انقلاب اسلامی :: شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده آمریکا، اثر: داریوش بایندر

شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده آمریکا، اثر: داریوش بایندر

01 دی 1400

منتقد: آرش عزیزی

ترجمه: علی‌محمد آزاده

 

* توضیح گروه ترجمه و پژوهش منابع خارجی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی: در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، داریوش بایندر، دیپلمات سابق ایرانی کتاب «شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده»[1] را در سال 2018 میلادی (1397) به بازار نشر روانه کرد. نویسنده با تحلیل زمینه‌های وقوع خیزش انقلابی، روند حوادث انقلاب از زمستان 1356 تا 22 بهمن 1357، نقش شاه، نیروهای مخالف او و عملکرد دولت آمریکا نسبت به انقلاب ایران را با استفاده از منابع داخلی و خارجی فراوان، روایت کرده است. آرش عزیزی، دانشجوی دوره دکترای رشته تاریخ خاورمیانه در نیویورک، نقدی بر این کتاب نگاشته است که به دلیل نگاه خاص منتقد تصمیم گرفته شد این نقد ترجمه و در سایت 22 بهمن منتشر شود. لازم به تذکر است که این کتاب به فاصله یک سال از انتشار در خارج، به فارسی ترجمه و منتشر شده است.[2]

برای چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی 1979 / 1357 ایران کارگاه‌ها و کنفرانس‌های دانشگاهی متعددی برگزار شد ولی آثار تحقیقاتی جدید چندانی به چاپ نرسید. این پدیده عجیبی نیست. تحقیقات به کُندی صورت می‌گیرد و کار درباره انقلاب هنوز راه زیادی در پیش دارد و نسل جدیدی از محققین هم به تدریج جایگزین کسانی می‌شوند که زندگی‌شان به شدت به آن حادثه تاریخی گره ‌خورده بود. علاوه بر آن، جمهوری اسلامی که ثمره انقلاب بود، تاریخ پرتلاطمی داشته که با فراز و نشیب‌های بی‌وقفه باعث حیرت بسیاری از ناظران شده و به ناچار مورخین را وادار کرده تا درباره دیدگاه‌هایشان تأمل دوباره‌ای داشته باشند. حتی کتاب‌های روایی مفصل از انقلاب هم نادر هستند. بر این اساس، روایت پژوهش‌گرانه داریوش بایندر را باید به فال نیک گرفت.

نویسنده، دیپلمات بازنشسته سوئیسی ـ ایرانی است که قبلاً به خاطر گزارش جنجالی تجدیدنظرطلبانه‌اش درباره کودتای 1953 / 1332 در کتاب

Iran and The CIA: The Fall of Mosaddeq Revisited (Palgrave Macmillan, 2010)[3]

نقش CIA در کودتا را کم‌اهمیت و نقش عوامل داخلی ایرانی را پررنگ جلوه داد. با این کتاب جدیدش، دوباره به یک حادثه سرنوشت‌ساز تاریخ ایران پرداخت.

این کتاب از نوع تاریخ‌نگاری غیرمتخصصانه است، با این حال، به هیچ‌وجه نبایستی آن را کم‌اهمیت شمرد. غیرمورخان یا غیردانشگاهیان آثار متعدد مهمی نوشته‌اند. دغدغه‌های نویسنده از جنس دغدغه‌های مورخین نیست، بلکه او اساساً سعی می‌کند که یک روایت واقعی از انقلاب ارائه کند. بر این اساس، کتاب سعی دارد تا «غیرسیاسی و بدون قضاوت باشد... من مقید به استفاده از شواهد و مدارک موثق بایگانی‌ها بوده‌ام» که وظیفه مورخ «فراهم‌سازی داده‌ها و تشریح حقایق، اما خودداری از نتیجه‌گیری» است که بدین ‌طریق «هیچ‌کس محکوم و یا متهم نمی‌شود»(ص 8). به عبارت دیگر، نویسنده بر عینیت تاریخی اصرار دارد که بیشتر مورخین در حال حاضر آن را منسوخ و حتی متوهمانه می‌دانند، تاکنون هر بازنمایی که از وقایع صورت گرفته، به ناچار پای قضاوت و سیاست را باز کرده است.

کتاب دارای اهمیت است، چرا که خوب تحقیق شده و نشان می‌دهد که توجه دقیقی به جزئیات شده؛ چرا که تاریخ حوادثی روایت می‌کند که به انقلاب منجر شدند. در همین رابطه، این اثر را یک روزنامه‌نگار محقق به رشته تحریر درآورده و نمونه آن هم فصل ارزشمند آتش‌سوزی سینما رکس‌آبادان در سال 1978 / 1357 است. نویسنده با وجود کلی‌گویی خود، اما به برخی وقایع خاص توجه دارد، حتی اگر گاهی هم با زبان شیوایش به بررسی مشاهدات میدانی چون شرح خود از قیام 15 خرداد 1342  می‌پردازد... مثال خوبی از این بذل توجه به جزئیات، شرح وقایع روزشمارانه او از سفر پرماجرای آیت‌الله خمینی از عراق به فرانسه است که پس از تلاش ناموفق برای ورود به کویت صورت گرفت. بایندر نه‌تنها ما را به اطاق انتظار مرز عراق با کویت می‌برد، بلکه نامه‌نگاری بین حکومت شاه با فرانسه را به یاد ما می‌آورد که مجوز ورود [آیت‌الله] خمینی به پاریس را صادر کرد.

مثل هر راوی، نویسنده با کلی تفسیر و قضاوت و یک دیدگاه ویژه کار خود را آغاز کرده است. برخی از تفاسیر او چون ادعایش مبنی بر اینکه «بیشتر شورش‌های سیاسی در ایران در سال‌های قبل از انقلاب ریشه در ماهیت گزینشی قانون اساسی 1285 ایران دارند، چرا که در آن مدلی بلژیکی با نقشی که برای روحانیون در قانون اساسی در نظر گرفته شده بود، آمیخته شد، این کار شک‌برانگیز و در نهایت هم غیرقابل قبول بود (ص 5؛ این پافشاری هم چنین در شناخت نویسنده از کودتای سال 1953 / 1332 نیز تعیین‌کننده بود). سایر موارد مثل اهمیتی که او به کنفرانس اوت سال 1974 / مرداد 1353 رامسر به ریاست شاه داد و تصمیمات اقتصادی مهمی که در آن گرفته شد نیز تفکربرانگیز هستند. در روایت بایندر از انقلاب، تصمیمات اقتصادی گرفته شده در این اجلاس چنان ویران‌گر بودند که منجر به سقوط رژیم شد. پس از جنگ اکتبر سال 1973 / مهر 1352 و دسیسه‌های اوپک تازه‌تأسیس، بهای نفت به رقم‌های نجومی رسید و حکومت شاه هم از درآمدهای تازه خریدهای خود را افزایش داد و برنامه پنج ساله‌ای که تکنوکرات‌های سازمان برنامه طراحی کرده بودند را کنار گذاشت. این تصمیم که به سرعت منجر به تورم یک شبه‌ای شد، از دید بایندر به «لغزش رامسر» تعبیر شد. او به طور برجسته‌ای آن لحظه را چنین تشبیه می‌کند: «در همان بزنگاه حیاتی... که در طول تاریخ اغلب افراد خودکامه را به ‌سمت تصمیم‌های ویران‌گرانه سوق می‌داده است»(ص 6 ـ 95). او حتی از این هم فراتر رفته و تصمیمات رامسر را با تصمیمات ناپلئون و هیتلر مقایسه می‌کند که به‌ ترتیب در سال‌های 1812 و 1941 / 1181 و 1320 روسیه را اشغال کردند و مهر تأییدی بر پایان امپراطوری‌شان شد.

«لغزش رامسر» برای بایندر، از اهمیت زیادی برخوردار است، چرا که نه فقط گرفتاری‌های اقتصادی مصیبت‌بار بودند، بلکه همین‌طور نشان دادند که یک شاه قدرقدرت دیگر به حرف تکنوکرات‌های خود گوش نمی‌کند. فاجعه اقتصادی بوجود آمده «نتوانست محافل قدرت را آشکارا گوش به زنگ کند» و از دید نویسنده بدین‌علت بود که شاه در «جنون خودبزرگ پنداری کشیده شده بود.» او هنوز هر هفته پذیرای فواحش از پاریس بود و همزمان مراسم پرهزینه پنجاهمین سالگرد تأسیس سلسله پهلوی را پیش‌رو داشت و مفهوم «تمدن بزرگ» مطرح شد که «حتی اعضای محافل داخلی وی تمدن بزرگ را به‌ عنوان توهم مسخره می‌کردند» (ص 98).

انتخاب کنفرانس رامسر توسط بایندر به عنوان یک موقعیت تاریخی، غیرمعمول بوده و ارزش بررسی را دارد، چرا که در آن بر عوامل ممکن متمرکز شده که با روایت‌های غلو شده مبهم درباره «غرب‌زدگی» که عادت به گفتن آن کرده‌ایم، متفاوت است. اما این موضوع هم‌چنین نکته‌ای را درباره روایت نویسنده مطرح می‌کند. روایت او با توجه به دیدگاه یک تکنوکرات سابق رژیم شاه مطرح شده است. به عبارت دیگر، این روایتی از انقلاب است که از دربار و نه خیابان‌ها بیان شده است. در آن روایت‌ها آنچه بیشتر به «آنچه که اشتباه بود» و چه اشتباهاتی توسط حکومت شاه صورت گرفت که منجر به انقلاب شد، اشاره می‌شود. حتی حقایقی (نظیر عادات روزانه نخست‌وزیر امیرعباس هویدا) وجود دارد که نویسنده از خاطرات خودش نقل کرده است. بدیهی است روایت نویسنده از زاویه دید یک درباری متعصب بیان شده است. نویسنده، راوی صادقی از حقایق است که در انتقاد از رژیم سلطنتی با شدیداللحن‌ترین عبارات، هیچ تردیدی به خود راه نمی‌دهد. در ارزیابی از شکست برنامه‌های صنعتی‌سازی شاه، او از «فساد رایج، روش‌های مالی نامناسب و تمرکز جغرافیایی بیش از اندازه صنایع در تهران و استان مرکزی» (ص 44) حرف می‌زند. او این واقعیت حیاتی را به یادمان می‌آورد که بی‌سوادی نرخ بالای در حد 56 درصد داشت و «توازن جنسیتی راضی‌کننده نبود» (ص 45). هنگامی که او رشد ایران به عنوان یک «ابرقدرت منطقه‌ای» را با نمودار نشان می‌دهد، به ما می‌فهماند که تمایل زیاد شاه به تسلیحات گرانقیمت غربی « اغلب به زیان نیازهای غیرنظامی تمام می‌شد (ص 5 ـ 52). با اشاره به کشتن نُه زندانی (پیشگامان قیام مسلحانه ضد شاهی از جمله بیژن جزنی، رهبر ... چریک کمونیست) در تاریخ 19 آوریل سال 1975 / 30 فروردین 1354، بایندر این اقدام را یک «جنایت هولناک» توصیف می‌کند که هرگز مورد تحقیقات مجلس یا دادگستری قرار نگرفت. در آخر، درباره خروج شاه از ایران، نویسنده می‌گوید: «اندک افرادی برای شاه اشک ریختند» (ص 326).

روایت نویسنده از جنبش انقلابی اصلاً بر اساس کاریکاتورهای رایج در میان برخی از هواداران پهلوی نیست. روایت او از خیزش اسلام‌گرایی بسیار پیچیده‌تر از روایات متعدد و رایج است. او بر اسامی روشنفکران معروفی چون جلال ‌آل‌احمد و علی شریعتی متوقف نشده و از کسانی چون فخرالدین شادمان که اثرش را «خردورزی در باب اسلام» و «مخالفت علیه بیگانگی فرهنگی» دانسته و هم چنین از احسان نراقی به‌ عنوان کسی که «از غربی شدن چون یک بیماری اجتماعی» انتقاد کرد، نام می‌برد (ص 16). اما پژوهشگری که به تحولات انقلاب علاقمند باشد، از خواندن این کتاب ناامید می‌شود. بایندر علاقه‌ای ندارد که با تاریخ روشنفکری ایران و در نگاه وسیع‌تر، خاورمیانه برخورد پژوهشگرانه بکند و روایت او از آل‌احمد که معتقد بود «اسلام کامل است و هر آن‌چه را که ریشه در غرب داشت، محکوم می‌کرد» (ص 17) در بهترین شکل خرافه است.

وقتی بایندر از شاه انتقاد می‌کند، کاری که اغلب انجام می‌دهد از چشم‌انداز یک تکنوکرات ناراضی دست به این کار می‌زند. او علاقه چندانی به بررسی حوادث از دیدگاه انقلابیون ندارد و به دنبال تحولات جنبش انقلابی یا جواب به سئوالات درباره ریشه‌ها و جایگاه تاریخی آن‌ها است. این رویکرد بیشتر در فصل نهایی کتاب با عنوان «فروپاشی» معلوم است. انتخاب واژه‌های اغلب نمادین، دیدگاه نویسنده را نشان می‌دهد. تسخیر سایگون توسط کمونیست‌های ویتنام در سال 1975 / 1354 از دید هر کدام از طرفین یا به «فتح» یا به «سقوط» تعبیر شد.

همان قضیه اینجا نیز صدق می‌کند. آنچه که انقلابیون به آن «پیروزی» می‌گویند، بایندر «فروپاشی» می‌بیند. گزارش روایت روز انقلاب، 22 بهمن سال 1357 که به وضوح از درون نظام شاهنشاهی بوده گزارشات به یادماندنی به ما می‌دهد، از منظر ستاد ارتش از داخل پادگان جمشیدیه و نه کف خیابان که قیام مردم در حال درنوردیدن طومار حکومت چند صد ساله پادشاهی ایران بود.

نقطه قوت کتاب در اشاره به حقایقی است که اغلب در روایات انقلاب حذف شده‌اند. رابطه شاه با اتحاد شوروی که در توسعه صنعت فولاد ایران حیاتی بود، یکی از آن موارد است (ص 42). رویکرد نویسنده به نحو خوشایندی مرزهای حکومتی را هم درمی‌نوردد و ارتباط حقایقی چون پیمان 1972 / 1351 شوروی ـ عراق، کودتای نظامی سال 1978 / 1357 پاکستان یا مرگ ژنرال فرانکوی اسپانیا در نوامبر سال 1975 / آبان 1354 را نیز بیان می‌کند. کتاب، ماهرانه بسیاری از خاطرات کمتر به‌یادمانده تاریخی، اما تلخ را بازگو می‌کند. هم‌چنین، مثال دیگر، گفت‌وگو بین ملکه ایران، فرح پهلوی و همتای متکبر و خودنمای فیلیپینی‌اش، ایمیلدا مارکوس بود که سفیر آمریکا، ویلیام سولیوان را یک «مار» خطاب کرد (ص 256). سولیوان، قبل از مأموریت تهران، سفیر کشورش در مانیل بود و در توضیحی به ‌خوبی زمینه جهانی جنگ سرد را نشان می‌دهد که در آن ایران را گرفتار خود کرد و ارتباطات جنوب ـ جنوب را نشان می‌دهد: ایران و فیلیپین هردو کشورهای مستقلی بودند که در جنگ سرد طرف آمریکا بودند که نه فقط به واشنگتن بلکه با یکدیگر مرتبط بودند. مثال دیگری از لحظات تلخ تاریخی که در کتاب آمده گفت‌وگویی است که بین اسدالله علم، وزیر دربار بیمار و آخرین وفادار به شاه با نخست‌وزیر هویدا در بستر بیماری در سال 1977 / 1356 صورت گرفت و او در تحیر بود که چگونه علی‌رغم تمام رفاه اجتماعی که حکومت شاه در اختیار مردم قرار داده بود، انقلاب می‌تواند شکل بگیرد (ص 147). مثال دیگر به یادماندنی، سفری است که کریم سنجابی، رهبر جبهه ملی در سال 1978 / 1357 به پاریس کرد تا آیت‌الله خمینی را ملاقات کند. از سفر همه مطلع هستند ولی از کم‌وکیف آن کمتر اطلاعی در دست است. سنجابی قصد داشت برای شرکت در اجلاس انترناسیونال سوسیالیست به ونکوور برود و در کنار شخصیت‌های برجسته انترناسیونال سوسیال دموکراسی چون ویلی برانت ایستاده و پز دهد و از اعتبار آن‌ها برای حزب سیاسی خود و انقلاب ایران استفاده کند. ظاهراً سنجابی این سفر را در اعتراض به حمایت حزب کارگر بریتانیا از شاه یا حضور سوسیالیست‌های اسرائیل لغو کرد، اما در کتاب این طور آمده که اطرافیان [آیت‌الله] خمینی به خاطر شرطی که برای ملاقات سنجابی با [آیت‌الله] خمینی در نوفل‌لوشاتو، حومه پاریس گذاشتند، سفر را  لغو کرده بود (ص 236).

همان‌طور که عنوان کتاب نشان می‌دهد، روابط ایران ـ آمریکا از محوری‌ترین نکات آن است. نویسنده مخصوصاً مایل است به موضوعی بپردازد که مدت‌های مدیدی است دغدغه حامیان رژیم پهلوی شده و در اغلب روایات و افسانه‌پردازی‌هایی که از انقلاب شده، روایت می‌شود: آیا دولت جیمی کارتر به سرنگونی شاه در چارچوب تئوری توطئه کمک کرد؟ آیا همان‌طور که بسیاری از گزارشات از گذشته‌های دور هم ادعا کرده‌اند، فشار رئیس‌جمهور آمریکا برای دموکراسی و حقوق بشر در سقوط شاه تأثیر داشت؟

با این اوصاف، نویسنده با ارائه گزارشی بر اساس تحقیق میدانی، کار با ارزشی انجام داده که با حدس و گمان در تضاد است. برای مثال او نشان می‌دهد زمانی که کارتر هنگام مبارزات انتخاباتی‌اش درباره مسائلی چون محدودیت فروش تسلیحات به متحدین یا حقوق بشر صحبت می‌کرد، «در روابطش با شاه با یک رویکرد عملی عقب‌نشینی کرد و در مورد کار با CIA» هیچ دغدغه‌ای به خود راه نداد (صص 77 و 137). این نگاه نیز علی‌رغم تمام اختلاف ‌نظراتی که وزیر امور خارجه، سایروس ‌ونس و مشاور امنیت ملی، زبیگنیو برژینسکی با یکدیگر داشتند، مشترک بود و در دستو رئیس‌جمهور ـ شورای امنیت ملی[4] (ص 138) به طور مشروح آمده است.

علاوه بر این، نویسنده علیه «یک گروه از مورخین، خاطره‌نویس‌ها و مردم عادی» می‌نویسد که «سیاست دادن آزادی‌های سیاسی» شاه را واکنشی به کارتر با اشاره به «دلایل بنیادی‌تر» می‌دانستند (ص 134). از دید بایندر، دل‌واپسی‌های اصلی شاه درباره آینده سلسله‌اش با نگرانی‌های گسترده‌تری چون تشخیص بیماری سرطان و بازتاب‌های مبارزه بی‌رحمانه بر سر قدرت پس از مرگ متحدش، ژنرال فرانکو در اسپانیا شدت یافت. با این حال، این «هم‌زمانی ناخواسته سیاست‌های جدید شاه با گفتمان حقوق بشر کارتر» این‌گونه تعبیر شد که این پاسخی عجولانه به دیگری بود و این کار شاه را ضعیف کرد. شاه از این موضوع آگاه بود، زیرا آن را در ملاقاتی که با مقامات بلند پایه نظامی در کاخ نیاوران داشت، اعلام کرد تا به آن‌ها اطمینان خاطر دهد که «سیاست جدید کاملاً داوطلبانه بوده است» (ص 137).

علاوه بر این، کتاب بر نقشی که افراد خاصی در دولت کارتر در متن حوادث ایفا کردند، متمرکز است. در مقدمه، نویسنده سخن از «دسیسه‌های سنجیده جناحی در دولت کارتر» (ص 8) می‌گوید، گرچه کل کتاب هیچ مدرکی برای چنین ادعایی ارائه نمی‌دهد. توجه خاصی نیز به سفیر آمریکا، ویلیام سولیوان شده که تردیدهای معروف او درباره ماندن شاه و رابطه‌اش با انقلابیون در کتاب به شکل مستند ذکر شده است (ص.6 - 294). آنچه که نویسنده مطرح و آن را ثابت می‌کند، این است که هم سولیوان و هم رئیس او کارتر چنین فکر می‌کردند، زیرا کارتر در خاطراتش می‌نویسد «ایرانی واقعاً غیر متعهد را نباید مانعی برای آمریکا تلقی کرد ( ص 309)، یک عقب‌نشینی قابل‌ملاحظه از سیاست قبلی و پیروزی برجسته برای مخالفین. نویسنده به این موضوع که مقامات برجسته حقوق بشری وزارت خارجه کارتر فروش وسایل ضد شورش به ایران را ممنوع کردند نیز توجه کرده و آن را یک نکته اساسی می‌داند، زیرا این کار باعث شد شاه در برخورد با توده‌های معترض فلج شود، زیرا ارتش بزرگ او برای این کار چندان مجهز نبود.

در حالی‌که بخش‌های بسیاری از نوزده فصل کتاب تصاویر مفیدی دارند، در برخی از فصول از این نظر ضعیف‌تر هستند. برای نمونه، یک فصل کامل (فصل 15) به روابط شوروی و انقلاب ایران اختصاص یافته، ولی فقط در شش صفحه ارائه شده و به حقایق اساسی نپرداخته است. هم‌چنین، اشتباهات غیرقابل اغماض نظیر ارجاعات مکرر به جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در 1966 به‌جای 1967 آمده که به ‌راحتی یک ویراستار فنی می‌توانست آن را برطرف کند. در کل، علی‌رغم برخی کاستی‌های اشاره شده، امتیاز این کتاب، روایت تجربی و مستند آن است که چند برهه مهم انقلاب سال 1979 / 1357 ایران را توصیف می‌کند.

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[1]. Arash Azizi (2019): The Shah, the Islamic Revolution and the United States, Iranian Studies, vol, 54, nos, 1-2, 2021, pp. 309 - 313.

[2]. داریوش بایندر، شاه، انقلاب اسلامی و ایالات متحده، ترجمه محمد آقاجری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، تهران، 1398.

[3]. این کتاب با این مشخصات به فارسی ترجمه و منتشر شده است:

داریوش بایندر، ایران و سیا؛ بازنگری در سقوط دولت مصدق، ترجمه بهمن سراحیان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه، چ 1، 1394.

[4]. PD-NSC.30



 
تعداد بازدید: 796


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: