انقلاب اسلامی :: تعطیلی مباحث علمی و رفتن به تبعید

تعطیلی مباحث علمی و رفتن به تبعید

21 مهر 1399

در سال 1352ش، 25 تن از علمای قم تبعید شدند و نام بنده هم در شمار آن 25 نفر بود. تشخیص رژیم این بود که این 25 نفر در مبارزات شاه‌ستیزانه و پیگیری نظرات حضرت امام نقش دارند. لیست این افراد در اسناد ساواک موجود است در رأس این افراد آیت‌الله منتظری و مرحوم آیت‌الله ربانی املشی قرار داشت. دیگران هم نظیر آیت‌الله مشکینی در این بین بودند. مرداد ماه بود و مأموران در اول شب برای دستگیری من به منزل آمدند؛ ولی حضور نداشتم و به منزل ابوی رفته بودم. در آن مقطع، احمد ما چهار، پنج ساله بود و به مأموران گفته بود که بابایم به منزل پدربزرگم رفته است. مأموران به منزل ابوی ما آمدند. اخوی ما در آن ایام طلبه‌ مبتدی بود و در مدرسه‌ آقای گلپایگانی درس می‌خواند و در منزل پدرم بود مأموران دم در آمدند و گفتند: «آقای مؤمن منزل هستند؟»

وقتی این مطلب را به من گفتند من پیش خودم حساب کردم که اگر مأموران با من کار داشتند به منزل خودم مراجعه می‌کردند. تصور کردم با اخوی کار دارند. به ایشان گفتم که دم در برود. وقتی اخوی در را باز کرده بود، دست ایشان را گرفتند و با خود بردند. البته بعداً دیدند که از نظر سنی و نام کوچک، خصوصیات کسی که دنبالش هستند، با اخوی تطبیق نمی‌کند. به ایشان گفته بودند: «اسمت چیست؟» گفته بود «علی» گفته بودند: «ما محمد را می‌خواهیم.» ایشان هم بدون اینکه متوسل به دروغ شود، منزل ما را نشان داده بود!‍ بعد به من گفت: «داداش! از ساواک آمده بودند و سراغ شما را می‌گرفتند.»

در آن حال بنده بالای بام رفتم. تابستان بود و هوای بام مناسب بود. ابوی گفتند که نباید شب به خانه بروی. در بالای بام بودم که سروصدا شد و مأموران ریختند داخل منزل به لحاظ اینکه منزل دو در داشت. خیال کرده بودند که من از در دیگر خارج شده‌ام. لذا بالای بام نیامدند. به همین شکل در حال اختفا بودم و از آن حالت نیز استفاده می‌کردم.

آقای انصاری شیرازی هم نامش در لیست بود و به دلایلی موقتاً به چنگ مأموران نیفتاد و تنها 23 نفر از آن 25 تن دستگیر و تبعید شدند.

بنده قدری در اختفا به سر بردم و در منزل آقای ابوی گذران می‌کردم. ناچار شدم که مباحثات علمی خارج از منزل را هم تعطیل کنم. در این حال فرصتی برای بحث اسفار به وجود آمد. شاید روزی دو مباحثه‌ مفصل بر مبنای کتاب اسفار را در منزل انجام می‌دادیم. این وضعیت تا نوروز سال 1352 به طول انجامید. بنده البته گاه به خارج از منزل رفت ‌و آمد می‌کردم. چیزی که برای من از آن ایام خشنودکننده است، این است که توانستم مباحثه‌ کتاب اسفار ملاصدرا را به پایان ببرم و وقتی این اتمام صورت گرفت، دیگر باکی از دستگیرشدن نداشتم. همین‌طور هم شد و در هجدهم یا نوزدهم فروردین 1353 سراغ من آمدند. وقتی بنده را به زندان شهربانی منتقل کردند. مشاهده کردم که حاج آقای انصاری را نیز به زندان آوردند و ما یک شب با هم بودیم. روز بعد بنده را به شهداد کرمان و ایشان را به کوهدشت تبعید کردند.

محل تبعید شده «شهداد» کرمان بود. منتها محل تبعید دیگر افرادی را که با هم تبعید شده بودیم، عوض شد ما حدود هفت ماه در «شهداد» بودیم و بقیه‌ مدت تبعید را که ظاهراً دو سال و خرده‌ای بود در تویسرکان گذراندیم. تا روز آخر هم که هجدهم یا نوزدهم فروردین 56 بود، در تبعید به سر بردیم و هیچ‌گونه تخفیفی به ما ندادند.

 

منبع: خاطرات آیت‌الله محمد مؤمن، تدوین رضا شیخ محمدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 105 - 108.



 
تعداد بازدید: 738


.نظر شما.

 
نام:
ایمیل:
نظر:
تصویر امنیتی: