام (ره) از سوی مراجع سرشناس، در بسیاری از محافل مذهبی شهرها، به‌خصوص در قم، پارچه‌های سیاهی آویخته شدند که این عبارت بر آن‌ها دیده می‌شد: «مسلمین امسال عید ندارند.» و بسیاری از روحانیون و طلاب حوزه‌ها، نوار سیاه‌رنگی به سینه‌ی خود زدند.]9[ خطبا و گویندگان مذهبی در شهرهای مختلف دیگر نیز سعی کردند در مساجد، این تحریم را در جامعه اطلاع‌رسانی کنند و بر گستردگی آن بیفزایند. بدین‌ترتیب ابتکار عمل امام خمینی در تحریم عید نوروز برای مبارزه با طرح‌های رژیم پهلوی، بازتاب گسترده‌ای در بین روحانیون داشت و مورد استقبال بی‌نظیر مراجع، علما و روحانیت و گروه‌های اسلامی واقع شد و اکثر مراجع و علمای تراز اول سه شهر تهران، مشهد و قم، خواسته‌ی امام خمینی (ره) را اجابت کردند. این اجابت به‌گونه‌ای بود که با فرارسیدن سال نو، از چهره‌ی شهرها کاملاً هویدا بود که امسال عیدی نیست و سال عزاست. به روایت مقام معظم رهبری، «در قم از روز عید نوروز یا یک روز پیش از آن، هر روحانی و طلبه‌ای را که می‌دیدید مشکی بر تن داشتند.»]10[ این گستردگی تحریم مراسم عید نوروز و موفقیت‌آمیز بودن آن، با توجه به اهمیتی که دولت به این عید به اعتبار یک رسم و سنت باستانی می‌داد، به‌قدری بود که رژیم را به وحشت انداخت و در دوم فروردین 1342، در پاسخ به این اقدام، به حوزه‌ی علمیه‌ی قم هجوم بُرد تا انتقامی از روحانیت بازستاند. واکنش مردم به خواسته‌ی امام (ره) ایرانیان که همه‌ساله برای فرارسیدن بهار و جشن عید نوروز لحظه‌شماری می‌کنند، با دیدن اطلاعیه‌ی امام (ره) و در ادامه سایر مراجع تقلید شهرهای تهران، قم و مشهد در اجابت خواسته‌ی ایشان مبنی بر تحریم جشن نوروز سال 1342، در ماتم فرورفته بودند و همچون سال‌های گذشته، اثری از اشتیاق برای نزدیکی بهار و سال نو در آن‌ها دیده نمی‌شد؛ به‌گونه‌ای که به روایت تاریخ، بسیاری از مردم متدین در تمام طبقات مختلف جامعه، بدون توجه به تبلیغات عظیم رسانه‌ای رژیم مبنی بر جشن باشکوه نوروز، با به تن کردن لباس‌های مشکی، از تصمیم امام(ره) در راه مبارزه با ظلم و دین‌ستیزی، استقبال و پیروی نمودند و با فرارسیدن سال نو در هنگام مواجهه با یکدیگر، به‌جای تبریک، تسلیت می‌گفتند تا بدین طریق، مخالف خود را با اصلاحات رژیم و موافقت و لبیک خود را به دعوت امام اعلام کنند. پی‌نوشت‌ها 1. رجبی، محمدحسن (1387)، زندگی‌نامه‌ی سیاسی امام خمینی، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، ص 246. 2. صحیفه‌‌ی امام خمینی، ج 1، ص 156. 3. صحیفه‌ی امام خمینی، ج 1، ص 157 و 158. 4. دوانی، علی (1377)، نهضت روحانیون، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 3 و 4، ص 226. 5. اسناد انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 56. 6. همان، ج 1، ص 82. 7. همان، ص 72. 8. همان، ج 5، ص 37. 9. غلامرضا گلی زواره (شهریور 1392)، مقاومت امام خمینی (ره) در برابر نقشه‌های اسارت‌بار، مجله‌ی پاسدار اسلام. 10. فصلنامه‌ی 15 خرداد، سال چهارم، شماره‌ی 14، ص 70. * وحید بهرامی، پژوهشگر تاریخ معاصر منبع: سایت برهان

انگلیسی‌ها برای مقابله با ایرانی‌ها چه کردند؟ - تحریم‌ها و تحریک‌های انگلیس برای مقابله با ملی شدن نفت

وقتی انگلیس دست خود را از نفت ایران کوتاه دید، تمام تلاش خود را به کار بست تا مانع از اجرای ملی شدن نفت گردد. توسل این کشور به نهادهای بین‌المللی، تحریم نفت و فشار اقتصادی، تهدید نظامی و اعزام چند رزم‌ناو به خلیج فارس و نیز تحریک مردم علیه دولت، از جمله اقدامات این کشور علیه ایران بود. ملی­ شدن صنعت نفت نقطه­ی عطفی جهت رهایی از یوغ کشورهای استعمارگر و آغاز مبارزه‌ی اقتصادی با قدرت‌های استعماری بود. با این حال، این اتفاق بزرگ، دست انگلیس را از منابع نفتی ایران کوتاه کرد و واکنش این کشور را به دنبال داشت. در این رابطه، زمانی که طرح نُه‌ماده‌‌ای ملی شدن صنعت نفت به اتفاق آرا تصویب شد، فرانسیس شپرد (سفیر انگلیس) در یک کنفرانس مطبوعاتی به این اقدام مجلس اعتراض کرد. بعد از این واقعه، دولت این کشور تمام تلاش خود را جهت به دست آوردن امتیازات قبلی به کار بست. انگلیس در ابتدا امید داشت تا با وساطت برخی کشورها، بتواند به اهداف خود برسد، اما وقتی بی‌ثمر بودن آن تلاش‌ها روشن شد، به اقدامات دیگری جهت وادار کردن ایران به عدم اجرای قانون ملی شدن نفت مبادرت کرد که هیچ‌یک از آن اقدامات مطابق با اصول و موازین بین‌المللی نبود. به همین مناسبت، نوشته‌ی پیش رو به بررسی برخی از اقدامات این کشور بعد از ملی شدن نفت و آثار و نتایج این تلاش‌ها می‌پردازد. ملی شدن نفت و میانجی‌گری جهت حل اختلافات در جریان مبارزات مردم و رهبران آن‌ها جهت ملی کردن صنعت نفت، انگلستان تمام تلاش خود را به‌منظور حل‌وفصل این موضوع به نفع خود به کار بست. البته در کنار انگلستان، برخی از کشورها و نیز برخی مجامع و نهادهای بین‌المللی اقداماتی جهت وساطت و پایان دادن به مخاصمات دو کشور انجام دادند. از جمله این تلاش‌ها و اقدامات می‌توان به پنج پیشنهاد مطرح‌شده در این زمینه اشاره کرد: پیشنهاد جکسون، پیشنهاد استوکس، پیشنهاد بانک جهانی، اولین پیشنهاد مشترک انگلستان و آمریکا و در نهایت نیز دومین پیشنهاد مشترک انگلستان و آمریکا. اما در نهایت هیچ‌یک از این پیشنهادها، بنا به دلایلی از جمله عدم رضایت طرفین، مورد تأیید و موافقت واقع نشدند. از این رو، انگلیس زمانی که دریافت از این طریق قادر به حل‌وفصل اختلافات خود با ایران نیست، به راه‌هایی چون پیگیری موضوع از طریق سازمان‌ها و دادگاه‌های بین‌المللی، تحریم نفت و کالاهای ایرانی، تحریک نظامی و نیز در مواردی تحریک برخی از گروه‌های مردمی علیه مصدق مبادرت نمود که به‌ترتیب به این موارد پرداخته می‌شود. شکایت به شورای امنیت و دیوان لاهه بعد از تصویب قانون ملی شدن نفت در 29 اسفند سال 1329 و خلع‌ید شرکت نفت ایران و انگلیس از نفت ایران، دولت انگلیس در اولین اقدام از ایران به شورای امنیت شکایت کرد، اما شورا پس از بررسی موضوع و مذاکرات به نتیجه‌ای نرسید و رسیدگی به این موضوع را به دیوان بین‌المللیلاههارجاع داد. این اقدام اعتراض دکتر مصدق را به دنبال داشت، زیرا وی دادگاه بین‌المللی لاهه را مرجع صالح جهت رسیدگی به این مسئله نمی‌دانست و معتقد بود این موضوع مربوط به حق حاکمیت ایران است. اما انگلیس استدلال می‌کرد که اقدام ایران در ملی کردن نفت، مغایر با قوانین بین‌المللی است. از این رو، بعد از طرح شکایت دولت انگلستان، دیوان لاهه از دو طرف خواست: «1. از هر اقدام غیردوستانه علیه یکدیگر خودداری ورزند، 2. منازعات را تشدید و توسعه ندهند و 3. به تصمیمات دیوان و تعهد به اجرای آن وفادار بمانند.»[1] بعد از این اتفاق، ایران زمانی که دریافت انگلیس حاضر به پذیرفتن قانون ملی شدن نفت نیست، اقدام به اخراج بسیاری از کارشناسان انگلیسی از شرکت نفت نمود. دولت انگلستان نیز در اقدامی لجوجانه، علیه ایران به شورای امنیت شکایت کرد. بنابراین مصدق با استفاده از موقعیت به‌دست‌آمده، در شورای امنیت حضور یافت و به دفاع از حقوق ایران و فعالیت‌های ظالمانه‌ی شرکت نفت انگلیس در ایران پرداخت و دلایل خود در رد صلاحیت دیوان لاهه و شورای امنیت را ابراز کرد. چنان‌که در بخشی از سخنان وی آمده است: «تصمیم ملی شدن صنعت نفت، نتیجه‌ی اراده‌ی سیاسی یک ملت مستقل و آزاد است.تمنا دارم به این نکته توجه بفرمایید که درخواست ما از شما این است که به اتکای مقررات منشور ملل متحد، از دخالت در موضوع خودداری فرمایید...»[2] شورا بعد از دفاع تاریخی مصدق از حقوق ایران، رأی به مسکوت ماندن موضوع تا اعلام نظر دیوان داد و بدین‌ترتیب به قول دکتر مصدق، «دولت انگلیس با ارجاع کار به شورای امنیت نتوانست به نتیجه‌ی مورد نظر خود که تسلیم ساختن ملت و دولت ایران بود، برسد.»[3] بعد از شکست انگلیس در شورای امنیت، دیوان نیز رأی خود را صادر و اعلام نمود: «به‌خاطر اینکه قرارداد 1933 را یک قرارداد بین‌المللی نمی‌داند، در نتیجه نمی‌تواند قرار اقدامات احتیاطی را به‌موقع به اجرا بگذارد.»[4] و بنابراین رأی دیوان مبنی بر‌ عدم صلاحیت دادگاه لاهه در رسیدگی به شکایت دولت بریتانیا راجع‌به مسئله‌ی نفت، یک شب بعد از پیروزی قیام سی تیر، یعنی در شب سی‌ویکم تیرماه به تهران رسید و این رأی، که‌ حقانیت مردم ایران را در مبارزه با استعمار به ثبوت‌ می‌رساند، پیروزی‌ مردم‌ را تکمیل کرد.»[5] بدین‌ترتیب بریتانیا و شرکت نفت نتوانستند با توسل به سازمان‌های بین‌المللی، با این مسئله مقابله کنند. از این رو، انگلیس به راه‌های دیگری جهت رسیدن به اهداف خود مبادرت نمود. تحریم نفت و کالاهای ایرانی انگلیس زمانی که نتوانست از طریق نهادهای بین‌المللی، ایران را وادار به تغییر عملکردش راجع‌به مسئله‌ی نفت کند، سعی کرد از مجرای اقتصادی، ایران را تحت فشار قرار دهد. از این رو، در اولین گام در این زمینه، مبادرت به تحریم نفت نمود، زیرا «سلاح عمده‌ی بریتانیا در این نبرد، تحریم نفت ایران بود.»[6] در واقع انگلیس برآن بود تا با تحریم نفت و فشار اقتصادی، مردم را برضد حکومت ملی تحریک کند و رهبران ملی-مذهبی را وادار کند تا به خواسته‌های آنان تن دهند. از جمله اقداماتی که این کشور در این رابطه اعمال نمود این بود که کشورها را به عدم خرید نفت ایران تشویق می‌کرد. از این رو، اعلام کرد: هرکس نفت ایران را بخرد، تحت تعقیب قضایی قرار خواهد گرفت. همچنین این کشور با تعطیل کردن کنسولگری‌های خود در ایران، فروش بسیاری از تجهیزات نفتی به ایران را ممنوع کرد. این محدودیت‌ها باعث گردید تا بسیاری از کشورها از خرید نفت ایران خودداری کنند. البته مصدق معتقد بود از آنجا که بسیاری از کشورها به نفت ایران وابسته هستند، تحریم نفتی به ضرر آن‌ها تمام خواهد شد. تحریم نفتی بریتانیا علیه ایران، همان‌طور که مشکلاتی را در سطح بین‌المللی به وجود آورد، در داخل ایران نیز مردم را با برخی مشکلات از جمله تورم و گرانی برخی کالاها مواجه کرد؛ هرچند مصدق سعی نمود با راهبرد اقتصاد بدون نفت تا حدی بر این مشکل فائق آید. البته انگلیس علاوه بر تحریم نفتی، «ذخایر ارزی ایران را نیز توقیف کرد و شرکت نفت از پرداخت بدهی‌های خود نیز امتناع ورزید.»[7] این کشور همچنین «مال‌التجاره‌ی بازرگانان و کالاهایی را که از شرکت‌های انگلیسی خریده بودند، توقیف نمود و دولت ایران را از استفاده از استرلینگ محروم کرد. دولت انگلیس به کشورهای تحت‌الحمایه‌اش دستور داد برای جلوگیری از فروش نفت ایران، تانکرهای ایران را در بنادر خود توقیف نمایند که از آن جمله توقیف تانکر رزماری در عدن بود.»[8] انگلیس در راستای سیاست فشار اقتصادی، از ورود برخی کالاهای اساسی مانند «آهن، فولاد، شکر، چای و دیگر کالاهای اساسی مورد نیاز مردم ایران و تبدیل ارزهای خارجی متعلق به ایران مخصوصاً لیره انگلیس به ارزهای خارجی نیز جلوگیری به عمل آورد.»[9] اما آنچه ابعاد تحریم ایران را وخیم‌تر می‌ساخت، این بود که تحریم تنها به شرکت‌های انگلیسی محدود نشد، بلکه کشورهایی چون آمریکا نیز این کشور را در تحریم کمک نمودند. «آمریکا در تشدید محاصره‌ی اقتصادی ایران، اولاً از خرید نفت ایران توسط شرکت‌های آمریکایی جلوگیری می‌کرد...و ثانیاً با انگلستان در تحریم خرید نفت از ایران فعالانه تشریک مساعی می‌کرد...»[10] تحریک نظامی و دامن زدن به اختلافات داخلی از دیگر مجراهای فشار انگلیس بر مصدق در جریان ملی شدن نفت، تحریک نظامی و نیز دامن زدن به برخی اختلافات داخلی بود. در رابطه با تحریک نظامی، انگلیس به بهانه‌ی حفظ امنیت صنایع خود در خلیج فارس و آبادان، تعداد رزم‌‌ناوهای خود را در آب‌های خلیج فارس افزایش داد و اعلام کرد که قصد دارد کشتی‌هایی را به آبادان و خلیج فارس بفرستد. این کشور جهت تشدید تهدید نظامی، «یک تیپ از چتربازان باتجربه را به قبرس اعزام نمود و پس از صدور رأی دیوان داوری لاهه، نیروهای زمینی و هوایی خود را در منطقه‌ی خاورمیانه تقویت کرد و چهار فروند ناوشکن به رزم‌ناو موریش افزود.»[11] حتی طبق برخی از اسنادی که بعدها منتشر شد، «در آن دوران، دولت انگلیس طرح حمله به خاک ایران و اشغال آبادان و تأسیسات نفتی با نام رمز دزد دریایی را آماده‌‌ی اجرا کرده بود. البته این طرح به دلیل عدم تأیید آن از سوی دولت آمریکا، به مرحله‌ی اجرا درنیامد.»[12] اما اقدامات نظامی هم راه به جایی نبرد و انگلیس از این راه نیز نتوانست خللی در عزم و اراده‌ی مردم در ملی کردن نفت ایجاد کند. این کشور همچنین در کنار تحریک نظامی، تمام تلاش خود را به کار بُرد تا به اختلافات داخلی میان مردم و دولت، به‌خصوص در مناطق نفت‌خیز کشور، دامن بزند؛ به‌طوری‌که رهبر نمایندگان مخالف مصدق، جمال‌ امامی، که‌ با‌ سفارت‌ انگلیس رابطه داشت، «ضدکمونیستی دوآتشه و محافظه‌کاری طرفدار غرب بود و مؤثرترین شیوه‌ی مبارزه‌ با‌ کمونیسم را توسل به سرکوب و اختناق می‌دانست.»[13] در این رابطه همچنین می‌توان به تحریک ایلات و عشایر‌ و رهبران آن‌ها توسط این کشور اشاره کرد؛ به‌طوری‌که طبق برخی از اسناد موجود، «در ایجاد تحریک و اغتشاش در‌ مناطق‌ نفت‌خیز، اعضای‌ سازمان پلیسی و اطلاعاتی شرکت‌ نفت‌ انگلیس‌ و ایران دخالت مستقیم داشتند و به کمک کارمندان، خواسته‌های خود را عملی می‌کردند.»[14] البته هدف انگلیس در تحریک مردم و ایجاد اختلافات داخلی، مخدوش ساختن چهره‌ی مصدق و سایر رهبران سیاسی-مذهبی بود، اما واقعیت آن است که این کشور توفیقی از این اقدامات حاصل نکرد. از این رو، در نهایت به حربه‌های سیاسی، یعنی کودتا و طراحی آن مبادرت نمود و با همراهی آمریکا در این مسیر توانست به هدف خود برسد. نتیجه‌گیری سخن نهایی پیرامون موضوع حاضر آنکه بعد از ملی شدن صنعت نفت، انگلیس که دست خود را از این منبع باارزش کوتاه می‌دید، تمام تلاش خود را به کار بست تا مانع از اجرای ملی شدن نفت گردد. از جمله‌ی این اقدامات می‌توان به متوسل شدن این کشور به سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی، تحریم نفت و فشار اقتصادی، تهدید نظامی و اعزام چند رزم‌ناو به خلیج فارس و نیز تحریک مردم علیه دولت اشاره کرد. شکایت این کشور علیه ایران در شورای امنیت و دیوان داوری لاهه، نتیجه‌ای جز شکست و حقارت برای این کشور نداشت. اهرم بعدی انگلیس در فشار بر ایران، تحریم نفت و کالاهای اقتصادی بود که با هدف گرانی و تورم برخی کالاها و ایجاد نارضایتی در مردم دنبال می‌شد. بسیاری از کشورها از جمله آمریکا، به همراهی انگلیس در این مسیر پرداختند. البته در این مورد نیز مصدق با اعمال برخی سیاست‌های اقتصادی توانست تا حدی بر این مشکل غلبه کند و از بار مشکلات اقتصادی بکاهد. توقیف کشتی‌های ایرانی و نیز دامن زدن به برخی اختلافات داخلی، از دیگر مجاری فشار انگلیس بر کشور بود که در ارزیابی کلی، می‌توان گفت که این اقدام نیز در کنار سایر اقدامات به‌طور مستقیم، توفیقی برای انگلیس به دنبال نداشت. از این رو، انگلیس در آخرین حربه‌ی خود در این زمینه، به طرح براندازی روی آورد که نمود عینی آن را می‌توان کودتای 28 مرداد دانست.(*) پی‌نوشت‌ها [1]. ازغندی، علیرضا (1384)، روابط خارجی ایران 1320-1357، نشر قومس، ص 214. [2]. مصدق، محمد (1385)، خاطرات و تأملات دکتر محمد مصدق، ایرج افشار (به اهتمام)، غلامحسین مصدق (مقدمه)، تهران، ص 68. [3]. ازغندی، همان، ص 216. [4]. نجفی، فیروز (1388)، «رابطه‌ی ایران با سازمان‌های جهانی (بین‌المللی)»، نشریه‌ی معارف، شماره‌ی 68. [5] سمیعی، احمد (1367)، سی‌وهفت سال، تهران، شباویز، ج 4 ، ص‌ 27. [6]. کاتوزیان، همایون (1371) مصدق و نبرد قدرت در ایران، مؤسسه‌ی خدمات فرهنگی رسا، چاپ نخست، ص 272. [7]. ازغندی، همان، ص 214. [8]. عظیمی، فخرالدین (1383)، حاکمیت ملی و دشمنان آن، نشر نگاره‌ی آفتاب، ص 37. [9]. ازغندی، همان، ص 218. [10]. مصدق و نهضت ملی ایران (1357)، اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا، ص 103. [11]. ازغندی، همان، ص 218. [12]. غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد، ص 168. [13]. تهرانی، صادق (1384)، «از نهضت ملی شدن نفت تا کودتا»، مطالعات تاریخی، شماره‌ی 8، ص 34. [14]. راعی گلوجه، سجاد (1388)، «انگلیس و تحریک سران عشایر برضد دولت مرکزی از ملی شدن صنعت نفت تا کودتای 28 مرداد 1332»، مجله‌ی تاریخ روابط خارجی، شماره‌ی 38 و 39، ص 159-160. * زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر منبع: سایت برهان

از خاندان پهلوی چه برجای ماند؟ - به مناسبت مصادره‌ی اموال خاندان پهلوی و تأسیس بنیاد مستضعفان

کاتوزیان به نقل از ابتهاج، رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه، می‌نویسد: «شاه ارتش را ملک خود و درآمدهای نفتی را متعلق به خودش می‌دانست. در بسیاری از موارد، خودم در تلویزیون دیدم که می‌گفت من، پول من، نفت من، درآمد من. او به‌هیچ‌وجه معتقد نبود که درآمدها متعلق به مردم است.» با سقوط حکومت پهلوی در بهمن‌ماه سال 1357 و پس از برقراری آرامش نسبی در کشور، رسیدگی به اموال و سرمایه‌های به‌جامانده از خاندان پهلوی به یکی از چالش‌های اصلی انقلابیون تبدیل شد. در ماه‌های آخر سلطنت، شاه و اطرافیان او تا جایی که امکان‌پذیر بود، بخش عمده‌ای از سرمایه‌های نقدی و منقول را از کشور خارج کرده بودند، اما در خروج آن بخش از اموال که در قالب اماکن و بنگاه‌های اقتصادی و همچنین سهام شرکت‌ها، هتل‌ها و بانک‌های گوناگون بود، ناکام ماندند. از طرف دیگر، سرعت ظهور و گسترش نهضت آن‌قدر بالا بود که آن‌ها نیز غافل‌گیر شده و فرصت تبدیل این موارد به سرمایه‌ی نقدی را نیافتند. حکمی که اموال ملت را سامان بخشید در چنین شرایطی و درحالی‌که بیم آن می‌رفت که در بی‌نظمی و آشفتگی دوران پساانقلابی، این اموال به دست نااهلان افتد و یا مورد سوءاستفاده‌ی فرصت‌طلبان قرار گیرد، حضرت امام خمینی (ره) با صدور حکمی، به این وضعیت سامان دادند. رهبر انقلاب در این حکم که در نهمین روز از اسفندماه سال 1357 و تنها 17 روز پس از پیروزی انقلاب صادر شد، شورای انقلاب را مأمور کرد تا «تمام اموال منقول و غیرمنقول سلسله‌ی پهلوی و شاخه‌ها و عمال و مربوطین به این سلسله را که در طول مدت سلطه‌ی غیرقانونی از بیت‌المال مسلمین اختلاس نموده‌اند، به نفع مستمندان و کارگران و کارمندان ضعیف» مصادره کند. بنیان‌گذار انقلاب اسلامی در ادامه‌ی حکم خود چنین آورده بودند: «منقولات رژیم سابق در بانک‌ها، با شماره به اسم شورای انقلاب یا شخص ایشان سپرده شود و غیرمنقول از قبیل مستغلات و اراضی ثبت و مضبوط شود.» هدف از این مصادره‌ی اموال هم به‌صراحت اعلام شده بود: «…تا در ایجاد مسکن و کار و غیرذالک به نفع مستمندان از هر طبقه صرف گردد.»[1] به دنبال صدور این حکم، بنیاد مستضعفان در تاریخ 14 اسفند 1357، زیر نظر هیئت منتخب حضرت امام، مرکب از آقایان: حجت‌الاسلام والمسلمین سید علی خامنه‌ای، حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، آیت‌الله دکتر بهشتی، آیت‌الله موسوی اردبیلی، احمد جلالی، علی‌اصغر مسعودی و عزت‌الله سحابی تأسیس شد. مال‌اندوزی؛ میراث شوم رضاشاه نگاهی به اموال و دارایی‌های غیرمنقول خاندان پهلوی که در ایران ماند، نشان‌دهنده‌ی عمق و گسترش نگاه تمامیت‌خواه شاه نسبت به منابع و منافع ملی است. محمدرضا پهلوی در طول دوران سلطنتش، تقریباً در تمام آنچه در کشور فعالیت اقتصادی کلان و سرمایه‌گذاری مالی محسوب می‌شد، ذی‌نفع بوده و یا دستی بر آتش داشت. در نظامی که شاه هم جایگاه اجرایی داشت، هم نمایندگان مجلس و فرماندهان نظامی را انتخاب می‌کرد و هم در قامت یک نهاد نظارتی، پیگیر اجرای قوانین و برنامه‌های مدنظرش بود، امکان نظارت بر اموالش، چه از طریق نهادهای رسمی و چه به‌صورت غیررسمی و از طریق رسانه‌ها، چیزی شبیه به شوخی بود. این وضعیت برایند ساختار بسته‌ی هرم سیاسی و دست باز رأس این هرم در تخصیص منابع مالی به بخش‌های دلخواهش بود؛ سنتی غلط که از شاهان قبلی و از جمله بنیان‌گذار حکومت پهلوی به پسرش رسیده بود. مالکیت انحصاری دولت و شخص رضاشاه بر بخش اعظم زمین‌ها و شروع سرمایه‌داری دولتی، منجر به تمرکزگرایی اقتصاد و تشدید دیکتاتوری شد. در فاصله‌ی سال‌های 1309 تا 1320، سی کارخانه‌ی بزرگ تأسیس شد که برخی در مالکیت دولت (که قاعدتاً شخص رضاشاه بود) و برخی در مالکیت بخش خصوصی متشکل از شاه، فرماندهان نظامی، درباران و کارمندان عالی‌رتبه قرار داشت.[2] حکومت رضاشاه به‌شکل غیرقانونی بخش عمده‌ای از زمین‌ها و املاک زمین‌داران را به نام خود ثبت کرد. او هنگام رسیدن به قدرت، دارایی و ملکی نداشت، اما در شهریور 1320، حاصلخیزترین زمین‌ها در مازندران، گیلان و سایر نقاط کشور را به نام خود ثبت کرد و تبدیل به بزرگ‌ترین مالک کشور شد. موید احمدی، نماینده‌ی دوره‌ی سیزدهم مجلس، بر این نظر است که در دوره‌ی سلطنت هفده‌ساله‌ی رضاشاه، بیش از 44 هزار سند مالکیت به نام وی صادر شد.[3] این رویه در دوران حکومت محمدرضا نیز تداوم یافت. ثروت‌اندوزی شاه و دربار پهلوی، ارتباطی وثیق با جریان فساد اقتصادی حاکم بر نظام سیاسی داشت. حتی می‌توان گفت فساد مالی در دربار پهلویِ دوم، گسترده‌تر از پهلوی اول بود؛ چراکه رضاخان تنها برخی اطرافیانش را وارد این دایره کرده بود، اما در حکومت پهلوی دوم، فساد و سوءاستفاده‌های مالی، در همه‌ی بدنه‌ی حکومت رسوخ کرده بود. با روی کار آمدن پهلوی دوم، بر اثر فشار افکار عمومی، شاه مجبور شد وانمود کند می‌خواهد اموالی که پدرش غصب کرد بود، به مردم برگرداند. او در همان ماه اول سلطنتش در اواخر شهریور 1320، تمام املاک، مستغلات و کارخانجاتی را که از طریق پدرش به نام وی شده بود، به دولت وقت واگذار کرد تا در عمران و آبادانی کشور و امور خیریه صرف شود. اما با گذشت هفت سال، دولت لایحه‌ای به مجلس فرستاد که براساس آن، بسیاری از آن املاک و مستغلات به مالکیت محمدرضا پهلوی بازمی‌گشت. این لایحه در 20 تیر 1328 در یک ماده واحده به این ترتیب تصویب شد که اموال مزبور به نام «موقوفه‌ی خاندان پهلوی» نامیده و عواید ناشی از این دارایی‌ها به‌ظاهر صرف امور خیریه شود. محمدرضا پهلوی در سال 1330، دستور تأسیس «سازمان املاک و مستغلات پهلوی» را جهت اداره‌ی دارایی‌های مذکور صادر کرد. فساد اقتصادی، بستری برای جمع‌آوری سرمایه‌ی نامشروع محسن میلانی معتقد است اصلاحات ارضی، سرآغاز تشکیل ائتلاف سه‌گانه‌ای متشکل از دولت ایران، طبقه‌ی متوسط دست‌اندرکار بخش صنعت و سرمایه‌گذاران خارجی و به‌ویژه آمریکایی گردید که او از این ائتلاف با عنوان «مثلث شانس» یاد می‌کند. در رأس این مثلث، دربار و در طرفین آن، صاحبان داخلی و خارجی صنایع قرار داشتند. بدون دسترسی به یکی از اضلاع مثلث مذکور و یا داشتن رابطه‌ی مالی با یکی از اعضای آن، هیچ‌کس را یارای در دست گرفتن یک پروژه‌ی صنعتی بزرگ در ایران نبود. بدین‌ترتیب شاه و خانواده‌ی او کنترل یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های مالی را در اختیار گرفتند که دامنه‌ی نفوذ و تأثیر آن حتی در خارج از ایران نیز آشکار بود.[4] افزایش قیمت نفت و سرازیر شدن پول به خزانه‌ی حکومت، این جاه‌طلبی و مال‌افزایی را تقویت کرد. شرکت ملی نفت به مدیرعاملی منوچهر اقبال، بخشی از درآمد نفت را محرمانه به حساب شاه واریز می‌کرد که در سال 1355، این مبلغ بالغ بر یک میلیارد دلار بود. در دهه‌ی آخر حکومت شاه، فساد بسیار رایج‌تر و جسورانه‌تر از گذشته شد. کاتوزیان به نقل از ابتهاج، رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه، می‌نویسد: «شاه ارتش را ملک خود و درآمدهای نفتی را متعلق به خودش می‌دانست. در بسیاری از موارد، خودم در تلویزیون دیدم که می‌گفت من، پول من، نفت من، درآمد من. او به‌هیچ‌وجه معتقد نبود که درآمدها متعلق به مردم است.»[5] بنیاد پهلوی و محفل قارون‌های معاصر پس از شاه، خاندان پهلوی در رتبه‌ی بعدی هرم فساد اقتصادی بودند که عمدتاً از طریق «بنیاد پهلوی»، ثروت بی‌شماری نصیب خود ساختند. بنیاد پهلوی که به‌ظاهر یک بنیاد خیریه بود، در سال 1337 جایگزین «اداره‌ی مستغلات و املاک پهلوی» گردید و جعفر شریف‌امامی ریاست آن را به‌عهده گرفت. این بنیاد در عمل با تبدیل شدن به یک بنیاد خانوادگی و خصوصی، نقش تعیین‌کننده‌ای در مال‌اندوزی خانواده‌ی پهلوی داشت. بنیاد پهلوی با در اختیار داشتن بانک عمران، یک از پایه‌های اصلی تجارت و سرمایه‌گذاری صنعتی در ایران بود. خانواده‌ی پهلوی با استفاده از سرمایه‌ی این نهاد، در بیشتر شرکت‌ها، کارخانه‌ها و بانک‌های داخل سهام‌دار بودند. دارایی بنیاد پهلوی در سال 1349 برابر با دو میلیون و 800 هزار دلار بود که در دو سال آخر حکومت شاه به 3 میلیارد دلار رسید. بنیاد پهلوی که از 63 شاهپور، شاهدخت، عمو، عمه، خاله و دایی‌زاده تشکیل می‌شد، در 207 شرکت سهم داشت و تحت لوای آن، 45 نفر از خانواده‌ی پهلوی، 85 درصد شرکت‌ها را در کنترل مستقیم یا غیرمستقیم داشتند.[6] لیست کامل دارایی‌های بنیاد هیچ‌گاه مشخص نشد. با این حال و با بررسی چند منبع مختلف، می‌توان گفت که در 20 شرکت بیمه و مؤسسات سرمایه‌گذاری، 15 شرکت تولیدی صنایع فلزی از جمله شرکت‌های جنرال‌موتور ایران، 12 شرکت کود شیمیایی و تولید لاستیک، 12 شرکت صنایع نساجی، 10 شرکت معدنی، 50 شرکت ساختمانی، 46 شرکت صنایع غذایی و دامداری از جمله کشت و صنعت ایران، حدود 60 شرکت بازرگانی و خدماتی سهام‌دار عمده بود یا اینکه کلیه‌ی سهام را در اختیار داشت.[7] بخشی از این شرکت‌ها به شرح زیر است: 1. بانک عمران: سرمایه 4 میلیارد ریال، دارایی 110112 میلیون ریال (اسفند 56)، بنیاد پهلوی کلیه‌ی سهام. 2. بانک ایرانشهر: سرمایه 3 میلیارد ریال، دارایی 26747 میلیون ریال (اسفند 55)، بنیاد پهلوی 30 درصد سهام. 3. بانک داریوش: سرمایه 5 میلیارد ریال، دارایی 24146 میلیون ریال (اسفند 56)، بنیاد پهلوی سهام‌دار عمده. 4. بانک توسعه و سرمایه‌گذاری ایران: سرمایه 3040 میلیون ریال، دارایی 21642 میلیون ریال (اسفند 55)، بنیاد پهلوی جزء سهام‌داران. 5. بانک اعتبارات ایران: سرمایه 2 میلیارد ریال، دارایی 123458 میلیون ریال، شفیق‌ها (فرزندان اشرف) سهام‌دار عمده. 6. بیمه‌ی‌ ملی ایران: سرمایه 150 میلیون ریال، بنیاد پهلوی کلیه‌ی سهام. 7. شرکت عمران ترنیوال ایران: بنیاد پهلوی و سه شرکت خارجی سهام‌داران. 8. شرکت سرمایه‌گذاری عمران: بنیاد پهلوی سهام‌دار عمده. 9. شرکت ایرانشهر فینانس: بنیاد پهلوی جزء سهام‌داران. 10. شرکت آریالیسینگ: بنیاد پهلوی جزء سهام‌داران. صد درصد سهام هتل‌هایی در تهران، شامل دربند، هیلتون، اوین و ونک و در ساحل دریای خزر، هتل جدید بابلسر، هتل قدیم و جدید چالوس، هایت خزر، هتل قدیم و جدید رامسر و نیز هتل خرمشهر، هتل شیراز، هتل مشهد، هتل بوعلی، هتل آبعلی، هتل شاهی، هتل آبعلی آمل، متل جدید سخت‌سر و هتل‌های قدیم و جدید گچسر نیز در اختیار بنیاد پهلوی قرار داشت. همچنین مجموعه‌های توریستی-تفریحی نمک‌آبرود چالوس، طرح عمران جزیره‌ی کیش (20 درصد)، باشگاه و کازینو رامسر و ده‌ها پروژه‌ی عمرانی و صنعتی دیگر نیز در لیست اموال خاندان شاه در قالب بنیاد پهلوی قرار داشت.[8] در نظامی که حقوق مردم نادیده انگاشته شده و شاه مالک‌الرقاب و صاحب تمام اموال و سرمایه‌های مادی و معنوی باشد، نباید انتظاری جز این همه منفعت‌طلبی و مال‌اندوزی داشت. این سرمایه‌ی عظیم که تماماً متعلق به مردم ایران بود، با وقوع انقلاب، بار دیگر به دامان ملت بازگشت، اما بخش عمده‌ای از سرمایه‌های نقدی با فرار شاه و درباریان، از دسترس ملت خراج شد. پی‌نوشت‌ها [1]. [امام] خمینی، روح‌الله، صحیفه‌ی امام، تهران، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1379، ج 6، ص 267. [2]. خلیل‌الله سردارآبادی، موانع توسعه‌ی سیاسی در دوره‌ی سلطنت رضاشاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 192. [3]. جامی، گذشته چراغ راه آینده است، تهران، ققنوس، 1367، ص 100. [4]. محسن میلانی، شکل‌گیری انقلاب اسلامی؛ از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی، ترجمه‌ی مجتبی عطارزاده، تهران، گام نو، 1383، ص 127-125. [5]. محمدعلی کاتوزیان، تضاد دولت و ملت، ترجمه‌ی علیرضا طیب، تهران، نی، 1381، ص 251. [6]. جان فوران، مقاومت شکننده، ترجمه‌ی احمد تدین، تهران، رسا، 1382، ص 451. [7]. علیرضا ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، تهران، سمت، 1379، ص 127. [8]. برای مشاهده‌ی سیاهه‌ی کامل این اموال، ر.ک.به: خبرگزاری فارس، اشتهای عجیب خاندان پهلوی برای ثروت‌اندوزی، 14 بهمن 1393: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931114000311 * سید مرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر/ منبع: سایت برهان

چرا ایرانی‌ها دغدغه‌ی «احداث راه‌آهن» داشتند؟ - به مناسبت تصویب قانون احداث راه‌آهن

بسیاری از روشن‌فکران ایرانی دوره‌ی قاجار و پهلوی اول، میان راه‌آهن و ایده‌ی ترقی، پیوندی تنگاتنگ و اجتناب‌ناپذیر برقرار می‌کردند و آن را عاملی برای ورود ایران به مناسبات عصر جدید می‌دانستند. چرایی درکی این‌چنین از ترقی، موضوع نوشتار حاضر است. عصر قاجار (از جنگ‌های روس تا تأسیس نظام مشروطیت)سرآغاز فصل جدیدی برای انتقال نگرش‌های ترقی‌خواهانه در میان ایرانیان بود؛ جدا از آنکه طیف وسیعی از مفاهیم همچون آزادی، مشروطیت، قانون، تفکیک قوا و... در این دوران متولد شد، ضعفی در بینش و نگرش رجال سیاسی و حتی روشن‌فکران ایرانی به‌وضوح به چشم می‌خورد. آن ضعف این است که کمتر دیده شده که ایده و تفکر تکنولوژی، مقدمه ورود تکنولوژی قرار بگیرد. در بهترین حالت، این دو همسان‌انگاری شده‌اند و در حالت بدبینانه نیز تکنولوژی برتر از ایده‌ی تکنولوژی و مقدم بر آن قرار گرفته است. علاوه بر این، در میان اندیشمندان این دوره، شاهد هستیم که برای مثال، نظام تعلیم‌وتربیت به‌عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل پیشرفت و ترقی کشور، نادیده انگاشته می‌شود و تکنولوژی برتر از آن قرار می‌گیرد. شواهد تاریخی این مسئله بسیار زیاد است. بسیاری از رجال و اندیشمندان سیاسی خواسته یا ناخواسته، مظاهر مدرنیته و پیشرفت را همسان با ایده‌ی آن قرار داده‌اند و شیفتگی دیوانه‌واری به مظاهر مدرنیته داشته‌اند. راه‌آهن یکی از این موارد بود. به این معنا که بسیاری از روشن‌فکران ایرانی در این دوره، میان راه‌آهن و ایده‌ی ترقی، پیوندی تنگاتنگ و اجتناب‌ناپذیر برقرار می‌کردند و آن را عاملی برای ورود ایران به مناسبات عصر جدید می‌دانستند. نخستین برخوردها تحولات مربوط به دوران بعد از شکست ایران در جنگ با روس‌ها، سبب شد تا عباس‌میرزا «تمنای تکنولوژی» غربی و ضرورت بازسازی ارتش ایران را به‌عنوان یک هدف بنیادین، در دستور کار قرار دهد و شاید همین سنگ‌بنای نامطمئن و غلط را روشن‌فکران بعدی تا انتها ادامه دادند. هرچند در مورد عباس‌میرزا باید عنوان کرد که وی بیشتر یک روشن‌فکر عملیاتی بود و از این دیدگاه شاید نتوان ایراد زیادی به تفکر وی وارد کرد، اما روشن‌فکران بعدی که عمدتاً پایه‌ریزان تئوریک انقلاب مشروطه نیز بودند، همین ایده را از عباس‌میرزا وام گرفتند. تمنای کسب فناوری و تکنیکفرنگی به‌منظور اصلاح سازمان نظامی ایران، نخستین زمزمه‌های رسمی فرستادن محصل به خارج و آشنایی ایرانیان با تحولات اروپای جدید را رقم زد.(1) روشن‌فکران بعدی نیز این میراث را حفظ و شاخ‌وبرگ آن را بیشتر کردند و نقطه‌ی مشترک تمامی آن‌ها این بود که درک صحیحی میان روند پیشرفت غرب با آنچه باید در ایران شکل می‌گرفت، نداشتند و شاید به‌زعم آن‌ها بهترین راه برای ایران، میانبر زدن بود؛ یعنی بدون گذار تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، باید به نقطه‌ی نهایی پیشرفت دست می‌یافتند و در این راه، بهترین ابزار همان تکنولوژی بود. برای مثال، ملکم‌خان راه برون‌رفت ایران از انحطاط را در تقلید از مظاهر تمدن غرب خلاصه می‌کرد و از این حیث، با روشن‌فکران پیش از خود هیچ‌گونه تمایزی نداشت. او تصور می‌کرد اگر قوانین، تکنولوژی و آیین کشورداری اروپا در ایران رواج پیدا کند، به قول خودش، کشور در طول سه ماه سه هزار سال پیشرفت خواهد کرد.(2) طالبوف، دیگر روشن‌فکر ایرانی این دوران نیز از این قافله عقب نماند. او از رویکرد به غرب و تأکید بر لزوم اقتباس از نوآوری‌ها و پیشرفت‌های غربی بازنماند، هرچند در این میان هدف لازم برای کشور را رسیدن به پیشرفت و ترقی و قدرت ایران برای مقابله با دست‌یازی‌های سلطه‌گرانه‌ی استعمارگران غربی و حفظ مذهب و استقلال ایران می‌دانست. طالبوف با اشاره به ضعف و عقب‌ماندگی ایران و اهمیت و ضرورت برخورداری ایران و ایرانیان از تکنولوژی پیشرفته‌ی غربی چون تلگراف، تلفن و راه‌آهن، تأکید کرده است که باید «در ایران کارخانه بسازیم، از فرنگیان اوستاد چیت‌ساز و ماهوت‌ساز و مکانیک بیاوریم، وقتی که خودمان یاد گرفتیم، آن‌ها را یعنی خارجه را بیرون بکنیم.»(3) پادشاهان ایرانی نیز هیچ‌گاه از قافله‌ی بزرگ‌نمایی نقش تکنولوژی در پیشرفت ایران عقب نماندند و سعی کردند خود را با نظریات روشن‌فکران دوران همراه سازند. ناصرالدین‌شاه قاجار نخستین پادشاهی بود که به اروپا عزیمت کرد. بازدید از تمدن و تکنولوژی خیره‌کننده‌ی آن روز غرب، شاه ایران را به فکر واداشته و او را مصمم به تغییر در بسیاری از امور کشوری و لشکری نمود. نکته‌ی حائز اهمیت آن است که این تغییر هرچند لازمه‌ی جامعه و هیئت حاکمه ایران بود، اما منشأ و بنیان این تغییر و اصلاح‌طلبی نیز مهم بود. به عبارت دیگر، این تغییرات، سطحی و به تقلید از غرب بود و بیشتر این فناوری‌ها و تکنولوژی‌ها وارداتی و محصول سفرهای ناصرالدین‌شاه بود و به دلیل نبودن متخصصان بومی آن در ایران، توسط اتباع بیگانه اداره می‌شد. مانند تأسیس اداره‌ی پست یا تجهیز ارتش، تأسیس خط راه‌آهن و... این اقدامات خود سبب نفوذ هرچه بیشتر قدرت‌های غربی در دربار ایران شد. راه‌آهن؛ مظهر بزرگ‌نمایی تکنولوژی پس از فراهم شدن این زمینه‌ی تئوریک در آثار اندیشمندان آن دوران ایران، راه‌آهن به‌عنوان یکی از مصادیق این بزرگ‌نمایی تکنولوژی و عدم درک ریشه‌های صحیح پیشرفت تمدن غرب، مورد بررسی قرار می‌گیرد. ناصرالدین‌شاه که دورانی در حدود پنجاه سال را حکومت کرد، یکی از افرادی بود که همواره تمنای تکنولوژی غربی و راه‌آهن به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مظاهر آن را داشت. وی حتی تا یک قدمی احداث راه‌آهن نیز پیش رفت، اما در نهایت درگیر بازی روس و انگلیس شد و برای بسط روابط با کشور روسیه‌ی تزاری، حاضر شد احداث راه‌آهن از سوی انگلیسی‌ها را ملغی اعلام کند. از همان ابتدا که توسط ناصرالدین‌شاه قاجار بحث احداث راه‌آهن در ایران مطرح شد، عمده‌ی افراد شروع به اغراق و بزرگ‌نمایی در این زمینه کردند و گویا قرار است صرفاً با احداث راه‌آهن، تمامی مشکلات ایران یک‌شبه حل شود. نظریات طرفداران احداث راه‌آهن را در این زمان می‌توان در سه دسته مورد بررسی قرار داد: گروهی معتقد بودند که احداث راه‌آهن می‌تواند اقتصاد داخلی کشور را رونق دهد و امنیت را برای کشور فراهم کند. به عقیده‌ی این گروه، ایران عصر ناصری می‌توانست با برخورداری از این دو مؤلفه، مسیر ترقی را در پیش بگیرد. دسته‌ی دوم طرفداران احداث راه‌آهن در ایران، اما معتقد بودند اقتصاد ایران از ضعف سنتی بودن رنج می‌برد و تنها راهکار خروج از این بن‌بست، این است که به اقتصاد پویای جهانی متصل شود و راه‌آهن همان ابزار رؤیایی است که می‌تواند در این مسیر کارساز باشد. دسته‌ی سوم طرفداران احداث راه‌آهن، اما معتقد بودند می‌توان از ابزار راه‌آهن برای گسترش و تعمیم علم و دانش در ایران عصر ناصری استفاده کرد و از این طریق، موجبات پیشرفت جامعه را فراهم کرد. فارغ از درستی یا غلط بودن نظریات این افراد، یک نکته کاملاً مشخص است و آن هم اینکه این گروه کاملاً در نظریات خود در ارتباط با راه‌آهن، نظراتی اغراق‌آمیز دارند. میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله از جمله اندیشمندانی بود که اهمیت زیادی برای مظاهر مدرنیته و به‌ویژه راه‌آهن قائل بود و اعتقاد داشت راه‌آهن ابزاری قوی برای نظم‌وترتیب ملت و مملکت فراهم می‌کند و ایران را به گلستان تبدیل می‌کند.(4) وی معتقد بود کسی که به ساختن راه‌آهن در ایران اقدام کند، قطعاً زمینه‌ی احیای کشور را نیز فراهم خواهد کرد. مستشارالدوله، افزایش ثروت در ایران به‌عنوان شرط اول مملکت‌داری، ازدیاد تجارت و زراعت، ازدیاد صنایع در حرف متنوعه، صاحب بضاعت شدن رعایا و تحصیل اسباب کشت و زرع از خارجه و ازدیاد قوت و قدرت دولت را از برکات احداث راه‌آهن می‌داند و بر تحقق این مسئله تأکید می‌کند. روشن‌فکران و نویسندگان ایرانی فعال در روزنامه‌ی «اختر» نیز از همین زاویه و دیدگاه به راه‌آهن می‌نگریستند و معتقد بودند که غرب با راه‌آهن ترقی را ممکن ساخته است و ممالک غربی توانسته‌اند با استفاده از راه‌آهن آبادانی مملکت خود را به درجه‌ی بسیار بالایی برسانند. مادامی که در ممالک شرقیه راه‌آهن که واسطه‌ی آسانی مراودات است ساخته نشده است، کار تمدن و آبادانی نیز به درجه‌ی مطلوب رسانیده نمی‌شود.(5) برخی نیز در اهمیت جایگاه راه‌آهن، راه افراط را در پیش گرفته بودند و اساساً معتقد بودند که راه‌آهن علت تمام پیشرفت‌های غرب و پسرفت و عقب‌ماندگی شرق است و معتقد بودند دولتمردان ایران و عثمانی تاکنون در احداث راه‌آهن، تعلل و کوتاهی کرده‌اند و باید هرچه سریع‌تر در این زمینه قدم بردارند.(6) حاجی محمد میرزا کاشف با تأمل در اسباب زوال قدرت و ثروت در ایران و تسلط اروپا بر دنیا به این نتیجه رسید که علت اصلی پیشرفت غرب، انکشاف قوه‌ی بخار-شمندوفر یعنی راه‌آهن و علت فقر و پریشانی و فلاکت ایران و صد قسم معایب ما از نداشتن راه‌آهن است. وی می‌نویسد: «نگارنده‌ی این اوراق محض غیرت مسلمانی و وطن‌دوستی، که به اهل آسیا عموماً و به ملل اسلام خصوصاً به‌قدر قوه خدمتی کرده باشد، پس از چندین سال تحصیل، درس و بحث و اجتهاد در مدارس فرانسه و تحقیقات لازم از اطراف، آن معما را حل و آن معما را این‌طور شکافت که در میان آن اصول بزرگ که ترقی، قدرت و ثروت مملکت فرنگستان را به مقام حالا رسانده، از همه جامع‌تر، از همه بزرگ‌تر، از همه ساده‌تر و از همه مفیدتر، راه‌آهن است.»(7) وی برای اثبات ادعای خود، سایر کشورهای اروپایی مانند فرانسه را مثال می‌زند و معتقد است فرانسه قبل از اختراع راه‌آهن، خراب و ویران بود و فقط دهات و ایالات ساحلی آن به دلیل موقعیت طبیعی که داشتند از وضعیت بهتری برخوردار بودند، اما بعد از احداث راه‌آهن، فرانسه‌ی نمونه‌ای از بهشت برین شده است و وجبی زمین بایر و خراب و غیرمفید در آن یافت نمی‌شود.(8) البته نباید ناگفته بماند و از یاد برود که در این میان، تحرکات اندیشمندان و سیاست‌مداران غربی حاضر در فضای ایران آن دوره نیز خود عامل مؤثری در این زمینه بود. برای مثال شیل، سفیر انگلیس در ایران، گمان می‌کرد که احداث راه‌آهن در ایران و پیوند آن با راه‌آهن‌های بین‌المللی نیز قدرت ایران را افزایش می‌دهد و استعدادهای بالقوه‌ی آن را که بر اثر فقر و نیازمندی روی زمین مانده است، بیدار می‌کند.(9) نتیجه‌گیری نگارنده در این یادداشت تلاش کرده است تا به آسیب‌شناسی مسئله‌ای بپردازد که می‌توان از آن با عنوان «تمنای تکنولوژی» به‌عنوان هسته‌ی مرکزی مدرنیته‌ی ایرانی یاد کرد. همسان‌انگاری میان ایده و تکنولوژی و برتر دانستن تکنولوژی نسبت به تفکر و ایده‌ی استفاده از تکنولوژی، همواره دو گفتمان مسلط در میان اندیشمندان و رجال سیاسی ایرانی بوده است. به این معنا که اندیشمندان ایرانی همواره پایه‌های مدرنیته و ارکان اساسی پیشرفت و ترقی غرب را نادیده گرفته‌اند و صرفاً محصول نهایی آن را که همان نظم و پیشرفت است دیده‌اند و در این میان، تلاش کرده‌اند از ابزار تکنولوژی غربی به‌عنوان میانبری برای رسیدن به این پیشرفت و ترقی استفاده کنند. بخشی از تاریخ روشن‌فکری ایران نیز معطوف جدال در باب فواید راه‌آهن و اغراق و بزرگ‌نمایی در اهمیت آن در زمینه‌ی دستیابی به پیشرفت و تمدن شده است. حال آنکه شاید در زمانی که این مباحث اوج گرفت، اصول اولیه‌ی تمدن همچون تعلیم‌وتربیت و نقش مدارس و دانشگاه‌ها، مورد بحث جدی واقع نشده بود. پی‌نوشت‌ها 1. مستشارالدوله، میرزا یوسف‌خان، یک کلمه، مجموعه رسایل قاجاری، کتاب هفتم، به کوشش صادق سجادی، تهران، نشر تاریخ ایران، 1364ش. 2. نقش روشن‌فکران در تاریخ معاصر ایران، مؤسسه‌ی فرهنگی قدر ولایت، ص 16 و 19. 3. عبدالرحیم طالبوف، مسالک‌المحسنین، به همت محمد رمضانی، تهران، چاپخانه کلاله‌خاور، بی‌تا، ص 49. 4. فریدون آدمیت، فکر آزادی و مقدمه‌ی نهضت مشروطیت، تهران، سخن، ص 183 و 184. 5. روزنامه‌ی اختر، 1295ق، سال چهارم، شماره‌ی 34. 6. حاجی محمدمیرزا کاشف، تغییرات و ترقیات در وضع مسافرت و حمل اشیا و راه‌آهن، کتابخانه‌ی مجلس، نسخه‌ی شماره‌ی 26612. 7. همان. 8. همان. 9. آدمیت، همان. محمد شیخانی، دانشجوی دکترای سیاست‌گذاری فرهنگی دانشگاه امام رضا (ع)/ منبع: سایت برهان

...
18
...