30 خرداد 1402
مدتی بود که به طور مخفی زندگی میکردم [مسعود ستوده]، یک شب تصمیم گرفتم سری به منزل پدریام بزنم. ساعت 30/1 بعد از نیمهشب بود که آهسته و با احتیاط بر روی دیوار خانه به داخل حیاط پریدم. آنقدر خسته بودم که در گوشهای از حیاط خوابم برد. یکباره با سروصدای زیادی از خواب پریدم. هوا هنوز تاریک بود. صدا از خانه همسایه دیوار به دیوار ما میآمد. نگاهی به ساعت انداختم. 10/5 صبح بود. به سروصداها، دقیق گوش دادم، بعد از کمی دقت متوجه شدم ساواکیها برای دستگیری من وارد عمل شدهاند ولی به اشتباه از دیوار همسایه بالا رفته و وارد خانهاش شدهاند. همسایه ما انسان محتاطی بود به ناچار آنها را به سمت منزل ما راهنمایی کرد. من تمام صحبتها را میشنیدم. هیچ راه فراری نداشتم. در فاصلهای کمتر از ۲ دقیقه بیش از ده مأمور مسلح ویژه از در و دیوار وارد منزل شدند.
یکی از مأموران که هیکل تنومند و چالاکی داشت با یک خیز به طرف من آمد و در چشم بر هم زدنی مرا دستگیر کرد. بعدها فهمیدم آن مأمور در بین همکاران خود به فنر معروف است. واقعاً اسم با مسمایی بود. با سر و صداهای ایجاد شده، خانوادهام بیدار شدند و به حیاط آمدند. مادرم با دیدن دستبند به دستانم، شروع به اعتراض کرد. «فنر» ناجوانمردانه سیلی محکمی به صورت مادرم زد. وقتی با اعتراض شدید من مواجه شد ناخودآگاه به رگ غیرتش بر خورد و با ناراحتی با مشت به دیوار کوبید. ضربه آنچنان قوی بود که اثر آن تا مدتها به روی دیوار باقی مانده بود. آنها به بازرسی داخل منزل پرداختند. بعد از جستوجو تعداد زیادی اعلامیه حضرت امام، ماشین تکثیر، کتب مذهبی مختلف، مواد انفجاری و ۳۸ عدد دینامیت کشف کردند. مأموری مشغول فهرستنویسی بود. در پایان ۱۲۶ قلم مدرک ضبط و در پروندهام ثبت شد.
آن روز پنجم آذرماه ۱۳۵۳ بود که مرا به زندان اوین بردند. چند روز از دستگیریم میگذشت که مهدی معینفر نیز که از اعضای فعال گروه ما بود، دستگیر و به اوین آورده شد. پس از مدتی، با ۱۲۶ قلم اشیای غیرمجاز و مدارکی که از منزل ما پیدا کرده بودند نمایشگاهی در زندان اوین برپا کردند. جالب اینجا بود که مقدار زیادی مدارک جعلی را نیز به سلیقه خود انتخاب کرده و به مدارک مدارک من اضافه نموده بودند. آنها طبق یک برنامهریزی، با دعوت از خبرنگاران سازمان رادیو و تلویزیون، برنامه گزارشی مستند تهیه نمودند. در این برنامه ضمن نمایش دادن اقلام کشف شده از طریق تلویزیون، فردی به نام ثابتی که از سران ساواک بود توضیحاتی داد و من و معینفر را به عنوان رهبران یک گروه مارکسیست اسلامی معروف معرفی کرد و تصاویری از ما دو نیز پخش شد. ثابتی در توضیحات خود میگفت: این دو از رهبران گروهی به نام مارکسیست اسلامی هستند که ضمن قاچاق مواد مخدر، فعالیتهای خرابکارانه علیه سلطنت شاهنشاهی کرده و به این وسیله باعث گمراهی جوانان شدهاند که خوشبختانه مأموران هوشیار ساواک این دو نفر را دستگیر و زندانی کردهاند. این برنامه رادیو و تلویزیونی در حالی پخش میشد که هیچگونه مصاحبهای با ما صورت ندادند و فقط تصویری از من و معینفر نشان داده میشد.
منبع: خاطرات زندان: گزیدهای از ناگفتههای زندانیان سیاسی رژیم پهلوی، به کوشش سعید غیاثیان، تهران، سوره مهر، 1388 ص 67 - 69.
تعداد بازدید: 199