انقلاب اسلامی نتایج جستجو

مقالات

اشرف پهلوی و پرویز راجی

پرویز راجی درسال 1315 ش درتهران به دنیا آمد (1) . پدر او، دكتر عبدالحسین راجی ( فراماسون ) دركابینه منوچهر اقبال مدتی وزیر بهداری بود. پرویز تحصیلات متوسطه خود را در آمریكا به پایان رسانید و درسال 1338 مدرك لیسانس اقتصاد را ازدانشگاه كمبریج انگلیس دریافت داشت و درسال 1339 به استخدام وزارت نفت درآمد . او در وزارت نفت مورد توجه ویژه امیر عباس هویدا ، عضو هیئت مدیره بود و تا سمت منشی مخصوص وی ارتقاء یافت . پرویز راجی درسال 1342 به عنوان كارمند سازمان بین المللی به استخدام وزارت خارجه درآمد. با صعود هویدا به نخست وزیری، در تاریخ 4/2/1344 به نخست وزیری رفت و به عنوان «رئیس دفتر اختصاصی نخست وزیر» به كار پرداخت و با عنایت خاص هویدا مدت كوتاهی بعد، درتاریخ 16/9/1345 به مدیركلی رسید. درسال 1348 با اشرف پهلوی آشنا شد و به سرعت مورد توجه او قرارگرفت. راجی درتاریخ 8/10/1348 به درخواست اسدالله علم ، وزیر دربار شاهنشاهی، به عنوان كمك به كارهای والا حضرت اشرف دركمیته بین المللی حقوق وابسته به سازمان ملل درآمریكا به دفتر اشرف پهلوی تحویل داده شد و از 25/6/1349 به مدت سه ماه در معیت اشرف درسازمان ملل حضورداشت. خدمات راجی مورد توجه جدی اشرف قرار گرفت و لذا وی در تاریخ 24/11/1349 با فرمان شاه به مقام سفیری درسازمان ملل نائل گردید. طبق ابلاغیه اسدالله علم وظیفه راجی درپست سفیری ایران درسازمان ملل، به دستور شاه «انجام كلیه امور مربوط به والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی به نحوی كه معظم لها ارجاع فرمایند» بوده است. راجی درسال 1352 با عنوان مشاور نخست وزیر به نخست وزیری بازگشت و پس ازچندی با عنایت خاص اشرف، در سال 1355 سفیر شاه درلندن شد وتا 26/10/1357 دراین سمت بود. درخرداد 1355 متعاقب افتضاحی كه امیرتیمور سفیرشاه در لندن به شكل باخت كلان درقمار وازدست دادن تمام ثروتش دركازینوهای لندن مرتكب شده بود، شاه با توصیه اشرف و هویدا پرویز راجی را به سفارت ایران درلندن فرستاد وبه او ماموریت داد تا با استفاده از سوابق دوستی خود با محافل گوناگون لندن و بخصوص بهره گیری ازهنری كه درجذب افراد بلهوس و خوشگذران دارد، روابط مستحكمتری بین دو رژیم سلطنتی ایران و انگلیس برقرار سازد. او همچنین ماموریت داشت امورتجارتی بین دو كشور – بخصوص خریدهای تسلیحاتی شاه از لندن – را هرچه بیشتر گسترش دهد و هرطور كه مصلحت اقتضاء می كند، رجال و وكلای مجلس و سردمداران حكومت انگلیس را با روشهایی از قبیل : پرداخت وامهای سنگین، اهدای رشوه های نقدی و جنسی ، دعوت به دیدار ازایران ، و برگزاری مجالس عیش و نوش مجلل در سفارت ایران ،‌ درسلك مبلغین رژیم شاه درآورد. ازهمه مهمتر اینكه ،‌ راجی می بایست هرچه زودتر راهی برای رفع عطش باج خواهی و كنارآمدن با بعضی سازمانها و مطبوعات ظاهراً مخالف شاه درانگلیس پیدا كند وبه هرنحو كه شده ، چه با امتیاز دادن وچه بذل و بخششهای كلان ازنشر و پخش مطالب مضر به حال شاه و رژیمش بكاهد. كه دراین میان كوششهای راجی درجلوگیری ازمخالف خوانی های سازمان عفو بین المللی نیزشایان توجه بسیار است . رجال و وكلای مجلس و سردمداران حكومت انگلیس را با روشهایی از قبیل : پرداخت وامهای سنگین، اهدای رشوه های نقدی و جنسی ، دعوت به دیدار ازایران ، و برگزاری مجالس عیش و نوش مجلل در سفارت ایران ،‌ درسلك مبلغین رژیم شاه درآورد. نقش دیگری كه به عهده راجی قرارداشت، گردآوری رجال واخورده از رژیم شاه به دور خود و همدردی با ورشكستگان سیاسی ایران در خارج كشور بود تا از این طریق، هم از شدت مخالف خوانی هایشان بكاهد، وهم ازگرایش آنها به سوی محافل ضد رژیم جلوگیری كرده باشد. حسین فردوست در خاطراتش می نویسد: پرویز ، پسر دكتر راجی، جوان بسیارخوش تیپی بود كه مورد علاقه خاص هویدا قرارگرفت و هویدا او را رئیس دفتر خود كرد این علاقه از چه بابت بود، اطلاعی ندارم ولی حدس می زنم! سپس اشرف شدیداً عاشق پرویز شد و واقعاً او را كلافه كرد. به همین دلیل راجی درسن كم (شاید 32 تا 35 سالگی) مشاغل حساس داشت واین اواخر سفیر ایران درانگلستان شد و تازمان دولت بختیار درهمین پست بود. دراین دوران من قائم مقام ساواك بودم، روزی اشرف تلفن زد وگفت : «برای یك ماه این پرویز راجی را تعقیب می كنی، از زن هایی كه با آنها رابطه دارد مخصوصاً درحالتی كه دركنارشان است،‌عكس برمی داری وهمه را مرتباً به من می دهی! » از این مسئله شدیداً جا خوردم ، روشن بود كه اگر دستور اشرف اجرا شود، همه ساواك با خبر می شوند. شرحی به محمدرضا نوشتم و ترجیح دادم كه اگر این درخواست اجرا شود، از این عملیات حدود دویست یا سیصد نفر از پرسنل ساواک مطلع می شوند. یا مستقیماً در جریان قرار می گیرند و یا گزارشات را مطالعه می كنند. توضیح كاملی ازهمه ابعاد مسئله برای محمد رضا نوشتم. گزارش به رویت محمدرضا رسید و به نزد من بازگشت . با كمال حیرت دیدم در زیرآن نوشته است : " انجام دهید! " محمد رضا نه تنها اهمیت نمی داد كه خواهرش چه می كند ، بلكه اهمیت نمی داد كه تمام كشور نیز از روابط خواهرش مطلع شوند. به هرحال ، دستور اشرف اجرا شد . هر روز یك گزارش تایپ شده 200 - 300 برگی از اداره كل پنجم ساواك (كه بخش فنی ساواك بود ) به من ارائه می شد. این گزارش تلفن ها و رفت و آمدها وصحبت های شبانه روز راجی بود. عكس ها نیزضمیمه آن بود ومن همه را برای اشرف می فرستادم . این اسناد بسیارعجیب وشاید بی نظیراست و ، شامل مكالمات تلفنی راجی است. عجیب تراینكه اشرف با وجودی كه می دانست تلفن ها كنترل می شود به مكالمات خود با پرویز ادامه می داد و هیچ اهمیتی نمی داد كه پرسنل ساواك مطلع می شوند ، گویی اصلاً آنها جز آدم نیستند، مثلاً اداره كل پنجم گزارش می داد كه اشرف درساعت فلان زنگ زد وگفت : «عزیزم ، قربانت بروم، دیشب ازعشق تو خوابم نبرد» وصحبت های عجیب و غریبی كه قابل ذكر نیست ، ویا ساعت 4 صبح به راجی زنگ می زد كه من دارم آنجا می آیم! راجی خواب آلود جواب می داد : « ای بابا ! خسته ام ، می خواهم بخوابم » ، و اشرف می گفت : " خواب بی خواب ، آمدم ، مبادا ازخانه بیرون بروی " و سوار اتومبیلش می شد و به سرعت خود را به خانه راجی می رساند . عكاس ساواك هم از همه صحنه ها عكس می گرفت و گزارشگر ساواك هم می نوشت . هدف اشرف این بود كه مطلع شود كه آیا راجی با زن دیگری هم رابطه دارد یا نه و اگر دارد آن زنها كه هستند و چه صحبت هایی می كنند و عكسهایشان را ببیند. این اواخر كه راجی با فشار اشرف سفیر ایران در لندن شد ، ایشان هفته ای یكبار به لندن می رفت و هدفش هم صرفاً دیدن راجی بود. راجی نیز درخاطراتش گاه اشاراتی دارد كه ژوان لپن ، محلی كه ویلای اشرف درجنوب فرانسه در آن واقع است ، رفتم و البته به بقیه ماجرا اشاره نمی كند . و یا می نویسد كه به اتفاق اشرف به رامسر رفتم . كسی كه مطلع نباشد تصور می كند كه این دیدارها عادی است ،‌ ولی بنده كه مطلعم می دانم كه چه خبراست . فردوست در پایان مقاله ای راجع به اشرف پهلوی در جلد اول «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» می نویسد: .... این بود چهره اشرف ، دومین فرد خانواده پهلوی پس از محمدرضا! زنی که در هر زمینه در حد اعلای افراط و گستاخی است و می توانم او را به حق « فاسد ترین زن جهان » بنامم ....در تاریخچه زنان فاسد جهان معادل اشرف یا نیست و یا نادر است: معتاد، قاچاقچی، عضو مافیای آمریکا، بیمار جنسی و زنی که به قول خودش اگر هرشب یک مرد تازه نبیند خوابش نمی برد....! پی نوشت : 1 - این تاریخ تولد ادعای فردوست است و پرویز راجی در کتاب خودش «پشت پرده تخت طاووس» تاریخ تولد خود را ماه دسامبر 1946 (آذر 1325) ذکر می کند. ضمناً تاریخ مرگ وی ، فروردین 1393 است. منبع:خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 115 خرداد ماه 1394

اشرف، قاچاقچی بین المللی

دخالت اشرف پهلوی در قاچاق موادمخدر مسأله ای پنهانی نبود . همگان در سطح جهان بر این امر واقف بودند و می دانستند که او یکی از مهمترین اعضای مافیای جهانی موادمخدر است و هر بار که به سفر می رود با استفاده از مصونیت دیپلماتیک خود، چندین کیلو موادمخدر، به ویژه هروئین را جا به جا می کند، زیرا به سبب داشتن گذرنامه سیاسی، در هیچ مرز و فرودگاهی لوازم و وسایل همراه وی را تفتیش نمی کردند. حسین فردوست متولی امور امنیتی رژیم محمدرضا پهلوی در بخشی از خاطرات خود با عنوان «شیطانی به نام اشرف» به موضوع دخالت اشرف پهلوی در قاچاق موادمخدر در سطح ایران و اروپا اشاره می کند و می نویسد: «اشرف قاچاقچی بین المللی بود و به طور مسجل عضو مافیای آمریکاست. او به هر کجا که می رفت در یکی از چمدان هایش هروئین حمل می کرد و کسی هم جرأت نمی کرد آن را بازرسی کند. این مسأله توسط بعضی از مأمورین به من گزارش شد و من نیز به محمدرضا اطلاع دادم که اشرف چنین کاری می کند. محمدرضا دستور داد که به او بگویید این کار را نکند. همین...». نام اشرف پهلوی از سال 1335 بعد از تصویب قانون منع کشت خشخاش در عرصه قاچاق موادمخدر مطرح شد. با اجرای این قانون که توسط دکتر جهانشاه صالح وزیر بهداری کابینه حسین علا تهیه و به مجلس پیشنهاد گردید، ایران که در شمار کشورهای صادرکننده تریاک قرار داشت، به زودی به یکی از واردکنندگان مهم موادمخدر مبدل شد و چون این کالا به صورت قاچاق و دور از نظارت دولت وارد و توزیع می گردید، سود فراوانی را نصیب قاچاقچیان می کرد. اشرف پهلوی هم که در تمام عمر و به ویژه پس از کودتای 28 مرداد به دنبال منفعت شخصی بود ، به فعالیت در این عرصه روی آورد و به قاچاق موادمخدر در سطح کلان پرداخت. وی اندکی بعد به فعالیت خود گسترش همه جانبه ای داد و در عرصه تولید و توزیع مرفین و هروئین در سطح جهان فعال شد. او برای بهره برداری هرچه بیشتر در این زمینه با افرادی همچون فیلیکس آقایان و برادر کوچک او و امیر هوشنگ دولو و سپهبد اویسی- فرمانده وقت ژاندارمری کل کشور- رابطه برقرار کرد. فیلیکس آقایان و برادر کوچک او از سران مافیای موادمخدر جهان بودند و اشرف از نفوذ و اقتدار جهانی آنان برای ایجاد تسهیل در کار تولید و توزیع موادمخدر در سطح جهان سود برد. دکتر جهانشاه صالح نیز از افرادی بود که اشرف را در امر قاچاق موادمخدر یاری می کرد. در یکی از گزارش های ساواک درباره همکاری وی با اشرف پهلوی آمده است: «یکی از بازپرسان دادسرای تهران به طور خصوصی به یکی از دوستان خود اظهار داشته والا حضرت اشرف پهلوی بزرگترین باند قاچاقچیان تریاک و موادمخدر ایران را سرپرستی می کنند و آقای دکتر جهانشاه صالح وزیر سابق بهداری نیز با مشارالیها همکاری ومعاونت دارند و به همین جهت دستگاههای قضایی و انتظامی قادر به تعقیب شدید قاچاقچیان ودستگیر مؤثرترین آنها نمی باشند...». اشتهار اشرف پهلوی به فساد و دخالتش در خرید و فروش و حمل و نقل موادمخدر موجب شد تا پرسنل پلیس بین المللی چند بار بدون توجه به مصونیت دیپلماتیک اشرف پهلوی، چمدان های او را بگردند. از جمله این گونه بازدیدها که منجر به رسوایی او شد، می توان به بازدید افراد پلیس بین المللی در فرودگاه زوریخ در سال 1348 اشاره کرد. در جریان این بازرسی مقداری تریاک در میان لوازم و وسایل همراه اشرف کشف شد. اشرف به این سبب که یک چمدان حاوی تریاک به اروپا حمل می کرد، در فرودگاه زوریخ بازداشت شد. اما پس از اینکه پلیس فرودگاه دانست او با گذرنامه سیاسی سفر می کند و خواهر شاه ایران است، وی را آزاد کرد. در میان مدارک به جامانده از ساواک به اسنادی برخورد می کنیم که در آنها به همدستی «محمدرضا پهلوی» و «تاج الملوک» ملکه مادر با «اشرف پهلوی» در راه قاچاق موادمخدر اشاره شده است. مدارکی که محتوای مجلات خارجی را بازتاب می کند و از رسوایی بین المللی خاندان پهلوی پرده برمی دارد. در کتاب «ارتش تاریکی» ضمن اشاره به فساد خاندان پهلوی و بازداشت «اشرف پهلوی» در فرودگاه ژنو به جرم حمل موادمخدر، نویسنده حکایت فساد این خاندان را بی انتها می خواند و می نویسد: «این داستانها پایانی نداشت، بازداشت اشرف در فرودگاه ژنو با بیش از سی کیلو هروئین، کشتن زنی که از برادر شاه حامله شده بود و... گوشه ای از هزاران داستان واقعی این دوره است. برای شرح آنچه در آن سالها می گذشت، نگارش یک دایرَه المعارف فساد لازم است». اشرف در زمانی که دستش در کار قاچاق باز شده بود، به دلیل موقعیت متزلزل برادرش در دوران اوایل سلطنتش، با مافیای بین المللی تهیه و توزیع موادمخدر بر سر یک سفره نشسته بودند. در آن روزگار اشرف حق دلالی محموله های موادمخدر خود را به خاطر پشتیبانی و توزیع آنها، به پدر خوانده های مافیا می پرداخت. اشرف اکثر ایام سال را از کیسه بیت المال در خارج از کشور، به ویژه در اروپا می گذراند و به کازینوها و قمارخانه های اشرافی می رفت. در یکی از همین شب ها در راه بازگشت از یک کازینو بود که اتومبیل وی مورد هجوم یک گروه مافیای مسلح قرار گرفت. وی که در صندلی جلوی اتومبیل و در کنار یکی از معشوقه هایش به نام روبن گلسرخیان نشسته بود، جان سالم به در برد و ندیمه اش فروغ خواجه نوری- که در صندلی عقب نشسته بود- کشته شد. خبر این حادثه همان روز به تهران رسید و روزنامه های کشور، از جمله کیهان به این مناسبت شماره فوق العاده منتشر کردند. شواهد و مدارک موجود نشان می داد که اشرف پس از بازگشت از یک قمارخانه در شهر «کان» واقع در امیرنشین مونت کارلو، مورد هجوم یک گروه از گانگسترها که با وی در مورد موادمخدر اختلاف داشتند، قرار گرفته بود. با تمامی این توصیفات، اشرف که نجات خود را نوعی معجزه قلمداد می کرد بعد از این ماجرا از کارهای خود دست نکشید و همچنان به قاچاق موادمخدر ادامه می داد. منبع: مقاله مصطفی لعل شاکری، روزنامه قدس منبع بازنشر: سایت جام‌جم ایام

ماجرای جشن خوک در شیراز

جشن هنر شیراز، اشاره به مراسمی خارج از معیارهای اخلاقی است که رژیم پهلوی دوم در 10 سال پایانی عمر سیاسی خود در شهر شیراز برگزار کرد. این جشن از القائات فکری غرب بود که در داخل کشور به نام فرح پهلوی برگزار شد. در نیمه اول سال 1346 و زمانی که دولت ایران خود را برای برگزاری جشن پرهزینه تاجگذاری شاه آماده می‌ کرد، برنامه جشن هنر شیراز در دستور کار قرار گرفت. در پی این تصمیم هیأت امنایی مرکب از 30 نفر از مقامات بلندپایه کشور شامل نخست ‌وزیر، وزیران، چند استاندار و شهردار برای برگزاری این جشن تعیین شد، و در نهایت نخستین جشن هنر شیراز در 20 شهریور 1346 آغاز و تا 30 همان ماه به کار خود ادامه داد. هدف از برگزاری این جشن استحاله فرهنگی اسلامی مردم و بازکردن راه نفوذ فرهنگ غرب به داخل کشور بود. این برنامه، همه ساله با ریخت و پاش های کلان و با سوءاستفاده های دست اندرکاران، برای هدف عالی!!؟ شهبانوی ایران، برگزار می گردید. در سال 1356 ش، یازدهمین جشن هنر، در شرایطی در حال تدارک بود که ایران، آبستن انقلابی قریب الوقوع بود. انقلابی که در بیانات معمار بزرگ آن، حضرت امام راحل (ره)، «انفجار نور» نامیده شد. مهرداد پهلبد- وزیر فرهنگ و هنر وقت- در 8/ 4/ 56 با هواپیمای اختصاصی به شیراز رفت و پس از بازدید از فیروزآباد فارس، در روز دهم تیرماه به تهران مراجعت کرد و ده روز بعد از آن، جایگاه های: نقش رستم، تخت جمشید، حافظیه، باغ دلگشا و غیره برای برگزاری برنامه های جشن هنر، درنظر گرفته شد. روز چهارشنبه 26 مردادماه، فرح پهلوی جهت افتتاح برنامه، در ساعت 30/ 10 صبح، وارد شیراز شد. هرچند جشن هنر از ابتدا بر پایه برنامه های مستهجن و خلاف اخلاق عمومی، بنا نهاده شده بود ولی در برنامه سال 1356 حرکتی صورت گرفت که حتی مورد انتقاد کسانی که خود، نماینده ی اشاعه ی فرهنگ غرب و لاابالی گری در ایران بودند نیز قرار گرفت. آنتونی پارسونز- سفیر وقت انگلیس در ایران- در نقل خاطرات خود، ضمن آنکه این حرکت را یکی از نخستین جرقه های انقلاب اسلامی توصیف می کند، می گوید: جشن هنر سال 1356 شیراز، از نظر کثرت صحنه های اهانت آمیز به ارزش های اخلاقی ایرانیان از جشن های پیشین فراتر رفته بود. به عنوان مثال یک شاهد عینی صحنه هایی از نمایشی را که ترتیب داده بودند، یک باب مغازه را در یکی از خیابان های پر رفت و آمد شیراز اجاره کرده و ظاهرا می خواستند برنامه خود را کاملاً طبیعی در کنار خیابان اجرا کنند، صحنه نمایش نیمی از داخل مغازه و نیمی در پیاده رو مقابل آن بود. یکی از صحنه هایی که در پیاده رو اجرا می شد، تجاوز به عنف بود. ولی موضوع به شیراز محدود نشد و توفان اعتراض که علیه این نمایش برخاست، به مطبوعات و تلویزیون هم رسید. من به این خاطر، موضوع را با شاه درمیان گذاشته و به او گفتم اگر چنین نمایشی به طور مثال در شهر منچستر انگلیس اجرا می ­شد، کارگردان و هنرپیشگان آن جان سالم به در نمی ­بردند. شاه مدتی خندید و چیزی نگفت. همزمانی برگزاری این دوره از جشن هنر با ماه مبارک رمضان و ترویج گسترده ابتذال و لاقیدی به همراه نمایش زنده و واقعی «خوک، بچه، آتش»، توسط گروه هنری Squat که دربرگیرنده ی شماری از هنرمندان طغیانگر مجاری بود که به نیویورک مهاجرت کرده بودند، اوج ابتذال و دین ستیزی را در رژیم پهلوی، نمایان کرد. اولین بازتاب این نمایش، در روز چهارشنبه مطابق با اول ماه مبارک رمضان در مسجد مولا در شیراز، جلوه کرد. ماجرا از این قرار بود که آیت الله شیخ بهاءالدین محلاتی پس از اقامه نماز جماعت، در خلال موعظه خویش، خطاب به مردم، ضمن درخواستِ گفتن «آمین» به دعاهای خود، گفت: «خدا لعنت کند مسببین جشن هنر را، خداوند لعنت نماید برگزارکنندگان جشن هنر را، خدا لعنت کند شرکت کنندگان در جشن هنر را» و مردم نیز با صدای بلند آمین گفتند و دو روز بعد، شهید محراب آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب، در روز سوم ماه رمضان، در مسجد جامع شیراز، ضمن حمله شدید به جشن هنر، خطاب کلام و لعنت را متوجه فرح پهلوی کرد و گفت: «خدا لعنت کند کسانی را که در این جشن شرکت می نمایند، خداوند لعنت کند افتتاح کننده جشن [فرح پهلوی] را.» و در سخنرانی روز بعد گفت: «شخصیت انسان با حیوان فرق دارد مثلا می شود یک خر را با لباس رنگارنگ بپوشانند و او را روی تخت سلطنت بگذارند و بگویند حکم کند. آیا درست است. جای خر بدبخت در طویله است نه آنجا، هر چیز جایی دارد.» سندی که در زیر آمده است، سندی است از سلسله اسناد سخنرانی های حضرت آیت الله شهید عبدالحسین دستغیب شیرازی (ره) که توسط امام راحل (ره) «نفس مطمئنه» نامیده شد. ایشان در این سند، جشن هنر شیراز را «جشن خوک» نامیده و مؤسس آن را نیز، خوک دانسته است. متن این سند چنین است: یک چیزی شنیدم. جشن خوک. جشن خوک. عجیب اسمی هم دارد. آنها که به این جا می روند نر و ماده با هم از خوک هم پست ترند. ای لعنت بر آنها. مؤسس آن هم خوک است. لعنت بر آنها باد. تا کی این مملکت و این جوان ها را می خواهید گمراه کنید و به دست استعمار بدهید و منحرف کنید. با رسیدن این خبر به نجف اشرف، حضرت امام خمینی (قدس سره) برآشفت و در تاریخ 6/ 7/ 56 در مسجد شیخ انصاری، چنین فرمودند: شما نمی دانید که اخیراً چه فحشایی در ایران شروع شده است. شما اطلاع ندارید، گفتنی نیست که چه فحشایی در ایران شروع شده است. در شیراز عمل شد و در تهران می گویند بناست عمل بشود و کسی حرف نمی زند! آقایان ایران هم حرف نمی زنند، من نمی دانم چرا حرف نمی زنند؟!! این همه فحشا دارد می شود و این دیگر آخرش است یا نمی دانم از این آخرتر هم دارد! در بین تمام مردم جمعیت نشان دادند اعمال جنسی را! و [آقایان] نفسشان درنیامد. خود سازمان ها و خود دولت و خود مردکه کذا [شاه] همین معنا با رضایت آنهاست، (بی اذن، آنها مگر امکان دارد یک همچو امری واقع بشود؟ یک همچو فحشایی واقع بشود) خود آنها این کار را می کنند و بعد روزنامه نویس را وادار می کنند که انتقاد کند که کار قبیحی بود، کار وقیحی بود حالا به گوش مردم برود، آن جا به چشم مردم بخورد، این ها هم به گوش مردم بخورد که یک خرده آرام بشوند [و] آتش ها اگر باشد خاموش بشود، فردا هم در تهران خدای نخواسته این کار خواهد انجام گرفت و نه آخوندی و نه سیاسی ای و نه دکتری و نه مهندسی و نه دیگری اعتراض نمی کند. اینها باید اعتراض بشود، باید گفته بشود. این ملت مسلمان علاقه دارد به اسلام، علاقه دارد به روحانی اسلام. اینها همه باید دست به دست هم بدهند باید اجتماع کنند، فقیهش با مهندسش دکترش با مصلحش، دانشگاهی با مدرسه ایش دست به دست هم بدهند تا بتوانند یک کاری انجام بدهند و بتوانند از زیر این بارهایی که بر آنها تحمیل می شود، از زیر این بارها بیرون بروند. انشاءالله خداوند تبارک و تعالی به همه شما توفیق بدهد و اسلام را تأیید کند و علمای اسلام را تأیید کند و محصلین را تأیید کند و مسلمین را تأیید کند. منابع: 1-پارسونز، خاطرات دو سفیر، تهران: علم، 1373. 2-جشن هنر شیراز به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381. 3-صحیفه امام خمینی، ج3، تهران: مرکز نشر آثار امام خمینی، 1387. *اتفاقات تاریخی به روایت اسناد، تهران: وزارت اطلاعات، 1386. منبع:قدس منبع بازنشر: سایت جام‌جم ایام

نقش اسدالله علم در ترویج افکار غیر دینی

اسدالله علم در زندگی خصوصی خود به مسائل مذهبی و دینی علاقه‌ای نشان نمی‌داد. او با این که واقف بود که دین اسلام و مذهب تشیع جزو ارکان اولیه قانون اساسی کشور است، با این حال از هر فرصتی جهت کم‌رنگ کردن نقش دین اسلام در زندگی سیاسی ـ اجتماعی کشور استفاده می‌کرد. وی مسائل سیاسی و پیشبرد شعائر و اهداف رژیم پهلوی را همواره بر رعایت ظاهری اصول اسلامی، ترجیح می‌داد. چنانکه در خاطراتش می‌نویسد: نظر به این که عید امسال مصادف با دوم ماه محرم بود، اشخاص مختلف به شاه پیشنهاد کردند که به احترام ایام عزاداری، سلام را ملغی کند. وقتی شاه با من مشورت کرد توصیه کردم این‌گونه نکته‌گیریها را نادیده بگیرد. نباید سنتهای ملی را فدای حرفهای بی‌معنی کرد. شاه موافقت کرد. کار اجرای مراسم سلام را پی گرفتیم ... وقتی قدرت باشد بسیاری از این‌گونه مسائل به آسانی حل می‌شود. بدون قدرت هر کس و ناکسی در روی زمین بر پشت آدم سوار می‌شود و آن وقت دیگر زندگی ارزش ندارد.1 وی در جایی دیگر به مناسبت مصادف شدن ایام عزاداری محرم با نوروز، که مراسم سلام نیز در همان ایام انجام می‌شد، با بی‌پروایی تمام مسائل مذهبی و اعتقادی شیعه را به باد سخره گرفت و آن را عوامانه خواند: سر شام بودم علیاحضرت ملکه پهلوی پیشنهاد کردند چون نوروز مصادف با چهارده محرم (بقول عوام چهارم امام) است، خوب است سلام نباشد. بحث مضحکی بود ولی داشت جدی می‌شد و سر می‌گرفت. من که اغلب کمتر حرف می‌زنم با لحن بسیار جدی عرض کردم: این فرمایشات چیست؟ اگر نوروز مصادف با عاشورا هم بود باید سلام منعقد می‌شد. این سنت ملی را که با مسائل عرضی نمی‌شود پوشاند. شاهنشاه از عرض من خوششان آمد و مطلب تمام شد و موضوع هم عوض شد.2 علم غالباً در گفتارها و مصاحبه‌هایش تفکرات و عقاید ضد اسلامی خود را صراحتاً اعلام می‌داشت و بیشتر سعی می‌کرد از شیوه زندگی ایرانیان قبل از ورود اسلام دفاع کند. این تفکرات و نظرات در واقع در راستای تلاشهای باستان‌گرایانه‌ای صورت می‌گرفت که رژیم پهلوی با دستیاری کارگزاران برجسته‌اش بدان اقدام کرده بود. علم در طی یک مراسم که به مناسبت جشن سده برگزار شده بود، ایرانیان قبل از سلام را شرافتمندتر از ایرانیان هم‌عصر خود دانست تا جایی که به اعتقاد وی ایرانیان دوره ساسانی «....آنقدر با حیثیت و شرف بودند که در آغاز دین اسلام را نپذیرفتند».3 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1. اسدالله علم. گفت وگوهای من با شاه. ج 1 ص 60 . 2. اسدالله علم. یادداشتهای علم. ج 1 ص 387 . 3. عبدالهادی حائری، آنچه گذشت: نقشی از پنجاه سال تکاپو، تهران، انتشارات معین، 1372، ص 255 . منبع: مقاله مظفر شاهدی، سایت موسسه مظالعات تاریخ معاصر، بخش مقالات منبع بازنشر: سایت جام‌جم ایام

احیا و لغو حق قضاوت کنسولی در ایران

پس از پیروزی انقلاب، به پیشنهاد هیات وزیران و تصویب شورای انقلاب اسلامی، در 23 اردیبهشت‌ 1358‌ ‌ حق کاپیتولاسیون و امتیازات و ملحقات آن برای همیشه و به طور نهایی لغو شد. پیش از این در کوران حوادث انقلاب و روز 18 بهمن 1357 اولین گام عملی لغو این قانون از سوی مردم اصفهان برداشته شد. در این روز مردم اصفهان برای اولین بار گام عملی در جهت نقض قانون مصوب مجلس شورای ملی برداشتند. در این شهر یکی از اتباع آمریکا راننده‌ای را مضروب کرد و مردم نیز او را دستگیر و توسط محکمه‌ای که توسط اهالی منطقه‌ برگزار شد، تبعه آمریکا پس از پرداخت دیه آزاد شد. این اقدام نخستین گام اساسی در جهت محو کاپیتولاسیون بود. واژه کاپیتولاسیون برگرفته از کلمه لاتین capitular به معنای انعقاد، قرارداد و عهدنامه است. سابقه کاپیتولاسیون به دوران روم باستان برمی‌گردد، اما به‌طور مشخص این اتفاق در دوره خلافت فرمانروایان عثمانی رخ داد. کاپیتولاسیون در حقیقت همان حق قضاوت کنسولی است که قضاوت نهایی راجع به اقدامات یک تبعه خارجی در کشور دیگر را به عهده قوانین آن کشور نمی‌داند، بلکه آن را متوجه ‌ قوانین دولت متبوع آن فرد می‌کند. این گونه حقوق و امتیازات که به اتباع خارجی در یک کشور داده می‌شود، در واقع یک امتیاز استعماری است، زیرا برای اتباع یک کشور خارجی در کشوری که مقررات کاپیتولاسیون را پذیرفته است، مصونیت قضایی ایجاد کرده و آنها را از تعقیب و مجازات اعمال خلاف در کشوری که مرتکب جرم یا خلاف شده‌اند، مصون می‌دارد. این قراردادها گاهی از این هم فراتر رفته، حقوق و امتیازهای دیگری از قبیل معافیت‌های گمرکی و مالیاتی یا حق مالکیت و فعالیت‌های تجارتی برای اتباع بیگانه قائل می‌شود.1 در سال 1535 میلادی عهدنامه‌ای میان سلطان سلیمان اول (سلیمان قانونی) با فرانسوای اول پادشاه فرانسه بسته شد که به موجب آن، تجار و بازرگانان فرانسوی در خاک عثمانی، تابع قوانین کنسولی کشور متبوع خود باشند. بهانه و دلیل عقد قراردادهای کاپیتولاسیون بین کشورهای اروپایی، ممالک آسیایی و آفریقایی این بود که مراجع قضایی، این کشورها را برای رسیدگی به دعاوی اتباع خود صالح نمی‌دانستند یا ادعا می‌کردند که اتباع آنها فقط در صورتی حاضرند در این کشورها کار کنند که تحت حمایت قوانین خود باشند. 2 کاپیتولاسیون در بسیاری از کشورها،‌ ملغی شده است. ازجمله در ژاپن سال 1899، در ترکیه سال 1923، در تایلند سال 1927، در ایران سال 1928، در مصر‌سال 1937 و در چین‌ سال 1943 لغو شده است. امروزه سربازان آمریکایی حاضر در بسیاری از کشورهای جهان مانند عراق، افغانستان، اوکراین، عمان و ... از مصونیت قضایی برخوردار هستند و در صورت ارتکاب جرم در کشورشان محاکمه می‌شوند. برای اولین بار این قرارداد پس از انعقاد عهدنامه ترکمنچای میان ایران و روس در سال 1203 ق (1828 میلادی) بسته شد. در فصل هفتم و هشتم قرارداد مذکور به مساله مصونیت اتباع روسیه در خاک ایران اشاره شده بود. مدتی بعد کشورهای دیگر مانند اسپانیا، فرانسه، آمریکا، انگلیس، آلمان، ایتالیا و عثمانی نیز از این وضعیت استفاده و شرایط کنسولی خود را بر ایران تحمیل کردند. در سال 1297 دولت صمصام‌السلطنه، لایحه‌ای را به تصویب مجلس رساند که به موجب آن حق کاپیتولاسیون روس‌ها در ایران لغو شد، اما نکته اینجا بود که دول غربی و روس‌ها به سادگی حاضر به چشم‌پوشی از امتیازات خود نبودند.در پی تلاش‌های مرحوم مدرس و سایر نمایندگان، مجلس شورای ملی در سال 1306 لایحه لغو کاپیتولاسیون را به تصویب رساند و به همه طرف‌های ذی‌نفع اعلام کرد در مدت یک سال وضعیت خود را روشن کرده و با شرایط جدید تطبیق دهند.در 21 اردیبهشت 1307 در جلسه‌ای که با حضور مخبرالسلطنه رئیس‌الوزرا، در مجلس شورای ملی برگزار شد، مخبرالسلطنه لغو کاپیتولاسیون را اعلام کرد. سال 1950 میلادی، در دوره محمدرضا پهلوی وزارت دفاع آمریکا طرحی برای بررسی وضعیت حقوقی سربازان آمریکا در کشورهای عضو آتلانتیک شمالی (ناتو) ارائه کرد تا با همکاری دول طرف قرارداد به لحاظ قضایی و حقوقی سربازان آمریکایی که در دیگر کشورها در حال گذراندن خدمت هستند، وضعیت شفاف‌تری پیدا کنند. در اسفند 1340شمسی سفارت آمریکا سعی داشت با ترغیب علی امینی نخست‌وزیر، قانون مصونیت مستشاران نظامی آمریکا را به تصویب مجلس برساند که عمر دولت علی امینی کفاف این موضوع را نداد. بر اساس مستندات تاریخی هنگام رای‌گیری در مورد لایحه کاپیتولاسیون با وجود تلاش دولت عده زیادی از نمایندگان در مخالفت با این لایحه رای داده و لایحه طبق اصول و قواعد پارلمانی رد شد. در 13 مهر 1342 در دوره نخست‌وزیری اسدالله علم وی ماده واحده‌ای مبهم را پیرامون انعقاد قرارداد مجددی در مورد حق قضاوت کنسولی به مجلس فرستاد اما شریف امامی رئیس مجلس از تصویب لایحه ‌ترسید و آن را تصویب نکرد.مهم‌ترین اقدام دولت منصور ارائه لایحه مصونیت قضایی مستشاران آمریکایی در ایران به مجلس بیست‌و‌یکم و تصویب آن بود. نظر به عواقب بعدی تصویب این لایحه، این کار اقدامی سرنوشت‌ساز برای رژیم پهلوی بود. منصور می‌خواست این لایحه بدون سروصدا از تصویب مجلس بگذرد، اما این ماجرا چنان با استقلال ایران منافات داشت که در همان مجلس صوری و مصنوعی نیز عده‌ای با آن به مخالفت برخاستند. حسنعلی منصور پس از نخست وزیرشدن بلافاصله لایحه کاپیتولاسیون را به عنوان ماده واحده‌ای به مجالس شورای ملی و سنا ارائه کرد. جلسه علنی مجلس شورای ملی ساعت 9 صبح روز 1343/7/21 با حضور نخست‌وزیر و اکثر وزرای دولت تشکیل شد. بر اساس اسناد تاریخی موجود، صادق احمدی نماینده سنقر و کلیایی، هلاکو رامبد نماینده طوالش و گرگانرود، غلامحسین فخر طباطبایی نماینده بروجرد و رحیم زهتاب فرد نماینده تبریز از مهم‌ترین مخالفان تصویب لایحه کاپیتولاسیون در مجلس بیست و یکم بودند. همچنین تعدادی از نمایندگان فراکسیون اقلیت به نام‌های دکتر ناصر بهبودی نماینده ساوه و زرند، دکتر حنیفه رمضانی نماینده بندرانزلی، موسوی ملک شاه ظفر نماینده ایذه، محمدعلی‌ آموزگار نماینده بندرلنگه، فخر طباطبایی نماینده بروجرد، زهتاب‌فرد نماینده تبریز، مصطفوی نماینده نائین، رامبد نماینده طوالش و گرگانرود، دکتر بقایی یزدی نماینده تفت، موقر نماینده اهواز و امیر نصرت‌الله بالاخانلو نماینده همدان خواستار فرستاده‌شدن این لایحه به کمیسیون نظام دادگستری مجلس شد‌ند که با این تقاضا نیز موافقت نشده‌ است. یکی از آخرین نمایندگانی که در مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون در مجلس بیست و یکم سخنرانی کرده، رحیم زهتاب‌فرد نماینده تبریز بوده که طی اظهارات هشدارآمیزی لایحه کاپیتولاسیون را طراحی‌شده توسط نماینده سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در تهران دانسته که توسط ‌ حسنعلی منصور، نخست‌وزیر، در دستور کار تصویب قرار گرفته است. این اظهارات واکنش حسنعلی منصور را به‌دنبال داشت و او سخنان زهتاب‌فرد را عوام‌فریبی و منفی‌بافی قلمداد کرد. بر اساس مستندات تاریخی هنگام رای‌گیری در مورد لایحه کاپیتولاسیون با وجود تلاش دولت، عده زیادی از نمایندگان در مخالفت با این لایحه رای داده و لایحه طبق اصول و قواعد پارلمانی رد شده، چراکه تعداد آرای موافق کمتر از نصف عده حاضر در جلسه بوده است. با این وصف به دلیل این که برخی وکلا از رای‌دادن به این ماده واحده خودداری کرده بودند، رئیس جلسه وقت‌ آمار آنها را به شمار نیاورد و تصویب لایحه را اعلام کرد. در حالی که تعدادی از ماموران سفارت آمریکا در صف تماشاچیان مجلس نشسته بودند، پس از 8 ساعت بحث و بررسی با 74رای موافق و 61 رای مخالف، به تصویب مجلس بیست و یکم رسید. خبر این مصوبه از طریق یکی از عناصر نفوذی طرفدار انقلاب که جزو کارمندان اداری مجلس بود به دوستان و یاران امام(ره) رسید. امام بعد از اطمینان از صحت خبر در چهارم آبان سخنرانی معروف خود را در انتقاد شدید از مصوبه مجلس ارائه کردند. امام خمینی(ره) همچنین در همان روز (1343/8/4) پیام جداگانه‌ای انتشار دادند و آن پیام لایحه‌ مزبور را سند بردگی ملت ایران لقب دادند. ایشان با حمله‌ شدید علیه آمریکا و انگلیس فرمودند: «دنیا بداند که هر گرفتاری که ملت ایران و ملل مسلمین دارند، از اجانب است. از آمریکاست. ملل اسلام از اجانب عموما و از آمریکا خصوصا متنفر است. بدبختی دول اسلامی، از دخالت اجانب در مقدرات آنهاست، اجانبند که مخازن پرقیمت زیرزمینی ما را یغما برده و می‌برند، انگلیس است که سالیان دراز طلای سیاه ما را به بهای ناچیز برده و می‌برد. اجانبند که کشور عزیز ما را اشغال کرده و بدون مجوز از 3طرف به آن حمله کرده و سربازان ما را از پای درآوردند. دیروز ممالک اسلامی به چنگال انگلیس و عمال آن مبتلا بودند، امروز به چنگال آمریکا و عمال آن. آمریکاست که از اسرائیل و هواداران آن پشتیبانی می‌کند، آمریکاست که به اسرائیل قدرت می‌دهد که اعراب مسلم را آواره کند، آمریکاست که وکلا را یا بی‌واسطه‌ یا با‌واسطه بر ملت ایران تحمیل می‌کند، آمریکاست که اسلام و قرآن مجید را به حال خود مضر می‌داند و می‌خواهد آنها را از جلوی خود بردارد، آمریکاست که روحانیون را خار راه استعمار می‌داند و باید آنها را به حبس و زجر و اهانت بکشد، آمریکاست که به مجلس و دولت ایران فشار می‌آورد که چنین تصویب‌نامه‌ مفتضحی را که تمام مفاخر اسلامی و ملی ما را پایمال می‌کند تصویب و اجرا کنند، آمریکاست که با ملت اسلام معامله وحشیگری و بدتر از آن می‌نماید.» قرارداد مزبور در نهایت در 23 اردیبهشت 1358 بعد از پیروزی انقلاب اسلامی لغو شد. پی نوشت: 1 ـ فرهنگ جدید سیاسی، محمود مهرداد، انتشارات هفته، ص 89 2 ـ همان. فتاح غلامی / گروه تاریخ منبع: سایت جام‌جم ایام

دلیل خط و نشان رئیس ساواک برای حاج طیب رضایی

ارتشبد نعمت‌الله نصیری رئیس ساواک طیب حاج رضایی را تهدید کرد که مجلس روضه‌ای که متولی است را تعطیل کند که طیب پاسخ داد من چاکر امام‌حسین(ع) هستم و نمی‌توانم روضه را تعطیل کنم، شما تعطیل کنید که من بگویم شما تعطیل کردید. در کتاب خاطرات حبیب الله عسگر اولادی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 117 آمده است. یک موضوع دیگر در رابطه با همین مجالس، مجلس دهه‌ی عاشورای مرحوم طیب حاج رضایی است. او که شهره بود هر نوع بدی در آن زمان است انجام داده، در عین حال چند امتیاز داشت: یکی اینکه دهه‌ عاشورا چند روضه‌خوانی داشت و در این دهه به سر خودش گل می‌‌مالید و جلوی در حسینیه می‌‌نشست. یکی دیگر از کارهایش این بود که در یکی از شب‌های سوم یا هفتم یا شب اربعین امام‌حسین(ع) دسته‌ای حرکت می‌‌داد که تمام هیئت و دستجات معروف هم کمک می‌‌کردند و این دسته یک دسته‌ بسیار بزرگی بود و خود طیب در آنجا گل به پیشانی مالیده، در جلوی دسته حرکت می‌‌کرد. در مجلس دهه عاشورای مرحوم طیب، آقای شیخ باقر نهاوندی منبر می‌‌رفت و منبر ایشان هم معمولاً تند بود و شاید از تندترین‌ها علیه رژیم بود. یکی از آنجاهایی که نصیری برای مرحوم طیب خط و نشان می‌‌کشید همین مسئله‌ روضه‌ی عاشورا بود. طیب را خواستند و گفتند: «روضه را تعطیل کنید»، گفت: «من چاکر امام‌حسین هستم و نمی‌توانم روضه را تعطیل کنم، شما تعطیل کنید که من بگویم شما تعطیل کردید». گفتند: «پس این آخوند را نگذار برود بالای منبر». گفت: «من دعوتش کردم و نمی‌توانم که به هم بزنم». گفتند: «پس بگو مزخرف نگوید». گفت: «مزخرف نمی‌گوید». گفتند: «راجع به شاه و دولت صحبت نکند». گفت: «من یک عمله‌ میدان هستم، مرا چه به اینکه بگویم روحانی و واعظ چه بگوید، من دعوت می‌کنم و پای منبر می‌‌نشینم. من چاکر امام‌حسین هستم. من نه می‌‌توانم تعطیل کنم، نه می‌­توانم بگویم او نیاید، نه می‌‌توانم بگویم این حرف‌هایی که می‌‌زنید نزند». به همین دلیل برای مرحوم طیب خط و نشان کشیدند. یکی از مجالس در جنوب شهر که واقعاً امواجی را در منطقه پخش می‌‌کرد همین صحبت‌های آقای شیخ باقر نهاوندی بود که در آنجا منبر می‌رفت. منابر و مجالس در سطحی پیش رفت که خود ماها که خادم منابر بودیم ـ به‌خصوص با هدایت حضرت امام به عنوان مرجع تقلید ــ فکر نمی‌کردیم این‌قدر خوب پیش برود و اثرگذار باشد. از تهران هم به حومه و شهرستان‌ها امواج می‌رفت و سطح منابر در آنجاها هم ــ هر کجا اصالتاً سطح بالایی نداشت ــ به تبع سطح بالای پیدا می‌‌کرد. این حرکت و موج را می‌‌توان دومین علت و زمینه برای شکل‌گیری 15 خرداد دانست. منبع:فارس منبع بازنشر: سایت جام‌جم ایام

پیروی علما از تصمیم امام خمینی(ره)

گستردگی تحریم مراسم عید نوروز و موفقیت‌آمیز بودن آن، با توجه به اهمیتی که دولت به این عید به اعتبار یک رسم و سنت باستانی می‌داد، به‌قدری بود که رژیم را به وحشت انداخت و در دوم فروردین 1342، در پاسخ به این اقدام، به حوزه‌ی علمیه‌ی قم هجوم بُرد تا انتقامی از روحانیت بازستاند. مطالعه‌ی تعامل امام (ره) به‌عنوان یک رهبر دینی و سیاسی با سایر مراجع عالی‌قدر و اقشار جامعه، در فهم چگونگی شکل‌گیری نهضت اسلامی بسیار حائز اهمیت است. در این نوشتار، ضمن بیان چرایی اعلام عزای عمومی در نوروز 1342 از سوی امام خمینی (ره)، قصد داریم به بررسی واکنش و بازتاب اجابت این خواسته از سوی علما، مراجع دینی و مردم در شهرهای مختلف بپردازیم تا خاستگاه اجتماعی رهبر کبیر انقلاب بیش از پیش نمایان شود. محمدرضاشاه همچون پدر خود، بلندپروازی‌هایی را در ذهن مرور می‌کرد که لازمه‌ی آن‌ها دوری دین از سیاست و اجرای قوانین جدید و ضدسنتی بود و برای اینکه توان تحقق خیال‌پردازی‌‌های خود را نداشت، مجبور بود روزبه‌روز به غربی‌ها، که در رأس آن‌ها آمریکا قرار داشت، نزدیک‌تر شود. آمریکایی‌ها مدام بر او فشار وارد می‌کردند تا تئوری‌های نوسازی را به بهانه‌ی مبارزه با شوروی در کشور پیاده کند تا بدین طریق با انجام بعضی تغییرات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به بهانه‌ی رویارویی با مارکسیسم، دریچه‌ایی باز شود برای بسط سلطه‌شان بر ایرانیان و چپاول نفت و اموال بیت‌المال. از نظر حکومت، اجرای این تئوری‌ها در ابتدای دهه‌ی چهل با درگذشت آیت‌الله بروجردی، که همچون سدی مخالف نوسازی غربی بود، هموارتر شد. اوج زدودن دین برای رسیدن به توسعه و نوسازی، در لایحه‌ی انجمن‏های ایالتی و ولایتی و اصلاحات ارضی ابتدای دهه‌ی چهل نمایان شد. اما برخلاف تصور شاه، این اقدامات با واکنش روحانیون و حوزه‌ی علمیه‌ی قم مواجه شد. در ادامه، رژیم پهلوی برای مشروعیت‌بخشی به عمل خود و ایجاد جنگ روانی علیه روحانیت و القای پشتوانه‌ی مردمی طرح‌های شاه، دست به برگزاری رفراندوم غیرقانونی و خارج از قانون اساسی مشروطه در ششم بهمن 1341 زد و در این مسیر، تمام رسانه‌های داخلی و خارجی یک‌صدا شاه و انقلاب سفید او را تبلیغ می‌کردند و می‌ستودند. در پایان نیز رژیم با اعلام دروغین آرای مثبت مردم برای این اصلاحات، این موفقیت غیرواقعی خود را جشن گرفت. پس از انجام این اقدامات بود که روزنامه‌ی «نیویورک‌تایمز» با اشاره به انجام رفراندوم و اجرای اصلاحات‌ توسط شاه، او را به سبب این خوش‌خدمتی، مستوجب تشویق دانست: «ایران برای دریافت کمک، شرایط مناسب‌تری پیدا کرده است.»[1] تحریم عید نوروز 1342 توسط امام افزایش جنگ علنی تبلیغاتی علیه روحانیون به‌واسطه‌ی رفراندوم بهمن 1341 و اظهارات صریح‌ رژیم مبنی بر ادامه‌ی سیاست‌های ضددینی و سنت‌شکنانه، موجب سر دادن نغمه‌های مخالفت با این همه‌پرسی از گوشه‌وکنار و در رأس آن‌ها از سوی امام خمینی شد. حضرت امام (ره) مصمم بود با همراهی علما و مردم، برضد رژیم‌ دین‌ستیز پهلوی قیام کند و با یاری و بسیج این نیروها، به افشاگری پیرامون ماهیت و سیاست‌های ضداسلامی آن بپردازد. در این راستا، امام (ره) عید نوروز 1342 را فرصتی مناسب دید تا هم مردم و روحانیون را با وضعیت جاری کشور آشنا کند و هم در مقابل جنگ روانی و تبلیغاتی رژیم ستم‌شاهی بایستد و با همراهی مردم ثابت کند که برگزاری رفراندوم و رأی مثبت به اقدامات حکومت، حقه‌ای بیش نیست. به همین دلیل، امام (ره) در اقدامی هوشمندانه، در اعتراض به اعمال رژیم، طی پیامی روز 22 اسفند 1342 را عزای عمومی اعلام کردند: «بسم‌ الله الرحمن الرحیم، خدمت ذى‌شرافت حضرات علماى اعلام و حجج اسلام، دامت برکاتهم أَعظَمَ اللهُ تَعَالَى أُجُورَکُم. چنانچه اطلاع دارید، دستگاه حاکمه می‌خواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریه‌ی اسلام قیام و به دنبال آن مطالبى است که اسلام را به خطر مى‌اندازد. لذا اینجانب عید نوروز را به‌عنوان عزا و تسلیت به امام عصر (عجل الله تعالى فرجه) جلوس مى‌کنم و به مردم اعلام خطر مى‌نمایم. مقتضى است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبت‌هاى وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند. روح‌الله الموسوی الخمینى، والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.»[2] امام خمینی (ره) در این اعلامیه، مردم و روحانیون را نسبت به مصیبت‌های وارده بر اسلام و مسلمانان آگاه کردند و ضمن اخطار شدید، خواهان همراهی مردم و علما شدند تا بتوانند جلوی دستگاه حاکمه را بگیرند. ترفند رژیم در مقابل ابتکار تحریم عید و جواب امام رژیم شاه که شکست را در این جنگ روانی حتمی می‌دید، به تکاپو افتاد و سعی کرد به این بیانیه رنگ مذهبی بزند تا جنبه‌ی سیاسی آن پنهان بماند. حکومت پهلوی با بهره‌گیری از تقارن عید سال 42 با شهادت امام صادق (ع)، سعی کرد تا علت این موضع‌گیری امام را مسئله‌ی دینی نشان دهد. اما امام (ره) با تدبیر، این حربه‌ی رژیم را نیز ساقط کردند و در سخنرانی بیست‌ونهم اسفند، که در مسجد اعظم قم و در جمع روحانیون و اهالی این شهر ایراد شد، به آشکارترین شکل ممکن بیان کردند که سبب اعلام عزای عمومی، تلاقی تقویمی ایام عید با سالروز شهادت رئیس مذهب جعفری نیست، بلکه علت آن مصائبی است که در سال 1341 بر ایران و اسلام وارد شده است. ایشان این‌گونه می‌فرمایند: «ما در این عید عزاداریم برای مصیبت‌ها و لطمه‌هایی که در این سال به اسلام وارد شد. این سال، سال خوشی برای مسلمین نبود، سال خوبی برای روحانیت نبود. در این سال به اسلام تجاوز شد. علمای دین و روحانیون مورد اهانت قرار گرفتند، هتک شدند. در این سال استعمار توطئه‌‌هایی را علیه اسلام تدارک دید، عمال پلید استعمار به قرآن جسارت کردند، برای پایمال کردن احکام نورانی قرآن نقشه‌ها کشیدند، برنامه‌‌ها ریختند، طرح‌ها دادند...»[3] همراهی مراجع و علمای تراز اول با امام (ره) رهبر کبیر انقلاب پس از بیانیه‌ی خود، در ادامه با ارسال نامه‌هایی به علمای‌ تراز اول تهران و سایر شهرها، از آنان خواستند تا در این مبارزه با ایشان همراه شوند. مرجعیت شیعه که یک بار دیگر در مقابل امتحانی سخت به‌منظور دفاع از کیان اسلام، تشیع و استقلال ایران قرار گرفته بود، همچون گذشته به وظیفه‌ی خود عمل کرد و به اجابت خواسته‌ی امام شتافت؛ به‌گونه‌ای که پس از دعوت امام، به‌ترتیب اکثر مراجع و علما در شهرهای دینی و مذهبی با انتشار بیانیه‌ای در اعلام عزای عمومی نوروز، به خواسته‌ی امام لبیک گفتند و او را در این راه همراهی کردند. مهم‌ترین حمایت‌ها توسط علمای تراز اول تهران صورت گرفت. آنان با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کردند: «...جامعه‌ی روحانیت عزادار و به‌عنوان عید جلوس نخواهند داشت.» این اعلامیه توسط 45 نفر از علما و روحانیون تهران امضا شد[4] که نام آیت‌الله تنکابنی و آیت‌الله آملی، دو تن از سرشناس‌ترین مراجع وقت نیز جزء امضاکنندگان دیده می‌شد. همچنین در تهران آیت‌الله سید محمد بهبهانی با صدور بیانیه‌ای، شخصاً به حمایت از ابتکار امام شتافتند و چنین اظهار کردند: «…تصادف ایام نوروز با دو مصیبت، که یکی به دست دولت جابر بنی‌العباس بر وجود مقدس حضرت امام صادق (ع) وارد شد و دیگری که در این ایام بر قلب مبارک آن حضرت و آبا و ابنای بزرگوارش سلام الله علیهم اجمعین واقع گردید، مجالس برای عید ملی نوروز باقی نگذارده است. بنابراین علمای اعلام عموماً از مراسم عید خودداری و در عوض به سوگواری در این دو روزه اشتغال دارند و خواهند داشت. این حقیر اعلام عزا به عموم مسلمین و شیعیان می‌نمایم و این دو روزه به انعقاد مجلس روضه‌خوانی مشغول و ان‌شاءالله موفق خواهیم بود.»[5] در مشهد، دیگر شهر مذهبی و مهم کشور، آیت‌الله میلانی با صدور اعلامیه‌ای حمایت خود از امام خمینی را اعلام کرد و پیروان و مقلدان خود را به همراهی با ایده‌ی تحریم عید نوروز فراخواند. ایشان چنین اظهار داشتند: «در این شرایط، روحانیتی که خود را شریک غم و شادی ملت مسلمان ایرانی می‌داند، هرگز عید و مراسم آن را نخواهد داشت...»[6] در شهر قم، یکی دیگر از مراکز مهم و مذهبی ایران، که همیشه مراجع و علمای آن نقش بسزایی در تاریخ معاصر و پاسداشت اسلام ناب حضرت محمد (ص) داشته‌اند، اکثراً به همراهی با امام (ره) پرداختند. یکی از این علما، آیت‌الله شریعتمداری بود که با صدور اطلاعیه‌ای اعلام کرد: «اینجانب عید نوروز را به‌عنوان تسلیت به امام عصر (عج) جلوس کرده و عزاداری می‌کنم.»[7] در این شهر همچنین روحانی عالی‌قدر آیت‌الله سید محمد صادق، مرجع سرشناس، اعلامیه‌ای مبنی بر عزای عمومی در عید صادر کردند: «چون اخیراً ضرباتی بر پیکر اسلام وارد آمده، در ایام عید جلوس نکرده و فقط برای تسلیت مجالسی خواهد داشت.»[8] سایر مراجع نیز عملاً با برقراری مجلس عزا در شب عید، از این ابتکار عمل حمایت کردند. همچنین علاوه بر اجابت خواسته‌ی امام (ره) از سوی مراجع سرشناس، در بسیاری از محافل مذهبی شهرها، به‌خصوص در قم، پارچه‌های سیاهی آویخته شدند که این عبارت بر آن‌ها دیده می‌شد: «مسلمین امسال عید ندارند.» و بسیاری از روحانیون و طلاب حوزه‌ها، نوار سیاه‌رنگی به سینه‌ی خود زدند.[9] خطبا و گویندگان مذهبی در شهرهای مختلف دیگر نیز سعی کردند در مساجد، این تحریم را در جامعه اطلاع‌رسانی کنند و بر گستردگی آن بیفزایند. بدین‌ترتیب ابتکار عمل امام خمینی در تحریم عید نوروز برای مبارزه با طرح‌های رژیم پهلوی، بازتاب گسترده‌ای در بین روحانیون داشت و مورد استقبال بی‌نظیر مراجع، علما و روحانیت و گروه‌های اسلامی واقع شد و اکثر مراجع و علمای تراز اول سه شهر تهران، مشهد و قم، خواسته‌ی امام خمینی (ره) را اجابت کردند. این اجابت به‌گونه‌ای بود که با فرارسیدن سال نو، از چهره‌ی شهرها کاملاً هویدا بود که امسال عیدی نیست و سال عزاست. به روایت مقام معظم رهبری، «در قم از روز عید نوروز یا یک روز پیش از آن، هر روحانی و طلبه‌ای را که می‌دیدید مشکی بر تن داشتند.»[10] این گستردگی تحریم مراسم عید نوروز و موفقیت‌آمیز بودن آن، با توجه به اهمیتی که دولت به این عید به اعتبار یک رسم و سنت باستانی می‌داد، به‌قدری بود که رژیم را به وحشت انداخت و در دوم فروردین 1342، در پاسخ به این اقدام، به حوزه‌ی علمیه‌ی قم هجوم بُرد تا انتقامی از روحانیت بازستاند. واکنش مردم به خواسته‌ی امام (ره) ایرانیان که همه‌ساله برای فرارسیدن بهار و جشن عید نوروز لحظه‌شماری می‌کنند، با دیدن اطلاعیه‌ی امام (ره) و در ادامه سایر مراجع تقلید شهرهای تهران، قم و مشهد در اجابت خواسته‌ی ایشان مبنی بر تحریم جشن نوروز سال 1342، در ماتم فرورفته بودند و همچون سال‌های گذشته، اثری از اشتیاق برای نزدیکی بهار و سال نو در آن‌ها دیده نمی‌شد؛ به‌گونه‌ای که به روایت تاریخ، بسیاری از مردم متدین در تمام طبقات مختلف جامعه، بدون توجه به تبلیغات عظیم رسانه‌ای رژیم مبنی بر جشن باشکوه نوروز، با به تن کردن لباس‌های مشکی، از تصمیم امام(ره) در راه مبارزه با ظلم و دین‌ستیزی، استقبال و پیروی نمودند و با فرارسیدن سال نو در هنگام مواجهه با یکدیگر، به‌جای تبریک، تسلیت می‌گفتند تا بدین طریق، مخالف خود را با اصلاحات رژیم و موافقت و لبیک خود را به دعوت امام اعلام کنند. پی‌نوشت‌ها 1. رجبی، محمدحسن (1387)، زندگی‌نامه‌ی سیاسی امام خمینی، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، ص 246. 2. صحیفه‌‌ی امام خمینی، ج 1، ص 156. 3. صحیفه‌ی امام خمینی، ج 1، ص 157 و 158. 4. دوانی، علی (1377)، نهضت روحانیون، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 3 و 4، ص 226. 5. اسناد انقلاب اسلامی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی و سازمان تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 56. 6. همان، ج 1، ص 82. 7. همان، ص 72. 8. همان، ج 5، ص 37. 9. غلامرضا گلی زواره (شهریور 1392)، مقاومت امام خمینی (ره) در برابر نقشه‌های اسارت‌بار، مجله‌ی پاسدار اسلام. 10. فصلنامه‌ی 15 خرداد، سال چهارم، شماره‌ی 14، ص 70. * وحید بهرامی، پژوهشگر تاریخ معاصر منبع: سایت برهان

رژیم پهلوی چگونه مخالفان خود را شکنجه می‌کرد؟

محمدرضاشاه پهلوی با تشکیل دو نهاد مخوف ساواک و کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری، سخت‌ترین شکنجه‌ها را در حق مخالفان خود اعمال نمود. این دو سازمان که با حمایت و آموزش نیروهای آمریکا و اسرائیل شکل گرفته بودند، نقش مهمی در بروز نارضایتی‌های مردمی و نیز تشدید خفقان سیاسی کشور داشتند. شکنجه‏ که در ساده‌ترین تعریف خود، به آزار جسمی یا روحی برای مجبور کردن کسی به کاری اطلاق می‌شود، یکی از روش‌های پلید افراد یا حکومت‌ها برای رسیدن به اهدافشان است. شکنجه‌ی زندانیان به‌خصوص زندانیان سیاسی یا به عبارتی افرادی که به دلیل فعالیت‌های سیاسی زندانی شده‌اند، از روش‌های معمول دولت‌های دیکتاتور جهت گرفتن اعترافات غیرواقعی یا ممانعت آنان از فعالیت‌های سیاسی است. مصداق بارز این نوع شکنجه در دوران معاصر را می‌توان در رژیم پهلوی سراغ گرفت. در این رابطه، محمدرضاشاه پهلوی با تشکیل دو نهاد مخوف ساواک و کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری، سخت‌ترین شکنجه‌ها را در حق مخالفان خود اعمال نمود. این دو سازمان که با حمایت و آموزش نیروهای آمریکا و اسرائیل شکل گرفته بودند، مهم‌ترین سازمان اطلاعاتی و امنیتی رژیم محسوب شده و با عملکرد خود، نقش مهمی در بروز نارضایتی‌های مردمی و نیز تشدید خفقان سیاسی کشور داشتند. ساواک که در سرکوب عناصر مخالف نظام سلطنتی فعالیت گسترده‌ای داشت، به‌عنوان عامل شکنجه و قتل بسیاری از مخالفان حکومت پهلوی شناخته می‌شد. کمیته‌ی ضدخرابکاری نیز که با مشارکت برخی از عوامل ساواک در سال 1350 تشکیل گردید، نقش مهمی در سرکوب و اعمال بدترین شکنجه‌ها داشت که در این نوشته به تشریح برخی از انواع این شکنجه‌ها پرداخته می‌شود. شکنجه چیست؟ شکنجه براساس ماده‌ی یکم کنوانسیون منع شکنجه‌ی سازمان ملل متحد 1984، به «عملی اطلاق می‌گردد که به‌واسطه‌ی آن و تعمداً درد و رنجی شدید، خواه جسمی یا روحی، برای اهدافی چون کسب اطلاعات یا اعتراف‌گیری از فرد یا از یک شخص ثالث و... اعمال شود، آن هم از سوی یک مقام یا فرد دیگری که برخوردار از سمتی رسمی بوده یا به تحریک یا رضایت یا قبول وی اعمال شده باشد.»[1] در این رابطه، شکنجه‌ی زندانیان سیاسی یکی از اشکال رایج حکومت‌های مستبد در سرکوب فعالیت‌ها و جنبش‌های آزادی‌خواهانه است. با جرئت می‌توان گفت مصداق عینی یکی از مخوف‌ترین شکنجه‌ها در تاریخ معاصر را می‌توان در رژیم محمدرضاشاه پهلوی، توسط دو سازمان اطلاعاتی-امنیتی ساواک و کمیته‌ی ضدخرابکاری دید. ساواک نهادی اطلاعاتی و امنیتی بود که سه سال پس از کودتای 28 مرداد1332 تأسیس شد و تا پیروزی انقلاب، نقش مهمی در قتل، شکنجه و سرکوب مخالفان سیاسی داشت. کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری نیز در سال 50 به دستور شاه با هدف مقابله با گروه‌های مسلح و نیز هماهنگی میان ساواک و سایر نهادهای امنیتی که جداگانه فعالیت می‌کردند، شکل گرفت. با تشکیل این کمیته، شکنجه‌ی مخالفان سیاسی به اوج خود می‌رسد و بدترین شکنجه‌ها در حق زندانیان اعمال می‌گردد. این شکنجه‌ها در حدی بودند که کسانی چون سایروس ونس، وزیر خارجه‌ی آمریکا، در دوران کارتر نیز در کتاب خاطرات خود، به رواج روش‌های غیرانسانی در رفتار ساواک با متهمان و محکومان اذعان کرده و آن را از عمده‌ترین دلایل گسترش نارضایتی عمومی و گرایش نهایی مردم به‌سوی تحرکات انقلابی و به سقوط کشاندن نظام سیاسی حاکم بر کشور خوانده است.[2] در واقع این دو سازمان که شکل‌های مدرن‌تر شکنجه را از نهادهای امنیتی آمریکا و اسرائیل اقتباس کرده بودند، بنا بر برخی آمارها، قریب به 100 نوع شکنجه را علیه زندانیان اعمال می‌کردند که به برخی از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌شود. آپولو نام یکی از دستگاه‌های شکنجه بود که می‌توان آن را از ابداعات رژیم نیز دانست. این دستگاه شامل یک صندلی فلزی، گیره و کلاه‌خود بود که متهم را روی صندلی می‌خواباندند و دست‌وپای او را با گیره‌ها ثابت نگه می‌داشتند. نحوه‌ی بستن دست‌وپاهای زندانی به‌گونه‌ای بود که «پاهای متهم را به سمت بالا می‌آوردند تا کف پاها رو به بالا قرار گیرد. بعد از آن کلاه‌خود فلزی را که از سقف آویزان بود، به سمت پایین می‌کشیدند تا سر و شانه‌های متهم را بپوشاند. سپس با کابل کف پاهای او را می‌زدند.»[3] علاوه بر این، شکنجه‌گر با سوزاندن بدن زندانی با فندک و سیگار، کشیدن ناخن‌ها با انبردست و یا فرو کردن سوزن در زیر ناخن‌ها و... او را مورد شکنجه قرار می‌داد. در صورتی که زندانی از درد ناله و فریاد می‌کرد، صدای آن در کلاه‌خود و در نتیجه گوش او می‌پیچید و باعث آزار بیشتر او می‌شد. مرضیه حدیدچی، از زندانیان ساواک، درباره‌ی شکنجه شدنش با این دستگاه به‌شکلی دیگر می‌گوید: «...مرا روی یک صندلی فلزی نشاندند. کلاهی آهنی که سیم‌هایی به آن وصل بود، روی سرم بستند. دست‌ها و پاهایم را به صندلی بستند. به‌یکباره جریان برقی (که چندان قوی نبود که آدم را بکشد، ولی سیستم عصبی را به هم می‌ریخت) وصل شد. بدنم کاملاً به لرزه افتاد و اعصابم داغان شد. اصلاً نمی‌توانم حالت آن لحظه‌ی خودم را بیان کنم...»[4] شلاق و تازیانه شلاق و تازیانه زدن شکلی ساده‌تر، هرچند دردناک‌تر از شکنجه در میان اشکال مرسوم شکنجه میان ساواک و شکنجه‌گران بود. در این نوع شکنجه، معمولاً با عریان کردن زندانیان و بعضاً خیس کردن بدن آن‌ها به شلاق زدن افراد با ابزارهای مختلف می‌پرداختند. گاهی بعد از شلاق زدن‌های متوالی به بدن و به‌خصوص کف پای زندانیان، آنان را مجبور به راه رفتن و دویدن می‌کردند. این وضعیت تا جایی ادامه می‌یافت که حتی گوشت و استخوان پاهای زندانی به دلیل دویدن زیاد، دیده می‌شد. یکی از زندانیان سیاسی، در خاطرات خود در این رابطه می‌گوید: «وقتی با شلاق چنان می‌زدند که پای ما ورم می‌کرد، ما را بر روی همان ورم‌ها می‌دواندند که قابلیت خوردن شلاق بیشتری را داشته باشد!»[5] و یا در جایی دیگر می‌گوید: «آن‌ها ابتدا بدن ما را کاملاً خیس کردند و سپس با باتوم و شیلنگ و مشت و لگد به جان ما افتادند و من به چشم خود دیدم شیلنگ آب پانزده‌متری به‌گونه‌ای قطعه‌قطعه شد که در آخر کار فقط یک متر از آن باقی ماند که آن را هم به کناری انداختند!»[6] در شکل‌های دیگر این نوع شکنجه نیز معمولاً بعد از لخت کردن زندانی، او را دمر خوابانده و یا به تخت بسته و شلاق می‌زدند. عزت‌شاهی از دیگر زندانیان سیاسی در خاطرات خود از شکنجه شدنش می‌نویسد: «در اتاق شکنجه یک تخت بود از نوع تخت‌هایی که توری فلزی داشت. مرا روی آن انداختند و دست‌ها را به طرفین تخت دست‌بند زدند و پاها را با هم با پابند قفل کردند. چشم‌هایم را هم بستند و توی گوشم را هم پنبه گذاشتند. تمام بدنم، چرکی و متورم بود. زخم‌های بدنم چرکی و مشمئزکننده بود. من را به‌شکل یک مترسک درآورده بودند.»[7] حبس کردن در زندان‌های تاریک و کثیف حبس کردن یکی از موارد ساده‌ی مجازات در بسیاری از کشورهاست. شاید حبس در نگاه اول مجازاتی سبک و آسان به نظر برسد، اما واقعیت آن است که این شکل از مجازات در همه‌جا یکسان نیست و آنچه شکل آن را تعیین می‌کند، شرایط حبس و زندان است. در این رابطه، می‌توان گفت حبس زندانیان سیاسی توسط رژیم نیز به بدترین شکل خود انجام می‌گرفت، زیرا زندان‌های رژیم علاوه بر آنکه فاقد روشنایی مناسب و نیز هوای پاک بودند، از حداقل امکانات بهداشتی و درمانی نیز بی‌بهره بودند و همین موضوع، زندانیان را مستعد ابتلا به بسیاری از بیماری‌ها می‌کرد. شکل بدتر این مجازات، حبس افراد در سلول‌های انفرادی بود. مهیار خلیلی، از زندانیان سیاسی، در وصف این نوع شکنجه می‌نویسد: «سلول انفرادی و تنها نگه داشتن انسان، شکنجه‌ای است که اثرات روانی آن مدت‌ها باقی خواهند ماند... در سلول انفرادی انسان جز فکر کردن و دیده به دیوار دوختن و خیال ساختن، هیچ‌کار دیگری را نمی‌تواند انجام دهد. گاه با بال خیال پرواز می‌کند، آفتاب را می‌بیند و سیاهی شب را با آن مقایسه می‌کند.»[8] تهدید خانواده و یا بستگان زندانی و هتک حرمت به آنان تهدید خانواده‌ی زندانیان از دیگر روش‌های شکنجه‌ی ساواک و کمیته به‌شمار می‌رفت. در این روش، زمانی که متهم یا زندانی اطلاعات لازم را در اختیار بازجوها قرار نمی‌داد و یا مطابق خواسته‌های آنان عمل نمی‌کرد، بازجو با تهدید کردن خانواده‌ی زندانی، او را مجبور به تبعیت از اهداف خود می‌کرد. بدین معنا که با حاضر کردن نزدیکان زندانی و هتک حرمت و یا حتی تجاوز به آن‌ها، زندانی را مورد آزار و اذیت روحی قرار می‌دادند. سوزانیدن بدن به‌وسیله‌ی شمع، سیگار، میخ و... سوزانیدن بدن زندانی، از دیگر شیوه‌های رایج و معمولی شکنجه بود. در این شکل از شکنجه، بازجو یا شکنجه‌گر اشیای فلزی داغ مانند میخ یا سوزن را روی نقاط مختلف بدن زندانی قرار می‌دادند و بدن او را می‌سوزاندند. در مواردی نیز کبریت، شمع یا سیگار روشن جهت این نوع شکنجه به کار می‌رفت و منجر به سوختن بدن زندانی می‌‌شد. باتوم و شوک الکتریکی باتوم برقی از دیگر ابزارهای شکنجه‌گران محسوب می‌شد: «باتوم برقی بعد از سال‌های 44 و 45 در ایران مورد استفاده قرار می‌گرفت.»[9] با استفاده از این وسیله و جریان یافتن ولتاژ برق به آن، بدن به لرزه می‌افتاد و فرد احساس می‌کرد که دچار رعشه شده است. وصل کردن‌ جریان‌ برق‌ به زندانی «جریان برق از دیگر شکنجه‌هایی بود که به دستور فرماندهان نظامی در‌ سال‌ 2331‌ با دستگاه برق ثابت‌ DC انجام می‌شد.»[10] این دستگاه با وارد کردن ضربات متناوب به افراد، منجر به درد یا آسیب‌دیدگی تن و ایجاد سوختگی می‌شد و در موارد شدیدتر نیز به دستگاه عصبی افراد آسیب می‌رساند. روش قطره‌چکانی یکی دیگر از روش‌های شکنجه، ریختن قطره‌های متوالی آب بر سر یا پیشانی زندانیان بود. این شیوه‌ی شکنجه نیز در نگاه اول بسیار ساده به نظر می‌رسد؛ به‌خصوص چند بار اول که قطره‌ها فرومی‌ریزند، زندانی متوجه چیزی نمی‌شود، اما بعد از بیست یا سی قطره، زندانی در ناخودآگاه خود احساس می‌کند که جسمی سنگین بر سر یا پیشانی‌اش فرود می‌آید. تأثیر این نوع شکنجه بیشتر روانی است تا واقعی و جسمی و در لحظه‌ی وقوع، آزارهای روانی شدیدی را وارد می‌کند. آویزان کردن در این روش نیز زندانی به اشکال مختلف مانند «آویزان کردن با دو دست، آویزان کردن‌ بـا‌ یک دست، آویختن از زیر بغل، آویختن وارونه از دو‌ پا، آویختن‌ از‌ کمر، آویختن از موی بلند»، آویزان کردن به‌صورت چرخاندن و... مورد شکنجه قرار می‌گرفت. دست‌بند زدن صلیبی نیز شکل دیگری از شکنجه‌ی آویزان کردن بود. در این شیوه، فرد از مچ دست به دیوار یا نرده‌ای آویزان می‌شد و سنگینی بدن موجب کشیده شدن دست‌ها در طرفین و فشار طاقت‌فرسایی در مچ و آرنج و کتف می‌شد. تراشیدن محاسن و موی سر زندانیان به شکل‌های مختلف جهت مسخره کردن، بی‌خواب کردن طولانی‌مدت، انداختن فرد در حوض آب و یا فرو کردن سر و بدن در آب بسیار گرم یا سرد، اعدام‌های دروغین و نمایشی، ایجاد صداهای بلند از طریق ضبط‌صوت، «منزوی کردن، منتظر گذاشتن متهمان در اتاق بازجویی، طرح پرسش‌های مکرر و بستن چشم‌ها»[11] از دیگر روش‌هایی بود که نهادهای امنیتی رژیم، یعنی ساواک و کمیته‌ی ضدخرابکاری، اعمال می‌نمودند که شدت و نوع آن با توجه به فعالیت‌های سیاسی، اهمیت افراد و حتی جنسیت آنان، تا حدودی متفاوت بود. به‌خصوص شکنجه‌هایی که بر زنان اعمال می‌گردید، به‌حدی دشوار و شرم‌آور بود که گفتن آن‌ها بسیار سخت و طاقت‌فرساست. البته این نکته را نیز باید اضافه نمود که نوع و تعداد این شکنجه‌ها فراتر از موارد ذکرشده است که قطعاً تشریح تمامی آن‌ها در سطور این نوشته‌ی کوتاه نمی‌گنجد و مجالی دیگر می‌طلبد. نتیجه‌گیری شکنجه‌ی افرادی که به جرم فعالیت علیه رژیم دستگیر شده بودند، یکی از شیوه‌های اصلی ساواک و کمیته‌ی ضدخرابکاری جهت سرکوب فعالیت و نیز اقرار گفتن اجباری و دروغین از آن‌ها بود. این نهادهای مهم که با پشتیبانی کشورهایی چون آمریکا و اسرائیل شکل گرفته بودند، با اعمال شیوه‌های وحشیانه، نقش مهمی در ایجاد خفقان و نیز نفرت مردم از رژیم داشتند. روش‌های شکنجه‌ی زندانیان، که گاه در نوع خود جدید و بی‌بدیل بود و به چیزی بالغ بر صد نوع شکنجه نیز می‌رسید، گاهی چنان سخت و سنگین بود که باعث مرگ و یا شهادت زندانی می‌گردید. در واقع محمدرضاشاه با تأسیس این نهادها و نیز اعمال بدترین شکنجه‌ها، به‌اشتباه فکر می‌کرد که می‌تواند باعث سکوت مردم و بقای رژیم خود گردد، اما برخلاف تصورات او، مردم نه‌تنها سکوت نکردند، بلکه در مبارزات خود مصمم‌تر شدند و تا پیروزی انقلاب به مبارزات خود ادامه دادند.(*) پی‌نوشت‌ها [1]. کمیته‌ی گزارشگران حقوق بشر، شکنجه چیست؟، کامیل جیفارد، تهیه و تنظیم: فریبا بامداد. [2]. ویلیام سولیوان و آنتونی پارسونز، خاطرات دو سفیر، ص 448، به نقل از «سقوط»،‌ مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی. [3]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد 1/506 و ر.ک: حشمت‌الله سلیمی، شکنجه در ساواک به روایت اسناد. [4]. خاطرات عزت‌شاهی (مطهری) (1384)، تدوین: نرگس کلاکی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ص 159-165. [5]. رجایی، غلامعلی (1384)، «روایت تکان‌دهنده‌ی شکنجه‌های ساواک»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی. [6]. همان. [7]. خاطرات عزت‌شاهی (مطهری)، همان. [8]. خلیلی، مهیار (1387)، «و دیگر هیچ (نیم‌نگاهی به انواع و شیوه‌های شکنجه در کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری»، شاهد یاران، ص 107. [9]. همان، ص 106. [10]. همان، ص 108. [11]. کریستین دلانوآ (1371)، ساواک، ترجمه‌ی عبدالحسین نیک‌شهر، طرح نو، چاپ اول، ص 334. *زهره رحمانی، پژوهشگر تاریخ معاصر منبع: سایت برهان

نقش اسرارآمیز عَلَم در وزارت دربار

علم در وزارتخانه‌ی دربار، علاوه بر تنظیم برنامه‌های شاه و تقویت حکومت پهلوی، همچون حائل و رابطی بین مجلس شورای ملی و شاه عمل می‌کرد و به‌نوعی نقش حفظ و تحکیم سلطه‌ی شخص اول رژیم بر سایر نهادهای حکومتی را بازی می‌کرد. رژیم پهلوی که با کودتای سوم اسفند 1299 شمسی به سریر قدرت دست یافته بود، از پایگاه طبقاتی کارآمد و تکیه‌گاه‌های اجتماعی مطمئن برخوردار نبود. به همین سبب، برای ایجاد ثبات لازم در حکمرانی خود بر مردم، بسیاری از ساختارهای سیاسی سنتی ایران را تغییر داد و ساختار حکومتی خود را بر سه رکن اصلی ارتش، بوروکراسی و دربار استوار گرداند. در این مقاله قصد داریم یکی از این سه رکن اساسی حکومت پهلوی، یعنی وزارت دربار را بررسی نماییم که چگونه به قدرت‌دهی شاهان پهلوی و به‌طور ویژه رژیم محمدرضاشاه کمک می‌کرده است. همچنین در ادامه‌ی این نوشتار قصد داریم نقش یکی از مؤثرترین وزیران آن سازمان، اسدالله علم را نیز در گسترش و قدرت‌دهی به این وزارتخانه در پیشبرد خواست‌ها و علایق شاه در شئون و سطوح مختلف، که بسیار نیز مؤثر واقع شد، بررسی نماییم. نقش وزارت دربار در حکومت پهلوی در هرم قدرت رژیم پهلوی، در مقاطعی بعد از شخص شاه، وزیر دربار قرار می‌گرفت و در مقاطع زمانی دیگر، این پست هم‌ردیف با نخست‌وزیر و یا یک پله پایین‌تر از آن قرار می‌گرفت که این رتبه‌بندی بستگی مستقیم به شخصیت و زیرکی وزیر دربار داشت. این وزارتخانه برخلاف نامش، جزء وزارتخانه‌های کابینه‌ی نخست‌وزیر منتخب دولت محسوب نمی‌شد و مستقیم زیر نظر شخص شاه اداره می‌‌شد. همچنین وزیر و کارکنان آن از معتمدترین افراد نزدیک به شاه انتخاب می‌شدند و معمولاً ریاست این وزارتخانه به نخست‌وزیران برکنارشده‌ی وفادار به رژیم پهلوی، سپرده می‌شد. به‌عنوان مثال، افرادی چون فروغی، حسین علاء، امیرعباس هویدا و امیراسدالله علم، بعد از منصب نخست‌وزیری، بلافاصله به دلیل خوش‌خدمتی به شاه و جلب اعتماد او، به سمت وزیر دربار منسوب ‌شدند. وظیفه‌ی اصلی این وزارتخانه، علاوه بر تنظیم برنامه‌های شاه و تقویت حکومت پهلوی، همچون حائل و رابطی بین مجلس شورای ملی و شاه عمل می‌کرد و به‌نوعی نقش حفظ و تحکیم سلطه‌ی شخص اول رژیم بر سایر نهادهای حکومتی را بازی می‌کرد. به همین دلیل، این وزارتخانه با برخورداری از حمایت شخص شاه و یک شبکه‌ی گسترده‌ی پرسنلی، به یکی از قدرتمندترین سازمان‌ها تبدیل شد و تمام امور کشور را رصد می‌کرد. به نقل از آقای مظفر شاهدی، می‌توان از مهم‌ترین دلایل عمده مرکزیت یافتن وزارت دربار در دوران پهلوی را بدین‌صورت برشمرد: «1. تثبیت و تحکیم موقعیت شاه در رأس حاکمیت کشور، 2. کاهش قابل توجه رقابت میان کشورهای انگلیس و آمریکا در ایران و گرایش هر دو کشور برای نیل به توافقی نسبی در عرصه‌ی سیاسی کشور، 3. کاهش قدرت نخست‌وزیران به دلایل عدیده، 4. سرکوب قهرآمیز مخالفان سیاسی رژیم پهلوی، 5. افزایش نسبی قیمت نفت و در نتیجه، بهبود تدریجی وضعیت اقتصادی کشور، 6. حمایت کشورهای انگلیس و آمریکا از رژیم پهلوی به‌عنوان کانون اصلی حفظ منافع این کشورها در منطقه و...»[1] بدین‌ترتیب وزارت دربار در طول سلطنت پهلوی‌ها به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین ارکان سیاست‌گذاری‌های داخلی و خارجی کشور محسوب می‌شد و با پشتوانه و حمایت همه‌جانبه‌ی شخص شاه، فراتر از تمام ارگان‌ها و سازمان‌های دولتی و غیره، بر امورات کشور نظارت می‌کرد و در قدرت‌دهی شاهان پهلوی نقش عدیده‌ای داشت. اسدالله علم و بازیابی قدرت وزارتخانه‌ی دربار تیمورتاش اولین وزیر مقتدر و پرنفوذ دربار پهلوی بود که در زمان رضاشاه، این وزارتخانه را تبدیل به جایگاهی کلیدی‌ در اعمال قدرت کرده بود، اما این وزارتخانه در سوم دی‌ماه سال 1311 به دستور رضاخان تعطیل و وزیر آن تیمورتاش از کار برکنار شد و مورد غضب شاه قرار گرفت. این ماجرا پایان کار این وزارتخانه نبود و در آخرین سال‌های حکمرانی مؤسس سلسله‌ی پهلوی در سال 1318، دوباره بازگشایی شد و از آن تاریخ به بعد، هرگز وزارت دربار نتوانست اهمیت قابل توجهی در رأس قدرت و همچنین در حل‌وفصل امور مختلف داشته باشد و وظایف آن بیشتر در انجام تشریفات و برگزاری مراسم تشریفاتی خلاصه می‌‌شد. بعد از تیمورتاش تا انتساب اسدالله علم، افراد دیگری چه در دوره‌ی رضاشاه و چه در دوره‌ی محمدرضاشاه به سمت وزارت دربار منصوب شدند، اما هیچ‌یک از آن‌ها آن جایگاه و اقتداری را که تیمورتاش برای این وزارتخانه کسب کرده بود، به دست نیاوردند؛ درحالی‌که افراد منصوب‌شده‌ی بعدی همگی به‌لحاظ سیاسی افرادی به‌اصطلاح ذی‌نفوذ و استخوان‌دار محسوب می‌شدند. اشخاصی که بعد از تیمورتاش و تا قبل از عَلَم به وزارت دربار منصوب شدند، عبارت بودند از: ‌ادیب‌السلطنه سمیعی، محمود جم، محمدعلی فرزین، محمدعلی فروغی ذکاءالملک، ابراهیم حکیمی، عبدالحسین هژیر، حسین علاء، ابوالقاسم امینی، دکتر منوچهر اقبال و حسین قدس نخعی.[2] این روند تا اواسط دهه‌ی چهل و روی کار آمدن اسدالله علم ادامه داشت و از این تاریخ به بعد در یک روند صعودی، علَم با زیرکی برای تحقق دیکتاتوری شاه که روند آن بعد از کودتای مرداد سال 32 شدت گرفته بود و تبدیل کردن مقام نخست‌وزیری به نقشی درجه‌دوم، این وزارتخانه را به یکی از اصلی‌ترین و عمده‌ترین کانون قدرت و تبلورگاه افکار و نظریات شاه و مرکز ثقل هدایت کشور تبدیل کرد تا دیگر افرادی مستقل و خارج از کانون پهلوی‌ها به هرم قدرت نزدیک نشوند و تأثیری در روند هدایت کشور نداشته باشند و دیگر وقایع سال‌های 1330 تا 1332 تکرار نشود. اقدامات عَلَم در قدرت‌دهی به وزارت دربار که او را از دیگر همتایانش متمایز می‌کرد علم مورد اعتماد رژیم بود و روابط بسیار نزدیکی با شاه داشت. در سراسر ایران، هیچ فرد سیاسی در چنین موقعیتی قرار نگرفته بود. چنین رابطه‌ی تنگاتنگی باعث شد در روز 21 آبان 1345، امیراسدالله علم نخست‌وزیر اسبق به سمت‌ وزیر دربار منصوب و موظف به یک‌سری سازمان‌دهی‌ها و دگرگونی‌های گسترده شود تا دربار را به وزنه‌ی مهمی در سیاست داخلی و خارجی تبدیل کند و بدین نحو، قدرت استبدادی شاه تحکیم یابد و خواسته‌های نامشروع شاه بدون مشروعیت مردمی محقق شود. در این راستا، امیر اسدالله به‌محض رسیدن به صدارت دربار، دست به اقداماتی زد که تا پیش از او هیچ‌کدام از وزرای دربار، توان و درایت انجام آن کارها را نداشتند. این اقدامات عَلَم را برای بازیابی قدرت وزارت دربار، که او را از دیگر همتایان خود در این پست جدا می‌کرد، می‌توان در چند مورد تقسیم‌بندی و بیان کرد: الف) انتقال وظایف هیئت‌دولت به وزارت دربار علم در طول دوران صدارت خود، سعی کرد وظایف اصلی و کلان هیئت‌دولت به وزارت دربار سپرده شود تا بدین‌طریق بتواند در دوران حاکمیت خود بر وزارت دربار، در بسیاری از تصمیم‌گیری‌های کشور دخالت کند. در مراحل بعد، به‌تدریج وزارتخانه‌های خارجه‌، دفاع‌، کشور و نفت نیز تحت نفوذ و کنترل مستقیم دربار درآمدند. بدین‌ترتیب بعد از انتساب علم به وزارت دربار، این وزارتخانه مانند دولتی مافوق غیررسمی، به رکن اصلی سیاست‌گذاری‌های داخلی و خارجی کشور تبدیل شد و فراتر از تمام وزارتخانه‌ها، سازمان‌ها، دوایر و غیره، به مسائل ریزودرشت کشور نظارت داشت و کنترل فائقه اعمال می‌کرد. به نقل از علینقی عالیخانی، در ارتباط با تغییر و تحولات به‌وجودآمده در وزارت دربار در دوره‌ی اسدالله علم، می‌توان گفت:«با آمدن علم، قیافه‌ی وزارت دربار دگرگون شد و سازمان‌های تازه‌ای برای نظارت بر دانشگاه‌ها و بررسی مسائل اجتماعی به وجود آمد و دبیرخانه‌ی مجهزی مسئول پیگیری تماس‌های دیپلماتیک شاه با مقام‌های بیگانه شد. شاه به‌تدریج در هر موردی که از پیشرفت کاری در دستگاه دولتی خرسند نبود، از علم می‌خواست کمیسیونی با مسئولان مربوطه تشکیل دهد و کار را به فرجام برساند.»[3] ب) تجهیز و مدرن کردن وزارت دربار اسدالله علم برای پیشبرد اهداف خود، نیاز به یک‌سری امکانات مدرن و افراد متخصص داشت و بدین‌منظور، جهت تجهیز هرچه بیشتر وزارت دربار، دست به ساخت‌وسازهای جدید زد و ساختمان‌های مدرن و زیبایی برای قسمت‌های مختلف وزارت دربار ساخت و با وسایل و لوازم مدرن و گران‌قیمت آن‌ها را آراست و از سوی دیگر، دستگاه‌های جدید و مدرن امنیتی و ارتباطی و اطلاع‌رسانی در قسمت‌های مختلف وزارت دربار نصب نمود. در ادامه، بخش‌های تخصصی چندگانه‌ای در وزارت دربار تأسیس کرد و از متخصصین رشته‌های مختلف علمی، فرهنگی، اجتماعی و... جهت همکاری با وزارت دربار دعوت به عمل آورد. بدین‌ترتیب در مدت نسبتاً کوتاهی که از وزارت دربار عَلَم سپری می‌شد، او توانست وسایل، امکانات و نیروهای لازم را برای وزارتی که پس از این قرار بود به‌عنوان شاخص‌ترین کانون قدرت و تصمیم‌گیری در کشور عمل کند، فراهم آورد. عَلَم در زمینه‌ی نوسازی و کارایی وزارت دربار در خاطرات خود می‌نویسد: «بعدازظهر شاهنشاه و شهبانو از کارهای ما در دربار بازدید فرمودند. عمارت‌های تازه‌ساز برای کارکنان وزارت دربار در سعدآباد و کاخ وزارت دربار را که با کمال آبرومندی ساخته‌ام و با فرش‌های عالی مزین است، دیدن کردند... از تشکیلات هم خیلی خوش‌شان آمد. از دستگاه‌های ریز و ارتباط با دنیا، شاهنشاه فوق‌العاده خوشحال شدند و هیچ تصور نمی‌فرمودند چنین دستگاهی به وجود آمده باشد... عرض کردم دربار به هر صورت مرکز ثقل کشور است...»[4] ج) تشکیل باندی گسترده برای رسوخ در تمامی مقام‌های حساس دیوان‌سالاری اسدالله علم برای پیشبرد اهداف و تبدیل وزارت دربار به مرکز ثقل قدرت خود، نیاز به افرادی وفادار و مورد اعتماد در تمام سازمان‌ها داشت و به همین منظور نیز هنگامی که به وزارت دربار منصوب شد، به تشکیل باندی گسترده و متنفذ از عوامل خود دست زد که در همه‌ی مقامات حساس دیوان‌سالاری ایران رسوخ داشتند و عَلَم نیز از پرداخت پاداش به آنان در ازای خدماتشان ابایی نداشت و این پاداش البته از جیب بیت‌المال بود. بدین‌ترتیب تعداد زیادی از دوستان و نزدیکانش را در پست‌های حساس و کلیدی کشور منصوب کرد. این افراد با توجه به سوابق کاری خود، امور اداری، ‌اجرایی، سیاسی و... دستورات وزارت دربار را چنان‌که دلخواه اسدالله علم بود، انجام می‌دادند. این وضعیت به علم امکان می‌داد تا بدون دغدغه‌ی خاطر، به مأموریت‌ها و وظایف اصلی خود بپردازد. علم علاوه بر نفوذ در دیوان‌سالاری کشور، دست به چینش نمایندگان مجلس پهلوی نیز زد و برای این منظور، اقدام به تشکیل کمیته‌ای مخفیانه‌ای کرد که وظیفه‌ی آن، تعیین نمایندگان مجلس بود. فعالیت این کمیسیون غیررسمی و پنهانی در طول دوران سرپرستی عَلَم بر وزارت دربار ادامه داشت و در واقع این وزیر دربار بود که نمایندگان مجلس پهلوی را تعیین می‌کرد.[5] فرجام سخن امیراسدالله عَلَم که در طول دوران نخست‌وزیری خود سابقه‌ی تصویب لایحه‌ی ضداسلامی انجمن‌های ایالتی و ولایتی و بازداشت حضرت امام خمینی در 15 خرداد 1342 و سپس سرکوب خونین قیام پانزده خرداد را داشت، در دوران سرپرستی وزارت دربار نیز همچون نخست‌وزیری، در راستای تقویت موقعیت و تحکیم پایه‌های قدرت استبدادی و غیرمشروع و مردم‌ستیز شاه، از هیچ‌کاری فروگذاری نکرد و به‌نوعی می‌توان مدعی شد بعد از انتخاب عَلَم به وزارت دربار، وظایف اصلی و کلان کشور به‌وسیله‌ی این وزارتخانه انجام می‌شد و دولت تحت هدایت نخست‌وزیر، به نقشی درجه‌دوم در کانون قدرت دست یافت و تبدیل به سازمانی شد که تنها مجری انجام فرامین غیرقانونی شاه به‌واسطه‌ی وزارت دربار بود. در انتها نیز با توجه به سوابق و خوش‌خدمتی‌های عَلَم در پیشبرد اهداف غیرقانونی شاه و سرکوب مردم، او در تاریخ، نام خود را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران حکومت غیرقانونی محمدرضاشاه و چهره‌ای به‌شدت منفور در بین اذهان عمومی ثبت کرد و در پایان نیز به سبب بیماری سرطان از سمت خود استعفا داد و در 25 فروردین 1357 در کام مرگ فرورفت.(*) پی‌نوشت‌ها 1. مظفر شاهدی (1379)، مردی برای تمام فصول، اسدالله علم و سلطنت محمدرضاشاه پهلوی، تهران، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ص 489-488. 2. مصطفی الموتی (1372)، ‌ایران در عصر پهلوی، جلد 15، ص 174. 3. اسدالله علم (1377)، یادداشت‌های علم (به کوشش علینقی عالیخانی)، جلد اول، تهران، کتاب‌سرا، ص 5. 4. اسدالله علم (1377)، همان، ص 197-196. 5. عبدالله شهبازی (1370)، ظهور و سقوط پهلوی، جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، جلد دوم، تهران، انتشارات اطلاعات، ص 240-241. *وحید بهرامی، پژوهشگر تاریخ معاصر منبع: سایت برهان

نوسازی رضاشاه چه نتایجی برای ایران داشت؟!

این نوشتار با تمرکز بر فرایند به قدرت رسیدن رضاشاه، اولویت‌ها و خط‌مشی پهلوی اول در نوسازی را مورد پردازش و تحلیل قرار می‌دهد. مسئله اساسی آن است که در نوسازی رضاشاه به چه مولفه هایی توجه شد و در مقابل چه مسائلی کنار گذاشته شد. با کودتای اسفند 1299ه.ش.، دوره‌ی جدیدی از تاریخ ایران آغاز شد. دوره‌ای که نوسازی و اصلاح به شیوه‌ی غربی پارادایم حاکم بر آن بود. دوره‌ای تأثیرگذار در تاریخ ایران که در آن تغییرات قابل ملاحظه‌ای در حوزه‌های نظامی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ایران به وجود آمد. این اقدام‌ها و تغییرهای ناشی از آن، گاه مایه‌ی خرسندی و تشویق برخی صاحب‌نظران قرار گرفته و گاه زمینه‌ساز مخالفت‌ها و انتقادهای شدید برخی دیگر از آنان شده است. کمتر پادشاهی در دوران معاصر ایران چنین خصلت دوگانه‌ای را همراه خود دارد که طی آن کارنامه‌ی دوران سلطنتش این چنین مورد ارزیابی‌های دقیق و البته متضاد قرار گیرد.[1] از جمله مواردی که حجم بیشتری از پژوهش‌ها در این باره به آن پرداخته‌اند، نوع رویکرد نخبگانبه مقوله پیشرفت و ارزیابی موفقیت آنان در گذار ایران به نوسازی، استقلال سیاسی و تشکیل دولت و ملت بوده است. توجه به نوع حکومت پهلوی و شکل نوسازی آن، روی سکه‌ای است که روی دیگر آن، سکوتی کامل به ابعاد دیگر این نوسازی است. در حالی که در سیر صعودی رضاخانی به رضاشاهی، مؤلفه‌هایی دخیل هستند که ماهیت برنامه‌ی نوسازی رضاشاه را تعین می‌کنند. این نوشتار با تمرکز بر فرایند به قدرت رسیدن رضاشاه، الویت‌ها و خط مشی پهلوی اول در نوسازی را مورد پردازش و تحلیل قرار می‌دهد. فرایند نوسازی و تمرکز سیاسی تمرکز سیاسی فرایندی است که در آن یک قدرت مرکزی جایگزین قدرت‌های متعدد، پراکنده و محلی می‌شود. نتیجه‌ی این فرایند، کاهش خودمختاری واحدهای فرعی ونفوذ اقتدار مرکزی در سطوح ملی، منطقه‌ای و محلی است. ابزارهای ایجاد تمرکز متعددند: «فرهنگ و نهادسازی، وضع قوانین و مقررات، یکپارچه سازی اقتصاد، آموزش‌های نوین، رسانه‌های جمعی، ایدئولوژی و سرانجام سرکوب و زور. از ابزار سرکوب و زور معمولاً به عنوان آخرین وسیله برای درهم شکستن مقاومت نیروهای تمرکز گریز استفاده می‌شود. با این وجود هنگام ایجاد تمرکز در کمترین زمان ممکن، ضعف و فقدان دیگر ابزارها و شورش‌های گسترده، کاربرد زور افزایش می‌یابد. استفاده از ابزار سرکوب می‌تواند به ایجاد تمرکز کمک کند اما استفاده‌ی مکرر یا اتکای صرف از کارایی آن می‌کاهد.[2] این فرایند در نهایت ممکن است محصولی در قالب یک نظام مطلقه داشته باشد، نظامی که گاه محرک نوسازی خوانده شده است اما این را می‌توان یک روی سکه دانست. روی دیگر سکه، زایش زمینه‌های بحرانی است که با نادیده گرفته شدن، به عمق می‌روند تا چندی بعد در سطوح بالاتری خود را نشان دهند چرا که نوسازی دولت‌های مطلقه تا آنجا انجام می‌پذیرد که «ساخت قدرت شامل توازن بین طبقات قدیم و جدید، استقلال نسبی دولت از آن‌ها و نبود ایفای نقش مستقل سیاسی توسط نیروهای اجتماعی دست‌خوش تحول اساسی نشود. از این رو علی‌رغم نوسازی در سطوح اقتصادی، اداری و فرهنگی، ساخت سیاسی در این دولت‌ها به نسبت متصلب و ایستا باقی (می)ماند. حفظ این ساخت برای تداوم دولت مطلقه امری اجتناب ناپذیر بود. هر چند که نوسازی در دیگر سطوح، دیر یا زود ساخت سیاسی را نیز با بحران روبه‌رو ساخت.»[3] ظهور، صعود و افول رضاشاه می‌تواند موردی مناسب برای پردازش این مبانی نظری باشد که در ادامه به تفصیل، بدان پرداخته خواهد شد. زمینه‌ی ظهور پهلوی اول ظهور رضاشاه را باید در بطن بافت و زمینه‌های تاریخی و سیاسی ایران و عوامل بین‌المللی جست‌وجو کرد. بررسی این عوامل می‌تواند نشان دهنده‌ی مختصات ویژه‌ی حکومت رضاشاه شود. در بررسی این عوامل سرخوردگی از مشروطه، ضعف حکومت مرکزی و بحران‌های ناشی از جنگ جهانی اول نقش داشتند.[4] از دیگر عوامل مؤثر در این باره، وقوع شورش‌های قومی و محلی در کشور است... و ایجاد دولت مرکزی نیرومندی را ضروری ساخت. به گونه‌ای که شخصیت‌های فرهنگی- سیاسی آن زمان به قدرت رسیدن رضاشاه را عاملی برای پایان به بحران‌های امنیتی کشور می‌دانستند. برای نمونه «مصدق» در این باره، این گونه اظهار نظر کرده است: «...وضع در این مملکت طوری بود که اگر کسی می‌خواست مسافرت کند، امنیت نداشت. اگر کسی مالک زمینی بود، امنیت نداشت. اگر اموال و املاکی داشت مجبور بود چند تفنگچی برای حفظ اموالش استخدام کند... من برای حفظ خانه‌ام، خانواده‌ام و مردم کشورم طبعاً دلم می‌خواهد رضاخان نخست‌وزیر این مملکت باشد چون آرزوی ثبات و امنیت دارم و حقیقتاً در چند سال گذشته به برکت وجود این مرد، ما این امنیت و ثبات را داشته‌ایم و توانسته‌ایم در کارهای عام المنفعه و خدمت به منافع جامعه پیشرفت کنیم.»[5] در واقع بنا بر متون و منابع موجود، امنیت مهم‌ترین دغدغه‌ی حمایت داخلی از رضاخان در این مرحله بوده است. برآیند تعین بحران داخلی ایران در ماهیت حکومت رضاخان و برنامه‌های وی، بعدها چالش استبداد رضاشاهی را ایجاد کرد که گریبان جامعه را تنگ کرد. افزون بر این موارد، قدرت‌گیری رضاشاه در ایران صرف‌نظر از مهیا بودن زمینه‌ی داخلی، محصول توافق بین‌المللی نیز بود. «انگلیس به این باور رسید که اداره و ادامه ی حکومت ضعیف و سنتی قاجار پاسخگوی انتظارات عصر مدرنیسم نیست. زیرا جهانی شدنِ سرمایه‌داری می‌طلبید که نظام سیاسی و ساختارهای اجتماعی شکل مدرن پیدا کند. برای پشت سر گذاشتن وضعیت سنتی جامعه و ورود به عصر مدرنیسم نیاز به یک قدرت نظامی بود، زیرا فقط یک قدرت نظامی می‌توانست دولت مطلقه مدرن را محقق سازد. انگلیس ظاهراً از گسترش کمونیسم روسی در ایران نگران بود، زیرا گسترش و عمق تضاد طبقاتی و فقر توده‌ها زمینه‌ی مناسبی برای پذیرش کمونیسم فراهم کرده بود.»[6] در مجموع فضای سیاسی ایران آن زمان، آشفته بود. از یک سو ساخت سنتی قدرت برآمده از نیروی ایلات و عشایر دچار فروپاشی گردیده بود و شاه به عنوان سمبل قدرت ساخت سنتی در ضعیف‌ترین موقعیت خود قرار داشت و از سویی نیز نیروی ژاندارمری امکانات بالقوه را برای در دست گرفتن قدرت نداشت و نیروی قزاق تنها نیروی نظامی بود که به علت حمایت انگلیس از آن، امکان اقدام داشت. در چنین شرایطی بود که بر اساس برنامه‌ی از پیش تعیین شده‌ی انگلیس‌ها، نیروهای قزاق ایران به فرماندهی رضاخان و رهبری سیاسی سید ضیاءالدین طباطبایی وارد تهران شدند. از کودتا تا اصلاحات چندی بعد از ورود به تهران، سید ضیاء طباطبایی، در بیانیه‌ای انجام اصلاحات متوقف در سلسله‌ی قاجاری را منوط به داشتن ارتش قوی کرد.[7] در واقع ضعف خرده سیستم‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی موجب شد تا خرده نظام نظامی مورد تأکید قرار گیرد. رضاخان نیز که پس از کودتا لقب «سردار سپه» را اخذ کرده بود، در بیانیه‌ای که توسط سیدضیاء تنظیم و به نام «رئیس دیویزیون قزاق، اعلیحضرت شهریاری و فرمانده‌ی کل قوا-رضا» منتشر شد، بر ایجاد «حکومتی که تجلیل و تعظیم قشون را از اولین سعادت مملکت به شمار آورد و نیرو و راحتی قشون را یگانه راه نجات مملکت بداند و در آن بیت‌المال مسلمین حیف و میل نشود و امنیت در سراسر کشور برپا شود و سیاسیون خارجی در آن دخالت نداشته باشند.» تأکید کرد.[8] رضاخان از این پس بر خرده سیستم نظامی تمرکز کرد؛ ایجاد تشکیلات نظامی واحد و متحدالشکل با ادغام بریگاد مرکزی و قزاق شروع شده و پس از تصدی مقام وزارت جنگ توسط رضاخان تحت نظارت وزارت جنگ درآمد. ادغام ژاندامری، تأسیس دانشکده‌ی افسری، جذب امکانات مالی، افزایش تعداد کادر خرید سلاح‌های جدید و آموزش‌های جدید به قدرت برتر در جامعه‌ی ایران تبدیل شد و تقسیم تشکیلاتی آن نیز دچار تحول گردید. وی با اتکا به نیروهای نظامی در عرصه‌های گوناگون، به سرعت قدرت خود را استحکام بخشید و ارتش حرفه‌ای رو به گسترش را به زیر فرمان خود درآورد. قدرت او چنان شد که «در عموم کارهای لشکری و کشوری و مالی مداخله می‌کرد... عواید اداره‌ی مالیات مستقیم و درآمد اداره‌ی کل خالصه جات مملکتی و مالیات ارزاق تهران را هم که ریاست آن با امیرلشکر خدایارخان بود، از مردم اخذ و بدون آنکه به خزانه‌داری کل وارد شود، مستقیماً بابت بودجه‌ی وزارت جنگ دریافت می‌نمود.»[9] از این پس رضاخان تا سال 1304 با اتکا به ارتش جدیدی که سازماندهی کرده بود و با حمایت ضمنی و سکوت برخی از نیروهای سیاسی- اجتماعی به توسعه‌ی اختیارات خود پرداخت تا در مجلس پنجم مشروطه، انحلال سلطه‌ی قاجاریه را به تصویب رسانید. در مجموع در فرایند به قدرت رسیدن رضاخان، خرده سیستم نظامی به گونه‌ای نامتوازن از دیگر خرده سیستم‌های نظام اجتماعی برجسته‌تر شد. اقتدارگرایی رضاشاهی در ایران، نوسازی در برخی زمینه‌ها در قرن نوزدهم آغاز شد اما ضعف دولت قاجار و نیز طبقه‌ی متوسط موجب ناکامی و توقف آن شد. در واقع با توجه به ضعف بورژوازی، پیشبرد فرایند نوسازی در ایران مستلزم وجود دولتی مدرن، متمرکز و مقتدر بود. با شکل‌گیری دولت مطلقه پهلوی توسعه و نوسازی در ایران شتاب گرفت. اما به دلیل تسلط دولت بر منابع قدرت و ناتوانی و پراکندگی جامعه‌ی مدنی، نوسازی تنها، پروار ساختن ناقص نظام اجتماعی را به دنبال داشت. در فرایند نوسازی به سبک رضاشاهی، حوزه‌ی سیاست تا آنجا که به ساخت دولت مربوط می‌شد تحولاتی را پذیرفت، اما این تغییرات برای تقویت کارایی، ظرفیت و اقتدارحکومت بود و به گسترش تسلط و نفوذ آن بر جامعه‌ی مدنی منجر شد. از این رو اگرچه دولت مطلقه در عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی دستاوردهایی برای توسعه و نوسازی داشت اما در حوزه‌ی سیاست و نظام سیاسی مانع توسعه بود.[10] در واقع دوران سلطنت وی همچون وزارتش مختصاتی داشت؛ نظامی‌گری که نهادها، فرایند و کنش‌گران را شامل می‌شود و سپس بستن راه حضور نخبگانی که برخی‌شان از کنش‌گران نوسازی وی بودند و یا در کمترین حالت حامی‌اش و مذهب ستیز. نظامی‌گری در حکومت رضاشاه با به قدرت رسیدن رضاشاه، قدرت در دست کسی متمرکز شد که خاستگاه و تکیه گاهش ارتش بود. تمرکز قدرت، وحدت و امنیت ملی، انجام اصلاحات و ایجاد نظام دیوانی مدرن در عصر رضاشاه همگی نیازمند استقرار ارتش جدید بودند. با توجه به ریشه‌ی نظامی کودتای 1299، کوشش‌های جدید در زمینه‌ی نوسازی ارتش قابل انتظار بود. همان‌گونه که پیش‌تر آمد، ناامنی‌های موجود در ایران امنیت را به گمشده‌ی نخبگان ایرانی تبدیل ساخت به گونه‌ای که به حامیان رضاخان تبدیل شدند. رضاخان نیز پس از کودتا به ایجاد و تقویت ارتش ملی به عنوان ستون محکم قدرت خود پرداخت تا اولویت خرده سیستم نظامی ماهیت نظامی حکومت وی را آشکار سازد. بر این اساس، رضاشاه موانع دست‌یابی ایجاد سلطنت را با توسعه‌ی اقتدارهای خود هموار ساخت و از همان ابتدا برای تشکیل یک دولت مرکزی مقتدر، بر ضرورت اصلاحات مالی، اداری و نظامی، تأسیس مدارس، پیشرفت تجارت از راه احداث جاده‌ها و راه آهن و نیز الغای کاپیتولاسیون تأکید کرد. ماهیت نظامی حکومت رضاشاه، ماهیت برنامه‌ی نوسازانه‌ی وی را نیز مشخص کرد. چنانچه بار دیگر نخستین پایگاه جهت آغاز اصلاحات وی، ایجاد یک ارتش ملی واحد و مدرن بود.[11] بدین ترتیب اقدام‌هایی آغاز شد که فارغ از آثار مثبت و منفی و یا چگونگی اجرای آن، خرده نظام‌های جامعه‌ی ایران را دچار دگرگونی ساخت. بالا بردن درآمدهای دولتی از راه مالیات منظم، بانک‌داری و فعالیت‌های گمرکی، بهبود بخشیدن به نظام ارتباطی به‌وسیله‌ی جاده سازی و احداث نخستین خط راه آهن سراسری ایران، ایجاد خطوط تلگراف و شبکه‌ی تلفن، اجباری کردن خدمت نظام وظیفه‌ی عمومی و سربازگیری، ایجاد نظام قضایی و آموزشی مدرن، مشارکت دادن زنان در آموزش و پرورش و فعالیت‌های اجتماعی، توسعه‌ی شبکه‌های بهداشتی، درمانی و نوسازی شهرها با کشیدن خیابان‌های پهن در شهرهای بزرگ، طرح‌هایی بودند که ارتش رضاشاه در آن به نحوی نقش فعال داشت. آن‌گونه که «جان فورن» رژیم رضاشاهی را «استبداد نظامی» و «تجددخواهی نظامی به رهبری دولت» می‌نامد.[12] شاید همین مشارکت و پشتیبانی ارتش سبب شد که هر چه از آغاز نوسازی رضاشاه می‌گذشت، ویژگی آمرانه و خشن آن پررنگ‌تر می‌شد. بودجه‌ی دفاعی از سال 1305 تا 1320، 5 برابر افزایش یافت. بودجه‌ی ارتش از حدود 110میلیون ریال در سال1307 به275 میلیون ریال در سال 1315 و592 میلیون ریال در سال 1320 رسید و شمار ارتشیان هم ازحدود 40 هزار نفر به حدود 150 هزار نفر افزایش یافت.[13] علاوه بر این وی از راه جذب بودجه و اعتبارات بیشتر در طی سال‌های 1300-1320 علاوه بر افزایش تسلیحات و امکانات نظامی ارتش بر تعداد نفرات آن افزود به گونه‌ای که نیروهای مسلح از 5 لشکر با 40 هزار نفر به 18 لشکر با 127 هزار نفر رسید.[14] همچنین تشکیلات ارتش نیز پس از گسترش در سال 1313 شامل 4 قسمت مجزای وزارت جنگ، ارکان حزب کل قشون، تفتیش نظامی کل قشون و تفتیش مالی و مباشرت کل قشون گردید. علاوه بر توسعه‌ی نیروی انتظامی جهت سرکوب شورش در شهرها، ارتش به منظور مقابله با قیام‌های ایلات و عشایر و نیروهای گریز از مرکز، نیروی زرهی (تانک و زره پوش) و نیروی هوایی را نیز به خدمت گرفت. نیروی هوایی به عنوان یکی از واحدهای نیروی زمینی با خرید 100فروند هواپیمای جنگی و تأسیس مدرسه‌ی هواپیمایی به تدریج شکل گرفت و در سال 1311 مستقل شد و تا سال 1314 در برخی شهرها نیز گسترش یافت.[15] توسعه‌ی ارتش به عنوان واحد مجزا از جامعه امکان نداشت بنابراین ضروری بود آموزش‌های نظامی، ایده‌ها و روش‌های جدیدی از روش‌های متعددی در جامعه تسری یابد. به همین جهت طرح نظام وظیفه‌ی اجباری در مجلس پنجم تصویب شد. بنیان‌گذاری دولت و ارتش ملی، تغییر در رابطه‌ی فرد و دولت را ضروری می‌ساخت. نظام وظیفه‌ی همگانی موجب می‌شد دولت به جای رهبران ایالات، مالکین و مقامات محلی، اتباع خود را بر اساس ضوابط قانونی و صرف‌نظر ازتعلقات مذهبی، قومی و زبانی و وابستگی‌های طبقاتی به خدمت نظام فراخواند. «...این ضابطه‌ای انتزاعی و غیرشخصی بود که به همگان هویتی نوین می‌بخشید. اتباعی که به این ترتیب به خدمت نظام در می‌آمدند در فضایی جدید، منضبط و جمعی از آموزش، لباس، خوراک و زبان یکسان بهره‌مند شدند. بدین ترتیب ارتش به مدرسه‌ای برای آحاد ملت، تبلیغ وفاداری به دولت و ترویج شیوه‌ی جدیدی از زندگی و آموزش‌های ناسیونالیستی تبدیل می‌شد.»[16] برقراری پیوند معنوی میان شاه و نخبگان نظامی از دیگر برنامه‌هایی بود که با جدیت دنبال می‌شد. «رضاشاه در همه‌ی مراسم عمومی لباس نظامی به تن می‌کرد. سطح زندگی افسران ارتش را بالاتر از سایر حقوق بگیران قرار داد. اراضی دولتی را با قیمت ارزان به آن‌ها فروخت، برایشان باشگاهی تماشایی در تهران ساخت و فارغ التحصیلان دانشگاه افسری را به فرانسه فرستاد. او هم‌ردیفان وفادار خود در لشکر قدیم قزاق را به فرماندهی لشکرهای ارتش نوین ارتقا داد و بالاخره پسرانش به ویژه ولیعهد را بیش از هر چیز، افسرانی فعال در نیروهای مسلح بار آورد.»[17] تغییر شیوه‌ی سربازگیری سنتی به «نظام وظیفه»، وسیع‌ترین بستر ممکن برای ترویج ملی‌گرایی را به وجود آورد. اقتدار دولت تا درون خانوادههای روستایی، ایلی و شهری نفوذ کرد. تمامی ایرانیان صرف‌نظر از قومیت، زبان و مذهب موظف بودند مدتی را زیر پرچم ملی کشور خدمت کنند. رضاشاه به طور منظم و حساب شده سران نظامی را به رژیم خود متصل می‌کرد. وی با هر نوع نشانی از خیانت به شدت برخورد می‌نمود و یک سیستم فرماندهی سلسله مراتبی ایجاد کرد که از دفتر نظامی او در دربار به رؤسای ستاد و سپس فرماندهان نواحی می‌رسید. فرماندهان عالی رتبه‌ی ارتش همچون دیکتاتورهای کوچک به نیابت از رضاشاه در گوشه و کنار کشور حکمرانی و هرگونه فعالیت و گروه مخالف را سرکوب می‌کردند. رضاشاه اصرار داشت که تمام مسائل مهم لشکری باید به اطلاع شخص او برسد و در نتیجه فرماندهان خویش را به مشتی افراد وابسته به عنایت خود تبدیل کرد. سوء ظن عجیب و وحشتناک شاه به افسران رده بالا که حامیان او در روند صعود به دولت بودند آن چنان عمیق شد که تا سال 1315 چهره‌های نظامی معروفی نظیر سرلشکر «حبیب الله خان شیبانی»، سرلشکر «محمدحسین آیرم» و سرلشکر «امان الله جهانبانی» از کار برکنار شده و حتی به زندان بیفتند.[18] گویی سنت وزیر کشی در دوره‌ی پهلوی به سنت افسرکشی تبدیل شده بود. اما نهادی که با چنین سیاست‌ها و البته سرمایه‌گذاری هنگفتی توسط رضاشاه ایجاد شده بود در جریان حمله‌ی متفقین در شهریور 1320 نتوانست حتی بخش کوچکی از این هزینه‌ها را جبران نماید و حتی پیش از دستور ترک مقاومت، دچار فروپاشی شده بود. «ارتش در میدان نبرد از بالا تا پایین فرو پاشید و سربازان پس از گریختن فرماندهانش پراکنده شدند. روحیه‌ی باختگی که از لشکرهای خط مقدم آغاز شده بود، به سرعت به سراسر ارتش و سپاهیانی که در عملیات شرکت نداشتند گسترش یافت. در هشتم شهریور آشوب کاملی بر محافل نظامی ایران حکمفرما بود. بخش اعظم سربازانی که فرار کرده بودند، تفنگ و مهمات و تجهیزات خود را همراه برده و برای آنکه بتوانند غنایمی تهیه کنند آن‌ها را به عشایر فروختند. وقتی ثبات رفته رفته آغاز شد دیگر چیز چندانی برای ارتش نمانده بود. ستاد کل می‌گفت از 50 هزار افراد لشکرهای یکم و دوم تهران تنها حدود 12 هزار نفر باقی مانند. در واقع ستاد کل اعتقاد داشت که در حال حاضر سپاه قابل اتکایی در اختیار ندارد.[19] این گونه، حکومتی که با کودتایی نظامی و با خاصیتی میلیتاریستی ایجاد شده بود، نتوانست دوام بیاورد چون آن‌گونه که در ابتدا آورده شد، در فرایند تمرکز قدرت، استفاده از ابزار سرکوب می‌تواند به ایجاد تمرکز کمک کند اما استفاده‌ی مکرر یا اتکای صرف از کارایی آن می‌کاهد. سخن آخر دوران اقتدار رضاشاه از اسفند 1299 با روندی تدریجی آغاز شد تا در سال 1304 با عنوان «رضا»، شاهِ ایران تثبیت شد. از همان ابتدا در تنوع میان خرده نظام‌های مختلف، خرده نظام نظامی به صورتی نامتعادل رشد کرد و مورد تأکید قرار گرفت. اگر ارتش در دوره‌ی قبل از سلطنت وی مستقل از خرده نظام سیاسی بود اما در سیری صعودی به ساختار غالب در خرده نظام سیاسی بدل شد و در تشدید فرایند نوسازی به کار گرفته شد و ابزار سرکوب و تمرکز قدرت رضاشاه گردید. بنابراین نوسازی رضاشاهی هر چند موجب رشد تحولات پس از خود شد اما به دلیل سرشت، ماهیت و شیوه‌ی آن نتوانست کارآمدی مطلوبی برای جامعه‌ی آن زمان باشد. نوسازی وی بیشتر پایه‌ی قدرت وی را که نیروهای نظامی بود تقویت و گسترش داد. به صورتی که محصول نوسازی رضاشاهی اقتدار و استبدادی شد که بر پایه‌ی ماهیت نظامی حکومت و سیاست‌هایش رخنمون شد و تنگنایی بر جامعه ایران پس از مشروطه گردید.(*) پی‌نوشت‌ها: [1]. جان فورن، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال‌های پس از انقلاب اسلامی، ترجمه‌ی احمد تدیّن، تهران:رسا، 1382، ص 329 [2]. وحید سینایی، دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357-1299)، تهران: کویر،1384، ص171 [3]. وحید سینایی، پیشین، ص30 [4]. محمدرضا خلیلی خو، توسعه و نوسازی ایران در دوره‌ی رضاشاه، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی، صص101-104 [5]. استفانی کرونین، رضاشاه و شکل‌گیری ایران نوین، ترجمه‌ی مرتضی ثاقب‌فر، 1382، تهران: جامی، ص36 [6]. علی بیگدلی، اندیشه‌های میلیتاریستی در دوره‌ی پهلوی اول، زمانه، دی 85، ش 52، ص 32 [7]. حسین مکی، تاریخ 20 ساله، ج اول:کودتای 1299، چاپ سوم، تهران: نشر ناشر، 1361، ص245-246 [8]. یحیی دولت آبادی، تاریخ معاصر یا حیات یحیی، تهران: فردوسی، صص230-238 [9]. حسین مکی، تاریخ 20 ساله، ج2: مقدمات تغییر سلطنت، چاپ پنجم، تهران: نشر ناشر، ص141 [10]. وحید سینایی، پیشین، ص66 [11]. محمدرضا خلیلی خو، ص130 [12]. جان فورن، پیشین، ص 331 [13]. حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران،تهران:گام نو،1381، ص71 [14]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب:از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ترجمه‌ی کاظم فیروزمند و دیگران تهران: مرکز، ص124 [15]. محمدرضا خلیلی خو، پیشین، ص 136-137 [16]. وحید سینایی، پیشین، ص242 [17]. یرواند آبراهامیان، پپشین، ص124 [18]. استفانی کرونین، پیشین، ص78 [19]. استفان کرونین، پیشین، ص80 *حسین نادریان؛ کارشناس مسائل تاریخ منبع: سایت برهان

انگلیسی‌ها چگونه از ایران رانده شدند؟ - به بهانه‌ی تصویب قانون خلع‌ید از شرکت نفت انگلیس

در اجحاف‌های آشکاری که شرکت نفت انگلیس بر مردم تحمیل کرده بود و در پی حملات شدید رسانه‌های داخلی در سال 1327، موج اعتصابات مناطق جنوبی ایران را فراگرفت؛ مردمی که با فرصت به‌وجودآمده به‌دنبال «نه» تاریخی به انگلستان بودند. جالب اینکه این‌بار این افکار عمومی بودند که انگیزه‌ی استیفای حقوق ملی را به خواص بخشیدند. مخالفت با انگلستان و حضور و نفوذ آن‌ها در ایران، طی سال‌هایی که سرانجام به ملی شدن صنعت نفت انجامید، تنها بهانه‌ای بود که روزگار به مردم و برخی از وطن‌پرستان ایرانی بخشیده بود تا شانس خود را برای رهایی از سیطره‌ی نفوذ و تسلط و تحقیر انگلیسی‌ها بیازمایند. حقیقت این است که اگر تا دیروز تردیدی در این عقیده وجود داشت که سرمنشأ همه‌ی گرفتا‌ری‌های ایرانیان در دستان رازآلود انگلیسی‌هاست، تصرف ایران در جریان جنگ جهانی دوم و تحقیر سردمداران ایران و مردمی که شوربختی‌های حاصل از اشغال ایران را در قحطی و از دست دادن جوانان خود تحمل کرده بودند، دیگر هیچ تردیدی برایشان نگذاشته بود که باید در همه‌ی حوادث کوچک و بزرگ کشورشان دستان رازآلود کشوری را بجویند که در کوچه و بازار به آن لقب پیر استعمار و روباه پیر داده بودند. به روایتی دیگر، ایرانیان با توجه به تغییرات عرصه‌ی بین‌المللی و امید عدالتی که به نظر می‌رسید سازمان تازه‌تأسیس ملل متحد و نیز گرفتاری‌های حاصل از ویرانی جنگ در انگلستان پیش آورده بود،به زعم خود، این فرصت را پیدا کرده بودند که برای یک‌بار هم شده است با یک «نه تاریخی» به مقابله با انگلستان بپردازند. بدبینی ایرانیان به انگلستان آن‌قدر آشکار بود که حتی رضاشاه را واداشته بود، با فراموش کردن خاستگاه خود، در همراهی با هم‌وطنان وطن‌پرست خود، به ظاهر یا به باطن، خود را مخالف سیاست‌های انگلستان نشان دهد. سخت‌گیری رضا‌شاه و مقاومتش برای دریافت حق‌السهم ایران از شرکت نفت ایران و انگلیس را که به قیمت دشمنی و کینه‌ی انگلیسی‌ها و شاید از دست دادن تاج‌و‌تخت و تحقیر شگفت‌انگیزش تمام شد، باید حاصل همین نوع خودنمایی وی در ضدانگلیسی نشان دادن خود با تمایل و زمزمه‌های تاریخی ایرانیان داشت. محمدرضاشاه و احساس بدبینی و تنفرش از انگلیسی‌ها کمتر از مردم و وطن‌پرستان سرزمینش نبود، اما تجربه‌ی تحقیر پدر به دست انگلیسی‌ها و بیم از دست دادن تاج‌وتخت باید آن‌قدر در جان و دل شاه جوان اثرات عمیقی بر جای گذاشته باشد که در همراه نشان دادن خود با احساسات مردم کشورش از خود خویشتن‌داری نشان دهد و بکوشد از رقابت‌های آمریکا و انگلستان استفاده کند و با تطمیع آمریکا به ذخایر نفتی ایران و تحریک رقابت میان آن‌ها و نیز با خنثی نشان دادن خود در درگیری‌های رجال و مردم ایران با شرکت نفت انگلیس تاج‌و‌تخت خود را از آسیب حوادث منتهی به ملی شدن نفت ایران بر باد ندهد. او برای حفظ منافع ایران، بیش از اینکه به قدرت مردم و دیپلماسی نخست‌وزیران و مجلس خود متکی باشد، به حمایت آمریکایی‌ها دل بسته بود. ترس همراه با تنفر شاه نسبت به انگلستان، وی را واداشته بود خود و کشورش را بیش از حد به حمایت‌‌های آمریکا متکی نماید. دلخوری حقیقی شاه بیشتر به نحوه‌ی برخورد انگلیسی‌ها با پدرش و تبعید رقت‌انگیز او از ایران برمی‌گشت. اشرف پهلوی دراین‌باره می‌نویسد: «...یک علت کینه‌ی برادرم نسبت به انگلیسی‌ها که او را وادار ساخت خود را به دامن آمریکا‌یی‌ها بیندازد همین بود. برادرم همیشه می‌گفت اگر انگلیسی‌ها ایران را اشغال و پدرم را با آن وضع بیرون نمی‌کردند، انتقال قدرت در ایران می‌توانست به آرامی صورت گیرد و سلطنت دچار خطر نمی‌شد.»[1] واکنش مردم ایران و مقاومت در برابر پیشنهادات متعددی که از آغاز ماجرا تا روزهایی که منتهی به سقوط مصدق شد البته بسیار متفاوت‌تر و البته بدون ترس و از سوی رجال دست‌اندرکار ایران از قوام گرفته تا هژیر، محمد ساعد مراغه‌ای و مذاکره‌کننده‌‌اش عباسعلی گلشائیان، علی منصور، حاجعلی رزم‌آرا و حسین علا و نیز محمد مصدق با مسائلی همچون دوراندیشی، وفاداری به اصول دیپلماسی و گاه عدم اعتماد به توان ملت و عنصر ایرانی و از سوی محمد مصدق با اعتماد بیش از حد به حمایت‌های مردمی و عنصر ایرانی و سازش‌ناپذیری همراه بود. رجال یادشده‌ی بالا جز مصدق را البته نمی‌توان جزء عناصر مقاومت ایرانیان در برابر زیاده‌خواهی‌های انگلستان قرار داد. البته شاید بسیاری از آن‌ها با خواسته‌های هم‌وطنانشان بیگانه نبودند، ولی مواردی همچون عدم استقلال و اعتماد نداشتن به توان ایرانی یا همراهی و هم‌صدایی باترس‌های شاه ایران، آن‌ها را از مقاومت بیشتر در مقابل بیگانه بازمی‌داشت. حال باید این بهانه‌های مردم ایران و رجال را بگذاریم در کنار انگیزش‌هایی که خود شرکت نفت انگلیس با غرور حاصل از پیروزی در جنگ و ضعف حاکمیت ایران به آن‌ها بخشیده بود. آن‌ها با غرور حاصل از پیروزی بر آلمان، تغییرات به‌وجودآمده در افکار عمومی ایران و عرصه‌ی بین‌المللی را نمی‌دیدند. در نتیجه، به رفتارهای خارج از عرف خود همچون دخالت در امور سیاسی و مالی ایران، رفتار تحقیرآمیز با کارکنان ایرانی شرکت قوام بخشیدند. به قراردادی که افزایش سنواتی حقوق کارکنان ایرانی در آن تصریح شده بود بی‌اعتنایی کردند، از پرداختن دستمزد کارکنان ایرانی در روز جمعه سرباز زدند و در راه فعالیت‌های سندیکایی و صنفی کارگران ایرانی مانع ایجاد نمودند.[2] در پی این اجحاف‌های آشکاری که شرکت بر مردم تحمیل کرده بود و در پی حملات شدید رسانه‌های داخلی در سال 1327 موج اعتصابات مناطق جنوبی ایران را فرا گرفت، مردمی که حالا دیگر با فرصت به‌وجودآمده به دنبال آن «نه» تاریخی به انگلستان بودند. نکته‌ی جالب اینکه این بار این افکار عمومی بودند که انگیزه‌ی مقاومت و استیفای حقوق ملی را به خواص بخشیدند. پیش از این اقدام، مجلس پانزدهم در لغو موافقت‌نامه‌ی قوام، ساد چیکف، در 30 مهر 1326 و تکلیف دولت قوام برای پیگیری حقوق ملی مردم ایران شروع یک ماراتن دیپلماسی را اعلام کرده بود. درخواست قوام و جانشین او، ابراهیم حکیمی، از شرکت نفت برای اعزام نماینده‌ای برای مذاکره،با وجود تمکین شرکت به اعزام «نویل گس» و مذاکره با دولت حکیمی به نتیجه‌ای نرسید، کار نیمه‌تمام را هژیر، که در آذر 1326 مسئول کابینه شده بود، ادامه داد اما با وجود تنظیم یک سند، خواسته‌های تاریخی مردم ایران را تأمین نکرد. در نتیجه، در 17 آذر 1327 هژیر مستعفی و محمد ساعد مراغه‌ای مأمور تشکیل کابینه شد. او مأمور بود که به حل «رضایت‌بخش» موضوع نفت جنوب بپردازد، اما تأکید او بر ضرورت تغییر چند ماده از قرارداد 1312 و نه لغو قرارداد» موجی از اعتراضات مجلس و مطبوعات را برانگیخت.[3] اما حقیقت این است که هیچ‌کدام از این وزرا قلباً مایل به ورود به این مسئله نبودند، به همین خاطر طرح مسئله‌ی نفت و مذاکره با شرکت نفت انگلیس به پاشنه‌ی آشیل همه‌ی این دولت‌ها تبدیل شد و یکی پس از دیگری ودر مدت کوتاهی راه سقوط را ‌پیمودند. در این میانه، شاه با ترسی که از انگلستان داشت در پی نزدیکی به آمریکا بود تا شاید، با وارد کردن قدرت تازه‌ای که در ماجرای عدم خروج شوروی از آذربایجان به نفع ایران عمل کرده بود و هنوز ردپای استعماری‌اش در ایران شناخته‌شده نبود، ضمن کسب وجهه‌ی بیشتر، از قدرت انگلیس در ایران بکاهد، اما آیا نمی‌دانست که آمریکا تا چندی پیش متفق انگلیس بوده و قدرت‌های بزرگ و متحد تا چه حدی ممکن است منافع یکدیگر را به چالش بکشند؟ انگلستان که از این تمایل و ترس شاه آگاه بود، پای شاه را در 27 تیرماه 1327 به لندن کشاند تا هم نفوذ و امتیازات آمریکا را در ایران محدود سازد و هم موقعیت شرکت نفت را در ایران تثبیت نماید.[4] شاه در لندن به جای چانه زدن بر سر حقوق مردم ایران کوشید، رضایت انگلستان را در تغییراتی که قرار بود به نفع افزایش قدرت وی در ایران بینجامد جلب نماید؛ اما به‌رغم اقدامات شاه جهت تأسیس مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی و واگذاری حق انحلال مجلس به شاه، هنوز قدرت شاه آن‌قدر زیاد نشده بود و هنوز جمعیت تملق‌گویان آن‌قدر فراگیر نشده بود که مجلس، در 26 تیر 1328، از ایرادهای لایحه‌ی الحاقی گس‌ـ‌گلشائیان چشم‌پوشی نماید و آن را به تصویب برساند. مجلس شانزدهم، در 28 اسفند 1328، علی منصور را به نخست‌وزیری برگزید. به زودی منصور هم بیمناک از شکل‌گیری فضای ضدانگلیسی کناره‌گیری کرد و رزم‌آرا رئیس ستاد مشترک مأمور تشکیل کابینه گردید. آیا آمدن رزم‌آرا به این دلیل بود که حساب کار دست مردم و نمایندگان و رجال مخالف با زیاده‌خواهی‌های انگلیس بیاید؟! رزم‌آرا، که امروزه میان ایرانیان به فردی که ایرانیان آن روز را فاقد توانایی لازم برای اداره‌ی طرح‌های عظیمی همچون نفت می‌دانسته است شهرت دارد، سرسختی بیشتری نشان داد اما کمیسیون با بررسی دقیق و آوردن دلایل بسیار قرارداد الحاقی گس‌ـ‌گلشائیان را رد کرد و برای اولین‌بار از پیشنهاد پنج نفر از اعضای جبهه‌ی ملی عضو کمیسیون مبنی بر ضرورت ملی کردن صنعت نفت در تمام کشور سخن راند. پیشنهادی که به نوشته‌ی مصدق اولین‌بار توسط شخص حسین فاطمی ارائه شده بود. ردّ قرارداد، شرکت نفت انگلیس و ایران را نخستین‌بار به واکنش‌هایی برای توجیه اقناع افکار عمومی واداشت که خود یک اقدام مثبت به نفع منافع ایران به حساب می‌آمد. محرک اصلی شرکت نفت انگلیس و ایران، نزدیک شدن پای رقبای آمریکایی‌شان در خاورمیانه و مشخصاً آرامکو در عربستان بود، آن‌هم امضای قرارداد 50‌ـ‌50 که بهانه‌های لازم را به میهن‌پرستان ایرانی بخشیده بود. آن‌ها باب مذاکره را با رزم‌آرا گشودند و قول انعقاد مشابهی را به وی ارائه نمودند. اما دیگر مسئله عوض شده بود و مسئله‌ی شرکت نفت به بهانه‌ای برای استقلال ایران تبدیل شده بود. از این پس هر چه قدم‌های شرکت مثبت‌تر می‌شد، ایرانی آن را بر معیار استقلال سنجید و هر جا منافاتی دید سر مخالفت برمی‌داشت، انگار می‌خواست یک‌بار هم شده حرف خود را در برابر قدرتی که بهانه‌جویانه، چند سال قبل، ایران را تصرف کرده و بر غرور ایرانی گرد تخفیف پاشیده بود بر کرسی بنشاند. جدی شدن مسئله‌ی «ملی شدن صنعت نفت» در ایران در مجلس، تأییدی است بر این ادعا که ایرانی وقت را برای رهایی خود از سلطه و تجدید غرور خود مناسب دیده است. شرکت نفت حاضر شد هر گونه مساعدتی بنماید اما مسئله‌ی ملی شدن صنعت نفت از دستور ایرانیان خارج شود. به‌عنوان مثال، به تنصیف راضی شد و حاضر شد 5/28 میلیون لیره به دولت ایران بپردازد و ده میلیون لیره به‌عنوان سپرده در اختیار بانک ملی برای کمک به رفع مشکلات اقتصادی اختصاص دهد.[5] اما سرانجام در 29 اسفندماه 1329، قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در سراسر کشور پس از تصویب قبلی در مجلس شورای ملی در مجلس سنا در زمان نخست‌وزیر حسین علا، که پس از ترور رزم‌آرا نخست‌وزیر ایران شده بود، به تصویب نهایی رسید و به‌عنوان یک اتفاق مهم در سراسر جهان تلقی شد. اتفاقی که خود از پیروزی و استقلال انقلابیون در جهان از هند گرفته تا آفریقا و اروپا الهام گرفته شده بود. با ملی شدن صنعت نفت ایران، جبهه‌ی پر زدوخوردی میان انگلستان و ایران گشوده شده بود که دیگر امکان حضور افراد محافظه‌کار یا وابسته به شاه و قدرت‌های خارجی را در مصدر صدارت بر نمی‌تابید. از زمان به قدرت رسیدن مصدق تا سقوط وی، در 28 مرداد 1332، جمعاً پنج پیشنهاد به ایران ارائه شد که وجه غالب همه‌ی آن‌ها کوتاه آمدن در مقابل بخشی از خواسته‌های ایران بود، اما مصدق میزان پذیرش همه‌ی پیشنهادها را تطابق آن با خواسته‌های استقلال‌طلبانه‌ی‌ ایران و مشخصاً لایحه‌ی نه ماده‌ای کمیسیون نفت کرد. اصولی را که مصدق بر آن پافشاری می‌کرد، روح حاکم بر اصل ملی شدن صنعت نفت بود. مصدق می‌دانست که امتیازات بزرگ و کوچک ارائه‌شده به ایران با همه‌ی فریبندگی‌اش تا زمانی می‌تواند پایدار بماند که بر اصول و روح حاکم بر قانون ملی شدن صنعت نفت مهر تأیید بزند وگرنه تنها، بزگ فریبکارانه‌ای است که جبهه‌ی مقاومت ایرانیان را شکسته و با خرید زمان، تغییر شرایط و کنار رفتن مردان مستقل، به خانه‌ی نخست، که همان تأمین منافع انگلستان است، بازمی‌گردد. دولت ایران، هر گونه پیشنهادی را تا زمانی که ضامن خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران و در اختیار گرفتن کامل عملیات توسط شرکت ملی نفت نباشد و آزادی ایران در فروش نفت و مجاز بودن ایران به استخدام کارشناسان خارجی را تضمین ننماید با روح حاکم بر قانون ملی شدن صنعت نفت مغایر دانست. همه‌ی نکات یادشده‌ی بالا، تأکید بر تلاش ایران برای رهایی از دخالت بیگانگان و عدم تعهد در برابر قدرت‌ها را یادآور می‌شد. ملت‌های دیگر که تا چند سال قبل تحت استعمار بیگانگان بودند، با قدم‌های استقلال‌طلبانه تا رهایی کامل از قیود این قدرت‌ها پیش رفته بودند، چه رسد به ایران که تا آن زمان هیچ‌گاه با وجود همه‌ی دخالت‌ها و تحقیرها هرگز مستقیماً تحت هیچ سلطه‌ی استعماری، حداقل به معنای شناخته‌شده‌ی‌ آن، قرار نگرفته بود. حقیقت این است که مسئله‌ی نفت به یک بهانه برای استقلال و نمادی برای رهایی از قیود گذشته تبدیل شده بود هم در عرصه‌ی خارجی و هم در عرصه‌ی داخلی! ایرانیان، با روی کار آوردن مصدق، تنها به دنبال مبارزه با شرکت نفت و حتی انگلیس نبودند، بلکه در پی تثبیت مردم‌سالاری و استفاده از این فرصت برای کسب آزادی پایدار و برقراری مشروطه‌ی واقعی بودند؛ آن‌هم در مقابله با شاهی که در کوران حوادث ملی شدن صنعت نفت، در پی تحکیم پایه‌های اقتدار خود افتاده بود. مقاومت دولت و مردم ایران در مقابل شرکت نفت ایران و انگلیس، که به نماد استعمار در ایران تبدیل شده بود، کسب استقلال در عرصه‌ی خارجی و آزادی در عرصه‌ی داخلی بود و دخالت‌های شرکت نفت انگلیس و ایران به‌عنوان نماد در بند بودن استقلال ایران نگریسته می‌شد و شرکت با دخالت‌هایش در امور سیاسی، ملی و تحقیر کارکنان ایرانی و اجحاف در حق دستمزدهای آنان، این بهانه را در اختیار مردم و مطبوعات گذاشته بود که از مسئولین خود، استیفای حق ایران را مطالبه نمایند. اگر دولت ایران، بدون در نظر گرفتن استقلال سیاسی، به سازش با شرکت تن می‌داد؛ هیچ حاصلی از آن همه مبارزه به دست ایرانیان نمی‌رسید. دکتر مصدق، در خاطرات خود، می‌نویسد: «دولت اینجانب برای سازش با شرکت سابق تشکیل نشده بود؛ بلکه موجودیت آن روی این اصل بود که مملکت، آزادی و استقلال خود را به دست آورد. چنانچه حس می‌کرد که نیل به این هدف ممکن نیست و می‌بایست از کار کنار رود و دولت دیگری روی کار بیاید.»[6] هدف مصدق و حمایت‌های مردم ایران و روحانیون دستیابی به چیزی بالاتر از نفت، یعنی استقلال و آزادی، بود تا در سایه‌ی آن به همه‌ی خواسته‌های خود که همانا رفاه و ثروت و آسایش مردم ایران بود، دست یابد. نفت این فرصت را به مردم، روحانیون و میهن‌پرستان داده بود تا در سایه‌ی آن، عظمت خود را احیا نماید، از شر رجال وابسته و حامی غرب رهایی یافته و غرور آسیب‌دیده‌ی خود را ترمیم نمایند. برای اثبات گره خوردن استقلال بین‌المللی با آزادی و عدالت داخلی نیز نیازی به مراجعه به کتب عدیده و نشستن در مکتب استاد نیست. کافی است به بازگشت سریع اختناق به فضای سیاسی ایران و نیز به دست‌های باز بیگانگان پس از شکست دولت ملی، نگاهی گذرا و غیر مسلح انداخت، تا پایمال شدن فداکاری‌های مردم ایران را به‌وضوح به نظاره نشست. پی‌نوشت‌ها [1]- مکی، حسین، تاریخ بیست‌ساله‌ی ایران، تهران، علما، 1380، جلد 8، ص 106. [2]- کاتوزیان، محمدعلی (همایون)، مصدق و مبارزه برای قدرت، ترجمه‌ی فرزانه طاهری، تهران، نشر مرکز، 1372، ص 83 (به نقل از علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران از 1357‌ـ‌1320.) [3]- ازغندی، علیرضا، روابط خارجی ایران، 1357ـ1320، نشر قومس، 1381، ص 162. [4]- جامی، گذشته چراغ راه آینده، چاپ پنجم، تهران، ققنوس، 1367، ص 83 (به نقل از ازغندی، روابط خارجی ایران، 1357‌ـ‌1320.) [5]- ازغندی، علیرضا، همان، ص 171. [6]- مصدق، محمد، خاطرات و تأملات، انتشارات علمی، تهران، 1381، ص 228 *محمد چافی؛ پژوهشگر و ایران‌شناس منبع: سایت برهان

نتایج رویارویی رضاشاه با روحانیت - تبیین اندیشه‌ی امام خمینی

روی کار آمدن رضاشاه را می‌توان آغاز سرکوب اندیشه‌های دینی و سنتی در جامعه‌ی ایرانی دانست. در این دوره، شاهد کاهش نفوذ روحانیت و محدود شدن فعالیت آنان در امور سیاسی، حقوقی، اجتماعی و اقتصادی هستیم. البته باید خاطرنشان کرد که محدود شدن حوزه‌ی نفوذ روحانیت در عرصه‌ی اجتماعی کشور از دوره‌ی مشروطه آغاز شد و در آن دوره هم کسانی که در قدرت نفوذ پیدا کردند خواهان کم شدن قدرت روحانیت بودند. در دوران پس از مشروطه، همه‌ی عناصر موجود، اعم از وابستگان به سیاست کشورهای خارجی و روشن‌فکران چپ، به دلیل نگاه خاصی که به تجدد غرب و پیشرفت آن داشتند، در این نکته هم‌نظر بودند که عامل اصلی انحطاط ایران، دین و روحانیت است و برای پیشرفت کشور باید نفوذ روحانیت را در جامعه از بین برد. این موضوع در دوره‌ی رضاشاه نقطه‌ی مشترک میان حکومت و جریان روشن‌فکری بود. امام خمینی اول مهر ١٢٨١، یعنی چهار سال پیش از انقلاب مشروطه، چشم به جهان گشود. بنابراین امام در دوران مشروطه سن چندانی نداشت. البته در همین زمان، امام از آشنایی خود با تفنگ و سنگر یاد می‌کند و می‌گوید در برابر خان‌هایی که منطقه را ناامن کرده بودند ایستادگی می‌کرده است. بیشترین تجربه‌ی تاریخی امام خمینی مربوط به دوره‌ی پهلوی است؛ زیرا این دوره، دوره‌ای است که امام شاهد رخدادهای آن بوده و با دقت در مسائل آن را دنبال می‌کرده و رنج فشارهای آن دوره را به ویژه نسبت به برخوردی که با دین و فرهنگ دینی و روحانیت صورت گرفته، تحمل کرده است. در واقع مهم‌ترین دغدغه‌ی امام، تلاش حکومت رضاشاه برای از بین بردن دین و نفوذ روحانیت در جامعه بود. این مقاله در تلاش برای شناسایی دیدگاه امام خمینی (ره) نسبت به اقدامات ضد روحانیت رضاشاه و در پی ارائه‌ی دلایل این امر از نظر امام است. تضعیف جایگاه روحانیت در جامعه رضاشاه در ابتدای حکومت خود، مدعی حفاظت از دیانت کشور بود و حداقل ظواهر دینی را به خوبی رعایت می‌کرد. اینکه‌ هدف‌ و نیت‌ واقعی‌ رضاشاه‌ از توجه به ظواهر دین در ابتدای حکومت خود چه بوده‌، خارج‌ از موضوع‌ این‌ نوشته‌ است. بنا بر شواهد مکتوب‌، تنها می‌توان‌ تا همین‌ حد به‌ قضاوت‌ نشست‌ که‌ به‌ هر دلیل‌، در سال‌های‌ اولیه‌ی‌ به‌ قدرت‌ رسیدن‌ رضاشاه، به ظاهر، دین‌ برای‌ او اهمیت‌ داشته‌ و شایسته‌ی‌ احترام‌ بوده‌ است؛ اما به‌ تدریج‌ نحوه‌ی‌ مواجهه‌ی‌ رضاشاه‌ با دین‌، تحت‌الشعاع‌ قدرت‌یابی‌ او قرار می‌گیرد. این‌ موضوع‌ در رویارویی‌ شاه‌ با علما بیشتر نمایان‌ می‌گردد. هر چه‌ ارتباط‌ شاه‌ با روحانیون ‌خصمانه‌تر می‌شد، التزام‌ رعایت ظواهر دینی برای او کم‌رنگ‌‌تر از پیش‌ می‌‌گشت. امام (ره) در این مورد می‌فرمایند: «رضاخان بعد از اینکه کودتا کرد و آمد تهران را گرفت، به صورت یک آدم مقدس و خدمتگزار به ملت درآمد؛ حتی جلسه‌هایی که در محرم انجام می‌گرفت، در تکیه‌های زیادی که در تهران بود، آن وقت می‌گفتند او می‌رود و شرکت می‌کند و دستجاتی که از نظامی‌ها در تهران بیرون می‌آمد من خودم دیده‌ام و مجلس روضه‌ای که از طرف خود رضاخان با شرکت خودش تأسیس می‌شد من یکی‌اش را خودم دیده‌ام. این بود تا وقتی که حکومتش مستقر شد اغفال کرد مردم را، اغفال کرد همه‌ی قشرها را تا اینکه جای پایش محکم شد.»(1) تلاش رضاشاه برای کنترل قدرت، با تقویت ارتش تحقق یافت؛ تا جایی که جان فوران در کتاب «مقاومت شکننده» رژیم وی را، به دلیل اتکای بیش از حد به ارتش برای سرکوب مخالفان، استبداد نظامی می‌داند. قدرت بیش از حد رضاشاه به پشتوانه‌ی ارتش در داخل کشور، دست وی را برای مداخله در امور فرهنگی، اقتصادی و سیاسی باز نمود و با اتکا به این قدرت بیش از حد، اقدامات پُردامنه قضایی و آموزشی در راستای غرب‌گرایی کشور و کاهش نفوذ روحانیون را پیش برد. در این دوره، رضاشاه برای منزوی کردن روحانیت از همه‌ی توان خود استفاده کرد و کاربرد زور مهم‌ترین ابزار وی در این راه بود. برداشتن عمامه از سر روحانیون و کم کردن شمار آنان و مهم‌تر از همه برداشتن حجاب، تعطیلی مجالس روضه‌خوانی، ممنوعیت تظاهرات عمومی در عید قربان و مراسم زنجیرزنی، شبیه‌خوانی و تعزیه‌داری در سوگ شهادت امام حسین (ع)، همه‌ی‌ این‌ها در درجه‌ی نخست به وسیله‌ی زور باید از میان می‌رفت. امام در مورد سختی‌های این دوران خاطراتی را در مجالس مختلف نقل می‌کردند؛ از جمله اینکه بیان می‌کنند مجالس روضه در خانه‌ی برخی از علما (مانند آیت‌الله صدوقی) پیش از نماز صبح برگزار می‌شد تا دور از چشم مأموران دولتی باشد. برداشتن عمامه به زور، یکی از روش‌های عادی پاسبان‌های شهربانی بود. همان طور که کشف حجاب به معنای برداشتن چادر از سر زنان کاری عادی بوده است. امام می‌فرماید: «بعضی از محترمین معممین که نمی‌خواهم اسمش را ببرم، بردند در کلانتری و همان جا با چاقو عبا و قبایش را بریدند به شکل اینکه کت‌وشلوار باید باشد و رهایش کردند.»(2) یکی از راه‌های دیگر مبارزه با روحانیون، از طریق دخالت در قلمرو آموزش و پرورش و اصلاح قوه‌ی قضاییه امکان‌پذیر شد. مدرسه‌های زیر کنترل روحانیت، که شکل عمده‌ی تحصیل در عصر قاجار بود، اهمیت خود را در حد زیادی از دست دادند(3) و مدرسه‌های دولتی که جلوی تفکر آزاد را می‌گرفت و نوعی همگونی فکری را تحمیل می‌کرد، جایگزین مدارس دوره‌ی قاجار گردید و بدین ترتیب، مدارس و به طور کلی آموزش از دست روحانیان خارج شد. وزارت دادگستری به داور، تحصیل‌کرده‌ی کشور سوئیس واگذار شد و او حقوق‌دانان دارای تحصیلات جدید را جانشین قضاتی کرد که تعلیمات سنتی داشتند. متون اصلاح‌شده‌ی قانون مدنی فرانسه و قانون جزایی ایتالیا را حتی با آنکه در مواردی با احکام قرآن تضاد داشتند، تهیه کرد و مقررات شرعی را مدون ساخت تا به حل‌وفصل مسائل شخصی بپردازد. داور همچنین امتیاز پُرسود ثبت اسناد رسمی را از روحانیون گرفت و به دفاتر و محاضر غیرمذهبی سپرد. با این اقدامات، روحانیت دست کم از لحاظ مادی در وضعیت نامساعدی قرار گرفت و بخش عمده‌ی مواضع خویش را در زمینه‌های قضایی و آموزشی را از دست داد و سرچشمه قدرت و درآمد روحانیت از بین رفت. در کنار آن رضاشاه به شدت از قدرت سیاسی روحانیت کاست و تعداد نمایندگان روحانی در مجلس شورای ملی از 24 نفر در مجلس ششم به 6 نفر در مجلس دهم کاهش یافت.(4) طلبه‌های جوان به خدمت سربازی فراخوانده شدند، مدرسان و طلبه‌ها را به زندان می‌انداختند و مورد اذیت و آزار قرار می‌دادند و کنترل شدیدی را بر اداره‌ی موقوفه‌ها اعمال می‌کردند که این موارد به حد زیادی از درآمد روحانیون کاست. از نظر امام، تضعیف جایگاه روحانیت، علل مختلفی دارد، ولی مهم‌ترین مسئله از نظر ایشان، مقاومت روحانیت در مقابل غرب‌گرایی و سیاست تجددخواهی رضاشاه و روشن‌فکران آن زمان بود. امام تأکید به این دارد که حرکت اصفهان و مبارزه‌ی حاج‌آقا نورالله و آمدن آن‌ها به قم، تجربه‌ای بود که رضاخان از روحانیت داشت و می‌دانست با قلع‌وقمع کردن آن‌ها یک نیروی اجتماعی سیاسی مهم را از صحنه‌ی رقابت با خود حذف کرد و چنین هم کرد. یکی دیگر از کارهای صورت‌گرفته در این دوره برای منزوی کردن روحانیت، تخریب چهره‌ی این قشر از طریق تمسخر و بدنام کردن بود و در این راه، نه تنها حاکمیت، بلکه گروه‌های روشن‌فکری غرب‌گرا و به خصوص چپ‌ها هم دخیل بودند و در نوشته‌ها، سخنرانی‌ها، مطبوعات و از هر طریق ممکن، روحانیت را به صورت‌های مختلف به تمسخر می‌گرفتند. در واقع هم‌زمان با شدت یافتن نگرش تجددگرا و غرب‌گرایی در ایران، روحانیت به عنوان چهره‌ی ضد توسعه و تجدد، سخت مورد تمسخر قرار می‌گرفت و روحانیت را علت عقب‌ماندگی ملت ایران نشان می‌دادند. در مورد تأثیر این گونه اقدامات بر ذهن مردم عادی، امام دو خاطره نقل می‌کنند. یکی نقلی از دوست‌شان مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی که گفته بود زمانی از اراک عازم قم بودم، وقتی خواستم سوار ماشین شوم، شوفر ماشین گفته بود ما دو دسته را سوار ماشین نمی‌کنیم: یکی آخوندها و دیگری فواحش. داستان دیگر که برای خود امام رخ داده بود، این بوده است که ماشینی که ایشان در آن سوار شده، در نیمه‌ی راه سوختش تمام شده و شوفر ماشین آن را گردن شیخی گذاشت که در ماشین بوده است. امام می‌گوید: «چون من سید بودم به من چیزی نگفتند.» اما درباره‌ی تأثیر این تبلیغات گسترده می‌فرماید: «تبلیغاتشان طوری در ملت تأثیر کرد که ملت هم، بسیاری از آن‌ها، البته نه همه، بسیاری از قشرهای ملت هم مخالف شدند با روحانیت.»(5) طبیعی بود که وقتی آن همه تلاش در این ارتباط صورت می‌گرفت، میان مردم نیز تأثیر می‌کرد: «جدیت کردند با دست عمال خودشان، با روزنامه‌نویس‌ها، با همه‌ی بوق‌های تبلیغاتی که این جمعیت را از مردم جدا کنند و یک وقت همه‌ی عمامه‌ها را باید بردارند، عمامه‌ها را برداشتند، طلبه‌ها نمی‌توانستند در خیابان‌ها بروند. در زمان رضاخان این طور بود.»(7) نظر امام در مورد چرایی تضعیف جایگاه روحانیت تضعیف جایگاه روحانیت توسط حکومت رضاشاه و عوامل وابسته به ایشان و همچنین روشن‌فکران و چپ‌ها، علت‌های مختلفی داشت که در این قسمت از نوشته، به نظرات امام خمینی (ره) در مورد این اقدامات می‌پردازیم. از نظر امام، تضعیف جایگاه روحانیت علل مختلفی دارد، ولی مهم‌ترین مسئله از نظر ایشان، مقاومت روحانیت در مقابل غرب‌گرایی و سیاست تجددخواهی رضاشاه و روشن‌فکران آن زمان بود. امام تأکید به این دارد که حرکت اصفهان و مبارزه‌ی حاج‌آقا نورالله و آمدن آن‌ها به قم، تجربه‌ای بود که رضاخان از روحانیت داشت و می‌دانست با قلع‌وقمع کردن آن‌ها یک نیروی اجتماعی سیاسی مهم را از صحنه‌ی رقابت با خود حذف خواهد کرد و چنین هم کرد.(8) روحانیت که در دوره‌ی مشروطه دست‌کم یک نیروی بسیار جدی در صحنه‌ی سیاست بود، در پایان عصر رضاشاه تبدیل به عنصری منزوی و گوشه‌گیر شده بود. در واقع از نگاه تجددخواهان، روحانیت پایگاه اندیشه‌های معنوی و سنتی بود و مانع از رسیدن به تجدد مادی به حساب می‌آمد. البته راجع به این تجدد هیچ اندیشه‌ی جدی‌ای وجود نداشت و افراط‌هایی صورت می‌گرفت که خالی از منطق بود. اما به هر روی، حاکمیت با اخذ صورت تجدد غربی، اصل لائیک بودن را پذیرفته و آن را لازمه‌ی تجدد می‌دانست. بنابراین برای حذف روحانیت و محدود کردن کار آن‌ها تلاش می‌کرد. امام در این خصوص می‌فرمایند: «اول هدفی که رضاخان در نظر گرفت کوبیدن روحانیت بود، به اسم اینکه می‌خواهم اصلاح بکنم. تمام کارهایشان از اول تا آخر به اسم اصلاح و به اسم ترقی دادن کشور بود. وقتی که جای پایش محکم شد، هدف اول و آن چیزی که در رأس برنامه‌ای بود که برای او تنظیم کرده بودند، تضعیف روحانیت بود. شروع کرد به تضعیف این قشر. برنامه این بود که این قشر در بین ملت، حیثیت خودش را از دست بدهد تا اینکه بتواند آن کارهایی که می‌خواهند انجام بدهند. روزنامه‌نویس‌های آن وقت و رسانه‌های گروهی آن وقت و قلم‌داران آن وقت مجهز شدند و همه به ضد روحانیت مشغول کار شدند.»(9) تحلیل امام خمینی در مورد تضعیف جایگاه روحانیت این است که رضاشاه با در پیش گرفتن روش استبدادی، محدود کردن روحانیت و تضعیف باور و اندیشه‌های دینی، قدرت ملت را از میان برد و ملتی که می‌توانست پشتوانه‌ی حکومت در مواجهه با حمله‌ی خارجی باشد، در برابر اشغال ایران، هیچ واکنشی از خود نشان نداد و حتی از سرنگونی رضاشاه خشنود گشت. از نظر امام، دخالت بیگانگان در سیاست تضعیف روحانیت مؤثر بود. در گذشته هر گاه کشورهای بیگانه به خصوص انگلیس در صدد اجرای سیاست استعماری خود در ایران بودند، با مقاومت روحانیت مواجه می‌شدند. بنابراین انگلیسی‌ها روحانیت را سد بزرگی در راه منافع خود می‌دیدند، زیرا روحانیت آن گروهی بود که هنوز اتکای به نفس گذشته را داشت و چشم و دلش در پی غربی کردن همه چیز نبود. امام سیاست‌های ضد روحانیت رضاشاه را در راستای منافع کشورهای غربی می‌دید. از نظر او، رضاشاه از همین رو می‌کوشید به توصیه‌ی آن‌ها، موقعیت روحانیت را در جامعه تضعیف کند تا کشورهای استعمارگر بیش از پیش بتوانند به خواسته‌های خود دست یابند. امام در این باره می‌فرمایند: «اجانب، قدرت‌های بزرگ، که مطالعات زیادی در این کشور دارند، ملاحظه کردند که یکی از گروه‌هایی که می‌تواند مردم را بسیج کند در مقابل قدرت‌های خارجی، روحانیت است. [از این رو] تمام رسانه‌های گروهی و تمام مطبوعات کشور و رادیو، سینما، تئاتر و تمام این‌هایی که در یک کشوری می‌تواند کار صحیحی بکند، همه‌ی آن‌ها در خدمت اجانب و در خدمت این رژیم فاسد، به ضدیت با روحانیت برخاستند.»(10) نتیجه‌گیری رضاشاه با در پیش گرفتن روش استبدادی و کاربرد زور، پایگاه اجتماعی خود را از دست داد و در کنار آن، با محدود کردن قدرت روحانیت و کاهش دایره‌ی نفوذ آنان، تلاش نمود تا هم‌بستگی دینی و اجتماعی ملت ایران را از بین ببرد. نتیجه‌ی تضعیف روحانیت به خوبی در اشغال ایران توسط متفقین نمایان شد و زمانی که نیروهای خارجی در جریان جنگ دوم جهانی وارد این کشور شدند، روحانیت به قدری تضعیف شده بود که حتی یک فتوا هم ضد آن‌ها صادر نکرد. در واقع ضرباتی که بر روحانیت و دین به عنوان عامل وحدت‌بخش ملی به مردم وارد آمده بود، سبب شد تا کسی در برابر خارجی‌ها مقاومت نکند. تحلیل امام خمینی در مورد تضعیف جایگاه روحانیت این است که رضاشاه با در پیش گرفتن روش استبدادی، محدود کردن روحانیت و تضعیف باور و اندیشه‌های دینی، قدرت ملت را از میان برد و ملتی که می‌توانست پشتوانه‌ی حکومت در مواجهه با حمله‌ی خارجی باشد، در برابر اشغال ایران، هیچ واکنشی از خود نشان نداد و حتی از سرنگونی رضاشاه خشنود گشت.(*) منابع: 1. امام خمینی (ره)، صحیفه‌ی نور، تهران، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 12، ص 289. 2. محمد هاشمی و حمید بصیرت‌منش، تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، تهران، مؤسسه‌ی نشر آثار امام خمینی، 1377، ص 126. 3. جان فوران، مقاومت شکننده (تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا انقلاب اسلامی)، تهران، مؤسسه‌ی خدمات فرهنگی رسا، 1386، ص 332. 4. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه‌ی کاظم فیروزمند، حسن شمس‌آوری، محسن مدیر شانه‌چی، تهران، نشر مرکز، 1382، ص 128. 5. محمد هاشمی و حمید بصیرت‌منش، تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، تهران، مؤسسه‌ی نشر آثار امام خمینی، 1377، ص 126. 6. همان، ص 114. 7. همان، ص 124. 8. رسول جعفریان، امام خمینی و سلطنت رضاشاه، مجله‌ی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، تابستان 1379، شماره‌ی 32. 9. محمد هاشمی و حمید بصیرت‌منش، پیشین، ص 111. 10. امام خمینی، پیشین، ج 16، ص 177. * آرش امیری، کارشناس و پژوهشگر تاریخ معاصر منبع: سایت برهان

هدف حکومت پهلوی از تقویت بهاییت - به بهانه‌ی تخریب مرکز بهاییان در تهران و شیراز توسط مردم (1344)

فرقه‌ی بهاییت همچون قوم یهود پتانسیل بسیاری برای گسترش بخشی خود در عرصه‌های ثروت و قدرت داشته و دارد. به‌طوری که در حال حاضر نیز در غرب به دنبال نفوذ در میان ایرانیان است. تا حدی که با استفاده از برخی شبکه‌های رسانه‌ای ایرانیان در غرب به شدت تلاش می‌کند بر افکار ایرانیان تأثیر بگذارد. اما اوج‌گیری بهاییت در عرصه‌ی قدرت و ثروت به دوره‌ی پهلوی باز می‌گردد. بهاییت که در دوره‌ی قاجار به دلیل سیطره‌ی علما بر عرصه‌های سیاسی- اجتماعی ناچار به انزوا بودند، در این دوره وارد عرصه‌ی قدرت شدند. آشنایی با ماهیت فرقه‌ی بهایی و چرایی حضور و قدرت‌گیری اعضای آن در دوره‌ی پهلوی، به شناخت ماهیت و اهداف رژیم پهلوی کمک شایانی می‌کند. این پژوهش به چرایی و چگونگی قدرت‌گیری بهاییت در عصر پهلوی می‌پردازد. بهاییت به عنوان یک فرقه‌ی در اقلیت همواره در پی کسب موقعیت اقتصادی و سیاسی ویژه‌ای بود تا بر تعداد پیروان خود افزوده و منافع آنان را تأمین نماید. از این منظر با فرقه‌ی یهود قابل مقایسه است که همواره در پی افزایش توان اقتصادی و یافتن مرکزیتی سیاسی بوده تا منافع اعضای فرقه را تأمین کند. همچنین حمایت انگلیس و آمریکا از یهودیت و بهاییت دیگر نقطه‌ی اشتراک این دو فرقه‌ی مذهبی است. بهاییت در دوره‌ی قاجار موفقیت چندانی کسب نکرد و به عنوان اقلیتی در حاشیه به فعالیتهای پنهانی می‌پرداخت. اندک موفقیتی نیز که برای دستیابی به جایگاه اقتصادی و سیاسی در دوره‌ی قاجار صورت گرفت، نه به دلیل حمایت شاهان قاجار، بلکه به سبب حمایت دولت‌های استعمارگر روسیه و انگلیس و برخی عناصر دربار همچون میرزا آقاخان نوری از این فرقه بود. چه آن دسته از بهاییان که در تبعید به سر می‌بردند و چه آن‌هایی که در ایران زندگی می‌کردند، با پناه بردن به دولت‌های روس و انگلیس سعی در افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود داشتند. «در این زمان تعداد قابل توجهی از بهایی‌ها به عنوان کارگزاران سفارتخانه‌های اروپایی و بانک شاهی انگلیس و بانک استقراضی روسیه و کمپانی تلگراف و برخی دیگر از نهادهای غربی فعال در ایران نفوذ یافتند.»[1] با وجود این، شاهان قاجار تمایلی به حمایت از این فرقه و راهیابی اعضای آن به دربار و سپردن مناصب دولتی به آنان نداشتند. اما با روی کار آمدن حکومت پهلوی اوضاع به یک‌باره تغییر کرد و فرصتی طلایی در اختیار بهاییان قرار گرفت. پهلوی‌ها و بهاییت با روی کار آمدن خاندان پهلوی، موقعیت بهاییت در ایران به یک‌باره تغییر یافت. بهاییان از انزوای سیاسی و اجتماعی درآمده و در بسیاری از فعالیت‌ها و تبلیغات خود آزادی عمل یافتند. ارتقای شرایط آن‌ها تا حدی بود که سر از دستگاه حاکمه و پست‌های کلیدی و مهم درآوردند. سخت‌گیری بهاییان نسبت به حکومت و قیام و شورش در برابر آن، جای خود را به سازش و همکاری با حکومت داد. در مورد بهبود شرایط بهاییت در دوران پهلوی، مهم‌ترین عامل را می‌توان ماهیت سکولار و ضددینی رژیم پهلوی دانست. این ویژگی از دو جنبه به رشد فرقه‌ی بهاییت کمک شایانی کرد. یکی آنکه ماهیت سکولاریستی رژیم، تعصب نسبت به دین و مذهب خاصی را بی‌معنا کرد و از این رو مذاهب و فرقه‌های گوناگون فرصت مناسبی برای رشد و گسترش یافتند. از سوی دیگر، پهلوی اول و دوم که فرآیند مدرنیزاسیون جامعه را به عنوان هدف اساسی حکومت خود در نظر گرفته بودند، به مبارزه با هر آنچه نماد سنت‌گرایی تلقی می‌شد، برخاستند. از نظر آنان یکی از بزرگ‌ترین نمادهای سنت‌گرایی در ایران، مذهب تشیع و علمای شیعه بود که همانند سدّی بزرگ در برابر مدرنیته‌ی غربی به شمار می‌آمدند. از این رو تمام سعی خود را برای انزوای علمای شیعه و مذهب تشیع به کار گرفتند. میدان دادن به فرقه‌ی ضدشیعه‌ی بهاییت، فرصت مناسبی برای دستیابی به این هدف پهلوی‌ها بود. از طرفی، تغییر موضع بهاییت از فرقه‌ای سرکش و آشوبگر به فرقه‌ای سازشگر در برابر دولت که اطاعت و فرمانبرداری از حکومت را به پیروان خود تجویز می‌کرد، سبب رشد همکاری و اعتماد متقابل بین دولت و بهاییان شد. بهاییت در دوره‌ی پهلوی اول از همان آغاز سقوط سلسله‌ی قاجار و به تخت نشستن رضاشاه، دوره‌ی جدیدی در فعالیت و تبلیغات بهاییان آغاز شد. یکی از نویسندگان بهایی به نام «فاضل مازندرانی» در مورد آغاز سلطنت رضاشاه می‌نویسد: «پس از برچیده شدن آن دولت (قاجاریه) که در تمام مدت با دولت امویه قابل تطبیق بود، اعلیحضرت رضاشاه پهلوی که در آن هنگام سردار سپه و رئیس الوزرا بود، به سلطنت نشست و در 29 جمادی الاول 1344ق تخت و تاج شاهی را تصرف نمود، از هر جهت رونقی جدید و اصلاحاتی در این کشور پدید آورد، به نظر می‌آید مملکت روی به امنیت و عدالت و تساوی آورد.»[2] همچنین «یونس افروخته» از سران بهایی تهران، می‌نویسد: «در قزوین که بودم، زمانی که هفتاد نفر قزوینی هموطن و همشهری و بعضی سلاله‌ی متقدمین به زیارت من شتافتند، با دیدن و تجمع این احباب روح جدیدی در من تولید شد. زمان طفولیت خود را به خاطر آوردم و بلیات آن زمان را از نظر گذرانیدم که به چه اندازه ملاحظه و احتیاط، در نیمه‌های شب می‌رفتیم و چه رنج‌ها و تعب‌ها که احباء در آن زمان متحمل می‌شدند تا اینکه کلمه‌ای را به گوش همدیگر برسانند و بالاخره مورد چه بسیار صدمات و لطمات واقع می‌شدند. امروز الحمدالله به برکت همت اولیاء و از تأثیر دم شهدا، حکومت عادله استقرار یافت، دوستان متشتت و پریشان کم کم جمع می‌شوند و انجمن روحانی تشکیل می‌دهند.»[3] با تساهل رضاشاه نسبت به این فرقه، شاهد پاگرفتن و رشد و گسترش بهاییان در ایران هستیم. بهاییان با استفاده از این شرایط مساعد، اقدام به تأسیس تشکیلات و محافل رسمی نمودند. تأسیس «محفل ملی روحانی» بهاییان و «انجمن شور روحانی» از اولین تشکیلات رسمی بهاییان در ایران بود که اولی در زمان نخست‌وزیری «سیدضیاءالدین طباطبایی» و دومی در زمان سلطنت رضاشاه ایجاد شدند. رضاشاه که اهداف خود را با بافت سنتی و مذهبی جامعه‌ی ایران معارض می‌دید، «کسانی را به مناصب مهم دولتی می‌گماشت که مانند خود او بیگانه یا معارض با این بافت بودند. بدین سان افراد وابسته به گروه‌های دینی خاص به ویژه بابی‌ها و بهایی‌ها را در اداره‌یدیوان‌سالاری به کار گماشت که به‌زودی به‌قدرت برتر سیاسی و اقتصادی ایران تبدیل شدند.»[4] رضاشاه به دلیل کاستن از اقتدار و سیادت علمای شیعه و به انزوا کشاندن روحانیت، از ورود بهاییان به صحنه‌های اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی استقبال کرد. یکی از نمونه‌های تساهل رضاشاه نسبت به این فرقه، گماردن سرلشکر «شعاع الله علایی» از اعاظم بهاییان تهران به سمت مأمور اداره‌ی «مالیه» و سپس مأمور اداره‌ی «محاسبات قزاقی» بود. همچنین وی یکی از افسران معروف بهایی به نام سرگرد «منیعی» را به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد انتخاب کرد. گذشته از گسترش تبلیغات و فعالیت بهاییان در این دوره، آنان همانند یهودیان در پی نفوذ گسترده در شاهرگ‌های اقتصادی و سیاسی بودند. این گروه با کمک یهودیان شبکه‌ی متنفذ و مقتدری پدید آورد و توانست نبض اقتصاد کشور را در دست بگیرد.[5] به طور کلی، در دوره‌ی رضاشاه در مقایسه با گذشته، بهاییان مجال بیشتری برای جولان و عرض اندام به دست آوردند. اما اوج آزادی بهاییان در ایران و نفوذ در صحنه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مربوط به دوره‌ی پهلوی دوم به ویژه پس از کودتای 28 مرداد 1332 است. بهاییت در دوره‌ی پهلوی دوم رشد خزنده و تدریجی بهاییت در ایران، در دوره‌ی محمدرضاشاه روندی آشکار و شتابان به خود گرفت. خوش‌بینی محمدرضاشاه نسبت به این فرقه به رشد و گسترش بهاییت کمک شایانی کرد. محمدرضا معتقد بود اعضای این فرقه برضد او توطئه نمی‌کنند و آنان را برای سلطنت خود بی‌خطر می‌دانست. از این رو از ورود آنان به دستگاه حکومت و کسب مناصب مهم توسط آنان واهمه‌ای نداشت. بهاییان از چنین فضای مناسبی سود جسته و با وارد شدن به مشاغل مهم دولتی در راستای افزایش نفوذ سیاسی و اقتصادی خود کوشیدند. با در دست گرفتن مشاغل مهم دولتی توسط اعضای این فرقه، تلاش برای افزایش توان اقتصادی بیشتر شد. به این معنا که هر کدام از پیروان بهاییت که به منصبی سیاسی و مهم دست می‌یافت، از این موقعیت در جهت افزایش نفوذ اقتصادی و غصب اموال مسلمانان نهایت استفاده را می‌برد. زیرا برای رسیدن به هویت مستقل سیاسی و توان برخورد با جامعه‌ی شیعی نیاز به پول و سرمایه داشتند. کارهای «هژبر یزدانی» که اغلب با زورگویی و اعمال فشار بر مردم و حتی مقام‌های دولتی همراه بود، از نمونه‌های این گونه ثروت اندوزی‌هاست. به نظر فردوست «کسب ثروت‌های فراوان به نام هژبر یزدانی همه متعلق به جامعه‌ی بهاییت می‌باشد و نام هژبر در حقیقت پوششی برای کسب قدرت اقتصادی توسط این فرقه بوده است.»[6] چهره‌های بهایی در دولت پهلوی دوم بسیاری از بهاییان در دوره‌ی پهلوی دوم مشاغل حساس و کلیدی را دست گرفتند. از جمله مهم‌ترین آنان «عبدالکریم ایادی»، پزشک مخصوص محمدرضا بود که روابط نزدیک و صمیمانه‌ای با وی داشت. ایادی در این موقعیت هر چه در توان داشت برای رونق بهاییان به کار گرفت. چهره‌ی سرشناس دیگر «امیر عباس هویدا» بود که با بیش از 13 سال نخست‌وزیری، بیشترین تلاش‌ها را در جهت اعتلا و نفوذ بهاییت در ایران انجام داد. گذشته از این دو چهره، بهاییان سرشناس دیگر در تمامی ارکان حکومت و دستگاه‌های دولتی رسوخ کرده که نام برخی از آن‌ها را ذکر می‌کنیم: - سپهبد علی‌محمد خادمی: آجودان محمدرضا و رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل هواپیمایی ملی ایران؛ - ارتشبد جفعر شفقت: فرمانده‌ی گارد شاهنشاهی و نیز رئیس ستاد ارتش؛ - دکتر شاهپور راسخ: معاون سازمان برنامه و رئیس مرکز سرشماری مرکز آمار ایران؛ - دکتر منوچهر شاهقلی: از مؤسسان کانون مترقی و عضو هیئت مدیره‌ی حزب ایران نوین، وزیر بهداری کابینه‌ی هویدا از 1344 تا 1352 و سپس وزیر علوم و آموزش عالی؛ - سپهبد اسدالله صنیعی: آجودان مخصوص محمدرضا در زمان ولیعهدی، وزیر جنگ و نیز وزیر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی در زمان محمدرضا و از عوامل سه‌گانه‌ی تدوین لایحه‌ی کاپیتولاسیون در دولت اسدالله علم؛ - منصور روحانی: وزیر آب و برق و نیز کشاورزی در کابینه‌های منصور و هویدا و مدیر عامل سازمان عمران غرب تهران در کابینه‌ی آموزگار؛ - محمدحسین احمدی: معاون هویدای نخست‌وزیر و رئیس سازمان اوقاف، دارای مشاغل مختلف در وزارت دارایی و آموزش عالی و شهرداری، عضو هیئت امنای مؤسسه‌های آموزشی فرح پهلوی، پیشکار فاطمه پهلوی خواهر شاه؛ - غلام‌عباس آرام: وزیر امور خارجه‌ی ایران در فاصله‌یسال‌های 1338- 1345 و عامل در برقراری ارتباط با اسراییل، عضو هیئت امنای دانشگاه پهلوی شیراز در 1342 و شورای مرکزی جشن‌های شاهنشاهی در 1343 و سناتور انتصابی تهران در دی 1355؛ - هوشنگ نهاوندی: وزیر آبادانی و مسکن در دولت‌های منصور و هویدا در سال‌های 1342-1347، آجودان کشوری شاه در 1347، رئیس دانشگاه پهلوی شیراز و سپس دانشگاه تهران، یکی از ارکان حزب رستاخیز، رئیس دفتر مخصوص فرح دیبا در 1353؛ - فرخ‌رو پارسای: عضو کانون مترقی و دفتر سیاسی حزب ایران نوین، رئیس جمعیت زنان دانشگاهی وابسته به سفارت آمریکا؛ - دکتر منوچهر تسلیمی: معاون وزارت اطلاعات در 1345، دارای نشان درجه‌ی همایون در 1346، رئیس دانشگاه تبریز در 1347، مدیرعامل گسترش و نوسازی صنایع ایران در 1351؛ [7] سپهبد پرویز خسروانی، مهندس فتح‌الله ستوده و مهندس امیرقاسم اشراقی و بسیاری دیگر که ذکر نام و منصب آن‌ها در این مقاله نمی‌گنجد. وجود این افراد منتسب به بهاییت و کسب مشاغل و مناصب حساس توسط آن‌ها خود نشان از روابط حسنه و سرشار از اعتماد متقابل بین دولت پهلوی و بهاییان دارد. واکنش علمای شیعه در برابر نفوذ بهاییت هر چند رژیم پهلوی و فرقه‌ی بهاییت دوران سازش و همکاری را می‌گذرانیدند، اما علمای شیعه و مردم مسلمان از نفوذ گسترده‌ی بهاییان در ایران بیمناک و معترض بودند. نفوذ گسترده و همه جانبه‌ی بهاییان در ایران و نگرانی و اعتراض مردم و علما به فعالیت بهاییان و نامه‌هایدادخواهانه‌ای که از گوشه و کنار ایران برای روحانیون طراز اول به ویژه آیت‌الله «بروجردی» و امام خمینی نوشته می‌شد، ایشان را در مبارزه با نفوذ بهاییان مصمم‌ترمی‌کرد. ایشان به روحانیون اجازه‌ی مخالفت آشکار با نفوذ این فرقه در منابر و مجالس را دادند و با این حرکت، خروشی بزرگ برضد بهاییت در ایران به راه افتاد. اعتراض‌های گسترده‌ی مردم برضد نفوذ بهاییت، دولت را مجبور به برکناری عده‌ای از بهایی‌ها از مناصب خود و کاستن از حساسیت مردم و علما نمود. مبارزه با بهاییت زیر نظر مرجعیت تشیع، آیت‌الله بروجرودی، تا 15 خرداد 1342 ادامه یافت. اما با سرکوب نهضت توسط حکومت، بار دیگر دست بهاییان در غارت منابع کشور باز شد و حتی شدت بیشتری از گذشته یافت. پس از فوت آیت‌الله بروجردی، امام خمینی مبارزه با بهاییت را همچنان ادامه داد. عمده نگرانی امام خمینی ارتباط بهاییان ایران با اسراییل بود. نگرانی ایشان از فعالیت بهاییان در این سخنان کاملاً آشکار است: «هدف اسلام است. استقلال مملکت است، طرد عمال اسراییل (بهاییان) است، الان تمام اقتصاد مملکت در دست اسراییل است. عمال اسراییل (بهاییان) اقتصاد ایران را قبضه نموده‌اند. اکثر کارخانجات در دست آنان اداره می‌شود، تلویزیون، ارج، پپسی کولا،... باید صف‌ها را فشرده کنید، این‌ها عمال استعمار هستند، باید ریشه‌ی استعمار را کند.»[8] افزون بر مبارزه‌ی مردم و علما برضد بهاییت، انجمن‌ها و تشکل‌های مستقل مذهبی نظیر «جمعیت فداییان اسلام» و... دست به مقابله جدّی با فعالیت و نفوذ این فرقه در ایران زدند. مبارزه‌ی گسترده‌ی این گروه‌های متشکل به همراه علما، روحانیون و مردم برضد بهاییت تا سال‌های پایانی سلطنت پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت. با پیروزی انقلاب، دست بهاییان از منابع ملی و ثروت‌های کشور کوتاه شد. اما این فرقه نیز از پای ننشسته و به مبارزه با اسلام و افزودن بر پیروان و نیز قدرت و نفوذ خویش ادامه داد. هم‌اکنون مرکزیت این فرقه در «حیفای» اسراییل قرار دارد و در هماهنگی با اسراییل به دنبال تضعیف اسلام و مقابله با حکومت اسلامی ایران می‌باشد. همچنین این فرقه با کمک غرب و استفاده از رسانه‌های ایرانیان در غرب همچنان به دنبال گمراه نمودن مسلمانان و تبلیغات گسترده برضد اسلام است. سخن پایانی بهاییت که در دوره‌ی قاجار در جامعه‌ی شیعی ایران ظهور یافت، به عنوان فرقه‌ای در اقلیت همواره به دنبال افزایش توان اقتصادی و سیاسی برای ادامه‌ی حیات و مقابله با اکثریت شیعی ایران بود. دستیابی به این هدف در دوره‌ی قاجار به دلیل سیادت و اقتدار علما در صحنه‌های اجتماعی، سیاسی، آموزشی و قضایی میسر نگردید. اما با روی کار آمدن خاندان پهلوی به ویژه پهلوی دوم، زمینه‌ی مناسبی برای پیشرفت و افزایش نفوذ اقتصادی و سیاسی بهاییان فراهم آمد. در این دوران به دلیل انزوای علما و روحانیون و ماهیت سکولار رژیم پهلوی، موقعیتی طلایی در اختیار سران بهایی قرار گرفت، تا جایی که عناصر این فرقه به دستگاه دولتی رسوخ کرده و نبض اقتصاد و سیاست کشور را در دست گرفتند. هرچند افزایش نفوذ بهاییان در ایران، سبب اعتراض‌های گسترده‌ی علما و مردم برضد آنان شد، اما نفوذ این فرقه تا سال‌های پایانی سلطنت پهلوی همچنان ادامه داشت. اگر چه با پیروزی انقلاب اسلامی دست بهاییان از منابع داخلی ایران کوتاه شد و ضربه‌ی سنگینی بر این فرقه وارد آمد، اما با قدرت و ثروتی که طی این سال‌ها نصیب آن‌ها شده بود، این فرقه با حمایت‌های غرب همچنان به حیات خود در خارج از ایران ادامه می‌دهد و با استفاده از رسانه‌های ایرانیان در غرب سعی در مبارزه با اسلام و گسترش نفوذ خود در ایران و افزودن بر شمار پیروان خود را دارد.(*) پی‌نوشت‌ها: 1- ثریا شهسواری، اسناد فعالیت بهاییان در دوره‌ی محمدرضاشاه پهلوی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378، ص 43 2- اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الاثار، جلد9، تهران: مؤسسه‌ی ملی مطبوعات امری، صص 64-65 3- یونس افروخته، ارتباط شرق و غرب در عهد سلطنت رضاشاه پهلوی، تهران: انتشارات مرکزی ایران، 1310، ص 176 4- عبدالله شهبازی، زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران، ج3، (آریستوکراسی و غرب جدید)، تهران: مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1379، ص 78 5- ثریا شهسواری، همان، ص 68 6-ثریا شهسواری، همان، ص 108 7- همایون کشتگر، ماه عسل رژیم پهلوی و بهاییان(بهاییت و رژیم پهلوی پس از کودتای 28 مرداد)، تاریخ معاصر ایران، سال سیزدهم، شماره‌ی 50، تابستان 1388، ص 350 8- جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران: دفتر انتشارات اسلامی، 1361، ص 40 *ملیحه خوشبین؛ پژوهشگر تاریخ معاصر منبع: سایت برهان

ساواك از زبان یکی از مدیران آن

هنگامی كه پس از ماهها ناآرامی رژیم پهلوی در سراشیبی سقوط قرار گرفته و انقلابیون نظام سیاسی دیگری را بر بنیانی‌ نوین پی‌افكندند، پیرامون ریشه‌‌ها، روند و دلایل سقوط حكومت پهلوی اظهارنظر و تحلیل و ارزیابیهای فراوان و مفصلی توسط افراد، گروهها و محافل مختلف سیاسی، اجتماعی و مطبوعات ابراز شد كه هر یك با آوردن برخی زوایای پیدا و پنهانی كه مجموعه حكومت را شكل می‌داد و نیز عوامل مؤثری كه به انحاء گوناگون در این مجموعه دخیل بودند، به ریشه‌یابی و واكاوی عوامل و دلایلی برآمدند كه توانست به تدریج رژیم پهلوی را به نیستی بكشاند. ساواك از جمله مهمترین سازمانهای وابسته به حكومت بود كه در بسیاری از منابع موجود و نیز آسیب‌شناسیهای ارائه شده، عملكرد آن در سالیان طولانی فعالیت، در ردیف نخستین عوامل سقوط پهلوی آورده‌ شده است. بسیاری بر این باور بودند كه متوقف نشدن حیطه و حوزه فعالیت ساواك در چارچوبهای قانونی، هر چند در كوتاه‌مدت به ظاهردر تحكیم موقعیت رژیم پهلوی مفید بود، اما در درازمدت دامنه مخالفتهای عمومی را گسترش داد و نهایتاً خود به عامل مهمی در توسعه كمی و كیفی مخالفتها و نارضایتیهای عمومی تبدیل شد. برخی تصریح كرده‌اند كه اخبار، گزارشات و اطلاعاتی كه ساواك درباره اوضاع اجتماعی و سیاسی كشور و موقعیت مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت تهیه كرده و در اختیار مسئولان امر قرار می‌داد، با واقعیت امر همخوانی نداشت. چه بسا گزارشات ارسالی ساواك پس از چند واسطه تأثیرگذار كه می‌توانستند در محتوای آن دست برده و شمایی دلخواه از وضعیت سیاسی و اجتماعی كشور در اختیار مسئولان امر و به‌ویژه شخص شاه قرار دهند، به مقصد نهایی تسلیم می‌شد. برخی دیگر بر این باورند كه ساواك هیچ‌گاه به شناخت و ارزیابی درست و دقیقی از مجموعه تحولاتی كه در كشور می‌گذشت، نرسید و گزارشات آسیب‌شناسانه و تحلیلی این سازمان كه دست‌مایه اصلی مسئولان امر در حكومت و به‌ویژه شخص شاه برای بررسی و ارزیابی موقعیت حكومت در برابر مخالفان، معارضان و منتقدان و سایر عوامل خطرآفرین برای حكومت بود، عمدتاً بی‌پایه و فاقد حداقل چارچوبهای دقیق كارشناسانه بود. با این احوال برخی از نیروهای ساواك كه سالیان طولانی در این سازمان فعالیت می‌كردند پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدعی شدند كه آنان برای شناخت علل و عوامل بسیاری كه سبب‌ساز گسترش نارضایتیهای عمومی می‌شد، مطالعات قابل توجهی انجام داده و نتایج تحقیقات و فعالیتهای آسیب‌شناسانه خود را طی گزارشات مستند و مفصلی در اختیار رؤسای وقت ساواك قرار می‌دادند. اما این گزارشات به ندرت از سوی شاه مورد توجه قرار می‌گرفت و چه بسا موجبات خشم و آزردگی خاطر وی نیز فراهم می‌آمد. برخی نیروهای ساواك تصریح كرده‌اند كه شخص نصیری چند بار آنان را به دلیل تهیه این گزارشات فراخوانده و متذكر شده بود كه شاه حاضر به شنیدن و خواندن اینگونه گزارشات نگران‌كننده نیست و از آنان خواسته بود بر اینگونه گزارش نویسیهای آسیب‌شناسانه و نگران‌كننده پایان دهند. شاه علاقمند بود كه سرویس اطلاعاتی او همواره گزارشات سرگرم‌كننده‌ای حاوی تمجید و تحسین از روش حكومت‌داری او ارائه دهد و چنین بنمایاند كه گویی اتباع و رعایای اعلیحضرت همایونی! در كمال خوشی و شادمانی به دعاگویی و ثنای او مشغول بوده و كشور به سرعت راه ترقی و تعالی را می‌پیماید. گفته می‌شد كه شاه علاقمند بود دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او (ساواك) اخبار و گزارشات محرمانه‌ای درباره زندگی شخصی و بی‌بند و باریها و فساد اخلاقی رجال، درباریان و نظایر آن را به او گزارش كند تا موجبات تفریح و شادمانی او فراهم آید. این ذائقه اطلاع‌خواهیهای شاه از ساواك و دیگر مراجع امنیتی، از سوی مسئولان امر در ساواك و دفتر ویژه اطلاعات امری شناخته شده بود. در بسیاری موارد، ساواك ترجیح می‌‌داد یافته‌های خود را درباره اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی كشور با فرح دیبا كه گویی بیش از شاه آمادگی شنیدن و خواندن اخبار و گزارشاتی از این نوع را داشت، در میان نهد. گفته شده كه شاه حتی گزارشاتی كه در آستانه انقلاب توسط موساد ارائه شده و طی آن او را نسبت به گسترش ناآرامیها در آینده‌ای نه چندان دور هشدار داده بود، نادیده گرفته و از طریق ساواك برای همتای اسرائیلی پیام فرستاده بود كه ارسال این گونه اخبار ترسناك را كه به زعم شاه شایعاتی بیش نمی‌توانست تلقی شود، متوقف كند. اما شاه مدت كوتاهی پس از سقوط سلطنتش طی مصاحبه‌ای تصریح كرد كه ساواك به دلیل عدم درك صحیح از روند تحولاتی كه موجبات گسترش مخالفتهای عمومی را فراهم آورده بود، نقش قابل‌توجهی در سقوط او داشت؛ شاه اضافه كرد كه ساواك برای جلوگیری از سقوط نهایی حكومت او تلاش قابل‌اعتنایی نداشت. شاه ساواك را متهم كرد كه هیچ‌ شناختی از مخالفان اصلی حكومت او ـ علما و روحانیون ـ نداشت و چنین تصور می‌كرد كه به نقش فعال روحانیون در عرصه تحولات سیاسی و اجتماعی كشور برای همیشه پایان داده است. شاه ساواك را بی‌اطلاع و ناتوان از تحلیل و ارزیابی وزن و موقعیت اجتماعی و سیاسی مخالفانش معرفی كرده است. البته ساواك جرأت ارائه گزارشات دقیق از موقعیت سیاسی و اجتماعی رژیم پهلوی در مقابل مخالفان حكومت نداشت و به همین دلیل معمولاً گزارشاتی برای شاه ارسال می‌شد كه موجبات شعف و شادمانی او فراهم آید. با این احوال بسیاری از منابع بر این باورند كه به رغم ناخشنودی شاه از شنیدن و یا خواندن گزارشات مستند درباره مشكلات و بحرانهای سیاسی و اجتماعی دامنگیر حكومت، ساواك نیز از ارزیابی دقیق و به موقع خطرات بالقوه و بالفعلی كه حكومت را تهدید می‌كرد، ناتوان بود. در این میان به‌ویژه هنگامی كه حركت پرشتاب مردم در دوره انقلاب فرا رسید، رژیم غافلگیر شد و نه ساواك، نه شاه و نه سایر مراجع مسئول در حكومت برنامه‌ای برای مواجهه با آن نداشتند. به تبع اتهامات واهی كه شاه طی سالیان طولانی به مخالفان خود داده و همه را صرفاً كمونیست، خائن و نظایر آن لقب می‌داد، ساواك نیز تحت‌تأثیر این ادبیات، در گزارشات آسیب‌شناسانه خود هم دیدگاههای شاه را درباره مخالفان سیاسی حكومت تكرار می‌‌كرد و به همین دلیل نه این سازمان و نه شاه و نه سایر مسئولان به درستی نقاط ثقل مخالفتها و تعارضات اجتماعی و سیاسی را درك نمی‌كردند. برخی عوامل ساواك هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعتراف كردند كه هم حكومت و هم دوستان و همپیمانان خارجی آن صرفاً خطر بالقوه و بالفعل كمونیستها و گروههای چپ را یادآور می‌شدند و توجهی به سایر كانونهای مخالفت نداشتند. گفته شده كه نیروهای ساواك ارتباط قابل‌توجهی با لایه‌های مختلف اجتماعی نداشتند و اصولاً تصور این كه علما و روحانیون و اساساً دین و مذهب بُن‌مایه مخالفت با رژیم پهلوی قرار گیرد، در نزد ساواك و مجموعه حكومت امری قابل اعتنا نبود. دست‌اندركاران و كارگزاران حكومت در خاطرات و نوشته‌های خود ساواك را متهم كرده‌اند كه درك صحیحی از قدرت و نفوذ علما و روحانیون در میان مردم كه نهایتاً در رأس راهبری و هدایت ناآرامیها قرار گرفتند، نداشت و اطلاعات و گزارشاتی كه این سازمان درباره فعالیتهای سیاسی روحانیون و ارتباطشان با امام خمینی در خارج از كشور ارائه می‌داد، ناچیز و در عین حال بسیار سطحی و ناپخته می‌نمود. اسدالله علم وزیر دربار مورد اعتماد و نزدیك به شاه در خاطرات روز 31 اردیبهشت 1349 خود هشدار می‌دهد كه ساواك به عنوان مهمترین نیروی اطلاعاتی و امنیتی كشور اخبار و گزارشات دقیق و مستندی از وضعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاكم بر كشور در اختیار شاه قرار نمی‌دهد و در همان حال شاه نیز ترجیح می‌دهد همان گزارشات نه چندان قابل‌اعتنای ساواك را آئینه تمام‌نمای ممالك محروسه تحت حاكمیتش تلقی كند. حتی با آغاز دوران انقلاب هم هنوز ساواك نمی‌خواست و یا نمی‌توانست بپذیرد كه منشأ حركت مردم نه گروههای چپ و كمونیستی بلكه علما و روحانیون هستند؛ تا جایی كه مأموران ساواك تلاش می‌كردند حوادثی نظیر واقعه 19 دی 1356 قم و سپس واقعه 29 بهمن 1356 تبریز را به كمونیستها و گروههای چپ نسبت دهند. تحلیلگران حوادث و رخدادهای سیاسی، با بررسی كارنامه ساواك معتقدند كه هم حكومت و هم حامیان خارجی آن در غرب، از همان آغاز سمت و سوی فعالیت ساواك را در مسیر مبارزه با كمونیسم و گروههای چپ متمركز كرده و دشمن اصلی حكومت را حزب توده و گروههای طرفدار بلوك شرق و شوروی دانستند. ساواك نیز بر این توهم پای فشرد و به تبع آن بخش عظیمی از مردم كه در زمره مخالفان، معارضان و منتقدان حكومت قرار گرفتند در معرض نگاه آسیب‌شناسانه ساواك قرار نداشتند و ساواك به كانونهای اصلی مخالفت با رژیم پهلوی دست نیافت. بنابراین هر چند بخشی از ناكارآمدی ساواك به مسائل درونی این سازمان بازمی‌گشت اما بخش عمده مسائل و دلائلی كه موجبات گسترش نارضایتیهای عمومی را فراهم آورد، در نظام سیاسی بیمار كشور ریشه داشت و اساساً رژیم استبدادی، حقوق فردی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم را نقض می‌كرد و ناگزیر محكوم به شكست بود. برخی از مدیران ارشد ساواك در خاطرات خود به دلایل گسترش فساد و روشهای غیرانسانی كه موجبات گسترش ناآرامیها را فراهم آورد، اشاره كرده‌اند. از جمله منوچهر هاشمی مدیركل اداره كل هشتم ساواك در بخشهایی از خاطرات خود با اعتراف و اشاره به فساد گسترده‌ای كه در ساواك حاكم بود و عامل گسترش روزافزون مخالفتهای عمومی شد، اشاره كرده است: «به طور كلی روند تكامل غالب سازمانهای اطلاعاتی، حتی در جوامع دارای دموكراسی، در جهت افزون‌طلبی در قدرت و اعمال اراده در همه شئون است، چه رسد به جوامعی كه به اراده فرد یا افراد به خصوصی، اداره می‌شوند. در چنین جوامعی این سازمانها سریعاً رشد می‌كنند و خود را به حكومت و دستگاه رژیم نزدیك و سپس تحمیل می‌‌كنند. این كار دلایل خاص خودش را دارد كه ساده‌ترین و روشن‌ترین و در عین حال قوی‌ترین آنها این‌كه، در ذات غالب نظامهای استبدادی و دیكتاتوری فساد است، انحراف از اصول و عدول از قانون است. آلودگی و زیاده‌طلبی هست. زور است. تجاوز به حقوق دیگران است و بالاخره مجموعه‌ای از آنچه به آن در عرف سیاسی انحطاط گفته می‌شود، هست. سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی در این قبیل رژیمها اگر هموار كننده راه این انحرافات و آلودگیها نباشند، حداقل در جریان آنها قرار می‌گیرند و دقیقاً به این دلیل كه چون خود عامل اجرای آن برنامه‌ها برای دیگران هستند، این حق برایشان به وجود می‌آید كه چرا برای خود نباشند. اگر هم عامل اجرا نباشند، به دلیل آگاهی از زیر و بم همه كارها در مورد همه افراد، از صدر تا ذیل مملكت و اطلاع از نقاط ضعف آنها، از این آتو برای بسط قدرت خود و تحمیل خود به حكومت استفاده می‌‌كنند. این رابطه تا جایی حاكم است. نكته دیگر در مورد جوامع آلوده به فساد اینكه، در این جوامع غالب نهادها و دستگاهها و مسئولین امور و حتی مطبوعات و احزاب، حتی احزاب طراز نوین، كه رسالت اصلاح و پیشرفت جامعه را دارند آلوده‌اند. چطور می‌شود توقع داشت كه سازمان اطلاعات برآمده از چنین جامعه‌ای از همه آلودگیها و انحرافات مبرا باشد. منظور از ذكر این نكته‌ها هرگز این نبوده كه ساواك ‌آلودگیهایی از این نوع داشت و این ادعا هم نباید باشد كه از همه انحرافات و عدول از اول مبرا بود. ولی به جرئت و قوت می‌توان گفت كه كژیها و كاستیهای ساواك در مقایسه با بسیاری از سازمانهای مشابه، در حداقل میزان خود بود. اگر ساواك از جهاتی قابل انتقاد باشد، كه هست، مربوط به عملكرد كل سیستم بود كه در این باره گفتنی زیاد است. از آن جمله اینكه علیرغم تصمیمات اولیه، كه باید همه كادر سازمان، مثل كشورهای پیشرفته از بین غیرنظامیان انتخاب و با گذراندن دوره‌های آموزشی لازم به تدریج جایگزین نظامیان در همه رده‌ها بشوند، مشاغل و سمتهای آن تقریباً در بست در دست نظامیان باقی ماند و خود سازمان هم مانند ارتش و سایر واحدهای انتظامی، عملاً تحت فرماندهی كل قوا قرار گرفت و نتیجه اینكه عملكرد آن، از چهارچوب تصمیم و تصویب ملی خارج ماند و با آن، آن‌گونه رفتار شد كه با ارتش. این سازمان قانوناً از ا ركان نخست‌وزیری بود و رئیس آن سمت معاونت نخست‌وزیر را داشت و علی‌القاعده، فعالیتها و عملكردهای آن باید در چهارچوب نهاد نخست‌وزیری صورت می‌گرفت و تصمیمات، كه آن هم باید آزادانه و متناسب با شرایط و اوضاع و احوال و در چهارچوب استراتژی یك سیاست ملی اتخاذ می‌شد و از كانال عادی آن می‌گذشت.، درست از بالای سر نخست‌وزیری می‌گذشت و حاصل كار این می‌شد كه تمام زحمات شبانه‌روزی مأموران و اعضای آن كه گاه تا پای جان می‌‌كوشیدند و كم هم نبودند كسانی كه در راه انجام وظیفه جانشان را از دست دادند، نتیجه معكوس می‌داد و خدمات آنها كه كلاً در جهت مصالح ملی بود، بر ضد ملت و ملیت به حساب می‌آمد. ممكن است گفته شود غالب امور كشوری چنین وضعی داشتند. از جمله دیپلماسی، معاملات خارجی، انتخابات، احزاب و غیره و غیره،‌ همه خارج از تصویب ملی بودند و به قول آن مرحوم همه چیز مربوط به سیستم می‌شد، چگونه است كه عملكرد ساواك، فقط از این بابت قابل انتقاد است و دیگر سازمانها نه؟ جواب این‌كه اولاً عملكرد آنها هم كاملاً قابل انتقاد است و نتایجش هم قابل بحث و تحلیل، ثانیاً بحث درباره آنها در حوزه این یادداشتها نیست، ثانیاً اهمیت امر در مورد ساواك و آثاری كه بر آن مترتب بود، این سازمان را شاخص‌تر از دیگر نهادها می‌كرد و بار انتقاد از آن سنگین‌تر. نكته قابل ذكر دیگر در این رابطه اینكه، ساواك به جای اینكه از خود یك تصویر ملی ارائه بدهد، آن‌چنان كه وظایف و نقش آن ایجاب می‌‌نمود، و در انجام آن وظایف هم كارهای درخشانی انجام داده بود، از خود یك چهره مخوف و وحشت‌آور، آنهم در رویارویی با ملت، نشان می‌داد، و به این عمل خود افتخار هم می‌‌‌كرد و می‌كوشید تا به آن شهرت هم بدهد. گرچه عملاً تا این حد نبود، ولی شهرت می‌داد كه هست، و این موجب شده بود كه وزیر، معاون خود را خبرچین ساواك تصور بكند، مدیركل منشی‌اش را، امیر ارتش راننده‌اش را و سفیر، دبیرش را. نتیجه چنین سیستمی در یك سازمان اطلاعاتی این می‌شد كه افراد فرصت‌طلب و نفع‌جو، هر چقدر تعدادشان هم كم، می‌توانستند برای افراد از صدر تا ذیل پرونده‌سازی بكنند و آب را گل‌آلود و در نتیجه اشخاص و افراد در همه سمتها و مشاغل به همدیگر بدبین و همه را یكجا به دستگاه و رژیم بدبین‌تر بكنند،‌ در برابر، رژیم و دستگاه را به همه افراد، به خصوص وطن‌پرست‌ترین آنها مشكوك. بدین ترتیب یكی از مهمترین وظایف ساواك كه كشف كژیها و كاستیها و علل و اسباب نارضایتیهای مردم در صنوف مختلف و نهایتاً رفع آنها و ایجاد تفاهم و نزدیكی بین دولتها و ملت بود، نقش بر آب می‌شد و زحمات دهها كارشناس و تحلیلگر و صدها گزارشگر به هدر می‌رفت. مورد دیگر قابل ذكر از عملكرد ناصحیح ساواك، قرار گرفتن پاره‌ای از مقامات آن در خدمت منافع افراد صاحب قدرت و موقعیت بود كه از این رهگذر هم موجب ناحق شدن بسیاری از حقها و حق شدن بسیاری از ناحقها گردید و اسباب بدنامی بناحق این سازمان را، كه به درستی بیش از هر سازمان دیگر، در خنثی كردن توطئه‌ها و دسیسه‌‌های ضدملی و ضدایرانی داخلی و خارجی كوشیده بود، فراهم آورد...» منوچهر هاشمی ساواك را سرزنش می‌كند كه هیچ‌‌گاه درباره خطری كه از ناحیه روحانیون و علما موجودیت رژیم را تهدید می‌كرد به مطالعه و بررسی فراگیر و كارشناسانه نپرداخت و به گونه‌ای توهم‌آمیز بر این تصور كودكانه باقی ماند كه این گروهها فاقد هرگونه امكان رویارویی جدی با حكومت هستند. عیسی پژمان از مدیران ساواك كه مدتی هم نمایندگی ساواك را در عراق رهبری می‌‌كرد، بر این باور است كه اساساً ساواك هیچ‌گاه به شناختی منطقی، دقیق و عمیق از سمت و سوی اصلی مخالفتها با رژیم پهلوی نرسید و به تبع نظام حكومتی مستبد كه تصور می‌كرد مخالفان اندك حكومت هم عمدتاً كمونیست بوده و هیچ پیوندی بین آنان با جامعه ایرانی وجود ندارد، بی‌‌مهابا به سركوب خود ادامه داد و هنگامی كه ناآرامیهای دوران انقلاب آغاز شد، این سازمان نظیر دیگر بخشهای حكومت غافلگیر و سردرگم بود. امیر طاهری سردبیر پیشین روزنامه كیهان (در دوران پهلوی) نیز تصریح می‌‌كند كه ساواك نظیر دیگر اركان حاكمیت، بر خلاف آنچه ظاهر امر نشان می‌داد، سازمانی ناكارآمد، سطحی‌نگر و فاقد هرگونه پتانسیل لازم برای برخورد با حوادث و رخدادهای عظیم و غیرقابل پیش بینی بود و بسیاری از مدیران و كاركنان آن بی‌سواد، كم‌تجربه و فاقد صلاحیت لازم برای فعالیت در سازمانی با عنوان و وظایف اطلاعاتی و امنیتی بودند. او معتقد است كه فساد گسترده اداری، مالی و اقتصادی حاكم بر مجموعه ساواك مانع از هرگونه فعالیت عمیق و كارشناسانه این سازمان در زمینه شناخت، ارزیابی و از میان برداشتن منطقی، دقیق و بنیادی مخالفتها و نارضایتیها در جامعه بود. طاهری تصریح می‌‌‌‌‌كند كه شخص شاه نیز در ناكارآمدی و انحراف این سازمان از جاده صواب فعالیت نقش قابل‌‌توجهی ایفا می‌‌كرد. بسیاری از منابع تصریح كرده‌اند كه بخش قابل‌توجهی از مردمی كه بعدها به صف مخالفان و منتقدان رژیم پهلوی پیوستند، پیشاپیش تحت فشار ساواك قرار گرفته بودند و ساواك در رأس مراجع حكومتی ناراضی‌ساز بود. بسیاری از اقدامات ساواك كه به ظاهر به هدف تأمین امنیت و برقراری نظم و در راستای تحكیم موقعیت رژیم پهلوی صورت می‌‌گرفت، خود مهمترین عامل گسترش ناامنی، نارضایتی و بی‌اعتبار ساختن موقعیت حكومت در بین مردم بود. بسیاری از رؤسا و مدیران ارشد ساواك در مقاطع مختلف دچار فساد و آلودگیهای مالی و اقتصادی بوده و در این روند با مدیران، رجال و صاحبان نفوذ و قدرت در سایر مراجع حكومتی و دولتی، كارخانجات و بخش خصوصی در تعامل نزدیك قرار داشتند. چه بسا بسیاری از اقدامات فاسد در بخشهای مختلف حكومت از سوی ساواك نادیده گرفته می‌شد و ساواك در تضییع حقوق مردم توجیه‌گر و پشتیبان می‌شد. آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در دوران پهلوی به گوشه‌هایی از عملكرد سوء ساواك كه موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای عمومی را فراهم می‌آورد، چنین اشاره كرده است: و بالاخره باید از ساواك نام برد كه مطبوعات غرب در اواسط دهه 1970 دیوی از آن ساخته بودند و گزارشهای مربوط به عملیات این سازمان یكی از مشغولیات اصلی جمعیتها و سازمانهای طرفدار حقوق بشر در اروپا و امریكا به شمار می‌رفت. آیا ساواك به همان بدی و زشتی كه آن را تصویر می‌كردند بود؟ شاید. ولی باید این واقعیت را هم پذیرفت كه سازمانهای امنیتی یا پلیس مخفی در بسیاری از كشورهای دیگر، به خصوص ممالك دیكتاتوری جهان سوم كم و بیش مرتكب همان فجایعی كه به ساواك نسبت می‌دادند می‌‌شوند. رئیس ساواك ژنرال نعمت‌‌‌‌‌‌الله نصیری مرد زیرك و كاردانی نبود. او مردی كم‌اطلاع و كند‌ذهن بود. كه فقط به خاطر وفاداری به شاه و جلب اعتماد وی هنگامی‌كه فرمانده گارد سلطنتی بود ترقی كرد. شاید یكی از خدمات نصیری كه موجب ترقی او شد این بود كه مأموریت ابلاغ فرمان عزل دكتر مصدق را از مقام نخست‌وزیری به عهده گرفت، هر چند در انجام این مأموریت موفق نشد و در این جریان دستگیر و بازداشت گردید. او مردی بی‌‌‌عاطفه و سنگدل بود و به هر كاری برای حفظ رژیم دست می‌زد، هر چند كارهای او سرانجام نتیجه معكوس داشت. ساواك در دورانی كه نصیری ریاست آن را به عهده داشت به جای طرح نقشه‌های دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابكاری و فعالیتهای ضدرژیم، به یك رشته اعمال خشونت‌آمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمتهای بی‌مورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخت. روش ساواك مبتنی بر ارعاب بود، بازداشتهای جمعی برای ساواك یك كار عادی به شمار می‌آمد و این تصور در اذهان عمومی نقش بسته بود كه ساواك در تمام شئون زندگی مردم، از سازمانهای دولتی و دانشگاهها گرفته تا مؤسسات خصوصی و كارخانه‌ها و احزاب سیاسی و سازمانهای دانشجویی در خارج از كشور نفوذ كرده و در همه‌جا حاضر و ناظر است. البته این مطلب بعید به نظر می‌رسید و ساواك دارای چنان امكانات وسیعی نبود كه در همه جا حضور داشته باشد، ولی ساواك خود به این شایعه دامن می‌زد تا رعب و وحشت بیشتری در مردم ایجاد كند. نظر خود من، كه البته بیشتر مبتنی بر حدس و گمان است، زیرا اطلاعات دقیقی در این مورد در دست نداشتم این بود كه ساواك قسمت اعظم فعالیت خود را متوجه كمونیستها و گروههای دست‌چپی و دانشجویان كرده و در عین حال مراقب دیپلماتهای خارجی، حتی دیپلماتهای كشورهای دوست و متحد ایران از جمله خود ماست. نكته جالب و خنده‌آوری كه من از آن اطلاع یافتم این بود كه كیوسك سیگارفروشی جنب سفارت انگلیس یك تلفن بی سیم در اختیار داشت كه قطعاً برای سفارش سیگار از آن استفاده نمی‌شد. آنچه برای من حیرت‌آور بود این بود كه اگر ساواك نارضائی و مخالفت با رژیم را آن قدر وسیع می‌دانست كه چنین تدابیری را ضروری تشخیص می‌‌داد چرا به فكر یك چاره اساسی برای كاستن از این نارضائیهای نمی‌‌افتاد و به علاوه برای اعمال كنترل و مراقبت چه نیازی به آن همه وحشی‌گری و خشونت بود؟ نفرت از اعمال ساواك بیشتر در میان طبقه تحصیل‌كرده و دانشجویان دانشگاهها مشهود بود و حتی در بازدیدهای سفرای خارجی از دانشگاهها با همه پیش‌بینیها و تدابیری كه اعمال می‌شد نفرت و عدم رضایت كاملاً مشهود بود. من یك بار در سال 1975 این موضوع را با شاه در میان گذاشتم، پاسخ شاه این بود كه «تعداد كمی از دانشجویان با الهام گرفته از خارج درصدد ایجاد تشنج هستند و باید با قاطعیت با آنها روبرو شد». شاه با این جواب كوتاه و تغییر موضوع صحبت به طور غیرمستقیم به من فهماند كه در كاری كه به من مربوط نیست مداخله نكنم و من هم دیگر موضوع را تعقیب نكردم. قبل از این گفتگو من گمان می‌‌‌كردم كه شاه خود از واقعیت امر آگاه است و وسعت نارضائی در دانشگاهها را می‌داند، ولی پس از صحبتی كه با او داشتم این سئوال در ذهن من نقش بست كه آیا شاه خود به آنچه می‌گوید معتقد است یا این‌كه گزارش نصیری را بازگو می‌كند؟ و اگر نصیری چنین گزارشی به شاه داده است آیا خود او هم این موضوع را باور دارد؟ افكار عمومی مردم نیز به درستی معتقد بود كه اقدامات جنایتكارانه، غیرانسانی و تبه‌كارانه ساواك طی سالیان طولانی گذشته موجبات گسترش نارضایتیها و مخالفتهای تدریجی و مداوم مردم را فراهم آورده است. ضمن این‌كه انقلابیون در تمام دوران، آشكارا شاهد نقش بی‌بدیل و انكارناپذیر ساواك در سركوب، قتل، كشتار و برخورد قهرآمیز با مخالفان حكومت بودند. زوایایی از نفرت و خشم مردم از عملكرد سوء ساواك در شعارهای انقلابیون (طی سالهای 1356 ـ 1357) منعكس شده كه نشان می‌دهد مخالفان سیاسی بین روش غیرانسانی حكومت با عملكرد سوء ساواك رابطه مستقیمی قائلند. منبع:ساواک ، مظفر شاهدی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، بهار 1386 ، ص 725 تا 735 منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی دوران ، شماره 114 ، اردیبهشت ماه 1394

قره‌نی به روایت فردوست

تاکنون مطالب بسیار محدودی در مورد گذشته و کارهای صورت گرفته توسط مرحوم سرلشگر قره نی گفته شده است و شاید یکی از دلایل اصلی آن کمبود منابع مورد اعتماد باشد.خاطرات ارتشبد حسین فردوست که از کودکی نزدیکترین دوست محمدرضا پهلوی ، پادشاه سابق ایران و رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه بوده تاکنون به عنوان یک منبع قابل اعتماد برای پژوهشگران مطرح بوده و بسیاری برای استناد مطالب خود به این کتاب مراجعه می کنند. فردوست راجع به چنین می‌گوید : انگلیسی ها و کودتای قره نی من شخصاً در تمام مدت قریب به 20 سال خدمت در دستگاه اطلاعاتی، یعنی از شروع کار «دفتر ویژه اطلاعات »(1) در سال 1338 تا پیروزی انقلاب در سال 1357 ، نه از مقامات انگلیسی و نه آمریکایی نشنیده ام که فردی را به عنوان مخالف محمدرضا به من و سایر مقامات اطلاعاتی - مانند رئیس ساواک، رئیس اداره دوم ارتش شاهنشاهی- و حتی به خود محمدرضا معرفی کرده باشند. پس این بطور مسجل رویه سرویس های اطلاعاتی است که مخالف رییس کشور را به او معرفی نکنند و خود از وجود او استفاده کنند. تنها موردی که شاهد لو دادن یک مخالف محمدرضا بودم، در ماجرای سرلشگر قره نی بود که توسط MI-6 لو رفت. سرهنگ قره نی، از افسرانی بود که در کودتای 28 مرداد 1332 شرکت کرد و سپس به علت اعتماد فوق العاده آمریکایی به او با درجه سرلشگری رییس رکن 2 ستاد ارتش شد. در آن زمان، ساواک وجود نداشت و شهربانی هم از نظر اطلاعات فوق العاده ضعیف بود. در این شرایط، رییس رکن 2 ستاد ارتش مهم ترین مقام اطلاعاتی کشور به شمار می رفت و از نظر اطلاعات نظامی و حتی غیرنظامی یکه تاز میدان بود. آمریکایی ها همانطور که فرمانداری نظامی تهران و سپس ساواک را به تیمور بختیار سپردند، طبق روحیه خود رکن 2 را نیز به دست فردی سپردند که فوق العاده جسور و آماده قمار با زندگی، باهوش و اهل ایجاد باند در ارتش و غیر ارتش برای وصول به هدف بود. تماس با بختیار و تاثیرات او نیز بر این روحیات مزید می شد و قره نی را برای ریسک بزرگ زندگیش مستعدتر می ساخت. پس از کشف ماجرا، مشخص شد که قره نی مشغول بررسی طرح یک کودتای نظامی بوده، که محمدرضا را برکنار کند و یک حکومت نظامی را سرکار بیاورد. این طرح از مدتها قبل به طور کاملاً سری تهیه می شد و با توجه به شغل قره نی استتار آن آسان بود. قره نی موفق شده بود که موافقت آمریکایی ها را به خود جلب کند. این طرح توسط سفارت آمریکا در تهران هدایت نمی شد، بلکه ایستگاه سیا در اتن در جریان آن بود. افرادی که مستقیماً در جریان طرح بودند، عده اندکی بودند: قره نی ، چند افسر مورد اعتماد قره نی ، اسفندیار بزرگمهر (غیر نظامی) ، که مدتی رییس اداره تبلیغات بود(همان سازمانی که بعداً به وزارت اطلاعات و جهانگردی تبدیل شد). واسطه بین قره نی و آتن، بزرگمهر بود که مسافرتهای متعددی بین تهران و آتن انجام می داد. جریان به اطلاع محمدرضا رسید و با ترتیب دقیق چنان عمل شد که قره نی از ماوقع مطلع نگردد. بزرگمهر در یکی از دفعاتی که از آتن مراجعت می کرد، در فرودگاه دستگیر شد و به نحوی عمل شد که دستگیری او مخفی بماند. با استناد به مدارکی که انگلیسی ها در اختیار گذارده بودند، بزرگمهر اعتراف کرد و اسامی اعضاء شبکه را در اختیار گذارد. قره نی و سایر افراد دستگیر شدند. محمدرضا به خاطر وساطت آمریکایی ها برخورد شدید نکرد. قره نی به 3 سال زندان محکوم شد که پس از مدتی با مراجعه خانم او به من و تقاضای من از محمدرضا بخشوده شد. قره نی خود را مدیون من می دانست و لذا در روزهای بعد از 22 بهمن 1357 دین خود را ادا کرد. ماجرای فوق باز هم روشن می کند که در سالهای اولیه پس از 28 مرداد 1332، هنوز آمریکایی ها برای محمدرضا اهمیت چندان قائل نبودند. در حالیکه در مقابل، انگلیسی ها چه در صعود محمدرضا به سلطنت در شهریور 1320 و چه در 28 مرداد 1332 سیاستشان در جهت حفظ و تحکیم قدرت محمدرضا بود. این بی اعتنایی آمریکایی ها به محمدرضا در ماجرای دولت امینی روشن تر شد. تنها از زمان جانسون و بطور جدی از زمان نیکسون بود که آمریکا به اوج اعتماد و نزدیکی به محمدرضا رسید و او را مهمترین ترین پایگاه و نزدیک ترین متحد خود در منطقه محسوب داشت. به اعتقاد من، ماجرای قره نی دو تاثیر داشت: اول این که محمدرضا کوشید تا هر چه بیشتر اعتماد آمریکایی ها را به خود جلب کند و ارتباط خود را با مراکز قدرت در آنجا بیشتر کند، دوم اینکه آمریکایی ها فهمیدند که بدون موافقت انگلیسی ها در ایران هیچ کاری نمی توانند بکنند و لذا به همکاری اطلاعاتی با انگلیسی ها اهمیت بیشتر دادند. سرنوشت قره‌نی قره نی پس از گذرانیدن دوسال و 8 ماه از محکومیت سه ساله خود مورد عفو قرار گرفت و در تاریخ 8 آبان 1339 آزاد شد. وی در پنجم دی 1342 در پی افشاء روابطش با آیت الله طالقانی مجدداً دستگیر شد. در همین زمان اعلامیه ای با امضای «اتحادیه افسران آزاد» منتشر شد که دستگیری قره نی به عنوان «افسری وطن پرست و لایق و شریف» را به شدت محکوم می کرد . در این مرحله برخورد رژیم پهلوی با قره‌ نی خشن بود . او به مدت 9 ماه در قزل قلعه در زندان انفرادی به سر برد و ممنوع الملاقات بود. سپس در دادگاه نظامی به اتهام «خیانت بر ضد امنیت کشور» محکوم و راهی زندان شد و تا 20 آذر 1345 در زندان ماند. او پس از آزادی تا پایان حکومت پهلوی تحت نظر ساواک بود. عملیات ساواک شامل شنود 24 ساعته تلفنی ، سانسور مکاتبات و کنترل منزل بود. سند مورخ هفتم اسفند 1346 ساواک وضع قره نی را در آن ایام چنین توصیف می کند : «...به طوری که یکی از نزدیکان سرلشکر سابق محمد ولی قره نی اظهار داشته پس از آنکه قره نی از زندان آزاد می شود مهندس کیوانی مبلغی در حدود 500 هزار ریال در اختیار وی گذاشته و مشار الیه با مبلغ مذکور شرکتی تاسیس و چون این شرکت نتوانسته اجازه کار دریافت کند لذا نامبرده مقروض می گردد. در حال حاضر وی با وضع اسف انگیزی زندگی نموده و چون کلیه عناوین و حتی حقوق وی را گرفته اند مشارالیه با روحیه بسیار بدی همیشه در منزل به سر برده و حتی حاضر نیست با اقوام خود ملاقات کند و یک حالت درویشی به خود گرفته است . تیمسار مزبور در حال حاضر مبلغ معتنابهی مقروض بوده و چون با داشتن همسر و سه فرزند در مضیقه مالی به سر می برد فامیل وی مبلغی جمع آوری ولی نامبرده قبول نکرده و فقط مقداری از برادر خود دریافت نموده است....» سرلشکر سید محمد ولی قره نی با پیروزی انقلاب در سمت نخستین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت و در تاریخ سوم اردیبهشت 1358 توسط گروه ضدانقلابی «فرقان» به شهادت رسید. پاورقی 1- دفتر ویژه اطلاعات در واقع دفتر اطلاعات خصوصی محمدرضا پهلوی بود که توسط ارتشبد فردوست و با آموزش به وسیله MI-6 انگلیس طراحی و ایجاد شده بود. این دفتر مستقل از دیگر ارگان های اطلاعاتی حکومت پهلوی بود و وظیفه دریافت گزارشات ساواک و رکن 2 ستاد ارتش ، انجام تحقیقات مستقل، تخلیص و گلچین کردن و... گزارشات و ارائه آن به شاه جهت بررسی را داشت و از اختیارات بالایی برخوردار بود. منبع:ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ارتشبد حسین فردوست، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ج اول، ص 330 و 331 و ج دوم ص 482 تا 484 منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی دوران ، شماره 114 ، ارديبهشت ماه 1394

روایت کیانوری از سرسپردگی پهلوی ها به انگلیس

محمدرضاپهلوی بازگشت خود را به تخت شاهی مدیون انگلیسی‌ها و آمریكایی‌ها می‌دانست، در مسایل نظامی و سیاست كلی از آمریكا حرف‌شنوی داشت، ولی پایگاه عمده حكومت خود را انگلستان می‌دانست. گویاترین نشانه برای این ادّعا، برگزیدن نخست‌وزیران او، چه پیش از كودتای 28 مرداد و چه پس از كودتا تا زمان پیروزی انقلاب است. در این سی‌ و هفت سال،‌ غیر از دوبار، احمد قوام و یك‌بار علی امینی، كه از سوی آمریكایی‌ها و هر‌بار برای مدّت كوتاهی، به او تحمیل شدند و نیز دكتر مصدّق ،‌ همه نخست‌وزیران برگزیده شده از سوی محمّدرضا،‌ از سرسپردگان شناخته شده و بی‌چون و چرای امپریالیسم انگلیس بودند. سهیلی،‌ حكیمی، صدرالاشرف، ساعد مراغه‌ای، زاهدی، علاء،‌ اسدالله علم،‌ حسنعلی‌ منصور، منوچهر اقبال، شریف‌امامی، امیرعباس هویدا و... مجموعه‌ای از سیاست‌های امپریالیسم در تحوّلات ایران نقش داشته‌اند امّا با این وجود بعضی‌ها مطرح می‌كنند كه رضاخان ایران را از دوره عقب‌ماندگی زمان قاجار، نجات داده و تغییراتی را باعث شده،‌ مثلاً كارخانجات احداث كرد. رشد اقتصادی و فرهنگی، یک پدیده جهانی در دنیای پس از جنگ اوّل،‌ در كشورهای مستعمره و نیمه‌مستعمره بود. با پیدایش اتّحاد جماهیر شوروی و پیشرفت مناطق عقب افتاده امپراتوری روسيّه مانند جمهوری‌های آسیای مركزی و جمهوری‌های سیبری غربی و قفقاز‌، ممكن نبود كه بتوان ایران را در عقب‌ماندگی دوران قاجار نگه داشت. جواهر لعل نهرو،‌ نویسنده كتاب «كشف هندوستان» در مقدمه کتاب خود می‌نویسد: ما ‌وقتی به بعضی از كشورهای شرقی می‌اندیشیدیم كه به جلو می‌تاختند، پیش از همه،‌ سرمشق اتحاد شوروی در برابرمان بود كه در دوران بسیار كوتاه دو دهه، با وجود گرفتاری در جنگها و كشمكش‌ها،‌ در مقابل مشكلات به پیشرفتهای عظیم و شگرف نائل شده بود،‌ بعضی‌ها مجذوب كمونیسم شده بودند،‌ بعضی دیگر به كمونیسم توجهی نداشتند،‌ اما پیشرفتهای سریع اتحاد شوروی در آموزش و فرهنگ و واقعیت‌های پزشكی و سلامتی جسمی و در حل مسئله ملیت‌ها و كوشش فوق‌العاده‌ای كه برای بوجود آوردن دنیائی نو از بقایای كهنه مبذول می‌داشت،‌ همه آنها را به تحسین و ستایش وامی‌داشت. نمونه دیگری كه در برابر چشم مردم و به ویژه قشر بالای جامعه و روشنفكران ایران بود، كشور همسایه‌ ما تركیه بود كه مسافرت به اروپا تنها از آنجا ممكن بود. در تركیه، پیش از كودتای 1299 ایران، با تلاش جمعی از افسران به رهبری كمال پاشا «آتاتورك»،‌ یک رژیم نظامی جانشین امپراطوری پوسیده و فاسد عثمانی شد و با سرعتی به مراتب بیشتر از ایران، ‌آن هم با امكانات كمتر، در راه توسعه و پیشرفت گام گذاشت. آنچه مهم است این نیست كه چه كارهائی در ایران انجام گرفته، ‌بلكه مهم این است كه بدانیم چه امكاناتی در اختیار دولت رضاخان بوده و تا چه حد از این امكانات به سود پیشرفت جامعه بهره‌گیری شده است. مهم‌ترین منبع درآمد ملی ما نفت بود،‌ كه رضاخان آن را دو دستی به انگلیسی‌ها تسلیم كرد و از درآمد نفت حتی یك لیره هم برای اصلاحات اجتماعی به مصرف نرسید و تمام آن برای خرید جنگ‌افزار تسلیم كشورهای اروپائی شد. درباره ساختمان «كارخانه»،‌ تنها دو كارخانه، یكی پارچه‌بافی نخی در قائم‌شهر و یكی كارخانه ابریشم‌بافی در چالوس،‌ با بودجه دولت و در املاك غارتی رضاخان احداث شد و دیگر كارخانه‌ها،‌ كه مهم‌ترین آنها پارچه‌بافی‌های اصفهان بودند،‌ مربوط به بخش خصوصی بود هزینه احداث كارخانه سیمان شهرری و كارخانه قند كهریزك نیز مانند راه‌آهن‌، از درآمد قند و شكر و دخانیات (با بالابردن قیمت محصولات آن) از كیسه‌خالی اكثریت مردم بیرون كشیده شد. اگر پیشرفت صنعتی ایران را با هندوستان مقایسه كنیم خواهیم دید كه از هر جهت در دوران استعمار بریتانیا در هندوستان، مؤسسات صنعتی به مراتب بیشتری،‌ با سرمایه‌های انگلیسی‌ و مقداری با سرمایه سرمایه‌داران هندی، ساخته شد كه به نسبت از ایران بسیار بیشتر است. از لحاظ فرهنگی هم اقدامات دوران رضاخان بسیار ناچیز بود. در زمانی كه در جمهوری‌های آسیای مركزی ،‌ بیسوادی اكثریت مردم،‌ كه به مراتب از این لحاظ از ایران عقب‌افتاده‌تر بودند، در مدت كوتاهی ریشه‌كن شد،‌ تلاش در ایران بسیار ناچیز بود. مدافعان رژیم رضاخان،‌ تأسیس دانشگاه و فرستادن 500 نفر دانشجو به اروپا را به رخ ما می‌كشیدند. باز هم درست این است كه در همین زمینه هم بین ایران و تركیه مقایسه شود،‌ با توجه به آمار دقیق درباره‌ نفوذ امپریالیسم انگلیس در دستگاه دولتی ایران،‌ كافی است به فهرست سیاستمداران و وكلای مجلس نگاهی انداخته شود تا فراوانی وابستگان به «فراماسونری» (فراموشخانه) را در فهرست‌های منتشر شده ببینیم. فراماسون‌ها،‌ (تقریباً همگی آنها) به دستگاه «ماسونی» انگلستان،‌ كه در ظاهر پادشاه انگلستان و در عمل،‌ سازمان جاسوسی خارجی (ام.آی.6) در رأس آن قرار داشت،‌ مربوط بودند. اکثر نویسندگان، به این نكته مهمّ عملكرد رضاخان، كمترین اشاره‌ای ندارند كه او اساساً تربیت ولیعهدش (محمّدرضا) را به انگلیسی‌ها سپرده بود و آنها هم از همان روز اوّل ورودش به مدرسه اشرافی در سوئیس، جاسوس خود «پرون» را به عنوان راهنما، به او چسباندند. همه می‌دانند كه پرون، تا پایان، نزدیك‌ترین همدم و مشاور محمّدرضا بود. این شخص هم در دربار رضاخان و هم پس از آن در دربار محمّدرضا، پس از شاه، مقام اوّل را داشت و خواهران و برادران شاه، هم از او حساب می‌بردند. در خاطرات ارتشبد فردوست، درباره نقش این جاسوس انگلیسی، به اندازه كافی افشاگری شده است. در دوران دیكتاتوری محمدرضا، یعنی از 1328 تا 1357، وضع ایران به مراتب از دوران پدرش بدتر و غارت و چپاول ثروت ملی چه از سوی خود محمدرضا و برادران و خواهرانش و چه از سوی خارجی‌ها به مراتب شدیدتر شد. در آن دوران بخش عمده‌ای از درآمد ملی، از بین رفت و نیست و نابود شد. آنهم یا برای خرید تسلیحات و یا برای استخدام كارشناسان آمریكائی كه در ایران بودند و با حقوق گزاف، زندگی شاهانه می‌كردند. هیچ معلوم هست كه در آستانه انقلاب چه ثروت عظیمی از كشور خارج و به آمریكا و اروپای غربی منتقل شد؟ مطلب دیگری كه درباره ‌این پنجاه ساله رژیم پهلوی‌ها باید مورد توجه قرار گیرد این است كه این رژیم،‌ هیچ‌وقت یك پایگاه مردمی در درون كشور نداشت. نه در دوران رضاخان و نه در دوران محمدرضا. پایگاه مردمی رژیم محمدرضا پهلوی در تمام این دوران، ‌همان بود كه در 28 مرداد 1332 به میدان آمد، یعنی اوباش و چاقوكشان و فواحش، كه بخشی با پول و بخشی زیر فشار مأموران شهربانی به خیابان‌ها كشیده می‌شدند. تظاهراتی كه به تمامی، فرمایشی بود و طی آن،‌ مردم را مجبور به بستن دكان‌ها و چراغانی كردن معابر و خیابان‌ها می‌كردند. كسانی كه یك طرفه برخورد می‌كنند و مرتب تكرار می‌كنند كه ایران در طی این دوران چه پیشرفت‌هایی كرده است در حقیقت پوشش مناسبی می‌سازند برای حقایق دیگری كه گفته نمی‌شود، مثل پایگاه اصلی سیاست رژیم پهلوی‌ها،‌ وابستگی آنها به امپریالیسم و اثرات آن كه چگونه باعث از بین رفتن و غارت امكانات بسیار بسیار بزرگ كشور شده است. غارت به وسیله غارتگران امپریالیستی و یا نوچه‌ها و وابستگان و عمّال داخلی آنان. منبع:«گفتگو با تاریخ ، مصاحبه با نورالدین كیانوری دبیر اول حزب توده» ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1386، ص 180 تا 187 منبع بازنشر: ماهنامه الکترونیکی دوران - شماره 114 -اردیبهشت ماه 1394

تحریف «تاریخ مشروطه» - تاریخ‌نویسی بعد از مشروطه بر دین‌زدایی از تاریخ‌نویسی تمرکز داشته است

دكتر علي‌اكبر ولايتي آقای ابوالحسنی یک هدف عمده داشتند و آن هم بازگرداندن دین به «برداشت‌های تاریخی» است. شاید بتوان گفت بعد از انتشار «رساله جهادیه» توسط بیش از ۱۴۰ نفر از مراجع و علمای شیعه در ایران و عراق علیه تهاجم روس‌ها به ایران، و بعد با صدور فتوای میرزای شیرازی و نامۀ تاریخی ملاعلی کنی و فتوای جهاد آخوند خراسانی در زمانی که شمال ایران اشغال شده بود، دین‌ستیزی محور اصلی تهاجم فرهنگی غرب شد. تحریف «برداشت تاریخی» در نوشته‌های بعد از مشروطه در بین مشروطه‌نویسان حرفه‌ای موج می‌زند و بر همین اساس تاریخ ایران را بازنویسی کردند. تاریخ‌هایی را که بعد از مشروطه نوشته شده، با تواریخی که پیش‌تر نوشته شده است مقایسه کنید؛ [آنچه می‌بینید] بی‌توجهی به ایران بعد از اسلام و تمرکز افراطی روی ایران پیش از اسلام است. به قول مرحوم جلال آل‌احمد گویی این ۱۴۰۰ سال را از تاریخ ایران حذف کردند. معنویت‌زدایی از تاریخ پیش از اسلام هم جزو همین کارها بود. کتاب آقای منذر دربارۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی یعنی «بوسه بر خاک پی حیدر علیه‌السلام»، در حقیقت برای نجات فردوسی از دست این دین‌ستیزان بود. ستیز با صفویه که پایه‌گذار یک حکومت مبتنی بر محبت و پیروی از اهل بیت (علیهم‌السلام) بود، و ستیز غیرمستقیم با علمایی که تفکر صفوی را در ایران حمایت می‌کردند (اکثر اهل علم معاصر صفویان، مؤید آنان بودند)، در ادامۀ همین بازنویسی تاریخ است. بعد هم در مشروطه: پرچم مشروطه را علما برای عدالت‌خواهی برداشتند. بر بالای مجلس ملی هم کلمۀ عدلِ مظفر نقش بسته بود. مرحوم سیدمحمد طباطبایی گفت ما نمی‌دانستیم مشروطه چیست، آن را که برای ما تعریف کردند گفتیم چیز خوبی است! بعد هم بسط‌نشینی سفارت به جای پناه بردن به حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها؛ و ضدّ ارزش کردن حرکات مشروعه‌طلبی تا جایی که بر دار کشیدن شیخ شهید را منجر شد. با فاصلۀ کوتاهی هم رضاخان حاکم شد، و همان‌هایی که از ستیز علیه علما و به‌ویژه شیخ فضل‌الله نوری حمایت می‌کردند، حامی حکومت رضاشاه بودند، و به خصوص در اوایل بر روی کار آمدن او توجیه‌گر او بودند. اینها در یک امر مشترک‌اند و آن هم تقابل با اسلام بود. آقای ابوالحسنی در حوزۀ بهائیت هم کار کردند؛ کاری متفاوت با آن چیزی که مرسوم بود. یعنی مقابلۀ فکری و سیاسی با بهائیت این در حقیقت یک برخورد جدید و متفاوت از آن چیزی بود که آن انجمن کذایی [انجمن حجتیه] داشت. مقابلۀ ایشان با بهائیت، یک مقابلۀ اساسی بود بدون آنکه در چالۀ آن انجمن کذا بیفتد ـ‌ و این هم کار مهمی بود. تاریخ‌نویسی بعد از مشروطه بر دین‌زدایی از آن تاریخ‌نویسی تمرکز داشته است. مثلاً در تاریخ کسروی، با اینکه ناچار است وقتی نقل قول می‌کند بی‌طرف باشد، جهت‌گیری ضدّ اسلامی او کاملاً روشن است. آقای ابوالحسنی با صبر و حوصله به‌طور مستند نقش علما و اسلام در مبارزات ضدّ استعماری و ضدّ استبدادی، و تبلور آن در مشروطه را نشان دادند. تبیین مشروطۀ مشروعه، زدودن غبار از چهرۀ شیخ فضل‌الله نوری، و کار دربارۀ صفویه و فردوسی، کارهایی است که ایشان انجام دادند برای اینکه ایران جایگاه واقعی خود را در تاریخ‌هایی که در این زمان نوشته می‌شود پیدا کند. منبع: نشریه زمانه - شماره 23 و 24

متن کامل کیفرخواست و اتهامات امیر عباس هویدا - به بهانه سی و ششمین سالروز اعدام نخست وزیر پرماجرا

18 فروردین یادآور اعدام امیر عباس هویدا نخست وزیر 13 سال از دوران سلطنت محمد رضا پهلوی کمتر از دو ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در سال 1358 است. به این بهانه متن کامل کیفر خواست صادره از جانب دادستان انقلاب اسلامی ایران که در نخستین جلسه دادگاه که به ریاست شیخ صادق خلخالی و روز24 اسفند 1357 تشکیل شد، عینا نقل می شود: « دادگاه انقلاب اسلامی ایران- تهران آقای امیر عباس فرزند حبیب الله به شماره شناسنامه 3542 صادره از تهران متولد 1295 وزیر سابق دربار شاهنشاهی منقرض و نخست وزیر اسبق شاه سابق و ساقط ، تبعه ایران متهم است به: 1- فساد در ارض 2- محاربه با خدا و خلق خدا و نایب امام زمان (ع) 3- قیام علیه امنیت و استقلال مملکت با تشکیل کابینه های دست نشانده آمریکا و انگلیس و حمایت از منافع استعمارگران 4- اقدام بر ضد حاکمیت ملی با حفظ سلطه سلطان دست نشانده آمریکا و دخالت در انتخابات قانون گذاری و عزل و نصب وزرا و فرمانداران با نظر و خواست سفارتخانه های خارجی 5- واگذار کردن بی قید و شرط منابع زیر زمینی از نفت و مس و اورانیوم و غیره به بیگانگان 6- گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا و همدستان اروپایی اش بر ایران، من جمله ازطریق نابودی صنایع داخلی و تضعیف آنها در برابر رقبای خارجی و تبدیل ایران به بازار مصرف کالاهای خارجی 7- پرداخت درآمدهای ملی حاصل از نفت به شاه وفرح و نیز تسلیم این درآمدها به ممالک وابسته به غرب و سپس اخذ وام به نرخ های بالا و گزاف و شرایط اسارت بار از آمریکا و سایر دول غرب 8- نابود ساختن کشاورزی و دامپروری و از بین بردن جنگل ها 9- شرکت مستقیم در فعالیت های جاسوسی به نفع غرب و صهیونیسم 10- دسته بندی با توطئه گران بین المللی در پیمان های سنتو و ناتو و سرکوبی ملت های ایران و فلسطین وویتنام، عضو فعال سازمان فراماسونری در ایران در لژ فرعی با توجه به اسناد موجود و اقرار شخصی متهم 11- شرکت در خفه کردن و ارعاب مردم حق طلب و استعمار شده ایران با دستگیری آزادیخواهان و کشتار مردم بی دفاع و ضرب و جرح و شکنجه و آزار آنان و نقض آزادی های اساسی مصرح در قانون اساسی وقت و قوانین موجود از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر و قوانین الهی از جمله با توقیف روزنامه ها و اعمال سانسور در مطبوعات و کتب 12- موسس و اولین دبیر کل حزب استبدادی رستاخیز ملت ایران 13- اشاعه فساد فرهنگی و اخلاقی و شرکت در تحکیم پایه های استعمار ازجمله شرکت در برقراری مجدد کاپیتولاسیون یعنی ایجاد قضاوت کنسولی در مورد آمریکاییان 14- شرکت مستقیم در قاچاق هرویین در دوران اقامت در فرانسه در معیت حسنعلی منصور 15- دادن گزارش های خلاف واقع و اشاعه اکاذیب با انتشار روزنامه های دست نشانده و گماردن سردبیران جیره خوار در راس نشریات و سانسور اخبار و انتشار اخبار و گزارش های مجعول که تمام این اقدامات در اجرای توطئه استعمارگران بیگانه و سلطان دست نشانده به منظور اسارت و استعمار هر چه بیشتر ملت ایران بوده است. سلطانی که حسب اقرار متهم به وسیله آمریکا روی کار آمده است. نظر به : - صورت جلسات هیات دولت - گزارش های شورای عالی اقتصاد - مقالات و شکایات نویسندگان و شاکیان از جمله آقای دکتر علی اصغر حاج سید جوادی - فتاوی علما و مراجع تقلید - مندرجات روزنامه ها - اسناد به دست آمده ازساوک و اسناد موجود در نخست وزیری - شهادت دکتر آزمون وزیر کابینه متهم و شهادت آقای جعفریان و آقای نیکخواه در همین دادگاه - اقاریر شخص متهم چون وقوع جرایم منتسبه قطعی و محقق است تقاضای رسیدگی و صدور حکم اعدام متهم و مصادره اموال وی را از پیشگاه دادگاه محترم دارم. دادستان دادگاه انقلاب اسلامی ایران». در واپسین جلسه دادگاه البته نماینده دادستان تصریح کرد: « در این دادگاه محترم امیر عباس هویدا محاکمه نمی شود. در این دادگاه نظامی محاکمه می شود که استبداد را به جای آزادی و فحشا را به جای انسانیت گذاشت. نظامی محاکمه می شود که به هیچ نوع آزادی چه از نوع اروپایی چه شرقی و چه حتی قرون وسطایی معتقد نبود.» هویدا اما تنها مدام یک سخن را به چند صورت تکرار می کرد: « من مقصر نبودم سیستم بود و من هم جزئی از آن سیستم بودم .» در آخرین دفاع هم گفت: «دست من به مال و خون آلوده نیست اما اگر در زمان من بعضی از جوانان از طرف مقامات شکنجه شدند و زجر کشیدند عرض می کنم اطلاع نداشتم. ولی چون در زمانی بودم که چنین کاری صورت پذیرفت جز این که از آنها عفو بخواهم کار دیگری از من ساخته نیست اما همه کارهای من هم بد نبوده است. من تسلیم دادگاه هستم و همیشه شعارم توکلت علی الله بوده است.» متن کامل کیفرخواست و اتهامات امیر عباس هویدا هادی غفاری در خاطرات خود نقل کرده است هویدا به رغم ادعای عربی دانی «توکلت» را به صورت «توکُلتُ» تلفظ کرد که اسباب خنده حضار شد و من هم که یکی از حضار بودم و در روند دادگاه نقشی نداشتم اما کنار او نشسته بودم به طعنه گفتم «کلت» این است و بعدا شایعه درست کردند که من گفته ام با همین کلت تو را می کشم. جان کلام هویدا در دفاعیات همین عبارت بود که بارها تکرار کرد که البته به او کمک نکرد: « در آن سیستم این طور عمل می شد که سیاست خارجی مستقیما زیر نظر پادشاه اجرا می شد.سیاست نظامی هم زیر نظر پادشاه اجرا می شد. سیاست امنیتی نیز مستقیما زیر نظر پادشاه بود. این که چرا این طور بود یک حرف دیگر است ولی زیر نظر پادشاه اجرا می شد و اگر جنایتی دستگاهی انجام داده و من اطلاع نداشتم ایا من مقصرم؟ به قدر تقصیر خودم باید مرا مقصر بدانید نه بیشتر...» حکم صادره را صادق خلخالی امضا و اعلان کرد و بعدها در خاطرات خود در روزنامه سلام ( هشتم مهر ماه 1371) نوشت: «هنگامی که دادگاه برای صدور حکم وارد شور شد آقایان [احمد] آذری قمی، [احمد]جنتی و [محمد]محمدی گیلانی نیز ناظر و مشاور دادگاه بودند.» دادگاه در بعد از ظهر حکم صادره را ابلاغ کرد و بر خلاف تصور خود متهم و حاضران نه در سحر گاه روز بعد که همان روز و در عصر 18 فروردین 1358 اجرا شد و به حیات او پایان داد و به رغم شایعاتی که در گرفت و حتی در برخی کتاب ها آمده جنازه او نه به اسراییل و نه به فرانسه منتقل نشد و پس از مدتی نگاه داری در پزشکی قانونی با نام دیگری در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. منبع: سایت عصر ایران

هیولایی به نام ساواک

پس از كودتای 28 مرداد 1332، آمریكا فضا و شرایط را به منظور حضور و حاكمیت بلامانع خویش در ایران مساعد یافته درصدد برآمد تا در تمام شئون ایران دخالت كرده و جایگزین انگلیس شود. یكی از زمینه‌های موردنظر، بخش امنیتی و اطلاعاتی بود. تا پیش از این مقطع، انگلیس از حضوری پررنگ‌تر برخوردار بود و آمریكا نیز به منظور كسب جایگاه مناسب تلاش می‌كرد؛ ولی نتایج جنگ جهانی دوم و توافقات جدید در تعیین حوزه‌های نفوذ و همچنین كمك مؤثر و مستقیم آمریكا در پیروزی كودتا و بازگرداندن محمدرضا به ایران در سال 1332، آزادی عمل بیشتری را برای آمریكا فراهم كرد. از این تاریخ بود كه آمریكایی‌ها با تمام امكانات وارد عرصه‌های مختلف شدند و حاكمیت بلامنازع خود را تثبیت كردند. در این راستا، هدایت و كنترل دو پایگاه بیش از دیگر پایگاه‌ها موردنظر آنها بود: ارتش و راه‌‌اندازی سازمان اطلاعات و امنیت داخلی. اولی، به منظور حفاظت و حراست از مهره‌ای كه توسط آنها مجدداً در ایران روی كار آمده بود، در مقابل هجوم بیگانگان و ایجاد نقش ژاندارمی در منطقه خاورمیانه برای سركوبی نهضت‌های آزادیبخش، و دومی، به منظور حمایت و حفظ او در مقابل نیروهای داخلی. البته ضعف اطلاعاتی در ایران كه سابقه‌ای دیرینه داشت، و لطمه‌های حاصل از آن، برای رژیم شاه نیزانگیزه لازم را جهت تأسیس یك سازمان اطلاعاتی نیرومند ایجاد كرده بود. پس از بركناری رضاشاه كه با از هم پاشیدگی و تضعیف ارتش همراه بود، جانشین او نه یك پلیس مخفی قوی و نه یك ارتش قابل اتكا در اختیار داشت. از طرف دیگر كشور در اشغال نیروهای بیگانه بود و محمدرضا شاه در سالهای نخستین سلطنت فاقد سازمان‌ها و تشكیلات جاسوسی و امنیتی پشتیبان خود بود. بعد از خروج نیروهای بیگانه از ایران كشمكش‌های داخلی و درگیری با مصدق او را از فكر تشكیل یك سازمان اطلاعاتی بازداشت تا اینكه پس از سقوط مصدق، كشف یك شبكه وسیع جاسوسی از طرف روسها در ارتش ایران شاه را به سختی تكان داد. این شبكه كه به وسیله حزب توده سازمان داده شده بود صدها افسر را تا بالاترین رده‌های فرماندهی شامل می‌شد. پس از كشف و متلاشی شدن این شبكه، شاه به فكر تشكیل یك سازمان اطلاعاتی مجهز و مدرن افتاد و برای مقابله با تشكیلات نیرومند جاسوسی روسها در ایران به دوستان آمریكایی خود متوسل شد. در سال 1335 سازمان سیا طرح و چارچوب تشكیلات یك سازمان جدید اطلاعاتی را به شاه داد و خود در تأسیس و سازمان دادن آن مشاركت كرد. این تشكیلات كه به نام «سازمان اطلاعات و امنیت كشور» نامیده می‌شد به زودی به نام مخفف آن یعنی «ساواك» شهرت یافت. به همین منظور، ساواك با هدایت آمریكایی‌ها و سپس با آموزش افسران سازمان‌های جاسوسی رژیم صهیونیستی موسوم به موساد فعالیت خود را آغاز كرد. از زمان تأسیس ساواك در سال 1335 تا زمان فروپاشی رژیم سلطنتی در سال 1357 كه به عمر ساواك در ایران نیز خاتمه داد، چهار نفر به ریاست ساواك رسیدند. هر یك از این چهار نفر دارای ویژگیهای خاصی بودند و با توجه به شرایط حاكم و وضعیت زمان برای پست مورد نظر انتخاب شدند. این چهار تن عبارتند از: تیمور بختیار، حسن پاكروان، نعمت‌الله نصیری و ناصر مقدم. اگر قرار باشد تاریخ ساواك، از آغاز تا پایان، نوشته شود باید چهار دوره در آن مشخص گردد: نخستین دوره ساواك،‌ دوره ایجاد و تأسیس این سازمان توسط مستشاران آمریكایی است. در این دوره که از تأسیس رسمی ساواك در اسفند 1335 آغاز می شود و تا بركناری تیمور بختیار در اسفند 1339 ادامه می یابد ساواك در حال سازماندهی و تشکیلات خود است. در دومین دوره ساواك که با ریاست پاكروان و با ورود فردوست به این سازمان آغاز می‌شود، هیأت مستشاری آمریكا، از ساواك مرخص می‌شود و به جای آن مربیان و اساتید اسرائیلی وارد صحنه می‌شوند. لذا این دوره را كه تا فروردین 1350 ادامه دارد، باید دوره سازماندهی و آموزش ساواك نامید. سومین دوره ساواك که با خروج فردوست و مقدم در فروردین 1350 از ساواك آغاز می‌شود ، دوره هجوم و قدرت ساواك است. چهارمین دوره ساواك، ماه‌های آخر سلطنت محمدرضا پهلوی را دربر می‌گیرد که مصادف با دوران انقلاب اسلامی است . این دوره نهایتاً به حیات 22 ساله ساواک خاتمه می‌دهد. در این چهار دوره ، شناخت مردم ایران از معدل عملکرد سازمان هیولایی ساواک ، چیزی جز اختناق، سرکوب ، ایجاد فضای رعب و وحشت در جامعه ، سلب آزادی ها ، شکنجه های هولناک ، اعدام و .... نبوده است. مجموعه ای که در قالب چهل و نهمین شماره نشریه «گذرستان» پیش روی خوانندگان گرامی است برگزیده ای از مقالات موجود در آثار منتشر شده از طرف موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به ویژه کتاب «ساواک» نوشته مظفر شاهدی است . ذکر این نکته ضروری است که مجله گذرستان پیش از این نیز شماره 27 خود را به «کمیته مشترک ضد خرابکاری» اختصاص داده و در آن نیز ساواک را از جنبه های دیگر مورد بررسی قرار داده است . اکنون شماره جدید مجله را در سالگرد تصویب لایحه تأسیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور در مجلس شورای ملی به موضوع ساواک اختصاص داده ایم؛ به این امید که بتواند در رفع بخشی از نیاز محققان و پزوهشگران موثر واقع گردد. منبع: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

عملیات برون‌مرزی ساواك

ساواك اهداف خود را در كشورهایی كه ارتباط نزدیكی با حكومت پهلوی داشتند، با آزادی عمل بیشتری دنبال می‌كرد، اما فعالیتش در كشورهای مخالف و یا رقیب حكومت ایران، با دشواریهای قابل‌توجهی همراه بود. در تقسیم‌بندی كلان كشورهای جهان به دو قطب سرمایه‌داری و كمونیسم و رقابت و اختلافات عمیق آنها با یكدیگر، حكومت پهلوی عضو مهمی در اقمار كشورهای سرمایه‌داری به شمار می‌آمد و ماهیت فعالیت ساواك متأثر از رقابت جهان سرمایه‌داری با دنیای كمونیسم و بلوك شرق بود. ارتباط و نوع تعامل ساواك با سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی در منطقه خاورمیانه، تا حدی نیز تحت‌الشعاع اختلافات منطقه‌ای، مرزی، سیاسی و ژئوپولتیكی بود. گسترش حضور حكومت پهلوی در پیمانهای منطقه‌ای و طرحهای دولتهای غربی برای این حكومت، از سالهای پایانی دهة 1340، فعالیت ساواك را در منطقه خاورمیانه و جهان، ضروری می‌ساخت. برای كارآمدی عملیات برون‌مرزی ساواك در خاورمیانه و همسایگان ایران، این سازمان شبكه‌هایی در نقاط مرزی تأسیس كرد و فعالیت كشورهای همسایه را تحت پوشش قرار داد. برای هماهنگی بیشتر بین بخشهای مختلف ساواك نیز، اطلاعات منظمی بین ادارات كل دوم، سوم، هفتم و هشتم مبادله می‌شد و هر یك از این ادارات، اطلاعات دریافتی را از داخل و خارج كشور در اختیار یكدیگر قرار می‌دادند. نمایندگیهای سیاسی و سفارتخانه‌ها ساواك در وزارت امور خارجه و نمایندگیهای سیاسی و سفارتخانه‌ها و كنسولگریهای ایران در كشورهای مختلف جهان حضور داشت. این سازمان برای فعالیتهای برون‌مرزی خود به همكاری، هماهنگی و پوششی وزارت امور خارجه نیاز داشت. مجموعه وزارت امور خارجه از مهمترین حوزه‌های حضور ساواك در دولت و حاكمیت بود و به تبع آن رفتار بسیاری از اعضای این وزارتخانه توسط مأموران ساواك كنترل می‌شد. ساواك در مدیریت بسیاری از نمایندگیها و سفارتخانه‌های ایران در خارج از كشور، نقش داشت. در كشورهایی كه مخالفان سیاسی حكومت فعالیت گسترده‌تری داشتند، ارتباط سفیران و نمایندگیهای سیاسی با ساواك بیشتر بود. معمولاً بخش ویژه‌ای از ساختمان سفارت و نمایندگیهای سیاسی ایران به نمایندگی ساواك اختصاص داشت. ضمن اینكه در موارد متعددی سفیران و اجزای سفارتخانه‌ها و نمایندگیهای سیاسی ایران از بین كارمندان و نیروهای رسمی ساواك منصوب می‌شدند. عباسعلی خلعتبری كه سالها وزیر امور خارجه بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درباره فعالیت ساواك در خارج از كشور، چنین اظهارنظر كرده است: ... رابطه وزارت خارجه با ساواك دو نوع بود: الف ـ رابطه مربوط به كارمندان كه به استخدام در می‌آمدند و مراقبت مداوم آنان همچنین ساواك اطلاعاتی روی كاغذهای بی‌مارك و بدون امضا درباره سفارتخانه‌های خارجی در تهران و رفت و آمدها و ارتباط آنان با ایرانیان می‌فرستاد... رئیس دفتر حفاظت وزارت خارجه و مأمورین حفاظت در سفارتخانه‌های ایران از طرف ساواك معین می‌شدند و تعدادی از اعضای وزارت خارجه مخفیانه با ساواك همكاری داشتند كه شناخته نمی‌شدند. ب ـ رابطه مربوط به مأمور مبادلات فرهنگی و دانشجویان كه مستقیماً با معاون امور فرهنگی بود و دو نوع بود: 1ـ تهیه برنامه مبادله فرهنگی كه در كمیسیونی با شركت نماینده ساواك انجام می‌شد. 2ـ امور مربوط به دانشجویان ایرانی در خارجه و دانشجویان خارجی در ایران كه باز هم با ارتباط ساواك انجام می‌گردید... دستگاههایی كه به نام سرپرستی دانشجویان معروف بودند، در رأس یا در داخل آنان نمایندة ساواك حضور داشت در سالهای اخیر برای دانشجویان مقیم امریكا دكتر كاظمیان (معاون پیشین وزارت علوم) و برای دانشجویان مقیم اروپا و آسیا پرویز خوانساری (معاون پیشین وزارت كار و خارجه) قرار داشتند. ترتیب كار ساواك در خارج چنین بود كه: الف ـ در نمایندگیهای كوچك مانند سفارتخانه‌های ایران در افریقای سیاه معمولاً ساواك از تهران عضو نمی‌فرستاد و از یكی از كارمندان سفارت مخفیانه استفاده می‌نمود. ب ـ در نمایندگیهای متوسط یا بزرگ كه در محل آن دانشجو نیست یا كم است ولی ایرانیان در آنجا مقیم می‌باشند و وضع كشور از لحاظ سیاسی اهمیت خاصی دارد مانند سفارت شوروی و كشورهای اروپای شرقی ساواك با این نمایندگیها هم از تهران مأمور می‌فرستاد و هم از مأمورین محل و كارمندان جزء استفاده می‌كرد علاقة ساواك بیشتر به كسب اطلاعات و مراقبت از رفتار و رفت و آمدهای رئیس و كارمندان سفارت بود كه تحت‌تأثیر افكار و ایدئولوژی سیاسی محل نروند. ضمناً سعی می‌نمود ایرانیان مقیم محل را از نظر افكار سیاسی و فعالیتها و روابطشان با ایران بشناسد. تعداد دانشجویان ایرانی در این كشورها زیاد نبود و معمولاً بورسیه‌های دولت بودند كه قطعاً آنها را تحت تعلیمات حزبی می‌گذاشتند و مأموران ساواك علاقه به آشنایی با آنان داشتند ولی با مراقبتهای مأموران امنیتی محل كار آسانی نبود. و در پاره‌ای موارد برای مأمور ساواك مشكلاتی ایجاد نمود. مأموران ساواك در سفارت ایران در مسكو كه علاقه زیاد به جمع‌آوری اطلاعات نشان می‌دادند دچار گرفتاریهایی می‌شدند كه ناچار می‌بایستی به ایران مراجعت داده شوند. ج ـ نمایندگیهای بزرگ كه در محل آن ایرانیان زیادی (دانشجو و غیردانشجو) مقیم بودند و دولت محل با ایران روابط مهم و گسترده‌ای داشت. در این گروه باید تمام نمایندگیهای سیاسی و كنونی ا یران را در اروپای غربی و امریكا گذاشت و به علاوه كشورهای همسایه و بعضی كشورهای مسلمان غیرهمجوار در این كشورها ساواك فعالیتهای وسیعی داشت كه از حدود نمایندگی تجاوز می‌نمود و به صورت شبكه‌ای وجود داشت. در این نمایندگیها ساواك در پی به دست آوردن اطلاعات سیاسی و مراقبت از نظر فعالیتهای ایدئولوژی نبود بلكه فعالیت عمدة آن مراقبت از سازمانهای دانشجویی و ارتباط آنها با ایران بود. مأموران ساواك در این گروه از نمایندگیها از هر سه دسته مورد اشاره در بالا بودند و منحصر به یك مأمور در هر سه دسته نبود. یك اشكال كه در چند مورد پیش آمد ولی فقط در یكی دو مورد دولت محل از خود عكس‌العمل نشان داد این بود كه مأموران ساواك كه می‌بایستی كاملاً در پوشش سفارت بمانند و نگذارند شناخته شوند احتیاط را از دست می‌دادند این بی‌احتیاطی باعث آتش زدن دفاتر ساواك در چند نمایندگی شد و باعث سوءقصد و تیراندازی به نماینده ساواك در پاریس شد. نقش ساواك در خصوص دانشجویان در اروپا و امریكا این بود كه آنها را شناسایی كند و از وضع آنان مطلع باشد و بداند گروههای مختلف دانشجویی كدامند و فعالیتشان چیست و روابطشان با تهران چگونه است و با احزاب سیاسی كشور محل اقامت چه نوع روابطی دارند و از همة این مطالب تهران را باخبر سازند. این اطلاعات را ساواك از شبكه ارتباطی بسیج دانشجویان و از دفاتر سرپرستی دانشجویان استفاده می‌كرد. این دفاتر كه شعبه ژنو آن مسئول دانشجویان اروپا و آسیا و افریقا بود و شعبه واشنگتن آن مسئول دانشجویان در تمام ایالات متحده امریكا بود در واقع شعبه‌ای از ساواك بودند و ریاست آن گرچه تحت پوشش وزارت خارجه بود زیر نظر پرویز خوانساری، برای اروپا و آسیا و افریقا، زیرنظر دكتر كاظمیان بود. وظیفه این دفاتر راهنمایی دانشجویان از نظر تحصیلی و كمك به آنان برای نام‌نویسی در دانشگاهها و به طور كلی تمام امور تحصیلی و دانشجویی بود. این دفاتر كه كاملاً زیرنظر ساواك كار می‌كردند دستورات را از شورای هماهنگی نخست‌وزیری كه ساواك در آن عضویت داشت دریافت می‌نمودند. ... ساواك پیوسته سعی داشته است كه نفوذ خود را از راههای مختلف در تمام قسمتهای وزارت خارجه بگستراند و برای این منظور به وسیله مأمورین رسمی شناخته شده و مأموران مخفی و اداره حفاظت و سفیران ساواكی و مستخدمین جزء و كارشناسان در رشته‌های مختلف اقدامات خود را انجام دهد. ساواك در همه نمایندگیها دارای دو یا سه نوع مأمور بود: 1ـ یك یا چند مأمور كه با اطلاع وزارت امور خارجه از تهران اعزام می‌گردند. اینها تحت پوشش وزارت خارجه بودند و به دولت محل به عنوان عضو رسمی و سیاسی نمایندگی معرفی می‌شدند. 2ـ یكی یا چند مأمور مخفی شناخته نشده كه با سمت و تحت عنوانی در نمایندگی به خدمت مشغول بودند. اینها ممكن است از كارمندان رسمی (اداری یا سیاسی) وزارت خارجه باشند كه مخفیانه با ساواك همكاری داشتند و یا ممكن است از ایرانیان یا افراد محلی باشند كه به عنوان «كارمند محلی» نمایندگی انتخاب می‌شدند. 3ـ یك یا چند كارمند جزء محلی مانند راننده یا پیشخدمت (ایرانی یا محلی). ... هنگامی كه در روزنامه‌ها و سازمانهای مختلف در كشورهای جهان درباره تعداد زندانیان سیاسی در ایران و شرائط زندانها و رفتار غیرانسانی با زندانیان سیاسی مقالاتی منتشر و اعلامیه‌هایی صادر می‌گردید كمیته بین‌المللی صلیب سرخ خواستار شد كه بر اساس قراردادهای بین‌المللی از زندانهای ایران بازدید و گزارش برای مقامات ایرانی تهیه نماید. وزارت خارجه با احترام به تعهدات بین‌المللی با این درخواست موافق بود اما ساواك مخالفت می‌نمود. بالاخره نظر اینجانب مورد تأیید شاه قرار گرفت و به ساواك ابلاغ گردید كه نمایندگان صلیب سرخ را به زندانها راه داده و در اجرای تحقیقاتشان آزاد بگذارند. در نتیجه سه هیئت به فاصله زمانهایی از زندان دیدن نمودند. مأموران و نیروهای ساواك در كشورهای خارجی و نیز خانواده‌های آنان، گذرنامه سیاسی داشتند و برای آنان شغل و یا سمتی سیاسی، فرهنگی، بازرگانی، نظامی و غیره تعریف شده بود. بسیاری از كادر وزارت امور خارجه در خارج از كشور نیز پیش از اعزام به محل مأموریت درباره ضرورت همكاری با نمایندگان و مأموران ساواك توجیه می‌شدند و به فراخور سمت و مأموریتهایشان دوره‌های ویژه جاسوسی، ضدجاسوسی و سایر مسائل امنیتی ـ اطلاعاتی را پشت سر می‌گذاشتند تا در تعامل با ساواك كمتر دچار مشكل شوند. ساواك و موساد همانگونه كه در مباحث پیشین درباره روابط ساواك با موساد آمد، بخش مهمی از روابط مشترك ساواك و موساد به عملیات برون‌مرزی دو سرویس در كشورهای عربی و اسلامی مربوط می‌شد. هر دو سرویس نمایندگیهای فعالی در پایتختهای یكدیگر داشتند. كشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، عراق، مصر، لبنان، سوریه و فلسطین از مهمترین مناطق عملیات برون‌مرزی مشترك ساواك و موساد محسوب می‌شدند. گسترش اختلافات سیاسی و مرزی بین رژیم پهلوی با كشورهای عربی نظیر مصر، عراق، لبنان و سوریه، روابط ساواك و موساد را گسترش داد. به همین دلیل در واكنش به همكاری ساواك و موساد و نقش مشتركی كه در فعالیت بر ضد كشورهای مختلف عربی و اسلامی داشتند، برخی كشورهای عربی مواضع هماهنگ‌تری بر ضد ایران و اسرائیل اتخاذ كردند و سرویسهای امنیتی آنان به مقابله با موساد و ساواك برخاستند. از دیگر حیطه‌های فعالیت مشترك برون‌مرزی ساواك و موساد، ارتباط گروههای چریكی و مبارزان مسلح ایرانی با چریكها و مبارزان فلسطینی بود. همچنین این دو سرویس امنیتی در لبنان و سوریه هم رفت و آمدها و اقدامات مخالفان چریكی حكومت پهلوی و نیز مبارزان و گروههای مخالف اسرائیل را زیرنظر داشتند. پیمان سنتو پیمان بغداد كه به دنبال خروج عراق از آن به پیمان سنتو (یا مركزی) تغییر نام داد ماهیتی سیاسی، نظامی و امنیتی داشت و دیگر همكاریها و فعالیتهای آن تحت‌الشعاع فعالیتهای نظامی و امنیتی قرار گرفت. در این میان، همكاری سرویسهای اطلاعاتی كشورهای عضو در چارچوب پیمان سنتو جایگاه مهمی داشت. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه ساواك با سرویس اطلاعاتی كشورهای عضو پیمان سنتو (ایران، پاكستان، تركیه، انگلستان و امریكا) همكاری نزدیكی داشت. سرویسهای عضو سنتو دبیرخانه و تشكیلات اداری و مدیریتی ویژه‌ و كمیته‌های اصلی و فرعی متعددی داشتند. موضع‌گیری مشترك درباره احزاب و گروههای سیاسی و تشكلهای چریكی ـ نظامی كمونیستی و چپ، چگونگی مقابله با نفوذ شوروی و كمونیسم در كشورهای مختلف خاورمیانه، مقابله با مأموران، جاسوسان و خبرچینان كا.گ.ب و اقمار منطقه‌ای آن و نیز اروپای شرقی و چین، راههای نفوذ در اقمار شوروی در خاورمیانه (نظیر عراق) و برخورد منظم با مخالفان سیاسی حكومتها و كشورهای عضو پیمان سنتو (به طور مشخص ایران، تركیه و پاكستان) و جلوگیری از هرگونه خرابكاری و اخلال‌گری، از جمله مهمترین محورهای مذاكره در نشستها و سمینارهای سرویسهای عضو پیمان سنتو بود. پاكستان سرویس امنیتی و اطلاعاتی پاكستان در چارچوب پیمان سنتو، ارتباط نزدیكی با ساواك داشت. ساواك در پاكستان با مشكل چندانی مواجه نبود و دو سرویس در فضایی دوستانه اطلاعات لازم را مبادله می‌كردند. از جمله مهمترین حوزه‌های فعالیت و همكاری مشترك ساواك و سرویس اطلاعاتی پاكستان، مسائل مرزی و قلمروهای دو كشور در بلوچستان بود كه معمولاً دچار ناامنی دائمی می‌شد. از دیگر همكاریهای مشترك دو سرویس، جلوگیری از نفوذ و حضور مخالفان حكومت پهلوی در پاكستان بود. ساواك مراقب بود تا روابط طلاب، روحانیون و شیعیان پاكستان با امام خمینی و سایر روحانیون ایرانی مخالف رژیم پهلوی به حداقل برسد. كمكهای مالی حكومت پهلوی به پاكستان،دست ساواك را برای تعقیب مخالفان سیاسی و مذهبی حكومت در این كشور باز گذاشته بود. از دیگر دلمشغولیها و نگرانیهای ساواك در پاكستان، ورود دهها نفر از افراد سنی مذهب و بلوچ ایرانی به این كشور و فراگیری علوم دینی بود. ساواك معتقد بود، این موضوع در بلندمدت مشكلاتی متوجه رژیم پهلوی خواهد ساخت. افغانستان افغانستان مرزهای طولانی با ایران دارد و به رغم آن كه حكومتهای وقت این كشور، به ندرت مشكلات جدی با حكومت پهلوی داشتند، اما وجود اشرار و قاچاقچیان افغانی در مرزهای دو كشور همواره مشكلاتی برای حكومتها به وجود می‌آورد. ساواك برای فعالیت در افغانستان كمتر مشكل داشت. در دوران حكومت ظاهرشاه در افغانستان، كه روابط حسنه‌ای با شاه داشت و حكومت ایران نیز كمكهای مالی قابل‌اعتنایی به او می‌كرد، ساواك در فعالیتهای اطلاعاتی ـ امنیتی خود در افغانستان با گشاده‌دستی تمام عمل می‌كرد. از مهمترین نگرانیهای ساواك در دوران سلطنت ظاهرشاه، گسترش نفوذ شوروی در این كشور بود. همه ساله تعداد بسیاری از افسران و درجه‌داران افغانی برای فراگیری مهارتهای نظامی راهی شوروی می‌شدند و ایدئولوژی كمونیسم به تدریج در میان ارتش رشد می‌كرد. نمایندگی ساواك در افغانستان همواره گزارشاتی در این باره به تهران منعكس می‌كرد. اما به دلایل عدیده كه مهمترین آن سیاستهای ویژه دولت امریكا بود، چندان وقعی به گزارشات و نگرانیهای ساواك نهاده نمی‌شد. نمایندگی سیا و سفارت امریكا در كابل، علاقمند بودند با درگیر كردن شوروی در افغانستان، از فعالیت و نفوذ این كشور از نقاط دیگر جهان بكاهند. ساواك درباره خطر بالقوه و بالفعل نفوذ تدریجی شوروی در افغانستان هشدارهای لازم را به مسئولان در تهران داده و به احتمال سقوط قریب‌الوقوع افغانستان در دامن شوروی اشارات آشكاری كرده بود؛ اما واكنش رژیم پهلوی و هم‌پیمانان امریكایی‌اش چندان جدی نمی‌نمود و سرانجام هم كمونیستها طی كودتایی كم‌هزینه ظاهرشاه را از سریر سلطنت به زیر كشیدند. درگیریهای مرزی پراكنده بین اشرار و نیز برخی واحدهای نظامی افغانی با ژاندارمری و نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی ساواك هم هر از گاه روی می‌داد كه تلفاتی برای طرفین داشت. و پس از سقوط ظاهرشاه نیز افزایش یافت. تركیه سرویس اطلاعاتی و امنیتی تركیه از همكاران استراتژیك ساواك در خاورمیانه محسوب می‌شد. این دو سرویس علاوه بر این كه در چارچوب پیمان سنتو همكاری دوستانه‌ای داشتند با موساد نیز فعالیت مشترك داشتند. این سه سرویس در پیشبرد اهداف كلان سیاسی، امنیتی و نظامی امریكا و غرب در منطقه، نقش قابل‌توجهی داشتند. ساواك برای فعالیت در تركیه مشكلی نداشت و در بسیاری از مأموریتهای برون‌مرزی خود از مساعدتها و همكاریهای سرویس اطلاعاتی و امنیتی تركیه برخوردار بود. روابط ساواك با سرویس اطلاعاتی تركیه در بالاترین سطوح مدیریت و راهبری بود و تبادل اطلاعات و همكاری راهبردی و عملیاتی دو سرویس، در فضایی كاملاً دوستانه و صمیمی صورت می‌گرفت. سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی تركیه و ایران در كمربند امنیتی غرب و امریكا در برابر شوروی و بلوك شرق در خاورمیانه، نقش مهمی داشتند. دو سرویس همچنین در مراقبت از فعالیتهای كردها همكاری داشتند. از دیگر حیطه‌های فعالیت برون‌مرزی ساواك در تركیه، كنترل دانشجویان سیاسی مخالف حكومت بود كه با تشكلهای دانشجویی مخالف حكومت ایران در اروپا و امریكا رابطه داشتند؛ مهمترین تشكل دانشجویی ایرانی در تركیه «فدراسیون دانشجویان ایرانی در تركیه» بود. افریقا ساواك برای گسترش فعالیت خود در افریقا تلاش می‌كرد. در این راستا با سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی برخی كشورهای افریقایی رابطه دوستانه‌ای داشت؛ از جمله در دهة 1350 با سرویس اطلاعاتی مصر، افریقای جنوبی و اتیوپی همكاری داشت. راههای جلوگیری از گسترش كمونیسم در افریقا و خاورمیانه و نفوذ در كشورهای مختلف عربی و اسلامی در شمال افریقا، خاورمیانه و خلیج فارس و جلوگیری از شكل‌گیری و گسترش فعالیت تشكلها و احزاب چپ و كمونیستی در این مناطق، از مهمترین محورهای بحث و همكاری ساواك با این سرویسهای اطلاعاتی سه‌گانه بود. آلمان غربی ساواك در آلمان غربی حضور داشت و نمایندگی آن در آلمان غربی از مهمترین پایگاههای ساواك در مجاورت آلمان شرقی (كمونیست و عضوی مهم از كشورهای بلوك شرق) بود. مأموران ساواك در عملیات برو‌ن‌مرزی خود در آلمان غربی كمتر با محدودیتهای جدی مواجه بودند و روابط آنان با سرویس اطلاعاتی و امنیتی این كشور حسنه بود. بررسی راههای كارآمدتر مقابله با گروههای سیاسی و دانشجویی مخالف رژیم پهلوی در آلمان غربی و برخی دیگر از نقاط اروپا، مبارزه هماهنگ و مشترك با گروههای مختلف چریكی و تروریستی، ردیابی و شناسایی روابط میان مخالفان چریكی و مسلح رژیم پهلوی با گروههای مسلح و مبارز در دیگر نقاط جهان و نیز حضور و نفوذ گروههای سیاسی و چریكی با گرایشات چپ و كمونیستی در آلمان غربی و نظایر آن، از جمله مهمترین محورهای بحث و مذاكرات مشترك نمایندگان دو سرویس آلمان غربی و ساواك بود. اسناد و مدارك موجود نیز نشان می‌دهد كه سرویس اطلاعاتی آلمان غربی، به حمایت از ساواك، در برخورد با گروههای سیاسی و دانشجویی مخالف حكومت، اقدامات قابل توجهی كرده است. فرانسه حضور و فعالیت ساواك در فرانسه چشمگیر بود؛ سرویس امنیتی فرانسه در تعقیب گروههای سیاسی و دانشجویی مخالف رژیم پهلوی، همكار ساواك بود. ساواك و سرویس اطلاعاتی فرانسه برای جلوگیری از شكل‌گیری و گسترش فعالیت گروههای سیاسی كمونیستی و وابسته به شوروی و بلوك شرق در ایران، فرانسه و سایر كشورها همكاریهای مشتركی داشتند. سرویس اطلاعاتی فرانسه درباره برخی كشورهای خاورمیانه، اخبار و اطلاعاتی در اختیار ساواك قرار داده و نیز اخباری درباره مسائل مورد علاقه، از ساواك دریافت می‌كرد. در سال 1355 بین سرویسهای اطلاعاتی فرانسه، ایران، عربستان سعودی، مراكش و مصر همكاری پنج جانبه‌ای برای مبارزه با كمونیسم و گسترش نفوذ شوروی و گروههای كمونیستی و چپ در افریقا به وجود آمد. برای پوشش قرار دادن فعالیتهای اطلاعاتی ـ جاسوسی این سرویسها، در افریقا، چند دفتر تجاری در كشورهای شمالی افریقا تأسیس شد كه مهمترین آن در كازابلانكا و قاهره بود. این سرویسهای پنج‌گانه دفتری به ظاهر تجارت نیز در ژنو داشتند. از دیگر اقدامات مشترك این سرویسها، تأسیس دفتر مطالعات استراتژیكی در تهران بود كه عمده وظایف آن بررسی، تجزیه و تحلیل، شناسایی، تشخیص و مبادله اخبار و اطلاعات درباره انواع فعالیتهای كمونیستی در كشورهای افریقایی بود. از دیگر مؤسسات سرویسهای پنج‌گانه، «دبیرخانه كل مبارزه با خرابكاری و تروریسم» در جده عربستان بود. اعضای این دبیرخانه رئیسان كل دستگاههای اطلاعاتی كشورهای پنج‌گانه (ایران، عربستان سعودی، مصر، مراكش و فرانسه) بودند. بخشهای اداری، كارشناسی، ارزشیابی، هماهنگ‌سازی و چند بخش دیگر نیز از جمله اجزای این دبیرخانه بودند. كشورهای حاشیه خلیج فارس ساواك، نفوذ گسترده‌ای در كشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس داشت. در این میان با سرویس اطلاعاتی و امنیتی عربستان سعودی كه از مهمترین متحدان و اقمار غرب و امریكا در منطقه محسوب می‌شد، روابط نزدیكی داشت. در بسیاری از مسائل سیاسی، امنیتی و استراتژیكی منطقه و جلوگیری از نفوذ و حضور مخالفان سیاسی دو كشور در قلمرو دیگری، همكاری نزدیكی بین سرویس اطلاعاتی و امنیتی عربستان سعودی و ساواك وجود داشت. ساواك همچنین روابط و همكاری مشتركی با سرویسهای اطلاعاتی عربستان سعودی، مصر و اسرائیل داشت. این همكاریهای چند جانبه از اواسط دهة 1340 و از اوایل دهة 1350 به اوج رسید. از دیگر مناطق تحت نفوذ و حضور ساواك در حاشیه جنوبی خلیج فارس امارات متحده عربی بود كه ساواك از همان سالهای نخست، كوشید در آن نفوذ كند. نمایندگی ساواك در این كشور، از مهمترین شعب برون‌مرزی ساواك در منطقه محسوب می‌شد. به‌ویژه به دلیل ادعای بی‌اساس امارات متحده عربی درباره جزایر سه‌گانه ایرانی (تنب كوچك، تنب بزرگ و ابوموسی)، ساواك فعالیت برون‌مرزی خود را در امارات با حساسیت قابل‌توجهی دنبال می‌‌كرد. از دیگر دلایل حضور جدی ساواك در امارات متحده عربی و سایر كشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، آمد و شد گروههای سیاسی و چریكی مخالف رژیم پهلوی در این كشورها بود. البته بین مأموران این سازمان با دستگاههای امنیتی شیخ‌نشینها نیز روابطی وجود داشت و ساواك در تعقیب مخالفان سیاسی و چریكی حكومت پهلوی از همكاری آنان سود می‌برد. هم‌زمان با اقدامات و فعالیتهای برون‌مرزی ساواك، اداره كل هشتم (ضدجاسوسی) این سازمان نیز همواره مراقب بود جاسوسان و مأموران دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی كشورهای مختلف عربی و اسلامی خاورمیانه به اهداف موردنظر در ایران دست نیابند. در بین كشورهای عربی، عراق، مصر، لیبی و سوریه بیش از سایر كشورها طرحهای نفوذ اطلاعاتی و جاسوسی را در ایران دنبال می‌كردند و ساواك بیش از دیگر كشورهای منطقه نگران نفوذ اطلاعاتی و جاسوسی آنان در ایران بود. ساواك در تمام كشورهای عربی و اسلامی مأموران و جاسوسانی داشت كه در پوششهای مختلف فعالیت می‌كردند. در میان كشورهای عربی عراق تنها كشوری بود كه ساواك به رغم حضور جدی‌اش در آن (به دلیل رقابت و اختلافات سیاسی و مرزی بین رژیم پهلوی با حكومت این كشور) از آزادی عمل چندانی برخوردار نبود و برای پیشبرد اهدافش با محدودیتهایی روبرو بود. از جمله مهمترین حیطه‌های همكاری ساواك با سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی كشورهای عربی و اسلامی جلوگیری از شكل‌گیری و گسترش فعالیت احزاب و گروههای سیاسی چپ و كمونیستی بود كه عمدتاً از سوی شوروی و بلوك شرق حمایت می‌شدند و به تبع فعالیت این‌گونه احزاب و گروهها، خطر نفوذ شوروی در آن نواحی نیز افزایش می‌یافت. بخشی از مهمترین دلایل حضور ساواك در كشورهای عربی و اسلامی، به نیازمندیها و اهداف اطلاعاتی و جاسوسی موساد بازمی‌گشت. به دلیل دشمنیها و اختلافات اسرائیل با كشورهای عربی و اسلامی در خاورمیانه و شمال افریقا و محدودیتها و مشكلاتی كه بر سر راه فعالیت آزادانه‌تر موساد در این كشورها وجود داشت، ساواك در جمع‌آوری و ارائه اطلاعات به موساد كمك می‌كرد. در واپسین سالهای حكومت پهلوی، ساواك برای همكاری با سرویس اطلاعاتی و امنیتی سازمان آزادی‌بخش فلسطین كه یاسر عرفات در رأس آن بود، تلاشهایی انجام داد. چنانكه شواهد و مدارك موجود نیز نشان می‌دهد در تیر 1356 یاسر عرفات برای همكاری سرویس اطلاعاتی‌اش با ساواك اعلام آمادگی كرده بود. مصر روابط سیاسی ایران و مصر از اوایل دهة 1330 تا اوایل دهة 1350 به رغم برخی نوسانات، عمدتاً تیره و به تبع آن حضور ساواك در این كشور متأثر از این روابط، كمتر مسالمت‌‌جویانه و عمدتاً خصمانه بود. روابط ساواك و موساد نیز طی سالهای دهة 1340 و اوایل دهة 1350، اثر منفی بر رابطه ساواك با سرویس اطلاعاتی مصر می‌گذاشت. با این احوال پس از مرگ جمال عبدالناصر و به قدرت رسیدن انورسادات، موجبات نزدیكی روابط سیاسی ایران و مصر بیش از پیش فراهم شد و به تبع آن ساواك هم در فعالیتهای برون‌مرزی خود در مصر و روابطش با سرویس اطلاعاتی این كشور موفقیتهای قابل‌توجهی به دست آورد؛ از سال 1352، همكاری سرویسهای اطلاعاتی مصر و ایران وارد مرحله نوینی شد. دو سرویس برای هماهنگی بیشتر اساسنامه‌ای تنظیم كرده و با برگزاری سمینارها و نشستهای متعدد، دامنه روابط دوجانبه را گسترش دادند. روابط و همكاری سرویس اطلاعاتی مصر و ساواك عمدتاً در زمینه تبادل اطلاعات و اخبار، ضداطلاعات، استخدام و به كارگیری كارمندان و جاسوسان مشترك در كشورهای مختلف، آموزش نیروها، امور فنی، حفاظت، امور امنیتی و ضدجاسوسی و بهره‌برداری از كامپیوتر برای اهداف مختلف متمركز بود. تا هنگامی كه روابط مصر و اسرائیل خصمانه بود، سرویس اطلاعاتی مصر علاقمند بود درباره استعداد و توانمندیهای نظامی اسرائیل، اطلاعاتی از ساواك به دست آورد؛ موضوع رقابت بین‌المللی در اقیانوس هند و خلیج فارس از دیگر زمینه‌های همكاری ساواك و سرویس اطلاعاتی مصر بود. درباره مسائل ضدجاسوسی و امنیت داخلی هم همكاریها و تبادل اطلاعات قابل توجهی بین دو سرویس وجود داشت. زیرمجموعه‌هایی نظیر روشهای تعقیب اتباع خارجی، راههای كشف اهداف ضدجاسوسی و چگونگی كسب خبر و اطلاعات از كشورهای دشمن، تبادل اطلاعات درباره كشورهای كمونیستی و بلوك شرق و دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی این كشورها، و نیز كسب اطلاعاتی درباره حضور مأمورین اطلاعاتی كشورهای بلوك شرق در دو كشور مصر و ایران از دیگر زمینه‌های همكاری دو سرویس مصر و ایران بود. در همكاری بین ساواك و سرویس اطلاعاتی مصر، ساواك نقش مدیریتی و آموزشی داشت و نیروهای امنیتی مصر آموزشهای متعددی از ساواك فرا می‌گرفتند. در همان حال ساواك متوقع بود دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مصر از اهداف و منافع ایران در كشورهای اسلامی و عربی خاورمیانه و خلیج فارس دفاع كند. سرویس اطلاعاتی مصر هم علاقمند بود در روابط ایران و لیبی موجباتی برای میانجی‌گری فراهم آید. از سالهای پایانی دهة 1340، به تدریج رابطه مصر با شوروی و بلوك شرق به حداقل رسید و روابط استراتژیكی با غرب و امریكا برقرار كرد؛ روابط ساواك با سرویس اطلاعاتی و امنیتی این كشور نیز متأثر از تحولات صورت گرفته بود. ساواك در شكل‌گیری روند صلح بین اسرائیل و مصر در آغازین سالهای دهة 1350 نقش مهمی داشت. از سالهای پایانی دهة 1340، ساواك و موساد تلاشهای مشتركی برای نفوذ در بین رجال و شخصیتهای مصری و حمایت از كسانی كه دیدگاههای سیاسی نزدیكتری نسبت به غرب داشتند، انجام داده و بر آن شدند زمینه‌های قدرتیابی آتی آنان را در رأس حاكمیت مصر (در مقابل تضعیف موقعیت طرفداران شوروی و بلوك شرق) فراهم آورند. ضمن این كه ساواك برای كاهش تنش بین فلسطینیان و اردن هاشمی هم مذاكرات متعددی، با همتایان خود در موساد انجام داده و طرحهایی در این باره پیشنهاد كرده و تبادل‌نظرهایی نیز با این سرویس انجام داد. نقش میانجیگرانه ساواك در روند صلح بین مصر و اسرائیل به نتیجه رسید و مصر و اسرائیل در سال 1972 به طور رسمی روابط سیاسی برقرار كردند؛ ساواك به عنوان رابط دیدگاههای شاه در پیوند دو كشور نقش قابل اعتنایی ایفا كرد. سرویس اطلاعاتی مصر در دوره اوج‌گیری انقلاب، روابط نزدیكی با ساواك داشت و برای تضعیف موقعیت انقلابیون و امام خمینی در عراق و سپس فرانسه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌كرد. از جمله اقدامات سرویس امنیتی مصر، وادار كردن رؤسا و گردانندگان جامعه الازهر مصر به اتخاذ مواضعی در مخالفت با دیدگاههای امام خمینی بود. سوریه در دهه‌های 1340 و 1350، ایران و سوریه روابط سیاسی و اقتصادی چندان قابل توجهی نداشتند. به‌ویژه در دوره حكمرانی جمال عبدالناصر در مصر و اتحاد مصر و سوریه، تنش سیاسی بین ایران و سوریه افزایش یافت. مأ‌موران ساواك در سوریه فعال بودند، اما بین ساواك با دستگاه امنیتی و اطلاعاتی سوریه رابطه جدی وجود نداشت. پس از مرگ ناصر در مصر و از هم پاشیدن موضوع اتحاد مصر و سوریه، تنش بین ایران و سوریه كاهش یافت و بار دیگر سفارتخانه ایران در سوریه و به تبع آن ساواك فعال شد. با این حال ساواك در سوریه ابتكار عملی نداشت و بسیاری از مخالفان سیاسی حكومت پهلوی در سوریه آمد و شد كرده و به فعالیتهای سیاسی مشغول بودند. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی سوریه نیز بیش از آن كه با ساواك رابطه داشته باشد، با مخالفان سیاسی و چریكی رژیم پهلوی همدلی نشان می‌داد. لبنان از نخستین سالهای تأسیس ساواك، مأمورانی به لبنان اعزام شده و نمایندگی ساواك در این كشور ایجاد شد. سرتیپ حمید ناصری اولین نفری بود كه در رأس نمایندگی ساواك در لبنان قرار گرفت. مراقبت از گسترش اندیشه‌های چپ و كمونیستی در لبنان، نظارت بر احزاب و گروههای سیاسی و قومی مؤثر در تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی لبنان، تلاش برای جلوگیری از گسترش نفوذ مصر و جمال عبدالناصر و عراق در لبنان، و نیز تلاش برای گسترش نفوذ فرهنگی ایران در بین مردم لبنان، از جمله مهمترین اهداف طرحهای راهبردی و اجرایی ساواك در لبنان بود. ناآرامیهای تمام نشدنی سیاسی در لبنان و تلاش پیگیری كه مصر، سوریه و عراق برای نفوذ در این كشور داشتند و نیز رقابت قدرتهای بزرگ در منطقه كه با همكاری نزدیك ساواك، موساد و سرویس اطلاعاتی و امنیتی تركیه نیز در لبنان همراه بود، بیش از پیش بر حساسیت و اهمیت فعالیت و حضور ساواك در لبنان می‌افزود. از سوی دیگر آمد و شد بسیاری از گروههای سیاسی و چریكی مخالف رژیم پهلوی در لبنان و ارتباطاتی كه با برخی گروههای سیاسی لبنانی و فلسطینی در آن مناطق داشتند، از دیگر دلایل مهم حضور و فعالیت چشم‌گیر ساواك در لبنان بود. از همان سالهای نخست تأسیس ساواك و تشكیل نمایندگی این سازمان در لبنان، بین ساواك و دستگاه اطلاعاتی لبنان رابطه برقرار شد. ساواك همچنین برای نفوذ در بین شیعیان لبنان و نیز دیگر گروههای مذهبی و قومی (نظیر مسیحیها) گامهای بزرگی برداشت و تلاش ‌‌كرد از اتحاد لبنان با عراق، سوریه و مصر جلوگیری كند. پس از حمید ناصری، سرهنگ پاشایی و سپس سرلشكر منصور قدر در رأس نمایندگی ساواك در لبنان قرار گرفتند. در اردن نیز به دلیل روابط سیاسی نزدیك حكومت پهلوی با ملك‌ حسین، ساواك در فعالیتهای برون‌مرزی خود آزادی عمل بسیاری داشت. منصور قدر هم‌زمان با مسئولیت سفارت ایران در اردن و سپس لبنان، نمایندگی ساواك را نیز در این كشورها عهده‌دار بود؛ ساواك در دوره حضور او در لبنان، در بین گروههای سیاسی، احزاب، شخصیتها و رجال سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، فرهنگی و مذهبی لبنان نفوذ یافت. به رغم حضور ساواك در لبنان، مخالفان سیاسی و چریكی حكومت در لبنان آمد و شد داشتند و به انحاء گوناگون برای مأموران ساواك مشكل ساز می‌شدند؛ چنانكه در مراسم خاكسپاری دكتر علی شریعتی در سوریه، بسیاری از مخالفان سیاسی حكومت ایران كه مقیم لبنان و سوریه بودند، حضور داشتند و تلاشهای ساواك برای جلوگیری از برگزاری مراسم تدفین و بزرگداشت او در لبنان و سوریه با شكست روبرو شد. از جمله مخالفان رژیم پهلوی كه در لبنان آمد و شد داشتند، گروههای چریكی بودند. بسیاری از اعضای گروههای چریكی و سیاسی مخالف حكومت پهلوی برای فراگیری آموزشهای نظامی و نیز تهیه اسلحه و مواد منفجره، در لبنان و بخشهایی از سرزمینهای فلسطینی در آمد و شد بودند و با مبارزان فلسطینی و لبنانی در اردوگاههای مختلف تماس داشتند. این امر موجب می‌شد ساواك موضوع كنترل مخالفان حكومت را در لبنان با حساسیت پیگیری كند. از جمله وقایعی كه در واپسین سالهای دهة 1340 در روابط ایران و لبنان مشكلاتی ایجاد كرد، حضور تیمور بختیار اولین رئیس ساواك (كه اینك به عنوان مخالف حكومت پهلوی در خارج از كشور به سر می‌برد) در لبنان بود كه به رغم تمام تلاشهای سیاسی و دیپلماتیك و نیز اقدامات گسترده ساواك، دولت لبنان حاضر به تسلیم او به ایران نشد؛ به دنبال آن نیز، شاه روابط سیاسی دو كشور را قطع كرد. از جمله فعالیتهای ساواك، تلاش برای نفوذ در بین شیعیان لبنان بود. نمایندگی ساواك در لبنان همواره تلاش می‌كرد در انتخاب رؤسای جامعه شیعه اثر گذاشته و شخصیتی در رأس شیعیان قرار گیرد كه از رژیم پهلوی حمایت كند. ساواك تلاش می‌كرد با برخی شیعیان ایرانی فعال در لبنان، از جمله امام موسی صدر و دكتر مصطفی چمران (پایه‌گذاران جنبش امل در لبنان) رابطه برقرار كند. عواملی از ساواك، چند بار با دكتر مصطفی چمران در لبنان تماس گرفته و كوشیدند او را با حكومت آشتی دهند. ساواك برای دلجویی از دكتر چمران نامه‌هایی حاكی از ارادت برای او نوشت كه حاوی تمجید از او و امام موسی صدر بود. در همین حال مأموران ساواك تلاش می‌كردند، بین اعضای جنبش امل نفوذ كنند و مجموعه فعالیتها و گرایشات سیاسی آنان و موضعگیری و نگرش آنان را نسبت به رژیم پهلوی تحت‌نظر گیرند. طرح ساواك برای جلب همكاری دكتر چمران با شكست روبرو شده و ساواك تلاش كرد در رابطه او با امام موسی صدر اختلافاتی ایجاد كند؛ در همان حال برای جلب‌ نظر مساعد امام موسی صدر به حكومت تلاش می‌كرد. برای نفوذ در بین شیعیان لبنان و جلب‌نظر مساعد امام موسی صدر، رقابت تنگاتنگی بین رژیم پهلوی و دولت عراق وجود داشت؛ نمایندگان سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی دو كشور طی ملاقاتهایی با رهبران شیعیان لبنان و اعطای برخی كمكهای مالی و دادن وعده‌هایی، قصد داشتند این جمعیت پرنفوذ را به سوی خود جلب كنند. ساواك در جلب نظر مساعد امام موسی صدر و جنبش امل به رژیم پهلوی با شكست مواجه ‌شد و مذاكرات گاه و بیگاه طرفین هیچگاه نتیجه مطلوبی برای حكومت به بار نیاورد. به همین دلیل ساواك مأیوس از جلب همكاری امام موسی صدر، تلاش می‌كرد موجبات اذیت او را توسط دستگاه اطلاعاتی، امنیتی و قضایی لبنان فراهم آورد. ساواك هر از گاه برای تضعیف و بدنام ساختن امام موسی صدر در بین شیعیان لبنان و وادار كردن او به حمایت از حكومت پهلوی، در نشریات كشورهای مختلف عربی و اسلامی مقالاتی بر ضد امام موسی صدر منتشر می‌ساخت و چنین وانمود می‌كرد كه این‌ اقدامات توسط دولت عراق و سوریه صورت می‌گیرد. به دنبال عدم همكاری امام موسی صدر با حكومت پهلوی، ساواك به برخی از نشریات داخلی دستور ‌داد مطالبی بر ضد او منتشر كنند؛ نیز به پاره‌ای از روحانیون وابسته به حكومت هم گوشزد ‌شد سخنرانیهایی بر ضد او ایراد كرده و وی را فردی وابسته به بیگانگان قلمداد كنند كه به رغم داشتن تابعیت ایرانی، منافع كشور خود را قربانی مصالح و مطامع بیگانگان می‌سازد. امام موسی صدر، هم به دلیل مشی سیاسی حكومت ایران و هم نقشی كه ساواك در سركوب مخالفان داشت، تمایل چندانی به بهبود روابطش با رژیم پهلوی نداشت. چنانكه سفر او در آذر 1350 به تهران و ملاقات با برخی مقامات سیاسی و همچنین شاه، به نتیجه موردنظر حكومت نیانجامید. از دیگر اقدامات مداوم اما ناموفق ساواك، تلاش برای جلوگیری از گسترش رابطه امام موسی صدر با امام خمینی بود. ساواك می‌كوشید این ارتباطات را محدود كند، اما امام موسی صدر در سال 1347 به دیدار امام خمینی در عراق رفت. تنها با ناپدید شدن امام موسی صدر در 9 شهریور 1357 بود كه ساواك از توطئه‌چینی بر ضد وی دست برداشت. با این حال گفته می‌شد در آستانه ناپدید شدن امام موسی صدر، موساد، درباره پایان كار وی در آینده‌ای نه چندان دور به ساواك وعده‌هایی داده بود. هم‌زمان با مفقود شدن امام موسی صدر، برخی خبرگزاریها و نشریات جهانی احتمال دادند كه امام موسی صدر پس از خروج از لیبی مخفیانه وارد ایران شده تا در كنار انقلابیون بر ضد رژیم پهلوی مبارزه كند، اما از سوی ساواك دستگیر شده است. عراق در همه سالهای حكومت پهلوی، روابط سیاسی ایران و عراق دچار بحران بود. اختلافات سیاسی و مرزی دو كشور در سالهای سلطنت رضاشاه و پس از آن هیچ‌گاه به طور ریشه‌ای حل نشد. روابط سیاسی دو كشور به گونه‌ای كژدار و مریز پیش می‌رفت و هر از گاه، تنشهایی، این رابطه را با مشكلاتی روبرو می‌كرد. تنها پس از قرارداد 1975م./1354ش. الجزایر بود كه علی‌الظاهر مشكلات بین دو كشور تا حدی كاهش یافت. در 1334ش. عراق و ایران هر دو اعضای پیمان بغداد بودند و قرار بود بر اساس طرحهای بلندمدت امنیتی امریكا در خاورمیانه، در جلوگیری از نفوذ شوروی و كمونیسم در منطقه نقشهای مشتركی ایفا كنند. اما با كودتای ضدسلطنتی در عراق ـ 1337ش. ـ و خروج عراق از پیمان بغداد، روابط ایران با این كشور تیره شد و در سالهای بعد دو كشور روابط پرتنشی پشت سر گذاشتند. برخی تنش‌زداییهای مقطعی نیز كه عمدتاً به دنبال وقوع كودتا و بروز تحولاتی سیاسی در عراق صورت می‌گرفت، پایداری چندانی نداشت و اقدامات پیدا و پنهان سیاسی، اطلاعاتی و امنیتی دو كشور بر ضد یكدیگر تقریباً به طور دائم ادامه داشت. به نظر می‌رسد از اواسط دهة 1340 امریكا به تدریج طرح نفوذ بر رهبران عراق را دنبال می‌‌كرد؛ در پایان عمر حكومت پهلوی هم آشكار شد كه صدام حسین رئیس‌جمهور عراق از امریكا حرف‌شنوی دارد. در اواخر دهة 1330 و به دنبال وقوع كودتا در عراق، شواهد و قراین موجود حاكی از نفوذ تدریجی شوروی در عراق بود. در این دوره حكومتهای وقت عراق در برابر اسرائیل موضع مخالفی در پیش گرفته و با برخی كشورهای اسلامی و عربی نظیر سوریه و مصر روابط نزدیكی برقرار كردند. بر این اساس برخورد خصمانه حكومت پهلوی با عراق امری طبیعی می‌نمود و ساواك و موساد نیز فعالیتهای مشترك بسیاری علیه عراق (به‌ویژه در شمال این كشور و در میان كردهای عراق) داشتند. جاسوسان مشترك دو كشور در عراق فعال بودند و در برخی كشورهای عربی نظیر لبنان و سوریه و كشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس نیز همكاری ساواك و موساد بر ضد عراق تا واپسین روزهای حكومت پهلوی ادامه یافت. از جمله اهداف برون‌مرزی ساواك در عراق، نفوذ گسترده بین كردهای عراق در شمال این كشور و حضور در جامعه شیعی عراق بود؛ ضمن این‌كه بسیاری از مخالفان سیاسی حكومت پهلوی هم ساكن عراق بودند و یا به آن كشور آمد و شد داشتند. از دیگر طرحهای ساواك در عراق، نفوذ در بین رجال كشوری و لشكری بود. مسائلی از قبیل شناسایی و تهیه زندگی‌نامه افراد شاغل در پستهای حساس سیاسی و اداری، مسئله كردهای عراق، ضرورت نفوذ و حضور در میان شیعیان عراق، احزاب و گروههای سیاسی و قومی، دولتهای پی در پی كه در عراق بر سر كار می‌آمدند، ضرورت نفوذ در میان ارتش و واحدهای نظامی عراق، مسائل مرزی و اختلافات سیاسی و جغرافیایی ایران و عراق، مسئله رقابت امریكا و شوروی در عراق، روند شكل‌گیری پیمان الجزایر بین ایران و عراق، ایرانیان مهاجر در عراق، تلاش برای تماس و مذاكره با مقامات ارشد سیاسی و امنیتی عراق، مدارس و مؤسسات آموزشی ایرانی در عراق، روحانیون و علمای ایرانی مقیم عراق، مخالفان سیاسی و مذهبی حكومت ایران در عراق، مسئله معاودین، شناسایی و به كارگیری جاسوسان و نفوذیهای مختلف در بخشهای مدیریتی، اداری، نظامی و سیاسی دولت و حكومت عراق، و مسئله نفوذ شوروی و كمونیستها، از مهمترین طرحهای اجرایی و راهبردی نمایندگی و مأموران ساواك در عراق به شمار می‌رفت. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه ساواك در بخشهای مختلف عراق نفوذ داشت. در این میان به‌ویژه تغییر ناگهانی و پی در پی حكومتهای ناپایدار در عراق، بر میزان نفوذ ساواك در این كشور می‌‌افزود. از جمله مهمترین وظایف ساواك در عراق كنترل دانش‌آموزان و دانشجویان ایرانی شاغل به تحصیل در مدارس ایرانی و عراقی و نیز دانشگاههای این كشور بود. بسیاری از مخالفان سیاسی حكومت پهلوی در دهه‌های 1340 و 1350 برای در امان ماندن از تعقیب ساواك، به خاك عراق آمد و شد داشتند. نمایندگی ساواك در این كشور نیز هر از گاه می‌كوشید نظر مساعد این كشور را به ضرورت استرداد این قبیل افراد به ایران جلب نماید. به رغم تمهیدات و تلاشهای گسترده ساواك، دولت عراق به ندرت حاضر می‌شد مخالفان سیاسی حكومت پهلوی را مسترد كند. از جمله مهمترین این موارد، در جریان یك هواپیماربایی بروز كرد و طی آن تلاشهای مشترك سفارت ایران و نیز نمایندگی ساواك در عراق برای استرداد هواپیماربایان ایرانی كه از دبی به مقصد عراق ربوده شده بود، به جایی نرسید. علاوه بر علما و روحانیون مخالف حكومت پهلوی كه به دلیل حضور امام خمینی، به این كشور رفت و آمد می‌كردند، بسیاری از اعضای گروههای چریكی هم از طریق عراق، به لبنان، سوریه رفت و آمد می‌كردند. از دیگر گروههای سیاسی مخالف رژیم پهلوی كه هر از گاه در عراق ظاهر می‌شدند، برخی اعضای حزب توده و گروههای چپ بودند كه در دوره تفوق طرفداران شوروی بر عراق، راهی این كشور می‌شدند. با این احوال اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه دستگاه اطلاعاتی و امنیتی عراق به رغم خصومتی كه با ساواك داشت، در مقاطعی با این سازمان پیرامون مسائل مختلف مربوط به مخالفان سیاسی رژیم پهلوی در عراق و برخی موارد مشترك دیگر همكاری می‌كرد. در مواردی برخی از مخالفان سیاسی حكومت پهلوی در عراق علی‌الظاهر توسط افراد ناشناس هدف گلوله قرار می‌گرفتند و به قتل می‌رسیدند؛ اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه در طراحی و اجرای بسیاری از این قتلهای مشكوك، ساواك نقش داشته است. طی سالهای دهه 1340 و 1350 دهها نفر از اتباع عراق و ایران و سایر ملیتهای مقیم عراق، به اتهام همكاری با ساواك، موساد و نیز سیا دستگیر و شكنجه شدند. در موارد متعددی رژیم عراق طی برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی از افرادی كه به روابط خود با ساواك اعتراف می‌كردند، بهره‌برداری تبلیغاتی می‌كرد. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی عراق همواره نسبت به ایرانیانی كه در عراق سكونت داشتند و یا كسانی كه برای امور زیارتی و نظایر آن به عراق اعزام می‌شدند، حساسیت قابل‌توجهی نشان می‌داد. در همان حال، رفتار حكومت و دستگاه امنیتی عراق با اتباع ایرانی در این كشور، تا حد زیادی متأثر از روابط سیاسی دو كشور بود. در مقاطعی كه روابط طرفین تیره می‌شد آزار و اذیت اتباع ایرانی در این كشور شدت می‌گرفت. به همین دلیل در دهة 1330 هر از گاه گروه زیادی از ایرانیان و نیز اتباع عراق به بهانه‌های مختلف از عراق اخراج و به مرزهای ایران رانده می‌‌شدند. معاودین عراقی و ایرانی رانده شده از عراق از جمله افراد و گروههایی محسوب می‌شدند كه ساواك برای اسكان ‌آنها در ایران و بهره‌برداری احتمالی اطلاعاتی از آنان، اقداماتی انجام می‌داد. از دیگر طرحهای ساواك ترغیب دانشجویان معاود عراقی برای اعتراض به رفتار و عملكرد سوء حكومتهای وقت عراق نسبت به اتباع ایرانی مقیم این كشور و نیز شهروندان عراقی بود. در این باره، نامه‌های اعتراض‌آمیزی با حمایتها و جهت‌دهیهای ساواك از قول دانشجویان معاود عراقی تدوین و برای برخی مراجع بین‌المللی و روزنامه‌های كثیرالانتشار در كشورهای اسلامی و عربی و نیز اروپا و امریكا فرستاده می‌شد. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی عراق از اواسط دهه 1340 و همزمان با تثبیت موقعیت حزب بعث در رأس حاكمیت این كشور، به سرعت گسترش یافته و در ردیف مخوفترین و خشن‌ترین سرویسهای امنیتی و اطلاعاتی منطقه قرار گرفت. صدام حسین پس از دستیابی به قدرت، جنگ اطلاعاتی و امنیتی قابل توجهی بر ضد ایران در داخل و خارج از عراق سازمان داد. دستگاه امنیتی عراق در دوران قدرت‌یابی او، بیش از پیش تجهیز و گسترش یافت و نسبت به ایران روشهای خصمانه‌تری در پیش گرفت. این خود عاملی بس مهم در توجه بیش از پیش ساواك و متحدان منطقه‌ای آن به موضوع عراق و دستگاه امنیتی این كشور شد. دستگاه اطلاعاتی عراق طرحهایی بر ضد اهدافی در ایران، اجرا می‌كرد كه از جمله آن آموزش و گسیل داشتن ناراضیانی از اتباع ایرانی به برخی استانهای ایران (نظیر سیستان و بلوچستان و خوزستان) بود كه درگیریهای نظامی و چریكی‌ با نیروهای امنیتی و انتظامی به راه می‌انداختند. از دیگر اقدامات دستگاه اطلاعاتی عراق، نفوذ بین اعراب و عشایر خوزستان و دعوت ناراضیان این مناطق به ایجاد اغتشاش، ناآرامی و نظایر آن بود. از دیگر اقدامات این سازمان، تلاش برای ایجاد حركتهای تجزیه‌طلبانه در خوزستان، حمایت از ناراضیان عرب خوزستان، تلاش برای تضعیف موقعیت ایران در خلیج فارس و ایجاد نقار بین رژیم پهلوی و كشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس و نظایر آن بود. حمایت از دعاوی بی‌اساس برخی كشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس درباره مالكیت برخی جزایر ایرانی خلیج فارس و نیز پشتیبانی از تجزیه بحرین از ایران، از دیگر اقدامات دستگاه اطلاعاتی عراق بر ضد ایران بود. ساواك با احزاب و گروههای سیاسی مخالف و معارض دولت عراق در داخل و خارج نیز ارتباط داشت. ملاقاتهایی بین برخی مدیران ارشد ساواك با رهبران سیاسی و مذهبی مخالف حكومت عراق صورت می‌گرفت و درباره چگونگی برخورد و مقابله با رژیم عراق تبادل‌نظرهایی می‌شد. ساواك در تلاش بود در بین گروههای معارض عراقی، وحدت‌نظری هر چند نسبی پدید آورده و از امكانات آنان بر ضد بغداد بهره‌ گیرد. ساواك علاوه بر امكانات خود، برای اجرای یك عملیات خرابكارانه و براندازانه احتمالی در عراق (در سال 1338)، به گروههای سیاسی معارض حكومت وقت این كشور نیز چشم دوخته بود و برای تجهیز نظامی و نیازهای مادی و پشتیبانی آنان برنامه‌ریزیهایی كرده بود. هرچند به دنبال تحولات سیاسی عراق و منطقه، مسئله عملیات براندازی و خرابكارانه ساواك، كه در سالهای پایانی دهة 1330 دنبال می‌شد، به تدریج مسكوت گذارده شد، اما ساواك طرحهای بلندمدت خود را برای نفوذ و حضور فعال در عراق دنبال می‌كرد. از جمله‌ طرحهای همیشگی ساواك، نفوذ در بین نیروهای نظامی و ارتش عراق بود و ارتباط با افسران بازنشسته ارتش این كشور از اولویت برنامه‌های ساواك محسوب می‌شد. اما دستگاه اطلاعاتی عراق نیز برای نفوذ در قلمرو ایران اقدامات جاسوسی و اطلاعاتی متعددی داشت. در مرزها و قلمروهای غربی ایران، نفوذ و حضور جاسوسان و مأموران اطلاعاتی عراق بیش از دیگر مناطق مشهود بود. در جریان بسیاری از تهاجمات و حملات متقابل مخالفان سیاسی دولت عراق بر ضد حكومت این كشور (بالاخص در شمال عراق)، ساواك كمكهای اطلاعاتی، نظامی، پشتیبانی، مالی و تجهیزاتی قابل‌توجهی به آنان می‌كرد. جاسوسان و خبرچینان عراقی ساواك در عراق نیز برای شناسایی، ردیابی و كنترل مخالفان سیاسی حكومت پهلوی كه در عراق بودند، كمكهای فراوانی در اختیار این سازمان قرار می‌دادند. ساواك همچنین از همكاریهای نظامی عراق با برخی كشورهای بلوك شرق نظیر آلمان شرقی و چك اسلواكی هم اطلاعات مفصلی تهیه كرده بود. از جمله مقاطعی كه روابط ایران و عراق تیره شد و فعالیت اطلاعاتی و جاسوسی ساواك در عراق افزایش یافت، هنگام پناهنده شدن تیمور بختیار به عراق و اخذ گذرنامه عراقی از حكومت این كشور ـ اردیبهشت 1348 ـ بود. این مسئله به فعالیت گسترده ساواك در عراق انجامید و نهایتاً با قتل تیمور بختیار توسط عوامل ساواك در عراق پایان یافت. ترور و قتل بختیار در عراق موفقیتی چشمگیر برای عملیات برون‌مرزی ساواك در عراق به شمار می‌آمد. بخش مهمی از فعالیت برون‌مرزی ساواك در عراق در شمال این كشور و در میان كردهای مخالف حكومت عراق متمركز بود. این فعالیت با همكاری موساد و سپس دستگاه اطلاعاتی تركیه و سیا توأمان بود. بخش عمده‌ای از وظایف مأموران متعدد ساواك در عراق، فعالیت در بین كردها و عشایر معارض دولتهای وقت عراق در شمال این كشور بود. حضور چشمگیر ساواك در مناطق كردنشین عراق و نقشی كه در ایجاد توازن نظامی و اطلاعاتی در بین طرفین متخاصم داشت، در پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی رژیم پهلوی در برابر حكومتهای وقت و در عین حال كمتر قابل انعطاف عراق، نقش قابل توجهی داشت. در آن دوره ساواك گزارشاتی در دست داشت كه نشان می‌داد دولت عراق نیز برای نفوذ در بین كردهای ایران و ایجاد اغتشاش در قلمرو شمال غربی ایران تلاشهایی انجام داده و با برخی از متنفذین كرد تماسهایی برقرار كرده است. این روند از اواخر سال 1342 كه بین كردهای شمال عراق با حكومت مركزی این كشور آتش‌بس به وجود آمده و اختلافات فیمابین تا حدود زیادی فروكش كرد، نمود بیشتری یافت. با این احوال، حتی دوره‌هایی كه بین ایران و عراق روابط نسبتاً دوستانه‌ای به وجود می‌آمد، هر دو طرف یكدیگر را به همكاری با شورشیان و مخالفان سیاسی طرف مقابل متهم می‌كردند. از جمله طرحهای ساواك بر ضد حكومت مركزی عراق كه در اواخر سال 1348 افشا شد، تلاش برای انجام یك كودتای نظامی بود كه قبل از اجرا، كشف شد. بسیاری از كسانی كه مقرر بود در این كودتا نقش داشته باشند، شناسایی، دستگیر و پس از محاكماتی كوتاه و سریع به جوخه اعدام سپرده شدند. در سال 1347 ساواك برای تشكیل جمعیت دوستی میان ایران و عراق تلاش ‌كرد كه هدف آن كاهش تنش در روابط دو كشور بود. به رغم تنش و اختلافات تقریباً دائمی میان دو كشور، از همان آغاز تأسیس و فعالیت ساواك، رفت و آمدها و ملاقاتهایی هر چند محدود و پراكنده بین برخی مدیران و رؤسای این سازمان با همتایان عراقی صورت می‌گرفت. با آغاز حركت مردم در دوران انقلاب اسلامی ایران، ساواك امیدوار بود از كمك دستگاه اطلاعاتی و امنیتی عراق بهره‌‌مند شود و برای جلب همكاری دستگاه اطلاعاتی این كشور تلاش می‌كرد. از آنجا كه امام خمینی و بسیاری از مخالفان سیاسی حكومت پهلوی در عراق حضور داشتند، ساواك امید داشت دستگاه امنیتی عراق در كنترل مخالفان سیاسی حكومت پهلوی، این سازمان را یاری دهد. اسناد و مدارك موجود نیز نشان می‌دهد كه ساواك همواره از كمكهای همتای عراقی‌اش در جلوگیری از گسترش فعالیتهای مخالفان رژیم پهلوی (به‌ویژه امام خمینی) برخوردار بود. دستگاه اطلاعاتی و امنیتی عراق در سال 1357 بارها به امام خمینی هشدار داد از فعالیتهای سیاسی بر ضد رژیم پهلوی خودداری كند. با آغاز ریاست سپهبد ناصر مقدم بر ساواك (خرداد 1357) ملاقاتهای او و برخی رؤسای ساواك با مدیران و رؤسای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی عراق افزایش یافت. عمده خواست ساواك از سرویس عراق، جلوگیری از فعالیتهای ضدحكومتی در این كشور بود. سرویس امنیتی عراق در آن دوره، بارها آمادگی خود را برای تعقیب مخالفان حكومت پهلوی در این كشور اعلام كرده است. در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، سرویس اطلاعاتی عراق، اقدامات سخت‌گیرانه‌ای بر ضد مخالفان سیاسی حكومت پهلوی در این كشور اعمال می‌كرد؛ به‌ویژه این‌كه بر ضد امام خمینی و طرفداران ایشان دست به تحركات گسترده‌ای زد. شواهد و قراین موجود نشان می‌دهد كه حكومت عراق و دستگاه امنیتی این كشور روند تحولات شتابان سیاسی ایران را كه رژیم پهلوی را به سرعت به سوی سقوط و نیستی سوق می‌داد، برنمی‌تابید و آن را مغایر با سیاستهای كلی خود در منطقه ارزیابی كرده و پیروزی نهایی انقلاب اسلامی را به زیان این كشور می‌دانست و به همین دلیل آماده بود برای جلوگیری از سقوط رژیم پهلوی، همكاری خود را با ساواك ادامه دهد. در روزهای نخست بهمن 1357، دستگاه امنیتی عراق كماكان بر دوستی و همكاری خود با ساواك و حكومت رو به زوال ایران تأكید كرد و با بروز هرگونه تزلزلی در اركان رژیم پهلوی مخالف بود. دستگاه امنیتی عراق و نیز دولت این كشور آشكارا نگران گسترش بحران سیاسی در ایران بودند و تصریح می‌كردند كه با پیروزی انقلاب اسلامی، مردم عراق نیز انقلاب مشابهی بر ضد حاكمان بغداد سازماندهی خواهند كرد. دستگاه امنیتی عراق به‌ویژه نگران گسترش مخالفتهای سیاسی در میان شیعیان عراقی بود كه بخش اعظمی از جمعیت این كشور را تشكیل می‌دهند. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك؛ شكنجه و قتل و جنایت

درباره تعداد دقیق زندانیان سیاسی دوره سلطنت محمدرضا اطلاع دقیقی در دست نیست. محافل نزدیك به رژیم پهلوی همواره سعی داشته‌اند این رقم را تقلیل داده و اندك برآورد كنند، مخالفان حكومت و برخی محافل سیاسی و مطبوعاتی خارجی گاه تعداد زندانیان سیاسی آن دوره را تا 000/100 نفر و بیشتر آورده‌اند. در منابعی این رقم 25000 نفر ثبت شده است. با این احوال تردیدی نیست كه طی سالهای پس از كودتای 28 مرداد 1332 تا واپسین ماههای سال 1357 هزاران نفر به اتهامات سیاسی توسط ساواك دستگیر و پس از بازجویی و تحمل شكنجه‌ مدتی را در زندانهای رژیم سپری كردند. چنان‌كه از منابع برمی‌آید بیشترین دستگیریها مربوط به سالهای دهة 1350 است. در مقطع پنج، شش ساله (1350 ـ 1355) به دنبال شدت گرفتن سركوبهای ساواك، زندانهای حكومت مملو از متهمان و مخالفان سیاسی شد و ساواك نیز برای برخورد غیرانسانی‌تر با زندانیان سیاسی اختیارات تام به دست آورد. شاه، هیچ‌گاه به طور قاطع درباره وجود و یا فقدان شكنجه در زندانها اظهار عقیده نكرد. او همواره از پاسخ دادن به سئوالاتی كه هرازگاه خبرنگاران و گزارشگران خارجی درباره وجود شكنجه می‌پرسیدند، عصبانی شده و تمام اخبار و اطلاعاتی كه درباره نقش غیرانسانی ساواك در به بند كشیدن مردم وجود داشت، رد كرده و آن را شایعاتی بی‌‌اساس می‌خواند. به ادعای شاه هم تعداد نیروها و مأموران ساواك و هم گستره فعالیت این سازمان كه از آن سازمانی جهنمی و به شدت خشن به افكار عمومی جهان شناسانیده بود، بسیار كم‌تر از آن بود كه قادر به انجام این قبیل اقدامات باشد. شاه همواره تلاش می‌كرد چنین بنمایاند كه در درون دستگاه اطلاعاتی و امنیتی او (ساواك) شكنجة زندانیان و مخالفان حكومت چندان محلی از اعراب ندارد؛ این در حالی بود كه اسناد دستورات صریح شاه به ساواك در ضرورت سركوب شدید و غیرقابل اغماض مخالفان سیاسی حكومت موجود است. شاه هیچ‌گاه حاضر نشد مخالفان خود و رژیمش را «مخالفان سیاسی» بنامد. او معتقد بود بیشتر كسانی كه با رژیم پهلوی مخالفت می‌كنند نه مخالفان سیاسی بلكه مقدمین علیه امنیت و استقلال ملی كشور هستند و در نتیجه خائن و محكوم هستند. به همین دلیل از نگاه شاه بدرفتاری ساواك با این گروه نمی‌توانست به بدرفتاری و خشونت با مخالفان و زندانیان سیاسی تعبیر شود. واژه‌هایی نظیر ماركسیست، ماركسیست اسلامی و تروریست از جمله عباراتی بود كه شاه عمده مخالفان سیاسی خود را به آن منسوب كرده و آنان را از جرگة مخالفان سیاسی‌ خارج می‌كرد و هرگونه رفتار غیرانسانی با آنان را امری لازم برمی‌شمرد. شاه همواره منتقدین خارجی را سرزنش می‌كرد كه با طرح پرسشهایی درباره وجود یا عدم وجود شكنجه در ایران و نقشی كه ساواك دارد، چشم بر روی پیشرفتهای كشور بسته‌اند و توجه ندارند كه اگر موقعیت حكومتش تضعیف شود، منتقدین اروپایی و امریكایی او نیز با مشكلات جدی روبرو خواهند شد. بدین ترتیب، شاه به طور تلویحی هشدار می‌داد كه بر رفتارهای غیرانسانی ساواك با متهمان، مخالفان و زندانیان سیاسی چشم فروبندند؛ البته در بسیاری از موارد چنین نیز می‌شد. شاه بعدها در «پاسخ به تاریخ» هم تصریح كرد كه هیچ زندانی سیاسی توسط ساواك شكنجه نشده و جان خود را از دست نداده است. او رقم اعلام شده توسط مخالفان و محافل سیاسی، اجتماعی و رسانه‌ای خارجی درباره وجود 25 تا 100 هزار زندانی سیاسی را در دوران سلطنتش بی‌اساس خوانده و تعداد كسانی را كه طی سالهای 1347 ـ 1356 توسط ساواك دستگیر و زندانی شده بودند، «دقیقاً سه هزار و صد و شصت و چهار نفر» دانست. شاه مدعی بود نقش قابل‌توجهی در تعدیل رفتارهای غیرانسانی ساواك با زندانیان و مخالفان سیاسی ایفا ‌‌كرده است؛ ادعایی كه هیچ‌گاه از سوی محافل داخلی و خارجی پذیرفته نشد. ضمن این‌‌‌كه برخی از مدیران و نیروهای ساواك نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مقالات و خاطرات، موضوع شكنجه و بدرفتاری ساواك با زندانیان و متهمان سیاسی را بی‌اساس ارزیابی كرده و افسانه خوانده‌اند. اما اسناد، مدارك و شواهد موجود و كسان بسیاری كه در آن دوره توسط ساواك شكنجه شده‌اند، همچنین خاطرات و منابع مستند و بسیار دیگر، خط بطلان بر این ادعاها می‌كشند. زندانهای آن دوره مملو از زندانیان سیاسی بود كه سالیان طولانی از عمر را به جرم مخالفت با استبداد حكومتی در ایران در حبس گذرانیدند و تعداد آنان از رقم چندین هزار نفر فراتر می‌رفت. زندانیان سیاسی كه معمولاً به مجرد دستگیری، در بازداشتگاههای ساواك شكنجه می‌شدند، در دوره گذراندن محكومیت زندان نیز همیشه در معرض شكنجه‌های روحی و جسمی قرار داشته و به ندرت از حداقل حقوق زندانیان سیاسی برخوردار می‌شدند. ساواك از ورود هرگونه نوشته، جزوه، كتاب و آثار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به زندان، كه احتمال می‌رفت نگرش سیاسی زندانیان را نسبت به رژیم پهلوی تیره‌تر سازد، جلوگیری می‌كرد. زندانیانی كه از این دستورالعمل تخطی می‌كردند، با مشكلات و فشارهای بیشتری روبرو می‌شدند. مكاتبات پستی زندانیان سیاسی با بیرون از زندان تحت تدابیر شدید ساواك بود. وضعیت بهداشتی و تغذیه زندانیان سیاسی نیز معمولاً نازل بود و كیفیت بسیار پایینی داشت؛‌ تا جایی كه در موارد متعددی زندانیان قادر به مصرف آن نبودند و به دلیل عدم رعایت مسائل بهداشتی، بیماریهای متعددی دامنگیر زندانیان می‌شد؛ اعتراضات و انتقادات زندانیان نیز به ندرت مورد توجه مسئولان زندان و ساواك قرار می‌گرفت. در مواردی و در پی اعتصاب غذای زندانیان در بعضی زندانها،‌ ساواك اعتصاب‌‌كنندگان را تحت شكنجه‌ قرار می‌‌داد. در خاطرات زندانیان سیاسی آن دوره به دفعات از شكنجه‌هایی یاد شده كه در پی اعتصاب غذای زندانیان سیاسی توسط ساواك اعمال می‌شد؛ تا جایی كه دهها نفر به شدت مجروح و مصدوم می‌شدند و عاملان اعتصاب، شكنجه‌ و تبعات سوء مضاعفی را متحمل می‌شدند. زندانیان سیاسی كه مدت زندانشان نیز قطعی شده بود، همواره تحت فشار ساواك قرار داشتند و ناگزیر به شرایط غیرانسانی تن در می‌دادند. در سالیان طولانی زندان، بین زندانیان سیاسی، فرهنگ لغت ویژه‌ای شكل گرفت. عبارات و واژه‌های خاص، نمایانگر مفاهیم ویژه‌ای درباره مسائل زندان، زندانیان و مشكلات، مباحث و مجموعه گرفتاریها و زندگی روزمره آنان شده بود. بدرفتاریهای ساواك با زندانیان سیاسی، گاه از شكنجه و ضرب و جرح نیز فراتر رفته، موجبات قتل آنان را فراهم می‌آورد. طی سالهای دهة 1330 تا دهه 1350 دهها نفر از زندانیان سیاسی تحت شكنجه‌های جسمی و روحی به قتل رسیدند كه ساواك حتی از تحویل اجساد آنان به خانواده‌ها‌یشان نیز خودداری كرد. دهها نفر از دستگیرشدگان، بدون این‌كه نشانی از آنان به دست آید، در ردیف مفقودالاثرها قرارگرفته و اجساد آنان پس از قتل به دست ساواك، در مكانهای نامعلوم و مجهولی به خاك سپرده شدند. ضمن این‌كه صدها نفر از زندانیان، تحت شكنجه‌های مرگبار ساواك، عضو و یا اعضایی از بدن خود را از دست داده و ناقص‌العضو شدند و تا پایان عمر دیگر نتوانستند سلامتی جسمی و روحی خود را به دست آورند. گفته می‌شد كه ساواك برخی از شكنجه‌شدگان را نیز از هلی‌‌كوپتر و هواپیما در بیابانهای دورافتاده و كویرهای مركزی ایران به بیرون پرتاب كرده است. اجساد بسیاری از قربانیان كه در زندان و یا طی درگیریهای خیابانی با ساواك به قتل رسیده بودند، در قبرستانها دفن می‌شد، اما خانواده و بستگان آنها هیچ‌گاه از محل دفن عزیزان خود مطلع نمی‌شدند. گاه ساواك پس از آن كه زندانیان و متهمان سیاسی را تحت شكنجه‌های مرگبار به قتل می‌رساند، بستگان و خانواده‌های قربانیان را تحت فشار قرار می‌داد تا به طور كتبی اقرار كنند كه ساواك نقشی در شكنجه و قتل آنان نداشته و مرگ آنان به طور طبیعی رخ داده است. البته گروه قابل توجهی از خانواده‌ها و بستگان زندانیان و دستگیرشدگان سیاسی نیز پس از سالها دوندگی و پرس و جو و مراجعه به مراكز ساواك، زندانها و مراجع مختلف سیاسی، دولتی و حكومتی، هیچگاه اثری از زندانیهای خود به دست نمی‌آوردند. بعدها آشكارشد كه ساواك دستگیرشدگان را تحت شكنجه‌های مرگبار به قتل رسانده و سپس اجساد آنان را از بین برده است؛ درباره این قربانیان، هیچ‌ خبری در اختیار خانواده‌هایشان قرار نگرفته و اساساً منكر وجود چنین زندانیانی و یا قربانیانی در مراكز ساواك و زندانها شده است. ساواك متهمان و قربانیان خود را عمدتاً به طور شبانه و بدون آگاهی بستگان دستگیر و راهی قربانگاههای خود می‌‌كرد. در بعضی موارد، به رغم پایان دوران محكومیت زندانیان سیاسی و عمدتاً به دلیل مقاومت آنان و اصرار بر ادامه مبارزه، ساواك مانع از آزادی آنان می‌شد. به رغم تدابیر شدید امنیتی در برخی موارد، معدودی از زندانیان از فرصت استفاده كرده و از درون زندان نامه‌هایی خطاب به مردم، علما و یا روحانیون و برخی گروههای حقوق بشر بین‌المللی ارسال می‌كردند. در این نامه‌ها به‌ویژه درباره شكنجه‌ و رفتار غیرانسانی ساواك با زندانیان سیاسی و نقض ابتدایی‌ترین حقوق زندانیان سیاسی مطالب جالب توجه و در عین حال تأسف‌باری درج شده است؛ از جنایات غیرانسانی‌ سخن به میان می‌آمد كه به ندرت و یا هیچ‌گاه امكان انعكاس آن در بیرون از زندان وجود نداشت. مأموران ساواك برای به اصطلاح زهرچشم گرفتن از زندانیان سیاسی و تشدید رعب و وحشت در زندانها، یك‌باره و به دنبال بهانه‌ای واهی، در دسته‌های چندین ده نفره وارد بندهای سیاسی زندان شده و زندانیان را به شدت ضرب و شتم می‌كردند. در این یورش وسایل اندك و ناچیز زندانیان از میان می‌رفت و حتی از سرقت وسایل شخصی زندانیان نیز دریغ نمی‌شد. در مواردی نیز، افرادی از زندانیان غیرسیاسی مانند قاتلین، چاقوكشان، معتادان، سارقان و نظایر آنان را به بندهای سیاسی منتقل كرده و مشكلات زندانیان سیاسی را مضاعف‌ می‌كردند. رؤسا و مأ‌موران زندان معمولاً رفتار سخیفی با زندانیان سیاسی داشتند و در برخورد با آنان از بر زبان آوردن فحش و ناسزاهای ركیك و غیرقابل تحمل ابایی نداشتند. زندانبانان و مأ‌موران ساواك برای به زانو درآوردن زندانیان، به ناسزاها و فحشهای شرم‌آور متشبث می‌شدند و آنان را به انوع اقدامات شنیع جسمی و روحی غیرانسانی تهدید می‌‌كردند. در زندانهای مناطق بدآب و هوای كشور، زندانیان به عنوان بخشی از مجازات زندان،متحمل گرما و یا سرمای شدید می‌شدند و در همان حال برای برآوردن برخی حوایج شخصی نظیر استفاده از توالت و حمام، صرف غذا و آب، نور و روشنایی مشكلات عدیده‌ای متحمل می‌شدند. ساواك به طور دائم در بین زندانیان سیاسی، جاسوس و نفوذی داشت كه رفتار، فعالیت، اقدامات و سخنان و موضع‌گیریهای زندانیان را منتقل می‌كردند و دستاویز مضاعفی برای سخت‌گیری بر زندانیان سیاسی به دست می‌آمد. زندانهای زندانیان سیاسی معمولاً از تجهیزات و وسایل سرمازا و گرمازا بهره نداشت؛ اندك امكانات موجود نیز هیچ‌گاه نمی‌توانست حوایج زندانیان را برآورده كند. این وضعیت خود موجبی برای دردسر و مشكلات بیشتر می‌شد. اطاقها، سلولها و بندهای نگهداری زندانیان سیاسی فاقد حداقل امكانات زندگی بود و معمولاً تعداد زندانیان حاضر در آنها به چند برابر ظرفیت واقعی می‌رسید. هر اعتراضی نیز به وضعیت مرارت‌بار موجود با عكس‌‌العمل شدید و غیرانسانی زندانبانان روبرو شده و معترضین معمولاً با اعمال فشار بیشتر نظیر محرومیت از امكانات محدود زندان و گاه شكنجه و ضرب و شتم پذیرایی می‌شدند. فقدان امكانات بهداشتی، موجب بروز بیماریهای مسری و واگیر در بین زندانیان می‌شد. ساواك از در اختیار قرار دادن هر امكان و فضایی كه می‌توانست وضعیت روحی و جسمی زندانیان سیاسی را بهبود بخشد، جلوگیری می‌كرد. ساواك گاه و بیگاه به بندها و سلولهای محل استقرار زندانیان حمله‌ور شده و با به هم ریختن وسایل خواب و زندگی و شكستن معدود وسایل آنان و ضرب و جرح و بر زبان آوردن فحش و ناسزاهای شرم‌آور، آسایش آنان را بیش از پیش سلب می‌كرد. از دیگر اقدامات ساواك، جابجایی دائمی زندانیان در بندها و زندانهای مختلف بود. این امر در درجه اول برای كنترل بیشتر و مراقبت از زندانیان و در درجه دوم برای آزار بیشتر زندانیان صورت می‌گرفت. زندانیانی نیز كه از خواستهای ساواك در زندان تخطی می‌كردند، به زندانهای مناطق بدآب و هوای كشور تبعید می‌شدند. بازجویی، شكنجه، پرونده‌سازی و سپس محاكمه و محكومیت نهایی متهمان سیاسی نمی‌توانست پایان دوره شكنجه و مرارت زندانیان تلقی شود و زندانیان سیاسی آن دوره هنگام گذراندن روزهای محكومیت نیز با شداید و گرفتاریهای فراوانی روبرو بودند كه هیچ‌گاه تمامی نداشت. با تمام این احوال، زندانیان سیاسی برای در هم شكستن فضای رعب‌انگیزی كه ساواك ایجاد كرده بود، تلاش می‌كردند. این عده برای ایجاد ارتباط، آمد و شد، خبرگیری و سایر اقداماتی كه می‌توانست از تضعیف روحیاتشان جلوگیری كند، از هر امكان ناچیزی استفاده می‌كردند. اعتراضات گسترده زندانیان سیاسی، ساواك را در برآورده ساختن خواستها و نیازهای آنان ـ هر چند موقت ـ به تسلیم وامی‌داشت. البته این وضعیت علاوه بر این‌كه در تمام زندانها عمومیت نداشت، به ندرت نیز روی می‌داد و دوام چندانی نداشت. فضای زندانها عموماً رعب‌‌انگیز و خوفناك بود و ساواك برای مضاعف كردن رنج و درد زندانیان تلاش می‌كرد. بارها ساواك برای شكستن روحیه زندانیان و تسلیم آنها، توطئه‌هایی برای بدنام كردن این عده ترتیب می‌داد كه از جمله مهمترین آن، القای همكاری و ارتباط جاسوسی آنان با ساواك بود. از دیگر اقدامات ساواك، بهره‌برداری از اختلافات سیاسی و مذهبی زندانیان بود. ساواك برای گسترش اختلافات بین زندانیان سیاسی، برنامه‌ها و توطئه‌های حساب‌شده‌ای اجرا می‌كرد. زندانهای دوران پهلوی پذیرای زندانیان سیاسی از احزاب و گروههای سیاسی و مذهبی گوناگونی بود كه گاه اختلاف فكری، سیاسی و عقیدتی قابل‌توجهی با یكدیگر داشتند. حزب توده و گروههای چپ، نهضت آزادی ایران، جبهه ملی و احزاب تشكیل دهنده آن، سازمان دو زیست مجاهدین خلق (اسلام‌گرا و ماركسیست)، چریكهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، هیئتهای مؤتلفه اسلامی، علما و روحانیون و گروههای سیاسی و مذهبی دیگر در زندانهای كشور محبوس بودند. این زندانیان سیاسی اغلب افكار، اندیشه‌ها، اعتقادات و رویكردهای سیاسی و مذهبی خود را در درون زندان نیز حفظ كرده و در ترویج ایده‌ها و افكار خود نیز می‌كوشیدند. در این میان علما و روحانیون با مجاهدین خلق و گروههای چپ فاصله مشخص‌تری داشتند كه در رفتار و عملكرد آنان در زندان نیز مشخص بود. ساواك برای ایجاد اختلاف بیشتر بین زندانیان، تلاش می‌كرد و از هر عملی كه می‌توانست بر اختلافات دامن زده و درگیریهایی بین طرفین ایجاد كند، استفاده می‌كرد. البته به رغم وجود اختلاف عمیق سیاسی، مذهبی و عقیدتی بین گروههای مختلف زندانی، معمولاً عقلا و ریش سفیدان و به عبارتی رهبران و نمایندگانی از بین زندانیان برای جلوگیری از گسترش دامنه اختلافات كه می‌توانست مشكلات زندانیان را مضاعف كند، با یكدیگر مذاكره كرده و راه‌حلهای مسالمت‌آمیز و منطقی‌تری به كار می‌بستند. البته این‌گونه راه‌حلها و پادرمیانیها همیشه كارساز نبود و گاه برخوردهای پرتنشی میان زندانیان سیاسی بروز می‌كرد. ساواك بی‌میل نبود اختلافات فكری، سیاسی و مذهبی مخالفان سیاسی حكومت در زندان تبعات سوئی در روند مخالفت با رژیم پهلوی در داخل و بیرون از زندان به دنبال آورده و موقعیت حكومت را در برابر مخالفان تقویت كند. شواهد و قراینی هم وجود داشت كه نشان می‌‌داد جاسوسان و نفوذیهایی از ساواك در درون زندانها، بر نقاط ضعف و وجوه افتراق گروههای سیاسی مخالف حكومت دامن زده و بر گستره اختلافات بین زندانیان می‌‌‌افزودند. ساواك هر از گاه در بین زندانیان سیاسی، نفوذیها و نادمانی را می‌فرستاد كه ضمن تماس با زندانیان، آنان را به ابراز ندامت و طلب بخشش از شخص شاه و ساواك تشویق كنند. در این میان گاه چهره‌های مشهور سابقاً مخالف حكومت كه اینك با حمایت ساواك به مقامات سیاسی و اداری مهم و برجسته‌ای در بدنه حاكمیت صعود كرده بودند، توسط ساواك مأمور ندامت‌سازی بین زندانیان سیاسی می‌شدند. از جمله مهمترین این افراد می‌توان به پرویز نیكخواه اشاره كرد. برخی زندانیان سیاسی با ابراز ندامت در مدت محكومیت خود تخفیف می‌گرفتند و یا آزادی خود را باز می‌یافتند. برخی زندانیان سیاسی نیز صرفاً برای رهایی از زندان و ادامه مبارزه با رژیم با ابراز ندامت مصلحتی، تعهدنامه دلخواه ساواك را امضا كرده و آزاد می‌شدند. ساواك معمولاً زندانیانی را هم كه مدت حبس و محكومیت آنان پایان یافته و موعد آزادی قانونی‌شان فرارسیده بود، ملزم به امضای تعهدنامه‌ای مبنی بر اجتناب از ادامه مخالفت با حكومت و همكاری با ساواك می‌كرد كه اقدامی تشریفاتی تلقی می‌شد. ضمن این‌كه برخی از زندانیان سیاسی به رغم تهدیدات و فشارهای ساواك از امضای این تعهدنامه طفره می‌رفتند. در مواردی هم ساواك برای بهره‌برداری مضاعف از موضوع زندانیان سیاسی، تمهیداتی فراهم می‌‌كرد تا افرادی از زندانیان، مقارن مناسبتهای مورد توجه رژیم (سالروز تولد و یا تاجگذاری و به تخت نشستن شاه) توسط شاه بخشیده شوند. آزار ساواك پس از آزادی نیز شامل حال زندانیان سیاسی می‌شد. مأموران و جاسوسان ساواك به طور دائم از آزادشدگان مراقبت می‌كردند و به طور پیدا و پنهان در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی آنان دخالتهای ناروایی داشتند؛ نیز تهدیدات و هشدارهای ساواك همواره زندگی آنان را تحت‌الشعاع قرار می‌داد. ساواك مراقب بود آزادشدگان، به فعالیت سیاسی ادامه ندهند و هر از گاه خطر دستگیری، شكنجه، پرونده‌سازی و زندان دوباره را به آنان گوشزد می‌كرد. در همان حال، برای انزوای زندانیان آزاد شده، در محیط كار، زندگی و فعالیت اجتماعی اقدامات ناروای بسیاری انجام می‌داد. صاحبان مشاغل در بخش خصوصی كه قصد كمك به زندانیان سیاسی آزاد شده را داشتند، توسط ساواك تحت فشار قرار می‌گرفتند؛ مراكز دولتی نیز از استخدام این قبیل افراد منع شده بودند. این اقدامات برای به تسلیم واداشتن مخالفان صورت می‌گرفت. با افزایش تعداد زندانیان سیاسی تا نیمه دهه 1350، فشار، شكنجه، بدرفتاری و اقدامات غیرانسانی ساواك با زندانیان سیاسی افزایش یافت. اما این روند از اواخر سال 1355 و اوایل سال 1356 و به دنبال فزونی گرفتن ناآرامیهای سیاسی، كاهش یافت. به تدریج سختگیریها بر زندانیان سیاسی در زندانهای تحت مدیریت ساواك نیز كاهش یافت و شاه به ناچار به ساواك دستور داد از سخت‌گیریها و فشار بر زندانیان بكاهد. شاه همچنین به ساواك توصیه ‌كرد از شدت شكنجه متهمان و مخالفان سیاسی اندكی بكاهد و چنان وانمود كند كه زندانیان سیاسی دوران خوشی را در زندانها سپری می‌كنند. ساواك ترتیبی داد تا عنوان زندانیان سیاسی كه تا آن زمان «زندانیان ضدامنیتی» بود به واژه «زندانیان سیاسی» تغییر یابد و رؤسا و مدیران بدنام زندان تعویض شوند. در این دوره تسهیلاتی برای ملاقات زندانیان و بستگانشان در فضایی صمیمی‌تر ایجاد شد، تغذیه و بهداشت زندانیان بهبود یافت، كتابها و مطبوعات داخلی و خارجی با محدودیتهای كمتری در اختیار زندانیان قرار گرفت و زندانیان از برنامه‌های رادیو و تلویزیون بهره‌مند شدند. مأموران و مدیرانی از ساواك نیز هر از گاه با خوشرویی و نزاكت قابل توجهی با زندانیان سیاسی ملاقات كرده و از مشكلات و كمبودهای آنان اطلاع می‌یافتند و آمادگی خود را برای ارائه تسهیلات بیشتر به زندانیان اعلام می‌كردند. این اقدامات برای آرام كردن فضای سیاسی، اجتماعی بحرانی كشور و نیز ابراز رضایت محافل سیاسی، خبری و حقوق بشر خارجی و بین‌المللی صورت می‌گرفت. ساواك تلاش می‌كرد برخلاف سالهای گذشته چهره‌ای مهربان از خود نشان داده و چنین بنمایاند كه از اعمال هر شكنجه روحی و جسمی درباره زندانیان سیاسی پرهیز می‌كند. ساواك در این دوره وانمود می‌كرد انتقادات و اعتراضات زندانیان را با تأسی به روشهای منطقی و مسالمت‌آمیز پاسخ داده و از برآوردن خواستهای آنان احساس رضایت می‌كند. اما مخالفان سیاسی حكومت تأكید می‌كردند كه مسالمت‌جویی ساواك و پرهیز این سازمان از به كار بستن شكنجه در ماههای پایانی عمر حكومت، با توجه به گسترش مخالفتهای سیاسی و انقلابی مردم امری اجتناب‌ناپذیر است. البته حكومت تلاش می‌كرد وانمود سازد كه ایجاد فضای باز سیاسی، اجتماعی ابتكاری از سوی شاه است و رژیم پهلوی موقعیت متزلزلی ندارد. به هر حال از اواخر سال 1355 و اوایل سال 1356، زندانیان سیاسی به تدریج تغییر آشكاری در رفتار مأموران و مدیران ساواك با زندانیان مشاهده می‌كردند و از ضعف و فتوری كه در این سازمان راه یافته بود، آگاهی می‌یافتند. همزمان با كاهش فشارهای ساواك نیز، رژیم پهلوی ناگزیر به تدریج به آزادی زندانیان سیاسی اقدام می‌كرد. بدین ترتیب بسیاری از زندانیانی كه به حبسهای طولانی‌مدت محكوم شده بودند، آزادی خود را باز ‌یافتند. زندانیان سیاسی برخلاف سالهای گذشته اینك با مأ‌مورانی از ساواك برخورد می‌كردند كه روحیاتشان متزلزل و تضعیف شده و نسبت به آینده مبهم خود در هراس به سر می‌بردند. این روند از اواخر سال 1356 و اوایل سال 1357 بیش از پیش افزایش یافت. زندانیان سیاسی از یأس، دلهره و ترس شدیدی كه بر بسیاری از بازجویان، شكنجه‌گران، مدیران و مأموران ساواك مستولی شده بود، سخن به میان آورده و از رفتار ملتمسانه و ترحم‌برانگیز برخی از ساواكیان در واپسین ماهها و روزهای عمر رژیم پهلوی خبر می‌دهند. از اوایل نخست‌وزیری شریف امامی (از 5 شهریور 1357) دیگر از بدرفتاری و اقدامات خشن ساواك در زندانها اثری باقی نمانده بود. در واقع از خرداد 1357 به بعد و به دنبال جایگزین شدن ناصر مقدم به جای نصیری در ریاست ساواك، این سازمان برای برخورد با بحران موجود به تدریج به روشهای ملایم‌تری روی آورد. البته در این میان از اواسط سال 1357 آزادی زندانیان سیاسی شتاب گرفت. نهایتاً نیز شاپور بختیار در واپسین روزهای دوران نخست‌وزیری‌اش، دستور آزادی تمام زندانیان سیاسی را صادر كرد؛ این در حالی بود كه در آن مقطع ساواك عملاً دیگر در زندانها حضور نداشت. شكنجه هر چند پدیده مذموم شكنجه در تاریخ ایران سابقه‌ای طولانی دارد، اما رژیم پهلوی پایه‌گذار روشهای سیستماتیك و كارآمد شكنجه در تاریخ معاصر ایران است. اعمال شكنجه درباره مخالفان سیاسی، از آغازین سالهای سلطنت رضاشاه با شدت هر چه تمام‌تر به كار گرفته شد و تا واپسین روزهای عمر حكومت او ادامه یافت. روند شكنجه مخالفان و متهمان سیاسی طی دوازده ساله نخست‌ دوره سلطنت محمدرضا كاهش یافت. در حالی كه به تدریج خاطره شكنجه‌های غیرانسانی زندانیان سیاسی دوره رضاشاه از اذهان عمومی زدوده می‌شد، كودتای 28 مرداد 1332 بسیار زود نویدبخش بازگشت دوباره نظم قدیم (دوره رضاشاه) و ضرورت یافتن شكنجه مرگبار و غیرانسانی مخالفان سیاسی حكومت شد. در سالهای پس از كودتا، صدها نفر از مخالفان سیاسی حكومت متحمل شكنجه‌ شدند كه تمامی نداشت و تنها در سال پایانی دهة 1330 و نخستین سال دهة 1340 ـ دوران نخست‌وزیری علی امینی ـ اعمال شكنجه درباره متهمان و مخالفان سیاسی حكومت كاهش یافت. با آغاز نخست‌وزیری اسدالله علم (تیر 1341 ـ اسفند 1342) اعمال شكنجه، سیری صعودی یافت و گسترش تدریجی بحران سیاسی، بر دامنه سخت‌گیریها و اعمال شكنجه‌ بر زندانیان، دستگیرشدگان و متهمان سیاسی، آشكارا افزود. نهضت امام خمینی و قیام 15 خرداد 1342، رژیم پهلوی را بیش از پیش به ضرورت اعمال شكنجه‌های مرگبار و غیرانسانی درباره متهمان، مخالفان و زندانیان سیاسی متقاعد كرد. اینك آشكار شده بود كه شكاف بین حكومت و مخالفان سیاسی او به نقطه غیرقابل ترمیم و بازگشتی رسیده است. در همان حال مشخص شد كه حكومت اراده‌ای برای برخورد مسالمت‌آمیز با مخالفان ندارد، بنابراین تنها حربه به زانو درآوردن و از میان برداشتن مخالفان، اعمال خشونت تشخیص داده شد. آغاز مبارزات مسلحانه در همان نخستین سالهای پس از قیام 15 خرداد 1342، كه خود زاییده و پیامد این حركت بود و البته مجموعه حكومت و ساواك را غافلگیر كرده بود، به كارگیری حربه شكنجه را، به ضرورتی غیرقابل اغماض برای ساواك تبدیل كرد. به‌ویژه این‌كه گروههای چریكی علاوه بر روش قهرآمیز، از ساختار تشكیلاتی مخفیانه و پیچیده‌ای نیز پیروی می‌كردند. ساواك به طرق مسالمت‌آمیز نمی‌توانست، حداقل در كوتاه مدت، به تشكیلات، شیوه و چگونگی مبارزه، اعضا، ارتباطات و دیگر مسائل این گروهها دست یابد. به زعم ساواك، تنها اعمال شكنجه‌ بود كه می‌توانست اعضای دستگیر شده گروههای چریكی را به اعتراف واداشته و موجبات دستگیریهای بیشتر را فراهم آورد و ساواك را در شناسایی و از میان بردن و یا تضعیف موقعیت آنان یاری دهد. همگام با گسترش مخالفتهای مسلحانه، ساواك نیز به طور روزافزون، از حربه شكنجه بیشتر استفاده می‌كرد. افزایش اقدامات مسلحانه در سال 1349 و پس از آن، ساواك را به طور جنون‌آمیز و دیوانه‌وار به بهره ‌گرفتن از شكنجه كشاند و این روند در تمام سالهای 1350 ـ 1355 با شدت ادامه یافت. آوازه ساواك به عنوان سازمانی كه در رأس همه همتایان شكنجه‌گر خود در نقاط مختلف جهان قرار دارد، عالمگیر شد. نام ساواك بیش از پیش با شكنجه‌های مرگبار و ضدبشری عجین شد. ساواك از همان آغاز برای شناسایی، كسب خبر، اقرارگیری، بازجویی و پرونده‌سازی برای متهمان و مخالفان سیاسی حكومت بهره‌ گرفتن از شكنجه را حربه‌ای ضروری، غیرقابل اغماض‌ و در عین حال كارآمد تشخیص داده و به طور دائم به آن متشبث می‌شد. دستگیرشدگان كه در برابر خواستها و پرسشهای مرتبط و غیرمرتبط و یا اساساً ناصواب ساواك مقاومت بیشتری نشان می‌دادند، پذیرای شكنجه‌های مرگبارتر و سنگین‌تری می‌شدند. البته دستگیرشدگانی كم مقاومت كه از همان آغاز بازجویی اطلاعات كافی در اختیار ساواك قرار می‌دادند نیز، به عنوان چاشنی و یادآوری برخی فراموش شده‌ها و از قلم افتاده‌ها، گوشه‌هایی از شكنجه‌های جسمی و روحی ساواك را تجربه می‌كردند. شكنجه جزء لایتجزا و فراموش ناشدنی بازجویی، اقرارگیری و پرونده‌سازیهای ساواك بود. چه بسا ساواك برای به دست آوردن اخبار و اطلاعاتی كه هیچ‌گاه در عالم واقع وجود نداشت! دستگیرشدگان را شكنجه می‌كرد و هرگاه متهمان موفق به برطرف كردن سوءظن ساواك و جلب اعتماد بازجویان نمی‌شدند، به تحمل شكنجه‌های بیشتر ناگزیر می‌شدند. اعتراف‌گیری و پرونده‌سازیهای ساواك علاوه بر شكنجه، با برخی رفتارهای مسالمت‌آمیز مصلحتی نظیر تهدید، ارعاب، عطوفت و مهربانی، بلوف و غیره نیز همراه بود. در موارد متعدد هم‌زمان با بازجویانی كه برای اقرارگیری و اعتراف، متهمان و دستگیرشدگان را شكنجه می‌كردند، همكارانی از آنان در طرحی از پیش تعیین شده و با حركاتی نمایشی، برای اعتراف‌گیری، به روشهایی نظیر وعده و وعید دادن، عطوفت و گاه ابراز خشم نسبت به همكاران شكنجه‌گر خود متوسل می‌شدند. در مواردی متهمان و شكنجه‌شدگان با ارائه پاسخهایی انحرافی و حساب شده، بازجویان را سردرگم كرده و آنان را از رسیدن و شناختن كنه قضایا باز می‌‌داشتند. ساواك برای اطاعت بی‌چون و چرای بازجویان در اعمال شكنجه، اهمیت قابل‌توجهی قائل بود. همواره تلاش می‌شد بازجویان از میان افراد كم سواد، ناآگاه از مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فكری و نیز معتقدین و هواداران ثابت‌قدم رژیم پهلوی انتخاب شوند. دُگم‌اندیشی و ناتوانی فكری، كم‌تر مجالی برای تجدیدنظر و فهم اقدامات و رفتار خشن و غیرانسانی كه با متهمان و مخالفان سیاسی حكومت در پیش گرفته بودند، باقی نمی‌گذاشت و تحت‌تأثیر افكار، اندیشه‌ها و خواستهای مخالفان حكومت قرار نمی‌گرفتند. بازجویان نیز معمولاً توسط مأمورانی دیگر از ساواك مراقبت می‌شدند و هرگونه تغییر رفتار احتمالی آنان می‌توانست به تغییر شغل این افراد منجر شود. بازجویانی از ساواك كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحت محاكمه قرار گرفتند، تصریح كردند كه پیشاپیش و قبل از شروع شغل بازجویی، درباره حقانیت و درستی راهی كه در پیش گرفته بودند، توجیهات لازم صورت گرفته و متقاعد می‌شدند كه رژیم پهلوی هدفی جز تعالی و پیشرفت كشور دنبال نمی‌كند و مخالفان سیاسی آن به عنوان عوامل بازدارنده، ضرورتاً باید تحت بازجویی و شكنجه قرار گرفته و پس از تشكیل پرونده، محاكمه و مجازات شوند. ضمن این‌‌كه ساواك برای ارتقاء كمی و كیفی بازجویان، كمكهای اقتصادی مؤثری به آنها می‌كرد؛ تا جایی كه بسیاری از بازجویان در فاصله زمانی نه چندان طولانی، از ثروت و مكنت قابل‌توجهی برخوردار می‌شدند. تعدادی از بازجویان نیز كه در برخورد با مخالفان شدت عمل بیشتری نشان داده و اطلاعات صحیح و سقیم قابل‌توجهی از متهمان كسب می‌كردند، مواهب مادی بیشتری در انتظارشان بود. در مواردی هم این روند با تطمیع و وعده‌های مالی و تفریحی بسیار همراه بود. بازجویان كه معمولاً از قدرت جسمی قابل‌توجهی برخوردار بودند، عمدتاً از میان كسانی انتخاب می‌شدند كه آمادگی روحی برخورد قهرآمیز با متهمان را داشته و از اعمال هرگونه شكنجه جسمی و روحی شنیع و طاقت‌فرسا فروگذار نكنند و بتوانند این روند را برای مدت طولانی ادامه دهند. در خاطرات بسیاری از مخالفان سیاسی كه تحت شكنجه‌های مرگبار مورد بازجویی قرار گرفته بودند، پیرامون شیوه كار بازجویان و روند آغاز و ادامه شكنجه و نیز انواع و اقسام شكنجه‌های جسمی و روحی كه درباره متهمان اعمال می‌شد، اطلاعات جالب اما تأسف‌بار و متأثر كننده‌ای درج شده است. شواهد موجود نشان می‌دهد كه به عنوان مقدمه در اغلب بازجوییها، متهمان ساعتهای طولانی و بدون این‌كه تفهیم اتهام شده باشند و یا اساساً با سئوال و پرسشی روبرو شوند، توسط چند نفر از بازجویان به شدت مورد ضرب و جرح قرار گرفته و فحش و ناسزاهای بسیار ركیك غیراخلاقی و ناموسی را پذیرا می‌شدند. این روند برای درهم شكستن روحیه متهم، چندین مرتبه تكرار ‌می‌شد و چه بسا موجب جراحات جسمی قابل‌توجهی می‌گردید. بازجوییها معمولاً در ساعات پس از نیمه شب آغاز می‌شد و بازجویان با طرح سئوالات گوناگون، كه در مواردی نامرتبط با اتهام بود، متهم را با ادامه شكنجه و ضرب و جرح و تهدید به اعمال شكنجه‌های مرگبار‌تر، وادار به پاسخگویی می‌كردند. این روند پرسش و پاسخ چندین بار تكرار می‌شد و متهم به طور مكرر برای پاسخگویی شفاهی و سپس كتبی تحت فشار قرار می‌گرفت. برای در هم ریختن اعصاب و در هم شكستن مقاومت او، ساعتهای طولانی از استراحت و خواب او جلوگیری می‌‌كردند و نوری شدید بر چهره و چشمان او می‌تاباندند. در این فاصله بازجویان بارها تغییر كرده و جای خود را به افراد تازه‌نفس‌ می‌دادند. مشت و لگد در رده نخست شكنجه‌ها جای داشت. هرگاه این مرحله نمی‌توانست متهمان را به زانو درآورد، دور تازه‌ای از شلاق زدن بر كف پاها، پشت پاها، كمر تا گردن آغاز می‌شد كه می‌توانست مدتها به طول بیانجامد و جراحات شدیدی بر جسم شكنجه‌دیدگان وارد سازد، تا جایی كه محل زخم و جراحات عفونت كرده و سلامت جسمی شكنجه‌دیدگان با آسیبهای جدی روبرو می‌شد. این رفتار غیرانسانی گاه چندین بار و طی روزها و شبهای متوالی ادامه می‌یافت. هرگاه این مرحله از شكنجه‌ نیز نمی‌‌توانست اراده متهمان را در هم بشكند، شكنجه‌های غیرانسانی دیگری نظیر كشیدن ناخنهای دست و پا با انبر، بهره‌گیری از منقلهای الكتریكی، شوك برقی و حتی شكستن انگشتان دست و پا مورد توجه بازجویان قرار می‌گرفت. ادامه این شكنجه‌ها، كه البته در زندانها و بازداشتگاههای ساواك امری عادی و معمول تلقی می‌شد، ضربات و صدمات هولناك جسمی و روحی قابل‌توجهی بر شكنجه‌دیدگان وارد می‌‌كرد. از جمله در زمانی كوتاه، می‌توانست مقدار زیادی از وزن قربانیان را بكاهد و ضربان قلب و فشارخون آنان را با نوساناتی بسیار شدید روبرو كرده، موجب عدم تعادل روحی و جسمی آنان شده و برای تمام عمر لطمات و صدمات جبران‌ناپذیر جسمی و روحی بر آسیب‌دیدگان وارد سازد. از دیگر شكنجه‌های جسمی، بستن متهمان به صندلیهای بدون پوشش تحتانی و سوزانیدن آنها با اجاقهای برقی و نفتی و نظایر آن بود؛ تا جایی كه شكنجه‌شدگان برای مدتی طولانی از نشستن، راه رفتن و بسیاری دیگر از فعالیتهای جسمی محروم می‌شدند. در مواردی، برای مضاعف‌ ساختن درد و رنج ناشی از شكنجه‌های غیرانسانی جسمی، برخی اقدامات شنیع و غیراخلاقی را نیز چاشنی آن می‌كردند كه قلم از ذكر آن شرم دارد. در مواردی متهمان سیاسی را با آب و نیز روغن جوشانده می‌سوزانیدند؛ تا جایی كه موجب كنده شدن پوست و گوشت بدن آنان می‌شد. فرو بردن سوزن در بخشهای حساس بدن، سوزانیدن دستها، پیشانی، سینه، شكم، پلكهای چشم و دیگر نقاط بدن با آتش سیگار، آویزان كردن وارونه از سقف، بستن دستبندهای سنگین و دردآور قپانی فرو كردن اشیاء تیز و دردآور در مجاری ادرار، و نیز فرو كردن بطری و تخم‌مرغ داغ در نشیمنگاه متهمان از دیگر شكنجه‌های غیرانسانی و شرم‌آور ساواك بود. كابلهای سیمی سنگین و ضخیمی كه برای شلاق زدن مورد استفاده قرار می‌گرفت اثرات جانكاهی بر جسم و روح متهمان بر جای می‌گذاشت. از دیگر موارد شكنجه بستن قربانیان به میزها و تختهای فلزی و سپس داغ كردن تدریجی آن بود. در مواردی نیز اعضای تناسلی زندانی را به برق و شوك الكتریكی وصل كرده و شوكهای غیرانسانی مضاعفی بر آنان وارد می‌كردند. شرم‌آور و دردناك‌تر از آن، شكنجه غیرانسانی قربانیان در پیش رو و حضور خانواده و بستگان درجه اول آنان بود. ضمن این‌كه برای اقرارگیری از برخی زندانیان به همسر و یا بستگان نزدیك دیگری از آنان در حضور زندانی تجاوز می‌شد و نیز بستگان و خانواده زندانیان در حضور خود آنان تحت شكنجه‌های ضدبشری متعددی قرار می‌گرفتند تا آنان مجبور به اعتراف دلخواه ساواك شوند. دامنه این‌گونه شكنجه‌ها گاه تا اطفال 3 یا 4 ساله را نیز در بر می‌گرفت. چنان‌كه در یك مورد كودك 7 ساله‌ای پیش روی پدر زندانی‌اش با شلاق و شوك برقی شكنجه شد و كودك 4 ساله دیگری در حضور مادر زندانی‌اش با شلاق سیمی شكنجه شده و قطعاتی ظریف از پشت گردنش با قیچی جراحی بریده شد. از دیگر شیوه‌های اقرارگیری، ترتیب دادن صحنه‌های نمایشی اعدام برای متهمان بود. در این مورد، به عنوان مقدمه زندانی را وادار به نوشتن وصیت‌نامه كرده و تصریح می‌نمودند كه مدت زمانی بیش زنده نخواهد بود. تشكیل صحنه‌های رعب‌آور جوخه‌های اعدام و یا تهدید مستقیم با اسلحه از دیگر شكنجه‌های روحی و جسمی ساواك برای تخلیه اطلاعاتی و پرونده‌سازی برای متهمان بود. در برخی موارد، زندانیان و متهمان تحت بازجویی، در دسته‌های چند نفره به شكل صلیب و در حالات مختلف به یكدیگر بسته شده و در فواصل طولانی متعدد با كابلهای سیمی سنگین متحمل شلاق می‌شدند. در این میان متهمان و زندانیان زن البته در معرض شكنجه‌های مرگبار و ضدبشری روحی و جسمی مضاعفی قرار می‌گرفتند. در روند شكنجه‌های جسمی و روحی، بازجویان ساواك مراقب نقطه‌ضعف قربانیان بودند تا با پافشاری بر آن، متهمان را به زانو درآورده و مقاومت آنان را در هم بشكنند. چنان‌كه از همان آغاز با فحشهای ركیك و غیراخلاقی و ناموسی و نیز توهین به مقدسات و اشخاص و بستگان نزدیك و درجه اول و نظایر آن درصدد بودند شكنجه‌شدگان را با مشكلات و بحرانهای روحی و روانی مواجه كنند. نشاندن متهمان در جوار اطاقهایی كه هم‌زمان افراد دیگری تحت شكنجه‌های مرگبار جسمی و روحی قرار گرفته و فریادها و ضجه‌های جان‌كاه آنان می‌توانست بر روحیه قربانیان تأثیر مضاعفی داشته باشد، از دیگر شگردهای ساواك بود. محرومیت از خواب به مدت چندین شبانه‌روز و نیز تابانیدن نور شدید بر چهره متهمان و هم‌زمان بهره‌گیری از مشت و لگد و شلاق و بر زبان راندن فحشهای ركیك، از جمله شكنجه‌های ساواك برای به تسلیم واداشتن قربانیان بود. گاه بازجویان، شكنجه‌شدگان را تهدید می‌‌كردند كه جهت بی‌آبرو كردن آنان در جامعه شایعات و صحنه‌هایی جعلی از اقدامات غیراخلاقی آنان پخش و انتشار خواهد داد. علاوه بر این‌كه صدها تن از شكنجه‌دیدگان جسمی و روحی ساواك دچار بیماریهای علاج‌ناپذیری نظیر ناشنوایی، نابینایی، معلولیت حركتی، قطع عضو، روان‌پریشی، جنون، دیوانگی، دهها نوع مشكلات روحی و روانی و جسمی دیگر شدند، دهها نفر نیز نتوانستند از شكنجه‌ جان سالم به در برده و به شهادت رسیدند. ساواك نیز به ندرت اجسادشان را به بستگان و خانواده آنان تحویل می‌داد و گاه هیچ‌ اثری از آنان به دست نمی‌‌آمد. گاه در آستانه شكنجه‌های جسمی، به متهمان وعده می‌دادند كه اگر با ساواك همكاری كرده و اخبار و اطلاعات موردنیاز را در اختیار آن قرار دهند، در مجازات آنان تخفیف داده خواهد شد و اگر همكاری نكنند باید در انتظار اعدام باشند؛ در همان حال، زندانیان تهدید می‌شدند كه ساواك برای قتل و از میان بردن آنان نیز هیچ‌ محدودیتی پیش رو ندارد. این تهدیدات، به‌ویژه درباره كسانی كه به طور پنهانی و بدون اطلاع مردم دستگیر و راهی شكنجه‌گاهها می‌شدند، بیشتر اعمال می‌شد و در مواردی هم البته اعدام می‌شدند. در صورت مقاومت متهمان، دوران بازداشت موقت و بازجوییهای توأم با شكنجه‌های مختلف، ماهها ادامه می‌یافت. شلاق زدنها و شكنجه‌های ساواك گاه تا سرحد مرگ و عمدتاً تا بیهوشی و ناتوانی كامل جسمی و روحی متهمان ادامه می‌یافت و این روند بارها تكرار می‌شد؛ تا جایی كه در مواردی متهمان ترجیح می‌دادند خودكشی كرده و با قتل خود از تحمل مابقی درد ناشی از شكنجه‌ ساواك رهایی یابند. گاه متهمان به اندازه‌ای زیر شكنجه‌ مقاومت كرده و متحمل صدمات و لطمات جسمی فراوان و طاقت‌فرسا می‌شدند كه حتی سنگدلترین و قسی‌القلب‌ترین بازجویان نیز دچار حیرت توأم با ترس و نگرانی شده و نسبت به بی‌اثر بودن شكنجه در تخلیه اطلاعاتی قربانیان خود دچار تردید می‌شدند. شكنجه‌شدگان مقاوم (ساواك به هر حال در صدد بود از آنان اطلاعات به دست آورد) كه حالشان در زیر شكنجه وخیم می‌شد، برای جلوگیری از كشته شدنشان مدتی به درمانگاه و بیمارستانهای تحت نظارت ساواك اعزام می‌شدند تا پس از بهبود نسبی، بار دیگر آمادگی شكنجه شدن را بیابند. ساواك در شكنجه‌گاهها و سلولهایی كه متهمان در آن محبوس بوده و در انتظار شكنجه به سر می‌بردند نیز افرادی را در پوشش زندانی شكنجه دیده، مأمور مراوده و كسب اطلاع از قربانیان خود می‌‌كرد و امنیت جسمی و روحی زندانیان تحت شكنجه را به حداقل می‌رساند. گاه ساواك برای كسب اطلاع از قربانیان، دو و یا چند نفر از آنان را كه با یكدیگر ارتباط داشتند، پس از عمال شكنجه‌های مرگبار، در یك سلول قرار داده و با نصب میكروفون تلاش می‌كرد از سخنان آنان اطلاعاتی به دست آورد. گاه برای در هم شكستن مقاومت متهمان و زندانیان مسلمان، آنان را از انجام مناسك دینی نظیر نماز و روزه منع می‌كرد و گاه برای باطل كردن اجباری روزه زندانیان، به زور آب در دهان آنان می‌ریخت. شواهد و قراین موجود نشان می‌دهد كه زندانیان مسلمان، بیش از سایر متهمان در برابر شكنجه‌های ساواك مقاومت می‌كردند. ساواك برای در امان ماندن از پیگیریهای احتمالی خانواده و بستگان متهمان، قربانیان خود را به طور شبانه و مخفیانه ربوده و راهی شكنجه‌گاه می‌كرد؛ بدین ترتیب قربانیان را بدون محدودیتی، تا سر حد مرگ شكنجه‌ می‌داد. در این موارد هیچ‌ خبری درباره دستگیرشدگان منتشر نمی‌شد و اساساً دستگیری چنین افرادی انكار می‌شد. افرادی بدون اطلاع از سرنوشتی كه برای آنان رقم زده می‌شد در گوشه و كنار شهرها و مناطق مختلف توسط ساواك ربوده شده و ماهها تحت شكنجه قرار می‌گرفتند و خانواده و بستگان آنان نیز اطلاعی به دست نمی‌آوردند. بسیاری از دستگیرشدگان از همان آغازین مراحل بازجویی و شكنجه تهدید می‌شدند كه اگر اطلاعات موردنیاز را در اختیار ساواك قرار ندهند توسط شكنجه‌گرهای معروف بازجویی و شكنجه خواهند شد. در حالی كه شكنجه‌های جسمی پایان‌ناپذیر می‌نمود، برخی قربانیان برای رهایی از درد و برای آن كه فرصتی برای تحمل شكنجه به دست آورند، اعترافات جعلی می‌كردند. در بسیاری موارد نیزمتهمان و شكنجه‌دیدگان به ناچار تمام و یا قسمتی از اطلاعات موردنیاز را در اختیار ساواك قرار می‌دادند. در میان زندانیان، اعضای گروههای مبارزه مسلحانه شكنجه‌های بیشتر و مرگبارتری تحمل می‌كردند. ساواك در شكنجه‌ و حتی قتل اعضای دستگیر شده گروههای مسلح، هیچ‌ محدودیتی نداشت. به رغم این‌كه تعداد قابل‌توجهی از اعضای این گروهها پس از شكنجه اطلاعات لازم را در اختیار بازجویان قرار می‌دادند، اما برخی از آنان در برابر فشارها و شكنجه‌ها مقاومت كرده و ساواك به ندرت قادر می‌شد به نتیجه مطلوب دست یابد. البته ساواك از روش غیرانسانی‌اش در برخورد با مخالفان چریكی و مسلح حكومت به برخی موفقیتها دست یافت و گروههای عمده چریكی را با مشكلات جدی روبرو ساخت. از جمله اقدامات ساواك برگزاری مصاحبه‌های تلویزیونی با شكنجه‌شدگانی بود كه پس از تحمل شكنجه‌های بسیار ناگزیر به اعتراف شده و در مصاحبه شركت می‌كردند. این عده در جلوی دوربین به گناهان مورد علاقه ساواك اعتراف كرده و نیز گروههای سیاسی مخالف حكومت را محكوم می‌كردند. همچنین این عده در برنامه تلویزیونی خود به تمجید و تحسین از شاه و رژیم پهلوی می‌پرداختند. این نمایشات تلویزیونی طی سالهای دهة 1350 رونق بسیار پیدا كرده بود. هر چند بیشترین شكنجه‌ها در بازداشتگاهها و زندانهای تحت كنترل ساواك در تهران اعمال می‌شد، اما در شعب ساواك در شهرهای مختلف نیز متهمان و دستگیرشدگان را شكنجه‌ می‌دادند. علاوه بر مردان و زنان مبارز، همسران و فرزندان آنان نیز دستگیر و متحمل شكنجه‌ می‌شدند. در موارد متعدد، شكنجه‌دیدگان را در حالی‌كه كاملاً ‌لخت بوده و از سر و روی آنان خون می‌چكید، روی زمین می‌كشیدند و در همان حال هر یك از بازجویان آتش سیگار، آب دهان، آب دماغ و نظایر آن به روی او می‌انداختند و برای هتك حرمت و زیر پا نهادن ساحت انسانی او از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌كردند. سخت‌گیریها گاه چنان افزایش می‌یافت كه شكنجه دیدگان به ناچار در همان كاسه‌ای كه آب و غذا می‌خوردند، ادرار نیز می‌كردند و بازجویان برای اعمال فشار بیشتر، ادرار و مدفوع زندانی را بر سر و روی او خالی می‌كردند. همچنین برای تحقیر و اهانت بیشتر، برخی شكنجه‌دیدگان روزهای متمادی كاملاً لخت و عریان بودند و در حالی‌كه بر اثر شكنجه بدنشان غرق در خون و عفونت بود، مدتها از استحمام آنان جلوگیری می‌شد. در مواردی، زندانیان روزه‌دار را كاملاً لخت كرده و به طور وارونه از سقف آویزان می‌كردند و در حضور او، شكنجه‌گران غذاهای مطبوع می‌‌خوردند؛ هنگامی كه از این اقدامات نیز نتیجه‌ای برایشان حاصل نمی‌شد، قربانی را پایین كشیده و پس از آن كه صدها ضربه شلاق بر بدن او فرود آورده و پیكرش را خون‌آلود و پاره پاره می‌كردند، به زور در دهانش آب دهان می‌انداختند و به اعتقادات دینی او توهین می‌‌كردند. به تدریج تعدد و نوع شكنجه‌ها آن قدر متنوع و غیرانسانی شده بود كه شكنجه‌هایی نظیر شلاق زدن، دیگر اقدامی معمولی و غیرقابل توجه می‌نمود. شكنجه‌گران و بازجویان ساواك گروهی مالیخولیایی و حیواناتی درنده‌ بودند كه وجود درك و شعور انسانی در آنان متصور نبود. اینان درباره دلایلی كه موجب می‌شد بدون توجه به حداقل معیارهای انسانی، قربانیان خود را شكنجه‌ كنند، ذهنیت روشنی نداشتند و اصولاً نمی‌خواستند و یا قادر نبودند در این باره اندیشه كنند. شكنجه‌های ساواك صرفاً به داخل زندان محدود نمی‌شد؛ این سازمان مشكلات اقتصادی، اجتماعی، كاری و خانوادگی بسیاری برای مخالفان در بیرون از زندان به وجود می‌آورد. هر چند از دهه 1330 به بعد، فرمانداری نظامی و سپس ساواك از حربه شكنجه برای به زانو درآوردن متهمان و مخالفان بهره می‌بردند، اما طی سالهای دهة 1340 و 1350 روشهای زجرآورتری برای شكنجه مخالفان به كار گرفته شد و آلات و تجهیزات بیشتر و متنوع‌تری برای شكنجه تهیه شد. بازجویان ساواك برای دستیابی به نتایج مطلوب‌ در اعمال شكنجه، آموزشهای منظمی از موساد و سیا فراگرفته و ابزار و آلات متعدد شكنجه توسط امریكا و اسرائیل در اختیار آنان قرار داده می‌شد. بسیاری از شكنجه‌شدگان تصریح كردند كه توصیف و تشریح شكنجه‌هایی كه ساواك درباره هزاران نفر از قربانیان خود اعمال كرده، غیرممكن است. نوع، میزان و تعداد شكنجه‌های جسمی و روحی كه ساواك در طول حدود 20 سال بر ضد مخالفان حكومت به كار گرفت، بسیار فراتر و جانكاه‌تر از آن است كه بشود در صفحاتی محدود توصیف كرده و برشمرد. با تمام این احوال، اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه ساواك طی بیش از دو دهه فعالیت، اندوهناك‌ترین جنایات را در گوشه‌ای از جهان بر ضد بشریت انجام داده و نام خود را در صدر سازمانهای جانی و تبه‌كار وابسته به حكومت در جهان ثبت و جاودانه كرد. از اوایل دهة 1340، رژیم پهلوی به ساخت و تجهیز زندانهای مجهز به بندها و سلولها و تعبیه وسایل و آلات جدید و روزآمد شكنجه پرداخت و همگام با افزایش چشمگیر تعداد زندانیان سیاسی، بندهای بیشتری برای مخالفان سیاسی در نظر گرفته شد. مشهورترین زندان تحت مدیریت ساواك اوین بود كه به رغم ساخته شدن زندانها و شكنجه‌گاههای جدید در تهران و سایر شهرها، از اهمیت آن كاسته نشد؛ هنگام سقوط رژیم پهلوی، زندان اوین در ردیف مخوف‌ترین شكنجه‌گاههای ساواك قرار داشت. با توجه به امكانات و تجهیزات متعدد شكنجه در زندان اوین، دست و پا بریدنها با اره‌های برقی، چشم درآوردنها و كور كردن زندانیان، انداختن جانوران وحشی و گزنده در سلولهای انفرادی زندانیان سیاسی، آزار زن و فرزند زندانیان و دهها مورد شكنجه‌های دیگر در این زندان رواج داشت. در زندان اوین، توسط ساواك، شكنجه‌های بسیاری بر متهمان، مخالفان و زندانیان سیاسی مخالف حكومت روا داشته می‌شد و سلولها، بندها و سالنها و راهروهای منتهی به اتاقهای شكنجه مملو از خون صدها نفر از كسانی می‌شد كه سالیانی طولانی پس از تحمل شكنجه‌های جانكاه در آن راهروها در رفت و آمد بوده‌‌‌اند و آلات و مكانهای شكنجه‌ بسیار مجهز و خوفناكی در آن تعبیه شده بود؛ اتاقی ویژه شكنجه با شوكهای برقی و الكتریكی، وسیله‌ای شبیه گیوتین كه با آن انگشتان و سایر قسمتهای بدن متهمان به تدریج قطع می‌شد تا به گناهان كرده و ناكرده اعتراف كنند، وسایل سوزاندن زندانیان با شمع، تخت‌خوابی فلزی كه زندانی را لخت به آن بسته و با داغ كردن تدریجی آن اعترافات دلخواه را از قربانیان می‌گرفتند و وسایل و تجهیزات دیگری برای كشیدن ناخن زندانیان تدارك دیده شده بود. بدین ترتیب در پس زندان اوین كه ظاهری تمیز و آراسته داشت، شكنجه‌گاههایی با تهجیزات و امكانات طاقت‌فرسا تعبیه شده بود كه روایت شاهدان، نشان از توصیف‌ناپذیری فجایع صورت گرفته در آن دارد. زندان اوین مهمترین و معروف‌ترین شكنجه‌گاه ساواك بود، حتی پس از آن كه كمیته مشترك ضدخرابكاری در آغاز دهة 1350 بنا نهاده شده و سخت خوفناك‌ بود، شهرت زندان اوین در شكنجه‌ مخالفان كماكان حفظ شد. از زندانهای قدیمی تهران كه ساواك نیز زندانیانی را در آن شكنجه و بازجویی كرده بود، قزل‌قلعه بود. در طول دهة 1330 و اوایل دهة 1340 در زندان قزل‌قلعه هنوز اعمال شكنجه‌ رواج داشت؛ اما به دنبال اهمیت یافتن زندان اوین، این زندان اهمیت خود را از دست داد. زندان قصر هم وضعیت مشابهی نظیر زندان قزل‌قلعه داشت؛ اما پذیرای زندانیان سیاسی بیشتر و متنوع‌تری بود و سابقه ساخت، تجهیز و فعالیت آن به اوایل دوره سلطنت رضاشاه می‌رسید. با این احوال در این زندان نیز زندانیان سیاسی فشارها و آزارهای قابل‌توجهی متحمل شده و گاه و بیگاه و به بهانه‌های مختلف، مورد هجوم گروههایی از مأموران ساواك و شهربانی قرار می‌گرفتند. سرتیپ محرری و سرهنگ زمانی از پرآوازه‌ترین و خشن‌ترین رؤسا ومدیران زندان قصر در طول سالهای دهة 1340 و 1350 بودند. علاوه بر اینها زندانهای بزرگ و مجهز دیگری نیز در اطراف تهران و سایر شهرها ساخته شده و تحت مدیریت ساواك عهده‌دار نگهداری زندانیان سیاسی بودند كه از جمله مهمترین آن می‌توان به زندان گوهردشت كرج، زندان عادل آباد شیراز، زندان مشهد، زندان كرمانشاه و زندان اهواز اشاره كرد. ساواك همچنین در تهران و سایر شهرها، دهها بازداشتگاه و خانه امن داشت. این خانه‌های امن و زندانهای غیررسمی و مخفیانه معمولاً پذیرای صدها تن از مظنونان، متهمان و مخالفان سیاسی بودند كه ساواك به طور مخفیانه آنان را ربوده و طی شكنجه‌های مرگبار از آنان بازجویی كرده و اعتراف‌ گرفته است. دهها نفر از محبوسین در این خانه‌های امن ساواك تا مدتهای طولانی تحت شكنجه قرار گرفته و هیچ‌ اطلاعی از وجود این افراد به مراجع مسئول سیاسی و قضایی داده نمی‌شد. دهها نفر از بازداشت‌شدگان در این خانه‌های امن ساواك پس از مدتها شكنجه به قتل ‌رسیدند و اثری هم از آنان به دست نیامد. اما مهمترین و مشهورترین شكنجه‌گاه ساواك كه در طول دهه 1350 به قربانگاهی بس خوفناك برای شكنجه تبدیل شد، كمیته مشترك ضدخرابكاری بود. تا واپسین دوران عمر رژیم پهلوی اطلاع دقیق و روشنی درباره بازداشتگاههای مخفی و غیررسمی و نیز خانه‌های امن ساواك در تهران و سایر شهرها وجود نداشت و تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود كه به تدریج بسیاری از این خانه‌‌های امن كشف شد و از جنایاتی كه در آنها درباره متهمان و مخالفان سیاسی حكومت اعمال می‌شد، پرده برداشته شد. بسیاری از آلات، ابزار و تجهیزاتی كه برای اعمال شكنجه از آن استفاده می‌شد از این خانه‌ها و بازداشتگاههای غیررسمی و مخفی به دست آمد. هر چند خاطرات شكنجه‌شدگان نشان می‌دهد كه شكنجه‌های ساواك به حدی جانكاه و غیرانسانی بود كه معمولاً بسیاری از شكنجه‌شدگان مجبور به اعتراف می‌شدند، اما اقلیتی از زندانیان، به رغم فشارها و شكنجه‌های جسمی و روحی هیچ‌گاه حاضر به اعتراف نشده و مقاومت كم‌نظیر و تحسین‌برانگیزی از خود نشان دادند. از جمله مقاوم‌ترین زندانیان سیاسی مخالف رژیم پهلوی كه بارها توسط ساواك دستگیر و تحت شكنجه‌ قرار گرفت، اما هیچ‌گاه اعتراف نكرد،‌ سید اسدالله لاجوردی بود. بر اساس اسناد و مدارك موجود، ساواك بارها به مقاومت و سرسختی قابل‌توجه و تحمل شكنجه توسط وی، اعتراف كرده است. درباره تعداد كسانی كه به دلیل اعمال فشارهای جسمی و روحی دچار آسیبهای بهبودنایافتنی شدند، آمار دقیق و روشنی وجود ندارد، با این احوال ضربات خردكننده و ضدبشری ساواك اثرات مخرب پیدا و پنهان بسیاری بر روح و روان و جسم شكنجه‌دیدگان بر جای می‌گذاشت. بخش قابل توجهی از مخالفان سیاسی رژیم پهلوی را زنان تشكیل می‌دادند. تعداد قابل‌اعتنایی از زنان و دختران در برهه‌های مختلف، (به‌ویژه طی دهه‌های 1340 و 1350) توسط ساواك دستگیر و در معرض شكنجه‌های مرگبار جسمی و روحی قرار گرفتند و قربانی نظام مستبد و خودكامه پهلوی شدند. در مقایسه با مردان، زندانیان و دستگیرشدگان سیاسی زن به دلیل ویژگیهای جسمی و روحی خود آسیبهای شدید و غیرمعمول‌تری نیز متحمل می‌شدند. در اسناد و مدارك و خاطرات برجای مانده از آن دوره به موارد متعددی از شكنجه‌های شرم‌آور جسمی و روحی اعمال شده توسط ساواك بر زنان، اشاره شده است. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه بسیاری از شكنجه‌شدگان زن برخلاف تصوری كه از مقاومت‌ناپذیری جسمی آنان وجود داشت، در برابر شكنجه‌های ضدبشری جسمی و روحی ساواك مقاومت سرسختانه و تحسین‌برانگیزی نشان می‌دادند. ساواك برای به تسلیم واداشتن متهمان و مخالفان سیاسی، خانواده و بستگان درجه اول آنان را تحت فشارهای عدیده جسمی و روحی قرار می‌داد. از جمله طی تماسهای متعدد تلفنی، به بستگان نزدیك زندانیان و دستگیرشدگان سیاسی هشدار می‌دادند كه اگر راهی برای تسلیم و عقب‌نشینی او از عقاید سیاسی‌اش نیابند، به زودی مقدمات اعدام او فراهم خواهد شد. گاه ساواك از این هم فراتر می‌رفت و بدون مقدمه (البته به دروغ و تنها برای تحت فشار قرار دادن آنان) به وابستگان و خانواده دستگیرشدگان اطلاع می‌داد كه برای تحویل جسد زندانی خود، كه به زودی اعدام خواهد شد، در محل تعیین شده حاضر شوند و سپس در یك صحنه از پیش طراحی شده زندانی را با خانواده‌اش روبرو كرده و از آنان می‌خواستند رضایت او را برای ابراز ندامت از گذشته سیاسی‌اش جلب كنند. ساواك در موارد متعدد، محل زندگی و كار مخالفان سیاسی حكومت را به طور شبانه‌ و به ناگهان مورد هجوم قرار داده و خانواده و بستگان و آشنایان آنان را دستگیر و موجبات سلب آسایش آنان را فراهم می‌آورد. در بسیاری از موارد، بستگان، خانواده و آشنایان مخالفان سیاسی به اتهام گناه ناكرده و صرفاً به دلیل ارتباطی كه با او داشتند دستگیر و مدتها تحت فشار و شكنجه قرار می‌گرفتند. به رغم فضای مرعوب كننده‌ای كه ساواك در كشور ایجاد كرده بود، اخبار و اطلاعات مربوط به رواج شكنجه‌های هولناك جسمی و روحی در زندانها و بازداشتگاههای تحت مدیریت این سازمان در بین مردم و نیز افكار عمومی جهانیان انتشار می‌یافت و اعتراضات و انتقادات، هر چند پراكنده، در گوشه و كنار كشور نسبت به اقدامات غیرانسانی ساواك در زندانها صورت می‌گرفت. در این میان، به‌ویژه مخالفان سیاسی حكومت در خارج از كشور، برای افشای جنایاتی كه ساواك در زندانها و شكنجه‌گاهها مرتكب می‌شد، تلاش گسترده و قابل‌توجهی انجام داده و افكار عمومی جهانیان و نیز سازمانهای حقوق بشری و نیز برخی سران و مقامات حكومتی دیگر كشورها را با زوایایی از اقدامات غیرانسانی ساواك آشنا كردند. به رغم تمام پرده‌پوشیها و انكارهای ساواك، شاه و مجموعه حكومت، بالاخص از اوایل دهة 1350، اخبار مربوط به جنایات و شكنجه‌های تكان دهنده ساواك در داخل كشور، به اطلاع جهانیان می‌رسید. حتی معدودی از مخالفان سیاسی حكومت در داخل كشور نیز بدون توجه به خطراتی كه از سوی ساواك متوجه آنان بود، طی مكتوباتی خطاب به شاه، جنایات ساواك را گوشزد كرده و از اعمال شكنجه‌های مرگبار انتقاد می‌كردند. شكنجه‌های غیرانسانی و در عین حال پایان‌ناپذیر ساواك به‌ویژه در شعارها، نوشته‌ها، رمان و داستان‌نویسیهای آن روزگار نیز انعكاس یافت و شاعران و نویسندگان متعددی در نوشته‌های خود اشارات مستقیم و غیرمستقیم بسیاری به رواج شكنجه‌های جانكاه در زندانهای تحت سلطه ساواك كرده‌اند. برخی از مهمترین این نوشته‌ها و اشعار انتقادآمیز در نشریات و آثار ایرانیان مقیم خارج از كشور مجال انتشار یافت. با این احوال ساواك با حربه شكنجه و جنایات بسیاری در داخل و خارج از زندانها، حداقل در كوتاه مدت توانست نظم و آرامشی قبرستانی در سراسر كشور ایجاد كند. به دنبال دستگیری تعدادی از مهمترین بازجویان و شكنجه‌گران ساواك در كمیته مشترك ضدخرابكاری، زندان اوین و سایر زندانها و بازداشتگاهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اعترافات صریح آنان، جزئیات بیشتری درباره شكنجه در دوره پهلوی فاش شد. از جمله آرش ‌(فریدون توانگری) از شكنجه‌گران شناخته شده ساواك درباره گوشه‌هایی از شكنجه‌های منجر به قتل خود و همكارانش چنین گفت: ... با كمال شرمندگی قبول دارم... شكنجه جزو وظایف و روش كار ما محسوب می‌شد... این شكنجه‌‌ها در اكثر موارد بر اثر اصابت كابل با كف پا بود... در نتیجه ورم می‌كرد. زندانی را از تخت باز می‌كردیم و می‌دواندیم و دوباره روی همان پای باد كرده كابل زده می‌شد كه منجر به شكافته شدن پای این مبارزان شده و به پانسمان می‌كشید به طوری‌كه مجبور بودند با باسن راه بروند و حتی بعضی مواقع پس از پانسمان هم آنها را كتك می‌زدیم... بودند كسانی كه ماهها تحت شكنجه بودند و حاضر نبودند اطلاعات خودشان را بدهند و در زندان هم علیه رژیم مبارزه می‌كردند. از مواردی كه زیر شكنجه شهید شدند حسین كرمانشاهی اصل است كه وقتی دستگیر شد توسط منوچهر وظیفه‌خواه معروف به منوچهری تحت بازجویی قرار گرفت و فشار به حد اعلی روی این شخص وارد آوردند ولی این شخص حتی حاضر نشده بود اسم خود را بگوید و سرانجام منجر به شهادتش گردید... سلسله مراتب ما آن قدر سنگدل بودند ـ خودمان كه هیچی ـ كه وقتی مثلاً یك چنین مطلبی را توسط بازجویی می‌گفت، حسین كرمانشاهی اصل رفت، می‌گفت، به درك. یك پرونده برایش درست می‌كرد كه در اثر خودكشی یا در اثر بیماری مرده. پزشك قانونی هم تأیید می‌كرد و به خاك می‌سپردند. از سال 55 به بعد شاه گفته بود كه شكنجه دیگر ندهید و این افرادی كه نباید شكنجه می‌‌شدند و اطلاعاتشان باید گرفته می‌شد می‌رفتند به اوین و من دیدم حسینی و رسولی پیدایشان نیست... نمی‌‌دانستم كجا رفتند ولی شب كه روزنامه را خواندیم دیدیم كه نوشتند خسرو صفایی و گرسیوز برومند در برخورد مسلحانه كشته شدند. بعد از 2 یا 3 روز بود دیدم رسولی و حسینی سر و كله‌شان پیدا شد گفتم: كجا بودید؟ گفتند: اوین بودیم... از دهانش در رفت كه از خسرو بازجویی می‌كردیم. گفتم: مگر خسرو در برخورد اولیه كشته نشد؟ گفت: كاری به این كارها نداشته باش نشنیده بگیر... باید سكوت می‌كردیم... بعد از چند روز عكس آن دو كشته را روی میز او دیدم... نمونه دیگر معصومه توافچیان و مهوش جاسمی كه این دو شخص وسیله همان دو نفر دستگیر شده بودند و در كمیته بودند 2 روز در كمیته بازجویی می‌كردند... بعد از 2 روز... دیدیم این دو نفر را لباس پوشیده می‌برند، گفتند اوین می‌بریم بعد از 2 الی 3 روز من و 2 نفر دیگر از بازجوها... رفتیم داخل اطاقش یك دفعه باز عكس 2 نفر را زیر یك پرونده دیدیم كه عكس رنگی هم گرفته بودند كه شكنجه شده بودند و با تیر زده بودند و شهیدشان كرده بودند... خیلی شنیده بودم كه رسولی اقدام به این‌گونه اعمال می‌كند... پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعداد دیگری از شكنجه‌گران معروف ساواك نیز كه نزد اكثر زندانیان سیاسی شناخته شده بودند، درباره نوع و چگونگی شكنجه‌های اعمال شده اعترافات تكان‌دهنده‌ای داشتند كه متن برخی از این اعترافات در نشریات و روزنامه‌ها چاپ و منتشر شد. كمیته مشترك ضدخرابكاری مهمترین، پرآوازه‌ترین و مخوف‌‌ترین شكنجه‌گاه ساواك در تمام دوره پهلوی كمیته مشترك ضدخرابكاری بود؛ بازداشتگاهی علی‌‌الظاهر كوچك و قدیمی كه پیش از آن زندان موقت شهربانی بود و در پشت ساختمان مركزی شهربانی كل كشور قرار داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تغییراتی كه در آن ایجاد شده، با نام «موزه عبرت» در معرض تماشای عموم قرار گرفته است. ساواك ترتیبی اتخاذ كرده بود كه اكثر بازداشت‌شدگان و شكنجه‌دیدگان در كمیته مشترك (به دلیل چشم‌بندی كه دائماً بر چشمهایشان نهاده می‌شد) نتوانند موقعیت بیرونی و نیز داخلی آن را دیده و شناسایی كنند. كمیته مشترك ضدخرابكاری ساختمانی كوچك و مدور بود و سه طبقه با بندهای متعدد داشت. علاوه بر آن، اتاقهایی برای بخش اداری و محلهایی برای شكنجه قربانیان ساواك اختصاص داده شده بود. همان‌گونه كه پیش از این آمد، از اواسط دهة 1340 به بعد، مخالفتهای سیاسی، چریكی و مسلحانه بر ضد رژیم پهلوی گسترش یافت. همزمان با آن، ساواك و سایر نیروهای امنیتی و پلیسی برای برخورد با مخالفان به روشهای خشن‌تری متوسل شدند. با آغاز گسترده‌تر مخالفتها و مبارزات چریكی از اواخر دهة 1340و به‌ویژه پس از واقعه سیاهكل و حوادث متعاقب آن، حكومت احساس كرد برای برخورد انسجام یافته‌تر با مخالفان نیازمند به وجود آوردن تشكیلات كارآمدتری است و به این نتیجه رسید كه با تشكیل كمیته‌ای مشترك از واحدهای اطلاعاتی و عملیاتی ساواك، شهربانی و ژاندارمری، تعقیب، مراقبت و برخورد با مخالفان سیاسی و چریكی حكومت را با هماهنگی و انسجام بیشتری انجام داده و در همان حال خشونت بیشتری برای به زانو درآوردن مخالفان به كار گیرد. در چنین شرایطی كمیته مشترك ضدخرابكاری تحت مدیریت، ریاست و هدایت ساواك در محل سابق زندان موقت شهربانی تشكیل شد. كمیته مشترك ضدخرابكاری وظیفه برخورد قهرآمیز با تمامی گروههای سیاسی، مذهبی و چریكی مخالف رژیم پهلوی را برعهده داشت. كمیته مشترك ضدخرابكاری در دوران اوج فعالیت خود (1350 ـ 1355)، پنجاه گروه ضربت و تعقیب و گریز را شامل می‌شد. به رغم این‌كه نیروهایی از شهربانی و ژاندارمری نیز ساواك را همراهی می‌‌كردند، اما مسئولیت تمام فعالیتها، اقدامات و عملیات آنها در كشور برعهده ساواك بود. كمیته مشترك ضدخرابكاری از مهمترین و مؤثرترین دوایر تحت مدیریت اداره كل سوم ساواك (امنیت داخلی) بود و سرلشكر ناصر مقدم ـ مدیركل وقت اداره كل سوم ساواك ـ در تأسیس و آغاز فعالیت آن نقش مهمی داشت. كمیته مشترك دارای یك رئیس و سه معاون بود كه تمامی آنان از بین افسران و نیروهای رده بالای ساواك منصوب می‌شدند. معاون اول بر واحد اطلاعات كمیته مدیریت می‌كرد. معاون دوم رئیس واحد اجرایی بود و معاون سوم بر واحد پشتیبانی ریاست می‌كرد. واحد اطلاعات كمیته كه مسئولیت كسب خبر و شناسایی، ردیابی و تحت تعقیب قرار دادن مخالفان سیاسی و چریكی رژیم پهلوی را به عهده داشت از چهار دایره شناسایی، جمع‌آوری، بازجویی و بهره‌برداری تشكیل می‌شد. دایره جمع‌آوری هم خود شامل سه شعبه: رابطین، جمع‌آوری اطلاعات و تعقیب و مراقبت بود. دایره بازجویی كه از مهمترین بخشهای كمیته مشترك ضدخرابكاری محسوب می‌شد، هشت تیم بازجویی را دربرمی‌گرفت كه با تشبث به شكنجه‌های مرگبار و هولناك جسمی و روحی عهده‌دار اقرارگیری از قربانیان خود بود. واحد اجرایی سه دایره: مخابرات، تجسس و شناسایی و اسلحه و مهمات را دربر می‌گرفت. دایره تجسس و شناسایی نیز شامل پنجاه اكیپ گشتی و تعقیب و مراقبت بود كه هر یك از این اكیپها شامل چهار نفر می‌شد. هر یك از این اكیپهای پنجاه‌گانه كه مجموعه‌ای از نیروهای ساواك، شهربانی و گاه ژاندارمری را دربر می‌گرفت، توسط فردی از اعضای ساواك مدیریت می‌شد. اكیپها و واحدهای گشت و تعقیب و مراقبت به اتومبیل، بی‌سیم، اسلحه‌های كلت و مسلسلهای یوزی و یك مسلسل كوچك ام. ده، جلیقه‌های ضدگلوله، دستبند، نارنجك و سایر لوازم و تجهیزات نظامی و مراقبتی مجهز بودند. 25 اكیپ، تا ظهر وظیفه تعقیب و مراقبت را انجام می‌دادند و 25 اكیپ باقیمانده بعد از ظهرها. گروههای تعقیب و مراقبت معمولاً پس از اخبار و اطلاعاتی كه واحد اطلاعاتی كمیته مشترك در اختیارشان قرار می‌داد سوژه‌ها و مكانهای موردنظر را تحت مراقبت قرار داده و به آن حمله می‌كردند. صدها نفر از مخالفان سیاسی و چریكی رژیم پهلوی در حمله واحدهای تعقیب و مراقبت ساواك دستگیر و راهی شكنجه‌گاه كمیته مشترك ضدخرابكاری می‌شدند. ضمن این‌كه در درگیریهای مسلحانه نیز تعداد قابل‌توجهی از مخالفان و نیز نیروهای ساواك و شهربانی به قتل می‌رسیدند، چه بسا افراد بی‌گناهی نیز از ساكنین مناطقی كه آماج حملات گروههای تعقیب و مراقبت قرار می‌گرفت، هدف گلوله قرار گرفته و جان خود را از دست می‌دادند. اولین رئیس كمیته مشترك ضدخرابكاری سپهبد جعفرقلی صدری (رئیس وقت شهربانی كل كشور) بود كه البته مقامی عمدتاً تشریفاتی داشت و وظیفه او را مدیریت اداره كل سوم ساواك (ناصر مقدم) و سپس (پرویز ثابتی) انجام می‌دادند. دومین رئیس كمیته سرتیپ رضا زندی‌پور بود كه در 26 اسفند 1354 توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شد. پس از او سرتیپ علی‌اصغر ودیعی به ریاست كمیته مشترك ضدخرابكاری منصوب شد و آخرین رئیس این تشكیلات هم سرتیپ جلال سجده‌ای بود. در میان شكنجه‌گران، بازجویان و سربازجویان كمیته مشترك ضدخرابكاری كه برخی در دیگر زندانهای تحت مدیریت ساواك هم وظیفه شكنجه و بازجویی از زندانیان و مخالفان سیاسی حكومت را انجام می‌دادند، افراد زیر نام‌آورتر و پرآوازه‌تر از دیگران شدند: 1ـ محمدعلی شعبانی معروف به حسینی كه از سال 1351 در كمیته مشترك ضدخرابكاری شكنجه و بازجویی را انجام داده و از خشن‌ترین چهره‌های شكنجه‌گر ساواك محسوب می‌شد. او كه به قساوت و بی‌رحمی اشتهار داشت به القاب دراكولا، هیولا و گوریل هم شناخته شده بود. حسینی در 24 اسفند 1357 خودكشی كرد. 2ـ منوچهر وظیفه‌خواه معروف به دكتر منوچهری كه نیز «از شقی‌ترین و قسی‌القلب‌ترین شكنجه‌گران كمیته مشترك» ضدخرابكاری بود. منوچهری در بهمن 1357 به انگلستان گریخت. 3ـ محمدحسن ناصری معروف به عضدی كه در طول سالهای پایانی حكومت پهلوی در كمیته مشترك ضدخرابكاری قدرت و اشتهار فراوانی داشت و مخالفان سیاسی حكومت را بی‌محابا تحت شكنجه‌های مرگبار قرار می‌داد. عضدی فارغ‌التحصیل رشته حقوق از دانشگاه تهران بود و اینك در امریكا زندگی می‌كند. 4ـ منوچهر ازغندی كه او نیز به منوچهری معروف بود و در اعمال خشونت‌ و شكنجه متهمان سیاسی در كمیته مشترك ضدخرابكاری از بازجویان محسوب می‌شد. 5ـ پرویز بهمن فرنژاد معروف به دكتر جوان كه از همان آغاز فعالیت كمیته مشترك ضدخرابكاری از مهمترین بازجویان و شكنجه‌گران آن بود. 6ـ سیف‌الله شهاب كه در بازجویی از متهمان در دهه 1340 سابقه‌ای طولانی داشت. 7ـ جلیل اسعدی اصفهانی معروف به بابك. 8ـ ناصر نوذری معروف به دكتر رسولی، از حرفه‌ای‌ترین و مشهورترین و اثرگذارترین شكنجه‌گران و بازجویان ساواك، كه تسلط بسیاری به روشهای متعدد شكنجه و بازجویی داشت. رسولی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه گریخت. 9ـ رضا عطارپور معروف به دكتر حسین‌زاده كه به درجه بازجوی كل هم ترفیع یافت. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اسرائیل گریخت. 10ـ محمد تفضلی معروف به محمد خوشگله كه در ردیف قسی‌القلب‌ترین و بی‌رحم‌ترین شكنجه‌گران و بازجویان كمیته قرار داشت. 11ـ بهمن نادری‌پور معروف به تهرانی كه پس از پیروزی انقلاب اسلامی محاكمه و اعدام شد. 12ـ فریدون توانگری معروف به آرش كه شكنجه‌‌دیدگان او را از بی‌رحم‌ترین شكنجه‌گران و بازجویان ساواك دانسته‌ا‌ند. او نیز در دادگاه انقلاب اسلامی از برخی شكنجه‌های غیرانسانی‌اش در كمیته مشترك پرده برداشت. 13ـ فرج‌الله سیفی كمانگر معروف به كمالی. در طول سالهای فعالیت كمیته مشترك ضدخرابكاری، تعدادی از رؤسا و اعضای مؤثر آن توسط گروههای مسلح و چریكی مخالف رژیم پهلوی ترور شدند. كمیته مشترك ضدخرابكاری مهمترین و مشهورترین شكنجه‌گاه ساواك در سراسر كشور بود و شعب ساواك در شهرها و استانها ارتباط منظمی با آن داشتند. شعب ساواك در استانهای كشور، پس از دستگیری متهمان و مخالفان سیاسی حكومت، بازجویی و اقرارگیری مقدماتی را همراه با شكنجه انجام داده و برای بازجویی بیشتر و تكمیلی، آنان را به كمیته مشترك ضدخرابكاری در تهران اعزام می‌كردند. اسناد، مدارك و خاطرات بسیاری درباره كمیته مشترك ضدخرابكاری وجود دارد؛ آلات و ابزارهای متعدد شكنجه‌ كه در این كمیته تعبیه شده بود، در صدر تمام شكنجه‌گاههای ساواك، زندانها و بازداشتگاهها قرار داشت. از مشهورترین مكانهای اعمال شكنجه در كمیته مشترك ضدخرابكاری اتاق معروف به «اتاق تمشیت» بود. این اتاق به شكل بیضی بود و بر حسب خاطرات كسانی كه در این اتاق شكنجه‌ها شده‌اند، «انواع شكنجه‌ها با دستگاههایی عجیب و غریب به همراه ضربات كابل سیمی، پنجه بُكس، شلاق، مشت و لگد، شوك برقی به ضمیمه فحش و توهین و ناسزا و تهدید زن و فرزند برقرار بود». اتاق تمشیت كه در طبقه همكف كمیته مشترك قرار داشت، برای تحت فشار قرار دادن هر چه بیشتر متهمان و دستگیرشدگان به كار گرفته می‌شد و بازجوییها در اتاق بزرگ‌تری كه آن هم مجهز به انواع آلات شكنجه بود و در طبقه دوم جای داشت، صورت می‌گرفت. هرگاه قربانیان از پاسخ دلخواه حكومت و ساواك طفره می‌رفتند، به اعمال شكنجه‌های بیشتر در اتاق تمشیت كه معمولاً حداقل یك بار طعم تلخ آن را چشیده بودند، تهدید می‌شدند؛ در موارد متعدد نیز دستگیرشدگان به طور مكرر در اتاق تمشیت شكنجه می‌‌شدند. كمیته مشترك ضدخرابكاری شكنجه‌گاهی تمام عیار بود. دستگیرشدگان بلافاصله راهی این شكنجه‌گاه می‌شدند تا پس از بازجویی و اقرارگیری و پرونده‌سازیهای دلخواه ساواك روانه دادگاههای تحت سلطه این سازمان شده و پس از محكومیت به زندانهای مختلف اعزام شوند. كمیته مشترك ضدخرابكاری بازداشتگاهی موقت به حساب می‌آمد كه روند دستگیری و نگهداری متهمان و مخالفان سیاسی در آن، محدود به هیچ آیین‌نامه و یا موارد قانونی نبود. ساواك هر كسی را به هر دلیل واهی دستگیر و روانه كمیته مشترك ضدخرابكاری می‌كرد و تنها زمانی موجبات آزادی او فراهم می‌شد كه پس از تحمل شكنجه، بی‌گناهیش ثابت شود؛ بازجوییهای همراه شكنجه‌ نیز ماههای طولانی ادامه داشت. نام كمیته مشترك ضدخرابكاری با مفهوم شكنجه‌ قرین و عجین بود. احتمال نمی‌رود از هزاران نفری كه طی سالهای دهة 1350 روانه این شكنجه‌گاه شدند، كسی طعم تلخ شكنجه‌های غیرانسانی جسمی و روحی ساواك را نچشیده باشد. بسیاری از مخالفین حكومت پهلوی، از جمله روحانیون پیرو حضرت امام خمینی(ره)، در طول سالهای دهة 1350 به طور مكرر در كمیته مشترك ضدخرابكاری تحت شكنجه‌های مرگبار جسمی و روحی قرار گرفتند و بازجویان ساواك برای شكنجه، از آلات و ابزارهای متعدد بهره می‌گرفتند. در خاطرات برخی روحانیون به اعمال شكنجه با دستگاهی تحت عنوان آپولو اشاره شده است. دستگاه آپولو كه اینك در موزه عبرت (محل سابق كمیته مشترك ضدخرابكاری) در معرض دید عموم قرار گرفته، شامل یك میز فلزی دارای تكیه‌گاهی در عقب بود كه متهمان را به طور نشسته، در حالی‌كه پاهای او فاصله‌دار از هم با بندهای فلزی بسته شده، به میز می‌بستند. سپس كلاه‌خود آهنی را كه تا منتهی الیه گردن زندانی را می‌پوشاند و شكل دلهره‌آوری داشت، بر سر قربانی می‌نهادند. هم‌زمان شلاقهایی بر بخشهای مختلف بدن شكنجه‌دیدگان وارد می‌آمد. هر از گاه نیز ضربه‌ای به كلاه‌خود می‌نواختند كه همراه با صدای فریاد و ضجه‌های قربانی، فریادهای دهشتناكی ایجاد كرده و آنان را دچار رعب و وحشتی وصف ناشدنی می‌كرد. شناخته شده‌ترین روحانیونی كه تحت شكنجه‌های ساواك به شهادت رسید و حكومت پهلوی به رغم تمام پرده‌پوشیها، نتوانست از زیر مسئولیت آن شانه خالی كند، آیت‌الله محمدرضا سعیدی از پیروان امام خمینی بود كه بارها توسط ساواك دستگیر و شكنجه‌های جسمی و روحی بسیاری متحمل شده بود. اما به دنبال موضع‌گیری علیه ورود كنسرسیومی از سرمایه‌گذاران امریكایی به ایران در اوایل سال 1349، مأمورانی از ساواك او را دستگیر و راهی زندان قزل‌قلعه كردند و پس از اعمال شكنجه موجبات شهادتش را فراهم آوردند. از دیگر روحانیونی كه تحت شكنجه‌های ساواك به شهادت رسید، آیت‌الله حسین غفاری بود. وی در 7 دی 1353 به شهادت رسید. آیت‌الله غفاری در آخرین بازجوییهایی كه ساواك از ‌او انجام داد صراحتاً نوشت كه: «من فكر می‌كنم تنها كسی كه می‌تواند ایران را نجات دهد آیت‌الله خمینی است»؛ بدنبال آن، شكنجه‌های مرگبار ساواك ادامه یافت «و او صبور و مقاوم در برابر ضربات هولناك دژخیمان مقاومت كرد، لب از لب نگشود و در آستانه 60 سالگی با سری كه از ضربه ستمكاران سوراخ شده بود و رانهایی كه با روغن داغ سوخته بود و دو دستی كه از ستم بی‌صفتان شكسته بود و صورتی كه باد كرده و كبود شده بود و انگشتانی كه له شده بود، به لقاء محبوب شتافت.» امام خمینی كه در دهه‌های 1340 و 1350 در تبعید به سر می‌برد، همواره در سخنرانیها، اعلامیه‌ها و موضع‌گیریهای خود علما و روحانیون و طلاب را به مقاومت و سازش‌ناپذیری هر چه بیشتر در مقابل رژیم پهلوی فراخوانده و هشدار می‌داد از شكنجه‌های مرگبار و غیرانسانی ساواك بیمی به دل راه ندهند. ایشان در پیش گرفتن این روشهای غیرانسانی را نشانه ضعف و ناتوانی حكومت ارزیابی نموده و آن را محكوم به شكست و زوال می‌دانست. قتل درمانی در دو دهة 1340 و 1350 تعداد قابل‌‌توجهی از مخالفان سیاسی حكومت به انحاء گوناگون توسط ساواك به قتل رسیدند. هر چند بسیاری از این قتلها در درگیریهای نظامی بود، اما تعداد كسانی نیز كه پس از دستگیری، جان خود را زیر شكنجه‌ از دست دادند قابل‌توجه بود. بسیاری از كسانی كه در درگیریهای خیابانی و نیز زیر شكنجه‌ به قتل می‌رسیدند، اعضای گروههای چریكی و مسلح بودند كه از اواخر دهة 1340 بر رودررویی نظامی خود با حكومت شتاب داده بودند. اعضای دستگیر شده این گروهها را كه گاه در درگیریهای خیابانی مجروح شده بودند تحت شدیدترین شكنجه‌ها قرار می‌دادند. ساواك در طول سالهای دهة 1350 دهها نفر از اعضای گروههای چریكی و مسلح را به انحاء گوناگون به قتل رساند و در این میان از سرنوشت تعداد قابل‌توجهی از مخالفان كه در داخل و یا خارج از زندان (البته تعمداً) به قتل رسیدند، هیچ‌گاه نشانی به دست نیامد و ساواك هرگونه اطلاعی درباره آنان را انكار كرد. با این احوال تعداد قتلهایی هم كه اسناد و مدارك مستند و قابل‌وثوقی در باره آنان وجود دارد، قابل‌توجه است. در طول سالهای دهة 1340 و 1350، دهها نفر از فعالان سیاسی مخالف حكومت پهلوی، به دنبال بازجویی با شدیدترین شكنجه‌های جسمی و روحی، در محاكم قضایی حكم اعدام گرفته و به جوخه‌های مرگ سپرده شدند. از جمله جنایات هولناك ساواك در طول دهة 1350 به گلوله بستن 9 نفر از زندانیان سیاسی زندان اوین (گروه جزنی) در تپه‌های مشرف به این زندان بود. ساواك تلاش می‌‌‌كرد چنین القا كند كه این واقعه به دنبال فرار مقتولین از زندان رخ داده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال افشاگریها و اعترافات برخی عوامل ساواك كه خود در این جنایت از پیش تعیین شده دست داشتند، (از جمله بهمن نادری‌پور معروف به تهرانی) آشكار شد كه این جنایت هولناك با تأیید و اصرار شخص شاه و هدایت نصیری رئیس وقت ساواك و كارگردانی پرویز ثابتی مدیر اداره كل سوم ساواك و مباشرت گروهی از شكنجه‌گران كمیته مشترك ضدخرابكاری و زندان اوین صورت گرفته است. آزارهای ساواك صرفاً شكنجه‌ نبود، در این میان صدها نفر از مخالفان سیاسی حكومت در طول بیش از دو دهه فعالیت ساواك توسط این سازمان به انحاء گوناگون به قتل رسیدند. این روند از اواسط دهة 1340 گسترش یافت. در حالی‌كه در طول سالهای 1350 ـ 1355 تعداد مقتولین شناخته شده و مجهول‌الهویه ساواك به صدها نفر بالغ می‌شد، با آغاز حركتهای مردمی دوران انقلاب و طی سالهای 1356 ـ 1357، تعداد كسانی كه در درگیریهای مسحلانه و تظاهرات خیابانی و نظایر آن به دست این سازمان به قتل رسیدند (هر چند آمار دقیقی وجود ندارد) از مرز دهها و صدها نفر گذشت. ساواك دهها نفر از مخالفان سیاسی رژیم را زیر شكنجه به قتل می‌رساند و سپس در مكانهایی نامعلوم به خاك می‌سپرد. تنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدفن برخی از این شمار گسترده مدفون شدگان در مكانهای نامعلوم كشف و اطلاعاتی درباره هویت برخی قربانیان در گوشه و كنار كشور به دست آمد. اگر هم در مواردی به قتل رسیدگان زیر شكنجه‌، مشهورتر و شناخته شده‌تر از آن بودند كه ساواك بتواند آنان را سربه نیست كند، با كمك پزشكانی از زندان، برای مقتولین تحت شكنجه، گواهیهای فوت (به مرگ طبیعی و مثلاً بر اثر عارضه‌ای داخلی) صادر می‌كرد. از جمله اقدامات ساواك، دست‌داشتن در دهها قتل و ترور مشكوكی است كه در كشور روی می‌داد. در این میان قتل مشكوك مخالفان سیاسی و به‌ویژه چهره‌های شناخته شده و مشهور سیاسی، فرهنگی، روشنفكری و نظایر آن بیش از دیگران به ساواك نسبت داده می‌شد و ساواك نیز تلاش می‌كرد وانمود كند كه در قتلها و یا مرگهای مشكوك نقشی ندارد. از جمله كسانی كه مرگ مشكوك او به ساواك نسبت داده شد جهان پهلوان غلامرضا تختی قهرمان كشتی بود كه جسد او در روز 17 دی 1346 در هتل آتلانتیك تهران پیدا شد. هر چند سند موثقی از دست داشتن ساواك در قتل احتمالی تختی به دست نیامد، با این احوال مخالفان سیاسی و مردم در همان دوره، ساواك را عامل قتل وی دانستند؛ به‌ویژه این‌كه غلامرضا تختی با برخی گروههای سیاسی مخالف نظیر جبهه ملی نیز سابقه همكاری داشت. شایعاتی وجود داشت كه نشان می‌داد حكومت از اشتهار و خوشنامی او در بین مردم رضایت ندارد. از دیگر كسانی كه مرگ مشكوك او از سوی مخالفان سیاسی در ردیف قتلهای مخفیانه ساواك ثبت شد، جلال آل‌‌احمد بود. جلال آل‌احمد در فعالیتهای سیاسی ـ روشنفكری پیشینه‌ای طولانی داشت و مخالفت‌‌خوانیهای او با حكومت و انتقاداتی كه در نوشته‌‌ها و آثارش از ساواك و روش ناپسند حكومت در ایران می‌كرد، بر كسی پوشیده نبود. پیش از آن، ساواك برای جلوگیری از مخالفت جلال آل‌احمد، مشكلات عدیده‌ای برای او ایجاد كرده بود. اما برخی از نزدیكان جلال‌ آل‌احمد بر این باورند كه ساواك همواره طرحهایی برای قتل و از میان برداشتن او در سر می‌پرورانید. پس از مرگ مشكوك جلال آل‌احمد در 18 شهریور 1348 در اسالم گیلان، شایعاتی درباره نقش ساواك در قتل او در افكار عمومی انتشار یافت و تلاشهای ساواك برای پاك كردن دامن خود از قتل وی اثر نداشت. دكتر علی شریعتی در 29 خرداد 1356 در لندن درگذشت. هر چند شواهد و قراین موجود نشان می‌داد كه دكتر شریعتی به مرگ طبیعی و بر اثر سكته قلبی درگذشته است، اما بلافاصله با اعلام مرگ او، شایع شد كه ساواك در قتل (و در واقع مرگ مشكوك) دكتر شریعتی نقش داشته و تلاشهای ساواك برای جلوگیری از گسترش این شایعه، به جایی نرسید. از دیگر كسانی كه مرگ مشكوك او به ساواك نسبت داده شد، سیدمصطفی خمینی فرزند امام خمینی بود كه در اول آبان 1356 در نجف اتفاق افتاد. شایعه دست داشتن ساواك در مرگ او، به نقطه عطفی در گسترش تحركات دوران انقلاب اسلامی تبدیل شد. هرچند هیچ‌گاه نقش احتمالی ساواك در قتل سیدمصطفی خمینی آشكار نشد و سندی آن را تأیید نكرد، اما در آن مقطع حساس، مخالفان حكومت از این واقعه بهره‌برداری كردند. از دیگر كسانی كه در 28 مرداد 1352 توسط عده‌ای ناشناس در پارك لاله (فرح سابق) به گلوله بسته شد و به طرز فجیعی به قتل رسید و مرگ او به ساواك نسبت داده ‌شد، احمد آرامش بود. وی مدتی رئیس سازمان برنامه و بودجه بود. پس از مدتی از استبداد حكومتی در ایران انتقاد كرد و مدتها در زندان گذراند. وی مدت كوتاهی پس از آزادی از زندان، در پارك فرح (لاله) تهران به قتل رسید. قتل او نیز به ساواك نسبت داده شد. قتل احمد آرامش، در روز روشن صورت گرفت و حكومت نیز تلاشی برای یافتن عاملین آن نكرد. مرگ و قتل مشكوك برخی رجال، شخصیتها و افراد وابسته و یا وفادار به حكومت نیز در آن دوره به ساواك نسبت داده می‌شد. این‌گونه شایعات گاه چنان گسترده بود كه حتی قتل برخی از افرادی كه چگونگی مرگشان هیچ‌ ابهامی نداشت به ساواك نسبت داده می‌شد. از جمله این افراد سپهبد محمدعلی خادمی رئیس هواپیمایی ملی، از كارگزاران رژیم پهلوی بود كه موضوع خودكشی وی از سوی محافل سیاسی مردود ارزیابی شده و قتل او به ساواك نسبت داده شد. گفته می‌شد سپهبد خادمی به دلیل برخی اطلاعاتش درباره شیوع گسترده فساد مالی در میان اعضای خاندان سلطنت، توسط ساواك سر به نیست شده است. لئون پالانچیان و مجیدمختار از دیگر وابستگان به دربار بودند كه گفته می‌شد ساواك در سقوط هواپیمای آنان، كه از مازندران راهی تهران بود (خرداد 1348)، نقش داشته است. هرچند درباره صحت و سقم این شایعه هیچ‌ سندی به دست نیامد؛ اما همان موقع نیز شایع شد كه ساواك به دستور اشرف پهلوی به این جنایت دست زده است. ساواك و حقوق بشر نام ساواك در محافل سیاسی و اجتماعی مخالف رژیم پهلوی در داخل و خارج كشور و نیز اذهان عمومی مردم جهان با نقض حقوق بشر عجین شده بود. از اواخر دهة 1340 و اوایل دهة 1350، مجامع حقوق بشر، ساواك را در صدر سازمانهایی قرار دادند كه در زیر پا نهادن حقوق فردی، اجتماعی و سیاسی مردم «ضرب‌ا‌لمثل» شده است. مجامع، گروهها و سازمانهای مختلف طرفدار حقوق بشر به رغم تمام اقداماتی كه رژیم پهلوی انجام می‌داد، در تمام سالهای حاكمیت ساواك، گزارشات بسیاری درباره نقض صریح و وحشتناك حقوق بشر به دست ساواك، تهیه و در اختیار محافل سیاسی و اجتماعی و نیز سازمانهای مرجع بین‌المللی قرار می‌دادند. از جمله این موارد تهیه و ارسال گزارشات پیاپی و مداوم از تشكیل دادگاههای فرمایشی و ناعادلانه‌ای بود كه تحت سلطه ساواك، ابتدایی‌ترین حقوق متهمان و مخالفان سیاسی رژیم پهلوی را نادیده گرفته و بر اساس پرونده‌سازیهای ساواك رأی به محكومیت قربانیان صادر می‌كردند. حقوقدانان بسیاری از كشورهای خارجی به طور مكرر از موارد نقض حقوق بشر در دستگاه قضایی و دادگاههای فرمایشی رژیم پهلوی انتقاد كرده و افكار عمومی مردم جهان را با گوشه‌هایی از فجایع جاری در ایران آشنا می‌كردند. البته موضع‌گیری حكومتها درباره نقض شدید حقوق بشر توسط ساواك آشكارا متأثر از دسته‌بندیهای سیاسی ـ ایدئولوژیكی حاكم برنظام دو قطبی جهان بود. كشورهای بلوك شرق به رغم نقض غیرانسانی حقوق بشر در كشورهای متبوع خود، همواره منتقد نقض حقوق بشر در ایران بودند. اما كشورهای سرمایه‌داری غرب (به‌ویژه اروپای غربی و امریكا) مخالفت قابل‌اعتنایی با سیاستهای ساواك و حكومت پهلوی نداشتند و منافع آنان در ایران و خاورمیانه بر هر امر دیگری ارجحیت داشت. رژیم پهلوی نیز همواره منكر نقض حقوق بشر در ایران بود و گزارشات و اخبار را افسانه ارزیابی می‌كرد و در محافل بین‌المللی تلاش می‌كرد خود را مدافع حقوق بشر، معرفی كند. از جمله اقدامات حكومت پهلوی برای تبری جستن از اتهام نقض حقوق بشر برگزاری كنفرانس بین‌المللی حقوق بشر در تهران در سال 1347 بود كه افراد و محافل شركت كننده در این كنفرانس بدون توجه به فجایعی كه در ایران رواج داشت، پس از پایان كنفرانس و بدون توجه به وضعیت نابسامان حقوق بشر در ایران، قطعنامه‌ای صادر كردند. ساواك هر از گاه برای زهرچشم گرفتن از برخی سازمانها و گروههای حقوق بشری كه در تهران دفاتری داشتند، حملاتی ترتیب داده و ضمن ضرب و شتم برخی اعضای فعال آن، خساراتی نیز به محل فعالیت آنان وارد می‌ساخت. این گونه اقدامات در مقاطعی كه این سازمانها گزارشاتی درباره نقض حقوق بشر ساواك منتشر می‌كردند، از شدت بیشتری برخوردار می‌شد. در این میان، شاه كه نگران ترسیم چهره‌ای خشن از ساواك در سطح جهانی بود و از گزارشات متعدد محافل حقوق بشری درباره نقض صریح حقوق انسانی در ایران عصبانی بود، تلاش می‌كرد برخی اقدامات اصلاحی حكومت و نیز پیشینه فرهنگی و تاریخی ایران را در ازمنه گذشته به عنوان شاهدی بر رعایت حقوق بشر در ایران بنمایاند؛ چنان‌كه از مسائلی نظیر اعلامیه جهانی حقوق بشر (كوروش هخامنشی) بهره‌برداریهای سیاسی و تبلیغاتی وسیعی می‌كرد و نیز برنامه‌های انقلاب سفید خود را عامل پیشبرد توسعه، آزادی و دموكراسی در ایران ارزیابی می‌كرد. حكومت با تأسیس كمیته ایرانی دفاع از حقوق بشر به دستور شاه در 1347ش. و ریاست اشرف پهلوی بر آن، تلاش می‌كرد چنین بنمایاند كه حكومت پهلوی پاسدار حقوق بشر در داخل و نیز در عرصه جهانی است. شاه از طریق سفارتخانه‌ها و نمایندگیهای سیاسی و فرهنگی ایران در خارج كشور تلاش می‌كرد اقدامات خود را در قبال مخالفان توجیه كند. شاه همواره از سازمانها و مجامع حقوق بشری بین‌المللی و جهانی كه از ساواك به دلیل نقض حقوق بشر انتقاد می‌كردند، خشمگین و عصبانی بود. هنگامی كه در 1356 جایزه صلح نوبل به سازمان عفو بین‌الملل اهدا شد، شاه از این اقدام، كه به طور مستقیم و غیرمستقیم ناظر به تلاش این سازمان در انتقاد از عملكرد سوء رژیم پهلوی و ساواك در نقض صریح و آشكار حقوق انسانی مردم ایران بود، ابراز نگرانی كرده و از برخی سفیران و نمایندگیهای سیاسی ایران در خارج از كشور خواست در قبال این تصمیم اهداكنندگان جایزه صلح نوبل، موضع‌گیری كنند. در دهه‌های 1340 و 1350 هر از گاه مأمورانی از ساواك با مجامع و سازمانهای حقوق بشر تماس گرفته و تلاش می‌كردند آنان را از اعتراض به نقض گسترده حقوق بشر در ایران بازدارند. گفته می‌شد كه ساواك به درون برخی از این مجامع نفوذ كرده و از طریق آنان درباره فعالیت مخالفان سیاسی رژیم پهلوی در داخل و خارج از كشور و نیز دیگر مسائل مورد علاقه، اطلاعات لازم را به دست می‌آورد. ساواك همچنین ترتیبی اتخاذ می‌كرد تا برخی از نشریات و روزنامه‌های خارجی، مقالاتی درباره رعایت حقوق بشر و احترام به آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فردی در ایران منتشر كنند. با این احوال كارنامه ساواك در نقض صریح و دائمی حقوق انسانی مردم ایران سیاه‌تر از آن بود كه با پرده‌پوشیها و اقدامات توجیهی و نظایر آن تبرئه شود. از دهه 1340، مجامع، سازمانها و گروههای مدافع حقوق بشر، از وضعیت اسف‌بار نقض صریح حقوق مردم ایران، به انحاء گوناگون انتقاد كرده و هر از گاه رژیم پهلوی و به‌ویژه ساواك را به دلیل بدرفتاری و شكنجه زندانیان و متهمان سیاسی مورد نكوهش قرار می‌دادند. افكار عمومی جهان، از جمله سازمان ملل متحد و سایر مجامع جهانی، برای پایان دادن به این تراژدی غم‌‌‌انگیز، تحت فشار افكار عمومی مردم جهان قرار داشتند. در برخی مقاطع كه اعتراضات جهانی بر ضد فجایع ساواك درباره مخالفان سیاسی حكومت شدت می‌گرفت و نیز هنگام مسافرتهای خارجی شاه، ساواك به طور موقت اعمال فشار بر مخالفان را تا حدودی كاهش می‌داد. در آستانه بازدید گروههای مدافع حقوق بشر از زندانهای كشور، ساواك ترتیبی می‌داد تا زندانها و بندهایی كه قرار بود مورد بازدید قرار گیرند زیباسازی شده و تسهیلات رفاهی، بهداشتی و نظایر آن فراهم آید. ساواك همچنین زندانیانی را كه شكنجه‌های مرگبار را تحمل كرده و آثار ضرب و شتم و جراحت در بدنشان وجود داشت از بندهای موردبازدید گروههای حقوق بشری به مكانهای دیگر منتقل كرده و تلاش می‌كرد تا زندانیانی كه با این افراد ملاقات می‌كنند سخنی در انتقاد از ساواك و بدرفتاری این سازمان با زندانیان بر زبان نیاورند. ساواك زندانیان را تهدید می‌كرد كه اگر از ساواك انتقاد كنند شكنجه‌های بیشتری را متحمل خواهند شد. ساواك همچنین برای كاهش فشار و انتقادات مجامع و سازمانهای مدافع حقوق بشر، هر از گاه برخی از زندانیان سیاسی را آزاد می‌كرد. این روند به‌ویژه از سال 1355 به بعد شتاب گرفت. هم‌زمان با گسترش مخالفتهای سیاسی طی سالهای 1356 ـ 1357 بازدید گروهها و مجامع و افراد مدافع حقوق بشر از زندانها و بازداشتگاههای تحت سلطه ساواك افزایش یافت؛ در همان حال ساواك نیز به ناچار تا حدودی از فشار بر زندانیان سیاسی كاست. با اوج‌گیری انقلاب اسلامی و در حالی‌كه حكومت پهلوی واپسین ماههای عمر خود را پشت سر می‌گذاشت، دسته‌های متعددی از خانواده و بستگان زندانیان و شكنجه‌دیدگان سیاسی در شهرهای مختلف تظاهرات و اجتماعاتی در اعتراض به جنایات ساواك به راه انداخته و خواستار دستگیری و مجازات عوامل سركوبگر و شكنجه‌گران ساواك می‌شدند. در این میان بسیاری از تجمع‌كنندگان تصریح می‌كردند كه عزیزانشان طی سالهای گذشته توسط ساواك دستگیر و راهی زندان شده‌ و تاكنون هیچ‌ اطلاعی از سرنوشت آنان به دست نیامده است. با آزادی آخرین دسته‌های زندانیان سیاسی از زندانها و بازداشتگاههای تحت سلطه ساواك، آشكار شد كه تعداد كسانی كه توسط ساواك دستگیر و زیر شكنجه به قتل رسیده و در مكانهای نامعلوم و مجهولی دفن شده‌اند، قابل‌توجهند. همزمان با طرح انحلال ساواك در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی اسناد و مدارك برجای مانده از ساواك درباره جنایات این سازمان در زندانها و نیز خارج از زندان، منتشر شد و با استقبال افكار عمومی روبرو گردید. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك و سیا (CIA)

پیشینه سیا سازمان اطلاعات مركزی یا آژانس مركزی اطلاعات امریكا ـ سیا (CIA) ـ بر مبنای قانون امنیت ملی امریكا مصوب اول مه 1947 كنگره تشكیل شد. تا تشكیل نهایی سیا، امریكا دارای نظام اطلاعاتی و امنیتی انسجام یافته و صاحب اقتداری نبود. حداقل از هنگام پیروزی انقلاب امریكا و دوران ریاست جمهوری جرج واشنگتن به بعد تلاشهای متعددی برای شكل‌‌دهی دستگاه اطلاعاتی ـ امنیتی امریكا صورت گرفته بود. اولین تشكیلات اطلاعاتی این كشور كه در سال 1775م. پا به عرصه وجود نهاد و عمده وظایف آن هم مقابله اطلاعاتی با انگلیسیها بود، «كمیته سری مكاتبات» نام داشت. تا دوران جنگ جهانی اول تحول قابل اعتنایی در نظام اطلاعاتی ـ امنیتی امریكا صورت نگرفت. در آن برهه انگلیسیها از طریق MI6 بر آن شدند تا بر تشكیلات اطلاعاتی ـ امنیتی امریكا سر و سامانی بخشند و به ویژه از فعالیت آن بر ضد روسیه بهره گیرند. با این احوال تا تشكیل دستگاه اطلاعاتی منسجم و كارآمد در امریكا مدتها وقت لازم بود. در آستانه جنگ جهانی دوم فعالیتهای اطلاعاتی امریكا هنوز از تمركز لازم برخوردار نبود و حداقل سه تشكیلات مجزا از هم، این مهم را انجام می‌دادند: 1. وزارت خارجه كه از شبكه اطلاعاتی خود اساساً در پوشش سیاسی و دیپلماتیك بهره می‌برد 2. اداره اطلاعات نظامی 3. اداره اطلاعات نیروی دریایی. به این سه دستگاه اطلاعاتی باید برخی فعالیتهای محدود اطلاعاتی مأموران امریكا را كه در پوشش فعالیتهای انسان‌دوستانه در صلیب‌سرخ انجام می‌‌دادند، افزود. بدین ترتیب تا آغاز جنگ جهانی دوم هنوز فعالیت سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی امریكا آماتور بود و وارد فعالیت حرفه‌ای جاسوسی و اطلاعاتی نشده بود. با آغاز جنگ جهانی دوم رهبران این كشور درصدد برآمدند دستگاه اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی انسجام یافته و كارآمدی كه در مقیاس جهانی فعالیت كند، طراحی و سازماندهی كنند. پس از پایان جنگ جهانی دوم و در مه 1947 تلاشهای چندین ساله امریكا كه از كمك اینتلیجنس سرویس بهره فراوانی برده بود، به ثمر نشست و سیا (CIA) متولد شد. در سال 1942 توسط ژنرال دنوان (وی تا درجه سرلشكری رسید)، سازمان مركزی اطلاعات نظامی امریكا با نام «اداره خدمات استراتژیك» (OSS) تأسیس شد و تا پایان جنگ به كار خود ادامه داد. این سازمان از آنجا كه فاقد حداقل تجربیات اطلاعاتی بود نخستین اعضای خود را به انگلیس اعزام داشت تا در پایگاههای اینتلیجنس سرویس آموزش و تجارب اولیه را كسب كنند. فعالیت OSS چهار سال بیش به طول نكشید و با پایان جنگ، در سال 1946 به دستور پرزیدنت ترومن منحل شد و بر شالودة آن سازمانی به نام «گروه مركزی اطلاعات» (CIG) ایجاد گردید... با گسترش تمایلات امپریالیستی در محافل حاكمه امریكا، نیاز به سازمانی كه جهان را زیر پوشش جاسوسی و توطئه‌گری خود قرار دهد... و بر مبنای «قانون امنیت ملی» مصوبه كنگره امریكا، در اول مه 1947 «آژانس مركزی اطلاعات» امریكا (سیا) تأسیس شد. «سیا» فعالیت اولیه خود را با 2000 پرسنل آغاز كرد كه 3/1 آن در خارج از مرزهای ایالات متحده فعالیت داشتند. تا هنگامی كه سیا رسماً در رأس جامعه اطلاعاتی امریكا قرار گرفت، برخی رقابتها و مشكلات بین این سازمان با سایر سازمانهای اطلاعاتی امریكا، به ویژهFBI و NSA بروز می‌كرد. از آن پس سیا جایگاه بلامنازعی در امور اطلاعاتی و امنیتی امریكا (بالاخص در خارج از مرزهای آن كشور) به دست آورد و رئیس آن «مدیر اطلاعات مركزی (DCI)» امریكا شد كه بر اساس آن «وظیفه كنترل اداری و عملیاتی و تنظیم بودجه سایر سرویسها» نیز تحت مدیریت او قرار می‌گرفت. به رغم اینكه رئیس سیا رسماً عضوی از كابینه امریكا محسوب می‌شود اما در حیطه عمل در برابر دولت مسئولیتی برعهده نمی‌شناسد و ارتباط مستقیمی با شخص رئیس جمهور داشته و صرفاً در جلسات شورای امنیت ملی امریكا «كلیات اطلاعات خود را ارائه می‌دهد». هر چند در تشكیل و آغازین مراحل فعالیت سیا، اینتلیجنس سرویس (MI6) انگلستان نقش قابل‌اعتنایی برعهده داشت، اما به دلیل ضربات سنگین و جبران‌ناپذیر مالی و فنی انگلستان در طول دوران جنگ جهانی دوم، امریكا به سرعت به قدرت درجه اول جهان تبدیل شد. به تبع آن نیز، سیا با شتابی بیشتر حیطه قدرت و فعالیت خود را در نقاط مختلف جهان گسترد. البته در موارد متعددی نیز با اینتلیجنس سرویس برخوردهایی داشت و در مناطق مهمی از جهان به طور تدریجی جایگزین (MI6) شد. بدین ترتیب تا برقراری مجدد همگرایی و توافق اطلاعاتی ـ عملیاتی سیا و MI6 مدتی طول كشید و از اوایل دهه 1960م. مناسبات دو سرویس روندی دوستانه و مطلوب یافت. سیا بیش از 000/50 نفر كارمند رسمی در اختیار دارد كه بیش از 3/2 آن در خارج از خاك امریكا فعالیت می‌كنند. بسیاری از كارمندان ستاد مركزی سیا در ایالت ویرجینیا دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی هستند. ستاد مركزی چهار بخش كلی: 1. علوم و تكنولوژی 2. لجستیك و تداركات و ارتباطات 3. اطلاعات و 4. نقشه‌ها و طرح‌ها را دربردارد. گفته شده كه بودجه سیا بیش از چهار برابر بودجه‌ای است كه به وزارت امور خارجه امریكا اختصاص داده می‌شود؛ تا جایی كه گاه این رقم 25% كل بودجه این كشور را دربرمی‌گیرد. بودجه این سازمان هر سال افزایش چشمگیری می‌یابد. طی سالهای پایانی دهة 1970 و اوایل دهة 1980م. بودجه سیا از 10 میلیارد دلار فراتر رفت. مركز اصلی و ستاد مركزی سیا در ایالت ویرجینیای امریكا است. سیا در مجموعه تصمیم‌سازیهای دولت و حكومت امریكا نقش قاطعی برعهده دارد. بسیاری از طرحهای اطلاعاتی ـ عملیاتی این كشور در جهان توسط این سازمان اجرا می‌شود. بر اساس همین گستردگی حیطه فعالیت و عمل سیا و سایر دستگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی امریكاست كه برخی از پژوهشگران، امریكا را دارای دو نوع حكومت آشكار و مرئی و حكومت نامرئی و در سایه دانسته‌اند. حكومت نوع دوم، عمدتاً برعهده سیا است. این تعبیر تا جایی كه به ایران مربوط می‌شود كاملاً واقعی است. در حالی كه سیا در بسیاری از تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران نقش درجه اول داشت، شهروندان امریكایی تا مدتها از این موارد آگاهی نداشتند. سالها طول كشید تا جامعة امریكا به تدریج درك كرد كه سیا با كودتای 28 مرداد و دیگر اقداماتش در حمایت از نظام فاسد پهلوی، حقوق اساسی مردم ایران را آشكارا پایمال كرده است. چنانكه برخی پژوهشگران به درستی خاطرنشان كرده‌اند، سیا «ارباب سیاست خارجی امریكا» محسوب می‌شود. جایگاه سیا در میان سرویسهای اطلاعاتی جهان سازمان سیا به سرعت در سراسر جهان شبكه‌های پیدا و پنهان خود را گسترد و نیروهای پرشماری به خدمت گرفت كه در مسیر مقاصد و اهداف آن (كه البته خواسته و منافع بلندمدت و كوتاه‌مدت امریكا بود) به فعالیت مشغولند. شبكه تبلیغاتی ـ خبررسانی وظیفه القای نفوذ، قدرت و حضور پررنگ و چشمگیر سیا را در سراسر جهان برعهده گرفته است. در این میان بسیاری از رسانه‌های گروهی، نشریات و روزنامه‌های منتشره در امریكا و سایر نقاط جهان، هر یك به فراخور موقعیتی كه دارند، در این مهم نقشی برعهده دارند. با اعمال چنین سیاستهایی است كه سیا در میان سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی جهان نقش درجه اول یافته و قدرت بلامنازع نظام اطلاعاتی ـ جاسوسی جهان شناخته می‌شود. این سازمان به عنوان بازوی اطلاعاتی ـ جاسوسی دولت و هیئت حاكمه امریكا، راه نفوذ و حضور این كشور را در دیگر مناطق جهان هموار می‌كند و بستری مناسب برای تحكیم موقعیت و منافع امریكا در كشورهای هدف ایجاد می‌نماید. روند نفوذ و حضور سیا در ایران تا پایان دوران سلطنت رضاشاه و آغاز جنگ جهانی دوم، امریكا روابط گسترده‌ای با ایران نداشت. از برخی مبادلات محدود تجاری و فرهنگی كه بگذریم، روابط سیاسی دو كشور هیچ‌گاه اهمیت قابل اعتنایی نیافت. حتی در سالهای پایانی سلطنت رضاشاه، مدتها روابط سیاسی و دیپلماتیك طرفین در حد بسیار پایینی قرار داشت. با آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی متفقین به تدریج پای سربازان امریكایی هم به ایران باز شد و تعداد نظامیان آن كشور در ایران به بیش از 30 هزار تن رسید و برخی مبادلات تجاری محدود بین دو كشور برقرار شد. كمكهای مالی اندكی نیز از سوی امریكا در اختیار دولتهای وقت ایران قرار داده شد؛ هیئتی به ریاست آرتور میلسپو برای تجدید ساختار مالی ـ اقتصادی ایران به كشور دعوت شد و تعدادی از شركتهای نفتی امریكایی تلاشهای ناموفقی برای كسب امتیازات نفتی در ایران انجام دادند. با این حال هیچ‌یك از این اقدامات و فعالیتها هنوز نشان جدی از گسترش روابط ایران و امریكا نداشت. امریكا هنوز امكانی برای گسترش نفوذ خود در ایران پیدا نكرده بود. طی سالهای آغازین دهة 1320ش. هنوز دكترین مونروئه (سیاست انزواطلبانه امریكا) به طور رسمی به پایان راه نرسیده بود. گمان می‌رفت امریكا چندان تمایلی به دخالت در امور داخلی كشورهای جهان، از جمله ایران، نشان نخواهد داد. پس از آن كه در پی خاتمه جنگ جهانی دوم، نیروهای شوروی در موعد مقرر خاك ایران را ترك نكردند، امریكا به حمایت از ایران برخاست و ظاهراً نشان داد كه به جد طرفدار استقلال سیاسی و حفظ تمامیت ارضی ایران است. اما این گونه نگرشها با تغییر اصول دكترین سیاست خارجی امریكا و خروج آن كشور از انزوا (طی دكترین مارشال و ترومن در 1947م.) به سرعت رنگ باخت. امریكا سیاست انزواطلبانه را به كنار نهاد و در مسائل منطقه‌ای و جهانی وارد شد. در این میان تلاش دولتمردان وقت ایران برای جلب حمایتهای مالی ـ سیاسی آن كشور چندان پیشرفتی نداشت. با این حال روابط دیپلماتیك و سیاسی دو كشور حداقل از اواسط دهة 1320ش. پیشرفت محسوسی كرد و سفارت امریكا در تهران سیاست فعالتری در پیش گرفت. در سال 1947م./1326ش. سازمان تازه تأسیس سیا (CIA)، در سفارت امریكا در تهران پایگاهی تأسیس كرد و مأمورانی در آن مستقر شدند «تا عملیات نهانی را كه قبلاً از سوی وابسته نظامی آن كشور و اعضای سفارت انجام می‌گرفت به عهده» بگیرند. هم‌زمان با نفوذ تدریجی امریكا در ایران، سیا نیز علاوه بر بسترسازی مناسب برای گسترش نفوذ امریكا در ایران، در پی جلوگیری از نفوذ شوروی و طرفداران آن در عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران بود. مارك. ج. گازیورووسكی دربارة حیطه‌های متعدد فعالیت سیا در ایران در اواخر دهة 1320ش./1940م. چنین اظهار عقیده كرده است: سیا پنج نوع عملیات نهانی را در اواخر دهة 1940 در ایران انجام می‌داد. نخست، اقدام به سازماندهی شبكه‌های «پشت جبهه» [ستون پنجم] در میان قشقاییها و دیگر عشایر جنوب ایران تا بتواند در صورت حمله شوروی [به ایران] اقدام به جنگ چریكی در پشت خطوط جنگی شورویها كند. دوم، افسران سیا راه‌های فرار و راه‌های حمله را برای بهره‌گیری نفرات امریكایی و ایرانی، نقشه برداری می‌كردند تا در صورت تجاوز شوروی به ایران از آنها استفاده كنند. سوم، سیا در ایران اقدام به عملیات جاسوسی و براندازی در آن سوی مرزهای شوروی می‌كرد و در این كار از آذربایجانیها، ارمنیها، و دیگر گروههای قومی كه در دو سوی مرز زندگی می‌كردند، بهره می‌گرفت. چهارم، سیا، فعالیتهای شوروی و متحدان آن را در ایران از راه جاسوسی و برنامه‌های نظارت، ردیابی می‌كرد. پنجم، در سال 1948، سیا عملیاتی را با نام رمز بدامن آغاز كرد كه برای تضعیف شوروی و حزب توده در ایران، طرح ریزی شده بود. گرچه بدامن اساساً یك عملیات تبلیغاتی بود، ولی از اوائل دهة 1950 عملیات سیاسی مخفی را نیز دربرگرفت. این عملیات سیا كه نهایتاً متوجه شورویها بود، خواه‌ناخواه در اثر تقویت یا تضعیف گروههای دست‌نشانده مانند قشقاییها و حزب توده، بر سیاستهای داخلی ایران نیز اثر می‌گذاشت... بدین ترتیب سیا از همان آغاز شكل‌گیری فعالیتش در ایران عمده تلاشش را در جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی در ایران متمركز كرد. مدت كوتاهی پس از پایان جنگ جهانی دوم، اتحاد دوران جنگ از هم گسیخته بود و با گسترش تنش بین دو بلوك شرق و غرب كه در پی سیاستهای شوروی در اروپای شرقی و یونان و تشكیل حكومت چین كمونیست تشدید شده بود به سرعت روابط طرفین به سردی گرائید و دوران طولانی «جنگ سرد» آغاز شد. به تبع آغاز این دوران دو بلوك شرق و غرب در بخشهای مهمی از جهان شكل گرفت كه اردوگاه شرق را شوروی رهبری می‌كرد و جهان غرب تحت هدایت و رهبری امریكا قرار گرفت. در حالی كه هر دو بلوك در تلاش بودند در بخشهای مختلف جهان سرپلهای سیاسی، اقتصادی گسترده‌تری در اختیار گیرند، فعالیت سرویسهای اطلاعاتی ـ امنیتی طرفین هم با جدیت، فعالیتهای موازی با سیاست دولتهای متبوعه خود را برعهده گرفتند. ایران از جمله مهمترین كشورهایی بود كه در این نبرد مورد توجه هر دو بلوك قرار گرفت. به دنبال این تحولات امریكا و به طور خاص سیا، فعالیتهایش را در شئون مختلف ایران گسترش داد تا ایران را كه در همسایگی جنوبی شوروی حدود دو هزار كیلومتر مرز مشترك (و در منطقه‌ای بسیار استراتژیك) با آن كشور داشت به پایگاهی مطمئن برای تحكیم نفوذ و منافع امریكا در خاورمیانه تبدیل كند. همگام با آن نیز دولت امریكا به جد بر آن شد تا از ایران و سایر كشورهایی كه كمربند امنیتی این كشور را در برابر شوروی تشكیل دادند، حمایت كند. این سیاست از اوایل دهة 1950م./1330ش. به جد مورد توجه سیاستگذاران امریكا و سیا قرار گرفته و به سرعت دنبال شد. امریكاكه از اواخر دهة 1320ش./1940م. شاهد رشد فعالیت حزب توده و طرفداران سیاست شوروی در ایران بود و از سوی دیگر، بحران اقتصادی دامنگیر دولتهای وقت ایران را عاملی جدی برای آسیب‌پذیری كشور در برابر تهدیدات و نفوذ شوروی تشخیص می‌داد، به تدریج علاوه بر اینكه كمكهای مالی بیشتری در اختیار دولتهای وقت ایران قرار داد، سفارت این كشور در تهران را بیش از پیش تقویت كرد. در آستانه انتخاب مصدق به نخست‌وزیری ـ 1330ش. ـ امریكا و سیا امكانات مالی، سیاسی و اطلاعاتی قابل اعتنایی برای گسترش نفوذ و موقعیت خود در ایران تدارك دیده بود. علاوه بر آن، امریكا كه بر آن بود در عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران به قدرتی بلامنازع و بی‌رقیب ارتقاء مقام یابند، ابتدا به ظاهر با جریان نهضت ملی كردن نفت همسویی نشان داد تا با از میان برداشته شدن سلطه انحصاری انگلیسیها از حوزه‌های نفتی جنوب ایران، شركتهای نفتی این كشور نیز سهمی از عایدات سرشار نفت ایران نصیبشان شود؛ ضمن اینكه در طول دهة 1320ش. با تمام تلاشهای شوروی برای كسب امتیازات نفتی (بالاخص در مناطق شمالی) در ایران مخالفت كردند. بدین ترتیب امریكا به دلایل استراتژیك و سیاسی و نیز اقتصادی، ایران را منطقه‌ای مهم تشخیص داده بود كه ضرورت داشت در حفظ آن از هیچ كوششی فروگذار نكند. در دوران نخست‌وزیری مصدق هم مهمترین اهداف امریكا در ایران جلوگیری از نفوذ شوروی و كمونیسم و نیز یافتن راه‌حلهایی برای تقسیم دوباره نفت و سهیم شدن شركتهای امریكایی در عایدات سرشار نفت ایران بود. در دوران نخست‌وزیری مصدق عوامل سیا با همراهی و همكاری MI6 و عوامل داخلی خود، اساساً مقصدی جز تعقیب این دو مهم را دنبال نكردند و نهایتاً به دستاویز جلوگیری از گسترش كمونیسم و نفوذ شوروی در ایران دولت مصدق را سرنگون كردند. سرویسهای اطلاعاتی انگلیس و امریكا در واقع طرفداران و مجریان اصلی كودتای 28 مرداد 1332 بودند. پا به پای این علایق مشترك امریكا و شاه، این كشور به سرعت به تقویت حكومتهای پس از كودتا پرداخت و با كمكهای مختلف مالی، اطلاعاتی و نظامی، استواری هر چه بیشتر آن را وجهه همت خود قرار داد. در این میان سیا، به ویژه در سركوب مخالفان سیاسی حكومت و نیز پایان بخشیدن به ناآرامیها و نارضایتیهای پراكنده در نقاط مختلف كشور كمكهای باارزشی در اختیار حكومت قرار داد. امریكا به خوبی درك می‌كرد كه به سقوط كشانیدن دولت مصدق در مخالفت آشكار با خواست مردم ایران صورت گرفته،اما برای تحكیم موقعیت خود در ایران چاره‌ای جز از میان برداشتن مخالفتهای اكثریت مردم را نداشت. امریكا پس از كودتا، بیش از 25 سال از حكومتی حمایت كرد كه آشكارا در برابر خواسته‌های مشروع مردم قد علم كرده بود. حكومت پهلوی شیوه و روش استبدادی و خودكامه را پیشه خود ساخته بود. در این راستا سیا نقش برجسته و انكارناپذیری برعهده داشت. پس از كودتای 28 مرداد 1332، مخالفان حكومت با راهنماییهای اطلاعاتی سیا دستگیر و تحت تعقیب قرار گرفتند. طرفداران مصدق در كشور به انحاء گوناگون از سوی سیا تحت فشار قرار گرفتند و در برابر كودتا مقاومت جدی از خود نشان ندادند. در همان حال اعضای حزب توده كه مورد بغض و كینه سیا و امریكا بودند با راهنماییها و شناسائیهای اطلاعاتی سیا سركوب شده و از عرصه سیاسی ـ اجتماعی كشور كنار گذاشته شدند. فرمانداری نظامی در كشف شبكه نظامی حزب توده در میان ارتش و نیروهای نظامی در درجه اول مدیون سیا بود. ضمن اینكه در دستگیری رهبران گروه فدائیان اسلام و سپس اعدام آنان نیز، بدون تردید امریكا و سیا نقش داشتند. با در هم شكستن مخالفتهای داخلی، دولت زاهدی انتخابات دورة هجدهم مجلس شورای ملی را بدون مواجهه با مشكلی برگزار كرد و راه را برای امضای قرارداد كنسرسیوم هموار نمود و مجلس دوره هیجدهم با اكثریت قاطع به كنسرسیوم رأی مساعد داد. شواهدی وجود دارد كه ثابت می‌كند سیا در جریان انتخابات دوره هجدهم مجلس شورای ملی هم كمكهای باارزشی در اختیار حكومت كودتا قرار داده و به بسیاری از نامزدهای انتخاباتی آن دوره كمك مالی كرده است. از مهمترین اقدامات سیا پس از كودتای 28 مرداد 1332 آموزش یگانهای ویژه اطلاعاتی ـ امنیتی فرمانداری نظامی بود كه مدت كوتاهی پس از سقوط مصدق وارد تهران شدند. آموزش اطلاعاتی ـ امنیتی این یگانها برای شناسایی و سركوب مخالفان داخلی حكومت كودتا صورت می‌گرفت كه در رأس آنها حزب توده قرار داشت. با این حال دامنه فعالیت این یگانها به شناسایی و شكار حزب توده محدود نشد و سایر گروههای مخالف نیز تحت تعقیب قرار گرفتند. علاوه بر آموزشهای اطلاعاتی ـ شناسایی، شیوه‌های كارآمدتر بازجویی، مراقبت و امنیت سازمانی و نظایر آن توسط سیا به یگان اطلاعاتی ـ امنیتی فرمانداری نظامی داده شد. همین آموزشهای سیا بنیان اولیه تشكیل ساواك طی چند سال آتی شد: سیا آموزش نیروهای اطلاعاتی ایران را نیز آغاز كرد. در سپتامبر 1953 یك سرهنگ ارتش امریكا، كه به مدت چند سال در خاورمیانه برای سیا، كار كرده بود و پیشینة بسیار خوبی در امور پلیسی و كارآگاهی داشت، تحت پوشش وابسته نظامی، به ایران فرستاده شد. مأموریت وی آن بود كه یك یگان اطلاعاتی نوین را سازمان داده و رهبری كند، كه در آن زمان تحت سرپرستی فرمانداری نظامی تهران تأسیس شده، و در دسامبر 1953 زیرنظر فرماندهی تیمسار تیمور بختیار قرار گرفته بود. سرهنگ مزبور همكاری نزدیكی را با بختیار و زیردستانش آغاز كرد، و اعضای این یگان را در زمینه تاكتیكهای پایه‌ای اطلاعات، مانند روشهای مراقبت و بازجوئی، عملیات شبكه‌های اطلاعات، و امنیت سازمانی، هدایت كرده و آموزش داد. [بدین ترتیب] یگان اطلاعاتی بختیار، نخستین سازمان اطلاعاتی نوین و كارآئی بود كه در ایران به كار افتاد. وظیفه اصلی این یگان اطلاعاتی، یافتن و خنثی كردن همة تهدیدهایی بود كه متوجه شاه و دولت ایران می‌‌شدند. انتظار می‌رفت كه این تهدیدها، عمدتاً از سوی حزب توده باشد، ولی امكان برخوردهایی از سوی بازماندگان جبهه ملی و برخوردهای درونی ارتش نیز محتمل بود. مهمترین دستاورد این یگان، كه كار خود را از اوائل سال 1954 آغاز كرد، یافتن و نابود كردن شبكه نظامی حزب توده، كه در سپتامبر 1954 كشف شد، بود. گرچه سرهنگ ارتش امریكا در این زمان در سمت فرماندهی، این یگان را اداره می‌كرد، ولی این زیردستان او بودند كه شبكه را كشف كردند. این رویداد نقشی كلیدی در تحكیم رژیم پس از كودتا داشته و دلیلی عمده برای تصمیم بعدی شاه جهت تأسیس یك سازمان یگانه‌ اطلاعاتی و پیشرفته بود. به دنبال كودتای 28 مرداد 1332 نفوذ و قدرت سیا در ایران افزایش یافت و همگام با سفارت امریكا در تهران كه به سرعت به مركز ثقل تصمیم‌سازیهای مهم سیاسی تبدیل شد، سیا در بسیاری از موارد ریز و كلان داخلی ایران دخالت پیدا و پنهانی داشت و این روند طی سالهای آتی كماكان ادامه یافت. سیا علاوه براینكه در سقوط دولت مصدق نقش داشت، پس از استقرار حكومت كودتا هم در سركوب هر چه خشن‌تر مخالفان حكومت همكاری زایدالوصفی با فرمانداری نظامی و سایر مراجع حكومتی انجام داده بود. به همین دلیل: در سالهای پس از سقوط مصدق، واژه «سیا» مبدل به تحقیرآمیزترین اصطلاح سیاسی در فرهنگ ناسیونالیستهای ایرانی گردید. اصطلاح مزبور اشاره به نوعی امپریالیسم شریر و مبتذل می‌كرد كه به تدریج مترادف با سیاست امریكا شد. در راستای تحكیم مواضع و موقعیت امریكا در ایران، طی سالهای پس از كودتا قراردادهای متعددی نیز بین حكومت ایران و امریكا منعقد شد. پیمان بغداد (سنتو بعدی) اولین و مهمترین این پیمانها بود كه در آن امریكا و انگلیس حضور فعال ولی غیررسمی داشتند و به رغم ظاهر مسالمت‌جویانه آن، محتوایی نظامی و دفاعی داشت. هدف اساسی آن ایجاد كمربند امنیتی بین سرپلهای اقتصادی و منطقه‌ای امریكا با شوروی و اردوگاه كمونیسم بود. به ویژه‌ این‌ كه منافع بسیار اندكی از عقد این قرارداد عاید ایران می‌شد. ـ سیا و ساواك سیا از همان سال تأسیس در 1947م. فعالیتش را در ایران آغاز كرد. هنگامی كه با طراحی و هدایت آن، ساواك تأسیس شد، حدود ده سال از فعالیت سیا در ایران سپری شده و در این مدت، در عرصة سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران تجارب گرانبهایی اندوخته بود. در واقع سیا، ساواك را هم در ادامه سیاستهای اطلاعاتی ـ امنیتی گذشته خود بنا نهاد تا طی سالیان آینده، دستیاری سازمان‌یافته‌تر در اختیار داشته باشد. طی سالهای پس از كودتای 28 مرداد، سیا برای سازماندهی یگانهای اطلاعاتی ـ امنیتی در ایران در فرمانداری نظامی و شهربانی و برخی دوایر دیگر اقداماتی انجام داد و با ارائه آموزشهای متعدد، به تشكیل برخی گروههای ضداطلاعاتی ـ امنیتی همت گمارد. اما به تدریج آشكار شد كه این گونه اقدامات محدود فقط می‌تواند مقدمه تشكیل سازمانی مستقل و منسجم برای انجام امور اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی قرار گیرد و در همان حال به شخص شاه القا شد كه برای حفظ موقعیت متزلزل خود در رأس حاكمیت، چاره‌ای جز تأسیس این سازمان جدید ندارد: یك سرهنگ ارتش امریكا بلافاصله پس از كودتای 1953 به ایران فرستاده شد، و به آموزش فرماندهی یگان تازه تشكیل یافتة اطلاعاتی تیمسار بختیار پرداخت و تا مارس 1955 در ایران ماند؛ و در این زمان، یك گروه برجسته‌تر متشكل از پنج افسر سیا جانشین وی شد. در سال 1956 شاه پس از مشورت با مقامهای امریكایی، تصمیم گرفت كه یگان اطلاعات را تثبیت و گسترش دهد. این سازمان جدید كه به نام ساواك مشهور شد، تحت فرماندهی تیمسار بختیار قرار گرفت؛ و نامبرده به مقام معاونت نخست‌وزیر برگزیده شد و از دسترسی مستقیم به شاه برخوردار شد. منظور اصلی شاه از تأسیس ساواك، ایجاد یك سازمان اطلاعاتی نوین و كارآ بود كه بتواند تهدیدهای داخلی و خارجی علیه فرمانروایی وی را شناسایی و با آنها مبارزه كند؛ و از رقابتهای جزئی و سست دیوانسالارانه‌ای كه سازمانهای اطلاعاتی موجود را فراگرفته بود، به دور ماند. به پیشنهاد سیا و امریكا هم بود كه شاه تیمور بختیار را به عنوان اولین رئیس ساواك انتخاب كرد كه در سالهای پس از كودتا در سركوب مخالفان حكومت تلاش بسیار داشت. پس از تأسیس ساواك، گام بعدی سیا آموزش نیروهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی این سازمان جدید بود. به زودی كارشناسان و آموزشگران سیا به ایران گسیل شدند تا نفرات ساواك را آموزش دهند. در میان آموزشهای سیا، چگونگی برخورد اطلاعاتی ـ جاسوسی با كا.گ.ب و نیروهای پیدا و پنهان آن در ایران اهمیت بیشتری داشت. در همان حال بسیاری از مهمترین شیوه‌های دستگاههای اطلاعاتی شوروی و بلوك شرق در كشورهای مختلف و از جمله ایران به نیروهای ساواك آموزش داده می‌شد. آموزشهای سیا محدود به ایران نبود؛ طی سالهای بعد، نیروهای بسیاری از ساواك به امریكا اعزام شدند تا در پایگاههای مجهز آن سازمان با روشهای پیشرفته‌تر اطلاعاتی ـ جاسوسی و عملیاتی آشنا شوند. در همان حال برخی كشورهای اروپایی نیز در امور آموزشی یاریگر ساواك بودند. مارك. ج. گازیورووسكی درباره روند آموزشهای اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی سیا به نیروهای ساواك چنین نوشته است: گروه پنج‌ نفرة آموزشی سیا، با تغییر گهگاهی پرسنل آن، تا سال 1960 یا 1961 در ایران ماند. این گروه شامل یك رئیس، یك معاون، و كارشناسانی در امور عملیات پنهانی، تحلیلگری اطلاعاتی و ضداطلاعاتی بود. گرچه این گروه رسماً تحت فرماندهی رئیس پایگاه سیا در تهران بود، ولی محل كار آن در اداره مركزی ساواك قرار داشته، و تماس بسیار اندكی با نفرات پایگاه سیا داشت. مأموریت اصلی این گروه، تدارك آموزش لازم برای ساواك و تبدیل آن به یك سازمان اطلاعات پیشرفته و مؤثر بود. این آموزش شامل دوره‌هایی در زمینه اصول كار اطلاعات، مشابه آن چیزی كه در تأسیسات آموزشی سیا، مانند فورت پیری در ویرجینیا، آموخته می‌شد، بود. افسران ساواك ابزار اولیة فن جاسوسی، مانند استخدام عامل جاسوسی، بهره‌گیری از محل پیام‌گذاری و خانه‌های امن، روشهای نظارت و مراقبت و بازجوئی، و امنیت شخصی را فرا می‌گرفتند. تحلیلگران اطلاعاتی ساواك، تكنیكهای پیشرفته تحلیلگری را می‌آموختند، مانند اینكه چگونه پرونده‌های شرح حال افراد را گردآوری كنند، چگونه قابل اعتماد بودن منابع اطلاعاتی را تشخیص داده و دریابند، چگونه به وارسی اطلاعات از منابع مختلف برای تهیه یك گزارش اطلاعاتی بپردازند، و چگونه گزارشهای خود را تهیه كرده و به گونه‌ای موثر از میان ببرند. كارشناسان ضداطلاعات ساواك مهارتهای اساسی در امور سری و پنهانی، و نیز تكنیكهای سازمانی و عملیاتی سازمانهای اطلاعاتی بلوك شوروی را، فرا گرفتند. بسیاری از افسران ساواك دوره تخصصی خود را در رشته‌هایی مانند، كشف جعل، زبان روسی، و به كارگیری كامپیوتر و وسائل ویژه ردیابی و نظارت، بازجوئی، و ارتباطات، در امریكا گذراندند. همچنین افسران ساواك در اواخر دهة 1950 برای گذراندن دورة آموزشهای تخصصی به انگلیس، فرانسه، و آلمان باختری رفتند. زمانی كه در اواخر دهة 1960 برنامه آموزشی سیا پایان پذیرفت، تقریباً همه كاركنان نسل اول ساواك از طریق سازمان سیا آموزش دیده بودند. هنگامی كه اسرائیلی‌ها و موساد به جمع مشترك ساواك و سیا پیوستند، بخشی از مهمترین حیطه‌های آموزشی به آنان سپرده شد. با این حال هیچ‌گاه از اهمیت و كیفیت همكاری آموزشی ـ راهبری سیا و ساواك در داخل و خارج از ایران كاسته نشد و تا واپسین سالهای عمر رژیم پهلوی، سیا تأمین كننده بخش مهمی از نیازمندیهای آموزشی، فنی و تجهیزاتی ساواك باقی ماند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نشریه «كوریه دو پلی‌تیك اترانژر» چاپ پاریس درباره آموزش بسیاری از پرسنل ساواك در پایگاههای سیا در امریكا چنین نوشت: «پلیس مخفی سابق ساواك نه تنها در كشور خود بلكه در كشورهای خارجی و در مرحله اول در ایالات متحده امریكا نیز به فعالیتهای گسترده مشغول بود و در این فعالیتها از پشتیبانی كامل سرویسهای ویژه امریكا برخوردار بود. از زمان ایجاد ساواك كه شهرت بدی یافته سازمان سیاسی امریكا به ترتیب عمال آن و تجهیز سرویسهایش پرداخته بود. بعداً مستشاران سازمان سیا در ایران مستقیماً بر فعالیتهای ساواك نظارت می‌كردند. مدتی پیش از سقوط شاه وزارت خارجه امریكا اذعان كرد كه در اواخر سال گذشته 164 كارگزار ساواك در آموزشگاه سازمان سیا در ایالت ویرجینیای امریكا مشغول آموزش بودند. هر ساله 400 ساواكی از امریكا فار‌غ‌التحصیل می‌شدند. ساواك یك سازمان كاملاً امریكایی نیز بود. گذشته از این سازمان عملاً زیر كنترل سازمان سیا فعالیت می‌كرد.» ایران از معدود كشورهای متحد امریكا در جهان محسوب می‌شد كه رؤسای منطقه‌ای سیا ارتباط مستقیمی با رأس حكومت ـ شاه ـ داشتند؛ در این میان سفیر و سفارت امریكا در تهران نقش واسطه‌ای برعهده داشت. در واقع رابطه شاه با رؤسای سیا در ایران از ارتباطش با سفارت امریكا در تهران نزدیكتر بود. سیا تا پایان دوره پهلوی فعالیت آزادانه‌ای در ایران داشت كه در بسیاری موارد برخلاف قواعد و قوانین جاری كشور عمل می‌كرد. حكومت ایران نیز به رغم آگاهی از این اقدامات، مزاحمتی ایجاد نمی‌كرد. شاه هفته‌ای یك بار (و دقیقاً رأس ساعت 9 صبح روز شنبه) با نماینده سیا در ایران ملاقات می‌كرد و به مبادلة نقطه‌نظرات خود می‌‌پرداخت و متقابلاً توصیه‌ها و پیشنهادات سیا را مورد توجه قرار می‌داد. حسین فردوست، مهمترین نماینده سیا در تمام دوران سلطنت محمدرضا شاه پهلوی را سرهنگ یاتسویچ می‌داند كه تجارب و فعالیت گسترده‌ای در امور اطلاعاتی ـ امنیتی داشت. در دوران او بود كه نفوذ سیا در ایران و نیروهای انتظامی ـ اطلاعاتی كشور روزافزون شد و رابطة نزدیك اطلاعاتی ـ امنیتی بین دو كشور به وجود آمد. سرهنگ یاتسویچ رابطه نزدیكی با شاه و دفتر ویژه اطلاعات داشت و هر آنچه نیازمند دانستن بود در اختیارش قرار داده می‌شد. شاه به خواسته‌های سیا در ایران توجه بسیاری نشان می‌داد، برای نمونه هنگامی كه سیا درصدد برآمد نفوذیهای حزب توده را در جبهه ملی شناسایی كند، از طریق شاه و حسین فردوست بر این مهم دست یافت. روند همكاریهای نزدیك ساواك و سیا طی سالهای دهة 1340 و 1350ش. گسترش چشمگیر‌تری یافت و امریكا به موازات بهره‌های فراوانی كه از قبل روابط خود با حكومت پهلوی می‌برد، در حمایت از ساواك و اعطای اختیارات بیشتر به آن چندان محدودیتی ایجاد نكرد. در همان حال همكاریهای مشترك اطلاعاتی ـ امنیتی در سایر نقاط جهان نیز افزایش قابل ملاحظه‌ای یافت. همگام با این همكاریها، اعضای ساواك آزادانه در مناطق مختلف امریكا حضوری جدی داشتند و به تعقیب مخالفان حكومت در آن كشور پرداختند. امریكا، هر آنچه مقدور بود در جلب حمایت شاه وفادار ایران و ساواك سركوبگر او به جای آورد. مایكل لدین در این باره چنین نوشته است: ... سخن از اقدامات مشتركی بود كه طرفین می‌بایست مشتركاً از فواید آنها بهره‌ور شوند. آن اقدامات مشتمل بود بر ایجاد راههای فرار برای ناراضیانی كه خواهان پناهنده شدن به غرب بودند، و بالعكس راههای نفوذ برای گردآوری اطلاعات؛ سازماندهی مانورهای مشترك برای مقابله با تلاشهای تروریستی اعراب كه هدف آنها بر هم زدن ثبات و آرامش مناطق آرام بود؛ و سرانجام مبادلة اطلاعات دربارة برخی از كشورهای مورد توجه واشنگتن و تهران. در حقیقت، این همكاری طی سالهای بعد به درجه‌ای رسید كه مأموران ساواك اجازه یافتند به ایالات متحده وارد شوند و نه تنها در كسب اطلاعات مربوط به دانشجویان ایرانی، بلكه همچنین در برنامه‌های مختص سركوبی تظاهرات آنان شركت كنند. دامنة این همكاری در مقیاس كامل آن شناخته نیست، لیكن از همه شواهد به روشنی چنین برمی‌آید كه دستگاههای مدیریت نیكسون، فورد و كارتر عمداً چشمان خود را به روی فعالیتهای ساواك بستند، و سیا تا آنجا پیش رفت كه تلاشهای اف. بی. آی را برای دخالت در آنچه نقض آشكار حق حاكمیت امریكا به وسیله این افراد ایرانی تلقی می‌نمود، خنثی ساخت. طی تمام این سالها، وزارت امور خارجه، كه كیسینجر و ونس در رأس آن بودند، اعمال ساواك را در ایالات متحده به قصد ندیده گرفت. این رفتار شگفت‌آور از جانب بلندپایگان دستگاه مدیریت نیكسون، فورد و كارتر، كه از دخالت به منظور پایان دادن به عملیات این سرویس خارجی، در خاك ایالات متحده، و همچنین به فعالیتهای ضدتروریستی آن، امتناع می‌كردند، بر ملاحظات مهم‌تر سیاست ملی مبتنی بود؛ این رفتار نشان می‌دهد كه دولت امریكا تا چه پایه به اتحاد به ایران ارج می‌نهاد. «مراكز استراق سمع» در مرز ایران برای نظارت بر آزمایشهای موشكی شوروی حائز اهمیت اساسی بود و واشنگتن چندان مایل نبود كه بر اثر مخالفت با اقدامات ساواك شاه را مكدر سازد... ـ تبادل اطلاعات میان سیا و ساواك ساواك در ارتباط با سیا و امریكا موردی برای پنهانكاری و یا اجتناب از ارائه اخبار و اطلاعات محرمانه و امنیتی نداشت. به ویژه در امور اطلاعاتی ـ امنیتی مربوط به منافع فیمابین، ساواك از سیا تبعیت می‌كرد. مأموران سیا علاوه بر اینكه اطلاعات مورد توجه حكومت ایران را در اختیار مقامات ایرانی قرار می‌دادند، در موارد بسیاری از اندوخته‌های اطلاعاتی ساواك برای اهداف و خواسته‌های خود بهره می‌بردند. برای ساواك، اطلاعات مربوط به مخالفان سیاسی و سایر مسائل داخلی كشور كه به نوعی با مسائل امنیتی ارتباط داشت، جالب توجه می‌نمود. در همان حال، ساواك هر آنچه مورد توجه سیا بود، در اختیار قرار می‌داد. چنانكه از شواهد و قراین موجود برمی‌آید، در موارد متعددی اطلاعات ارائه شده از سوی ساواك برای سیا اهمیت قابل اعتنایی داشت. علاوه بر داخل كشور، مراكز اروپایی و خاورمیانه‌ای ساواك هم اخبار و اطلاعات محرمانه‌ و سری بسیاری در اختیار سیا قرار می‌دادند. و در همان حال بین سرویسهای اطلاعاتی برخی كشورهای اروپایی با سیا، ساواك و نیز موساد ارتباطات دائمی وجود داشت. از میان مخالفان سیاسی حكومت پهلوی، حزب توده و سایر گروههای چپ مورد بغض و كینه مشترك سیا و ساواك بودند. به همین دلیل از همان آغاز شكل‌گیری ساواك، تبادل اطلاعات درباره روند و چگونگی فعالیت این تشكلهای سیاسی در گوشه و كنار كشور، از مهمترین حیطه‌های فعالیت اطلاعاتی مشترك دو سرویس محسوب می‌شد. از دیگر همكاریهای مشترك سیا و ساواك در تبادل اطلاعات، تعقیب و مراقبت از حضور و فعالیت مأموران و جاسوسان شوروی و كا.گ.ب در ایران و احتمالاً در برخی كشورهای دیگر بود. در این میان سیا علاقمندی بیشتری به مراقبت و تعقیب مأموران كا.گ.ب نشان می‌‌داد و در همان حال همكاری اطلاعاتی سیا و ساواك هر از چند گاه تا درون مرزهای شوروی هم كشیده می‌شد. مارك. ج. گازیورووسكی در این باره چنین نوشته است: گروه پنج‌نفرة آموزشی سیا، پس از آنكه ایران را ترك كرد، یك یگان كوچك رابط سیا، دفتر آن گروه در ادارة مركزی ساواك را اشغال نمود، و روابط كاری نزدیك خود را با ساواك ادامه داد. از راه این كانالها بود كه سیا و ساواك به مبادلة اطلاعات می‌پرداختند. سیا به ساواك، اطلاعات درخور توجهی درباره دیگر كشورهای منطقه، از جمله كشورهای عربی، افغانستان، و شوروی می‌داد. سیا اطلاعات مربوط به آزمایشهای موشكی شوروی و دیگر فعالیتهای نظامی شوروی را در نزدیكی مرزهای شمالی ایران، كه از راه ایستگاههای استراق سمع الكترونیك خود [در ایران] به دست می‌آورد، در اختیار ایران می‌گذاشت. همچنین سیا در دهة 1950 و اوائل دهة 1960 دربارة حزب توده، اطلاعاتی در اختیار ساواك می‌گذاشت، ولی درباره سازمانهای سیاسی دیگر ایران، مانند جبهه ملی، فعالان روحانی، یا گروههای چریكی كه در اواخر دهة 1960 پدید آمدند، اطلاعاتی به ساواك نمی‌داد. در عوض ساواك اطلاعات درخور توجهی درباره امور منطقه و حزب توده، گروههای چریكی، و دیگر سازمانهای سیاسی ایران در اختیار سیا قرار می‌داد كه اكثر آنها غیرقابل اعتماد یا حتی عمدتاً گمراه‌كننده بودند. همچنین سیا با ساواك و یگانهای نیروهای مسلح ایران عملیات پنهانی مشترك را به اجرا درمی‌آوردند. این دو سازمان اطلاعاتی، گهگاه اقدام به عملیات مشترك گردآوری اطلاعات در آن سوی مرز در اتحاد شوروی می‌كردند. نوعاً ساواك پشتیبانی لُجستیكی را در ازاء دریافت مقداری اطلاعات فراهم می‌آورد. اینگونه عملیات، كمابیش، و گهگاه پس از سال 1957، كه ایستگاههای استراق سمع الكترونیك [در ایران] نصب شدند، صورت می‌پذیرفتند. همچنین سیا هر از گاهی به ساواك در زمینه بازجوئی از عاملان شوروی كه در ایران به دام می‌افتادند، كمك می‌كرد... از جمله مهمترین اطلاعاتی كه سیا در اختیار نمایندگی ساواك در امریكا قرار می‌داد، اخبار مربوط به فعالیت دانشجویان و گروههای مخالف حكومت پهلوی در آن كشور بود. در سال 1353ش. ایران و امریكا قراردادی امضاء كردند كه بر اساس آن اطلاعات طبقه‌بندی شده و محرمانه میان طرفین مبادله می‌شد. ریچارد هلمز سفیر وقت امریكا در تهران در 18 خرداد 1353/28 مه 1974 طی نامه‌ای كه خطاب به عباسعلی خلعت‌بری وزیر امور خارجه وقت ایران می‌نویسد به رئوس كلی این قراردادها و محتوای آن اشاره می‌كند. عباسعلی خلعت‌بری وزیر خارجه ایران نیز حدود هشت روز بعد و در 15 خرداد 1353/ ژوئن 1974 طی نامه‌ای كه به شرح زیر برای ریچارد هلمز سفیر امریكا در تهران فرستاد موافقت دولت و حكومت ایران را با عقد این قرارداد به اطلاع رسانید: تهران، 6 ژوئن 1974 آقای سفیر: افتخار دارد به یادداشت شمارة 370 مورخ 28 مه 1974 شما و ضمیمة آن اشاره كند كه پیشنهاد می‌نماید اطلاعات طبقه‌بندی شده مبادله شده بین دولت شاهنشاهی ایران و دولت امریكا تابع بعضی از اصول امنیتی مورد توافق و مشخص شده در آن باشد. در اینجا با كمال افتخار اعلام می‌‌دارم كه دولت شاهنشاهی ایران با پیشنهاد مندرج در یادداشت فوق‌الذكر و ضمیمه آن موافقت خویش را اعلام می‌نماید. در رابطه با اطلاعاتی كه از سوی دولت ایران ارائه می‌گردد، اصول و روشهای مطروحه شامل تمام اطلاعات دارای طبقه‌بندی «محرمانه»، «خیلی محرمانه»، «سری» و «خیلی سری» می‌باشد. مگر آن كه در مورد این‌گونه اطلاعات توافق خاص دیگری به عمل آید. بر طبق پیشنهاد مطروحه در یادداشت شما، بدین‌وسیله موافقت می‌نماید كه یادداشت شمارة 37 مورخ 28 مه 1971 شما و ضمیمه آن و این پاسخ از همین تاریخ به صورت قراردادی بین دو دولت ما تلقی گردد. با استفاده از این فرصت احترامات بی‌شائبه خود را تقدیم می‌دارد. عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه ایران هر چند این قرارداد تبادل اطلاعات محرمانه و سرّی میان ایران و امریكا و در واقع (سیا و ساواك) را رسمی‌تر كرد، اما این امر به مفهوم فقدان روابط اطلاعاتی میان دو سرویس طی سالهای گذشته نبود. به نظر هم نمی‌رسد كه این قرارداد تحول جدی در روابط اطلاعاتی سیا و ساواك ایجاد كرده باشد. ناتوانی نهایی سیا و ساواك در پیش بینی تحولات انقلاب ایران گواهی می‌دهد كه تبادل اطلاعات سیا و ساواك هیچ‌گاه به نتیجه مطلوبی برای طرفین نرسید. به نظر می‌رسد سیا تا پایان دوران سلطنت محمدرضا پهلوی نیز اعتبار چندانی برای قابلیتهای اطلاعاتی ـ جاسوسی ساواك قایل نبود. سفیر انگلیس در تهران ساواك را «پلیس جهان سومی» می‌نامید و سازمان سیا تصریح می‌كرد كه ساواك سازمانی «نیمه حرفه‌ای» است. با تمام این احوال سیا هیچگاه در زمینه تبادل اطلاعات و سایر همكاریهای امنیتی ـ جاسوسی با این سازمان تردیدی به خود راه نداد. این دو سرویس، علاوه بر ایران در بخشهای مختلف جهان و از جمله خاورمیانه تا اروپا و امریكا همكاریهای اطلاعاتی مستقیمی داشتند. یكی از مهمترین همكاریهای اطلاعاتی سیا و ساواك در ایران به دام انداختن سرلشكر احمد مقربی بود كه سالیان طولانی برای كا.گ.ب جاسوسی می‌كرد. مقربی در 1356ش. توسط مأموران ساواك دستگیر و پس از اثبات جاسوسی‌اش برای كا.گ.ب در فاصله‌ای كوتاه اعدام شد. سیا می‌گوید كه پیش از آن، اطلاعاتی در اختیار ساواك قرار داده بود كه حاكی از جاسوسی فرد یا افرادی ایرانی برای كا.گ.ب و شوروی است: طبق مندرجات پروندة بازجویی، مأموران كا.گ.ب. وقتی كه نامبرده در دانشكده افسری تحصیل می‌كرد با وی ارتباط برقرار كرده بودند. ساواك متوجه می‌شود كه هر چند وقت وانت استیشنی متعلق به سفارت شوروی ولی بدون پلاك سیاسی در حوالی خانة سرلشكر مقربی توقف می‌كند. چند دقیقه بعد راننده از آن پیاده می‌شد و پس از قفل كردن در اتومبیل از آنجا دور می‌شد. هیچ قرینه‌ای برای تماس میان سرلشكر مقربی و شورویها وجود نداشت. مأموران ساواك با ترتیب دادن تصادف اتومبیلشان با وانت كذایی آن را توقیف می‌كنند. رانندة روسی ناگزیر برای تنظیم صورتجلسه همراه با مأموران ساواك به كلانتری می‌رود. وانت ضبط می‌شود. در جستجوی درون وانت یك دستگاه گیرندة پیشرفته‌ای پیدا می‌كنند كه فرستنده‌اش در خانه سرلشكر مقربی نصب شده بود. سرلشكر مقربی اطلاعاتش را با پیام رادیویی می‌فرستاد و دستگاه آن را گرفته و مستقیماً به اتحاد جماهیر شوروی مخابره می‌كرد. سرلشكر مقربی پس از دو روز محاكمه، محكوم به مرگ و در 4 دی 1356 اعدام شد. منابع امریكایی، به‌ویژه ویلیام سولیوان، سفیر آن كشور در تهران، معتقدند كه نقش ساواك در این ماجرا چندان غرورآمیز نبود. زیرا اگر ساواك توانست هویت سرلشكر احمد مقربی را به عنوان جاسوس اتحاد جماهیر شوروی شناسایی كند، برای آن بود كه سیا قبلاً حضور یك جاسوس شوروی را در ایران، با ضبط پیامهای رادیویی میان تهران و شوروی، به ساواك اطلاع داده بود. كاری كه برای ساواك مانده بود یافتن جاسوس بود. ـ دستگاههای شنود و استراق سمع سیا در ایران مهمترین دلیل گسترش فعالیت و حضور سیا در ایران رقابت و مبارزه اطلاعاتی ـ جاسوسی با شوروی و كا.گ.ب بود. امریكا می‌‌دانست كه مرزهای شمالی ایران در مجاورت مرزهای جنوبی شوروی برای فعالیتهای جاسوسی بر ضد شوروی موقعیت كم‌نظیری ایجاد كرده است. به همین دلیل از همان سالهای نخست پس از كودتای 28 مرداد 1332، سیا به سرعت به كار نصب و راه‌‌اندازی دستگاههای عظیم و مدرن جاسوسی ـ اطلاعاتی و استراق سمع در نقاطی از قلمرو شمالی ایران اقدام كرد تا علاوه بر كنترل فعالیتهای جاسوسی شوروی از مجموعه فعالیتهای تكنولوژیكی، نظامی، موشكی و ... آن كشور اطلاع یابد. سال 1334ش. امریكا نخستین دستگاههای جدید جاسوسی ـ استراق سمع خود را در برخی نقاط شمالی ایران مستقر كرد. در این ایستگاههای استراق سمع و جاسوسی، دستگاههای پیشرفته‌ای نصب شده بود كه گفته می‌شد كارایی آن برای قرن 21م. هم پیش‌بینی شده بود. با تأسیس پایگاههای جاسوسی و استراق سمع سیا در مناطق شمالی ایران، فعالیتهای سیا در ایران گسترش یافت و مأموران سیا وارد ایران شدند. برخی گزارشات حاكی است كه ایران بیشترین مأموران و جاسوسان سیا را در خود جای داده بود. در همان حال ایران استراتژیك‌ترین منطقه‌ای محسوب می‌شد كه امریكا و سیا برای كنترل امور اطلاعاتی ـ جاسوسی شوروی در سراسر جهان در اختیار داشت. مهمترین پایگاههای جاسوسی سیا در شمال ایران در صفی‌آباد بهشهر، كبكان خراسان و پارس‌آباد مغان قرار داشت كه مجهز به پیشرفته‌ترین تجهیزات و دستگاههای اطلاعاتی ـ جاسوسی آن روزگار بود. سپهبد هاشم برنجیان كه پس از انقلاب محاكمه شد درباره پایگاه جاسوسی سیا در صفی‌آباد بهشهر و سایر پایگاههای جاسوسی سیا در بخشهای شمالی ایران چنین گفته است: ... از زمان درست شدن پایگاههای جاسوسی بهشهر و بعد از چند سال كبكان، در آن سال فرمانده نیروی هوایی پیش من آمد و گفت شاه، باغ شخصی خود را در صفی آباد بهشهر به «سیا» داده و رئیس پرسنلی را صدا كرد و این وضع را به اطلاع آنها رسانید او گفت: آنها ضمن آنكه كارهای خود را می‌كنند نیروی هوایی هر سال عده‌ای در حدود 250 نفر دانشجو به آنها معرفی می‌كند و من هم افراد مورد اعتماد را برای حفاظت آنها به بهشهر می‌فرستم كارهایی كه من در این مدت كرده‌ام، یا فرستادن كارگر و پرسنل بود و یا مسائل خدماتی و حفاظتی، كارهایی كه آنها انجام می‌دادند مربوط به خودشان بود ولی مسلماً آنها از شاه اجازه گرفته بودند زیرا زمین پایگاه ملك اختصاصی شاه بود و ارتباطی به نیروی هوایی نداشت و افسری از ضداطلاعات هوایی به آنجا نرفته بود و هر بار كه لازم بود یك نفر غیرنظامی می‌آمد و احتیاجات پایگاه را با من در میان می‌گذاشت كه من هم به مسئولان پستهای مختلف منعكس می‌كردم و آنها می‌رفتند، این غیرنظامیان هر دو ـ سه سال یك بار عوض می‌شدند من فقط یك واسطه بین فرماندهی نیروی هوایی و این پایگاهها بودم و هیچ‌گاه من رابطة مستقیمی با امریكاییها نداشتم و هیچ‌گاه هم مستشاری در كنار من قرار نمی‌گرفت. ارتباط من همین بود و بس. اما آنچه مسلم است امریكاییها در بهشهر و كبكان پایگاههایی داشته‌اند كه این پایگاهها آن قدرعظیم بود كه از دوازده كیلومتری دیده می‌شد و طبیعی است اینچنین خبرگیری مربوط به داخل نبود و هر كس اهل حرفه می‌دانست كه برای داخل نبوده است. ویلیام سولیوان در خاطرات خود نصب دستگاههای جاسوسی در شمال ایران را از موفقیتهای وصف‌ناپذیر سیا و امریكا در ایران ارزیابی می‌كند كه به آنها امكان می‌داد فعالیتهای جاسوسی ـ استراتژیك و نظامی و موشكی شوروی را در عمق خاك گستردة آن كشور تحت كنترل و مراقبت قرار داده و اطلاعات لازم را كسب نمایند. اسناد برجای مانده از سفارت امریكا در تهران تأیید می‌كند كه امریكا به مخاطرات احتمالی فعالیت این پایگاههای جاسوسی برای حكومت ایران وقوف كامل داشت؛ با این احوال نگران بود مبادا بحرانی پیش‌بینی نشده موقعیت حكومت ایران را كه در راستای تأمین اهداف و خواسته‌های امریكا در ایران از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌كرد، متزلزل سازد. امریكا امیدوار بود با حمایت حساب شده از شاه، حضور خود را در ایران تضمین كند. علاوه بر تجهیزات جاسوسی و راداری سیا در شمال كشور، در برخی نقاط حساس و استراتژیك جنوب ایران نیز تجهیزات استراق سمع و جاسوسی نصب شده بود كه مهمترین آن در چابهار و بندرعباس قرار داشت. سیا در نظر داشت طی سالهای آتی فعالیتش، در سایر نقاط استراتژیك ایران نیز دستگاههای استراق سمع و جاسوسی نصب كند، اما حركت مردم ایران كه سقوط رژیم پهلوی را به دنبال داشت مانع از عملی شدن این طرحها شد. مدتها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، افكار مردم ایران نسبت به حضور امریكا در نقاط مختلف كشور تهییج شده و آنها از این مهم ‌آگاهی داشتند. مایكل لدین از اعضای برجسته سفارت امریكا در تهران كه عمده وظایفش در رابطه با فعالیت سیا در ایران بود، یكی از دلایل عمده عدم نصب دستگاههای استراق‌سمع و جاسوسی امریكا در نقاط بیشتری از ایران را ترس از تهییج بیشتر احساسات ضدامریكایی مردم ایران می‌داند. رادارهای جاسوسی ـ اطلاعاتی سیا در ایران توسط اداره كل چهارم ساواك حفاظت و مراقبت می‌شد و این بخشی از تعهدات ساواك در قبال فعالیتهای سیا در ایران بود. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی برخی نشریات نوشتند كه مركز جاسوسی سیا در ایران كه در فرودگاه مهرآباد تهران مستقر بود كشف شده است «و به مك آفیس معروف است.» پس از پیروزی انقلاب اسلامی درباره پایگاههای جاسوسی سیا در ایران اظهارنظرها و اخبار مختلفی منتشر شد كه هر یك به مناسبتی درباره اهمیت این پایگاهها و تعطیلی و یا ادامه فعالیت آن اطلاعاتی به مخاطبانشان ارائه می‌دادند. اخبار اولیه حاكی از تصرف این پایگاهها به دست نیروهای انقلابی بود. در همان حال برخی از رسانه‌ها و خبرگزاریهای خارجی هم با نقل مطالبی درباره پایگاههای مذكور به گوشه‌هایی از اهمیت آن برای امریكا در دوران پهلوی و تبعات سوء ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی اشاراتی می‌كردند. از جمله خبرگزاری فرانسه در 12 اسفند 1357 در این باره چنین گزارش داد: امریكاییها با از دست دادن كنترل ایستگاه استراق سمع آن كشور در شمال ایران با شكست بزرگی مواجه شده‌اند منابع امریكایی تأیید كردند 20 كارشناس امریكایی قبل از آنكه این ایستگاه را با یك هواپیمای ارتش ایران به تهران ترك كنند تجهیزات الكترونیكی 500 میلیون دلاری آن را منهدم كرده‌اند... كارشناسان امریكایی از این ایستگاه كه در شصت كیلومتری مرزهای شوروی قرار داشت برای ضبط علایم رادیویی مركز فضایی شوروی در «بایكونور» استفاده می‌كردند. از بین رفتن این دو دستگاه استراق سمع، سرویسهای اطلاعاتی امریكا در درگیری موشكهای شوروی با مشكل بزرگی روبرو خواهد شد. بره‌نیجین خبرنگار لوس‌آنجلس تایمز كه پس از پیروزی انقلاب از محل پایگاه جاسوسی سیا در بهشهر دیدن كرده بود، گزارش مبسوطی از آن تهیه كرد. پس از پیروزی انقلاب، دولت موقت تلاشهایی برای شناسایی و كنترل پایگاههای جاسوسی سیا در بخشهای مختلف كشور آغاز كرد. در همان حال اخباری وجود داشت كه حاكی از ادامه فعالیت جاسوسی پایگاههای استراق‌سمع و جاسوسی سیا در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود. از جمله: «روزنامه هرالد تریبیون چاپ پاریس گزارش داد با اینكه كارشناسان امریكایی پایگاههای جاسوسی امریكا را در بهشهر ترك كرده‌اند دستگاهها طوری تنظیم شده‌اند كه كار جاسوسی امریكاییها در این پایگاه همچنان ادامه دارد... پایگاه بهشهر یكی از هفت پایگاه جاسوسی امریكا در نزدیكی مرز ایران و شوروی است و مأموریت آن ردیابی پرتاب موشكهای شوروی است... تمام محوطه پایگاه پس از خروج امریكاییان به دست افراد مسلح كمیته امام افتاد...» در همان حال برخی گزارشات دیگر حاكی از تعطیلی و از كار افتادن سایر پایگاههای جاسوسی سیا در ایران بود. به گزارش روزنامه كیهان: «یك پایگاه مخفی جاسوسی امریكا و اسرائیل در منطقه پارس‌آباد مغان در 3 كیلومتری مرز ایران و شوروی كشف شد... كارشناسان امریكا و اسرائیل پیش از ترك این پایگاه جاسوسی اسباب و لوازم پیچیده آن را تخریب كردند... شبه جاسوسی مزبور تحت پوشش یك شركت ساختمانی كار می‌كرد... دستگاههای این شبكه كه دارای رادارهای قوی بود شبها به كار می‌افتاد و اطلاعاتی را دربارة فعالیتهای درون خاك شوروی ضبط می‌كرد...» پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایگاههای جاسوسی سیا در ایران محكوم به تعطیلی بود و این مهم طی دو سه ماه نخست پیروزی انقلاب اسلامی به تحقق پیوست. منابع امریكایی در اواسط فروردین 1358 و در حالی كه كمتر از دو ماه از پیروزی انقلاب اسلامی سپری می‌شد، تصریح كردند كه دوران فعالیت جاسوسی ـ اطلاعاتی آنها در ایران به پایان راه رسیده و آنها برآنند پایگاههای جاسوسی و استراق سمع جدیدی در خاك تركیه مستقركنند. گویا در همان زمان امریكا در ازای نصب دستگاههای استراق سمع در تركیه پیشنهاد پرداخت یك صد میلیون دلار كمك نقدی به مقامات آن كشور كرده بود. در همان حال اعلام شد سیا پس از پیروزی انقلاب اسلامی پایگاههای جاسوسی خود را بر ضد شوروی در قبرس مستقر خواهد كرد و در این باره با مقامات بریتانیایی هم كه در قبرس نفوذ داشتند به توافق رسیده‌اند. پیش از آن و در همان روز پیروزی انقلاب اسلامی (در 22 بهمن 1357) خبرگزاری فرانسه از قول حزب كمونیست قبرس گزارش داد كه «تجهیزات نظامی و جاسوسی امریكا از ایران به پایگاههای نظامی انگلیس در قبرس منتقل شده است.» ـ سیا و مخالفان سیاسی حكومت ایران چنانكه در حیطه عمل هم مشاهده شد مهمترین وظیفه‌ای كه برای ساواك در نظر گرفته شد، سركوب مخالفان سیاسی و ایجاد بستری مطلوب و آرام برای ادامه نظام سیاسی حاكم بر ایران بود. سیا و سیاستگذاران امریكایی امور ایران هم از همان آغاز فعالیت ساواك بیش از هر چیز به كارآمدی هر چه بیشتر این سازمان در ایجاد امنیت داخلی كشور توجه نشان دادند. سیا تا واپسین سالهای حیات رژیم پهلوی كماكان حامی و مشوق روشهای خشن و سركوبگر ساواك در جلوگیری از گسترش مخالفتها باقی ماند: ساواك، سازمان اطلاعات و ا منیت كشور، در سال 1957 «به منظور حفظ امنیت كشور و جلوگیری از هرگونه توطئه زیان‌آور علیه منافع عمومی» تأسیس شد. به اصطلاح امریكایی، قرار بود ساواك آمیزه‌ای از سازمان سیا و «اف. بی. آی» و سازمان امنیت ملی باشد. اختیارات آن نظیر سازمانهایی كه در زمان داریوش به عنوان «چشم و گوش شاه» خدمت می‌كردند، بسیار وسیع بود. وظیفة اصلی آن حمایت از شاه از طریق كشف و ریشه‌كن ساختن افرادی كه با حكومت مخالف بودند و اطلاع دادن از وضع و حال و روز مردم به او بود. مأموران ساواك به وسیله موساد و سیا و «سازمان امریكایی برای پیشرفت بین‌المللی، تربیت می‌شدند... در سراسر دهة 1340 و 1350ش. امریكا و سیا هیچ‌گاه به طور جدی شاه را به دلیل در پیش گرفتن سیاستهای سركوبگرانه و دهشت آفرین مخالفان سیاسی‌اش كه توسط ساواك اعمال می‌شد، شماتت نكرده و از او انتقاد ننمودند و چه بسا مشوق آن هم شدند. بسیاری از مخالفان سیاسی حكومت صرفاً به دلیل مخالفت با گسترش سلطه‌ امریكا در ایران، توسط ساواك تحت تعقیب قرار گرفته، شكنجه و زندانی شده و یا به قتل رسیدند. بدین ترتیب رهبران امریكا بیش از آنكه نگران نقض حقوق بشر در ایران باشند، شاه و ساواكش را به دلیل ایجاد بستری مناسب و مطلوب برای ادامه حضورشان در ایران تشویق و تأیید می‌كردند. سیا در سركوب هر حركتی كه به نوعی در برابر حضور پررنگ امریكا در ایران صف‌آرائی می‌كرد از هیچ كمكی به ساواك و حكومت ایران فروگذار نمی‌كرد. تردیدی باقی نبود كه هرگاه نظام استبدادی و سركوبگر حاكم بر ایران دچار تزلزلی جدی می‌شد، موقعیت و منافع بسیار امریكا در ایران با آسیبی انكارناپذیر روبرو می شد. چنانكه آیت‌الله محمدرضا سعیدی فقط به این دلیل از سوی ساواك دستگیر، شكنجه و در نهایت به قتل رسید كه با حضور سرمایه‌گذاران امریكایی در ایران مخالفت كرده بود. آیت‌الله سعیدی در اوایل خرداد 1349 به خاطر انتقاداتش از ورود سرمایه‌گذاران امریكایی به ایران، در 5 خرداد 1349 دستگیر و در حدود 20 خرداد همان سال تحت شكنجه‌های مرگبار ساواك در زندان به قتل رسید. احمد آرامش هم عمدتاً به خاطر مخالفتهایش با حضور گسترده امریكا در ایران توسط ساواك هدف گلوله قرار گرفته و كشته شد. تردیدی وجود ندارد كه سیا در این قتلها مشوق و هدایتگر ساواك بود. از دیگر حیطه فعالیت سیا در ایران، تشریك مساعی و همكاری با ساواك در شناسایی و از میان برداشتن گروههای چپ بود. سیا از دوره كودتای 28 مرداد 1332 كمكهای باارزش اطلاعاتی ـ جاسوسی در اختیار فرمانداری نظامی قرار داد تا گروههای چپ و حزب توده را كه در حكومت نفوذ كرده بودند شناسایی و تحت تعقیب قرار داده و از میان بردارد. با تأسیس ساواك، همكاری سیا برای سركوب گروههای چپ باز هم ادامه یافت. این همكاری تا منزوی شدن نهایی اعضای این تشكلها كماكان ادامه داشت. بگذریم از اینكه همكاری سیا با ساواك در سركوب گروههای اسلامی ـ مذهبی و روحانیون و علمای مبارز، به‌ ویژه طی دهه‌های 1340 و 1350ش. قابل توجه بود. مراقبت و كنترل سیا صرفاً به مخالفان سیاسی حكومت ایران محدود نمی‌شد، بلكه مأموران این سازمان در ایران، اقشار و گروههای مختلف سیاسی، اجتماعی، قومی، نژادی، زبانی و... را تحت كنترل، داشتند. سیا، گزارشات متعددی از جامعه ایرانی تهیه و تنظیم می‌كرد تا در برنامه‌ریزیهای آتی از آن بهره برد. این اطلاعات و گزارشات، سیاستمداران امریكایی امور ایران را قادر می‌ساخت شناختی كافی از جامعه ایرانی داشته و اهداف و مقاصد متعدد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اطلاعاتی ـ جاسوسی خود را بر حسب مقتضای زمان و مكان اجرا كنند. در همان حال، ساواك درباره اتباع ایرانی، با سیا تبادل اطلاعات می‌كرد. مهمترین همكاری سیا با ساواك، در آغاز دهة 1340ش. بود؛ زمانی كه شاه مجبور شد با توصیه الزام‌آور امریكا و سیا اصلاحات موسوم به انقلاب سفید را به مورد اجرا گذارد. انقلاب سفید و اصلاحات مربوط به آن، چنانكه مورد توجه و نظر شاه و امریكا بود به آسانی در ایران پیاده نشد و مخالفان سیاسی حكومت نسبت به آن واكنش نشان دادند. به ویژه روحانیون و علمای مذهبی به رهبری امام خمینی(ره) مبارزه آشتی‌ناپذیری سر و سامان دادند كه به رغم سركوبگریهای گسترده هیچ‌گاه به خاموشی نگرائید. سیا كه در طراحی اصلاحات این دوره نقش مهمی برعهده داشت، در سركوب مخالفان این اصلاحات كمكهای قابل توجهی در اختیار ساواك و حكومت ایران قرار داد. در واقع با حمایتهای بی‌شائبه امریكا بود كه شاه و نیروهای سركوبگر آن مخالفتهای آن روزگار را با اعمال خشونتهای بسیار از میان برداشتند. پیش از آن و در آغاز دهة 1340ش. با حمایت و پشتیبانی سیا و امریكا شاه مجبور شد بر نخست‌وزیری علی امینی گردن نهد و در اجرای طرحهای اصلاحی انقلاب سفید او را یاری دهد. سیا در دورة امینی از هیچ كوششی برای موفقیت او در اجرای اصلاحات پیشنهادی امریكا فرو نگذاشت. شواهد و قراین موجود نشان می‌دهد كه سیا برای ارعاب شاه و متقاعد كردن او برای پذیرش نخست‌وزیری امینی كه سخت مورد توجه محافل امریكایی بود، اعلامیه‌های جعلی منتشر می‌‌كرد كه حاوی تلاش گروههای جمهوری‌خواه برای سرنگونی نظام شاهنشاهی و استقرار نظام جمهوری در ایران بود. تردیدی وجود ندارد كه فضای باز سیاسی ایجاد شده در دوران نخست‌وزیری امینی نسخه‌ای بود كه سیا و امریكا برای نجات شاه از بحرانهای عدیده سیاسی، اجتماعی، اقتصادی دامنگیر كشور پیچیده بودند. زمانی هم كه احساس كردند شاه قادر خواهد بود با سركوب بیشتر، خواسته‌های آنان را به انجام رساند، از پشتیبانی نخست‌وزیری امینی و فضای باز سیاسی دوران نخست‌وزیری او سر باز زدند. بدین ترتیب آشكار است كه سیا در ظهور و سقوط دولتهای ایران پس از كودتای 28 مرداد نقش قابل‌توجهی داشت. برخی از مهمترین نخست‌وزیران شاه طی 25 سال اخیر سلطنت او، متهم به همكاری با سیا بودند. در آن میان سپهبد فضل‌الله زاهدی نخست‌وزیر كودتا، حسین علاء، علی امینی، حسنعلی منصور، امیرعباس هویدا، جمشید آموزگار، غلامرضا ازهاری و شاپور بختیار با محافل امریكایی روابط نزدیكی داشتند. در واقع نظر مساعد امریكا و سیا در انتصاب آنان به نخست‌وزیری تأثیر به سزا و غیرقابل انكاری داشت. حسنعلی منصور با مأموران سیا در ایران ارتباط بسیار نزدیكی داشت. جانشین او ـ امیرعباس هویدا ـ نیز از حمایتهای سیا بهره‌مند بود. سیا در ایجاد زمینه‌های نخست‌وزیری حسنعلی منصور نقش اساسی ایفا كرد؛ در واقع نخستین پایه‌های كانون مترقی منصور با حمایتهای سیا بنا نهاده شد. سیا كه در دورة نخست وزیری اسدالله علم حكومت را در سركوب قهرآمیز مخالفین یاری داده بود، در نهایت به این نتیجه رسید كه ادامه نخست‌وزیری او می‌تواند آینده مبهمی برای سطنت شاه و مهم‌تر از آن منافع امریكا رقم زند. به همین دلیل پس از رایزنیهای متعدد، شاه را متقاعد كرد علم را از نخست‌وزیری بردارد و به جای او حسنعلی منصور را بگمارد كه به رغم تمام كاستیهایی كه داشت، از نظر سیا، در آن شرایط مناسب‌‌ترین فرد برای احراز پست نخست‌وزیری بود. هنگامی كه حسنعلی منصور به قتل رسید، باز هم به توصیه سیا بود كه امیرعباس هویدا جانشین مناسبی برای او تشخیص داده شد. ضمن اینكه امیرعباس هویدا نیز تنها هنگامی از نخست‌وزیری عزل شد كه امریكا به شاه هشدار داد برای جلوگیری از بحران پیشامده نیازمند نخست‌وزیری دیگر است. بر این اساس جمشید آموزگار ـ تكنوكرات مورد توجه امریكا ـ زمام امور را به دست گرفت. ـ همكاری مشترك سیا، ساواك و موساد امریكا از همان آغاز تشكیل دولت اسرائیل، حامی اصلی این دولت بود. در طول بیش از پنجاه و پنج سال گذشته، صهیونیستها همواره حفظ و تحكیم موقعیت خود در منطقه پرآشوب و بحرانی خاورمیانه را مدیون امریكا بوده‌اند. امریكا طی سالیان گذشته اسرائیل را در برابر كشورهای عربی و اسلامی حمایت كرده و امنیت آن را تضمین نموده است. به نظر می‌رسد اسرائیل بخشی از قلمرو امریكا در این سوی جهان است. یهودیان امریكایی نیز اثرگذارترین گروههای سیاسی ـ اقتصادی این سرزمین هستند كه دل در گرو اسرائیل دارند؛ بدین ترتیب می‌شود گفت دولتهای وقت امریكا در حمایت بدون شائبه‌ از اسرائیل چاره‌ای نداشتند. رؤسای جمهور و سیاستگذاران این كشور، پیوسته برای حمایت و دفاع از امنیت و توسعه‌طلبی اسرائیل در برابر همسایگان عرب و مسلمانش از سوی محافل قدرتمند یهودی و صهیونیستی فعال در عرصه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و امنیتی امریكا تحت فشار قرار دارند. از سوی دیگر، هر چند از زمان اعلام تشكیل دولت اسرائیل در 1948م./1327ش. تا هنگام شناسائی این رژیم از سوی حكومت ایران مدتها فاصله افتاد، اما در همان آغاز امریكائیها كه در ایران نفوذ داشت برای ایجاد پیوند بین ایران و اسرائیل مشتاقانه فعالیت می‌كردند. امریكا به خوبی پی برده بود كه نظام سیاسی حاكم بر ایران ـ با توجه به ویژگیها و موقعیت ایران در میان كشورهای اسلامی و عرب ـ در آینده‌ای نه چندان دور مستعد همكاری و ارتباط نزدیك با اسرائیل است. سیا كه از سال 1947م./1326ش. فعالیتش را در ایران آغاز كرده بود، نخستین بنیانهای شكل‌گیری روابط ایران و اسرائیل را از اواخر دهة 1320ش./1940م. پی نهاد. البته این تلاشها تنها پس از كودتای 28 مرداد 1332 و روند شتاب ‌آلود تحكیم و تقویت موقعیت امریكا در ایران با موفقیت بیشتری قرین شد. شاه از همان نخستین سالهای سلطنت (و به رغم اختیار اندكی هم كه داشت) نشان داده بود كه به گسترش روابط ایران با كشورهای عربی و اسلامی چندان علاقمند نیست؛ این سیاست طی سالهای آتی حكومت او نیز نمود بیشتری یافت. هنگامی كه پیوندهای او با امریكا گسترش یافت، آشكار شد كه او در جبهه مقابل كشورهای عربی و اسلامی قرار گرفته و از موضع تجاوزكارانه اسرائیل حمایت می‌كند. از اواسط دهة 1330ش. آشكار شده بود كه شاه ایران پیوندهای گسست‌ناپذیری با صهیونیستها دارد. سیا بسیار شایق بود كه این مولود جدید ـ ساواك ـ ارتباط گسترده و نزدیكی با موساد ایجاد كند و در امور اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی همكاری با آن را آغاز نماید. به زودی به حكومت ایران قبولانده شد كه كشورهای عربی، اختلاف و تضادی حل ناشدنی با ایران دارند و در این میان فقط ایجاد ارتباط و پیوند نزدیك ایران با اسرائیل است كه می‌تواند ضامن حفظ امنیت طرفین باشد، گویا شاه گفته «كه ایران و اسرائیل هیچ‌كدام مایل نیستند در دریایی از عربها تنها بمانند». در همان حال یكی از پژوهشگران اسرائیلی تأكید كرده كه ایران «طعمه‌ای استراتژیك» برای اسرائیل در برابر اعراب است و تنها ایران می‌تواند «توجه و ابتكارات اعراب را از مرزهای اسرائیل دور» سازد. بدین ترتیب همكاری مشترك سیا، موساد و ساواك در امور مختلف اطلاعاتی ـ جاسوسی و غیره در درجه اول متضمن حفظ و تحكیم امنیت و موقعیت اسرائیل در برابر كشورهای عربی و اسلامی بود كه خود ارتباط مستقیمی با اهداف و منافع امریكا در ایران و منطقه داشت. ـ مقابله با كا.گ.ب از مهمترین وظایف و حیطه عمل سیا در ایران مقابله با نفوذ شوروی، كمونیسم و نیز مأموران كا.گ.ب بود. سیا از همان آغاز حضورش در ایران تا پایان دوران پهلوی این مهم را به جد دنبال كرد. در دوران پهلوی، كا.گ.ب مأموران بسیاری در ایران داشت كه به طور پیدا و پنهان و در پوششهای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی فعالیت می‌كردند. در این میان سیا تلاش داشت فعالیت جاسوسی ـ اطلاعاتی آنها را تحت كنترل گرفته و خنثی كند. در مناطقی كه گمان می‌رفت مأموران كا.گ.ب حضور فعالی داشته باشند، مراقبتهای ساواك نمود بیشتری داشت. سیا با كمك مأموران خود و نیز با یاری سفارت امریكا در تهران و ساواك، علاوه بر اینكه فعالیت كا.گ.ب را تحت كنترل داشت، با وسواس تمام نگران احتمال نفوذ مأموران آن در تشكیلات اطلاعاتی ـ امنیتی خود نیز بود. سیا همواره در تلاش بود آسیب‌پذیری اتباع، تأسیسات و منافع آن كشور (در ایران و سایر نقاط جهان) را در برابر اقدامات جاسوسی كا.گ.ب به كمترین حد كاهش دهد. در اسناد بر جای مانده از سفارت امریكا در تهران، «انجام اقدامات ضروری و در حیطه قدرت ایران به منظور خنثی سازی فعالیتهای پنهان شوروی در ایران و ممانعت از گسترش شوروی به سوی خلیج فارس» از مهمترین اهداف امریكا در ایران برشمرده شده است. طی سالهای پایانی رژیم پهلوی، امریكا شاه را به دلیل تسهیلات گسترده‌ای كه برای امور جاسوسی ـ اطلاعاتی بر ضد شوروی و كا.گ.ب در اختیار آنها نهاده بود، ستایش می‌كرد. امریكا در همان حال، ساواك را به دلیل همكاری جدی‌ كه با سیا در مراقبت از فعالیتهای جاسوسی ـ اطلاعاتی شوروی در ایران و آن سوی مرزها داشت تمجید می‌كرد. البته ساواك این همكاری را صرفاً با سیا نداشت و دستگاه اطلاعاتی انگلیس و اسرائیل هم از این مواهب و یاری رسانیها بهره‌‌‌‌مند بودند. اسنادی كه بعدها به دست آمد نشان می‌داد كه سیا در مقابله با كا.گ.ب و شوروی در ایران، به ویژه در مرزهای شمالی كشور برنامه‌های گسترده‌ای پیش‌بینی كرده بود. ولادیمیر كوزیچكین در خاطرات خود به گوشه‌هایی از همكاریهای اطلاعاتی ـ جاسوسی ساواك با سیا در مقابل كا.گ.ب در ایران، چنین اشاره كرده است: ساواك را ایالات متحده تأمین مالی و كنترل می‌كرد. آنچه می‌كرد در جهت تقویت رژیم شاه، و در هم شكستن مخالفان او و به خصوص جناح چپ بود. اضافه بر اینها، ساواك به یك دسته‌بندی سرویسهای ویژه با نام رمز «ترایدنت» (نیزة سه شاخه) ملحق شده بود. دو عضو دیگر آن سیا و موساد، سرویس جاسوسی اسرائیل بودند. هدف ترایدنت، البته، متوجه اتحاد شوروی و یارانش در منطقه بود. این «دار و دسته‌ای» بود كه افسران رزیدنسی كا.گ.ب می‌بایست با آن دست و پنجه نرم كنند. ساواك از هشت اداره كل با وظایف گوناگون تشكیل شده بود. ادارة كل هشتم، كه اداره ضدجاسوسی ساواك بود، با ما سر و كار داشت. سفارتخانه‌ شوروی را شبكه‌ای از پستهای مراقبت، كه در مجتمع‌های چندین طبقه قرار گرفته بودند، در میان گرفته بود. ما كاملاً مطمئن بودیم كه این پستهای مراقبت كلیه زمینهای سفارتخانه را زیر نظر دارند. اصلی‌ترین آنها درست در مقابل در اصلی ورودی سفارتخانه قرار داشت. از این محل كلیه رفت و آمد افراد شوروی بیست و چهار ساعته كنترل می‌شد و از افراد موردنظر محرمانه عكس می‌گرفتند و از اینجا با دیگر پستهای مراقبت ارتباط برقرار بود. امریكا اطمینان داشت كه شاه و ساواك «هرگونه اطلاعات مورد لزوم آنها دربارة فعالیتهای كمونیستها و مأموران شوروی در ایران را در اختیارشان قرار» خواهند داد. همچنان كه سیا در اقصی نقاط ایران فعالیتهای متعددی داشت، مأموران ساواك نیز در برخی از شهرهای بزرگ امریكا حضور داشتند. این عده علاوه بر اینكه در برخی امور اطلاعاتی با سیا همكاری داشتند، در كنترل و مراقبت از مخالفان و ناراضیان حكومت ایران در آن كشور نیز از آزادی عمل بسیاری برخوردار بودند؛ دولتهای وقت امریكا برای فعالیت ساواك در آن كشور محدودیتی قائل نبودند. كریستین دلانوا در این باره چنین نوشته است: در سرزمین امریكا، اف. بی. آی. كاری به كار ساواك نداشت. دولت امریكا كه از حضور ساواكیها در خاك خود اطلاع كامل داشت، برای خشنودی هم‌پیمانش از سیا خواست كه كاری به كارشان نداشته باشد. به اف. بی. آی. نیز كه وظیفه‌اش جلوگیری از ورود جاسوسان به سرزمین امریكاست دستور داده شد مداخله‌ای نكنند. سیا در دوران انقلاب آنچه در دوران انقلاب بروز كرد محصول شرایط و اوضاع و احوالی بود كه پس از كودتای 28 مرداد 1332 در عرصه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران رخ نموده و در سالهای بعد ادامه یافت. البته در پدید آمدن این شرایط و نیز تداوم آن، سیا و مجموعه سیاستگذاران امریكایی امور ایران، نقش چشمگیری داشتند. امریكا طی 25 سال اخیر سلطنت محمدرضا پهلوی، قدرت بلامنازع خارجی اثرگذار در ایران بود و برای ادامه این روند كه با استبداد و خودكامگی حكومت همراه بود، از هیچ تلاشی فرو نگذاشت. بسیاری از رجال و كارگزاران ریز و درشت حكومت و در رأس آنها شخص شاه، از امریكا حرف‌شنوی داشتند و از نفوذ این كشور در ایران حمایت كرده و تسهیلات لازم را فراهم آورده بودند. سیا با بهره‌گیری از ساواك و سایر مراجع حكومتی، هم‌زمان با گسترش هر چه بیشتر نفوذ و حضور امریكا در ایران، طرحهای قابل‌‌توجهی برای حمایت از ادامه سلطه پهلوی در ایران اجرا كرد. امریكا به همراه دولتمردان امریكایی و سفارت آن كشور در تهران، در توانمند‌سازی هر چه بیشتر حكومت و سركوب قهرآمیز و دهشت‌آفرین مخالفان سیاسی كوشش زایدالوصفی انجام داد. رژیم پهلوی هر آنچه داشت از امریكا بود كه در تحكیم موقعیت او از هیچ تلاشی فروگذار نكرد. فرد هالیدی تصریح می‌كند كه «ماهیت دستگاه اختناق كنونی ایران[1356 ـ 1357ش.] از جت‌های فانتوم نیروی هوایی‌اش گرفته تا روشهای بازجویی ساواك كه از اف. بی. آی آموخته شده از طریق روابط این كشور با امریكا شكل گرفته است.» بدین ترتیب امریكا در روند شكل‌گیری و ادامه نظام استبدادی در ایران كه ضامن گسترش نفوذش در این كشور بود، نقش قابل توجهی داشت. منبع : تاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك عامل تقویت پایه‌های نظام استبدادی پهلوی دوم

دلایل داخلی تشكیل ساواك، از علل و دلایل خارجی شكل‌گیری آن قابل تفكیك نیست. مجموعه علل و عواملی كه بر شكل‌گیری سیاست و رویكرد خارجی حكومت اثرگذار بود، با سلسله تحولات سیاسی ـ اجتماعی داخلی پیوند نزدیكی داشت. از آنجا كه رویكرد كلی سیاست داخلی و خارجی ایران در راستای اهداف و استراتژی منطقه‌ای و جهانی در حال شكل‌گیری غرب و به‌ ویژه امریكا بود، تشكیل نهادها و سازمانهایی نظیر ساواك نیز نمی‌توانست جدای از این مجموعه تحولات صورت گیرد. سركوب و منزوی ساختن گروههای مختلف سیاسی، اجتماعی و مذهبی كشور صرفاً خواسته محمدرضا شاه نبود، بلكه حامیان خارجی او و در رأس آنها امریكا نیز برای حفظ، تداوم و تحكیم موقعیتشان در ایران خواستار از میان برداشتن این گونه مخالفتها بودند. ضمن اینكه اگر امریكا و سیا در طرح تشكیل ساواك نقش كلیدی بر عهده داشته باشند، می‌شود گفت كه سركوب مخالفان رژیم نیز، توسط امریكا صورت گرفته است. بی‌مورد نبود كه برخی محققان تصریح ‌كرده‌اند ساواك به گونه‌ای عمل می‌‌كرد كه گویا شاخه و زیرمجموعه‌ای از سیا است. منوچهر هاشمی آخرین مدیركل اداره هشتم ساواك (ضدجاسوسی) كه پس از سقوط شاه كتابی دربارة كارنامه ساواك منتشر كرده، با برشمردن روند سركوب مخالفان سیاسی رژیم پهلوی پس از كودتای 28 مرداد 1332 توسط فرمانداری نظامی، ضرورت ادامه سیاست سركوب مخالفان در سالهای آتی حیات رژیم پهلوی را به دست سازمانی كارآمدتر، از دلایل مهم تشكیل ساواك برمی‌شمارد. منوچهر هاشمی خطرات متعددی كه مخالفان داخلی رژیم پهلوی را تهدید می‌كرد، برشمرده و معتقد است كه این خطرات نیازمند تأسیس سازمانی پلیسی ـ اطلاعاتی بود كه بر این مخالفتها پایان دهد. وی تصریح می‌كند كه امریكا مدتها قبل از تأسیس ساواك دست به سازماندهی و تجهیز مجدد واحدهای اطلاعاتی ارتش زده بود و هنگامی كه نتایج دلخواه از آن حاصل نشد، تشكیل سازمان جدیدی را مورد توجه قرار داد كه در هیئت ساواك ظهور و بروز یافت. به گفته او: هیچ‌كدام از سازمانهای یاد شده، اعم از فرمانداری نظامی و واحدهای ضداطلاعات در ارتش و شهربانی و ژاندارمری، واجد آن خصوصیات جامعی كه یك سازمان اطلاعات و امنیت باید داشته باشد نبودند. فرمانداری نظامی بنا به ذات نظامی خود از جامعه فاصله داشت و خود را به عنوان یك قدرت فائقه برای مقابله با حركتهایی كه بر ضد نظام و رژیم برخاسته بودند یا احتمال به وجود آمدن آنها در آینده بود، شناسانده بود. در حالیكه یك سازمان اطلاعاتی بنا به طبیعت كار و اصل پنهانكاری، می‌بایستی در یك چهارچوب جدا از هیاهو، و حتی به صورت نامرئی عمل می‌كرد، نه به صورت سازمان شناخته شده پرهیاهو. وظیفه ضداطلاعات واحدهای نظامی و انتظامی هم محدود به حوزة كار خود بود، لذا با در نظر گرفتن تمام جوانب امر، تصمیم مقامات كشور، باز هم با صلاحدید كارشناسان غربی، و عمدتاً امریكا، بر آن شد كه در ایران هم مانند تقریباً همه كشورهای پیشرفته دنیا، به منظور جمع‌آوری و تمركز اطلاعات مورد نیاز كشور از لحاظ امنیت داخلی، و تأسیس واحد اطلاعات خارجی و ضدجاسوسی در آن، سازمانی به وجود آید و كلیه فعالیتهای ذكر شده در آن سازمان متمركز شود. با این قصد و نیت بود كه سازمان اطلاعات و امنیت كشور در ماههای پایانی سال 1325 تولد یافت و مجوز تأسیس آن از تصویب مجلس شورای ملی گذشت. آنچه مسلم بود و برخلاف نظری كه برخی طرفداران رژیم پهلوی ابراز كرده‌اند تشكیل ساواك گامی در تحكیم و تقویت پایه‌های امنیت ملی و استقلال سیاسی كشور نبود و این سازمان مشابهت‌های بسیاری با نظام پلیسی ـ امنیتی شهربانی دوره رضاشاه داشت كه صرفاً در جهت تقویت پایه‌های نظام استبدادی او فعالیت می‌كرد. آنچه هیچگاه مورد توجه قرار نگرفت احترام و حمایت از حقوق اساسی ملت و تقویت پایه‌های نظام حكومت مشروطه بود. بنابراین، به لحاظ داخلی ساواك سازمانی بود كه اساساً برای رودررویی با مردم پا به عرصه وجود نهاد. هدف از تأسیس آن تقویت پایه‌های قدرت استبدادی حكومت، كه نشانه‌‌های آشكار وابستگی خارجی نیز در آن دیده می‌شد، در برابر میلیونها مردمی بود كه از حقوق اساسی اجتماعی، سیاسی و فردی خود محروم شده بودند. منصور رفیع‌زاده تصریح دارد كه دلایل داخلی تشكیل ساواك تابعی از طرحهای بلندمدت سیا و امریكا در ایران بود. او معتقد است ساواك در داخل كشور جز سلب امنیت اجتماعی، سیاسی و فردی كه كشور را به زندانی بزرگ تبدیل كرده بود وظیفه دیگری نداشت و در حیطة خارجی هم جز تبعیت از طرحها و خواسته‌های امریكا و سیا وظیفه دیگری نمی‌شناخت. رفیع‌زاده كه نمایندگی ساواك را در امریكا به عهده داشت، به درستی تأكید می‌كند كه ساواك در عرصه داخلی كارنامه‌ای سیاه از خود به نمایش گذاشت و با از میان برداشتن مخالفان حكومت به مثابه شعبه‌ای از سیا در ایران و خاورمیانه عمل می‌كرد. هنگامی كه ساواك در اواخر سال 1335 تشكیل شد بیش از سه سال بود كه از كودتای 28 مرداد 1332 می‌گذشت. در این فاصله تقریباً تمامی مخالفان سیاسی حكومت سركوب شده بودند. طرفداران مصدق و گروههای سیاسی تشكیل دهنده جبهه ملی، دیگر جایی در عرصه سیاسی نداشتند. نهضت مقاومت ملی هم كه از بقایای این گروهها تشكیل شده بود، دیگر رمقی نداشت. در همان حال حزب توده و گروههای چپ به شدت سركوب شده، بسیاری از اعضای برجسته آن زندانی، اعدام و یا از كشور فرار كرده بودند. روحانیون و علمای مذهبی كه در رأس همه آنها آیت‌الله كاشانی جای داشت، گوشه عزلت گزیده بود و فرمانداری نظامی كنترل شدیدی بر اعمال و رفتار او داشت. فدائیان اسلام نیز كه در اعتراض به سیاستهای غیراصولی رژیم دست به تحركات جدی‌ زده و حتی بر آن بودند حسین علاء ـ عاقد قرارداد بغداد ـ را به قتل برسانند، از سوی فرمانداری نظامی تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند و رهبران آن اعدام شدند. در همان حال، حكومت با كنسرسیوم نفت، پیمان بغداد، برگزاری انتخابات فرمایشی، مردم كشور را از نشاط سیاسی ـ اجتماعی عاری ساخته، نظمی قبرستانی جایگزین آن ساخت. در همان حال با تقسیم غنایم نفت ایران و روند رو به گسترش نفوذ امریكا در این كشور، دور جدیدی از وابستگی سیاسی، نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی ایران به اردوگاه غرب، تحت رهبری امریكا، در حال تكوین بود. بدین ترتیب وقتی طرح تشكیل ساواك مورد توجه قرار گرفت، حاكمان داخلی و حامیان خارجی آنان بر آن بودند تا سیاستهای در پیش گرفته شده پس از كودتای 28 مرداد 1332 را به گونه‌ای گسترده‌تر ادامه دهند. كارنامه ساواك طی سالهای آتی آشكارا این نظریه را اثبات می‌كند: پس از 28 مرداد حكومت نظامی در كشور ما دائمی شد و از همان فردای كودتا كشتار زیر شكنجه، ترور در خیابان، ربودن مخالفین، حبس و تبعید غیرقانونی و اعدام سیاسی جزء لاینفك كشورداری گشت. و این ترور متشكل و سازمان یافته با تشكیل ساواك (سازمان اطلاعات و امنیت كشور) وارد مرحله نوینی گشت. در كشور ما دستگاه تروریستی و گانگستری عظیمی به وجود آمد كه در پیوند با سیاهترین سازمانهای جاسوسی و تروریستی امپریالیستی و صهیونیستی، از دست یازیدن به هیچ جنایت و هیچ عمل پلیدی باك ندارد. اصول «اخلاقی» آن مافیایی است و مقیاس جنایات آن به طور باورنكردنی گسترده و وسیع. زندانهای این سازمان تروریستی دیگر بی‌نام و نشان است. دادگاههای نظامی فرمایشی هم دیگر برایش ایجاد مزاحمت نمی‌كند. ربودن پنهانی هزاران نفر و نگاهداری آنان در شرایط دلخواه و به مدت دلخواه، تلاش برای سلب حیثیت و اعتبار و خدشه‌‌دار كردن شخصیت انسانی زندانیان، كشتن زیر شكنجه، و با گلوله از قفا، پنهان كردن اجساد قربانیان و دزدیدن اموال مردم و در یك كلمه دست زدن به كثیف‌ترین اعمالی كه با حیثیت و شرف انسانی و با حرمت جامعه بشری تناقض دارد ـ همه و همه اینها شیوه‌هایی است كه ساواك موجودیت خود را وابسته به وجود و اعمال آنها می‌بیند وهر چه زمان می‌گذرد بهیمیت این سازمان فرون‌تر می‌شود و استغراق آن در باطلاق [باتلاق] جنایت و فساد عمیق‌تر می‌گردد. ما را قصد برشماری فهرست جنایات رژیم نیست. چنین كاری به چندین كتاب نیازمند است. تردیدی هم نیست كه این كتابها به موقع خود نوشته خواهد شد. قصد ما تنها یادآوری این واقعیت است كه در درون دستگاه دولتی ضدملی و ضددموكراتیك كنونی ـ كه در مجموع خویش «طبق قانون» به زبان مردم می‌چرخد ـ دستگاه ترور سازمان یافته‌ای وجود دارد كه بر هیچ قانونی متكی نیست، جز خدمت به مرتجعترین و هارترین محافل دربار پهلوی و امپریالیسم. در حال حاضر دولت واقعی كه بقیه دستگاه دولتی را هم زیر چكمه خود می‌كوبد، همین دستگاه ترور و آدم‌كشی است. شخص شاه نیز درباره علل تشكیل سازمان اطلاعات و امنیت كشور (ساواك) اظهارنظر كرده است. او ضمن اینكه ساواك را سازمانی نظیر دستگاههای اطلاعاتی كشورهایی چون امریكا، انگلیس، فرانسه و غیره می‌داند، مبارزه با كمونیسم و گروههای مختلف چپ را دلیل اصلی شكل‌گیری ساواك اعلام می‌كند. شاه تصریح دارد كه ایران به خاطر داشتن مرزهای طولانی با شوروی، همواره در معرض خطر بود و ساواك مأموریت یافت با سركوب حزب توده و سایر گروههای چپ، خطر سلطه شوروی را در ایران از میان بردارد: ساواك پس از ماجرای مصدق، به منظور مبارزه با عملیات براندازی كمونیستها در ایران تشكیل شد. من نمی‌خواستم نسبت به رویة دول غربی در برابر كمونیستها، اظهارنظر و قضاوت كنم ولی فراموش نكنیم كه ایران دارای یك مرز مشترك طولانی با اتحاد جماهیر شوروی است. گرچه ما موفق شدیم با این كشور روابط مودّت‌آمیز حسن همجواری و همكاری اقتصادی برقرار كنیم، با این وجود باید بگویم كه پس از جنگ جهانی دوم، مناسبات ما خالی از اشكال و نشیب و فراز نبود. زیرا در سالهای جنگ و تا 1325 قسمتی از خاك ایران در اشغال نیروهای شوروی بود و سپس در آخرین ماههای حكومت مصدق حزب توده چنان قدرت یافته بود كه امید داشت ایران را تحت سلطة خود درآورد. پس ما ناچار شدیم نه به خاطر دفاع از رژیم، بلكه به خاطر حفظ تمامیت ملی، این حزب را غیرقانونی و ممنوع اعلام كنیم. شاه در جایی دیگر، تشكیل ساواك را برای جلوگیری از اقدامات براندازانه‌ای می‌داند كه پس از كودتای 28 مرداد 1332 در حال شكل‌گیری بود. وی تصریح می‌كند كه برای تشكیل و تجهیز ساواك از سیا بهره گرفته شده بود: ایجاد ساواك، به منظور مبارزه با فعالیتهای براندازی خارجی و داخلی علیه استقلال و تمامیت ارضی ایران بود. مسئولیت بنیانگذاری ساواك در سال 1332 به سپهبد تیمور بختیار تفویض شد. وی در این كار از «سیا» كمك خواست. تعداد زیادی از كارمندان ساواك برای طی دوره‌های آموزشی به امریكا رفتند و در ادارة مركزی «سیا» به كارآموزی پرداختند. همچنین دوره‌های كارآموزی و بازآموزی انفرادی و دسته‌جمعی، برای كارمندان سازمان اطلاعات و امنیت كشور در غالب سازمانهای اطلاعاتی اروپای غربی ترتیب یافت تا با روشهای آنان آشنایی حاصل كنند. كریستین دلانوا در كتاب «ساواك» با برشمردن موارد بسیاری از سلطه نظامهای كمونیستی طرفدار شوروی در خاورمیانه و قاره امریكا، تشكیل ساواك را در ایران توسط امریكا، اقدامی جهت جلوگیری از رخنه كمونیسم ارزیابی كرده است: ... استدلال امریكاییان چنین بود. البته، آنان از تار و مار شدن كمونیستها در ایران خشنود بودند. اما محدودیت سرویسهای امنیتی ایران را كه منحصراً برای داخل كشور سازمان یافته بود به خوبی می‌شناختند. از بعد از كودتای 28 مرداد 32، مستشاران امریكایی در سرویسهای امنیتی ایران كار می‌كردند. آنها بودند كه تصمیم گرفتند ادارات مختلف امنیتی را در یك سازمان واحد جمع‌ كنند كه وظیفه‌‌‌اش اساساً فعالیت ضدجاسوسی در جهت اتحاد جماهیر شوروی باشد. امریكاییان میان تهدید شوروی و خطر كمونیسم داخلی تفاوتی نمی‌دیدند. لذا، به جای ایجاد دو سازمان مستقل، یكی برای مراقبت درون مرزی و دیگر برای مراقبت برون مرزی، هر دو وظیفه را درون سازمان واحدی متمركز كردند. مادة اول قانون تأسیس ساواك، گردآوری اطلاعات برای امنیت كشور بود و ماده دوم آن، تعقیب عملیات جاسوسی از هر سنخ. محسن مبصر از رؤسای شهربانی دوره پهلوی هم، ضمن اینكه تأسیس ساواك را در راستای مبارزه با كمونیسم و حزب توده ارزیابی می‌كند، تصریح دارد كه این هدف هیچ‌گاه از سوی ساواك جدی گرفته نشد و اقدام مؤثری در مبارزه با حزب توده و گروههای چپ صورت نگرفت. منوچهر هاشمی هم با ارائه تاریخچه‌ای از فعالیت كمونیستها و حزب توده در ایران دوره پهلوی و اقداماتی كه برای جلوگیری از گسترش مرام كمونیستی در ایران صورت گرفته بود، تشكیل ساواك را در راستای تداوم این مبارزه و از میان برداشتن گروههای چپ و حزب توده ارزیابی می‌كند. مروری گذرا به كارنامه ساواك در طول حدود بیست و دو سال فعالیت آن، نشان می‌دهد كه نمی‌توان مبارزه با حزب توده و كمونیسم را تنها علت تشكیل ساواك دانست. شاید به دلایل عدیده‌ای، امریكا فكر مبارزه با كمونیسم را به حاكمان وقت ایران القا كرده باشد، اما آنچه شد آنی نبود كه ادعا می‌شد. البته ساواك در طول دوران فعالیت خود گروههای چپ را نیز به شدت تحت تعقیب قرار می‌داد، اما این تنها مأموریت و یا حیطه عمل آن نبود، بلكه سایر گروههای سیاسی، مذهبی، فرهنگی و ... نیز هیچگاه از تیررس حملات این سازمان در امان نماندند. روحانیون و علمای مبارز، گروههای سیاسی طرفدار مصدق (جبهه ملی ـ نهضت آزادی) و دهها گروه و تشكل دیگر، از سوی ساواك تحت تعقیب قرار گرفتند كه هیچ‌یك با گروه‌های چپ هم‌سویی نداشتند. بنابراین نمی‌توان پذیرفت كه تشكیل ساواك صرفاً برای مبارزه با كمونیسم و از میان برداشتن گروههای چپ و حزب توده در ایران بنیان نهاده شده باشد. منبع: آرشیو مقالات موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك در دوره حسن پاكروان

سرلشكر حسن پاكروان فرزند فتح‌الله پاكروان در واپسین روزهای سال 1339 به عنوان دومین رئیس ساواك جانشین سپهبد تیمور بختیار شد. پاكروان كه در طرح تشكیل ساواك و تدوین نمودار سازمانی اولیه آن نقش قابل توجهی داشت و مدتها در ریاست ركن 2 ارتش خدمت كرده بود، در دوره ریاست بختیار، معاون بین‌الملل ساواك بود. گفته می‌شد سیاستهای خشن بختیار موجب شد تا شاه با انتخاب فردی به ظاهر نرمخو كه بیشتر طرفدار سیاست مصالحه در برخورد با مخالفان حكومت است، ذهنیت مثبتی از ساواك ایجاد كند. در همان حال انتخاب جان. اف. كندی به ریاست جمهوری امریكا كه از روند سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حاكم بر ایران ابراز نارضایتی كرد، موجبات این تغییر و تحول را فراهم آورد. سرلشكر پاكروان از واپسین ماههای نخست‌وزیری جعفر شریف امامی و تمام دوران نخست‌وزیری علی امینی، اسدالله علم و حسنعلی منصور ـ قریب به چهار سال ـ رئیس ساواك بود. وی با ترور حسنعلی منصور بركنار گردید و در كابینه امیرعباس هویدا ـ 7 بهمن 1343 ـ وزیر اطلاعات و جهانگردی شد. تحول در ساواك با انتصاب پاكروان به ریاست ساواك دوره دوم حیات این سازمان آغاز شد. دوره ریاست بختیار بر ساواك دوران تكوین آن بود. با توجه به تحولاتی كه در ساختار و تشكیلات و نیز حیطه عمل و فعالیت ساواك رخ نمود، تمام دهة 1340ش. را به عنوان دوران استقرار (دورة دوم) ساواك نام نهاده‌اند. دوره سوم یا دوران تثبیت ساواك با آغاز دهة 1350 شروع می‌شود و تا پایان دوران ریاست نصیری بر ساواك ادامه می‌یابد. نهایتاً دوران چهارم و پایانی ساواك در دوره ریاست سپهبد ناصر مقدم بر این سازمان كه با گسترش حركتهای مردمی و سقوط نهایی رژیم پهلوی توأم شد، رقم می‌خورد. از مهمترین اولویتهای مدیریت جدید ساواك در دوران پاكروان، تصفیه زودهنگام این سازمان از طرفداران و هواداران تیمور بختیار بود. بختیار بسیاری از دوستان و همكاران سابقش را در فرمانداری نظامی و سایر رسته‌های انتظامی وارد ساواك كرده بود. نیروهای رسمی ساواك كه به زحمت از چند صد تن تجاوز می‌‌كرد، وفاداری مطلقی به او داشت، به همین دلیل شاه می‌خواست پس از عزل بختیار، طرفداران او در ساواك به سرعت تصفیه شوند و در رأس مدیریتهای مهم ساواك عناصر قابل اعتمادی گمارده شوند. این مهم به حسین فردوست ـ دوست نزدیك شاه ـ سپرده شد كه از حدود دو سال قبل در رأس دفتر ویژه اطلاعات خدمت می‌‌كرد و اینك با حفظ سمت پیشین، به عنوان قائم‌مقام ساواك به سرلشكر حسن پاكروان معرفی شده بود. با ورود فردوست به ساواك، تشكیلات اداری و مدیریتی این سازمان به تدریج انسجام درونی قابل توجهی یافت و در همان حال بسیاری از اعضای بلندپایه ساواك جای خود را به عناصر جدید دادند. در این میان با تصفیه و بركناری نفرات بلندپایه‌ای كه روابط نزدیكی با بختیار داشتند، افراد جدیدی زمام امور را برعهده گرفتند. از جمله مهمترین كسانی كه كار خود را در ساواك از دست داد سرهنگ زیبایی بود كه در دوره بختیار نقش مهمی در بازجویی، شكنجه و پرونده‌سازی برای مخالفان سیاسی و مذهبی حكومت بر عهده داشت و به بختیار نیز علاقمند بود. مدیریت جدید درصدد بود القا كند كه از آن پس، ساواك در برخورد با مخالفان، از روشهای خشونت‌آمیز تبعیت نخواهد كرد. مصطفی امجدی مدیر اداره كل سوم (امنیت داخلی) به رغم روابط خوبی كه با بختیار داشت، تا شامگاه 15 خرداد 1342 در مقام خود باقی بود. احتمال می‌رود فردوست ـ قائم‌مقام وقت ساواك ـ به دلیل روابط نزدیكش با او و برادرش ـ سرلشكر امجدی ـ او را در این پست مهم ابقا كرده باشد. با آشكار شدن ضعف ساواك در جریان قیام 15خرداد 1342، به دستور شاه، مصطفی امجدی از مدیریت اداره كل سوم ساواك بركنار شد و فردوست، سرهنگ ناصر مقدم را كه پیش از آن در دفتر ویژه اطلاعات با او همكاری می‌كرد به مدیریت اداره كل سوم ساواك معرفی نمود. سرهنگ ناصر مقدم تا 1352ش. كه پرویز ثابتی مدیر اداره كل سوم ساواك شد، كماكان در این سمت باقی بود. در دوره پاكروان، فردوست ـ قائم‌مقام ـ نقش مهمی در مدیریت و سازماندهی جدید ساواك ایفا كرد. از جمله مهمترین تحولاتی كه در این برهه صورت گرفت، كناره‌گیری تدریجی مستشاران سیا از مدیریت و راهبری ساواك بود. خروج تدریجی مأموران سیا از حیطه مدیریتی و اجرایی ساواك، همزمان با ورود مأموران موساد بود. با تمهیدات و برنامه‌ریزیهای حسین فردوست، افراد ساواك با روشهای اطلاعاتی ـ امنیتی و مدیریتی كارآمدتری آشنا شدند و شعبه‌ها و نمایندگیهای ساواك در داخل و خارج از ایران، از انسجام و كارآمدی بیشتری برخوردار شد. تعداد افراد ساواك در رسته‌های مختلف از مرز هزاران نفر گذشت و این رقم در پایان دهة 1340 و اوایل دهة 1351ش. بیش از چهار برابر شد. سرلشكر حسن پاكروان چندان مورد توجه شاه نبود. در دوره پاكروان شاه هنوز اتكای كاملی بر ساواك نداشت. به نظر می‌رسد در این دوره چهار ساله، شهربانی در ایجاد امنیت در داخل، جایگاه مهم‌‌تری داشت. فرد قابل قبول‌تری چون نعمت‌الله نصیری بر شهربانی ریاست می‌‌كرد و روشهای خشن او بیش از هر روش دیگری مطلوب شاه بود؛ هر چند ساواك در دوران ریاست پاكروان نقش قابل‌‌توجهی در تحولات و رخدادهای كشور داشت. بحرانهای سیاسی ـ اجتماعی دوره پاكروان در آستانة دهة 1340ش. حكومت پهلوی دچار بحران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود. در این میان نارضایتی زمامداران جدید كاخ سفید از عملكرد نظام حاكم بر كشور، بحران فزاینده موجود را مضاعف ساخته بود. در حالی كه سخت‌گیریهای سیاسی ـ اجتماعی دهة 1330ش.، آشكارا رژیم را با چالشهای جدی روبرو ساخته بود، اما شاه جز تبعیت از دیدگاهها و خواسته‌‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی امریكا چاره‌ دیگری نداشت. در این برهه، شاه در ازای تثبیت مقامش در سریر سلطنت، كه به شدت متزلزل بود، آماده بود هر توصیه و خواسته‌ امریكا را جامه عمل بپوشاند. امریكا نگران بود به دلیل ناتوانی رژیم پهلوی در مقابله با بحرانهای كشور، سلطه‌اش در ایران به وسیله تحولات انقلابی داخلی و یا تمهیدات خارجی با خطراتی پیش‌بینی ناشده مواجه شود. آشكار بود كه امریكا برای تحكیم موقعیت خود مصمم است تمام شرایطش را به حكومت و شاه تحمیل كند و شاه نیز صرفاً با برآورده ساختن خواسته‌های این حامی قدرتمند، توانست در رأس حاكمیت بماند. در چنین شرایطی، علی امینی برای احراز پست نخست‌وزیری از سوی امریكا به شاه تحمیل شد. در همان حال، اجرای برنامه‌های اصلاحی كه به انقلاب سفید موسوم شد، به سرعت در دستور كار حكومت قرار گرفت. طرحهای انقلاب سفید كه از مدتها قبل توسط كارشناسان امریكایی تنظیم شده و اجرای آن تنها راه برون‌رفت رژیم پهلوی از بحرانهای گرفتار آمده تشخیص داده شده بود، به زودی پیامدهای ناگواری پیش روی رژیم نهاد. در ماههای میانی 1341ش. همزمان با آغازین ماههای نخست‌وزیری اسدالله علم، مخالفت گسترده مردم به رهبری امام خمینی(ره) انقلاب سفید را با چالشی عمیق مواجه كرد و امریكا نیز به عنوان طراح این اصلاحات، با جدیت تمام به پشتیبانی از رژیم پهلوی در برابر مخالفانش برخاست. تصویب كاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی و سنا از مهمترین اقدامات تحمیلی امریكا بود كه تا واپسین ماههای سال 1343ش. به درازا كشید و در دوره ریاست حسن پاكروان بر ساواك، سلطه امریكا بر شئون مختلف كشور مجدداً تحكیم یافت. سهم ساواك در این تحولات؛ پرسشی است كه تلاش می‌شود در بحث پیش‌رو پاسخی بدان داده شود. ساواك در تعقیب مخالفان علی امینی در خاطراتش از این‌كه دوران نخست‌وزیری او (1340 ـ 1341ش) همزمان با ریاست سرلشكر حسن پاكروان بر ساواك بود، اظهار خوشحالی می‌كند. هر چند در دوران نخست‌وزیری او، فضای نسبتاً باز سیاسی حاكم بود اما نخست‌وزیر، مخالفتهای جدی سیاسی را برنمی‌تابید و ساواك كه مرحله جدیدی را تجربه می‌‌كرد، بارها در از میان برداشتن مخالفان یاریگر امینی شد. هنگامی كه امینی در ماههای نخست زمامداری دستور بازداشت برخی رجال لشكری و كشوری را صادر كرد، ساواك در اجرای این دستور پیشگام دستگاههای انتظامی و امنیتی شد و با دستگیری و بازجویی بسیاری از كسانی كه متهم به اقدامات خلاف سیاسی، اقتصادی و قضایی بودند، به برنامه‌های تبلیغاتی دكتر امینی یاری رساند. جبهه ملی در ماههای تیر و مرداد 1339، حكومت پهلوی درصدد برآمد فضای باز سیاسی كنترل شده‌ای را تجربه كند. اعضای پراكنده جبهه ملی سابق دوباره فرصتی یافتند تا با تشكیل و آغاز فعالیت جبهه ملی دوم، آمادگی خود را برای شركت در انتخابات تابستانی دوره بیستم اعلام كنند. اما تحت فشار ساواك و دستگاههای دولتی و حكومتی، موفقیت جبهه ملی برای مشاركت در انتخابات بسیار ناچیز بود. در حالی كه جبهه ملی دوم در نیمه دوم سال 1339، جانی دوباره گرفته بود، اما ساواك به ریاست بختیار، كنترل كاملی بر رفتار اعضای این جبهه اعمال می‌كرد و ضمن نفوذ در بین اعضا و تشكیلات جبهه ملی، از شكل‌گیری هرگونه تحرك جدی بر ضد حكومت جلوگیری می‌‌كرد. با آغاز نخست‌وزیری علی امینی، در برخوردهای ساواك با جبهه ملی نیز نرمشهای بیشتری به وجود آمد. علی امینی ضمن انتقاد از روشهای سركوبگرانه ساواك در سالیان گذشته، وعده داد آزادیهای بیشتری برای مخالفان در نظر خواهد گرفت. اما این وعده دوام چندانی نداشت و به دلیل اختلافات زودهنگامی كه در درون جبهه ملی بروز كرد، برخورد طرفین ادامه یافت و ساواك در كنترل جبهه ملی (در شرایط تشتت درونی آن) به موفقیتهای تازه‌ای دست یافت. ساواك از اوایل سال 1340 گزارشهایی داشت كه حاكی از نفوذ طرفداران حزب توده در جبهه ملی بود. به دنبال آن، تعدادی از هواداران این جبهه توسط ساواك دستگیر شدند. جبهه ملی ضمن تأیید این اقدام، به ساواك وعده داد كه در آینده‌ راه نفوذ هواداران حزب توده را در جبهه ملی سد خواهد كرد. در همان حال، آشكار شد كه در درون جبهه ملی دو نگرش كلی نسبت به حكومت در حال شكل‌گیری است. گروه نخست كه از واپسین ماههای سال 1339 به واسطة ساواك تماسهایی با دربار و حكومت برقرار كرده بودند، با دریافت وعده‌های اغواكننده از سوی شاه و دربار، بر ضرورت مخالفت با دولت دكتر علی امینی پای می‌فشردند. گفته می‌شد شاه وعده داده است با سقوط دولت امینی، یكی از اعضای میانه‌رو جبهه ملی نظیر اللهیار صالح را به نخست‌وزیری منصوب خواهد كرد. اما گروه دوم معتقد بود این وعده شاه، سرابی بیش نیست و به محض پشت سرگذاردن بحران سیاسی موجود، وعده‌ها از یاد خواهد رفت. با فضا‌سازیهای ساواك در ماههای فروردین و اردیبهشت 1340، رهبران جبهه ملی به طرفداران خود چنین وانمود كردند كه به زودی علی امینی جای خود را به عضو بلندپایه‌ای از جبهه ملی خواهد سپرد. ساواك در حالی كه بر روند تحولات درونی جبهه ملی كنترل داشت، در 28 اردیبهشت 1340 به این جبهه اجازه داد میتینگی در میدان جلالیه تهران برگزار كند. هر چند علی امینی ـ نخست‌وزیر ـ موافقت خود را با برگزاری این میتینگ اعلام كرده بود، اما شواهد موجود نشان می‌دهد كه دربار انتظار داشت نوك حمله این گردهمایی متوجه دولت امینی شود. جبهه ملی در ماههای اردیبهشت و خرداد انشعابی بزرگ را پشت سر گذاشت و طیف مخالفان شاه، تحت عنوان نهضت آزادی ایران، تشكل تازه‌ای تشكیل دادند، اما جناح میانه‌رو جبهه ملی تحت رهبری افرادی نظیر اللهیار صالح و دكتر سحابی كه به وعده‌های شاه و دربار دلخوش كرده بودند، از هر اقدامی كه موقعیت شاه را در برابر امینی تضعیف كند پرهیز می‌كردند. به همین دلیل علی امینی در اوایل خرداد 1340 به ساواك دستور داد از گسترش فعالیت جبهه ملی در كشور جلوگیری كند. گزارشات موجود نشان می‌‌دهد كه جبهه ملی تصریح می‌كرد از تز بی‌طرفی ایران در رابطه با كشورهای بزرگ طرفداری نمی‌كند و همچنان بر لزوم ادامه رابطه با امریكا و بلوك غرب تأكید دارد. با این احوال، ساواك از بروز انشعاب در جبهه ملی و تشكیل نهضت آزادی ایران كه مشی جدی‌تری در مخالفت با شاه داشت، نگران بود. دستگاه رهبری جبهه ملی كه از روند فعالیتهای سیاسی‌اش رضایت داشت، مایل بود دامنه فعالیتهایش را تا آستانه تحمل حكومت و ساواك گسترش دهد و این ساواك بود كه دامنه و حیطه فعالیت آنان را رقم می‌زد. بدین ترتیب ساواك پیوسته آنان را در حالت بیم و امید نگه می‌داشت و همچنان به ایجاد اختلاف بین جبهه ملی و سایر گروهها ادامه می‌داد. ادعای نفوذ عناصر وابسته به حزب توده در درون جبهه ملی، از مهمترین حربه‌‌هایی بود كه ساواك برای كنترل این گروه از آن استفاده می‌كرد؛ تا جایی كه وقتی جبهه ملی درصدد برآمد به مناسبت سالگرد قیام 30 تیر 1331 میتینگی برگزار كند، سیاست ساواك، اثر این اقدام جبهه ملی را به حداقل رسانید. رهبران جبهه ملی كه در دوره نخست‌وزیری علی امینی، با سفارت امریكا در تهران ارتباط داشتند، در گفتگو با مسئولان سفارت نسبت به وعده‌های حكومت و ساواك مبنی بر به دست گرفتن قدرت پس از سقوط دولت امینی، اظهار امیدواری می‌‌كردند. این عده ضمن آشكار دانستن فعالیت سیاسی خود، پیشنهاد می‌كردند ساواك در تمام جلسات و فعالیتهای سیاسی، اجتماعی آنان، نمایندگانی اعزام كند تا دقیقاً در جریان امور قرار گیرد. در حالی كه گزارشاتی از تلاشهای تیمور بختیار برای ارتباط با جبهه ملی وجود داشت، رهبران جبهه ملی هرگونه توافق با او را انكار می‌‌كردند و امیدوارانه از سقوط قریب‌الوقوع دولت امینی كه به زعم آنان به دست آوردن پست نخست‌وزیری را در پی خواهد داشت، سخن به میان می‌آوردند. در این میان تلاش علی امینی برای جلب همكاری و اعتماد جبهه ملی با مشكلاتی روبرو شده بود. با حمایت جبهه ملی از دربار، علاوه براینكه موقعیت متزلزل شاه در رأس هرم قدرت در برابر علی امینی تقویت می‌شد و دولتمردان امریكایی نیز به تدریج به ضرورت تثبیت موقعیت شاه می‌اندیشیدند، طرحهای موسوم به انقلاب شاه و ملت كه برنامه‌هایی امریكایی بود با مشكلات كمتری اجرا می‌شد. بر اساس توهم كسب قدرت، جبهه ملی در دوره نخست‌وزیری علی امینی از مخالفت با برنامه‌های انقلاب سفید و هر اقدامی كه موقعیت شاه را تضعیف كند احتراز كرد. در حالی كه جبهه ملی انتقاد چندانی متوجه دربار نمی‌كرد، روابط آن با دولت امینی به تدریج خصمانه‌تر شد و اعضای تندرو جبهه ملی خواستار برخورد شدید با امینی شدند. این روند در اول بهمن 1340 و در پی برگزاری تظاهرات گسترده دانشجویان طرفدار جبهه ملی بر ضد دولت امینی، كه با سركوب شدید نیروهای انتظامی همراه شد، به اوج رسید. در همان زمان نیز شایعاتی وجود داشت كه ساواك را عامل سازماندهی این تظاهرات می‌دانست. به دنبال آن، به دستور امینی، برخی از رهبران و اعضای فعال جبهه ملی دستگیر شدند؛ در این میان رهبران میانه‌رو جبهه ملی كه امیدوار بودند با سقوط دولت امینی عضوی از این جبهه جانشین او شود، ضمن دعوت به تشكیل و سازماندهی مجدد، هشدار می‌دادند كه فشار بیش از حد بر دولت امینی كنترل اوضاع را از اختیار آنان و دربار خارج ساخته، موجبات روی كار آمدن دولتی نظامی را فراهم خواهد كرد. مأموران سیا نیز در ملاقات با اعضای جبهه ملی در سفارت امریكا، جز دعوت به آرامش سخن دیگری نداشتند. در حالی كه جناح میانه‌رو جبهه ملی با وعده‌های دربار دلخوش بودند، به دنبال توافق شاه و رهبران امریكا، در واپسین روزهای تیر 1341، علی امینی از نخست‌وزیری عزل و اسدالله علم كه خود از اواخر سال 1339 واسطه ارتباط جبهه ملی با دربار شده بود، مأمور تشكیل كابینه شد. جبهه ملی نیز در ماههای میانی سال 1341، سیاست منفعلانه‌ای در پیش گرفت و آغاز جدی‌تر طرحهای انقلاب سفید در آغازین ماههای نخست‌وزیری اسدالله علم كه با مخالفتهای جدی و سرسختانه علما و روحانیون مواجه شده بود، واكنش قابل توجهی از سوی جبهه ملی در پی نداشت. جبهه ملی كه همواره نگران موقعیت خود در نزد افكار عمومی، علما و روحانیون و دانشجویان بود، مراقب بود درباره طرحهای انقلاب سفید موضع موافق علنی در پیش نگیرد. با این حال ساواك، تلاش می‌كرد تا جبهه ملی را به موافقت علنی در برابر طرحهای اصلاحی انقلاب سفید وادارد. این طرحها در ماههای منتهی به برگزاری رفراندوم 6 بهمن 1341 شدت بیشتری یافت و به دنبال برگزاری كنگره جبهه ملی در نخستین روزهای دی 1341 كه با اقدامات ساواك موفقیت قابل اعتنایی كسب نكرده بود، این گروه بحران جدی را تجربه می‌كرد. ساواك به افراد خود دستور داده بود اقداماتی انجام دهند تا وابستگی جبهه ملی به حكومت، اختلافات حل ناشدنی درونی آن، چند دستگیهای رهبران آن و جاه‌طلبیهای رهبران جبهه كه برای به دست گرفتن قدرت با ساواك و دربار مذاكرات پنهانی داشتند، برملا شود. عمده هدف ساواك از این طرح، بی‌اعتبار كردن جبهه ملی نزد دانشجویان، روشنفكران، بازاریان و اصناف، صاحبان مشاغل، كارمندان دولت و مردمی بود كه در گوشه و كنار كشور از جبهه ملی هواداری می‌‌كردند. در حالی كه مردم مسلمان ایران به رهبری امام خمینی(ره) رژیم پهلوی و طرحهای اصلاحی انقلاب سفید را به چالش طلبیده، حكم به تحریم رفراندوم داده بودند، جبهه ملی تحت فشارهای ساواك، روز دوم بهمن 1341، طی اعلامیه‌ای گنگ با طرحهای انقلاب سفید روی موافق نشان داد و صرفاً مخالفت خود را با دیكتاتوری و خودكامگی حكومت اعلام كرد. مدت كوتاهی پس از آن و در آستانه برگزاری رفراندوم نیز اعلام كرد كه با اصلاحات ارضی و دیگر بندهای اصلاحی انقلاب سفید موافقت دارد، اما دیكتاتوری را نمی‌خواهد. اما در این میان ساواك كه احساس می‌‌كرد بهره لازم را از همراهیهای چندین ماهه رهبران جبهه ملی برده است، در آستانه برگزاری رفراندوم و از روز سوم بهمن 1341 بسیاری از رهبران و اعضای فعال این جبهه و نیز نهضت آزادی را دستگیر و زندانی كرد. در حالی كه به رغم مخالفتهای گسترده مردم، رفراندوم دلخواه حكومت در روز 6 بهمن 1341 برگزار شده بود، مراقبت ساواك بر مخالفان سیاسی و از جمله طرفداران جبهه ملی فزونی گرفت و در ماههای بهمن و اسفند 1341 ساواك بسیاری از مخالفان سیاسی را بازداشت كرد. و رعب و وحشتی مثال زدنی در نقاط مختلف كشور حاكم شد. مراقبت ساواك از اعضای فعال جبهه ملی با آغاز سال 1342ش. كه همزمان با گسترش مخالفتهای علما و روحانیون با اقدامات حكومت بود، بیش از پیش شدت گرفت. ساواك از اعضای دستگیر شده جبهه ملی بازجوییهای مفصلی انجام داده و پرونده‌های قطوری برای آنان تدارك دید. این پرونده‌سازیها برای تحت فشار قرار دادن رهبران زندانی جبهه ملی برای همكاریهای بیشتر با ساواك و اجتناب از مخالفت با رژیم پهلوی تدارك دیده شده بود. فشار بر جبهه ملی طی روزهای منتهی به قیام 15 خرداد 1342 افزایش یافت؛ در حالی كه بحران سیاسی از برخورد قریب‌الوقوع علما با رژیم پهلوی حكایت می‌كرد، ساواك در تلاش بود از مخالفت جبهه ملی با طرحهای انقلاب سفید جلوگیری كند. اسناد موجود نشان می‌‌دهد كه در آستانه قیام 15 خرداد 1342 علاوه بر اجزای زندانی جبهه ملی، اعضای برجسته این جبهه در بیرون از زندان نیز درباره تأیید طرحهای انقلاب سفید و عدم حمایت از قیام اسلام‌گرایان بر ضد حكومت، به ساواك قول مساعد داده بودند. برخی از اعضای برجسته جبهه ملی در آستانه قیام 15 خرداد از سوی ساواك احضار شدند و اطمینان دادند كه مخالفت روحانیون را بر ضد رژیم پهلوی تأیید نخواهند كرد. در همان حال، رهبران این جبهه، دانشجویان مخالف حكومت را نیز كه علاوه بر همدلی با جبهه ملی با قیام 15 خرداد نیز همدلی نشان می‌دادند، از مشاركت در قیام 15 خرداد برحذر داشتند، اما بسیاری از دانشجویان، هشدار جبهه ملی و ساواك را نادیده گرفته و با قیام 15 خرداد همراه شدند. اللهیار صالح رهبر زندانی جبهه ملی، پس از آزادی از زندان، هرگونه ارتباط جبهه ملی با قیام 15 خرداد و مخالفت با اصلاحات موسوم به انقلاب سفید را مردود اعلام كرد. از اردیبهشت 1342، پاكروان و برخی از مدیران ارشد ساواك چون سرهنگ ناصر مقدم ـ مدیركل اداره كل سوم ـ و سرهنگ جناب، با رهبران زندانی جبهه ملی نظیر اللهیار صالح مذاكراتی دربارة شرایط آزادی از زندان آغاز كردند و با برخی وعده‌هایی كه طرفین به یكدیگر می‌دادند، به تدریج دانشجویان زندانی طرفدار جبهه ملی آزاد شدند، اما رهبران جبهه ملی، در حالی كه به مذاكرات خود با ساواك ادامه می‌دادند، تا روزهای میانی شهریور 1342 آزادی خود را باز نیافتند. در آن هنگام رژیم پهلوی با سركوب قیام 15 خرداد 1342 آماده بود تا رهبران زندانی جبهه ملی را كه دیگر در برابر قدرت نهایی ساواك خلع سلاح شده بودند از زندان آزاد كند. در روزهای نخست شهریور 1342، ساواك در گزارشی از زندان، روحیه رهبران زندانی جبهه ملی را «ضعیف و خراب» توصیف می‌‌‌كند و تصریح می‌كند كه گسترش اختلافات درونی و كدورتهای شخصی، بحران روحی آنان را مضاعف كرده است. ساواك كه از واپسین ماههای سال 1339 بازی خیره‌كننده‌ای با سران جبهه ملی آغاز كرده و پس از حدود 5/2 سال به نتایج دلخواه رسیده بود، از 13 شهریور 1342 موجبات رهایی آنان را فراهم آورد. اللهیار صالح، رهبر جبهه ملی دوم، كه پس از آزادی از زندان دیگر رمقی برای مخالفت احتمالی با رژیم پهلوی و ساواك در خود احساس نمی‌كرد، با اجتناب از تأیید قیام 15 خرداد تصریح كرد كه در شرایط موجود امكان هرگونه فعالیت سیاسی از میان رفته و ضرورت در پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار را به اعضای از هم پاشیده جبهه ملی دوم پیشنهاد داد. در ماههای مهر و آبان 1342، اختلاف سران به شدت متزلزل جبهه ملی دوم باز هم فزونی گرفت و بسیاری از هواداران این گروه اعتماد خود را نسبت به رهبران آن از دست دادند. اللهیار صالح كه از سر استیصال به دنبال یافتن جانشینی برای خود بود در ملاقات با افراد سفارت امریكا در تهران، فشار ساواك را بر جبهه ملی علت اصلی درماندگی آن دانست و تصریح كرد كه پاكروان رئیس ساواك به او هشدار داده كه اگر مخالفت با حكومت را ادامه دهند، پرونده‌های رهبران و بیش از سه هزار نفر از هواداران جبهه ملی بار دیگر به جریان خواهد افتاد. صالح، اظهار كرد كه اقدامات حساب شده ساواك امكان هرگونه ابتكار عمل و فعالیت سیاسی را از جبهه ملی سلب كرده است. در حالی كه جبهه ملی دوم تحت فشارهای ساواك از هم فروپاشیده و رهبران آن به دنبال مفرّی برای رهایی از مشكلات مبتلا‌به بودند، بسیاری از دانشجویان و سایر هواداران این تشكل كه خود نیز تحت فشار ساواك قرار داشتند، نومیدانه در پی بازسازی دوباره جبهه ملی دوم و یافتن راههای جایگزین دیگری برای ادامه مخالفت با حكومت بودند. اما جبهه ملی در سراسر سال 1342 كماكان منفعل باقی ماند. در سال 1343 به دلیل سیاستهای ساواك، به جز برخی كر و فرهای پراكنده كه هیچ‌گاه از چشم ساواك نیز دور نمی‌‌ماند، شاهد فعالیت سیاسی قابل اعتنایی از سوی جبهه ملی نیستیم. در نشستهای خانگی و خصوصی برخی اعضای این تشكل به شدت منفعل و فروپاشیده، به ندرت سخنی از تحولات سیاسی ـ اجتماعی بر زبان رانده می‌شد. با این احوال برخی از اعضای تندروتر جبهه ملی تلاشهایی برای بازسازی آن انجام دادند. در 1344، جبهه ملی سوم در فضایی نومیدكننده اعلام موجودیت كرد، اما در شرایطی كه رژیم پهلوی پس از حوادث خونین سالهای 1341 ـ 1343ش. رعب و وحشتی مثال‌زدنی در كشور حاكم كرده بود، جبهه ملی دیگر هیچ‌گاه نتوانست در تحولات سیاسی ـ اجتماعی كشور تأثیر قابل اعتنایی بر جای بگذارد. نهضت آزادی ایران از همان سالهای پس از كودتا و تشكیل نهضت مقاومت ملی، اختلافاتی در نگرشهای سیاسی ـ مذهبی رهبران و اعضای فعال آن وجود داشت. اما به دلیل شرایط سخت سیاسی دهة 1330 و سیاست خشنی كه توسط حكومت متوجه مخالفان بود، این اختلافات مجالی برای بروز و ظهور نیافت. با تشكیل جبهه ملی دوم در تابستان 1339، هنوز رهبران و اعضای برجسته آن بر ضرورت ایجاد تشكل واحد می‌اندیشیدند. اما این روند دوامی نیافت و با نفوذ زودهنگام ساواك، جبهه تازه تأسیس شده دوم كه با گرایش برخی از چهره‌های میانه‌رو دستگاه رهبری به سوی دربار همراه بود، جناح مذهبی جبهه ملی راه انشعاب در پیش گرفت. به همت افرادی چون آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله زنجانی و مهندس مهدی بازرگان، در واپسین روزهای اردیبهشت 1340 نهضت آزادی ایران تشكیل شد. نهضت آزادی ایران برخلاف رهبران جبهه ملی دوم، آموزه‌های دینی را الهام‌بخش مبارزات سیاسی خود می‌دانست و در عین حال بر این اعتقاد بود كه نوك حمله مبارزه سیاسی بیش از هر كس باید شاه را نشانه رود كه برخلاف نظام مشروطه، سلطنت و حكومت را توأمان از آن خود ساخته است. ساواك از همان آغاز در تلاش بود از اختلاف میان نهضت آزادی و جبهه ملی به سود حكومت بهره‌ برد و به سخنان مهدی بازرگان استناد كرد كه معتقد است اعضای جبهه ملی دوم این تشكل را وسیله‌ای برای مقاصد شخصی خود قرار داده و ضمن بی‌توجهی به دیدگاههای مصدق به دنبال كسب امتیازات سیاسی و غیره از دربار و حكومت هستند. اعضای بلندپایه جبهه ملی دوم هم كه علاوه بر ساواك و دربار با سفارت امریكا در تهران روابط نزدیكی داشتند روش سیاسی نهضت جدیدالتأسیس آزادی را نكوهش می‌كردند. در همان حال ساواك هم كه از مشی نهضت آزادی بر ضد حكومت بیمناك بود، رهبران آن را در كنترل داشت و پرونده‌های اتهامی اعضای برجسته نهضت آزادی را كه از سالهای پس از كودتای 28 مرداد تشكیل شده بود بار دیگر گشود. در دوره نخست‌وزیری علی امینی، نهضت آزادی بیشترین انتقادات را متوجه دربار و حكومت كرد و برخلاف جبهه ملی به وعده‌های حكومت تن در نداد. با آغاز نخست‌وزیری اسدالله علم و آغاز نهضت روحانیون بر ضد برنامه‌های انقلاب سفید، نهضت آزادی بیش از پیش تحت مراقبتهای ساواك قرار گرفت. آیت‌الله سیدمحمود طالقانی بیش از سایر اعضای این تشكل تحت تعقیب و مراقبت ساواك قرار داشت. ساواك كه تمام فعالیتهای سیاسی و منابر و سخنرانیهای او را در مسجد هدایت و سایر مراكز تحت‌نظر داشت، در جلوگیری از اقدامات او با حكومت با مشكل روبرو بود. تذكرات و هشدارهای ساواك مبنی بر خودداری وی از انتقاد و اعتراض به اوضاع سیاسی ـ اجتماعی كشور، به جایی نمی‌رسید. ساواك در 30 تیر 1340 وی را برای مدت كوتاهی دستگیر و سپس آزاد كرد؛ اما در اواسط مهر 1340 از ناتوانی‌اش در جلوگیری از فعالیتهای سیاسی ضدحكومتی او سخن رانده و به ضرورت برخورد خشن‌تر با وی پای فشرد. البته احضارها و تذكرات متعدد ساواك در دوره نخست‌وزیری علی امینی، نتوانست آیت‌الله طالقانی را در مبارزه با حكومت باز دارد. با آغاز نخست‌وزیری علم، فشار ساواك بر آیت‌الله طالقانی فزونی گرفت و برای منابر و سخنرانیهای ایشان در مسجد هدایت و غیره محدودیتهای بیشتری به وجود آمد. با این احوال، مخالفت آیت‌الله طالقانی با حكومت كماكان ادامه یافت و در آستانه برگزاری رفراندوم 6 بهمن 1341 در مسجد همت تجریش سخنرانی شدیداللحنی بر ضد رژیم پهلوی و انقلاب سفید ایراد كرد. وی در این سخنرانی ضمن حمله به حكومت، طرح رژیم را برای برگزاری رفراندوم نكوهش كرده و هیئت حاكمه را فاسد و دروغگو خواند؛ همچنین روشهای خشن ساواك را در برخورد با مخالفان سیاسی و از میان برداشتن آزادیهای مصرح در قانون اساسی، به شدت محكوم كرد. ساواك در گزارش خود از همكاری و ارتباط نزدیك آیت‌الله طالقانی با مبارزات امام خمینی و علما سخن به میان ‌آورده و نسبت به اثرات سوء ادامه چنین فعالیتهایی هشدار می‌دهد. در 3 بهمن 1341، نهضت آزادی ایران در اعلامیه‌ای شدیداللحن تحت عنوان «ایران در آستانه یك انقلاب بزرگ» انقلاب سفید شاه را به باد انتقاد گرفته و آن را «توطئه‌ای به وسیله بیگانگان علیه ملت ایران» ارزیابی كرد و مخالفت خود را با برگزاری رفراندوم پیش رو (6 بهمن 1341) اعلام كرد. به دنبال این موضع‌گیری، ساواك روز چهارم بهمن 1341 بسیاری از رهبران و اعضای فعال نهضت آزادی را دستگیر و روانه زندانهای قزل‌قلعه و قصر كرد. آیت‌الله طالقانی، مهندس مهدی بازرگان و دكتر یدالله سحابی در صدر بازداشت شدگان نهضت آزادی قرار داشتند. به دنبال آن، در سال 1342 ساواك بر مجموعه فعالیتهای اعضای بازداشت شده نهضت آزادی ایران نظارت می‌كرد. البته به رغم تمام فشارها، هر از گاه اعلامیه‌های مخفی به نام نهضت آزادی ایران در كشور منتشر می‌شد و در آن سیاستهای رژیم پهلوی و ددمنشیهای ساواك محكوم می‌شد. در اوایل خرداد 1342، فشار بر نهضت آزادی شدت یافت و با كشف چاپخانه مخفی آنان، برخی از فعالان نهضت آزادی دستگیر و روانه زندان شدند. ساواك در روز 12خرداد 1342، آیت‌الله طالقانی را از زندان آزاد كرد، تا شاید موج مخالفت‌ را مهار كند و از سوی دیگر در صف مخالفان حكومت اختلاف اندازد. اما چنانكه از گزارشات ساواك برمی‌آید، آیت‌الله طالقانی مدت كوتاهی پس از آزادی، با نهضتی كه به رهبری امام خمینی(ره) در حال اوج‌گیری بود، همراه شد و آشكارا از آن حمایت نمود. در ادامه سیاستهای حكومت و پس از قیام 15 خرداد 1342، آیت‌الله طالقانی به همراه چند تن دیگر از اعضای نهضت آزادی ایران، بار دیگر ـ 6 تیر 1342 ـ دستگیر شدند. در قیام 15 خرداد و روزهای پس از آن، نهضت آزادی ایران اعلامیه‌های تند دیگری در محكومیت كشتار 15 خرداد و حمایت از نهضت امام خمینی(ره) منتشر كرد. از اواخر خرداد 1342، ساواك ضمن بازجویی از اعضای زندانی نهضت آزادی، تلاشهایی برای دلجویی و جلوگیری از ادامه مخالفت آنان با حكومت انجام داد. از جمله، افرادی چون پاكروان و مقدم، ملاقاتهای مكرری با سران نهضت آزادی در زندان انجام دادند و این ملاقات و دید و بازدیدهای علی‌الظاهر آشتی‌جویانه در تمام تابستان 1342 ادامه یافت. اما روند مذاكرات نتیجه دلخواه ساواك را به دنبال نداشت و اعلامیه نهضت آزادی ایران در 8 شهریور 1342 در تحریم انتخابات دوره 21 مجلس شورای ملی و حملات تندی كه به اقدامات ساواك و حكومت شده بود، ساواك را از هرگونه مصالحه با رهبران نهضت آزادی ناامید ساخت. بدین ترتیب با پرونده‌سازیهای ساواك، اعضای متهم نهضت آزادی آماده محاكمه شدند. اسناد و گزارشات موجود نشان می‌‌دهد كه برخی از زندانیان نهضت آزادی در جریان پرونده‌سازیهای ساواك شكنجه‌های شدیدی نیز متحمل شدند. هنگامی كه پرونده‌سازی ساواك برای متهمان نهضت آزادی به مرحله نهایی رسید، دادگاه نظامی در اول آبان 1342 محاكمه را آغاز كرد. پس از حدود 31 جلسه محاكمه، در 16 دی 1342، دادگاه بدوی، آیت‌الله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان را هر یك به ده سال و بقیه متهمین را به حبسهایی تا 6 سال محكوم كرد و دادگاه تجدیدنظر نیز در 16 تیر 1343 حكم دادگاه بدوی را تأیید كرد. پس از محاكمه و صدور حكم محكومیت برای اعضای برجسته نهضت آزادی ایران، ساواك به مراقبتهای خود از هواداران و اعضای نهضت آزادی افزود و برای جلوگیری از ارتباط این تشكل با علما و روحانیون مخالف حكومت تمهیداتی اندیشید. از جمله اقدامات ساواك در جریان برگزاری جلسات محاكمه اعضای نهضت آزادی، پرونده‌‌سازی برای برخی از وكلای مدافعی بود كه هنگام دادرسی، با متهمین همدلیهایی نشان داده و دفاعیات اصولی‌تری كرده بودند. این وكلای به اصطلاح خاطی، بعدها دستگیر، محاكمه و به حبسهایی بیش از یك سال محكوم شدند. پس از محاكمه و تأیید حكم زندان اعضای بلندپایه نهضت آزادی، ساواك نسبت به پایان فعالیتهای نهضت آزادی امید فراوانی داشت و قراین موجود از كاهش شدید فعالیت نهضت آزادی در آن دوره حكایت دارد. ساواك و عشایر فارس بسیاری از عشایر ایران با سلسله پهلوی خصومتی تاریخی داشتند و از دوران سلطنت رضاشاه برخوردهای خشنی بین آنها روی داده بود. در سالهای دهه 1320 و 1330ش. عشایر از سوی حكومت مورد بی‌مهری قرار گرفته و اجحافاتی متوجه آنان می‌شد. بدرفتاری كارگزاران كشوری و لشكری و فشارهای عدیده اقتصادی و معیشتی و فرهنگی در تمام سالهای منتهی به دهه 1340 متوجه عشایر بود. با تأسیس و آغاز فعالیت ساواك، طرحهای گسترده‌ای برای كنترل عشایر و نفوذ پیدا و پنهان در جامعه عشایری در دستور كار رؤسای ساواك و حكومت قرار گرفت. در این میان عشایر مناطق جنوبی، مركزی و غربی كشور در اولویت طرحهای ساواك قرار گرفتند. هم‌زمان با برنامه‌های اصلاحات ارضی در آغاز دهة 1340، حضور ساواك در مناطق عشایری كه بسیاری از رؤسای آن اراضی كشاورزی قابل توجهی در اختیار داشته و از بزرگ مالكان محسوب می‌شدند، چشمگیر شد. در این میان عشایر و بزرگ مالكان فارس كه اراضی‌شان در معرض طرحهای اصلاحات ارضی قرار گرفته بود، پیشگام مخالفت با حكومت شدند. در حالی كه ارتباطاتی هم با مخالفان سیاسی ـ مذهبی حكومت و به‌ویژه علما و روحانیون در استان فارس و تهران و قم برقرار كرده بودند، خود را برای برخورد احتمالی با حكومت آماده می‌كردند. مأموران ساواك از آغاز سال 1341 طی گزارشاتی نسبت به روند رو به گسترش بحران و ناآرامیها در میان عشایر فارس كه ادامه آن تا خوزستان نیز كشیده می‌شد هشدارهایی به اولیای حكومت می‌دادند. با قتل مشكوك مهندس ملك‌ عابدی در سال 1341 در تنگ‌آب فیروز فارس كه به منظور اجرای برنامه اصلاحات ارضی عازم استان فارس بود، بحران گسترش یافت. به دنبال آن واحدهای نظامی متعددی برای سركوب مخالفان به استان فارس اعزام شدند. با این احوال، مقاومت عشایر فارس حكومت مركزی را تا مدتها مستأصل كرد. عشایر به‌ویژه در بویراحمد سفلی و علیا، كوه‌مره سرخی و نیز هسته‌هایی از عشایر موصلو در رأس مخالفان عشایری حكومت قرار داشتند. هم‌زمان با حضور نیروهای نظامی، مأموران بسیاری نیز از ساواك در مناطق بحران‌زده حضور داشته و ضمن تلاش برای ایجاد اختلاف و چند دستگی میان مخالفان، تحولات سیاسی ـ نظامی و امنیتی منطقه را برای اخذ تصمیمات مقتضی به مسئولان امر گزارش می‌كردند. در همان حال ارتباطات سران عشایر با علما و روحانیون فارس و شیراز، همواره از سوی مأموران ساواك ردیابی شده و تلاشهایی برای گسست اینگونه روابط صورت می‌گرفت. سرلشكر حسن پاكروان در روزهای پایانی سركوب ناآرامیهای عشایری در اردیبهشت 1342، از منطقه بحرانی فارس بازدید كرد و با مسئولان نظامی و سیاسی منطقه مذاكراتی انجام داد. ساواك در كنترل اطلاعاتی عشایر از وجود جاسوسانی متعدد بهره می‌برد كه در مناطق عشایری فارس حضور داشتند و تحركات نظامی عشایر و ارتباطات آنان با دیگر مخالفان حكومت را ردیابی می‌كردند. در آستانه سركوب نهایی عشایر، به دستور پاكروان رئیس ساواك، بسیاری از خوانین و رؤسای ایلات و عشایر فارس كه با شورشیان همدلی كرده بودند و احتمال مشاركت آنان در تحركات ضدحكومتی می‌رفت، دستگیر شدند. به برخی از رؤسای سرشناس ایلات و عشایر نیز كه علی‌الظاهر هنوز مخالفتی با حكومت ابراز نكرده بودند، وعده‌هایی درباره تأمین امنیت از سوی ساواك داده شد و نیز ساواك به اولیای امور هشدار داد كه كارگزاران دولتی و عوامل نظامی بحران‌آفرین در منطقه را از سمتهایشان بركنار سازند. تیر 1342، عشایر مخالف، با هجوم گسترده نیروهای نظامی سركوب شدند و ساواك برای برقراری مجدد امنیت و شناسایی و دستگیری مخالفان، مدتها در مناطق عشایری فارس و نواحی همجوار حضور داشت. پس از سركوب شورش عشایر، در سالهای 1342 ـ 1343 ساواك بر طرحهای اطلاعاتی ـ امنیتی خود در منطقه عشایری كشور در فارس و جنوب افزود. با سركوب برخی تحركات قشقاییها (1343 ـ 1344)، شورش عشایری مهم دیگری در این منطقه وجود نداشت. نهضت امام خمینی(ره) از همان واپسین روزهای حیات حضرت آیت‌الله العظمی بروجردی، ساواك مراقبتهای خود را بر مراكز دینی و حوزوی با حساسیت بیشتری پی گرفت. ساواك و حكومت نگران تبعات پیش‌بینی نشده ناشی از احتمال فقدان آیت‌الله بروجردی بودند. به همین دلیل مأموران ساواك در تهران و سایر شهرهای بزرگ، هرگونه واكنش علما و شیعیان ایران را نسبت به آیت‌الله بروجردی و موضوع مرجعیت پس از ایشان به دقت بررسی می‌‌كردند. حكومت كه امیدوار بود پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی طرحهای انقلاب سفید را چنانكه دلخواه امریكا بود اجرا كند، در تلاش بود در موضوع انتخاب مرجع آتی، خود را دخیل كرده و از مطرح شدن مراجعی كه بیم مخالفت آنان با حكومت و طرحهای در دست اجرایش وجود داشت، جلوگیری كند. به همین دلیل، بلافاصله پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، ساواك در تمام مساجد، تكایا و مراكزی كه به مناسبت رحلت ایشان، مراسم ختم و عزاداری برگزار شده بود، حضور یافت و با هماهنگی نیروهای انتظامی و پلیس و نیز دوایر دولتی و حكومتی، طرحهای خود را اجرا كرد. نمایندگانی از طرف دربار و شاه كه از سوی ساواك هدایت می‌‌شدند، در تمام مراحل دفن، عزاداری و ختم آیت‌الله بروجردی حاضر بودند تا چنین القا كنند كه شاه موضوع مرجعیت جهان تشیع را با علاقمندی تمام دنبال می‌كند. شاه بلافاصله پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، با ارسال تلگراف تسلیت خطاب به آیت‌الله حكیم در نجف، قصد داشت مرجعیت شیعیان را از ایران به خارج از مرزهای كشور منتقل كند و امیدوار بود كه مرجع آتی (برخلاف آیت‌الله بروجردی) بر سر راه حكومت او مانع كمتری ایجاد كند. این در حالی بود كه پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، برخی نشریات كشور ضمن درج نام علمایی كه احتمال مرجعیت آنان می‌رفت، از امام خمینی نیز یاد ِ‌كردند. حكومت پهلوی و ساواك تصور می‌كردند كه با انتقال مرجعیت از ایران به خارج از مرزهای كشور، علما و روحانیون دیگر امكانی برای مخالفت و مبارزه با حكومت نخواهند داشت. امام(ره) در آن دوره تمایلی به مطرح شدن نامشان در ردیف مراجع نشان نمی‌داد و این عقیده را خود صریحاً به اطرافیان گوشزد كرده بود. امام(ره)، برای جلوگیری از به وجود آمدن هر شائبه‌ای، حتی در مراسم تشییع پیكر آیت‌الله بروجردی نیز حضور نیافت. اما روند حوادث چنانكه دلخواه ساواك و حكومت بود پیش نرفت و علما و روحانیون ایران با پشتیبانی مردم، ابتكار مبارزه با طرحهای امریكایی را به دست گرفتند. این مهم با پایان نخست‌وزیری علی امینی و روی كار آمدن اسدالله علم هم‌زمان شد كه مصمم بود با سركوب مخالفان، موجبات تثبیت و تحكیم موقعیت متزلزل شاه را در رأس هرم قدرت فراهم آورد. ساواك در شهرهای مذهبی نظیر قم، تحولات اجتماعی و رفتار سیاسی علما و روحانیون را با حساسیت بیشتری دنبال می‌كرد. ساواك در خرداد 1341 كه مقارن با ایام عزاداری محرم و صفر بود، به عوامل خود دستور داد ضمن مراقبت از علما، روحانیون و وعاظ مخالف حكومت، به وعاظ و روحانیون طرفدار رژیم پهلوی هشدار دهند كه سخنی خلاف حكومت و طرحهایش بر زبان نرانند. انقلاب سفید با انتصاب اسدالله علم به نخست‌وزیری و قصد حكومت برای اجرای جدی‌تر طرح انقلاب سفید، كنترل ساواك بر مخالفان فزونی یافت و رفتار علما و روحانیون و واكنش احتمالی آنان در قبال برنامه‌های جدید حكومت با حساسیت و دقت بیشتری مورد توجه قرار گرفت. تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و تغییر موادی از قانون انتخابات (كه نقض صریح قانون اساسی و مشروطیت بود) و به رغم تمهیدات امنیتی گسترده ساواك، با مخالفت جدی علما و روحانیون مواجه شد. در این میان، امام خمینی(ره) با برشمردن مضار این تصویب‌نامه، به دولت وقت انتقاد كرده و خواستار لغو آن شد؛ نیز تعداد زیادی از علما و طلاب، طی اقدامی هماهنگ، نسبت به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی اعتراض كرده، حكومت را با بحرانی فراگیر مواجه ساختند. كنترل اوضاع از دست ساواك و سایر دستگاههای امنیتی و انتظامی خارج شد. علما و روحانیون در بسیاری از شهرها از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی به صراحت انتقاد می‌كردند و مأموران ساواك به ندرت توانستند معترضین را از مخالفت باز دارند. در همان حال عناصری از ساواك در ملاقات با برخی علما و روحانیون صاحب نفوذ، تلاش می‌كردند تا چنین القا كنند كه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تعارضی با قوانین موضوعه و اساسی كشور ندارد و حكومت در دفاع از شعائر دینی و اسلامی جدیتی تام دارد. ساواك برای ایجاد اختلاف بین علما و روحانیون و نیز فریب مخالفان، به اقدام دیگری نیز دست زد. نمایندگانی به ملاقات برخی علما فرستاده شدند تا چنین القا كنند كه حكومت موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی را به این دلیل با سر و صدای زیاد مطرح كرده كه مخالفت علما را از موضوع مهم اصلاحات ارضی به جای دیگری منحرف كند و برنامه اصلاحات ارضی بدون مخالفت جدی اجرا شود. ساواك قصد داشت با این گونه تحلیلهای ناروا، علما را در برابر مردم قرار داده و آنان را طرفدار بزرگ مالكان، خوانین و مخالف مردم محروم كشور قلمداد كند. با درایت امام خمینی(ره) مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی با جدیت دنبال شد و به عقب‌نشینی دولت و حكومت انجامید. نهایتاً در 5 آذر 1341 علم ـ نخست‌وزیرـ این لایحه را ملغی اعلام كرد. با این حال حكومت كوشید از تبعات سوء احتمالی این عقب‌نشینی آشكار در برابر مخالفان جلوگیری شود. در همین راستا مأموران ساواك علمای مخالف حكومت را تحت‌نظر گرفتند و تلاش زیادی صورت گرفت تا چنین وانمود شود كه لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی اقدامی داوطلبانه از سوی دولت و حكومت بوده و مخالفت روحانیون تأثیری در این اقدام دولت نداشته است. دولت، تحت فشار امریكا، بر آن شد تا اصلاحات انقلاب سفید را به رفراندوم عمومی بگذارد و ساواك برای جلوگیری از مخالفتهای عمومی و برگزاری موفق این رفراندوم در تلاش بود. سرلشكر حسن پاكروان برای جلوگیری از مخالفت علما و روحانیون، در آستانه برگزاری رفراندوم، با برخی از علما دیدار و گفتگو كرد و ضمن تشریح مفاد برنامه‌های اصلاحات انقلاب سفید اجرای آن را به نفع جامعه ایرانی و مردم مسلمان كشور ارزیابی كرد. پاكروان با امام خمینی كه اینك رهبری او در مخالفت با حكومت آشكار شده بود، ملاقات كرد تا نظر مساعد ایشان را نسبت به برگزاری رفراندوم 6 بهمن 1341 جلب كند، اما پاسخ امام خمینی منفی بود. با این حال ساواك از پای ننشست. پاكروان طی دستورالعملهایی، از شعب و نمایندگیهای ساواك در شهرهای مختلف كشور خواست برای تشویق مردم به شركت در رفراندوم و سكوت مخالفان از هیچ‌ اقدامی فرونگذارند. امام(ره) در روز 2 بهمن 1341 طی اعلامیه‌ای برگزاری رفراندوم را برخلاف قانون اساسی و عملی اجباری ارزیابی كرده و آن را تحریم كرد. به دنبال آن علما و روحانیون بسیاری در شهرهای مختلف و به‌ویژه در تهران و قم، از نظر ایشان تبعیت كرده و از تحریم رفراندوم حمایت كردند. در حالی كه ساواك اوضاع را به شدت تحت كنترل داشت، شاه در روز چهارم بهمن 1341 برای قدرت‌نمایی در برابر مخالفان رفراندوم، وارد قم شد. اما برخلاف انتظار با واكنش سرد مردم شهر و نیز بی‌‌توجهی علما و روحانیون مواجه شد و پس از ایراد یك سخنرانی سراسر اهانت‌آمیز به روحانیت، شهر را ترك كرد. شایع شد كه در جلسه‌ سخنرانی شاه در قم، با تمهیدات ساواك، برخی از مأموران و كارگزاران حكومتی لباس روحانیت را بر تن كرده بودند تا چنین وانمود شود كه حوزه علمیه قم از مسافرت شاه به قم استقبال كرده است. اما ساواك كه نتوانسته بود با توسل به راههای مسالمت‌آمیز علما و روحانیون را از مخالفت با رفراندوم باز دارد، در روزهای منتهی به برگزاری رفراندوم به خشونت متوسل شد و همگام با سركوب دانشجویان و گروههای سیاسی مخالف رفراندوم، به ضرب و شتم بسیاری از طلاب و روحانیون مخالف در تهران، قم و سایر شهرهای كشور دست زده و بسیاری را دستگیر كرد. مراكز تجمع و سخنرانی در مساجد و تكایا و نظایر آن تحت محاصره قرار گرفته و سیاست دهشت‌آفرینی در پیش گرفته شد. با توسل به برخی روحانیون موافق حكومت، تلاشهای ناموفقی نیز در ایجاد اختلاف میان مخالفان رفراندوم انجام شد. ساواك، به نشریات و روزنامه‌های تهران و شهرستانها دستور می‌‌داد مطالب و مقالاتی در نكوهش مخالفان رفراندوم درج كنند و مردم را به ضرورت شركت در انتخابات ترغیب و تشویق كنند؛ در ضمن چنین وانمود سازند كه فقط بخش كوچكی از علما و جامعه دینی و حوزوی با رفراندوم مخالفت كرده است. یك روز پس از تحریم رفراندوم از سوی امام خمینی، سرلشكر حسن پاكروان ـ رئیس ساواك ـ در روز سوم بهمن 1341 طی بخشنامه‌ای به ساواك شهرهای مختلف و به‌ویژه ساواك قم دستور داد برای جلوگیری از هرگونه مخالفتی در روند برگزاری رفراندوم بكوشند. علاوه بر آن، ساواك طی روزهای سوم تا پنجم بهمن در شهرهای مختلف، به‌ویژه قم و تهران مجالس سخنرانی بر ضد مخالفان رفراندوم و در موافقت با برنامه‌های انقلاب سفید برگزار كرد و موجبات درگیری آنان را با مخالفان حكومت فراهم آورد. برنامه‌های تبلیغی بسیاری در نشریات و رادیو و تلویزیون به حمایت از انقلاب سفید به راه افتاد. ساواك طی روزهای منتهی به برگزاری رفراندوم، عوامل و افراد خود را در شهرهای بزرگ، به‌ویژه تهران و قم بسیج كرد تا با توسل به زور، مغازه‌های مخالفین رفراندوم را باز كنند و از تعطیلی بازار و سكوتی كه بر شهرها حاكم شده بود جلوگیری كنند. گفته می‌شود در جریان این گونه اقدامات، مهاجمین به غارت مغازه‌ها دست زدند، اما نتایج حاصله مشكلات را حل نكرد و مطلوب ساواك نبود. بالاخره در 6 بهمن 1341 و در حالی كه تدابیر امنیتی و پلیسی شدیدی در سراسر كشور حاكم بود و مخالفان سیاسی ـ مذهبی حكومت (علما، روحانیون، اسلام‌گرایان، نهضت آزادی، عشایر و...) با توسل به خشونت و رعب و وحشت تحت فشار قرار گرفته بودند، رفراندوم دلخواه حكومت برگزار شد. به رغم تبلیغات حكومت، مردم بسیاری در رفراندوم شركت نكردند. در همان حال بسیاری از رأی‌دهندگان نیز در فضای رعب‌آوری كه ساواك و دیگر نیروهای حكومت ایجاد كرده بودند اجباراً و از روی ترس در پای صندوقهای رأی حاضر شدند. در روز رأی‌گیری، سایه سنگین حضور ساواك در نقاط مختلف كشور به چشم می‌خورد. ساواك كه در روز رأی‌گیری تمهیدات امنیتی ـ پلیسی گسترده‌ای اندیشیده بود، با هماهنگی سایر دوایر حكومتی و دولتی، طرفداران حكومت را با وسایل نقلیه عمومی به حوزه‌های رأی‌گیری منتقل می‌كرد و با تبلیغات گسترده‌، حضور به اصطلاح چشمگیر مردم را در انتخابات نمایش می‌داد. این در حالی بود كه شواهد موجود نشان می‌داد بسیاری از حوزه‌های رأی‌گیری در شهرهای بزرگی چون تهران و قم خالی از رأی‌دهندگان بود و فضای شهرها به شدت غیرعادی و رعب‌آلود می‌نمود. گفته شده كه ساواك به كارمندان و كاركنان دوایر دولتی تفهیم كرده بود كه اگر در رفراندوم شركت نكنند، نمی‌توانند به دریافت حقوق ماه آتی امیدوار باشند. همچنین بخشنامه‌ای صادر شده بود كه حقوق ماه بعد با ارائه تعرفه انتخابات داده می‌شود. روز پس از برگزاری رفراندوم كه هم‌زمان با آغاز ماه رمضان بود، ساواك كنترل‌شدید‌تری اعمال ‌‌كرد و به تمام شعب خود دستور داد با هماهنگی مقامات سیاسی ـ اداری محلی، علما و روحانیون مخالف را به سرعت دستگیر كنند و به وعاظ هشدار دهند در سخنرانیها و منابر سخنی در مخالفت با حكومت بر زبان نیاورند. ساواك دستور داشت مفادی از تصویب‌نامه‌‌های رفراندوم 6 بهمن 1341 را با كمك كارشناسان امر با موازین شرعی و دینی مطابقت داده و در بین مردم منتشر كند و نیز نسخه‌هایی از آن را برای علما و روحانیون شیعه در عراق و سایر مناطق جهان ارسال دارد. بدین ترتیب سال 1341 در حالی به پایان رسید كه ساواك رعب و وحشتی تام در كشور ایجاد كرده بود و علما و روحانیون مخالف حكومت، سخت تحت فشار قرار گرفته و بسیاری از آنان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و راهی زندان شده بودند. با این احوال، فضای سیاسی ـ اجتماعی كشور برخلاف انتظار ساواك و حكومت به سوی ناآرامیهای بیشتر سیر می‌كرد و مخالفان خود را برای برخوردهای قهرآمیزتری آماده می‌كردند. در واپسین روزهای اسفند 1341، ساواك به گسترش مخالفت علما و روحانیون كه مردم نیز از آنان حمایت می‌‌كردند، اعتراف كرد. فیضیه در روزهای پایانی سال 1341 در حالی كه ساواك به دنبال برگزاری رفراندوم، بر سختگیریهای خود افزوده بود، امام خمینی بر مخالفتهای آشكار بر ضد حكومت ادامه داد و تصریح كرد كه از تهدیدات ساواك و حكومت ابایی ندارد و مبارزات خود را بر ضد حكومت تشدید خواهد كرد. امام، در واپسین روزهای سال 1341، طی اعلامیه‌ای شدیداللحن، نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام كرد و از علما، روحانیون و مردم مسلمان كشور دعوت كرد تا در مخالفت با اقدامات حكومت و انقلاب سفید، تزلزلی به خود راه ندهند. به دنبال اعلامیه امام، علما و روحانیون بسیاری از نظرات او پیروی كرده، طی اعلامیه‌هایی تصریح كردند كه مردم مسلمان، سال 1342 عید نخواهند داشت. به دنبال این موضع‌گیریها، سرلشكر پاكروان در 28 اسفند 1348 طی بخشنامه‌ای خطاب به ساواكهای سراسر كشور دستور داد ضمن برخورد شدید با علما و روحانیون مخالف، ترتیبی اتخاذ كنند تا نوروز سال 1342 باشكوه‌ و جلال تمام برگزار شود و با گسیل مأموران نفوذی به مجالس علما و روحانیون مخالف حكومت، مانع از اجرای برنامه‌های آنان شوند. در همان حال، ساواك مأموریت یافت در قم، تهران و سایر شهرهای بزرگ، مانع از چاپ و انتشار اعلامیه‌های امام و سایر علما و روحانیون در تحریم نوروز 1342 شود. از نخستین ساعات روز اول فروردین 1342، ساواك نیروهای خود را در مراكز حساس قم مستقر كرد و همگام با سایر نیروهای انتظامی كه واحدهای كماندویی بسیاری به این شهر گسیل كرده بودند، در اطراف و اكناف این شهر موضع گرفته و افرادی برای نفوذ در اجتماعات علما و روحانیون اعزام كرد. بدین ترتیب از شامگاه روز اول فروردین كه مخالفتهای عمومی با حكومت وارد مرحله حساس شده بود، ساواك و سایر نیروهای انتظامی و اطلاعاتی در قم حضور داشتند. با آغاز روز دوم فروردین مردم بسیاری در فیضیه گرد آمده و به رغم حالت بحرانی به عزاداری پرداختند. ساواك و شهربانی افراد خود را با لباسهای شخصی بین جمعیت اعزام كردند. اطراف منزل امام خمینی كه محور مخالفت با حكومت بود، محل استقرار نیروهای امنیتی بسیاری شد، اما به رغم حضور نیروهای امنیتی، ایشان توجهی به تهدیدات نداشت. در این بین نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی تحت فرماندهی سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواك تهران ـ از حمله به منزل ایشان منصرف شده و به مدرسه فیضیه حمله كرده و به ضرب و شتم و كشتار علما، روحانیون و طلاب پرداختند. در این حمله علاوه بر نیروهای ساواك و سایر نیروهای انتظامی و نظامی، بسیاری از اراذل و اوباش نیز با مهاجمان همكاری داشتند بسیاری از افراد ساواك نیز لباس كارگران و كشاورزان را بر تن كرده و در ضرب و جرح علما و طلاب شركت كردند. منابع موجود از صحنه‌های بسیار زننده و زشتی یاد كرده‌اند كه ساواك با همكاری سایر نیروهای امنیتی ـ نظامی و اراذل و اوباش طرفدار حكومت در روز دوم فروردین 1342 در مدرسه فیضیه و در برخی نقاط دیگر شهر قم پدید آوردند. سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواك تهران ـ در كشتار فیضیه نقش اصلی داشت. پس از پایان فاجعه، در فیضیه شایع شد كه ساواك قصد حمله به منزل امام خمینی را دارد. به دنبال آن بسیاری از طلاب و مردم كوچه و بازار به سوی منزل ایشان روانه شدند تا مانع از ورود ساواك به محل زندگی امام شوند. اما امام، سرسختانه تأكید كرد كه به تهدیدات ساواك وقعی نمی‌نهد. در چند روز بعد رعب و وحشتی مثال‌زدنی در قم حكمفرما بود. ساواك با دستگیری بسیاری از طلاب و مردم شهر كه با ضرب و شتم آنان نیز همراه بود، به دنبال ایجاد نظمی قبرستانی بود. روزهای دوم و سوم فروردین، مدرسه فیضیه در اشغال ساواك و سایر نیروهای انتظامی بود و از روز چهارم فروردین، به تدریج آمد و شد در مدرسه مجاز شمرده شد. از جمله مهمترین مراكزی كه هم‌زمان با مدرسه فیضیه مورد حمله ساواك و نیروهای امنیتی ـ انتظامی حكومت قرار گرفت، مدرسه طالبیه تبریز بود و طی آن بسیاری از طلاب و روحانیون مورد ضرب و شتم قرار گرفته و تعدادی جان خود را از دست دادند. پس از كشتار فیضیه و مدرسه طالبیه تبریز، نشریات و روزنامه‌های كشور در اخباری كه از سوی ساواك دیكته شده بود به تحلیل واقعه پرداختند. ساواك در روزهای نخست فروردین 1342 سبعیت كم‌نظیری از خود نشان داد و حتی به مجروحان حادثه نیز رحم نكرده و بیمارستانهای قم را از پذیرش حادثه دیدگان منع كرد. ساواك تهدید كرد اگر امام خمینی از كشور خارج نشود با خطرات جدی مواجه خواهد شد؛ اما ایشان به این تهدید ساواك وقعی ننهادند و به مردمی كه پس از واقعه فیضیه به منزل ایشان پناه برده بودند دلداری داده و تهدیدات و رعب و وحشت‌آفرینی حكومت را به هیچ انگاشته و از مردم خواستند كه برای مقابله با ستمكاری حكومت بیش از پیش آماده شوند. ایشان طی اعلامیه‌ای در 3 فروردین 1342، حمله كنندگان به فیضیه را رجاله‌هایی نامید كه منطقی جز خشونت و غارت نمی‌شناسند. با این احوال، خشونت و ارعاب كماكان ادامه یافت و علما و طلاب بیش از دیگر مخالفان تحت تعقیب قرار گرفتند. از جمله اقدامات ساواك در این برهه، دستگیری و اعزام طلاب به خدمت سربازی بود كه چند صباحی ادامه یافت. اما مخالفتها تمامی نداشت و به زودی دامنه بحران به سایر شهرهای كشور نیز كشیده شد و برخوردهای شدیدی بین مخالفان با ساواك و سایر نیروهای انتظامی و امنیتی روی داد. ساواك آمد و شد علما، روحانیون و طلاب را به منزل امام خمینی كنترل می‌كرد و آنان را تحت تعقیب و یا بازخواست قرار می‌داد. ساواك مراقب بود سخنرانیها و دیدگاههای سیاسی امام، سایر علما و روحانیون را تحت‌تأثیر قرار نداده و بر دامنه بحران نیافزاید. اما به رغم مراقبتهای ساواك، قراین موجود حاكی از ادامه مخالفت علما و روحانیون در شهرهای مختلف با حكومت و سیاستهای سركوب بود. ساواك نگران آگاهی افكار عمومی مردم از جریان حمله به مدرسه فیضیه و حوادث پس از آن بود. ساواك قم گزارش داد كه به رغم تمام تمهیدات و سختگیریها، همه‌روزه علما و روحانیون بسیاری از شهرهای مختلف راهی قم شده و با امام خمینی ملاقات می‌كنند و تلاش ساواك برای جلوگیری از افزایش اینگونه آمد و شدها و ارتباطات به نتیجه مطلوبی نمی‌رسد. از اقدامات ساواك برای مقابله با مخالفان، برگزاری تظاهرات و راه‌پیماییهای پراكنده و تصنعی در شهرهای مختلف در حمایت از انقلاب سفید و شاه بود. تظاهركنندگان كه عمدتاً از كارگزاران كشوری و لشكری بودند، تحت عناوین صنوف، شركتها، سندیكاها و غیره پلاكاردهایی حمل می‌‌كردند كه ساواك در اختیار آنان قرار داده بود. ساواك همچنین اعلامیه‌هایی چاپ و در سطح شهرهای بزرگ (به‌ویژه قم و تهران) پخش می‌كرد كه حاوی مطالبی در حمایت علما و روحانیون و طلاب از انقلاب سفید شاه و اعتراض و انتقاد از علما و روحانیون مخالف حكومت بود. اما در این میان امام خمینی كه رهبری مخالفت با شاه را برعهده داشت، در رأس تمام كسانی بود كه ساواك را به مبارزه طلبیده و از هیچ كوششی در مقابله آشكار و صریح با حكومت فروگذار نمی‌كردند. ایشان از همان نخستین روزهای پس از واقعه فیضیه، طی سخنرانیها و اعلامیه‌های متعدد، ضمن اشاره به نصایحی كه طی سال 1341 به واسطه سرلشكر پاكروان به شاه كرده و او نشنیده گرفته بود، عواقب سوئی برای رژیم پهلوی پیش‌بینی كرده و هشدار داد كه در مبارزه با رژیم از پای نخواهد نشست. مخالفت صریح با گسترش روابط ایران و اسرائیل، از دیگر محورهای مهم سخنرانیها و اعلامیه‌های امام خمینی طی ماههای پایانی سال 1341 به بعد بود كه در سالهای بعد نیز كماكان ادامه یافت. ساواك پیوسته در تلاش بود از انتشار و پخش اعلامیه‌ها و متن سخنرانیهای امام خمینی در سطح كشور جلوگیری كند؛ تلاشی كه به ندرت با موفقیت قرین می‌شد. پس از صدور اعلامیه امام خمینی به مناسبت چهلم شهدای فیضیه، ساواك برای جلوگیری از انتشار آن در سطح كشور تلاش بسیاری كرد. از جمله راههای انتشار سخنرانیهای امام خمینی در سطح كشور، تكثیر نوارهای كاست بود كه توزیع آن در سطح كشور برخلاف انتظار ساواك گسترش می‌یافت و غیرقابل كنترل بود. به رغم تلاش پیشگیرانه ساواك محبوبیت امام خمینی در بین مردم همواره رو به تزاید بود. چنانكه از گزارشات ساواك برمی‌آید تصاویر و عكسهای متعدد ایشان در سردر مغازه‌ها، اتومبیلها و حتی اتوبوسهای شهری (واحد) و نظایر آن نصب می‌شد. ساواك به ندرت می‌توانست عاملین انتشار و نصب این تصاویر را شناسایی كند. تصاویر امام خمینی علاوه بر تهران و قم در بسیاری از شهرهای بزرگ و كوچك نیز در معابر عمومی و مغازه‌ها نصب می‌شد و تهدیدات و هشدارهای ساواك برای جلوگیری از این گونه اقدامات به جایی نمی‌رسید. از دیگر اقدامات ساواك برای تحت فشار قرار دادن طرفداران و مقلدان امام، ایجاد مانع در جمع‌آوری و توزیع وجوهات شرعی‌ بود كه مردم برای ایشان ارسال می‌كردند. ساواك افراد سرشناسی را كه عهده‌دار جمع‌آوری وجوهات شرعی امام بودند تحت فشار قرار داده و مشكلاتی برای آنان ایجاد می‌كرد، اما كارشكنیها و اعمال فشارهای ساواك در درازمدت نتوانست مانعی جدی در این باره به وجود آورد. از جمله اقدامات ساواك برای جلوگیری از گسترش ناآرامیها پس از واقعه فیضیه، بهره‌گیری از موقعیت روحانیون محافظه‌‌كار و نیز موافق حكومت برای مقابله با مخالفان بود. ساواك در بررسیهای خود به این نتیجه رسیده بود كه با پرداخت مبالغی پول به روحانیون و طلابی كه دچار مشكلات اقتصادی بودند، می‌توان بین طلاب و روحانیون، طرفدارانی برای حكومت دست و پا كرد. در شهرها و مناطقی كه علما و روحانیون سرشناس صراحتاً با حكومت مخالفت می‌كردند، ساواك تلاش بسیاری برای پرداخت پول به وعاظ و روحانیون طرفدار حكومت انجام می‌داد تا در برابر مخالفان حكومت جبهه‌گیری كنند. ساواك تلاش می‌كرد تا تشكلهایی علی‌الظاهر مذهبی، تحت عناوین مختلف با اعلامیه‌ها و اقدامات پر سر و صدای دیگر، ضمن حمایت از شاه و انقلاب سفید او، حملات و انتقادهای تندی متوجه علما و روحانیون مخالف حكومت سازند. تلاش ساواك برای تحبیب علما و روحانیون در شهرهای مختلف، طی روزهای منتهی به آغاز ماه محرم در اوایل خرداد 1342 افزایش یافت. ساواك می‌دانست كه با آغاز ماه محرم، مخالفت علما و روحانیون شدت خواهد گرفت. از جمله علما و روحانیون سرشناسی كه ساواك برای جلوگیری از گسترش بحران سیاسی و مخالفت امام خمینی و طرفداران ایشان از وی بهره گرفت، آیت‌الله سیدكاظم شریعتمداری بود كه با ساواك و دربار روابط پیدا و پنهانی داشت. پاكروان ـ رئیس ساواك ـ و نصیری ـ رئیس وقت شهربانی ـ طی ملاقاتهایی، از وی می‌خواستند در بحران پیشامده نقش بازدارنده برعهده گیرد. اسناد و مدارك متعددی وجود دارد كه نشان می‌‌دهد آیت‌الله شریعتمداری در پی مذاكراتش با ساواك، تلاشهای قابل‌توجهی برای جلوگیری از مخالفتهای صریح و بی‌پروای امام خمینی با حكومت انجام داد، اما برخلاف انتظار ساواك و حكومت توفیقی كسب نكرد. خیلی زود آشكار شد كه وی قادر نخواهد بود، نقطه‌نظرات امام را نسبت به حكومت تغییر دهد و به همین دلیل تلاش كرد با صدور اعلامیه‌های تعدیل كننده، از التهاب و خشم فروخفته علما و روحانیون و نیز بازاریان و اقشار مختلف مردم بر ضد حكومت بكاهد. ساواك برای جلب موافقت هر چه بیشتر شریعتمداری، به طور ضمنی وعده داد در صورت تخفیف ناآرامیها و تنزل موقعیت امام، راه‌ برای مطرح شدن مرجعیت تام او هموار خواهد شد. با این احوال، در آستانه قیام 15 خرداد 1342 و روزهای میانی دهه اول محرم و همزمان با بحرانی‌تر شدن اوضاع سیاسی، امام در میان علما، روحانیون و مردم از موقعیت و محبوبیتی مثال‌زدنی برخوردار شده بود. آیت‌الله شریعتمداری به ساواك اطلاع داد كه شرایط برای اقدامات بازدارنده‌ او كه بتواند در صف مخالفان اختلافاتی جدی ایجاد كند، آماده نیست و تماسها و مذاكراتش را با مدیران ساواك به پس از تاسوعا و عاشورای آن سال موكول كرد. با این احوال، پس از دستگیری امام خمینی در سحرگاه 15 خرداد 1342، آیت‌الله شریعتمداری طی اعلامیه‌ای نه چندان صریح، مخالفت خود را با این اقدام دولت ابراز داشته و آرزو كرد بحران جاری هر چه زودتر پایان یابد، اما روند تحولات سیاسی كشور حاكی از آن بود كه طرحها و اقدامات ساواك نتیجة مطلوبی برای حكومت در پی نداشته و علما و روحانیون مخالف، به رهبری امام خمینی خود را برای برخوردهای جدی‌تری با حكومت پهلوی آماده می‌كنند. قیام 15 خرداد 1342 در ماههای نخست سال 1342 كه مخالفت علما و روحانیون با حكومت وارد مراحل بحرانی می‌شد، ساواك برای شناخت سلسله مراتب روحانیت شیعه و نوع تعامل آنان با جامعه، مردم و رویكردشان به حكومت و مسائل سیاسی، گزارش مبسوطی تهیه كرد كه هدف نهایی آن یافتن راههایی كم‌هزینه‌تر برای كنترل روحانیت و جلوگیری از استقلال عمل آنها بود. در این گزارش ضمن اشاره به ویژگیهای روحانیت شیعه اثنی‌عشری، درباره اجتهاد و مجتهدان و نیز چگونگی انتخاب مراجع تقلید و ویژگیهای آنان اطلاعاتی داده شده و تصریح شده بود كه پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، امام خمینی از مراجع تقلیدی است كه نسبت به سایر مراجع، نفوذ و اعتبار قابل‌توجهی در میان شیعیان كسب كرده و به دلیل صراحت و جدیتی كه در مخالفت با حكومت نشان می‌‌دهد، پیروان و طرفداران او همواره رو به فزونی‌اند. ساواك تصریح می‌كند كه حمایت حكومت از برخی مراجع تقلید موجب روی‌گردانی مردم از آنان شده است. در ادامه این گزارش محرمانه، تأكید شده كه در شرایط استقلال عمل حوزه‌های علمیه و عدم اتكای طلاب و روحانیت به منابع مالی و امكانات مختلف دولتی، حكومت توان چندانی برای كنترل و مراقبت از آنان در آینده نخواهد داشت. ساواك پیشنهاد می‌‌كند برای جلوگیری از این روند، حكومت با بهره‌گیری از علما و روحانیون طرفدار رژیم، به تدریج زمینه‌های استقلال اقتصادی ـ مالی، علمی و آموزشی طلاب و روحانیون را از میان بردارد و با تأسیس اداره‌ای با عنوان «تبلیغ و ترویج تعلیمات اسلامی»، آموزش، مدیریت و نهایتاً رفتار سیاسی روحانیون و طلاب را مستقیماً به كنترل درآورد. ساواك برای عملی شدن این پیشنهاد، طرح ده ‌ماده‌ای نیز ارائه داده بود كه در آن «كلیه مدارس علوم دینی و مساجد كشور تحت نظر مستقیم اداره تبلیغ و ترویج تعلیمات دینی» اداره می‌شد. با این حال گسترش‌ بحران در اردیبهشت و خرداد مجالی برای اجرای این پیشنهاد ساواك باقی نگذاشت و مأموران و مدیران بسیار ساواك با همكاری گسترده نیروهای شهربانی و سایر دستگاههای امنیتی با تمام قوا آماده می‌شدند تا با آغاز ماه محرم در نخستین روزهای خرداد 1342، به مخالفت علما و روحانیون، با حكومت و انقلاب سفید، پایان دهند. در این میان، امام خمینی بیش از دیگر علما و روحانیون مورد توجه ساواك بود. ساواك همواره دستور می‌داد از افزایش هواداران او جلوگیری كرده و طرحهایی برای پراكنده شدن طرفدارانش تهیه و اجرا كنند؛ نیز برای جلب همكاری روحانیون با حكومت و پشتیبانی از شخص شاه، از هیچ تلاشی فروگذار نشود. ساواك در 21 اردیبهشت 1342 پیشنهاد كرد برای جلوگیری از عمیق‌تر شدن اختلاف علما و حكومت، شاه به مناسبت عید غدیر از مذهب شیعه تجلیل كند. این پیشنهاد البته از طرف شاه اجرا شد، اما مورد توجه علما قرار نگرفت. امام خمینی در سخنانی ـ به طور تلویحی ـ اینگونه اقدامات شاه را تظاهر دانسته و او را مسئول سركوبگری‌های ساواك و دیگر نیروهای امنیتی قلمداد كرد. بدین ترتیب آشكار بود كه اختلاف بین حكومت و علما، به گونه‌ای مسالمت‌آمیز حل و فصل نخواهد شد. به همین دلیل طی بخشنامه‌ای كه با هماهنگی ساواك، شهربانی و پلیس تهران (در 28 اردیبهشت 1342) صادر شد، تصمیم گرفته شد كه در ماه محرم تمام مساجد، تكایا، دستجات مذهبی و اصناف تحت كنترل قرار گرفته و با هر سخن مخالفی به شدت برخورد شود. در حالی كه از سوی امام، به علما و روحانیون توصیه شده بود در ماه محرم به انتقادات خود از حكومت بیافزایند، ساواك در بخشنامه‌ای از افراد خود در سراسر كشور خواست، وعاظ و علمای مخالف را تحت كنترل درآورده و آنها را با ابراز هرگونه سخن مخالفی، سریعاً دستگیر كنند. ساواك در 30 اردیبهشت 1342 گزارش داد كه علما و روحانیون مخالف بر مخالفت خود با حكومت افزوده و دیگر صرفاً مخالفت با انقلاب سفید را مورد توجه قرار نمی‌‌دهند، بلكه عقیده دارند حكومت پهلوی درصدد نابودی اسلام است. ساواك دستور داد به علما و روحانیون موافق حكومت تفهیم شود كه در سخنرانیهای ماه محرم، از شاه به عنوان پشتیبان مذهب شیعه اثنی عشری تجلیل كنند و از اختصاص بخشی از املاك سلطنتی به مصارف دینی سخن به میان ‌آورند و تصریح كنند كه شاه در كنار كشورهای اسلامی از منافع اسلام و مسلمین دفاع می‌كند و انقلاب سفید شاه، مغایرتی با قوانین و مقررات اسلامی ندارد. ساواك در تلاش بود از سخنرانی علمایی كه احتمال مخالفت آنان با حكومت می‌رفت، جلوگیری شود. اقدامات ساواك از واپسین روزهای اردیبهشت و اوایل خرداد 1342 شدت گرفت، اما شواهد موجود حاكی از عدم توانایی ساواك در جلوگیری از مخالفتهای پیش رو بود. ساواك كه در انظار عمومی و بین مخالفان، چهره‌ای خشن و بدنام داشت، در آستانه محرم 1342 تصمیم گرفت تا حد ممكن اقدامات آشكار مانند دستگیری مخالفان، توسط پلیس و نیروهای شهربانی صورت گیرد و ساواك در درجه اول به فعالیتهای اطلاعاتی ـ جاسوسی و مراقبتهای پیدا و پنهان خود ادامه دهد. بدین ترتیب ساواك از یك سو تلاش داشت با تهدید مخالفان، از بیان سخنان ضدحكومتی جلوگیری كند و از سوی دیگر با پیشقدمی در برگزاری مراسم دینی ـ مذهبی، كنترل اوضاع را به دست گیرد. با این حال و به رغم تمهیدات گسترده، مأموران ساواك از افزایش محبوبیت امام خمینی در نزد افكار عمومی گزارش داده و از تأیید و پشتیبانی مردم از مخالفت ایشان با انقلاب سفید و سایر اقدامات حكومت خبر می‌دادند. پاكروان ـ رئیس ساواك ـ نیز به تدریج متوجه ‌شد كه روشهای مسالمت‌آمیز برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای علما و روحانیون به رهبری امام خمینی نتیجه مطلوبی به دنبال نخواهد داشت. به همین دلیل در 5 خرداد 1342 دستور داد افراد ساواك در جلوگیری از مخالفتها، اعمال خشونت‌ را نیز به طور جدی در دستور كار قرار دهند. گزارشات ساواك نشان می‌دهد كه در روزهای منتهی به تاسوعا و عاشورا، كنترل اوضاع در كشور برای ساواك مشكل می‌نمود. در روز 11 خرداد 1342، ریاست ساواك در بخشنامه‌ای از مأموران ساواك خواست در حد امكان طی روزهای تاسوعا و عاشورا از درگیری و اعمال خشونت نسبت به عزاداران اجتناب ورزیده و صرفاً عوامل اصلی مخالف را پس از پایان مجالس عزاداری دستگیر كنند. گزارشات دیگر تصریح دارند كه روحانیون و علما به رهبری امام خمینی خود را برای برخوردی قاطع با حكومت آماده می‌كردند. به همین دلیل در روز 11 خرداد 1342 كمیسیون فوق‌العاده‌ای با شركت نمایندگان ساواك و سایر نیروهای امنیتی ـ انتظامی برای مقابله با بحران پیش رو تصمیماتی اتخاذ كرد و وظیفه هر یك از نیروهای اطلاعاتی ـ امنیتی و انتظامی را به هنگام درگیریهای احتمالی تشریح و تعیین كرد. از روز 11 خرداد 1342 در شهرهای تهران، قم و برخی شهرهای بزرگ، افراد ساواك با كمك دیگر نیروهای امنیتی و انتظامی در مساجد، تكایا و مراكز امنیتی و مذهبی حضور یافته و به حالت آماده باش درآمدند. گزارشات ارسالی مأموران ساواك نشان می‌داد كه مردم عزادار، آشكارا شعارهایی در حمایت از امام خمینی سر می‌دهند و تصاویر و اعلامیه‌های ایشان را در میان جمعیت توزیع می‌كنند. ساواك در 11 خرداد 42 گزارش داد كه آیت‌الله خمینی تصمیم دارند در عصر روز عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی كنند. روز 12 خرداد 1342 (تاسوعا) ساواك كه پیش‌بینی می‌كرد سخنرانی امام در روز عاشورا در مدرسه فیضیه، سمت و سوی سیاسی داشته و انتقادات شدید و بدون پرده‌ای متوجه حكومت شود، دستور داد نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی با همكاری نیروهای ارتش و شهربانی در شهر قم مانوری با سر و صدای زیاد انجام دهند. از صبح روز 13 خرداد 42 (روز عاشورا) در نقاط مختلف كشور مجالس عزاداری برپا بود و در بسیاری از شهرهای كوچك و بزرگ نیز وعاظ و روحانیون به رغم حضور ساواك در مخالفت با حكومت سخن می‌گفتند؛‌ در قم نیز برخی علمای سرشناس مجالس عزا و سخنرانی برپا كردند. در منزل امام نیز از صبح روز عاشورا مجلس عزا برقرار بود و مأموران ساواك نیز در آن حضور داشتند. یكی از مقامات ساواك به امام هشدار داد كه اگر عصر آن روز در مدرسه فیضیه سخنرانی كند، نیروهای امنیتی و انتظامی با توسل به قوه قهریه مدرسه را به آتش كشیده و حمام خون به راه خواهند انداخت. اما ایشان به این تهدید وقعی ننهاد و اظهار داشت، اگر چنین اقدامی صورت گیرد، ما هم به كماندوهای خود دستور می‌‌دهیم فرستادگان اعلی‌حضرت را تأدیب نمایند. بدین ترتیب و در حالی كه هر دو طرف خود را برای درگیری و برخوردی شدید آماده می‌كردند، امام در عصر روز موعود، منزل را به قصد مدرسه فیضیه ترك كرد و در میان ابراز احساسات شدید جمعیت انبوه كه در بین آنها افراد ساواك و دیگر نیروهای امنیتی و انتظامی در آمد و شد بودند، در ساعت 5 بعد از ظهر سخنرانی تاریخی خود را ایراد كردند. از همان آغاز سخن، رژیم پهلوی با دستگاه ستمكار یزید هم‌آوا ارزیابی شد و حكومت وقت ایران دشمن دین اسلام معرفی گردید. ایشان از روابط نزدیك حكومت با اسرائیل انتقاد كرده و رفراندوم 6 بهمن 41 را عملی سخیف خواندند كه با زور سرنیزه و به دست مشتی اراذل و اوباش اجرا شد. سخنرانی امام خمینی كه متن آن به سرعت در كشور منتشر شد، از یك سو مردم را در جریان تحولاتی كه در قم و تهران می‌گذشت قرار داد و از سوی دیگر بر خشم و كینه حكومت و ساواك افزود و حكم بازداشت ایشان صادر شد. اما برای جلوگیری از غلیان احساسات عمومی و گسترش بیشتر بحران، پس از افزایش تدابیر امنیتی در قم در شامگاه 14 خرداد 1342، امام در صبحگاه 15 خرداد 42 دستگیر و به تهران اعزام شدند. ساواك اعلام كرد ایشان را «به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی مملكت دستگیر» و بازداشت كرده است. سرلشكر پاكروان رئیس ساواك در جوف همین خبر، شرح مبسوطی از مخالفتهای صریح و تند ایشان ضمیمه كرد و دلایل قضایی دستگیری را توجیه نمود. در پایان گزارش ساواك تصریح شده بود كه آیت‌الله خمینی در بازجوییهای اولیه از پاسخ به سئوالات بازپرس خودداری كرده و از عدم استقلال قضایی ایران انتقاد كرده است. با انتشار خبر دستگیری امام تحركات گسترده‌ای در مخالفت با رژیم پهلوی شكل گرفت. در تهران و قم دامنه تظاهرات بسیار گسترده شد تا جایی كه حتی ساواك و دیگر نیروهای انتظامی و امنیتی هم كه از مدتها قبل خود را برای اقدامات خشن آماده كرده بودند، از دامنه گسترده مخالفتها دچار سردرگمی شدند. گزارشات ساواك نشان می‌دهد كه از همان نخستین ساعات روز 15 خرداد در تهران و قم مخالفت عمومی با حكومت به سرعت فراگیر شد و جمعیت عظیمی از گوشه و كنار شهر با سر دادن شعارهایی بر ضد حكومت با نیروهای اطلاعاتی ـ امنیتی و انتظامی درگیر شدند. احساس می‌شد رژیم با بحران غیرقابل پیش‌بینی روبرو شده و می‌‌توان به حیات آن پایان داد، در این حال نیروهای امنیتی ـ انتظامی به دستور مستقیم شاه و اسدالله علم ـ نخست‌وزیر ـ با تظاهركنندگان در تهران، قم و سایر مناطق درگیر شدند كه ساعتها ادامه داشت و طی آن افراد بسیاری به شهادت رسیده و یا مجروح شدند؛ در سركوب قیام 15 خرداد 42، ساواك از رایزنیها و مشاوره‌های كارشناسان سیا و MI6 در تهران سود برد. پس از كشتار روز 15 خرداد، رژیم و حامیان خارجی آن كه از گستره عظیم تظاهرات سخت نگران و غافلگیر شده بودند، عقب‌نشینی (هر چند مقطعی) مخالفان را به منزله نجات رژیم از سقوط حتمی ارزیابی كردند. با این احوال شاه در پایان روز 15 خرداد از سوء عملكرد ساواك و ضعفی كه در پیش‌بینی و سپس پیشگیری حادثه و كنترل آن نشان داده بود، سخت ابراز نارضایتی كرده و قصد داشت پاكروان را بركنار كند، اما بر اساس خاطرات فردوست، موضوع با بركناری مصطفی امجدی، مدیركل اداره سوم ساواك، به پایان رسید. تا چندین روز بعد در كشور حالت فوق‌العاده برقرار بود و ساواك با كمك اراذل و اوباش و سایر نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رعب و وحشت بسیاری بر كشور حاكم كرده بود. از جمله مهمترین اقدامات ساواك پس از سركوب قیام 15 خرداد، دستگیری علما، روحانیون و نیز مخالفان سیاسی و مذهبی در نقاط مختلف كشور بود. در تهران، قم، مشهد، شیراز و برخی شهرهای بزرگ كشور، دهها تن از روحانیون، علمای سرشناس و طلاب دستگیر و راهی زندان شده و پس از تحمل شكنجه و بازجوییهای مكرر به جرم اخلال در نظم عمومی و اقدام علیه امنیت داخلی كشور به حبس و تبعید محكوم شدند. در تمام مراحل بازداشت، بازجویی، شكنجه، تشكیل دادگاه و تعیین نوع و میزان محكومیت، ساواك نقش درجه‌ اول داشت. اسدالله علم، برای از اعتبار انداختن قیام علما و روحانیون شایع كرد كه آنان مبالغی پول از تیمور بختیار دریافت كرده‌‌اند و سرلشكر حسن پاكروان نیز پس از قیام 15 خرداد 42 در یك مصاحبه مطبوعاتی حملات تند و ناروایی متوجه امام خمینی، علما و روحانیون مخالف حكومت كرد. اسدالله علم ضمن اشاره به دستگیری امام و سایر علما تهدید كرد كه در آینده‌ای نه چندان دور محكمه‌ای نظامی آنان را به اعدام محكوم خواهد كرد. شاه نیز طی سخنانی تند و زننده‌ از علما و روحانیون مخالف انتقاد كرد. به دنبال مصاحبه پاكروان و سخنان علم و شاه، در بسیاری از شهرها، علما و روحانیون و نیز مردم نسبت به این سخنان اعلام انزجار كردند و حكومت برای جلوگیری از هرگونه واكنش تند احتمالی، بار دیگر بر تدابیر امنیتی خود افزود. بر اساس اسناد، ساواك ابتدا تصمیم گرفت امام را به سنندج تبعید كرده و در منزلی تحت‌الحفظ نگه دارد، اما نهایتاً‌ از این تصمیم منصرف شد و در حالی كه امام تا 11 مرداد 1342 در بازداشت بودند، به منزلی در قیطریه (از منازل تحت كنترل ساواك) منتقل شدند. در دوره حصر امام در قیطریه، پاكروان و برخی مقامات ساواك با ایشان ملاقات و گفتگوهایی داشتند. طی یكی از ملاقاتها با پاكروان، امام پیش‌بینی كرده بود در آینده‌ای نه چندان دور حكومت پهلوی سقوط خواهد كرد. جریان قیام 15 خرداد 1342 و ایستادگی قاطعانه امام در برابر حكومت، موجب افزایش محبوبیت ایشان نزد مردم شد، تا جایی كه برخی نشریات منتشره، به طور ضمنی مطالبی در تمجید از ایشان چاپ كردند و شعرا در مدح و ستایش ایشان اشعاری سرودند. از جمله وقایعی كه پس از دستگیری امام خمینی روی داد، مهاجرت بسیاری از علما و روحانیون به تهران بود. در پی انتشار خبری مبنی بر اینكه رژیم قصد دارد ایشان را اعدام كند، بسیاری از علما راهی تهران شدند تا از عملی شدن این تصمیم جلوگیری كنند و موجبات آزادی ایشان را فراهم آورند. فشار ساواك برای جلوگیری از افزایش مهاجرت علما به تهران تمامی نداشت و علمای مهاجرت كرده برای بازگشت دوباره به شهرهای محل اقامت خود، تحت فشار ساواك بودند. بازگشت علما از تهران روندی تدریجی را طی كرد؛ تنها پس از آزادی امام از زندان و تحت‌الحفظ شدن ایشان در قیطریه كه دیگر خطر جانی ایشان را تهدید نمی‌‌‌كرد، علما به خروج از تهران رضایت دادند. پس از انتقال امام به قیطریه، تعدادی از علما و روحانیون با ایشان دیدار كردند. در برخی از شهرها مجالس جشن و چراغانی به مناسبت آزادی ایشان برپا شد. ساواك تصریح كرد كه امام در ملاقات با علما از ادامه مبارزه با حكومت خبر داده است. ساواك از جنب و جوش دوباره مردم در طرفداری از امام نگران بود و از كسانی كه پیشگام این‌گونه حمایت‌ها بودند، مراقبت می‌‌كرد. ساواك برای كاستن از موج حمایتهایی كه از امام خمینی در حال شكل‌گیری بود، طی اعلامیه‌هایی چنین القا می‌‌كرد كه ایشان و سایر علما (محلاتی ـ قمی و دستغیب) تنها پس از آنكه قول داده‌اند دیگر در امور سیاسی دخالت نخواهند كرد، آزادی خود را به دست آورده‌‌اند. این خبر به سرعت از سوی امام و سایر علما تكذیب شد و ایشان تصریح كرد كه در مبارزه با حكومت پهلوی هرگز از پای نخواهد نشست. پیش از آن و در جریان قیام 15 خرداد 42، توسط پاكروان، علم و شاه شایع شد كه ایشان و طرفدارانشان برای ایجاد ناآرامی در روز 15 خرداد، از بیگانگان (و به طور مشخص مصر) پول دریافت كرده‌اند تا در نزد افكار عمومی داخلی و خارجی موقعیت امام متزلزل شده و از اهمیت قیام كاسته شود. نتایج به دست آمده از این شایعه به ضرر حكومت تمام شد و ساواك چند روز بعد، در گزارشات خود اعلام كرد كه پخش شایعه ارسال پول به ایران از سوی كشورهای خارجی (آن هم مبلغ ناچیز یك میلیون تومان) موجب سرشكستگی حكومت ایران شده است و چنین ارزیابی شده كه حكومت ایران تا آن درجه ضعیف است كه با مبلغ ناچیزی، امكان سرنگونی آن وجود دارد. نیز ساواك به زودی اعتراف كرد كه شایعه پول گرفتن آیت‌الله خمینی از كشورهای خارجی هیچ‌گونه مقبولیتی در نزد افكار عمومی داخلی و خارجی پیدا نكرده است «زیرا اگر آیت‌الله خمینی می‌‌خواست پول بگیرد از ملت ایران می‌گرفت و به علاوه كسی كه می‌تواند با یك سخنرانی هزار تومان پول جمع كند احتیاجی به پول خارجی ندارد.» بلافاصله پس از قیام 15 خرداد، ساواك تلاش كرد تا قیام را به طور دلخواه نزد افكار عمومی داخلی و خارجی انعكاس دهد. علاوه بر رسانه‌های داخلی، نمایندگیهای ساواك در كشورهای خارجی نیز دستور یافتند به رسانه‌ها و دولتهای خارجی چنین القا كنند كه قیام 15 خرداد حركتی ارتجاعی بود و با پشتیبانی برخی كشورهای خارجی و در تقابل با اقدامات اصلاحی حكومت به وقوع پیوست. ساواك برای تخریب حركت 15 خرداد به راههای دیگری نیز متوسل شد. از آغازین روزهای محرم 1342 اعلامیه‌های جعلی در حمایت از شاه و حكومت و در مخالفت با علما و روحانیون به رهبری امام خمینی، منتشر شد و تظاهرات (میتینگ) برگزار گردید. همچنین مقالاتی نیز با نامهای جعلی در حمایت از انقلاب سفید و انتقاد از علما و روحانیون مخالف در نشریات منتشر شد. ساواك تلگرافاتی در موافقت با انقلاب سفید و به نام اصناف خطاب به شاه ارسال می‌كرد؛ همچنین دستور می‌داد اشعار و سخنانی در تخریب علما در دیوارهای شهرهای بزرگ نوشته شود. از جمله اقدامات ساواك پس از قیام 15 خرداد تشدید طرح اعزام طلاب و روحانیون (به ویژه مخالفان) به خدمت نظام وظیفه بود. از ماههای پایانی سال 1341 و سپس به دنبال واقعه فیضیه این طرح با نوساناتی چند به مورد اجرا گذاشته شد. اما پس از 15 خرداد این طرح با شدت بیشتری مورد توجه ساواك و حكومت قرار گرفته و تا واپسین ماههای سال 1342 به رغم مخالفتهایی كه وجود داشت، بسیاری از طلاب و روحانیون به خدمت سربازی اعزام شدند. در جریان قیام 15 خرداد افراد بسیاری دستگیر و محاكمه شدند كه از آن میان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی از میدان‌‌داران جنوب تهران به اعدام محكوم شدند. از جمله مهمترین اقدامات ساواك پس از قیام 15 خرداد اخراج همه كارمندان، كاركنان دولتی و كارگران كارخانجات و غیره بود كه در جریان این قیام از علما، روحانیون و امام پشتیبانی كرده بودند. از جمله اقدامات دولت اسدالله علم در 26 شهریور 1342 برگزاری دوره 21 مجلس شورای ملی بود. این در حالی بود كه به دنبال قیام 15 خرداد 42 و بحرانهای سیاسی متعاقب آن، بسیاری از مردم برای شركت در انتخابات تمایل نداشتند. پاكروان، برای متقاعد كردن علما و روحانیون مبنی بر دعوت مردم به شركت در انتخابات، بارها با علما و روحانیون سرشناس در تهران، قم و سایر شهرها ملاقات كرد، اما برخلاف انتظار رئیس ساواك، تقریباً همه روحانیون شركت در انتخابات دوره 21 مجلس شورای ملی را تحریم كردند. آیت‌الله ابوالقاسم خویی، حاج سید محمدصادق روحانی، آیت‌الله میلانی، آیت‌‌‌‌الله شریعتمداری، آیت‌الله مرعشی نجفی، آیت‌‌‌الله قاضی طباطبایی و دهها تن از علما و روحانیون دیگر در سراسر كشور طی اعلامیه‌هایی شركت در انتخابات دوره 21 مجلس شورای ملی را تحریم كردند. در 26 شهریور 1342 ساواك حكومت را مطمئن ساخت كه اجازه نخواهد داد آیت‌الله خمینی انتخابات دوره 21 مجلس شورای ملی را تحریم كند، اما همین سختگیری ساواك بر امام كه در آن هنگام در منزلی تحت‌الحفظ به سر می‌بردند، موجب شد موج تحریم انتخابات گسترش یابد. امام كه از 11 مرداد 1342 در قیطریه تحت‌الحفظ بودند، در روز 7 آبان 1342 با موافقت ساواك اجازه یافتند در منزل دیگری در تهران سكنی گزینند. به همین دلیل با تلاش اطرافیان امام، منزل یكی از بازرگانان طرفدار ایشان به نام آقای روغنی برای سكونت انتخاب شد و امام تا هنگام آزادی نهایی در فروردین 1343 در منزل ایشان ساكن شدند و تحت مراقبتهای شدید ساواك به سر بردند. كاپیتولاسیون در 17 اسفند 1342 اسدالله علم از نخست‌وزیری بركنار شد و حسنعلی منصور دبیركل حزب جدیدالتأسیس ایران نوین كه از حامیان سیاست امریكا در ایران بود، جای او را گرفت. منصور با انتقاد از برخی اقدامات و رفتارهای دولت سابق بر آن بود تا با علما و روحانیون و به‌ویژه امام خمینی رویه آشتی‌جویانه‌ای در پیش گیرد و چنان وانمود سازد كه نگرش و رفتار سیاسی دولت جدید تفاوت آشكاری با كابینه قبلی خواهد داشت. مدت كوتاهی پس از تشكیل كابینه منصور، جواد صدر وزیر كشور با امام خمینی ملاقات كرد و وعده داد به زودی آزاد خواهند شد. منصور نیز در 16 فروردین 1343 طی سخنانی از دین اسلام و روحانیت ایران تجلیل كرد. در 17 فروردین 1343 نیز سرهنگ مولوی ـ رئیس ساواك تهران ـ با امام ملاقات كرده، آزادی ایشان را اعلام نمود و روز بعد امام خمینی پس از 10 ماه و 3 روز زندان و حصر، تحت تدابیر شدید امنیتی وارد قم شد و به رغم این كه از سوی ساواك هشدار داده شده بود در مقابل حكومت سكوت كند، مدت كوتاهی پس از ورود به قم در مسجد اعظم قم سخنرانی تندی ایراد كرد و ساواك را به دلیل اعمال خشونت‌ سرزنش نمود. پس از آزادی امام؛ روزنامه اطلاعات با هماهنگی ساواك طوری خبر را منتشر كرد كه گویا ایشان در قبال كسب آزادی، تعهد داده‌اند كه دیگر در مسائل سیاسی دخالتی نكنند. ایشان به سرعت نسبت به این خبر جعلی واكنش نشان داده و آن را تكذیب كردند. سرهنگ مولوی از ایشان تقاضا كرد این موضوع را پیگیری نكند، اما ایشان ضمن برخورد شدید با مولوی، تصریح كردند هیچگاه در مقابل اقدامات خلاف حكومت سكوت نخواهند كرد. آزادی امام سرور و شادی علما، روحانیون و مردم در تهران، قم و برخی شهرهای بزرگ را در پی داشت. در مراسمی كه با حضور امام در مدرسه فیضیه برای تجلیل از ایشان برگزار شد قطعنامه‌ای (البته بدون اطلاع ایشان) از سوی علی حجتی كرمانی قرائت شد كه موجب خشم ساواك گردید. به رغم سیاستهای متظاهرانه دولت منصور، تدابیر امنیتی ساواك درباره رفتار سیاسی علما و روحانیون مخالف حكومت كماكان با شدت و حدّت تمام ادامه یافت. دولت حسنعلی منصور درصدد بود در فضایی آكنده از رعب و سكوت، لایحه معروف كاپیتولاسیون را برای تصویب در اختیار مجلس شورای ملی قرار دهد. لایحه كاپیتولاسیون در دوره نخست‌وزیری اسدالله علم به مجلس سنا تقدیم شده بود ولی تا آغاز نخست‌وزیری منصور و به دلیل بحران سیاسی موجود و مخالفتی كه علما با اقدامات شاه در پیش گرفته بودند، مسكوت گذاشته شد. در روز 21 مهر 1343 مجلس شورای ملی پس از چند ساعت مذاكره كه با مخالفت برخی از نمایندگان نیز همراه بود، با اكثریتی ضعیف لایحه كاپیتولاسیون را تصویب كرد. دكتر حسین خطیبی كه در روز تصویب این لایحه به عنوان نایب رئیس مجلس شورای ملی جلسه را اداره می‌كرد در خاطرات خود تأكید كرده كه رژیم درصدد بود این لایحه با حداقل مخالفتها به تصویب برسد و خود او نیز به عنوان رئیس جلسه اطلاع درستی از لایحه ارائه شده نداشت. با این احوال خبر تصویب این لایحه و محتوای آن در شرایطی كه ساواك سكوت خبری ـ رسانه‌ای قابل توجهی بر كشور حاكم كرده بود، در اوایل آبان 1343 به اطلاع امام خمینی رسید و ایشان با ننگ‌آور توصیف كردن این لایحه، در روز 4 آبان 1343 ـ مصادف با سالگرد تولد شاه ـ طی یك سخنرانی تاریخی با محكوم كردن تصویب لایحه، از حكومت انتقاد كردند. این سخنرانی تاریخی در شرایطی ایراد می‌شد كه ساواك بر اوضاع و احوال كشور مسلط بود و برای جلوگیری از مخالفت علما و روحانیون و شخص امام تدابیر امنیتی شدیدی اندیشیده بود. ساواك تصور نمی‌كرد ایشان بار دیگر در مخالفت با حكومت به اقدامی این چنین صریح و بی‌پروا دست زند. امام خمینی علاوه بر سخنرانی، اعلامیه‌ دیگری نیز خطاب به ملت ایران صادر كرد. در این اطلاعیه ضمن برشمردن تبعات سوء تصویب لایحه كاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی و اهانتی كه به موجب آن متوجه مردم ایران و نیز حكومت و دوایر مختلف دولتی و لشكری می‌شد به گسترش سلطه استعماری امریكا در ایران اشاره كرد و مصوبه را غیرقانونی دانست. به رغم كنترل شدید ساواك، در زمانی بسیار كوتاه، دهها هزار نسخه از متن سخنرانی و اعلامیه امام در مخالفت با لایحه كاپیتولاسیون در كشور منتشر شد. سرعت عمل انتشار‌دهندگان به حدی سریع و غافلگیرانه بود كه گفته شد شاه مستقیماً ساواك را به دلیل ناتوانی در جلوگیری از انتشار آن مورد انتقاد قرار داده است. چند روز پس از سخنرانی امام و انتشار اعلامیه ایشان، حسنعلی منصور در 9 آبان 1343 طی سخنانی در مجلس سنا سخنرانی و اعلامیه امام خمینی را تحریك‌آمیز دانسته و اظهار تأسف كرد و از تصویب لایحه كاپیتولاسیون حمایت كرد. به دنبال آن، در نیمه شب 13 آبان 1343 مأموران ساواك با كمك نیروهای انتظامی و امنیتی منزل امام را در شهر قم محاصره كرده، ایشان را دستگیر و مستقیماً‌ به فرودگاه مهرآباد منتقل كرده و به تركیه تبعید كردند. بلافاصله نیز بسیاری از طرفداران و اطرافیان امام در قم، تهران و سایر شهرها دستگیر و روانه زندان شدند. تصویب لایحه كاپیتولاسیون و سپس تبعید امام خمینی به خارج از كشور به رغم تصور حكومت و ساواك، از سوی مخالفان مورد بی‌توجهی قرار نگرفت و فراموش نشد. اولین نتیجه این اقدامات، ترور حسنعلی منصور نخست‌وزیر در اول بهمن 1343 توسط چند تن از اعضای شاخه نظامی جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی بود كه نهایتاً به قتل وی در روز 6 بهمن 1343 (سالگرد رفراندوم 6 بهمن 1341) انجامید. البته ساواك تلاش می‌‌كرد القا كند كه نقشه ترور و قتل حسنعلی منصور با موضوع تصویب لایحه كاپیتولاسیون و تبعید امام هیچ‌ ارتباطی ندارد. قتل حسنعلی منصور و آغاز نخست‌وزیری امیرعباس هویدا در بهمن 1343 با پایان ریاست حسن پاكروان بر ساواك همزمان شد. شاه، سپهبد نعمت‌الله نصیری رئیس كل شهربانی كشور را كه در سركوب تحركات سیاسی علما و روحانیون در دوران نخست‌وزیری علم و منصور موجبات رضایت او را فراهم آورده و در همان حال با پاكروان رقابت تنگاتنگی داشت، بیش از هر كس دیگری برای ریاست ساواك مناسب تشخیص ‌داد. قتل حسنعلی منصور به عزل پاكروان كمك كرد، در كابینه امیرعباس هویدا، سپهبد نصیری به عنوان معاون نخست‌وزیر و رئیس ساواك معرفی شده و سرلشكر پاكروان به وزارت اطلاعات و جهانگردی منصوب گردید. در دوره چهارساله پاكروان، این سازمان تحولات عمده‌ای به لحاظ تشكیلاتی و مدیریتی پشت سر گذاشت و تجارب قابل توجهی كسب كرد. تعداد افراد ساواك در این دوره افزایش یافت و علاوه بر تهران، قم و سایر شهرهای بزرگ، در بسیاری از شهرهای كوچك و مناطق دورافتاده نیز سایه سنگین ساواك گسترانیده شد. نمایندگیهای ساواك در بسیاری از كشورهای اروپایی، امریكا و غیره سر و سامان یافت و روابط ساواك با موساد گسترش پیدا كرد. در دوره ریاست پاكروان، این سازمان با تحكیم پایه‌های خود مرحله استقرار را پشت سر گذاشته و به تثبیت موقعیت خود نزدیك شد. ساواك در دوره پاكروان یكی از حساس‌ترین دوران‌ خود را پشت سر گذاشت و در شرایطی كه مخالفان حكومت برای جلوگیری از گسترش استبداد و نیز گسترش روزافزون سلطه خارجی تلاش می‌كردند، ساواك با سركوب و اعمال خشونت گامی دیگر در عرصه نقض حقوق اساسی ملت ایران و توسعه دیكتاتوری و خودكامگی كه با وابستگی خارجی نیز توأم بود، پایه‌های حكومت پهلوی را تحكیم می‌بخشید. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

ساواك ، دانشگاهیان و مراكز آموزش عالی

در تمام دوره پهلوی موضوع دانشگاه و چگونگی برخورد با دانشگاهیان از مهمترین دلمشغولیها و مشكلات مبتلا به حكومت و دستگاههای امنیتی ـ انتظامی آن بود. در دوران رضاشاه پس از تأسیس دانشگاه تهران، به رغم تمام سختگیریهای سیاسی و رعب و وحشتی كه در جامعه ایرانی ایجاد شده بود، هر از گاه شاهد تحركات و مخالفتهای سیاسی دانشجویان هستیم. پس از سقوط رضاشاه و در دهه 1320 كه آزادیهای سیاسی نسبی به وجود آمده و متعاقب آن فعالیت تشكلها، احزاب و گروههای مختلف سیاسی افزایش یافت، دانشجویان و دانشگاهیان فرصت بیشتری برای ابراز خواسته‌های خود یافتند. جنبشها و تحركات سیاسی دانشجویان و دانشگاهیان در دهة 1330 انسجام یافته‌تر شد و در دهة 1340 اوج گرفته و در دهه پایانی عمر حكومت پهلوی به تكامل رسید. جنبشهای دانشجویی و ناآرامیهای سیاسی دانشگاهها و مراكز آموزش عالی و نیز مدارس و مراكز وابسته به آموزش و پرورش، متأثر از فضای سیاسی ـ اجتماعی حاكم بر كشور بود و هم‌زمان با آن، احزاب، گروهها و تشكلهای سیاسی بر تحركات و جنبشهای دانشجویی و نیز ناآرامیهای سیاسی تأثیری متقابل داشتند. چنانكه در دوران سلطنت رضاشاه گرایشات محدود دانشجویان، حول محور فقدان آزادیهای سیاسی و نیز تمایلات كمونیستی دور می‌زد. این روند در دهه 1320 و هم‌زمان با تشكیل دهها گروه و حزب سیاسی و مذهبی گسترش یافت و هر یك از گروهها و احزاب سیاسی مذهبی آن دوره در دانشگاه و بین دانشجویان و دانشگاهیان طرفدارانی یافتند. در دهة 1320، حزب توده بیشترین فعالیت را در جذب دانشجویان داشت و در سالهای پایانی این دهه احزاب و گروههای تشكیل دهنده جبهه ملی، حامیان و طرفداران قابل توجهی بین دانشجویان داشتند. دهة 1320 فعالیت سیاسی در بین دانشجویان و دانشگاهیان گسترش یافت و احزاب و گروههای سیاسی تلاش گسترده‌ای برای جذب و جلب‌نظر مساعد دانشگاهیان انجام دادند. بدین ترتیب دانشگاه و فضاهای آموزشی كشور به سرعت به كانونهای تأثیرگذار در تحولات سیاسی ـ اجتماعی كشور تبدیل شدند. به دنبال كودتای 28 مرداد 1332، همگام با گسترش استبداد و خودكامگی حكومت و سلطه روزافزون امریكا و انگلیس، جامعه دانشگاهی نیز متأثر از آن، سمت و سوی تحركات خود را به سوی مخالفت و مبارزه با استبداد داخلی و استعمار و سلطه خارجی سوق داد. به تبع آن نیز، حكومت برای مقابله با تحركات و جنبشهای دانشگاهیان، بیش از پیش بر مراقبتها و تمهیدات امنیتی ـ انتظامی مراكز آموزش عالی افزود. طی سالهای پس از كودتا، فرمانداری نظامی با سركوب مخالفتهای دانشجویی، رعب و وحشتی تمام در دانشگاهها به وجود آورد و نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی قابل توجهی در پوششهای مختلف در مراكز آموزش عالی حضور یافتند. پس از تأسیس و آغاز فعالیت ساواك، این مهم بر عهده این سازمان قرار گرفت. در دهة 1330، احزاب و تشكلهای پراكنده‌ای كه پیش از آن جبهه ملی را تأسیس كرده و اینك عمدتاً در نهضت مقاومت ملی گرد آمده بودند، بیشترین طرفداران را در بین دانشجویان داشتند. با سركوب نهایی حزب توده در دو سه سال پس از كودتای 28 مرداد 32، بر تعداد دانشجویانی كه از اندیشه‌های سیاسی ـ مذهبی حمایت می‌كردند افزوده شد و تا پایان دهة 1330 رشد قابل توجهی یافت. تحولات سیاسی سالهای 1340 ـ 1343ش. كه با نهضت امام خمینی همزمان بود، گرایش این گروه به سوی اسلام سیاسی افزایش یافته و به تدریج بر تعداد تشكلهای سیاسی ـ مذهبی در فضاهای دانشگاهی افزوده شد. ضمن اینكه در واپسین سالهای دهه 1330، جبهه ملی دوم و سپس نهضت آزادی ایران نیز در میان دانشجویان طرفداران قابل توجهی یافتند. در همان حال، برخی تشكلهای دانشجویی در خارج از كشور و به‌ویژه كنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی كه از سال 1337 در اروپا اعلام موجودیت كرده بود، تعداد قابل توجهی از دانشجویان داخل كشور را از فعالیت خود متأثر ساخت. نیز تشكیل انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از كشور (به‌ویژه در اروپا و امریكا) در دهة 1340 و 1350 در تحرك سیاسی ـ مذهبی بسیاری از دانشجویان داخل كشور مؤثر افتاد. تشكلهای دانشجویی ـ مذهبی عمدتاً از اندیشه‌ها و خواستهای سیاسی ـ مذهبی علما و روحانیون به رهبری امام خمینی پیروی كرده و با سایر تشكلهای همسو در داخل و خارج كشور ارتباطات پیدا و پنهانی داشتند. دیگر گروههای سیاسی مخالف حكومت نظیر جبهه ملی، نهضت آزادی ایران، حزب توده و سایر تشكلهای چپ، جامعه سوسیالیستها (نیروی سوم) و حزب ایران نیز هر یك، بین دانشجویان و دانشگاهیان طرفدارانی داشتند. از دیگر گروههایی كه از اواسط دهة 1340 تحركات سیاسی دانشجویان را تحت‌‌تأثیر فعالیتهای خود قرار دادند، مبارزان چریكی و مسلح بودند. سازمان مجاهدین خلق، شاخه نظامی جمعیتهای مؤتلفه اسلامی و چریكهای فدایی خلق ایران در زمره شاخص‌ترین این گروههای چریكی مخالف حكومت محسوب می‌شدند كه در دهة 1340 و 1350، طرفداران و حامیان قابل اعتنایی در بین دانشجویان و دانشگاهیان پیدا كردند و هسته بسیاری از مخالفان چریكی را بنا نهادند. بدین ترتیب فضای سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی كشور در مقاطع مختلف، تحركات و جنبشهای سیاسی ـ دانشجویی را تحت تأثیر قرار می‌داد و گروهها و تشكلهای سیاسی و مذهبی مخالف حكومت هر یك به فراخور نقشی كه در تحولات كشور ایفا می‌كردند، در بین دانشجویان و دانشگاهیان اعتبار و طرفدارانی داشتند. به این دلایل، از سالهای پایانی دهه 1320 تا واپسین روزهای عمر حكومت پهلوی، بخش قابل توجهی از حیطه فعالیت ساواك، در دانشگاهها و مراكز آموزش عالی متمركز شد و دانشجویان و دانشگاهیان به طور دائم تحت مراقبت ساواك قرار داشتند. 16 آذر در پی كودتای 28 مرداد 1332، رعب و وحشتی مثال‌زدنی در فضای سیاسی ـ اجتماعی كشور حاكم شد و مخالفان سیاسی حكومت تحت تعقیب قرار گرفتند. دانشگاهیان و دانشجویان نیز تحت كنترل شدید نیروهای انتظامی و امنیتی قرار گرفته و انتقادات و اعتراضات آنان با واكنش تند حكومت روبرو شد. التهابات سیاسی در بین دانشجویان و دانشگاهیان روزافزون شد. در حالی كه حكومت كودتا به سرعت همكاران دولت سابق را تحت تعقیب قرار داده و با از میان برداشتن مداوم مخالفان حكومت، روابط خود را با دولتهای بریتانیا و امریكا تحكیم می‌‌كرد، دانشگاهیان بر مخالفت خود با كودتاچیان افزودند. دولت كودتا نیز برای جلوگیری از جنبش فراگیر دانشجویی، نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی بسیاری وارد دانشگاه تهران و دیگر مراكز دانشگاهی و آموزش عالی كشور كرد. علاقه امریكا و انگلیس به گسترش روابط با دولت كودتا، بیش از پیش بر التهابات سیاسی دانشگاه افزود. هنگامی كه اعلام شد ریچارد نیكسون معاون ریاست جمهوری امریكا در 18 آذر 1332 وارد تهران خواهد شد، خشم دانشجویان از حكومت به اوج رسید و در حالی كه نیروهای انتظامی ـ امنیتی بسیاری برای مراقبت از دانشجویان معترض به آغاز رابطه ایران و انگلیس در روز 16 آذر 1332 وارد دانشگاه شده بودند، نظامیان بر روی دانشجویان معترض آتش گشوده و سه تن از آنان كشته شدند. بدین ترتیب واقعه 16 آذر 32 به نمادی در مبارزات دانشجویی علیه حكومت پهلوی تبدیل شد. همه ساله در سالگرد كشته شدن این سه دانشجو (احمد قندچی، مهدی شریعت رضوی و مصطفی بزرگ‌نیا) دانشجویان دانشگاههای سراسر كشور با برگزاری مراسمی كه گاه به برخورد با نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی نیز منجر می‌شد، یاد قربانیان را گرامی می‌داشتند. از واپسین سالهای دهه 1330، همزمان با تأسیس ساواك، موضوع برگزاری سالگردهای 16 آذر 1332 اهمیتی روزافزون یافت و در دهة 1340 و 1350 به رغم تدابیر شدید امنیتی و هشدارها و تهدیدهای مداوم ساواك، دانشجویان مراسم یادبود این روز را برگزار می‌كردند. به دلیل رعب‌ و وحشتی كه طی سالهای پس از كودتا بر كشور حاكم بود تا سالها دانشجویان امكان اندكی برای برگزاری مراسم سالگرد 16 آذر داشتند. تنها در آذر 1339 و به دنبال گسترش بحران سیاسی و ناتوانی حاكمیت در كنترل اوضاع، دانشجویان دانشگاه تهران پس از 7 سال، تحت تدابیر شدید امنیتی ساواك، سالگرد آن واقعه را گرامی داشتند و تهدیدات و هشدارهای مكرر ساواك برای جلوگیری از برگزاری این مراسم به جایی نرسید؛ دامنه این ناآرامیها تا اواسط بهمن 1339 ادامه داشت. به نظر می‌رسد اگر جبهه ملی دوم در برابر حكومت و دربار كمتر جانب احتیاط را رعایت كرده و با دانشجویان همدلی بیشتری نشان می‌داد، ناآرامیهای دانشگاه تهران به سایر دانشگاههای كشور نیز كشیده می‌شد و حاكمیت را با بحرانی عمیق‌تر مواجه می‌‌كرد. در 16 آذر 1340، همزمان با دوران نخست‌وزیری علی امینی، به رغم تدابیر امنیتی شدید، علاوه بر دانشگاه تهران، در برخی دانشگاهها نیز به یاد جان باختگان 16 آذر 1332 مراسمی برگزار شد. گزارشات موجود نشان می‌‌دهد كه روزهای قبل از 16 آذر 1340 ساواك در بخشنامه‌‌هایی از ساواك شهرها خواسته بود برای جلوگیری از برگزاری هرگونه مراسمی، تمام تلاش خود را به كار بسته و با اقداماتی پیشگیرانه، با هماهنگی ریاست و مدیران دانشگاهها از برگزاری مراسم یادبود جلوگیری كنند. طی سالیان بعد و در دهه 1340 سالگردهای واقعه 16 آذر، تحت كنترل قرار گرفته و به شدت محدود شد. با این احوال همه ساله دانشجویان مراسمی بسیار محدود به یاد واقعه برگزار می‌كردند. دانشجویان ایرانی دانشگاههای خارج كشور، برخلاف دانشجویان داخل، امكان بیشتری برای برگزاری مراسم داشتند. تشكلهای دانشجویی، فارغ از تهدیدات مستقیم ساواك با برگزاری جلسات یادبود و نیز به راه‌انداختن راهپیمایی، به حكومت و ساواك اعتراض می‌كردند. با آغاز دهة 1350، به رغم تمام سختگیریهای ساواك، دانشجویان كشور برای برگزاری یادبود واقعه 16 آذر جدیت بیشتری نشان دادند. در این دوره دانشجویان طرفدار اسلام سیاسی و آموزه‌های دینی در مراكز آموزش عالی و دانشگاهها به تدریج بر سایر تشكلهای سیاسی دانشجویی سبقت جستند و موضوع چگونگی مقابله و جلوگیری از برگزاری مؤثر مراسم بیش از پیش مورد توجه ساواك قرار گرفت. ساواك به بهانه‌های مختلف، در سالگرد واقعه 16 آذر، موجبات تعطیلی كلاسها و خلوت شدن محیطهای دانشگاهی را فراهم می‌‌كرد. در موارد متعددی هم ساواك علناً روزهای منتهی به 16 آذر و چند روز پس از آن را در دانشگاههای مختلف تعطیل اعلام كرده و از ورود دانشجویان به دانشگاه جلوگیری می‌كرد. ساواك برای جلوگیری از گسترش مخالفتها، در آستانه فرارسیدن سالگرد 16 آذر، بسیاری از دانشجویان مخالف حكومت را دستگیر و روانه زندان می‌‌كرد. گاه دانشجویانی كه هشدار و تهدیدات ساواك را نادیده می‌گرفتند، از دانشگاه اخراج و راهی سربازخانه‌ها می‌شدند. برخی دانشجویان نیز یك تا چند ترم تحصیلی از حضور در دانشگاه محروم می‌شدند. به رغم تمهیدات ساواك، در برخی دانشگاهها، مراسم یادبود شانزدهم آذر به برخورد و رودررویی شدید با دانشجویان منجر شده و دامنه اعتصابات و تظاهرات به سطح شهر نیز كشیده ‌شده و شعارهای تندی بر ضد حكومت سر داده می‌شد. برخورد ساواك با مخالفتهای دانشجویی، در سالگردهای 16 آذر، معمولاً شدید بود و به ضرب و شتم و دستگیری بسیاری از آنان می‌‌انجامید. طی سالهای پایانی حكومت پهلوی دانشجویان در برگزاری مراسم سالگرد 16 آذر بیش از پیش جدیت نشان می‌دادند و با برخی ابتكارات، موجب سردرگمی ساواك و دیگر نیروهای امنیتی می‌شدند؛ از دهه 1350 به بعد نیز، دانشجویان اسلام‌گرا در برگزاری مراسم یادبود 16 آذر ابتكار عمل را به دست گرفته بودند. در مواردی كه ساواك در مراسم یادبود 16 آذر ابتكار عمل را از دست می‌داد، مأموران، دانشجویان شركت كننده را شناسایی كرده و پس از پایان مراسم آنان را دستگیر كرده و به فراخور نقشی كه در برگزاری مراسم داشتند، محكوم می‌شدند. در آستانه سالگردهای 16 آذر، علاوه بر دانشجویان و دانشگاهیان،‌ اعضای برجسته و فعال بسیاری از گروههای سیاسی ـ مذهبی نیز، بیش از پیش تحت مراقبت ساواك قرار می‌گرفتند. تلاش گسترده‌ای صورت می‌گرفت تا از ارتباط و تماس رهبران و اعضای فعال احزاب و گروههای سیاسی ـ مذهبی مخالف حكومت با دانشجویان جلوگیری شده و احتمال هرگونه پیشامدی به حداقل برسد. علاوه بر سركوبهای بی‌حاصل، ساواك اقدامات دیگری برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای دانشجویی در سالگردهای 16 آذر انجام می‌داد. از جمله این اقدامات می‌‌توان به تغییر مدیران دانشگاهها، ایجاد تفرقه بین دانشجویان، تشكیل تورها و برنامه‌های تفریحی در سالگرد 16 آذر و غیره اشاره داشت. اما اقدامات و تمهیداتی از این دست، كاركردی طولانی و در عین حال قابل اعتنا نداشت و مخالفت با حكومت در مراسم سالگردهای 16 آذر در سالهای پایانی حكومت پهلوی شتاب گرفت. انقلاب سفید از اواسط سال 1339، كه حكومت تحت فشار افكار عمومی و بحران به وجود آمده، به ناچار در برابر مخالفان خود عقب‌نشینی كرد و فضای باز سیاسی نسبی پدید آمد، ناآرامیها و مخالفتهای دانشجویی نیز وارد مرحله تازه‌ای شد. در دوره نخست‌وزیری جعفر شریف‌امامی در نیمه دوم 1339، به رغم تمام سیاستهای سركوب ساواك، مخالفت دانشجویان ادامه یافت و تنها به دنبال سیاستهای سازشكارانه رهبران جبهه ملی دوم با حكومت و دربار بود كه دانشجویان در برابر رعب و وحشت‌آفرینیهای ساواك مدتی عقب نشستند. در این دوره گروهی از دانشجویان توسط ساواك دستگیر و راهی زندان شدند و تحت شكنجه‌های طاقت‌فرسا قرار گرفتند. دردوران نخست‌وزیری علی امینی ـ 1340 و ماههای نخست 1341 ـ نیز ناآرامیهای دانشجویی كماكان ادامه یافت. به رغم تمهیدات ساواك و نیروهای انتظامی، دامنه مخالفتها علاوه بر دانشگاه تهران به سایر دانشگاهها نیز سرایت كرد و عمدتاً با درگیری بین ساواك و پلیس با دانشجویان مخالف همراه بود. با این حال ساواك تلاش داشت مخالفتهای دانشجویی را با روشهای مسالمت‌آمیز از میان بردارد. گزارشات ساواك نشان می‌دهد كه این سازمان با بهره‌گیری از چهره‌های سیاسی ـ اجتماعی وابسته به حكومت و نیز دانشجویانی كه با آن سازمان ارتباط داشتند، در صدد بود در صف مخالفان دانشجویی اختلاف‌ انداخته و آنان را به مذاكره و همراهی با دولت امینی دعوت كند. ساواك به دلیل موفقیتی كه در جلب نظر مساعد رهبران درجه اول جبهه ملی دوم كسب كرده بود، از احتمال ائتلاف دانشجویان مخالف با جبهه ملی بر ضد حكومت نگرانی نداشت. دیگر گروههای سیاسی نظیر نهضت آزادی و تشكلهای چپ نیز عمدتاً دچار اختلاف و تشتت بوده و قدرت آن را نداشتند كه بتوانند دانشجویان بسیاری بر ضد حكومت و دولت بسیج كنند. به دنبال واقعه اول بهمن 1340 در دانشگاه تهران، در دیگر دانشگاهها نیز دانشجویان دست به تظاهرات زده، نسبت به اعمال ساواك و نیروهای امنیتی ـ انتظامی اعتراض كردند؛ زد و خوردهایی نیز بین طرفین رخ داد. ساواك تمهیدات گسترده‌ای در شهرهای مختلف اندیشید كه هدف آن جلوگیری از گسترش بحران و ناآرامیهای دانشجویی در سایر دانشگاهها بود. علی امینی بعدها در خاطرات خود مدعی است برخی گروههای وابسته به دربار و مخالف دولت او در حاكمیت، مسبب اصلی گسترش ناآرامیهای دانشگاه در دوران نخست‌وزیری او بوده‌‌اند. برخی شواهد نیز نشان می‌‌داد كه تیمور بختیار رئیس معزول ساواك در ناآرامیهای سیاسی دانشجویان در آن برهه نقش داشته است. ناآرامیهای دانشگاهها پس از روی كار آمدن دولت اسدالله علم كه فرمان داشت طرح موسوم به انقلاب سفید را اجرا كند، كماكان ادامه یافت. همگام با مخالفت علما و روحانیون با انقلاب ادعایی شاه، دانشجویان دانشگاههای كشور نیز به صف مخالفان آن پیوسته و به برگزاری میتینگ، تظاهرات و پخش تراكت و اعلامیه دست زدند. در پی آن، ساواك برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای دانشجویی، بر تدابیر امنیتی خود در دانشگاهها افزود و مأموران بسیاری به میان دانشجویان فرستاد تا از تشكل آنان بر ضد اصلاحات شاهی جلوگیری كند. ساواك، همچنین عمال حكومتی و نیز طرفداران دولت را به خیابانها فرستاد تا با برگزاری تظاهرات فرمایشی چنین القا كنند كه دانشجویان در مخالفت با اصلاحات ادعایی شاه، هدفی جز نادیده گرفتن حقوق كشاورزان، كارگران و طبقات محروم جامعه را دنبال نمی‌كنند. هر از گاه نیز بین نیروهای ساواك با دانشجویان معترض، زد و خوردهای شدیدی روی داده و به دستگیری و زندانی شدن دانشجویان منجر می‌شد. در روزهای نزدیك به رفراندوم 6 بهمن 1341 نیز بسیاری از دانشجویان دانشگاهها با مبارزات علما علیه اقدامات شاه همراهی نشان دادند. به همین دلیل در روزهای نخست بهمن 1341 ساواك بر مراقبتهای خود از دانشگاه و خوابگاههای دانشجویی افزود و گروه قابل توجهی از دانشجویان مخالف را دستگیر و راهی زندان كرد. ضمن اینكه با هجوم مأ‌موران ساواك و نیروهای انتظامی، بسیاری از دانشجویان مخالف مورد ضرب و شتم قرار گرفته و زخمی شدند. تا آستانه برگزاری رفراندوم 6 بهمن 1341 نیز دانشگاه تهران در اشغال ساواك و نیروهای انتظامی بود و خسارات قابل توجهی به تأسیسات آموزشی و آزمایشگاهی و رفاهی دانشگاه وارد آمد. در ماههای پایانی سال 1341 و اوایل سال 1342، در دانشگاه تهران ساواك حضور داشت. دانشجویان بسیاری كه از اوایل بهمن 1341 توسط ساواك دستگیر شده بودند، طی ماههای پایانی بهار سال 42 به تدریج آزاد شدند. ساواك بر آن بود تا با آزادی تدریجی دانشجویان و ارتباط نزدیكی كه با رهبران جبهه به شدت متزلزل ملی دوم داشت، از التهابات سیاسی كه فضای دانشگاهها و مراكز آموزش عالی را در خود فرو برده بود، بكاهد؛ نیز با ایجاد اختلاف بین دانشجویان و اعضای درجه اول جبهه ملی، ابتكار عمل را از مخالفان حكومت بگیرد. اما برخلاف انتظار ساواك، از اوایل سال 1342 كه مخالفت علما و روحانیون با حكومت گسترش یافت، علاوه بر دانشجویان دانشگاه تهران، در دیگر دانشگاههای كشور نیز ناآرامیها روزافزون شد و پاكروان ـ رئیس وقت ساواك ـ بر آن شد تا مخالفت دانشجویان را با حكومت در مسیر دلخواه خود قرار دهد؛‌ البته اثر این‌گونه اقدامات، ناچیز بود. تلاشهای ساواك برای نفوذ بین دانشجویان مخالف و از بین بردن مخالفتهای ضدحكومت نیز، با هوشیاری دانشجویان خنثی شد. بسیاری از دانشجویان، همگام با علما و روحانیون به مخالفت با حكومت ادامه دادند. در جریان قیام 15 خرداد 42، به حمایت از مبارزات علما و رهبری امام خمینی، تظاهراتی توسط دانشجویان برگزار شد كه با برخورد شدید ساواك روبرو گردید. هم‌زمان با دانشگاه تهران، دیگر دانشگاهها نیز با قیام 15 خرداد همدلی و همراهی نشان دادند. ساواك پس از قیام 15 خرداد 1342 بر سركوب دانشگاهها افزود، به‌ویژه دانشجویان طرفدار امام خمینی و تشكلهای دانشجویی مسلمان را بیش از سایر گروهها، تحت تعقیب قرار داد. ارتباط دانشجویان مسلمان با علما و روحانیون بیش از پیش افزایش یافت و در سالهای بعد از انسجام بیشتری برخوردار شد. توصیه‌ به سركوب با آغاز ریاست نصیری بر ساواك، بر دامنه سركوب ساواك در دانشگاهها و مراكز آموزش عالی افزوده شد. گسترش گرایش دانشجویان به فعالیتهای سیاسی ـ چریكی در دهه 1340 و ارتباطی كه دانشجویان با احزاب و تشكلهای سیاسی و چریكی ضدحكومت داشتند، ساواك را در كنترل مخالفتهای دانشجویی، بیش از پیش به بهره‌گیری از روشهای خشن سوق داد. علاوه بر مدیران و رؤسای ارشد ساواك كه سركوب را كارآمدترین روش آرام كردن محیطهای دانشگاهی می‌دانستند، شاه نیز طرفدار اعمال روش خشن و سركوب دانشجویان مخالف بود. اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه شاه در دهه 40 و 50، بارها از رؤسای ساواك خواست از هر راه ممكن در سركوب و از میان برداشتن دانشجویان مخالف فروگذار نكرده، مخالفان حكومت او را در دانشگاهها بدون اغماض تنبیه كنند. از اسناد ساواك برمی‌آید كه صدها نفر از دانشجویان به اتهامات سیاسی گرفتار خشم و كینه مأموران این سازمان شده، دستگیر، بازداشت، شكنجه و سالها در زندان به سر بردند. ضمن اینكه تعداد بسیاری نیز به ا نحاء گوناگون به قتل رسیدند. از واپسین سالهای دهه 1340، به رغم سیاستهای خشن ساواك، جنبشهای دانشجویی در بین دانشجویان و دیگر گروههای سیاسی ـ مذهبی شكل جدی‌تری به خود گرفت. شاه دستور داد ساواك بر دامنه حضور خود در دانشگاهها افزوده، هرگونه امكان فعالیت مخالفین را سلب كند. در فروردین 1352 نیز شاه دستور داد ساواك امور اطلاعاتی ـ امنیتی دانشگاهها را با مسائل انتظامی توأم ساخته، آشكارا و بدون هرگونه اغماضی، دانشجویان مخالف را دستگیر و تحت تعقیب قرار دهد. بر این اساس و برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای دانشجویی، تمام ابزارهای سركوب و بازدارنده به كار افتاد. شاه، همچنین ساواك و شهربانی را مشتركاً مسئول كنترل و تعقیب دانشجویان مخالف حكومت تعیین كرده و دستور داد دانشجویان مخالف در كمیته مشترك ضدخرابكاری تحت بازجویی و شكنجه قرار گیرند و پس از پرونده‌سازی و محاكمه، مجازاتهای لازم درباره آنها اعمال شود. بدین ترتیب برخورد خشن ساواك با دانشجویان مخالف، در تمام سالهای دهه 1340 و 1350 همواره گسترش یافت. ساواك در نخستین روزهای آغاز ترم تحصیلی، با هماهنگی مسئولان دانشگاهها، دستورالعملها و مقررات ویژه‌ای برای جلوگیری از مخالفتهای دانشجویی صادر می‌كرد و در تمام مسائل آموزشی، تفریحی و غیره دخالت داشت و با آسیب‌شناسی گاه و بیگاه مشكلات مبتلابه دانشگاهیان، توصیه‌ها و راه‌كارهایی برای پیشگیری از مخالفتهای دانشجویی و نظایر آن ارائه می‌داد. در سالهای 1340 و 1350، بخش اعظمی از زندانیان سیاسی را دانشجویان تشكیل می‌دادند. اسناد ساواك نشان می‌دهد كه به رغم اعمال فشارها و سیاستهای خشن ساواك، دانشجویان از مخالفت با حكومت بازنایستادند و از هر فرصتی برای ابراز مخالفت بهره ‌بردند. ساواك در آستانه دهه 1350، وحشت‌آفرینی در دانشگاهها را به اوج رسانید و برای سركوب دانشجویان مخالف، هیچ‌ محدودیتی نمی‌شناخت. ساواك دانشجویان دانشگاهها را به دسته‌های مختلفی تقسیم‌بندی كرده بود تا مراقبت از آنان با سهولت دنبال شود. به عقیده ساواك گروهی از دانشجویان جز پیگیری مسائل درسی خود فعالیت دیگری ندارند؛ بدین ترتیب این گروه از منظر ساواك هیچ‌ خطری برای حكومت نداشتند. گروه دوم افراد متدین اما غیرسیاسی بودند كه اینان نیز به ندرت به مسائل سیاسی ـ اجتماعی و حوادث و وقایعی كه در دانشگاهها می‌گذشت علاقمندی نشان می‌دادند. ساواك دسته سوم دانشجویان را ماركسیست و مزدور بیگانه می‌خواند. دسته چهارم نیز ماركسیستهای اسلامی نامیده می‌شدند و ساواك معتقد بود كه افراد خطرناكی هستند. به عقیده ساواك، این گروه در ظاهر امر مسلمان و مذهبی و در واقع كمونیست هستند. ساواك دانشجویان طرفدار جبهه ملی و نهضت آزادی و دیگر گروههای سیاسی را نیز در دسته‌های جداگانه‌ای جای داده بود. این دسته‌بندیهای دانشجویی برای هشدار به دانشجویان تازه‌ وارد انجام می‌شد و جزواتی در اختیار آنان قرار می‌گرفت تا از مراوده با دانشجویان مخالف پرهیز كنند. ساواك در همین جزوه چند صفحه‌ای، قیافه ظاهری دانشجویان طرفدار و عضو هر یك از گروههای سیاسی ـ مذهبی را تشریح كرده بود. دستوراتی كه برای برخورد با دانشجویان مخالف توسط شاه صادر می‌شد، درباره دانشجویان حامی جریانات سیاسی ـ چریكی، چپها و گروههای مسلمان و مذهبی شدید بود. جلسات توجیهی و مشترك ساواك، رؤسای دانشگاهها و هیئت دولت و شهربانی در حوادث خاص تشكیل می‌شد و در بیشتر موارد خط‌مشی‌ سركوب پی گرفته می‌شد. نصیری ـ رئیس ساواك ـ به ندرت طرفدار تز رفتار ملایم و مسالمت‌جویانه در قبال دانشجویان مخالف بود؛ تقریباً همیشه توصیه‌ می‌كرد مخالفان با شدت هر چه تمام‌تر سركوب شوند. از جمله اقدامات ساواك برای تحت فشار قرار دادن دانشجویان مخالف حكومت، جلوگیری از دادن امكانات دانشجویی به آنان بود. دانشجویان مخالف حكومت از دریافت هرگونه وام و هزینه‌های تحصیلی دانشجویان محروم می‌شدند. گفتنی است با تشكیل كمیته مشترك ضدخرابكاری (كمیته مشترك ساواك و شهربانی) همكاری ساواك و شهربانی در مقابله با دانشجویان شدت گرفت. دانشجویان و گروههای سیاسی مخالف حكومت از دغدغه‌های همیشگی ساواك، یافتن راههایی برای جلوگیری از ارتباط دانشجویان با گروههای مذهبی و سیاسی مخالف حكومت بود. با این احوال از دهه 1340 تا 1350، دانشجویان روابط قابل توجهی با گروههای سیاسی و مذهبی مخالف حكومت در داخل و خارج كشور داشتند. به رغم تلاشهای ساواك از اوایل دهه 1340، دانشجویان مسلمان با امام خمینی، علما و روحانیون مخالف حكومت ارتباط داشتند. سالهایی كه امام خمینی در ایران بودند، ارتباط بین نمایندگان دانشجویان مسلمان با ایشان وجود داشت و پیامها، سخنرانیها و موضع‌گیریهای ایشان مورد توجه دانشجویان مسلمان بود. پس از تبعید ایشان نیز، دانشجویان مسلمان ارتباط خود را با ایشان حفظ كردند. این روند به رغم سخت‌گیریهای ساواك، تا واپسین سالهای حیات رژیم، با نوساناتی، كماكان ادامه یافت. دانشجویان مسلمان برای زنده نگه داشتن یاد و خاطرة قیام 15 خرداد 1342، تلاش می‌كردند و با برپایی تظاهرات و مراسم یادبود، همراهی خود را با قیام روحانیون بر ضد حكومت نشان می‌دادند. این گونه برنامه‌ها كه علاوه بر دانشگاههای تهران در مراكز آموزش عالی دیگر نیز اجرا می‌شد، معمولاً با واكنشهای شدید ساواك روبرو می‌شد. ساواك ضمن ضرب و شتم شدید دانشجویانی كه با گرامی داشتن یاد و نام قیام 15 خرداد با علما و روحانیون مخالف حكومت و به‌ویژه امام خمینی اعلام همبستگی می‌كردند، بسیاری از آنان را دستگیر و شكنجه‌ كرد؛ در نهایت نیز پرونده‌های مجعولی برای آنان ساخت و موجبات زندانی شدن و نیز اخراج آنان را از دانشگاه فراهم ‌آورد. بین تشكلهای دانشجویی نظیر انجمنهای اسلامی دانشگاهها، با روحانیون و كانونهای اسلامی و فرهنگی مخالف حكومت، ارتباط نزدیكی وجود داشت. روحانیون و علمایی كه در صدر مخالفان حكومت جای داشتند و با محافل سیاسی دانشجویان نیز در تماس بودند، بین دانشجویان مسلمان طرفداران جدی داشتند؛ این پیوندها در دوران پیروزی انقلاب اسلامی افزایش یافت. از دیگر گروههای سیاسی كه با دانشجویان مخالف حكومت رابطه داشتند، نهضت آزادی ایران بود. رهبران نهضت آزادی ایران كه افكار سیاسی خود را با آموزه‌های دینی و اسلامی پیوند زده بودند و با طیفهای مختلف سیاسی ـ مذهبی نیز دارای ارتباطاتی بودند، در دهه‌های 40 و 50، تماس خود را با دانشجویان حفظ كرده و گسترش دادند و در واپسین سالهای حكومت پهلوی نیز در بین دانشجویان اعتبار قابل توجهی داشتند. از گروههای تأثیرگذار بر جنبشها و تحركات دانشجویی دوره پهلوی، جبهه ملی بود كه در دهه‌های بعد از 1320 نیز با نوساناتی چند ادامه یافت. از اواخر دهة 1330 كه جبهه ملی دوم تشكیل شد، دانشجویان بسیاری از آن حمایت كردند. دانشجویان به رغم فشارهای ساواك و نیروهای انتظامی، از جبهه ملی حمایت كرده و بسیاری از آنان در این راه دستگیر، شكنجه، بازجویی و زندانی شدند. به دنبال سازش رهبران جبهه ملی با حكومت در سالهای نخست دهه 1340، حامیان دانشجویی این تشكل نیز نوساناتی را از سر گذرانید. حزب توده و گروههای سیاسی چپ نیز در دهه 1320 تا واپسین دوره حكومت پهلوی، بین دانشجویان و دانشگاهیان طرفداران و حامیانی داشتند. هر چند گسترش سركوب حزب توده و گروههای چپ در دهه‌های 1330 و 1340، در كاهش میزان فعالیت طرفداران این تشكلها اثر قابل توجهی برجای گذاشت، اما تعدادی از دانشجویان از افكار چپ و كمونیستی تبعیت ‌می‌كردند. چپهای تندرو از حزب توده انتقاد می‌كردند و خواهان اقدامات تندتری بودند؛ از دهه 1340 بسیاری از دانشجویان زندانی ساواك را طرفداران گروههای چپ و نیز وابستگان حزب توده تشكیل می‌دادند. بسیاری از دانشجویان مخالف حكومت در دانشگاهها، با تشكلهای دانشجویی چون «انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از كشور» ارتباط داشتند كه از چشم ساواك پنهان نمانده و موجبات تعقیب و دستگیری آنان را فراهم می‌ساخت. تقریباً اكثر گروههای سیاسی ـ مذهبی مخالف حكومت، به فراخور وزن سیاسی و اعتبار خود در جامعه، بین دانشجویان و دانشگاهیان حامیانی داشتند. از جمله مهمترین تلاشهای ساواك، جلوگیری از گسترش رابطه بین د انشجویان مخالف دانشگاههای داخل با خارج بود. دانشجویان خارج عمدتاً در تشكلهایی نظیر كنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی و اتحادیه‌ها و انجمنهای اسلامی، مخالفتهای گسترده‌ای با حكومت ابراز می‌كردند. دانشجویان خارج به مخالفت با حكومت دامن زده و دانشجویان داخل كشور را به مخالفت بیشتر با رژیم پهلوی دعوت می‌كردند. اینان با افشاگریهای گسترده، اذهان دانشجویان ایرانی را نسبت به مظالم و ستمكاریهای رژیم پهلوی آگاه می‌ساختند. ساواك برای قطع ارتباط دانشجویان داخل كشور با دانشجویان ایرانی مقیم خارج، تدابیری اندیشید. سانسور شدیدی بر مكاتبات پستی بین دانشجویان داخل و خارج اعمال می‌شد. اقدامات گسترده‌ای برای جلوگیری از ورود و انتشار نشریات، اعلامیه‌ها و جزوات سیاسی مخالف حكومت در مجامع دانشجویی انجام می‌شد. نیز برای كاهش ارتباط دانشجویان داخل و خارج، خانواده‌ها و بستگان این دو گروه را در ایران تحت فشار قرار داد و به مأموران بسیار خود در محیطهای دانشگاهی دستور داد كه نسبت به هر تحرك مشكوكی، به سرعت واكنش نشان دهند. از جمله گروههای مخالفی كه از اواسط دهه 1340 به بعد بین دانشجویان، طرفدارانی یافتند، مخالفان چریكی حكومت بودند. سازمان مجاهدین خلق و سپس چریكهای فدایی خلق در صدر این گروهها قرار داشتند. مبارزه چریكی برای بسیاری از دانشجویان جاذبه داشت و اكثر نیروهای آنان از میان دانشجویان تأمین می‌شد. ساواك برای جلوگیری از گسترش گرایشات چریكی در بین دانشجویان، تدابیر خاصی اندیشیده بود. گزارشات بر جای مانده حاكی از نگرانی دائم ساواك از جذب دانشجویان توسط گروههای چریكی بود. برخورد ساواك با این قبیل دانشجویان شدید و با شكنجه‌های بدون اغماض بود. برای كشف ارتباط دانشجویان با گروههای چریكی، بسیاری از آنان دستگیر شده و تحت شكنجه‌های مرگبار قرار گرفتند. كشف كتاب و نشریاتی درباره جنگهای چریكی و پارتیزانی در كشورهای مختلف از دانشجویان، برای دستگیری و شكنجه آنان كفایت می‌كرد. به همین منظور، ساواك در همه دانشگاهها، خوابگاهها و مراكز اسكان دانشجویان، نفوذیهایی داشت كه ارتباط احتمالی و نیز گرایش آنان را به مبارزات چریكی كنترل می‌‌كرد. سازمان مجاهدین خلق از زمان تأسیس در 1344 تا انشعاب و تغییر ایدئولوژی در 1354، عمدتاً در بین دانشجویان مسلمان طرفدارانی داشت و پس از انشعاب به ماركسیسم، طرفدارانش را در بین این دانشجویان از دست داد. چریكهای فدایی خلق نیز عمدتاً در بین دانشجویان متمایل به گروههای چپ و كمونیستی طرفداران قابل اعتنایی داشت. بسیاری از نیروهای این دو سازمان چریكی را دانشجویان دانشگاهها تشكیل می‌دادند. این گروههای چریكی كه مبارزه مسلحانه را پی گرفتند، اقداماتشان با تحسین بسیاری از دانشجویان روبرو شد. هم‌زمان با سخت‌گیری ساواك بر گروههای چریكی، كه موجب دستگیری و قتل بسیاری از اعضای آنان شد، ضربات جبران‌ناپذیری به موجودیتشان وارد آمد. دانشجویان طرفدار آنها نیز تحت تعقیب ساواك قرار گرفته و بدون هر اغماضی تحت شدیدترین شكنجه‌ها قرار گرفته و پس از بازجویی و پرونده‌سازیهای سنگین راهی زندان شده و از ادامه تحصیل بازماندند. با این وجود موضوع مبارزه چریكی و نظامی با حكومت تا واپسین دوران حیات رژیم پهلوی در بین دانشجویان طرفداران قابل اعتنایی داشت. نفوذ روزافزون ساواك در گروههای چریكی و دانشجویان متمایل به روش نظامی و چریكی مبارزه در اوایل دهه 1350، كه با سركوب شدید سازمان مجاهدین خلق و چریكهای فدایی خلق و نیز تضعیف دیگر گروههای سیاسی ـ چریكی همزمان بود، مشكلات عدیده‌ای متوجه دانشجویان مخالف ساخت. گسترش مبارزات چریكی و مسلحانه از اواسط دهه 1340 موجب شد تا ساواك در سركوب مخالفتها و انتقادهای دانشجویان دانشگاهها دستاویزی دلخواه بیابد. سیاست نفوذ و تفرقه‌افكنی از مهمترین تشكلهای دانشجویی دوره پهلوی،انجمنهای اسلامی است كه سابقه آن به سال 1321 باز می‌گردد و هدف از آن اشاعه افكار و اندیشه‌های دینی و اسلامی در محیط دانشگاه بود. فعالیت آنها در سالهای بعد، بیش از پیش تقویت شد و در سالهای دهه 1330 و به دنبال گسترش دانشگاهها، فعالیت فكری ـ سیاسی خود را در بسیاری از دانشگاهها و دانشكده‌های كشور گسترش دادند. انجمنهای اسلامی با گروههای سیاسی ـ مذهبی خارج از دانشگاه و به‌ویژه علما و روحانیون مخالف حكومت نیز ارتباط داشتند. انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی خارج از كشور نیز با برخی از مهمترین انجمنهای اسلامی در دانشگاههای داخل ارتباط داشتند. در بسیاری از موارد، انجمنهای اسلامی فعالیتی غیرعلنی و غیررسمی داشتند و دفاتر و محل تشكیل جلسات علنی آنها توسط ساواك پلمب می‌شد. ساواك انجمنهای اسلامی را مراكزی برای تجمع افراد مخالف حكومت تشخیص داده بود و فعالیت آن را در دانشگاههای كشور ممنوع اعلام كرده بود. معمولاً عمر انجمنهای اسلامی مخالف حكومت چندان طولانی نمی‌شد و ساواك در اولین فرصت با تعطیلی آن، دانشجویان عضو را دستگیر و راهی زندان می‌كرد؛ گاه نیز با اخراج آنان، از ادامه تحصیلشان جلوگیری می‌شد. علاوه بر دانشجویان و دانشگاهیان مذهبی، دانشجویان دیگری نیز در تشكلهای دانشجویی گردهم می‌آمدند. اما این دانشجویان نیز تحت فشار ساواك، به ندرت می‌توانستند تشكلهای دانشجویی انسجام یافته و مستقلی تأسیس كرده و فعالیت مداومی داشته باشند. ساواك با نفوذ در برخی انجمنهای اسلامی، ضمن طرد اعضای تندرو آنها، برای انحراف اهداف مبارزاتی این انجمنها تلاش می‌كرد. در مواردی، ساواك برای نفوذ دانشجویان موافق حكومت بین تشكلهای دانشجویی و اجتماعات و جلسات خصوصی دانشجویان مخالف، با به راه انداختن جار و جنجالی تبلیغاتی آنان را دستگیر و مدتی زندانی می‌كرد و پس از آزادی از زندان، با آموزشهای لازم، به جمع دانشجویان مخالف حكومت می‌فرستاد. از دیگر شگردهای ساواك برای شناسایی، كنترل و تعقیب دانشجویان مخالف حكومت، گماردن دانشجویان نفوذی در برخی مسئولیتهای رفاهی‌، خدماتی و آموزشی در دانشكده‌ها بود. این قبیل افراد در سلف سرویس، كافه تریا، فتوكپی و تكثیر دانشجویی، كتابخانه‌ها، برنامه‌های رفاهی و تفریحی، اتاقهای كوهنوردی و نظایر آن به كار گمارده می‌شدند و به دلیل تماس دائم با دانشجویان، بیش از دیگران در جریان رفتار آنها قرار می‌گرفتند. ساواك تلاش می‌‌كرد دانشجویانی را كه از سوی دانشجویان مخالف حكومت طرد می‌شوند، به خود جلب كرده و با حمایتهایش، موجبات همكاری آنها را فراهم سازد. در مواردی كه دانشجویان نفوذی ساواك در دانشگاهها شناسایی و ردیابی می‌شدند، اسامی و مشخصات آنان توسط دیگر دانشجویان منتشر می‌شد. از جمله در مكانهایی چون دستشوییها، حمام، كافه ‌تریاها و غیره اسامی این افراد به طور مخفیانه درج و به دانشجویان هشدار داده می‌شد از تماس و ارتباط با آنان اجتناب ورزند. از جمله طرحهای ساواك، تأسیس تشكلها و سازمانهای دانشجویی در دانشگاهها و مراكز آموزش عالی بود تا ضمن خنثی كردن فعالیت سازمانها و انجمنهای مستقل دانشجویی، سمت و سوی جنبشها و تحركات دانشجویی را در مسیر دلخواه هدایت كند. كمیته بررسی مسائل دانشجویی ساواك، طرحی را در اوایل دهه 1350 پیشنهاد داد كه به موجب آن تشكلی تحت عنوان «سازمان دانشجویان ایرانی» با هدایت و راهبری نامحسوس ساواك در دانشگاه تأسیس می‌شد. این طرح كه در پوشش مشاركت دانشجویان در امور مربوط به دانشگاهها و مسائل دانشجویی به جامعه دانشگاهی ارائه ‌شد، بر آن بود تا دانشجویان و دانشگاهیان را به سمت و سوی دلخواه حكومت سوق داده و از فشار مخالفان بر حكومت بكاهد. ساواك برای هر یك از زیرمجموعه‌های سازمان دانشجویان ایرانی نیز وظایف و حیطه فعالیت مبسوطی تدارك دیده بود كه چنانكه به مورد اجرا گذارده می‌شد، این سازمان بر محیطهای دانشگاهی و مراكز آموزش عالی كنترل می‌یافت. این طرح چنانكه مورد انتظار ساواك بود در دانشگاهها اجرا نشد، اما ساواك در هر یك از دانشگاهها و مراكز آموزش عالی، تشكلهایی وابسته تأسیس كرد و گروهی از دانشجویان وفادار به حكومت و نفوذیهای خود را در رأس آن قرار داد و با هماهنگی مسئولان دانشگاهها، بر شیوه و چگونگی فعالیت آنان نظارت می‌كرد. از جمله مهمترین این تشكلها اتحادیه دانشجویان دانشگاه تهران بود كه در 1356 تشكیل شد و تا واپسین ماههای عمر حكومت فعال بود، اما بین دانشجویان و دانشگاهیان اعتباری كسب نكرد و اعضای تشكیل دهنده آن، به عنوان وابستگان و نفوذیهای ساواك طرد شدند. از جمله اقدامات اتحادیه دانشجویان، برخورد با دانشجویان مخالف بود كه با گسترش حركتهای مردمی در دوران انقلاب روزافزون شد و خشم و اعتراض محافل سیاسی و دانشجویی را برانگیخت. از دیگر تشكلهای ساواك ساخته در بین دانشگاهیان، كمیته‌های دانشجویی مبارزه با فساد بود كه مدت كوتاهی پس از تأسیس حزب رستاخیز، طرح تأسیس آن مورد توجه رهبران حزب رستاخیز و ساواك قرار گرفت. رهبران حزب رستاخیز بر آن بودند تا با همكاری ساواك تشكلهای حزبی ایجاد كرده و با مشاركت دانشجویان، سلطه حزب را در مراكز آموزش عالی گسترش دهند. در واپسین ماههای سال 1354، جلسات مشتركی بین نمایندگان حزب رستاخیز، ساواك، دولت و مسئولان و رؤسای دانشگاهها تشكیل شد و راهكارهای اجرایی این طرحها مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت. از دیگر طرحهای مشترك حزب رستاخیز و ساواك، مشاركت دانشجویان در مسائل اجتماعی نظیر مبارزه با فساد و گرانفروشی بود. این طرح از اواخر سال 1354، در جلسات مشترك ساواك و حزب رستاخیز تصویب شد و در پی آن كمیته‌هایی تحت عنوان «كمیته‌های دانشجویی مبارزه با فساد» شكل گرفت. ساواك امیدوار بود این كمیته‌های دانشجویی علاوه بر به راه انداختن تبلیغات وسیع، بتواند دانشجویان را از مخالفت با حكومت باز دارد و به نوعی به طرحهای امنیتی ـ‌ اطلاعاتی و انتظامی ساواك در دانشگاهها كمك برساند. به رغم تمام تلاشهای صورت گرفته، این كمیته‌ها پس از مدتی كوتاه، اعتبار خود را از دست داده و از میان رفت. هم‌زمان با تأسیس تشكلها، اتحادیه‌ها و انجمنهای دانشجویی حكومتی، ساواك طرحهایی نیز برای ترویج و گسترش فساد و بی‌بند و باری اخلاقی در بین دانشجویان و دانشگاهیان اجرا كرد كه هدف آن بی‌اعتنا ساختن دانشجویان به مسائل سیاسی ـ اجتماعی كشور بود. با این حال سیاستهای نفوذی، خبرچین سازی و تأسیس تشكلهای دانشجویی حكومتی و نیز راهكارهایی نظیر تفرقه‌افكنی و نظایر آن كه تا واپسین ماههای حكومت پهلوی ادامه داشت، به نتایج مورد انتظار حكومت نیانجامید. ادامه مبارزه؛ سركوب و كنترل دائمی ساواك بر چاپ و انتشار نشریات دانشجویی نظارت داشت. نشریات و جزوات دانشجویی، پیش از انتشار و توزیع در اختیار ساواك قرار می‌گرفت تا مورد بررسی قرار گیرد. نفوذیهای این سازمان در دانشگاهها و كتابخانه‌های دانشجویی و خوابگاهها، بر مجموعه كتابهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی كه در اختیار دانشجویان قرار می‌گرفت نظارت می‌كردند. گروههای دانشجویی مسلمان و انجمنهای اسلامی، بیشترین كتابخانه‌های دانشجویی را در دانشگاههای كشور دایر كرده بودند. دانشجویان وابسته به گروههای چپ و حزب توده نیز كتاب و نشریات قابل اعتنایی در اختیار دانشجویان همفكر خود قرار می‌دادند. ساواك برای جلوگیری از گسترش این گونه كتابخانه‌های دانشجویی و نهایتاً تعطیلی و ضبط كتابهای گردآوری شده، تلاش بسیار داشت و مسئولان و رؤسای دانشگاهها را برای جلوگیری از گسترش این مراكز تحت فشار قرار می‌داد. روزهایی كه دانشگاهها تعطیل بود و یا هنگام امتحانات كه دانشجویان كمتری در دانشگاهها حضور داشتند، ساواك به كتابخانه‌های دانشجویی یورش برده و با ضبط و مصادره كتابها، آنها را تعطیل می‌كرد. از جمله اقدامات ساواك برای جلوگیری از گسترش مخالفتهای دانشجویی، تماس با خانواده‌های دانشجویان و احضار آنان به ساواك بود؛ از خانواده‌ها برای جلوگیری از رفتار سیاسی ضدحكومتی فرزندانشان، تعهد گرفته شده و از عواقب سوئی كه ادامه فعالیت سیاسی برای فرزندانشان به دنبال خواهد داشت، هشدار می‌داد. ساواك حتی بر چگونگی برگزاری امتحانات آخر ترم دانشجویان و میزان و تعداد دانشجویانی كه در امتحانات شركت می‌كردند نیز نظارت داشت. ساواك با بررسی آماری دانشكده‌های مختلف، درباره رفتار سیاسی ـ اجتماعی دانشجویان تحلیل می‌كرد. علاوه بر گارد دانشگاه كه رسماً تحت مدیریت شهربانی فعالیت می‌كرد، ساواك نیز در دانشگاههای مختلف شعبات و نمایندگیهایی داشت كه دفتر كارشان در كنار دفاتر رؤسای دانشگاهها بود و نقش حراست امنیتی ـ اطلاعاتی دانشگاه را عهده‌دار بود. خوابگاهها و محلهای اسكان دانشجویان نیز هر از گاه و عمدتاً به طور سرزده از سوی ساواك بازرسی می‌شد تا علاوه بر دستگیری دانشجویان مخالف، اسناد و مدارك حاكی از فعالیت سیاسی ضدحكومتی دانشجویان به دست آید. دانشجویان حتی در محل خوابگاهها و محل اسكان و استراحت خود نیز از تیررس آزار و اذیتهای ساواك مصون نبودند. جاسوسان و خبرچینان ساواك، رفتار دانشجویان را گزارش می‌دادند. در مواردی، رؤسای دانشگاهها به آسانی تسلیم نظرات ساواك در بازرسی خوابگاههای دانشجویی نمی‌شدند و تا استعلام از مركز و جلب‌نظر مساعد برخی رجال درجه اول كشور (نظیر هیئتهای امنای دانشگاهها) صادر نمی‌شد، اجازه بازرسی خوابگاهها را به مأموران ساواك نمی‌دادند. به همین دلیل گاه میان ساواك و مسئولان دانشگاهها، اختلافاتی بروز می‌‌كرد. در میان تمام دانشگاههای كشور، دانشگاه تهران از حساسیت قابل توجهی برخوردار بود. به همین دلیل ساواك برای مراقبت از آن و خوابگاههایش تدابیر امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی قابل توجهی می‌اندیشید. دانشگاههای شیراز، تبریز و مشهد در اولویتهای امنیتی ـ انتظامی بعدی ساواك قرار داشتند. ساواك در همان آغاز از دانشجویان متقاضی سكونت در خوابگاههای دانشجویی، تعهد می‌گرفت در مسائل سیاسی دخالت نكنند و به مسئولان خوابگاهها هشدار می‌داد كه مقررات مربوط به آمد و شد دانشجویان را در خوابگاهها به دقت اجرا كرده و از ورود افراد غیردانشجو به این اماكن جلوگیری كنند و دانشجویان مخالف حكومت را به سرعت از خوابگاهها اخراج كنند. گارد دانشگاهها از میان نیروهای شهربانی انتخاب می‌شدند، اما ساواك بر چگونگی و كیفیت فعالیت این گروه نیز نظارت می‌كرد. هر چند از اوایل دهه 1340 كمتر نیروهای امنیتی ـ انتظامی در دانشگاهها حضور داشتند، اما از اواخر دهة 1340 و هم زمان با گسترش فعالیتهای سیاسی ـ چریكی در بین دانشجویان، نیروهایی از شهربانی تحت عنوان گارد در دانشگاهها مستقر شدند. ساواك معتقد بود دانشجویان طرفدار امام خمینی امنیت سیاسی حكومت را تهدید می‌‌كنند، بنابراین چاره‌ای جز برخورد شدید با آنان وجود ندارد. ساواك ضمن ابراز نارضایتی از برخی آسان‌گیریها و اغماضهایی كه از سوی مسئولان دانشگاهها درباره دانشجویان منتقد و مخالف حكومت صورت می‌گرفت، تصریح می‌كرد كه دانشجویان مخالف حكومت باید از محیطهای دانشگاهی طرد شوند. بدین ترتیب سالانه صدها نفر از دانشجویان دانشگاههای كشور بنابر مصلحت‌اندیشیها و تصمیم‌گیریهای ساواك به اتهامات سیاسی اخراج و از ادامه تحصیل باز می‌ماندند. هنگام برگزاری برخی مراسم و یادبودهای مهم كه معمولاً با مخالفتهای گسترده دانشجویان مواجه می‌شد، ساواك بر دامنه تمهیدات و تدابیر امنیتی خود در دانشگاهها می‌افزود. از جمله در آستانه برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی كه با مقاومتها و مخالفتهای بسیاری از دانشجویان مواجه شد، ساواك بسیاری از دانشجویان مخالف را دستگیر و راهی زندان ساخت؛ دانشجویان طرفدار امام خمینی (كه طی اعلامیه‌هایی برگزاری این جشن را محكوم كرده بود) بیش از سایر دانشجویان تحت تعقیب ساواك قرار گرفتند. هنگامی نیز كه به دنبال اعلام تأسیس حزب رستاخیز و عضوگیری اجباری برای آن، دانشجویان به مخالفت برخاستند، بار دیگر ساواك بر سختگیریهای خود در محیطهای دانشگاهی افزود. علاوه بر دانشجویان ایرانی، دانشجویان خارجی مشغول به تحصیل در دانشگاههای ایران نیز همواره تحت كنترل ساواك بودند. ساواك برای در هم شكستن روحیه دانشجویان مخالف، از برخی دانشجویانی كه به خطاهای سیاسی موردنظر ساواك اعتراف كرده و تحت شكنجه‌، از سابقه فعالیت سیاسی ضدحكومتی خود ابراز ندامت كرده و از رژیم پهلوی تمجید و ستایش می‌كردند، در برنامه‌های رادیو و تلویزیونی بهره‌برداری می‌كرد. ساواك بر آن بود تا با پخش اعترافات و سخنانی كه توسط آن سازمان دیكته شده و توسط دانشجویان بازگو می‌شد، از رشد مخالفتهای دانشجویی جلوگیری كرده و چنین وانمود كند كه دانشجویان تحت القائات دشمنان، با پیشرفت و توسعه كشور به مخالفت برخاسته‌اند. استادان و مسائل آموزشی دانشگاهها استادان و مدرسان دانشگاهها و مراكز آموزش عالی نیز همواره تحت كنترل ساواك قرار داشتند و رفتار آنان در كلاسهای درس از سوی خبرچینان و جاسوسان ساواك در ا ختیار این سازمان قرار می‌‌گرفت. ساواك هیچ سخن انتقادی را از ناحیه استادان دانشگاهها از نظر دور نمی‌داشت. سخنان استادان دانشگاهها توسط ساواك ثبت شده و در پرونده‌های انفرادی آنان نگهداری می‌شد تا در صورت مقتضی بر ضد آنان بهره‌برداری شود. هرگاه مصلحت تشخیص داده می‌شد، علاوه بر كلاسهای درس در دیگر مكانها نیز، مأمورانی از ساواك برای مراقبت از استادان دانشگاهها حضور داشتند. چنانكه درباره دانشجویان مخالف نیز مرسوم بود، هرگاه استادان و كادر آموزشی دانشگاهها سخنی علیه حكومت می‌گفتند، توسط ساواك احضار شده و به آنها هشدارهای لازم داده می‌شد. در صورتی كه استادان مخالف، این گونه هشدارها را نادیده می‌گرفتند، دستگیر شده، بازجویی و شكنجه‌ می‌شدند. ساواك فهرست كاملی از استادان و كادر آموزشی دانشگاهها را كه احتمال مخالفت سیاسی آنها وجود داشت، تهیه كرده بود. ساواك درباره استادانی كه در دانشگاهها از اعتبار و احترام بالایی برخوردار بودند، احتیاط‌ می‌‌كرد و بیشتر ترجیح می‌داد با بهره‌گیری از روشهای مسالمت‌آمیز از مخالفت آنان با حكومت بكاهد. البته هرگاه اقداماتی از این دست به نتیجه نمی‌رسید، ساواك آنها را دستگیر نموده و از كار بركنار می‌كرد. در سالهای فعالیت ساواك، دهها تن از استادان و اعضای هیئت علمی دانشگاهها و مراكز آموزش عالی كشور به دلیل مخالفت سیاسی با رژیم پهلوی، از دانشگاه اخراج شده و به اصطلاح تصفیه شدند. از اواخر دهه 1340 روند تصفیه استادان مخالف سرعت گرفت و در دهه 50 ادامه یافت. علاوه بر استادان و اعضای هیئت علمی، رؤسا و مدیران دانشگاهها نیز كه با معیارهای موردنظر ساواك همخوانی نداشتند، شغل و سمت خود را از دست می‌دادند. هم‌زمان با گسترش حركتهای مردمی در سالهای 1356 ـ 1357 برخورد ساواك با استادان و اعضای هیئت علمی دانشگاهها شدت گرفت و استادان مخالف به عنوان محركین دانشجویان و دانشگاهیان، تحت فشار قرار گرفته و بسیاری از آنان اخراج شدند. در میان استادان دانشگاهها، افرادی نیز به ساواك وابسته بوده و با آن همكاری داشتند. علاوه بر آن، استادانی نیز بودند كه در امور سیاسی ـ اجتماعی دخالت نمی‌كردند و اصولاً نه به ساواك و نه به گروههای سیاسی مخالف حكومت اعتنای چندانی نداشتند. گفته می‌شد ساواك حتی بر محتوای برخی دروس ارائه شده نیز نظارت می‌كرد و گاه تدریس برخی دروس را بنا به دلایل امنیتی و نظایر آن ممنوع می‌كرد. ساواك درباره چگونگی تدریس برخی دروس و یا اجتناب از ادامه تدریس بعضی رشته‌های تحصیلی، نظراتی داشت و آن را به مسائل امنیتی پیوند می‌داد. ساواك مسئولان دانشگاهها و گروههای آموزشی را ملزم می‌ساخت كه پیشاپیش برنامه‌های درسی و كلاسی دانشجویان رشته‌های مختلف و زمان‌بندی و چگونگی تشكیل كلاسها را به این سازمان ارسال دارند. ریاست و مدیریت دانشگاهها ساواك در تعیین صلاحیت و انتصاب رؤسای دانشگاهها و نیز دانشكده‌ها نقش درجه اول داشت. تمام كسانی كه در دانشگاهها و مراكز آموزش عالی به پستهای مدیریتی ـ اداری و اجرایی گمارده می‌شدند، پیشاپیش تعیین صلاحیت آنان از ساواك استعلام می‌شد. كسانی كه بیش از دیگران با ساواك همكاری می‌كردند موقعیت تثبیت‌یافته‌‌تری به دست آورده و به آسانی ارتقای مقام می‌یافتند. تقریباً در همه جلسات، نشستها و شوراهای هماهنگی دانشگاهها كه با حضور رؤسای دانشگاهها، دانشكده‌ها و برخی مدیران تشكیل می‌شد، نمایندگانی از ساواك نیز شركت می‌كردند و نقطه‌نظرات آنان در بسیاری از تصمیم‌‌های آموزشی، اداری و مدیریتی صائب بود. مأموران ساواك بر عملكرد مدیریتی و اداری رؤسای دانشگاهها و دانشكده‌ها نظارتی همیشگی داشتند و مراقب بودند رفتار آنان اثر سوئی در نگرش دانشجویان و دانشگاهیان بر مجموعه حاكمیت بر جای نگذارد. ساواك برای رؤسای دانشگاهها نیز بولتن ویژه‌ای درباره مشكلات و نارساییهای احتمالی حوزه مدیریتی آنان تهیه می‌كرد تا با بررسی جوانب مختلف، كاستیهای موجود را از میان بردارند. ساواك مراقب بود اقدامات رؤسا و مدیران ارشد دانشگاهها در میان كادر آموزشی،‌ دانشجویان و كاركنان آن اثرات سوئی بر جای نگذارد و موجبات نارضایتی بیشتر دانشجویان و دانشگاهیان را از مجموعه حاكمیت فراهم نیاورد. هر از گاه مأموران ساواك درباره شیوه مدیریت و درجه موفقیت یا ناتوانی رؤسا و مدیران دانشگاهها، یافته‌های كارشناسی خود را در اختیار مسئولان امر قرار می‌دادند تا نسبت به ارتقا، تنبیه، تشویق و یا عزل آنان اقدام شود. ساواك تا واپسین سال عمر حكومت، همه ساله درباره دانشگاهها، گزارشات سالانه‌ای تهیه می‌كرد. این گزارشات به صورت بولتنهای محرمانه در اختیار مقامات ذی‌صلاح قرار می‌گرفت و كمتر جنبه تبلیغاتی داشت. بدین ترتیب رئیس و سایر مسئولان دانشگاه، تذكرات و هشدارهای ساواك را درباره لزوم رسیدگی به مشكلات مبتلابه دانشگاه جدی تلقی می‌كردند، به‌ویژه اینكه هرگونه گزارش ساواك می‌توانست در تحكیم و یا تزلزل موقعیت شغلی آنان مؤثر افتد. علاوه بر رؤسا و معاونین دانشگاهها و دانشكده‌ها كه روابط نزدیكی با ساواك داشتند، بسیاری از مدیران میانی و رؤسای ادارات دانشگاهها نیز معمولاً با صلاحدید ساواك منصوب می‌شدند و در موارد متعددی نیز نیروهایی از ساواك در رأس مدیریتهای دانشگاهها و مراكز آموزش عالی قرار می‌گرفتند. شایع بود بسیاری از كارمندان و كاركنان دانشگاه با ساواك ارتباط داشته و برای آن سازمان جاسوسی و خبرچینی می‌كنند. همگان به این باور بودند كه هر فرد، هر چند صاحب نفوذ و ذی‌اقتدار، تنها زمانی می‌تواند در بخشی از مدیریت دانشگاه قرار گیرد كه صلاحیت و اعتبار او از سوی ساواك تأیید شده باشد. روند از میان برداشته شدن استقلال مدیریتی دانشگاهها از اوایل دهه 1330 آغاز شده بود؛ اما با شروع فعالیت ساواك در پایان این دهه، دانشگاه بیش از پیش مورد هجوم هیئت حاكمه قرار گرفت. از اوایل دهه 1340 به بعد نیز، تنها سرسپردگی و ارادت افراد به حكومت و تأیید صلاحیت آنان از سوی ساواك می‌توانست صندلیهای ریاست در بخشهای مختلف دانشگاه را برایشان به ارمغان آورد. تداوم و بقای ریاست آنان نیز عمدتاً با میزان حرف‌شنویشان از ساواك ارتباط مستقیمی داشت. معمولاً در بین دانشجویان نسبت به نیروهایی از دستگاه اداری و مدیریتی دانشگاهها كه با ساواك همكاری داشتند، نگرش منفی توأم با سوءظن و بدگمانی وجود داشت. دامنه این بدگمانی گاه به خشم، نفرت و ضرب و شتم آنان نیز می‌انجامید. در موارد متعددی گروهی از دانشجویان، كسانی را كه با ساواك همكاری داشتند مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند. بخش عمده‌ای از حیطه فعالیت و همكاری مشترك ساواك با رؤسای دانشگاهها و مدیران آن به كنترل دانشجویان مربوط می‌شد. تمام برنامه‌ریزی‌ها و اقدامات امنیتی ـ اطلاعاتی و انتظامی ساواك در محیط دانشگاهها، برای كنترل تحركات سیاسی دانشجویان و جلوگیری از گسترش مخالفتهای آنان با حكومت صورت می‌گرفت. رؤسا و مدیران دانشگاهها هم نظیر ساواك و دیگر دستگاههای امنیتی ـ انتظامی، همواره نگران گسترش ناآرامیها در دانشگاهها و مراكز آموزش عالی و به تبع آن تضعیف موقعیتشان در رأس مدیریتهای كلان بودند، به همین دلیل برای جلوگیری از مخالفتهای دانشجویی همكاری و هماهنگی نزدیكی بین آنان با ساواك و سایر نیروهای امنیتی ـ انتظامی وجود داشت. هر دو گروه ترجیح می‌دادند مسائل و عناصر دردسرساز و حادثه‌آفرین را از میان بردارند. ساواك به عنوان مسئول اصلی حفظ امنیت در دانشگاهها، درباره بسیاری از بایدها و نبایدهای دانشگاهها نقش قاطع‌تری داشت. هر چند مسئولین و رؤسای دانشگاهها مراقب تحركات سیاسی دانشجویان و دانشگاهیان بودند، اما معمولاً ساواك صواب و یا ناصواب بودن رفتار سیاسی دانشجویان را رأساً مصلحت‌اندیشی می‌كرد و رؤسای دانشگاهها را به انجام خواسته‌های امنیتی ـ اطلاعاتی خود مقید می‌ساخت. از اواخر دهة 1340 و اوایل دهة 1350، در شورای هماهنگی و جلسات مشترك رؤسای دانشگاهها با ساواك و مقامات محلی، معمولاً برخورد قاطع و سركوب شدید حركتهای دانشجویی بیشترین طرفدار را داشت. در این میان خواسته‌های صنفی و محدود دانشجویان به ندرت از سوی رؤسا و مسئولین دانشگاهها مورد رسیدگی قرار می‌گرفت و به هر خواسته و انتقادی رنگ و بوی سیاسی داده می‌شد تا محلی برای سركوب پیدا شود. ساواك و رؤسای دانشگاهها در سركوب خشن دانشجویان از پشتیبانی شاه نیز برخوردار بودند. با گسترش بحران در دوران انقلاب، دخالتهای ساواك در امور امنیتی ـ اطلاعاتی گسترش یافت و نیز حوزه مدیریت دانشگاهها بیش از پیش مقهور خواسته‌های ساواك شدند. با این احوال ناآرامیها در دانشگاهها برخلاف انتظار ساواك و حكومت فروكش نكرد و اقدامات ساواك نتوانست به مخالفتهای سیاسی دانشجویان و دانشگاهیان با حكومت پایان دهد. آسیب‌شناسیهای بی‌حاصل در حالی كه استبداد و نیز وابستگی حكومت به قدرتهای خارجی كه با افزایش فشارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بر مردم توأم بود، علت اصلی گسترش مخالفتهای سیاسی در كشور ارزیابی می‌شد، حكومت و ساواك بدون توجه به بحران سیاسی حاكم بر كشور هر از گاه، درباره علل مخالفت دانشجویان و دانشگاهیان و ناتوانی حكومت از مهار ناآرامیها، تحلیلهای آسیب‌شناسانه‌ای ارائه می‌دادند. طی سالهای دهه 1340 و 1350 شاه و دولت وقت بارها از نصیری ـ رئیس ساواك ـ خواستند تا با بررسی و شناسایی علل گسترش مخالفتهای دانشجویی، برای حل آن راهكارهایی پیشنهاد كنند. اما اسناد و مدارك موجود نشان می‌دهد كه این سازمان در بررسی علل اصلی گسترش بحران سیاسی در دانشگاهها و یافتن راهكارهای لازم معمولاً راه خطا می‌پیمود و با برشمردن برخی دلایل جنبی و متهم كردن برخی مقامات اداری و مدیریتی در بخشهای مختلف دانشگاهها، آخرین راه‌حل فروكش كردن بحران را در سركوب خشن دانشگاهها جستجو می‌كرد. راه‌حلهایی از این دست نمی‌توانست مشكل دانشگاهها را حل و فصل كند و هر از گاه، شاه خشمگین از ادامه بحران سیاسی در دانشگاهها به ساواك دستور می‌داد به كشف ریشه‌های اصلی بحران و خشكانیدن آن مبادرت كند و باز هم ایجاد رعب و وحشت و دستگیری و اخراج دانشجویان به عنوان راه‌حل نهایی توصیه می‌شد. هنگامی كه از ساواك خواسته می‌شد دلایل گسترش ناآرامیها را جستجو كند، كارشناسان این سازمان كمونیسم را به عنوان پدیده‌ای همه‌گیر در جهان، عامل انحراف فكری ـ سیاسی دانشجویان ایران قلمداد می‌‌كردند و نتیجه می‌گرفتند كه بسیاری از دانشجویان ایرانی به دلیل فقر اقتصادی به فعالیتهای سیاسی ضدحكومت گرایش می‌یابند. مدارك موجود نشان می‌دهد كه مسئولان حكومت و نیز دانشگاهها هیچ‌گاه مصمم نشدند حتی به حل همان مشكلاتی كه بارها از سوی ساواك تهیه و ارائه شده بود توجه كنند. به همین دلیل مدت كوتاهی پس از طرح مسائلی از این دست، بار دیگر موضوع ریشه یابی مشكلات دانشگاهها و مراكز آموزش عالی به دست فراموشی سپرده می‌شد و همان حربه قدیمی سركوب مورد توجه قرار می‌گرفت. این روند تا واپسین سالهای عمر رژیم پهلوی با نوساناتی چند، كماكان ادامه یافت. اسلام‌گرایی همچنان كه در مباحث پیشین هم اشاره شد، در پی تحولات سیاسی دهة 1340 كه به قیام 15 خرداد 1342 و گسترش نهضت روحانیون و اسلام‌گرایان بر ضد حكومت انجامید، در دانشگاهها نیز موج اسلام‌گرایی شتاب گرفت. تلاشهای بسیار اما ناموفق ساواك بر آن بود تا بین علما و روحانیون با دانشجویان و دانشگاهیان فاصله ایجاد كرده و از گسترش روابط دو طرف جلوگیری كند و تشكلهای مسلمان نظیر انجمنهای اسلامی امكان فعالیتی نداشته باشند. ساواك مراقب بود، رابطه دانشجویان با روحانیون طرفدار امام خمینی به حداقل برسد و رفتار ایشان در قبال حاكمیت، بین دانشجویان نضج نگیرد. اما از اسناد برمی‌آید كه گروههای مسلمان در سالهای دهة 1340 و 1350 موقعیت تعیین كننده‌ای در جنبشهای دانشجویی داشتند و افكار سیاسی ـ مذهبی امام(ره) بین دانشجویان با اقبال گسترده‌ای روبرو شد. ساواك در اواخر دی 1347 از حمایتهای گسترده دانشجویان دانشگاهها از امام خمینی سخن به میان می‌آورد و تصریح می‌كند كه اقدامات پیشگیرانه ساواك تغییری در نگرش سیاسی دانشجویان نسبت به ایشان به وجود نیاورده است. ساواك توصیه می‌كرد برای جلوگیری از گسترش وضعیت موجود، طرفداران امام خمینی از دانشگاهها اخراج شوند؛ در غیر این صورت در آینده‌ای نه چندان دور تبعات سیاسی سوئی برای رژیم رقم خواهد خورد. ساواك اعتراف می‌كند كه به رغم تمام اقدامات پیشگیرانه، در بسیاری از دانشگاهها، خوابگاهها و مراكز رفت و آمد دانشجویان و دانشگاهیان، اعلامیه‌ها، نوارهای سخنرانی و دیگر پیامهای امام خمینی دست به دست می‌گردد و آن سازمان نیز قادر به جلوگیری از این روند نیست. نصیری ـ رئیس ساواك ـ بارها طی بخشنامه‌هایی خطاب به مسئولان هشدار می‌داد كه در برخورد با دانشجویان و دانشگاهیان حامی امام خمینی، هیچ‌ اغماضی روا ندارند و آنان را به عنوان خائنین به كشور تحت تعقیب قرار داده و از محیطهای دانشگاهی طرد كنند. ساواك تصریح می‌كرد كه گرایش دانشجویان به دین اسلام و مذهب تشیع از تمایل صرف مذهبی آنان سرچشمه نمی‌گیرد، بلكه عامل تبعیت از تفكر سیاسی مبتنی بر آموزه‌های اسلامی و دینی است كه اساساً توسط روحانیون پیرو امام خمینی هدایت می‌شود. ساواك با احساس خطر، گسترش حجاب در بین دانشجویان دختر را «بیش از حد» ارزیابی كرده و در یك تحلیل آماری تصریح كرد كه با گسترش موج اسلام‌گرایی در دانشگاهها، طی سالهای آتی، بسیاری از دانشجویان را اسلام‌گرایان شكل خواهند داد. ساواك همواره هشدار می‌داد كه در دانشگاهها بر تعداد نمازگزاران افزوده می‌شود و نمازخانه‌ها و مساجد دانشگاهها و خوابگاههای دانشجویی روز به روز پذیرای تعداد بیشتری از دانشجویان و دانشگاهیان است. ساواك از تعدد چشمگیر چاپ، توزیع و انتشار اعلامیه‌ها سخن به میان می‌آورد كه طی سالهای پایانی عمر حكومت در طرفداری از اسلام سیاسی، محیط دانشگاهها و مراكز آموزش عالی را آكنده كرده و تلاش آن سازمان برای كشف توزیع‌كنندگان آن به ندرت به نتایج دلخواه منجر می‌شد. این روند در ماههای پایانی سال 1356 رشدی چشمگیر و كنترل ناشدنی یافت و فضای دانشگاهها به تدریج از كنترل ساواك خارج شد، تا جایی كه از آن پس ساواك بیشتر گزارشگر وضعیت سیاسی حاكم بر دانشگاهها بود تا عامل جدی در جلوگیری از گسترش مخالفتها. گسترش بحران با آغاز حركتهای انقلابی مردم بر ضد رژیم پهلوی، دانشگاهها و مراكز آموزش عالی در صدر مراكز و كانونهای مخالفت با حكومت قرار گرفتند؛ ساواك و دیگر نیروهای امنیتی نیز بر دامنه سركوب افزودند. در پی حوادث قم ـ 19 دی 1356 ـ در دانشگاهها نیز مخالفت با حكومت آشكارتر از پیش جریان یافت و موجبات درگیری و زد و خورد ساواك با دانشجویان و دانشگاهیان را فراهم آورد؛ به دنبال آن، تعداد زیادی از دانشجویان مخالف توسط ساواك دستگیر شدند. اما ناآرامیهای دانشگاهها دیگر كنترل ناشدنی می‌نمود. پس از قیام 29 بهمن 1356 در تبریز و شعله‌ور شدن مخالفتهای عمومی با حكومت، در بسیاری از شهرها، محیط دانشگاهها بیش از پیش متشنج شد و تعداد دانشجویان دستگیر شده از صدها تن فراتر رفت و بسیاری از كلاسهای درس نیز تعطیل شد. به تدریج دانشجویان در برابر ساواك و گارد دانشگاه، از حالت تدافعی خارج شده و خواستار خروج ساواك و گارد از دانشگاهها شدند. در گزارشات ساواك، آشكارا می‌توان به تزلزل و سردرگمی ساواك و دیگر نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی و نیز مسئولان و رؤسای دانشگاهها و دانشكده‌ها در این باره پی برد. در اواسط 1357 علاوه بر دانشجویان، بسیاری از كاركنان بخش اداری، مدیران میانی، استادان و اعضای هیئت علمی و دیگر عوامل دانشگاه نیز به صف مخالفان آشكار حكومت پیوستند. اینان، ساواك و دیگر نیروهای امنیتی ـ انتظامی را به مبارزه طلبیده و عوامل و نفوذیهای این سازمان را در محیطهای دانشگاهی طرد كردند. تلاشهای ساواك و دیگر مسئولان دانشگاهها در فریفتن مخالفان با وعده‌هایی نظیر افزایش حقوق و مزایا و دیگر مسائل رفاهی و غیره، كمتر گوش شنوایی پیدا می‌كرد. هر چند دانشگاه تهران و دیگر دانشگاههای پایتخت در رأس مخالفان دانشجویی حكومت قرار داشتند، اما چنانكه از گزارشات ساواك برمی‌آید، در دانشگاههای سایر شهرها نیز مخالفت با حكومت گسترش‌ می‌یافت و برخوردهای شدید ساواك كه با دستگیریهای گسترده دانشجویان و دانشگاهیان نیز توأم بود، نتوانسته بود از موج مخالفتها بكاهد. گروههای مخالف دانشجویی همگام با گروهها و احزاب سیاسی ـ مذهبی كشور، سیاستهای هماهنگ‌تری دنبال می‌كردند و اعتصابات دانشگاهها گسترش یافته و كلاسهای درس عمدتاً تعطیل می‌شدند. دانشگاهها عملاً به سنگری برای مبارزه با حكومت تبدیل شده بود و تظاهرات و زد و خوردهای بین دانشجویان و ساواك و دیگر نیروهای امنیتی ـ انتظامی پایان‌ناپذیر می‌نمود. در 17 مرداد 1357 رؤسای دانشگاهها با نخست‌وزیر وقت جمشید آموزگار و نمایندگانی از ساواك برای چگونگی برخورد با دانشگاهیان و دانشجویان مخالف جلسه مشورتی تشكیل دادند كه با اشاره به دستور صریح شاه برای آرام كردن دانشگاهها، تصمیم گرفته شد فشار ساواك و دیگر نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی بر مخالفان ادامه یافته و هم‌زمان چنین القا شود كه حكومت طرح استقلال دانشگاهها و انجام خواسته‌های دانشگاهیان را به طور جدی تحت بررسی دارد. اما به نظر می‌رسید بین دولت و ساواك در برخورد با دانشجویان و دانشگاهیان نظر واحدی وجود ندارد و نخست‌وزیر ساواك را متهم می‌كرد كه در برخورد با مخالفان در دانشگاهها نظرات دولت را نادیده می‌گیرد و صریحاً ساواك را به اجتناب از اقدامات خودسرانه در دانشگاهها فرا می‌خواند. اوج سركوب ساواك در 13 آبان 1357 در دانشگاه تهران و اطراف آن اتفاق افتاد. در این روز صدها تن از دانشجویان، توسط ساواك و سایر نیروهای امنیتی و انتظامی مورد حمله قرار گرفته و مجروح شدند و گروهی نیز به شهادت رسیدند. این واقعه به نقطه عطفی در مبارزات دانشجویان با رژیم پهلوی تبدیل شد و مبارزات و مخالفتهای سیاسی با حكومت، شتاب گرفت و ساواك به دلیل نقشی كه در كشتار دانشجویان داشت بیش از پیش توسط مخالفان حكومت در داخل و خارج سرزنش ‌شد. همچنین نمایش صحنه‌هایی از سركوب دانشجویان و دانش آموزان از تلویزیون خشم و نفرت عمومی از ساواك و حكومت را مضاعف كرد و ساواك از ادامه پخش برنامه‌هایی از این دست جلوگیری كرد. مدارس و دانش‌آموزان ساواك در آموزش و پرورش نیز نفوذ فراوانی داشت. هرگونه امور مدیریتی، انتصابات، عزل و نصبها، جابجاییها، مأموریتها و نظایر آن عمدتاً با صلاحدید و مصلحت‌اندیشیهای ساواك صورت می‌گرفت و استخدام و به كارگیری نیروهای آموزشی، اداری و غیره تنها با تأیید نهایی ساواك امكان‌پذیر بود. علاوه بر آن، ساواك در بین معلمان و كادر آموزشی و مدیریتی مدارس نیز مأمورانی داشت؛ گفته می‌شد حتی در بین دانش‌آموزان نیز (كه معمولاً سن آنان از 18 سال تجاوز نمی‌كرد) جاسوسان و خبرچینانی داشت. در تمام سالهای فعالیت ساواك، ترس از دخالتها و آزاررسانیهای این سازمان به پدیده‌ای عمومی در بین كاركنان آموزش و پرورش كه مسئولیت تعلیم و تربیت میلیونها دانش‌آموز را برعهده داشتند، تبدیل شده بود. در موارد متعددی، نیروهای آموزش و پرورش از سوی ساواك احضار شده و تحت بازجویی قرار می‌‌گرفتند. در موارد بسیاری نیز قدرت‌نمایی و دخالتهای نابجای ساواك در امور آموزشی و مدیریتی در محیط مدارس و ادارات آموزش و پرورش، اختلال ایجاد می‌كرد. مهمترین برخورد معلمان و اهالی آموزش و پرورش با ساواك در واپسین ماههای دهة 1330 و در دوران نخست‌وزیری جعفر شریف‌امامی روی داد. در جریان اعتراض معلمان به وضع معیشتی نابسامان خود، صدها تن از آنان توسط ساواك و نیروهای انتظامی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و یكی از آنان به نام دكتر خانعلی كشته شد. در طول سالهای نخست دهه 1340 كه نهضت روحانیون بر ضد اقدامات شاه ادامه داشت، در بین معلمان و كادر آموزش و پرورش نیز مخالفتهایی با حكومت بروز كرد و بین آنان و ساواك برخوردهایی پیش آمد و گروهی از مخالفین توسط ساواك تحت تعقیب قرار گرفتند. در شهرهای قم و تهران، دانش‌آموزان و معلمان برخی مدارس در حمایت از قیام 15 خرداد و دستگیری امام خمینی دست به تظاهرات زدند و ساواك برای جلوگیری از گسترش مخالفتها، گروهی از آنان را دستگیر كرد و در همان حال بر تدابیر امنیتی در مدارس و محیطهای آموزشی افزود. اسناد و گزارشات ساواك نشان می‌دهد كه در دوران انقلاب، مدارس و مراكز آموزش و پرورش از كانونهای اصلی مبارزه با حكومت بودند و دانش‌آموزان همگام با معلمان و بسیاری از كادر اداری و مدیریتی آموزش و پرورش، مبارزات پیگیر و گسترده‌ای با حكومت و عوامل ساواك داشتند. از ماههای پایانی سال 1356، شعارهای حمایت آشكار از امام خمینی و انتقاد از ساواك و شخص شاه در بسیاری از مدارس و در میان اهالی آموزش و پرورش گسترش یافته بود. در دوران انقلاب بسیاری از دانش‌آموزان و معلمان به دلیل مخالفت با حكومت توسط ساواك دستگیر و راهی زندان شده و تحت بازجویی و شكنجه قرار گرفتند. ناآرامیهای سیاسی در مدارس و ادارات آموزش و پرورش، با آغاز سال 1357 فزونی گرفت؛ گزارشات مأموران ساواك نیز حاكی است كه معلمان، دانش‌آموزان و دیگر كاركنان آموزش و پرورش بدون توجه به تهدیدات ساواك، به مخالفت با حكومت ادامه می‌‌دهند. از اوایل مهر سال 1357، مدارس و مراكز آموزش و پرورش در سراسر كشور همگام با دیگر مردم مخالفت با حكومت را گسترش دادند و نقش قابل توجهی در پیروزی انقلاب اسلامی ایفا كردند. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

سازماندهی، تشكیلات و مهارتهای اطلاعاتی ـ پرسنلی ساواك

ساختار تشكیلاتی ساختار تشكیلاتی و نمودار سازمانی ساواك در طول حدود 22 سال فعالیت آن همواره دچار تحول و توسعه كمی و كیفی شده است. پس از تأسیس و آغاز به كار ساواك، به تدریج و بر حسب نیاز در سازمان و مدیریت اجرایی و برنامه‌ریزی ساواك هم تغییراتی پدید می‌آمد. با این حال ساختار اولیه‌ای كه ساواك بر اساس آن شكل گرفت كماكان به عنوان اساس سازماندهی آن باقی ماند و همواره بخشهای جدیدتر بر آن افزوده شد. با این حال منابع موجود تركیب سازماندهی و تشكیلاتی یكسانی از ساواك ارائه نمی‌دهند. تشكیلات و ساختار درونی ساواك در منابع گوناگون آمده، اما بسیاری از آنها فقط كلیاتی از طرح تشكیلاتی ساواك ارائه می‌دهند و كمتر وارد جزئیات نمودار سازمانی آن شده‌اند. به تبع آن نیز به ندرت می‌توان شمایی نزدیك و مقرون به حقیقت از كنه و عمق فعالیتهای ساواك به دست آورد. در میان خاطرات، خاطرات منوچهر هاشمی آخرین مدیركل اداره كل هشتم ساواك توصیف جامع‌تری از تشكیلات و سازماندهی ساواك به دست داده است. در خاطرات حسین فردوست هم نكاتی درباره تشكیلات و حیطه وظایف هر یك از دوایر ساواك می‌توان به دست آورد. دانشجویان ایرانی عضو كنفدراسیون نیز در كتابی دربارة ساختار درونی و تشكیلات ساواك مطالبی آورده‌اند. تحقیقات و پژوهشهایی از جمله: ساواك و نقش آن در تحولات داخلی رژیم پهلوی ، شاهنشاهی پهلوی در ایران ، دربارة ساواك و غیره نیز مطالبی درباره تشكیلات ساواك آورده‌اند. مهمتر از تمام اینها بولتنی است كه پس از انقلاب اسلامی توسط وزارت اطلاعات بر اساس مدارك و اسناد مستند، شمایی دقیق‌تر از نمودار تشكیلاتی و سازمانی ساواك تهیه كرده است. در این جزوه كه بر اساس سازماندهی تشكیلاتی ساواك در سال 1352 تنظیم شده، جزئیات بیشتری به دست می‌آید و تكمیل كننده اطلاعاتی است كه منابع دیگر در این باره ارائه می‌دهند. نمودار تشكیلاتی و سازمانی ساواك از سه قسمت عمده تشكیل شده بود: الف) حوزه ریاست ساواك ب) ادارات كل ساواك ج) ساواكهای استانها و شهرستانها. الف) حوزه ریاست ساواك بر اساس اسناد و مدارك موجود، حوزه ریاست ساواك در 1352ش. از بخشهای هشتگانه زیر تشكیل می‌شد: - دفتر ریاست ساواك - دفتر قائم‌مقام ساواك - صندوق ویژه - مشاوران رئیس ساواك - كنترل - بازرسی كل - دبیرخانه شورای امنیت ملی - پیمانها حسین فردوست، در خاطرات خود با تغییراتی چند دربارة چارت مدیریتی و اجرایی حوزه ریاست ساواك سخن به میان آورده و دربارة هر یك از دوایر و حیطه فعالیت و عمل آن نیز توضیحاتی داده است. برای حوزه ریاست ساواك هم سازمانی متمركز با تركیب رئیس ساواك، قائم‌مقام ساواك، رئیس سازمان اطلاعات خارجی، مدیركل، معاون مدیركل، رئیس اداره، رئیس بخش، رئیس دایره و رئیس شعبه نام می‌برد. به گفته فردوست دادسرای اداری ساواك هم تحت نظارت حوزه ریاست ساواك فعالیت می‌كرد كه مجموع (دادگاه بدوی و تجدیدنظر) آن شامل 12 كارمند می‌شد. بخشی هم تحت عنوان حسابداری وجود داشت كه عمده وظایف آن كنترل و نظارت عالیه به حسابهای مالی اداره كل ششم ساواك بود. بخش بودجه سرّی ساواك می‌توانست دربارة موارد مصرف و هزینه‌ كردن آن تصمیم بگیرد. در حوزة ریاست ساواك بخش مهمی عهده‌دار امور موتوری و بهداری بود. منوچهر هاشمی در كتاب «داوری» علاوه بر موارد ذكر شده «ستاد ساواكهای استانها و شهرستانها» نیز به حوزه ریاست ساواك می‌‌افزاید. ب) ادارات كل ساواك ساواك در آغاز دارای هشت اداره كل بود. به تدریج بر تعداد ادارات كل تا ده اداره افزایش یافت. بر اساس آخرین تقسیم‌بندی صورت گرفته ده اداره كل ساواك عبارت بود از: - اداره كل یكم: امور اداری - اداره كل دوم: جمع‌آوری اطلاعات خارجی - اداره كل سوم: امنیت داخلی - اداره كل چهارم: حفاظت - اداره كل پنجم: فنی - اداره كل ششم: امور مالی - اداره كل هفتم: بررسی اطلاعات خارجی - اداره كل هشتم: ضدجاسوسی - اداره كل نهم: حقوق - اداره كل دهم: آموزش 1 - اداره كل یكم (امور اداری) وظایف اداره كل یكم ساواك كه اساساً عهده‌دار امور اداری و كارگزینی بود، هشت مورد زیر را دربر می‌گرفت: - اجرای امور اداری رئیس و قائم‌مقام ساواك - بررسی سازمان و وظایف ساواك با نظر متخصصین و مسئولین مربوطه و نگاهداری آنها. - تهیه نشریات و فرمهای اداری و كنترل در رعایت اجرای آنها. - امور تشریفات و تبلیغات. - امور توزیع مكاتبات صادره و وارده. - امور پرسنلی. - امور مخابرات. -پشتیبانی نیروهای هیئت رئیسه از نظر اداری و مالی. نمودار سازمانی اداره كل یكم (امور اداری) هم شامل دفتر، كمیته استخدام، بخش مستقل سازمان و شش اداره اجرایی دیگر می‌شد. حسین فردوست اداره كارگزینی، ادارة مخابرات و ادارة تشریفات را از مهمترین بخشهای ادارة كل یكم می‌داند. 2 - اداره كل دوم (جمع‌آوری اطلاعات خارجی) وظایف اداره كل دوم ساواك در سه مورد مشخص زیر متمركز شده بود: - كسب و جمع‌آوری اخبار خارجی لازم برای حفظ امنیت كشور از طریق عملیات پنهانی. - اجرای وظیفه از طریق عملیات مستقیم (برون مرزی) و غیرمستقیم (نمایندگیها و مأمورین) در كشور هدف، تحقیق از مسافرین قانونی و معاودین. - تهیه و تأمین اخبار و مدارك آشكار بر حسب درخواست ادارات ذینفع. عمدة وظیفه اداره كل دوم ساواك كسب اطلاعات خارجی بود. این اداره از طریق‌ پایگاههای برون‌مرزی در كشورهای هدف شبكه‌های پنهانی ایجاد می‌كرد و از طریق این شبكه‌ها اخبار و اطلاعات موردنیاز را جمع‌آوری و به مركز انتقال می‌داد. جمع‌آوری اطلاعات خارجی از كشورهای هدف از طریق دیگری نیز صورت می‌گرفت و آن حضور افراد اطلاعاتی و ادارة دوم در پوششهای سیاسی دیپلماتیك در نمایندگیهای سیاسی، سفارتخانه‌ها و كنسولگریهای ایران در كشورهای خارجی بود. اداره دوم پس از كسب اطلاعات خارجی، آن را به اداره كل هفتم ساواك ارسال می‌كرد كه عمده وظیفه آن بررسی و تحلیل اطلاعات خارجی بود؛ بین اداره كل دوم و اداره كل هفتم نیز ارتباط تنگاتنگی وجود داشت. اداره كل دوم و هفتم ساواك به دلیل ارتباط نزدیكی كه داشتند عمدتاً تحت ریاست یك نفر اداره می‌شد و از تركیب این دو اداره «سازمان اطلاعات خارجی ساواك» شكل می‌گرفت. تا هنگامی كه فردوست قائم‌مقام ساواك بود، ریاست آن برعهده سرلشكر علی معتضد قرار داشت. فردوست معتقد است كه طراحی سازمان اطلاعات خارجی ساواك از ابتكارات سیا و امریكا بود كه نمی‌خواست سازمان مستقلی برای امور اطلاعات خارجی ایران تأسیس كند و معتقد بود كشور نیاز چندانی به داشتن دستگاه عریض و طویل مستقلی برای این منظور ندارد. به همین دلیل آن را در دل سازمان كل ساواك كه اساساً وظیفه امنیت داخلی برای آن قایل بودند، قرار دادند. با این حال اداره‌های كل دوم و هفتم مستقلاً هم مدیرانی داشتند. مدیر كل اداره دوم تا سال 1346 سرلشكر منصور قدر بود. پس از او سرتیپ فرازیان مدیركل اداره دوم شد. در مدیریت، هدایت و سازماندهی اداره كل دوم، مأموران موساد نقش اساسی داشتند و در همان حال بیشترین بهره این عملیات مشترك اطلاعاتی هم نصیب آنان می‌شد. عمده فعالیت اداره كل دوم ساواك در كشورهای همسایه و خاورمیانه متمركز بود؛ منطقه‌ای حساس كه صهیونیستها هم بیشترین اختلافات را با همسایگان و سایر كشورهای عربی داشتند. 3 - اداره كل سوم (امنیت داخلی) معروفترین اداره كل ساواك، اداره كل سوم بود. تمام اشتهار ساواك ریشه در حیطه فعالیت و عمل این اداره كل دارد. اصولاً هم در آغاز امر امریكا و سیا عمده سرمایه‌گذاری اطلاعاتی، فنی، تجهیزاتی و عملیاتی ساواك را برای تقویت هر چه بیشتر اداره كل سوم متمركز كردند. هدف نهایی آنها از تشكیل ساواك هم پدید آوردن سازمانی بود كه بتواند امنیت دلخواهشان را در درون مرزهای جغرافیایی و سیاسی ایران ایجاد كند. اساسی‌ترین وظایف ساواك را نیز همین اداره كل سوم انجام می‌داد. شاید بشود گفت ساواك یعنی ادارةكل سوم آن سازمان. این امر به معنی نادیده گرفتن حیطه عمل و وظایف ساواك در سایر امور اطلاعاتی ـ امنیتی و ضدجاسوسی در داخل و خارج از كشور نیست بلكه مقصود نشان دادن اهمیت و جایگاه ویژه و بلامنازع اداره كل سوم در مجموعه سازمان ساواك است كه تمام فعالیتهای دیگر آن را تحت‌الشعاع قرار داده بود. اداره كل سوم (امنیت داخلی) شامل دفتر اداره كل، بخش مستقل بازجویی، كمیته مشترك ضدخرابكاری و هفت اداره مجزای دیگر می‌شد. حیطه وظایف و حوزه فعالیت بخشهای مختلف اداره كل سوم ساواك طبق آخرین نمودار تشكیلاتی در سال 1352ش. به شرح زیر تعیین شده بود. دفتر اداره كل دفتر اداره كل سوم از دو بخش (1 و 2) تشكیل شده بود كه وظایف ذیل را به عهده داشت. - انجام امور پرسنلی ـ مالی و كارپردازی اداره كل و نگهداری سوابق مربوطه. - تهیه لیست نگهبانی و آمادگی اداره كل و نظارت در اجرای مقررات مربوطه. - نظارت در اجرای مقررات حفاظتی و حضور و غیاب پرسنل اداره كل. - توزیع مراسلات اداره كل. - تقسیم كار و نظارت در اجرای وظایف نظافتكاران و رانندگان سرویس عمومی اداره كل. بخش مستقل بازجوئی این بخش وظایف ذیل را به عهده‌ داشت كه عبارتند از: - مشاور اداره كل در امور قضایی. - همكاری با بخشهای اداره كل در تشكیل پرونده‌های قضایی. - اجرای بازجوئیها و اقدامات قضایی كه مدیركل لازم بداند. - شركت در كمیسیونها بر حسب دستور مدیركل. اداره یكم (عملیات و بررسی) این اداره وظایف تجسس، كشف، مراقبت و تعقیب فعالیتهای براندازی را برعهده داشت كه از شش بخش ذیل تشكیل می‌شد: ـ بخش 1 (احزاب و گروههای كمونیست) این بخش از دو دایره عملیات و یك دایره بررسی تشكیل شده كه دایره اول عملیات مربوط به تهران و دایره دوم عملیات مربوط به شهرستانها می‌باشد و دایره بررسی امور مربوط به بخش را بررسی می‌كند. ـ بخش 2 (احزاب و گروههای افراطی سیاسی و براندازی) این بخش نیز مانند بخش نخست از دو دایره عملیات و یك دایره بررسی تشكیل شده است. دایره اول عملیات در ارتباط با احزاب و گروههای افراطی سیاسی و دایره دوم عملیات در ارتباط با گروههای برانداز فعال بوده و دایره بررسی نیز امور مربوط به بخش را مورد بررسی قرار می‌دهد. ـ بخش 3 (اعراب، بلوچ و هدفهای جدید) این بخش از سه دایره عملیات و یك دایره بررسی تشكیل شده كه دایرة اول عملیات در ارتباط با اعراب، و دایره دوم عملیات در ارتباط با بلوچ و دایره سوم نیز در ارتباط با فعالیتهای براندازی مشكوك فعالیت می‌نماید و دایره بررسی نیز امور مربوط به بخشی را مورد بررسی قرار می‌دهد. ـ‌ بخش 4 (اكراد) این بخش از یك دایره اقدام، یك دایره عملیات و یك دایره بررسی تشكیل شده است. دایره اقدام وظایف اخذ و اعاده پرونده‌های اقدامی از اداره بایگانی و اقدام روی نامه‌های بخش، طبق خواسته‌های مسئولین مربوط را به عهده دارد. دایره عملیات وظیفه هدفهای اطلاعاتی و عملیاتی اكراد را به انجام رسانیده و دایره بررسی نیز امور مربوط به هدفهای بخش را مورد بررسی قرار می‌دهد. ـ بخش 5 (تحقیقات و تبلیغات ضد ماركسیسم و تبادل اطلاعات) این بخش از سه دایره بررسی تشكیل شده كه دایره اول بررسی نشریات و كتب كمونیستی، دایره دوم، بررسی تبلیغات ضداخلالگری و تهیه گزارشات و همكاری با مبادی و دایرة آخر، بررسی و انجام تبادل اطلاعات با سرویسهای همكار را به عهده دارد. ـ بخش 6 (اقدام) این بخش از دو دایره تشكیل شده كه وظایف دریافت پرونده، بررسی، استعلام از بخشهای ذینفع و پاسخ به مبادی مربوطه را به عهده دارد. اداره دوم (عملیات و بررسی) این اداره علاوه بر وظیفه تجسس، كشف، مراقبت و تعقیب فعالیتهای براندازی، وظیفه كسب خبر از فعالیتهای سیاسی طبقه آموزش‌دهنده و آموزش گیرنده و كارمندان وزارتخانه‌های علوم و آموزش و پرورش را نیز به عهده دارد و از چهار بخش ذیل تشكیل شده است: ـ بخش 1 (آموزش عالی و دانشگاه تهران) این بخش از سه دایره «عملیات و بررسی» تشكیل شده است كه عبارتند از دایرة اول (وزارت علوم و آموزش عالی، واحدهای تابعه دانشگاه تهران و مجامع دانشجویی)، دایره دوم (دانشكده علوم تجربی دانشگاه تهران و دیگر مؤسسات وابسته كه كار آنها به علوم تجربی ارتباط دارد) و دایره سوم (دانشكده‌های نظری و مؤسسات تابعه كه كار آنها با علوم نظری ارتباط دارد) كه در ارتباط با هدفهای اطلاعاتی و عملیاتی و بررسی هدفهای مذبور فعال می‌باشند. ـ بخش 2 (مراكز آموزشی مركز به غیر از دانشگاه تهران) این بخش نیز مانند بخش نخست از سه دایره «عملیات و بررسی» تشكیل شده است كه عبارتند از دایره اول (دانشگاهها و دانشكده‌ها)،‌ دایره دوم (كانونهای آموزش عالی) و دایره سوم (كانونهای وابسته به وزارتخانه‌ها و سازمانها) كه در ارتباط با هدفهای اطلاعاتی و عملیاتی و بررسی هدفهای معین شده فعالیت می‌نمایند. ـ بخش 3 (مراكز عالی آموزش شهرستانها) این بخش از چهار دایره «عملیات و بررسی»، تشكیل شده كه عبارتند از دایرة اول (مناطق شمال و شرق)، دایره دوم (مناطق شمال غرب)، دایره سوم (مناطق غرب) و دایره چهارم (مناطق جنوب و مركز) كه در ارتباط با هدفهای اطلاعاتی و عملیاتی و بررسی هدفهای مربوطه فعالیت می‌نمایند. ـ بخش 4 (وزارت آموزش و پرورش) این بخش از سه دایره «عملیات و بررسی» تشیكل شده كه عبارتند از دایره اول (هنرجویان، اداری و آموزش محصلین و سایر آموزشهای مربوط به وزارت آموزش و پرورش)،‌ دایره دوم (آموزش دورة متوسطه، كادر اداری آموزش و محصلین وزارت آموزش و پرورش) و دایره سوم (كادر آموزش ابتدایی، كارمندان اداری وزارت آموزش و پرورش) كه در ارتباط با هدفهای اطلاعاتی و عملیاتی و بررسی هدفهای مشخص شده فعالیت داشته است. اداره سوم (عملیات و بررسی) اداره سوم علاوه بر وظیفه تجسس، كشف و مراقبت فعالیتهای براندازی، وظیفه كسب خبر از ایرانیان خارج از كشور به منظور پی بردن به فعالیتهای مشكوك در زمینه‌‌های مساعد فعالیتهای براندازی و كسب اطلاع در خصوص رفتار متقابل آنها با سازمانهای خارجی دایر شده در كشورهای خارجی را نیز دارد. این اداره از چهار بخش ذیل تشكیل شده است: ـ بخش 1 (آلمان فدرال و كشورهای شرق اروپا) این بخش از یك دایره عملیات و یك دایرة بررسی تشكیل شده است. ـ بخش 2 (كشورهای اسكاندیناوی و غرب اروپا) این بخش نیز مانند بخش نخست از یك دایرة عملیات و یك دایرة بررسی تشكیل شده است. ـ بخش 3 (امریكا و كانادا) این بخش از یك دایره عملیات و یك دایره بررسی تشكیل شده است. ـ بخش 4 (آسیا، آفریقا و اقیانوسیه) این بخش نیز مانند سایر بخشهای اداره دارای یك دایره عملیات و یك دایره بررسی می‌باشد. اداره چهارم (عملیات و بررسی) وظایف این اداره عبارتند از: 1 كسب خبر از طبقات مختلف و گروههای اجتماعی به منظور پی بردن به فعالیتهای مشكوك در زمینه‌های مساعد فعالیتهای براندازی و كسب اطلاع در خصوص رفتار متقابل افراد و سازمانهای اجتماعی و كسب خبر در امور مطبوعاتی و تبلیغاتی و همكاری با سازمانهای مسئول در جهت مشی تبلیغات. - بررسی و انعكاس موارد اطلاعاتی به مبادی ذینفع طبق روشهای مصوبه. - ارسال اخبار و اطلاعات مربوط به هدفهای اطلاعاتی اداره یكم (عملیات و بررسی) به آن اداره و ارسال اخبار و اطلاعات مورد لزوم به سازمانهای ذینفع طبق روشهای مصوبه. اداره چهارم دارای هفت بخش می‌باشد: ـ بخش 1 (حزب رستاخیز و انجمنهای ملی) این بخش از سه دایره «عملیات و بررسی» تشكیل شده كه دایره اول حزب رستاخیز مركزی، دایره دوم حزب رستاخیز شهرستانها و دایره سوم انجمنهای منتخب ملی و مجلسین را تحت پوشش داشته و فعالیتهای اطلاعاتی، عملیاتی و بررسی را در حیطه كاری خود انجام می‌‌دهند. ـ بخش 2 (وزارتخانه‌ها و سازمانهای دولتی و حساس ملی) این بخش دارای سه دایره می‌باشد؛ دو دایره اول، دایره عملیات و بررسی می‌باشد. دایره اول سازمانهایی را كه جنبه سیاسی و اجتماعی دارند و دایره دوم سازمانهایی كه جنبة‌ اقتصادی دارند تحت پوشش داشته و فعالیتهای اطلاعاتی، عملیاتی و بررسی را در حیطه كاری خود انجام می‌دهند. دایره آخر دایرة مأموران به سازمانها می‌باشد. ـ بخش 3 (امور كارگری و اصناف) این بخش از چهار دایره «عملیات و بررسی» تشكیل شده است. دایرة‌ اول كارگران مركز، دایره دوم كارگران شهرستانها، دایره سوم وزارت كار و امور اجتماعی، امور كارگری وزارت بهداری و بهزیستی و بانكها و دایره چهارم اصناف و كارفرمایان را تحت پوشش دارد. ـ بخش 4 (روحانیون، جوامع و اقلیتهای مذهبی) این بخش دارای سه دایره «عملیات و بررسی» می‌باشد. دایرة اول اوقاف و مجامع اسلامی، دایرة دوم فرق و اقلیتهای مذهبی و دایره سوم مؤسسات اجتماعی را تحت پوشش دارد. ـ بخش 5 (امور كشاورزی، دامپروری و عشایری) این بخش دو دایره «عملیات و بررسی» دارد. دایره اول كشاورزی و دامپروری و دایره دوم امور عشایری را تحت پوشش دارد. ـ بخش 6 (مطبوعات و تبلیغات) این بخش نیز مانند بخش پنج از دو دایره «عملیات و بررسی» تشكیل شده است. دایرة اول وزارت اطلاعات و جهانگردی، خبرنگاران جراید و كتب، دایره دوم وزارت فرهنگ و هنر رادیو و تلویزیون و كانونهای تبلیغاتی را تحت پوشش دارد. ـ بخش 7 (نارضایتیهای عمومی و مسائل اجتماعی و اقتصادی) این بخش نیز از دو دایره «بررسی» تشكیل شده است. دایرة اول در ارتباط با امور اقتصادی، دایرة دوم در ارتباط با امور اجتماعی فعالیت می‌نمایند. با جمع‌آوری و پرورش اخبار واسطه و استفاده از نتایج بررسی و ارسال گزارشات به مراجع ذینفع وظایف خود را انجام می‌دهند. اداره پنجم (پشتیبانی عملیاتی) اداره پنجم وظایف پشتیبانی عملیاتی و اطلاعاتی و هدایت و هماهنگی اداری و آموزشی اداره كل در تخصصهای مربوط و طبق درخواست را و بازرسی و ارزیابی واحدهای امنیت داخلی ستاد و صحنه (سازمانها و نمایندگیها) طبق اوامر را به عهده دارد و دارای پنج بخش می‌باشد: ـ بخش 1 (دكترین و آموزش) این بخش از دو دایره تشكیل شده است. دایرة اول دكترین می‌باشد كه وظایف ذیل را به عهده دارد: - مطالعه مداوم در بهبود روشهای اداری و عملیاتی اداره كل، امنیت داخلی سازمانها و نمایندگیها و پیشنهاد راه‌حلهای مناسب به منظور تعقیب هدف فوق. - ارزیابی كار هر سازمان اعم از ستاد یا صحنه و كارمندان آن به منظور تجسم و پیشنهاد مناسبترین سازمان و تخصص به آن طبق رویه. - مطالعه در بكار گرفتن پیشرفته‌ترین روش تكنیك متداول به منظور حصول مطلوب‌ترین بهره كار در سایه صرف كمترین پرسنل و امكانات. - انجام موارد ارجاعی طبق رویه و نظر مدیركل. دایره دوم، آموزش می‌باشد كه وظایف ذیل را برعهده دارد: - آموزش كارمندان در زمینه‌‌های تكنیكی و نظری دربارة مسائل ضروری از جمله اطلاعاتی و عملیاتی حفاظتی و تحقیقی با همكاری پرسنل واجد شرائط اداره كل مربوط. - همكاری با اداره كل آموزش در اجرای امر تعلیم و تعلم كارمندان و انجام برنامه‌های آموزشی اداره كل مزبور از جمله تصحیح كتب و همچنین همكاری با بخش بازرسی در قالب وظایف مدونه. - انجام موارد ارجاعی طبق رویه و نظر مدیركل. ـ بخش 2 (سانسور) این بخش وظیفه همكاری با سازمانهای اطلاعات و امنیت در امر سانسور و همچنین نظارت ستادی در اداره منابع و انجام كنترل مكاتبات و انجام امور ترجمه را به عهده داشت و از سه دایره تشكیل می‌شد. دایرة اول عملیات، دایره دوم بررسی و دایره سوم ترجمه می‌باشد. ـ بخش 3 (پشتیبانی فنی) این بخش از یك دایره «عملیات و بررسی» و یك دایرة فنی تشكیل شده است. دایره اول وظیفه اطلاعاتی ـ عملیاتی و بررسی در قبال امور تعقیب و مراقبت را برعهده داشته و دایره دوم پشتیبانی فنی بخشهای عملیاتی در محدوده وظایف بخشی و تكثیر اسناد را به عهده دارد. علاوه بر این، بخش 3 با ادارات كل پنجم و ششم در زمینه وسائل فنی و پشتیبانی همكاری می‌نماید. ـ بخش 4 (بازرسی) این بخش وظایف ذیل را به عهده دارد: - انجام بازرسیهای لازم به منظور پی بردن به حسن انجام كار و حجم آن. - تهیه گزارش بازرسی و چك لیستهای مربوطه. - تشریك مساعی با بخش 1 (دكترین و آموزش) به منظور مطالعه و پیشنهاد روشهای تازه و رفع مشكلات گردش امور. - ابلاغ نتایج بازرسی به مبادی مربوطه. ـ بخش 5 (پشتیبانی و آمادگی) این اداره وظایف ذیل را به عهده دارد: - تشكیل و نگهداری پرونده‌های انفرادی و موضوعی لازم. - تنظیم ـ نگهداری ـ تشكیل و تصفیه فیش. - بازرسی اوراق پرونده و توجه به دستورات ذیل نامه‌ها. - انجام خواستهای پرونده‌ای بخشهای ذینفع اداره كل. - بررسی فرمهای استعلام صلاحیت و تطبیق آنها با پرونده‌های موجود و ارسال آن به مراجع ذینفع. - تصفیه پرونده طبق روش مصوبه. ادارة ششم (بایگانی) این اداره از چهار بخش تشكیل شده است: ـ بخش 1 (فیش و تشكیل پرونده) این بخش وظیفه تنظیم، نگهداری، تكمیل و تصویب فیش، مراجعه به فیش به منظور پیدا كردن پرونده مربوطه، تشكیل پرونده‌های انفرادی و موضوعی لازم را به عهده دارد و از دو دایره تشكیل شده است. دایره اول مربوط به فیش و دایره دوم مربوط به تشكیل پرونده می‌باشد. ـ بخش 2 (بایگانی) این بخش وظیفه نگاهداری پرونده‌های انفرادی و موضوعی، بازرسی اوراق پرونده با توجه به دستورات ذیل نامه‌ها، انجام خواسته‌‌های پرونده‌ای بخشهای ذینفع اداره كل و عكسبرداری از اسناد به صورت میكروفیلم را به عهده دارد و از سه دایره تشكیل شده است. دایرة اول مربوط به پرونده‌های انفرادی، دایره دوم مربوط به پرونده‌های موضوعی و دایره سوم مربوط به میكروفلیم می‌باشد. ـ بخش 3 (بررسی و تطبیق مشخصات) این بخش وظیفه دریافت و بررسی فرمهای استعلام صلاحیت، بررسی فرمهای استعلامی و تطبیق آنها با پرونده‌های موجود، استفاده از نتایج بررسی و ارسال گزارشات به مراجع ذینفع، ارسال فرمهای استعلامی كه با پرونده‌های موجود مطابقت دارد به بخشهای ذینفع اداره كل. ـ بخش 4 (تصفیه پرونده) این بخش وظیفه تصفیه پرونده‌های جاری طبق روش مصوبه، اقدام در انتقال پرونده‌‌های جاری به راكد طبق روش مصوبه، نظارت در نحوه نگاهداری پرونده‌های راكد و ابطال پرونده‌های راكد زائد طبق روش مصوبه. اداره هفتم (عملیات و بررسی) این اداره وظیفه تجسس، كشف، مراقبت و تعقیب فعالیتهای براندازی، كسب خبر از بین كادر شاغل و بازنشسته نیروهای انتظامی و افراد اخراجی و مستعفی ساواك و انجام امور مربوط به اسلحه و مهمات ارجاعی به امنیت داخلی را به عهده دارد و از چهار بخش تشكیل شده است: ـ بخش 1 (نیروی زمینی شاهنشاهی و سپاهیان انقلاب) این بخش از دو دایره «عملیات و بررسی» تشكیل شده است. دایرة اول اجرای امور مربوط به وظایف بخش در مورد افسران، درجه‌‌‌داران و سربازان (كادر وظیفه) نیروی زمینی شاهنشاهی و سپاهیان انقلاب و بررسی هدفهای دایره را به عهده دارد. دایره دوم اجرای امور مربوط به افسران و درجه‌‌‌داران بازنشسته، مستعفی، اخراجی و فراری را به عهده دارد. این بخش از دو دایره «عملیات و بررسی» تشكیل شده است. دایره اول مربوط به نیروی هوائی و دریایی و دایره دوم مربوط به سازمان هواپیمایی كشوری، هواپیمایی ملی ایران، سازمان هواشناسی و ایرتاكسی می‌باشد. ـ بخش 3 (شهربانی و ژاندارمری و اسلحه قاچاق) این بخش از سه دایره «عملیات و بررسی» تشكیل شده است. دایره اول مربوط به ژاندارمری، دایره دوم مربوط به شهربانی و دایره سوم مربوط به اسلحه قاچاق می‌باشد. ـ بخش 4 (گارد شاهنشاهی، وزارت جنگ و دیگر اهداف نظامی) این بخش از سه دایره «عملیات و بررسی» تشكیل شده است. دایره اول مربوط به ستاد بزرگ ارتشتاران و وزارت جنگ، دایره دوم مربوط به سازمان صنایع نظامی و دایره سوم مربوط به گارد شاهنشاهی، سازمان دفاع غیرنظامی، كارمندان اخراجی و مستعفی ساواك، شورای امنیت ملی، شورای آمادگی ملی و مستشاران خارجی می‌باشد. كمیته مشترك ضدخرابكاری علت اصلی به وجود آمدن كمیته مشترك ضدخرابكاری ساواك ـ شهربانی اقدامات مسلحانه گروههای مخالف بود. پس از وقایع سال 1349، ساواك، كمیته ویژه‌ای از نیروهای امنیت داخلی برای پی‌گیری مسئله ایجاد كرد. در بهمن 1350 شاه فرمان تأسیس كمیته مشترك ضدخرابكاری ساواك و شهربانی را صادر كرد. با تأسیس این كمیته به ریاست رئیس شهربانی، كمیته‌های ساواك به همراه نیروهای مربوطه در كمیته مشترك ادغام شدند و تمامی سرنخهای اطلاعاتی در اختیار كمیته مشترك ضدخرابكاری قرار گرفت. در سال 1352، شاه پیشنهاد سازمان جدید كمیته مشترك ضدخرابكاری را تأیید كرد: الف: كمیته مشترك ضدخرابكاری شامل سه واحد (هر واحد در حد یك اداره ساواك) اطلاعاتی، اجرائی و پشتیبانی گردید. ب: رئیس كمیته می‌بایست از بین امرای ساواك انتخاب شود. پ: بولتنهای ویژه كمیته مشترك از طریق ساواك به شرف عرض ملوكانه برسد. ت: محل استقرار كمیته در شهربانی بوده و اعتبارات مالی كمیته از بودجه نخست‌وزیری تأمین و كلیه عملیات نیز مشتركاً انجام می‌گیرد. عملاً با تأیید شاه، كمیته مشترك ضدخرابكاری در ردیف یكی از ادارات اداره كل سوم (امنیت داخلی) درآمد. همان‌گونه كه در بالا اشاره شد، این كمیته دارای 3 واحد بود كه واحد اول ـ اطلاعاتی ـ سه دایره داشت: دایره اول بازجویی، دایره دوم بهره‌برداری و دایره سوم بررسی و هماهنگی اطلاعاتی. ـ واحد دوم ـ اجرائی ـ پنج دایره داشت: دایره اول اسلحه و مهمات؛ دایره دوم موتور پول؛ دایره سوم تجسس، شناسایی، دستگیری و بازرسی؛ دایرة چهارم فنی، تعقیب و مراقبت و دایره پنجم مخابرات. ـ واحد سوم ـ پشتیبانی ـ 3 دایره داشت: دایره اول زندان؛ دایره دوم تداركات و دایره سوم دفتر و انتظامات. اداره كل سوم ساواك نیروهای پیدا و پنهان بسیاری در سراسر كشور و در بسیاری از كشورهای جهان داشت. نمایندگیهای متعدد ساواك در سراسر اروپا، امریكا، خاورمیانه، آسیا و آفریقا تحت كنترل و مدیریت اداره كل سوم ساواك بود. حیطه فعالیت اداره كل سوم به‌ویژه از اوایل دهة 1350 و از آغاز ریاست پرویز ثابتی گسترش یافت. نیروهای اداره كل سوم ساواك در اروپا و امریكا دربارة تعداد نیروهایی كه با اداره كل سوم ساواك همكاری می‌كردند، اطلاعی در دست نیست. با این حال بیشترین نفرات ساواك در این اداره كل مشغول به فعالیت بودند. در دوره مدیریت ناصر مقدم، اداره كل سوم دو معاون داشت: سرتیپ طباطبایی و سرهنگ پرنیان‌فر. در دوران ریاست پرویز ثابتی معاونت او برعهده دكتر بهبودی بود كه مدتی هم با نام مستعار دكتر سجادی در نمایندگی ساواك در آلمان غربی خدمت می‌كرد. برخی دیگر از مهمترین اعضای اداره كل سوم در داخل كشور عبارت بودند از: احسان‌الله شهبازی، رضا عطارپور (دكتر حسینی‌زاده)، فرجادی، خانم ابراهیمی (ازغندی)، مرشد‌زاده، بصیری، سروان بازنشسته محجوبی (برادر هنرمند محجوبی)، ویجویه، رفیع‌زاده، مرتضی اكبر، ناظمان، ولیان، پرویز صادقی، آزموده، یاوری، یدالله غرائی (قهرمان شطرنج)، حسینی،‌ ابراهیمی، مبینی، نظیف‌كار، شهاب فردوس، میرهادی، دكتر آریایی، سرهنگ سجده‌ای، سرهنگ سلطانی، خانم كیقبادی، سرهنگ معماری، مهندس امیدی، مقتدرنژاد، بهرام بیگی، باقی‌زاده، رنجبران، سرهنگ آگه‌دل، مجیدی. از نیروهای اداره كل سوم ساواك در مقاطع مختلف در آلمان غربی، افراد زیر شاخص بوده‌اند: سپهبد علوی‌كیا (مسئول سابق ساواك در اروپا و منشی سابق بختیار)، سرهنگ اكبر دادستان (گرداننده فعلی ساواك در این كشور)، سرگرد عطاءالله فروتن (مسئول مالی ساواك)، سرهنگ صفا مرتضوی (مسئول امور سیاسی ـ مونیخ. وی سابقاً رستوران شهرزاد را در مونیخ اداره می‌‌كرد)، سرهنگ دوم فرزانگان (ظاهراً تاجر فرش در مونیخ)، سرهنگ زیبائی ‌(جلاد معروف كه اكنون در ویسبادن زندگی می‌كند)، هدایتی (كه با نام مستعار «محمودی» امور بانكی ساواك را انجام می‌‌دهد)، مهندس جمشید تشریفی (كارمند شركت هواپیمایی «سوئیس ایر» در فرانكفورت)، ستوان یكم بیگلری (مأمور رابط با خبرچینان)، خانم انصاری (مترجم و مسئول حقوق مأمورین ساواك آلمان)، رجب‌زاده (منشی سفارت در دستگاه دادستان و مسئول پست)، علی قاضی (وابسته اقتصادی كه قبلاً در برلن بود و اكنون در بن مشغول «كار» است)، منوچهر آزمون (گرداننده سابق روزنامه دولتی اخبار ایران و وزیر مشاور دولت شریف امامی در حال حاضر)، محمد عاطمی(گرداننده كلوپ و مجله كاوه)، دكتر عزیزی (سرپرست سابق دانشجویان و رئیس كنونی بخش اروپایی «هما»). دكتر امیر خلیلی (آتاشه فرهنگی و مطبوعاتی سفارت، سواد زبان آلمانی ایشان واقعاً دیدنی و شنیدنی و شایسته شغل شریف ایشان است). سروان دادگر. كاوس مهدوی (دربارة اینجانب رجوع شود به برخی از مكاتبات ایشان با مزدور دیگر هدایتی (محمودی) كه نامش در بالا برده شد به كتاب «درباره ساواك» از انتشارات كنفدراسیون، صفحات 171 و 172)، ناظمان (كارمند سابق اداره كل سوم در تهران)، دكتر شفیعیها و سرهنگ آیرملو (هر دو به ایران مراجعت كرده‌‌اند) شروان آریانا، ولیان، پرویز صادقی (دو نفر اخیر سابقاً در تهران و در اداره كل سوم به مزدوری مشغول بودند). طوفانی (مأمور سابق ساواك در اتریش و اكنون ساواك در آلمان)، خلخالی، عطاران، اسماعیل سیگاری، منشی‌زاده، علی دری، (شش نفر اخیر همواره در مونیخ برای سازمان امنیت به جاسوسی و خبرچینی اشتغال داشته‌اند). وهاب‌زاده، اخوان، شاپوریان، جوان، پارساكیا. در میان همكاران و اعضای اداره كل سوم ساواك در اتریش، افراد زیر شناسایی شده‌اند: بوشهری‌پور (وزیرمختار سابق ایران در اتریش)، فرخ‌ امیرپرویز (كارمند سفارت)، ایرج شهیدی و شاپور زندنیا (وصف این دو نفر به تفصیل در كتاب حاضر آمده است)، ابراهیم راضی، مهدی تكه، فیروز حجازی (عضو سابق اتحادیه وین)، كشاورز (سرپرست سابق دانشجویان در وین)، اتابكی (سفیر اسبق شاهنشاه آریامهر كه به وحشی‌گری و بی‌چاك دهنی مشهور بود و خود را مرتب و در همه جا نوكر اعلیحضرت می‌نامید)، سامی سیاوش (مسئول امور دانشجوئی در اتریش)، پرویز كیائی (مهندس كشاورزی و از همكاران سابق (و یا فعلی؟) دانشگاه آریامهر)، ناصر كرمی ملایری (سارق مواد منفجره از معادن تریی ملكام واقع در شمال اتریش و یكی از همكاران (و یا قربانیان؟) ایرج شهیدی، وی اینك مدتهاست كه در ایران امرار معاش (؟) می‌‌كند)، هوشنگ سمیعی (سرپرست سابق ساواك و یكی از جانشینان كشاورز، وی مدتیست كه به ایران مراجعه كرده و مصدر مشاغل مهمی كه مطابقت با خدمات خائنانه‌اش دارند، می‌باشد)، صالحی و ملائكه (دو نفر اخیر رابط وزارت امور خارجه و ساواك اتریش می‌باشند)، خانلری (مأمور سیا و ساواك) هارولد ایرنبرگر، افراد زیر را به عنوان مهمترین عوامل و اعضای اداره كل سوم در انگلستان معرفی كرده است: نبوی (سرپرست سابق دانشجویان شركت نفت)، سعید دستغیب (مزدوری كه بعدها به كالیفرنیا رفت)، اویسی (پسر ارتشبد اویسی فرماندار نظامی تهران در حال حاضر، وی یكی از چاقوكشان بنام درباری و فرزند خلف پدرش می‌باشد). درودیان و زنش (خانم درودیان سابقاً از منشی‌های نصیری بوده است)، فرخ خدابنده‌لو (نامبرده سردبیر مجله دانشجویی(؟) «پژوهش» بود كه توسط سازمان دانشجویی پرویز خوانساری منتشر می‌شد)، پرویز خوانساری (مأمور سابق اداره كل سوم در تهران كه به علت «جان‌نثاری»ها و خدمات بسیار رذیلانه‌اش مراتب ترقی را به سرعت طی كرده و به سمت سفیر مخصوص شاهنشاه به خارج فرستاده شد. در این سمت بود كه ریاست مركز اروپایی ساواك نیز به عهده او گذارده شد. در توطئه‌چینی و رذالت وی حتی در دستگاهی چون ساواك بی‌نظیر است. پسر وی به پاس خدمات پدرش به خاندان منفور پهلوی و بدون داشتن كوچكترین شایستگی به ریاست بیمارستان فرح دیبا منصوب شده است كه مدرن‌ترین و مجهزترین بیمارستان كشور بوده و در نوع خود كم‌نظیر است. این امر سبب شده كه بسیاری از پزشكان نامدار و چیره‌دست كه با مقداری امیدهای واهی در آنجا كار می‌كردند نومیدانه این محل و برخی از آنها كشور را ترك كرده و به خارج رفته‌اند). یدالله خدیوی (از مأ‌موران سابق ساواك كه اینك در ایران است)، میرهادی، امامی، فضل‌الله نیك‌آئین، حسن كینوش (كارمند سفارت كه با همكاری «روشن» (ابراهیم نبوی كه نامی در بالا آورده شد) مأمور عضوگیری برای ساواك می‌باشد. رجوع شود به حاشیه 11). معین‌زاده. مأموران اداره كل سوم ساواك در ایتالیا نیز به شرح زیر بود: یاوری (مسئول ساواك در ایتالیا كه در ظاهر عهده‌‌‌دار امور دانشجویی می‌باشد. چنین به نظر می‌آید كه وی تحت نام «سیار» به رتق و فتق امور جاسوسی ساواك مشغول است)، حسین صادق (كارمند اداره تغذیه سازمان ملل متحد كه هنگام فرار شاه به رم پول و ماشین در اختیار شاه شاهان گذاشت. وی مدتی نیز سمت سرپرستی امور دانشجویان را در رم به عهده داشت). جبل عاملی (برادراین حضرت نیز از خادمین دستگاه بوده و استاد ضداطلاعات ساواك در تهران می‌باشد)، (با زرگانی كه بیش از 35 سال است كه در رم اقامت دارد)، داریوش فرهنگ دره‌شوری و خسرو فانیان (این دو نفر در فلورانس مقیم می‌باشند) صادقی (مسئول سابق امور دانشجویان)، رضا اویسی، فریور، مهماندوست، نادختری اشرف پهلوی (وی احتمالاً دختر قوام‌ بوده و مبالغ هنگفتی از سفارت دریافت می‌‌دارد) در سوئیس هم كه مركز عمده ساواك در اروپا بود، شاخص‌ترین اعضای اداره كل سوم ساواك این عده بودند: سرهنگ حقیقی (رئیس ساواك كه مدتی است دارفانی‌اش را ترك كرده، وی در زمان حیاتش مسئول پرداخت پول برای انجام انواع و اقسام عملیات جاسوسی نیز بود). آزموده (پسر سپهبد آزموده كه قبلاً با سرگرد آریانا در فرانسه همكاری می‌كرد و پس از فوت سرهنگ حقیقی بجای او به سمت ریاست ساواك سوئیس برگزیده شد). مهنا (كارمند سفارت در ژنو كه سرایدار «ویلای گل سرخ» زاهدی نیز می‌باشد)، فیروز فولادی (چهره شناخته كه همواره با سران ساواك در تماس بوده و مدتی نیز در لوزان به سر می‌برد)، خدوی (ساكن زوریخ و رابط ساواك با افراد مختلف)، سرهنگ احمد مالك مهدوی صاحب‌ نام مستعار مهدوی (ویژگیها و اهمیت ... كه این مزدور در ساواك سوئیس بازی می‌كرده زمانی به وضوح تمام روشن شد كه اسناد و مدارك زیادی از ساواك به دست كنفدراسیون افتاد. اكثر مكاتبات مركز اروپایی ساواك در ژنو با سایر نمایندگیها توسط وی انجام می‌شده‌اند. رجوع شود به «پاره‌ای از اسناد ساواك» از انتشارات كنفدراسیون جهانی (1976)، حسن افتخاری، مرتاضی، پرویز خوانساری (رجوع شود به بخش مربوط به انگلستان)، صادق عظیمی (سفیر شاهنشاه در دفتر اروپایی سازمان ملل متحد، حداقل از پادوهای ساواك). مهمترین ابواب جمعی اداره كل سوم ساواك در فرانسه نیز به شرح زیر بود: سرلشكر پاكروان (وی دومین رئیس ساواك و جاشنین جلاد بختیار بود. بعداً به عنوان سفیر ایران به فرانسه رفته و اینك از اوائل ماه اكتبر 1978 طبق خبر رادیو ایران مجدداً به ایران بازگشته و عهده‌دار امور مالی وزارت دربار شده است)، سرگرد آریانا (رئیس اسبق ساواك در فرانسه و همكار پسر سپهبد آزموده كه بعداً رهسپار تركیه شد)، پوررستگار (یكی دیگر از مزدوران ساواك كه گویا فعلاً در ایران مشغول انجام وظیفه است)، سرهنگ هوشمند (رئیس سابق ساواك همدان و از خویشاوندان سرلشكر فردوست قائم‌مقام ساواك ایران و رئیس دفتر ویژه)، سرتیپ قانع (یكی از رؤسای اسبق ساواك فرانسه)، همایون كیكاوسی (جریان تیر خوردن مرموزانه وی در دو سال پیش سبب هیاهو و جنجال فراوان گشت)، روحانی (وی از مأمورین دفتر ویژه بوده و چند سالی است كه تحت عناوین «مذهبی» در اروپا فعالیت می‌كند)، جهانگیر تفضلی (از مهره‌های بنام و كاركشته رژیم، وی در مقام وزارت اطلاعات موجبات تعطیل صدها روزنامه و مجله و نشریات دیگر را فراهم آورده و اختناق وحشتناك عقیده و جراید را دوچندان نمود. بعدها سفارت ایران در الجزایر به عهده او گذاشته شد)، احسان نراقی (این شخص مرموز و حیله‌گر از مأمورین «سی. آی. ای» و مصدر انواع و اقسام مشاغل بوده است. حیطه فعالیتهای وی اكنون ایران می‌باشد)، استوانی (سرپرست سابق دانشجویان ایرانی در فرانسه)، پرویز عدل (وابسته مطبوعاتی ایران در فرانسه و كارمند اسبق سازمان ملل متحد)، آشتیانی (از كارمندان سابق سفارت ایران در فرانسه)، فرجادی، هدایتی. شناخته‌شده‌ترین مأموران اداره كل سوم ساواك در نمایندگی آن سازمان در امریكا نیز عبارت بودند از: سرهنگ فریوری، سرهنگ دانا (وابسته نظامی) خسرو افشار بگلو (عضو انجمن ایران و امریكا)، پورزند (مخبر كیهان كه در كالیفرنیا به كار مشغول است)، فریدون شمس (عضو سابق سازمان دانشجویی)، دكتر معبری (دبیر سابق سفارت)، مهندس آذرپور (مسئول امور دانشجویان)، اویسی (كارمند سفارت)، پوران پورزینال، محمد آشتیانی، جواد خاكباز، اسكندر امان‌الهی بهاروند، محمد قراگزلو، قهاری، شفیق عزاز، فلاهاله سبحانی، موهب‌الله سبحانی، داریوش برومند (رهبر بهائیان)، سدهی، دكتر پرویز خطیب دماوندی، پریوش سطوتی، گچ بزانی، سبقتی، منصور اسكندری، سرهنگ مصور رحمانی، دكتر سیاحتگر، علی زارع، رضا تقوی، هاشم امینی دریانی، خانم بدری مستوفی‌الممالكی، هوشنگ ثابتی، كامران امجدی، نعمانی، سیمون غنی‌زاده، مجید كمال، دكتر هوشنگ مقتدر، كامران مشایخی، گله‌داری، ایرج مستوری، حسین ساسان، یدالله مترجمی، میراحمدی، شهیراصفهانی، یحیی دوستدار، خسرو خرمشاهی، بیات، هژیری، بهرام قریب، عباس هدایت وزیری، سیف غفاری، منوچهر شفا، سیروس مسعودی، پازارگاد، ایرج مرعشی، محمد حاج غفوری، دكتر جلیل محمودی، منوچهر مشعوف، دكتر خسرو مستوفی، منصور رفیع‌زاده، ناصر قوش بیگی، دكتر كردنی‌زاده، محمود حشمتی، مرتضی علی‌اكبر، مهندس اكبر نورمنش، هوشنگ محمدی، دكتر مقبل، حسین صاحب، محمدرضا حق‌پرست، علیرضا گودرزی، محمد مروارید، فرهاد نعمانی، هوشنگ پاكسرشت، مهندس حسین آیتی، پرویز الیسون، گودرز شهدائی، علی پارسا، متقی، حسن محمدی نجف‌آبادی، فرهاد عظیما، دكتر محمد زرنگار، مهین حسیبی، احمد جباری، هوشنگ صدیق‌زاده. مأموران شناخته شده اداره كل سوم ساواك در تركیه عبارت بودند از: منوچهر پاكروان (برادر سرلشكر پاكروان و كارمند ضداخلالگری سنتو)، پریچهر جاویدان (زن منوچهر پاكروان و كارمند سفارت در آنكارا)، سرلشكر صالح (مسئول ساواك)، سرتیپ سبحانی (رئیس سابق ساواك تركیه)، وثوقی (مأمور مخابرات دفتر ضداخلالگری سنتو)، دكتر شیلاتی (افسر سابق توپخانه و سفیر اسبق ایران در تركیه)، فرامرز عظیمی (او نیز كارمند دفتر ضداخلالگری سنتو بوده است)، كاظم زادگان (از كارمندان سفارت)، رشیدی، علی یاشار، قمامی، حمیاری. 4 - اداره كل چهارم (حفاظت) اداره كل چهارم ساواك عهده‌‌دار حفاظت و حراست از تمام دوایر، وزارتخانه‌ها و مؤسسات دولتی و نیز ادارات و تشكیلات ریز و درشت ساواك بود. به طور كلی دو وظیفه عمده زیر برای اداره كل چهارم در نظر گرفته شده بود: - نظارت بر تهیه و اجرای طرحهای حفاظتی وزارتخانه‌ها و ادارات و مؤسسات دولتی و حكومتی، شامل طرحهای حفاظتی اماكن، اسناد، پرسنل و كنترل اجرای مواد آیین‌نامه مقررات حفاظت وزارتخانه‌ها، مؤسسات دولتی و حكومتی. توضیح ـ درجه حساسیت ادارات و مؤسسات دولتی و حكومتی بنا به پیشنهاد ساواك و تصویب هیئت دولت تعیین می‌شد. - تهیه و اجرای طرحهای كلی حفاظتی ادارات تابعه سازمان اطلاعات و امنیت كشور شامل طرحهای حفاظتی اماكن، اسناد، پرسنل و نظارت بر تهیه و اجرای طرحهای حفاظتی ادارات و كنترل اجرای مواد آئین‌‌نامه 106 ـ 10 مقررات حفاظت داخلی ساواك. فردوست تعداد نیروهای حفاظتی (پاسداران) اداره كل چهارم ساواك را حدود 800 نفر آورده است. این نیروها علاوه بر وظایف ذكر شده، حفاظت از ساواكهای استانها و شهرستانها، زندانها و بازداشتگاههای ساواك و نیز پایگاههای اطلاعاتی امریكا در نقاط مختلف كشور را نیز برعهده داشته‌اند. در تمام دوایر، سازمانها، وزارتخانه‌ها و مؤسسات بزرگ دولتی، واحدی تحت عنوان سازمان حفاظت تشكیل شده بود كه افراد آن عمدتاً از سوی اداره كل چهارم ساواك تعیین می‌شد و مدیریت و نظارت بر فعالیت آنها نیز برعهده ساواك و اداره كل چهارم آن بود. 5 - اداره كل پنجم (فنی) وظایف ادارة كل پنجم ساواك به شرح زیر بود: - پشتیبانی فنی و عملیاتی سازمانهای تابعه ساواك. - آماده نگهداشتن و بكار انداختن وسائل فنی. - بكار بردن فنون زیر در عملیات ضداطلاعات. انواع مراقبتهای سمعی، سویابی، سانسور، عكاسی، فیلمبرداری، امور چاپ و هنری، گراورسازی و كلیشه‌سازی،‌ تهیه اسناد و پوشش مأمورین كسب اطلاع، تشخیص اصالت اسناد، رفع احتیاجات مكانیكی، الكتریكی و شیمیایی. -تعمیر وسائل فنی معمول در ساواك (وسائل الكترونیك، مكانیك، مخابراتی و عكاسی). - تهیه برنامه آموزشی فنی و عملیاتی برای دادن تعلیمات لازم به كارمندان خود اداره كل و به كلیه عناصری كه برای كارهای فنی و عملیاتی از سازمانهای دیگر ساواك مأمور می‌شوند. -نصب و برقراری دستگاههای فنی و وسائل مخابراتی مربوط به ساواك در داخل و خارج كشور. - تعقیب و مراقبت و دستبرد بنا به درخواست سازمانهای تابعه ساواك. - تهیه طرحهای فنی و عملیاتی لازم. - پیش‌بینی و برآورد هزینه طرحهای مصوبه و راهنمائی به اداره كل ششم در تأمین احتیاجات فنی ساواك. - نظارت فنی در خرید وسائل فنی. - پیش‌بینی عملیات فنی ساواك برای سالهای آتی. - تدوین دستورات فنی برای ساواك. - نظارت در حسن اجرای عملیات فنی. - بررسی و پژوهش دائم در تحولات و تكامل وسائل فنی و عملیاتی. - بازرسی و كنترل پرسنل و وسائل فنی. فردوست مدعی است كه در تجهیز و كارآمدی هر چه بیشتر اداره كل پنجم ساواك كه وظیفه مهمی در پشتیبانی فنی ـ تكنیكی مأموران ساواك ایفا می‌كرد، نقش مهمی داشت. او می‌گوید كه در دوران قائم‌مقامی‌‌اش در ساواك، این اداره كل پیشرفته‌ترین وسائل اطلاعاتی و شنود را در اختیار گرفت. نیروهای اداره پنجم عمدتاً از سوی كارشناسان امریكایی و سیا آموزش می‌دیدند و تلاش می‌شد تیمهای عملیاتی ـ فنی این اداره كل، علاوه بر آموزش كافی، از تجهیزات فنی روزآمد نیز بهره گیرند. 6 - اداره كل ششم (امور مالی) اداره كل ششم عهده‌دار انجام وظایف مالی و حسابداری و بودجه علنی و غیرسری ساواك بود. 7 - اداره كل هفتم (بررسی اطلاعات خارجی) رابطه مستقیمی میان وظایف ادارات كل دوم و هفتم وجود داشت. اطلاعاتی كه اداره كل دوم از منابع خارجی و كشورهای هدف جمع‌ می‌كرد، به اداره هفتم ساواك ارسال می‌شد. اطلاعات در این اداره كل بررسی شده و به مراجع مربوطه تسلیم می‌شد. مجموع وظایفی كه برعهده اداره كل هفتم ساواك نهاده شده بود، به شرح زیر است: - تعیین هدفهای اطلاعاتی و تهیه طرحها و نیازمندیهای اطلاعاتی بر مبنای سیاست عالیه كشور. - دریافت هرگونه اخبار خارجی لازم مفید برای حظافت امنیت كشور از كلیه منافع و عوامل آشكار. - پرورش اخبار خارجی دریافتی از كلیه منابع. - بررسی اطلاعات حاصله تهیه گزارش اطلاعاتی. - استفاده از گزارشات اطلاعاتی و ارسال آنها به مقامات و مراجع ذینفع. اداره كل هفتم از قسمتهای زیر تشكیل شده است. - دفتر - بخش مستقل ارتباطات خارجی - بخش مستقل پیمان سنتو - اداره بایگانی ـ بخش فیش ـ بخش بایگانی - اداره بهره‌برداری از منابع آشكار ـ بخش 1: شنود ـ بخش 2: انتخاب و ترجمه ـ دایره تهیه بولتن روزانه - اداره یكم اخبار جاریه ـ بخش 1: خاورمیانه ـ بخش 2: خلیج [فارس] ـ بخش 3: اكراد - اداره دوم اخبار جاریه ـ بخش 1: آسیای مركزی ـ بخش 2: افریقا ـ بخش 3: اروپا و امریكا اداره بررسی موضوعات ـ بخش نظامی ـ بخش اقتصادی ـ بخش سیاسی و حقوقی ـ بخش كمونیزم. 8 - اداره كل هشتم (ضدجاسوسی) اداره كل هشتم ساواك از دوایر مهم این سازمان محسوب می‌شد و عمده وظایف آن شامل «عملیات ضدجاسوسی و مقابله با اقدامات عوامل خارجی در مركز یا مناطق دیگر ایران كه هدف برخی از كشورها بود» می‌شد. وظایف اداره كل هشتم به شرح زیر تعیین شده بود: - شناسائی بیگانگان و كنترل فعالیتهای آنها. - شناسائی مؤسسات و سازمانهای قانونی و غیرقانونی بیگانه و كنترل فعالیت آنها. - تعیین و تشخیص هدفها و نقشه‌‌های بیگانگان در ایران و روش كار آنها به منظور رسیدن به این هدفها. - كشف شبكه‌های جاسوسی و اقدامات تدافعی و تهاجمی به منظور خنثی كردن فعالیتهای مزبور. - كشف فعالیتهای مضره و غیرقانونی بیگانگان مقیم ایران و خنثی نمودن آنها. - دستگیری و بازجوئی به منظور تشكیل پرونده مقدماتی جاسوسان و عمال و ایادی بیگانگان و ارسال آن به مقامات قضائی مسئول. سازمان اداری و تركیب دوایر مختلف اداره كل هشتم ساواك شامل بخشهای زیر می‌شد: - دفتر - شعبه مستقل قضائی - بخش مستقل مترجمین - بخش مستقل فیش و بایگانی - اداره یكم (كنترل بیگانگان) ـ بخش 1: امور معاودین، مهاجرین، پناهندگان، متجاوزین، ایرانیان ـ بخش 2: امور بیگانگان مقیم ایران ـ بخش 3: كنترل فرودگاهها و مرزها ـ شعبه كنترل مؤسسات بیگانه ـ شعبه كارت تردد. 6 - اداره دوم (عملیات و بررسی شوروی و اقمار) ـ بخش 1: عملیات كشورهای شوروی ـ بخش 2: عملیات كشورهای شوروی ـ بخش 3: بررسی 7 - اداره سوم (عملیات و بررسی كشورهای عربی و همجوار) ـ بخش 1: عملیات كشورهای عربی ـ بخش 2: عملیات كشورهای همجوار آسیایی ـ بخش 3: سایر كشورهای جهان 8 - بخش تحقیق. آخرین نمودار سازمانی اداره كل هشتم ساواك (در سال 1352) ترسیم شده بود: در آغاز تشكیل ساواك، اداره كل هشتم ساواك هنوز وجود خارجی نداشت و امور ضدجاسوسی برعهده اداره دوم از زیرمجموعه‌های اداره كل سوم قرار داشت. اما چند سال بعد و در سال 1338، ضرورت ایجاد اداره كل مستقلی برای انجام امور ضدجاسوسی موجبات تشكیل اداره كل هشتم را فراهم آورد و به تدریج حیطه فعالیت آن در سراسر كشور (به‌ویژه در مناطق حساس سیاسی و استراتژیك) و نیز برخی نمایندگیهای ساواك درخارج از كشور گسترش یافت. برخی از مهمترین ساواكهای استانها و شهرستانها كه اداره كل هشتم ساواك در آنها بخش ویژه‌ای به خود اختصاص داده بود عبارت بودند از: خراسان (برای روسها و افغانها)، گرگان و گنبد (برای روسها و تركمنها)، انزلی و بوشهر (برای روسها)، جلفا (برای روسها)، رضائیه (برای آسوریها)، آبادان و اهواز و خرمشهر (برای حاكم نشینهای خلیج و عراق و كنسولگریهای كشورهای مختلف)، بوشهر و بندرعباس (برای حاكم‌نشینهای خلیج)، سیستان و بلوچستان (برای مراقبت روی بلوچها و افغان)، اصفهان (برای ارامنه، پس از احداث ذوب‌آهن فوق‌العاده تقویت شد) حسین فردوست اداره كل هشتم ساواك را مورد توجه سیا و MI6 می‌داند و معتقد است این دو سرویس، برای تقویت هرچه بیشتر این اداره كل از هیچ تلاشی فروگذار نكردند و رابطه بسیار نزدیك و مستقیمی میان نمایندگان سیا و MI6 در تهران با اداره كل هشتم برقرار بود. 9 - اداره كل نهم (تحقیق) اداره كل نهم (تحقیق) طی سالهای بعد توسط حسین فردوست تأسیس شد تا امور مربوط به تحقیق را انجام دهد. اسرائیل و مسئول اداره كل تحقیق موساد در روند تشكیل و چگونگی فعالیت اداره كل نهم ساواك نقش داشتند. به دنبال آموزشهای آنان بود كه فردوست با یاری برخی نیروهای ساواك، اداره كل نهم را پایه‌گذاری كرد و به تدریج حیطه فعالیت آن در تهران و سایر ساواكهای كشور گسترش یافت. حیطه عمل و وظایف اداره كل نهم (تحقیق) در موارد زیر تعیین شده بود: - اجرای هرگونه تحقیق ـ بررسی سوابق و یا كسب اطلاعات لازم دربارة موارد زیر: الف) تحقیق صلاحیت استخدام در ساواك و تحقیق صلاحیت استخدام و یا ادامه خدمت در سازمانهای حساس دولتی و ملی. ب) تحقیق دربارة اشخاص مظنون. ج) كسب اطلاعات متفرقه. - اجرای تحقیقات و بررسیها دربارة افراد ـ پرسنل سازمانها و كسب اطلاعات متفرقه لازم صرفاً بنا به درخواست مقامات مسئول در حدود خواسته شده انجام می‌شود. توضیح: این اداره مسئولیت بررسی موضوعات را نداشت. 10 - اداره كل دهم در برخی منابع از ادارة كل دهمی هم برای ساواك نام برده شده است، اما حیطه وظایف متناقضی برای آن ذكر شده است. در خاطرات حسین فردوست اشاره‌ای به اداره كل دهم نشده است. در بولتنها و اسناد برجای مانده از ساواك هم اشارة آشكاری به این اداره كل وجود ندارد. اما در خاطرات دو تن از مدیران ارشد ساواك مطالب كوتاه و در عین حال متناقضی به چشم می‌خورد. منوچهر هاشمی مدیركل ادارة هشتم ساواك در این باره چنین نوشته است: اداره كل دهم: وظیفه آموزش پرسنل ساواك بر حسب نیازهای هر واحد، از زبان خارجی تا دوره‌های فنی، مثل آموزش خط‌شناسی، آموزش بازجوئی، آموزش بررسی اطلاعات و تهیه گزارش، مخابرات، حفاظت و غیره در این اداره كل متمركز بود. عیسی پژمان، برخلاف هاشمی، وظیفه این اداره كل را انجام امور بهداری و پزشكی ثبت كرده است: اداره كل دهم ـ همان ادارة سابق بهداری، در ضمن ادارة كل یكم بود كه به لطف ارتشبد نصیری به خاطر سرتیپ دكتر لطیفی به اداره كل بهداری تبدیل و سرتیپ دكتر لطیفی عنوان مدیركلی پیدا كرد. اداره بهداری از ابتدای تشكیل ساواك از عده‌ای از پزشكان نظامی و غیرنظامی مجرب و كاردان و علاقمند به كار و حرفه خود سازمان یافت. درجه‌داران پزشكیار نیز از میان بهترین معین پزشكان ارتش انتخاب شدند. به علت شركت نویسنده در عملیات شمال عراق در جنگ كردها با ارتش عراق از عده‌ای از پزشكان و معین‌پزشكان اداره بهداری برای معالجه و مداوای بیماران و زخمیها و غیره در بیمارستانهای صحرائی كه در عقب جبهه و در نقاط مختلف مستقر بود استفاده شد. ساواك تهران تا مدتها پس از تشكیل ساواك، ساواك تهران نُه ساواك دیگر را تحت مدیریت داشت كه عبارت بودند از ساواكهای ورامین، شهر ری، شمیران، دماوند، كرج، بلوار، امیریه، امجدیه و بازار. چهار ساواك اخیر كه در مناطق مختلف شهر تهران فعالیت می‌كردند، تحت عنوان ساواك شمال غرب، ساواك شمال شرق هم معروف بودند. پس از مدتی ساواكهای دماوند و ورامین از حوزه استحفاظی ساواك تهران خارج شده و تحت مدیریت ساواك سمنان قرار گرفتند؛ ساواكهای چهارگانه سطح شهر تهران هم منحل شده و در ساواك مركزی تهران، دفاتری برای كنترل این مناطق تشكیل شد و گزارشات آن مستقیماً در اختیار رئیس كل ساواك قرار می‌گرفت. ساواك استانها و شهرستانها ساواك استانها شامل مقامات و بخشهای زیر می‌شد: 1ـ رئیس 2ـ معاون 3ـ دفتر 4ـ شعبه امنیت ـ بخش فعالیتهای پنهانی و موزه ـ بخش كشف و گزارش نارضایتیها 5ـ شعبه حفاظت 6ـ شعبه فنی 7ـ شعبه تحقیق 8ـ شعبه برون‌مرزی 9ـ شعبه ضدجاسوسی ساواك استانها شمایی كوچك از نمودار سازمانی تشكیلات كل ساواك بود. علاوه بر ریاست و معاون ساواك در استانها كه نماینده تام‌الاختیار رئیس كل ساواك محسوب می‌شدند، دفتر ساواك استانها علاوه بر امور دفتری وظایف اداره كل یكم و اداره كل ششم را انجام می‌‌دادند؛ شعبه امنیت ساواك استانها در حكم اداره كل سوم ساواك عمل می‌كرد؛ فعالیت شعبه حفاظت هم مشابهت تامی با وظایف اداره كل چهارم ساواك داشت؛ وظایف شعبه فنی در راستای وظایف اداره كل پنجم بود، وظایف شعبه تحقیق ساواك استانها، مشابه وظایف و فعالیت اداره كل نهم بود، شعبه برون‌مرزی كه عمدتاً در استانهای مرزی كشور فعال بود، متناظر با اداره كل دوم ساواك عمل می‌كرد و فعالیت شعبه ضدجاسوسی هم «متناظر ادارة كل هشتم» ساواك بود. ساواك شهرستانها بسیار محدود بود و عمدتاً شامل یك رئیس، دو یا سه رهبر عملیات و چند نگهبان می‌شد. ضمن اینكه برحسب ضرورت ساواك در برخی از شهرهای كشور دوایر یا شعباتی ویژه دایر می‌كرد. اولین مركز استانی ساواك در خراسان و فارس تشكیل شد. استان خراسان به دلیل همجواری با اتحاد جماهیر شوروی و استان فارس به دلیل اشراف به مرزهای جنوبی كشور، در اولویت تأسیس مركز استانی ساواك قرار گرفتند. با این حال مسائل داخلی استانها به تدریج در كانون توجهات ساواكهای استانها قرار گرفت و مسائل ضدجاسوسی و خارجی در اولویت دوم قرار گرفت. ایجاد امنیت داخلی و جلوگیری از گسترش مخالفتهای سیاسی و نیز نظارت بر امور حكومتی در استانها و نظایر آن، بیشترین دغدغه خاطر ساواك استانها را تشكیل می‌داد. نیروهای ساواك دربارة تعداد كارمندان و كاركنان ساواك و نیز كیفیت استخدام و به كارگیری آنان اطلاع دقیقی وجود ندارد. بسیاری از كاركنان آغازین سالهای شكل‌گیری ساواك، عمدتاً شامل افسران و ارتشیان بازنشسته می‌شدند و بسیاری از آنان در سركوبهای دوران پس از كودتای 28 مرداد 1332 نقش چشمگیری داشتندو در فرمانداری نظامی از همكاران نزدیك تیمور بختیار محسوب می‌شدند. منصور رفیع‌زاده آخرین نماینده ساواك در امریكا در این باره چنین نوشته است: هنگامی كه ساواك در سال 1957 تأسیس شد بسیاری از افرادی كه در مأموریتهای كثیف شاه دست داشتند به كار گمارده شدند. سالها بعد، هنگامی كه برای تعطیلات در تهران بودم، یكی از بدنام‌ترین این افراد در مقابلم سبز شد. او می‌‌دانست كه من چه كاره هستم و خواهش كرد سفارش او را به تیمسار نصیری بكنم. من بلافاصله او را شناختم. وی در زمان اعتراضات دانشجویی، زندانبان من بود. او با افتخار از كارهای خود و شركت در قتل شیرازی سخن گفت. هنگامی كه برای دانستن جزئیات پافشاری كردم وی با گستاخی در مورد شب آتش‌سوزی در سال 1953 گفت: «من فردی بودم كه در حالیكه چند نفر شیرازی را گرفته بودند، نفت بر سر و بدن او ریختم، چون لباسهای خودم نیز نفتی شده بود، نمی‌توانستم او را آتش بزنم چون ممكن بود لباسهای خودم هم آتش بگیرد. یكی دیگر از مأمورین زندان كهنه‌ای را آتش زد و به طرف او پرتاب كرد... ارتش شاه ظرفیت نداشت بیشتر از سربازانش، تیمسار و ارتشبد داشته باشد. اما یك سرهنگ هم، یك آدم است. مگر چند سال می‌تواند منتظر رسیدن درجه‌ای تازه و ارتقاء مقام باشد؟ این مشكل را، در آن سنوات، چنین حل كرده بودند كه سرهنگان زایده را از ارتش می‌راندند. اما برای جلوگیری از نارضایی، آنان را جیره‌خور ساواك می‌ساختند. با دریافت حقوق همین‌گونه مدیریتها كه افزون بر حقوق بازنشستگی به آنان عطا می‌شد. و از آنان توقع نظارت و گزارشهایی داشتند كه باید به ساواك می‌فرستادند. در همان حال به تدریج گروهی از توده‌ای‌ها و سایر گروههای تواب و وابسته به جریانهای سیاسی چپ، به خدمت ساواك درآمدند. نیروهای شاغل در ساواك، تركیب نامتجانسی از گروههای مختلف نظامی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی كشور بودند كه در سطوح مختلف در خدمت اهداف و خواسته‌‌های ساواك به فعالیت مشغول بودند. گفته می‌شد بسیاری از رجال درجه اول كشور كه در رأس مهمترین مدیریتهای اداری و سیاسی قرار داشتند، از اعضای رسمی و غیررسمی ساواك به شمار می‌روند. دربارة تعداد كاركنان ساواك هم نظرات مختلفی ارائه شده است. در برخی منابع تعداد كاركنان رسمی و حقوق‌بگیر ساواك تا بیش از هفت هزار تن اعلام شده است. در برخی منابع گفته شده كه ساواك در سالهای اولیه، حدود 2000 تا 2400 كارمند رسمی داشت كه این تعداد در اواخر دهه 1340 به 7 تا 10 هزار تن افزایش یافت، این تعداد غیر از دهها هزار نفری بود كه به صورت غیررسمی با ساواك همكاری می‌كردند. برخی منابع، تعداد كارمندان رسمی ساواك را تا اواخر دهة 1340، حدود 5500 نفر برشمرده‌اند كه بایستی این رقم طی دهة پایانی حكومت پهلوی افزایش یافته باشد. آمارهای غیررسمی دیگری نیز تعداد كاركنان رسمی ساواك را حدود 3 تا 3500 تن ذكر می‌كنند. به غیر از نیروهای رسمی ساواك، همكاران غیررسمی بسیاری نیز برای آن برشمرده‌اند. در محافل سیاسی و اجتماعی داخلی معاصر دوره انقلاب شایع بود كه «از هر سه ایرانی یك نفر عضو ساواك است» در همان حال، آمده كه در اواخر دهة 1340 ساواك «55000 خبرچین داشت» كه سالانه مبالغی هنگفت برای ساواك هزینه برجای می‌‌نهاد. در برخی گزارشات، تعداد خبرچینان و همكاران غیررسمی ساواك بین 20 تا 30 هزار نفر اعلام شده كه در قالب «خبرچین و گردن كلفت» در خدمت اهداف ساواك بودند. ساواك از نظر نیروی انسانی و نیروهای رسمی و غیررسمی در نقاط مختلف كشور و نیز در بخشهای مختلف جهان، كمبودی نداشت و علاوه بر نیروهای رسمی، شمار داوطلبان خدمت و همكاری با ساواك نیز قابل‌توجه بود. در انتخابات مدیران ارشد ساواك و به‌ویژه رئیس كل ساواك، شاه نقش مستقیمی داشت و جایگاه ظاهری رئیس ساواك به عنوان معاون نخست‌وزیر، هیچ‌ حق انتخابی برای رؤسای وقت دولت در پی نداشت. مقررات داخلی كارمندان ساواك ساواك برای كارمندان و كاركنان خود مقررات و آئین‌نامه مفصل و در عین حال سفت و سختی تنظیم و تدوین كرده بود كه نیروهای آن را مقید می‌ساخت بر اساس ملزومات ویژه اداری ـ امنیتی ساواك رفتار كنند و تمام اصول و ویژگیهای یك سازمان امنیتی ـ اطلاعاتی را در رفتار اداری ـ پرسنلی خود رعایت نمایند. مقررات داخلی ساواك برای تمامی پرسنل و مستخدمین آن وظایف ویژه‌ای مقرر می‌كرد. تمام كسانی كه به انحاء گوناگون به استخدام ساواك درمی‌آمدند و همكاری‌شان با بخشهای مختلف این سازمان آغاز می‌شد از سوی حفاظت ساواك تحقیقاتی دربارة آنان صورت می‌گرفت و بر اساس سمت و شغلی كه به آنها واگذار می‌شد مراحل و مراتب گزینش متعددی داشتند. كسانی كه در ساواك (به‌ویژه در امور حساس) به كار گرفته می‌شدند به طور دائم تحت كنترل و مراقبت حفاظتی قرار داشتند و دائماً در معرض آزمایشات حفاظتی آن سازمان بودند. ساواك بر اساس شغل رسمی كه به كاركنان و پرسنل واگذار می‌كرد چهار نوع آزمایش حفاظتی ـ گزینشی را دربارة آنان اعمال می‌كرد كه عبارت بود از: 1ـ بررسی سوابق شخصی 2ـ بررسی سوابق شخصی بستگان و معاشران نزدیك 3ـ آزمایش محدود و 4ـ آزمایش كامل. نظام اداری حاكم بر ساواك همچنین كارمندان و كاركنان آن را ملزم می‌كرد شئون اداری ویژه سازمان را مراعات كنند. كارمندان و كاركنان ساواك به دو دسته رسمی و غیررسمی تقسیم می‌شدند كه مقررات اداری ویژه ساواك برای به كارگیری و استخدام هر یك از آنان شرایط خاصی داشت. سلسله مراتب اداری ساواك بر اساس مقامات دهگانه و به شرح زیر طبقه‌بندی می‌شد: ماده 33: مقامات سازمان اطلاعات و امنیت كشور به ده مقام زیر تقسیم می‌شود: الف ـ مقام 10 مدیران كل ب ـ مقام 9 معاونین ادارات كل پ ـ مقام 8 رؤسای ادارات ت ـ مقام 7 رؤسای بخش ث ـ مقام 6 رؤسای دوائر ج ـ مقام 5 رؤسای شعب چ ـ مقام 4 كارمندان درجه 1 ح ـ‌ مقام 3 كارمندان درجه 2 خ ـ‌ مقام 2 كارمندان درجه 3 د ـ مقام 1 كارمندان درجه 4 ساواك برای چگونگی برخورد با تخلفات اداری كاركنانش هم مقررات ویژه‌ای را وضع كرده بود. ساواك برای نظارت بر حسن انجام امور محوله از سوی كاركنان و پرسنل مربوطه، به فواصل مختلف به بازرسی از محل كار و مأموریت نیروهایش می‌پرداخت و برای این بازرسیها اهداف، شرایط و ویژگیهایی قایل شده بود. از آنجایی كه در بسیاری از مناطق و شهرها كارمندان ساواك در خانه‌ها و منازل سازمانی ساواك مسكن می‌گزیدند، تشكیلات اداری ـ حفاظتی ساواك درباره ویژگیهای این منازل و چگونگی سكونت در آنها، شرایط و مقررات خاصی از نظر حفاظتی ـ امنیتی قائل شده بود. نهایتاً اینكه ساواك برای چگونگی بهره‌گیری كارمندان و پرسنل آن سازمان از تعطیلات رسمی كشور، استفاده از نشانهای خارجی و لباسهای تشریفاتی، ساعات حضور در محلهای خدمت و غیره نیز دستورالعملهای ویژه‌ای تعیین و كاركنانش را به مراعات آن ملزم می‌ساخت. آنچه آمد از مهمترین مقررات و آئین‌نامه‌های ویژه امنیتی ـ حفاظتی تشكیلات اداری ساواك بود كه كاركنان و نیروهای این سازمان در سطوح مختلف را به رعایت آن ملزم می‌ساخت. اسناد و مكاتبات اسناد و نامه‌های متبادله میان دوایر و بخشهای مختلف ساواك با یكدیگر و نیز نامه‌‌نگاریها و مراسلات ساواك با خارج از ساواك، براساس ضوابط ویژه‌ای صورت می‌گرفت. علاوه بر اینكه تشكیلات اداری ساواك مقررات و آئین‌نامه‌های خاصی برای چگونگی تدوین و نگارش نامه‌ و سایر مكاتبات اداری و غیره تعیین كرده بود، نگهداری اسناد محرمانه، سری و طبقه‌بندی اسناد و بهره‌گیری از اسامی و كلمات مستعار و اعداد رمز نیز از نظم و قاعده‌ای خاص پیروی می‌كرد. در مكاتبات و نامه‌‌نگاریهای محرمانه ساواك از اسامی مستعار و رمز بهره‌ برده می‌شد. مكاتبات حساس كه از نقاط مختلف كشور و نیز خارج از كشور صورت می‌گرفت، بیش از هر مورد دیگری از اسامی، اعلام و اعداد رمز استفاده می‌شد. بخش رمز و كشف رمز از مهمترین دوایر ساواك محسوب می‌شد. علاوه بر اینكه بسیاری از مدیران و اعضای ارشد ساواك در مكاتبات معمولی از اسامی و اعداد رمز استفاده می‌كردند، در موارد بسیاری مكاتبات و مراسلات ساواك با بخشهای مختلف آن در داخل و خارج از كشور، به طور كلی به وسیله حروف رمز صورت می‌گرفت. بسیاری از دوایر، نمایندگیها، مأموران و پایگاههای ساواك در داخل و خارج از كشور، با اسامی و اعداد رمزی كه هر از چندگاه تغییر می‌‌‌كرد قابل شناسایی بود. برخی از مهمترین رجال كشور نیز كه در رأس همه آنها شخص شاه قرار داشت، در مكاتبات ساواك با اسامی و اعداد رمز ذكر شده‌اند. برای نمونه در بسیاری از اسناد ساواك برای شاه اسامی رمز و مستعار «منصور»، «نیكنام» و عدد رمز «66» ذكر شده است. در اسناد ساواك واژه‌های رمزی كه نمایانگر مقامات ساواك است بر اساس نام روزهای هفته به كار رفته است. معمولاً در پایان مكاتبات و اسناد به ترتیب شنبه تا چهارشنبه ذكر شده است. مفهوم این اسامی رمز به شرح زیر است: نظریه شنبه: نظریه منبع نفوذی ساواك (گزارشگر) است كه از طریق مشاهده مستقیم یا از راههای دیگر كسب خبر نموده و ارائه شده است. نظریه یكشنبه: نظریه رهبر عملیات است كه پس از گزارش منبع نفوذی آن را تأیید یا تحلیل می‌كند. رهبر عملیات مسئولیت مستقیم كنترل منبع و هدایت وی را به عهده دارد. نظریه دوشنبه: نظریه رئیس دایره عملیات است. نظریه سه‌شنبه: نظریه امنیت داخلی است و در اداره كل، رئیس بخش است. نظریه چهارشنبه: نظریه رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه و در ادارة كل، رئیس اداره است. تقریباً در همة اسناد ساواك برای ساواك استانها، شهرستانها، ادارات كل ساواك و دوایر و زیرمجموعه‌های آنها اعداد و حروف رمزی هم ذكر شده كه نمایانگر مبدأ و یا مقصد مكاتبات و مراسلات بوده است. مهمترین این اعداد رمز و موارد استفاده از آن به شرح زیر بود: 1 ه‍ (ساواك گیلان)، 2 ه‍ (ساواك مازندران)، 3ه‍ (ساواك آذربایجان شرقی)، 4 ه‍ (ساواك آذربایجان غربی)، 5 ه‍ (ساواك كرمانشاه)، 6 ه‍ (ساواك خوزستان)، 7 ه (ساواك فارس)، 8 ه‍ (ساواك كرمان)، 9 ه‍ (ساواك خراسان)، 10 ه‍ (ساواك اصفهان)، 11 ه‍ (ساواك سیستان و بلوچستان)، 12 ه‍ (ساواك كردستان)، 13 ه‍ (ساواك همدان)، 14 ه‍ (ساواك سمنان)، 15 ه‍ (ساواك لرستان)، 16 ه‍ (ساواك بوشهر)، 17 ه‍ (ساواك هرمزگان)، 18 ه‍ (ساواك كهگیلویه و بویراحمد)، 19 ه‍ (ساواك چهار محال و بختیاری)، 20 ه‍ (ساواك تهران)، 21 ه‍ (ساواك قم)، 22 ه‍ (ساواك اراك)، 23 ه‍ (ساواك قزوین)، 24 ه‍ (ساواك ایلام)، 25 ه‍ (ساواك زنجان)، 26 ه‍ (ساواك یزد) بوده‌اند. همچنین مبداء یا مقصد نامه‌ها و گزارشات مربوط به اداره كل سوم ساواك (امنیت داخلی) به اعداد رمز عنوان شده است. اداره كل سوم از هفت بخش تشكیل می‌شد كه عبارت بودند از: 1 مدیریت كل اداره كل سوم 2 اداره یكم عملیات و بررسی 3 اداره دوم عملیات و بررسی 4 اداره سوم كل سوم 5 اداره چهارم كل سوم 6 اداره پنجم كل سوم 7 اداره ششم كل سوم. اجزاء اداره یكم عملیات و بررسی شامل: 310 (دفتر اداره یكم عملیات و بررسی)، 311 (بخش احزاب و دستجات كمونیستی)، 312 (بخش احزاب و دستجات سیاسی و مذهبی افراطی)، 313 (بخش هدفهای تازه و فعالیتهای مربوط به عرب زبانان ناراحت و بلوچهای حاد ایرانی)، 314 (اكراد)، 315 (فعالیتهای خارجی) و 316 (روحانیون و مقامات مذهبی) بوده است. اجزاء اداره دوم عملیات و بررسی شامل: 320 (دفتر اداره دوم عملیات و بررسی)، 321 (بخش دانشگاه تهران)، 322 (بخش دانشگاهها و مراكز عالی آموزش تهران)، 323 (بخش دانشگاهها و مراكز عالی آموزشی استانها و شهرستانها) و 324 (بخش آموزش و پرورش و مدارس در تهران و استانها و شهرستانها) بوده است. اجزاء اداره سوم كل سوم شامل: 330 (دفتر اداره سوم كل سوم)، 331 (بخش ممالك اسكاندیناوی و اروپای شرقی)، 332 (بخش كشورهای اروپای غربی)، 333 (بخش امریكا و كانادا و امریكای جنوبی و مركزی) و 334 (بخش خاورمیانه و كشورهای عربی و ممالك قاره آسیا و افریقا) بوده است. اجزاء اداره چهارم كل سوم شامل: 340 (دفتر اداره چهارم كل سوم)، 341 (بخش احزاب و دستجات راست، انجمنها و اتحادیه‌های دولتی و خصوصی)، 342 (بخش وزارتخانه‌ها و ادارات و سازمانهای دولتی)، 343 (بخش كارگری)، 344 (بخش اصناف و بازرگانان)، 345 (بخش كشاورزی و امور زراعی)، 346 (بخش عشایر و قاچاق اسلحه و مهمات و كالا)، 347 (بخش جراید و سینما و تلویزیون9، 348 (بخش نارضایتیهای عمومی) و 349 (بخش روابط عمومی) بوده است. اجزاء اداره پنجم كل سوم شامل: 350 (دفتر اداره پنجم كل سوم)، 351 (بخش دكترین و آموزش و سازمان و وظایف رهبران عملیات امنیت داخلی)، 352 (بخش سانسور و كنترل مكاتبات) و 353 (بخش منابع و مأموران و گروههای تعقیب و مراقبت) بوده است. اجزاء اداره شش كل سوم شامل: 360 (دفتر اداره ششم كل سوم)، 361 (بخش فیش)، 362 (بخش بایگانی) و 363 (بخش بررسی و تجزیه) بوده است. درباره طبقه‌بندی شكل و محتوای اسناد و مدارك ساواك تاكنون مطالعه و بررسی قابل توجهی صورت نگرفته است. مهمترین و مستندترین پژوهش مقاله كوتاهی است كه توسط آقای كریمی تحت عنوان «اسناد ساواك و نقش آنها در روشن ساختن زوایای تاریك تاریخ» در مجموعه مقالات همایش اسناد و تاریخ معاصر به چاپ رسیده است. وی اسناد ساواك را بر اساس محتوا و شكل به سه دوره كلی (دوره ریاست تیمور بختیار، دوران بازسازی ساواك توسط فردوست و دوره سیطره نصیری بر ساواك) تقسیم می‌كند و معتقد است كه اسناد دوره اول ساواك شباهت تامی به گزارشات و اسناد شهربانی دارد. اما دوره‌های بعد، تغییراتی در شكل و محتوای گزارشات پدید آمده است. وی در این باره چنین توضیح داده است: با نگاهی گذرا به اسناد و بقایای كار ساواك، از لحاظ اداری آن را به سه دوره یعنی: دوره اول: تشكیل ساواك و ریاست تیمور بختیار، دورة دوم: بازسازی به كمك فردوست و دوره سوم: دوره حاكمیت نصیری بر ساواك تقسیم كرد كه شاخصه دوره اول شباهت تهیه و تنظیم گزارشها ـ از لحاظ شكل و محتوا ـ به شهربانی است و شاخصه دوره سوم تغییرات شكلی و محتوایی در كسب خبر و ارزیابی آن است. در دوره اول ریاست بختیار بر ساواك، شباهت كار با شهربانی به این دلیل بود كه هم، بعضی از كارمندان اداره دوم شهربانی به ساواك منتقل شده بودند و هم منابع انسانی شهربانی به ساواك وصل شده بودند، و غالب گزارشها از سوی مأمورین تنظیم می‌شد و فرم مورد استفاده نیز در مقایسه با دورن سوم بسیار ساده و ابتدایی بود. اما بعد از بازسازی ساواك كه توسط ارتشبد فردوست و با كمك گرفتن از عناصر اطلاعاتی اسرائیل در قبال واگذاری پایگاهی در غرب ایران به آنان، صورت گرفت، شاهد تحولاتی در فرم و كیفیت گزارشها هستیم. همچنین از منابع دیگر كسب خبر از قبیل استراق سمع، تعقیب و مراقبت، سانسور پستی و ... نیز در مواقع خاص استفاده می‌شد. به همین دلیل یكی از مواد آموزشی كادر ساواك «گزارش‌نویسی» بود كه اكثریت قریب به اتفاق آنان موظف به گذراندن این دوره بودند. اسناد موجود نشان‌دهنده آن است كه ساواك در این رابطه در تماس با سرویسهای اسرائیل، امریكا، انگلیس، آلمان غربی و فرانسه در زمینه تنظیم آگهی خبر كه فرم مربوطه جهت درج گزارشهای منابع در آن بوده، از كمكهای آنان بسیار بهره برده است. در واقع با آموزشهایی كه هم كارمندان دیده‌اند و هم به منابع داده شده آنان در قالب فرم مذكور به 5 سئوال اصلی و كلیدی كی، كجا، كی، چگونه و چرا، پاسخ می‌داده‌اند و در كنار آن منبع و منشأ معلوم می‌گردیده، اشارات اداری و پس از متن خبر، در پایان ارزیابی آن نیز توسط سلسله مراتب اداری معین می‌شده است. در محتوا نیز می‌توان به 2 نكته اشاره داشت: یكی اینِكه در نگارش اخبار و اطلاعات، در نقل قول و در جملات منقول، افعال معلوم را به افعال مجهول تغییر می‌دادند و دیگر اینكه ضمایر اول شخص را به سوم شخص تبدیل می‌نمودند كه در اكثر گزارشها به وضوح قابل مشاهده است. در سالهای نخست شكل‌گیری و فعالیت ساواك، گزارش و اسناد تهیه شده به ندرت تكثیر و یا نسخه‌برداری می‌شد و سابقه پرونده‌ها و اسناد عمدتاً در یك رده یا یگان نگهداری می‌شد. اما به تدریج از گزارشات و پرونده‌های تشكیل شده، نسخه و كپی‌های متعددی تهیه می‌شد و بر اساس احتمال استفاده از آنها در رده‌های مختلف بایگانی می‌شد. برای نمونه هرگاه گزارش ساواك حاوی مطالبی دربارة افراد مختلفی بود به تعداد افراد نام برده شده (البته مهم) از آن اسناد و گزارشات نسخه‌برداری می‌شد و پرونده‌های متعددی تشكیل می‌گردید و در مكانهای مختلف نگهداری می‌شد. به طور متوسط پرونده و یا گزارش ساواك در سه تا شش جای مختلف بایگانی و نگهداری می‌شد. اسناد موجود در ساواك به طور كلی به دو دسته تقسیم می‌شد: 1ـ سوابق انفرادی 2ـ سوابق موضوعی: سوابق انفرادی خود به انواع: پرونده‌های پرسنلی ساواك، پرونده‌های حفاظتی ساواك، پرونده‌های تعیین صلاحیت، پرونده‌های منابع، پرونده‌های سوژه‌های ساواك و از این قبیل تقسیم می‌شود. سوابق موضوعی كه شامل: پرونده موضوعی گروههای مختلف، پرونده‌های موضوعی ـ اداری ساواك، پرونده‌های بررسیهای خارجی و از این قبیل می‌گردد. منابع كسب خبر و گزارش ساواك، شامل عوامل انسانی و نیز وسایل فنی و یا تركیبی از مشاركت عوامل و نیروی انسانی با وسایل و تجهیزات فنی بود. ساواك برای ارزیابی و سنجش درجه اعتبار اخبار و گزارشاتی كه از منابع مختلف كسب می‌كرد، از حروف و اعداد رمزی استفاده می‌كرد. هر یك از حروف و اعداد بیانگر درجه اعتبار خبر و منبع ارائه كننده آن بود. در گزارشها و اسناد ساواك به قسمتی به نام تقویم منبع برمی‌خوریم كه با روش تركیب حروف و اعداد هم، منبع و هم، خبر كسب شده مورد ارزیابی قرار می‌گرفت. حروف مربوط به ارزیابی منبع و اعداد مربوط به ارزیابی خود خبر بود. این حروف و اعداد به شرح زیر تبیین می‌شود: الف: كاملاً مورد اعتماد. ب: معمولاً قابل اعتماد. ج: تقریباً قابل اعتماد. ه‍ : قابل اعتماد نیست. و: غیرقابل قضاوت است. همان‌گونه كه مشاهده می‌‌نمایید این موارد كاملاً مربوط به فرد خبردهنده و ارزیابی اوست. و اما اعداد: 1ـ از منابع دیگر تأیید شده است. 2ـ به احتمال قوی صحت دارد. 3ـ ممكن است صحیح باشد. 4ـ مشكوك است. 5ـ غیرقابل قضاوت است. حال برای اینكه بهتر متوجه ارزیابی خبر و منبع شوید مثال تركیبی را بیان می‌‌نمایم. مثلاً اگر تقویم منبعی «ب ـ 3» باشد معنی و مفهوم این ارزیابی آن است كه منبع موردنظر معمولاً قابل اعتماد بوده و فردی است كه غالباً اخبار را صحیح شنیده و منتقل می‌نماید ولی خبر كسب شده 50% احتمال صحت دارد و لذا تحقیق بیشتری را در این زمینه می‌طلبد؛ هم از ناحیه هدایت مجدد منبع مذكور نسبت به تكمیل مطالب اظهار شده و هم از ناحیه عوامل دیگر. ساواك برای طبقه‌بندی نامه‌ها، مكاتبات، سوابق و اسناد، مقررات و آئین‌نامه‌های امنیتی ـ حفاظتی ویژه‌ای تدوین كرده بود. برای انهدام اسناد و مداركی كه دیگر حفظ و بایگانی آن به مصلحت تشخیص داده نمی‌شد، دستورالعمل حفاظتی ـ امنیتی خاصی تدوین شده بود و مسئولان امر صرفاً با رعایت موازین اعلام شده می‌توانستند به نابودی و انهدام اسناد اطلاعاتی ـ امنیتی و غیره اقدام كنند. نشریات اطلاعاتی ـ خبررسانی داخلی ساواك برای تغذیه اطلاعاتی ـ خبری و جهت‌دهی فكری ـ سیاسی كاركنان خود در رده‌های مختلف، نشریات داخلی و محرمانه متعددی چاپ و در اختیار اعضا قرار می‌داد. این نشریات كه عمدتاً به صورت ادواری چاپ می‌شد، به غیر از بولتنهای ویژه و گاه و بیگاه ساواك درباره مسائل، مباحث و رخدادهای مختلف داخل و خارج از كشور بود. از میان نشریات داخلی ساواك دو نشریه امنیت داخلی و آگاهی‌نامه اهمیت بیشتری یافتند. نشریه امنیت داخلی به صورت ماهانه چاپ می‌شد و این نشریه محرمانه از انتشارات بخش دكترین و آموزش ساواك بود و در قسمت بالای حاشیه روی جلد آن تاج شاه نقش بسته بود. از دیگر نشریات خیلی محرمانه داخلی ساواك آگاهی نامه بود كه در سالهای پایانی عمر رژیم پهلوی به فاصله هر پانزده روز یك بار چاپ می‌شد و هدف آن بررسی تحلیلی ـ خبری و اطلاع‌رسانی از رویدادهای سیاسی و اجتماعی داخلی و خارجی بود. در آن درباره بسیاری از رخدادهای سیاسی داخلی و نیز برخوردهای ساواك با مخالفان، اطلاعات هدفمند و كنترل شده‌ای در اختیار اعضای ساواك قرار می‌گرفت. آموزش و مهارتهای فنی ـ اطلاعاتی مقوله آموزش و مهارتهای فنی ـ اطلاعاتی از مهمترین پیش‌شرطهای كار اطلاعاتی ـ امنیتی است. برای ساواك به عنوان سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی بهره‌گیری از آموزشهای فنی و اطلاعاتی جایگاه مهمی داشت و چنانكه در مباحث پیشین هم گفته شد، ساواك تحت هدایت و مدیریت سیا و امریكا تشكیل شد و به تبع آن بخش اعظمی از آموزش آن نیز بر عهده این سازمان قرار گرفت. آموزشهایی كه از سوی سیا و موساد به نیروهای ساواك داده می‌شد دائماً در حال گسترش بود. این دو سرویس هر آنچه ضروری می‌دانستند، به ساواك هم‌پیمان خود آموزش داده و مهارتهای لازم را در اختیار آن قرار می‌دادند. از جمله آموزشهایی كه سیا و موساد به ساواكیها دادند چگونگی شكنجه مخالفان و زندانیان سیاسی و غیره بود. سازمانهای حقوق بشر و عفو بین‌المللی بارها فاش ساختند كه سیا در آموزش ساواك برای شكنجه زندانیان و مخالفان سیاسی مستقیماً دست دارد. از دیگر سرویسهای اطلاعاتی غرب كه بسیاری از نیروهای ساواك را آموزش می‌داد، MI6 بود. مدیران و افسران ارشد، برخی دوره‌های عالی آموزش را زیر نظر آن در انگلستان می‌گذرانیدند. آموزشهای MI6 و نیز MI5 انگلیس به نوعی مكمل آموزشهای سیا و موساد بود. از مهمترین مفاهیم از آموزشهای تئوریك ساواك كه به اعضا داده می‌شد مفهوم اطلاعات و ضداطلاعات و زیرمجموعه‌های آن بود. در این باره كتابها و جزوه‌‌های متعددی كه مهر محرمانه و سری دارد، در اختیار واحدهای آموزشی ساواك قرار داشت. نیروهای ساواك در این جزوه‌ها آموزشهای مربوط به حیطه اطلاعات، ضداطلاعات، جاسوسی، حفاظت و غیره را فرا می‌گرفتند. از دیگر آموزشهای ساواك چگونگی جمع‌آوری اطلاعات پنهانی مستقیم و غیرمستقیم از منابع مختلف در داخل و خارج كشور بود. از جمله مهمترین آموزشهایی كه به نیروهای ساواك داده می‌شد ضداطلاعات و ضدجاسوسی بود كه عمدتاً شامل اعضای اداره كل هشتم ساواك می‌شد. هر چند كلیدی‌ترین آموزشهای ضداطلاعات در امریكا انجام می‌گرفت اما به تدریج و با فعال شدن حوزه آموزش ساواك، نیروهای این سازمان در داخل كشور هم به فراگیری ضداطلاعات پرداختند. با ترجمه و تدوین كتابها و جزوه‌های ضداطلاعات سیا و دوره‌هایی كه برای نیروهای اطلاعاتی و ضداطلاعات امریكا مرسوم بود، منابع مورد نیاز آموزش در داخل كشور نیز فراهم شد. از دیگر آموزشهای نیروهای ساواك، روشهای اصولی و علمی جاسوسی بود. این آموزشها در حیطه مسئولیت اداره كل سوم ساواك قرار داشت و مأموران آن اداره كل بیشترین بهره را از آموزشهای جاسوسی می‌بردند. بخش دیگری از آموزش برای بررسی اطلاعات به دست آمده از منابع مختلف بود كه در حیطه وظیفه و عمل اداره كل هفتم قرار داشت. از آموزشهای مهم دیگری كه به اعضای اطلاعاتی ـ عملیاتی ساواك داده می‌شد، جستجوی صحیح و منطقی سوژه‌های مختلف انسانی و اشیاء بود. جستجو، تعقیب و مراقبت از مهمترین عرصه‌های فعالیت و عمل ساواك، به‌ویژه در داخل كشور، بود. از دیگر آموزشهای ساواك موضوع مشاهده و توصیف اشخاص و سوژه‌های مختلف بود. در این مرحله نیروها با روشهایی كه در روند مشاهده و توصیف دقیق و كارآمد سوژه‌های مختلف آنان را یاری می‌داد آشنا می‌شدند. از دیگر آموزشها چگونگی شناسایی و برخورد حساب شده با پدیده جدید مخالفان سیاسی مسلح (مبارزان چریكی) بود. علاوه بر آموزشهای فنی ـ نظامی، الكترونیكی و بهره‌گیری كارآمدتر از اسلحه در مواجهه با گروههای چریكی، شناسایی علمی و منطقی گروههای چریكی و مسلح هم اهمیت قابل توجهی داشت. آموزش‌های فنی از مهمترین عرصه‌های آموزشی ساواك چگونگی بهره‌گیری از وسایل و لوازم فنی، الكترونیكی و سایر تدابیر تخصصی ـ مهارتی بود. این آموزش‌ها به دو روش تئوریك و عملی صورت می‌گرفت و بدین ترتیب ضمن اینكه اصول و چگونگی بهره‌گیری از وسایل و روشهای فنی در امور مختلف اطلاعاتی، كسب خبرو غیره در كلاسهای آموزش تئوریك به كارآموزان عرضه می‌شد هم‌زمان بهره‌گیری از وسایل فنی مذكور به طور عملی تشریح می‌شد . از جمله آموزش‌های دیگر ساواك چگونگی كسب خبر از طریق میكروفن‌گذاری بود. میكروفن‌گذاری كه از كارآمدترین روشهای شنود كسب خبر پنهانی بود، به جدّ مورد توجه ساواك بود و به همین دلیل نیروهای مربوطه با جدیدترین روشهای میكروفن‌گذاری آشنا شده و با دستگاههای شنود سر و كاری دائمی داشتند. از دیگر آموزشهای فنی (تئوریك و عملی) ساواك به نیروهای مربوطه شیوه كارآمد استفاده از شنود تلفنی برای كسب خبر بود كه در این روش كارآموزان روش كنترل تلفن سوژه‌های تحت تعقیب را فرا می‌گرفتند. آشنایی با شیوه‌های علمی و حرفه‌ای عكاسی از دیگر آموزشهایی بود كه به صورت عملی و تئوریك به پرسنل ساواك ارائه می‌شد و طی آن ضمن آشنا كردن پرسنل با انواع دوربینهای حرفه‌ای، روشهای اصولی تهیه تصاویر مطلوب را به آنها آموزش می‌دادند. در دیگر آموزشهای فنی ساواك شیوه‌های حرفه‌ای باز كردن و گشودن قفل‌های مختلف بود. از دیگر آموزشهای فنی ساواك بهره‌گیری علمی و روشمند از مكالمات و ارتباط رمزی بود. آخرین دستاوردهای فنی ـ الكترونیكی مربوط به امور اطلاعات و خبررسانی در فراگیری شیوه‌های ارسال پیامهای رمزی به كار گرفته می‌شد و با بهره‌گیری از تجهیزات پیشرفته آن دوره آموزشهای عملی و تئوریك متنوعی به نیروهای ساواك داده می‌شد. و در همان حال آموزشهای لازم برای رمزشكنی و چگونگی ورود به دریافت پیامهای رمزی رقیبان در اختیار آنان قرار داده می‌شد. از دیگر آموزشهای فنی ساواك آشنا ساختن نیروها با نوشته‌های مختلف برای شناسایی نویسندگان و منشأ این نوشته‌ها بود تا در امور مختلف اطلاعاتی، كسب خبر و غیره از آن بهره گرفته شود. مهم‌تر از همه اینها آموزش خط‌شناسی بود كه از سوی مسئولان ساواك بسیار جدی گرفته شد و با بهره‌گیری از استادان خط‌شناس موساد گام‌های مهمی در این راه برداشته شد. یكی ازمهمترین اقدامات ساواك برای مراقبت از مخالفان، سانسور مكاتبات و گشودن مراسلات و نامه‌های آنان بود، آموزش «روشهای گشودن پاكات» در میان آموزه‌های ساواك به نیروها جایگاه مهمی داشت. از دیگر آموزشهای فنی ساواك شیوه‌های كارآمد سانسور مكاتبات، نشریات و نظایر آن بود. در جزوات آموزشی ساواك در تعریف سانسور آمده بود كه: «سانسور از نظر كلی یعنی گشودن پاكات و كنترل نامه‌ها و نشریات» سانسور مكاتبات، نشریات و نامه‌های مردم در داخل و خارج كشور از جمله مهمترین اعمال و فعالیت ساواك در تمام دوران حضور خود در عرصه كشور بود و بهره‌گیری از روشهای كارآمدتر سانسور، از دل مشغولیهای همیشگی مسئولان آن بود. فراگیری علمی ـ فنی كاربرد تله‌های شیمیایی و فیزیكی در امور سانسور مكاتبات و غیره از دیگر آموزشهایی بود كه به نیروهای ساواك داده می‌شد. انگشت‌نگاری از دیگر دانشهای فنی بود كه در كلاسهای سری ساواك آموزش داده می‌شد. آموزش بازجویی بازجویی از متهمان و مخالفان سیاسی و غیره از اقشار مختلف از مهمترین حیطه‌های وظایف و عمل ساواك در تمام دوران فعالیت آن محسوب می‌شد و آشنایی با شیوه‌های جدید و كارآمدتر بازجویی (حداقل در بخشی از دوران فعالیت ساواك) مورد توجه رهبران و رؤسای ساواك قرار گرفت. در اوایل تأسیس ساواك از بازجویی به روش علمی خبری نبود و شكنجه و آزارهای جسمی و روحی شدید مخالفان و متهمان از اصلی‌ترین روش اقرارگیری و به تبع آن پرونده‌سازیهای عمدتاً ناروا بود. بعدها و به ابتكار شخص فردوست بود كه سازمان موساد بهترین بازجویان خود را همراه با كتاب و جزوه آموزشی و علمی لازم به ایران اعزام كرد تا بازجویان و پرسنل ساواك را با روشهای علمی بازجویی آشنا سازند و توسط متخصصین اسرائیلی شماری از نیروهای ساواك با روشهای علمی‌تر بازجویی آشنایی یافتند و روش اعتراف‌گیری و بازجویی علمی و منطقی‌تر هم تا مدتها در ساواك باب شد. اما این مهم حداقل از اواخر دهة 1340 به بعد كه ساواك آشكارا به سوی روشهای خشن روی آورد به دست فراموشی سپرده شد و شكنجه‌های مرگبار جانشین شیوه‌های منطقی و مسالمت‌آمیزتر پیشین شد. آموزش علوم اجتماعی و انسانی از جمله مهمترین عرصه‌های آموزش در ساواك، آشنا ساختن نیروها با برخی از شاخه‌های علوم انسانی و اجتماعی بود. تشخیص داده شده بود كه فراگیری برخی از شاخه‌های علوم اجتماعی و انسانی ساواك را در اهداف اطلاعاتی و امنیتی‌اش یاری خواهد رسانید. از مهمترین شاخه‌های علوم انسانی كه در میان مجموعه آموزشهای ساواك جایگاه مهمی داشت، دانش منطق بود. منطق پرسنل ساواك را در تعقیب، مراقبت، كنترل، شناسایی و ... مخالفان و سوژه‌های مختلف اطلاعاتی ـ امنیتی و عملیاتی در داخل و خارج كشور یاری می‌داد. از دیگر حیطه‌های مهم آموزش ساواك، مطالعه علمی طبقات و اقشار مختلف جامعه ایران بود تا با شناخت هر چه بیشتر از احوال مردم، بتواند با بهره‌گیری از روشهای كارآمدتر هرگونه مخالفت با حكومت را از میان بردارد و در عین حال دانش اطلاعاتی ـ جامعه‌شناختی نیروهای آن سازمان را ارتقاء دهد. از دیگر آموزشهای ساواك، بررسی اوضاع جغرافیایی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، تكنولوژیكی، اقتصادی، تاریخی و... كشورهای مختلف جهان بود. در این میان مطالعه و شناخت كشورهایی كه هدف اطلاعاتی و ضدجاسوسی ساواك بودند، از اهمیت قابل توجهی برخوردار بود. بررسی و شناخت راههای بهینه و كارآمد بهره‌گیری از منابع زنده و انسانی در امور اطلاعاتی و نیز ضدجاسوسی از دیگر آموزشهایی بود كه توسط ساواك به نیروهای مربوطه ارائه می‌شد. از دیگر آموزشهایی كه پس از گسترش مبارزات چریكی و مسلحانه بیش از پیش مورد توجه ساواك قرار گرفت شیوه برخورد با مخالفان مسلح و چریكی رژیم بود كه ساواك اصطلاحاً عنوان «ضدخرابكاری» بر آن نهاده بود. بر همان اساس نیز كتابها و جزوه‌های محرمانه متعددی ترجمه، یا تدوین و تهیه شده بود كه طی آن به نیروهای مربوطه روشهای برخورد كارآمدتر با گروههای مخالف رژیم را آموزش می‌دادند. با این حال آموزش ضدخرابكاری صرفاً جهت برخورد با گروههای چریكی مخالف حكومت صورت نمی‌گرفت بلكه وظایف آن آشنا ساختن نیروهای ساواك با تمام اقداماتی بود كه در داخل و نیز از ناحیه كشورهای خارجی (طبق استانداردهای اطلاعاتی ـ امنیتی) در قالب عملیات خرابكاری و ضدخرابكاری جای می‌گرفت. منبع: کتاب ساواك ، سازمان اطلاعات و امنیت كشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

چگونگی تاسیس ساواك

از اواسط 1335، اخبار و گزارشاتی در نشریات و روزنامه‌ها منتشر می‌شد كه حاكی از تلاش دولت علاء برای تشكیل سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی بود. گفته می‌شد كه با تشكیل این سازمان، بر فعالیت فرمانداری نظامی پایان داده خواهد شد و تركیبی از افسران و نیروهای آن، سازمان جدید را اداره خواهند كرد. چهارشنبه 11 مهر 1335 اعلام شد كه هیئت وزیران طرح تشكیل سازمان امنیت را تصویب كرده است و برای تأسیس آن نیازی به تأیید و تصویب مجلس شورای ملی و سنا وجود ندارد، «زیرا یك اداره عمومی است كه اجازه تشكیل آن با هیئت وزیران است». با این حال تصریح شده بود حیطه فعالیت و اختیارات آن را باید مجلسین تعیین، تصویب و تأیید كنند. همچنین وعده داده شده بود كه به زودی در همین رابطه، لایحه‌ای تقدیم مجلس شورای ملی خواهد شد. چند روز بعد نیز گفته‌ شد كه محل استقرار سازمان امنیت در خیابان ایرانشهر خواهد بود و جهت اداره و سازماندهی آن در مرحله اول، 35 تن از افسران و درجه‌داران ستاد ارتش در نظر گرفته شده‌اند. از همان آغاز نگرانیهای فزاینده‌ای در میان مردم پدیدار شد كه به درستی پیش‌بینی می‌كردند با پای گرفتن سازمانی از این نوع، سركوبها بیش از پیش ادامه خواهد یافت و سلب امنیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و فردی مردم به نهایت خواهد رسید. برخی مخالفتها نیز به طور جسته و گریخته در نشریات انعكاس یافت، اما دولت اعلام كرد كه نگرانیهای پیش آمده بی‌مورد است و این سازمان جدید جانشین فرمانداری نظامی نخواهد شد. این اظهارات كه از سوی وزیر جنگ دولت علاء بیان شد، به دلیل رعب و وحشت زایدالوصفی بود كه فرمانداری نظامی در طول بیش از سه سال (پس از كودتای 28 مرداد 32) در سراسر كشور ایجاد كرده و مخالفان سیاسی حكومت را به شدت سركوب كرده بود. بدین ترتیب برای رفع نگرانی مردم، كه البته از میان هم نرفت، گفته شد كه «مانند همه سازمانهای مشابه در دنیا، فعالیت آن جلوگیری از عملیات خرابكارانه و اقداماتی است كه مخالف مصالح كشور است.» با این حال مردم، به ویژه آگاهان به امور سیاسی به درستی واقف بودند كه مقصود از عملیات خرابكارانه و نیز مصالح كشور، سرپوشی برای سركوبهای شدیدی است كه در آینده، مخالفان حكومت پهلوی را نشانه رفته بود. اگر اظهارات عیسی پژمان، آخرین نماینده ساواك در عراق قرین با واقعیت باشد، مأموریت تدوین طرح اولیه ساواك برعهده سرلشكر حسن پاكروان رئیس سابق ركن 2 ارتش نهاده شده بود. گویا این طرح اولین بار توسط وی تهیه و تدوین شد. عیسی پژمان، به گفته خود، از سوی ریاست ركن 2 ارتش ـ سرهنگ مصطفی امجدی ـ مأموریت یافته بود با حسن پاكروان ملاقات كرده و در امر مهمی (كه گویا خود او نیز از جریان آن بی‌اطلاع بود) او را یاری كند. این طرح همان طرح تشكیلات ساواك بود كه پاكروان در دست تهیه داشت. چنانكه از نوشته‌های پژمان برمی‌آید گویا در همان هنگام تدوین مقررات مربوط به حیطه فعالیت و عمل ساواك نیز تردیدهایی به وجود آمده بود. نگرانی این بود كه مقررات وضع شده، امكان فراوانی برای سوءعملكرد تشكیلات در دست تأسیس فراهم خواهد آورد و موجب خواهد شد اعضای آن با بهره‌گیری از امكانات و اختیارات وسیع به انحراف‌ كشیده شده و در نتیجه خود عامل فساد و ناامنی شوند. سپهبد محسن مبصر هم در خاطرات خود، اظهارات عیسی پژمان را تأیید می‌كند و می‌نویسد كه وقتی آشكار شد با پایان تدریجی دوران فعالیت فرمانداری نظامی هنوز مخالفان سیاسی رژیم (و عمدتاً حزب توده و كمونیسم) چنانكه باید ریشه‌كن نشده‌اند و در همان حال ركن 2 ارتش هم نخواهد توانست جانشین مناسبی برای فرمانداری نظامی باشد، طرح تشكیل ساواك مورد توجه جدی قرار گرفت و حسن پاكروان عهده‌دار تدوین مقررات مربوط به تشكیل ساواك شد. شواهد و قراینی هم وجود دارد كه حاكی از همكاری نزدیك برخی افسران ارشد سیا با دولت كودتا و فرمانداری نظامی تیمور بختیار، برای طرح و تشكیل یك واحد اطلاعاتی ـ امنیتی كارآمد است. بدین ترتیب می‌شود استنباط كرد كه میان اقدام حسن پاكروان در تدوین طرح اولیه تشكیل ساواك با فعالیتهای همزمان مأموران سیا در ایران، هماهنگی و ارتباط مستقیمی وجود داشته است. بنابراین باید گفت امریكا و سیا در همان آغازین مراحل طرح تشكیل ساواك در جریان امور قرار داشته‌اند و این كه در گزارشات و اسناد متعدد از سیا به عنوان طراح و مؤسس اصلی ساواك یاد می‌شود مؤید همین موضوع است. مارك. ج. گازیورووسكی كه كتابی درباره روابط شاه با امریكا دارد، درباره حضور مأموران اطلاعاتی ـ امنیتی سیا در ایران پس از كودتا و تلاش آنان برای تشكیل واحد اطلاعاتی ـ امنیتی در كنار فرمانداری نظامی چنین نوشته است: سیا تعلیم نیروهای اطلاعاتی ایران را نیز آغاز كرد. در سپتامبر 1953 [1332] یك سرهنگ ارتش امریكا كه سالها برای سیا در خاورمیانه كار كرده بود و پیش‌زمینه وسیعی در كار پلیسی و كارآگاهی داشت در پوشش وابسته نظامی به ایران اعزام شد. مأموریت او سازمان دادن و فرماندهی یك واحد جدید اطلاعاتی بود كه در آن زمان زیرنظر فرمانداری نظامی تهران تأسیس شد كه در دسامبر 1953 زیر فرماندهی سرتیپ تیمور بختیار قرار گرفته بود. سرهنگ همكاری نزدیكی با بختیار و زیردستانش داشت، این واحد را فرماندهی می‌كرد، و به اعضای آن فنون پایه‌ای اطلاعات از قبیل روشهای مراقبت و بازجویی، عملیات شبكه‌های اطلاعاتی و ا منیت سازمانی را یاد می‌داد. واحد اطلاعاتی بختیار نخستین سازمان اطلاعاتی امروزی و كارآمد بود كه در ایران عمل می‌كرد. گازیورووسكی در جایی دیگر از همین كتاب چنین نوشته است: سرهنگی از ارتش امریكا كه اندكی پس از كودتای 1953 [1332] برای آموزش و فرماندهی واحد اطلاعاتی جدید سرتیپ بختیار به ایران فرستاده شده بود تا مارس 1955 [1334] در ایران ماند و در این زمان با دسته ثابت‌تری از پنج افسر سیا جایگزین شد. در 1965 [1335] شاه پس از مشورت با مقامهای امریكا تصمیم گرفت این واحد اطلاعاتی را تجدید سازمان كند و گسترش دهد. سازمان جدید كه ساواك نام گرفت زیر فرماندهی بختیار قرار گرفت كه معاون نخست‌وزیر شد و امكان دسترسی مستقیم به شاه به او داده شد. نخستین هدف شاه از تأسیس ساواك ایجاد دستگاه اطلاعاتی امروزی كارآمدی بود كه قادر باشد تهدیدهای داخلی و خارجی علیه سلطه او را شناسایی و با آنها نبرد كند و از رقابتهای خرد و ریز و لختی دیوانسالارانه‌ای كه واحدهای اطلاعاتی موجود (مثلاً واحدهای ارتش، ژاندارمری و شهربانی) گرفتار آن بودند رها باشد. [...] بختیار در [سال] 1956 [1335] به امریكا سفر كرد تا با مقامهای امریكایی مشاوره كند و نحوه كار سیا و اف. بی. آی را بررسی كند. [...] رایزنی و آموزش امریكاییها در تبدیل ساواك به یك سازمان اطلاعاتی كارآمد حیاتی بود. بدین ترتیب وقتی دولت حسین علا بر آن شد تا رسماً تشكیل ساواك را تصویب كند، طرح تشكیلاتی آن آماده بود. وزیر كشور وقت ـ اسدالله علم ـ كه لایحه تشكیل ساواك را به مجلس شورای ملی ارائه داد، تصریح كرد كه این قانون متضمن هیچ‌گونه مضاری برای كشور نخواهد بود. نیز هنگامی كه تعدادی از نمایندگان مجلس برای خالی نبودن عریضه به برخی مفاد آن انتقاد كرده و نسبت به عواقب سوء تصویب آن هشدار دادند، موافقان طرح و نیز وزیر كشور ضمن ارائه توضیحاتی درباره طرح، نگرانی مخالفان را بی‌مورد دانستند. در هر حال مجلس شورای ملی با اكثریت آرا طرح تشكیل ساواك و مواد قانونی آن را تصویب كرد. پس از آن، لایحه برای تصویب نهایی و ابلاغ به دولت به مجلس سنا رفت. در مجلس سنا هم تنی چند از نمایندگان بر لایحه تصویبی انتقاداتی وارد ساختند. از جمله ابراهیم خواجه‌نوری آن را ظالمانه‌ترین لوایحی برشمرد كه تا آن روزگار از سوی دولت به مجلسین شورای ملی و سنا ارائه شده بود. او تصریح كرد كه پس از تصویب و لازم‌الاجرا شدن این لایحه قانونی، مضرات و مشكلات عدیده‌ای متوجه مردم خواهد شد و موجبات سوءاستفاده فراوان مأموران مربوطه را فراهم خواهد ساخت. وزیر دادگستری كه در دفاع از لایحه در مجلس سنا حضور یافته بود نگرانیهای خواجه‌نوری را بی‌‌مورد خوانده و تصریح كرد كه دولت هیچ‌گونه مقصود سوئی از تصویب این قانون و تشكیل ساواك ندارد. وی اضافه كرد كه در ارائه این لایحه، دولت اقدام تازه‌ای جز آنچه سابق بر این به طور پراكنده در دستگاه قضایی و غیره مجرا بوده انجام نداده است. گلشائیان، ـ وزیر دادگستری ـ خواجه‌نوری را متهم ساخت كه به دلیل ناآگاهی از محتوای قانون بر آن ایراد وارد كرده است. وی افزود هیچ‌گونه قرینه‌ای مبنی بر ظالمانه بودن طرح قانونی تشكیل ساواك وجود ندارد. سناتور دیگری ـ سپهبد امیراحمدی ـ در دفاع از سخنان گلشائیان ـ وزیر دادگستری ـ تصویب قانون ساواك را برای امنیت كشور ضروری و تردیدناپذیر دانست. با این حال، خواجه‌نوری قانع نشد و در پایان سخنانش (كه پس از دفاعیات وزیر دادگستری و امیراحمدی ایراد كرد) در توصیف قانون تشكیل ساواك شعری قرائت كرد كه حاوی مضمونی هشدارآمیز نسبت به عواقب سوءتشكیل و فعالیت سازمان اطلاعات و امنیت كشور بود. جمال امامی هم مخالفتهای دیگری با لایحه قانونی تشكیل ساواك ابراز داشت،‌اما پیشاپیش آشكار بود كه اینگونه مخالفتها از اهمیت قابل اعتنایی برخوردار نیست. بدین ترتیب مجلس سنا پس از چند جلسه مباحثه و مشاوره، نهایتاً رأی به تأیید آن داد. از دیگر قوانینی كه تقریباً هم‌زمان با تصویب قانون تشكیل ساواك از تصویب نمایندگان مجلسین شورای ملی و سنا گذشت، «قانون حفظ امنیت اجتماعی» بود. هر چند این قانون ارتباط مستقیمی با وظایف تعریف شده برای ساواك نداشت، اما طی سالهای آتی كه مخالفت مردم، به‌ویژه به رهبری روحانیون و علما، بر ضد حكومت، شدتی تمام نشدنی گرفت، این قانون مكرر مورد توجه قرار گرفت و با تشكیل كمیسیونهای امنیت اجتماعی در شهرهای مختلف كه نمایندگان ساواك هم در آن حضور داشتند، محكومیتهای مكرری برای مخالفان حكومت صادر شد. به ویژه با استناد به همین مواد قانونی، روحانیون بسیاری در دهه 1340 و 1350ش. به بخشهای مختلف كشور تبعید شدند. قانون حفظ امنیت اجتماعی شامل 6 ماده بود و در 23 بهمن 1335 به تصویب مجلس شورای ملی رسید. پس از تصویب نهایی قانون تشكیل ساواك در مجلس شورای ملی و سنا، شاه طی فرمانی هیئت دولت را به اجرای آن ملزم كرد. بدین ترتیب با تصویب و تأیید نهایی قانون تشكیل ساواك، این سازمان جدید‌التأسیس آماده بود چنانچه دلخواه حاكمان داخلی و البته حامیان خارجی آنها بود، فعالیت خود را طبق وظایف تعیین شده آغاز كند. در فصل‌های بعدی حیطه فعالیت، عملكرد ساواك و نتایج مترتب بر آن، آشكار خواهد شد. منبع: آرشیو موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

اهداف صهیونیستها ا‌ز آموزش و تجهیز اطلاعاتی ساواك

اسرائیل از آموزش و تجهیز سازمان‌های اطلاعاتی كشورهای مختلف به‌طور عام و آموزش و تجهیز ساواك در حالت خاص‌، چه اهدافی را پی می‌گرفت‌؟ چرا آموزش و تجهیز در حیطه‌های اطلاعاتی و امنیتی از چنین جایگاه ویژه‌ای در نزد سران رژیم غاصب اسرائیلی برخوردار است‌؟ در این زمینه پرسش‌های فراوان مطرح است كه هركدام به نوبه خود نیازمند بررسی و دقت است كه در ذیل به برخی اغراض خاص اسرائیل در امر آموزش و تجهیز نیروهای «سازمان اطلاعات و امنیت كشور» اشاره می‌شود. قابل ذكر است كه رژیم صهیونیستی این اهداف را در موارد عام و از طریق مستشاران خود در كشورهای دیگر نیز تعقیب می‌كرد. 1ـ سرآغاز روابط یكی از مهمترین و اصلی‌ترین اغراض اسرائیل در امر آموزش و تجهیز امكانات اطلاعاتی كشورهای گوناگون‌، دست‌یابی به متحدانی تحت سلطه‌، تشكیل پایگاه در نقاط مختلف جهان و برقراری و گسترش روابط رسمی دیپلماتیك است‌. اگرچه رژیم غاصب صهیونی‌، با ارسال تجهیزات تكنولوژیك نظامی‌ـ اطلاعاتی خود، به منافع بیشمار مادی دسترسی پیدا می‌كند، ولی در واقع‌، اغراض خاص دیگری را پیگیری می‌كند. صهیونیست‌ها با وابسته كردن كشورها، آن‌ها را تحت انقیاد خود درآورده و سران آنها را وادار به پذیرش روابط رسمی و یا شناسائی رژیم غاصب به‌عنوان یك كشور در عرصه جهانی می‌كنند. حتی محمدرضا نیزبا تمسك به دریافت تكنولوژی پیشرفته از اسرائیل‌، سعی در توجیه روابط پنهانی رژیم شاهنشاهی با اسرائیل داشت‌: "دومین دلیل شاه برای استقرار روابط نزدیك با كشور یهود این بود كه اسرائیل كشوری است با تكنولوژی پیشرفته كه مورد نیاز ما است و می‌تواند مكمل تكنولوژی ما باشد.1» به زعم بسیاری‌، روابط استراتژیك و نیاز به تجهیزات نظامی‌، تأثیر شگرفی بر سرآغاز وابستگی شاه به اسرائیل داشت‌. برقراری روابط نزدیك با اسرائیل تنها به خاطر طرح‌های كشاورزی نبود بلكه برنامه استراتژیكی ایران در سال‌های 1975[1354] به بهره بردن از تخصص اسرائیل در امور نظامی نیز احتیاج داشت‌.2» «استروفسكی‌» كه به‌عنوان یكی از جاسوسان برجسته موساد معرفی می‌شود، در كتاب «راه نیرنگ‌» در زمینه تهیه تسهیلات نظامی از اسرائیل و اغراض خاص پشت پرده‌، توضیحات گویایی بیان كرده است‌: این رابطها [فروشندگان اسلحه] طی سه مرحله كار می‌كردند: نخست تماسهایی برقرار می‌كردند تا از احتیاجات یك كشور با خبر شوند، از نگرانی‌هایش اطلاع یابند، و بفهمند چه كسانی را دشمن می‌پندارد. این اطلاعات از راه زندگی در محل بدست می‌آمد. طرح این بود كه عمل بر مبنای نیازها بنیان گذاشته شود و رابط محلی ارتباط قویتری را خلق كند و سپس اطلاع دهد كه اسرائیل حاضر است دولت را در ارتباط با تأمین سلاح و آموزش‌ـ به هر صورتی كه بخواهندـ یاری دهد. بعد از آنكه رهبر كشور مورد نظر به طمع بدست آوردن سلاح می‌افتاد، قدم بعدی عامل موساد این بود كه به او اعلام كند باید همراه با سلاح‌ها مثلاً مقداری لوازم كشاورزی هم بخرد. آنگاه رهبر كشور در موقعیتی قرار می‌گرفت كه بتوان به او گفت چنانچه خواهان گسترش پیوندهاست باید باب روابط رسمی دیپلماتیك را با اسرائیل بگشاید. این كار یكی از راه‌های اساسی برای باز كردن باب روابط دیپلماتیك از طریق غیرمستقیم بود و هرچند معاملات تسلیحاتی در اكثر موارد بسیار پرفایده از كار درمی‌آمد، اما رابطهای موساد بعد از به پایان رسیدن وظیفه اصلی‌شان هرگز زحمت برداشتن قدم دوم برای افزایش فروش سلاح را به خود نمی‌دادند.3 در دوران پهلوی نیز به همین گونه عمل شده است‌. به‌عنوان مشخص‌ترین و بارزترین نمود این حركت‌، می‌توان به یعقوب نیمرودی اشاره كرد. یعقوب نیمرودی كه از بنیانگذاران شبكه‌های جاسوسی موساد در ایران‌، عراق و شیخ‌نشین‌های خلیج فارس قلمداد می‌شود، در آموزش و تجهیز «سازمان اطلاعات و امنیت كشور» و تبدیل آن به «زائده سازمان اطلاعاتی اسرائیل‌» نقش اساسی و غیرقابل انكار داشت‌: یعقوب نیمرودی‌، فرزند صیون‌،در اول ژوئن 1926[1305] در یك خانواده یهودی عراقی در بیت‌المقدس (اورشلیم‌) به‌دنیا آمد. یعقوب در سالهای 1970-1947 به اتفاق اسحاق ناوون‌، دوست دوران كودكیش و شخصیت بلندپایه بعدی در دولت اسرائیل‌، در سازمان «هاگانا» به فعالیت‌های تروریستی علیه مسلمانان اشتغال داشت‌. با تأسیس دولت اسرائیل‌، نیمرودی به فعالیت خود در صفوف اطلاعات نظامی ادامه داد و در سال‌های 1948-1955 مسؤولیت ستاد فرماندهی جنوب را در این سازمان عهده‌دار بود. طبق اسناد موجود، ظاهراً نیمرودی برای نخستین بار در تاریخ 30/10/1344 از طریق مرز تركیه وارد ایران شد و بطور رسمی متصدی معاونت «آژانس یهود» در تهران گردید. وی در فرم اقامتش خود را كارمند پیشین «آژانس یهود» در اسرائیل معرفی كرده است‌. ولی در واقع نیمرودی هدایت شبكه موساد را در ایران به عهده داشت‌. در نتیجة عملكرد اطلاعاتی و سیاسی و فرهنگی سرویس‌های جاسوسی غرب بود كه رژیم پهلوی در دهه 1340 به نزدیكترین متحد اسرائیل و بزرگترین پایگاه صهیونیسم در منطقه بدل گردید. این موفقیت تا حدود زیادی با نام یعقوب نیمرودی و شگردهای زیركانه او پیوند خورده است‌. یعقوب نیمرودی به‌عنوان رابط موساد (سرویس «زیتون‌») با ساواك‌، تا سال 1348 نقش مهمی در تبدیل ساواك به زائدة اطلاعاتی اسرائیل ایفا كرد، معهذا فعالیت‌های او در عرصه‌های جاسوسی و اطلاعاتی محدود نبود و وی با هدایت ویكتور روچیلد و در همكاری با شاپور ریپوتر مجری طرح‌های پیچیده‌ای در عرصه‌های فرهنگی و اقتصادی نیز بود.4 نیمرودی پس از برقراری ارتباط تنگاتنگ بین دو سازمان اطلاعاتی ایران و اسرائیل‌، عملیات خود را در حوزه‌های دیگر به‌طور آشكار و پنهان تداوم بخشید. وی در ظاهر به فعالیت‌های نظامی پایان بخشید; ولی مطابق یك برنامه دقیق و از پیش تعیین شده به فعالیت‌های اقتصادی در ایران دست یازید و در این زمینه به موفقیت‌های چشمگیری نیز دست یافت‌. وی با تأسیس شركت I.C.E در تهران و دریافت پروژه‌های كلان چون مشاركت در احداث تأسیسات جزیره كیش و قاچاق آثار هنری و باستانی ایران‌.5 نه تنها به یكی از سرشناس‌ترین چهره‌های مالی اسرائیل تبدیل شد، بلكه در تبدیل ایران به‌عنوان یكی از وابستگان اصلی و پایگاه عمده اسرائیل در منطقه نقش اساسی و چشمگیر ایفا كرد. 2ـ تعمیم ارتباط اطلاعاتی یكی از اهداف اساسی اسرائیل‌، ایجاد ارتباط اطلاعاتی و سپس تقویت گسترش آن در ابعاد سیاسی‌، فرهنگی و اقتصادی است‌. ارتباط اطلاعاتی از جایگاه ویژه‌ای در نزد سران صهیونی برخوردار است‌. امر آموزش و تجهیز نیز سرفصل و آغازگر ارتباط اطلاعاتی اسرائیل با دیگر كشورهاست‌. اسرائیل تحت پوشش آموزش‌، در بدنة سازمان اطلاعاتی بعضی كشورها نفوذ می‌كند و آنگاه با گسترش روابط خود، در جنبه‌های مختلف فنی و فرهنگی نیز رسوخ می‌كند. این شیوه بارها توسط اسرائیل مورد استفاده قرار گرفته است‌. در این زمینه‌، برقراری روابط اطلاعاتی بین آمریكا و اسرائیل كه از اهمیت اساسی در گسترش روابط بین آن دو برخوردار بود، مثال زدنی است‌: «..... كمی پس از جنگ جهانی دوم‌، [شیلوا، رئیس موساد] در گزارشی كه برای بن‌گوریون آماده كرده بود پیشنهاد داد، دولت یهود، با آمریكایی‌ها متحدشود. شیلوا برای بیشتر متعهد شدن اسرائیل فشار آورد. او دلیل می‌آورد كه اسرائیل باید سرانجام بستن اتحاد استراتژیك نظامی با آمریكا را هدف خود قرار دهد. او گفت به‌عنوان اولین قدم در این راه‌، موساد باید با سرویس‌های اطلاعاتی آمریكایی‌ها ارتباط برقرار كند.6....» از سوی دیگر، اگر فقط ارتباط در حیطه آموزش اطلاعاتی مدنظر بود، می‌بایست پس از برطرف شدن این نیاز، ارتباط نیز منقطع شود. درحالی كه نه تنها این‌گونه نبود، بلكه پیوندی عمیق‌تر و پایدار بین ایران زمان ستم‌شاهی و رژیم غاصب پدیدار گردید. ایران در زمینه آموزش نه دیگر وابسته به اسرائیل بود، بلكه در یك حالت خودكفایی‌، آموزش توسط نیروهای ساواك انجام می‌شد: «... در دهه 1950 و اوایل دهه 1960 دهه‌ها تمامی آموزش ساواك به وسیله سازمانهای اطلاعاتی بین‌المللی انجام می‌شد، اما در 1966 [1345] ساواك قادر به آموزش پرسنل خود از لحاظ مبانی كار اطلاعاتی بود. اگرچه مأموران ساواك اغلب برای آموزش تخصصی به آمریكا، اسرائیل‌، انگلیس‌، فرانسه و آلمان می‌رفتند، و مربیانی از این كشورها گهگاه برای آموزش به ایران می‌آمدند، بیشتر آموزش ساواك پس از 1965 [1344] به‌وسیلة مربیان خود ساواك انجام می‌شد.7....» اما روابط ایران و اسرائیل در سطحی گسترده‌تر و در قالب ارتباطهای دوجانبه و سه‌جانبه ادامه داشت‌: «... بتدریج ساواك در زمینه آموزش به خودكفایی رسید و اساتید كافی تربیت شد، ولی رابطه با اسرائیل قطع نشد و گاهی از اساتید اسرائیلی دعوت به عمل می‌آمد و گاهی هیئتهای 5-6 نفره در مواردی كه استاد مربوطه نمی‌توانست به تهران بیاید به اسرائیل اعزام می‌شد.8 ...» 3ـ تشكیل سازمان اطلاعاتی مشابه نیروهای اطلاعاتی كشوری كه به آموزش و بازسازی سازمان اطلاعاتی و امنیتی كشور دیگر مبادرت می‌كند، خواسته یا ناخواسته و در درازمدت می‌كوشد سازمانی مشابه سازمان خود بازسازی و پرورش دهد. برای نمونه‌، در ابتدا آمریكایی‌ها با تأسیس «سازمان اطلاعات و امنیت كشور»، در صدد برآمدند تا سازمان فوق را عیناً شبیه سازمان‌های سیا و اف‌.بی‌.آی بازسازی كنند و در راستای اغراض خود مورد استفاده قرار دهند. اسرائیل پس از حضور در صحنه آموزش و تجهیزات ساواك‌، ساختار آن را به‌گونه‌ای مشابه سازمان‌های اطلاعاتی خود سامان داد. به عبارت دیگر «سازمان اطلاعات و امنیت كشور» طی یك برنامه‌ریزی منظم و دقیق‌، به شعبه‌ای از سازمان‌های جاسوسی اسرائیل تبدیل شد. لذا اسرائیل نیز از فرصت حضور در ایران پهلوی‌ـ به‌عنوان یك كشور اسلامی و خصوصاً شیعه استفاده كرده از آن به‌عنوان نیرویی متحد و كارا در پشت‌سر كشورهای اسلامی بهره‌مند می‌شد. 4ـ آموزش غیرمستقیم كشورهای منطقه زمینه حضور و فعالیت اسرائیل در كشورهای اسلامی به علت حساسیت مردم مسلمان آن كشورها فراهم نبود. از سوی دیگر رژیم غاصب صهیونی در صدد بود تا به هر طریق ممكن در كشورهای اسلامی نفوذ كند. اگرچه مشكلی از جانب حكام و دولتمردان خودفروخته كشورهای اسلامی وجود نداشت‌; ولی ارتباط مستقیم و بدون واسطه با اسرائیل در صورت برملا شدن‌، عواقب وخیمی برای نوكران سرسپرده به‌وجود می‌آورد و بعضاً ممكن بود به بركنار شدن آنان از رده‌های بالای مملكتی منجر شود. لذا اسرائیل نیازمند همكار و پوششی بود كه به واسطه آن در كشورهای این چنینی نفوذ كرده و سیطرة خود را در زمینه‌های مختلف خصوصاً در حیطه‌های آموزشی گسترش دهد. یكی از بهترین كشورها در این راستا، ایران بود. لذا اسرائیل سازمان اطلاعات و امنیت ایران را به شكلی آموزش داد و تجهیز كرد كه بعضی از كشورهای منطقه به‌منظور آموزش نیروهای اطلاعاتی خود به ایران مراجعه می‌كردند. به عبارت دیگر اسرائیل به طریق غیرمستقیم از طریق ایران نیروهای امنیتی كشورهای دیگر را تحت حاكمیت خود درآورده و به آموزش آنان اقدام می‌كرد: «.... در سال 1349 توسط من ]فردوست و به یاری اسرائیل‌[ چنان سازمانی ایجاد شد كه تعدادی از كشورهای خاورمیانه پرسنل اطلاعاتی و امنیتی خود را برای آموزش به تهران اعزام می‌داشتند.»9 5ـ استخدام نیرو یكی از عمده‌ترین اهدافی كه اسرائیل در آموزش اطلاعاتی كشورها تعقیب می‌كرد، شناسایی و استخدام نیرو بود. مسلماً برای فراگیری دوره‌های اطلاعاتی فنی و تخصصی‌، زبده‌ترین نیروهای اطلاعاتی یك كشور گزینش می‌شوند. به عبارت دقیقتر، نیروهایی كه در دوره‌های آموزشی مأموران اطلاعاتی اسرائیل شركت می‌كردند از متخصص‌ترین و مستعدترین‌ها بودند. لذا نیروهای صهیونی با بهره‌گیری از موقعیت پیش‌آمده‌، نیروهای مورد نیاز را شناسایی و سپس به استخدام خود درمی‌آوردند. در همین راستا، دانسته یا ندانسته‌، مشخصات افراد شركت كننده در دوره‌های آموزشی در اختیار نیروهای اسرائیلی قرار می‌گرفت‌. در گزارشی از ساواك آمده است‌: «اسامی و مشخصات مختصری از آقایان مجید رفیع‌زاده‌ـ حسین‌زاده‌ـ شیرازی و اردیبهشتی جهت شركت در دوره آموزش و بازدید از وسائل خرابكاری كه قرار است از تاریخ 22/6/35 [2535=1355] در تل‌آویو شروع شود به رابط داده شد و قرار شد نام سرپرست گروه نیز بعضاً اعلام گردد.» در برخی مواقع‌، نیروهای اسرائیلی به شكلی رسمی از ساواك تقاضا می‌كردند تا بیوگرافی افراد شركت كننده در دوره‌های آموزشی‌; تهیه و در اختیار آنان قرار گیرد. در گزارشی از ساواك‌، با اشاره به تقاضای «رابط سرویس اسرائیل‌» مبنی بر درخواست بیوگرافی افراد شركت كننده در یكی از دوره‌های آموزش آمده است‌: رابط سرویس اسرائیل در ملاقات روز 30/10/54 بیوگرافی افراد شركت كننده در دورة «مبارزه با نفوس مخالف‌» در اسرائیل را خواست كه در صورت تصویب از روی فرمهای مربوطه تهیه و در اختیار وی گذاشته شود. بسیار واضح است كه نیروهای اسرائیلی با توجه به مشخصات و اطلاعات كسب شده از نیروهای تحت پوشش آموزش‌، با افراد واجد شرایط مذاكره و در نهایت آنان را به استخدام خود درمی‌آوردند. در این باره به نمونه‌هایی از نیروهای ساواكی می‌توان اشاره كرد كه پس از انقلاب اسلامی به اسرائیل رفته و در آن سرزمین و در بخش اطلاعاتی‌، مشغول به كار شدند. فردوست در این باره چنین گفته است‌: استاد امنیتی (ضدبراندازی‌) ورزیده‌ترین فردی بود كه تا آن زمان در رشته خود در اسرائیل دیده شده بود و بعدها از اداره كل هشتم شنیدم كه وی به قائم‌مقامی ریاست سازمان امنیت اسرائیل رسیده و احتمالاً باید حالا رئیس شده باشد. شاید به كمك او بود كه عطارپور و سایر مأمورین پس از انقلاب [اسلامی‌] در اسرائیل شغلی پیدا كردند.10 البته باید توجه داشت استخدام نیرو در دوره‌های آموزشی به اسرائیل اختصاص نداشت‌; بلكه كشورهای دیگر نیزبه بهانه آموزش‌، سعی می‌كردند نیروهای مستعد را شناسایی و سپس آنها را به استخدام سازمان مطبوع خویش درآورند. از جمله می‌توان به عملكرد (سیا) در سال‌های اولیه تأسیس ساواك و زمان آموزش توسط كارشناسان آمریكایی در ایران اشاره كرد: سیا در این دوره میكوشید روابط نزدیك با ساواك را حفظ كند تا بر فعالیتها و كارآیی ساواك نظارت داشته باشد، به این هدف گهگاه تلاشهایی برای درآوردن پرسنل ساواك به عضویت سیا انجام میشد.11 6ـ دستیابی به اغراض خاص اسرائیل به‌منظور نایل آمدن به اغراض خاص خود و كسب امكانات مورد نظر، از اهرم‌های مختلفی استفاده می‌كند. آموزش و تجهیز از جمله اهرم‌های قدرتی است كه بارها مورد استفاده اسرائیل قرار گرفته است‌. سران رژیم غاصب‌، در اغلب اوقات‌، از آموزش اطلاعاتی به‌عنوان تطمیع سران كشورهای دیگر به‌منظور دستیابی به امكانات مورد نظر استفاده كردند. برای نمونه‌، اسرائیلی‌ها در صدد بودند كه پس از سال‌ها و بعد از قرارداد بین ایران و عراق فعالیت برون‌مرزی در جنوب ایران را از سر گیرند. سران صهیونی به‌منظور تطمیع دست‌اندركاران ساواك‌، در راستای پیشنهاد خود مبنی بر حضور در جنوب ایران‌، مقوله آموزش و در اختیار قرار دادن بعضی تجهیزات را نیز مطرح و به این طریق سران ساواك را وسوسه كردند: در پایان آقای «گورون‌» اضافه نمود كه سرویس زیتون [اسرائیل‌] آمادگی دارد در زمینة تأمین پاره‌ای از وسائل فنی از قبیل بیسیم و مركب نامرئی كه فعالیت پنهانی را تسهیل می‌نماید همكاریهای لازم را با ساواك بنماید. اسرائیل از این شیوه در كشورهای دیگر نیز استفاده كرده است‌. 7ـ مقاصد اقتصادی یهودیان زراندوز زرپرست‌، در تمامی ادوار تاریخ‌، سعی در كسب سود مادی از طرق مختلف داشته‌اند. حتی برخی از آنها، با فروش بطری‌های كوچك حاوی آب به‌عنوان دارویی معجزه‌گر، به سرمایه‌های هنگفتی دست یافتند. لذا بسیار طبیعی است كه صهیونیست‌ها به اطلاعات به‌عنوان كالایی ارزشمند نگریسته و تلاش كنند تا با استفاده از ماهیت كالایی اطلاعات‌، هرچه بیشتر به دامنه كسب سرمایه و منافع مادی خویش بیفزایند. آموزش و تجهیز نیروهای اطلاعاتی و امنیتی كشورهای دیگر توسط مستشاران اسرائیلی‌، یكی از منابع درآمد عمده رژیم غاصب صهیونی است‌. استروفسكی در این زمینه می‌نویسد: دوره‌های آموزشی هنوز هم در یك پایگاه هوایی سابق انگلیس در شرق تل‌آویو تشكیل می‌شود كه به كفرسیركین معروف است‌. اسرائیل در ابتدا از آن به‌عنوان آموزشكدة افسری استفاده می‌كرد و سپس به محل آموزش نیروهای ویژه و بخصوص آموزش سرویسهای امنیتی خارجی تبدیل شد. مدت دوره‌ها بسته به اینكه چه نوع آموزشهایی را شامل شوند معمولاً بین شش هفته تا سه ماه طول می‌كشد، در آن هنگام اسرائیل هزینة آموزشی را برای هریك از كارآموزان هر روز بین 50 تا 75 دلار و هزینة مربی آنها را روزانه یكصد دلار حساب می‌كرد (البته مربیان این پول را به دست نمی‌آوردند و همان حقوق معمول در ارتش را دریافت می‌كردند). همچنین به ازای هر كارآموز بین 30 تا 40 دلار هزینة خوراك و حدود 50 دلار هزینة سلاح و ابزار و مواد منفجرة مصرفی در دورة آموزشی دریافت می‌شد. به‌عنوان مثال یك واحد مركب 60 كارآموز هر روز حدود 18000 دلار هزینه داشت كه طی یك دورة سه ماهه 6/1 میلیون دلار خرج روی دست كشور اعزام‌كننده می‌گذاشت‌. علاوه بر اینها، هر ساعت بین 5 تا 6 هزار دلار هزینة اجارة 15 فروند هلی‌كوپتر بود. مواد منفجرة ویژة مورد مصرف در دورة آموزشی نیز قیمت داشت‌: یك گلولة بازوكا 200 دلار، خمپارة سنگین حدود 100 دلار برای هر واحد سلاح ضدهوایی كه برخی از انواع آن 8 لول بود و می‌توانست در چند ثانیه هزاران گلوله شلیك كند نیز هر پوكه بین 30 تا 40 دلار حساب‌، و بهای آنها دریافت می‌شد. سرتاپای این دوره‌ها منفعت خالص بود. اسرائیل از اجرای این دوره‌ها بیشتر از فروش سلاح به آموزش‌یابندگان پول درمی‌آورد.12 8ـ فروش تجهیزات مسلم است كه آموزش‌، نیازمند تجهیزات بیشتر است و مسلم‌تر آن كه‌، كسی كه آموزش می‌دهد، در صدد است تا وسایل و امكانات خویش را در این راستا به‌كار گیرد. از سوی دیگر، در دوره‌های مزبور، كاربرد اسلحه و مهمات خاصی آموزش داده می‌شود و در اتمام دوره‌، كارآموز طرز استفاده از امكانات یاد داده شده را فرا می‌گیرد. اسرائیلی‌ها، در دوره‌های آموزشی‌، نحوه كاربرد سلاح‌های ساخت خود را آموزش می‌دادند، لذا پس از اتمام دوره‌، افراد برای ارائه تخصص خود، مجبور به استفاده از سلاح اسرائیلی هستند و این یعنی فروش تجهیزات بیشتر به یك كشور دیگر. یك عضو سابق موساد در این زمینه می‌نویسد: «... از آنجا كه این افراد با سلاحهای اسرائیلی آموزش دیده‌اند در برگشت به كشورشان باید سلاح و مهارت اسرائیلی مورد استفاده قرار دهند.13...» بسیار طبیعی است كه حضور مستشاران اسرائیلی در كشوری‌، معادل فروش تجهیزات مختلف به كشور مزبور باشد. اسرائیل با اعزام كارشناسان خود به كشوری مثل ایران‌، امكانات تكنولوژیكی خود در زمینه‌های مختلف‌، خصوصاً در زمینة اطلاعاتی را نیز به ایران گسیل می‌داشت‌. این شیوه‌، نه تنها سود مادی بیشتری برای اسرائیل درپی داشت‌، بلكه هرچه بیشتر كشور را به رژیم غاصب صهیونی و تجهیزات اسرائیلی وابسته می‌كرد. همچنین باید توجه داشت تجهیز نیروی اطلاعاتی‌ـ نظامی به امكانات تكنولوژیك خاص یك كشور، به منزله وابستگی تام و تمام به كشور مزبور است‌. لذا برای از كاراندازی و ساقط كردن این نیرو، كافی است كه خدمات پشتیبانی از امكانات ارسالی قطع شود. به عبارت دیگر، اسرائیل در این راستا، نه تنها منفعت مادی كسب می‌كند، بلكه در شرایط خاص می‌تواند با قطع و یا كمتر كردن خدمات پشتیبانی و ارسال تجهیزات‌، كشور مورد نظر را تحت فشار قرار داده و به مطامع خاص خود دست یابد. پی‌نوشت‌ها: 1ـ تهران‌ـ تل‌آویو (توافق مصلحت‌آمیز)، چاپ لندن‌. 2ـ همان‌. در زمینه تهیه امكانات نظامی از اسرائیل می‌توان به آثار ذیل مراجعه كرد: ــ سراب یك ژنرال‌، بازشناسی نقش ارتشبد طوفانیان در حاكمیت پهلوی دوم‌، صفاالدین تبرائیان‌، مؤسسه مطالعات‌تاریخ معاصر ایران بنیاد مستضعفان و جانبازان‌، تهران‌: 1377. 3ـ راه نیرنگ‌، ویكتور استروفسكی، ترجمه محسن اشرفی، انتشارات اطلاعات، 1376، صص 104-103. 4ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی‌، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 2، صص 126-125. 5ـ ظهور و سقوط، همان‌، ص 129. 6ـ ارتباط خطرناك (داستان ناگفته رابطه پنهان ایالات متحده و اسرائیل)، اندروولسلی كاكبورن، مترجم: محسن اشرفی، انتشارات اطلاعات، تهران 1371، ص 62. 7ـ سیاست خارجی امریكا و شاه، بنای دولتی دست نشانده در ایران، مارك. ج. گازیوروسكی؛ ترجمه: فریدون فاطمی، نشر مركز، تهران، 1371 ص‌ 204. 8ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی‌، ج 1، ص 445. 9ـ ظهور و سقوط، همان، ص 413. 10ـ همان، ص 444. 11ـ سیاست خارجی امریكا و شاه‌، ص 207. 12ـ راه نیرنگ‌، صص 301-300. 13ـ راه نیرنگ‌، ص 301. منبع: «ساواك و دستگاه اطلاعاتی اسرائیل» - عبدالرحمان احمدی - صص 143 ـ 122 منبع بازنشر: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

شكنجه در ساواك به روایت اسناد

چکیده: آپولو مجموعه ای از چند دستگاه فلزی بود كه در اتاق تمشیت ( اتاق شكنجه ) قرار داشت و نحوه استفاده از آن چنین بود كه متهم را روی تخت فلزی می خواباندند ، سپس با استفاده از گیره هایی كه روی دسته های تخت قرار داشت ، دست ها و پاهای او را می بستند و به وسیله دستگیره ای كه روی دستگاه وجود داشت ، پاهای متهم را به سمت بالا می آوردند تا كف پاها رو به بالا قرار گیرد . " كلاه خود " فلزی را كه از سقف آویزان بود ، به سمت پایین می كشیدند تا سر و شانه های متهم را بپوشاند . سپس با كابل كف پاهای او را می زدند (37) و یا با آتش سیگار قسمت های بدنش را می سوزاندند و یا اینكه سوزن در زیر ناخن هایش فرو می كردند و با شعله فندك سوزن را داغ می كردند . در این لحظات دردآور صدای فریاد متهم بلند می شد و داخل " كلاخود " می پیچید . هر چه بر شدت شكنجه افزوده می شد ، صدای فریاد ناشی از درد بیشتر در گوش متهم می پیچید و شكنجه گران بدون اینكه صدای متهم را بشنوند به شكنجه او ادامه می دادند. كودتای 28 مرداد 32 ، تأثیرات زیادی در اوضاع سیاسی و امنیتی ایران بر جای گذاشت كه از جمله آنها می توان به ارائه تعریف جدیدی از " امنیت " ، " اطلاعات " و " ضد اطلاعات " اشاره كرد . آنچه كه آمریكا را برای مشاركت در كودتا در كنار انگلستان قرار داد ، خطر سلطه كمونیسم بر ایران بود كه توسط انگلستان بزرگ نمایی شده بود . تا پیش از كودتای 28 مرداد ، در حكومت پهلوی تعریف دقیقی از امنیت ملی وجود نداشت . پس از كودتا به تدریج تعریفی از امنیت ملی شكل گرفت و آمریكا تلاش خود را برای تقویت پایه های امنیت حكومت پهلوی به كار گرفت . در این زمینه در درجه اول دستگاه ضد اطلاعات ارتش را تقویت كرد . (1) سپس با تشكیل فرمانداری نظامی تهران وظیفه كشف ، شناسایی و تعقیب مخالفان نظامی و غیر نظامی به آن فرمانداری محول شد . (2) فرمانداری نظامی كه به دستور آمریكایی ها ایجاد شده بود ، در حقیقت صورت تقویت شده ركن دوم ارتش بود (3) و ریاست آن بر عهده یكی از عوامل مؤثر در كودتا یعنی تیمور بختیار قرار داشت . فرمانداری نظامی تا زمان تأسیس ساواك به مدت سه سال و نیم با عملیات ویژه به كشف و شناسایی سازمانها و گروههای مخالف و دستگیری اعضای آنها پرداخت . در این مدت ، سازمان افسران حزب توده و سازمان فدائیان اسلام كشف و شناسایی شد ، و اعضا و هواداران آنها تحت تعقیب قرار گرفته و زندانی شدند. شدت عمل فرمانداری نظامی در برخورد با مخالفان سیاسی حكومت ، مورد توجه و تشویق آمریكایی ها بود. (4) قانون تشكیل سازمان اطلاعات و امنیت كشور ( ساواك ) در اسفند 1335 به تصویب مجلسین شورای ملی و سنا و سپس به اعضای شاه رسید . بر اساس ماده اول قانون مذكور ، هدف از تأسیس ساواك ، حفاظت از امنیت كشور و جلوگیری از هر گونه توطئه علیه مصالح عمومی كشور ، بود . ساواك از نظر تشكیلاتی وابسته به نخست وزیری بود و رئیس آن سمت معاونت نخست وزیر را داشت و با فرمان شاه منصوب می شد . (5) در فروردین 1336 ، فرمانداری نظامی منحل شد . ساواك به عنوان دستگاه امنیتی كشور ، رسما فعالیت خود را آغاز كرد . ساواك زائیده شرایط خفقان آور دوران حاكمیت فرمانداری نظامی بود . به همان شكل كه آمریكایی ها در ایجاد فرمانداری نظامی نقش اساسی داشتند ، ساواك نیز با طرح و برنامه ریزی مستشاران آمریكایی تأسیس شده بود . تیمور بختیار كه تا آن زمان ریاست فرمانداری نظامی را بر عهده داشت و نزد مستشاران آمریكایی شاغل در اداره دوم ارتش محبوبیت زیادی بدست آورده بود ، با نظر آمریكایی ها به ریاست ساواك منصوب شد . (6) به همراه بختیار تعدادی از افسرانی كه در فرمانداری نظامی خدمت می كردند ، وارد تشكیلات ساواك شدند . سازماندهی ساواك توسط مستشاران آمریكایی و بر اساس سازمان " سیا " (7) انجام گرفته بود ، با این تفاوت كه " سیا " تنها وظیفه بررسی اطلاعات خارجی را بر عهده دارد و وظیفه امنیت داخلی آمریكا بر عهده اف . بی . آی (8) است ، اما ساواك هم اطلاعات خارجی و هم امنیت داخلی را در حیطه وظیفه و اختیار خود داشت. در حقیقت ساواك از نظر كاركرد ، تركیبی از وظایف دو سازمان " سیا " و اف . بی . آی را بر عهده داشت . با تأسیس ساواك فعالیت های ضد براندازی و ضد جاسوسی از عهده شهربانی خارج شد و اداره كل سوم ساواك مشمول ضد براندازی و اداره كل هشتم آن مسئول عملیات ضد جاسوسی شد . گردآوری اطلاعات غیرنظامی از كشورهای همسایه و كشورهای هدف ، از عهده ركن دوم ستاد ارتش خارج و به اداره كل دوم ساواك محول شد و اداره كل هفتم ساواك مسئول بررسی اینگونه اطلاعات گردآوری شده ، قرار گرفت . (9) یكی از دلایل تشكیل ساواك ، بدنامی فرمانداری نظامی تهران در بكارگیری روش های خشن علیه متهمان بود ؛ اما با ورود پرسنل فرمانداری نظامی به ساواك ، خشونت و شكنجه های رایج در فرمانداری نظامی ، در سازمان جدیدالتأسیس ساواك تداوم پیدا كرد . هر چند در دوره ریاست بختیار بر ساواك هنوز شكنجه سیستماتیك نشده بود ، اما استفاده از خشونت برای اقرار گرفتن از متهمان ، شكنجه را به یك اصل پذیرفته شده در آن سازمان ، تبدیل كرد . این امر موجب شد كه نام ساواك تداعی كننده بدرفتاری ، خشونت و رفتارهای غیرانسانی باشد . با این حال روش های شكنجه و شدت و ضعف آن در طول فعالیت ساواك یكسان نبوده است . نكته دیگر در این رابطه تفاوت در دامنه افرادی است كه مسئول شكنجه می شدند. در دوره ریاست بختیار بر ساواك ، بیشتر كسانی مورد شكنجه قرار می گرفتند كه اطلاعاتی در مورد سازمانهای مخالف حكومت داشتند ، نه كسانی كه به جرم خواندن كتب و اوراق ممنوعه دستگیر می شدند. (10) در دوره ریاست بختیار ، بازجویی هنوز علمی نشده بود و برای اقرار گرفتن از شكنجه استفاده می شد . فردوست مسئولیت اعمال شكنجه بر متهمان را متوجه تیمور بختیار و مصطفی امجدی ( مدیر كل اداره سوم ساواك ) می داند . اشاره فردوست به عدم مخالفت شاه با شكنجه متهمان گویای این واقعیت است كه شاه از اعمال شكنجه بی اطلاع نبوده است . (11) شكنجه به دستور بختیار انجام می گرفت و زدن ضربات متعدد با شلاق سیمی از جمله این شكنجه ها بود . (12) سرهنگ زیبایی و مصطفی امجدی از جمله بازجوهای طراز اول ساواك در این دوره محسوب می شوند كه با استفاده از " شلاق و چوب و كتك " از متهمان اعتراف می گرفتند . (13) پس از بركناری بختیار ، ریاست ساواك بر عهده پاكروان قرار گرفت و حسین فردوست با عنوان قائم مقام ساواك وارد آن سازمان شد . در این دوره مأموران ساواك توسط یكی از اساتید سازمان جاسوسی اسرائیل ( موساد ) ، تحت آموزش " بازجویی " قرار گرفتند . حاصل برگزاری این دوره آموزش تربیت تعدادی بازجوی متخصص بود . (14) اما متخصص شدن بازجوها در امر بازجویی ، به معنی حذف شكنجه در بازجویی ها نبود . نه تنها نمونه های زیادی از اعمال شكنجه های جسمانی ازاین دوره در دست است ، بلكه شكنجه روحی نیز به شكنجه های قبلی اضافه شد . موساد در حقیقت از طریق این آموزش استفاده از جنبه های روانشناختی برای تضعیف روحی و درهم شكستن مقاومت متهمان را به مأموران ساواك ، منتقل كرد . (15) منزوی كردن ، تحمیل زندان انفرادی ، منتظر گذاشتن متهمان در اتاق بازجویی ، طرح پرسش های مكرر و بستن چشم ها از جمله روش های جدیدی بود كه مأموران ساواك از آموزش های موساد آموخته بودند. (16) علاوه بر آن ، پاكروان خود توسط آمریكایی ها به عنوان متخصص جنگ های روانی تربیت یافته بود . به همین خاطر استفاده از فشار روانی بر متهمان در دوره ریاست او به عنوان یك روش جدید به كار گرفته شد . (17) به دنبال وقوع قیام 15 خرداد 42 و آشكار شدن ضعف دستگاه امنیتی كشور كه منجر به پاكسازی ساواك از وجود آخرین بازمانده های دوره ریاست بختیار گردید ، در تهران حكومت نظامی اعلام و نعمت الله نصیری به عنوان فرماندار نظامی منصوب گردید . با برقراری حكومت نظامی ، تعداد زیادی از مبارزان و مخالفان حكومت دستگیر شدند . شلاق زدن ، ممانعت از خواب و دستبند قپانی زدن از جمله شكنجه هایی بود كه بر روی دستگیرشدگان اعمال می شد . طیب حاج رضایی ، حاج اسماعیل رضایی و لطف الله میثمی از جمله كسانی بودند كه در این مقطع زمانی شكنجه شدند . (18) با قرار گرفتن نعمت الله نصیری در ریاست ساواك در بهمن ماه 1343 ، شدت برخورد با متهمان و زندانیان بیشتر شد . در این دوره نیز شكنجه در دستور كار بازجوها قرار داشت و شاه نیز با وجود اطلاعی كه از شكنجه داشته است ، با این شیوه مخالفتی نكرده است . (19) اوایل ریاست نصیری بر ساواك با ترور حسنعلی منصور و بازداشت اعضا و هواداران جمعیت مؤتلفه اسلامی مصادف بود . توكلی قمی و هاشمی رفسنجانی از جمله این گروه بودند . هاشمی رفسنجانی اتهام ارتباط با مؤتلفه شب های متوالی شكنجه كردند . روش شكنجه چنین بود كه او را روی تخت می خواباندند ؛ پاهایش را می بستند و به كف پاهایش شلاق می زدند . روش دیگر او را دمر می خواباند و به پشت او شلاق می زدند . سیلی زدن و پیچاندن دست ها یك روش بسیار معمول بود . متهم را پس از مدتی شكنجه كردن به سلول برمی گرداندند و پس از اینكه كمی دردش آرام و بدنش سرد می شد ، دوباره به اتاق بازجویی برمی گرداندند و شكنجه می كردند . ازغندی و استوار ساقی از جمله بازجوهای این مقطع بودند و متهمان را در زندان قزل قلعه بازجویی و شكنجه می كردند . (20) تهدید بستگان از جمله روش های شكنجه در این دوران به شمار می رفت . گاهی یكی از بستگان نزدیك متهم را در هنگام بازجویی حاضر می كردند و بازجو تهدید می كرد كه اگر متهم اقرار نكند ، فرد مورد نظر را تحت آزار قرار خواهند داد . بی خواب نگه داشتن متهمان در این دوره نیز رواج داشت . بازجویی های توأم با شكنجه گاهی تا حدود 20 ساعت طول می كشید . استفاده از شیوه های روانی برای خرد كردن اعصاب متهمان از دیگر روش های شكنجه بود . از جمله شیوه های روانی این بود كه متهم را تهدید می كردند كه در صورت اعتراف نكردن ، او را بدست سیاحتگر شكنجه گر معروف ساواك خواهند سپرد . چنانچه متهم اعتراف نمی كرد ، چند روز بعد از این تهدید ، بازجویی او توسط سیاحتگر شروع می شد. سیاحتگر متهم را روی تخت می خواباند ؛ دو نفر مأمور سر و پای متهم را نگه می داشتند و او با شلاق آنقدر متهم را می زد كه آنچه كه دیكته می شد ، روی كاغذ بنویسد . (21) به دنبال گسترش اعتصابات و تظاهرات دانشجویان در سالهای 47 تا 49 ، ناصر مقدم مدیر كل وقت اداره كل سوم ساواك برای پیشگیری از تظاهرات دانشجویان در سال تحصیلی 50-49 ، دستور داد كمیته ای متشكل از مأموران و بازجویان اداره كل سوم ساواك در محل زندان اوین تشكیل گردد . (22) پیش از تشكیل این كمیته ، تعدادی از كاركنان ساواك كه در زندان قزل قلعه مستقر بودند ، دانشجویان مشكوك به فعالیت های سیاسی را دستگیر می كردند . (23) در بازجویی از دانشجویان بازداشت شده ، آنها را با استفاده از كابل سیمی شكنجه می كردند . این بازداشت ها منجر به كشف ارتباط فعالیت های دانشجویان با زندانیان سیاسی شد . (24) همچنین گروههای ماركسیستی نیز شناسایی و اعضای آنها دستگیر شدند . كثرت بازداشت شدگان به حدی بود كه در زندان اوین سلولهای جدیدی برای جا دادن آنها ساخته شد . گروه طوفان ، گروه فلسطین و سازمان آزادیبخش خلق ایران ( سازمان رهایی بخش خلق ایران ) از جمله گروههایی بودند كه در نتیجه فعالیت كمیته اوین و كمیته قزل قلعه شناسایی شدند . به تدریج تعداد دیگری از مأموران و بازجویان كاركشته ساواك به كمیته اوین پیوستند . این اطلاعات منجر به كشف و شناسایی گروه سیاهكل در زمستان 49 شد . اعضای دستگیر شده گروه مذكور به تهران منتقل شدند و در اوین تحت بازجویی و شكنجه قرار گرفتند و در نتیجه شكنجه های اعمال شد . دو تن از آنها در زیر شكنجه كشته شدند . (25) در مقابل فشاری كه ساواك بر دستگیرشدگان وارد می كرد ، عناصر باقیمانده گروههای مذكور حمله به اماكن دولتی ، ترور مقامات و ربودن بستگان مقامات حكومتی را در دستور كار خود قرار دادند . حكومت پهلوی برای مقابله با اینگونه برنامه ها درصدد ایجاد هماهنگی بین شهربانی و ساواك برآمد كه این امر نهایتا منجر به شكل گیری كمیته مشترك ضد خرابكاری شد . (26) هر چند در اوایل ریاست كمیته مشترك بر عهده سپهبد صدری رئیس شهربانی كل كشور قرار گرفت ، اما به تدریج ساواك بر مقدرات كمیته مشترك مسلط شد . گردآوری اطلاعات و گرفتن اقرار از متهمین از وظایف و اختیارات واحد اطلاعاتی كمیته مشترك ضد خرابكاری بود . دوره شش ساله فعالیت كمیته مشترك یعنی از اواخر سال 1350 تا اوایل سال 1357 یكی از سخت ترین و وحشتناك ترین مقاطع زمانی برای مبارزان و مخالفان حكومت پهلوی به شمار می رود . واحد اطلاعاتی از چهار دایره تشكیل شده بود كه یكی از آنها دایره بازجویی بود . دایره بازجویی از هشت تیم بازجویی تشكیل شده بود كه با روش های مختلف به آزار و شكنجه متهمان می پرداخت ، تا از آنها در مورد فعالیت ها ، سازمان متبوع و همدستانشان اطلاعات بدست آورد . بازجوهای كمیته مشترك از نظر اداری تحت تابعیت واحد اطلاعاتی و زیرمجموعه دایره بازجویی بودند . (27) اكثر بازجوهای كمیته مشترك را مأمورانی تشكیل می دادند كه در زمان شكل گیری كمیته های پیش از كمیته مشترك ( كمیته اوین و كمیته قزل قلعه ) به بازجویی از اعضای گروههای مخالف پرداخته بودند. (28) برخی از بازجوها ، پیش از شروع فعالیت در دایره بازجویی ، دوره 9 ماهه ای را در اداره آموزش ساواك طی می كردند كه در خلال آن با شیوه های بازجویی آشنا می شدند . (29) پس از طی این دوره ، آنها به عنوان بازجوی متخصص شناخته می شدند . بازجوها در اوایل كار خود ، در كنار بازجوهای كاركشته و با تجربه ، جنبه های عملی بازجویی را فرا می گرفتند . بازجوها در اعمال فشار و شكنجه از مقامات بالا دست خود دستور می گرفته اند و مقامات مافوق آنها ، از شكنجه ها اطلاع داشته اند . (30) سلسله مراتبی كه بازجوها را به مقامات مافوق ربط می داد عبارت بود از : سربازجو ، معاون اطلاعاتی كمیته مشترك ، رئیس كمیته مشترك ، مدیر كل اداره سوم ، رئیس ساواك و شاه . مستندات بیانگر این واقعیت است كه بازجویی توأم با شكنجه با اطلاع معاون اطلاعاتی كمیته مشترك انجام می گرفته است . (31) علاوه بر آن ، در بولتن های دایره جمع آوری اطلاعات ، گزارش فعالیت روزانه دایره بازجویی درج می شد . در این بولتن ها روند كار واحد اطلاعاتی كمیته كه شامل فعالیت بازجوها و گزارش آنها از اعتراف متهمان بود ، نوشته می شد . بولتن ها در هر هفته دوبار تهیه می شد و غیر از رئیس واحد اطلاعاتی ، رئیس كمیته مشترك ، مدیر كل اداره سوم ساواك ، رئیس ساواك ، دفتر ویژه اطلاعات و شاه نیز آن را دریافت می كردند . (32) در این بولتن ها در قسمت گزارش بازجویی از متهمان ، نوشته می شد كه متهم پس از مدتی مقاومت سرانجام اعتراف كرد . درج این جمله به معنای استفاده از شكنجه برای گرفتن اعتراف از متهم بود . (33) در هنگام دستگیری متهم اطلاعات اولیه در مورد فعالیت های او و سازمان متبوعش وجود داشت . این اطلاعات اولیه مبنای كار بازجویی قرار می گرفت . بازجو در مرحله مقدماتی بازجویی ، پس از بررسی پرونده اطلاعاتی متهم از او بازجویی به عمل می آورد و در صورت مغایرت پاسخ های متهم با اطلاعات مندرج در پرونده ، موضوع را به سربازجو گزارش می كرد . سربازجو پس از دریافت گزارش بازجو ، دستور شكنجه كردن متهم را صادر می كرد . (34) در فاصله بازجویی مقدماتی تا مرحله دوم بازجویی و اعمال شكنجه ، متهم در سلول نگهداری می شد . سپس او را از سلول خارج می كردند و به اتاق تمشیت كه همان اتاق شكنجه بود انتقال می دادند . مسئولان اتاق شكنجه ، حسینی شكنجه گر معروف ساواك بود . در اتاق تمشیت پیش از هر كاری دست و پای متهم را می بستند . بازجو در كنار متهم قرار می گرفت و شروع به طرح سؤالات خود می كرد و چنانچه متهم پاسخ نمی داد یا پاسخ هایش بازجو را قانع نمی كرد ، با اشاره بازجو شكنجه متهم آغاز می شد . در بسیار از موارد ، بازجو نیز همراه شكنجه گر به ضرب و شتم و شكنجه متهم می پرداخت . در مورد برخی متهمان ، كار بازجویی به صورت تیمی انجام می شد و چند نفر بازجو و شكنجه گر ، كار بازجویی و شكنجه را انجام می دادند . تعیین مرز بین عنوان " بازجو " و " شكنجه گر " مشكل است و می توان گفت كه همه بازجوهای كمیته مشترك به این دلیل كه در شكنجه متهمان دست داشته اند ، شكنجه گر نیز بوده اند . (35) در كمیته مشترك شیوه و نوع شكنجه ها محدود نبود ؛ بلكه از انواع روش های شكنجه استفاده می شد . شخصیت فردی بازجو ، نوع اتهام فرد بازداشت شده ، سابقه فعالیت و درجه وابستگی حزبی یا گروهی او ، شرایط سیاسی و موقعیت زمانی دستگیری ، در تعیین نوع و میزان شكنجه تأثیر داشت . علاوه بر این ، اعترافات متهمانی كه قبلا دستگیر شده بودند ، عملیات آینده حزب با گروه متبوع متهم و نیز ماهیت اطلاعاتی كه بازجو از متهم انتظار گفتن آن را داشت ، نیز در شدت و نوع شكنجه نقش داشت . استفاده از شوك الكتریكی ، استعمال بطری و تخم مرغ ، سوزاندن قسمت های مختلف بدن ، آویزان كردن به مدت طولانی ، بی خوابی دادن ، استفاده از دستگاه آپولو و بستن دستها و پاها و زدن ضربات متعدد كابل بر كف پاها ، ادرار كردن در دهان متهمان ، كشیدن ناخن ، فرو كردن سوزن به زیر ناخن و داغ كردن سوزن با شعله فندك ، ریختن قطرات آب به طور متوالی روی پیشانی متهم ، به صلیب كشیدن ، تجاوز جنسی ، دستبند قپانی زدن و آویزان كردن متهم و زدن او با كابل ، مجبور كردن متهم به دویدن بعد از شكنجه پاها و لگد كردن پاهای شكنجه شده ، ضربه زدن بر پاها و دستهای شكنجه شده ، تهدید به قتل ، فحاشی و هتك حرمت متهمان در حضور خانواده هایشان ، منزوی كردن متهم ، نگهداری در سلول انفرادی ، وارد كردن به دویدن و در آوردن صدای سگ ، بستن چشم ها و قرار دادن در كنار هشتی بندهای كمیته مشترك ، فرو كردن سر متهمان در آب سرد در فصل سرما از جمله شكنجه های رایج در كمیته مشترك ضد خرابكاری بود . (36) آپولو مجموعه ای از چند دستگاه فلزی بود كه در اتاق تمشیت ( اتاق شكنجه ) قرار داشت و نحوه استفاده از آن چنین بود كه متهم را روی تخت فلزی می خواباندند ، سپس با استفاده از گیره هایی كه روی دسته های تخت قرار داشت ، دست ها و پاهای او را می بستند و به وسیله دستگیره ای كه روی دستگاه وجود داشت ، پاهای متهم را به سمت بالا می آوردند تا كف پاها رو به بالا قرار گیرد . " كلاه خود " فلزی را كه از سقف آویزان بود ، به سمت پایین می كشیدند تا سر و شانه های متهم را بپوشاند . سپس با كابل كف پاهای او را می زدند (37) و یا با آتش سیگار قسمت های بدنش را می سوزاندند و یا اینكه سوزن در زیر ناخن هایش فرو می كردند و با شعله فندك سوزن را داغ می كردند . در این لحظات دردآور صدای فریاد متهم بلند می شد و داخل " كلاخود " می پیچید . هر چه بر شدت شكنجه افزوده می شد ، صدای فریاد ناشی از درد بیشتر در گوش متهم می پیچید و شكنجه گران بدون اینكه صدای متهم را بشنوند به شكنجه او ادامه می دادند . در اتاق تمشیت حسینی مخصوص اعمال انواع شكنجه ها و مخصوصا تبحر خاصی در شكنجه پاها داشت . كف پاها را به چهل قسمت مساوی تقسیم می كرد و با پائین آوردن شلاق هر بار قسمتی از كف پا را می زد به طوری كه هیچ قسمتی از كف پاها از ضربات شلاق و كابل در امان نمی ماند . جز در مواردی كه متهم در بازجویی مقدماتی اعتراف می كرد ، از یك روش شكنجه استفاده نمی شد ؛ بلكه انواع شكنجه را چندین مرحله بر متهمان اعمال می كردند و چندین بار آنها را به سلول برمی گرداندند و در وضعیتی دلهره آور در انتظار مرحله بعدی بازجویی و شكنجه نگه می داشتند . پی نوشت ها: 1- حسین فردوست ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی ، ج 1 ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، چاپ اول 1370 ، صص 382-381. 2- عمویی ، محمدعلی ، درد زمانه ( خاطرات 1357-1320) ، تهران ، انتشارات آتراق ، چاپ اول 1377 ، صص 47و 84 3- فردوست ، پیشین ، ص 417. 4- همان ، ص 410. 5- پیترآوری ، تاریخ معاصر ایران ، ج 3 ، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی ، عطایی ، چاپ دوم 1371 ، بخش ضمایم ، ص آ90 6- فردوست ، پیشین ، صص 417-416و423. 7- C. I. A 8- F. B. A 9- فردوست ، پیشین ، صص 410-409 و 494-493. 10- كریستین دلانوآ ، ساواك ، ترجمه عبدالحسین نیك شهر ، طرح نو ، چاپ اول 1371 ، ص 102. 11- فردوست ، پیشین ، ص 450. 12- مهین دولتشاه فیروز ، شاهزاده مظفرالدین میرزا فیروز بر پایه یادداشت های خود او ، پاریس ، بی نا 1990 ، ص 471. 13- فردوست ، پیشین ، ص 449. 14- همان ، صص 450-449. 15- دلانوآ ، پیشین ، ص 234. 16- همان ، ص 334. 17- هارالد ایرانبرگر ، درباره ساواك ، جمعیت آزادی ، 1978 ، ص 17. 18- لطف الله میثمی ، از نهضت آزادی تا مجاهدین ، ج 1 ، نشر صمدیه ، چاپ سوم ، صص 178-177 و 182-181. 19- فردوست ، پیشین ، ص 450. 20- غلامرضا كرباسچی ، " اساسنامه جمعیت سری " ، فصلنامه یاد ، شماره 22 ، سال ششم ، ( بهار 1370 ، صص 54-51. ) 21- دلانوآ ، پیشین ، صص 122-121. 22- آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی ، كد 1/323. 23- همانجا ، كد 2/506. 24- همانجا ، كد 1/323. 25- عمویی ، پیشین ، ص 298. 26- آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی ، كدهای 2/506 و 1/323. 27- همانجا ، كدهای 71 و 17. 28- همانجا ، كد 401. 29- همانجا ، كد 2/506. 30- همانجا ، كد 1215. 31- همانجا ، كد 401. 32- همانجا ، كدهای 1/506 و 1/323. 33- همانجا ، كد 1/323. 34- همانجا ، كد 71. 35- همانجا ، كدهای 1215 و 2/506. 36- همانجا ، كدهای 5/323 و 1215 ؛ و دلانوآ ، پیشین ، ص 334. 37- آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی ، كد 1/506. www.irdc.ir منبع: نشریه الکترونیکی گذرستان - شماره 49

...
17
...